https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-12 02:36:352023-08-14 05:35:05سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194
596نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانوم شایسته عزیز که برای همه ما مخصوصا خانوم ها یه الگوی بینظیر هستن
سلام به همه دوستان خوبم
خدایا ازت سپاسگزارم که در این مسیر هستم و دارم برای رشد و پیشرفت خودم حرکت میکنم
و خدایا ازت سپاسگزارم که باورهامون تقویت میشه با دیدن یک الگوی شایسته و فوق العاده به اسم خانوم شایسته عزیز
خدایا ازت سپاسگزارم که لایق شنیدن این آگاهی هستم
خانوم شایسته عزیز منم یه دختری بودم دقیقا با همین ویژگی هایی که شما از گذشته تون گفتین
و دقیقا چقدر زندگی سخت و رنج آور بود برام
من اصلا خودم و دوست نداشتم
اگه آرایش نداشتم از در خونه بیرون نمیرفتم
صبح که میخواستم برم سرکار دقیقا از دو ساعت زودتر آرایش میکردم میرفتم سرکار و تایم عصر دوباره صورتم رو میشستم و و از اول آرایش میکردم که میکاپم خوب بمونه رو صورتم
اگه میخواستیم بریم مهمونی که ساعت ها باید زمان میزاشتم برای میکاپ صورتم یا موهام
اولا که چقدر زمان من و انرژی من میرفت برای آرایش کردن
و چقدر همسر من اذیت میشد از این کارهای من و همیشه معطل من میشد و این کارهای من باعث میشد تو رابطه مون هم بحث پیش بیاد
با اینکه همسر من اصلا دوست نداشت آرایش داشته باشم یعنی بهم میگفت بدون آرایش خیلی چهره ات بهتره ولی من انقدر خودم و دوست نداشتم انقدر با خودم در صلح نبودم که فکر میکردم من بدون آرایش خیلی زشتم و اگه آرایش کنم همسرم بیشتر از من خوشش میاد یا در نظرش من جذاب تر هستم
من دقیقا احساس لیاقتم و گره زده بودم به آرایش کردنم
هم اینکه یه سری باورهای اشتباه از بچگی کرده بودن تو مغزم که زن باید به خودش برسه
باید همیشه حتی تو خونه آرایش داشته باشی که همسرت خوشش بیاد
یعنی من اینکه باید برای خودم ارزش قائل باشم رو تو آرایش کردن میدیدم
من فکر میکردم اینکه باید به خودم برسم یعنی من باید آرایش کنم
اصلا برام مهم نبود خودم چی دوست دارم بلکه دلم میخواست در نظر دیگران مخصوصا همسرم زیبا باشم
حتی اگه من اذیت بشم مهم نبود و اشکالی نداشت که خودم اذیت بشم
ولی نظر دیگران برام مهم بود
و اینکه اصلا خودم و دوست نداشتم اصلا چهره ام رو دوست نداشتم
حتی یه مدت رفتم دنبال اینکه برم فکم رو جراحی کنم
ولی واقعا خدا دوستم داشت که هدایتم کرد به سمت آموزشهای استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز و به عنوان یک الگو سر راهم قرار داد
که بشکنم باورهای غلط گذشته ام رو
که بفهمم عزت نفس من و احساس لیاقت من باید درونی باشه
کم کم شروع کردم رو خودم کار کردن و رو احساس لیاقتم کار کردن
دیدن رفتارهای خانوم شایسته در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا خیلی به من کمک کرد
خیلی زیاد
یعنی تمام تغییرات شخصیتی من از دیدن سریال زندگی در بهشت شروع شد
اومدم جای اهرم رنج و لذت رو تو ذهنم درست کردم
و از خودم پرسیدم آیا ارزش داره من این همه زمان و انرژی و پول صرف کنم ؟
تازه باز هم راضی نیستم
چرا؟ چون اون احساس ارزشمندی و عزت نفس وصل بود به عوامل بیرونی
کم کم آرایش کردنم رو کمتر کردم و دیدم چقدر زندگی برام آسان تر و لذت بخش تر شده
دیگه الان به جایی رسیدم که اصلا لوازم آرایش ندارم
من تو کمدم حتی یه دونه رژ لب ندارم چون همونایی که داشتم انقدر استفاده نکردم که تاریخ مصرفش گذشت و همه رو ریختم دور و الان اصلا نیازم نمیشه که بخوام برم لوازم آرایش بخرم
حتی چند وقت پیش یه عالمه لوازم آرایش برام از امریکا سوغاتی فرستادن ولی من همه رو هدیه دادم و بهم گفتن حیفه بابا خودت استفاده کن گفتم آخه من استفاده نمیکنم تاریخ مصرفش میگذره خراب میشه باید بریزم دور
الان حتی تو مهمونی هم میرم بدون آرایش ساده ساده میرم
چون واقعا نمیتونم یه بار اضافه رو صورتم تحمل کنم
قبلا چون صورتم جوش میزد همیشه باید کرم میزدم که جوش هام دیده نشن ولی به لطف قانون سلامتی الان پوستم عالی شده و بدون کرم هم صاف هست
یادمه همه چیز و گذاشته بودم کنار فقط یه ریمل میزدم بعد دیدم اونم داره آزادی من و میگیره
داره تایم من رو میگیره و روی چشمهام یه بار سنگین هست دیگه اونم گذاشتم کنار و الان میبینم اتفاقا مژه هام هرروز داره پر پشت تر میشه
اصلا انقدر این سادگی برام جذاب و لذت بخش شده که دیگه از آرایش کردن متنفر شدم
احساس میکنم اگه آرایش کنم زشت میشم
خیلی عاشق خودم شدم خیلی بیشتر خودم و دوست دارم
همسرم بیشتر و بیشتر از قبل عاشقم شده
چون من با خودم به صلح رسیدم
چقدر دیگران تحسینم میکنن حتی بارها چه از آقایون چه از خانوم ها تحسین شنیدم که چقدر خوبه که ساده هستی
قبلا ساعت ها تایم و انرژیم رو تو آرایشگاهها میگذروندم
چقدر زمان صرف میکردم که برم ناخن هام رو درست کنم لاک بزنم
بعد دیدم بابا این ناخن های مصنوعی داره رو دست من سنگینی میکنه داره اذیتم میکنه
آخه حیف زمان من نیست که برم دو ساعت تو آرایشگاه بشینم
یه روز رفتم آرایشگاه گفتم کل ناخن های من رو بردار
آرایشگر بهم میگفت حیفه قشنگه
زینت و زیبایی زن به ناخنش هست
منم گفتم ممنونم من نمیخوام زیباییم ناخن هام باشه
وقتی ناخن هام رو برداشتم دیدم چقدر ناخن های خودم آسیب دیده و مدت ها طول کشید تا برگرده به حالت طبیعی خودش
و احساس کردم من با این کار دارم از خدا ناسپاسی میکنم چون دارم به خودم آسیب میزنم
و الان بازم به لطف قانون سلامتی ناخن هام خیلی هم محکم و مقاوم شده
و واقعا به نظرم ناخن های ساده خودم بدون لاک خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر هست از اون ناخن های سنگین و رنگی رنگی که فقط زیبایی ظاهری داشت ولی من و اذیت میکرد
وای چقدر فاجعه میشه آدم اعتماد به نفسش گره بخوره به ناخن های لاک زدش
حالا فکر کن این ناخن ها رو ازت بگیرن خوب معلومه اعتماد به نفست نابود میشه دیگه چون پایه اعتماد به نفست سست بوده
من از استاد یاد گرفتم که اعتماد به نفسم رو نباید رو عوامل بیرونی سوار کنم چون اگه اون عوامل بیرونی رو ازم بگیرم من نابود میشم ولی اگه اعتماد به نفس دورنی باشه نه تنها از بین نمیره بلکه هربار هم تقویت میشه و ارزشش هم بیشتر میشه
مثلا سعی کردم
با هر بار غلبه بر ترس هام
با هر بار حل کردن مسائل زندگیم
با هر بار کنترل ذهنم در شرایط سخت
با هر بار تقویت مهارت هام تو کارم
با هر بار ارتباط خوب بر قرار کردن با غریبه ها
با دوست داشتن خودم
با ارزش قائل شدن برای خودم
با اهمیت ندادن به حرف مردم
با کم کردن وابستگی هام به همسرم
و هزاران مورد دیگه بیام اعتماد به نفسم رو رو پایه های محکم از درون خودم بسازم
واقعا خدارو شکر میکنم که هدایتم کرد به سمت آسانی ها
چون من هم مثل خانوم شایسته دو طرف قضیه رو دیدم هم سختی و رنجی که میکشیدم و هم آسانی و لذتی که الان دارم تجربه میکنم
و به نظرم باید اهرم رنج و لذت در ذهنت در جای درستش قرار بگیره
یعنی آرایش کردن برات مساوی با رنج باشه و ساده بودن برات مساوی با لذت بشه
استاد جان یه نکته ای اشاره کردین و گفتین خیلی راحت نیستم بخوام گروهی برم مسافرت
وای این دقیقا برای منم هست بیشتر بیشتر بیشتر دلم میخواد با همسرم دو تایی بریم چون واقعا ما با هم دوتایی در صلح هستیم و با هم خیلی هم فرکانس هستیم
و فکر میکردم من ایراد دارم که نمیتونم با یه سری افراد برم و هر وقت حرف مسافرت دسته جمعی میشد میگفتم ما نمیایم
بعد ذهنم میگفت تو چرا همیشه میگی ما نمیایم حتما تو ایراد داری
بعد دیدم خوب من با اون آدم ها هم فرکانس نیستم حالا میخوان اعضای خانواده من باشن
وقتی دارن آزادی من و میگیرن وقتی ذهن من و درگیر میکنن چرا باید برم
وقتی مثلا میخوایم بریم بیرون بعد میبینم من باید دو ساعت منتظر یه نفر بمونم تا آرایشش و مو درست کردنش تموم بشه و داره تایم من و هدر میده خوب مگه دیوانه ام برم اذیت هم بشم
من با کسانی میرم مسافرت که در مدار من باشن
مخصوصا از وقتی دوره قانون سلامتی رو میریم واقعا مسافرت با یه سری افراد سخت میشه
مثلا طرف بهش بر میخوره اگه تو غذا نخوری و درک این و نداره که من آزادم هر غذایی دلم میخواد بخورم تو هم آزادی هر غذایی دلت میخواد بخوری و قرار نیست ما هم دیگه رو مجبور کنیم که مثل هم رفتار کنیم
به خاطر همین مسائل من ترجیح میدم بیشتر یا با همسرم یا با افرادی که واقعا با ما در یک مدار هستن برم مسافرت
مثلا ما پارسال یه سفر بینظیر به یه منطقه کوهستانی و روستایی داشتیم با یه زوج فوق العاده از بچه های سایت
و برای من لذت بخش ترین مسافرت گروهی بود چون هر کدومشون انقدر با خودشون در صلح بودن
انقدر این زوج رابطه زیبایی با هم داشتن
که وقتی از سفر برگشتیم من رفتم دوره عشق و مودت و خریدم
چون به خودم گفتم منم میخوام این حد از به صلح رسیدن با خودم رو تجربه کنم
منم میخوام این رابطه قشنگ و آزادانه با همسرم رو تجربه کنم
و خدارو شکر میکنم که افرادی رو سر راه ما قرار میده که من ازشون درس یاد میگیرم
اون مسافرت برای من پر از درس و آگاهی و تجربه های قشنگ بود
چون کاملا با هم هم مدار بودیم به نظرات هم احترام میزاشتیم
هر کسی کاملا آزاد بود که از هر چیزی که دوست داره لذت ببره و هیچ وقت هم دیگه رو مجبور نمیکردیم که طبق میل طرف مقابل رفتار کنه
هیچ کسی مسئول این نبود که تلاش کنه به دیگران خوش بگذره
تازه من ازشون کلی درس گرفتم که باز هم مسافرت ها رو آسان تر بگیرم
و در کل یه تجربه بینظیر بود از مسافرت با افرادی که با خودشون در صلح هستن و با ما در یک مدار و یک فرکانس هستن
استاد و خانوم شایسته عزیز من ازتون بینهایت سپاسگزارم
خانوم شایسته ازتون ممنونم که این بحث و این آگاهی ها رو با ما هم به اشتراک گذاشتین
چقدر تحسینت کردم برای این همه تغییر، دختر واقعا دمت گرم. واقعا چقدر عالی از تغییر عادت ها و نگرش و باورت به آرایش کردن نوشتی و چقدر قشنگ تغییر کردی. اصلا فکر نمیکردم توام اینجوری بوده باشی.واقعا آفرین مونا جان…چقدر دیدن این تغییرات هر چند کوچیک خوبه، چقدر خوبه با هم در مسیر رشد و بهبود هستیم. در مسیر طبیعی زندگی کردن ساده اما عمیــق…
سپاسگزارم برای ردپاهایی که از خودت به زیبایی ثبت میکنی و اینجا هستی.
چقدر قشنگ نوشتی:
من از استاد یاد گرفتم که اعتماد به نفسم رو نباید رو عوامل بیرونی سوار کنم چون اگه اون عوامل بیرونی رو ازم بگیرم من نابود میشم ولی اگه اعتماد به نفس دورنی باشه نه تنها از بین نمیره بلکه هربار هم تقویت میشه و ارزشش هم بیشتر میشه
سپاسگزارم مونا جان دوست ارزشمندو خودساخته ی من. چقدر دوست دارم بغلت کنم و بگم چقدر ارزشمند وجودت…
سلام مونا جان چقدر لذت بردم از کامنتت واقعا تحسین میکنم این همه تغییری که کردی
اون تیکه آخر که گفتی هیچ کس مسئول این نیست که به بقیه خوش بگذره
انگار حرف دل منو رو زدی یه آن به مسافرت های خودمون نگاه کردم
دیدم وای خدایا من چقدر این مسؤلیت را داشتم
همیشه تو مسافرت ها به من میگفتن شما گردن بگیرید وسایل بخرید بعد از سفر دنگ هامون را حساب می کنیم .من هم قبول می کردم
و همیشه وهمیشه کار پخت وپز می افتاد گردن من ومن هم به خاطر اینکه تو سفر بهمون خوش بگذره این کار رو انجام می دادم
و خودم رو آرام میکردم مثلا اشکال نداره اونا بچه کوچیک دارن این جور نجواها درصورتی که خودم هم بچه دارم
وهمیشه هم در همه سفرها روز اول خسته میشدم ودوست داشتم زودتر فرار کنم
وبه قول شما 2ساعت طول میکشید تا طرف آرایش کنه .لباس اتو کنه .من هم تو آشپزخونه وسایل های پیکنیک را جمع کنم
واقعا چرا من اینجوری هستم
ولی به لطف الله وآموزش های استاد .الان بخواهیم بریم قبلش میگم .هر کی واسه خودش وسایل برداره .
واونجا هم وقتی میرم غذا بپزم بقیه رو هم صدا می کنم که مثلا فلانی تو بیا ظرف ها رو بشور فلانی بیا سالاد درست کن
به خاطر این کارها اصلا دوست ندارم مسافرت برم.وهمسرم هم اصلا تنها جای نمیره
همیشه میگه یکی بیاد باهامون واین من رو خیلی اذیت میکنه
اینکه مثلا من صبح زود بیدار میشم تو سفرها بقیه می خوابن و من میرم صبحانه آماده میکنم که مثلا صبحانه آماده باشه کارها خوب پیش بره
ولی از این ور انقدر تو وجودم حرص میخورم وبعد نمی تونم خوب لذت ببرم ودوستی دارم زود بیام خونه
مونا جان نمی دونم تو چه زمینه من باید رو خودم کار کنم
ولی خیلی برای اینکه به دیگران خوش بگذره فداکاری میکنم
حالا 100برابر من همسرم .وقتی که با خانواده خودشون میریم بیرون ایشون فرزند بزرگ هستن همه می شینن مثلا در پارک همسرم زود چای آماده میکنه همه کار میکنه تا به همه خوش بگذره
من اول فکر میکردم این یه نوع ثواب یا کار خیری هست ولی الان می فهمم
نه فقط تو مسافرت بلکه همیشه من انسان فداکاری بودم و برای هر کاری من خودم و مینداختم وسط
پارسال یه مسافرت دسته جمعی پیش اومد و من خیلی اذیت شدم از کارها و رفتارهای دیگران
یعنی دقیقا همین مواردی که گفتی
وقتی برگشتم خیلی با خودم فکر کردم و به خودم گفتم چرا فکر میکنی اونا مقصرن ؟
تو خودت باعث میشی که دیگران با تو اینطوری رفتار کنن
چون تو کلا یه آدم فداکاری هستی و چون همه برات مهم هستن به جز خودت
دقیقا جهان هم انسان هایی رو سر راهت قرار میده که باعث میشن تو بیشتر دلسوزی کنی بیشتر فداکاری کنی
و بیشتر احساس قربانی بودن داشته باشی
من همیشه برای دیگران فداکاری میکردم بعدش هم احساس قربانی بودم داشتم که چرا با من اینطوری رفتار میشه ؟
چرا تو مسافرت ها همیشه من باید همه کارها رو انجام بدم ؟
چرا تو مهمونی ها همه میشنن و من باید همه کارها رو انجام بدم ؟
کلا دوره عشق و مودت خیلی به من کمک کرد
مخصوصا جلسه 3
که استاد توضیح میدن اگه برای کسی کاری انجام میدی این کار باید از سر عشق باشه نه از سر کمبود نه از سر خلا
چون وقتی از سر کمبود و خلا یه کاری انجام میدی تو عشق نمیورزی تو داری یه تیکه از وجودت رو میکنی میدی به اون طرف
و چون از وجودت میکنی این قلب تو هرروز خالی تر میشه
من متوجه شدم که کارهایی که انجام میدم از سر عشق نیست
و به خاطر دلسوزی کردن هست
به خاطر تایید گرفتن دیگران هست
به خاطر اینه که من اصلا برای خودم ارزش قائل نیستم
به خاطر اینه که تو زندگی من اول دیگران مهم هستن و خودم اصلا ارزشی ندارم
مثلا همسر من واقعا دستپختش بینظیره مخصوصا تو درست کردن کباب مهارت خاصی داره
چه وقتایی که دوتایی هستیم و چه وقتایی که دیگران هستن خودش با اشتیاق و با میل و رضایت کامل میگه غذا با من
من درست میکنم
و با عشق این کار و انجام میده
چون از انجام این کار لذت میبره چون از سر عشق این کار و انجام میده و از کسی هم اصلا توقع نداره بیاد کمکش کنه
و اتفاقا چون دیگران میبینن که همسر من با عشق داره این کار و براشون انجام میده اونا هم میرن کارهای دیگه رو انجام میدن و خود به خود کارها تقسیم میشه
بدون اینکه همسرم چیزی بهشون بگه بدون اینکه ازشون درخواستی کنه خود به خود همه چیز خوب پیش میره
ولی من نه چون همه کارهام از سر دلسوزی و فداکاری و تایید گرفتن بود اتفاقا شرایطی پیش میومد که من بیشتر ناراحت بشم و بیشتر احساس قربانی بودن داشته باشم
و اینم بگم که دوره حل مسائل زندگی هم خیلی بهم کمک کرد تا این باورهای اشتباه و این رفتارها رو تو خودم پیدا کنم و سعی کنم اونارو بهبود بدم
میدونی سمیرا جان به خودم گفتم این یک مسئله هست و باید حل بشه
دلسوزی کردن و تایید گرفتن از دیگران و خودت و فدای دیگران کردن یک مسئله هست باید حل بشه
من به جای اینکه بیام آشغال ها رو بزارم زیر مبل و بگم من نمیام
بیام خودم و درست کنم رو خودم کار کنم بیام مسئله ام رو حل کنم
وقتی من از درون درست بشم جهان خود به خود آدم هایی رو سر راه من قرار میده که با من هم فرکانس هستن
خود به خود من با آدم هایی که در مدار من هستن و نگاهشون به نگاه من نزدیکه میرم مسافرت
یعنی سمیرا جون واقعا الان دارم به چشم میبینم همون آدم هایی که وقتی قبلا میخواستن برن مسافرت کلی به من و همسرم اصرار میکردن که شما هم حتما باید بیاین و اگه نیاین به ما خوش نمیگذره
حالا همون آدم ها دیگه تو مسافرت ها و دوره همی ها ما رو اصلا دعوت نمیکنن
اصلا مارو یادشون رفته
یعنی نه به ما خوش میگذره با اونا
نه به خودشون خوش میگذره و ما کاملا از مدار هم خارج شدیم
یعنی واقعا اینه که استاد میکن تو رو خودت کار کن و جهان بقیه کارها رو برات انجام میده
امیدوارم که برات مفید بوده باشه عزیزم
انشالا که همیشه حال دلت عالی باشه و ازت خبرهای خوب بشنوم عزیزم
سلام مونا جان چقدر از خوندن کامنتت کیف کردم خیلی عالی توصیف کردی و نکات طلایی و وسط حرف هات به جا گنجونده بودی……..
تغییراتت در جهت پیشرفت و ارتقا خودت معرکه است برای من کاملا ملموسه…….. همیشه تحسینت میکنم…. چون کاره خیلی خیلی بزرگی کردی آسون نیست این همه عادت مثبت و جایگزین کردن……
و در مورد آرایش کردن باید بگم واقعا الان با این سادگیت خیلی خیلی خیلی جذابتر و دلنشین تر هستی…. من همیشه ودر همه حال دوست داشتم و دارم ولی انگار الان در کنارت راحتترم آرامشت و خیلی دوست دارم إن شاءالله همیشه در اوج آرامش و لذت و قدرت باشی و اطرافیان از وجودت و حرفهای پراز انگیزه و آگاهیت لذت ببرن
چقدر این فایل پر از حس آرامش عشق درک متقابل بود لحظه به لحظه وقتی استاد و مریم بانو باهم صحبت میکردن برق چشمانشون به من عشق عمیقی از خودشون و همدیگه نشون داد.الهی بی نهایت سپاس گذارم که این فایل رو تو این لحظه زیبا بهم نشون دادی.
وقتی مریم جان صخبت میکردن من هم به عمق وجود خودم سفر کردم که من هم همینقدر ادم پیچیده ایی در سفرها هستم و باااید با یه عالمه امکانات برم که تقریبا نود درصدشون هم استفادم نمیشه.اینکه چقدر به وسایل ارایشی وابسته هستم و چقدر وقتی بی ارایش هستم از چهره خودم خجالت میکشم و احساس لیاقت ندارم.من هم به لطف الله یکتا تو این مدت چند ساله که ازدواج کردم به لطف ویژگی های خاص همسرم که مثل استاد هستند و دوست دارن آزاد و رها باشن خیلی تغییر کردم اوایل خیلی مقاومت داشتم و ناراحت میشدم که زمان کافی برای آماده شدن ندارم واین رو حتی نشونه عدم علاقه همسرم به خودم میدونستم که برای آماده شدن من وقت نمیگذاره ومدام خودمو با دختر های دیگه نقایسه میکردم که ساعت ها طول میکشه که آماده بشن وهمسراشون صبورانه منتظرشون میمونن و کلی احساس بد بهم دست میداداما به مرور وقتی باهمسرم سریع آماده میشدم و بدون وسایل خاصی سفر حتی کوتاه یکی دو روزه میرفتم و برمیگشتم میدیدم بله چه جارب که چقدر راحت و زیبا سفر کردم و اینکه تازه کلی وسایل بعد سفر نداریم که باید جابه جا بشهو این محاسن و احساس آزادی و راحتی انگیزه ایی شدکه من هم به مرور تغییر کنم تا جایی که الان وقتی به همسرم میگم چی برای سفر برداریم وایشون میگن هییییچی نیاز نیس فقط بیا تا بریم هرچی نیاز بود تو راه تهیه میکنیم من اصلا مقاومتی ندارم وجالبیش اینجاس که توهمین شرایط مهمان هم دعوت میکنیم وکلییییی به همه خوش میگذره بدون برنامه ریزی از قبل و بدون داشتن امکانات زیادی.
خیلی از مریم جان و استاد عزیزم ممنونم که انقدر ساده و زیبا سفر و زندگی رو تجربه میکنند تا ماهم یاد بگیریم و الگو بگیریم ازشون که میشه انقدر راااحت از زیبایی های دنیا لذت برد️️
چقدر خوشحالم دوستان ارزشمندو با نگرش و زیبا کلامی چون شما عزیزان دارم و باهاتون هربار بیشتر آشنا میشم.
آمنه عزیز چقدر همون شروع کامنتت دل منو برد.
چقدر اون حس عشق و آرامش از خودت دریافت کردم و در آخر هم اون عشق ها که فرستادی نثار وجود و قلب خودت تک تک چیه گوله ایی برگرده که لبریزت کنه از حس عشق و رهایی و آرامش…
خیلی خوشحالم و سپاسگزارم برای دیدن ردپات ممنونم که هستی.
فهمیمه جانم خیلی ممنونم از این نگاه پر مهر و زیبات
من هم از بودن درکنار دوستانی عاشق ومهربان چون شما لذت میبرم و خداوند رو هزاران بار سپاس گذارم که در این مسیر زیبا کنار خانواده ی عزیزی چون شما گام برمیدارم.
امروز صبح یه حسی بهم گفت زودی برو تو پیج برای قسمت جدید سفر به دور امریکا که یهو چراغ آبی گوشه صفحه ام بهم چشمک زد و اومدم اینجا و با عشق پیام زیباتونو خوندم و حال امروزم رو ساخت
مرسی از شما بانوی دوست داشتنی️️️
الهی که ردپاهای تک تک مون برای خودمون و دوستانمون پر از درس وآگاهی باشه به لطف یزدان بی همتا️️️️
سلامی گرم از جنوب کشور ، کیش زیبا به استاد مهربانی و مریم جانم
سلام به همه ی هم سفرای ،سفر به دور امریکا
دیدن تایم35دقیقه ای فایل و همزمان شروع فایل تابلوی Ramp 35 احساس خوبشو همین اول منتقل کرد برا من همیشه این اعداد اعجاب انگیز بوده،شاید بخاطر اینکه سعی کردم به نکات مثبت توجه کنم
این نکته ای که مریم جان مطرح کردن منو هم بک داد به گذشته که وقتی سفر میرفتم چند دست لباس بر می داشتم آخرشم میدم ازش دو دست بیشتر استفاده نشده و چقدر فکرم مشغول چی وردارم ها میشد،اینو هم بگم که تازه من ازون دست آدمایی بودم که خیلی دنبال ظاهر و ….نبودم اگه بودم قطعا آزاردهنده تر میشد سفر برام
اما این سفر اخیرم رو کهوهنوز تموم نشده با یک کوله که توش،کارت ملی، یک رو انداز بلوچی زیبا،و مسواک و یک رژ و ضد آفتاب، گوشی و شارژر و یک شال و پیراهن و دفتر شکرگزاری وجامدادی گذاشتم و والسلام
چقدر راحت
دیگه تو فرودگاه وقتم رو در صف تحویل بار هدر ندادم
و واقعا احساس سبک بالی داشتم وقتی راحت و ساده گرفتم و جالبه احساس رشد کردن داشتم که هدف از سفر لذت بردن از مسیریِ که داری طی میکنی،زیبایی هاییه که میبینی،چیزهایی که تجربه میکنی بدون پیچیدگیِ خاصی
و این ذهن ماست که همه چیو پیچیده و بزرگ میکنه نه عاملِ بیرونیِ دیگه ای
به
به قول مریم جان،منم الان خیلی راحت تر نسبت به گذشته زندگی میکنم و اگه ام وسیله ای رو جا بزارم اصلا مهم نیست و نکته مهم تر اینکه عزت نفسم هم بالا رفته و در روابطم خیلی خیلی موثر بوده، و اینکه به این حد از آگاهی و درک برسی که دیگه لیاقت و ارزشمندیت به این وسایل و ظواهر گره نمیخوره ، و خداوند بخاطر این ارزشمندی و این تغییری که داشتم انسانهایی رو هم جنس افکار خودم تو مسیرم قرار داده ک راحت تر باشم و احساس ارزشمندی کنم
استاد جان،شاید اگه من آدم قبل بودم این توانایی حل مسائل، صبور بودنم رو نمیدیدم تو سفر اما الان خودمو تحسین میکنم، چرا اینو میگم: چون میبینم خیلی از خانمها بخاطر اینکه محل اقامت مشخصی تو سفر همسرشون در نظر نگرفته آماده ی سفر کردن هم نشدن تا برسه به تجربه سفر، و بخاطر همین خیلی از مکانها رو ندیدن
و این در حالیه که شرایط کاری همسر من با همسر اونها یکی بوده،تفاوت در نگرشی بوده که اونها از سفر داشتن
من با بچه 8ماهه سفر کردم تا الان که خب برا خودش مردی شده،صحبت سفر که میشه میگن اون موقع کوچیک بودن اذیت داشتن الانم که مدرسه و…..که خوشبختانه من این نگرش و باور رو نداشتم و با همون شرایط تونستم بهترین مکانها رو در بهترین زمانها تجربه کنم
یادمه سال 87 با قایق از کیش اومدیم بندر چارک تو پارکینگ رسیدیم ماشین روشن نشد،خب بچه ی کوچیک و گرما چالش خاص خودشو داشت ، و من میتونستم غُر بزنم واای گرمه به قول استاد ازون کارهایی که شاید بقیه بکنن این چه وضعیه من نمیتووننم، بچه اذیت مییکننه اما خیلی راحت گرفتم علیرغم اینکه همسرم میگفت حالا از کجا تعمیرکار پیدا کنم…. گفتم پیش میاد و شب رو موندیم که قطعا هدایت الهی بوده و روز بعد خدا دستهاش رو برای ما فرستاد و مسأله حل شد
ارزش سفر به همین بیرون اومدن از قالبهای روزمره و قواعدی که خودمون ساختیم
ارزش سفر به تجربه کردن ناشناخته ها، دیدن طبیعت زیبا و مسیری که طی میکنی،غرق شدن در افکار و هدفها و ایده هاییه که خداوند به ما الهام میکنه،احساس بزرگ شدن میکنی
سفر کمک میکنه قدرت درک بیشتری نسبت به هم سفرت پیدا کنی
کمک میکنه خودت رو بهتر بشناسی
توانایی و استعدادتُ ببینی و بهبود ببخشی
نقاط ضعف و قوتت رو بشناسی
از آدمهایی که میبینی از تجربه شون استفاده کنی
مریم جان ازین تجربهای که به اشتراک گذاشتین و خالصانه بازگو کردید سپاسگزارم
استاد جان واقعا سپاسگزارم ازتون،که سفرهای شما خودش تجربه ی فوقالعاده ای میشه برا منِ نوعی که به خودشناسی برسم
منتظر حضورتون هستم که اینجا سفر گروهی ای بزارید و بچه های هم فرکانس و هم مدار یک جا با هم باشیم و از تجربه های هم استفاده کنیم و لذت ببریم
چه سلا زیبا و دلچسی کردی ملیحه جان و خوشحالم که کامنتت رو خوندم و لذت بردم و کلی ازت درس گرفتم و باورهامو تقویت کردی(خصوصا اونجا که گفتی با بچه 8 ماهه چه تجربه ایی در سفر داشتی و چقدر عالی برخورد کردی. واقعا سپاسگزارم که از خودت برامون ردپا گذاشتی.
چقدر زیبا نوشتی از ســفــر:
ارزش سفر به همین بیرون اومدن از قالبهای روزمره و قواعدی که خودمون ساختیم
ارزش سفر به تجربه کردن ناشناخته ها، دیدن طبیعت زیبا و مسیری که طی میکنی،غرق شدن در افکار و هدفها و ایده هاییه که خداوند به ما الهام میکنه،احساس بزرگ شدن میکنی
به امید روزهایی که داریم با رشد خودمون بهش میرسیم و قراره تجربه های بینظیر گروهی با حضور استاد عزیزمون داشته باشیم در اون روزا…به امید الله یکتا انشالله
قطعا بخاطر انرژیِ خوبی که داری فرکانس عالی رو دریافت کردی،هرکسی باتوجه به نگاهی که داره و زیبا بین بودن حس خوب رو به بقیه ساطع میکنه و خوشحالم که این حس خوب رو من از شما دریافت کردم،همه ی بچه هایی که اینجا توی سایت هستن مجموعه ای هستیم از فرکانس عشق و محبت،که با تحسین خوبی ها و زیبایی ها،ازون جنس رو بسمت خودمون جذب میکنیم،از چهره ی زیبات تو طبیعت زیبا کنار همسر گرامی تون لذت بردم و شوق کردم ،سپاسگزارم بخاطر کامنتی که گذاشتی چرا که انرژی و انگیزه یِ خوبی شد برام که بعد از مدتها کامنت گذاشتنم حس خوب دریافت کنم
بله خداروشکر میکنم که اصلا محدودیتی بخاطر حضور بچه تو زندگی برای خودم قائل نشدم،و همیشه تو این قسمت این باور رو داشتم که با بچه میشه خیلی راحت سفر کرد اگر که با بچه دوست باشی و انرژی و وقت بگذاری
عاشقانه مسیر رو با بچه میتونی طی کنی وقتی نگاهت این باشه که می شود
امید دارم که روزی همه مون کنار استاد جمع میشیم و از حضور هم و تجاربی که داریم لذت میبریم و کلی درس میگیریم
ولی من سفر به درون خودمو نزدیک به چهار ماهه شروع کردم.(عضو سایت شدم ) و این سفر برای من پایانی نداره .
استاد وقتی به گذشته بر میگردم و خودمو کالبد شکافی میکنم .می بینم درسته یه سری موفقیت ها داشتم ولی من اینجور موفقیتی رو دوست ندارم.
خوب قطعا نجوای های شیطان میاد و داد میزنه دیره و نمیشه…
ولی من دوست دارم هر چقدر از زندگی رو مونده آگاهانه زندگی کنم .
با عشق زندگی کنم .
بدونم هدفم چیه؟
به کجا میرم؟
چی میخام؟
تصمیم گیری کنم ؟
استاد من دوساله با شما آشنا شدم.ولی نزدیک چهار ماهه عضو سایت هستم ، (باورهای محدود ، مخرب و ویرانگر ) یک تضاد مالی برام پیش اومد که تمام زندگی ام رفت و هیچی برام نموند.و اومدم زیر صفر
ولی استاد وقتی درست فکر میکنم. من اون پیشرفت و موفقیت رو دوست نداشتم چون بدون آگاهی و شناخت بود .و مطمئن بودم الان نخورم .بعدا می خورم.
پس چه بهتر زودتر از جهان بخورم و مسیر رو عوض کنم …
من بعضی مواقع هیچ ناراحتم نمیشم ؟؟؟تازه میخندم .و کلی ازش درس میگیرم…
استاد شما، بدون تعارف میگم، شما یک موهبت الهی هستی .برای ما .برای کل دنیا …
امروز فایل سفر به دوره آمریکا رو که نگاه کردم. خانم شایسته گفتن من اینقدر وسایل با خودم میبردم برای اینکه به خودم برسم و آرایش کنم . ولی دیدم اشتباه دارم میکنم و کلی انرژی هدر میدم.
و باید کلی مواظب بود … خراب نشه،
و کلی باید حواسم بود .و کلی باید پاک میکردم.
حال فکر من !
من فکر میکردم .میگفتم استاد و یا خانم شایسته اشتباه نداشتن و اگرم داشتن کم.
اونا خدا براشون خواسته و هزار فکر دیگه
ولی الان که فکر میکنم نه با با خودشون خواستن و ادامه دادن و موفق شدن .
استاد من روی مسائل خیلی کنجکاوشدم و فکر میکنم و به لطف خدا از آموزش های شما بوده .
دیشب توی یک جمع نشسته بودم و داشتند حرف میزدن . همشونم اهل نماز و به اصطلاح خودمونی مذهبی بودن.
باور کنید اینقدر باور اشتباه داشتن و کامل میشد فهمید … واقعا منم قبل از آشنایی با شما این جوری و با کوله باری از شرک … بودم … و کلی ترمز سفت و سخت
منم چند جمله گفتم براشون و اونها هم میگفتن درسته ، ولی مجددا همون حرف های خودشون رو میزدن.
یکی شون که اصلا مقاومت بیشتری داشت و به اصطلاح خودش دلسوز بود ،
ولی میگفتم ای کاش داد بزنم و بگم این دلسوزی نیست. شرکه، شرک ، شرک به خداست…
خلاصه ما خدا حافظی کردیم و جلسه را ترک کردیم.
استاد منم چهار ماهه تو سفرم به صورت جدی … سفر به درون خودم… ببینم چه خبره؟
استاد این حال خوبم رو به هیچ چیزی عوض نمیکنم.
یه سری از کارهای روزانه که بیخودی بودن همه و همه حذف شدن…
چند تا رفیق داشتیم شب و روز با هم بودیم و یادمه یکی از دوستان از اهواز که میومید پیش زن و بچه هاش نمیرفت مستقیم میومد پیش ما و می رفتیم بیرون…
همه ی اونا حذف شدن خود به خود
الان چند وقتی هست انگار نه انگار که روزی با هم رفیق بودیم.
الگوهای داشتم که هی تکرار میشد.حالا نمیگم کلا حذف شدن ولی خیلی خیلی کم دارن تکرار میشن…به طوری که تو فایل های الگوهای تکرار شونده من چیز زیادی نداشتم بگم…
مشتری های خوب، به تورم میخورن ،به طور خیلی عجیب …
حساب طرف میشه مثلا یک میلیون و چهارصد می بینی یک و پانصد واریز کرد
همه چیز تغییر کرده …
خیلی صبور تر شدم .
هر چی بخوای برام فراهم میشه.
هر مشتری رو از خدا بخوام ، خداوند هدایت میکنه و میاد و پاسخ میده
و هزار اتقاق دیگه…
استاد این احساسی رو که میگید خوب نگه دارید من روش کار کردم واقعا.
یعنی به صورت آگاهانه اتفاقی میافته اول میگم خودم خلق کردم. دوم مدیریتش میکنم و میخندم میگم اومدی منو اعصبانی کنی و بهم بریزی، .اصلا نمی تونی .
و سوم حالمو خوب نگه میدارم به صورت درونی …
استاد عزیز و همه ی دوستانم.
این کامنت من ربطی به فایل نداشت ولی حسم گفت بنویس …
طوری شدم یکی حرفی میزنه .می تونم باورهای اونو متوجه بشم.
روی همه کارهام فکر میکنم .دقت میکنم
دقیق متوجه میشم این تغییر رو در خودم …
امروز صبح که از خونه رفتم بیرون یه نفر رو دیدم که حس خوبی بهش نداشتم قبلا
ولی امروز کلی منو تحویل گرفت .و اتفاقا منم خود به خود حسم بهش خوب شد . و الان که این کامنت رو می نویسم و این حرفها را میگم کلی تعجب میکنم …
خلاصه دیدم همه چیز اطراف من به صورت معجزه آسایی عوض شده ،
و کلی احساس خوب ، و اتفاق های خوب
خیلی مثال دارم بزنم و اگه بخوام بگم نمی تونم بگم و تمومی نداره…
باورتون میشه ثروت از جاهایی وارد زندگیم میشه که اصلا فکر شو نمیکنم .
استاد میگفتن ؟ میگفتم میشه، ولی میگفتم مال من نیست…
چند روز پیش یه مشتری براش کار کردم
و من قیمت کارو گفتم مثلا 4 میلیون تومان.
بعد از اتمام کار 5 میلیون واریز کرده. میگم خدایا من این مبلغ رو نداشتم…
مشتری زنگ زده میگه از کارت راضی بودم .و همه چیز گرون شده و چون کمی کارت طول کشید ، اونم برات فرستادم.
اصلا موندم توش .الله اکبر
خلاصه دوستان اذیتتون نکنم .
من قدرت نوشتاریم خوب نیست. باید ببخشید.
از استاد عزیزم از خانم شایسته
از کسانی که این سایت الهی رو مدیریت میکنن کمال تشکر رو دارم .
از دوستان بی نظیرم که خدا میدونه همیشه براشون دعای خیر میکنم.
سلام به استاد بزرگوار و سلام به خانم شایسته مهربان و سلام به همه اعضای سایت توحیدی عباسمنش
استاد خیلی سپاسگزارم از شما و خانم شایسته بابت همه آگاهی ها که ارائه میدین، خدا قوتتون بده.
شب قبل با همسرم یکی از قسمتهای سفر به دور آمریکا میدیدیم، بحث سر سادگی و ساده زندگی کردن شما و مخصوصا خانم شایسته بود در یک مجلس با چند نفر خانم، یه نکته ای که توجه ما را خیلی جلب کرده بود این بود که هیچکدوم از خانمها نه هیچ آرایش غلیظ. نه جواهرات آنچنانیداشتن علیرغم همه فراوانی که در زندگی دارن.
و امروز به محض دیدن این فایل به همسرم گفتم موضوع فایل امروز دقیقا چیزیه که دیشب درباره ش صحبت میکردیم.
وقتی که مریم بانو راجع به ساعتها و تمرکزی که قبلا صرف
آرایش میشد صحبت میکردن، یاد جمله ای منصوب به انشتین افتادم که میگه: «اگه آدما ارزش زمان را میفهمیدن کفش بند دار نمیپوشیدن.»
و در این فایلها وقتی که من رهایی و آزادی شما دو نفر را میبینم میگم این نتیجه عدم وابستگی و قدر دانستن وقت و ارزش دادن به خودتان است. و همچنین چقدر شما احساس ارزشمندی و لیاقت دارین که این احساسات به ما هم انتقال میدین خدا رو شکر.
و چیزی که خانم شایسته را صد چندان زیبا کرده زیبایی درونشان هست.
وگرنه به قول حافظ: فکر مشاطه چه با حُسن خداداد کند.
و خلاصه که همین روش زندگی کردن شما باعث شده که من با تعهد و ثبات قدم بیشتری آموزه های شما و این سایت را دنبال کنم.
و هر روز و هر ساعت خدا را صدهزار مرتبه شکر میکنم که مرا به سایت شما هدایت کرد.
خدایا ب تو میسپاریم مارو به امنیت و اسایش و عشق و صفا و سلامتی و ثروت هدایت کن،
استاد چه خوب هستید بدون کلاه، با اون عینک زیباتر شدید.
مریم خانم چقدر نازنین شدید با طول موهای جدیدتون.
خدایا شکرت مشکل کلر ماشین رفع شد، که اعتبارش به توست خدایا، شکرت.
چقدر این ماشین رو دوست دارم، چقدر صندلی های راحت و عالی داره، چه خوب و عالی خونه ات همراته، تو دل کوه و دشت. خدایا شکرت.
چه حس خوبیه، وقتی نشون میدید وارد ایالت جدید میشیم، من کاملا حس میکنم اونجام،
چه حالت ایالتها پرچم و شعار خودشون رو دارند..
خدایا شکرت باز هم زیبایی و تمیزی و طبیعت زیبا رو دیدیم، پل و ابرهای عالی، خدایا شکرت.
چقدر مریم خانم رو تحسین میکنم به خاطر تغییر که دوست داشتند… همیشه احساس میکنم مریم خانم بخاطر عشقی که به استاد داشته یاد گرفته ساده تر باشه و بیشتر لذت ببره.
خدایا شکرت که شما با هم اشنا شدید و انقدر هم جهت هستید که انقدر به هم افتخار میکنید و لذت میبرید در کنار هم،
خدایا شکرت قطعا خییییییییلی باید رویایی باشه با شریک عاطفی ات زندگی کنی و هم جهت باشید و ساعت ها مطالعه و تحقیق کنید و کلی با هم در مورد قانون و زیبایی ها صحبت کنید و کلی به هم ابراز عشق کنید، خدایا شکرت شکرت شکرت….
واقعا خیلی خوبه که انسان بتونه راحت و سبک سفر کنه،اسون بگیره،غر نزنه،و کلا اسون بگیره هم به خودش هم به بقیه ،حالا ن تنها تو سفر حتی تو زندگی ،مثلا ی نفر قراری داشته بعد کنسل شده ،خب به هر حال ممکنه کار پیش بیاد،
و نکته مهمی که خانم شایسته گفت
گفت با آرایش و اینا احساس لیاقت میکردم یعنی احساس لیاقت وابسته به اون آرایشه
واقعا جمله فوق العاده ای هست که ،بی هیچ قید و شرطی خودمون رو ارزشمند بدونیم
جدا از وضعیت مالی،خونه،ماشین، چهره، قد و… خودمون رو ارزش مند بدونیم خودمون رو دوست داشته باشیم
ما چقدر خوشحال شدیم وقتی که دیدیم سفر به دور آمریکا رو شروع کردین
از وقتی که فیلم های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو شروع کردم به دیدن تا به حال انقدر آروم آروم ذهنیت هام تغییر کرد، انقدر الگو گرفتم، انقدر یاد گرفتم، انقدر زیبایی دیدم…..که حد نداره
راستش برای من دیدن این فایل ها مثل تمرین زیبا بینی عه، یعنی من بعد دیدن این فایل ها مهارتم در دیدن یا بهتره بگم شکار زیبایی های اطرافم بیشتر شد
استاد عزیزم و مریم عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم….
چقدر جاده زیبا بود و موسیقی هم زیبا بود
رنگ سبز درخت ها فوق العاده زیباست حتی شکل هاشون برای من جذابه
یه قسمتی از جاده انگار درخت ها در دو طرف جاده دیوار های سبز درست کرده بودن
چه میکنه این قانون سلامتی….ماشالله پوستتون روز به روز شفاف تر و براق تر میشه…مطمئنم خداوند در زمان مناسب این دوره رو به من هدیه میده
چه گل های قشنگی، چه صندلی های چوبی قشنگی، چه فضای مثبتی، چه ایده ی خوبی که زیبایی های هر ایالت رو معرفی میکنن، چه دختر نازی چقدر راحته… همه جا تمیز و زیباست
گوله گوله ابر های سفید پشمکی زیبایی جاده رو بیشتر کرده
چه پل هیولایی…الله اکبر جهان هر روز در حال پیشرفته…
استاد ماشالله، دمتون گرم چقدر ماهیچه ساختین…عینک آفتابی و ساعتتون و کلاهتون قشنگه
مریم جون ماشالله چقدر زیباتر شدی…لباست، گیر روی موهات و حالت موهات خیلی زیبا و دوست داشتنیه…
میدونید من فکر می کنم وقتی آدم خودشو دوست داشته باشه اکثر حرکاتش هم دوست داشتنیه چون خودشه و خودشو همونجوری که هست دوست داره…اگر احساس لیاقت و احساس دوست داشتنی بودن رو در خودمون ایجاد کنیم و هر روز تقویتش کنیم به سمت چیز هایی هدایت میشیم که بیشتر بهمون ثابت کنه که ما لایقیم و ما دوست داشتنی هستیم…
مریم جون تحسین میکنم شما رو که انقدرررر تغییر کردی…اگه برای شما شد برای من هم میشه
مریم جون چقدر شجاعانه خود افشایی کردی و این نشون میده که شما با خودت در صلحی و نسخه ی قبلی خودتو دوست داری و اونو پذیرفتی به عنوان مسیر تکاملی رشد
بله من تغییر کردم البته هنوز رو پله ی اول نردبان رشد و تعالی هستم و خیلی کار دارم…. شاید این تغییرات من به مذاق آدمایی که با نسخه ی قبلم همفرکانس بودن خوش نیاد اما من می پذیرم قرار نیست همیشه همون آدم قبلی باشم حتی یک برنامه ی گوشی هم هر چند وقت یکبار باید بروزرسانی بشه تا یه تغییراتی بکنه و یه چیزای جدید بهش اضافه بشه ولی نمیدونم چرا خیلی از ما وقتی می بینیم که یه نفر رفتارش تغییر کرده و مثل قبل نیست چرا انقدر تعجب می کنیم؟!!! …من خودم اینجوری بودم و هنوز هستم! البته شاید کمتر شده چون یادم میاد که منم تغییر کردم ، اما از همون یه ذره تعجب خودم تعجب می کنم! چرا به محض دیدن تغییرش یا شنیدن تغییرات اون شخص نمی پذیرم که اون آدم آپدیت کرده خودشو…نسخه جدیدشه…بروزرسانی شده… وقتی باور عوض بشه رفتار هم عوض میشه به همین سادگی
در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و ساعدتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به استاد عزیزم واستاد شایسته عزیز وتمامی دوستان
چه نعمت بزرگی ساده گرفتن زندگی وساده گرفتن مسائل چقدر آدم میتونه تجربه های زیبا متفاوت وجذاب داشته باشه از همه چیز یادمه اون اولین باری که گواهینامه گرفتم 19 سالم بود با دوستام رفتیم مسافرت تو دل طبیعت سمت شمال هرجا دوست داشتیم میزدیم کنار صبحانه میخوردیم میرفتیم تو دل جنگل حالا هرچی پیش میومد خیلی برناممون برای مقصد یا ناهار شام مشخص نبود خیلی بصورت ناخودآگاه هدایتی عمل میکردیم من هر موقع میرفتم شمال اصلا تو دریا نمیرفتم بخاطر همین مسائل سخت گرفتن ولی اون سال دل زدیم به دریا رفتیم تو آب کلی لذت بردیم و هنوز که هنوزه تمامی اون دوستانی تو اون سفر بودن میگن که اون سفر یه چیز دیگه بود چقدر راحت گرفتیم همه جا رفتیم تجربه های متفاوت جذاب داشتیم بنظر من موانعی که پیش میاد برای رسیدن به هرچیزی یعنی هرچیزی ….وبهش نمیرسیم بخاطر سخت گرفتن او موضوع هست
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا که الگویی عالی برای ما خانومهاس
من عاشق فایلهایی هستم ک خانم شایسته عزیز بیشتر از خودشون و تجربیات شون میگن
چون به شدت شخصیت ایشونو دوس دارم و دلم میخاد بیشتر بشناسم شون
دلم میخاد با روند تکاملی ک طی کردن بیشتر اشنا بشم و بیشتر ازشون درس بگیرم
قبلنا ک همسرم سرکار بود و شبا خونه نبود خیلی میترسیدم گاهی تا خود صبح بیدار بودم و نمیخوابیدم و تازه دمدمای صبح چشمام سنگین میشد و خوابم میبرد
وقتی اومد تو سایت و با خانم شایسته اشنا شدم مدتها تو خلوت خودم ب ایشون فکر میکردم
ک چظور نمیترسن اونم تو فضایی ب بزرگی پرادایس
خدای من مگه میشه ی خانوم انقد جسور و نترس یعنی چ ایمانی تو قلبشون وجود داره ک هیچ چیزی باعث هراسشون نمیشه
خدا رو چجوری باور کردن ک این حجم از ارامش رو دارن تجربه میکنن
خلاصه بعد از اون هروقت تنها میشدم با خودم میگفتم وقتی خانوم شایسته از تنهایی تو دل شب تو ی جنگل بزرگ تو ی کشور بیگانه از چیزی نمیترسن من چرا باید از تنهایی تو ی اپارتمان کوچیک بترسم اونم در حالیکه هزارتا خونه دور و اطرافمه
و الن خداروشکر نمیترسم و شبا با ارامش میخوابم
ازت سپاسگذارم نازنین بانو ک الکوی من شدی تا کلی درس عملی ازت یاد بگیرم
در ضمن از وقتی دوره قانون سلامتی رو رعایت میکنید بسیار زیبا شدی بانو
چهرتون معصوم و نورانی شده اصلا رنگ چشماتونم انگار عوض شده
خلاصه ک زیباتر و جذابتر شدین هم شما و هم استاد عزیزم
بازم از خودتون و تغییرات تون در این سالها ک همنشین و یار غار استاد بودین برامون بگید تا ما هم درس بگیریم و هم لذت ببریم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانوم شایسته عزیز که برای همه ما مخصوصا خانوم ها یه الگوی بینظیر هستن
سلام به همه دوستان خوبم
خدایا ازت سپاسگزارم که در این مسیر هستم و دارم برای رشد و پیشرفت خودم حرکت میکنم
و خدایا ازت سپاسگزارم که باورهامون تقویت میشه با دیدن یک الگوی شایسته و فوق العاده به اسم خانوم شایسته عزیز
خدایا ازت سپاسگزارم که لایق شنیدن این آگاهی هستم
خانوم شایسته عزیز منم یه دختری بودم دقیقا با همین ویژگی هایی که شما از گذشته تون گفتین
و دقیقا چقدر زندگی سخت و رنج آور بود برام
من اصلا خودم و دوست نداشتم
اگه آرایش نداشتم از در خونه بیرون نمیرفتم
صبح که میخواستم برم سرکار دقیقا از دو ساعت زودتر آرایش میکردم میرفتم سرکار و تایم عصر دوباره صورتم رو میشستم و و از اول آرایش میکردم که میکاپم خوب بمونه رو صورتم
اگه میخواستیم بریم مهمونی که ساعت ها باید زمان میزاشتم برای میکاپ صورتم یا موهام
اولا که چقدر زمان من و انرژی من میرفت برای آرایش کردن
و چقدر همسر من اذیت میشد از این کارهای من و همیشه معطل من میشد و این کارهای من باعث میشد تو رابطه مون هم بحث پیش بیاد
با اینکه همسر من اصلا دوست نداشت آرایش داشته باشم یعنی بهم میگفت بدون آرایش خیلی چهره ات بهتره ولی من انقدر خودم و دوست نداشتم انقدر با خودم در صلح نبودم که فکر میکردم من بدون آرایش خیلی زشتم و اگه آرایش کنم همسرم بیشتر از من خوشش میاد یا در نظرش من جذاب تر هستم
من دقیقا احساس لیاقتم و گره زده بودم به آرایش کردنم
هم اینکه یه سری باورهای اشتباه از بچگی کرده بودن تو مغزم که زن باید به خودش برسه
باید همیشه حتی تو خونه آرایش داشته باشی که همسرت خوشش بیاد
یعنی من اینکه باید برای خودم ارزش قائل باشم رو تو آرایش کردن میدیدم
من فکر میکردم اینکه باید به خودم برسم یعنی من باید آرایش کنم
اصلا برام مهم نبود خودم چی دوست دارم بلکه دلم میخواست در نظر دیگران مخصوصا همسرم زیبا باشم
حتی اگه من اذیت بشم مهم نبود و اشکالی نداشت که خودم اذیت بشم
ولی نظر دیگران برام مهم بود
و اینکه اصلا خودم و دوست نداشتم اصلا چهره ام رو دوست نداشتم
حتی یه مدت رفتم دنبال اینکه برم فکم رو جراحی کنم
ولی واقعا خدا دوستم داشت که هدایتم کرد به سمت آموزشهای استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز و به عنوان یک الگو سر راهم قرار داد
که بشکنم باورهای غلط گذشته ام رو
که بفهمم عزت نفس من و احساس لیاقت من باید درونی باشه
کم کم شروع کردم رو خودم کار کردن و رو احساس لیاقتم کار کردن
دیدن رفتارهای خانوم شایسته در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا خیلی به من کمک کرد
خیلی زیاد
یعنی تمام تغییرات شخصیتی من از دیدن سریال زندگی در بهشت شروع شد
اومدم جای اهرم رنج و لذت رو تو ذهنم درست کردم
و از خودم پرسیدم آیا ارزش داره من این همه زمان و انرژی و پول صرف کنم ؟
تازه باز هم راضی نیستم
چرا؟ چون اون احساس ارزشمندی و عزت نفس وصل بود به عوامل بیرونی
کم کم آرایش کردنم رو کمتر کردم و دیدم چقدر زندگی برام آسان تر و لذت بخش تر شده
دیگه الان به جایی رسیدم که اصلا لوازم آرایش ندارم
من تو کمدم حتی یه دونه رژ لب ندارم چون همونایی که داشتم انقدر استفاده نکردم که تاریخ مصرفش گذشت و همه رو ریختم دور و الان اصلا نیازم نمیشه که بخوام برم لوازم آرایش بخرم
حتی چند وقت پیش یه عالمه لوازم آرایش برام از امریکا سوغاتی فرستادن ولی من همه رو هدیه دادم و بهم گفتن حیفه بابا خودت استفاده کن گفتم آخه من استفاده نمیکنم تاریخ مصرفش میگذره خراب میشه باید بریزم دور
الان حتی تو مهمونی هم میرم بدون آرایش ساده ساده میرم
چون واقعا نمیتونم یه بار اضافه رو صورتم تحمل کنم
قبلا چون صورتم جوش میزد همیشه باید کرم میزدم که جوش هام دیده نشن ولی به لطف قانون سلامتی الان پوستم عالی شده و بدون کرم هم صاف هست
یادمه همه چیز و گذاشته بودم کنار فقط یه ریمل میزدم بعد دیدم اونم داره آزادی من و میگیره
داره تایم من رو میگیره و روی چشمهام یه بار سنگین هست دیگه اونم گذاشتم کنار و الان میبینم اتفاقا مژه هام هرروز داره پر پشت تر میشه
اصلا انقدر این سادگی برام جذاب و لذت بخش شده که دیگه از آرایش کردن متنفر شدم
احساس میکنم اگه آرایش کنم زشت میشم
خیلی عاشق خودم شدم خیلی بیشتر خودم و دوست دارم
همسرم بیشتر و بیشتر از قبل عاشقم شده
چون من با خودم به صلح رسیدم
چقدر دیگران تحسینم میکنن حتی بارها چه از آقایون چه از خانوم ها تحسین شنیدم که چقدر خوبه که ساده هستی
قبلا ساعت ها تایم و انرژیم رو تو آرایشگاهها میگذروندم
چقدر زمان صرف میکردم که برم ناخن هام رو درست کنم لاک بزنم
بعد دیدم بابا این ناخن های مصنوعی داره رو دست من سنگینی میکنه داره اذیتم میکنه
آخه حیف زمان من نیست که برم دو ساعت تو آرایشگاه بشینم
یه روز رفتم آرایشگاه گفتم کل ناخن های من رو بردار
آرایشگر بهم میگفت حیفه قشنگه
زینت و زیبایی زن به ناخنش هست
منم گفتم ممنونم من نمیخوام زیباییم ناخن هام باشه
وقتی ناخن هام رو برداشتم دیدم چقدر ناخن های خودم آسیب دیده و مدت ها طول کشید تا برگرده به حالت طبیعی خودش
و احساس کردم من با این کار دارم از خدا ناسپاسی میکنم چون دارم به خودم آسیب میزنم
و الان بازم به لطف قانون سلامتی ناخن هام خیلی هم محکم و مقاوم شده
و واقعا به نظرم ناخن های ساده خودم بدون لاک خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر هست از اون ناخن های سنگین و رنگی رنگی که فقط زیبایی ظاهری داشت ولی من و اذیت میکرد
وای چقدر فاجعه میشه آدم اعتماد به نفسش گره بخوره به ناخن های لاک زدش
حالا فکر کن این ناخن ها رو ازت بگیرن خوب معلومه اعتماد به نفست نابود میشه دیگه چون پایه اعتماد به نفست سست بوده
من از استاد یاد گرفتم که اعتماد به نفسم رو نباید رو عوامل بیرونی سوار کنم چون اگه اون عوامل بیرونی رو ازم بگیرم من نابود میشم ولی اگه اعتماد به نفس دورنی باشه نه تنها از بین نمیره بلکه هربار هم تقویت میشه و ارزشش هم بیشتر میشه
مثلا سعی کردم
با هر بار غلبه بر ترس هام
با هر بار حل کردن مسائل زندگیم
با هر بار کنترل ذهنم در شرایط سخت
با هر بار تقویت مهارت هام تو کارم
با هر بار ارتباط خوب بر قرار کردن با غریبه ها
با دوست داشتن خودم
با ارزش قائل شدن برای خودم
با اهمیت ندادن به حرف مردم
با کم کردن وابستگی هام به همسرم
و هزاران مورد دیگه بیام اعتماد به نفسم رو رو پایه های محکم از درون خودم بسازم
واقعا خدارو شکر میکنم که هدایتم کرد به سمت آسانی ها
چون من هم مثل خانوم شایسته دو طرف قضیه رو دیدم هم سختی و رنجی که میکشیدم و هم آسانی و لذتی که الان دارم تجربه میکنم
و به نظرم باید اهرم رنج و لذت در ذهنت در جای درستش قرار بگیره
یعنی آرایش کردن برات مساوی با رنج باشه و ساده بودن برات مساوی با لذت بشه
استاد جان یه نکته ای اشاره کردین و گفتین خیلی راحت نیستم بخوام گروهی برم مسافرت
وای این دقیقا برای منم هست بیشتر بیشتر بیشتر دلم میخواد با همسرم دو تایی بریم چون واقعا ما با هم دوتایی در صلح هستیم و با هم خیلی هم فرکانس هستیم
و فکر میکردم من ایراد دارم که نمیتونم با یه سری افراد برم و هر وقت حرف مسافرت دسته جمعی میشد میگفتم ما نمیایم
بعد ذهنم میگفت تو چرا همیشه میگی ما نمیایم حتما تو ایراد داری
بعد دیدم خوب من با اون آدم ها هم فرکانس نیستم حالا میخوان اعضای خانواده من باشن
وقتی دارن آزادی من و میگیرن وقتی ذهن من و درگیر میکنن چرا باید برم
وقتی مثلا میخوایم بریم بیرون بعد میبینم من باید دو ساعت منتظر یه نفر بمونم تا آرایشش و مو درست کردنش تموم بشه و داره تایم من و هدر میده خوب مگه دیوانه ام برم اذیت هم بشم
من با کسانی میرم مسافرت که در مدار من باشن
مخصوصا از وقتی دوره قانون سلامتی رو میریم واقعا مسافرت با یه سری افراد سخت میشه
مثلا طرف بهش بر میخوره اگه تو غذا نخوری و درک این و نداره که من آزادم هر غذایی دلم میخواد بخورم تو هم آزادی هر غذایی دلت میخواد بخوری و قرار نیست ما هم دیگه رو مجبور کنیم که مثل هم رفتار کنیم
به خاطر همین مسائل من ترجیح میدم بیشتر یا با همسرم یا با افرادی که واقعا با ما در یک مدار هستن برم مسافرت
مثلا ما پارسال یه سفر بینظیر به یه منطقه کوهستانی و روستایی داشتیم با یه زوج فوق العاده از بچه های سایت
و برای من لذت بخش ترین مسافرت گروهی بود چون هر کدومشون انقدر با خودشون در صلح بودن
انقدر این زوج رابطه زیبایی با هم داشتن
که وقتی از سفر برگشتیم من رفتم دوره عشق و مودت و خریدم
چون به خودم گفتم منم میخوام این حد از به صلح رسیدن با خودم رو تجربه کنم
منم میخوام این رابطه قشنگ و آزادانه با همسرم رو تجربه کنم
و خدارو شکر میکنم که افرادی رو سر راه ما قرار میده که من ازشون درس یاد میگیرم
اون مسافرت برای من پر از درس و آگاهی و تجربه های قشنگ بود
چون کاملا با هم هم مدار بودیم به نظرات هم احترام میزاشتیم
هر کسی کاملا آزاد بود که از هر چیزی که دوست داره لذت ببره و هیچ وقت هم دیگه رو مجبور نمیکردیم که طبق میل طرف مقابل رفتار کنه
هیچ کسی مسئول این نبود که تلاش کنه به دیگران خوش بگذره
تازه من ازشون کلی درس گرفتم که باز هم مسافرت ها رو آسان تر بگیرم
و در کل یه تجربه بینظیر بود از مسافرت با افرادی که با خودشون در صلح هستن و با ما در یک مدار و یک فرکانس هستن
استاد و خانوم شایسته عزیز من ازتون بینهایت سپاسگزارم
خانوم شایسته ازتون ممنونم که این بحث و این آگاهی ها رو با ما هم به اشتراک گذاشتین
درپناه الله
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما مونا ترحمی عزیز
چقدر تحسینت کردم برای این همه تغییر، دختر واقعا دمت گرم. واقعا چقدر عالی از تغییر عادت ها و نگرش و باورت به آرایش کردن نوشتی و چقدر قشنگ تغییر کردی. اصلا فکر نمیکردم توام اینجوری بوده باشی.واقعا آفرین مونا جان…چقدر دیدن این تغییرات هر چند کوچیک خوبه، چقدر خوبه با هم در مسیر رشد و بهبود هستیم. در مسیر طبیعی زندگی کردن ساده اما عمیــق…
سپاسگزارم برای ردپاهایی که از خودت به زیبایی ثبت میکنی و اینجا هستی.
چقدر قشنگ نوشتی:
من از استاد یاد گرفتم که اعتماد به نفسم رو نباید رو عوامل بیرونی سوار کنم چون اگه اون عوامل بیرونی رو ازم بگیرم من نابود میشم ولی اگه اعتماد به نفس دورنی باشه نه تنها از بین نمیره بلکه هربار هم تقویت میشه و ارزشش هم بیشتر میشه
سپاسگزارم مونا جان دوست ارزشمندو خودساخته ی من. چقدر دوست دارم بغلت کنم و بگم چقدر ارزشمند وجودت…
ارادتمندت فهیمه
به نام خداوند هدایتگر
سلام دوست عزیزم فیهمیه جان
ازت سپاسگزارم عزیز دلم که وقت گذاشتی کامنتم رو خوندی و برام نوشتی
ممنونم که همیشه برام مینویسی و بهم انگیزه و انرژی میدی عزیزم
چقدر قشنگ توصیف کردی این مسیر زیبا رو
مسیر طبیعی زندگی کردن ساده اما عمیق
منم عاشقتم عزیز دلم
انشالا که در پناه الله یکتا همیشه تو این مسیر زیبا پر قدرت قدم برداری
سلام مونا جان چقدر لذت بردم از کامنتت واقعا تحسین میکنم این همه تغییری که کردی
اون تیکه آخر که گفتی هیچ کس مسئول این نیست که به بقیه خوش بگذره
انگار حرف دل منو رو زدی یه آن به مسافرت های خودمون نگاه کردم
دیدم وای خدایا من چقدر این مسؤلیت را داشتم
همیشه تو مسافرت ها به من میگفتن شما گردن بگیرید وسایل بخرید بعد از سفر دنگ هامون را حساب می کنیم .من هم قبول می کردم
و همیشه وهمیشه کار پخت وپز می افتاد گردن من ومن هم به خاطر اینکه تو سفر بهمون خوش بگذره این کار رو انجام می دادم
و خودم رو آرام میکردم مثلا اشکال نداره اونا بچه کوچیک دارن این جور نجواها درصورتی که خودم هم بچه دارم
وهمیشه هم در همه سفرها روز اول خسته میشدم ودوست داشتم زودتر فرار کنم
وبه قول شما 2ساعت طول میکشید تا طرف آرایش کنه .لباس اتو کنه .من هم تو آشپزخونه وسایل های پیکنیک را جمع کنم
واقعا چرا من اینجوری هستم
ولی به لطف الله وآموزش های استاد .الان بخواهیم بریم قبلش میگم .هر کی واسه خودش وسایل برداره .
واونجا هم وقتی میرم غذا بپزم بقیه رو هم صدا می کنم که مثلا فلانی تو بیا ظرف ها رو بشور فلانی بیا سالاد درست کن
به خاطر این کارها اصلا دوست ندارم مسافرت برم.وهمسرم هم اصلا تنها جای نمیره
همیشه میگه یکی بیاد باهامون واین من رو خیلی اذیت میکنه
اینکه مثلا من صبح زود بیدار میشم تو سفرها بقیه می خوابن و من میرم صبحانه آماده میکنم که مثلا صبحانه آماده باشه کارها خوب پیش بره
ولی از این ور انقدر تو وجودم حرص میخورم وبعد نمی تونم خوب لذت ببرم ودوستی دارم زود بیام خونه
مونا جان نمی دونم تو چه زمینه من باید رو خودم کار کنم
ولی خیلی برای اینکه به دیگران خوش بگذره فداکاری میکنم
حالا 100برابر من همسرم .وقتی که با خانواده خودشون میریم بیرون ایشون فرزند بزرگ هستن همه می شینن مثلا در پارک همسرم زود چای آماده میکنه همه کار میکنه تا به همه خوش بگذره
من اول فکر میکردم این یه نوع ثواب یا کار خیری هست ولی الان می فهمم
چه باور مزخرفی هست.
به نام خداوند هدایتگر
سلام سمیرا جون
ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی و برام نوشتی
همه این مواردی که تو پاسخ نوشتی دقیقا من بودم
نه فقط تو مسافرت بلکه همیشه من انسان فداکاری بودم و برای هر کاری من خودم و مینداختم وسط
پارسال یه مسافرت دسته جمعی پیش اومد و من خیلی اذیت شدم از کارها و رفتارهای دیگران
یعنی دقیقا همین مواردی که گفتی
وقتی برگشتم خیلی با خودم فکر کردم و به خودم گفتم چرا فکر میکنی اونا مقصرن ؟
تو خودت باعث میشی که دیگران با تو اینطوری رفتار کنن
چون تو کلا یه آدم فداکاری هستی و چون همه برات مهم هستن به جز خودت
دقیقا جهان هم انسان هایی رو سر راهت قرار میده که باعث میشن تو بیشتر دلسوزی کنی بیشتر فداکاری کنی
و بیشتر احساس قربانی بودن داشته باشی
من همیشه برای دیگران فداکاری میکردم بعدش هم احساس قربانی بودم داشتم که چرا با من اینطوری رفتار میشه ؟
چرا تو مسافرت ها همیشه من باید همه کارها رو انجام بدم ؟
چرا تو مهمونی ها همه میشنن و من باید همه کارها رو انجام بدم ؟
کلا دوره عشق و مودت خیلی به من کمک کرد
مخصوصا جلسه 3
که استاد توضیح میدن اگه برای کسی کاری انجام میدی این کار باید از سر عشق باشه نه از سر کمبود نه از سر خلا
چون وقتی از سر کمبود و خلا یه کاری انجام میدی تو عشق نمیورزی تو داری یه تیکه از وجودت رو میکنی میدی به اون طرف
و چون از وجودت میکنی این قلب تو هرروز خالی تر میشه
من متوجه شدم که کارهایی که انجام میدم از سر عشق نیست
و به خاطر دلسوزی کردن هست
به خاطر تایید گرفتن دیگران هست
به خاطر اینه که من اصلا برای خودم ارزش قائل نیستم
به خاطر اینه که تو زندگی من اول دیگران مهم هستن و خودم اصلا ارزشی ندارم
مثلا همسر من واقعا دستپختش بینظیره مخصوصا تو درست کردن کباب مهارت خاصی داره
چه وقتایی که دوتایی هستیم و چه وقتایی که دیگران هستن خودش با اشتیاق و با میل و رضایت کامل میگه غذا با من
من درست میکنم
و با عشق این کار و انجام میده
چون از انجام این کار لذت میبره چون از سر عشق این کار و انجام میده و از کسی هم اصلا توقع نداره بیاد کمکش کنه
و اتفاقا چون دیگران میبینن که همسر من با عشق داره این کار و براشون انجام میده اونا هم میرن کارهای دیگه رو انجام میدن و خود به خود کارها تقسیم میشه
بدون اینکه همسرم چیزی بهشون بگه بدون اینکه ازشون درخواستی کنه خود به خود همه چیز خوب پیش میره
ولی من نه چون همه کارهام از سر دلسوزی و فداکاری و تایید گرفتن بود اتفاقا شرایطی پیش میومد که من بیشتر ناراحت بشم و بیشتر احساس قربانی بودن داشته باشم
و اینم بگم که دوره حل مسائل زندگی هم خیلی بهم کمک کرد تا این باورهای اشتباه و این رفتارها رو تو خودم پیدا کنم و سعی کنم اونارو بهبود بدم
میدونی سمیرا جان به خودم گفتم این یک مسئله هست و باید حل بشه
دلسوزی کردن و تایید گرفتن از دیگران و خودت و فدای دیگران کردن یک مسئله هست باید حل بشه
من به جای اینکه بیام آشغال ها رو بزارم زیر مبل و بگم من نمیام
بیام خودم و درست کنم رو خودم کار کنم بیام مسئله ام رو حل کنم
وقتی من از درون درست بشم جهان خود به خود آدم هایی رو سر راه من قرار میده که با من هم فرکانس هستن
خود به خود من با آدم هایی که در مدار من هستن و نگاهشون به نگاه من نزدیکه میرم مسافرت
یعنی سمیرا جون واقعا الان دارم به چشم میبینم همون آدم هایی که وقتی قبلا میخواستن برن مسافرت کلی به من و همسرم اصرار میکردن که شما هم حتما باید بیاین و اگه نیاین به ما خوش نمیگذره
حالا همون آدم ها دیگه تو مسافرت ها و دوره همی ها ما رو اصلا دعوت نمیکنن
اصلا مارو یادشون رفته
یعنی نه به ما خوش میگذره با اونا
نه به خودشون خوش میگذره و ما کاملا از مدار هم خارج شدیم
یعنی واقعا اینه که استاد میکن تو رو خودت کار کن و جهان بقیه کارها رو برات انجام میده
امیدوارم که برات مفید بوده باشه عزیزم
انشالا که همیشه حال دلت عالی باشه و ازت خبرهای خوب بشنوم عزیزم
در پناه الله
سلام مونا جان چقدر از خوندن کامنتت کیف کردم خیلی عالی توصیف کردی و نکات طلایی و وسط حرف هات به جا گنجونده بودی……..
تغییراتت در جهت پیشرفت و ارتقا خودت معرکه است برای من کاملا ملموسه…….. همیشه تحسینت میکنم…. چون کاره خیلی خیلی بزرگی کردی آسون نیست این همه عادت مثبت و جایگزین کردن……
و در مورد آرایش کردن باید بگم واقعا الان با این سادگیت خیلی خیلی خیلی جذابتر و دلنشین تر هستی…. من همیشه ودر همه حال دوست داشتم و دارم ولی انگار الان در کنارت راحتترم آرامشت و خیلی دوست دارم إن شاءالله همیشه در اوج آرامش و لذت و قدرت باشی و اطرافیان از وجودت و حرفهای پراز انگیزه و آگاهیت لذت ببرن
به نام خداوند هدایتگر
سلام ریحانه جون ممنونم ازت عزیزم که کامنتم و خوندی و برام نوشتی
مرسی ازت تو همیشه به من کلی انگیزه میدی
ممنونم که همیشه تحسینم میکنی و به کلام میاری
منم واقعا تحسینت میکنم خیلی داری عالی رو خودت کار میکنی
مدت زیادی نیست که اومدی تو سایت ولی داری نتایج فوق العاده میگیری
اصلا کاملا مشخصه انرژی تون و آرامش تون بیشتر شده
انگار خوشحال ترین از قبل و سپاسگزار تر شدین
خیلی خوشحالم که تو این مسیر با هم همراه هستیم
در مورد سادگی که خودت همیشه برام الگو بودی
همیشه متفاوت از همه دخترا و همه بچه ها بودی و این خیلی خوبه و برای من خیلی درس داره
و خدارو شکر میکنم که الان آگاهانه داریم زندگی میکنیم
شاید من تازه به این درک رسیدم که ساده بودن بهتر و زیباتره ولی تو همیشه ساده بودی و از اول این سبک و انتخاب کرده بودی
برات بهترین ها رو آرزو میکنم انشالا که زندگی تون همیشه پر از خیر و برکت و آرامش باشه در کنار عزیزانت
سلام به همگی عزیزانم در این سفر بسیار زیبا
چقدر این فایل پر از حس آرامش عشق درک متقابل بود لحظه به لحظه وقتی استاد و مریم بانو باهم صحبت میکردن برق چشمانشون به من عشق عمیقی از خودشون و همدیگه نشون داد.الهی بی نهایت سپاس گذارم که این فایل رو تو این لحظه زیبا بهم نشون دادی.
وقتی مریم جان صخبت میکردن من هم به عمق وجود خودم سفر کردم که من هم همینقدر ادم پیچیده ایی در سفرها هستم و باااید با یه عالمه امکانات برم که تقریبا نود درصدشون هم استفادم نمیشه.اینکه چقدر به وسایل ارایشی وابسته هستم و چقدر وقتی بی ارایش هستم از چهره خودم خجالت میکشم و احساس لیاقت ندارم.من هم به لطف الله یکتا تو این مدت چند ساله که ازدواج کردم به لطف ویژگی های خاص همسرم که مثل استاد هستند و دوست دارن آزاد و رها باشن خیلی تغییر کردم اوایل خیلی مقاومت داشتم و ناراحت میشدم که زمان کافی برای آماده شدن ندارم واین رو حتی نشونه عدم علاقه همسرم به خودم میدونستم که برای آماده شدن من وقت نمیگذاره ومدام خودمو با دختر های دیگه نقایسه میکردم که ساعت ها طول میکشه که آماده بشن وهمسراشون صبورانه منتظرشون میمونن و کلی احساس بد بهم دست میداداما به مرور وقتی باهمسرم سریع آماده میشدم و بدون وسایل خاصی سفر حتی کوتاه یکی دو روزه میرفتم و برمیگشتم میدیدم بله چه جارب که چقدر راحت و زیبا سفر کردم و اینکه تازه کلی وسایل بعد سفر نداریم که باید جابه جا بشهو این محاسن و احساس آزادی و راحتی انگیزه ایی شدکه من هم به مرور تغییر کنم تا جایی که الان وقتی به همسرم میگم چی برای سفر برداریم وایشون میگن هییییچی نیاز نیس فقط بیا تا بریم هرچی نیاز بود تو راه تهیه میکنیم من اصلا مقاومتی ندارم وجالبیش اینجاس که توهمین شرایط مهمان هم دعوت میکنیم وکلییییی به همه خوش میگذره بدون برنامه ریزی از قبل و بدون داشتن امکانات زیادی.
خیلی از مریم جان و استاد عزیزم ممنونم که انقدر ساده و زیبا سفر و زندگی رو تجربه میکنند تا ماهم یاد بگیریم و الگو بگیریم ازشون که میشه انقدر راااحت از زیبایی های دنیا لذت برد️️
عشق به قلب تک تک تون دوستان عزیزم
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما آمنه نصیری عزیز
چقدر خوشحالم دوستان ارزشمندو با نگرش و زیبا کلامی چون شما عزیزان دارم و باهاتون هربار بیشتر آشنا میشم.
آمنه عزیز چقدر همون شروع کامنتت دل منو برد.
چقدر اون حس عشق و آرامش از خودت دریافت کردم و در آخر هم اون عشق ها که فرستادی نثار وجود و قلب خودت تک تک چیه گوله ایی برگرده که لبریزت کنه از حس عشق و رهایی و آرامش…
خیلی خوشحالم و سپاسگزارم برای دیدن ردپات ممنونم که هستی.
ارادتمندت فهیمه پژوهنده
سلام به شما دوست نازنینم
فهمیمه جانم خیلی ممنونم از این نگاه پر مهر و زیبات
من هم از بودن درکنار دوستانی عاشق ومهربان چون شما لذت میبرم و خداوند رو هزاران بار سپاس گذارم که در این مسیر زیبا کنار خانواده ی عزیزی چون شما گام برمیدارم.
امروز صبح یه حسی بهم گفت زودی برو تو پیج برای قسمت جدید سفر به دور امریکا که یهو چراغ آبی گوشه صفحه ام بهم چشمک زد و اومدم اینجا و با عشق پیام زیباتونو خوندم و حال امروزم رو ساخت
مرسی از شما بانوی دوست داشتنی️️️
الهی که ردپاهای تک تک مون برای خودمون و دوستانمون پر از درس وآگاهی باشه به لطف یزدان بی همتا️️️️
به نام خدای هدایتگر هستی
سلامی گرم از جنوب کشور ، کیش زیبا به استاد مهربانی و مریم جانم
سلام به همه ی هم سفرای ،سفر به دور امریکا
دیدن تایم35دقیقه ای فایل و همزمان شروع فایل تابلوی Ramp 35 احساس خوبشو همین اول منتقل کرد برا من همیشه این اعداد اعجاب انگیز بوده،شاید بخاطر اینکه سعی کردم به نکات مثبت توجه کنم
این نکته ای که مریم جان مطرح کردن منو هم بک داد به گذشته که وقتی سفر میرفتم چند دست لباس بر می داشتم آخرشم میدم ازش دو دست بیشتر استفاده نشده و چقدر فکرم مشغول چی وردارم ها میشد،اینو هم بگم که تازه من ازون دست آدمایی بودم که خیلی دنبال ظاهر و ….نبودم اگه بودم قطعا آزاردهنده تر میشد سفر برام
اما این سفر اخیرم رو کهوهنوز تموم نشده با یک کوله که توش،کارت ملی، یک رو انداز بلوچی زیبا،و مسواک و یک رژ و ضد آفتاب، گوشی و شارژر و یک شال و پیراهن و دفتر شکرگزاری وجامدادی گذاشتم و والسلام
چقدر راحت
دیگه تو فرودگاه وقتم رو در صف تحویل بار هدر ندادم
و واقعا احساس سبک بالی داشتم وقتی راحت و ساده گرفتم و جالبه احساس رشد کردن داشتم که هدف از سفر لذت بردن از مسیریِ که داری طی میکنی،زیبایی هاییه که میبینی،چیزهایی که تجربه میکنی بدون پیچیدگیِ خاصی
و این ذهن ماست که همه چیو پیچیده و بزرگ میکنه نه عاملِ بیرونیِ دیگه ای
به
به قول مریم جان،منم الان خیلی راحت تر نسبت به گذشته زندگی میکنم و اگه ام وسیله ای رو جا بزارم اصلا مهم نیست و نکته مهم تر اینکه عزت نفسم هم بالا رفته و در روابطم خیلی خیلی موثر بوده، و اینکه به این حد از آگاهی و درک برسی که دیگه لیاقت و ارزشمندیت به این وسایل و ظواهر گره نمیخوره ، و خداوند بخاطر این ارزشمندی و این تغییری که داشتم انسانهایی رو هم جنس افکار خودم تو مسیرم قرار داده ک راحت تر باشم و احساس ارزشمندی کنم
استاد جان،شاید اگه من آدم قبل بودم این توانایی حل مسائل، صبور بودنم رو نمیدیدم تو سفر اما الان خودمو تحسین میکنم، چرا اینو میگم: چون میبینم خیلی از خانمها بخاطر اینکه محل اقامت مشخصی تو سفر همسرشون در نظر نگرفته آماده ی سفر کردن هم نشدن تا برسه به تجربه سفر، و بخاطر همین خیلی از مکانها رو ندیدن
و این در حالیه که شرایط کاری همسر من با همسر اونها یکی بوده،تفاوت در نگرشی بوده که اونها از سفر داشتن
من با بچه 8ماهه سفر کردم تا الان که خب برا خودش مردی شده،صحبت سفر که میشه میگن اون موقع کوچیک بودن اذیت داشتن الانم که مدرسه و…..که خوشبختانه من این نگرش و باور رو نداشتم و با همون شرایط تونستم بهترین مکانها رو در بهترین زمانها تجربه کنم
یادمه سال 87 با قایق از کیش اومدیم بندر چارک تو پارکینگ رسیدیم ماشین روشن نشد،خب بچه ی کوچیک و گرما چالش خاص خودشو داشت ، و من میتونستم غُر بزنم واای گرمه به قول استاد ازون کارهایی که شاید بقیه بکنن این چه وضعیه من نمیتووننم، بچه اذیت مییکننه اما خیلی راحت گرفتم علیرغم اینکه همسرم میگفت حالا از کجا تعمیرکار پیدا کنم…. گفتم پیش میاد و شب رو موندیم که قطعا هدایت الهی بوده و روز بعد خدا دستهاش رو برای ما فرستاد و مسأله حل شد
ارزش سفر به همین بیرون اومدن از قالبهای روزمره و قواعدی که خودمون ساختیم
ارزش سفر به تجربه کردن ناشناخته ها، دیدن طبیعت زیبا و مسیری که طی میکنی،غرق شدن در افکار و هدفها و ایده هاییه که خداوند به ما الهام میکنه،احساس بزرگ شدن میکنی
سفر کمک میکنه قدرت درک بیشتری نسبت به هم سفرت پیدا کنی
کمک میکنه خودت رو بهتر بشناسی
توانایی و استعدادتُ ببینی و بهبود ببخشی
نقاط ضعف و قوتت رو بشناسی
از آدمهایی که میبینی از تجربه شون استفاده کنی
مریم جان ازین تجربهای که به اشتراک گذاشتین و خالصانه بازگو کردید سپاسگزارم
استاد جان واقعا سپاسگزارم ازتون،که سفرهای شما خودش تجربه ی فوقالعاده ای میشه برا منِ نوعی که به خودشناسی برسم
منتظر حضورتون هستم که اینجا سفر گروهی ای بزارید و بچه های هم فرکانس و هم مدار یک جا با هم باشیم و از تجربه های هم استفاده کنیم و لذت ببریم
به امید دیدار
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما ملیحه قنبری فیروزآبادی عزیز
چه سلا زیبا و دلچسی کردی ملیحه جان و خوشحالم که کامنتت رو خوندم و لذت بردم و کلی ازت درس گرفتم و باورهامو تقویت کردی(خصوصا اونجا که گفتی با بچه 8 ماهه چه تجربه ایی در سفر داشتی و چقدر عالی برخورد کردی. واقعا سپاسگزارم که از خودت برامون ردپا گذاشتی.
چقدر زیبا نوشتی از ســفــر:
ارزش سفر به همین بیرون اومدن از قالبهای روزمره و قواعدی که خودمون ساختیم
ارزش سفر به تجربه کردن ناشناخته ها، دیدن طبیعت زیبا و مسیری که طی میکنی،غرق شدن در افکار و هدفها و ایده هاییه که خداوند به ما الهام میکنه،احساس بزرگ شدن میکنی
به امید روزهایی که داریم با رشد خودمون بهش میرسیم و قراره تجربه های بینظیر گروهی با حضور استاد عزیزمون داشته باشیم در اون روزا…به امید الله یکتا انشالله
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام به فهیمه خانم خوش ذوق و مهربان
قطعا بخاطر انرژیِ خوبی که داری فرکانس عالی رو دریافت کردی،هرکسی باتوجه به نگاهی که داره و زیبا بین بودن حس خوب رو به بقیه ساطع میکنه و خوشحالم که این حس خوب رو من از شما دریافت کردم،همه ی بچه هایی که اینجا توی سایت هستن مجموعه ای هستیم از فرکانس عشق و محبت،که با تحسین خوبی ها و زیبایی ها،ازون جنس رو بسمت خودمون جذب میکنیم،از چهره ی زیبات تو طبیعت زیبا کنار همسر گرامی تون لذت بردم و شوق کردم ،سپاسگزارم بخاطر کامنتی که گذاشتی چرا که انرژی و انگیزه یِ خوبی شد برام که بعد از مدتها کامنت گذاشتنم حس خوب دریافت کنم
بله خداروشکر میکنم که اصلا محدودیتی بخاطر حضور بچه تو زندگی برای خودم قائل نشدم،و همیشه تو این قسمت این باور رو داشتم که با بچه میشه خیلی راحت سفر کرد اگر که با بچه دوست باشی و انرژی و وقت بگذاری
عاشقانه مسیر رو با بچه میتونی طی کنی وقتی نگاهت این باشه که می شود
امید دارم که روزی همه مون کنار استاد جمع میشیم و از حضور هم و تجاربی که داریم لذت میبریم و کلی درس میگیریم
به امید دیدار
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام و درود بر استاد گرامی
خانم شایسته ی، شایسته
و تمام دوستانم که از صمیم قلب دوسشون دارم .
استاد من نمی دونم چند وقته سفر رو شروع کردید؟
ولی من سفر به درون خودمو نزدیک به چهار ماهه شروع کردم.(عضو سایت شدم ) و این سفر برای من پایانی نداره .
استاد وقتی به گذشته بر میگردم و خودمو کالبد شکافی میکنم .می بینم درسته یه سری موفقیت ها داشتم ولی من اینجور موفقیتی رو دوست ندارم.
خوب قطعا نجوای های شیطان میاد و داد میزنه دیره و نمیشه…
ولی من دوست دارم هر چقدر از زندگی رو مونده آگاهانه زندگی کنم .
با عشق زندگی کنم .
بدونم هدفم چیه؟
به کجا میرم؟
چی میخام؟
تصمیم گیری کنم ؟
استاد من دوساله با شما آشنا شدم.ولی نزدیک چهار ماهه عضو سایت هستم ، (باورهای محدود ، مخرب و ویرانگر ) یک تضاد مالی برام پیش اومد که تمام زندگی ام رفت و هیچی برام نموند.و اومدم زیر صفر
ولی استاد وقتی درست فکر میکنم. من اون پیشرفت و موفقیت رو دوست نداشتم چون بدون آگاهی و شناخت بود .و مطمئن بودم الان نخورم .بعدا می خورم.
پس چه بهتر زودتر از جهان بخورم و مسیر رو عوض کنم …
من بعضی مواقع هیچ ناراحتم نمیشم ؟؟؟تازه میخندم .و کلی ازش درس میگیرم…
استاد شما، بدون تعارف میگم، شما یک موهبت الهی هستی .برای ما .برای کل دنیا …
امروز فایل سفر به دوره آمریکا رو که نگاه کردم. خانم شایسته گفتن من اینقدر وسایل با خودم میبردم برای اینکه به خودم برسم و آرایش کنم . ولی دیدم اشتباه دارم میکنم و کلی انرژی هدر میدم.
و باید کلی مواظب بود … خراب نشه،
و کلی باید حواسم بود .و کلی باید پاک میکردم.
حال فکر من !
من فکر میکردم .میگفتم استاد و یا خانم شایسته اشتباه نداشتن و اگرم داشتن کم.
اونا خدا براشون خواسته و هزار فکر دیگه
ولی الان که فکر میکنم نه با با خودشون خواستن و ادامه دادن و موفق شدن .
استاد من روی مسائل خیلی کنجکاوشدم و فکر میکنم و به لطف خدا از آموزش های شما بوده .
دیشب توی یک جمع نشسته بودم و داشتند حرف میزدن . همشونم اهل نماز و به اصطلاح خودمونی مذهبی بودن.
باور کنید اینقدر باور اشتباه داشتن و کامل میشد فهمید … واقعا منم قبل از آشنایی با شما این جوری و با کوله باری از شرک … بودم … و کلی ترمز سفت و سخت
منم چند جمله گفتم براشون و اونها هم میگفتن درسته ، ولی مجددا همون حرف های خودشون رو میزدن.
یکی شون که اصلا مقاومت بیشتری داشت و به اصطلاح خودش دلسوز بود ،
ولی میگفتم ای کاش داد بزنم و بگم این دلسوزی نیست. شرکه، شرک ، شرک به خداست…
خلاصه ما خدا حافظی کردیم و جلسه را ترک کردیم.
استاد منم چهار ماهه تو سفرم به صورت جدی … سفر به درون خودم… ببینم چه خبره؟
استاد این حال خوبم رو به هیچ چیزی عوض نمیکنم.
یه سری از کارهای روزانه که بیخودی بودن همه و همه حذف شدن…
چند تا رفیق داشتیم شب و روز با هم بودیم و یادمه یکی از دوستان از اهواز که میومید پیش زن و بچه هاش نمیرفت مستقیم میومد پیش ما و می رفتیم بیرون…
همه ی اونا حذف شدن خود به خود
الان چند وقتی هست انگار نه انگار که روزی با هم رفیق بودیم.
الگوهای داشتم که هی تکرار میشد.حالا نمیگم کلا حذف شدن ولی خیلی خیلی کم دارن تکرار میشن…به طوری که تو فایل های الگوهای تکرار شونده من چیز زیادی نداشتم بگم…
مشتری های خوب، به تورم میخورن ،به طور خیلی عجیب …
حساب طرف میشه مثلا یک میلیون و چهارصد می بینی یک و پانصد واریز کرد
همه چیز تغییر کرده …
خیلی صبور تر شدم .
هر چی بخوای برام فراهم میشه.
هر مشتری رو از خدا بخوام ، خداوند هدایت میکنه و میاد و پاسخ میده
و هزار اتقاق دیگه…
استاد این احساسی رو که میگید خوب نگه دارید من روش کار کردم واقعا.
یعنی به صورت آگاهانه اتفاقی میافته اول میگم خودم خلق کردم. دوم مدیریتش میکنم و میخندم میگم اومدی منو اعصبانی کنی و بهم بریزی، .اصلا نمی تونی .
و سوم حالمو خوب نگه میدارم به صورت درونی …
استاد عزیز و همه ی دوستانم.
این کامنت من ربطی به فایل نداشت ولی حسم گفت بنویس …
طوری شدم یکی حرفی میزنه .می تونم باورهای اونو متوجه بشم.
روی همه کارهام فکر میکنم .دقت میکنم
دقیق متوجه میشم این تغییر رو در خودم …
امروز صبح که از خونه رفتم بیرون یه نفر رو دیدم که حس خوبی بهش نداشتم قبلا
ولی امروز کلی منو تحویل گرفت .و اتفاقا منم خود به خود حسم بهش خوب شد . و الان که این کامنت رو می نویسم و این حرفها را میگم کلی تعجب میکنم …
خلاصه دیدم همه چیز اطراف من به صورت معجزه آسایی عوض شده ،
و کلی احساس خوب ، و اتفاق های خوب
خیلی مثال دارم بزنم و اگه بخوام بگم نمی تونم بگم و تمومی نداره…
باورتون میشه ثروت از جاهایی وارد زندگیم میشه که اصلا فکر شو نمیکنم .
استاد میگفتن ؟ میگفتم میشه، ولی میگفتم مال من نیست…
چند روز پیش یه مشتری براش کار کردم
و من قیمت کارو گفتم مثلا 4 میلیون تومان.
بعد از اتمام کار 5 میلیون واریز کرده. میگم خدایا من این مبلغ رو نداشتم…
مشتری زنگ زده میگه از کارت راضی بودم .و همه چیز گرون شده و چون کمی کارت طول کشید ، اونم برات فرستادم.
اصلا موندم توش .الله اکبر
خلاصه دوستان اذیتتون نکنم .
من قدرت نوشتاریم خوب نیست. باید ببخشید.
از استاد عزیزم از خانم شایسته
از کسانی که این سایت الهی رو مدیریت میکنن کمال تشکر رو دارم .
از دوستان بی نظیرم که خدا میدونه همیشه براشون دعای خیر میکنم.
همتون رو به الله مهربان می سپارم.
خدایا ،
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد .
احسان تو را شمار نتوانم کرد.
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد .
تا سفر به درون دیگر و نتایج خوبی دیگر
همه تون رو به خداوند منان می سپارم
سلام به استاد بزرگوار و سلام به خانم شایسته مهربان و سلام به همه اعضای سایت توحیدی عباسمنش
استاد خیلی سپاسگزارم از شما و خانم شایسته بابت همه آگاهی ها که ارائه میدین، خدا قوتتون بده.
شب قبل با همسرم یکی از قسمتهای سفر به دور آمریکا میدیدیم، بحث سر سادگی و ساده زندگی کردن شما و مخصوصا خانم شایسته بود در یک مجلس با چند نفر خانم، یه نکته ای که توجه ما را خیلی جلب کرده بود این بود که هیچکدوم از خانمها نه هیچ آرایش غلیظ. نه جواهرات آنچنانیداشتن علیرغم همه فراوانی که در زندگی دارن.
و امروز به محض دیدن این فایل به همسرم گفتم موضوع فایل امروز دقیقا چیزیه که دیشب درباره ش صحبت میکردیم.
وقتی که مریم بانو راجع به ساعتها و تمرکزی که قبلا صرف
آرایش میشد صحبت میکردن، یاد جمله ای منصوب به انشتین افتادم که میگه: «اگه آدما ارزش زمان را میفهمیدن کفش بند دار نمیپوشیدن.»
و در این فایلها وقتی که من رهایی و آزادی شما دو نفر را میبینم میگم این نتیجه عدم وابستگی و قدر دانستن وقت و ارزش دادن به خودتان است. و همچنین چقدر شما احساس ارزشمندی و لیاقت دارین که این احساسات به ما هم انتقال میدین خدا رو شکر.
و چیزی که خانم شایسته را صد چندان زیبا کرده زیبایی درونشان هست.
وگرنه به قول حافظ: فکر مشاطه چه با حُسن خداداد کند.
و خلاصه که همین روش زندگی کردن شما باعث شده که من با تعهد و ثبات قدم بیشتری آموزه های شما و این سایت را دنبال کنم.
و هر روز و هر ساعت خدا را صدهزار مرتبه شکر میکنم که مرا به سایت شما هدایت کرد.
سلام استاد و مریم خانم و دوستان عزیز.
خدارو هزار مرتبه شکر حرکت کردیم،
خدایا ب تو میسپاریم مارو به امنیت و اسایش و عشق و صفا و سلامتی و ثروت هدایت کن،
استاد چه خوب هستید بدون کلاه، با اون عینک زیباتر شدید.
مریم خانم چقدر نازنین شدید با طول موهای جدیدتون.
خدایا شکرت مشکل کلر ماشین رفع شد، که اعتبارش به توست خدایا، شکرت.
چقدر این ماشین رو دوست دارم، چقدر صندلی های راحت و عالی داره، چه خوب و عالی خونه ات همراته، تو دل کوه و دشت. خدایا شکرت.
چه حس خوبیه، وقتی نشون میدید وارد ایالت جدید میشیم، من کاملا حس میکنم اونجام،
چه حالت ایالتها پرچم و شعار خودشون رو دارند..
خدایا شکرت باز هم زیبایی و تمیزی و طبیعت زیبا رو دیدیم، پل و ابرهای عالی، خدایا شکرت.
چقدر مریم خانم رو تحسین میکنم به خاطر تغییر که دوست داشتند… همیشه احساس میکنم مریم خانم بخاطر عشقی که به استاد داشته یاد گرفته ساده تر باشه و بیشتر لذت ببره.
خدایا شکرت که شما با هم اشنا شدید و انقدر هم جهت هستید که انقدر به هم افتخار میکنید و لذت میبرید در کنار هم،
خدایا شکرت قطعا خییییییییلی باید رویایی باشه با شریک عاطفی ات زندگی کنی و هم جهت باشید و ساعت ها مطالعه و تحقیق کنید و کلی با هم در مورد قانون و زیبایی ها صحبت کنید و کلی به هم ابراز عشق کنید، خدایا شکرت شکرت شکرت….
چه سفر زیبایی….. شکر خدا
سلام
دوباره یه سفر عالی
واقعا خیلی خوبه که انسان بتونه راحت و سبک سفر کنه،اسون بگیره،غر نزنه،و کلا اسون بگیره هم به خودش هم به بقیه ،حالا ن تنها تو سفر حتی تو زندگی ،مثلا ی نفر قراری داشته بعد کنسل شده ،خب به هر حال ممکنه کار پیش بیاد،
و نکته مهمی که خانم شایسته گفت
گفت با آرایش و اینا احساس لیاقت میکردم یعنی احساس لیاقت وابسته به اون آرایشه
واقعا جمله فوق العاده ای هست که ،بی هیچ قید و شرطی خودمون رو ارزشمند بدونیم
جدا از وضعیت مالی،خونه،ماشین، چهره، قد و… خودمون رو ارزش مند بدونیم خودمون رو دوست داشته باشیم
ممنونم استاد و خانم شایسته بابت این صحبت ها
به منکه واقعا کمک کرد
ممنونم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم جون
درود بر هر دوی شما
درود بر اعضای این سایت بهشتی
ما چقدر خوشحال شدیم وقتی که دیدیم سفر به دور آمریکا رو شروع کردین
از وقتی که فیلم های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو شروع کردم به دیدن تا به حال انقدر آروم آروم ذهنیت هام تغییر کرد، انقدر الگو گرفتم، انقدر یاد گرفتم، انقدر زیبایی دیدم…..که حد نداره
راستش برای من دیدن این فایل ها مثل تمرین زیبا بینی عه، یعنی من بعد دیدن این فایل ها مهارتم در دیدن یا بهتره بگم شکار زیبایی های اطرافم بیشتر شد
استاد عزیزم و مریم عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم….
چقدر جاده زیبا بود و موسیقی هم زیبا بود
رنگ سبز درخت ها فوق العاده زیباست حتی شکل هاشون برای من جذابه
یه قسمتی از جاده انگار درخت ها در دو طرف جاده دیوار های سبز درست کرده بودن
چه میکنه این قانون سلامتی….ماشالله پوستتون روز به روز شفاف تر و براق تر میشه…مطمئنم خداوند در زمان مناسب این دوره رو به من هدیه میده
چه گل های قشنگی، چه صندلی های چوبی قشنگی، چه فضای مثبتی، چه ایده ی خوبی که زیبایی های هر ایالت رو معرفی میکنن، چه دختر نازی چقدر راحته… همه جا تمیز و زیباست
گوله گوله ابر های سفید پشمکی زیبایی جاده رو بیشتر کرده
چه پل هیولایی…الله اکبر جهان هر روز در حال پیشرفته…
استاد ماشالله، دمتون گرم چقدر ماهیچه ساختین…عینک آفتابی و ساعتتون و کلاهتون قشنگه
مریم جون ماشالله چقدر زیباتر شدی…لباست، گیر روی موهات و حالت موهات خیلی زیبا و دوست داشتنیه…
میدونید من فکر می کنم وقتی آدم خودشو دوست داشته باشه اکثر حرکاتش هم دوست داشتنیه چون خودشه و خودشو همونجوری که هست دوست داره…اگر احساس لیاقت و احساس دوست داشتنی بودن رو در خودمون ایجاد کنیم و هر روز تقویتش کنیم به سمت چیز هایی هدایت میشیم که بیشتر بهمون ثابت کنه که ما لایقیم و ما دوست داشتنی هستیم…
مریم جون تحسین میکنم شما رو که انقدرررر تغییر کردی…اگه برای شما شد برای من هم میشه
مریم جون چقدر شجاعانه خود افشایی کردی و این نشون میده که شما با خودت در صلحی و نسخه ی قبلی خودتو دوست داری و اونو پذیرفتی به عنوان مسیر تکاملی رشد
بله من تغییر کردم البته هنوز رو پله ی اول نردبان رشد و تعالی هستم و خیلی کار دارم…. شاید این تغییرات من به مذاق آدمایی که با نسخه ی قبلم همفرکانس بودن خوش نیاد اما من می پذیرم قرار نیست همیشه همون آدم قبلی باشم حتی یک برنامه ی گوشی هم هر چند وقت یکبار باید بروزرسانی بشه تا یه تغییراتی بکنه و یه چیزای جدید بهش اضافه بشه ولی نمیدونم چرا خیلی از ما وقتی می بینیم که یه نفر رفتارش تغییر کرده و مثل قبل نیست چرا انقدر تعجب می کنیم؟!!! …من خودم اینجوری بودم و هنوز هستم! البته شاید کمتر شده چون یادم میاد که منم تغییر کردم ، اما از همون یه ذره تعجب خودم تعجب می کنم! چرا به محض دیدن تغییرش یا شنیدن تغییرات اون شخص نمی پذیرم که اون آدم آپدیت کرده خودشو…نسخه جدیدشه…بروزرسانی شده… وقتی باور عوض بشه رفتار هم عوض میشه به همین سادگی
در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و ساعدتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به استاد عزیزم واستاد شایسته عزیز وتمامی دوستان
چه نعمت بزرگی ساده گرفتن زندگی وساده گرفتن مسائل چقدر آدم میتونه تجربه های زیبا متفاوت وجذاب داشته باشه از همه چیز یادمه اون اولین باری که گواهینامه گرفتم 19 سالم بود با دوستام رفتیم مسافرت تو دل طبیعت سمت شمال هرجا دوست داشتیم میزدیم کنار صبحانه میخوردیم میرفتیم تو دل جنگل حالا هرچی پیش میومد خیلی برناممون برای مقصد یا ناهار شام مشخص نبود خیلی بصورت ناخودآگاه هدایتی عمل میکردیم من هر موقع میرفتم شمال اصلا تو دریا نمیرفتم بخاطر همین مسائل سخت گرفتن ولی اون سال دل زدیم به دریا رفتیم تو آب کلی لذت بردیم و هنوز که هنوزه تمامی اون دوستانی تو اون سفر بودن میگن که اون سفر یه چیز دیگه بود چقدر راحت گرفتیم همه جا رفتیم تجربه های متفاوت جذاب داشتیم بنظر من موانعی که پیش میاد برای رسیدن به هرچیزی یعنی هرچیزی ….وبهش نمیرسیم بخاطر سخت گرفتن او موضوع هست
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا که الگویی عالی برای ما خانومهاس
من عاشق فایلهایی هستم ک خانم شایسته عزیز بیشتر از خودشون و تجربیات شون میگن
چون به شدت شخصیت ایشونو دوس دارم و دلم میخاد بیشتر بشناسم شون
دلم میخاد با روند تکاملی ک طی کردن بیشتر اشنا بشم و بیشتر ازشون درس بگیرم
قبلنا ک همسرم سرکار بود و شبا خونه نبود خیلی میترسیدم گاهی تا خود صبح بیدار بودم و نمیخوابیدم و تازه دمدمای صبح چشمام سنگین میشد و خوابم میبرد
وقتی اومد تو سایت و با خانم شایسته اشنا شدم مدتها تو خلوت خودم ب ایشون فکر میکردم
ک چظور نمیترسن اونم تو فضایی ب بزرگی پرادایس
خدای من مگه میشه ی خانوم انقد جسور و نترس یعنی چ ایمانی تو قلبشون وجود داره ک هیچ چیزی باعث هراسشون نمیشه
خدا رو چجوری باور کردن ک این حجم از ارامش رو دارن تجربه میکنن
خلاصه بعد از اون هروقت تنها میشدم با خودم میگفتم وقتی خانوم شایسته از تنهایی تو دل شب تو ی جنگل بزرگ تو ی کشور بیگانه از چیزی نمیترسن من چرا باید از تنهایی تو ی اپارتمان کوچیک بترسم اونم در حالیکه هزارتا خونه دور و اطرافمه
و الن خداروشکر نمیترسم و شبا با ارامش میخوابم
ازت سپاسگذارم نازنین بانو ک الکوی من شدی تا کلی درس عملی ازت یاد بگیرم
در ضمن از وقتی دوره قانون سلامتی رو رعایت میکنید بسیار زیبا شدی بانو
چهرتون معصوم و نورانی شده اصلا رنگ چشماتونم انگار عوض شده
خلاصه ک زیباتر و جذابتر شدین هم شما و هم استاد عزیزم
بازم از خودتون و تغییرات تون در این سالها ک همنشین و یار غار استاد بودین برامون بگید تا ما هم درس بگیریم و هم لذت ببریم
امیدوارم سفر بهتون خوش بگذره
در عشق و نور الهی باشید