سلام به استاد و مریم جانم و اهالی زیبا اندیش این سایت توحیدی
Welcome to Texas
ایالتی ثروتمند تر از ایالت آلاباما که بر پرچمش آن تک ستاره می درخشد. باز مثل همیشه مریم جان دوربین به دست در پی ثبت زیبایی ها
چقدر خوبه وجود این ویزیتور سنتر ها که پر از فراوانی نعمت و ثروته با هر سلیقه ای.
چقدر اون صحنه زیبا بود که نقشه ایالت رو به قسمت های کوچک تقسیم و اونو بُلد کرده بودند و بعد اطلاعات مورد نظر زیر هر قسمت وجود داشت.
چقدر خوبه این عادت کردن به دیدن زیبایی ها رو در همه ابعاد زندگی مون گسترش بدیم.
چقدر خوبه که در بیشتر لحظات زندگی تلاش کنیم زیبا بین تر ، زیبا اندیش تر و زیبا کردار تر باشیم.
چقدر خوبه درونی شدن این عادت ، چون باعث میشه در مواقعی که به چالش بر میخوریم ناخودآگاه به دنبال راه حل باشیم ، ناخودآگاه نیمه ی پر لیوان رو ببینیم.
در خیلی از مواقع به خصوص در کار گروهی این مسأله رو تجربه کردم یعنی احساس نا زیبایی در موضوعاتی پیش اومده ولی به اندازه خودم تلاش کردم که در آن حالت نمانم و چون عادت به بیان احساساتم دارم ( منظورم مثبت هست ) ، متوجه نگاه های متفاوت اطرافیانم شدم ، و به همین خاطر از ی جایی به بعد تصمیم گرفتم که آگاهانه سکوت اختیار کنم و نخوام این نوع فکر رو به اندازه ی سر سوزن ابراز کنم.
در ابتدای راه انجام این کار برای من که دختر برونگرایی هستم خیلی دشوار بود ، اما آرام آرام آرام در حد قدم های مورچه اقدام کردم که حالا داره میشه بخشی از وجودم.
به محض متوجه شدن این الگوی تکرار شونده ، تصمیم گرفتم که دهان خودمو ببندم و نخوام توضیح بودم ، نخوام ارشاد کنم و نخوام براشون خدایی کنم. انجام این کار چقدر بهم کمک کرده تا آرامشم بیشتر بشه ، و به درون خودم وصل بشم ، باعث شده چقدر جلوی نشتی انرژی رو بگیرم و در دنیای خودم سیر و سلوک کنم.
چقدر خوبه در این گشت و گذار ها ، همیشه استاد و مریم جان قوانین رو برای ما مرور میکنند.
چقدر خوبه که با چشمان مون دل به جاده های زیبا و پهناور ، 5 ، 4 بانده این کشور میسپاریم ، از پل های وسیع و بی نهایت بزرگ رد میشیم ، ناخودآگاه داشتم دنبال قایق و کشتی های تفریحی میگشتم.
چقدر خوبه که این کشور و مردمانش در مدار شادی هستند و از هر فرصتی به دنبال شادی میگردند…
چقدر خوبه با گوش هایمان صدای استاد توحیدی مان رو میشنویم که عاشقانه داره به ما درس میده و ما با دل و جون به حرفهایش گوش می سپاریم.
چقدر خوبه با دیدن و شنیدن دیگر در ذهن مون جایی برای حرف های پوچ و بی اساس باقی نمی ماند. این یعنی خود خوشبختی و رسیدن به صلح درون
استاد جانم چقدر عالی برایمان گفتند که جهان بیرون ما ، انعکاس دنیای درون ما ، انعکاس آن چیزی ست که ما بهش تمرکز میکنیم.
چقدر خوبه که ما آگاهانه تصمیم گرفتیم و پا در این جاده گذاشتیم ، جاده ای که ظاهرش دیدن زیبایی جهان اطراف مون هست و درونش وصل شدن به منبع هستی است.
چقدر خوبه که در این جاده، کار ما تحسین کردن زیبایی ها ، دیدن نکات مثبت آدما ، همان آدم های که نیمه شب با جاروبرقی های بزرگ شون در پارکینگ لاتا و ویزیتور سنترها مشغول تمیز کردن هستند ، همان عزیزانی که وقتی ما صبح زود بیدار میشیم ، متوجه تلاش شون میشم که: بله افرادی هستند که زودتر از ما بیدار شدند و دارد کار میکنند…
چقدر خوبه که مریم عزیزم دوربین به دست میرود به هر جایی که بوی تمیزی میدهد ( یاد اون خانومی افتادم که در یکی از سرویس بهداشتی های إستِیت پارک ها ، دوست پسرش براش حلقه گرفته بود و ضربان قلبش خیلی خیلی بالا رفته بود از شدت خوشحالی و عزیز دل استاد این صحنه در 4. 5 صبح برای ما ثبت کرده بودند) یادش بخیر
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 195277MB17 دقیقه
عادلهی نازنینم
سلام به اون روی ماه و روح زیبات.
چه حس خوبی داشت نوشتهات. حقیقتا شما دو تا (تو و همسر نازنینت) شایستهی تحسین هستید که این قدر زیبا قانون رو عمل میکنید و گواه صدقتون نوشتههاتونه که دقیقا از قلب بلند میشه و به قلب میشینه. از صبح که چشمم رو با نوشتهی تو به دنیا باز کردم، حالم عالیه. البته دیروز هم سهم چشمام از اولین تحفهی دنیا کلمات پر احساس سعیدهی عزیز بود که تا شب به خودم میگفتم با خدایی طرفم که مدیریت لقمهی داخل دهان من رو داره، مگه میشه مدیریت لقمهی خارج از دهانم رو به شخص دیگهای بده!
امروز کامنت تو هم بهاندازهی کامنت دیروز بهم حس خوب داد و مست از اون بارون و اون جادهها و اون روستای زیبا و اون حس عالی شدم. ارمغان این حس خوب یه پیغامی از جانب خدا بود که دوست داشتم به تو و سیدعلی عزیز هم برسونم.
امروز یه دوست که خیلی هم هر روز ازش خبر ندارم، بهم بیمقدمه پیام داد و ضمن گپوگفتی که با هم میزدیم گفت من هر روز دعای مشلول رو میخونم. (دوستم اصلا مذهبی نیست و من هم الان با یه نگاه مذهبی نمیخواهم این تجربه رو بیان کنم. یعنی دعا رو به قصد ثواب نمیخونه و نمیخونم). وسوسه شدم دعای مشلول رو دانلود کنم وگوش بدم.
تجربهی بینظیری بود. بیست دقیقه توی گوشم و روحم و ذهنم و لابهلای سلولهای بدنم و همراه با قطرهقطره خونم اسامی خدا جریان پیدا کرده بود و گاه که به خود میآمدم نمیدونم چرا ناخودآگاه تو رو حس میکردم که توی ماشین توی اون جادههای زیبا این دعا رو گذاشتی و اجازه میدی که باد این ندا رو به عرش ببره.
«ای تکیهگاه آن که تکیهگاهی ندارد؛ ای پشتوانهی کسی که پشتوپناهی ندارد، ای اندوختهی هر بیاندوخته، ای نگهدار آنکه نگهداری ندارد، ای پناه بیپناهان، ای گنجینه کسی که برایش گنج نیست، ای تکیهگاه هر بیکس، ای فریادرس آنکه برایش فریادرسی نیست، ای همسایهِ بیهمسایگان، ای همسایهِ همراه من، ای تکیهگاه محکم، ای خدای من به حقیقت، ای پروردگار خانه کعبه، ای مهربان ای دوست، رهایم کن از بندهای تنگناها و هر غم و اندوه و تنگی را از من برگردان و شرّ آنچه را تاب نیاورم از من دور ساز و بر آنچه میتوانم یاریام ده، »
ناخودآگاه یاد مناجات ملاصدرا افتادم و اون لحن قشنگ استاد وقتی میگن: «خدا همهچیز میشود همهکس را»
تجربهی شیرینی بود شنیدن اسم حضرت رفیق و دلگرمشدن به بودنش و پشتگرمشدن به قدرتش و رها شدن در وادی توکل و قویشدن و شدن و شدن و شدن.
استاد قشنگم، سفرتون مملو از حسهای خوب و اتفاقات بینظیر. میدونم شاید تو کدگذاری روزانه ربطی نداشته باشه که برای دیگران خواستهای رو طلب کنیم؛ اما امروز دلم خواست تو کدگزاریم بنویسم که شما و مریمجون یه حس بینظیر یه اتفاق ناب یه چیز عالی رو تجربه کنید. دوست داشتم از دل تهرون برای شما یه ارتعاش مثبت بفرستم جدای از تمام اتفاقات مثبت هر روزتون که شما چنان زندگی کردهاید که فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد.
عادلهی قشنگم هر روزت پر از حسهای ناب که لطافت روح تو از درون جسمت پیداست.