سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 195

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار صحرا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به استاد و مریم جانم و اهالی زیبا اندیش این سایت توحیدی

Welcome to Texas

ایالتی ثروتمند تر از ایالت آلاباما که بر پرچمش آن تک ستاره می درخشد. باز مثل همیشه مریم جان دوربین به دست در پی ثبت زیبایی ها

چقدر خوبه وجود این ویزیتور سنتر ها که پر از فراوانی نعمت و ثروته با هر سلیقه ای.

چقدر اون صحنه زیبا بود که نقشه ایالت رو به قسمت های کوچک تقسیم و اونو بُلد کرده بودند و بعد اطلاعات مورد نظر زیر هر قسمت وجود داشت.

چقدر خوبه این عادت کردن به دیدن زیبایی ها رو در همه ابعاد زندگی مون گسترش بدیم.

چقدر خوبه که در بیشتر لحظات زندگی تلاش کنیم زیبا بین تر ، زیبا اندیش تر و زیبا کردار تر باشیم.

چقدر خوبه درونی شدن این عادت ، چون باعث میشه در مواقعی که به چالش بر میخوریم ناخودآگاه به دنبال راه حل باشیم ، ناخودآگاه نیمه ی پر لیوان رو ببینیم.

در خیلی از مواقع به خصوص در کار گروهی این مسأله رو تجربه کردم یعنی احساس نا زیبایی در موضوعاتی پیش اومده ولی به اندازه خودم تلاش کردم که در آن حالت نمانم و چون عادت به بیان احساساتم دارم ( منظورم مثبت هست ) ، متوجه نگاه های متفاوت اطرافیانم شدم ، و به همین خاطر از ی جایی به بعد تصمیم گرفتم که آگاهانه سکوت اختیار کنم و نخوام این نوع فکر رو به اندازه ی سر سوزن ابراز کنم.

در ابتدای راه انجام این کار برای من که دختر برونگرایی هستم خیلی دشوار بود ، اما آرام آرام آرام در حد قدم های مورچه اقدام کردم که حالا داره میشه بخشی از وجودم.

به محض متوجه شدن این الگوی تکرار شونده ، تصمیم گرفتم که دهان خودمو ببندم و نخوام توضیح بودم ، نخوام ارشاد کنم و نخوام براشون خدایی کنم. انجام این کار چقدر بهم کمک کرده تا آرامشم بیشتر بشه ، و به درون خودم وصل بشم ، باعث شده چقدر جلوی نشتی انرژی رو بگیرم و در دنیای خودم سیر و سلوک کنم.

چقدر خوبه در این گشت و گذار ها ، همیشه استاد و مریم جان قوانین رو برای ما مرور میکنند.

چقدر خوبه که با چشمان مون دل به جاده های زیبا و پهناور ، 5 ، 4 بانده این کشور می‌سپاریم ، از پل های وسیع و بی نهایت بزرگ رد میشیم ، ناخودآگاه داشتم دنبال قایق و کشتی های تفریحی می‌گشتم.

چقدر خوبه که این کشور و مردمانش در مدار شادی هستند و از هر فرصتی به دنبال شادی می‌گردند…

چقدر خوبه با گوش هایمان صدای استاد توحیدی مان رو می‌شنویم که عاشقانه داره به ما درس میده و ما با دل و جون به حرفهایش گوش می سپاریم. 

چقدر خوبه با دیدن و شنیدن دیگر در ذهن مون جایی برای حرف های پوچ و بی اساس باقی نمی ماند. این یعنی خود خوشبختی و رسیدن به صلح درون

استاد جانم چقدر عالی برایمان گفتند که جهان بیرون ما ، انعکاس دنیای درون ما ، انعکاس آن چیزی ست که ما بهش تمرکز می‌کنیم.

چقدر خوبه که ما آگاهانه تصمیم گرفتیم و پا در این جاده گذاشتیم ، جاده ای که ظاهرش دیدن زیبایی جهان اطراف مون هست و درونش وصل شدن به منبع هستی است.

چقدر خوبه که در این جاده، کار ما تحسین کردن زیبایی ها ، دیدن نکات مثبت آدما ، همان آدم های که نیمه شب با جاروبرقی های بزرگ شون در پارکینگ لاتا و ویزیتور سنترها مشغول تمیز کردن هستند ، همان عزیزانی که وقتی ما صبح زود بیدار میشیم ، متوجه تلاش شون میشم که: بله افرادی هستند که زودتر از ما بیدار شدند و دارد کار می‌کنند…

چقدر خوبه که مریم عزیزم دوربین به دست میرود به هر جایی که بوی تمیزی میدهد ( یاد اون خانومی افتادم که در یکی از سرویس بهداشتی های إستِیت پارک ها ، دوست پسرش براش حلقه گرفته بود و ضربان قلبش خیلی خیلی بالا رفته بود از شدت خوشحالی و عزیز دل استاد این صحنه در 4. 5 صبح برای ما ثبت کرده بودند) یادش بخیر

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 195
    277MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

662 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «خدیجه غلام زاده» در این صفحه: 1
  1. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    و همه دوستان همسفر.

    به نام فرمانروایی که از هزار و یک طریق ما رو هدایت میکنه.

    بازم استاد از زیبا بین بودن و تمرکز بر مثبت ها و ندیدن ناخواسته میگن و نشون میده این موضوع چقد بیسه و اصله.

    وقتی داشتم این فایلو میدیدم یاد یک موضوعی افتادم حدود20 روز پیش من به یک دوستی کاملا با نیت خیر و برای راهنمایی اون بنده خدا یک سری راهکار دادم که باید انجوری باشه محیط خونه و اگه نباشه اون طور میشه و دلیلو برهانو و مثال و وو چیزای دیگه بهش گفتم در مورد بچه 2ساله اش. و حس کردم نگرانه و مدام تو اون تایمی که ما اونجا بودیم در مورد پرخاشگری و کم حرفی و.. و.. و مسایل بچه اش صحبت میکرد.

    و منم با این دلایل که قبلا یه مدت کوتاه بچه منم اذیت میکرده و الان خیلی خیلی بهتره و یک سال بچه من بزرگتره و من دارم تجربه خودم رو بهش میگم. هی راهکار دادم. توی پرانتز بگم تو این سال ها که با استاد اشنا شدیم میشنیدم و میدونستم که ورودی ها مهمه ولی انگار درک نکرده بودم انگار باور نکرده بودم. اما در قدم 2 تازه به اهمیت بالای ورودی ها و نقشش توی موفقیت پی بردم و دلیل این همه سال یو یو بودن نتایج مشخص شد. حالا به شدت حساسم که جایی نرم و چی دارم میگم و میشنوم و تلفن زدن ها و رفت و امد کنترل میشه. البته مدت کوتاهیه. منطقشم این جوری ساختیم با همسرم که ببین ما یک سری باور توی ناخوداگاه مون داریم که ورودی ها این باورها رو ساختن خوب حالا ما میخایم باورهای قدرتمند و ثروت افرین بسازیم برای خودم و چون مواردی ( مثل تلوزیون و اقوام و دوستان و و و

    دارن ورودی جدید میدن و باور جدید ساخته میشه. ما هنوز در تلاش ساختن باور فراوانی و سایر باورهای عالی هستیم که با شکستن باورهای غلط قبلی مممکن میشه. ار این ور کلی باور جدید و مخرب به وسیله جامعه داره باز ساخته میشه. ویک سیکل معیوب

    این موضوع رو توی ذهنم مث یک دستگاه دیدم که ازیک سمت ورودی های جامعه وارد دستگاه میشن و به مرور تولید باور میکنن حالا اون سمت دستگاه ما داریم تلاش میکنیم که با فایل ها و کامنت ها و دوره ها و نوشتن سپاسگذاری باورهای کهنه و قدیمی روتوی ذهن پیدا کنیم بعد منطق بسازیم و با باورهای

    قدرتمند کننده جایگزین کنیم غافل از اینکه از اون طرف دستگاه داره هی باور مخرب جدید برات تولید میکنه و تعجب میکنی که چرا نتایج پایدار نمیاد ما که داریم کار میکنیم روی خودمون.

    پس چرا نتیجه نمیاد واقعا برا ماکه اول راهیم خیلی خیلی باید کنترل کرد ورودی ها رو وگرنه 10سال دیگه ام همینه یو یو. حس میکنم این تفکر داره اروم اروم مث یک اهرم رنج و لذت توی ذهنم منو از رفت و امد و لذت دورهمی ها منع میکنه هنوز خیلی جای کار دارم و حس میکنم یه ذره کوتاه بیام اهرم نابود میشه.

    خلاصه اون روز وقتی اومدم خونه حس کردم اون حرفا چی بود زدم ولی دیگه گفته بودم. چون دچار خود سرزنشی نشم خودمو قانع کردم که لطف میخاستم بکنم. تا امروز واین فایل زیبا و صحبت های استادمون، دقیقا به قول استاد عزیزمون انگار یه چیزی توی ذهنم میگفت غلطه و من میخاستم با نصیحت و راهکار و این چیزا و البته قضاوتم چاشنی بود درستش کنم. ذهنم الارم داد ولی نه همونجا که از سخنرانی دست بردام، شب که تنها شدم فهمیدم. خ خ خ دوستان همین طور که استاد دراین فایل ارزشمند گفتن مطمعنم وقتی استمرار داشته باشم برام عادت میشه و دیگه تکرار نخواهد شد. بازم خوشحالم که هدایت شدم و این سایت همش هدایته. ممنونم از همه دوستان و استاد عزیز و مریم جون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: