نکته جالب اول اینه که چقدر گوگل مپ پیشرفت کرده و با جزئیات بالا محیط اطراف و مسیر رو با کیفیت بالا به نمایش میذاره
نکته بعد اینه که چقدر سرسبزی و زیبایی در این مسیر وجود داره و ببین جهان چقدر در مسائل مختلف پیشرفت کرده آبیاری رو با شیوه ایی جدید انجام میده و طرح های خیلی زیبایی رو ایجاد می کنه
سرچ کردم دیدم اسم این سیستم، آبیاری عقربه ایی و کلی مزایا داره. مثلا:
راندمان آبیاری را تا حدود 90 درصد افزایش می دهد. که با این افزایش راندمان سطح زیر کشت نیز به همان نسبت افزایش یافته و سود بیشتری نصیب کشاورز می شود.
️آبیاری عقربه ای میتواند سطح وسیعی از اراضی را با شعاع بسیار زیاد آبیاری کند.
️یکنواختی آبیاری : این سیستم آب را بطور یکسان در تمام نقاط مزرعه پخش می کند در نتیجه محصول در تمام نقاط مزرعه بطور یکنواخت رشد کرده و عملکرد آن در هر هکتار افزایش می یابد .
️ به شکل کاملاً اتوماتیک و تنها با بکارگیری قسمت ناچیزی از نیروی هیدرولیکی تـأمین شـده توسـط مکانیزم پمپاژ (جهت جابجایی) آبیاری می کند.
️در مقایسه با سیستم آبیاری بارانی ثابت به لوله و آبپاش کمتری نیاز دارد.
️به نیروی انسانی کمی برای آبیاری نیاز دارد و هزینه کارگری را کاهش می دهد.
️راه اندازی و استفاده از این سیستم بسیار راحت است و نیاز به دانش و تخصص خاصی ندارد.
نکته بعدی که این قسمت داشت این بود که اولا: ما وقتی اطلاعات نادرستی از یک موضوع داریم ، برداشت های نادرستی می کنیم و نتیجه گیری کاملا نادرستی می کنیم که در نهایت نتایج نادلخواهی می گیریم. پس یاد بگیریم هر چیزی را از هر فردی نپذیریم و نسبت به آنچه می شنویم تفکر کنیم و به دنبال منطق های قوی باشیم.
خب اگر من بخوام در پاسخ به سوال استاد از تجربه هام در این زمینه که با اطلاعات نادرست نتیجه گیری کردم چند تا تجربه دارم:
مثلا مدرسه که بودیم بچه ها با یه خودکار خاص می اومدن سر امتحان و فکر می کردن دلیل نتیجه خوب اون امتحان، اون خودکار خاصشون هست.
یادمه بچه که بودم سردرد شدید داشتم و دکتر تشخیص خاصی نمی داد. تو آزمایش هام هیچی نبود خانواده من هم که باور های مذهبی داشتن منو می بردن پیش سید فلانی که دعا بخونه و خوب بشم چون می گفتن که یکی منو چشم زده و اون سید با دعا خوندن منو شفا بده. اون سید هم یه چیزی توی کاغذ می نوشت و تا می کرد دورش پلاستیک میکشید و تاکید می کردن بازش نکن و همیشه باهات باشه. اما با اینحال این مشکل من هیچ وقت درست حل نشد و هر هفته بعد از خواب سردرد شدید داشتم و خانواده معمولا اعتقاد به چشم خوردن من داشتند.
من چشم زخم رو مانعی می دیدم برای رسیدن به موفقیت. یادمه تا یه پیشرفت تحصیلی می کردم، خانواده اجازه نمی داد زیاد دربارش حرف بزنم که مبادا چشم بخورم و من همیشه یه ترسی داشتم که اگر موفق بشم نکنه چشم بخورم و نابود بشم.
حتی توی تلویزیون هم رواج داشت طرف آخوند بود میگفت مثلا فلان مداح که یهو مثلا سکته کرده و فوت شده تاکید می کرد که مردم چشمش کردن و دلیل می آورد
گذشت و گذشت تا اینکه با استاد آشنا شدم وتو “آیا چشم زخم حقیقت دارد؟”، استاد این قضیه رو کامل توضیح دادن و من کلا بی خیال این چشم زخم شدم چون از قبل هم به این داستان شک داشتم و نمی فهمیدم چرا آدمای زیادی هستن که چشم نمی خوردن، راحت منطق های استاد رو پذیرفتم که چشم زخم وجود نداره.
بعد از اون فایل، به خودم گفتم چون من این قضیه رو باور کردم سردرد دارم و بعد از اینکه منطق های اون فایل باورم رو در این زمینه تغییر داد، جالبه که سردرد شدید من که همیشه با حالت تهوع بود تموم شد اون هم به راحتی و فقط با تغییر باورم.
الان که اصلا مریض نمی شم و اگر سردرد هم بگیرم راحت میخوابم سریع خوب میشم و انقدر کمه که جلوی تمرکزم روی کارم رو نمی گیره.
خداروشکر به لطف الله وارد مسیری شدم که بهترین جواب ها و حقایق جهان رو دارم از استاد میشنوم و حرف هیچکس برام قابل اطمینان نیست و خودم رو فقط با آموزش های استاد بمباران میکنم
این فایل به یادم آورد که: بله این است تاثیر باور های غلط و بدون دلیل پذیرفتنِ حرف های دیگران که می تونه 20 سال از عمرت تو را درگیر بیماری کنه و اما تأثیر باورهای درست که منطق های قوی هم دارند، اینه که خیلی راحت و سریع درمانت میکنه.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت این جهان قانونمند تو. خدایا شکرت بابت استاد عباس منش و بانو شایسته
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 197223MB14 دقیقه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیزم و همه دوستان و همسفران خودم در این سفر معنوی و الهی
خدارو سپاسگزارم که این سفر چقدر برای من خیر و برکت داشته و حقیقتاً فصل جدیدی از زندگی رو برام آغاز کرده. تو همین چند روزه شروع سفر انقدر چیزهای جدید و عالی یاد گرفتم انقدر هدایتهای فوقالعادهای برام اتفاق افتاده، انقدر حضور خداوند رو بیشتر تو زندگیم حس کردم، انقدر سپاسگزاریهام از خدا عمیقتر شده، انقدر کارهام روبهراهتر شده، انقدر عشق بیشتری رو دارم تو روابطم با طبیعت و سایر موجودات حس میکنم که اصلاً خیلی حالم عجیبه و غریبه.
همین دیشب با چند تا از دوستان رفتیم یه کافهای نشستیم محدوده اکباتان که همیشه پر از گربه است یعنی اینجوریه که وقتی میشینی غذا بخوری گربهها بوی گوشت رو احساس میکنن و قشنگ میان رو میزت و یه جورایی ول کنت نیستن و آرامشت رو بهم میزنن، بعد ما از استخر اومده بودیم و اغلب آدم گرسنش میشه بعد ساعت هم دیروقت بود تنهای جایی که به ذهنم رسید همونجا بود که چند تا کافه رستوران کنار هم هستن و فضای خیلی خوبی داره و من هم این تو ذهنم بود که گربهها هستن اما همون موقع به خودم گفتم که خدایا خودت من رو هدایت کن من میخوام برم یه جای خوب یه غذا و فضای خوب و آروم داشته باشه و در آرامش کامل غذام رو بخورم و بعد سعی کردم به گربهها توجه نکنم چون میدونستم اگر توجه کنم 100% دوباره همون اتفاقها میفته و گفتم خدایا سپردم به خودت و ته قلبم هم میگفت که آقا اصلاً برو همونجا.
خلاصه ما رفتیم همونجا و با یه صحنه خیلی جالب برخورد کردیم که فقط گفتم سبحانالله. دیدم چند تا سگ حدود بیش از 10 تا سگ، جدای از اهالی همونجا که همیشه برای پیادهروی با سگهاشون میان، که جسه خیلی بزرگی هم داشتن اطراف کافهها نشستن و هیچ خبری از گربهها نیست، البته نه اینکه نباشه رفته بودن همه یه گوشه و جرات نداشتن بیان تو اون محوطه. من گفتم ببین خدا از قبل فضا رو برامون آماده کرده بود تا ما بیایم خیلی راحت غذا بخوریم، حالا من خودم اصلاً از گربه ها بدم نمیاد اما اینکه موقع غذا میان آذاردهنده بود که این بار سعی کردم آگاهانه بهش توجهی نکنم و از خدا کمک خواستم و خدا هم نگهبانان الهی خودش رو از قبل اونجا قرار داده بود تا من مثل یک پادشاه بیام و در کمال آرامش غذام رو بخورم، بعد که غذامون حاضر شد دیدم یک گربه مادر سفید و بسیار زیبا به همراه فرزند تازه متولد شدش اومدن و رفتن پشت صندلی من، من هم گرم صحبت با دوستان بودم و دیدم یه دفعه مدیر رستوران که یه خانم بسیار زیبایی بود اومد پیشم و گفت که آقا میتونم یه خواهشی بکنم، گفتم بفرمایید، گفت اگر میشه لطفاً از جای خودتون تکون نخورید این گربه دقیقاً رفته زیر صندلی شما نشسته داره به بچش شیر میده و اصلاً همیشه میومد پیش خودم و نمیدونم چرا این بار بین این همه جا اومده دقیقاً زیر صندلی شما نشسته منم گفتم خب من جذاب و آرومم خدا هدایتش کرده به اینجا. انقدر از دیدن این صحنه لذت بردم که اصلاً حس میکردم قشنگترین لحظه زندگیمه. گفتم خدایا شکرت وقتی با خودت در صلحی و همه چیز رو به دست خدا میسپاری همه طبیعت با تو هماهنگ میشه.
یکی از دوستام که خیلی از گربه بدش میومد و دقیقاً کنار من نشسته بود میگفت نمیدونم چرا از این گربه بدم نمیاد و جالب بود براش که اومده دقیقاً پیش من نشسته بود.
استاد دقیقاً یکی از اون چیزهایی که از بچگی به اشتباه میگفتن همین گربه ها بود. میگفتن که گربه ها به خصوص گربه سیاه ها شیطانن، تو چشاشون زل بزن و بسمالله بگو اگر رفتن دیگه مطمئن باش شیطان رو دور کردی از خودت بعد ما چشمون میخورد به یه گربه سیاه با یه ترسی زل میزدیم تو چشاش و خیره میشدیم و بعد بسمالله میگفتیم گربه هه میرفت بعد از یه طرف قلبمون میریخت که شیطان رو دیدیم و از یه طرف خوشحال بودیم که شیطان رو از خودمون دوره کردیم و وارد یه بازی خیلی مریضی شده بودیم، البته خیلیوقتها هم نگاه میکردیم دو دقیقه چشم تو چشم بعد ول نمیکرد بعد میگفتم عجب شیطان پر رویی ها انقدر ادامه داشت که آخر خودمون خسته میشدیم میرفتیم بعد احساس گناه میکردیم که آره پس من از خدا دور شدم که نتونستم شیطان رو از خودم دور کنم و حسابی حالمون گرفته میشد.
یا مورد دیگه اینکه میگفتن اگر رو گربه آب بپاشی یا دست به گربه خیس بزنی زیگیل میزنی و این خودش کلی ذهمن ما رو درگیر میکرد.
اما همون زمان هم من نمیپذیرفتم، یه چیزی تو قلبم میگفت که این درست نیست مگه میشه موجودی که خدا آفریده شیطان بتونه تسخیرش کنه، مگه اصلاً شیطان میتونه صاحب چیزی باشه، پس با اینکه میگن خدا صاحب همه چیزه منافات داره.
بعد که آشنا شدم با قوانین دیگه خیلی بهتر درک کردم که همه اینا از دم اراجیفی بیش نیست و خیلی بهتر شدم با موجودات، با سوسک با گربه با مار با همه چیز.
اتفاقاً دقت کردم که گربه ها نگاه خیلی معصومانهتری دارن نسبت به خیلی از موجودات حتی سگها که میگن سگ ها خیلی باوفا و معصوم هستن.
یادمه نزدیک خونه مادربزرگم یه خونهای وجود داشت، یه عمارت خیلی بزرگ و قشنگ، بهش میگفتن خونه جنی، پسرخالم که همسایه مادربزرگم بود اون موقع میگفت آره اینجوریه و چند نفر تا حالا رفتن و ناپدید شدن، بعد اینا هم یه بار با دوستاشون رفته بودن تو و گشته بودن دیده بودن نه بابا هیچ خبری نیست، دیگه این پیچید و دیگه هر کی راهش میخورد اون طرف وارد این خونه میشد و اصلاً شده بود پاتوق یه سری ها، بعد اومدن فنس کشیدن و کانکس نگهبان و پرژکتورهای قوی گذاشتن و گفتن اینجا برای دولت کویت بودن گویا سفیر کویت اگر اشتباه نکنم اونجا زندگی میکرده و الان چند ساله که بدون سکونت شده و خبری از جن و این حرفا هم نیست.
دیروز داشتم در مورد یه خانمی صحبت میکردم که تو حوزه آرایش هستند و بسیار موفق هستند و جدیداً هم بزرگترین سالن تهران رو افتتاح کردن و من سالن رو دیدم فکر کردم یه تالاره خیلی مجلله و ازونجایی که کارم مرتبط با این موضوع بود خیلی برام جالب شد که اتفاقاً همسن خودم هم هستن یه چندتا نکتش خیلی برام جالب بود و خیلی ایشون رو تحسین میکنم همیشه خیلی زیاد.
اول اینکه من یه تارگتی تا پایان سال برای خودم گذاشتم و گفتم آقا من تا پایان سال باید این کار رو انجام داده باشم و نشستم کلی از مزایای رسیدن به این هدف رو نوشتم و قدمها رو تا جایی که میشد کوچک کردم و البته همیشه دارم آپدیتش میکنم، بعد فرداش که ویدئوی این خانم رو دیدم، دیدم که بزرگترین شو عروس ایران رو برگزار کرده و فقط تو یه یک روز بیش از اون تارگتی که من برای خودم تو بازه زمانی 6 ماه رو تعیین کرده بودم رو فقط تو یه روز زده و گفتم خدایا ببین، این نشونست، این سر راه من اومد تا بهم بگه میشود، فقط باید باور کنی و قدمها رو با ایمان برداری و از لحظه به لحظه زندگی لذت ببری، از کوچکترین پیشرفتی که داری، خودت رو تحسین کنی و موفقیتهات رو، خداوند رو دائماً به خودت یادآور بشی و به خودت آسون بگیری و توقع بی جا از خودت نداشته باشی.
نکته جالب دیگش من از قصد و آگاهانه این ویدئو رو به چند نفر دیگه نشون دادم تا ببینم چقدر بازخوردهاشون متفاوته تا باورهای خودم قویتر بشه، حالا من تا حدودی در جریان رشد این خانم بودم. بعد دیدم همه میگن آره این باباش، باباش بهش پول داده، معلوم نیست از کجا آورده این پولو، حالا صبر کن فردا که دارایی و مالیات اومد پدرش رو درآورد حساب کار دستش میاد. بعد من همون موقع به خودم گفتم ببین، همینه، همینه که تفاوت ایجاد میکنه، اگر قرار بود همه شهامت داشته باشن الان همه تو زندگیشون موفق بودن، موفق بودن شهامت میخواد، ایمان میخواد، ایمان اصلاً یعنی چی؟ یعنی موقعی که هنوز اون تصویر نهایی تو زندکیت نیمده بتونی ببینیش حسش کنی و احساست رو خوب نگه داری، توکل کنی به خدا، باور داشته باشی که الان من خودم رو باید به جهان و خودم ثابت کنم و من قطعاً به چیزی که میخوام میرسم.
واقعاً خدارو سپاسگزارم برای این همه زیبایی و نعمتی که در زندگیمون هست، این کامنت نوشتن عین صلاه، عین سپاسگزاری، توجه بر نکات مثبت، کشف خودت، پیدا کردن ترمزها و ایجاد باورهای قدرتمند
واقعاً سپاسگزارم که هدایت شدم به این سفر زیبا و معنوی الهی
درود بر شما سمانه جان
خدارو با تمام وجودم سپاسگزارم برای تک تک عزیزانی که در این مسیر همراه من کرده تا هر لحظش بیشتر و بیشتر یاد بگیرم
واقعاً سپاسگزار شما هستم که همیشه به من محبت داری و نکات فوقالعادهای را گوشزد میکنی و با قلم قلب پاک الهیت مینویسی و خوشحالم برات که انقدر به شناخت خوبی از خودت رسیدی و خوب روی خودت کار میکنی آفرین بر شما
توحید برای من حکم یه جاده صاف و سرسبز و پر نور رو داره که وقتی توش هستی فقط لذت میبری و هر وقت که از مسیر خارج میشی انقدر این نورش قشنگ بهت چشمک میزنه و تو رو به سمت خودش میکشونه
واقعاً دارم به این نتیجه بیشتر پی میبرم که امکان نداره قلبی که با نور خداوند روشن بشه رو کسی یا چیزی بتونه خاموش کنه شاید یه وقتایی کم بشه اما خاموش نمیشه هرگز
خداوند دوستاش رو ول نمیکنه
بندههاش رو رها نمیکنه
هربارعشقش رو قویتر به ما ثابت میکنه
نمیدونم چرا هر چی جلوتر میرم بیشتر عاشقش میشم با اینکه بعضی اوقات اتفاقهایی میفته که اصلاً ساده نیست اما من حسم اینجوریه که میگم ای جانم پس قراره بازم بیشتر عشق بازی کنیم باهم برو که بریم
درباره باورها خیلی این روزها دارم بیشتر رو خودم کار میکنم که ما باید سعی کنیم همیشه یه جور خاص فکر کنیم و یا بهتره بگم بیشتر مواقع یه جور خاص فکر کنیم و برای خودمون منطقی کنیم که میشود تا برامون کار کنه، همین باور فراوانی، تئوری ظرف آب و باران خیلی برای من جای تأمل داره، گاهی به خودم میگم چقدر دقیق و هوشمندانه و منطقی خداوند استاد روهدایت کرد به این تمثیل، هربار که بهش فکر میکنم بیشتر میفهمم که چقدر ذهنم برعکس برنامهریزی شده و کدها داره اجرا میشه تو ذهنم یعنی خیلی مثال دارم ازش. یعنی وقتی منطقی نیست برات اصلاً کار نمیکنه تو زندگیت و هدایت اتفاق نمیفته، هرچند که همون کار نکردنش هم هدایته چون داره بهت میگه یه جای کار ایراد داره و تو باید ایراد رو پیدا کنی.
همین باور توحید به این معنا نیست که هیچ خطایی نکنیم و چقدر کمک میکنه که خودمون رو از زیر بار شرمساریها و احساس گناههای زیادی خارج کنیم از ترس اشتباه کردن و خیلی چیزهای دیگه که بدترین فرکانسها هستند که همه اینا ناشی میشه از نگاه انسانگونه و خشمگیر نسبت به خدا
دعای هر روز من اینه خدایا هر لحظه خودت رو بیشتر به من بشناسون
تفاوت از زمین تا آسمونه قلبی که روی خدا حساب کنه و ازش انتظار داشته باشه با قلبی که غیرخدا رو باور کنه و ازش انتظار داشته باشه
دوست عزیزم در پناه خداوند شاد باشی و پر روزی
درود بر شما اسحاق جان
روح و قلبم رو با این نوشته شفا دادی
خداوند از بینهایت طریق داره به ما کمک میکنه و یکی از امدادهاش همین نوشته شماست
چیزی جز تحسین و سپاسگزاری بر زبانم نمیاد
این روزها هرکسی هر خواستهای رو تجربه میکنه منم انگار حسشرو میگیرم کاملاً و بهخاطرش خوشحال میشم
هیچوقت من تو ذهنم آدمهارو بهخاطر ملیتشون تقسیمبندی نکردم و تفاوت قائل نشدم و این رو تو دوران سربازی هم خیلی بیشتر یاد گرفتم، تو گردان ما دکتر و مهندس و قاضی و وکیل و مدیر و …. زیاد بود و اولش هم خیلی باد به خودشون انداخته بودن اما وقتی لباس سربازی رو تنمون کردیم دیدیم همه مثل هم شدیم (حداقل در دوران آموزشی) دیگه خبری از مدرک و دک و پوز نیست، هر کسی که ایمانش بیشتره حالش بهتره و توحید لباسیه که اگر بر تن کنی ملیت و جنسیت و سن و سال و قراردادهای انسانی کنار میره و همه یکرنگ و یک دل میشن و دقیقاً این نوشته من رو یاد اون دوران انداخت که چقدر لذت بردم و شمایی که داری لذت میبری.
اتفاقاً دم خانه ما یه دوست خوشقلبی با ملیت شریف شما هست که هربار که باهم گپ میزنیم کلی کیف میکنیم و از خدا میگیم و چقدر ازش یاد گرفتم به شخصه، ایشون هم علاقهمند به رشته پزشکیه و قصد داره که مهاجرت کنه و من همیشه ایشون رو تحسین میکنم بهخاطر ایمانش
برات بهترینهارو آرزومندم دوست عزیزم باز هم از زیباییهای زندگی و جهانی که میبینی برامون بنویس
درود بر شما سعیده جان
به یگانگی خدا سوگند خود خود خود خدا باهام صحبت کرد توی کلمه به کلمه این نوشته
شاید سختترین کار دنیا الان برای من وصف حالم به زبان لغات باشه، فقط میتونم بگم سپاسگزارم ازین خدای رحمن و رحیم و غفور و بندهی بهشتیش سعیده عزیز که نوشت تا قلب بندهای رو روشن و زنده کنه
نمیدونم چی باید بگم فقط میتونم بگم خدایا شکرت
برای شما دوست عزیزم بهترینهارو میخوام سعیده جان
درود بر شما سیدعلی عزیزم
واقعاً خیلی ازت سپاسگزارم و همیشه خیلی ازت یاد میگیرم
دقیقاً روز گذشته یه صحبتی بود درباره فعالیت توی سایت و شبکههای اجتماعی و یه دوست عزیزی خیلی با شدت و حدت میگفت که اره بیا این کارو بکن الگوریتمهای اینستاگرام اینجورین و تهش گفت اره بیا به فلانی پول بده برو ازش بخواه اگر بهت وقت بده تبلیغت رو بکنه تا تو بیشتر دیده بشی، خیلیها این کارو کردن
تا اینو گفت من به خودم گفته عه پس اینجوریه؟ یعنی من برم از یکی خواهش کنم بهش پول بده مگر اینکه شاید بخواد به من کمک کنه تا بهوسیله اون من شاید دیده بشم؟! واقعاً خندهداره یعنی یه جایی میرسی از دیدگاههای عجیب و مشرکانه ادمها خندت میگیره و البته گفتم به خودم که ببین چقدر نیاز داره که روی ایمانت به مسیرت، به خودت و کارت بیشتر زیاد باشه که شک نکی به اصل به توحید به هدایت، به خدا هربار که یه حسی بهم میگه یه فایلی ضبط کنم و اپلود کنم میبینم اون برکتش قابل مقایسه نیست با اون فایلی که فقط برای اینکه کاری انجام داده باشم گذاشتم.
اصلاً خط قرمز منه یکی بخواد به من بگه بیا به من پول بده یا این کارو برای من بکن تا من هم این کارو برات انجام بدم و میگم خدا خودش تبلیغ من رو میکنه و الان عزیزان زیادی مطالب من رو خوذشون به اشتراک میگذارن بدون یه ریال پول و با عزتنفس
این کجا و اون کار با منت و مشرکانه کجا
یادم میاد یکی از همین بلاگرهای میلیونی برای کارش بهم پیام داد و گفت اره بیا شما انجام بده من هم تبلیغ میکنم و اگر انجام ندی خیلیها هستند داوطلبانه انجام میدن منم بهش گفتم من خوشحال میشم با شما همکاری داشته باشم درصورتیکه هزینه رو پرداخت کنید و بعدش هم دوست داشتید میتونید این کار رو انجام بدید اما درغیر اینصورت بهتره فرصت رو به عزیزان دیگه بدید چون من نمیتونم همچین کاری انجام بدم و خدا شاهده بعد از همین داستان چه درهایی برای من باز شد، البته که همیشه این نگاه رو عمیقاً نداشتم و نتونستم فقط به خدا توکل کنم و باورش کنم که آقا این ایدهها ایدههای الهیه با ایمان اجراش کن مطمئن باش رها شو از نتیجه با عشق انجام بده
جالبه که اگر الگوریتمهای اینستاگرام رو بررسی کنید تهش میرسید به اینکه باید محتواتون باکیفیت باشه حالا میبینی یه محتوایی اصلاً هیچکدوم از اون شاخصهای لازم رو نداره اما بسیار نتیجهبخش بوده، چرا؟ چون فرد مورد نظر به الهامش عمل کرده و به کسی کاری نداشته که خوبه یا بد فقط انجام داده، حالا بعضیا میگن اره اینجوری کن اونجوری کن و از این مزخرفات
الگوریتم قلبمون رو باید دریابیم، خدایی که آفریننده و هدایتگر کهکشانهاست از همین طریق مسیر رو به ما میگه
از شما دوست عزیزم بسیار سپاسگزارم