نکته جالب اول اینه که چقدر گوگل مپ پیشرفت کرده و با جزئیات بالا محیط اطراف و مسیر رو با کیفیت بالا به نمایش میذاره
نکته بعد اینه که چقدر سرسبزی و زیبایی در این مسیر وجود داره و ببین جهان چقدر در مسائل مختلف پیشرفت کرده آبیاری رو با شیوه ایی جدید انجام میده و طرح های خیلی زیبایی رو ایجاد می کنه
سرچ کردم دیدم اسم این سیستم، آبیاری عقربه ایی و کلی مزایا داره. مثلا:
راندمان آبیاری را تا حدود 90 درصد افزایش می دهد. که با این افزایش راندمان سطح زیر کشت نیز به همان نسبت افزایش یافته و سود بیشتری نصیب کشاورز می شود.
️آبیاری عقربه ای میتواند سطح وسیعی از اراضی را با شعاع بسیار زیاد آبیاری کند.
️یکنواختی آبیاری : این سیستم آب را بطور یکسان در تمام نقاط مزرعه پخش می کند در نتیجه محصول در تمام نقاط مزرعه بطور یکنواخت رشد کرده و عملکرد آن در هر هکتار افزایش می یابد .
️ به شکل کاملاً اتوماتیک و تنها با بکارگیری قسمت ناچیزی از نیروی هیدرولیکی تـأمین شـده توسـط مکانیزم پمپاژ (جهت جابجایی) آبیاری می کند.
️در مقایسه با سیستم آبیاری بارانی ثابت به لوله و آبپاش کمتری نیاز دارد.
️به نیروی انسانی کمی برای آبیاری نیاز دارد و هزینه کارگری را کاهش می دهد.
️راه اندازی و استفاده از این سیستم بسیار راحت است و نیاز به دانش و تخصص خاصی ندارد.
نکته بعدی که این قسمت داشت این بود که اولا: ما وقتی اطلاعات نادرستی از یک موضوع داریم ، برداشت های نادرستی می کنیم و نتیجه گیری کاملا نادرستی می کنیم که در نهایت نتایج نادلخواهی می گیریم. پس یاد بگیریم هر چیزی را از هر فردی نپذیریم و نسبت به آنچه می شنویم تفکر کنیم و به دنبال منطق های قوی باشیم.
خب اگر من بخوام در پاسخ به سوال استاد از تجربه هام در این زمینه که با اطلاعات نادرست نتیجه گیری کردم چند تا تجربه دارم:
مثلا مدرسه که بودیم بچه ها با یه خودکار خاص می اومدن سر امتحان و فکر می کردن دلیل نتیجه خوب اون امتحان، اون خودکار خاصشون هست.
یادمه بچه که بودم سردرد شدید داشتم و دکتر تشخیص خاصی نمی داد. تو آزمایش هام هیچی نبود خانواده من هم که باور های مذهبی داشتن منو می بردن پیش سید فلانی که دعا بخونه و خوب بشم چون می گفتن که یکی منو چشم زده و اون سید با دعا خوندن منو شفا بده. اون سید هم یه چیزی توی کاغذ می نوشت و تا می کرد دورش پلاستیک میکشید و تاکید می کردن بازش نکن و همیشه باهات باشه. اما با اینحال این مشکل من هیچ وقت درست حل نشد و هر هفته بعد از خواب سردرد شدید داشتم و خانواده معمولا اعتقاد به چشم خوردن من داشتند.
من چشم زخم رو مانعی می دیدم برای رسیدن به موفقیت. یادمه تا یه پیشرفت تحصیلی می کردم، خانواده اجازه نمی داد زیاد دربارش حرف بزنم که مبادا چشم بخورم و من همیشه یه ترسی داشتم که اگر موفق بشم نکنه چشم بخورم و نابود بشم.
حتی توی تلویزیون هم رواج داشت طرف آخوند بود میگفت مثلا فلان مداح که یهو مثلا سکته کرده و فوت شده تاکید می کرد که مردم چشمش کردن و دلیل می آورد
گذشت و گذشت تا اینکه با استاد آشنا شدم وتو “آیا چشم زخم حقیقت دارد؟”، استاد این قضیه رو کامل توضیح دادن و من کلا بی خیال این چشم زخم شدم چون از قبل هم به این داستان شک داشتم و نمی فهمیدم چرا آدمای زیادی هستن که چشم نمی خوردن، راحت منطق های استاد رو پذیرفتم که چشم زخم وجود نداره.
بعد از اون فایل، به خودم گفتم چون من این قضیه رو باور کردم سردرد دارم و بعد از اینکه منطق های اون فایل باورم رو در این زمینه تغییر داد، جالبه که سردرد شدید من که همیشه با حالت تهوع بود تموم شد اون هم به راحتی و فقط با تغییر باورم.
الان که اصلا مریض نمی شم و اگر سردرد هم بگیرم راحت میخوابم سریع خوب میشم و انقدر کمه که جلوی تمرکزم روی کارم رو نمی گیره.
خداروشکر به لطف الله وارد مسیری شدم که بهترین جواب ها و حقایق جهان رو دارم از استاد میشنوم و حرف هیچکس برام قابل اطمینان نیست و خودم رو فقط با آموزش های استاد بمباران میکنم
این فایل به یادم آورد که: بله این است تاثیر باور های غلط و بدون دلیل پذیرفتنِ حرف های دیگران که می تونه 20 سال از عمرت تو را درگیر بیماری کنه و اما تأثیر باورهای درست که منطق های قوی هم دارند، اینه که خیلی راحت و سریع درمانت میکنه.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت این جهان قانونمند تو. خدایا شکرت بابت استاد عباس منش و بانو شایسته
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 197223MB14 دقیقه
ادیسون به خانه بازگشت یادداشتی به مادرش داد و گفت: این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را درآورده و خواند.
نوشته بود: کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم
ادیسون ساعت ها گریست: و در خاطراتش نوشت “توماس آلوا ادیسون، کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد”
سلام یاران جان….
با یادآوری این داستان دوست داشتم بگم کاش ما هم بتونیم درنقش همان مادر قهرمانی باشیم که با القای باورهای قدرتمند و زیبا به ذهن ناخودآگاهمون ، زندگیمونو اونجور که دوست داریم بسازیم.
«داستان چشم زخم»
داستان نام آشنایی که خیلی هامون مدت ها درگیرش بودیم، یادمون میاد تا قبل آشنایی با استاد چقدر داستان های عجیب و غریب درمورد چشم زخم شنیده بودیم و باورش کرده بودیم، چقدر بد بیاری ها، چقدر اتفاق های منفی برامون پیش اومد با باور و قدرت دادن به بحث چشم زخم.
خداروشکر الان تک تکمون با حضورمون تو این سایت به مرحله ای از آگاهی رسیدیم که نه تنها ذره ای باور نداریم که کسی میتونه تاثیری تو زندگیمون داشته باشه، چه بسا که به خاطر این طرز فکر که کسی بهش اعتقاد داره و جدیش میگیره خنده مون بگیره.
باور مخربی که مانع بسیار بسیار بزرگی بوده برای من برای نرسیدن به خیلی از اهداف و خواسته هام.من دوست داشتم به بهترین ها برسم، بهترین ها رو داشته باشم، تلاش زیادی هم میکردم ولی چون باورم این بود که چشم میخورم و ممکنه اتفاق های بدی بیفته و حتی برسم به پایین تر از این جایگاهی که هستم بهشون نرسیدم.
و چقدر از کشف این باور مخرب خوشحالم و ایمان دارم که با رفع کردنش قراره چه دریچه های خوشبختی برام باز شه.
دوستتون دارم یه دنیااااااااااااا…………..
سلام آقا ابراهیم عزیز، دوست هم فرکانسی و پراز آگاهی
اعتراف میکنم از خوندن خط ب خط کامنتتون لذت بردم، دوست دارم چند بار دیگه هم بخونم و نکات مثبتش و یادداشت کنم.
چقدر آگاهی نهفته بود تو کامنتتون
چقدر ریزبین
به نکاتی اشاره کردین که من اصلا انگار ندیده بودم و نشنیده بودم اونارو.
بیشتر از دقت و ریزبینی شما به وجد اومدم…
واقعا بهتون تبریک میگم
حال دلتون خدایی دوست عزیز…..
نسرین عزیزم سلام
روح پدر عزیزتون شاد و بهشت برین جایگاهشون
دختر قوی و توحیدی، واقعا تحسینت میکنم که تو اون شرایط سخت متعهدانه به آگاهی هات عمل کردی و محکم و استوار بودی.
تحسینت میکنم چون میدونم چه شرایط سختیه و آدم قوی می طلبه که آنقدر قشنگ پایبند آگاهی هاش باشه.
لذت بردم و کیف کردم از کاری که کردین، به خودت و خانواده ت افتخار میکنم عزیزم.