https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-18 00:09:172023-08-20 03:28:46سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 197
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به تک تک اعضای محترم و ارزشمند این خانواده ی صمیمی و دوست داشتنی.
سفر شروع شده، مدت هاست شروع شده، اما الان فهمیدم و درک کردم من داخلِ یه سفرِ دیگه ی موازی هم هستم علاوه بر سفرهایی که با جابجاییِ مکانی از یه نقطه به نقطه ی دیگه ای از این کره ی زمین میرم.
من وارد یه سفر جذاب و هیجان انگیز به داخلِ خودم شدم.
مدتهاست شروع شده اما من الان بهتر درک کردم…
امروز صبح در پیاده روی، تو سفرِ معنوی ام به داخلِ خودم، اللهِ یکتا، با من خیلی صریح صحبت کرد:
سمانه یادته چطور به این خونه (بهشتِ الانم) رسیدی؟
من که تو رو میرسوندم و رسوندم به خواسته ات، فقط تو باید انتخاب میکردی از چه مسیری برسی.
از یه دالانِ سرسبز و خنک و زیبا، یا کویرِ خشک و داغ و سوزان؟
پارسال خواسته ام چی بود؟
از فضلِ خودش مبلغِ خرید خانه فراهم شد برامون، ما باید میگشتیم و خونه رو پیدا میکردیم.
اون زمان با کنترل ذهن آشنا نبودم، برای رسیدن به این خونه مسیرِ کویر رو انتخاب کردم، چون اصلا نمیدونستم دالانِ سرسبز و خنک و زیبایی هم هست که میتونه منو برسونه به خواسته ام.
من باید از کویر عبور میکردم که هم بهتر درک کنم و هم قدرِ دالانِ سرسبز رو بهتر بفهمم…
چرا این صحبتها باهام شد، چون داشتم از کنار سه خونه ویلاییِ بالکن دار زیبا رد میشدم و تحسینشون میکردم، کاری که یک ساله دارم انجام میدم، و بعد یه لحظه یه نجوایی گفت:
خونه ی فعلی (مجتمعی که برای من بهشته، به نامِ ارغوان) شد، اما خونه ویلایی نمیشه چون خیلی شرایطشون فرق داره مخصوصا از لحاظ قیمت میگم چون خیلی بهاشون بالاست…
و اینکه من خونه ویلایی دوست دارم، خودمون فقط بدونِ حتی یه واحد همسایه، یعنی حیاط پارکینگ ساختمان فقط در اختیار خودمون باشه بدون همسایه.
خدا بهم گفت:
مگه این خونه رو تو درستش کردی و به دستش آوردی که حالا فکر میکنی خونه ویلایی رو نمیتونی به دست بیاری؟
خونه ی ارغوان رو که من بهت دادم…
(مبلغِ خرید منزل از فضل خداوند و بسیار آسان و زیبا فراهم شد.)
این خونه ویلایی، یا هر خواسته ی دیگه ات رو هم من بهت میدم، تو چیکار داری؟
قسمتِ تو فقط اینه که انتخاب کنی از دالانِ سبز میخوای برسی به خواسته ات یا از کویرِ سوزان؟
چطوری؟
-اینکه الان لذت ببری با خونه ای که داری توش زندگی میکنی. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)
-اینکه نترسی و عجله نکنی، شتاب نداشته باشی واسه رسیدن و از مسیر لذت ببری. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)
– اینکه تو کنترل ذهن کن، ورودی های ذهنت رو کنترل کن، باقیش با منه، اجابتِ خواسته با من، کنترل ذهن با تو. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)
خب حالا دیدم خدا رو شکر خودش راهم انداخته تو لذت بردن از داشته هام و خونه ی بهشتی که داخلش زندگی میکنم و محوطه ی زیبا و سرسبزش.
بلافاصله این آشکار شد که خونه ویلایی دقیقا مثل خونه ی بهشتیم میسّر و فراهم میشه لاجرم.
ببین دیگه چی میخوای و از کدوم مسیر دوست داری برسی؟ دالان سرسبز یا کویر؟
بلافاصله اومد بچه…
رهروی ما اینک در منزل است
اونم در بهترین زمان و شرایط آشکار میشه برات.
من میدونم، تو نمیدونی سمانه.
چشم، البته که من نمیدونم، شما میدونی.
البته که من هیچ، همه تو.
البته که هر چی دارم، از شماست، از فضلِ شماست.
من چیکاره هستم وقتی تو خودت انقدر همه چیز رو انقدر زیبا بهم میدی. مسیر رو هموار و شیرین میکنی.
البته که تک تک زیبایی ها و خبرهای زندگیم، اعتبارشون از خودته خدای نازنینم.
نکته: سمانه وقتی از خواسته ای که میخوای و دیر بهش میرسی، به خاطرِ خودت ناراحت میشی یا به خاطر حرف مردم؟
به خاطر حرف مردم (ایموجیِ کوبیدن دست روی پیشونی- ایموجیِ خوشحالی که اینقدر با خودم صادق شدم تعارف ندارم.)
خب پس خدا جونم، همزمان که اجابتِ خواسته هامو بررسی و تایید میکنی لطفا روی قسمتِ بی توجهی به حرف و قضاوت دیگران هم تقویتم کن، دمت گرم، خیلی باصفایی، مخلصیم.
خدایا، بی نهایت بار شکرت که تو عدم توجه به حرف و قضاوت دیگران، خیلی خیلی بهتر شدم، این قضیه پاشنه اشیلمه، باید هر روز کار کنم روش تا بهتر و بهتر شم.
صدا و نجواها میان و میرن، اونجاست که اهمیتِ کنترل ذهن – کنترل ورودی به شدت معلوم میشه.
الهامات امروز بخشی اش تو پیاده روی اومد، بخشی اش تو مکالمه با مامانم دقایقی پیش.
یه درسی ار توی حرف هام به مامانم واسم آشکار شد:
آگاهی که خدا از زبان خودم به سمانه انتقال داد:
تو دو تا لیوان داری.
قراره پُرشون کنی در زمانِ حیاتت.
1- یه لیوان، مخزنی برای تمامِ کارهای دلی و عشقی و قلبیت برای دیگرانه.
خدمت و محبت به خلق، همه ی مخلوقاتِ خدا، همه نه فقط انسان.
همه یعنی: انسان، حیوان، گیاهان، وسایل و …
هر چیزی یا هر کسی که در این جهان به تو خدمت کرده و میکنه.
مثلا سایه ای که ساختمون ها یا ابرها تولید میکنن تو خیابون تا تو که پیاده روی میکنی خنک بمونی و …
2- یه لیوان، مخزنی برای تمامِ کارهای دلی و عشقی و قلبیت برای خودته.
وقتی قرار باشه بررسی کنی لیوان هارو، لیوانِ خودت وضعیتش چطوریه؟
اینارو داشتم به مادرم میگفتم و بعد از مکالمه یهو آگاه شدم سمانه جون خودت چی؟
ظاهراً این بود که چون مادرم به دلیلِ مهربانیِ زیادی که داره، همیشه لیوانِ دیگران رو پر و لبریز میکنه، لیوان خودش …
به مادر گفتم، بهمون گفتن:
هر چی در این جهان به دیگران نیکی کنی، پاداشی عظیم (با عرض سلام به داداشِ عزیزم آقا سید عظیم بساطیان عزیز :) )بهت میده خدا.
غلط نیست، پاداشِ اعمالِ نیک رو که همینجا هم خدا میده، کاملا به روز و آنلاین محاسبه میکنه با آدم، اولیش حالِ خوبمون هست و …
اون جهان هم ادامه ی این جهانه.
اما ادامه اش رو نگفتن:
هر چی در این جهان به خودت نیکی کنی، پاداشی عظیم دریافت میکنی.
وجودِ شریف و ارزشمندِ خودت کمتر از دیگرانه؟
چرا و چی شد دیگری شد ارجح، خودت شدی تهِ لیستی که حتی بهش سر هم نمیزنی گاهی چه برسه به اینکه بخوام بهش برسم.
خب، این شد که اهمیتِ توجه به وجودِ نازنینِ خودم رو بهتر و بهتر درک کردم.
حالا چرا ما دیگری رو ارجح میدونیم به خود، علاوه بر باورهای مذهبی که یادمون دادن؟
چون یه باورِ معیوبِ دیگه هم یاد گرفتیم:
اگه به خودت توجه کنی، مهربونی کنی، برای خودت خرید کنی، خودتو تحسین کنی، پر رو میشی، مغرور میشی، سرکش میشی …
نه بابا، اصل رو درک کنی مغرور نمیشی.
اصل میگه وجودِ همه ارزشمنده، انسان، حیوان، مخلوقات همه و همه.
اصل میگه وجودِ انسان دیگر ارزشمنده، وجودِ خود هم ارزشمنده…
غرور وقتی میاد که من خدا رو از یاد میبرم…
غرور وقتی میاد که من خودمو بالاتر از خدا میدونم، خودمو بالاتر از هر انسان دیگه ای، بالاتر از هر مخلوقی میدونم.
غرور وقتی میاد که من فکر میکنم آسمان شکافته شده فقط من افتادم پایین، و دیگر هیچ.
من وقتی به خودم محبت میکنم، قربون صدقه خودم میرم، اتفاقا از خدا تشکر میکنم که با خودم در صلحم، در ارامشم، کلی نعمت های خدا دسترسیشون برام باز میشه وقتی با خودم مهربونم، چون ارومم اتفاقا رفتارم با سایر مخلوقات خدا هم بهتره و خوش اخلاق ترم.
اینطوری شاکر خدا هم هستم برای به دنیا اومدنم، شاکرم که بلد میشم لذت ببرم تو زندگیم با داشته هام…
اینکه هر کسی چطوری لذت میبره تو زندگیش، چطوری حالش خوبه با خودش، کاملا شخصیه و هر کسی سبک خودشو داره…
منظورِ من به مادرم این بود که در کنارِ خوشحالی برای کارِ نیکو کردن برای دیگران، به لیوانِ محبت به خودت هم نگاه کن.
خودت رو لایق بدون تا تهیه کنی هر اون چیزی رو که کیفیت زندگیتو بهبود میده.
من هیچ اصراری نداشتم و ندارم به تغییرِ سبکِ زندگیِ دیگری، در نهایت هر کدوممون مسیول زندگی خودمونیم، هر چیزی هم تو زندگیمون هست پاسخِ افکار و فرکانسهای خودمونه.
ما تو گفتگوهامون خیلی از درس ها و قوانینِ زندگی رو با هم مرور میکنیم، مثال میزنیم، دو تامون به هم کمک میکنیم در مسیر…
قبلا جِلِز وِلِز میکردم، میگفتم مامان به خودت توجه کن، مدتهاست که ریلکس ترم نسبت به گذشته چون هم بهتر متوجه شدم و هم درک کردم که هر کسی مسئول زندگی خودشه، اگه افکارمون بهبود پیدا کنه واسه خودمون خوبه، نکنه هم تاثیرش تو زندگیِ خودمونه.
دیگری کنترلی نداره بر زندگی مون.
خدا رو شکر برای نعمتی به اسمِ تفکر
اینکه متوجه بشم و توجهم جلب شه به اتفاقات زندگیم، مسیر زندگیم، ببینم چی به چیه، چی و چرا به وجود اومده…
خوشحالم که جرقه های سفر به درون، از زمانِ آشنایی با استاد، برام زده شد و روز به روز بهتر شد و این ماه ها بهترین ها رو دارم تجربه میکنم از ابعاد مختلف روی روحیه ام، اخلاقم، جسمم، ارتباطاتم و …
الهی شکرت که تو زندگیمی و انقدر هر لحظه با برکت ها و روزی های حساب و غیر حسابت، سورپرایزم میکنی.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته عزیز، خدا قوت
سلام خدمت همه اعضای خانواده ام
شکرگزار خدا هستم که توانایی نوشتن بهم داد تا بنویسم،توانایی درک به من داد تا بفهمم،توانایی دیدن و شنیدن به من داد و هزاران نعمتی که هر لحظه در من در جریان است…..خدایا شکرت
سپاسگزار استاد هستم که به درک و آگاهی رسیدند و در حال رساندن به ما هستند
خدایا شکرت از نعمت اینترنت و موبایل و ابزارها
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
تحسین میکنم آزادی مالی،مکانی،زمانی شما رو و همه کسانی که این آزادی ها رو کسب کردن
چقدر خوبه همه چیه آدم بشه الله و الله هم یار او بشه
وقتی خدا رو یاد کنیم ،خدا هم ما رو یاد میکنه
سال گذشته استاد وقتی وارد والمارت میشد کلی خرید میکرد ولی امروز به دلیل آگاهیهایی که کسب کرده فقط گوشت و بلوبری خرید ،کلی هزینه کمتر،وقت کمتر،خوش تیپی و خوش هیکلی و….رو فقط بدلیل کسب آگاهی بدست آورد
مطلبی که فرمودید در مورد آگاهی هم همینه استاد،همون مثال سوسیس و قابلمه که همیشه میزنیده،خیلی از کارهایی که انجام میدیم دلایلش برامون مشخص نیست و نادانسته انجام میدیم
همین مورد سلامتی چون از کارکرد بدن اطلاع نداریم خیلی چیزهای اضافه رو میدیم به خورد بدن و نهایتا چاقی و هزاران ناخواسته اتفاق می افته
در مورد باورها هم همینطوره،به چیزهایی باور داریم که فقط بدلیل گشتن نسل اندر نسل بدستمان رسیده و قبول کردیم و انجام میدیم
اگر دلیل انجام دادن وندادن کارها رو بنویسیم اینو بهتر متوجه میشیم که چقدر از کارها رو از ترس انجام میدیم یا چقدر از کارها رو از روی ترس انجام نمیدیم
پای آگاهی که بیاد وسط سیاهی وتاریکی نمیتونه بمونه چرا که نور روشن میکنه و دید ما وسیع تر میشه
خودم هم از زمان کسب آگاهیهای درجه یک از شما کلی تغییر کردم و ترسها و غم ها و عادات نادرستم کلی کمتر شده
بت پرستی نمونه ای در قرآن است که دلیل انجامش اخذ از نسل گذشته بوده بدون اینکه خود افراد بدونن چکار دارن میکنن یا چه واسطه ای قرار دادن
خوش شانسی یا بدشانسی هم میتونه نمونه ای از باورهای درست وغلط دونست چرا که ما الان که میدونیم 100 در صد اتفاقات با فرکانسهای ما رقم میخوره ولی قبلا فکر میکردیم بدشانسیم
عادی شدن بعضی از چیزها مثل نمک زندگی دعوای زن وشوهره یا عادیه که مریض بشیم یا عادیه که پول نداشته باشیم یا عادیه که دائم حالمون خوب نباشه هم میتونه نمونه ای باشه چرا که بعد از آگاهی که استاد به ما دادن به مراتب حالمون با خودمون،با همسرمون،با پولمون ،با خدای خودمون و ….بهتره
استاد عزیزم،چقدر عالیه که در حال کسب نور و پراکندن نور هستید و سیاهی ها کم کم زدوده میشود و نور الهی جای همه تاریکی ها را میگیرد وجهان پر میشود از شکرگزاری که هرکس از صبح تا شب فقط میگوید خدایا شکرت
و این خدا چه خدایی است که هر لحظه در حال لطف و رحمت است و عشق خود را به همه هستی میپراکند
اول باید تشکر ویژه کنم از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز بابت به اشتراک گذاری این تصاویر بسیار زیبا و پرانرژی و مهمتر از همه آگهی های که استاد جان حتی در سفر با ما به اشتراک میزاره.
استاد جان در مورد این موضوع یه خاطره ای از خودم بگم.
تقریبا 20 سال پیش بود که در صف نانوایی برگه ای رو پیدا کردم و چون خیلی دقیقا تا زده شده بود نظرم رو جلب کرد و با دقت بازش کردم تا بخونمش و بعد یه سری متون عربی بود و پایین برگه نوشته بود اگه این برگه به دستت رسیده باید از روی این متن 124 بار بنویسی و جاهای مختلف شهر قرار بدی تا بقیه مردم آگاه بشن و هیچکسی از اعضای خانواده هم نباید این رو متوجه بشه در غیراینصورت در طی 14 روز آینده یکی از اعضای خانواده ت از دنیا خواهد رفت و اون متن تقریبا یک سوم برگه آ4 بود و من در سن کودکی از ترس اینکه کسی نبینه شب ها زیر نور چراغ خواب تا صبح این متن رو مینوشتم و صبح ها از بی خوابی با گریه به مدرسه میرفتم و حتی زنگ تفریح مدرسه هم بجای استراحت شروع میکردم به نوشتن این متن تا قبل از 14 روز و جالبه که یکی از بچه های کلاس ما اومد سر کلاس و گفت بچه ها من یه کاری باید انجام میدادم و ندادم و پدرم فوت کرد و شنیدن این حرف چنان باوری در انجام این کار به من القا کرد که شبانه روز نشستم به نوشتن این متن و بعد از اتمام شروع کردم به پخش کردن این برگه در جاهای متخلف محله خودمان تا بحساب خودم طلسم این دعا رو بشکنم و به نفر بعدی منتقل کنم و خدا میدونه چند نفر از بچه های همسن من چنین چیزایی رو دیدن و یه آدم زود باوری مثل من اون دعا رو از طرف شیطان میدانست.
خلاصه ش رو بگم که چندین شب بیدار و خوابی و مچ درد بخاطر نوشتن زیاد و حتی الان که دارم میگم یادم میاد که تاکیید داشت با زنگ قرمز بنویسیم تا اثرش خنثی بشه و شاید دلیلش این بوده که زمان من بچه ها حتی از چراغ خواب قرمز میترسیدن و میگفتن شیطان جاهایی میره که نور و رنگ قرمز باشه .
این فایل استاد جان باعث شد در حین دیدن این فایل یاد این خاطره از خودم بیفتم و بگم نداشتن آگاهی و ترس از اینکه که دیگران میتوانند بر زندگی ما تاثیر بگذارند انسان را تا به کجا خواهد کشاند که شب و روز خواب و خوراک نداشتم و اینقدر مینوشتم که تمام انگشتانم درد میکرد.
با تشکر از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی عزیز که اطلاعات با ارزشی رو در تک تک فایل ها با یکدیگر به اشتراک میگذاریم.
وای خدای من چقد شما ومریم جون روز به روز خوشکل تر و جذاب تر وخوش تیپ تر میشوین، شما ومریم جون یکی از نمونه های زیبای خداوند هستین.
انشاالله منم چند ماه دیگه قراره دوره سلامتی رو بخرم.
چقدراین طبیعت قشنگ وفوق العاده زیبا است.
اون حرفی که درمورد جن گفتین، واقعا تا چند سال پیش من میترسیدم وچقدر خودمو اذیت میکردم، وقتی اون صداها وحشتناک تربود میگفتن جن های بد هستن، چون خیلی ناراحت هستن این صداهارو درمیارن،
من بعضی مواقع توی خواب احساس خفگی میکردم انگار یه چیز خیلی سنگین روی من قرار گرفته که نمیتونم بلند بشم یا حتی حرف بزنم، میگفتن بختک هست باید اون موقع آیه الکرسی بخونی تا از روت بلند بشه،
بعد ازیه مدت فهمیدم از استرس که قبل از خواب داشتم بوده. ولی هم چنان اون ها بر این باور هستن که بختک هست.
خیلی خیلی سپاسگزارم از استاد عزیز ومریم نازنین به خاطر این حرف های جالب وقشنگ واین طبیعت زیبا چقدر لذت بردم ازاین فضا
و سپاسگزارم از خدای رحمان که من را در مسیر شما قرار داد.
من یادمه وقتی 7-8 سالم بود بهم گفته بودن حواست باشه اگه از روی خاکستر راه بری جن ها میان سراغت
از کنارشم رد شدی حواست باشه 3 بار باید بگی بسم الله الرحمن الرحیم.
خلاصه من هرموقع خاکستر آتیش میدیم 3 بار بسم الله الرحمن الرحیم میگفتم و کلی هم میترسیدم
بعد یه زن دایی داشتم میگفتن این جن ها اومدن سراغش، چون گاهی اوقات بی هوا شروع میکرد خودش به خودش ضربه زدن
میزد تو سرو کله خودش
من دیگه باور کرده بودم که اگه از رو خاکستر رد بشم جن ها میان سراغم
و بقیه فکر میکردند جن ها با زن دایی من در ارتباط هستن و یه سری چیزهایی به زن دایی من میگن که بقیه بی خبرن ازش
و اینطوری زن دایی من یه اعتباری برای خودش اینطوری کسب کرده بود که آره اگه جایی مشکلی دارید بیاید پیش من، من میدونم راه حلش چیه
خلاصه که بزرگ شدیم و عقلمون کاملتر شد دیدیم که نه بابا
این حرف ها نیست
کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه
یادمه زن داییم یه جوری خودش رو میزد که باید دو سه نفری میگرفتیمش که جن ها برن از سراغش
یکی نبود بگه آقا اینکارا چیه.
بزار خودش رو بزنه تا بفهمه کسی نمیره بگیرتش و پدر خودش رو دربیاره
من این تجریه یادم بود از چیزهایی که الکی تو بچگی باورش کردم و کلی ترس داشتم از جن.
قدرت رو از همه گرفته بودم داده بودم به جن.
بعد میریم قرآن رو نگاه میکنیم میبینیم که آقا جن و انس و حیوون ها به فرمان سلیمان دراومدن متوجه میشیم که آقا هیچکس نمیتونه آسیبی به من وارد کنه و اتفاقا اگر قانونش رو یاد بگیری میشی سلیمان که همه به خدمتت هم درمیان
به نام الله بخشنده و مهربان. سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و سلام به دوستانم خوبم .. استاد عزیزم بازم هزاران بار سپاسگذارم بابت تهیه این فایل و یه اینکه هر نکته مهمی که یادتون میاد برای ما شاگردهاتون به اشتراک میزارید خوشحالم کنار شما دو عزیز و دوستان خوبم هستم..استاد جان من یادم میاد وقتی بچه بودم حالا دقیق یادم نیست چند سالم بود اما یه شبی دیدم همه دارن به هم میگن بریم خونه فلانی چندتا خیابون بالاتر ازما بود که گویا یه یه سایه ایی روی دیوار خونشون افتاده که به گفته خودشون سایه ایی از صورت امام خمینی بوده ..من اونموقع زیاد متوجه چیزی نبودم فقط دیدم همه حمله کردن به خونه اون فرد..که ببینن..منم همراه مادرم رفتم یه چیزی توی حیاط نشون میدادن میگفتن اینه و همه صلوات وووو
.من هر چیزی نگاه میکردم چیزی نمیدیدم..خلاصه ما برکشتیم خونه اونا تا چن روز شلوغ بود ..من دقیقا یادم نیست بعدش چی شد .اما بعدها متوجه شدم که اون افراد دروغ گفته بودن..وقتی شما درموردباورهای مردم درمورد ادم فضایهای گفتین من یاد به این موضوع اومد ..استاد واقعا وقتی از بالا این تصاویر نشون داده میشه چقدر زیباست این دشتهای سرسبز خدایا شکرت برای این همه امکانات و نعمتات..خدایا شکرت برای این پیشرفت عمل واین ماشین مجهز..استاد واقعا همه چیز باوره..من وقتی فکر میکنم میگم این همه فایل گوش میدم ..این همه به نکاات مثبت توجه میکنم..چرا نتیجه دلخواه ندارم.استاد من باز مچشو گرفتم..وقتی درمورد باور ادمها صحبت کردی من دقیقا یکی دیگه از پاشنه های آشیلمو پیدا کردم.…….باور…….بله…و نتایج نمیاد یعنی اینکه فرزانه تو فایل گوش میدم اما باورت کمه..ایمانت هنوز کمه..وقتی خودتو صبح تا شب بستی به فایل وقتی باورت به 100نرسیده چطور انتظار داری نتیجه دلخواهتو بگیری ..ایمانی که عمل نیاورد به قول شما حرف مفته.من چطور در حالی که از شغلم راضی نیستم وبا بی میلی سرکار میرم..با سردی به بیمارا میرسم..میدونی چرا استاد؟چون ترس دارم چون باور ندارم ..چون ایمانم کمه برم دنبال شغل مورد علاقم..شغلی که خودم ریسش باشم..بازم مچشو گرفتم استاد ازت سپاسگذارم استاد ویه خدا قوت بهتون میگم..از دوستانمم درسایت سپاسگذارم که واقعا از خوندن کامنتهاشون درس میکیریم و تزمزهای مخفیمو شناسایی میکنم.. درپناه حق باشید
من هم یک یه رابطه عاشقانه دوطرفه عالی میخوام،به قول آقا ابراهیم، یه کسی که هم مسیرته، هم هدفته، هم دلته، این یه همراه واقعیه.
بتونی هرساعت ک دلت میخواد درباره موضوعاتی حرف بزنید ک دوست داری و قشنگیش اینجاست که اونم اون موضوع رو دوست داره.
مردی که آزادی مالی، مکانی و زمانی داشته باشه و هر زمان که دلمون بخواد بریم سفر بدون ددلاین، بدون محدودیت تایم
مردی که عزت نفسش بالاست، تو مسیر رشد و آگاهیه ومن میتونم ازش کلی چیز یاد بگیرم
مردی که وقتی قراره کاری انجام بده انقدر عالی و خوب انجامش میده، با ایده هایی ک کار رو آسون تر میکنن که من هم ازش یاد میگیرم
مردی که تمیزه و به بهداشتش، به خودش،اهمیت میده، برای خودش احترام قائله. خوب میخره، خوب میپوشه، خوب کارایی که بهش سپرده میشه رو انجام میده، مردی که دنبال رشد و آگاهیه، مردی که از قانون آگاهه و بهش عمل میکنه
مردی که ورزشکار حرفه ایه
مردی که یکتا پرست و توحیدیه
مردی که نعمت هاشو میبینه و سپاسگزاره
مردی که کنارش راحتم، اونم راحته و اونجوری زندگی میکنیم که راحتیم
این یه سری از ویژگی هایی بود که برای کسی ک باهاش وارد رابطه عاطفی میشم میخوام
استاد من عاشق این فروشگاه های بزرگم ک همه جی دارن، دوست دارم منم با اون لباسی ک دوست دارم با آزادی مالی تو این فروشگاه ها قدم بزنم و گاریمو پر کنم بدون اینکه بخوام به قیمتا توجه کنم. این خواسته عمیــــــق منه.
و اما درباره بحث آخر فایل،من میخوام این موضوع رو تعمیم بدم.چه موارد بسیاری بوده که ما آگاهی ای از، اصل یک موضوع نداریم و بر اساس حرف های موجود جامعه قضاوت میکنیم.
مثلا… دیدید اگر کسی با شنیدن یک آهنگ غمگین عاشقانه گریه کنه، اولین حدس همه اینه که طرف شکست عشقی خورده!!! حالا اینجارو باشید. تو باشگاه بودم، یه خانمی می اومد ک پسر حدودا 9یا10 سالشو با خودش می آورد، بچه اش کناری مینشست.و اون خانم همراه دخترش ورزش میکردن با گروه. یه روز که ما اون سمت باشگاه داشتیم گرم میکردیم برا ساعت خودمون، یه آهنگ عاشقانه غمگین از شادمهر پخش شد. این خانم شروع کرد گریه کردن.من چون داشتم کار میکردم که از چارچوب فکری کلیشه ای بزنم بیرون، با اینکه احتمالا همه فکر میکردن طرف شکست عشقی خورده یا یاد عشق قدیمش افتاده به طوریکه مربی علنا اینو گفت و یه جیزایی درباره عشق و اینا گفت طوریکه من گفتم اوووه!انگار همه اونجور دارن فکر میکنن! من گفتم شاید یه جاییش درد گرفته حین ورزش نتونسته کنترل کنه و اذیت کنه و گریه کرده یا هرچیز دیگه. و میدونید جی بود قضیه؟! اون خانم اون روز پسرشو نیاورده بود، چون یه خانمی اعتراض کرده بودن بش ک نیارش من راحت نیستم، این بچه هم امروز کلی گریه کرده بود ک با مادرش بیاد و دوست داشته بیاد و مادرش سخت بوده بزارتش و نیاردش. یادش افتاد و زد زیر گریه. خودش توضیح داد و بعدشم اون خانم ک اعتراض کرده بود بش گفت عب ندارع و بچتو بیار و….
برای من خیلی درس داشت. از اون روز به بعد هر بار میخوام بر اساس کلیشه های فکری نتیجه گیری کنم و فکر کنم به خودم میگم همین یه مورد باید تموم نتیجه گیری ها و قالب فکری هاتو هیت کنه! بابا کل ملت چه فکری کردن و قضیه چی بود!!!
باااید یاد بگیریم وقتی اطلاعات کامل نداریم درنورد چیزی زیپ دهنمونو بکشیم، تازه! حتی اگر “بنظر”
خودمون، اطلاعات کامل هم داریم ما حق قضاوت نداریم. حق نتیجه گیری درباره بقیه نداریم. ما از درون هیچکس خبر نداریم.
به قول استاد، ما حتی حق قضاوت کردن خودمونم نداریم، چه برسه به بقیه.
چقد ماشین اتومات عاااالیه اون پای چپرو راحت دادی بالا
ساعت نارنجی خووووشکلی
به ذهن ام رسید که چرا بین من و شما فرسنگ ها فاصله فرکانسی هست یادمه دقیقا با شما دوره قانون سلامتی رو شرو کردم و هزاران بار تا الان رژیم گرفتم و شکوندم و شما چقدر قوی هستی که 2ساله حتی یکبار چیت دی نکردی
شما واقعا کی هستی؟چی هستی؟چطور این اراده آهنین رو ساختی که روی پول نشستی و هر آنچه مواد غذایی با کیفیت که میتونی بخری و بخوری و اینکار رونمیکنی
رودخانه ای که از میان این ایالت میگذره و احتمالا به خاطر طبیعت بسیار رنگارنگ حاکم بر این ایالت رنگ رودخانه متفاوت شده ، بی دلیل نیست که هربار که فیلمهای این سرزمین زیبا رو تماشا میکنم و با شما همراه میشم چیزی که خیلی به چشم میاد رنگارنگی این ایالت هست، و تفاوتش با دیگر جاهایی که میرفتیم در سفرهای قبلی در همینه
.
بسیار خداروشکر میگم که میتونم با شما لذت این همه زیبایی رو ببرم
.
با شما به خریدهای اسان هدایت بشم
این همه گوشت تازه و باکیفیت با چندتا خرید دیگه فقط 167دلار
چه عالی
چه قدر اسان
خدایاشکرت این همه نعمت و ثروت و پول و ازادی مالی و زمانی و مکانی رو با تو تجربه میکنم
خدایاشکرت
.
واما نکاتی که فرمودید
راستش من فکر میکنم مردم دنیاا فرقی هم نداره اهل کجا باشن همیشه دوست دارن با یکسری خضعولات و خرافات سرگرم باشن انگار چسبیدن به این ها، سرگرمی های تازه ای هست که برای یک عده ای جیبشون رو پر کنه، یک عده ای هم از سادگی های مردم منافع شخصی خودشون رو به انجام برسونن
یا حتی برای بک عده ای توجیه باشه که چرا تو زندگیشون یا کارشون موفق نمیشن
.
مثلا اون موقع ها تو فیلما میدیدم که مثلا شهرکی هست که اعتقاد بوده اونجا نفرین شده هست توسط ساکنین قبلی،
به خاطر همین هم همیشه اتفاقات نامناسب میافتاده و همیشه بلایی نازل میشده
یا خیلی چیزا از قبیل این
و البته بسیاری از این ها رو از طریق فیلمها به ذهن ما میدادن
اینکه ادم فضایی هاا برخی از گودالهای روی زمین رو ایجاد کردن
و اونها بین انسانها دارن اینطوری اونطوری زندگی میکنن
.
خب در حقیقت سوؤ استفاده از نا اگاهی مردم همیشه بوده
الان که زمانه مدرن شده، این موارد هم مدرن شدن
و انسانی که به قوانین جهان هستی اگاه باشه دیگه تو تله این برنامه های تکراری نمی افته و مسبر خودش رو با این موارد الوده نمیکنه
.
خدایاشکرت که هرروز زیبایی رو با آگاهی نصیب روح ما میکنی
سلام به خداوندِ قشنگم.
سلام به ربّ العالمینِ نازنینم.
سلام به استادهای نازنینم:
استاد عباس منش و مریم جان.
سلام به تک تک اعضای محترم و ارزشمند این خانواده ی صمیمی و دوست داشتنی.
سفر شروع شده، مدت هاست شروع شده، اما الان فهمیدم و درک کردم من داخلِ یه سفرِ دیگه ی موازی هم هستم علاوه بر سفرهایی که با جابجاییِ مکانی از یه نقطه به نقطه ی دیگه ای از این کره ی زمین میرم.
من وارد یه سفر جذاب و هیجان انگیز به داخلِ خودم شدم.
مدتهاست شروع شده اما من الان بهتر درک کردم…
امروز صبح در پیاده روی، تو سفرِ معنوی ام به داخلِ خودم، اللهِ یکتا، با من خیلی صریح صحبت کرد:
سمانه یادته چطور به این خونه (بهشتِ الانم) رسیدی؟
من که تو رو میرسوندم و رسوندم به خواسته ات، فقط تو باید انتخاب میکردی از چه مسیری برسی.
از یه دالانِ سرسبز و خنک و زیبا، یا کویرِ خشک و داغ و سوزان؟
پارسال خواسته ام چی بود؟
از فضلِ خودش مبلغِ خرید خانه فراهم شد برامون، ما باید میگشتیم و خونه رو پیدا میکردیم.
اون زمان با کنترل ذهن آشنا نبودم، برای رسیدن به این خونه مسیرِ کویر رو انتخاب کردم، چون اصلا نمیدونستم دالانِ سرسبز و خنک و زیبایی هم هست که میتونه منو برسونه به خواسته ام.
من باید از کویر عبور میکردم که هم بهتر درک کنم و هم قدرِ دالانِ سرسبز رو بهتر بفهمم…
چرا این صحبتها باهام شد، چون داشتم از کنار سه خونه ویلاییِ بالکن دار زیبا رد میشدم و تحسینشون میکردم، کاری که یک ساله دارم انجام میدم، و بعد یه لحظه یه نجوایی گفت:
خونه ی فعلی (مجتمعی که برای من بهشته، به نامِ ارغوان) شد، اما خونه ویلایی نمیشه چون خیلی شرایطشون فرق داره مخصوصا از لحاظ قیمت میگم چون خیلی بهاشون بالاست…
و اینکه من خونه ویلایی دوست دارم، خودمون فقط بدونِ حتی یه واحد همسایه، یعنی حیاط پارکینگ ساختمان فقط در اختیار خودمون باشه بدون همسایه.
خدا بهم گفت:
مگه این خونه رو تو درستش کردی و به دستش آوردی که حالا فکر میکنی خونه ویلایی رو نمیتونی به دست بیاری؟
خونه ی ارغوان رو که من بهت دادم…
(مبلغِ خرید منزل از فضل خداوند و بسیار آسان و زیبا فراهم شد.)
این خونه ویلایی، یا هر خواسته ی دیگه ات رو هم من بهت میدم، تو چیکار داری؟
قسمتِ تو فقط اینه که انتخاب کنی از دالانِ سبز میخوای برسی به خواسته ات یا از کویرِ سوزان؟
چطوری؟
-اینکه الان لذت ببری با خونه ای که داری توش زندگی میکنی. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)
-اینکه نترسی و عجله نکنی، شتاب نداشته باشی واسه رسیدن و از مسیر لذت ببری. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)
– اینکه تو کنترل ذهن کن، ورودی های ذهنت رو کنترل کن، باقیش با منه، اجابتِ خواسته با من، کنترل ذهن با تو. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)
خب حالا دیدم خدا رو شکر خودش راهم انداخته تو لذت بردن از داشته هام و خونه ی بهشتی که داخلش زندگی میکنم و محوطه ی زیبا و سرسبزش.
بلافاصله این آشکار شد که خونه ویلایی دقیقا مثل خونه ی بهشتیم میسّر و فراهم میشه لاجرم.
ببین دیگه چی میخوای و از کدوم مسیر دوست داری برسی؟ دالان سرسبز یا کویر؟
بلافاصله اومد بچه…
رهروی ما اینک در منزل است
اونم در بهترین زمان و شرایط آشکار میشه برات.
من میدونم، تو نمیدونی سمانه.
چشم، البته که من نمیدونم، شما میدونی.
البته که من هیچ، همه تو.
البته که هر چی دارم، از شماست، از فضلِ شماست.
من چیکاره هستم وقتی تو خودت انقدر همه چیز رو انقدر زیبا بهم میدی. مسیر رو هموار و شیرین میکنی.
البته که تک تک زیبایی ها و خبرهای زندگیم، اعتبارشون از خودته خدای نازنینم.
نکته: سمانه وقتی از خواسته ای که میخوای و دیر بهش میرسی، به خاطرِ خودت ناراحت میشی یا به خاطر حرف مردم؟
به خاطر حرف مردم (ایموجیِ کوبیدن دست روی پیشونی- ایموجیِ خوشحالی که اینقدر با خودم صادق شدم تعارف ندارم.)
خب پس خدا جونم، همزمان که اجابتِ خواسته هامو بررسی و تایید میکنی لطفا روی قسمتِ بی توجهی به حرف و قضاوت دیگران هم تقویتم کن، دمت گرم، خیلی باصفایی، مخلصیم.
خدایا، بی نهایت بار شکرت که تو عدم توجه به حرف و قضاوت دیگران، خیلی خیلی بهتر شدم، این قضیه پاشنه اشیلمه، باید هر روز کار کنم روش تا بهتر و بهتر شم.
صدا و نجواها میان و میرن، اونجاست که اهمیتِ کنترل ذهن – کنترل ورودی به شدت معلوم میشه.
الهامات امروز بخشی اش تو پیاده روی اومد، بخشی اش تو مکالمه با مامانم دقایقی پیش.
یه درسی ار توی حرف هام به مامانم واسم آشکار شد:
آگاهی که خدا از زبان خودم به سمانه انتقال داد:
تو دو تا لیوان داری.
قراره پُرشون کنی در زمانِ حیاتت.
1- یه لیوان، مخزنی برای تمامِ کارهای دلی و عشقی و قلبیت برای دیگرانه.
خدمت و محبت به خلق، همه ی مخلوقاتِ خدا، همه نه فقط انسان.
همه یعنی: انسان، حیوان، گیاهان، وسایل و …
هر چیزی یا هر کسی که در این جهان به تو خدمت کرده و میکنه.
مثلا سایه ای که ساختمون ها یا ابرها تولید میکنن تو خیابون تا تو که پیاده روی میکنی خنک بمونی و …
2- یه لیوان، مخزنی برای تمامِ کارهای دلی و عشقی و قلبیت برای خودته.
وقتی قرار باشه بررسی کنی لیوان هارو، لیوانِ خودت وضعیتش چطوریه؟
اینارو داشتم به مادرم میگفتم و بعد از مکالمه یهو آگاه شدم سمانه جون خودت چی؟
ظاهراً این بود که چون مادرم به دلیلِ مهربانیِ زیادی که داره، همیشه لیوانِ دیگران رو پر و لبریز میکنه، لیوان خودش …
به مادر گفتم، بهمون گفتن:
هر چی در این جهان به دیگران نیکی کنی، پاداشی عظیم (با عرض سلام به داداشِ عزیزم آقا سید عظیم بساطیان عزیز :) )بهت میده خدا.
غلط نیست، پاداشِ اعمالِ نیک رو که همینجا هم خدا میده، کاملا به روز و آنلاین محاسبه میکنه با آدم، اولیش حالِ خوبمون هست و …
اون جهان هم ادامه ی این جهانه.
اما ادامه اش رو نگفتن:
هر چی در این جهان به خودت نیکی کنی، پاداشی عظیم دریافت میکنی.
وجودِ شریف و ارزشمندِ خودت کمتر از دیگرانه؟
چرا و چی شد دیگری شد ارجح، خودت شدی تهِ لیستی که حتی بهش سر هم نمیزنی گاهی چه برسه به اینکه بخوام بهش برسم.
خب، این شد که اهمیتِ توجه به وجودِ نازنینِ خودم رو بهتر و بهتر درک کردم.
حالا چرا ما دیگری رو ارجح میدونیم به خود، علاوه بر باورهای مذهبی که یادمون دادن؟
چون یه باورِ معیوبِ دیگه هم یاد گرفتیم:
اگه به خودت توجه کنی، مهربونی کنی، برای خودت خرید کنی، خودتو تحسین کنی، پر رو میشی، مغرور میشی، سرکش میشی …
نه بابا، اصل رو درک کنی مغرور نمیشی.
اصل میگه وجودِ همه ارزشمنده، انسان، حیوان، مخلوقات همه و همه.
اصل میگه وجودِ انسان دیگر ارزشمنده، وجودِ خود هم ارزشمنده…
غرور وقتی میاد که من خدا رو از یاد میبرم…
غرور وقتی میاد که من خودمو بالاتر از خدا میدونم، خودمو بالاتر از هر انسان دیگه ای، بالاتر از هر مخلوقی میدونم.
غرور وقتی میاد که من فکر میکنم آسمان شکافته شده فقط من افتادم پایین، و دیگر هیچ.
من وقتی به خودم محبت میکنم، قربون صدقه خودم میرم، اتفاقا از خدا تشکر میکنم که با خودم در صلحم، در ارامشم، کلی نعمت های خدا دسترسیشون برام باز میشه وقتی با خودم مهربونم، چون ارومم اتفاقا رفتارم با سایر مخلوقات خدا هم بهتره و خوش اخلاق ترم.
اینطوری شاکر خدا هم هستم برای به دنیا اومدنم، شاکرم که بلد میشم لذت ببرم تو زندگیم با داشته هام…
اینکه هر کسی چطوری لذت میبره تو زندگیش، چطوری حالش خوبه با خودش، کاملا شخصیه و هر کسی سبک خودشو داره…
منظورِ من به مادرم این بود که در کنارِ خوشحالی برای کارِ نیکو کردن برای دیگران، به لیوانِ محبت به خودت هم نگاه کن.
خودت رو لایق بدون تا تهیه کنی هر اون چیزی رو که کیفیت زندگیتو بهبود میده.
من هیچ اصراری نداشتم و ندارم به تغییرِ سبکِ زندگیِ دیگری، در نهایت هر کدوممون مسیول زندگی خودمونیم، هر چیزی هم تو زندگیمون هست پاسخِ افکار و فرکانسهای خودمونه.
ما تو گفتگوهامون خیلی از درس ها و قوانینِ زندگی رو با هم مرور میکنیم، مثال میزنیم، دو تامون به هم کمک میکنیم در مسیر…
قبلا جِلِز وِلِز میکردم، میگفتم مامان به خودت توجه کن، مدتهاست که ریلکس ترم نسبت به گذشته چون هم بهتر متوجه شدم و هم درک کردم که هر کسی مسئول زندگی خودشه، اگه افکارمون بهبود پیدا کنه واسه خودمون خوبه، نکنه هم تاثیرش تو زندگیِ خودمونه.
دیگری کنترلی نداره بر زندگی مون.
خدا رو شکر برای نعمتی به اسمِ تفکر
اینکه متوجه بشم و توجهم جلب شه به اتفاقات زندگیم، مسیر زندگیم، ببینم چی به چیه، چی و چرا به وجود اومده…
خوشحالم که جرقه های سفر به درون، از زمانِ آشنایی با استاد، برام زده شد و روز به روز بهتر شد و این ماه ها بهترین ها رو دارم تجربه میکنم از ابعاد مختلف روی روحیه ام، اخلاقم، جسمم، ارتباطاتم و …
الهی شکرت که تو زندگیمی و انقدر هر لحظه با برکت ها و روزی های حساب و غیر حسابت، سورپرایزم میکنی.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته عزیز، خدا قوت
سلام خدمت همه اعضای خانواده ام
شکرگزار خدا هستم که توانایی نوشتن بهم داد تا بنویسم،توانایی درک به من داد تا بفهمم،توانایی دیدن و شنیدن به من داد و هزاران نعمتی که هر لحظه در من در جریان است…..خدایا شکرت
سپاسگزار استاد هستم که به درک و آگاهی رسیدند و در حال رساندن به ما هستند
خدایا شکرت از نعمت اینترنت و موبایل و ابزارها
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
تحسین میکنم آزادی مالی،مکانی،زمانی شما رو و همه کسانی که این آزادی ها رو کسب کردن
چقدر خوبه همه چیه آدم بشه الله و الله هم یار او بشه
وقتی خدا رو یاد کنیم ،خدا هم ما رو یاد میکنه
سال گذشته استاد وقتی وارد والمارت میشد کلی خرید میکرد ولی امروز به دلیل آگاهیهایی که کسب کرده فقط گوشت و بلوبری خرید ،کلی هزینه کمتر،وقت کمتر،خوش تیپی و خوش هیکلی و….رو فقط بدلیل کسب آگاهی بدست آورد
مطلبی که فرمودید در مورد آگاهی هم همینه استاد،همون مثال سوسیس و قابلمه که همیشه میزنیده،خیلی از کارهایی که انجام میدیم دلایلش برامون مشخص نیست و نادانسته انجام میدیم
همین مورد سلامتی چون از کارکرد بدن اطلاع نداریم خیلی چیزهای اضافه رو میدیم به خورد بدن و نهایتا چاقی و هزاران ناخواسته اتفاق می افته
در مورد باورها هم همینطوره،به چیزهایی باور داریم که فقط بدلیل گشتن نسل اندر نسل بدستمان رسیده و قبول کردیم و انجام میدیم
اگر دلیل انجام دادن وندادن کارها رو بنویسیم اینو بهتر متوجه میشیم که چقدر از کارها رو از ترس انجام میدیم یا چقدر از کارها رو از روی ترس انجام نمیدیم
پای آگاهی که بیاد وسط سیاهی وتاریکی نمیتونه بمونه چرا که نور روشن میکنه و دید ما وسیع تر میشه
خودم هم از زمان کسب آگاهیهای درجه یک از شما کلی تغییر کردم و ترسها و غم ها و عادات نادرستم کلی کمتر شده
بت پرستی نمونه ای در قرآن است که دلیل انجامش اخذ از نسل گذشته بوده بدون اینکه خود افراد بدونن چکار دارن میکنن یا چه واسطه ای قرار دادن
خوش شانسی یا بدشانسی هم میتونه نمونه ای از باورهای درست وغلط دونست چرا که ما الان که میدونیم 100 در صد اتفاقات با فرکانسهای ما رقم میخوره ولی قبلا فکر میکردیم بدشانسیم
عادی شدن بعضی از چیزها مثل نمک زندگی دعوای زن وشوهره یا عادیه که مریض بشیم یا عادیه که پول نداشته باشیم یا عادیه که دائم حالمون خوب نباشه هم میتونه نمونه ای باشه چرا که بعد از آگاهی که استاد به ما دادن به مراتب حالمون با خودمون،با همسرمون،با پولمون ،با خدای خودمون و ….بهتره
استاد عزیزم،چقدر عالیه که در حال کسب نور و پراکندن نور هستید و سیاهی ها کم کم زدوده میشود و نور الهی جای همه تاریکی ها را میگیرد وجهان پر میشود از شکرگزاری که هرکس از صبح تا شب فقط میگوید خدایا شکرت
و این خدا چه خدایی است که هر لحظه در حال لطف و رحمت است و عشق خود را به همه هستی میپراکند
و همیشه در حال هدایت همه آفریده است
یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ
سلام به استاد عباس منش عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به تمامی دوستان هم فرکانسی عزیز
اول باید تشکر ویژه کنم از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز بابت به اشتراک گذاری این تصاویر بسیار زیبا و پرانرژی و مهمتر از همه آگهی های که استاد جان حتی در سفر با ما به اشتراک میزاره.
استاد جان در مورد این موضوع یه خاطره ای از خودم بگم.
تقریبا 20 سال پیش بود که در صف نانوایی برگه ای رو پیدا کردم و چون خیلی دقیقا تا زده شده بود نظرم رو جلب کرد و با دقت بازش کردم تا بخونمش و بعد یه سری متون عربی بود و پایین برگه نوشته بود اگه این برگه به دستت رسیده باید از روی این متن 124 بار بنویسی و جاهای مختلف شهر قرار بدی تا بقیه مردم آگاه بشن و هیچکسی از اعضای خانواده هم نباید این رو متوجه بشه در غیراینصورت در طی 14 روز آینده یکی از اعضای خانواده ت از دنیا خواهد رفت و اون متن تقریبا یک سوم برگه آ4 بود و من در سن کودکی از ترس اینکه کسی نبینه شب ها زیر نور چراغ خواب تا صبح این متن رو مینوشتم و صبح ها از بی خوابی با گریه به مدرسه میرفتم و حتی زنگ تفریح مدرسه هم بجای استراحت شروع میکردم به نوشتن این متن تا قبل از 14 روز و جالبه که یکی از بچه های کلاس ما اومد سر کلاس و گفت بچه ها من یه کاری باید انجام میدادم و ندادم و پدرم فوت کرد و شنیدن این حرف چنان باوری در انجام این کار به من القا کرد که شبانه روز نشستم به نوشتن این متن و بعد از اتمام شروع کردم به پخش کردن این برگه در جاهای متخلف محله خودمان تا بحساب خودم طلسم این دعا رو بشکنم و به نفر بعدی منتقل کنم و خدا میدونه چند نفر از بچه های همسن من چنین چیزایی رو دیدن و یه آدم زود باوری مثل من اون دعا رو از طرف شیطان میدانست.
خلاصه ش رو بگم که چندین شب بیدار و خوابی و مچ درد بخاطر نوشتن زیاد و حتی الان که دارم میگم یادم میاد که تاکیید داشت با زنگ قرمز بنویسیم تا اثرش خنثی بشه و شاید دلیلش این بوده که زمان من بچه ها حتی از چراغ خواب قرمز میترسیدن و میگفتن شیطان جاهایی میره که نور و رنگ قرمز باشه .
این فایل استاد جان باعث شد در حین دیدن این فایل یاد این خاطره از خودم بیفتم و بگم نداشتن آگاهی و ترس از اینکه که دیگران میتوانند بر زندگی ما تاثیر بگذارند انسان را تا به کجا خواهد کشاند که شب و روز خواب و خوراک نداشتم و اینقدر مینوشتم که تمام انگشتانم درد میکرد.
با تشکر از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی عزیز که اطلاعات با ارزشی رو در تک تک فایل ها با یکدیگر به اشتراک میگذاریم.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید.
سلام به استاد عزیزم ومریم عزیز
خیلی خوشحالم که میبینمتون،
وای خدای من چقد شما ومریم جون روز به روز خوشکل تر و جذاب تر وخوش تیپ تر میشوین، شما ومریم جون یکی از نمونه های زیبای خداوند هستین.
انشاالله منم چند ماه دیگه قراره دوره سلامتی رو بخرم.
چقدراین طبیعت قشنگ وفوق العاده زیبا است.
اون حرفی که درمورد جن گفتین، واقعا تا چند سال پیش من میترسیدم وچقدر خودمو اذیت میکردم، وقتی اون صداها وحشتناک تربود میگفتن جن های بد هستن، چون خیلی ناراحت هستن این صداهارو درمیارن،
من بعضی مواقع توی خواب احساس خفگی میکردم انگار یه چیز خیلی سنگین روی من قرار گرفته که نمیتونم بلند بشم یا حتی حرف بزنم، میگفتن بختک هست باید اون موقع آیه الکرسی بخونی تا از روت بلند بشه،
بعد ازیه مدت فهمیدم از استرس که قبل از خواب داشتم بوده. ولی هم چنان اون ها بر این باور هستن که بختک هست.
خیلی خیلی سپاسگزارم از استاد عزیز ومریم نازنین به خاطر این حرف های جالب وقشنگ واین طبیعت زیبا چقدر لذت بردم ازاین فضا
و سپاسگزارم از خدای رحمان که من را در مسیر شما قرار داد.
عاشقتونم از دور میبوسمتون
همیشه درپناه الله باشید
من یادمه وقتی 7-8 سالم بود بهم گفته بودن حواست باشه اگه از روی خاکستر راه بری جن ها میان سراغت
از کنارشم رد شدی حواست باشه 3 بار باید بگی بسم الله الرحمن الرحیم.
خلاصه من هرموقع خاکستر آتیش میدیم 3 بار بسم الله الرحمن الرحیم میگفتم و کلی هم میترسیدم
بعد یه زن دایی داشتم میگفتن این جن ها اومدن سراغش، چون گاهی اوقات بی هوا شروع میکرد خودش به خودش ضربه زدن
میزد تو سرو کله خودش
من دیگه باور کرده بودم که اگه از رو خاکستر رد بشم جن ها میان سراغم
و بقیه فکر میکردند جن ها با زن دایی من در ارتباط هستن و یه سری چیزهایی به زن دایی من میگن که بقیه بی خبرن ازش
و اینطوری زن دایی من یه اعتباری برای خودش اینطوری کسب کرده بود که آره اگه جایی مشکلی دارید بیاید پیش من، من میدونم راه حلش چیه
خلاصه که بزرگ شدیم و عقلمون کاملتر شد دیدیم که نه بابا
این حرف ها نیست
کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه
یادمه زن داییم یه جوری خودش رو میزد که باید دو سه نفری میگرفتیمش که جن ها برن از سراغش
یکی نبود بگه آقا اینکارا چیه.
بزار خودش رو بزنه تا بفهمه کسی نمیره بگیرتش و پدر خودش رو دربیاره
من این تجریه یادم بود از چیزهایی که الکی تو بچگی باورش کردم و کلی ترس داشتم از جن.
قدرت رو از همه گرفته بودم داده بودم به جن.
بعد میریم قرآن رو نگاه میکنیم میبینیم که آقا جن و انس و حیوون ها به فرمان سلیمان دراومدن متوجه میشیم که آقا هیچکس نمیتونه آسیبی به من وارد کنه و اتفاقا اگر قانونش رو یاد بگیری میشی سلیمان که همه به خدمتت هم درمیان
به نام الله بخشنده و مهربان. سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و سلام به دوستانم خوبم .. استاد عزیزم بازم هزاران بار سپاسگذارم بابت تهیه این فایل و یه اینکه هر نکته مهمی که یادتون میاد برای ما شاگردهاتون به اشتراک میزارید خوشحالم کنار شما دو عزیز و دوستان خوبم هستم..استاد جان من یادم میاد وقتی بچه بودم حالا دقیق یادم نیست چند سالم بود اما یه شبی دیدم همه دارن به هم میگن بریم خونه فلانی چندتا خیابون بالاتر ازما بود که گویا یه یه سایه ایی روی دیوار خونشون افتاده که به گفته خودشون سایه ایی از صورت امام خمینی بوده ..من اونموقع زیاد متوجه چیزی نبودم فقط دیدم همه حمله کردن به خونه اون فرد..که ببینن..منم همراه مادرم رفتم یه چیزی توی حیاط نشون میدادن میگفتن اینه و همه صلوات وووو
.من هر چیزی نگاه میکردم چیزی نمیدیدم..خلاصه ما برکشتیم خونه اونا تا چن روز شلوغ بود ..من دقیقا یادم نیست بعدش چی شد .اما بعدها متوجه شدم که اون افراد دروغ گفته بودن..وقتی شما درموردباورهای مردم درمورد ادم فضایهای گفتین من یاد به این موضوع اومد ..استاد واقعا وقتی از بالا این تصاویر نشون داده میشه چقدر زیباست این دشتهای سرسبز خدایا شکرت برای این همه امکانات و نعمتات..خدایا شکرت برای این پیشرفت عمل واین ماشین مجهز..استاد واقعا همه چیز باوره..من وقتی فکر میکنم میگم این همه فایل گوش میدم ..این همه به نکاات مثبت توجه میکنم..چرا نتیجه دلخواه ندارم.استاد من باز مچشو گرفتم..وقتی درمورد باور ادمها صحبت کردی من دقیقا یکی دیگه از پاشنه های آشیلمو پیدا کردم.…….باور…….بله…و نتایج نمیاد یعنی اینکه فرزانه تو فایل گوش میدم اما باورت کمه..ایمانت هنوز کمه..وقتی خودتو صبح تا شب بستی به فایل وقتی باورت به 100نرسیده چطور انتظار داری نتیجه دلخواهتو بگیری ..ایمانی که عمل نیاورد به قول شما حرف مفته.من چطور در حالی که از شغلم راضی نیستم وبا بی میلی سرکار میرم..با سردی به بیمارا میرسم..میدونی چرا استاد؟چون ترس دارم چون باور ندارم ..چون ایمانم کمه برم دنبال شغل مورد علاقم..شغلی که خودم ریسش باشم..بازم مچشو گرفتم استاد ازت سپاسگذارم استاد ویه خدا قوت بهتون میگم..از دوستانمم درسایت سپاسگذارم که واقعا از خوندن کامنتهاشون درس میکیریم و تزمزهای مخفیمو شناسایی میکنم.. درپناه حق باشید
به نام خدا
ردپای 111
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
استاد جان من تو این صد روز به یقین رسیدم درباره فرکانس!
اول باز هم تاکید میکنم نمیدونم این آدم ها که وارد زندگیم میشن از کجا و چطوری میان!ولی به زیبا ترین شکل ممکن در راستای اهداف من قدم برمیدارن
همگی مسیر برای من آسان میکنن
دیروز با عزیزی صحبت میکردم که به حالت عجیبی احتیاج داشت اون لحظه یکی صداش بشنوه
اول به واسطه رشته تحصیلی ام به حرف هاش گوش دادم ،به عنوان یک روانشناس
اما بعد از علم جدید که آموختیم تو دانشگاه استاد عباسمنش، سعی کردم مشکلاتش نگاه کنم
باور نکردنی بود!ما بسیار از نظر فرکانسی شبیه بودیم!با این تفاوت که اون هنوز در گذشته من بود و من این مسیر طی کردم
پس خیلی خوب تونستم راهنمایی اش کنم و حسابی روش اثر بذارم
البته تکامل طی کردم!اول از حال بسیار بد به حال خنثی و بعد به حال خوب و فرکانس خوب دعوتش کردم
نتیجه عالی بود !
الان به عنوان یک دوست وقتی بهش نگاه میکنم میفهمم فرکانس غالب یعنی چی!
اون لحظه ای آگاهی و حال خوب تاچ کرد و همین محرکش شد که ازم بیشتر بپرسه!
به قول استاد ،اگه کسی مشتاقانه از مسیرتون پرسید بهش بگین
حالا اون نیاز داره که لحظه های بیشتری در فرکانس خوب بمونه تا کم کم به فرکانس غالبا تبدیل بشه
اون آدم که ممکن بود دیشب دست به کار نادرستی بزنه الان حالش بهتره
من حس میکنم که دستی از جانب خدا بودم برای اون آدم! البته باید اجازه بدم تکامل طی کنه
دیشب اولین بار بود که مطمئن بودم این حرف خیلی درسته!
برگشت گفت که تو از طرف من به خدا فلان حرف بزن
اما با قلب مطمئن بهش گفتم که خدا همین حالا هم حرفات شنیده !
هر دوتا به یک اندازه به خدا دسترسی داریم
اول از خدا سپاسگزارم که بهم اجازه داد این حرفارو بشنوم
دوم از خدا سپاسگزارم که بهم فرصت داد از این حرف ها استفاده کنم
سوم از استاد سپاسگزارم که خدایی بهم نشون داد که هیچ کس از پیشش دست خالی نمیره
از صمیم قلبم آرزومندم که انسان های بیشتری خدای واقعی رو لمس کنن
نکته دیگه در رابطه با این دوست این بود که ،انگار خدا یه نمونه برام فرستاد که بفرما اینم انسانی که فلان ویژگی منفی نداره یا فلان ویژگی مثبت داره
ازتون سپاسگزارم
در پناه خدا باشید
به نام پروردگار تمام زیبایی ها
سپاسگزارم که در اسن سفر زیبا همراه شما هستم
استاد عزیزدلم،من دارم ارزوهام رو میبینم
با شما
من هم یک یه رابطه عاشقانه دوطرفه عالی میخوام،به قول آقا ابراهیم، یه کسی که هم مسیرته، هم هدفته، هم دلته، این یه همراه واقعیه.
بتونی هرساعت ک دلت میخواد درباره موضوعاتی حرف بزنید ک دوست داری و قشنگیش اینجاست که اونم اون موضوع رو دوست داره.
مردی که آزادی مالی، مکانی و زمانی داشته باشه و هر زمان که دلمون بخواد بریم سفر بدون ددلاین، بدون محدودیت تایم
مردی که عزت نفسش بالاست، تو مسیر رشد و آگاهیه ومن میتونم ازش کلی چیز یاد بگیرم
مردی که وقتی قراره کاری انجام بده انقدر عالی و خوب انجامش میده، با ایده هایی ک کار رو آسون تر میکنن که من هم ازش یاد میگیرم
مردی که تمیزه و به بهداشتش، به خودش،اهمیت میده، برای خودش احترام قائله. خوب میخره، خوب میپوشه، خوب کارایی که بهش سپرده میشه رو انجام میده، مردی که دنبال رشد و آگاهیه، مردی که از قانون آگاهه و بهش عمل میکنه
مردی که ورزشکار حرفه ایه
مردی که یکتا پرست و توحیدیه
مردی که نعمت هاشو میبینه و سپاسگزاره
مردی که کنارش راحتم، اونم راحته و اونجوری زندگی میکنیم که راحتیم
این یه سری از ویژگی هایی بود که برای کسی ک باهاش وارد رابطه عاطفی میشم میخوام
استاد من عاشق این فروشگاه های بزرگم ک همه جی دارن، دوست دارم منم با اون لباسی ک دوست دارم با آزادی مالی تو این فروشگاه ها قدم بزنم و گاریمو پر کنم بدون اینکه بخوام به قیمتا توجه کنم. این خواسته عمیــــــق منه.
و اما درباره بحث آخر فایل،من میخوام این موضوع رو تعمیم بدم.چه موارد بسیاری بوده که ما آگاهی ای از، اصل یک موضوع نداریم و بر اساس حرف های موجود جامعه قضاوت میکنیم.
مثلا… دیدید اگر کسی با شنیدن یک آهنگ غمگین عاشقانه گریه کنه، اولین حدس همه اینه که طرف شکست عشقی خورده!!! حالا اینجارو باشید. تو باشگاه بودم، یه خانمی می اومد ک پسر حدودا 9یا10 سالشو با خودش می آورد، بچه اش کناری مینشست.و اون خانم همراه دخترش ورزش میکردن با گروه. یه روز که ما اون سمت باشگاه داشتیم گرم میکردیم برا ساعت خودمون، یه آهنگ عاشقانه غمگین از شادمهر پخش شد. این خانم شروع کرد گریه کردن.من چون داشتم کار میکردم که از چارچوب فکری کلیشه ای بزنم بیرون، با اینکه احتمالا همه فکر میکردن طرف شکست عشقی خورده یا یاد عشق قدیمش افتاده به طوریکه مربی علنا اینو گفت و یه جیزایی درباره عشق و اینا گفت طوریکه من گفتم اوووه!انگار همه اونجور دارن فکر میکنن! من گفتم شاید یه جاییش درد گرفته حین ورزش نتونسته کنترل کنه و اذیت کنه و گریه کرده یا هرچیز دیگه. و میدونید جی بود قضیه؟! اون خانم اون روز پسرشو نیاورده بود، چون یه خانمی اعتراض کرده بودن بش ک نیارش من راحت نیستم، این بچه هم امروز کلی گریه کرده بود ک با مادرش بیاد و دوست داشته بیاد و مادرش سخت بوده بزارتش و نیاردش. یادش افتاد و زد زیر گریه. خودش توضیح داد و بعدشم اون خانم ک اعتراض کرده بود بش گفت عب ندارع و بچتو بیار و….
برای من خیلی درس داشت. از اون روز به بعد هر بار میخوام بر اساس کلیشه های فکری نتیجه گیری کنم و فکر کنم به خودم میگم همین یه مورد باید تموم نتیجه گیری ها و قالب فکری هاتو هیت کنه! بابا کل ملت چه فکری کردن و قضیه چی بود!!!
باااید یاد بگیریم وقتی اطلاعات کامل نداریم درنورد چیزی زیپ دهنمونو بکشیم، تازه! حتی اگر “بنظر”
خودمون، اطلاعات کامل هم داریم ما حق قضاوت نداریم. حق نتیجه گیری درباره بقیه نداریم. ما از درون هیچکس خبر نداریم.
به قول استاد، ما حتی حق قضاوت کردن خودمونم نداریم، چه برسه به بقیه.
سپاسگزارم.
سلام و عرض ادب
ژوووون چه آهنگی
عجب گل های زرد و قشنگی
خدایاشکرت برای وال مارت بی نظیر این همه فراوانی
Beef
چقد ماشین اتومات عاااالیه اون پای چپرو راحت دادی بالا
ساعت نارنجی خووووشکلی
به ذهن ام رسید که چرا بین من و شما فرسنگ ها فاصله فرکانسی هست یادمه دقیقا با شما دوره قانون سلامتی رو شرو کردم و هزاران بار تا الان رژیم گرفتم و شکوندم و شما چقدر قوی هستی که 2ساله حتی یکبار چیت دی نکردی
شما واقعا کی هستی؟چی هستی؟چطور این اراده آهنین رو ساختی که روی پول نشستی و هر آنچه مواد غذایی با کیفیت که میتونی بخری و بخوری و اینکار رونمیکنی
بنام خدای این همه زیبایی و این سرزمین رنگی
واقعاا چه طبیعتی داره این ایالت
خیلی جذااب هست
انگار که کشاورزی غالب هست اینجا
.
لحظه ای به نام ایالت فکر کردم
کالرادو
colorado
گفتم خداایااا یعنی یک چیز رنگی
و بعد سرچ کردم فهمیدم به معنای رودخانه رنگی هست
رودخانه ای که از میان این ایالت میگذره و احتمالا به خاطر طبیعت بسیار رنگارنگ حاکم بر این ایالت رنگ رودخانه متفاوت شده ، بی دلیل نیست که هربار که فیلمهای این سرزمین زیبا رو تماشا میکنم و با شما همراه میشم چیزی که خیلی به چشم میاد رنگارنگی این ایالت هست، و تفاوتش با دیگر جاهایی که میرفتیم در سفرهای قبلی در همینه
.
بسیار خداروشکر میگم که میتونم با شما لذت این همه زیبایی رو ببرم
.
با شما به خریدهای اسان هدایت بشم
این همه گوشت تازه و باکیفیت با چندتا خرید دیگه فقط 167دلار
چه عالی
چه قدر اسان
خدایاشکرت این همه نعمت و ثروت و پول و ازادی مالی و زمانی و مکانی رو با تو تجربه میکنم
خدایاشکرت
.
واما نکاتی که فرمودید
راستش من فکر میکنم مردم دنیاا فرقی هم نداره اهل کجا باشن همیشه دوست دارن با یکسری خضعولات و خرافات سرگرم باشن انگار چسبیدن به این ها، سرگرمی های تازه ای هست که برای یک عده ای جیبشون رو پر کنه، یک عده ای هم از سادگی های مردم منافع شخصی خودشون رو به انجام برسونن
یا حتی برای بک عده ای توجیه باشه که چرا تو زندگیشون یا کارشون موفق نمیشن
.
مثلا اون موقع ها تو فیلما میدیدم که مثلا شهرکی هست که اعتقاد بوده اونجا نفرین شده هست توسط ساکنین قبلی،
به خاطر همین هم همیشه اتفاقات نامناسب میافتاده و همیشه بلایی نازل میشده
یا خیلی چیزا از قبیل این
و البته بسیاری از این ها رو از طریق فیلمها به ذهن ما میدادن
اینکه ادم فضایی هاا برخی از گودالهای روی زمین رو ایجاد کردن
و اونها بین انسانها دارن اینطوری اونطوری زندگی میکنن
.
خب در حقیقت سوؤ استفاده از نا اگاهی مردم همیشه بوده
الان که زمانه مدرن شده، این موارد هم مدرن شدن
و انسانی که به قوانین جهان هستی اگاه باشه دیگه تو تله این برنامه های تکراری نمی افته و مسبر خودش رو با این موارد الوده نمیکنه
.
خدایاشکرت که هرروز زیبایی رو با آگاهی نصیب روح ما میکنی