سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 197 - صفحه 19

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا وثوقی گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام و صد سلام به خانواده عزیزم و همسفر های عشق خودم

    همسفر هایی که لذت این سفر رو دوچندان میکنن و خداوندم رو شکرگزارم که در کنارشون هستم

    سلامممممم به استاد جانم و مریم گلم امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی ترین باشه

    بازم یه قسمت دیگه و یه عالمه درس ، تجربه

    بریم به امید الله

    به به چقدر این جاده زیباس اونقدری که زیباییش توصیف نمیشهههههههههه خدای من شکرت

    واییی خدای من چه گل آفتاب گردون های زیبایی خداجونم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

    چه فروشگاه تمیز و شیکی

    چقدر اون رنگ بندی میوه ها که کنار هم چیده شده بودن زیبا بود. چقدر اون ابرها خوشگل بودن پشمکی و ناز

    خداجونم شکرت برای دیدن این زیبایی های دیونه کنندههههههههه شکرت

    چقدر اون تیشرتی که اون خانومه پوشیده بود خوشرنگ بود و چقدر موهاشم زیبا و خوشرنگ بود

    ((من از استاد جانم یاد گرفتم که لیزر فوکسی به زیبایی ها توجه کنم پس سخاوتمندانه کوچیک ترین زیبایی هم میگم:)))

    به به مریم جونم چه لباس آرمی زیبایی پوشیدین خیلی بهتون میاد

    Wow چقدر گوشت چقدر فراوانی خدایا شکرت

    چقدر باحال اونجا دستگاه گذاشتن که خودتون حساب کنین چقدر کارمند کم تر میشه و جقدر راحت تر میشه

    کارها

    واقعا چقدر خوبه که نظر دیگران برامون اهمیتی نداشته باشه

    الان استاد با دمپایی خیلییی راحت رفت خریدشو کرد اومد چون استاد راحتی خودش براش اولویت داره

    و اصل همینه نباید حرف دیگران برامون مهم باشه

    چون یک عامل بیرونیه

    .

    خب ما نباید هرچیزی رو همینجوری بپذیریم نباید با چشمای بسته از کسی اطلاعات کنیم

    ولی این نکته ای که استاد گفتن خیلی فوق‌العاده بود که اون یاور مزرعه شو تبدیل کرده بود به یه بیزینس

    یعنی اون فرد به این قضیه جوری نگاه کرده بود که یه فرصت براش بود

    کاری که همیشه ما باید کنیم ، به موضوعات جوری نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده

    مسائلی که مردم اون هارو بحران میشمارن ما فرصتی بدونیم برای رشد برای بهتر شدن

    مثلا یچیزی مثل کرونا برای خیلی ها بدبختی به بار آورد ولی همون کرونا برای خیلی های دیگه سود و ثروت بیشتر آورد اینجا چی تفاوت داره؟؟

    باورها ، نوع دیدگاه ما نسبت به مسائل

    .

    اگر اطلاعات کافی درمورد یه موضوع نداشته باشیم چقدر نتیجه گیری های ما غلطه و چقدر این میتون به ما ضربه بزنه

    درمورد هرچیزیاا مثلا ما یه نفر رو بیخود بی جهت قضاوت میکنیم چون اطلاعات کافی از اون فرد نداریم

    کلا وقتی درمورد یه چیزی وقتی اطلاعات کافی نداریم نبایدم درموردش حرف بزنیم

    اگرم زدیم از حرفمون مطمئن نباشیم که بگیم اره حرف من صد درصد درسته

    بجاش بگیم نمیدونم ممکنه باشه من براساس اطلاعاتی که داشتم این حرف رو زدم

    .

    میدونین استاد جانم مردم اصل و ول کردن چسبیدن به حاشیه

    مثلا میگن فلان رو کار رو انجام نده ماه صفره!!!!!

    خب چه ربطی داره ماه صفر جزو یکی از ماهاست دیگه

    یعنی میخوام بگم مردم به چیزهایی که واقعیت این جهانه میگن که نه نیست الکیه

    و به چیزی که واقعا خرافاس باور دارن

    واقعا استاد جانم

    ما یه شب رفته بودیم با دختر خاله اینام بیرون بعد یه ماشین خیلی خوشگل اومد جلوی اون رستورانی که ما رفتیم پارک کرد

    دختر خالم خیلی سریع گفت حتما باباش براش خریده باباشم اختلاص کرده!!!!!!!

    منو میگی گفتم اینا چقدر ظرفشون کوچیکه که ظرفیت دیدن یه ماشینم ندارن چه برسه که بخوان به دستش بیارن

    یعنی اصلا چیزی از قانون تکامل درک نکرده بود که این حرف مزخرف رو زد

    و خب این باور به خودش ضربه میزنه باعث میشه که هیچ ثروتی رو جذب نکنه

    واقعا سطحی فکر میکنن و نگاه میکنن

    اصلا گیرم که اون ماشینم باباش براش خریده ، ثروت باباش رو که میتونی تحسین کنی؟؟؟

    اصلا تحسینم نکردی حداقل دیگه انکارم نکن

    استاد جانم من هم از شما سپاسگزارم که این زیبایی هارو باماهم به اشتراک میزارید نا لذت ببریم

    .

    استاد جانم گفتین که توی کامنت ها مثال بزنین

    میخوام یه مثال معروف براتون بزنم

    چشم نظر

    دیگه همه باهاش آشنایی دارن من اون موقع که اطلاعات کافی نداشتم فکر میکردن خوب دیگه مردم یه قدرت خاصی دارن که مارو چشم میزنن

    بعد که اومدم توی این سایت الهی فهمیدم

    اولا که نیروی شری وجود نداره چون این جهان کلا براساس خیر و خوبیه

    دوما یک عامل بیرونی هست و روی زندگی ما هیچ تاثیری نداره

    سوما خرافاته!

    میتونم به جرعت بگم که بواسطه این باور فقط و فقط اتفاقات بد رو آدم به سمت خودش جذب میکنه

    بعد که اطلاعاتم بیشتر شد روی این باور کارکردم

    نمیگم که الان کاملا از بین رفته ها نه هنوز که هنوزه باید روش کارکنم ولی خیلی بهتر از قبل شدم خیلیییییییییییییییییییییییییییی

    به نظر من مردم یزره خودشون بشینن فکر کنن میبنین که اصلا همچین چیزی نیست

    خداوندم رو شکرگزارم که متفاوتم

    شکرگزارم که هر چیزی رو با چشم بسته اطاعت نمی‌کنم

    خداجونم شکرت برای ظرف وجودم که هی داره بزرگ و بزرگ تر میشه

    شکرت که چشمام لایق دیدن این زیبایی ها هست

    و شکرت که گوشهام لایق شنیدن این آگاهی ها هست

    شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

    عاشقتممممممممممممممممممممممممممم که عاشقمییییییی خداجونممممممم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلام به شما استاد عزیزم و خانم شایسته زیبایم

    سلام به همه دوستای توحیدی ام

    دلتون پر از نور الهی چشمتون روشن به زیبائیهای جهان

    خدایا ازت سپاسگزارم بابت همسفری با استادهای نازنینم و رفیق های توحیدی ام

    داشتم به این فک میکردم که ما انسانها چقدر خوش باوریم در همه موارد هر چی بهمون گفتن و میگن سریع قبول میکنیم.

    شاید اولش مقاومت هایی داشتیم ولی بعدش دو دستی باور رو چسبیدیم …

    ما تو زندگی مون گاهی می دونیم که آگاهانه یک سری چیزها رو به خورد ذهنمون میدن و گاهی انگار تو این دنیا نیستیم و مثل ربات هر چیزی قبول میکنیم چون یا به طرفمون اعتماد داریم یا اونقدر برامون تکراری شده که اونو عادی میدونیم.. مخصوصا قبل از ورود به سایت استاد … این پروسه اونقدر تکرار شده که هیچوقت از خودمون نپرسیدم که چه چیزی درسته و‌چه چیزی غلط

    اصلا همین نپرسیدن هم ،یه باوره که هر کسی بزرگتر و با تجربه بود و معلمت و تی وی و رادیو و اینا بود دیگه تمام منبع موسخ هست و باید قبول کنی

    مخصوصا رسانه ها آخ آخ چقدر ما حرف گوش کن بودیم ،مثلا دونفر باهم صحبت میکردن اون یکی میگفت نه بابا این حرف دروغه ،،،همین از دهن طرف میومد دیشب تلویزیون گفت دیگه خلاص باور می‌کرد و قسم حضرت عباس هم سرش می‌خورد

    خدایا واقعا اینهمه سادگی و نا آگاهی واقعا ما زندگی هم کردیم???

    الان خیلی بیشتر قدر آموزه های استاد می دونم یعنی از هر سمت که نگاه میکنی با تمام جزئیات آگاهی ها به ما انتقال داده شده واقعا اگر منبع این آگاهی ها خدا نیست پس کیه که فکر همه چیو کرده به اینکه هر چی بهت تا حالا گفتن فک کن ببین واقعا درسته

    واقعا درسته که باور کردی و داری باهاشون زندگی میکنی؟

    پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود: بد شانس است. چیزی اصلا به نام شانس هست ؟ اگه همینو قبول کنی که کلا همه چیتو باختی

    پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.اخه بشین فک کن اگه پول داشته باشی خدایی سرگرم کدوم کار ناپسند میشی اگه پول داشته باشی می تونی ببخشی با دل مطمئن ، می تونی با خانواده ات خوشرو باشی، در خونه ای که ثروت باشه بحث و جدل دیگه نیست آرامش هست توجه کردی هر چی غر و نغ و نوغ هست از بی پولیه پول باشه حتی فرزندان تو هم زیبا می شن چه برسه به خودت پول که باشه با خودش فراوانی بیشتر میاره شادی میاره مسافرت خوب میاره امکانات عالی میاره پول باعث میشه به خدا نزدیکتر بشی …

    و هزارتا ضرب المثل دیگه که با افتخار از حفظ کردنش ذوق میکردیم و یه موقعیتی پیش می اومد اونو که به کار می بردیم انگار مدال طلا گرفتیم |:

    خداروشکر با ورود به آموزه های استاد اینو متوجه شدیم که به دانسته هامون کمی فکر کنیم و به اطلاعات جدیدی که بهمون میدن کمی شک کنیم و همینطوری رو هوا قبولش نکنیم .

    خدایاشکرت که همواره کنارمون هستی و ما رو هدایت میکنی به راه کسانی که به آنها نعمت دادی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ارسانه عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 1389 روز

    سلام ودرود بی پایان به همه دوستان

    من امروز به طور خیلی اتفاقی متوجه یه باور وعقیده غلط تو خودم شدم که برمی گرده به دوران خیلی دور زمان کودکیم ما یه همسایه داشتیم که وضع مالیشون نسبت به بقیه همسایه خوب بود اگه همه یه خونه ویلایی یه طبقه داشتند اونا سه طبقه داشتند اغلب همسایه ها قشر گارگر بودن اونا مغازه داشتند ویه همسایه دیگمون نجاری داشت اونم خونش پایینش مغازه نجاریش بود وبالا خونه بزرگی داشتند ویه چندتایی هم که خونشون ویلایی بود وضع مالی ونحوه گشتن اونا با بقیه خیلی خیلی فرق داشت ما یه خانواده شلوغ 9نفره بودیم که تازه یه خونه گرفته بودیم کهنه ویه کم قدیمی

    یادمه وقتی پسر اون همسایه مون که باباش مغازه داشت یه موتوری داشت که با موتورش تصادف می کنه به رحمت خدا میره وخانمش دوتا بچه کوچک داشت همسایه مون وقتی عروسش می رفت بیرون چیزی بخره در و برای عروسش باز نمی کرد چون عروسش جون بود میگفت برو ازدواج کن ما بچه هاتو بزرگ می کنیم عروسه نمی رفت به خاطر بچه هاش منم با عقل کوچیکم وحرف هایی که از همسایه ها شنیدم فکر کردم چقدر آدمهای پولدار آدمهای ظالمی هستند چقدر پول آدمو ظالم می کنه واون همسایه که نجاری داشت پسرش سر قاچاق مواد مخدر زندانی شد بازم طبق همون الگو فکر کردم پول آدم رو طمع کار وگناهکار می کنه پول باعث میشه کارایی کنیم بقیه مردم ازمون بدشون بیاد پشت سرمون حرف بزنند یا مثل بقیه همسایه هایی که وضعشون به مراتب از ما بهتر بود من فکر می کردم پول باعث میشه ازهمه کناره بگیری وقیافه بگیری بقیه رو حساب نیاری یا پول باعث فساد وگناه کاری میشه فکر می کردم اونا خیلی گناهکارند که مثل مادرم چادر سر نمی کنند یا پا لخت میان کوچه و…..

    تا اینکه خدارو هزاران مرتبه شکر متوجه دوتا باور شدم در خودم وهمسرم که منو برد به یاد همین خاطراتی که براتون تعریف کردم

    ما طبقه سوم خونمون وقت مستجرمون تموم شده وچون پارسال همسرم با قیمت خیلی پایین خونه رو داده بود امسال خواستیم یه کم به قیمت بهتر بدیم بازم نه به قیمت عرف بازار

    اولا فهمیدم همسرم ومن احساس عدم لیاقت در مورد پول داریم که همسرم همیشه از قیمت عرف دو سه میلیون کمتر وبا پول پیش بسیار ناچیز خونه رو میده اونم یه احساسی گنا هی داره که اگه به قیمت خودش بده آدم بد وظالمی میشه ویا آدم طمع کاری میشه وباور دوم که پول آدم رو ظالم وبی احساس میکنه وقتی با خانم مستجرمون در مورد افزایش پول پیش وکرایه صحبت می کردم حسم بد بود احساس می کردم اگه چیزی که حق طبیعی ماست بخواهیم ظالم وبی احساس وحریص شدیم بعد اتمام نماس تلفنی از خودم پرسیدم چرا موقع صحبت کردن نفسم بالا نمی اومد چرا یه دفعه به این باور رسیدم که نسبت به پول احساس گناه وبدی دارم ومن احساس گناه کردم که بهشون گفتم وبعد خدارو شکر کردم باور غلط وترمز ذهنی مو پیدا کردم سریع تو دفترم نوشتم ودارم به خودم این تلقین رو می کنم که گرفتن حق باعث بالا رفتن عزت نفس حس لیاقت درمن می کنه حالا فهمیدم چرا پول سواره بود ما پیاده حقوق همسرم وکرایه دو واحد وکار کردن با ماشین همیشه شصتمون گره نهمون بود وهمیشه بی پول هیچی پول نداشتیم نه می تونستیم تفریح کنیم فقط از گشنگی نمیمردیم اصلا نمیفهمیدیم پول کجا میره چی میشه نزدیک 30 میلیون پول تو خونمون می اومد اما محو میشد نمی تونستیم هیچ وسیله ای اضافه کنیم این برای ما معما میشد تو روابط خدارو شکر روی خودم کار کرده بودم با همسرم وفرزندانم رابط خیلی عالی دارم اما از نظر مالی خیلی اوضاع فرق داشت یا اگه پس اندازی جمع می کردم هرجوری بود خرجش می کردم باید روی این باورهای جدید که پول الهی هست پول باعث شده خونه بسازم ودراختیار کسانی بزارم که هم نیاز دارند خونه ای داشته باشند وهم با پول می تونم واحد های اجاره ایم رو نو نوار کنم بهش برسم ودر اختیار آدمهای لایق وقدردان بزارم چون قبل از این به خاطر باور اشتباه من وهمسرم همیشه آدمهای قدر نشناس می اومدن که به جای اینکه قدردان باشند وبفهمند هیج جا خونه ی 120 متری به این قیمت پیدا نمیشه رفتنی کلی خسارت می زدند تا لامپ وچراغ ها رو می کندن ومی رفتن ما هم هاج وواج که جواب خوبی مارو چرا اینطور میدن هیچ وقت نه اعتراض نه حرفی به مستجر ها می زدیم وخودشون می گفتن صاحب خونه مثل شما خوب ندیدیم اما به جاش اونا چقدر به خسارت می زدن ومی ر فتن البته همشون اینجور نبودن یه چندتایی این جور بود همش چون عزت نفس نداشتیم هر وضعیتی رو تحمل می کردیم اما یه چند وقتیه مرتب میام سایت فایل ها وکامنت ها رو می بینم ودارم روی خودم کار می کنم خیلی از قبل بهتر شدم از زمانی که برای خودم تمرینی ساختم ودارم روش کار می کنم هر روز یه باور غلط رو دارم پیدا می کنم وروش کار می کنم

    خدایا شکرت بابت این سایت وافرادی که کامنت می زارندوکسانیکه سایت رو مدیریت می کنن از استاد وخانم شایسته هم سپاسگزارم وبرای هر چیزی که موجب ایجاد این سایت شده ممنونم من دو سالی بود عضو سایت بودم اما خیلی کم سر می زدم شاید تو دوسال به 20 بار نرسیده بود که سایت رو درست دیده باشم اما الان یه مدت مرتب میام هرروز یه فایل می بینم سیو می کنم گوش می کنم کامنت ها رو که مثل یه کتاب می مونه مطالعه میکنم وکتاب می خونم ودارم روی خودم کار می کنم هنوز نتونستم دوره ای رو بخرم خیلی دوست دارم دوره کشف قوانین زندگی دوره سلامت رو بخرم ودوره ثروت رو بگیرم امید وارم برام مهیا بشه واز نظر مالی با تغییر باورم تغییر کنم وبه آزادی مالی وزمانی ومکانی برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فرزانه شیبانی گفته:
    مدت عضویت: 933 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته به پیامبر زمانه به استاد عزیز در این زمانه شما استاد وراهنمای ما در این کلاس هستید استادی ثابت قدم در مسیری توحیدی و الهی که هر روز شاگردانی جدید به این کلاس اضافه می‌شوند وبا آموزش‌های شما خدا انسان دنیا افرینش وقانون زندگی را یاد میگرم وباید در این مسیر وکلاس بمانم وبه حرفهای استادم با جان ودل گوش دهم وهر روز تمرین کنم سپاسگزاری کنم از استادم بیاموزم دراین هاله‌ی نور بمانم تا غرق نور شوم.استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم برای سایت آگاهی دهنده شما برای تک تک فایلهای شما که بازی زندگی ودنیا را آموزش می‌دهید کلاس شما هر روز برقرار است من باید شاگرد خوبی باشم درسم را خوب یاد بگیرم فقط در اینجا بمانم و رشد کنم استاد بینهایت سپاسگزارم اینجا جایی پر از آرامش حس خوب وخدایی است ممنونم بینهایت سپاسگزارم برای تمام زیباییهایی که به ما نشان می‌دهید اگر ما با دید خدایی نگاه کنیم همه جای دنیا زیباست استادم سپاسگزارم خانم شایسته عزیز سپاسگزارم ممنونم بابت وجود هر دو شما.به اندازه دنیا سپاسگزارم سپاسگزارم از استاد وپیامبر زمانه استاد عباسمنش سپاسگزارم سپاسگزارم از شما سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سحر دیزجانی گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    بنام خدایی که هر لحظه با عشق بیادمِ

    درود بر استاد نازنینم و مریم همیشه شایسته که ایشون هم حق استادی بر من دارن

    استاد جان همین اول یک تشکر ویژه از شما دارم که با ایجاد این سایت عالی علاوه بر درسهایی که میگیرم کلی هم با گشت زدن تو کوچه و پس کوچه های اینجا حالم خوب میشه ،با دیدن فایلها و تصاویر عالی به لطف مریم جون با خوندن کامنتهای اعضای دوستداشتنی سایت و حتی با دیدن عکسهای پروفایلها و خوش و بش کردن بچه ها باهم در پاسخ به نظرات

    خب بریم سراغ قسمت 197 مین سریال زیبای سفر به دور آمریکا

    خدایش هیچوقت تو تصوراتم نمی‌گنجید که یک مستند عالی از دور آمریکا با این کیفیت و با یادگیری کلی نکته ببینم

    اینجاست که خدا آسونم کرده برای آسونی ها

    اولین تصویر که چقدر گلهای آفتاب گردان زیبا بود که خود من هم دیروز هدایتی کلی گل آفتاب گردون خوشگل کنار جاده دیدم خدایا شکرت

    بعد هم خرید از یک فروشگاه بزرگ و زیبا با کلی فراوانی والمارت

    چقدر خرید کردن از این فروشگاه ها لذت بخشه

    چقدر دیدن قفسه های پر از نعمت و فروانی عالیه

    خدایاشکرت بخاطر اینهمه نعمت و برکت

    خدایا شکرت بخاطر میوه های خوشمزه با تنوع رنگ و طعم

    خدایا شکرت بخاطر گوشت های متنوع برای هر روش پختی که کار رو آسونتر می کنه

    چه رنگی هم دارن این گوشت‌ها تازگی ازشون میباره

    صحنه بعدی یک خانم عزیز با یک لباس ارتشی که دارن انتخاب میکنن

    که همون مریم جون دوستداشتنی خودمون هست خدایا شکرت که توی این فایل چشمم به جمال خانم شایسته روشن شد

    و بعد هم که یک آقای خوش هیکل با یک گاری خرید میرن برای حساب کردن اجناس خریداری شده

    استاد جان چقدر عالی که هرکسی خودش اتیکت اجناس خریده رو چک میکنه و مبلغ و پرداخت میکنه

    نه خریدار باید توی صف صندوق بایسته نه صاحب والمارت نیاز به داشتن پرسنل بیشتر داره

    خدایا شکرت بابت آسانی ها

    استاد عباسمنش عزیز در مورد سوالی که پرسیده بودین ، خوشبختانه من کلا آدم خرافاتی نبودم هیچوقت نه به چشم زخم اعتقاد داشتم نه به فال و فالگیری

    کلا خیلی هم بهم بر می‌خورد اگه کسی ی همچین پیشنهادی میداد،

    ولی میتونم بگم برای خودم تا قبل از آشنایی با شما فکر میکردم که دلار و تورم خیلی میتونه روی زندگی من تاثیر بزاره که همون اوایل که وارد سایت مقدس شما شدم و اینو از شما شنیدم و حتی یادمه یک کامنت خیلی تاثیر گذار از آقای عطاروشن در مورد تحریم و تورم خوندم که کامل پذیرفتم که اینها هیچکدوم نمی تونن در زندگی ما موثر باشن و دیگه هم تا الان البته به اندازه ظرفم و مدارم حتی لحظه ایی به این مسائل فکر هم نکردم

    که اینم خودش جای کلی شکر داره

    خدااااایا هزاران بار سپاسگزارم

    ولی یادمه سالهای پیش تو یکی از بلوار های معروف شیراز میگفتن: ی درختی حاجت میده و یک روز خاصی برای دیدن این درخت مردم هجوم میاوردن که یادمه اون موقع ها اون روز ما خیلی تو ترافیک موقع برگشتن از سر کار می موندیم

    ولی راستش نمی دونم آخر و عاقبت اون درخت چی شد خخخخخخخ

    ها ی چیز دیگه هم که خیلی می‌شنیدم این بود که جمعه ها غروب که بخاطر نداشتن آگاهی دلمون می‌گرفت بهمون میگفتن: بخاطر اینه که نامه اعمال هفتتون رو دادن دست امام زمان و شما بخاطر اینه که غمگین هستین (استیکر چشمهای از حدقه بیرون زده)

    خلاصه استاد جانم من که خودم بشخصه خیلی خوشحالم که اینجام و دارم از شما دو عزیز کلی یاد میگیرم و متعهدانه دارم روی خودم کار میکنم

    از تک تک اعضای خوب و مهربون سایت هم تشکر ویژه دارم که با کامنت هاشون کلی بهم درس و نکته یاد میدن

    چقدر کیف داره وقتی می بینی کنار اسمت آبیِ و ی عزیز با عشق برات نوشته

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم ک منو با استاد جان و مریم بانو آشنا کردی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که منو با بچه های سایت دوست و خانواده کردی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که فرصت دیدن زیبایی ها رو بهم دادی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که در حد خودم آگاهم کردی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که منو در جمع خوبان قرار دادی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که یادم دادی که فراوانی هات رو ببینم

    خدایا

    خدایا

    خدایا

    خدایا مرا رهبری کن کارهارا برایم آسان کن و انجامشان بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    سلام بر استاد عشق و عاشق زیبایی

    واقعا استاد هر لحظه باید به زیبایی توجه کرد و برات مهم نباشه نظر دیگران چیه

    من چند روز پیش توی حرف زدن بودم که مثل شما توجهم جلب زیبایی شد و گفتم واییی چه خوشکله و حرفم رو ادامه دادن و بعد یه نفر بهم گفت واقعا عقل نداری وسط حزف زدن از موضوعی به موضوعی پریدی و گفتم تنها در حد جمله ای موضوع رو عوض کردم و یکم ناراحت شدم و امروز که شما هم همین کار رو کردین متوجه شدم خیلی هم کارم درسته و اصلا نباید ناراحت میشدم

    استاد به آهنگ خیلی به دلم نشسته میخوام براتون بنویسم تا حال خوبم به شما برسه:

    Z.mansuri:

     آهنگ جای همگی خالی از دنیا

    حال و هوای عالی نگم برات چه حالی جای همگی خالی

    همش تو عشق و حالم بیخیالم که چه اتفاقی افتاده تو عالم

    همه چی سر جاشه معلومه چرا نباشه

    چه دلیلی داره که ادم رو به راه نباشه

    دل باید عین شاهین تو هوا رهاشه

    من از دم شکستم هر سدی که جلوم بود

    یه جاهایی رفتم که قبل من پلمپ بود

    اصلا نذاشتم دلگیر شه روزگارم

    چون قصد نداشتم هیچ موقع کم بیارم

    ==>> تکست اهنگ جای همگی خالی از شو موزیک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مبینا اسلامی گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسه نازنین و دوستان عزیز سایت عباس منش

    بینهایت سپاسگذارم برای این فایل عالی که سرشار از علم و اگاهی و نکته و زیبایی و فراوانی و ثروت و حس و حال خوب بود

    راجع به نکته اخر هم که استاد فرمودن اگر مثالی داریم بزنیم….میخوام راجع به خودم و افکارم بگم قبل از اشناییم با استاد عباس منش…..

    من قبلا به حدی به چشم زخم اعتقاد داشتم که سعی میکردم نه تنها خوشی هام رو به کسی نگم بلکه اه و ناله کنم که چشم نخورم…..

    من به حدی فیلمای ترسناک و کتابای ترسناک میدیدم و میخوندم و به جن و موجودات نامریی اعتقاد داشتم که تنها خونه نمیموندم یا خیلی تفریحات رو انجام نمیدادم…..

    دیروز که داشتیم با همسرم از کمپ کردن توی یه جای زیبا برمیگشتیم…..به همسرم گفتم من تا چند ساعت بعد از این که شما خابیدی بیرون چادر توی تاریکی مطلق نشسته بودم و اسمون و ستاره هارو میدیدم بدون لحظه ای ترس و حس ناخوب….

    چقدر خوبه که با تغیر فکرم انقدر زندگی برام لذت بخش شده و میتونم از تنهاییم و زیبایی های جهان نهایت استفاده رو بببرم….

    و خداروشکرر واقعا که هرروز با اگاهی های بیشتر و بیشترم میتونم از این زندگی بیشتر لذت ببرم

    ممنون از خدا و اموزش های استاد عزیز و خانوم شایسته نازنین که هرروز چیزای بیشتر یادمیگیرم و زندگی برام قشنگ تر و لذت بخش تر میشه

    عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتونممممممممممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    خدایا شروع سخن نام توست

    وجودم به هر لحظه آرام توست

    دل از نام و یادت بگیرد قرار

    خوشم چونکه باشی مرا در کنار

    سلام استاد گرانقدر و مریم بانوی شایسته

    خدایا شکرت بابت یه قسمت جدید دیگه از

    سریال زیبای سفر به دور آمریکا .

    بعد از گذر از یه جاده ی زیبا با گلهای آفتاب

    گردان و گندم زارهای طلایی ،میرسیم به

    والمارت .خدایا شکرت بابت تمیزی و بزرگیه

    این فروشگاه .چقدر نعمت چقدر برکت چقدر

    فراوانی و تنوع خدایا شکرت .

    استاد و مریم بانو هم که خیلی مختصر و مفید

    طبق قانون سلامتی خرید میکنن .

    چقدر قابل تحسینِ این حد از اطمینان و احترام

    و آزادی که در فروشگاه های آمریکا برای

    مشتری ها قاعل هستند و راحت بدون اینکه

    معطل بشی و تو صف وایستی خودت حساب

    میکنی و پرداخت میکنی و سریع کارت انجام

    میشه.یه سودِ دو طرفست هم برای صاحب

    فروشگاه که پول واسه صندوقدارها نمیده هم

    مشتری که کارش زودتر انجام میشه.

    خدایا شکرت بابت این بهبود های داعمی و

    پیشرفت تکنولوژی که باعث گسترش جهان

    میشود.

    استاد سپاسگزارم که در هر قسمت کلی درس

    دارین برای ما و باعث میشین ما باورهای

    مخرب و نادرست رو که بدون آگاهی و

    شناخت، از دیگران و شنیده هامون پذیرفتیم

    شناسایی کنیم و در موردشون فکر کنیم و

    تجدید نظر کنیم.

    یاده قسمت 110سفر به دور آمریکا افتادم ، که

    در مورد قلعه کرال کستل بود که یک فردی

    به اسم اِدوارد ساخته بود و چقدر داستان در

    مورد این قضیه گفته شده بود و بصورت یک

    راز مخوف ازش یاد میشده تا اینکه یه آقای

    آمریکایی اومده بود و در موردش تحقیق

    کرده بود و متوجه شده بودن که این آقای

    اِدوارد با استفاده و درک قوانین تونسته بوده

    اون قلعه رو بسازه و اصلا رمز و رازی در کار

    نبوده و به تمام اون داستان های

    غیر واقعی و غیر منطقی پایان داده بودن .

    من خودمم خیلی از این داستان ها در گذشته

    شنیدم مثل جادو و جمبل و دعا نویسی ،که

    خدارو شکر من هیچ وقت حتی اون موقع هم

    که باقوانین آشنا نبودم هم این اراجیف رو قبول

    نداشتم .یا در مورد چشم زخم .چقدر باورهای

    اشتباه در این مورد به خورد ما دادن و چقدر از

    امامان و پیامبر برامون روایت میخوندن که

    چشم زخم وجود داره و ما هم ناآگاهانه قبول

    میکردیم. ولی خدا را شکر که با حضور در این

    سایت و آشنایی با قوانیین و شنیدن صحبت

    های ارزشمند استاد در فایل های مختلف

    متوجه این کدهای اشتباه شدیم و پی بردیم

    که خودمون خالق شرایط زندگیمون هستیم ولاغیر.

    آن کس که بداند و بخواهد که بداند

    خود را به بلندای سعادت برساند

    آن کس که بداند و بداند که بداند

    اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

    آنکس که بداند و نداند که بداند

    با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند

    آنکس که نداند و بداند که نداند

    لنگان خرک خویش به مقصد برساند

    آنکس که نداند و بخواهد که بداند

    جان و تن خود را زِ جهالت برهاند

    آنکس که نداند و نداند که نداند

    در جهل مرکب ابدالدهر بماند

    استاد و خانم شایسته بی نهایت ازتون

    سپاسگزارم .سفر خوش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    بنام رب

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم

    این روزا خیلی دارم فکر میکنم

    چی شد که من اومدم تو این جمع

    اره یه تضاد بزرگ توی زندگیم

    اگه نبود

    من الان اینجا نبودم

    استاد به قول شما اگه قانونو نفهمی جهان بدجور چک و لگدیت میکنه

    من خیلی کتک خورم ملس بود خیلیییی

    اما یه جایی دیگه گفتم بسه

    یادمه وقتی کوچیکتر بودم

    همش از خدا میترسیدم

    مدام تا کاری میکردیم بهمون میگفتن نکن نرو نخور نپوش

    از خدا بترس

    میری اون دنیا

    پل صراط به نازکی مو و تیزی شمشیره

    وای خدا

    چقدر از غافله عقب بودم

    چقدر این حرف که بزرگترا هر چی میگن درسته چون چند تا پیرهن بیشتر از تو پاره کردن

    و هر چی میشنیدیم

    عین وحی منزل میپذیرفتم

    حتی انقدر مسخ شده بودیم که به خودمون اجازه تحقیق و بررسی نمیدادیم

    چقدر از دین و خدا بدم میومد

    اما ظاهرا اون حس بد رو قایم میکردم که جهنمی نباشم

    اصلا چجوری میشه عاشق خدایی باشی که منتظره تو اشتباه کنی و سریع حالتو بگیره!!!!!!

    چه روزای سختی بود

    اصلا ارامش چی بود؟؟

    من که نمیشناختمش

    با گریه و زاری دست به دامن امام و امامزاده و فلان میشدم که بره با خدا حرف بزنه شاید منو قبول کنه

    اما دریغ

    بعد از فلان امام و پیغمبر هم ناامید میشدم

    و همش میگفتم کو پس

    خدا میگن عادله مهربونه

    پس کو

    من که خوبم

    تلاش میکنم

    پس چرا خدا حتی یه کلمه نمیاد با من حرف بزنه

    بعد بخاطر همون ترس از جهنم

    دوباره میگفتم خدایا منو ببخش

    و بازم همون آش و همون کاسه

    وای استاد شما با من چیکار کردین؟

    الان دیگه کسیو واسطه نمیذارم

    بابا من خودم کلی برو و بیا دارم

    خدام منو انقدری دوس داره که بمن نه نمیگه

    انقدر عاشقش شدم

    مگه میشه اصلا ازش بترسم

    اصلا ترس از خدا چیه؟

    ارامش دارم اونم چه ارامشی

    با هم حرف میزنیم میگیم میخندیم

    منم که زندگیمو میسازم

    ولی همیشه ته ته دلم یه چیزی میگفت یه جای کار میلنگه !!

    شما بمن گفتی کجای کار میلنگه

    من

    اعتقاداتم

    افکارم

    باورهام

    رفتارام

    میلنگید

    ترسم

    نگرانیام

    شرکی که داشتم

    خدامو برام ترسناک کرده بود

    الان خوبم

    خوبه خوب

    زندگی رو رواله

    من تازه شروع کردما

    مثل شاگرد زرنگاتون نشدم هنوز

    اما از روندم راضی ام

    به خودم دیگه خیلی سخت نمیگیرم

    اخه خدا نمیخواد من اذیت بشم

    بهم میگه تو لذت ببر سمت خودتو انجام بده

    بقیه اش با من

    از ته دره بدبختی با امید

    اروم اروم اومدم بالا

    الان تازه رسیدم اولای قله

    اما همین اولش هم کلی نتیجه گرفتم و با همون نتایج با ایمان بیشتر دارم با کوله باری از حس خوب و ایمان و امید

    بازم اروم اروم

    اما پیوسته

    میرم بالا

    تا نوک قله راه دارم هنوز

    اما تو مسیر

    دلم خوشه

    و یه همراه خوب و پایه دارم

    که حواسش بمن هست

    دستمو گرفته

    نمیذاره بیافتم

    حتی اگه پام پیچ بخوره

    کنارمه

    دلم بهش گرمه

    گر مرد رهی میان خون باید رفت

    وز پای فتاده سرنگون باید رفت

    تو پای به راه در نه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید رفت

    راستی استاد

    تیپ و استایل 20

    دوستتون دارم

    و همینطور خانم شایسته عزیزمو

    من از وقتی کشف قوانینو گوش میدم

    دیگه نمیتونم خانم شایسته رو با اسم کوچیک صدا بزنم حتی تو دلم

    اخ که چقدر شما دو تا عشقید

    خدا جونم عاشقتم که اینقدر دوسم داری که الان اینجام

    مررررررررررررسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام به خداوندِ قشنگم.

    سلام به ربّ العالمینِ نازنینم.

    سلام به استادهای نازنینم:

    استاد عباس منش و مریم جان.

    سلام به تک تک اعضای محترم و ارزشمند این خانواده ی صمیمی و دوست داشتنی.

    سفر شروع شده، مدت هاست شروع شده، اما الان فهمیدم و درک کردم من داخلِ یه سفرِ دیگه ی موازی هم هستم علاوه بر سفرهایی که با جابجاییِ مکانی از یه نقطه به نقطه ی دیگه ای از این کره ی زمین میرم.

    من وارد یه سفر جذاب و هیجان انگیز به داخلِ خودم شدم.

    مدتهاست شروع شده اما من الان بهتر درک کردم…

    امروز صبح در پیاده روی، تو سفرِ معنوی ام به داخلِ خودم، اللهِ یکتا، با من خیلی صریح صحبت کرد:

    سمانه یادته چطور به این خونه (بهشتِ الانم) رسیدی؟

    من که تو رو می‌رسوندم و رسوندم به خواسته ات، فقط تو باید انتخاب میکردی از چه مسیری برسی.

    از یه دالانِ سرسبز و خنک و زیبا، یا کویرِ خشک و داغ و سوزان؟

    پارسال خواسته ام چی بود؟

    از فضلِ خودش مبلغِ خرید خانه فراهم شد برامون، ما باید می‌گشتیم و خونه رو پیدا میکردیم.

    اون زمان با کنترل ذهن آشنا نبودم، برای رسیدن به این خونه مسیرِ کویر رو انتخاب کردم، چون اصلا نمیدونستم دالانِ سرسبز و خنک و زیبایی هم هست که میتونه منو برسونه به خواسته ام.

    من باید از کویر عبور میکردم که هم بهتر درک کنم و هم قدرِ دالانِ سرسبز رو بهتر بفهمم…

    چرا این صحبت‌ها باهام شد، چون داشتم از کنار سه خونه ویلاییِ بالکن دار زیبا رد میشدم و تحسینشون میکردم، کاری که یک ساله دارم انجام میدم، و بعد یه لحظه یه نجوایی گفت:

    خونه ی فعلی (مجتمعی که برای من بهشته، به نامِ ارغوان) شد، اما خونه ویلایی نمیشه چون خیلی شرایطشون فرق داره مخصوصا از لحاظ قیمت میگم چون خیلی بهاشون بالاست…

    و اینکه من خونه ویلایی دوست دارم، خودمون فقط بدونِ حتی یه واحد همسایه، یعنی حیاط پارکینگ ساختمان فقط در اختیار خودمون باشه بدون همسایه.

    خدا بهم گفت:

    مگه این خونه رو تو درستش کردی و به دستش آوردی که حالا فکر میکنی خونه ویلایی رو نمیتونی به دست بیاری؟

    خونه ی ارغوان رو که من بهت دادم…

    (مبلغِ خرید منزل از فضل خداوند و بسیار آسان و زیبا فراهم شد.)

    این خونه ویلایی، یا هر خواسته ی دیگه ات رو هم من بهت میدم، تو چیکار داری؟

    قسمتِ تو فقط اینه که انتخاب کنی از دالانِ سبز میخوای برسی به خواسته ات یا از کویرِ سوزان؟

    چطوری؟

    -اینکه الان لذت ببری با خونه ای که داری توش زندگی میکنی. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)

    -اینکه نترسی و عجله نکنی، شتاب نداشته باشی واسه رسیدن و از مسیر لذت ببری. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)

    – اینکه تو کنترل ذهن کن، ورودی های ذهنت رو کنترل کن، باقیش با منه، اجابتِ خواسته با من، کنترل ذهن با تو. (اینو استاد جان بارها تاکید کردن تو فایلها)

    خب حالا دیدم خدا رو شکر خودش راهم انداخته تو لذت بردن از داشته هام و خونه ی بهشتی که داخلش زندگی میکنم و محوطه ی زیبا و سرسبزش.

    بلافاصله این آشکار شد که خونه ویلایی دقیقا مثل خونه ی بهشتیم میسّر و فراهم میشه لاجرم.

    ببین دیگه چی میخوای و از کدوم مسیر دوست داری برسی؟ دالان سرسبز یا کویر؟

    بلافاصله اومد بچه…

    رهروی ما اینک در منزل است

    اونم در بهترین زمان و شرایط آشکار میشه برات.

    من میدونم، تو نمیدونی سمانه.

    چشم، البته که من نمیدونم، شما میدونی.

    البته که من هیچ، همه تو.

    البته که هر چی دارم، از شماست، از فضلِ شماست.

    من چیکاره هستم وقتی تو خودت انقدر همه چیز رو انقدر زیبا بهم میدی. مسیر رو هموار و شیرین میکنی.

    البته که تک تک زیبایی ها و خبرهای زندگیم، اعتبارشون از خودته خدای نازنینم.

    نکته: سمانه وقتی از خواسته ای که میخوای و دیر بهش میرسی، به خاطرِ خودت ناراحت میشی یا به خاطر حرف مردم؟

    به خاطر حرف مردم (ایموجیِ کوبیدن دست روی پیشونی- ایموجیِ خوشحالی که اینقدر با خودم صادق شدم تعارف ندارم.)

    خب پس خدا جونم، همزمان که اجابتِ خواسته هامو بررسی و تایید میکنی لطفا روی قسمتِ بی توجهی به حرف و قضاوت دیگران هم تقویتم کن، دمت گرم، خیلی باصفایی، مخلصیم.

    خدایا، بی نهایت بار شکرت که تو عدم توجه به حرف و قضاوت دیگران، خیلی خیلی بهتر شدم، این قضیه پاشنه اشیلمه، باید هر روز کار کنم روش تا بهتر و بهتر شم.

    صدا و نجواها میان و میرن، اونجاست که اهمیتِ کنترل ذهنکنترل ورودی به شدت معلوم میشه.

    الهامات امروز بخشی اش تو پیاده روی اومد، بخشی اش تو مکالمه با مامانم دقایقی پیش.

    یه درسی ار توی حرف هام به مامانم واسم آشکار شد:

    آگاهی که خدا از زبان خودم به سمانه انتقال داد:

    تو دو تا لیوان داری.

    قراره پُرشون کنی در زمانِ حیاتت.

    1- یه لیوان، مخزنی برای تمامِ کارهای دلی و عشقی و قلبیت برای دیگرانه.

    خدمت و محبت به خلق، همه ی مخلوقاتِ خدا، همه نه فقط انسان.

    همه یعنی: انسان، حیوان، گیاهان، وسایل و …

    هر چیزی یا هر کسی که در این جهان به تو خدمت کرده و میکنه.

    مثلا سایه ای که ساختمون ها یا ابرها تولید میکنن تو خیابون تا تو که پیاده روی میکنی خنک بمونی و …

    2- یه لیوان، مخزنی برای تمامِ کارهای دلی و عشقی و قلبیت برای خودته.

    وقتی قرار باشه بررسی کنی لیوان هارو، لیوانِ خودت وضعیتش چطوریه؟

    اینارو داشتم به مادرم میگفتم و بعد از مکالمه یهو آگاه شدم سمانه جون خودت چی؟

    ظاهراً این بود که چون مادرم به دلیلِ مهربانیِ زیادی که داره، همیشه لیوانِ دیگران رو پر و لبریز میکنه، لیوان خودش …

    به مادر گفتم، بهمون گفتن:

    هر چی در این جهان به دیگران نیکی کنی، پاداشی عظیم (با عرض سلام به داداشِ عزیزم آقا سید عظیم بساطیان عزیز :) )بهت میده خدا.

    غلط نیست، پاداشِ اعمالِ نیک رو که همینجا هم خدا میده، کاملا به روز و آنلاین محاسبه میکنه با آدم، اولیش حالِ خوبمون هست و …

    اون جهان هم ادامه ی این جهانه.

    اما ادامه اش رو نگفتن:

    هر چی در این جهان به خودت نیکی کنی، پاداشی عظیم دریافت میکنی.

    وجودِ شریف و ارزشمندِ خودت کمتر از دیگرانه؟

    چرا و چی شد دیگری شد ارجح، خودت شدی تهِ لیستی که حتی بهش سر هم نمیزنی گاهی چه برسه به اینکه بخوام بهش برسم.

    خب، این شد که اهمیتِ توجه به وجودِ نازنینِ خودم رو بهتر و بهتر درک کردم.

    حالا چرا ما دیگری رو ارجح میدونیم به خود، علاوه بر باورهای مذهبی که یادمون دادن؟

    چون یه باورِ معیوبِ دیگه هم یاد گرفتیم:

    اگه به خودت توجه کنی، مهربونی کنی، برای خودت خرید کنی، خودتو تحسین کنی، پر رو میشی، مغرور میشی، سرکش میشی …

    نه بابا، اصل رو درک کنی مغرور نمیشی.

    اصل میگه وجودِ همه ارزشمنده، انسان، حیوان، مخلوقات همه و همه.

    اصل میگه وجودِ انسان دیگر ارزشمنده، وجودِ خود هم ارزشمنده…

    غرور وقتی میاد که من خدا رو از یاد میبرم…

    غرور وقتی میاد که من خودمو بالاتر از خدا میدونم، خودمو بالاتر از هر انسان دیگه ای، بالاتر از هر مخلوقی میدونم.

    غرور وقتی میاد که من فکر میکنم آسمان شکافته شده فقط من افتادم پایین، و دیگر هیچ.

    من وقتی به خودم محبت میکنم، قربون صدقه خودم میرم، اتفاقا از خدا تشکر میکنم که با خودم در صلحم، در ارامشم، کلی نعمت های خدا دسترسیشون برام باز میشه وقتی با خودم مهربونم، چون ارومم اتفاقا رفتارم با سایر مخلوقات خدا هم بهتره و خوش اخلاق ترم.

    اینطوری شاکر خدا هم هستم برای به دنیا اومدنم، شاکرم که بلد میشم لذت ببرم تو زندگیم با داشته هام…

    اینکه هر کسی چطوری لذت میبره تو زندگیش، چطوری حالش خوبه با خودش، کاملا شخصیه و هر کسی سبک خودشو داره…

    منظورِ من به مادرم این بود که در کنارِ خوشحالی برای کارِ نیکو کردن برای دیگران، به لیوانِ محبت به خودت هم نگاه کن.

    خودت رو لایق بدون تا تهیه کنی هر اون چیزی رو که کیفیت زندگیتو بهبود میده.

    من هیچ اصراری نداشتم و ندارم به تغییرِ سبکِ زندگیِ دیگری، در نهایت هر کدوممون مسیول زندگی خودمونیم، هر چیزی هم تو زندگیمون هست پاسخِ افکار و فرکانسهای خودمونه.

    ما تو گفتگوهامون خیلی از درس ها و قوانینِ زندگی رو با هم مرور میکنیم، مثال میزنیم، دو تامون به هم کمک میکنیم در مسیر…

    قبلا جِلِز وِلِز میکردم، میگفتم مامان به خودت توجه کن، مدتهاست که ریلکس ترم نسبت به گذشته چون هم بهتر متوجه شدم و هم درک کردم که هر کسی مسئول زندگی خودشه، اگه افکارمون بهبود پیدا کنه واسه خودمون خوبه، نکنه هم تاثیرش تو زندگیِ خودمونه.

    دیگری کنترلی نداره بر زندگی مون.

    خدا رو شکر برای نعمتی به اسمِ تفکر

    اینکه متوجه بشم و توجهم جلب شه به اتفاقات زندگیم، مسیر زندگیم، ببینم چی به چیه، چی و چرا به وجود اومده…

    خوشحالم که جرقه های سفر به درون، از زمانِ آشنایی با استاد، برام زده شد و روز به روز بهتر شد و این ماه ها بهترین ها رو دارم تجربه میکنم از ابعاد مختلف روی روحیه ام، اخلاقم، جسمم، ارتباطاتم و …

    الهی شکرت که تو زندگیمی و انقدر هر لحظه با برکت ها و روزی های حساب و غیر حسابت، سورپرایزم میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: