سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 200

سلام به خدای عشق و زیبایی

سلام به استاد پرانرژی و مریم جون عزیزم

سلام به همه شما دوستان

به به عجب جاده ای چه با حال چه درختای سیبدال زیبایی چه رنگایی

فوق العاده است خوش بحالتون وقتی شکر گذار نعمتهای خدا هستید

خدا هم شمارو به مکانهای عالی و جاهای زیبا و هوای بی نظیر هدایت میکنه

من واقعا شما دو عزیز بزرگوار رو تحسین میکنم

مریم جون شما فوق العاده ای که به استاد گفتین راننده رو به حرف نگیرم تا حواسش به جاده باشه واقعا درکتون بالاست جاده ای که شما فیلم میگیرین مثل یه نقاشی میمونه خیلی لذت بخشه با کسی که همسفرت باشه و مثل تو فرکانسش بالا و دائم در حال شکر گذاری باشه به طبیعت با عشق نگاه کنه خیلی خوشحالم که همسفر به این با حالی دارین و شما استادم رو تحسین میکنم که ماشینتون رو تنظیم کردین رو کرال مود

تا (فورویل دراو)بشه و لاستیک ماشین به قول خودتون بچسبه به زمین و راحت شما رو هدایت کنه به بالای جاده و از روی سنگلاخها عبور کنه واقعا خدارو شکر به این همه نعمت و پیشرفت تکنولژی و فراوانی خدا رو شکر

چه منظره های زیبایی شما اونجا لذت میبرید ما اینجا و پیاده روی کردن تو این هوای عالی چه حالی میده عبور از لابه لای گلها و درختان و هوای پاک طبیعت خیلی لذت بخشه ادم تو این شرایط به هیچ چیز فکر نمیکنه به جز شکر گذاری از نعمتهای خدا و بقول مریم جون این جا بهشته و واقعا بهشته

استاد وقتی رسیدین به آبشار اولین چیزی که به زبانم اومد این بود خدایا مثل کارپستال میمونه چقدر زیباست مگه میشه

واقعا قشنگ و خارق العاده است چه آب خوشرنگ و زلالی چه سنگای رنگی باحالی داره خدای من کاشگی اونجا بودم منم میپریدم توآب چه حالی میده

استاد وقتی از اون آقا فیلم گرفتین که نمی تونست بپره یه لحظه منم ترسیدم

خیلی شجاعت میخواد ولی مرهبا به اون خانم چه شجاعتی داره از روی سنگها میرفت بالا بدون ترس از این که پاهاش لیز بخوره بیفته یا چیزی به پاهاش فرو بشه زخمی بشه خیلی نترسه تازه چقدر اون پسره رو تشویق میکرد که نترسه افرین من بهش افتخار میکنم میدونین یاد بچگی های خودم افتادم کلاس پنجم بودم سنی هم نداشتم از دیوار راست بالا میرفتم اگه همسایه ای کلید خونشونو جا میگذاشت من از دیوار بالا میرفتم میپریدم تو خونشون ودر حیاط رو براشون باز میکردم وتازه اینقدر تشکر میکردن که من به خودم افتخار میکردم که کار گشای محله هستم یه انرژی خاصی بهم میداد

یه جورایی ذوق میکردم خخخخخ

یا این که عید نوروز مردم تو حیاط خونه هاشون قالی میشستن وقتی موقع پهن کردن اونا میرسید من میرفتم بالای دیوار و بقیه از پایین دیوار کمک میکردن تا من قالیهارو پهن کنم کار خیلی سختی بود با خودم میگفتم خدایا کمکم کن نیفتم

ولی مامانم عجب دلی داشت اصلا نمیگفت بچم از اون بالا بیفته پایین دست و پاش میشکنه تازه میگفت درست پهن کن تا زود خشک بشه خخخخخخ

یه خاطره با حال از شجاعت خلاصه که جان سالم به در می بردم ولی الان میترسم از بلندی نمیدونم چرا؟

خلاصه بگذریم فایلهای استاد همیشه یه جاهایی منو یاد خاطرات میاندازه

استاد عزیزم واقها عالی بود جای بی نظیری بود امیدوارم خدا به جاهای زیباتر شما رو هدایت کنه وما هم با دیدن این مکانها لذت ببریم و بیشتر و بیشتر شاکر نعمتهای خدا باشم در پناه ایزد یکتا شاد و سلامت باشید