https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-11.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-26 01:09:152023-08-28 08:14:58سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 201
517نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به خودم سلام به استاد سلام به مریم جان سلام به شما دوستایی که با خوندن کامنتهاتون آگاه تر هم میشم.
من از سفر رفتن خیلی خوشم میاد اینجایی که اومدین چقدر شبیه این نقاشی های باب راس همون نقاشه است دلم ضعف رفت واسه قشنگیش .تحسین میکنم سبک زندگی استاد رو که انقدر به خودشون علاقه مندن و احترام میذارن که واسه خودشون هم جایزه در نظر میگیرن و خودشون رو لایق میدونن. چقدر اینروزا از خداوند میخوام که هدایتم کنه به شرایطی که دنیا رو بگردم آخه من روحیه ی کنجکاوی دارم دوست دارم راجع به همه چی که اون لحظه باهاش روبرو ام اطلاعات دربیارم البته آگاهانه دنبال خوبیها اطلاع کسب میکنم اونم از موقعی که قانون رو تو این سایت الهی بهتر درک کردم. چقدر این سفر رفتنا خوبه که واسمون فیلم تهیه و تدوین میکنید من با انگیزه و شوق میام تو سایت تا دنبال کنم سریال رو حالا چه سفر به دور امریکا چه زندگی در بهشت چه فایلای دیگه. ولی از اونجایی که دوست دارم زندگی تو آمریکا رو هم تجربه کنم به دیدن سریال سفر به دور آمریکا خییییلی علاقه دارم و با عشق تک تک جاهایی که میرید رو نگاه میکنم و خودم رو کنار شما میبینم و میدونم که هدایت میشم. و اما سپاسگذاری سپاسگذاری که مریم جون تو این قسمت راجع بهش صحبت کردن واقعا معجزشو دیدم که چقدر آرامش بخشه و وقتی حس میکنم دارم درگیر روزمرگی و عادی شدن میشم انگار که همه چی داره رنگ میبازه محو میشه و دوباره شروع میکنم به تعهد جدی دادن به خودم و آگاهانه سپاسگذاری میکنم و تمرین هام رو با حس زیباتری انجام میدم بعد به وضووووح میبینم که چقدرررررر حالم عالی عالی عالی میشه انگار رو اَبرهام و در کل روزهام و شبهام همش با شادی سپری میشه لذت واقعی زندگی رو تجربه میکنم و بی غم میشم و باز انگیزه ی بیشتری میگیرم که تمرین کنم و خودم رو لایق تر میبینم و ایمانم قویتر میشه ،احساس قدرت میکنم ، اتفاق های خوب سرعت بیشتری میگیرن. حتی تو اون حس و حال هم وقتی اتفاق ناراحت کننده ای هم برام بیوفته خودم رو انقدر قوی میبینم که ذره ای هم ناراحت نمیشم و با دل و جون میسپرم به خدا چون حاضر نیستم این شادی و آرامشی که در نتیجه ی سپاسگذار بودن بهش رسیدم رو از دست بدم و خودم رو حتی لایق تر هم میبینم و میگم خدایا شادی بیشتر خدایا آرامش باز هم از این بیشتر میخوام هر روز تو درخواستهام میگم خدایا باز هم منو قویتر تر و بزرگتر کن، باز هم شادی بیشتر میخوام ولی از اونجایی که من چندین بار به قول استاد خوشی زده زیر دلم این شرایط برام عادی شده و کم کم این سپاسگذاری رو کمتر کردم و گفتم خب شرایط خوبه دیگه ،حالم هم که خوبه بزا برم با فلان دوستام که میدونم تو این فضا و کنترل ذهن نیستن بزا کنار فلان فامیلم بشینم یکم گپ بزنیم بزا فلان جا که رفتم وارد بحثشون بشم(ذهنم میگه حالا یبار هم متفی وه اتفاقی نمیافته) و کلا کنترل ورودریهام رو نادیده گرفتم دوباره اتفاقات خوب کمرنگ و اتفاقات ناراحت کننده پرنگتر میشه و دوباره من شکننده تر و ضعیف تر. ولی خدا رو شکر میکنم که درس گرفتم از این الگویی که برام تکرار شد و اون حرف استاد که گفتن (نمیدونم چرا بعضی ها لیاقت خوشی رو ندارن خوشی میزنه زیر دلشون ) از اون حرف هایی بود که آویزه ی گوشم شده و مثل زنگ خطر به محض اینکه میخوام ول کنم کنترل ذهنم رو به محض اینکه میخوام برم تو درو دیوار ،به خودم میگم چیه سارا انگار خوشی داره میزنه زیر دلت ؟؟لیاقت خوشی رو نداری؟ انگار دوست داری همیشه درگیر مشکلات ناراحت کننده بشی، مگه خودآزاری داری تو بس کن به خودت بیا چقدر باید به خودت و بدنت عذاب بدی؟؟ اونموقعه اس که دوباره پا میشم و دوباره با قدرت ادامه میدم و یادم میاد که من اشرف مخلوقات خداوندم با چه لیاقت ها و چه تواناییهایی و وقتی این چیزا رو با خودم تکرار میکنم یه حس قدرت میگیرم که تو دهنی زدم به شیطان ذهنم که میخواست منو ضعیف جلوه بده. خلاصه سپاسگذاری معجزاتی داره که هیچ وقت حاضر نیستم گول بدبینی و ناسپاسی رو بخورم و از خداوند میخوام همیشه منو تو مسیر درست نگه داره و مثل همیشه هدایتگرم باشه.
مریم جون بازم این این فیلم ها بگیر از طبیعت بگیر از خوشی هاتون آفرین بازم بگیر خیلی باحاله
باعرض سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی مهربان صبور و عملگرا
و همچنین عرض سلام و ارادت خدمت تمام دوستان توحیدی ام
خداوند را بینهایت سپاسگذارم که مرا در این مسیره بدور از شرک و این فضای پاک و توحیدی قرار داد
آنقدر شوق دارم کامنت بزارم که اصلا فایل زیبای امروز را هنوز ندیدم و به خودم گفتم کامنتم را مینویسم بعد از دیدن فایل لذت میبرم.
راستش چند وقت بود ورزش و پیاده روی را با تنبلی کردن گذاشته بودم کنار
امروز به لطف خداوند مهربان و هدایتگر زود از خواب بیدار شدم و از خونه زدم بیرون به خودم گفتم امروز مکانی جدید میخوام برای پیاده روی
به لطف خدا هدایت شدم بسمت پارک کوهستانی
همین که رسیدم کمالگرایی اومد سراغم که ببین این آدمارو لباس مناسب ورزش دارند کفش مخصوص دارند خودتو ببین آخه این لباسها مناسب ورزش کردن نیستند.
میگفت ول کن بابا حالا برو وقت بسیار ه بعد که لباسو کفش مناسب تهیه کردی
یه روزه دیگه بیا
( قبلا همیشه دنبال پایه میگشتم که پیاده روی کنم که به لطف خدا این دیدگاهو در خودم کمرنگ کردم .
و به قوله استاد این آدمها که برای کار کردن روی خودشون دنباله پایه میگردند به هیچ جا نمیرسند)
خلاصه به لطف خدا با استفاده از آموزههای استاد ذهنمو کنترل کردم و رفتم
تا پای کوه که رفتم دوباره نجواها اومد که بسه دیگه برو همین جاها بشین و یه فایل از استاد ببین
به لطف خدا چشمم افتاد به یه آقایی تقریبا 60 سال به بالا و ماشاالله که چقدر چابک و سرزنده بود
حس کردم اونم میخواد بره کوه و مردد بود
همون لحظه بهش سلام کردم و سره صحبتو باهاش باز کردم
خلاصه که دیدم در راه کوه نوردی هستیم
واقعا تحسین برانگیز بود برام ایشون چابک و بدونه نفس کم آوردن راحت مسیرو میرفت بالا
و خداروشکر که ایشون نگرش مثبت و انرژیه بسیار بالایی داشتند
خیلی لذت بخش بود دوتاییمون هر حرفی که میزدیم بعدش سپاسگذاری میکردیم
از همون اول شروع کرد از تکنیکها و اصوله کوهنوردی برام بگه و من لذت میبردمو سپاسگذاری میکردم
بالای کوه که رسیدیم حدود 1 ساعتی نرمش همراه با توضیح دادن اصولش توسط ایشون انجام دادیم و سپاسگذاری میکردیم.
در راه برگشت ایشون برام تعریف کرد که چند وقت پیش که با یکی از دوستاشون اومده بودند بالای کوه وقتی در حاله ورزش بودند ، یه دختر خانمی که حجاب درستی نداشته و حتی لباس درستی هم نداشته که قسمتی از اندامهاش مشخص بوده اومده نیم ساعتی کنار این دوستامون ورزش کرده بعد رفته.
حالا تعبیر و برداشت این آقا این بود::
میگفت شاید از این آدمهای بندال بوده
و منتظر بوده تا ما حرفی بهش بزنیم و
شر بپا کنه
من فقط گوش دادم بحرفهاش تعبیر و تفسیرش که تموم شد خودش گفت نظره شما چیه با من موافقی؟
گفتم راستش نه
گفتم اول اینکه پوشش و حجاب این خانم در کشوره ما ناجالب هست
و ریشه در اعتقادات اشتباه ما دارد.
و دوم اینکه این خانم چقدر باورهای توحیدی داشته که فارغ از قضاوت دیگران یا ترس از
آسیب زدن توسط دیگران به تنهایی کوهنوردیشو کرده و لذتشو برده.
وقتی اینو گفتم اون دوستمون گفت آفرین عجب دیدگاهی و کلی ادامه ی این باورهای توحیدی را پیش بردیم و سپاسگذاری کردیم. خدایا شکرت.
بعد که اومدیم پایین جای دوستان خالی
میوه خوردیم و گپ زدیم
من کلی ازش تشکر کردم که با من همراه شد و کلی از تجربیاتش را در اختیار من گذاشت و بهش گفتم شما هدایت و لطف خداوند برای من بودید.
ایشون هم اون دیدگاهی که من نسبت به اون خانم گفته بودم را بر زبان آورد و
ازم تشکر کرد.
از خدای خودم برای اینکه قدرت بهم داد حس کمالگرایی و ترس از قضاوت شدن
را در خودم شکست بدهم بسیار سپاسگذارم
و سپاسگذارم که پاداشش را در همون مکان بهم داد.
از خدا سپاسگذارم که شهامت پیدا کردم و
اومدم این اتفاقات زیبا را نوشتم
من همیشه کامنتهای زیبای بچها
مخصوصا علی آقا خوشدل
آقا احسان
سعیده خانم مهربان که چقدر درس داره برای من که از داخل بیمارستان با اون اتفاقات نازیبا ذهن خوشون را کنترل
میکنند و روی خودشون کار میکنند
و کامنتهای پر محتوا و پر از درس برای بچهای (غار حرا) میگذارند را با عشق مطالعه میکنم و استفاده میکنم.
باز برای حضورم در جمع دوستانی که راه و باورهاشون توحیدیه و از اکثریت جامعه راهشون تفاوت داره
وای عجب منظره ای زیبایی چقدر فوق العاده بهشت میمونه
اول از همه لباس مریم جان تحسین کنم که حس راحتی به ادم میده واقعا چقدر فرق داره فایلهای شما با کل دنیا همه چی به راحتی به قول استاد مسیر سخت مسیر اشتباه
از اینکه تراک کمپر برق داره به راحتی تو این ویو لذت بخش بشینی کامنت سایت بخونی و مننشر کنی خدایا شکرت چقدر زندگی زیباست
استاد چقدر خوبه ایناخلاقتون هر سفر راحتر از سفر قبل میکنید داخل تراک کمپر رو کارهاشو ساده تر اسون تر کرده استاد یادمه تو یکی از فایلها از استاد شنیده بودم که ادم راحتی هست شتید بتونه یک نصفه روز طبق اصول بقیه پیش بره از اونجایی که استاد دوست داره همه چی ساده راحت باشه همه موضوعاتو راحت ساده میکنه و دقیقا مریم جون تعریف میکنه که استاد بعد از سفر به دور امریکا استاد به تنهایی رفت سفر و تراک کمپر بعد از اون سفر به صورت جادویی همه کارهاش راحت تر شد استاد واقعا تو همه چی عالی هستن چقدر دوستون دارم استاد اینطور همه چیو برای دانش اموزانتون اسون میکنید
قانون استاد: چطور از این سادتر لذت بخش تر آسون تر
چقدر منظره پشت سر استاد جان مریم جان زیباست چقدر لذت میبرم و استاد کردیت همه این آسودن بودن همه کارهاشو فقط هدایت پروردگار ربط میده
چقدر حرف استاد ارزشمنده وقتی از دور به مسائل سر بالایهای زندگی نگاه میکنیم خیلی سخت به نظر میرسه وقتی تو دل شرایط میری میبینی انطورهام فکر میکردیم سخت نیست
چقدر جمله استاد طلاییه: هر مسئله ای که در اینده پیش بیاد را حلش تو دل همون مسائل هست
اگر یک تضاد پیش میاد یعنی فرصت برای پیشرفته برای بزرگ شدنه جواب تمام مسائل تو دل مسائل هست
نگرانی همیشه فلان اتفاق بی افته ذهن میاد بدترین حالت ممکن تصور میکنه میخواد مارو بترسونه هر مسئله پیش بیاد مثل گذشته مارو ترسونده دیدیم همش توهم ذهن بوده شیطان استفاده کرده تا مارو بترسونه همواره تمام مسائل راه حل داره باعث میشه ما رشد کنیم وقتی لذت ببریم مسئله ای پیش نمیاد خدارو هزاران مرتبه شکر شماهارو دارم
استاد عزیزم مریم جون مهربون ممنونم بچه هایی که وقت گذاشتین کامنت منو خوندید ممنونم از همتون
سلام بر استادی که استادش خدا بوده سلام بر خانم شایسته که دست خدا در کنار استاد عزیزمان هستند سپاس خدا را که چنین استادی داریم تبریک به هم فرکانسی های عزیز یه روزی رو میبنم که میلیاردها نفر در سراسر دنیا به خانواده وارسته عباسمنشی ملحق شدند و این موهبت الهی رو درک میکنند به قول خانم شایسته چی میشه بله حتما میشه از اینکه هر جای خوبی رو کشف میکنید سریعا اون زیبایی رو به اشتراک میزارین این صاف بودن خدایی بودن اخلاقیات استادمونه که هر چی خدا بهش هدیه میده اون رو سریع دست به دست میکنه و خدا میبینه انچه به استاد هدیه کرده بود رو در اختیار دیگران قرار داده به وجد میاد و میگه این درسته من همچین دستی میخوام و سریعا نعمت های جدیدی رو براش هدیه میکنه استاد عزیز حالم خیلی خوبه من فامیلیم قهرمانی بوده ولی از زمانیکه با اموزه هایت ارام شدم البته به ظاهر 61 روزه ولی غیر منظم 17ماهه که اموزه های شمارو دنبال میکنم فامیلی خودم رو گذاشتم ازاد منش چون واقعا ازاد شدم دو تا پسر دارم بهم میگن ازادمنش ولی خانمم زیاد موافق نیست البته چون خیلی ریسک پذیر هستم میترسه باز هم اشتباه کنم نمیدونه که این یدونه /یدونه ی دیگه ست مستقیم از طرف خدا اومده استاد خیلی ارومم خدارا به اندازه خداییش شکر
میخوام بگم که الان سه ماه فقط زمانیکه حمام میرم هندزفری رو از گوشام در میارم حتی در جلسات کاری هم هستم فایلها بطور ارام در گوشم نجوا میکنن
بقدری با این فایلهای کشف افرینش حال میکنم که حیفم میاد یک لحظه این فایل قطع بشه دیروز که کد نویسی کردم از خدا ایده و الهام خواستم البته این مورد کدنویسی جز موردهای لاینفک هر روزمه الهام اومد ببین هر موقع دیدی یک موردی هست که تو رو اذیت میکنه حالا هر اتفاقی رابطه /معنوی /فیزیکی یا هر اتفاق دیگه که خوشایند نیست مثل قبل نرو یقه ادمها رو بگیری یا اینکه به خدا شکوه و ناله کنی سریع به خودت رجوع کن ببین به چی فکر میکنی و به چی توجه میکنی استاد این روش رو سی ثانیه عمل کردم احساس ارامش عمیقی سراسر وجودم رو در بر گرفت البته در دوره های کشف قوانین اینها رو یاد گرفته بودم ولی یادم نبود و دومین ایده اینکه طبق قسمت دوازدهم کشف قوانین مقطع به مقطع میرم جلو مثلا میخوام برم نون بخرم کد مینویسم و انتظار بهترین اتفاق رو دارم بعد میام میخوام برم اداره ای کد نویسی میکنم میخوام به یکی زنگ بزنم قبلش کد مینویسم بعد زنگ میزنم میخوام برم جلسه همینطور استاد چه روش خوبی دیگه نگران نیستم خدا میخواد یا نمیخواد چون خدا قبلا قدرتش رو به ادمها هدیه کرده و اینکه اگر فلانی نخواد یا اراجیف ذهنی دیگر سریع میگم هیچکس قدرتی در مقابل قدرت خدا نداره
ایده بعدی هر روز اول صبح و شب قبل از خواب ذهن خودم رو دیاگ میکنم و تمامی افکار مخرب رو حذف میکنم و میبینم که اخی سبک شدم گاری رو از خودم با دیاگ باز میکنم و سبکبال به سفر خود سوت زنان ادامه میدم شاد ثروتمند پر قدرت سعادتمند باشید
خدایا ازت سپاسگزارم هر لحظه هدایتم می کنی هر لحظه داری بهم میگی که الان و در این لحظه چه کاری انجام بدم
وقتی شروع می کنی به تغییر اولش همه چی برات ناشناخته هست اینو می خونی اونو گوش میکنی فکرت درگیره الان اینی که گفتم خوب بود یانه .. الان این خوابی که دیدم نشونش چی بود .… همش داری تقلا می کنی که به سمت بهتر شدن قدم برداری و فک میکنی خیلی سریع به اون خواسته هات میرسی و همه چی گل و بلبل میشه …
ولی بعد مدتی می بینی چرا معجزه نیومد چرا اون اتفاقه نیافتاد پس چرا من هنوز می لنگم …
ولی تو نمی دونی که داری کم کم و آرام آرام تغییر میکنی، نمی دونی معجزه رخ داده و تو خبر نداری وقتی که قبلا میخواستی بخوابی هزارتا فکر و خیال از ذهنت میگذشت و بعد دوساعت چشات هنو تازه گرم میشد ولی الان سرت رو بالش میزاری رفتی…
قبلا کار پشت کار، مشغله ،شلوغی که حتی صبحانه ات یادت میرفت بخوری ولی الان اونقدر همه چی رو برنامه داره پیش میره که وقتی وقت زیادی میاری میگی چرا من بیکار نشستم .. باورت میشه
وقتی قبلا به گذشته فک میکردی به وضعیتت به آدمها ورفتارشون انگار در قلبت آتشی روشن بود و تمام وجودت میسوزوند و هزاربار به خدا میگفتی خدایا جهنم تو همین دنیاست دارم میسوزم و کمک ازش میخواستی .. ولی الان نه تنها اون آتش تبدیل یه گلستان شده که حتی به طور معجزه آسایی گذشته هم از یادت رفته …
تو الان حتی اون جاهایی که غایمکی گریه میکردی فراموش کردی ..
به خودم میگم اینا همش معجزه زندگیته اینا همش یعنی یه جریانی شروع شده در وجودت که داره همه چی میشوره می بره و به جاش سر سبزی و طراوت و شادی میاره
ما در مسیر تغییر گاهی گول میخوریم که نه من چیزی نمی بینم و کو نتایج ولی اونها کارشون شروع کردن و چشم همیشه کمالگرای من فقط میخاد انتها رخ بده بدون تکامل بدون رشد و ظرفیت …
بازم به خودم میگم صبور باش که خداوند به صابران بشارت داده یادآوری کن این تغییرات، برای خودت برهان بیار که آره این آدمی که الان داره کامنت می نویسه چقدر از شبها از استرس و نگرانی بیدار میشد و در تاریکی میشست و یه جا زل میزد .. والان چشماش می بنده و باز میکنه صبح و نور و زلالی روز می بینه …
معجزات رخ داده و به اندازه صبر تو نه هر صبری، صبر زیبا که وجودت پر آرامش و احساس سپاسگزاری و خوب باشه و از همه مهمتر تسلیم حق باشی، رشدو تکامل بیشتر تو مساوی معجزات بزرگ و بزرگتر
اجازه بده قانون تکامل کارش بکنه عجله نکن وقتی قبلا اتاقت و باغ زیباتون ،وسایلت ، لباسهات ، اعضای خانواده ات همه خاکستری بودن ولی الان همه رنگی شدن زیبا هستن یعنی قانون تکامل داره کارش بی صدا انجام میده فقط تو باید ادامه بدی از همین چیزی که داری از همین شرایطت لذت ببر دفترت باز کن از هر چیزی که به یادت میاد بنویس و بگو خدایا ممنونم که دادی بهم، ممنونم که دارمش، ممنونم که لایق داشتنش هستم..
ما فک می کنیم فهمیدن قانون و عمل به اون سه ماه یا یه سال یا دوساله ... اما نه این خوده زندگیه اصلی ترین وظیفه ما هست که هیچوقت ازش چیزی نمی دونستیم و الان که از وجودش آگاهیم باهاش باید زندگی خلق کنیم … قانون رو باید در همه جنبه های زندگیمون عجین کنیم در هر لحظه مون و قبل از همه این مراحل باید اول قانون بپذیریم و باورش کنیم
چه هماهنگی الله اکبر/سلام به استاد عزیزم و بچها و مریم جان عزیز زیبا.
قبل از دیدن این فایل داشتم با خودم راجب نجواهای شیطان باخودم حرف میزدم وبرای خودم مثال میکشیدم و بعد این فایلو دیدم و استاد مهر تایید بر حرفایی که داتشم برای کنترل ذهنم با خودم میزدم زد/چقدر مریمم جان عزیزز جمله زیبای گفتن که ما نیازهای لحظمون براورده میشه و همین الگو میده برای نیاز های اینده که هنوز به وجود نیومده نگران نباشیم و همون موقع هدایت میاد و مارو هدایت میکنه که اون نیازهام براورده بشه
و چقدر این جمله مریم جان بمن باور قشنگی داد که بیشتر تولحظه باشم و لذت ببرم از لحظه و نگران نباشم.
وقتی استاد گوشیو چرخوند میتونستم خودمو تو اون طبیعت زیبا ببینم و احساس میکردم با امکانات تراک کمپر چقدر حال میده واقعا خدایا شکرت.
شبیه اون کوهارو من توی فیلما دیده بودم و چقدر قشنگن کوه درخت تپه ترکیب شدن باهم و سکوتشو احساس میکردم خدایا شکرت.
خدایا برای استادانم برای این سایت برای این ارامش و کار کردن رو خودمون ازت سپاس گزارم.
فقط ی نوشته رو بگم از این که خانم مریم تو این قابل ها صحبت میکنند و این قدر ساده و بی آلایش جلوی دوربین حاظر میشه خودش الگو و دلگرمی بزرگی برای ما خانم ها که خیلی به خودمون سخت نگیریم .و راحتر سفر کنیم .از این که یاد بگیریم با خودمون تو ساحل باشیم.،،،
سلام به استاد گرامی ومریم بانوی عزیز و همه دوستان عزیزی که این متنو میخونن
با دیدن این فایل چقدر لذت بردم
ازاینکه این دوفرد هیچوقت زیبایی ها براشون عادی نمیشه بااینکه کاملا درمحیطیزندگی میکنند که شبیه این مکان زیباست
من و همسرم دومین قدم از قدم دوازده رو خریدیم و داریم ازش استفاده میکنیم
البته بااکانت همسرم خریداری کردیم
وچقدر استاد قشنگ درمورد جاده آسفالت در دل جنگل وزیبایی بیان کردند که البته استاد تواین فایل اشاره به اون جاده آسفالته کرده
وچقدر لذت بخشه منو همسرم زیبایی هارو میبینیم نشونه هارو میبینیم وکلی باهم صحبت میکنیم و همین هم صحبتی درطول روز باهم کلی سطح انرژیمون بالا میره قشنگ با پوست وگوشتت حس میکنی داری خلق میکنی زندگی خودتو
نشونه ها خیلی ریزن ولی وقتی مینویسی و شکرگزاری میکنی یک شعفی تووجودت جریان میگیره که باهیچیقابل مقایسه نیست
من یه دفتر گرفتم که هراتفاقی درطول روز افتاد یعنی اتفاقات مثبتی که افتاد همون لحظه مینویسم وقتی همون لحظه مینویسم قشنگ حس خالق بودنمو درک میکنم
و جالب اینه که الان حس میکنم با خدا آشتی کردم
باهاش حرف میزنم ازش نظر میخوام ومنو خیلی راحت راهنمایی میکنه که بیشتر نعمت ها و زیبایی هارو ببینم یعنی داره اون حائل بین منو خدا ازبین میره
و من چقدر سخت گرفته بودم این قانون و این خدای مهربون و که چطوری میشه درکش کنم
و چقدر آسون این روزها دارم عمل میکنم به گفته هاش و حال درونم چقدر رنگی رنگیه.
سلام به استاد عزیزم، مریم قشنگم و دیگر دوستان همفرکانس و توانمندم که حضورشون در این سایت نشانهٔ توانمندی آنهاست.
چقدر خوبه که تجربههامون رو با هم به اشتراک میگذاریم. ممنونتم مریمجان. اونچه شما میگی، برای ما خانمهای سایت چند برابر تاثیرگذاره، چون توی چشم من یکی، شما علاوه بر حق استادی که بهخصوص در دورهی کشف بر گردن من گذاشتین، یک بانوی خودساختهای هستین که میتوان به چشم الگو نگاهتان کرد و راه پیمود. دم و بازدمتون گرم که چنینید!
من تمرین نوشتن رو اول بار حدود سه سال پیش وقتی تقریبا در یه بنبست شدید افتاده بودم، شروع کردم. اول به اسم ستارهی قطبی نبود، فقط مینوشتم و سپاسگزاری میکردم.
با یه دختر 18 ساله از خونهی خودم بیرون زده بودم و مهمون خونهی مامانم بودم. یه خونهی پنجاه متری کوچک که حتی جا نداشت وسایلمون رو بیاریم. حتی به اندازهی کافی نتونسته بودم لباس بیارم و مجبور بودم هر شب لباسهام رو بشورم تا برای فردا لباس مناسب داشته باشم. دخترم برای اینکه اون شرایط روحی ناشی از جدایی رو بتونه هضم کنه، نیاز به خلوت و یه جای دنج داشت؛ اما توی یه خونه که سه نسل داشتیم زندگی میکردیم، چنین امکانی نبود. و من واقعااااا هیچ راهی نداشتم، هیچ مطلق بودم.
فایل رزای عزیز رو که گوش دادم که میگفت من برای پتویی که رو میکشیدم و کوچکترین چیزها که به چشم نمیآن، شکرگزاری میکردم، میگفت من چیزی برای شکرگزاری نداشتم و مینشستم چیزی رو به زور پیدا کنم تا سپاسگزاری کنم. این حرفها رو که شنیدم با خودم گفتم خب، وضع من که خیلی بهتر از رزاست. پس این یه نشونه است و تنها راهی که در اختیارم هست، همین شکرگزاری است.
صبحها زودتر بلند میشدم و توی نوت گوشیم شروع میکردم به سپاسگزاری از داشتههام. این داشتهها گاه کاناپهای بود که روش خوابیده بودم و گاه گردش خون توی رگهام که حسشون میکردم. گاه از امنیت خانهی مادریام مینوشتم و گاه از بندبند بدنم. گاه به گذشتههای زندگیم میرفتم و لحظههای شادش رو به یاد میآوردم و مینوشتم. به یاد میآوردم که حتی لحظهای خدا رهام نکرده، از نوزادی تا حتی آن زمان که مشرک بودم و نمیدیدمش. یادآوری این لحظات چنان من رو شیفتهی این خدا میکرد که لحظه به لحظه به اعتقادات توحیدیام افزوده میشد. گاهی کل بدنم رو میگذاشتنم در کفهی ترازو و شروع میکردم بابت هر قسمت آن سپاسگزاری کردن. انگشتهای پام رو تکون میدادم و میفهمیدم هر مفصل تو بدنم چقدر بجا نشسته است و چقدر زندگی بدون هر کدام از آنها سخت میشد و روز به روز بدنم رو دوستتر داشتم. بعضی روزها آدمهای اطرافم رو حلاجی میکردم و نکات مثبتشون رو مینوشتم و ذره ذره دیدم که چطور رفتارها تغییر کرد و چقدر مهر جهان به سمت من کشیده شد. بدون استثنا همه، حتی آنها که با من سر جنگ داشتند و پیش از این زبان به تهدید گشوده بودند، ادبیاتشان تغییر کرد و از الفاظ این «دختر بسیار معصومه»، «این دختر هیچ تقصیری نداره»، استفاده میکردند. تا جایی که پیغام فرستادن که به زهرا بگین خیالش راحت باشه و ما براش دردسری درست نمیکنیم که حتی اگر میخواستند درست کنند هم نمیتوانستند، وقتی من در حصن حصین الله بودم.
نوشتنهای هر روز من ادامه داشت. گاهی در قالب ستارهی قطبی بود و من خواستهای رو هم مطرح میکردم، اما بیشتر اوقات یه عشقبازی بود با کسی که دیگه تنها کسم شده بود.
توی همون شکرگزاریها بود که فهمیدم من در تمام عمرم زندگی راحتی داشتم. حتی تو سختیها هم خیلی روون و راحت زندگی کردم. وقتی تمرکزم رفت روی نکات مثبت زندگیم، از نوزادی تا 45 سالگی، متوجه شدم از عهد الست، اسم من روی فرش قرمز دنیا ثبت شده است. قرار خدا بر این بوده که چرخ زندگی زهراش به نرمی بچرخه و اگر هر کس دیگهای هم فقط به نکات مثبت زندگیش زوم کنه، به همین نتیجه خواهد رسید که البته من واقعا روی فرش قرمز دنیا بودهام.
خدا خودش میدونه وقتی لبخند یه عابر یا یه ترمز ماشینی برای عبور رو میدیدم، چقدر سپاسگزار میشدم و هنوز هم همینگونه است. اینقدر ماجراهای شیرینی برام توی مسیر هر روزه به اداره اتفاق افتاده است که نوشتنش کتابی را میطلبد. رانندهای که حاضر نمیشد مسافر بزنه تا من راحت صندلی عقب بنشینم یا رانندهای که مسیرش رو عوض میکرد تا من رو برسونه و وقتی میگفتم من راضی به این کار نیستم، میگفت خانم شما مگه چه فرقی با خواهر من دارید؟! من فکر میکنم دارم خواهرم رو میرسونم. یا مسافری که حتی من چهرهاش رو ندیدم و چون راننده پول خورد نداشت، کرایهی من رو هم حساب کرد و رفت، بیآنکه اجازه بدهد من برگردم و از او تشکر کنم. همین امروز صبح توی تاکسی نشستم و دیدم کیفم خالی است. خواستم با موبایل پرداخت کنم با مشکل اینترنت روبهرو شدم. از راننده خواهش کردم که چون مسیر زیادی رو طی نکردیم من رو پیاده کنه تا از عابر بانک پول بگیرم. راننده دلیل پیادهشدنم رو پرسید و وقتی دلیل رو فهمید اجازه نداد پیاده شوم. خداروشکر مشکل نتم برطرف شد و من پول رو پرداخت کردم؛ اما جای قشنگش اینجا بود که گفت اگه میخوای بیشتر پول جابهجا کن من دستی بهت مابقی پولت رو بدم تا مجبور نشی بری عابر بانک. با خودم میگفتم برای چی باید یه آدم غریبه چنین مهربانانه رفتار کند؟! چه صبح شیرینیه صبحی که با این همه لطف شروع بشه! انگار از آسمون داره محبت میباره.
نوشتههای هر روزهی من هنوز هم ادامه دارد. و ورق چنان برگشته است که گفتنی نیست. چند روز پیش که داشتم کدگزاریم رو مینوشتم، یه نگاه به دور و برم انداختم. دخترم تو اتاق اختصاصی خودش خوابیده بود با بهترین امکانات. مادرم توی اتاق اختصاصی خودش خوابیده بود و من در خانهای با امکانات کامل با وسایل کامل و در آرامش بینظیر داشتم سپاسگزاری میکردم. و شاید جزو اولین بارها بود که بعد از بیست سال صدای چهچهی زیبای پرندگان رو از این خونه میشنیدم و ذوق میزدم.
همین امروز صبح بعد از یه مراقبهی شیرین و بعد از نظافت آشپزخونه که از دیشب مونده بود، بعد از اینکه یه خوشوبش عاشقانه با بچهم کردم، بعد از اینکه راحت لباس تمییز مناسب قشنگی که خیلی ترکیب رنگش رو دوست دارم پوشیدم، در آرامش کامل از خونه اومدم بیرون. هندزفریم شارژ داشت، بهترین آگاهیها همراهیم میکردن و استاد قشنگم داشتن برام حرف میزدن، (این نکتهی خیلی مهمهیه که باید بهش توجه کنیم. ما در خلوتهامون بهترین معارف و آگاهیها رو داریم گوش میدیم و این یکی از بهترین نعمتهاست. خیلیها صبحشون رو با غمانگیزترین آهنگها یا با فکرهای آزاردهنده میگذرونند. مثلا گاهی اوقات به خودم میگم کاشکی ما هم زمان پیغمبر بودیم و میتونستیم از حضورشون استفاده کنیم. خب این امکان برای ما مهیا شده و یک نفر رسولانه هر روز و در هر خلوت ما رو با پیغام توحید داره پر میکنه و یعنی دقیقا همون شرایط برای ما مهیا شده است. همینجا دوباره از استاد قشنگم قدردانی میکنم که اینقدر شیرین دست خدا شده است و سخاوتمندانه ما را به خلوت خوشیهایش راه میدهد).
داشتم از نکات مثبت امروزم میگفتم که چقدر از صبح تا حالا روون گذشته و راحت. ادارهای که همه زیر نظر یک نفر کار میکنند و بالاخره محدودیتهایی دارند و بهطور حیرتانگیزی من مستقلانه و رها کار میکنم. از همکاران مهربونی که زندگی باهاشون من رو با تنش و عصبانیت روبهرو نمیکنه و حضور در کنارشون برام دلچسبه. از سیستم و از صتدلی راحت و چاییهای خوشمزهی آقای جعفری. از لبخندهای شیرین آقای جعفری که قند کنار چاییش محسوب میشه تا محیط امن و راحت و زیبا و بی دردسر کار. از فن خنک و پنکهی اختصاصی که کنارمه تا دسترسی به اینترنت و تلفن و برق و شارژ و تمام آنچه باعث میشه راحت این هشت ساعت رو بگذرونم. از یه صبحانهی لذیذ و مقوی که خوردم تا میوههای درجهی یک که یکی از همکاران تعارف کردند. از همکاران سخاوتمند مهربانی که اینجا هستند تا زهرای بینظیری که چنین زیبا میبیند. الان که داشتم اینها رو مینوشتم و از سخاوت همکارانم تعریف میکردم، یکی دیگه از همکاران بستنی برامون گرفت.
هنوز ساعت 11 صبح است و روز به نیمه هم نرسیده و زندگی زهرا پر شده از زیبایی و اتفاقهای خوب. گاهی حتی سپاسگزاریام از این بابته که تو زندگی من اتفاق بدی نمیافته. اینکه همهچی اینقدر روونه، راحته، شیرینه، خود این اتفاقات یعنی ثروت، یعنی نعمت و جای شکرگزاری داره. سپاسگزاری از اینکه در این دنیا که مردم دیگه بهسختی میتونن حال خودشون رو خوب کنند، ما به راحتی میتونیم با توجه به نکات مثبت، حالمون رو تغییر بدیم و سرمون جلوی حضرت رفیقمون بالا باشه که دمت گرم! خوب دنیایی آفریدی. ما از تو راضی هستیم و تو از ما راضی باش. (رضی الله عنهم و رضوا عنه)
یه خاطره تعریف کنم و یادداشتم رو کوتاه کنم. دیروز یکی از همکارانم میگفت من اصلا نمیتونم از درون خوشحال باشم. فکر میکنم حتی زمانهایی که خوشحالم باز هم ناراحتم. البته منظورش یه حزن فلسفسی و از این حرفها نبود. شاکی بود. از وضعیت شاکی بود. تقریبا همیشه شاکی است. یک بار به او گفتم بزرگترین سپاسگزاری من اینه که دیگه وقتی چشم از خواب باز میکنم، غصهای کنج دلم نیست. نگرانیای ندارم. وجود کسی آزارم نمیده و این خیلی جای سپاس داره. اونوقت بود که انگار بهش تلنگری زده بودند که چقدر ارزشمنده که صبح بیدرد و بیغصه چشم باز میکند. اما در هر صورت چون تمرین نمیکند، اون احساس رضایت درونش نهادینه نشده است، اگرچه این دوست من هم سراپا نکات مثبته (واقعا دارای نکات اخلاقی فوقالعلادهایه. مثل بسیااااار مؤدبه. بسیاار قشنگ حرف میزنه. مبادی آدابه. دستپختش بینظیره. سخاوتمنده و …) اما اون روز که گفت هیچی خوشحالم نمیکنه، معجزهی سپاسگزاری رو فهمیدم و دریافتم که بزرگترین ثروت دنیا همین حال خوبه که باید درون انسان نهادینه باشه.
دوستان گلم، تو سپاسگزاری هر روزتون گاهی از خدا تشکر کنید که به این دنیا آوردتتون و میون میلیونها انتخاب، شما مورد انتخاب قرار گرفتید و اومدید توی این دنیا تا خود خدا رو بشناسید. اگه نعمت خلق شامل حالمون نشده بود، هیچ شناختی از خدا نداشتیم. این قشنگترین نعمت دنیاست که ارزانی همهی ما باد بیش از پیش!
یکی از نکات مثبت زندگیمون وجود این سایت و این دوستان بامعرفت زیبااندیشه که وجودشون مثل گوهر ارزشمنده.
حقیقتا ماها اهلی این سایت شدیم. چه بنویسیم چه ننویسیم و خداروشکر بابت این اهلیشدن.
سمانهی قشنگم،
ممنونتم که اینچنین از قلم من تعریف میکنی و اعتمادبهنفسم رو بالا میبری.
من سپاسگزار خدا هستم که چنین دوستانی رو سر راهم قرار داده. هر بار که هر کدوم از دوستانم از قلمم تعریف میکنه، تو دلم میگم من میفهمم که این کلمات تاییدی از جانب خودته تا اعتمادبهنفس زهرات رو ببری بالا و عزت نفسش رو افزایش بدی و من خوشحالم که این تعریف رو از زبان تو میشنوم. چون خود تو استاد دیدن نکات مثبت و توصیفات دلپذیری هستی که بر دل مینشیند.
همراهیت رو تو این مسیر سپاسگزارم و برات بهترین اتفاقها رو آرزو میکنم.
چه شیرین و بیآلایش تمام احساس پاکت رو به من هدیه دادی و چقدررررر وجود شما ارزشمنده. حس میکنم خدا به داشتن این بندههاش افتخار میکند. بندههایی که بیتوقع مهر میپراکنند و بیمنت همدیگر رو دوست دارند و چه صبح ارزشمندیه صبحی که با چنین مهری آغاز بشه.
برات دریا دریا آرامش، سبدسبد شادی و بینهایت حال خوب رو آرزو میکنم.
دیشب پیامت رو خوندم و لذت بردم اما هر کاری کردم که چیزی برات بنویسم نشد دلی نبود با اینکه شب بود سکوت بود صدای جیرجیرکها بوی گل…
اما الان فهمیدم چی باید بنویسم ما چون توی خانواده مذهبی بزرگ شدیم بیشتر در معرض جملات اشتباه در مورد خداوند بودی یکی از این جملاتی که شاید شما هم شنیده باشید این بود که هر کسی رو که خدا بیشتر دوست داره جامعه بلا بیشتر بهش بده اگر دیدید سختیهای زندگی بهتون فشار در میآورد علتش اینه که در آغوش خدا دارید فشرده میشوید غافل از اینکه کسی که در آغوش خدا باشه امن است ایمن است ریلکس است نگران نیست اضطراب ندارد استرس نمیکشد
شاد است راحت است در یک کلام حالش خوب است با خودش و با دنیای اطرافش در صلح است مهربان است سردرگم نیست خدا را شکر میکنم متوجه اینها شدم خدا را شکر میکنم که من رو به این سایت هدایت کرد به این راه هدایت کرد خدا را شکر میکنم که از ظلمات به سمت نور آورد خدا را شکر میکنم که دستمو گرفت خدا را شکر میکنم که با خودش منو آشنا کرد با خودم. اینکه زندگی راحته اینکه خدا دوست داشتنیه اینکه خدا عذاب ما رو نمیخواد اینکه خدا ما رو برای راحتی آفریده نه برای زجر دادن اینکه قرار نیست این دنیا سختی بکشیم تا اون دنیا راحت باشیم اینکه مثل ناظم نایستاده پشت سرمان با کوچکترین خطایی بزنه پشت دستمون . اینکه مفهوم هرچه کنی به خود کنی رو فهمیدم اینکه مفهوم ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها را فهمیدم. اینکه خواستههای من اجابت شدن اگه من توی راه درست باشم فرکانس معکوس نفرستم معنی مدرسه مذهبی رفتم بیست و چند سال پیش که از مدرسه فارغ التحصیل شدم یه گردهمایی گذاشتند برای شاگردهایی که یک سال بود از مدرسه فارغ التحصیل شده بودند و یک خانمی رو برای سخنرانی آورده بودند از شاگردان حاج آقا دولابی بود که به تازگی رحمت خدا رفته بود اونجا در سخنرانی یک حدیثی رو از پیامبر برای ما خواند که توی گوش من زنگ خورد به دلم نشست اونجا گفت پیامبر گفتند از خدا خودش را بخواهید بعد از خواب سوال کردند خودش را بخواهیم یعنی چی پیامبر گفتند حتی اگر نمیفهمید معنی جمله را باز هم از خدا خودش را بخواهید.
من تمام این بیست و چند سال فکر میکردم دارم از خدا خودش را میخواهم با غرق شدن در مشکلات. اما آنجا که دیگر توان تحمل کردن نداشتم خودش را به خدایش صدا زدم و دستم را گرفت و آرام آرام با قوانین آشنایم کرد و بعد از مدتی در سایت آمدم ن تازه درک میکنم استاد میگوید هر چقدر پیش میروید این مفاهیم را بهتر درک میکنید الان فهمیدم توی این مدت هر آنچه که فهمیده بودم بچه بازی بوده است حقیقی نبود واقعی نبود شاید هم طی کردن تکامل بود و احتمالاً جلوتر که بروم خدا را بهتر بشناسم باز هم از این بهتر شوم امیدوارم یا الله مدد!
ممنونم بابت زمانی که برام گذاشتی و این کامنت عالی رو ثبت کردی. بیتردید انرژیش به خودت هم بر میگردد.
دست روی چه موضوع حساسی گذاشتی. چیزی که هنوز هم پاشنه آشیل خیلی از ماهاست.
اینکه هر چی پیش خدا عزیزتر باشی، باید بدبختی بیشتری رو متحمل بشی.
اتفاقا امروز صبح که داشتم اسماء خدا رو تو دعای مشلول گوش میدادم، به همین موضوع فکر کردم. اونجا انگار خدا بهم الهام کرد که میدونی چرا اینطوری فکر میکنی؟ میدونی چرا در مورد من اینطوری فکر میکنی که اگه خواستهای رو بهت بدم، چیز دیگهای رو ازت میگیرم؟
چون من رو نشناختی. یه بار دیگه برگرد و به اسمهای من دقت کن.
مگه من بخیلم که اگه چیزی بدم باید چیزی رو بگیرم؟
مگه من بدجنسم که از آزار بندههام لذت ببرم و بخوام اونها اینطوری پیشرفت کنن؟
مگه نمیگی مهربانتر از من نیست؟! (ارحم الراحمین)
مگه به من نمیگی بزرگوار، (یا ذالجلال و الاکرام)؟!
علیم، حلیم، کریم، ودود، محمود، حنان، وفی، محسن، مجمل، منعم، متفضل توی کدوم یکی از این صفات چنان خدای خشنی نهفته است که برای رسیدن به او باید جام بلا رو سر بکشیم؟
خدایی که وقتی میخواد خودش رو وصف کنه، میگه: کسی که نافرمانیاش کنند؛ اما او میآمرزد (یا من عصی، فغفر).
نفیسهجان
حقیقت اینه که ما خودمون دوست داریم جام بلا رو سر بکشیم وگرنه اگه یه ذره تو صفات خدا دقت کنیم، چنین مفهومی رو نمیتونیم برداشت کنیم. وگرنه:
این نمکپاش خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر میشکنیم باز نمکها دارد
کامنت تو یه نشونه دیگه هم داشت و اون همفرکانسی بچههاییه که با هم پر ارتباط هستند. جالبه که دقیقا من و تو به یک موضوع فکر میکردیم!!!
ولی در مجموع اونچه که امروز صبح به من الهام شد این بود که برای باورسازی نسبت به خدا باید روی اسامی خدا بیشتر تمرکز کنم و با کهنهخدای قدیمی خداحافظی کنیم که هر لحظه مرا تازه خدایی دگر است این.
به دستان این خدای مهربان کریم سخاوتمند بخشنده میسپارمت!
امروز سطح انرژی پایین بیدار شدم طوری که نتونستم شکرگزاریم رابنویسم اومدم گوشیمو برداشتم دیدم ایمیل دارم و خدا را شکر لیست دیدگاههای ارسالی برام از طرف شما بود.
دقیقاً دیروز توی این حس رفته بودم که اگه خدا یه چیزی رو میده یه چیز دیگه رو باید بگیره دقیقاً جملهای که شما توی کامنتت بهش اشاره کرده بودی.
ممنونم که برام از دعای مشغول نوشتی ممنونم که برام از مهربونی خدا نوشتی این چیزی بود که امروز صبح واقعاً بهش احتیاج داشتم آرامش الا به ذکر الله تطمئن القلوب . چون دوباره مورد حمله هجمه نگر انیها و ترسها شده بود دوباره بسم الله الرحمن الرحیم یادم رفته بود جالب نیست ما تو خانواده مذهبی بزرگ شدیم گفتن بهمون اول هر کاررا با نام خدا شروع کنیدولی خدایی که بهمون شناساندن نه رحمان بود نه رحیم در صورتی که شما گفتید یا جوشن کبیر چقدر صفات مثبت خدا دارد چقدر مهربون و دوست داشتنی است چقدر ذوفضل علی العالمین است .
ممنونم عزیزم خدا از زبون تو باهام حرف زد از نوشته تو منو آروم کرد
خدا مهمون قلبت نه، صاحب خونه و ساکن و مقیم قلبت باشه همیشه
چقدرلذت بردم از کامنتی که نوشته بودی و از این همه تغییر که در زندگیت ایجاد کردی
دیروز صبح که بیدارشدم کامنت زیباتون رو خوندم و یه چیزی که مثل چراغ تو ذهنم روشن شد شکرگزاری های روزانه بود
بیشتر از یه ساله که کتاب راندابرن رو خوندم و هر روز صبح 10 تا شکرگزاری تو دفترم مینویسم ودر طول روزم سر یه سری مسایل سپاسگزاری میکنم
ولی دیروز که کامنتتون رو خوندم یهو گفتم سعیده خیال کردی با 10 تا شکرگزاری کار حله تو یکم تکاملتو طی کردی پس باید در عمل هم تغییر کنی و به حداقل ها قانع نمونی
و شروع کردم به شکرگزاری بابت هرجیز قاشق بشقاب در دیوار سنگ مایع دستشویی مبل و…..
بعد دیدم چقدر حالم بهتره
چقدر همه چیز روانتر وبهتر حل میشه و جلو میره
از دیروز تاحالا سعی میکنم هرقدمی که برمیدارم و هرچه که میبینم رو بابتش شکر کنم
خواستم ازتون تشکر کنم که با کامنت زیباتون و یاداوری زندگی رزا جون یادم اوردین که باید شکر گزاری رو مثل نفس کشیدن مدام انجام بدم
ممنونتم عزیزدلم بابت حس مثبتی که بهم دادی. همین کامنتی که برای من گذاشتی و به این زیبایی از من تشکر کردی، نشون میده توی تصمیمت راسخی و یقینا جوایز ارزندهای رو دریافت خواهی کرد که نوشت باد!
یه جمله تو کامنتت خیلییییی قشنگ و دلچسب بود. گفتی شکرگزاری باید مثل نفسکشیدن برامون باشه، خیلی تعبیر زیبایی بود و امان از زمانی که نفس فراموشمان شود.
به نام خداوند هدایتگرم که همیشه دستمو گرفته و هزار برابر قشنگ تر از اونی که خواستم رو بهم داده.
سلام استاد نازنینم و مریم جانم
خدایا هزاران هزار سپاس که منو به این سایت و این بندگان آگاه و زیبات هدایت کردی.
خدایا سپاس که صدای خواسته هام رو شنیدی و چه زیبا منو به مسیر آگاهی آوردی.
استاد همین امروز صبح که داشتم با موسیقی تجسمی جلوی دریم برد جادوییم از شکرگزاری هام و خواسته هام مینوشتم و عشق میکردم،از شدت سپاس مهربانی خدا اشکم دراومد و با خودم گفتم من اگه بخوام از سپاس گذاری هام بنویسم تا شب فقط باید بنویسم و بنویسم و صفحه ها پر کنم،به قول مریم بانو.
وقتی شروع میکنی به دیدن نعمت هات و سپاسگزاری بخاطر اونا، تازه متوجه میشی چقدر نعمت و فراوانی داری که برات عادی شده و بهشون توجهی نمیکنی و خدای من من چه خوشبختم که هر ذوز دارم زیبایی های زندگیم رو ریز تر و با جزییات میبینم و باهاشون عشق میکنم.
همین دیشب جایی بودم که به محیط بسیار شلوغ بود اطرافم،یه ماه قشنگ تو آسمون و یه دریاچه کوچیک
و من به خودم اومدم دیدم چنان محو تلالو نور ماه در دریاچه و شنیدن صدای جیرجیرکا بودم که با بغض فقط داشتم مدام میگفتم سبحان الله وه که چققققدر قشنگی خدا…
و متعب از اینکه جرا آدمای اطرافم از ایییینهمه زیبایی تعجب نکردن و خیلی ساده دارن ازش میگذرن !!!
حتی همون لحظه به دخترم گفتم به نظرت اینهمه زیبایی عجیب نیست؟؟
که البته اونم با تعجب نگاهم کرد :)
میخوام بگم استاد من این آدم نبودم. منم خیلی ساده از کنار قشنگی ها و نعمت ها رد میشدم و حتی طلبکار دنیا،همیشه میگفتم خب مگه چیه؟؟چیز خاصی نیست!!!
ولی آشنایی با شما و این سایت مقدس،چشم منو روی زیبایی های زندگیم باز کرد
Resolution همه چیز برام بالاتر رفته. نعمت هایی که قبلا برام عادی بود، الان شگفت انگیز شده
گاهی به خودم میام میبینم از قشنگی گلدونای تراس تو خونم یا دیدن صحنه طلوع و غروب دارم اشک شوق میریزم و چه قشنگه زندگی آگاهانه.
چه قشنگه دیدن و لمس نعمت هات که باعث سرازیر شدن بیشتر نعمت به سمتت میشه.
این دید زیبا و این آگاهی رو مدیون شمام
موضوع دیگه که گفتین استاد اینکه سختی ها از دور خیلی سخت تر هستن.
دقیقا تو زندگیم تجربه کردم که هر آنچه برام بزرگ و سخت و ترسناک بوده، وقتی رفتم تو دلش دیگه اونقدر سخت نبوده و انگار هر قدم، قدم بعدی رو دنبالش میاره.
هر قدم تو رو آماده میکنه برای هدایت بعدی و یهو به خودت میای و میبینی اونچه از دور ترسناک بود رو تو انجامش دادی.
من در مورد کار و تحصیل و زندگیم بارها این موضوع رو تجربه کردم و ممنون که بازم بهمون یاداوری کردین.
البته که من از خدای هدایتگرم خواستم منو رو دوشش بنشونه تا من سوت زنان و عشق کنان زندگیمو زیباتر از اونچه بهم داده بهش تحویل بدم و میدونم تحت حمایتش هر روز خوشبخت تر میشم :)
استادم امروزم رو هم برام ساختین و ازتون ممنونم ما رو همسفر این مسیر زیبا کردین.
تحسین برانگیزی که اینطوری سپاس گزاری میکنی و به زیبایی ها توجه میکنی.
غرقِ ذوق و شادی شدم متنت رو خوندم، چقدر توصیف هات قشنگ و تو دل برو بودن.
مرسی که نوشتی عزیزم.
مرسی که به اشتراک گذاشتی حال و هواتو از سپاس گزاری هات.
این نشاطی که ازش نوشتی رو درک میکنم، تک تکمون غرقِ این نشاطیم.
صبح تو پیاده روی به خدا گفتم:
لطفا منو همیشه همینطوری عاشق و شیدای خودت نگهدار.
قبلِ حضورِ پر رنگِ خدا تو زندگیمون، چطوری زندگی میکردیم؟
الان یه طوریه که هر روز هر لحظه زیبایی ها و محبت های بیشتری میان سر راهم.
الهی شکرت.
از خوندن هر کلمه ات لذت بردم، خیلی زیبا نوشتی.
این دعا رو در حقِ خودت و خودم و همه ی بچه های سایت، به نقلِ قول از خودت تکرار میکنم:
من از خدای هدایتگرم خواستم منو رو دوشش بنشونه تا من سوت زنان و عشق کنان زندگیمو زیباتر از اونچه بهم داده بهش تحویل بدم و میدونم تحت حمایتش هر روز خوشبخت تر میشم :)
الهی آمین.
الهی شکرت.
خدایا شکرت برای همه ی زیبایی ها و نشانه هایی که هر لحظه بهم میدی.
ممنون از نظرت عزیزم و آمین که همگی بتونیم در سایه هدایت رب عزیزمون مسیر زندگی رو با لذت جلو بریم. چیزی رسالتمونه و روزمرگی ها باعث شده بود ازش غافل بشیم.
خدا رو هزاران بار سپاس که در این فرکانس دیدن و درک نعمت ها و بودن در بین این دوستای توحیدی قرار گرفتیم.
از رب هدایتگرم میخوام هر لحظه کمکم کنه تا غفلت نکنم و در مسیرم شکرگزار و سربلند باشم
که خودش گفته شما رو می افزایم
یعنی ظرفمون رو برای دریافت بیشتر نعمت ها ارتقا بدیم وگرنه نعمت او که به وفور هر لحظه بر ما جاریه.
سلام به خودم سلام به استاد سلام به مریم جان سلام به شما دوستایی که با خوندن کامنتهاتون آگاه تر هم میشم.
من از سفر رفتن خیلی خوشم میاد اینجایی که اومدین چقدر شبیه این نقاشی های باب راس همون نقاشه است دلم ضعف رفت واسه قشنگیش .تحسین میکنم سبک زندگی استاد رو که انقدر به خودشون علاقه مندن و احترام میذارن که واسه خودشون هم جایزه در نظر میگیرن و خودشون رو لایق میدونن. چقدر اینروزا از خداوند میخوام که هدایتم کنه به شرایطی که دنیا رو بگردم آخه من روحیه ی کنجکاوی دارم دوست دارم راجع به همه چی که اون لحظه باهاش روبرو ام اطلاعات دربیارم البته آگاهانه دنبال خوبیها اطلاع کسب میکنم اونم از موقعی که قانون رو تو این سایت الهی بهتر درک کردم. چقدر این سفر رفتنا خوبه که واسمون فیلم تهیه و تدوین میکنید من با انگیزه و شوق میام تو سایت تا دنبال کنم سریال رو حالا چه سفر به دور امریکا چه زندگی در بهشت چه فایلای دیگه. ولی از اونجایی که دوست دارم زندگی تو آمریکا رو هم تجربه کنم به دیدن سریال سفر به دور آمریکا خییییلی علاقه دارم و با عشق تک تک جاهایی که میرید رو نگاه میکنم و خودم رو کنار شما میبینم و میدونم که هدایت میشم. و اما سپاسگذاری سپاسگذاری که مریم جون تو این قسمت راجع بهش صحبت کردن واقعا معجزشو دیدم که چقدر آرامش بخشه و وقتی حس میکنم دارم درگیر روزمرگی و عادی شدن میشم انگار که همه چی داره رنگ میبازه محو میشه و دوباره شروع میکنم به تعهد جدی دادن به خودم و آگاهانه سپاسگذاری میکنم و تمرین هام رو با حس زیباتری انجام میدم بعد به وضووووح میبینم که چقدرررررر حالم عالی عالی عالی میشه انگار رو اَبرهام و در کل روزهام و شبهام همش با شادی سپری میشه لذت واقعی زندگی رو تجربه میکنم و بی غم میشم و باز انگیزه ی بیشتری میگیرم که تمرین کنم و خودم رو لایق تر میبینم و ایمانم قویتر میشه ،احساس قدرت میکنم ، اتفاق های خوب سرعت بیشتری میگیرن. حتی تو اون حس و حال هم وقتی اتفاق ناراحت کننده ای هم برام بیوفته خودم رو انقدر قوی میبینم که ذره ای هم ناراحت نمیشم و با دل و جون میسپرم به خدا چون حاضر نیستم این شادی و آرامشی که در نتیجه ی سپاسگذار بودن بهش رسیدم رو از دست بدم و خودم رو حتی لایق تر هم میبینم و میگم خدایا شادی بیشتر خدایا آرامش باز هم از این بیشتر میخوام هر روز تو درخواستهام میگم خدایا باز هم منو قویتر تر و بزرگتر کن، باز هم شادی بیشتر میخوام ولی از اونجایی که من چندین بار به قول استاد خوشی زده زیر دلم این شرایط برام عادی شده و کم کم این سپاسگذاری رو کمتر کردم و گفتم خب شرایط خوبه دیگه ،حالم هم که خوبه بزا برم با فلان دوستام که میدونم تو این فضا و کنترل ذهن نیستن بزا کنار فلان فامیلم بشینم یکم گپ بزنیم بزا فلان جا که رفتم وارد بحثشون بشم(ذهنم میگه حالا یبار هم متفی وه اتفاقی نمیافته) و کلا کنترل ورودریهام رو نادیده گرفتم دوباره اتفاقات خوب کمرنگ و اتفاقات ناراحت کننده پرنگتر میشه و دوباره من شکننده تر و ضعیف تر. ولی خدا رو شکر میکنم که درس گرفتم از این الگویی که برام تکرار شد و اون حرف استاد که گفتن (نمیدونم چرا بعضی ها لیاقت خوشی رو ندارن خوشی میزنه زیر دلشون ) از اون حرف هایی بود که آویزه ی گوشم شده و مثل زنگ خطر به محض اینکه میخوام ول کنم کنترل ذهنم رو به محض اینکه میخوام برم تو درو دیوار ،به خودم میگم چیه سارا انگار خوشی داره میزنه زیر دلت ؟؟لیاقت خوشی رو نداری؟ انگار دوست داری همیشه درگیر مشکلات ناراحت کننده بشی، مگه خودآزاری داری تو بس کن به خودت بیا چقدر باید به خودت و بدنت عذاب بدی؟؟ اونموقعه اس که دوباره پا میشم و دوباره با قدرت ادامه میدم و یادم میاد که من اشرف مخلوقات خداوندم با چه لیاقت ها و چه تواناییهایی و وقتی این چیزا رو با خودم تکرار میکنم یه حس قدرت میگیرم که تو دهنی زدم به شیطان ذهنم که میخواست منو ضعیف جلوه بده. خلاصه سپاسگذاری معجزاتی داره که هیچ وقت حاضر نیستم گول بدبینی و ناسپاسی رو بخورم و از خداوند میخوام همیشه منو تو مسیر درست نگه داره و مثل همیشه هدایتگرم باشه.
مریم جون بازم این این فیلم ها بگیر از طبیعت بگیر از خوشی هاتون آفرین بازم بگیر خیلی باحاله
به نام فرمانروای هدایتگر
باعرض سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی مهربان صبور و عملگرا
و همچنین عرض سلام و ارادت خدمت تمام دوستان توحیدی ام
خداوند را بینهایت سپاسگذارم که مرا در این مسیره بدور از شرک و این فضای پاک و توحیدی قرار داد
آنقدر شوق دارم کامنت بزارم که اصلا فایل زیبای امروز را هنوز ندیدم و به خودم گفتم کامنتم را مینویسم بعد از دیدن فایل لذت میبرم.
راستش چند وقت بود ورزش و پیاده روی را با تنبلی کردن گذاشته بودم کنار
امروز به لطف خداوند مهربان و هدایتگر زود از خواب بیدار شدم و از خونه زدم بیرون به خودم گفتم امروز مکانی جدید میخوام برای پیاده روی
به لطف خدا هدایت شدم بسمت پارک کوهستانی
همین که رسیدم کمالگرایی اومد سراغم که ببین این آدمارو لباس مناسب ورزش دارند کفش مخصوص دارند خودتو ببین آخه این لباسها مناسب ورزش کردن نیستند.
میگفت ول کن بابا حالا برو وقت بسیار ه بعد که لباسو کفش مناسب تهیه کردی
یه روزه دیگه بیا
( قبلا همیشه دنبال پایه میگشتم که پیاده روی کنم که به لطف خدا این دیدگاهو در خودم کمرنگ کردم .
و به قوله استاد این آدمها که برای کار کردن روی خودشون دنباله پایه میگردند به هیچ جا نمیرسند)
خلاصه به لطف خدا با استفاده از آموزههای استاد ذهنمو کنترل کردم و رفتم
تا پای کوه که رفتم دوباره نجواها اومد که بسه دیگه برو همین جاها بشین و یه فایل از استاد ببین
به لطف خدا چشمم افتاد به یه آقایی تقریبا 60 سال به بالا و ماشاالله که چقدر چابک و سرزنده بود
حس کردم اونم میخواد بره کوه و مردد بود
همون لحظه بهش سلام کردم و سره صحبتو باهاش باز کردم
خلاصه که دیدم در راه کوه نوردی هستیم
واقعا تحسین برانگیز بود برام ایشون چابک و بدونه نفس کم آوردن راحت مسیرو میرفت بالا
و خداروشکر که ایشون نگرش مثبت و انرژیه بسیار بالایی داشتند
خیلی لذت بخش بود دوتاییمون هر حرفی که میزدیم بعدش سپاسگذاری میکردیم
از همون اول شروع کرد از تکنیکها و اصوله کوهنوردی برام بگه و من لذت میبردمو سپاسگذاری میکردم
بالای کوه که رسیدیم حدود 1 ساعتی نرمش همراه با توضیح دادن اصولش توسط ایشون انجام دادیم و سپاسگذاری میکردیم.
در راه برگشت ایشون برام تعریف کرد که چند وقت پیش که با یکی از دوستاشون اومده بودند بالای کوه وقتی در حاله ورزش بودند ، یه دختر خانمی که حجاب درستی نداشته و حتی لباس درستی هم نداشته که قسمتی از اندامهاش مشخص بوده اومده نیم ساعتی کنار این دوستامون ورزش کرده بعد رفته.
حالا تعبیر و برداشت این آقا این بود::
میگفت شاید از این آدمهای بندال بوده
و منتظر بوده تا ما حرفی بهش بزنیم و
شر بپا کنه
من فقط گوش دادم بحرفهاش تعبیر و تفسیرش که تموم شد خودش گفت نظره شما چیه با من موافقی؟
گفتم راستش نه
گفتم اول اینکه پوشش و حجاب این خانم در کشوره ما ناجالب هست
و ریشه در اعتقادات اشتباه ما دارد.
و دوم اینکه این خانم چقدر باورهای توحیدی داشته که فارغ از قضاوت دیگران یا ترس از
آسیب زدن توسط دیگران به تنهایی کوهنوردیشو کرده و لذتشو برده.
وقتی اینو گفتم اون دوستمون گفت آفرین عجب دیدگاهی و کلی ادامه ی این باورهای توحیدی را پیش بردیم و سپاسگذاری کردیم. خدایا شکرت.
بعد که اومدیم پایین جای دوستان خالی
میوه خوردیم و گپ زدیم
من کلی ازش تشکر کردم که با من همراه شد و کلی از تجربیاتش را در اختیار من گذاشت و بهش گفتم شما هدایت و لطف خداوند برای من بودید.
ایشون هم اون دیدگاهی که من نسبت به اون خانم گفته بودم را بر زبان آورد و
ازم تشکر کرد.
از خدای خودم برای اینکه قدرت بهم داد حس کمالگرایی و ترس از قضاوت شدن
را در خودم شکست بدهم بسیار سپاسگذارم
و سپاسگذارم که پاداشش را در همون مکان بهم داد.
از خدا سپاسگذارم که شهامت پیدا کردم و
اومدم این اتفاقات زیبا را نوشتم
من همیشه کامنتهای زیبای بچها
مخصوصا علی آقا خوشدل
آقا احسان
سعیده خانم مهربان که چقدر درس داره برای من که از داخل بیمارستان با اون اتفاقات نازیبا ذهن خوشون را کنترل
میکنند و روی خودشون کار میکنند
و کامنتهای پر محتوا و پر از درس برای بچهای (غار حرا) میگذارند را با عشق مطالعه میکنم و استفاده میکنم.
باز برای حضورم در جمع دوستانی که راه و باورهاشون توحیدیه و از اکثریت جامعه راهشون تفاوت داره
از خداوند سپاسگذارم.
در پناه الله.
دوستتون رسول.
به نام خدواند بخشنده مهربان
سلام استاد جان و مریم جان و بچه های عباسمنشی
وای عجب منظره ای زیبایی چقدر فوق العاده بهشت میمونه
اول از همه لباس مریم جان تحسین کنم که حس راحتی به ادم میده واقعا چقدر فرق داره فایلهای شما با کل دنیا همه چی به راحتی به قول استاد مسیر سخت مسیر اشتباه
از اینکه تراک کمپر برق داره به راحتی تو این ویو لذت بخش بشینی کامنت سایت بخونی و مننشر کنی خدایا شکرت چقدر زندگی زیباست
استاد چقدر خوبه ایناخلاقتون هر سفر راحتر از سفر قبل میکنید داخل تراک کمپر رو کارهاشو ساده تر اسون تر کرده استاد یادمه تو یکی از فایلها از استاد شنیده بودم که ادم راحتی هست شتید بتونه یک نصفه روز طبق اصول بقیه پیش بره از اونجایی که استاد دوست داره همه چی ساده راحت باشه همه موضوعاتو راحت ساده میکنه و دقیقا مریم جون تعریف میکنه که استاد بعد از سفر به دور امریکا استاد به تنهایی رفت سفر و تراک کمپر بعد از اون سفر به صورت جادویی همه کارهاش راحت تر شد استاد واقعا تو همه چی عالی هستن چقدر دوستون دارم استاد اینطور همه چیو برای دانش اموزانتون اسون میکنید
قانون استاد: چطور از این سادتر لذت بخش تر آسون تر
چقدر منظره پشت سر استاد جان مریم جان زیباست چقدر لذت میبرم و استاد کردیت همه این آسودن بودن همه کارهاشو فقط هدایت پروردگار ربط میده
چقدر حرف استاد ارزشمنده وقتی از دور به مسائل سر بالایهای زندگی نگاه میکنیم خیلی سخت به نظر میرسه وقتی تو دل شرایط میری میبینی انطورهام فکر میکردیم سخت نیست
چقدر جمله استاد طلاییه: هر مسئله ای که در اینده پیش بیاد را حلش تو دل همون مسائل هست
اگر یک تضاد پیش میاد یعنی فرصت برای پیشرفته برای بزرگ شدنه جواب تمام مسائل تو دل مسائل هست
نگرانی همیشه فلان اتفاق بی افته ذهن میاد بدترین حالت ممکن تصور میکنه میخواد مارو بترسونه هر مسئله پیش بیاد مثل گذشته مارو ترسونده دیدیم همش توهم ذهن بوده شیطان استفاده کرده تا مارو بترسونه همواره تمام مسائل راه حل داره باعث میشه ما رشد کنیم وقتی لذت ببریم مسئله ای پیش نمیاد خدارو هزاران مرتبه شکر شماهارو دارم
استاد عزیزم مریم جون مهربون ممنونم بچه هایی که وقت گذاشتین کامنت منو خوندید ممنونم از همتون
سلام بر استادی که استادش خدا بوده سلام بر خانم شایسته که دست خدا در کنار استاد عزیزمان هستند سپاس خدا را که چنین استادی داریم تبریک به هم فرکانسی های عزیز یه روزی رو میبنم که میلیاردها نفر در سراسر دنیا به خانواده وارسته عباسمنشی ملحق شدند و این موهبت الهی رو درک میکنند به قول خانم شایسته چی میشه بله حتما میشه از اینکه هر جای خوبی رو کشف میکنید سریعا اون زیبایی رو به اشتراک میزارین این صاف بودن خدایی بودن اخلاقیات استادمونه که هر چی خدا بهش هدیه میده اون رو سریع دست به دست میکنه و خدا میبینه انچه به استاد هدیه کرده بود رو در اختیار دیگران قرار داده به وجد میاد و میگه این درسته من همچین دستی میخوام و سریعا نعمت های جدیدی رو براش هدیه میکنه استاد عزیز حالم خیلی خوبه من فامیلیم قهرمانی بوده ولی از زمانیکه با اموزه هایت ارام شدم البته به ظاهر 61 روزه ولی غیر منظم 17ماهه که اموزه های شمارو دنبال میکنم فامیلی خودم رو گذاشتم ازاد منش چون واقعا ازاد شدم دو تا پسر دارم بهم میگن ازادمنش ولی خانمم زیاد موافق نیست البته چون خیلی ریسک پذیر هستم میترسه باز هم اشتباه کنم نمیدونه که این یدونه /یدونه ی دیگه ست مستقیم از طرف خدا اومده استاد خیلی ارومم خدارا به اندازه خداییش شکر
میخوام بگم که الان سه ماه فقط زمانیکه حمام میرم هندزفری رو از گوشام در میارم حتی در جلسات کاری هم هستم فایلها بطور ارام در گوشم نجوا میکنن
بقدری با این فایلهای کشف افرینش حال میکنم که حیفم میاد یک لحظه این فایل قطع بشه دیروز که کد نویسی کردم از خدا ایده و الهام خواستم البته این مورد کدنویسی جز موردهای لاینفک هر روزمه الهام اومد ببین هر موقع دیدی یک موردی هست که تو رو اذیت میکنه حالا هر اتفاقی رابطه /معنوی /فیزیکی یا هر اتفاق دیگه که خوشایند نیست مثل قبل نرو یقه ادمها رو بگیری یا اینکه به خدا شکوه و ناله کنی سریع به خودت رجوع کن ببین به چی فکر میکنی و به چی توجه میکنی استاد این روش رو سی ثانیه عمل کردم احساس ارامش عمیقی سراسر وجودم رو در بر گرفت البته در دوره های کشف قوانین اینها رو یاد گرفته بودم ولی یادم نبود و دومین ایده اینکه طبق قسمت دوازدهم کشف قوانین مقطع به مقطع میرم جلو مثلا میخوام برم نون بخرم کد مینویسم و انتظار بهترین اتفاق رو دارم بعد میام میخوام برم اداره ای کد نویسی میکنم میخوام به یکی زنگ بزنم قبلش کد مینویسم بعد زنگ میزنم میخوام برم جلسه همینطور استاد چه روش خوبی دیگه نگران نیستم خدا میخواد یا نمیخواد چون خدا قبلا قدرتش رو به ادمها هدیه کرده و اینکه اگر فلانی نخواد یا اراجیف ذهنی دیگر سریع میگم هیچکس قدرتی در مقابل قدرت خدا نداره
ایده بعدی هر روز اول صبح و شب قبل از خواب ذهن خودم رو دیاگ میکنم و تمامی افکار مخرب رو حذف میکنم و میبینم که اخی سبک شدم گاری رو از خودم با دیاگ باز میکنم و سبکبال به سفر خود سوت زنان ادامه میدم شاد ثروتمند پر قدرت سعادتمند باشید
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سلام به استادهای عزیزم
سلام به دوستان توحیدی ام
خدایا ازت سپاسگزارم هر لحظه هدایتم می کنی هر لحظه داری بهم میگی که الان و در این لحظه چه کاری انجام بدم
وقتی شروع می کنی به تغییر اولش همه چی برات ناشناخته هست اینو می خونی اونو گوش میکنی فکرت درگیره الان اینی که گفتم خوب بود یانه .. الان این خوابی که دیدم نشونش چی بود .… همش داری تقلا می کنی که به سمت بهتر شدن قدم برداری و فک میکنی خیلی سریع به اون خواسته هات میرسی و همه چی گل و بلبل میشه …
ولی بعد مدتی می بینی چرا معجزه نیومد چرا اون اتفاقه نیافتاد پس چرا من هنوز می لنگم …
ولی تو نمی دونی که داری کم کم و آرام آرام تغییر میکنی، نمی دونی معجزه رخ داده و تو خبر نداری وقتی که قبلا میخواستی بخوابی هزارتا فکر و خیال از ذهنت میگذشت و بعد دوساعت چشات هنو تازه گرم میشد ولی الان سرت رو بالش میزاری رفتی…
قبلا کار پشت کار، مشغله ،شلوغی که حتی صبحانه ات یادت میرفت بخوری ولی الان اونقدر همه چی رو برنامه داره پیش میره که وقتی وقت زیادی میاری میگی چرا من بیکار نشستم .. باورت میشه
وقتی قبلا به گذشته فک میکردی به وضعیتت به آدمها ورفتارشون انگار در قلبت آتشی روشن بود و تمام وجودت میسوزوند و هزاربار به خدا میگفتی خدایا جهنم تو همین دنیاست دارم میسوزم و کمک ازش میخواستی .. ولی الان نه تنها اون آتش تبدیل یه گلستان شده که حتی به طور معجزه آسایی گذشته هم از یادت رفته …
تو الان حتی اون جاهایی که غایمکی گریه میکردی فراموش کردی ..
به خودم میگم اینا همش معجزه زندگیته اینا همش یعنی یه جریانی شروع شده در وجودت که داره همه چی میشوره می بره و به جاش سر سبزی و طراوت و شادی میاره
ما در مسیر تغییر گاهی گول میخوریم که نه من چیزی نمی بینم و کو نتایج ولی اونها کارشون شروع کردن و چشم همیشه کمالگرای من فقط میخاد انتها رخ بده بدون تکامل بدون رشد و ظرفیت …
بازم به خودم میگم صبور باش که خداوند به صابران بشارت داده یادآوری کن این تغییرات، برای خودت برهان بیار که آره این آدمی که الان داره کامنت می نویسه چقدر از شبها از استرس و نگرانی بیدار میشد و در تاریکی میشست و یه جا زل میزد .. والان چشماش می بنده و باز میکنه صبح و نور و زلالی روز می بینه …
معجزات رخ داده و به اندازه صبر تو نه هر صبری، صبر زیبا که وجودت پر آرامش و احساس سپاسگزاری و خوب باشه و از همه مهمتر تسلیم حق باشی، رشدو تکامل بیشتر تو مساوی معجزات بزرگ و بزرگتر
اجازه بده قانون تکامل کارش بکنه عجله نکن وقتی قبلا اتاقت و باغ زیباتون ،وسایلت ، لباسهات ، اعضای خانواده ات همه خاکستری بودن ولی الان همه رنگی شدن زیبا هستن یعنی قانون تکامل داره کارش بی صدا انجام میده فقط تو باید ادامه بدی از همین چیزی که داری از همین شرایطت لذت ببر دفترت باز کن از هر چیزی که به یادت میاد بنویس و بگو خدایا ممنونم که دادی بهم، ممنونم که دارمش، ممنونم که لایق داشتنش هستم..
ما فک می کنیم فهمیدن قانون و عمل به اون سه ماه یا یه سال یا دوساله ... اما نه این خوده زندگیه اصلی ترین وظیفه ما هست که هیچوقت ازش چیزی نمی دونستیم و الان که از وجودش آگاهیم باهاش باید زندگی خلق کنیم … قانون رو باید در همه جنبه های زندگیمون عجین کنیم در هر لحظه مون و قبل از همه این مراحل باید اول قانون بپذیریم و باورش کنیم
بارها بپرسیم و بهش جواب بدیم تا برامون ثابت بشه،
آیا تو قانون فهمیدی ،آیا باورش داری؟
“تنها راه موفقیت عمل به دانسته هاست”
چه هماهنگی الله اکبر/سلام به استاد عزیزم و بچها و مریم جان عزیز زیبا.
قبل از دیدن این فایل داشتم با خودم راجب نجواهای شیطان باخودم حرف میزدم وبرای خودم مثال میکشیدم و بعد این فایلو دیدم و استاد مهر تایید بر حرفایی که داتشم برای کنترل ذهنم با خودم میزدم زد/چقدر مریمم جان عزیزز جمله زیبای گفتن که ما نیازهای لحظمون براورده میشه و همین الگو میده برای نیاز های اینده که هنوز به وجود نیومده نگران نباشیم و همون موقع هدایت میاد و مارو هدایت میکنه که اون نیازهام براورده بشه
و چقدر این جمله مریم جان بمن باور قشنگی داد که بیشتر تولحظه باشم و لذت ببرم از لحظه و نگران نباشم.
وقتی استاد گوشیو چرخوند میتونستم خودمو تو اون طبیعت زیبا ببینم و احساس میکردم با امکانات تراک کمپر چقدر حال میده واقعا خدایا شکرت.
شبیه اون کوهارو من توی فیلما دیده بودم و چقدر قشنگن کوه درخت تپه ترکیب شدن باهم و سکوتشو احساس میکردم خدایا شکرت.
خدایا برای استادانم برای این سایت برای این ارامش و کار کردن رو خودمون ازت سپاس گزارم.
سلام عزیزان
فقط ی نوشته رو بگم از این که خانم مریم تو این قابل ها صحبت میکنند و این قدر ساده و بی آلایش جلوی دوربین حاظر میشه خودش الگو و دلگرمی بزرگی برای ما خانم ها که خیلی به خودمون سخت نگیریم .و راحتر سفر کنیم .از این که یاد بگیریم با خودمون تو ساحل باشیم.،،،
سلام به استاد گرامی ومریم بانوی عزیز و همه دوستان عزیزی که این متنو میخونن
با دیدن این فایل چقدر لذت بردم
ازاینکه این دوفرد هیچوقت زیبایی ها براشون عادی نمیشه بااینکه کاملا درمحیطیزندگی میکنند که شبیه این مکان زیباست
من و همسرم دومین قدم از قدم دوازده رو خریدیم و داریم ازش استفاده میکنیم
البته بااکانت همسرم خریداری کردیم
وچقدر استاد قشنگ درمورد جاده آسفالت در دل جنگل وزیبایی بیان کردند که البته استاد تواین فایل اشاره به اون جاده آسفالته کرده
وچقدر لذت بخشه منو همسرم زیبایی هارو میبینیم نشونه هارو میبینیم وکلی باهم صحبت میکنیم و همین هم صحبتی درطول روز باهم کلی سطح انرژیمون بالا میره قشنگ با پوست وگوشتت حس میکنی داری خلق میکنی زندگی خودتو
نشونه ها خیلی ریزن ولی وقتی مینویسی و شکرگزاری میکنی یک شعفی تووجودت جریان میگیره که باهیچیقابل مقایسه نیست
من یه دفتر گرفتم که هراتفاقی درطول روز افتاد یعنی اتفاقات مثبتی که افتاد همون لحظه مینویسم وقتی همون لحظه مینویسم قشنگ حس خالق بودنمو درک میکنم
و جالب اینه که الان حس میکنم با خدا آشتی کردم
باهاش حرف میزنم ازش نظر میخوام ومنو خیلی راحت راهنمایی میکنه که بیشتر نعمت ها و زیبایی هارو ببینم یعنی داره اون حائل بین منو خدا ازبین میره
و من چقدر سخت گرفته بودم این قانون و این خدای مهربون و که چطوری میشه درکش کنم
و چقدر آسون این روزها دارم عمل میکنم به گفته هاش و حال درونم چقدر رنگی رنگیه.
مدد یا الله!
سلام به استاد عزیزم، مریم قشنگم و دیگر دوستان همفرکانس و توانمندم که حضورشون در این سایت نشانهٔ توانمندی آنهاست.
چقدر خوبه که تجربههامون رو با هم به اشتراک میگذاریم. ممنونتم مریمجان. اونچه شما میگی، برای ما خانمهای سایت چند برابر تاثیرگذاره، چون توی چشم من یکی، شما علاوه بر حق استادی که بهخصوص در دورهی کشف بر گردن من گذاشتین، یک بانوی خودساختهای هستین که میتوان به چشم الگو نگاهتان کرد و راه پیمود. دم و بازدمتون گرم که چنینید!
من تمرین نوشتن رو اول بار حدود سه سال پیش وقتی تقریبا در یه بنبست شدید افتاده بودم، شروع کردم. اول به اسم ستارهی قطبی نبود، فقط مینوشتم و سپاسگزاری میکردم.
با یه دختر 18 ساله از خونهی خودم بیرون زده بودم و مهمون خونهی مامانم بودم. یه خونهی پنجاه متری کوچک که حتی جا نداشت وسایلمون رو بیاریم. حتی به اندازهی کافی نتونسته بودم لباس بیارم و مجبور بودم هر شب لباسهام رو بشورم تا برای فردا لباس مناسب داشته باشم. دخترم برای اینکه اون شرایط روحی ناشی از جدایی رو بتونه هضم کنه، نیاز به خلوت و یه جای دنج داشت؛ اما توی یه خونه که سه نسل داشتیم زندگی میکردیم، چنین امکانی نبود. و من واقعااااا هیچ راهی نداشتم، هیچ مطلق بودم.
فایل رزای عزیز رو که گوش دادم که میگفت من برای پتویی که رو میکشیدم و کوچکترین چیزها که به چشم نمیآن، شکرگزاری میکردم، میگفت من چیزی برای شکرگزاری نداشتم و مینشستم چیزی رو به زور پیدا کنم تا سپاسگزاری کنم. این حرفها رو که شنیدم با خودم گفتم خب، وضع من که خیلی بهتر از رزاست. پس این یه نشونه است و تنها راهی که در اختیارم هست، همین شکرگزاری است.
صبحها زودتر بلند میشدم و توی نوت گوشیم شروع میکردم به سپاسگزاری از داشتههام. این داشتهها گاه کاناپهای بود که روش خوابیده بودم و گاه گردش خون توی رگهام که حسشون میکردم. گاه از امنیت خانهی مادریام مینوشتم و گاه از بندبند بدنم. گاه به گذشتههای زندگیم میرفتم و لحظههای شادش رو به یاد میآوردم و مینوشتم. به یاد میآوردم که حتی لحظهای خدا رهام نکرده، از نوزادی تا حتی آن زمان که مشرک بودم و نمیدیدمش. یادآوری این لحظات چنان من رو شیفتهی این خدا میکرد که لحظه به لحظه به اعتقادات توحیدیام افزوده میشد. گاهی کل بدنم رو میگذاشتنم در کفهی ترازو و شروع میکردم بابت هر قسمت آن سپاسگزاری کردن. انگشتهای پام رو تکون میدادم و میفهمیدم هر مفصل تو بدنم چقدر بجا نشسته است و چقدر زندگی بدون هر کدام از آنها سخت میشد و روز به روز بدنم رو دوستتر داشتم. بعضی روزها آدمهای اطرافم رو حلاجی میکردم و نکات مثبتشون رو مینوشتم و ذره ذره دیدم که چطور رفتارها تغییر کرد و چقدر مهر جهان به سمت من کشیده شد. بدون استثنا همه، حتی آنها که با من سر جنگ داشتند و پیش از این زبان به تهدید گشوده بودند، ادبیاتشان تغییر کرد و از الفاظ این «دختر بسیار معصومه»، «این دختر هیچ تقصیری نداره»، استفاده میکردند. تا جایی که پیغام فرستادن که به زهرا بگین خیالش راحت باشه و ما براش دردسری درست نمیکنیم که حتی اگر میخواستند درست کنند هم نمیتوانستند، وقتی من در حصن حصین الله بودم.
نوشتنهای هر روز من ادامه داشت. گاهی در قالب ستارهی قطبی بود و من خواستهای رو هم مطرح میکردم، اما بیشتر اوقات یه عشقبازی بود با کسی که دیگه تنها کسم شده بود.
توی همون شکرگزاریها بود که فهمیدم من در تمام عمرم زندگی راحتی داشتم. حتی تو سختیها هم خیلی روون و راحت زندگی کردم. وقتی تمرکزم رفت روی نکات مثبت زندگیم، از نوزادی تا 45 سالگی، متوجه شدم از عهد الست، اسم من روی فرش قرمز دنیا ثبت شده است. قرار خدا بر این بوده که چرخ زندگی زهراش به نرمی بچرخه و اگر هر کس دیگهای هم فقط به نکات مثبت زندگیش زوم کنه، به همین نتیجه خواهد رسید که البته من واقعا روی فرش قرمز دنیا بودهام.
خدا خودش میدونه وقتی لبخند یه عابر یا یه ترمز ماشینی برای عبور رو میدیدم، چقدر سپاسگزار میشدم و هنوز هم همینگونه است. اینقدر ماجراهای شیرینی برام توی مسیر هر روزه به اداره اتفاق افتاده است که نوشتنش کتابی را میطلبد. رانندهای که حاضر نمیشد مسافر بزنه تا من راحت صندلی عقب بنشینم یا رانندهای که مسیرش رو عوض میکرد تا من رو برسونه و وقتی میگفتم من راضی به این کار نیستم، میگفت خانم شما مگه چه فرقی با خواهر من دارید؟! من فکر میکنم دارم خواهرم رو میرسونم. یا مسافری که حتی من چهرهاش رو ندیدم و چون راننده پول خورد نداشت، کرایهی من رو هم حساب کرد و رفت، بیآنکه اجازه بدهد من برگردم و از او تشکر کنم. همین امروز صبح توی تاکسی نشستم و دیدم کیفم خالی است. خواستم با موبایل پرداخت کنم با مشکل اینترنت روبهرو شدم. از راننده خواهش کردم که چون مسیر زیادی رو طی نکردیم من رو پیاده کنه تا از عابر بانک پول بگیرم. راننده دلیل پیادهشدنم رو پرسید و وقتی دلیل رو فهمید اجازه نداد پیاده شوم. خداروشکر مشکل نتم برطرف شد و من پول رو پرداخت کردم؛ اما جای قشنگش اینجا بود که گفت اگه میخوای بیشتر پول جابهجا کن من دستی بهت مابقی پولت رو بدم تا مجبور نشی بری عابر بانک. با خودم میگفتم برای چی باید یه آدم غریبه چنین مهربانانه رفتار کند؟! چه صبح شیرینیه صبحی که با این همه لطف شروع بشه! انگار از آسمون داره محبت میباره.
نوشتههای هر روزهی من هنوز هم ادامه دارد. و ورق چنان برگشته است که گفتنی نیست. چند روز پیش که داشتم کدگزاریم رو مینوشتم، یه نگاه به دور و برم انداختم. دخترم تو اتاق اختصاصی خودش خوابیده بود با بهترین امکانات. مادرم توی اتاق اختصاصی خودش خوابیده بود و من در خانهای با امکانات کامل با وسایل کامل و در آرامش بینظیر داشتم سپاسگزاری میکردم. و شاید جزو اولین بارها بود که بعد از بیست سال صدای چهچهی زیبای پرندگان رو از این خونه میشنیدم و ذوق میزدم.
همین امروز صبح بعد از یه مراقبهی شیرین و بعد از نظافت آشپزخونه که از دیشب مونده بود، بعد از اینکه یه خوشوبش عاشقانه با بچهم کردم، بعد از اینکه راحت لباس تمییز مناسب قشنگی که خیلی ترکیب رنگش رو دوست دارم پوشیدم، در آرامش کامل از خونه اومدم بیرون. هندزفریم شارژ داشت، بهترین آگاهیها همراهیم میکردن و استاد قشنگم داشتن برام حرف میزدن، (این نکتهی خیلی مهمهیه که باید بهش توجه کنیم. ما در خلوتهامون بهترین معارف و آگاهیها رو داریم گوش میدیم و این یکی از بهترین نعمتهاست. خیلیها صبحشون رو با غمانگیزترین آهنگها یا با فکرهای آزاردهنده میگذرونند. مثلا گاهی اوقات به خودم میگم کاشکی ما هم زمان پیغمبر بودیم و میتونستیم از حضورشون استفاده کنیم. خب این امکان برای ما مهیا شده و یک نفر رسولانه هر روز و در هر خلوت ما رو با پیغام توحید داره پر میکنه و یعنی دقیقا همون شرایط برای ما مهیا شده است. همینجا دوباره از استاد قشنگم قدردانی میکنم که اینقدر شیرین دست خدا شده است و سخاوتمندانه ما را به خلوت خوشیهایش راه میدهد).
داشتم از نکات مثبت امروزم میگفتم که چقدر از صبح تا حالا روون گذشته و راحت. ادارهای که همه زیر نظر یک نفر کار میکنند و بالاخره محدودیتهایی دارند و بهطور حیرتانگیزی من مستقلانه و رها کار میکنم. از همکاران مهربونی که زندگی باهاشون من رو با تنش و عصبانیت روبهرو نمیکنه و حضور در کنارشون برام دلچسبه. از سیستم و از صتدلی راحت و چاییهای خوشمزهی آقای جعفری. از لبخندهای شیرین آقای جعفری که قند کنار چاییش محسوب میشه تا محیط امن و راحت و زیبا و بی دردسر کار. از فن خنک و پنکهی اختصاصی که کنارمه تا دسترسی به اینترنت و تلفن و برق و شارژ و تمام آنچه باعث میشه راحت این هشت ساعت رو بگذرونم. از یه صبحانهی لذیذ و مقوی که خوردم تا میوههای درجهی یک که یکی از همکاران تعارف کردند. از همکاران سخاوتمند مهربانی که اینجا هستند تا زهرای بینظیری که چنین زیبا میبیند. الان که داشتم اینها رو مینوشتم و از سخاوت همکارانم تعریف میکردم، یکی دیگه از همکاران بستنی برامون گرفت.
هنوز ساعت 11 صبح است و روز به نیمه هم نرسیده و زندگی زهرا پر شده از زیبایی و اتفاقهای خوب. گاهی حتی سپاسگزاریام از این بابته که تو زندگی من اتفاق بدی نمیافته. اینکه همهچی اینقدر روونه، راحته، شیرینه، خود این اتفاقات یعنی ثروت، یعنی نعمت و جای شکرگزاری داره. سپاسگزاری از اینکه در این دنیا که مردم دیگه بهسختی میتونن حال خودشون رو خوب کنند، ما به راحتی میتونیم با توجه به نکات مثبت، حالمون رو تغییر بدیم و سرمون جلوی حضرت رفیقمون بالا باشه که دمت گرم! خوب دنیایی آفریدی. ما از تو راضی هستیم و تو از ما راضی باش. (رضی الله عنهم و رضوا عنه)
یه خاطره تعریف کنم و یادداشتم رو کوتاه کنم. دیروز یکی از همکارانم میگفت من اصلا نمیتونم از درون خوشحال باشم. فکر میکنم حتی زمانهایی که خوشحالم باز هم ناراحتم. البته منظورش یه حزن فلسفسی و از این حرفها نبود. شاکی بود. از وضعیت شاکی بود. تقریبا همیشه شاکی است. یک بار به او گفتم بزرگترین سپاسگزاری من اینه که دیگه وقتی چشم از خواب باز میکنم، غصهای کنج دلم نیست. نگرانیای ندارم. وجود کسی آزارم نمیده و این خیلی جای سپاس داره. اونوقت بود که انگار بهش تلنگری زده بودند که چقدر ارزشمنده که صبح بیدرد و بیغصه چشم باز میکند. اما در هر صورت چون تمرین نمیکند، اون احساس رضایت درونش نهادینه نشده است، اگرچه این دوست من هم سراپا نکات مثبته (واقعا دارای نکات اخلاقی فوقالعلادهایه. مثل بسیااااار مؤدبه. بسیاار قشنگ حرف میزنه. مبادی آدابه. دستپختش بینظیره. سخاوتمنده و …) اما اون روز که گفت هیچی خوشحالم نمیکنه، معجزهی سپاسگزاری رو فهمیدم و دریافتم که بزرگترین ثروت دنیا همین حال خوبه که باید درون انسان نهادینه باشه.
دوستان گلم، تو سپاسگزاری هر روزتون گاهی از خدا تشکر کنید که به این دنیا آوردتتون و میون میلیونها انتخاب، شما مورد انتخاب قرار گرفتید و اومدید توی این دنیا تا خود خدا رو بشناسید. اگه نعمت خلق شامل حالمون نشده بود، هیچ شناختی از خدا نداشتیم. این قشنگترین نعمت دنیاست که ارزانی همهی ما باد بیش از پیش!
سلام زهرا جانم.
بی نهایت لذت بردم از خوندنِ کامنتت.
دلمو بردی با کامنتت.
چقدر زیبا و لطیف از اهمیت سپاس گزاری نوشتی.
دلم قنج رفت برای سپاس گزاری.
هر لحظه از زندگیت که اتفاقاتِ عالی میوفته که امیدوارم همیشه باشه و پایدار، نوشِ جانت باشه.
چقدر قلمت رو دوست دارم.
دوست نداشتم تموم شه.
میشه وقتی داری مینویسی زیادِ زیادِ زیاد بنویسی؟
کیف کردم از همه ی خوبی های اطرافت که برای تو اکتیو شدن.
خوشحالم که آدمهای پیرامونت، روی خوبشون رو به تو نشون میدن.
خوشحالم برات که سپاس گزارِ خوبی هستی و پاداشِ سپاس گزاری ها و توجه به نکات مثبت رو دریافت میکنی.
نوشِ جونت باشه زهرا جانِ نازنینم.
ماچ و بغل و قلبِ فراوان از سمانه به زهرا جانِ نازنینم.
در پناهِ اللهِ یکتا باشیم همه مون.
الهی شکرت برای بادِ دلبری که ساعتهاست میاد و من عاشقشم.
ممنونتم عزیزدلم.
یکی از نکات مثبت زندگیمون وجود این سایت و این دوستان بامعرفت زیبااندیشه که وجودشون مثل گوهر ارزشمنده.
حقیقتا ماها اهلی این سایت شدیم. چه بنویسیم چه ننویسیم و خداروشکر بابت این اهلیشدن.
سمانهی قشنگم،
ممنونتم که اینچنین از قلم من تعریف میکنی و اعتمادبهنفسم رو بالا میبری.
من سپاسگزار خدا هستم که چنین دوستانی رو سر راهم قرار داده. هر بار که هر کدوم از دوستانم از قلمم تعریف میکنه، تو دلم میگم من میفهمم که این کلمات تاییدی از جانب خودته تا اعتمادبهنفس زهرات رو ببری بالا و عزت نفسش رو افزایش بدی و من خوشحالم که این تعریف رو از زبان تو میشنوم. چون خود تو استاد دیدن نکات مثبت و توصیفات دلپذیری هستی که بر دل مینشیند.
همراهیت رو تو این مسیر سپاسگزارم و برات بهترین اتفاقها رو آرزو میکنم.
سلام به زهرای عزیز
چقد زیبا از زندگیت گفتی و چقدر برام لذت بخش بود لحظات عاشقیت با خدا
اون لحظه ای تعهد دادی و نشستی با خودت حرف زدن که سپاسگزار نعمتهای خدا باشی و گفتی من خیلی از رزا شرایطم بهتره
و شروع کردی روز به روز بهتر شدن و جاری شدن نعمتهای خدا به زندگیت
شروع شد احساس لیاقتی که باید در تو بودجود میومد.
چقد زیبا گفتی وقتی انگشتتو تکون میدی میفهمی که الان جه اعضایی از بدنت بهش وصله و بابتش شکرکزاری
حال خوبتو خریدارم عزبزم
خیلی دوست دارم
مرسی که برامون نوشتی
منم بابت وجودت سپاسگزارم عزیزم
خیلی دوست دارم در پناه حق به خواسته های قلبیت برسی عزیزم
ممنونم آزاده جانم.
چه شیرین و بیآلایش تمام احساس پاکت رو به من هدیه دادی و چقدررررر وجود شما ارزشمنده. حس میکنم خدا به داشتن این بندههاش افتخار میکند. بندههایی که بیتوقع مهر میپراکنند و بیمنت همدیگر رو دوست دارند و چه صبح ارزشمندیه صبحی که با چنین مهری آغاز بشه.
برات دریا دریا آرامش، سبدسبد شادی و بینهایت حال خوب رو آرزو میکنم.
سلام زهرا جان
دیشب پیامت رو خوندم و لذت بردم اما هر کاری کردم که چیزی برات بنویسم نشد دلی نبود با اینکه شب بود سکوت بود صدای جیرجیرکها بوی گل…
اما الان فهمیدم چی باید بنویسم ما چون توی خانواده مذهبی بزرگ شدیم بیشتر در معرض جملات اشتباه در مورد خداوند بودی یکی از این جملاتی که شاید شما هم شنیده باشید این بود که هر کسی رو که خدا بیشتر دوست داره جامعه بلا بیشتر بهش بده اگر دیدید سختیهای زندگی بهتون فشار در میآورد علتش اینه که در آغوش خدا دارید فشرده میشوید غافل از اینکه کسی که در آغوش خدا باشه امن است ایمن است ریلکس است نگران نیست اضطراب ندارد استرس نمیکشد
شاد است راحت است در یک کلام حالش خوب است با خودش و با دنیای اطرافش در صلح است مهربان است سردرگم نیست خدا را شکر میکنم متوجه اینها شدم خدا را شکر میکنم که من رو به این سایت هدایت کرد به این راه هدایت کرد خدا را شکر میکنم که از ظلمات به سمت نور آورد خدا را شکر میکنم که دستمو گرفت خدا را شکر میکنم که با خودش منو آشنا کرد با خودم. اینکه زندگی راحته اینکه خدا دوست داشتنیه اینکه خدا عذاب ما رو نمیخواد اینکه خدا ما رو برای راحتی آفریده نه برای زجر دادن اینکه قرار نیست این دنیا سختی بکشیم تا اون دنیا راحت باشیم اینکه مثل ناظم نایستاده پشت سرمان با کوچکترین خطایی بزنه پشت دستمون . اینکه مفهوم هرچه کنی به خود کنی رو فهمیدم اینکه مفهوم ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها را فهمیدم. اینکه خواستههای من اجابت شدن اگه من توی راه درست باشم فرکانس معکوس نفرستم معنی مدرسه مذهبی رفتم بیست و چند سال پیش که از مدرسه فارغ التحصیل شدم یه گردهمایی گذاشتند برای شاگردهایی که یک سال بود از مدرسه فارغ التحصیل شده بودند و یک خانمی رو برای سخنرانی آورده بودند از شاگردان حاج آقا دولابی بود که به تازگی رحمت خدا رفته بود اونجا در سخنرانی یک حدیثی رو از پیامبر برای ما خواند که توی گوش من زنگ خورد به دلم نشست اونجا گفت پیامبر گفتند از خدا خودش را بخواهید بعد از خواب سوال کردند خودش را بخواهیم یعنی چی پیامبر گفتند حتی اگر نمیفهمید معنی جمله را باز هم از خدا خودش را بخواهید.
من تمام این بیست و چند سال فکر میکردم دارم از خدا خودش را میخواهم با غرق شدن در مشکلات. اما آنجا که دیگر توان تحمل کردن نداشتم خودش را به خدایش صدا زدم و دستم را گرفت و آرام آرام با قوانین آشنایم کرد و بعد از مدتی در سایت آمدم ن تازه درک میکنم استاد میگوید هر چقدر پیش میروید این مفاهیم را بهتر درک میکنید الان فهمیدم توی این مدت هر آنچه که فهمیده بودم بچه بازی بوده است حقیقی نبود واقعی نبود شاید هم طی کردن تکامل بود و احتمالاً جلوتر که بروم خدا را بهتر بشناسم باز هم از این بهتر شوم امیدوارم یا الله مدد!
سلام نفیسهجانم
ممنونم بابت زمانی که برام گذاشتی و این کامنت عالی رو ثبت کردی. بیتردید انرژیش به خودت هم بر میگردد.
دست روی چه موضوع حساسی گذاشتی. چیزی که هنوز هم پاشنه آشیل خیلی از ماهاست.
اینکه هر چی پیش خدا عزیزتر باشی، باید بدبختی بیشتری رو متحمل بشی.
اتفاقا امروز صبح که داشتم اسماء خدا رو تو دعای مشلول گوش میدادم، به همین موضوع فکر کردم. اونجا انگار خدا بهم الهام کرد که میدونی چرا اینطوری فکر میکنی؟ میدونی چرا در مورد من اینطوری فکر میکنی که اگه خواستهای رو بهت بدم، چیز دیگهای رو ازت میگیرم؟
چون من رو نشناختی. یه بار دیگه برگرد و به اسمهای من دقت کن.
مگه من بخیلم که اگه چیزی بدم باید چیزی رو بگیرم؟
مگه من بدجنسم که از آزار بندههام لذت ببرم و بخوام اونها اینطوری پیشرفت کنن؟
مگه نمیگی مهربانتر از من نیست؟! (ارحم الراحمین)
مگه به من نمیگی بزرگوار، (یا ذالجلال و الاکرام)؟!
علیم، حلیم، کریم، ودود، محمود، حنان، وفی، محسن، مجمل، منعم، متفضل توی کدوم یکی از این صفات چنان خدای خشنی نهفته است که برای رسیدن به او باید جام بلا رو سر بکشیم؟
خدایی که وقتی میخواد خودش رو وصف کنه، میگه: کسی که نافرمانیاش کنند؛ اما او میآمرزد (یا من عصی، فغفر).
نفیسهجان
حقیقت اینه که ما خودمون دوست داریم جام بلا رو سر بکشیم وگرنه اگه یه ذره تو صفات خدا دقت کنیم، چنین مفهومی رو نمیتونیم برداشت کنیم. وگرنه:
این نمکپاش خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر میشکنیم باز نمکها دارد
کامنت تو یه نشونه دیگه هم داشت و اون همفرکانسی بچههاییه که با هم پر ارتباط هستند. جالبه که دقیقا من و تو به یک موضوع فکر میکردیم!!!
ولی در مجموع اونچه که امروز صبح به من الهام شد این بود که برای باورسازی نسبت به خدا باید روی اسامی خدا بیشتر تمرکز کنم و با کهنهخدای قدیمی خداحافظی کنیم که هر لحظه مرا تازه خدایی دگر است این.
به دستان این خدای مهربان کریم سخاوتمند بخشنده میسپارمت!
الله اکبر از این همزمانی
سلام زهرا عزیزم عزیزم
امروز سطح انرژی پایین بیدار شدم طوری که نتونستم شکرگزاریم رابنویسم اومدم گوشیمو برداشتم دیدم ایمیل دارم و خدا را شکر لیست دیدگاههای ارسالی برام از طرف شما بود.
دقیقاً دیروز توی این حس رفته بودم که اگه خدا یه چیزی رو میده یه چیز دیگه رو باید بگیره دقیقاً جملهای که شما توی کامنتت بهش اشاره کرده بودی.
ممنونم که برام از دعای مشغول نوشتی ممنونم که برام از مهربونی خدا نوشتی این چیزی بود که امروز صبح واقعاً بهش احتیاج داشتم آرامش الا به ذکر الله تطمئن القلوب . چون دوباره مورد حمله هجمه نگر انیها و ترسها شده بود دوباره بسم الله الرحمن الرحیم یادم رفته بود جالب نیست ما تو خانواده مذهبی بزرگ شدیم گفتن بهمون اول هر کاررا با نام خدا شروع کنیدولی خدایی که بهمون شناساندن نه رحمان بود نه رحیم در صورتی که شما گفتید یا جوشن کبیر چقدر صفات مثبت خدا دارد چقدر مهربون و دوست داشتنی است چقدر ذوفضل علی العالمین است .
ممنونم عزیزم خدا از زبون تو باهام حرف زد از نوشته تو منو آروم کرد
خدا مهمون قلبت نه، صاحب خونه و ساکن و مقیم قلبت باشه همیشه
سلام زهرا جان
چقدرلذت بردم از کامنتی که نوشته بودی و از این همه تغییر که در زندگیت ایجاد کردی
دیروز صبح که بیدارشدم کامنت زیباتون رو خوندم و یه چیزی که مثل چراغ تو ذهنم روشن شد شکرگزاری های روزانه بود
بیشتر از یه ساله که کتاب راندابرن رو خوندم و هر روز صبح 10 تا شکرگزاری تو دفترم مینویسم ودر طول روزم سر یه سری مسایل سپاسگزاری میکنم
ولی دیروز که کامنتتون رو خوندم یهو گفتم سعیده خیال کردی با 10 تا شکرگزاری کار حله تو یکم تکاملتو طی کردی پس باید در عمل هم تغییر کنی و به حداقل ها قانع نمونی
و شروع کردم به شکرگزاری بابت هرجیز قاشق بشقاب در دیوار سنگ مایع دستشویی مبل و…..
بعد دیدم چقدر حالم بهتره
چقدر همه چیز روانتر وبهتر حل میشه و جلو میره
از دیروز تاحالا سعی میکنم هرقدمی که برمیدارم و هرچه که میبینم رو بابتش شکر کنم
خواستم ازتون تشکر کنم که با کامنت زیباتون و یاداوری زندگی رزا جون یادم اوردین که باید شکر گزاری رو مثل نفس کشیدن مدام انجام بدم
همیشه موفق باشید
خدایاشکرت خدایاشکزت خدایاشکرت
سلام به سعیدهی شکرگزار
ممنونتم عزیزدلم بابت حس مثبتی که بهم دادی. همین کامنتی که برای من گذاشتی و به این زیبایی از من تشکر کردی، نشون میده توی تصمیمت راسخی و یقینا جوایز ارزندهای رو دریافت خواهی کرد که نوشت باد!
یه جمله تو کامنتت خیلییییی قشنگ و دلچسب بود. گفتی شکرگزاری باید مثل نفسکشیدن برامون باشه، خیلی تعبیر زیبایی بود و امان از زمانی که نفس فراموشمان شود.
بهترینها نصیب دل مهربانت!
به نام خداوند هدایتگرم که همیشه دستمو گرفته و هزار برابر قشنگ تر از اونی که خواستم رو بهم داده.
سلام استاد نازنینم و مریم جانم
خدایا هزاران هزار سپاس که منو به این سایت و این بندگان آگاه و زیبات هدایت کردی.
خدایا سپاس که صدای خواسته هام رو شنیدی و چه زیبا منو به مسیر آگاهی آوردی.
استاد همین امروز صبح که داشتم با موسیقی تجسمی جلوی دریم برد جادوییم از شکرگزاری هام و خواسته هام مینوشتم و عشق میکردم،از شدت سپاس مهربانی خدا اشکم دراومد و با خودم گفتم من اگه بخوام از سپاس گذاری هام بنویسم تا شب فقط باید بنویسم و بنویسم و صفحه ها پر کنم،به قول مریم بانو.
وقتی شروع میکنی به دیدن نعمت هات و سپاسگزاری بخاطر اونا، تازه متوجه میشی چقدر نعمت و فراوانی داری که برات عادی شده و بهشون توجهی نمیکنی و خدای من من چه خوشبختم که هر ذوز دارم زیبایی های زندگیم رو ریز تر و با جزییات میبینم و باهاشون عشق میکنم.
همین دیشب جایی بودم که به محیط بسیار شلوغ بود اطرافم،یه ماه قشنگ تو آسمون و یه دریاچه کوچیک
و من به خودم اومدم دیدم چنان محو تلالو نور ماه در دریاچه و شنیدن صدای جیرجیرکا بودم که با بغض فقط داشتم مدام میگفتم سبحان الله وه که چققققدر قشنگی خدا…
و متعب از اینکه جرا آدمای اطرافم از ایییینهمه زیبایی تعجب نکردن و خیلی ساده دارن ازش میگذرن !!!
حتی همون لحظه به دخترم گفتم به نظرت اینهمه زیبایی عجیب نیست؟؟
که البته اونم با تعجب نگاهم کرد :)
میخوام بگم استاد من این آدم نبودم. منم خیلی ساده از کنار قشنگی ها و نعمت ها رد میشدم و حتی طلبکار دنیا،همیشه میگفتم خب مگه چیه؟؟چیز خاصی نیست!!!
ولی آشنایی با شما و این سایت مقدس،چشم منو روی زیبایی های زندگیم باز کرد
Resolution همه چیز برام بالاتر رفته. نعمت هایی که قبلا برام عادی بود، الان شگفت انگیز شده
گاهی به خودم میام میبینم از قشنگی گلدونای تراس تو خونم یا دیدن صحنه طلوع و غروب دارم اشک شوق میریزم و چه قشنگه زندگی آگاهانه.
چه قشنگه دیدن و لمس نعمت هات که باعث سرازیر شدن بیشتر نعمت به سمتت میشه.
این دید زیبا و این آگاهی رو مدیون شمام
موضوع دیگه که گفتین استاد اینکه سختی ها از دور خیلی سخت تر هستن.
دقیقا تو زندگیم تجربه کردم که هر آنچه برام بزرگ و سخت و ترسناک بوده، وقتی رفتم تو دلش دیگه اونقدر سخت نبوده و انگار هر قدم، قدم بعدی رو دنبالش میاره.
هر قدم تو رو آماده میکنه برای هدایت بعدی و یهو به خودت میای و میبینی اونچه از دور ترسناک بود رو تو انجامش دادی.
من در مورد کار و تحصیل و زندگیم بارها این موضوع رو تجربه کردم و ممنون که بازم بهمون یاداوری کردین.
البته که من از خدای هدایتگرم خواستم منو رو دوشش بنشونه تا من سوت زنان و عشق کنان زندگیمو زیباتر از اونچه بهم داده بهش تحویل بدم و میدونم تحت حمایتش هر روز خوشبخت تر میشم :)
استادم امروزم رو هم برام ساختین و ازتون ممنونم ما رو همسفر این مسیر زیبا کردین.
خدایا سپاسگزارم
سلام مژده جان.
بی نهایت لذت بردم از خوندن کامنتت.
تحسین برانگیزی که اینطوری سپاس گزاری میکنی و به زیبایی ها توجه میکنی.
غرقِ ذوق و شادی شدم متنت رو خوندم، چقدر توصیف هات قشنگ و تو دل برو بودن.
مرسی که نوشتی عزیزم.
مرسی که به اشتراک گذاشتی حال و هواتو از سپاس گزاری هات.
این نشاطی که ازش نوشتی رو درک میکنم، تک تکمون غرقِ این نشاطیم.
صبح تو پیاده روی به خدا گفتم:
لطفا منو همیشه همینطوری عاشق و شیدای خودت نگهدار.
قبلِ حضورِ پر رنگِ خدا تو زندگیمون، چطوری زندگی میکردیم؟
الان یه طوریه که هر روز هر لحظه زیبایی ها و محبت های بیشتری میان سر راهم.
الهی شکرت.
از خوندن هر کلمه ات لذت بردم، خیلی زیبا نوشتی.
این دعا رو در حقِ خودت و خودم و همه ی بچه های سایت، به نقلِ قول از خودت تکرار میکنم:
من از خدای هدایتگرم خواستم منو رو دوشش بنشونه تا من سوت زنان و عشق کنان زندگیمو زیباتر از اونچه بهم داده بهش تحویل بدم و میدونم تحت حمایتش هر روز خوشبخت تر میشم :)
الهی آمین.
الهی شکرت.
خدایا شکرت برای همه ی زیبایی ها و نشانه هایی که هر لحظه بهم میدی.
درود به سمانه عزیزم و همه دوستان گلم
ممنون از نظرت عزیزم و آمین که همگی بتونیم در سایه هدایت رب عزیزمون مسیر زندگی رو با لذت جلو بریم. چیزی رسالتمونه و روزمرگی ها باعث شده بود ازش غافل بشیم.
خدا رو هزاران بار سپاس که در این فرکانس دیدن و درک نعمت ها و بودن در بین این دوستای توحیدی قرار گرفتیم.
از رب هدایتگرم میخوام هر لحظه کمکم کنه تا غفلت نکنم و در مسیرم شکرگزار و سربلند باشم
که خودش گفته شما رو می افزایم
یعنی ظرفمون رو برای دریافت بیشتر نعمت ها ارتقا بدیم وگرنه نعمت او که به وفور هر لحظه بر ما جاریه.
و به قول شما؛
خدایم همیشه منو عاشق و شیدای خودت نگه دار