خداوند بهتون قوت بده ک اینقدر با شجاعت و عزم قوی چهار ساعت پیاده روی کردید بدون اینکه ذره ای از مسیر خسته بشید. هرچی بیشتر گذشت و هرچه به پایان مسیر میرسیدید، به زیبایی بیشتری هدایت میشدید.
چقدر خوبه در مواردی که مسیر سخت بنظر میرسه و انسان در طول مسیر خسته میشه و ذهن شروع میکنه به غر زدن و شکایت، بیایم نکات مثبت و جنبه مفید مسیر رو تو ذهنمون بولد کنیم و به پاداشی ک خدا برای این جسارت ما در نظر گرفته فکر کنیم. این میتونه هرچیزی باشه و اینجا شما از این جنبه که بدنتون قوی میشه و قدرت جسمانیتون بالا میره، بهش توجه کردید. من تحسین میکنم این ایمان و نگرش مثبت تون واز خدای بزرگ براتون زیبایی بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر میخوام.
خدای من چقد آب شفاف بود. وقتی زوم کردید روی سنگ های تو اب انگار ک اصلا ابی نبوده روی اون سنگها اینقدر همه چی شفاف بود.
یا اون سنگ های شگفت انگیزی ک در نگاه اول واقعا انگار خرده چوب بودند و نه سنگ! سنگایی ک مثل شمشیر روی دیواره کوه تصویر زیبایی ایجاد کرده بودند، چقدر تمیز و تیز و زیبا بودن.
الهی شکرت بابت این درخت های سر به فلک کشیده. وقتی شما دوربینو به بلندای درخت هدایت میکنید، خودمو میبینم ک گردنمو تا اخر سمت اسمون بردم تا بتونم ببینمشون اینقدر ک بلند و رویایی هستن
استاد چقد حال میده خوابیدن کنار رودخونه و صدای اب ک از هر لالایی بهتره، به خواب بری و ی خواب رویایی و پر از آرامش رو تجربه کنی. من بعضی مواقع ک بد خواب میشم صدای اب و بارون ک میزارم تو گوشم چنان آرامشی تو وجودم میپیچه که الان با تصور اینکه کنار یه رودخونه بخوابم دیوونه شدم
استاد وقتی شمارو میبینم ک درعین حالی ک سنتون از من بیشتره، چقدر بیشتر از من کنجکاو ترید و به دنبال کشف زیبایی ها و شگفتی های بیشتر هستید. وقتی گفتید دوست دارید خیلی بیشتر از اینا -مثل بچگیاتون- کنجکاو باشید و باید روی خودتون کار کنید، از خودم خجالت کشیدم. این جملتون برام خیلیی درس داشت
چقدر شما همیشه به دنبال بهبود خودتون هستید با اینکه بیشتر از هرکس دیگه ای جهان زیبارو دیدید و تجربه و تحسین کردید؛ یا با اینکه بیشتر از همه به فناوری و تکنولوژی جدید دسترسی دارید اما بازم دنبال پیشرفت و کنجکاوی و زیبایی بیشتر هستید.
وقتی برمیگردم به فایل هایی ک سالها قبل گذاشتید روی سایت و مقایسه می کنم اونا رو با فایل هایی ک الان منتشر می کنید، می بینم چقدر بیشتر رشد کردید و این تو رفتارتون و زندگیتون کاملا واضحه. چقدر عزت نفستون بیشتر شده؛ چقدر زیبابین تر شدید؛ چقدر تمرکز تون بیشتر روی اصله؛ چقدر ایمانتون قوی تر شده؛ و همه اینا برمیگرده به اینکه شما در هر شرایط و جایگاهی که باشید با هر میزان موفقیتی، بازم به دنبال پیشرفت و بهبودی بیشتر هستید و «اینه دلیل پیشرفت های روزافزون شما که از همون اول مسیرتون باهاتون بوده و هر بار رشد کرده»
من شمارو تحسین میکنم و سعی میکنم مثل شما اینقدر متعهد و با ایمان قدم بردارم؛ زیبایی ها رو بیشتر و بیشتر تحسین کنم و دنبال نکات مثبت هر مسئله ای باشم
استاد عزیزم از شما سپاسگزارم بابت این سفر و آگاهی هایی که در حین سفر با ما به اشتراک می گذارید و فرصتی که در اختیار ما گذاشتید تا دلیل این همه موفقیت شما رو بیشتر درک کنیم و ایمانمون بیشتر بشه و متعهد تر به قوانین باشیم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 202276MB15 دقیقه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته جان و همه دوستان گلم در این سفر زیبای الهی
واقعاً چی از این بهتر که چشمات رو باز کنی و ببینی خداوند مهمانت کرده که این زیباییها رو ببینی
این سفر انقدر برای من خیر و برکت داشته تا الان که خدا میدونه
گفته بودم یه سفر و هجرت در پیش داریم، تصمیم گرفتیم به یه محله خیلی خوب هجرت کنیم و کلی تجربیات دیگه و جذاب بدست بیاریم.
این فایل به من این نکته مهم رو رسوند که هجرت همیشه به جاهای خیلی دور نیست، گاهی با تغییر یکم کوچک جایی که هستی میتونی کلی نعمت و تجربه جدید بدست بیاری چون همه جای این جهان زیباست و پر از نعمت و ثروته و قشنگیای خاص خودش رو داره و همه چیز تو این جهان تکاملیه حتی خود مهاجرت.
من خودم اصلاً اخلاقم اینجوری شده که یکم که یه جا میمونم دوست دارم برم جاهای بهتر و داشتم فکر میکردم یکی از نکات لذتبخش زندگی من این بوده که ما بهلطف خدا هرچند سال یکبار توی یه محله خیلی خوب تهران زندگی کردیم و واقعاً هرکدومش چقدر چیزهای جذاب داشته، اصلاً انقدر پروسه تحقق این خواسته برام درس داشت و آموزنده بود که برای هر مرحلش فقط میگفتم خدایا شکرت.
اولاً که من یه مدتی داشتم دنبال خونه میگشتم تو چندتا محله مختلف بعد میرفتم خونههارو میدیم خیلی تفاوت داشت با چیزی که من میخواستم یا هر کدام یه ایرادی داشت که تو ذوقم میزد، بعد فهمیدم تا زمانیکه من دقیقاً مشخص نکنم چی میخوام نمیتونم اون خونه دلخواهم رو پیدا کنم بعد اومدم محلم رو محدود کردم به دو جا دیدم جنس خونهها بهتر شد اما هنوز اونی که من میخواستم نبود بعد دیگه کامل اومدم تجسم کردم محله، کوچه و خونه دلخواهم با رقم و متراژ وشرایطی که مدنظرم بود و این باورها رو که خداوند من رو به بهترین محله و افراد هدایت میکنه تکرار میکردم ما اگر به رحمت و قانون خداوند امیدوار و متعهد باشیم و توکل کنیم به او خودش بهترینهارو برامون رقم میزنه، من حتی گفتم دوست دارم یه مشاور املاک خیلی خوب هم داشته باشه این ملک چون باتوجه به پیشفرضهایی که در مورد این صنف داشتم گاهاً افرادی به پستم خوردن که شبیه پیشفرضهام بودن و من با خودم گفتم باید پیشفرضهام رو درباره این موضوع پاک کنم انسان خوب در همه جا و همه شغل هست(خیلی از دوستانی که در این سایت هستند شغل شریفشون همینه) و خداوند این افراد رو به سمت من هدایت میکنه تا اینکه خداوند یه فرد بسیار فوقالعاده رو سر راهمون قرار داد یه جوان خیلی رعنا واقعاً انقدر من تحسینش کردم که خدا میدونه همانطور که حدس میزنید یه خونه خیلی فوقالعاده دقیقاً تو همون کوچه و محله دلخواهمون با تقریباً همان بودجهای که داشتیم برامون پیدا کرد چون با بودجهای که داشتیم بقیه املاکیا میگفتن امکان نداره تو این محل بتونید خونه پیدا کنید بعد من به خودم میگفتم ببین هر وقت یکی میگه یه کاری نمیشه یا امکان نداره تا قبلش من اگه مصمم نباشم با تمام وجودم مصمم میشم که اون کار رو انجام بدم و اصلاً شده برام یه نشونه، این روحیه رو هم داشتم اما از وقتی با استاد و قوانین آشنا شدم خیلی در من قویتری و پختهتر شد، انقدر این خونه زیباست و دلنشین که واقعاً از تجسمات من خیلی خیلی بهتر بود با همسایگانی بسیار فوقالعاده، اولش که گفت خود صاحب ملک تو خونه است من دوست نداشتم بعد با خودم گفتم چرا اصلاً فکر میکنی این یه ایراده؟ تو چون قبلاً تو مدار نامناسب بودی آدمها رفتار نامناسبی از خودشون نشان میدادن و فکر میکنی همه آدمها شبیه به هم هستن بنابراین اینکه صاحب ملک اگر تو در مدار مناسبی باشی نهتنها یک ضعف نیست بلکه یک اپشن حساب میشه چون اتفاقاً خیلی بیشتر اون ساختمان نظم داره و تمیزه، چیزی که من خیلی دنبالش هستم اونم چی همچین صاحب خونهای که اصلاً قبل ازینکه قرار داد ببندیم پنج دقیقه تلفنی با من صحبت کرد عاشق من شد و به مشاور املاکیه گفته بود من میخوام فقط ایشون رو از نزدیک ببینم و ما رو دعوت کرد به خونه شحصی خودش (اتفاقی که قبلاً برای من نیفتاده بود و فکر نمیکنم برای کسی زیاد این اتفاق افتاده باشه) وقتی من رو دید گفت آقا من پشت تلفن که با شما صحبت کردم انقدر از شما خوشم اومد و دوست داشتم شما رو ببینم و خدا خدا میکردم که شما بیای اینجا، چقدر انسان شریف و خانواده فوقالعادهای داشت که من هنوز که نرفتم اونجا فقط دارم تحسینشون میکنم و خدارا سپاسگزاری میکنم که داره مارو هدایت میکنه.
با این دوره کشف قوانین زندگی من قدم به قدم دارم یاد میگیرم که چجوری خواستههام رو محقق کنم.
اوایل این داستان خیلی راحت پیش نمیرفت یعنی ما هر چی میگشتم میدیدم به در بسته میخوریم اما ادامه دادیم و گفتم ببین اگه داره سخت پیش میره به این دلیل نیست که اصولش اینه و تو انقدر باید خونه ببینی و بگردی که بالاخره خونه دلخواهت رو پیدا کنی، تو اگر دقیق مشخص کنی که چی میخوای، باورهای هماهنگ با خواسته رو ایجاد کنی و مطمئن باشی که بالاخره به خواستت میرسی اصلاً دیگه در بستهای برات وجود نخواهد داشت هر اتفاقی که برات پیش بیاد میخواد یک کلید به تو بده که راحتتر در رو باز کنی پس بهجای اینکه غرق کلیده بشی ادامه بده تا برسی به در و بازش کنی.
مثلاً تا همین چند روز پیش دقیقهای داشتم آگهیها رو نگاه میکردم و گاهی احساسم بد میشد اما اومدم رو باور فراوانی متمرکز شدم و هی احساسم خوب میشد (یاد داستان گواهینامه گرفتن استاد و خانم شایسته که دوره کشف قوانین توضیح دادن میوفتادم) گفتم از این به بعد روزی یه بار بیشتر آگهیها رو نگاه نمیکنم فقط هم اون جایی که میخوام، بعد دقیقاً همان روزی که این تصمیم رو گرفتم این اتفاق برام افتاد و بقیه ماجرا.
دیشب که داشتم بر میگشتم با موتور بودم دوستم رو پشتم سوار کردم و کیف دستیم رو بسته بودم پشت موتور بعد که رسیدیم به یه جایی دیدم کیفم نیست و خب تقریباً همه چیزم تو اون کیف بود، بعد اولش یکم نگران شدم و بعد به خودم یه نهیبی زدم گفتم الان باید احساست حداقل منفی نباشه و به چیزهای بد فکر نکنی و سعی کنی ذهنت رو کنرل کنی بعد بهم گفتم بشین پشت موتور و همین راهی که اومدی رو برگرد، دیگه راه افتادیم بعد من هی سعی کردم اون موقع که به چیزهای بد فکر نکنم بعد که اروم شدم بهم گفت حالا بگو پیدا میشه پیدا میشه اولش اروم اروم بعد یه دفعه با صدای بلند گفتم پیدا میشه به دوستم گفتم پیدا میشه پیدا میشه همینجوری که داشتم میگفتم اینو دیدم یه خانمی داد میزنه آقا آقا بیا اینجا دیدم کیفم دست ایشون و دوستاش بود و بندگان خدا ایستاده بودن منتظر من و میگفتن خدا خدا میکردیم شما زود متوجه بشی و برگردی، چقدر انسانهای شریف و نازنینی بودن، به دوستم گفتم واقعا نباید عاشق این خدا شد که تو 5 دقیقه (کل این پروسه 5 دقیقه بیشتر طول نکشید) درس زندگی به آدم میده که برای یه عمر کافیه، همه چیز به نفع ماست اگر ما ذهنمون رو کنترل کنیم اگر به زیباییها توجه کنیم، همه در خدمت ما هستند اگر ما فقط نگاهمون به خدا باشه. شیطان همیشه داره کار خودش رو انجام میده (چیزهایی میگه که نتیجه احساسیش منفیه) ما نباید بهش توجه کنیم و اجازه بدیم کنترل افکارمون رو بدست بگیره چون رشته افکار مثل یک بهمن میمونه اگر همون ابتدا (در حالت منفی) جلوش رو نگیری وقتی بزرگ بشه مقاومت جلوش خیلی دشواره و برعکسش به سمت موبت میتونه تو را به سمت ایدهها و راهکارهایی هدایت کنه که هرگز قبلش برات قابل مشاده نبود.
انقدر این زیباییها زیاده تو زندگیم نمیدونم کدومش رو بگم
همان دیروز صبح با یکی از دوستام رفتیم سمت منیریه یه سری وسایل بگیریم بعد یه دختر کوچولوی زیبایی رو دیدم، دقیقاً شبیه اون دختری که دوست دارم داشته باشم (من عاشق دختربچههام و عکسش رو انداخته بودم بکگراند گوشیم) وقتی نگاهش کردم چنان لبخندی به من زد قشنگ من احساس کردم دختر خودمو دیدم اونم نگاه و لبخندش اینجوری بود که انگار باباشو دیده انقدر ذوق کرده بود بعد به دوستم گفتم خداوکیلی این لحظه ارزشش چقدره؟ با چی میشه خرید این احساس و لحظه ناب رو، بعد رفتیم یه چند تا مغازه قیمت کردیم هر کی یه چیزی میگفت بعد مثل همیشه بهش گفت الان دکمه هدایت رو میزنیم (این تکه کلام شده برامون) میریم پیش فرد مناسب، بعد رفتیم تو یه پاساژی ته پاساژ یه مغازهای بود یه آقای شریف با یه پسر خیلی خوشقلب و مهربون که وقتی رفتیم انقدر با آرامش با ما برخورد کرد و قشنگ توجیهمون کرد و جنسهاش رو بهمون نشان داد به دوستم گفتم آقا خودشه باید از همین بخریم و تو اون مدتی که ما بودیم شاید پرنده تو پاساژ پر نمیزد اما مغازه این بنده خدا یه لحظه هم خالی نمیشد (دقیقاً چون دارم رو باور فراوانی کار میکنم هی هدایت میشم) گفتم به دوستم ببین از نظر لوکیشنی بدترین جای این پاساژه اما شلوغترین مغازست، اولش هم رفتیم بیرون چون رفیقم میخواست یه چیزی رو چک کنه و وقتی دوباره برگشتیم گفت آقا من مطمئن بودم برمیگردید من به کار خودم مطمئن هستم، به دوستم گفتم ببین چه باورهای خوبی داره که همین باعث شده قشنگ با آرامش و اطمینان کارش رو ارائه بده و دیگه نگران هیچی نباشه، خدا براش میفروشه و آدمهای مناسب مثل من و تو که کم نیستیم رو به سمتش هدایت میکنه.
استاد یعنی اسم زندگیم رو باید بگذارم زندگی به سبک قوانین بدون تغییر خداوند، قشنگ دارم بهبود پله پله رو تو تمام ابعاد زندگیم حس میکنم، قبلاً چیت دی زیاد داشتم اما از زمانی که اون فایل رو گذاشتید و درباره این موضوع حرف زدید که من یک روز هم چیت دی نداشتم فهمیدم ایرادم کجاست چرا من سینوسی نتیجه میگیرم چون من چیت دی زیاد داشتم و اجازه نمیداد نتایج پایدا باشه اما از وقتی چیت دیها رو قطع کردم هر روزم داره زیباتر میشه، واقعاً از شما سپاسگزار هستم.
یه نکتهای رو هم بگم درباره تکامل در هر چیزی در زندگی، خصوصاً کوهنورد و پیادهروی، یادمه یه روز یه برنامهای رو هدایتی در رادیو گوش میدادم که داشتن با خانم افسانه حسامی فرد اولین بانوی ایرانی فانح اورست و دیگر قلههای بلند جهان که یک پزشک هم هستند مصاحبه میکردند (خیلی الگوی فوقالعادهای هستند حتماً دربارشون تحقیق کنید) و چقدر زیبا درباره تکامل در کوهنوردی صحبت میکردند میگفتند که شما باید اول انقدر قلههای کوچک رو بری که برات عادی بشه بعدشم فتح کردن قلههای بزرگ یه روزه نیست من اورست رو تو 2 ماه بالا رفتم اینجوری بود که مثلاً تا ارتفاع 3000 میرفتم 2-3 روز اونجا بودم بعد 500 متر میومدم پایین دوباره 2-3 روز تو ارتفاع 2500 بودم بعدش هزارتا میرفتم بالاتر دوباره 2-3 روز تو ارتفاع 3500 بودم دوباره میومدم تو ارتفاع 3000 متری چند روز بودم تا سیستم بدنم عادت کنه به اکسیژن هوا و شرایط جوی و بعد همینجوری هی رفتم بالا تا بالاخره رسیدم به ارتفاع بلندترین قله جهان، بعد یه نکته جالب تو صحبتهاش که خیلی برام جالب بود این بود که گفتند وقتی رسیدم بالا نمیدونم شاید کمتر از یک روز یا اگر اشتباه نکنم اصلاً چند ساعت بیشتر اونجا نبودن اما میگفت من همیشه تجسم میکردم الان رسیدم بالا و لای ابرهای بالای قله دارم راه میرم و کیف میکنم ازینکه تونستم بلندترین قله جهان رو فتح کنم و میگفت این مسیره و این تجسمات چقدر جذابتر از رسیدن صرفاً به قله بود و میگفت همه چیز مسیره اون شور و اشتیاق اون احساسات عالی رو با هیچ چیزی نمیشه عوض کرد و چقدر صحبتهای ایشون و زندگی و روندشون تحسین برانگیزه و من چقدر همیشه تحسینشون کردم و ازشون یاد گرفتن بهخصوص درباره قانون تکامل.
نکته بعدی این فایل طبیعت زیبا و بکر اینجا و نوع تصویربرداری خیلی خوب استا بود من قبلاً که تصویربرداری میکردم دوستم بهم گفت تو خیلی سریع تو تصویرها میچرخه ممکنه خودت حس نکنی این چرخش سریع اما بعداً که تو قاب تصویر ببینی متوجه میشی که سریع رد شدی از تصویر و این برای بییننده اذیتکنندست بعد دید راست میگه و بعد توضیح داد که همیشه وقتی میخوای بچرخی چه به سمت بالا پایین یا چپ و راست حرکت دست و دوربینت باید خیلی آهسته باشه و بعد که این نکته رو رعایت کردم دیدم چقدر تصویرها بهتر شده، دقیق این موضوع رو من تو تصویرهای استاد هم دیدم که ایشون چقدر آرام و صحیح تصویربرداری میکنن، واقعاً وقتی در مسیر درست باشی همه کارهات ناخودآگاه درست میشه
واقعاً سپاسگزار خدا هستم که هر روز داره زندگیم زیباتر میشه.
اینجا دفتر تغییر و تحولات منه، قشنگترین دفتری که تو زندگیم داشتم.
خدایا شکرت
استاد عزیزم یک دنیا ممنون، دوستای خوبم شما هدایای الهی ارزشمند من در زندگی هستید و خیلی دوستون دارم
درود بر شما سمانه جان عزیز که انقدر دقیق و ریزبینانه تمام نکات مهم رو همیشه برداشت میکنی و دوباره متذکر میشی
خوشحالم که جایی رو داریم که میتونیم درباره قوانین و زیباییها صحبت کنیم واقعاً هرچقدر بیشتر صحبت میکنم بیشتر دوست دارم که صحبت کنم
تجربه خواستهها، زیباییها و احساسات خوبش یک طرف، نحوه رسیدن به خواسته و پروسهای که طی میشه و اعتمادبهنفس و ایمانی که در آدم تقویت میشه از یک طرف دیگه واقعا بهم لذت میده، واقعاً خداروشکر که در جهانی زندگی میکنیم که روالش بر سادگیه یعنی اگر تکامل رو درک و پیاده کنیم همه چیز خیلی ساده خواهد بود.
خیلی دوست دارم درباره ریشههای ذهنی وشرطیسازی که شدیم باهات صحبت کنم و از وقتی که متوجه این موضوع شدم چنان احساس اشتیاق و قدرتی درونم بوجود اومده که حس میکنم همه چیزهایی که میخوام رو همین الان دارم.
دیشب که داشتیم قرارداد خونه رو میبستیم صاحبخانه انقدر از من تعریف کرد و آرزوهای خوب برام میکرد که معلوم بود املاکیه بنده خدا ماتش برده بود و فقط میگفت خدارو شکر بله مشخصه.
آدم کیف میکنه هر جا میزی فقط با آدمای خوب برخورد میکنی، پمپ بنزین، خرید، املاک، ویتر رستوران، کودک توی خیابون همه و همه قشنگ حس میکنی تو چشاشون خدارو میبینی که بهت لبخند میزنه و میگه دوست دارم ادامه بده همین مسیرو که سعادت در همین مسیره
برات بهترین و نابترین لحظات رو آرزومندم خیلی خوشحالم میکنی که برام مینویسی همیشه از شما دوست عزیزم بینهایت سپاسگزارم
درود بر شما زهرا جان
قبلاً فکر مىکردم دست و زبان خدا شدن نیاز به مرتبه خاصی از خلوص و طهارت داره، انقدر برام سنگین بود که انگار هیچوقت در توانم نمیدیدم که بخوام به همچین جایگاهی برسم که مثل پیامبران یاد خداوند رو در دل دیگران زنده کنم.
زمانی که با خودم ((قانون): چون من هستم که به روی قانون تاثیر میگذارم به نفع یا ضرر خودم) بیشتر آشنا شدم فهمیدم که ماجرا خیلی سادهتر از این صحبتهاست، تک تک ذرات عالم دارای شعور و قدرت هدایت هستند و تو تنها کافیه خودت باشی، آرام و قلبت را باز بگذاری تا با طبیعت یکی بشی، مثل یک برگ روی آب.
اگر تو در مسیر باشی یک لبخند کودک، یک حرکت خاص گربهای که در خیابان از کنارت عبور میکنه، سبز یا قرمز شدن ناگهانی چراغ راهنمایی شهر، برخورد نسیم با صورتت، همه و همه میشوند دست و زبان خدا.
همه اینها از قبل هم بودند اما چیزی در درون ما تغییر کرده.
دوست عزیزم این روزها خیلی درباره احساس گناه دارم تامل می کنم. در وجود من ناآگاهانه احساس پنهان گناهی نسبت به کارهای مختلف وجود داره که گاهاً ترمزی میشه برای تجربه خواستههام، چرا که فکر میکنم برای اینکه خواستهای رو داشته باشی باید انسان پاکی باشی و خودم رو با اشتباهاتم تعریف میکردم چون ریشه این برمیگرده به سالها تذکر و فشاری که از جانبه خانواده یا جامعه نسبت به مسائل مختلف وارد شده و ازونجایی که دوست داری آدم خوبی باشی و خودت رو در این احساس میبینی متوقف میشی.
این نگاه حاصل سوبرداشت ما از خداوند و جهان هستیه
ما موجودات پاکی هستیم
هیچکدام از خطاها و اشتباهاتمون ما رو تعریف نمیکنه
ما اگر خطایی کردیم بهدلیل ناآگاهیمون بوده
خدای ما خدای پوشاننده خطاهاست، مثل یه مربی که هزار بار میخوری زمین میگه عیب نداره بلند شو دوباره تکرار کن انقدر که یاد بگیری درست انجامش بدی، گاهی مثل روز اخیر شما خسته میشی نمیتونی انجامش بدی بهت میگه عب نداره یکم که خستگیت در رفت دوباره انجامش و بعد انجامش میدی تا درست میشه، اصلاً همینکه میبینی مربیت کنارته و میشه این حرکت رو درست انجام داد و اصلاً کنارته که درست انجامش بدی خیالت راحت میشه
ما انسانیم
خطا میکنیم
بیحوصله میشیم
یکی از نشانههتی بزرگ تغییر و درک قانون اینکه اینجور موقعها اصلاً به خودمون فشار نیاریم برای رسیدن به احساس خوب و سعی کنیم آرام فقط از اون حالت خارج بشیم
میخوام بگم دوست من ما اگه خدارو تو ذهنمون اصلاح کنیم آرام آرام همه چیز در زندیمون اصلاح میشه
از شما دوست عزیزم بینهایت سپاسگزارم و از خدای مهربان براتون بهترین و نابترین لحظات را آرزومندم
درود بر شما نگین جان عزیزم که انقدر زیبا روزشمار هدایت و همراهی با خداوند در تصمیم الهی خودت رو بیان کردی
سپاسگزارت هستم برای محبتی که داری و دستی از دستان خدا شدی تا مسیر هدایت به مقصد بعدیم برام واضحتر بشه، چند روزه خیلی دارم به سفر فکر میکردم و چندتا نقطه مختلف تو ذهنم بود بعد یه حسی بهم گفت برو تو یوتیوب ویدئوهای ترکیه رو ببین و خودم چون قبلاً نرفته بودم اونجا پیشفزضم درباره اینجا خیلی کامل نبود اما وقتی که رفتم و زیباییهای اونجا رو دیدم قشنگ برام واضح شد که آقا مقصد بعدیت اینجاست به امید خدا و کامنت شما باز این نشانه رو برام واضحتر کرد که خداوند مهر تایید بر همه خواستههات میزنه بهشرط اینکه تو هم باور کنی که میتونی اون خواسته رو داشته باشی
دقیقاً درست میفرمایید اصلاً نمیشه خداوند رو محدود به زمان و مکان و شرایط کرد، قدرت خدا یک دامنه فرکانسیه که هر چقدر اعتقاد ما بهش شدیدتر میشه کاراییش برامون بیشتر میشه، دیشب داشتم به مادرم میگفتم که بهقول استاد دیگران اغلب نتایج مالی براشون مهمه و نشانه تغییر میبینن اما این احساس نزدیکی به خداوند، این ذوق رسیدن و خلق کردن، اشتیاق و حال بینظیر ناشی از آگاهی و درک قوانین، این سلامت روان و جسم ارزشش رو با هیچ عدد و رقمی نمیشه سنجید، گفتم به خداوندی خدا اگر 1000 میلیارد الان به حسابم واریز میشد انقدر هیجان و اشتیاق نداشتم، این آرامش، این کوچه پر از درخت، این صدای پرندهها و همخوانیشون، این هوای مطبوع همه نشانه خدا هستند
چه حسی زیباتر از این که با صدای آواز پرندهها از خواب بیدا بشی، بهظاهر پرنده هستند اما درواقع خداست که تو را بیدار میکنه چون حالت خوبه در مدار مناسبی هستی حالا اگر در مدار نامناسبی باشی همان میشه برات یه زنگ نامناسب، یه صدای جر و بحث
خداوند مبراست از هر چیز ابتری
انقدر قشنگ توصیف کردی که باور کن همه صحنهها رو داشتم تجسم میکردم، حتی با ذوقزدگی شما هم ذوقزده میشدم، اون احساس نرمشدگی قلبهایی که گفتی را با تمام وجودم لمس کردم
صاحب خونه ما هم بهم گفت اصلاً من 5 دقیقه با شما صحبت کردم شما رو شناختم و دوست داشتم بیاین اینجا قشنگ اشتیاق و ذوقزدگی رو هر بار که میبینمشون تو چهره و رفتارشون میبینم انقدر که به ما محبت دارن.
چه خوب اشاره کردی که ما باید یادآوری کنیم همه اینها رو به خودمون، این ما هستیم که با هربار رسیدن به خواستهها یه پله ایمانمون قویتر میشه و ماهرتر میشیم به کنترل و خاموش کردن نجواهای شیطان، اصلاً یکی از اهرمهای من برای غلبه بر نجواهای شیطان اینکه تا یکم حسم بد میشه میگم عه اومدی کار خرابی کنی منم بلدم چیکار کنم باهات تو دنبال این هستی که من حالم بد باشه تو حال بد بمونم تصمیم بگیرم منم دیگه دستت رو خوندم وقتی حالم بد میشه اصلاً سیستم عصبیم رو خاموش میکنم، میگم آقا کار تعطیل برید تو حیات یه دور بزنید حالتون خوب شد برگرید یعنی هیچ واکنشی نشان نمیدم، بعد که حالم بهتر میشه میام سراغش همان موضوع نتیجش عالی میشه، هرچقدر که این رو تکرار میکنی ماهرتر میشی
خدا میخواد از ما که به خواستههامون برسیم و بالاخره ما به همه خواستههامون میرسیم و من به خودم میگم خیلی باید بیشتر یاد بگیرم از مسیرم لذت ببرم
واقعیت اینه نگین جان خدا تو اون ده روز و تو این مدت فقط همراه و هدایتگر من و شما نبوده، خدا همیشه همراه و هدایتگر ماست منتهی چون ما با خودمون و اهدافمون در صلح بودیم و قلبمون رو باز کردیم، هوشیار شدیم که همه چیز تحت کنترل خداست
خیلی تو ذهنم افرادی مثل شما رو تحسین میکنم و این باور که خدا به افراد شجاع پاسخ میده همیشه نمودهاش برام منطقیتر و قدرتمندتر میشه
برای شما دوست عزیزم و همسر نازنینت بهترین و نابترین لحظات رو آرزومندم
عشق حقیقت و نعمت بسیار نابیه و از خدا میخوام که هر روز در زندگیتون پررنگتر بشه