سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 202 - صفحه 1

539 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 17
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد جان و مریم جون و همه ی اعضای خانواده ی صمیمیِ سایت tasvirkhani.com

    این فایل برای من ستایشِ عبادتِ پیاده روی هست و میخوام با عشق ازش بنویسم.

    تو دلِ پیاده روی علاوه بر تقویتِ بدن از کلی لحاظ و اینکه همه اعضای بدن درگیر میشن، میخوام به فواید دیگه اش اشاره کنم.

    قبل از هر چیز بگم قبلا علاقه مند به پیاده روی نبودم، یا وابسته بودم حتما کسی باشه وگرنه تنهایی سختم بود، شده بود پیاده روی تنهایی رو تجربه کنم سال‌های پیش، اما پیاده روی که از آبانِ 1401 شروع کردم روزانه، یه جنسِ دیگه داره برام…

    شاید قبلا برای ورزش کردن یا تناسب اندام بود، اما این سری به نیتِ بهبودِ حالِ روحی ام بود و هست…

    البته که برای تناسب اندام و تحرک و ورزیده شدنِ بهترِ بدن هم بسیار پرفایده است.

    مثلا همین پیاده روی در کوهستان تو این فایل که سربالایی و سرپایینی داره و حسابی قدرتِ پاهارو افزایش میده.

    سپاس گزارم برای این نعمت از خدا.

    تو پیاده روی های روزانه، توجهم به زیبایی های محیط، صدای آواز پرنده ها، آدم ها، هوای خوب، ابرها، خیابون‌ها کوچه ها، ماشین ها، مغازه ها و … جلب میشه.

    خدا رو شکر میکنم که دسترسیم به این نعمت باز شده و کلی حسِ خوب از طریقش تجربه میکنم…

    مخصوصا الهامات، نشانه ها و هدایت‌هایی که تو پیاده روی برام میاد سورپرایزم میکنه.

    به عبارتی انرژیِ روزم رو بیمه و تامین میکنه پیاده روی.

    اینکه استاد میگن واسمون خوبه و واسه بدنمون خوبه رو کاملا حس و تجربه کردم و لذت میبرم از پیاده روی.

    در کنار پیاده روی تو این فایل، لذت بردم از رودخانه و کف تمیز و صیقلیش…

    منظره هم که عینِ کارت پستاله همچنان، الهی شکرت.

    مثلِ همیشه لذت بردم از تماشای زیبایی های شگفت انگیزِ این فایل.

    آخر کامنت حس کردم مثل اکثر مواقع مفصل ننوشتم، گفتم فدای سرت سمانه جون.

    هر چی جوشش میکنه بنویس، این عالیه.

    برای بهبودگراییت این تمرین عالیه، سخت نگیر و لذت ببر از هر چیزی که مینویسی.

    الهی شکرت برای جهانِ زیبایی که خلق کردی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام سیدِ عزیز.

    روحِ عمه جان شاد، بهترین جایِ ممکن هستن، در آغوشِ خدا.

    چقدر بهتون افتخار میکنم و تحسینتون میکنم برای کنترلِ ذهنتون.

    اینجا، جاییه که معلوم میشه ما چند درصد بهبود پیدا کردیم.

    شما یکی از بهترین شاگردهای استاد هستین، چون توی عمل، تفاوت در عملکرد رو نشون میدین.

    از خداوندِ یکتا برای شما و همه ی عزیزانِ عمه جان، صبر و آرامش آرزو میکنم.

    روحِ عمه جان هم غرقِ شادی و نشاط و آرامش باشه در جهانِ باقی.

    خدایا شکرت برای نعمت هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام سمانه جانِ نازنین.

    چقدر ذوق میکنم برای دوستی مینویسم که اسمش سمانه است، هم نامِ اسمِ قشنگ و نازنینِ خودم.

    سالگرد ازدواجتون رو تبریک میگم عزیزم، هدیه ی زیبا و ارزشمندی که دریافت کردین نوشِ جونتون باشه، شاد باشین باهاش و هر وقت نگاهش میکنین و ازش استفاده میکنین دلتون قنج بره براش، چون خدا فرستادتش واسه شاد کردنِ شما.

    مجوزِ کتاب رو تبریک میگم بهت سمانه جان.

    کیف کردم که خوندم در مسیر لذت بردی، خیلی خوبه بچه های اینجا قوانینی که استاد یادمون میدن رو تو زندگیشون پیاده میکنن و اینطوری زندگیِ شیرینی برای خودمون خلق می کنیم.

    خیلی هدایتی رسیدم به کامنتتون و خوشحالم.

    بهترینها برای شما و عزیزانتون

    از خوندنِ این قسمتِ کامنت، کیف کردم حسابی:

    مسئله داریم ولی خوشگل حلش میکنیم و رشد میکنیم

    بهترینها در مسیر زندگیتون همیشه.

    ممنونم از کامنتِ قشنگی که نوشتی سمانه جان.

    سمانه جان (صوفی) تحسینت میکنه و بهت افتخار میکنه.

    خدایا شکرت برای خوندن نتایجِ عالی که دوستانم در زندگیشون خلق کردن و در این سایتِ ارزشمند مینویسن، و همگی می‌خونیم و کیف میکنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام سعیده جانم

    سعیده ی با احساس و توحیدی و متوکل.

    لذت بردم از خوندن کامنتت مثل همیشه و اتصالات رو با رب العالمینِ قشنگم، بسیار تحسین میکنم.

    نوشِ جانت باشه عشق و عاشقی هات.

    نوش جانت باشه که آسان میشی بر آسانی ها.

    نوش جانت باشه که کنترل میکنی ورودی ها و نتایجِ عالی میگیری.

    نوشِ جانت باشه تنهایی های توحیدی ات که سرشارترت میکنه از توحید.

    آفرین که مسلط و متعهد روی خودت کار میکنی.

    کار خوبه خدا درست کنه.

    میدونی چیه سعیده، من عاشقِ این اسماء الحسنی ای هستم که اول کامنتت آوردی…

    ذوق کردم، کپی کردم تو نوت موبایلم که بعدا همخوانی کنم کامل و درست با فایلِ صوتی ام.

    من نمیدونستم ورژن های دیگه اسما الحسنی هم هست.

    اینطوری شروع میشه:

    یا ذالاسماء الحسنی

    یا خالقنا …

    چه میکنن این فایلها…

    اسم و صفت‌های خدا که میاد قلب آدم میخواد کنده شه…

    نورالسماوات والارض…

    بدیع السموات و الارض …

    نورِ خدا، سرشار شه تو لحظاتت.

    انقدر که بینِ الهی شکر گفتن هات هیچ فاصله ای نیوفته.

    خدایا شکرت که هدایتم میکنی کامنتهای خوبِ سایت رو بخونم و کیف کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام آقا حمیدِ عزیز.

    ممنونم برای کامنتِ زیبایی که نوشتین.

    مناجات هاتون با خدا خیلی قشنگ و دل نواز هست.

    ان شاالله غرق در نورِ اللهِ یکتا بشین همیشه.

    چقدر وقتی این قسمت رو خوندم لذت بردم:

    اگه یه چیزایی رو یاد میگیریم ولی هنوز نمی‌تونیم بهش عمل کنیم چون هنوز داریم به ذهن و دانش خودمون تکیه میکنیم باید از خودش بخوایم خدایا کمکمون کن به آگاهی های توحیدی یقین پیدا کنیم و عمل کنیم. عمل کنیم تا توحیدی بشیم.

    یه چیزی همین چند دقیقه پیش تو دفترِ درخواست هام نوشتم برای رب العالمینِ قشنگم:

    خدایا کمکم کن، یادم بده فقط روی تو حساب کنم، نه روی خودم نه هیچ کس دیگه ای، هیچ شرایط و موقعیت و امکاناتی غیر از تو.

    این عبارتی که نوشتین منو یادِ این درخواستِ خودم انداخت.

    اینکه باگم رو مجدا شناسایی کردم.

    اینکه خیلی خیلی بهتر شدم شک ندارم، سپاس گزارِ اللهِ یکتا هم هستم.

    متوجه شدم دلیلِ اینکه هنوز سفتِ سفت نشدم روی فرستادنِ روزیِ حساب و غیرِ حساب توسطِ خدا (مخصوصا تو حیطه ی پول) اینه که روی خودم و دیگری حساب میکنم.

    متوجهم این شرکه.

    دارم روش کار میکنم.

    انصافا خیلی اعتماد و توکلم به ربِّ نازنینم، بیشتر و بهتر شده.

    میخوام هر لحظه بیشتر و بیشتر بشه به یاریِ خودش.

    خدا رو خیلی شکر میکنم برای مدار و فرکانسی که هستم.

    این موهبته برای من.

    نعمته برای من.

    امروز با همسرم یه حرکتِ قشنگ زدیم درباره ی یکی از خواسته هامون، با توکل به خدا، با امید به خدا، که خدا خودش میده، خودش سرپرستِ ماست، خودش وعده داده که میده…

    بعدش هم یه حرکتِ شیرینِ دیگه…

    این حرکت هامون از باورِ توحیدی مون اومدن که خیلی سپاس گزارم.

    داشتم فکر میکردم به لطفِ خدا چقدر لحظاتِ خوشِ زندگیم نسبت به گذشته ام بالا و بالاتر رفته…

    یعنی حتی وقتی ناخواسته و تضادی میاد خیلی راحت تر از قبلم، میرم تو فازِ کنترلِ ذهن، الخیر فی ماوقع، فازِ صبر و آرامش…

    کی؟ سمانه ای که سریع قاطی می‌کرد…

    هیجانی واکنش میداد…

    سر و صدا زیاد داشت…

    خدایا این ورژن از سمانه خیلی فرق داره با قبلی.

    همش از فضلِ خودته.

    اعتبارِ اول و آخر و وسطش از خودته.

    سپاس گزارتم اللهِ یکتای من.

    میخوام تحسینتون کنم آقا حمید برای یه ویژگی تون:

    اینکه شجاعانه و جسورانه از تجربه های نازیباتون مینویسین.

    البته موقعِ نوشتنش به زیبایی مینویسین ازش، مثل اینکه نوشتین مورد نوازشِ جهانِ هستی قرار گرفتین.

    درس هاشم مینویسین.

    با احساس امید و توکل به خدا مینویسین.

    از خدا راهنمایی و کمک و هدایت میگیرین.

    میدونین شما برای من الگو هستین و یاد گرفتم ازتون که خجالت نکشم از خودم اگه اشتباه کردم…

    ماسک نزنم که همیشه همه چی گل و بلبله.

    منم انسانم تو مسیر کسب آگاهی، آزمون و خطا دارم، گاهی درست عمل میکنم، گاهی اشتباه.

    گاهی تو مدارم و میرم بالا.

    گاهی از مدار خارج میشم و میرم عقب.

    شما با سبکِ نوشتنتون این شجاعت رو به من دادین که با خودِ حقیقی ام روبه رو شم و ازش بنویسم تو سایت…

    سپاس گزارتونم.

    آقا حمید الان دوباره یاد کامنتی ازتون افتادم که از تعمیر کولرتون نوشتین…

    همون خدایی که شما رو آسان کرد بر آسانی ها، برای تعمیر و بهبودِ کولرتون.

    همون خدا بلده چطوری تو سایرِ امورتون، حتی اگه دچارِ شرک باشین، دستتون رو بگیره و بلندتون کنه.

    این فقط برای شما صدق نمیکنه.

    برای همه مونه.

    خدایی که جای جایِ زندگیمون هست و حضور خودشو با نشانه ها اثبات کرده، بلده چطوری کمک و راهنمایی و هدایتمون کنه توی هر چیزی…

    هر چیزی…

    بهبودهامون.

    رسیدن به خواسته های ریز و درشتمون و …

    خوشحالم که کامنتتون رو خوندم امشب و پاسخ نوشتم براتون.

    در پناهِ رب العالمینِ قشنگ و نازنینم باشیم همگی.

    الهی شکرت که تو زندگیمی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام به برادر خوب و نازنین و بسیار توحیدیم، آقا احسانِ گل و گلاب.

    کامنتهای شما از کامنت‌هایی که دوست دارم همیشه بخونم.

    ببینم این دفعه آقا احسان چی آورده برامون از ادراکش، از تجربه هاش، از مسیر و بهبودهاش…

    الحق که خوب مینویسی.

    خوب تحلیل میکنی.

    خوب شروع میکنی و به پایان میرسونی.

    خوب حرکت میکنی در مسیر.

    خوب روی خودت کار میکنی.

    پس لازم و واجبه بگم دمت گرم آقا احسان.

    تحسین برانگیزی تو سیستمِ کار کردن روی خودت.

    منزلِ جدید، مطابق با فرکانس های ارسالی، مبارک شما باشه.

    به شادی و حس خوب داخلش بشین.

    حس های خوب و خاطرات خوش خلق کنین تو جای به جای خونه همچنین فضایِ زیبای بیرون از خونه.

    براتون آرزو میکنم فضاهای سبز زیادی رو کشف کنین اطراف منزل که سرشار شین از حس های خوبِ طبیعت.

    از املاک و گشتن دنبال خونه که گفتین یادِ پارسالِ خودمون افتادم…

    صبح ظهر عصر املاک…

    منم پیش فرض های نازیبا داشتم درباره این صنف…

    تو گشتن ها یادمه با همه ی حرفهایی که میزدن، با این قیمت پیدا نمیشه و کمه و فلان و فلان…

    من همش به خودم و همسرم میگفتم برای ما پیدا میشه، خدا کنار گذاشته برای ما، فقط باید بریم و پیداش کنیم و برش داریم…

    البته چون با قانون مثل الان آشنا نبودم سختی کشیدم، ولی در نهایت خدا ما رو آورد تو بهشت…

    بهشتی که اسمش ارغوانه…

    خیلی کیف کردم از خوندنِ پروسه پیدا کردن منزل و رسیدن به هدف.

    یه تحسین به خودم میدم:

    زمانیکه قاطی بودم و تحت فشار و استرس از جستجوی خونه، به دلیل فایلهای استاد، وقتی بغلِ املاک گل یا درخت زیبایی میدیدم به عمد میرفتم عکس و فیلم میگرفتم که حال خودمو خوب کنم…

    خب اون موقع، آگاهی هام محدود بود، چون تک و توک فایلهای استاد رو گوش میدادم، متمرکز نبودم…

    دقیقا معجزه وقتی رخ میده که تو متمرکز شی روی چیزی…

    هر چیزی که میخوای.

    اینکه میگین آدم‌ها روی خوششون رو بهتون نشون میدن، باهاتون خوبن، دوستتون دارن کاملا برام قابلِ درکه…

    ما روی خودمون کار کنیم جهان باقیشو درست میکنه.

    شما از درون بهبود پیدا کردین، شخصیتِ خوبِ درونی تون، آدم ها رو جذب میکنه بهتون…

    الهی شکر برای این نعمت و رشد.

    انگیزه ای که باعث شد بدو بدو بیام کامنت بذارم براتون با عشق، این قسمته:

    همه چیز به نفع ماست اگر ما ذهنمون رو کنترل کنیم اگر به زیبایی‌ها توجه کنیم، همه در خدمت ما هستند اگر ما فقط نگاهمون به خدا باشه.

    عجب مثالِ توپی زدین برای افکارِ نازیبا و نجواها…

    عین بهمن میمونه…

    عالی بود…

    دقیقا هر چی از گوشه و کنار و نامرتبط باشه رو هم جمع میکنه به مسئله ی آغازینش.

    و اما کیف…

    کنترل ذهن

    آرامش

    امید

    توکل به خدا

    اینه که کمتر از 5 دقیقه، گمشده پیدا میشه.

    بَه بَه از این قوانینِ ثابت و بدون تغییر خداوند

    احساسِ خوب=اتفاقات خوب

    احساس بد=اتفاقات بد

    هر چی بیشتر کنترل ذهن رو درک میکنم، بیشتر میفهمم معجزه ی بهبودِ منه تو زندگیم…

    و صد البته با هر کنترل ذهنی، پاداش های عالی در راهه…

    ممنونم که انقدر قشنگ تو دفترت از تغییر و تحولات و بهبودهات مینویسی و ما هم میتونیم بخونیم و ایمان و باورمون بیشتر و بیشتر شه.

    آقا احسان، بهترین ها برای شما.

    الهی شکر برای حضور تک تک دوستان توحیدیم در این سایتِ ارزشمند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام یگانه جانِ عزیزم.

    بَه بَه از این کامنت.

    چون خودمم قسمتِ پیاده روی تو این فایل برام بسیار بولد بود، لذت بردم که شما هم به پیاده روی توجه کردی در کامنتت.

    پیاده روی، معجزه ی زندگی میتونه باشه.

    انقدر که پکیجِ کامل و جامعی هست.

    و این جمله:

    راز ایجاد یک زندگی شاد در آن است که کاری را بیشتر انجام دهید که از آن لذت می برید.

    نتونستم فقط 5 ستاره بدم به کامنتت و برم.

    حتما باید میومدم و ازت تشکر میکردم برای این تحلیل.

    آگاهی که در ظاهر ساده است ولی به شدت کاربردی و مهم و تاثیر گذاره در زندگی.

    ممنونم یگانه جان.

    پروفایلت بسیار زیباست.

    همیشه سلامت و شاداب باشی عزیزم.

    الهی شکرت، الهی شکرت، الهی شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام وجیهه بانوی نازنینم.

    به صورتِ کاملا تخصصی اومدم تحسینتون کنم برای ذهنِ زیبا اندیش و زیبا بینی که دارین.

    بسیار لذت بردم از تشکرتون از واژه و کلمه.

    خیلی سپاس گزاریِ خلاقانه و زیباییه.

    ممنونم که از نوشته هاتون، نور رو پخش میکنین تو سایت.

    الهی شکر که کامنتهاتون رو میخونم.

    عزیز و محترمی وجیهه جانم، بی نهایت نعمت و ثروت هر لحظه بیاد تو زندگی و احوالاتت.

    یه سپاس گزاریِ خلاقانه ی دیگه هم دیروز خوندم:

    یگانه بانوی عزیز و زیبا هم نوشته بود از سپاس گزاری کردن سپاس گزاره.

    کاملا باهاش هم عقیده ام.

    خودِ سپاس گزاری کردن، نعمت و روزی محسوب میشه تو زندگیم، چون کلی خیر و برکت داره میاره تو زندگیم.

    الهی شکر برای همه چیز.

    خدایا شکرت برای مسیرِ زیبایی که برام چیدی امروز.

    خدایا شکرت که بهم گفتی تو لذت ببر، من بهت میدم، تو همین الان هم تو مدار رسیدن به خواسته ات هستی، هر چی بیشتر لذت ببری از زندگیت، از ثانیه به ثانیه اش، زودتر میرسی به خواسته ات. راهش اینه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلامِ دوباره به فرزانه جانم.

    به به میخواستم تو کامنت قبلی از روستا و حس خوبش بنویسم که خب ماموریت اون کامنت چیز دیگری بود…

    خوشحالم اینجا از دو ماهی که تو روستا بودی نوشتی تا یه دلِ سیر بیام و تحسینت کنم و ذوق کنم برات که تجربه ی عالی داشتی.

    ازت ممنونم که این جمله ی استاد رو اینجا نوشتی:

    ظرف وجودتون یواش یواش بزرگ میشه…

    با شناسایی ترمز هاتون ، سوراخ های این ظرف رو بگیرید تا ظرفتون بزرگ تر بشه…

    عجله نکنید …

    آروم پیش برید…

    باورت میشه سوال این روزهام این بود تو ذهنم که چطوریِ متوجهِ نشتی هام بشم و درستشون کنم؟

    بله، چرا باورت نشه.

    همه چیزِ این سایت هدایتیه.

    فایلهاش، کامنتهاش…

    همه تو چرخه ی هدایت به بهترین نحو انجامِ وظیفه میکنن…

    الهی شکر.

    خدایا شکرت برای این همه دوستِ ناب و زیبا و دوست داشتنی تو این سایت توحیدی.

    استادمون و مریم جون که گل های این بوستان هستن

    تا تک تک اعضای سایت که اونا هم گلهای این بوستان هستن…

    خدا رو شکر…

    باغبون هم که خداونده، کمکمون میکنه، مراقبمون هست، دوستمون داره، بهمون عشق میده…

    میدونی فرزانه اگه سمانه ی قبلی بود میگفت این چه حرفیه چرا نوشتی خدا باغبونه؟

    بلاتشبیه

    این چه حرفیه

    بی ادبی نکن به خدا دختر جان…

    اما

    سمانه ی جدید میدونه

    خدا عشقه

    خدا میدونه من چی میگم

    منظورم چیه…

    وقتی منظور من از کلمه باغبون، عشق خدا بهم هست چه ترسی

    چه خجالتی، چه شرمندگی؟

    واژه ها و کلمه ها مقدسن چون میخوان منو کمک کنن بهتر ارتباط بگیرم با خدا

    ساده تر

    صمیمانه تر

    شفاف و زلال تر…

    به قول وجیهه جانم، سپاس گزارم از کلمه

    فرزانه میدونی امروز بخشی از روزی هامو از خدای مهربونم، با دست تو برداشت کردم؟

    بله

    اینطوریه.

    باریکلا بهت برای پیاده روی و کوهنوردی تو دلِ زیبایی های بینهایتِ روستا…

    روستا با روستا فرق نمیکنه.

    حتی با شهر و کشور و حتی همین منطقه ی زیبای کوهستانی که استاد دارن تجربه میکنن فرقی نمیکنه…

    چشم ها و قلب های زیبا بین، زیبایی ها رو شکار میکنن و لذت میبرن، حالا هر کجا که باشه.

    من به شخصه عاشقِ پاکی و بکریِ روستام.

    امسال تا الان سعادت داشتم 2 بار برم روستای نزدیک کاشان

    یه بار هم روستایی در شمالِ کشور…

    خدایا شکرت.

    برای همین تا اسم روستا رو آوردی تو کامنتت قلبم زیر و رو شد…

    حالا یه نکته مهم، من الان خونه هستم، شهر خودمم، دسترسی ندارم به روستا، باید ناراحت شم یا حسرت بخورم؟

    الان دسترسی به کوهستان زیبایی که استاد هست رو ندارم باید ناراحت شم…

    نه

    معلومه که نه.

    هدف اصلی من برای لذتی که تو روستا تجربه میکنم، طبیعت و جذابیت هاشه.

    همین الان، همین امروز بتو پیاده روی رفتم پارکِ خفن نزدیکشون به اسم حافظ

    دفترمو برده بودم با خودم چون هم دیروز هم امروز درخواست داشتم از خدا که میخوام تو طبیعت سپاس گزاری هامو بنویسم.

    انجام شد.

    از طریقِ نشانه ام، پروانه سفید کوچولوها، هدایت شدم روی چمن، زیر سایه درخت جان بشینم و یه دل سیر بنویسم…

    هر لحظه اش یه زیبایی دیدم…

    اتفاقا همون لحظات گفتم سمانه بیا و این قشنگی ها رو کامنت کن…

    اما ایده ای نداشتم کجا…

    تا اینکه الان خودش جاش رو پیدا کرده و من دارم مینویسم.

    مشغول نوشتن که بودم، دوستانِ حشره ی متنوعی اطرافم رفت و امد میکردن:

    یه موجودی بود سبز و خوشگل، شاید شبیه ملخ، نمیدونم، با یه مورچه اومدن روی دفترم…

    عجب موجودی بود ها…

    زیبا، خالص، نچرال :)

    دست و پاهای نازک و کشیده، دستم رو جلو بردم دوست شیم باهام، اومد روی دستم، بعد روی شانه ام، عکس یادگاری هم باهاش گرفتم، رفیقِ خوبی بود.

    اون ور تر دو تا دختر خانم با روپوش مدرسه در اطراف من روی چمن نشستن.

    3 تا پروانه سفید روبه روم بازی و تفریح میکردن.

    یه پروانه رنگی و چند تا زنبور جان هم اطرافم از این گل به اون گل میرفتن.

    3 تا کلاغ جان هم کمی دورتر روی چمن مشغول بودن، غذا میخوردن…

    خلاصه فیلم سینمایی بود صبح تو طبیعت…

    خب سمانه خانم، فکر میکنی هدف استاد و مریم جون از ویدئوهای سفر به دور امریکا چیه؟

    همین دیگه، که تو و بقیه زیبایی های اطراف رو بهتر ببینین و حس کنین و درک کنین.

    که توجه کنین به زیبایی های اطرافتون.

    برای دیدن جنگل و آب که حتما نباید رفت شمال…

    همین بغلِ گوش خودمون، هر جا که زندگی کنیم هم آب هست، هم درخت، هم گل، هم پرنده ها و اوازشون…

    اینا رو حس کنیم، هدایت میشیم به زیبایی های بهتر و بیشتر.

    من از فضای سبز زیادی عبور میکنم هر روز تو پیاده روی هام، وقتی میبینم پای یه درخت با سیستم قطره چکانی دارن آب میدن، میگم به به نعمت آب…

    حالا بعدش حتما هدایت میشم به آب داخلِ رودخانه و دریا و …

    الهی شکرت.

    اینی که نوشتی پکیجِ مورد علاقه ی منه که همیشه لذت میبرم ازشون:

    بوی خاک خیس خورده و صدای کلاغ و همهمه گنجشکان و …..و صدای برگ‌های درختان در اثر وزش باد…..روح آدمو صفا میداد….

    یا این قسمت که دیوانه ام کردی:

    یکی از مسیرای همیشگی که میرفتم…یه جاده باریک که هر دو طرفش با درختان سیب و گردو و آلبالو در هم تنیده که سقفی زیبایی درست کرده بودن و صدای جیک جیک گنجشکان از لاب لای درختان سمفونی زیبایی رو می‌نواخت…

    ماجرای هاپو و نشانه…

    مرسی که اینارو نوشتی فرزانه جانم.

    لطفا بیشتر و بیشتر بنویس از خودت، تجربه هات، بگومگوهای درونت، شجاعتت، صلحت، توکلت…

    کیف میکنم میخونم…

    برای همه مون خوبه بخونیم.

    ایمانمون و باورهامون محکمتر میشه با مثال‌های حقیقیِ زندگی هامون.

    دل انگیز نوشتی این کامنت رو

    عین قصه ها، داستان…

    دوست دارم حالا حالاها ادامه داشته باشه…

    تحسینت میکنم فرزانه جانم با نهایتِ قلبم.

    سجده کردن، کاریه که تازه دارم شروع میکنم.

    یهو به دلم میوفته سجده کن، سجده میکنم…

    البته برای من تو خونه است…

    تو شجاع و جسوری، تحسینت میکنم بیرون از خونه تو طبیعت سجده کردی…

    الهام بخش شدی برام.

    دیوانه ام کردی دختر با کامنتت، با توصیف هات که از حس درونی و قلبیت میاد…

    ترجیح میدهم به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل‌..‌!!!!!

    بَه بَه، این دیوانگی، سادگی یا هر چی اسمش هست، انتخابِ منم هست، دمت گرم که نوشتیش.

    ماچ و بغل و قلب اندازه ی تمامِ زیبایی های خدا از طرف سمانه جانم برای فرزانه جانم.

    دختر بیشتر کامنت بنویس…

    بذار ما هم بیشتر کیف کنیم…

    الهی شکرت برای ای روحِ لطیفِ استاد و مریم جون، فرزانه جان، خودم و همه ی اعضای این خانواده ی صمیمی و دوست داشتنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1934 روز

    سلام رویایِ نازنین.

    مرسی که این کامنتِ زیبا و دلچسب رو نوشتی.

    تحسینت میکنم که توجهت رو از روی نازیبایی ها برداشتی و گذاشتی روی زیبایی ها.

    خودت و همسرت و پسرهای نازنینت در سلامتی و آرامش و ثروت باشین همیشه.

    بچه ها، الگوهای صحیحِ ما، تو زندگی میتونن باشن.

    تو کامنتت یه نشونه ی زیبا برای من بود که دریافتش کردم خدا جون، مرسی.

    خوندنِ کامنتت لذت بخش بود برام.

    از کامنت فرزانه جانم، هدایت شدم به کامنتِ زیبات.

    مرسی که انقدر زیبا میبینی جهانِ خداوند رو و زیبا توصیف میکنی.

    در پناه رب العالمین نازنینم باشیم همگی.

    الهی شکر برای نعمتِ خوندنِ کامنتهای ناب.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: