وقتی من وارد سایت شدم برای دیدن فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت خیلی مقاومت داشتم و در ذهنم این بود که یه نفر دیگه سفر رفته و لذت برده چرا من باید وقت بزارم برای دیدن خوشی های دیگران؟! چی به من میرسه؟! ولی بعد از خواندن کامنت های سایت و تحسین ها و ذکر معجزاتی که به واسطه دیدن همین دست از فایل ها در زندگی بعضی از دوستان رخ داده بود، کم کم کنجکاو شدم که در زندگی و سفر دیگران چه برکتی وجود داره که این همه تعریف و تمجید شده و چی به من اضافه میکنه؟
دیدن فایلهای سفر رو شروع کردم.در ابتدا فقط دیدن زیبایی ها، توضیحات استاد و بیان قوانین و شخصیت مریم جان باعث شد به این سریالها علاقه مند شوم. ولی هر چه بیشتر جلو رفتم، احساس بهتری پیدا کردم. به گونه ای که یکی از تفریحات من و پسر دوساله ام دیدن فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت شده.
هر روز صبح به محض بیدار شدن اولین کارم چک کردن سایت برای دیدن فایل جدید و خواندن کامنت های دوستانه. خودم هم باورم نمیشه چه لبخند گنده ای میزنم هر وقت فایل جدید روی سایت میاد و از ته دل خوشحال میشم و سلولی شکرگزاری می کنم. واقعا خدایا شکرت که هر روز ساعت 5 صبح، به عشق یادگیری قوانین و دیدن زیبایی ها در سایت، بیدار میشم و روز خودم را میسازم. سپاسگزار اساتید عزیز هم هستم که تجربه های بینظیر خود را با ما به اشتراک میگذارید و در رسیدن ما به احساس خوب و گسترش جهان نقش دارند. چون بی شک باعث تغییرات مثبت در زندگی هر آنکه بخواهد، می شوید.
از همه مهمتر، با دیدن این زیبایی ها و تجربه ها، خواسته ها در دل ما ایجاد میشود و با توجه به زیبایی ها، به سمت اون خواسته ها هدایت می شویم. من هم جاده خاکی، آب زلال، آسمان آبی و تمیز، سبزی و طراوت زمین، درختان سر به فلک کشیده، گلهای رنگارنگ، نشستن روی چمن نرم و لطیف، هوای خنک و خشک کوهستان و … میخوام و از خداوند درخواست میکنم هر چه زودتر مرا به این مکان ها و لمس زیبایی ها هدایت کند.
این فایل لبریز بود از زیبایی، فراوانی، عشق در روابط، ثروت، احساس خوب و مهم تر از همه سپاسگزاری. در این فایل 16 دقیقه ای بیش از 22 بار کلمه “سپاسگزاری و خدایا صدهزار مرتبه شکر” از زبان استاد و خانم شایسته عزیز شنیده شد. با دیدن کوچکترین زیبایی، استاد از ته دل سپاسگزاری می کند. اینه فرق آدم ها و دلیل تفاوت در نتایجشون که نشان میدهد -خدا را شکر- چطور استاد هر روز، بهتر و با کیفیت تر از روز قبل رو به جلو است و در همه جنبه های زندگی بهترین ها نصیبش می شود.
واقعا دارم یاد میگیرم، مخصوصا روابط را از شما استاد و مریم عزیز. اینکه چقدر با عشق، احترام و تحسین یکدیگر، بیشتر از این جنس روابط را به زندگی خود دعوت میکنید. من که در زندگی ام واقعا کم کاری کردم و نعمت ها را از خودم دور کردم. ما هم سه، چهار سال اول زندگی مشترک که حالمون با هم خیلی خوب بود و ایرادات همدیگر را اگر هم میدیدم زیاد توجه نمیکردیم و خیلی راحت رد میشدم، انگار خدا یه جور دیگه در زندگی مون بود. از در و دیوار نعمت و فراوانی و ثروت و سفرهای بی نظیر وارد زندگی مان میشد ولی کم کم که شروع کردم به توجه به نازیبایی های زندگی و صحبت و بحث در این موارد، همه چیز برعکس شد. اما خدا را شکر که دلیل اتفاقات زندگی ام را دیگه میدونم و از خدا میخوام فرصت بده بتونم هر روز، بهتر از این آگاهی ها در زندگی ام استفاده کنم.
تحسین میکنم شخصیت جسور و نترس مریم جان را که صبح تنهایی میره تو دل طبیعت و در بهترین شرایط برای مراقبه قرار میگیره. اعتماد و توکل شما ستودنی است. شما برای ما با فوت کردن قاصدک آرزوی زندگی خوب داشتید، من هم در تمام لحظاتی که در سایت هستم و هر زمان در طول روز که از خاطرم میگذرید، بهترین ها را از خداوند منان برایتان طلب میکنم. شما لایق بهترین ها هستید و دقیقا جهان هم شما را به همان سمت هدایت میکند.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 203305MB16 دقیقه
بنام تنــها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و استادیــار مهربان و سخاوتمندم
سلام به دوستان همسفر و هم فرکانس ارزشمندم
خدایــا شکرت برای اینکه همه چیز همه جا داریم…
خدای من بعد از بیدار شدن و چک کردن بنر سایت و دیدن عکس معرفی این قسمت من فقط خودمو دیدم. من خودمو دیدم که پیروزمندانه بخاطر حرکتی که دیروز انجام دادم یک حس رهایی داشتم، یک حس پیروزی و یک حس احاطه شدن با کلی نعمت ها و ثروت هایی که منو احاطه کردن و منو راضی میکنن تا بازهم بیشتر تجربه کنم.
از خاطره و تجربه دیروزم خلاصه بگم بعد میرم سراغ سفر و تجربه های همسفران عزیزم.من دیروز دلم میخواست برم پیاده روی نمیدونم کجا، دلم میخواست برم یکجای جدید نـه اطراف خونه، دلم میخواست برم یک جای دور ولی بازم نمیدونم کجا. دلم میخواست دفترم رو بردارم و برم مدت ها بعد یک پیاده روی اونجا بشینم و برای خودم خلوت کنم. دلم میخواست یک سفر تنهایی برم. شده یک سفر چندساعته یک سفر یک روزه، اما دلم میخواست فقط برم، برم یکجای دور…موقعی که ساعت رو نگاه کردم ساعت از 9 صبح گذشته بود و نزدیک 10بود و همون موقع ها یک ایده به ذهنم زد گفت فهیمه پاشو برو تجریش، پاشو برو دربند. بعد گفتم الان؟دیر نیست، خیلی دوره و…خلاصه باز با خودم گفتم یکبار تنهایی رفتی اما بلدنبودی سر از بازار سنتی تجریش و مغازه ها و پاساژها در آوردی و پیاده روی کردی و کلی توریست دیدی و کلی فراوانی و میوه های جدید که اغلب اونجا دیده میشه تا سمت خونه ما. خلاصه گفتم آره این بار میرم اصل جنس تجریش اونم دربند. میرم کوه. تاحالا تنهایی اونجا نرفتم. و تا این مدتی که تهران اومدیم شاید دوسه بار اومدیم اینجا و هربار که دلم میخواست بریم یا نمیشد یا دیر بود یا همسرم میگفت کفش هامون مناسب نیست یا ایشون کمرش اذیت میشد یا مهمون اومد یا رفتیم مهمونی. خلاصه نشد و آخرین بار هم پارسال اوایل زمستون با همسرم رفتیم اون دفعه از مسیر تله سیژ سوار شدیم و اتفاقات عالی و اومدن برف و کلی حس و حال خوب و یک روز به یادماندنی شد. خلاصه من بازم دلم میخواسن برم و کلا دوست داشتم برم یکجای دور و بلندی. ارتفاع داشته باشه. خلاصه وقتی این ایده به ذهنم زد گفتم ایول امروز هم که همسرم گفته شاید نهار نیاد یا دیر بیاد منم که احتمالا فست برم پس بزن با خیال راحت بریم.فقط عجله کن تا قبل 11 بزنیم بیرون تا ظهر اونجا باشیم. خب کیف دوشی ام عوض شد و تبدیل شد به کوله(کوله لپ تاپم رو برداشتم انشالله میخوام یک کوله سبک هم بخرم واقعا لازم دارم.) و تو کوله چیزایی که فکر میکردم لازم دارم رو برداشتم از پاوربانک و شارژر و هدفون و دفتر ها و خودکار و نقشه تهران و یکهو یادم اومد از دیشب یک تیکه مرغ و تخم مرغ آب پز هست اونا رو هم برداشتم که اگر نتونستم به فست ادامه بدم و گرسنه شدم غذا همراهم باشه هرجا بودم.یک فلاسک کوچیک که توش آب سرد ریختم و…خلاصه با اشتیاق فراوان راه افتادم به سمت مترو و بعد رفتن به جایی که تا حالا خودم نرفته بودم. رفتم یک منطقه کوهستانی. وای که چقدر لذت بردم، چقدر پیاده روی اونم سربالایی، چقدر پله، چقدر زیبایی و هرچی بالاتر میرفتم هوا مطبوع تر و خنک تر میشد. خیلی رفتم بالا و خوشبختانه مغازه های هله هوله فروشی(انواع آلو و لواشک و ترشک و …) که من همیشه با دیدن شون دهنم آب میفتاد اصلا منو وسوسه نکرد. چون من به خودم گفته بودم یا ادامه فست یا همونی که همراهم هست و شکمم خیالش راحت بود که چیزی برای خوردن هست تازه با خودم قاشق و چنگال هم برداشته بودم. خلاصه هی میرفتم هی ارتفاع و شیب بیشتر میشد. یاد قسمت های قبل سفر به دورآمریکا افتادم اون مسیر کوهستانی پر از شیبی که استاد و مریم جان میرفتن بالا و استاد به مریم عزیز گفت ماشالا با فشار عضلات ساخته میشن. و من خوشحال از فشاری که روی پاها و کل بدنم میومد. حالا فکر کنین یک کوله هم رو شونه ام بود. خدایا شکرت رفتم و ادامه دادم. تا روستاها تموم شد و رسیدم فقط به کوه (از چند ساعت قبل احساس کردم که نیاز به سرویس بهداشتی دارم. هی یادم میرفت هی صدای آب یا موارد دیگه مثل آب خوردن یادم مینداخت که باید برم و لازم دارم…) خلاصه بخاطر تو این وضعیت بودن خیلی بالا نموندم و نشستم گفتم دوباره برمیگردم به ابادی و مغازه ها تا شاید بتونم درخواست کنم و راهنمایی بگیرم که کجا میتونم سرویس پیدا کنم. دیگه برگشتم به سمت پایین و فقط لذت بردم تو مسیر سگ و الاغ و اسب دیدم. وای خدای من یک پروانه بزرگ زیبا دیدم که ازش خواستم عکس بگیرم و اینقدر یواش یواش بهش نزدیک شدم که اصلا دستم رو هم کنارش گرفته بود و تونستم عکس بگیرم و چندباری پروانه پرید اما فقط همون اطراف دور من میچرخید و این بار ازش چندثانیه ایی فیلم گرفتم واقعا زیبا بود، واقعا تجربه و حس خوبی بود.بازم ادامه دادم و اومدم پایین و پایین تر تو مسیر از یک خانمی پرسیدم فلان چیز کجاست اونا هم گفتن نمیدونیم مگه از مغازه دارها بخوای شاید داشته باشن و اجازه بدن از سرویس شو استفاده کنی. خلاصه که خودمو خیلی خوب کنترل کرده بودم و یکم یادم رفته بود و اون خانم همراه خواهرش نشسته بودن داشتن لبه دیواره ی رود چای میخوردن به منم تعارف کردن و گفتن این آخرین لیوان چایی مون هست بفرما و بعد اون یکی خواهرش خندید گفت با این وضعیت آب و چای نخوره بهتره. منم ازشون تشکر کردم و گفتم ممنون تشنه ام نیست و هنوز آب تو کوله ام دارم. نمیدونم چی شد اون صدای آب و برخورد اون خواهرها باعث شد ازشون اجازه بگیرم تا منم همون لبه کنارشون بشینم و سرصحبت باز شد و از خاطرات شون گفتن و متوجه شدم هر دو دبیر بودن و خواهر بزرگه (طوبی) رو فهمیدم بازنشست شده و چقدر تحسین شون کردم و بهشون گفتم من با اینکه خواهر ندارم اما از خواهرهایی که مثل شما با هم اینقدر دوست هستن و باهم گردش میکنن خیلی خوشم میاد و گفتم واقعا دمتون گرم. ازشون پرسیدم شما کوهنورد هستید؟گفتن نه ما خودمون همینطوری میایم و دور میزنیم و دربند 7،8 سالی میشه نیومده بودیم. از من پرسیدن تو تا کجا بالا رفتی و بهشون گفتم و اونا هم ترغیب شدن بعد استراحت و چای خوردن شون بازم برن بالاتر و ادامه بدن…صحبت ها و درس های زیادی ازشون گرفتم و خلاصه دوتا دوست پیدا کردم و دیگه منم ازشون خداحافظی کردم و به راهم به سمت پایین ادامه دادم و عجب بوهای خوشمزه با منظره های عالی به بینی و چشمم میرسید و همینطور گوش هام که سرشار شده بود از صدای آبی که جاری بود.خداروشکر کردم از خدا برای اینکه منو به راحتی و سلامتی تا اون بالا برد و آورد پایین…و دیگه توالت عمومی پیدا کردم و موقع برگشت از اونجا هم با یک آقای کوهنورد مواجه شدم و بهش خداقوت گفتم و ازش پرسیدم تا کجای کوه رفتین بالا و اسمش چی بود.(آخه من اون بالا به یک تابلو و کلی اسم رسیدم که اسم” آبشار دوقلو” بهم چشمک زد اصلا نمیدونستم اونجا آبشار هم داره اما نرفتم نمیدونستم چقدر فاصله داره و اصلا من شرایطم مناسب نبود که بازم ادامه بدم داشتم میترکیدم خخخخخ… خلاصه که اون آقای کوهنورد گفت تا آبشار بیشتر نرفتیم اونجا تولد یکی از بچه ها رو گرفتیم و با کیک رفتیم بالا. ساعت 6صبح شروع کردیم از پایین راه افتادیم. منم خوشحال از این حرفی که زد و گفتم من اولین باره تنها تا اون بالای کوه خودمو رسوندم و گفتم چه جالب منم اسم این آبشار رو دیدم و یکسری تابلو دیدم اما نشد ادامه بدم. این آبشار چقدر تا اون تابلوها فاصله داره. گفت حدود بیست دقیقه. گفتم ایول یعنی منم اینقدر اومدم بالا و نزدیک بودم. اصلا یک خواسته برام ایجاد شد تا دفعه بعد تا بالاتر تا آبشار هم برم و البته یکسری جاهایی که خانم های فرهنگی بهم با عشق آدرس دادن. اصلا خدا کلی جا بهم یاد داد تا برم و بازم تجربه کنم. استاد دیروز منم سفر کردم به کوهستان واقعا که همه چی همه جا هست و میشه تجربه کرد. هرجایی که زندگی میکنیم میخواد قاره آسیا و ایران باشه میخواد قاره آمریکا و کلرادو باشه فقط از دیروز خودم واین تجربه ام بیشتر باور کردم باید نترسید باید حرکت کرد، باید منتظر هیچی نموند، باید بهونه ها رو بندازی دور، پاتو از ترمز برداری تا جهان و خداوند هدایتت کنه. من دیروز مصداق همین حرف هام. من نتیجه تو دستمه استاد جان. منی که همسفر با شمام تجربه کردم همین نزدیکی همین حس و حال طبیعت رو که کلا شاید 50 تومن نداشتم و با یک کارت بلیط مترو هدایت شدم به جایی پر از زیبایی. اصلا پول نیست که داره به ما لذت میده این ما هستیم که در مسیر لذت بردن و هدایت هامون به پول هم میرسیم. باورتون میشه همسرم پایین که بودم گفتم نزدیک خروجی ام میخوام تاکسی سوار بشم بیا مترو. فقط باید برم عابربانک پیدا کنم تا بتونم پول نقد به تاکسی بدم و گفت تو اصلا پول داری، گفتم در این حد که رسیدم و میتونم برگردم دارم و ایشون برای کارتم پول واریز کرد. هرچند داشتم در حد ده تومن پول کرایه تاکسی رو، اما ایشون با سخاوت تمام بازم مبلغ زیادی برام پول واریز کرد. این یعنی تو خود پای در ره بنه، که خود گویدت چون باید کرد…(امیدوارم شر رو درست نوشته باشم) من فقط راه افتادم به سمت چیزی که دوست داشتم تجربه کنم اصلا هم نترسیدم نه شکی تو دلم بود فقط رفتم.فقط حرکت کردم فقط ایده رو اجرا کردم فقط قدم برداشتم. من سخت نگرفتم و به آسانی رفتم و به آسانی برگشتم. بماند که تو مترو هم انگار کنسرت بود، موسیقی و خوانندگی دو مرد جوانی که باعث شده بودن فقط با شادی مسیر رو ادامه بدم و کلی دست بزنم و بخندم…و کلی اتفاق ها و لبخندها و حرف های زیبای دیگه که شنیدم یا زدم و فقط لذت بردم فقط لذت بردم و شاد در لحظه بودم.خدایا شکرت برای این تجربه که ایده به ذهنم اومد پاشو دفترهاتو بردار برو یکــجـایی و هدایتــی رفتم و تجربه طبیعت و صدای آب رو به خودم هدیه دادم. حالا اینا رو گفتم ببین چقدر این قسمت برای من و با تجربه های من قبل از دیدن این قسمت هماهنگ بود. دیدن مریم جان تجربه اینکه وسط رود روی یک تکه سنگ تنهایی دفتر به دست…اصلا من گفتم وقتی عکس بنر رو دیدم حس کردم فقط خودمو دیدم انصافا حسم با این موارد مشابه بیشتر بهم ثابت کرد که چقدر همسفرفعال و خوبی هستی با این سفر…خدارو صدهزار مرتبه شکرت.
خدایا شکرت بهم فرصت بودن در اینجا رو میدی، فرصت نوشتن و تمرکز برخواسته هامو میدی.
سریال سفر به دور آمریکا_ قسمت 203
به به مریم عزیز رو میبینیم که وسط یک رود ایستاده و صدای اب و صدای استاد بهمون داره داستان حرکت مریم جان و تجربه اش رو برامون بازسازی میکنه.
چقدر لذت بردم از اینکه استاد جان که همزمان داشتن برامون تعریف میکردن که عزیزدلش صبح اومده اینجا و دفترشکرگزاری اش رو برداشته و روی اون سنگ نشسته و اونجا در اون فضا سپاسگزاری هاشو نوشت.(اصلا نیازی نبود زور بزنیم تجسم کنیم مریم جان برامون کاری کرده رو اجرا کرد و استاد هم چقدر قشنگ حال و هواشو توصیف کرد.)اصلا معرکه جدیدا فایل ضبط میکنیدا کوتاه اما عمیق و پر از درس و نکته مثبت و زیبایی. یعنی اصلا به دقیقه این فایل ها نباید نگاه کرد به عمق تک تک چیزهایی که میبینیم و میشنویم باید نگاه کرد و متوجه میشیم این فایل ها چقدر پرتر و بیشتر از چیزیه میبیینم.مثلا این قسمت رو یک فایل 15 دقیقه ایی نبینیـم، بلکه شاید هر ثانیه اش 15 دقیقه حرف و توضیح و درس و نکته مثبت و زیبایی داره.یعنی میخوام بگم چندین برابر…تازه بماند وقتی ترکیب میشه با زاویه نگاه های مختلف شما همسفران و ردپاها و کامنت هاتون دیگه بازم چندین برابر میشه.خدایا شگرت برای این هــمـه.
چقدر انرژی هامون میره بالاتر
مثل مریم جان با این کار ساده اما بینظیر و با تکرار این عادت و ترکیب کردنش با مسیر رود و صدای آب وسرسبزی که اطرافش بوده انرژی اش رو بالاتر برد.چقدر فیلمبرداری استاد جان که با عشق از عزیزدلشون گرفتن و تجربه ایشون رو برای ما توضیح دادن اونم با عشق رو تحسین میکنم و سپاسگزارم ازتون استاد جان که اینقدر بزرگوار و سخاوتمند هستین. واقعا مگه میشه عاشق شما نشد. مگه میشه مجذوب این اخلاق و روحیات تون نشد.چقدر شما در عمل خوب به ما درس های زندگی و اخلاق میدین.
درس دیدن نکات مثبت آدم ها
درس صحبت کردن در مورد ویژگی ها و عادت های خوب آدم ها
درس تکرار کردن و توجه کردن به تجربیات لذت بخش حالا میخواد تجربه خودت باشه یا عزیزدلت باشه.
درس افتادگی و فروتنی
درس نگاه زیبن و شکارچی مثبت در مثبت ها، زیبایی ها در زیبایی ها
درس دیدن چطور عمل کردن به تمرین ها و استمرار اونا
درس چطور شاگرد شما بودن و چطور تمرین انجام دادن
درس نتیجه استمرار تمرین ها و ایجاد یک عادت خوب (قطعا مریم جان که خودشون رو، یک روزی به این آگاهی ها رسوندن و تمرین کردن رو یاد گرفتن، متوقف نشدن و همین استمرارشون، جدیت شون و تعهدشون، ایشون رو به این جایگاهی که هستن رسونده.به تجربه اینکه استادت که حالا شده عزیزدلت بیاد ازت تعریف کنه و ازت فیلم بگیره و نمونه ایی بشی الگویی بشی در کنار استاد برای اینکه قانون رو با زبان تصاویر بهمون نشون بدن.) الگوی یک “آدمِ الگو” شــدن، برای اینکه درس هایی که داده رو در عمل و تصاویر میتونه بیان کنه خیلی هنره، خیلی قشنگه، خیلی حس خوبیه. مریم جان تحسینت میکنم و با افتخار وو با عشق برات می ایستم و دست میزنم. برای اینکه الگو شدی و نمونه و مثال بارزی از عمل به تمرین ها و شاگرد خوب استاد هستی .واقعا تمامت رو تحسین میکنم بانو شایسته جان.استاد جان من شما رو بارها و بارها تحسین میکنم برای این تجربه ، برای داشتن چنین شاگردها و همراه هایی که چطور خودت عمل کردی، چطور آموزش دادی که چنین میوه هایی رو از زمینی که یک روز از بندرعباس شروع کردی و بذرهاشو کاشتی حالا داری اینجوری باشکوه و افتخار برداشت میکنی. استاد شما داری پرورش میدی الگوهایی مثل خودتون رو که الگوی تمام عیار آموزش ها و حرف هاتون هستین. استاد اصلا از تعریف کردن خوشم نمیاد و قصدم اصلا تعریف کردن از شما نیست اینا چیزایی هست که من درک میکنم و حس کردم باید بگم. اینا برام پر از نکته و درسه. اینکه منم خواسته ایی دارم و با دیدن این موضوعات و بیان شون و تحسین شون میخوام خودمو بیشتر در مدارش قرار بدم. من شاید بخاطر خودخواهی خودم هست که یک وقت هایی از شما و مریم جان و ویژگی هاتون میگم اصلا میدونید نمیتونم نگم. چون خیلی تو چشممـه، خیلی تو ذهنمه، خیلی حس میکنم و خیلی خیلی خودمو نزدیک میــبینم چون منم ارزش چنین تجربه هایی، چنین الگو شدن هایی، چنین شاگرد بودن هایی رو دارم. اینو خوب میدونم باید صبور باشم عجله نکنم، باید ادامه بدم و بزارم تکاملــم طی بشه.بزارم قشنگ قانون و درک کردن و عمل کردن به قوانین بره تو پوست و استخونم. میدونم برای اینکه لایق جانان شوم جملگی باید جــان شوم…(یکهو یاد این تیکه از شعر افتادم و دلم خواست تا غزلش رو کامل بخونم.)
غزلی از دیوان مولانا تقدیم با عشق
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو
کل محتوای این شعر رو هم تقدیم به عقل خودم میکنم تا زبان و حرف بودن رو تعطیل کنه و فقط بشــه اونی که بایــد بشه. یک قابل افتخار و لایق برای الگو و نمونه شدن و برای خودمم مصداق عمل به قانون بشم نه حرف از قانون و بلدِ قانون…
خدایا شکرت چه سفری شد، چه همسفرایی شدین واسم.
خدایا شکرت برای دیدن و خوندن این همه زیبایی و آگاهی…
_صدای آب رو شنیدی و اینجوری سپاسگزاری هاتو ادامه دادی. که واقعا هزار برابر شد سپاسگزاری هام.
_واقعا این تجربه رو چقدر میشه قیمت گذاشت!!! اصلا واقعا قیمت گذاشتنیه با این چیزهای مادی نمیشه چیزهای غیرمادی و ناب رو قیمت گزاری کرد یعنی هیچ عددی، واقعا هیچ عدد و رقمی نیست که این تجربه و حس هایی که دریافت میکنیم رو قیمت بذاریم استادجان.
_به به یک صبح دیگه و یک پیاده روی ناب دیگه
چقدر جالب از تجربه بیدارشدنت گفتی اینکه انگار بدن تون آچارکشی شده سلامت تر شده بعد اون پیاده روی خفن روز گذشته اش. و همین باعث انگیزه گرفتن شد تا هر روز پیاده روی کنید(مثل تجربه دیروز من که باعث شد بازم همچین برنامه هایی برای خودم بچینم.)
یک هوای بینظیر و عطر دل انگیز طبیعت و مناظری که در حجمی از درختان کوهستانی الـص جنس داریم پیاده روی میکنیم.
_چقدر همه جا از این تریل ها هست.چقدر میشه کشف کرد.
_وقتی پیاده روی میکنی و هربار یکجای جدید رو کشف میکنی، و مناظر فوق العاده رو میبینی باز انگیزه ات بیشتر میشه.به همون نسبت هم بدنت بقول مریم جان آچارکشی میشه، آماده تر میشه یــعنـــی پر برکت ترین حالتی هست که هــم لذت برد از طبیعت، هم چیزای جدید رو کشف کرد، هم زیبایی های خداوند رو دید. هــم سپاسگزاری کرد، هــم جسم مون سلامت تر بشه.
_ خدایا شکرت برای این hiking هایی (پیاده روی ها یی) که میرین کاملا شیوه قانون سلامتی دارین عمل میکنید.
(اصلا جنس و سبک مسافرت کردن تون با قسمت های اول سفر به دور آمریکا اصلا خیلی متفاوت شده)
_ چقدر قشنگ اشاره کردین به اینکه بدن ما یک عالمه مفصل داره و باید تحرک داشته باشن و اصلا منطقی نیست که این همه مفصل حرکت نکنن، تحرک نداشته باشن. و این باور کاملا غلط و اشتباهی هست که فکر کنیم هرچی کمتر حرکت کنیم این مفصل ها سالم تر میمونن.
_هر چه از مفصل هامون استفاده درست میکنیم، طول عمرشون رو بیشتر میکنیم.
باورتون میشه منم دیروز وقتی تا اون بالا رفتم و یکی از سپاسگزاری هایی که کردم برای پاها و دست های سالمم بود برای قدرت و توانی که دارند که تونستم این همه راه برم و سپاسگزاری کردم برای زندگی به سبک قانون سلامتی که این فرصت ها و تجربه ها رو برام لذت بخش تر کرده.واقعا خدا رو صدهزار مرتبه شکر.
_ به به در مسیری که اومدیم چه چیزی دیدیم و کشف کردیم. سدی که یک Beaver یا سگ آبی درست کرده تا آب رو جمع کنه.
Beaver چه جور حیوانی است؟!
سگ آبی یا بیور تا جایی که من تحقیق کردم اسم و نامگذاری اش در ریشه سانسکریت به معنی قهوه ایی هست و در زبان نیا_هندواروپایی به واژه حیوان گفته میشده.و همینطور جالبه که در زبان اوستایی bawra، لاتین fiber، آلمانی Biber، روس bobre، ریشهٔ bhru به معنی قهوهای است و در زبانهای رومیتبار، برنز و Burnish هست.
سگ آبی از جوندگان شبزی و نیمهآبزی محسوب میشه کــه شامل دو گونه سگ آبی آمریکایی (بومی آمریکای شمالی) و سگ آبی اوراسیایی (بومی اروپا و بخشی از آسیا) است.
سگ آبی روی رودخانهها و جریانهای آب سد میزنند و در آبگیری که خود ساختهاند خانه میسازند. از آن جایی که جابجایی مواد لازم برای ساخت خانه در سطح زمین برای آنها مشکل است، آنها کانالهایی را میسازند تا از راه آنها مواد خام ساخت خانه را جابجا کنند.
سگ های آبی گیاهخوار هستند.
درختان مورد علاقهٔ آن عبارتند از: بید مجنون، توسکا، توس، افرا، گیلاس و چند گونه از صنوبر (Populus sect. Argiros و Populus tremuloides). همچنین سگهای آبی از نیلوفر آبی، گیاهان کف آبگیر و زنبق زرد (sedge) نیز تغذیه میکنند.
نقاط قوت شون: دندانهای جلوی قدرتمندی، دم پهن (که با دم پهنشون به شدت بر روی آب میکوبند که یک رفتار ویژهٔ سگ های آبی، که یکجور راه حل شون و عملکرد سگ های آبی مواقع ترس و روش هشدار دادن به دیگران هست.)، شناگرهای بسیار ماهری هستند ( یکجا نوشته بود میتوانند تا 15 دقیقه زیر آب دوام بیاورند.)، شنوایی، بویایی و لامسهٔ بسیار خوبی دارند، دندانهاشون همیشه در حال رشده و همین باعث میشه تا موقع جویدن چوب فرسوده نشه، با دندان زدن به سطوح مختلف به دندانهای خود شکل مناسب را میدهند، همواره رشد میکنند در میان آنها وزن 25 کیلوگرم (55 پوند) بسیار رایج است،
نقاط ضعف: سگهای آبی بر روی زمین بسیار کندند، توان بینایی ضعیف،…
و یک چیز جالب دیگه که خوندم این بود:در مناطقی که هر دو گونه یافت میشود امکان اختلاط نژاد تقریباً ناممکن به نظر میرسد.
_ به به در طول مسیر آهو یا گوزن هم دیده شد.ردپای حیوان های مختلف رو دیدیم.خیلی جالب بود.
_وای خدای من قاصدک، چقدر زیبا چقدر منو بازم یاد دیروزم انداخت.
دیروز تو مترو یک خانمی جلوی من استاده بود که یک مانتو زیبا سفید تنش بود و در زمینه سفید مانتوش طرح هایی از شکل قاصدک بود و اینقدر داشتم به مانتو این خانم و این قاصدک ها نگاه میکردم و خوشم اومد با خودم گفتم حتما من یک چیز قاصدک دار باید داشته باشم، خیلی حس خوبی گرفتم و یاد کلی آرزو و دیدگاه بچگی هام افتادم که قاصدک پیدا میکردم و فوت میکردم. بعد تو این قسمت مریم جان برامون قاصدک فوت میکنه و آرزو میکنه و استاد جان هم چقدر ماهرانه از این قاصدک و صحنه فیلم گرفتن. اصلا اشکم داشت درمیومد.چقدر زیبا بود، چقدر حس نزدیکی خودمو در این سفر و تجربه ها بیشتر حس میکنم.
یک قاصدک پیدا کردین در این طبیعت پر از سخاوت خدا و فوتــش کردین و برای خودمون و همه ی بچه های سفر به دور آمریکا ” یک زندگی سراسر خوشبختی و شادی و لذت آرزو کردین”
سپاس سپاس سپاس (یعنی نمیدونم چی بگم دیگه، احساسم قابل وصف نیست…)واقعا زیبا بود.عاشقتونم عزیزانــم که اینقدر هستین.
عاشقتونم من استاد جان مریم جان…
_چقدر قشنگ بود بعد از گفتن اون خواسته و آرزو به همین سرعت گفتینآرزومون براورده شد
دقیقا آره همینه آرزوهــا و درخواست ها به همین سرعت اجابت میشه و تو کائنات گم نمیشه. به همین سرعت برآورده میشه و خدا سریع الجابه است فقط این ما هستیم که کِی باهاش هم مدار و هم فرکانس میشیم تا دریافتش کنیم.اینم یک درس دیگه بود از این حرکت زیباتون.
فقط چهره خندان و رضایتمند مریم جان بعد از فوت کردن اون قاصدک رو ببینید. با اون بک گراند گر از وفور نعمت و فراوانی…چقدر زیبایی در زیبایی میشه دید.
بله برامون استاد جان بهترین ها رو آرزو کردین اونم در دل کوه های سیلور تـون…خدایا شکرت
_در دل کوه های سیلورتون کلی پیاده روی کردین و الان رسیدیم یکجای بکرِ بکـر. فقط قیافه مریم جان رو تو اون حجم از علف ها و سبزه ها بین اون گلهای زرد و سفید زیبا، لــــذت بــــردم. استاد الحق شکارچی نکات مثبت زیبا در زیبایی ها هستین.
_ چه جالب گفتین که figure out کردین یعنی کشف کردین که چرا این همه جا درخت سبز شده این تیکه خالی از درخته و صافه. و چه استدالال های جالبی از شواهد و مدارک موجود آوردین و احتمالش زیاده اینطور که شما برداشت کردین باشه. اینکه بخاطر سدی که بیور ایجاد کرده باعث شده اون دشت بره زیر آب و درخت ها نتونن اونجا رشد کنن و حدس زدین شاید از چند هزار سال پیش بیورها دارند اونجا زندگی میکنند. (از دوره نئوژن و در دور میوسن و پلیوسن که حدود ده ها میلیون سال پیش)
_دیدن ردپای مختلف و حدس میزنیم که گربه سان باشه و بقول همسرم احتمالا یک نوع کت باب یا گربه وحشی بوده.
_دیدن افرادی که با جیپ اومدن و یک هفته ایی کمپ کردن در دل این همه طبیعت زیبا این همه زمین اونم زمین اش شخص خاصی نیست. زمین هایی که مالکش همه ی مردم هستند.
_چقدر قشنگ مریم جان از گفته های انیشتین یادآوری کردی اینکه گفتن: “برای تجربه خوشبختی نیاز به چیزهای خاص و عجیب غریب نیست. با همین چیزهای ساده میشه خوشبختی رو تجربه کرد.”
چقدر استاد زیبا تکمیل کردین که حتی بعضی ها پیاده میرن و تجربه میکنن.با یک کوله پشتی و چادر (چه جالب منم دیروز با یک کوله پشتی و همین نزدیکی ها رفتم و تجربه کردم و کلی لذت بردم.و عملا ماشین هم نداشتم.)
_ خدایا شکرت که این جهان برای همه سبــکی جـا داره.
اینم یک بخش دیگه از دیدگاه های انیشتین در قالب تئوری خوشبختی ایشون:
“«یک زندگی آرام و ساده،
شادی و خوشبختی بیشتری نسبت به جستجوی مضطربانه و دائمی موفقیت،
به ارمغان می آورد!»”
_ به به دوباره حرکت، اینبار یک حرکت وسیع تر و بزرگتر با تراک کمپر خوشگل خوش رنگ مون. ماشالا چه مسیر سنگلاخی قشنگ ماشین تاب میخوره، واسه خودش اینور اونور میشه. اصلا ماشین هم سرخوش و خوشحاله انگار…خیلی باحال شده بود فیلم رو تند کرده بودین خیلی بامزه بود من که یک لحظه یک بچه بازی گوش رو دیدم که داره تکون میخوره تو جاده.واقعا زیبا بود.واقعا لذت بخش بود.
عبور از یک جاده سنگین اونم به راحتی سلامتی
_ خب میریم تو جاده میلیون دلاری
خدایا شکرت برای حرکت در مسیر زیبا و آسفالته با ویو آسمون ابری و دیدن یک عالمه ماشین کنار جاده و مناظر زیبا. دیدن دانه های باران روی شیشه ماشین. دیدن این همه درخت سرسبز و برافراشته زیبا. خدایا شکرت برای این جاده صاف و آسفالته…خدایا شکرت که منم باهاتون در سفرم و کلی دارم بزرگ میشم و تجربه کسب میکنم.خدایا شکرت برای این لحظه…
سلام یاسمن جان عزیزم
چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم و چقدر خوشحال شدم از خبرخوبی که دادی انگار خودم داره راهی سفر به آمریکا میشم.
اصلا یعنی ذوق زده شدم ما هم تا آخر هفته آینده قراره راهی سفر به شهر محل تولدم بشویم، شهری که تمام خانواده تنی و نسبی ام اونجان. اما به اندازه کل کره زمین هم خانواده ایی های من روی زمین گسترده هستن مثل شما، مثل مریم جان و استاد جان و بقیه بچه ها از شمال و جنوب و شرق و غرب ایران گرفته تا کره زمین ساکن هستن. هرکسی رو دیدی سلام ویژه منو هم برسون.
خدای هدایتگر رو شکر
ارادتمندت فهیمه
سلام به شما دوست همسفر ارزشمندم
سلام به شما رضا احمدی عزیز
چقدر خوشحالم که به خوندن کامنت شما هدایت شدم و از قلم شما کلام خدا رو شنیدم و وعده های راستین رو به یادآوردم.
جقدر قشنگ از دیدن عکس زیبای بنر این قسمت هدایت شدین به این آیات. واقعا سپاسگزارم که بلند بلند فکرهای زیباتون رو نوشتید و آیات قرآن اینجا به زیبایی استفاده کردین:
“حمد و سپاس مخصوص خدایی است که به ما وعده راستین داد و ما را وارث زمین قرار داد تا هر کجا که بخواهیم ، در آنجا ساکن شویم ؛ پس چه نیکوست پاداش عمل کنندگان…””
این قسمتی که درباره عمل کنندگان نوشتید رو میشه بیشتر توضیح بدین لطفا:
“عمل کنندگان یعنی کسانی که “قَالُوا۟ رَبُّنَا ٱلله” میگویند و در این گفته خود “ثُمَّ ٱسۡتَقَـٰمُوا۟” هستند…”
واقعا ایات و جملاتی که استفاده کردین و تعریف از اون افراد و گروه ها رو از قرآن آوردین منو به فکر فرو برد که چقدر نیاز دارم قران بیشتر بخونم تا درک کنم.
این قسمت کامنت تون هم برام درس های زیادی داره که نوشتین:
“حقیقت این است که خدا خیلی زود جواب میدهد به شرطی که با صد وجود او را بخوانیم ، با صد وجود خواندن یعنی وارد شدن به فرکانس “عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ”
مخلصین کسانی هستند که خدا را به گونه ای میخوانند که حتی ذره ای بروی غیر او حساب نمیکنند ، به تعبیر دیگر به گونه ای پل های مشت سرشان را خراب میکنند که هیچ راه برگشتی از مسیر مهاجرت به سمت خدا ، نداشته باشند”
واقعا صمیمانه برای این ردپای زیبا و عمیق تون سپاسگزارم.
براتون از الله یکتا بهبودهایی در درون و بیرون تون رو خواهانم.
ارادتمندشما فهیمه پژوهنده
سلام به شما دوست همسفر و هم فرکانسی ارزشمندم
سلام وجیهه بانو عزیز و دوست داشتنی
واقعا سپاسگزارم برای وجودتون، برای کامنت پر از عشق تون. واقعا سپاس از اینکه کامنتم رو با عشق خوندید و با قلب مهربون تون برام نوشتید و از وجود نازنین تون برام ردپا گذاشتید.
منم شما رو برای این تلاش هایی که میکنید در مسیر رشد و پیشرفت تحسین میکنم و بهتون افتخار میکنم که دارین خوب زندگی میکنید تا جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنید.
از دعا و آرزوهای قشنگ تون خیلی خیلی سپاسگزار و ممنونم.
منم ردپاهای اخیرتون رو دنبال کردم و متوجه شدم آقای حبیب حافظان همسر و عزیز دل شما هستن.چقدر لذت بردم از کامنت هاتون. و چقدر هردوتون رو دوست دارم.سلام منو خدمت ایشون برسونید الحق ردپاهای قشنگی ثبت میکنن.
از صمیم قلبم براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی در درون و بیرون خواستارم
ارادتمند شما فهیمه
سلام و عرض ارادت اسدالله عزیز
سپاسگزارم برای اینکه از خودت برام یک ردپای جانانه گذاشتی. خیلی خوشحال شدم که شما برین تو فضای خاطرات خوش و تجسم اونجا. چقدر عالی هستین در تجسم کردن و بهتون وافعا تبریک میگم.
واقعا سپاسگزارم برام یک خاطره باحال از ماشین گرفتن تون گفتین و این خاطره یک نشونه شد برام که با همین فرمون پیش بریم به زودی ماشین مورد نظرمون رو خریدیم. (چند وقتیه گیر دادم به ماشینی که دوست داریم داشته باشیم و تو خیابون یا موقع پیاده روی هام برای خودم میشمارم شون.واسه خودم تمرین درست کردم “تمرین توجه به خواسته”)
واقعا من مینویسم و اصلا به این فکر نمیکنم چقدر میشه، یا اصلا بچه ها سخت شون میشه نمیخونن یا لایک و ستاره کم میگیرم یا دیده نمیشم. من فقط کاری که درسته رو انجام میدم و اصلا برام مهم نیست دیده بشم و اینکه افرادی هستند مثل شما که این کامنت های طولانی منو انتخاب میکنن و میخونن یا مثل شما اینقدر با دقت تا انتها میخونن هم برام جالبه، هم لذت بخش.یعنی این دقت شما رو تحسین میکنم اسدالله جان. که تک تک جملاتی که نوشتم و یادته مثل فستینگ اون روزم…واقعا دمت گرم. خوندن پاسخ کامنت ها و داشتن نقطه آبی داشتن هم همینه. ما میبره به سمت توجه کردن به چیزهای خوب و مثبت و عالی…
بازم سپاسگزارم برای این توجه خوبت و اینکه همسفر و هم مسیر هم هستیم سپاسگزارم واقعا منم ردپاهای شما هرچای سایت میبنم بارها تحسین ات میکنم. حیف که همیشه مجال کامنت نوشتن نیست و گاهی فقط میخونم و لذت میبرم.
راستی از اونجایی که اصلا ماشین شناس خوبی نیستم رفتم تیوولی رو سرچ کردم. عجب ماشین زیبا و قشنگیه…
راستی کار شما چیه و در چه حوزه ایی فعالیت دارین؟
خداروشکر برای قوانین زندگی
خداروشکر برای قانون سلامتی
خداروشکر برای این بستر امن و زیبا
خداروشکر برای وجود دوستان نابی مثل شما
ارادتمندت فهیمه
سلام و عرض ارادت اسدالله بزرگوار
سپاسگزارم برای لطف و وجود پر مهرتون و اینکه بهم یادآوری کردین فقط باید کار درست رو انجام داد، لذت برد و بقیه اش طبق عدالت و قانون خدا جاری میشه و نگران هیچ چیز نباشم…
ممنونم از پاسخ گویی ات اسدالله عزیز. چقدر جالب بود. سازمانی که همیشه برام سوال بود این چه جور سازمانی هست و اونجا چیکار میکنن و حالا یکی از اعضای خانواده ام اونجا مشغول کاره و با عشق خدمت میکنه.اونم ایلام شهری که باید بیشتر بشناسم و هیچی ازش نمیدونم به غیر از چغارزنیبل ایلام و زیگورات و تاریخی بودنش.
چقدر باید چیز یاد بگیرم و تجربه کنم…
راستی سفر شما هم خوش بگذره و حسابی لذت ببرین تا جای امکان ردپاهاتون رو دنبال میکنم و یکجا خوندم که کامنت زیباتون رو با آهنگ مورد علاقه من (حال و هوای عالی، نگم برات چه حالی…)در اب و هوای نوشهر نوشتید…نوش وجوتــون این سفر…
ارادتمند شما فهیمه