اول از همه میخوام یه تشکر جانانه از مریم بانو کنم که این لحظات فوق العاده رو با ما هم به اشتراک میزاره تا ما، هم لذت ببریم و هم با فرهنگ های مختلف و شهرهای مختلف ایالات متحده آشنا بشیم و هم احساس کنیم که خودمون در دل اون طبیعت زیبا و سرسبز شهر سیلورتون از ایالت کلرادو با شما همسفر هستیم.
استاد عزیز و مریم جان، این شیوه هدایتی حرکت کردن در سفرهاتون به سمت زیبایی ها واقعا لذت بخش است. منم عاشق این شیوه گردشگری هستم. کلی به ادم شوق و هیجان میدهد که توی لحظات آینده قراره چه زیبایی های دیگه ای رو ببینه.
قسمت ویزیتور سنتور این شهر کوچیک خیلی خیلی تمیز و جمع و جور و مرتب بود. واقعا از تمیزی اون خونه کوچولو لذت بردم و به یاد مادر تمیز و کدبانو خودم هم افتادم. تصاویر تاریخچه پیشرفت نقل و انتقالات در این شهر کوچیک رو که دیدم، منو به یاد این انداخت که چقدر خواسته های ما باعث گسترش جهان میشه و جهان هم از این خواسته های ما حمایت میکنه.
سرویس های بهداشتی چقدر تمیز بودند و چقدر مردم به بازدید کننده ها ارزش و احترام می دن که حتی داخل رستروم دو تا صندلی هم گذاشته بودند و همه جا فوق العاده تمیز بود.
چقدر مردمان خوب که بدون چشم داشت به بقیه کمک میکنند، زیاد است. اون آقا وسط کار و کاسبی خودش بلند میشه دوچرخه اش رو سوار میشه تا شما رو ببره به خونه خودش تا بتونید تان کمپر رو پر آب کنید، بدون اینکه شمارو بشناسه.
استاد چقدر شما و مریم جان هماهنگ هستید؛ هم کار میکنید؛ هم برای ما فیلم میگیرید و هم اینکه مسافرت و تفریح میرید و لذت میبرید. واقعا این هم جهت بودنتون، همراه بودنتون و پایه بودنتان و مهم تر از همه اون انس و الفتی که خدا بین شما دو نفر قرار داده، ستودنی است. برای هم بمونید و کلی لذت های دیگه باهم تجربه کنید و کلی موفقیت های دیگه به دست بیاورید انشاالله و سایتتون جهانی بشه به زودی.
تک سوپر مارکت کوچولو شهر سیلورتون خیلی تمیز و مرتب بود: چندین نمونه فلفل؛ دو نمونه قارچ و چند نمونه سیب داشت. خدایا شکرت بابت فراوانی این جهان پهناور ما. حتی هندوانه قاچ شده روشو سلفون کشیدند که اگر کسی هندوانه کامل نخواد بتونه اونو بگیره. چقدرم رنگش قرمز بود و شیرین و آبدار به نظر می رسید.
مکانی که برای خوردن غذا هدایت شدید، خیلی زیبا بود: صدای آب و صدای آبشار فوق العاده است.
چه ایده جالبی که کنار مغازه، اون گلدون های خوشگل با اون گلهای صورتی و آبی قشنگ گذاشتند. چقدر منظره سیلورتون کوچک زیبا کرده است. فروشگاه محلی شهر داخلش کلی وسیله هست: کلاه های رنگارنگ لباسهایی که روی اکثرشون نوشته بود سیلورتون کلورادو؛ خیلی حس وطن دوستی شون برام قابل تحسین بود.
اون جعبه هایی که مریم جان داخل مغازه باز میکردید خیلی زیبا بود. واقعا راههای پول درآوردن خیلی زیاده. میشه با یک ایده ساده از هر وسیله ای پول درآورد. استاد اون گروهی که همه با هم جمع شده بودند از مرد و زن، خیلی حس خوبی میداد چقدر ساده و صمیمی. واقعا چقدر مردم با خودشون در صلحند. هر مغازه ای که وارد می شید سلام میکنند. همه چیز همه چیز قابل تحسین است ماشین های عالی، ابرهای تو آسمان، رنگ آبی آسمان، فضای سرسبز شهر و کوههای سرسبز و فوق العاده…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204304MB16 دقیقه
سلام به رفقای عزیزم
جاتون سبز، دیروز پریروز منم با خانومم و بچه ها و پدر مادرم یه سر رفتیم کنار یکی از رودخانه های باحال و سرسبز اطراف شهرمون.
آب بسیار خنک و سبزی و تمشک و پونه وحشی و ماهی کوچولو و عنکبوتهای غول آسای زیبا و سنجاقک های زمردی وچنار و هلو و گردو…. و بوی عطر..بوی عطر رودخانه و پونه های تند وحشی، بعلاوه لاستیکهای گلی شده ماشینم که تا الان هم پاک نشده ن!. این، مختصر سفر کوچک و قشنگ ما بود که قد یه ماه خستگی رو از تنم بیرون کشید.
اما این قسمت مسافرت در کلرادو!
یه آهنگ پسزمینه زیبا و نماهای دور و سبز از کوهی که بالاش هنوز یه نخود سفیدی برف دیده میشد! چه قشنگ! هوای اونجا باید حسابی معتدل و خوشمزه باشه!
چه سبزی لطیفی تو محیط موج میزنه. این سبزی یعنی هزاران هزار لیتر آبی که از آسمان نثار زمین شده اند. بنازم به این فراوانی!
چه شهر کوچولوی قشنگی! از همون بالای جاده میشه تحرک تمام اهالی شهر رو زیر نظر داشت! هر کی هر جا میره و میاد، از همون بالا معلومه، چه رویایی!
چه ویزیتور سنتر جمع و جوری! ببین تاریخچه ی حمل و نقل، مهمترین حادثه ی تاریخی اینجا بوده که در طی زمان شکل گرفته! این مسأله نشون میده که مسأله ی ارتباط بین آدمها، مهمترین مسأله تاریخچه ی این اجتماع کوچیکه و این مسأله قابل تسری به کل تاریخ بشر هست! نکته جالبی بود….معلوم میکنه که چرا این سوسیال مدیا ها اینقدر محبوب اند. این ، داستان بشریته!
اون آقایی که برای پیدا کردن آب به شماها کمک کرد، انگار از یکی از سریالهای تلویزیونی دهه 70 میلادی در اومده بود… خودش و خونه ش! چقدر این آدم منو به فکر فرو برد! این آدم ، احتمالا در یک چارچوب محدود، زندگی میکنه و پیرتر میشه و خودش و ایده آلهای زندگیش رو به سالهای پیش رو میبره، بدون اینکه تحت تهاجم فرهنگی قرار بگیره! بعید میدونم سوسیال مدیا رو گوشیش داشته باشه! این رفتار، مال این دهه نبود!! دمش گرم، خیلی دوستش داشتم!
شهر سیلورتون و مردمش و طبیعتش، مال یک گذشته ی زیبای قشنگ بودند. بقالی بزرگشون هم دلپذیر و قشنگ بود…توش عطر میوه و خوردنی هم پیچیده بود. چه سفر کوتاه و قشنگی!
اون نمای پایانی انجمن ترومپت نوازان آبی پوش، فصل الخطاب این قسمت بود. داستانی که فقط برای دل معدودی آدم نواخته میشد…عکسی که فقط برای دل همان تعداد آدم برداشته شد…اینکه شما با این آدمها هم مدار شدید و با آنها معاشرت داشتید، نشان میداد که آدمها و شهر خوبی هستند! آدم بد به پست شماها نمیخوره!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
وای! سلام عالیجناب عشق!
به خدا دیشب حدود 11، منم میخواستم زیر کامنت شما کامنت بذارم که دوتا از رفقام که خونه ما مهمون بودن، همون موقع قصد کردن برن و من هم رفتم برای بدرقه و ….خلاصه یادم رفت!
دل به دل راه داره آقا!
آره…چقدر خوب میشد همدیگه رو میدیدیم و دور هم بودیم.چقدر خوبه که بعد هر قسمت، دور همی با کامنت داریم! حالم دگرگون میشه بعد هر قسمت و خواندن کامنت های رفقا. شما خیلی خوب مطلب رو بیان فرمودید.
به خانم سلام برسونید. پر از حال خوب و خوشبختی باشه زندگیتون. هفته م به خیر شد. ممنون از کامنت شما، رفیق عزیزم.
سلام به عالیجناب بزرگ عشق سایت و خانواده محترمشون
درست میگید آقا. خواندن بعضی کامنتها هم، ورای یک تجربه ادبیاتی است که از راه حس بینایی منتقل شود. کامنت های شما از همین دست هستند. هیچکدام به اجبار و زور نوشته نشده اند. یک دل بزرگ عاشق پشت کلمه به کلمه آنها پنهان است.
و چقدر از شما و عشقتان آموختم دوست داشتن بی شائبه و وفاداری ساده و مقدسی که زندگی را دلپذیر و قلم را شیواتر میکند! شما یک بار این را به من اختصاصا گوشزد کردید و چقدر دلپذیر بود این پند.
کسی که عاشق باشد، میتواند اینطور کلمات را پشت هم ردیف کند…جور دیگر امکان ندارد. نویسندگی کار من است و میدانم تا خداوند قلم را نگیرد و به جای ما ننویسد، نتیجه اصلأ دلپذیر نخواهد شد.
ممنون به خاطر کامنتتان که مثل آب چشمه زلال و لذتبخش بود و خواندنش اینهمه آگاهی بخش.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام به دوست عزیزم ،خانم احمدی عزیز
داستان شما، یک خط صاف داشت. من اوج و فرود زیادی در آن ندیدم. همه اش اعتماد به خدا بود و تسلیم.
خواندن چنین داستانی برای من که ذهنم به شدت جفتک انداز و چموشه، آرامش آورد. اینکه میشود سخت نبود و همه چیز را به خدا سپرد و او بهترین تصمیم ها را میگیرد.
ما حدوداً هم سن هستیم و من برخلاف شما، این بیست و سه سال را در شیراز ماندم و جای خاصی نرفتم!
خلاصه بگویم شما کار خوبی کردید و من هم همینطور!
اعتقاد من این بود و اعتقاد شما آن.
من از داستان شما لذت بردم، چون داستان ایمان بود. نه داستان انگلیس یا هر جای دیگر. داستان ایمان، برای من جذاب و جدید است، چون آدم با ایمانی نبودم. نتیجه ایمان شما، زندگی با کیفیت. بهتر و در جای بهتر بوده. من هم اینجا تمام تلاشم را کردم تا زندگی خوبی بسازم، ولی بی ایمانی باعث شد به بنده خدا بیش از خدا چنگ بیندازم و خودم میدانم این نتیجه، لیاقت من را ندارد!
ممنونم به خاطر این شرح حال قشنگ و جذاب.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.