سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204 - صفحه 12

454 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    سلام به استادان عزیزم و دوستای گلم که با کامنتهاشون واقعا آروم میشم

    همیشه اولین چیزی که تو این فایلها توجهمو جلب میکنه رنگ آسمون و ابرای پنبه ایه چون من عاشق آسمونم

    همش به آسمون خودمون نگاه میکنم میگم آخه چرا آسمون تو فایلا اینقدر پر رنگ و قشنگه ولی آسمون ما آبی بی رنگه البته که همینم خیلی قشنگه و ساعتها بهش زل میزنم و لذت میبرم ولی تا نگاه به آسمون میکنم این سوال تو ذهنم شکل میگیره

    و چقدر معجزه هدایت زیباست که خدا شمارو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار داد و به آدم مناسب هدایت کرد تا کارتون حل بشه آدمی که از کار خودش میزنه تا به هدایت خدا توجه کنه وکمک کنه به آدمهایی که توشهرش مهمون هستن

    وقتی تصاویر زیبای اون خونه ها وسط رشته کوه های پوشیده از درختو میدیدم پیش خودم فکر کردم که آیا این آدما میدونن تو چه بهشتی دارن زندگی میکنن؟آیا میدونن چه نعمتی دارن که کلی آدم آرزوشونه تو چنین مکانی زندگی کنن مثل من

    چون من دوتا دوست داشتم اهل شمال یکیشون تو ساری بود که همش غر و شکایت میکرد که چرا اینجا همش بارون میاد حالم از بارون بهم میخوره دیگه و منی که تو اصفهانم و فقط چشمم به آسمونه که بارون بباره و وقتی بارون میاد از پشت شیشه کنار نمیرم و فقط میخوام از اون لحظات لذت ببرم

    و اون یکی دوستم تو ماسال زندگی میکرد که اصلا دیدن عکساشم منو متحیر میکنه اما اونم همیشه در حال گله و شکایت بود

    به خاطر همین این برام یه درس شد که همیشه سعی کنم آگاهانه سپاسگزار نعمتهام باشم وقتی میبینم یه کسی یه چیز خوبی داره یا یه شرایط خوبی همش اول به این فکر میکنم که آیا سپاسگزارش هست؟

    دیروز یه مارمولک دیدم که گیر افتاده بود تو تار عنکبوت و اون عنکبوت دل و رودشو خورده بود و فقط پوستش مونده بودخیلی به فکر فرو رفتم اینکه خدا میگه ناپایدارترین خانه ،خانه‌ی عنکبوته و اونوقت اون جانوری که ما با دمپایی دنبالش راه میوفتیم و نمیتونیم بکشیمش به راحتی گیر میوفته تو ناپایدارترین خونه و دار فانیو وداع میگه

    فهمیدم که کلا هیچ چیزی تو این جهان پایدار نیست حتی من که به عنوان جانور دوپا رو زمین راه میرم و میگم من اشرف مخلوقاتم و با دمپایی سوسک و مورچه و …میکشم وقتی جونم تموم شد جسمم خوراک همین جانوران به ظاهر ضعیف میشه

    یادگرفتم که زیادی گردن نکشم

    در مقابل خدا که هیچ اصلا حرفی برای گفتن ندارم هممون دیدیم که چطور تو این مواقع با مخ میایم رو زمین مثل داستان فرعون بود فک کنم که ادعای خدایی میکرد و در نهایت با یه پشه مرد

    ولی در مقابل خلق خدا چقدر من خودمو همه چیز دان دونستم و به بیراهه کشیده شدم اون اول که با قوانین آشنا شده بودم اصلا میگفتم دیگه هیچکس هیچی نمیفهمه جز من همه غلط میگن جز من اونا که اصلا بلد نیستن زندگی چیه جهان چیه قانون چیه من بلدم من خوبم من زندگیمو میسازم من همه چیز دان و همه کاره ام

    همه این حرفها خیلی نا آگاهانه و نجواگونه بود و اصلا آگاه نبودم که چنین طرز فکری دارم و فکر میکردم نهههه من خیلی آدم متواضعییم ولی اینطور نبود باورهای غلطی که ناشی از کمبود عزت نفس تو وجودمه داشت اینجوری خودشو نشون میداد

    خلاصه دوروز پیش به شدت غافلگیر شدم وقتی که دیدم یکی از اون آدمهایی که من پیش خودم فکر میکردم که اون نادونه و من همه چیز دون و اصلا اون موقعی که بحث کنار گزاشتن افراد نامناسبو تو سایت شنیدم اولین شخص اون بود که بهش فکر کردم و همش میگفتم خدایا این یه آدمو ازم دور کن که البته همینطور هم شد من رو خودم کار کردم و ارتباطمون خیلی خیلی کم شد در حد شاید ماهی یه بار همدیگه رو میدیدیم اماااااااا دیروز وقتی دیدمش یه آدم جدیدو دیدم یه آدم کاملا متفاوت با کلی رشد و موفقیت و دیدگاه های جدید و در درون من شعله های حسادت به شدت زبونه میکشید منی که ادعا میکردم من عباسمنشی ام (به یکی از دوستام میگفتم تو سه ساله با استاد آشنایی و الان چطور این حرفا رو میزنی) اما الان لحظه ای بود که باید با خودم مواجه میشدم اون حسادتی که واقعا حالمو بد کرد چون اون آدمی که من اینقدر جلوش ادعا میکردم دستاوردهایی که من با کلی تلاش و حتی رو باورهام کار کردن هنوز نتونستم محقق کنم داشت و من حسادت ورزیدم به حدی که واقعا اشک تو چشمام حلقه زد

    وسط حرفاش گفت که اره من یه کانال پیدا کردم خیلی مثبت و انگیزشیه بزار برات بفرستم یه استادیه به اسم عباسمنش بعد من همون لحظه خندم گرفت و گفتم لازم نیست استادو میشناسم بیا تا من سایتشو بهت بدم برو تو منبعش

    وقتی اینو شنیدم که با استاد آشناشده تا ته خطو رفتم

    میدونین الان گفتن این حرفا و اعترافا به خودم خیلی سخته چون من خیلی ادعا داشتم که تغییر کردم و نمیخواستم با خودم روبرو شم نمیخواستم قبول کنم که من دارم حسادت میکنم ولی جلوی نجواهای ذهنمو گرفتم و گفتم بزار خودشو نشون بده بزار ترمزتو بشناسی وقتی با خودم رو راست شدم خیلی چیزا برام شفاف شد و شروع کردم به تحسین اونقدر نوشتم و شکرگزاری کردم و تحسین کردم اون شخصو که حالم واقعا خوب شد واقعا واقعا واقعا از اعماق قلبم براش خوشحال شدم دیگه هیچ احساس منفی نسبت بهش نداشتم و کلی آرزوی خوب براش کردم و حتی خودمو تحسین کردم که چقدر سریع تونستم حال خودمو خوب کنم چون اگر آدم قبلی بودم شاید یک هفته با همین حسادت خود خوری میکردم و خودمو نابود ولی الان حشره کش حسادت دستمه و با تحسین نابودش کردم البته که فقط خودمو به حال خوب رسوندم و باید رو خودم کار کنم تا این 1.حسادت 2.ادعای زیاد از حد رو از ریشه حلش کنم و قدرتشو بگیرم

    این صحبتها چندان ربطی به فایل نداشت اما خواستم ردپای خودم باشه برا آیندم که بدونم در مسیر چه درسهایی گرفتم و بدونم که همه ما انسانها یکسانیم تو هر سنی با هر جنسیتی با هر قوم و نژادی که باشیم از وجود مقدس خداوندیم و زور زیاد از حد واسه اینکه بگی من از همه بهتر و بالاترم فقط بیشتر تورو میکشه پایین هیچکسی از دیگری برتر و والاتر نیست مگررررر در درجه اخلاص

    چون شیطان هم گفته به عزت و جلالت قسم همه بندگانتو گمراه میکنم

    الا عبادک المخلصین

    جز بندگان خالص تورا(83)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      وحید ربانی گفته:
      مدت عضویت: 1486 روز

      سلام دوست عزیز چقدر لذت بردم از کامنت زیبای شما افرین به این صداقت و خالص بودن با خودت چیزهایی که گفتی دقیقا خصوصیت منم بود منم تا امشب خیلی از این فکرها میکردم خیلی فکر میکردم که منم ……خیلی قوانین بلدم ، منم دیگه راز خوشبختی را فهمیدم ، ولی بقول تو وقتی دوستانیم را دیدم که نه عباس منش میشناختن نا سایت و چقدر موفقیتشون اتش حسادت را در منم روشن کرده بود و بازهم این ذهن نجوا گر میگفت اینها به این خاطر فلان کار را کردن که فلان و بلان ،،، چون باباش پولداره ،،،، اون که اون ماشین را خریده باورش فلان چیزه ،،، و این چرت پرت ها احساسم بد شد منم مثل تو شروع کردم به نوشتن خصوصیت های خوبشون و تازه فهمیدم که بابا جمع کن این بساطتت را اونها خیلی بهتر از تو دارن قانون اجرا میکنن شروع کردم به تحسینشون و نوشتم و نوشتم و چقدر خوب نوشتی که مگس کش حسادت را برداشتی و کشتی این حسادت را دقیقا افرین

      خدارا شکر منم دقیقا همین مدل شما بودم و البته که تازه اولشه و باید کار کنم ولی این خصوصیت یک سم دیگه هم غیر از حسادت داره و اون در رقابت قرار گرفتن هست یعنی ما ناخود اگاه با کسی که بهش حسادت میورزیم وارد رقابت میشیم و این رقابت یعنی احساس بد و احساس بد مساوی اتفاقات بد هست

      بقول استاد باید خالی کنیم خودمون را از دیگران باید محیطی بسازیم فقط برای خودمون تا بتونیم پیش بریم امروز ‌صبح‌تو‌تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم اگاهی های ناب به من بده و الحق که کم‌نزاشت چقدر اگاهی به من داد احساس میکنم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیلم را شناختم و‌ انشا الله سعی میکنم با تمام توانم بیافتم به جونش تا نابودش کنم با شوینده اگاهی پاکش کنم این الودگی قدیمی را خدایا شکرت من حتی بقدری احساس حسادت داشتم که کامنت بچه ها را هم نمیتونستم با عشق بخونم همش بدنبال نکته گیری و انتقاد بودم واقعا در این دل شب از خدا سپاسگزارم که منا با این نقطه ضعفم اشنا کرد الهی شکرت خدا هرچقدر شکر کنم کمه نمیدونم چجوری این مساله حل شد برام واقعا هدایت خدا از بینهایت طریقه امشب به یک‌کافه رفته بودم که روز دنجشنبه اتفاقی یکی از دوستانم به من معرفی کرده‌بود اونجا یک‌تابلو از یکی از غزلیات مولانا بود نتونستم بخونمش چون خط شکسته بود به یکی از کارمند های کافه گفتم این چی نوشته گفت تا الان دقت نکرده ام خودم زدم‌توی گوگل چند‌تا کلمش را که می شد خوند دیدم این شعر اومد

      مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

      کنجکاو تر شدم کل غزل را خوندم یک درک عجیبی بهم میگفت چی میگه مولانا انگار همه ابیاتش معنیش برام اشنا بود اون داشت با خدا حرف میزد و از زنده شدن دوباره خودش میگفت اشک ریختم و لذت بردم گفتم این همین مسیر منه بعد از خوندن این شعر با پسرم رفتم تو پارک و یهویی احساس کردم من باید با عشق کامنت های بچه ها را بخونم مگه نه اینکه استاد خودش صبح ها حالش با کامنت ها خوب میکنه چرا من نکنم ؟؟ و شروع کردم به خوندن دیگه خبری از اون احساس حسادت نبود انگار کامنت کسایی را میخوندم که دوست صمیمی صمیمیم هستن الهی شکر و الان ساعت 3/22 نصفه شبه این قدر عاشق خوندن کامنتها شدم که میگم بزار یکی ذیگه بخونم و بخوابم و باورتون نمیشه یکی از یکی بهتر و عالی تر این کامنت شما که دقیقا داستان من بود

      اینکه استاد میگه خدا از بینهایت طریق هدایت میکنه دقیقا چند ماه پیش من خوابی دیدم که درخواب یک‌ فروشنده خیلی فروش بالایی داشت من کنارش بودم ازش پرسیدم چجوری اینقدر فروش داری گفت تحسین کن و از خواب بیدار شدم اون‌موقعه درک این مطلب مثل الان‌نداشتم و از‌روش گذشت

      چند شب پیش دوباره خواب دو‌نفر از اشنایم را دیدم که به‌نحوی شنیده‌بودم موفق شدن‌تو‌کارشون بلافاصله صبح گفتم این یک نشونه از خداونده که من باید اینها را تحسین کنم با اینکه ابتدا احساس خوبی بهشون نداشتم ولی شروع کردم به پیدا کردن خصوصیات خوبشون‌و نوشتم و برام عادی شدن

      خدا هدایتم کرد به همین سادگی الهی شکر

      این حسادت بک ترمز بسیار بزرگه تو موفقیت حسادت از باور کمبود میاد نمیشه کمبود در درونت باشه و بخواهی ثروت کند بشی باید این ترمز نابودش کرد الهی شکر به لطف خدا حلش میکنیم

      خداراشکر هیچی نمیتونم بگم جز شکر و سپاس خداوند الهی شکر

      در پناه رب العالمین پادشاه عالمین حضرت حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2329 روز

      سلام زری جان دوست خوبم.

      سپاسگزارم عزیزم چقدر لذت بردم از کامنتت سپاسگزارم که اینقدر صادقانه وخالص این مطالب رو بیان کردید.

      عزیزم تحسینت میکنم که اینقدر با ایمان وباورهای قوی بامسئله حسادت که در وجود همه ی ما ها هستش مقابله کردی وبه قول خودت باحشرکش حسادت، باتحسین کردن نابودش کردی.واین نشون میده که چقدر درمسیرت موفق بودی وهستی وآینده ی روشنی درپیش داری وصداقت در گفتار خودش شاه کلیده برای موفقیت.

      عزیزم برات آرزوی موفقیت،پیشرفت ورشد وسعادت دنیا وآخرت وبی نهایت ثروت میکنم درپناه حق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2416 روز

    خدایا سپاسگزارم به خاطر طبیعت سرسبزی که میبینم شکر به خاطر خونه های قشنگ .

    شکر به خاطر آدمای خوب . آدم خوبی که کارشو ول میکنه که بیاد کمکت کنه گلی از گلهای بهشته . خدایا شکرت که میتونم ببینم و بشنوم درباره این آدما و همینطور تجربه کنم رابطه باهاشون رو. امروز عموی همسرم اومد باغ و با خودش گلابی اورده بود. از همسرم پرسید غزل کجاست ؟ من توی آشپزخونه بودم . اومدم بیرون و دیدم دست مادر همسرم یک گلابی قرررمز هست .رنگ گیلاس بود . خیلیییی زیبا بود . و همه داشتن با حیرت بهش نگاه میکردن . یهو عموش گفت این گلابیو برای غزل آوردم :)))

    انقدر محبتش خالص و دلچسب بوود . قند توی دلم آب شد .

    خدایا شکرت به خاطر گلهای توی گلدون جلوی ویزیتور سنتر. شکر به خاطر رنگ قشنگ روی دیوار که من عاشقشم . چقدر دلچسبه . چقدر دلم میخواد یک اتاق این رنگی (سبزآبی)داشته باشم که یک طرفش یک پنجره بزرگ داشته باشه . یه فرش دستبافت سبز چمنی با طرح سنتی که توش رنگهای سرخآبی و سبز کمرنک و زرد با حاشیه خطوط کرمی داشته باشه . دیوار سمت چپش رو که یه در چوبی پنجره دار هم داره چندتا گلدون کوچیک و بزرگ میذارم. البته یکی از گلدونامم حتما باید پتوس باشه که من هربار که میبینمش قند توی دلم آب شه . این گلدونو روی طاقچه میذارم که برگاش ازون بالا آویزون بشن .

    کنارشم روی طاقچه چندتا قاب عکس میذارم که آدمای دوست داشتنی زندگیم با خاطره های قشنگی که باهم داریم هرروز توی یادم بمونن .

    از بیرون پنجره بزرگی که کنار دیوار سمت چپه اتاقمه سایه روشن درختایی که زیر نور افتاب میدرخشن روی دیوار و روی فرش میفتن .

    این اتاق انقدر بزرگه که من همه جوره توش راحتم . کلی هم ابزار کار دارم توش و راحت به کارای مورد علاقه م میرسم. روبروی‌پنجره که میشه منتهی الیه اتاق قشنگم ، یه میز پر از رنگای مختلف هست . پر از قلم . پر از بوم نقاشی

    یه تخت خواب ایکیا که خودم نصبش کردم توش هست که هروقت خواستم استراحت کنم خیلی راحت برم روش و با لذت بخوابم .

    در حال نوشتن کامنت بالا بودم که دیدم باید یه کارایی انجام بدم و رفتم … و الان که دارم مینویسم ساعت 19:32 دقیقه ست .

    بعد از ظهر من توی باغی قدم میزدم خودم خلقش کردم . همش برای خودم نیست اما هروقت که بخوام میتونم بیام و لذت ببرم تازه با عشق ازم پذیرایی میشه .

    همینطور که داشتم قدم میزدم به نعمتهایی که خدا تا الان بهم داده فکر میکردم .

    در جلسه 3 قدم سوم استاد یه جمله ای گفتن که از کل اون آگاهیها همون یه دونه منو خیلی زیاااد به خودم آورد . خوندن قرآن مقاومتهامونو کم میکنه.

    ازون روزی که دارم هرشب یه بخشی ازش رو میخونم احساس میکنم آگاهترم کرده .

    خب طبیعیم هست .اگر در جهان مدرنی که داریم زندگی میکنیم هم بود ، اگر من پیامای دوستمو بخونم و بهشون توجه‌کنم بهش نزدیکتر میشم و بعدا بیشتر میفهمم که داره چی بهم میگه. قرانم همینطور بود تا الان برای من .

    اصلا همین باعث شد که من آگاه بشم به نعمتهایی که دارم و تا قبل این نداشتم .

    تا همین چند روز پیش احساسم دچار نوسان شده بود. ته احساسم ، مقایسه بود . همش دستاوردهامو کوچیک میکردم توی ذهنم و میگفتم چرا رشد نکردی ؟

    امروز که داشتم توی باغ قدم میزدم یادم افتاد که من تا دوسال پیش ارزوم بود که یه باغی این جای شهر داشته باشیم که آخر هفته ها بیایم و لذت ببریم . ولی الان میتونم در مساحت خیلی خیلی زیادی قدم بزنم و هرجا که هستم بشینم دراز بکشم روی سبزه ها و زیر درختا . وقتی آبیاری میشه میتونم کنار آب بشینم و لذت ببرم‌

    الان به هرمقداری که جا داشته باشم میتونم از هر میوه ای استفاده کنم و لذت ببرم . میوه هایی که قبلا یا نداشتیم توی باغ پدرم یا خیلی خیلی کم بودن و چیزی نمیموند.

    مثل زردآلو . گلابی. هلو . شلیل . سیب .انواع آلو .گردو .انواع انگور ، خیار . انواع گوجه. خربزه .

    قبلا توی جمع آدمایی بودم که از هر ده بیست تا جمله شون یک جمله اونم شاید درست و حسابی بود .الان توی جمعی هستم که کاملا متشخص، فرهیخته ، با ایمان ‌،مهربون موفق، سرشناس، اهل مطالعه ، مودب، محترم ، سخاوتمند، با عزتنفس ، باعشق هستن .

    قبلا تو خونه پدریم اتاقهامون مشترک بود و من فضای خصوصی نداشتم برای خودم

    اما الان توی خونه ای زندگی میکنم که کاملا دنجه. کل خونه در اختیارمه و خیلی آرومه. در اون نه پول آب و برق میدم ، نه پول گاز واجازه و شارژ . تازه باغبون هرروز محوطه رو آبیاری میکنه. کلی درخت هست توی محوطه که واقعا لذتبخشه قدم زدن در اونجا.

    من قبلا توی یه شهری زندگی میکردم که پیاده رو ها و خیابوناش خیلی قشنگ نبودن . آدمای ثروتمند کمتری داشت . اما الان تو شهری هستم که هرروز دارن میسازنش . هرروز زیباتر میشه . آدمای ثروتمتد زیادی داره .هربار که میرم بیرون میبینم یه جارو ساختن.

    قبلا هر خاستگاری که داشتم خیلی آدم معمولی بود . یعنی یطوری بود که من واااقعا دوست نداشتم ، الان با یه آدمی زندگی میکنم که فهیم ترین ، مسئولیت پذیدترین ،مهربونترین، باشعورترین آدمیه که تاحالا دیدم. همسرم بهترین رفیقمه. مثل پدرم هوای منو داره . مثل مامانم هرچیزی‌که برام خوب باشه رو برام میخواد .مثل یه استاد چیزهایی که لازم باشه یاد بگیرمو بهم میگه و راهنماییم میکنه.

    بعد با خودم فکر میکردم که من آدم مناسبی بودم که خداوند طبق قانونش اینهمه خوبیو سرراهم قرار داد .

    خیلی وقتا نه برای اینکه نتیجه بگیرم ، بلکه به خاطر این که توجه به نکات مثبت لذتبخش بوده اینکارو میکردم . همش سعی میکردم خودمو ارتقاع بدم چون من آدمیم که از یکجا نشستن و هیج کاری نکردن خوشم نمیاد .

    حالا الان که برمیگردم به عقب نگاه میکنم میبینم من اونموقع هیچ اقدامی مثل حالا انجام نمیدادم . اما تمام تلاشمو میکردم که با توجه به توان و فهمم روبه رشد باشم و قانونو اجرا کنم‌.

    من امروز فهمیدم که چقدر رشد کردم.

    امروز فهمیدم‌که از کجا به کجا اومدم.

    امروز فهمیدم که چرا نباید خودمو مقایسه کنم .

    امروز فهمیدم که اگر سرم تو کار خودم باشه بیشتر میفهمم که کجاها معجزه هارو دیدم و مدارم بالاتر رفته .

    احساس میکنم با آگاهی های امروزم ایمانم قویتر شد به این که هرروز بهتر از دیروزه . هرسال بهتر از سال قبل .

    تازه متوجه شدم که چرا نباید عجله کنم . چون وقتی برای رسیدن عجله میکنیم که فکر کنیم کمبود وقت و منابع داریم.

    خدا چقدر مهربونه و جهانش چقدر خیره که انقدر صادقانه هدایت میکنه حتی وقتی که ما نمیبینیم .

    خیلی دوست دارم روندی رو که دارم طی میکنمو بنویسم . شاید هیچ ربطی به سفرنامه هم نداشته باشه اما رد پای خوبیه از روزهایی که میگذرونم.

    و خدارو بابت این محفل توحیدی و اساتید بینظیر و دوستان قشنگ قانونمندم شکر میکنم.

    به نظرم تحسین کردن و توجه واقعی به زیباییها میتونه بزرگترین نتایجو پدید بیاره .

    اما قانون داره. دیدگاه من اینه که وقتی که من منتظرم که نتیجه بگیرم و به خاطر این همش تحسین میکنم اون احساس خوب واقعی رو کمتر از وقتی تجربه میکنم که زیباییهارو فقط به خاطر زیبابودنشون تحسین کنم .

    اینطوری آدم قند توی دلش اب میشه .

    من یادمه وقتی که مجرد بودم و با مامانم گاهی اخر هفته ها میرفتیم مسیر اون باغای قشنگ که من خیلی دوستشون داشتم و من با تمام وجودم تحسین میکردم و میگفتم خدایا برکت بده به هرکسی که این باغارو داره . الهی که مبارکشون باشه . الهی که لذت ببرن و خوش باشن . الهی که آباد باشه باغشون ‌

    امروز یهو یادم اومد که عه …

    چرا فراموش کردم که این نعمتو من قبلا نداشتم اما الان دارمش .

    تمام اون دعاهای خیری که برای بقیه ادمایی داشتم که ازین باغها بهره میبرن الان داره به خودم برمیگرده .

    دقیقا درباره محل زندگیمم همین بود . درباره ویژگیهای آدم مورد علاقه م . درباره شهر مورد علاقه م و هرچیزی که الان دارم تجربه میکنم. چون باعشق تحسین میکردم. نه بدای اینکه نتیجه بگیرم

    فقط برا اینکه حالم عالیتر بشه. وگرنه من از همون چیزایی که داشتم لذت میبرم .

    البته که درخواست هم میدادما اما رها بودم واقعا.

    یادمه با اینکه شهرمون پیاده روها و خیابونای درست و حسابی نداشت اما من عاشقش بودم. همیشه با عنوان بهشت ازش یاد میکردم. حالا واقعا تو بهشت زندگی میکنم.

    خدایا تو خودت میدونی که من بیتو هیچم.

    من از خودم هیچی ندارم.

    من تنهایی نمیتونم. تو خلاقیتِ من باش. تو هوش من باش. تو منو هدایتم کن. تو راهنمای من باش. تو کنترل ذهن من باش.

    تو دستم رو بگیر و قلبمو گشاده کن تا بفهمم و درکت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  3. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    به نام نامی جان وخداراهزاران بار شکر بابت این همه فراوانی

    سلام به استادم سلام به همه عزیزانم

    خداراشکر بابت این همه زیبایی

    خداراشکر که پسرم با دیدن این فایل کلی اشتیاق گرفت وگفت بابا فایلو دانلود کن دوباره ببینیم

    این یعنی هدایت ولذت بردن در کنار خانواده خداراشکر

    خداراشکر بابت گل های زیبایی که دیدم

    خداراشکر بابت آبشاری زیبا وصدای دلنشین آب که به جای دنجی استادان هدایت شدن برا گرفتن فیلم برای فایل

    خداراشکر از این همه ماشین های زیبایی که خدا آفریده

    خداراشکر بابت منظره های زییا

    خداراشکر بابت درختان خوشگل

    خداراشکر بابت جاده ای زییا که ویو شهر زیر پا بود

    خداراشکر که این همه تمیزی در این شهر وجود داره

    خداراشکر که آسمانی ابری وخوشگلی را مشاهده کردم

    خداراشکر که انسانها همه در صلح و آرامشن

    خداراشکر انسانی دست دلبازی سر راه استاد قرار گرفت برا دادن آبرآشامیدنی این یعنی دستان خدا داره کار میکنه

    درسته این خود قانون هست که من درس گرفتم وقتی با خودت در صلحی واز خدا شاکری واز زندگی راضی هستی خدا رضایت را برامون بیشتر میکنه مانند استاد عباسمنش

    خدارو شکر این درس رو گرفتم از استادم

    بخدا که تا صبح بخواهم شکر گزاری کنم در این فایل نکات مثبت هست که من بخواهم بنویسم

    خداروشکر

    چه زیبا جهانی خدا آفریده خدا راشکر

    چه سفری بینظیری داریم هدایت میشیم خداراشکر

    خدارا شکر که سفر 204 است این فایل

    وایی داره دلم به لرزه می افتد از این همه فراوانی و شکر گزاری خداجون این یعنی این که منم میتونم داشته باشم

    منم میتونم هدایت بشم به این همه زیبایی خداراشکر

    عجب سفری پر درسی دارم دنبال میکنم خداراشکر

    عجب استاد دست دلبازی که داره زمان میزاره فایل میزاره برا عشق و لذت خودش خدارا شکر

    دیگه از هرچه بگم کم گفتم خداراشکر که به من انگیزه نوشتن داد

    عاشقتونم استادان گلم

    خداراشکر بابت آرامشم

    در پناه خدا سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

    سلام و صد سلام به استادان عزیزم وتمام اعضای معنوی خانواده بزرگ عباس منش

    خدارو تریلیون مرتبه شکر به خاطر نعمت بزرگ دیدگانم که بر روی این همه زیبایی وعشق باز شد

    خدایا شکرت به خاطر این عزیزان دلم که زیباییها ی جهان خداوند را هم خودشان تجربه میکنن هم با ما بن اشتراک می‌گذارند.

    خدایا شکرت بابت این شهر کوچیک وزیبا و ورودی بینظیر پاکیزه و آرامش بخش

    خدایا شکرت بابت تصویر اول فایل با دیدن عزیزانم چشمون پر نور شد به دیدن ادامه این فایل پر بار

    خدایا شکرت بابت حسم ساعت 1شب بهم گفت برو توسایت واین فایل زیبا رو تا نصفه دیدم و اینترنت گوشیم ضعیف بود وبقیش برام باز نشد تا این موقع شب ساعت 10

    خدایا شکرت که منم اتفاقی و خیلی هدایتی اصلا قرار نبود فعلا بیایم خونه مادرم تو روستا ولی خداوند ما رو هدایت کرد و با یه سری اتفاقات جالب هدایت شدیم به روستا و سفر یه روزه قرار بوددیروز اومدیم وامروز برگردیم که عزیزدلم زنگ زد و گفت منم رفتم طبیعت فردا صبح میام سراغتون وچقدر بچه‌ها عاشق روستا ومحیط آن هستند وچقدر ذوق کردن خدایا شکرت.

    منم امروز دفترچه شکر گذاری مو برداشتم رفتم توباغ و از تمام طبیعت اطرافم باعشق شکر گذاری کردم واز کنار عزیزانم مادرم برادرم خواهرانم لذت میبرم خدایا شکرت

    چقدر با دیدن سفرهای استاد ودیدن این همه وفورنعمت وثروت وفراوانی وزیبایی وهم فرکانس بودن با جهان هستی خداوند مارو هم به بهترینها و زیباترینها هدایت میکند

    خدایا شکرت که استادانم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت هستند

    خدایا شکرت که ما رو هم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و موقعیت‌های عالی قرار دادی خدایا شکرت

    چه انسانهای خدای گونه و معنوی انگار خداوند منان اونو منتظرو چشم به راه شما گذاشته بود که فقط شما برسیم وبهتون با عشق خدمت کنه . دقیقا مثل یه میزبانی که منتظر وچشم به راه مهمونهاش باشه و به بهترین شکل از اونا پذیرایی کنه واقعا این هماهنگی خداونده که فقط می‌تونه در لحظه باشه ولذت بخش

    خدایا شکرت به خاطر خونگرم بودن و مهمان دوست بودن این انسانها ی شریف

    خدایا شکرت این استاد ما چقدر با خودشون در صلح هستند که اگه دیگه هیچ صحبتی هم نکنند با زبان تصاویر به ما همه چی رو میفهمونند.خدایا شکرت

    چه تصاویر بکر وعالی و همه کس پسندی چقدر پر از لطف و مهربانی و انسانیت و عشق و نعمت و فراوانی خدایا شکرت

    چه ویزیتور سنتر نقلی و با حالی پر از اطلاعات زیبا از تصاویر پیشینیان و تکامل رشد این منطقه تا به الان و پیشرفت مردم و دنیای جدید خدایا شکرت که هر چیزی با تکامل فقط خوبتر و عالیتر میشه

    خدایا شکرت من عاشق کارهای هنری هستم واین هنرهای زیبا و پر از تنوع را دیدم ولذت بردم .

    خدایا شکرت الان اومدم رو پشت بام خونه پدری ام نشستم و هوا فوق‌العاده عالی وخنک و معطر است ودارم کامنت هدایتی از طرف خداوند را می‌نویسم

    چقدر عطر طبیعت با حاله چه شب زیبایی چه ماه کامل و زیبایی با ستارگان درخشان وزش ملایم باد صدای جیر جیرکها و حیوانات اطراف واقعا محیط اطرافم رو لذت بخش تر کرده و زیباتر اینکه تو این فضا باشی و یه سایت عالی با خانواده معنوی ودوست داشتنی . و هم چنین در کنار خانواده خودم بسییییییار عالیتر شده .

    خدایا شکرت به خاطر این آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی استادم خدایا شکرت

    چقدر تحسین میکنم این گروه لباس آبی هارو که اکثرا سن بالا بودن و چقدر آرامش تو چهره هاشون موج میزد با اون الات زیبای موسیقی که میخواستم باعشق بنوازند واقعا سپاسگزارم

    خدایا شکرت به خاطر این آبشار وطبیعت و رود خونه روان وپاک که آب بدون هیچ چشم داشتی به اطرافش طراوت و تازگی و جان می‌بخشد خدایا شکرت

    عزیزای دلم بازهم بیشتر منتظر دیدن فایل های زیبا در سفر عالیتون هستیم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت

    دوستون دارم الهام جون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1855 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم

    سلام به استاد و مریم بانووو

    سلام به بچه های پاک سرزمین وحی (گروه تحقیقاتی عباسمنش)

    از موقعی که با سایت آشنا شدم تا دوسالی که ثبت نام کرده بودم اصن فقد میومد که جمله ای بشنوم برای استوری اینستاااا

    که همه فکر کنن من آدم باحالی هستم تمامممم

    ولی امروز به لطف خدا و لطف استاد و مریم بانو و بچه ها خیلییی نتایج داره برام رخ میده فقد یه مشکل اساسی دارم که روزا وقتی دیر بیدار میشم مثل روزهای تعطیل مزخرفم (که درست میشه به لطف خدا)

    میخوام در مورد آدم‌ها بگم و برخوردشون با من

    خدایا شکرتتتتت

    من به لطف خدااا با لحجه ای که دارم آدمای شهرهای دیگه خیلی خوب باهام ارتباط برقرار میکنن حتی آدم‌های شهر خودمون هم

    ولی از موقعی که روی خودم کار کردم به لطف استاد استاددددددددد بینهایت سپاس گزارم ازت بینهایتتتتتتت یه عالمه بغل…..

    نازنیممم و آموزه‌ای اوننن خدایا شکرررررررت

    هر جایی که میرم هر نقطه ای از ایران همه به لطف الله به تور وحشتناک بهم احترام میزارن

    دوتا از اتفاقات باخالی که رخ داد رو میگم با اجازتون

    اومیدوارم نشون بده که با توحید و آموزه‌ای استاد که میگه همچیززز خداست چجوری معجزه میشه

    استاددددد خیلی دورتون گشتم

    خدایااااااااا شکرررررررررررتتتتتتتت دوستتت دارم خدا

    مال رفت بودیم آستارا اولش دنبال خونه بودیم یه خونه ای بهمون پیشنهاد دادن که صاحبش گفت دادمش کرایه یکم رفتم بالاتر یه اقای بود. داشت رنگ میزد

    گفتم اقا اتاق داری واس اجاره هیچی نگفت فقد برگشت و گفت

    گفت بچه کجاییی خخخخخخ

    بچه آبادانی گفتم نه بچه ماهشهر گفت من نوکرتمممممم اتاق میشم برات خخخخخخ

    گفت من چند سالی تو ماهشهر بودم خیلی خوب بود ماهشهر و…..

    با ما رفیق شد و یه اتاق باحال داد بهمون بنده خدا داشت اونجارو میساخت که اتاق خودش داد به ما

    خدایا شکرررررت

    رفتیم بازار خانونمم چندتا قبلم دید از این قابلمه روسیه هاااا

    گفتیم چقدر گفت ایقدر گفتیم کمتر میدی بهمون گفت اگررررر مفتی بدمشششش عمراااا اگر کم کنم گفتم دمت گرم رفیق و رد شدیم رفتیم

    دور زدیم و اینا داشتیم بر میگشتیم از جلو مغازه رد شدیم گفت هااا نخریدید. گفتیم نه تو که به ما نفروختی صدامون کرد گفت بیااااا

    بشین اینجا داشت غذا می‌خواد گفت بیا باهام غذا بخور گفتم دمت گرم یه لقمه به ما داد خوردیم اقا ما با این اقا حرف زدیم و و و….

    جوری شد که به جا یه قابلمه سرویس کاملش گرفتیم گفتم معجزه خدا اینه خانومممم

    اقا این اقااااا شماره تلفنش داد به ما عکس خانومش بچه هاشو نشون ما داد و و و…

    ما با یه سرویس کامل قابلمه روسی با بهترین قیمت برگشتیم خونه….

    کار خدااااا به بهترین شکل در بهترین زمان انفاق میفته خودش قلبهاییرو برات نرم میکنه راهایرو نشونت میده که نگو نپرسیس

    یه اتفاق دیگهم تویه تهران خیابان شوش برام رخ داد یه مغازه لوازم خانگی بود

    رفتیم تویه مغازه داشت غذا میخوره گفتم اووووفی عجب بوی پیازی نشوووووون جونت هر چیزی که خوردی

    سلام کردیم و خانوممم قیمت داشت میگرفت منم داشتم یه لیوان آب میخوردم روم اونور بود

    دیدم به خانومممم بلند گفت قدر شوهرتو بدوننننننن برگشتم گفتم ممنونم ازت اقااا در پناه الله باشی همیشه….

    و گفت خیللللی خوبی شماااا لذت بردم از وجودت گفتم مننونم ازت اقااا لطف داری شماااااا

    رب نگهدارت باشه

    گفت هر کجاااا بازار هررررر جا کاری داشتید به من زنگ بزنید اینم شماره منه هر چیزیم از مغازه من خواستید در خدمتتونم..

    اقا هیچ اومدم بیام بیرون از مغازه گفت ببخشید

    شما علی اللهی هستید

    گفتم نه گفتم چطور؟ گفت همیجوری یه حسی داشت وجودت و خدا حافظی کردم و اومدم بیرون

    خانوم گفت حسین از موقعی که سفر رو شروع کردیم هم دارن باهات حال میکنن همه بهمون احترام میزارن

    گفتم لطف خداست و لطف آموزها و مکتب استاد

    گفت ایولا

    میخوام بگم استاد بینهایت ازت ممنونم که بهمون یاد دادی که دنیااااااا مسخره ماست استاد سپاس گزارم که بهم یاد دادی که با خدا باشم و پادشاهی دنیا برای منه

    استاد ممنونم که بهم یاد دادی هر چقدر رو باورا ت و رفتارت و شخصیتت کار کنی همونقدر دستمزد میگیری از جهان

    استاد بینهایت ازت سپاس گزارممم بینهایت ممنونم ازت بهترینا نصیب قلب پاک شما و بانو شایسته

    دور شماااا بگردمممم برای همه چیزهایی که بهمون یاد دادی

    خدایااااااا صد هزار بار شکرت که این مسیر رو به من نشون دادی الهی شکرررررررت رب نازنینم شکرررررررررت…

    و سریال

    فقد میخوام یه چشم از زیبایی این شهر قشنگ رو بگم که من روووو برد و غرق کرد تویه خودش اون کوهی که فرررررش شد بود با درختا و‌گیاهای انبوه

    خداااااااااااااااااااااااااا یا شکررررررررررت

    که انگار داشتم با شیرجه میرفتم تویه دل اون‌کووووه

    و آدم‌های کره خاکی که تک تکشون مهربون و زیبا هستن و همشون دستی از دستان خدا هستن برای ما کهههههه بتوننن یه حرکتی برامون بزننن ممنون و سپاس گزارم از تمام آدم‌های کره خاکی

    استاد بازم ممنونم ازت به امید روزی که ویدیو بگیرم براتون و بفرستم و کیف کنی با نتایجم و به همه بگم من شاگرد استاد فرستاده خدامممممم

    دوستتون دارم در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    الهام 🌳 گفته:
    مدت عضویت: 2357 روز

    سلام و شب و روز به خیر به همگی

    خانم شایسته ی عزیز ازت سپاسگزارم برای این مناظر زیبایی که نشونمون میدی.

    واقعا visitor center باحال و کوچولوییه ، مثل خود شهر که هم کوچکه هم باحال، مثلِ مردمِ شهر…

    باورتون میشه وقتی گفتید اون آقایی که با دوچرخه داره میره میخواد به ما آب برسونه … ببره مارو خونش تا ما مخزن رو پرکنیم ، آقایی که کسب و کارش رو ول کرده تا به ماموریتی که خدا براش در نظر گرفته عمل کنه… و پاسخ بِده به نیازِ دو تا از بنده های بینظیرش…

    گِریه ام گرفت!!!!

    که خدایا بابت قوانینت شکر،

    که ببین فرکانسِ درست فرستادن ، با خودت تو صلح بودن، زمین و زمان رو به خدمتت در میاره.

    استاد واقعا اشکم دراومد از عظمت این مدارتون و این قانون خدا ..

    الان ساعت ١٠ شبه من دارم این کامنت رو میذارم ساعت ها گذشته از لحظه ای که اون قسمتِ فایل رو دیدم که خدا یک انسانِ بینظیر رو مامور خدمت رسانی به شما کرد ، اما موقع نوشتن و فکر به اون صحنه باز اشکم رو درآورد.

    عاشقتونم واقعا زبونم قاصرِ برای بیشتر از حرف زدن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    سلام

    خدای من سلام

    من چه بگوییم

    از این حجم از زیبایی از این کار بزرگ و تاثیر گذار شما

    قسمت های اول سریال سفر به دور امریکا رو که تماشا گردم متوجه دلیل این حجم از کامنت های فوق العاده و ریز بینانه شدم در این سریال

    اصلا این سریال یک تمرین است

    یک تمرین عملی

    که من تازه متوجه اش شدم

    تمرینش چه جوریه الهام جانم؟

    اینکه من کلیپ را میبینم که پر از زیباییه و تا میتونم ازش زیبایی بیرون میکشم

    میبینم بعدش کامنت میگذران

    خب نتیجه این تمرین چیه؟

    نتیجه اش نگاه زیبا و عادت توجه به نکات مثبت و زیبایی هاست که احساس ما رو خوب میکنه دیگه چی میخواهی واقعا

    ای یک پکیج کامل از ایجاد یک عادت درست و بسیار تاثیر گذار در زندگیته

    خانم شایسته استاد ممنونم ممنونم

    بخاطر تهیه و ارائه این پکیچ کاملاا برد برد

    خدایا شکرت بخاطر وجود چنین ادم های فوق العاده ای

    مرسی

    جاده های تمیز

    رانندگی با نظم انسانهای دوستداشتنی امریکای زیبا و دوستداشتنی

    کیفیت دوربین خانم شایسته واقعا ازش لذت میبرم و یکی از دوستان این نکته مثبت رو گفته بود و من واثعا متوجه اش نبودم ولی الان متوجه شدم و دیدم که اره واقعا عالیه دوستای عزیز ریز ببین و دقیقم در توجه به نکات مثبت رو یه دنیاااا تحسین میکنم

    استاد این ساده گرفتنتون توی سفر و این خودتوت بودن واقعا روم تاثیر گذاشته دیگه اگه بخواهم جایی بروم وسایی را برمیدارم که خودم تکرار میکنم خودم نیاز دارم

    البته که در مسیر تکامل رسیدن بهش هستم

    میدانم دوستای عزیزم اون اقا و رفتارش رو منشن میکنن خیلی زیاد ولی جا داره بگم

    اگه همه ما هم 100 بار این رفتار رو بتویسیم توی کامت ها باز هم جا داره

    چون واقعا فوق العاده بود

    میدانی استاد یاد مثالتون توی یکی از دوره ها افتادم فکر میکنم عزت نفس جلسه 9 بود که گفتین من تعجب نمیکنم از اینکه عمار ها یاسر ها و علی و در رکاب محمد امدند و خودشون رو وقف هدف محمد کردند

    من تعجب نمکنم از ماهی گیر هایی وه غلاب ماعی گیری رو رها کردند و به مسیح پیوستند

    چون این اتفاق داره هر روز برای من رخ میدهد

    من اون جلسه این مثال رو شنیدم ودر حد شنیدن باور کردم

    اما الان دیدم با چشمام دیدم و در حد دیدن باور کردم

    که اره دستان خدا برای شما حاضر هستند

    خانم شایسته گل و گلاب من عاشقتونم عاشقتوووونم

    چقدر از اینکه مثال ها و راه کار های استاد رو در زندگی واقعیتون جاری ساختید و به فیلم بردای فقط از زیبایی ها بسنده نکردید سپاسگذارم

    من مقاومت داشتم

    یعنی ترس داشتم که خودم باشم

    و مثل شما هر لحظه قانون رو برای خودم تایید کنم

    ولی دیدن شما و فایل هاتون داره کم کم منو رو به راه تر میکنه توی این قضیه و یه عالمه قضیه دیگه

    و فقط میتونم بگم که عاشقتونم

    چقدر شما مهربانید چقدر توجهتون به زیبایی هاست

    اوه راستی استاد بزارید از پوششتون بگم

    عالی استاد ،

    شما واقعا خودتونید خودِخودِخودتون

    و از اینکه استادم هستید بسیار بسیار مفتخرم و خرسند

    استاد خانم شایسته بهم نشون دادین که میشه خوش بود هم وقتی تنهایی هم وقتی که توی جمع هستی و این برای من متعادل ساختن زندگی ام بود

    استاد یه خبر خوب امسال تولدم که 9 شهریور بود و 20 سالم میشد

    رو تا جایی که توانستم به گفته هاتون عمل کردم

    خودم برای خودم کادو خرید گذاشتم توی یک پاکت قشنگ کادو

    خودم رفتم گشتم کاشون تنهایی خانه تاریخی ها رو و خودم کیک خریدم برای خودم

    و امشب هم به خودم شام تولدم را دادم

    یک اینه گذاشتم جلوی میز و لذت بردم از غذا خوردنم لذت بردم از عزت نفسی که پیدا کردم لذت بردم از الهام 20 ساله جوان و دوستداشتنی لذت بود و لذت

    خیلی حالم خوبه استاد و امسال نسبت به سال گذشته در روز تولدم خیلی خیلی شاد ترم و سپاسگذار تر و هدیه های زیادی دریافت کردم

    از بینهایت طریق

    استاد خداوند اساسی ترین مشکلم رو که توی روز های تولدم داشتم و اونم بحث کادو بود مثل piece of cake حل کرد (سپاسگذارم برای بکار بردن اصطلاحات انگلیسی در گفتو گو هاتون برام مرور میشه و لذت میبرم)

    انشالله مینویسم براتون این الهام الهی را

    اره استاد 20 سالگی ام را باعملبه گفته هاتون

    شروع کردم

    و نتیجه ورای تصورم بود

    دوستدارم با دقت بیشتری ببینم فایل رو دوباره تا بهتر بگم از زیبایی ها

    ولی این به قول نفیسه محسنی عزیز

    یک گزارش کار بود از خودم که خدمت شما استاد بزرگ عرض کردم

    دوستتون دارم عاشقانه

    یا شایدم عاشقانه دوستتون دارم;)

    مچکرم

    و سپاسگذارم بخاطر همه چی

    شاد و سر بلند پیروز و سعادتمند و ثروتمند و سلامت در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2178 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به همه شما عزیزانم

    یک قسمت دیگه، یک ماجراجویی دیگه و هدایت های دیگه، دیدن کلی زیبایی و فراوانی دیگه، دیدن آدم های خوب و بامعرفت و شاد… خدایا برای این همه سپاس.

    بخشی از صحبت های استاد قوانین زندگی سید حسین عباسمنش: “هر چی بیشتر شاد باشید، اتفاقاتی که شما رو شاد میکنه رو بیشتر میکنه، هر چی ببشتر لذت ببری اتفاقاتی می افته که لذت بیشتر رو تجربه کنی، این یــــک قــــانونـــه.”

    یعنی عکس معرفی قسمت 204 فقط پوستری بود که نشان دهنده فراوانی، لذت، عشق و دوستی هست.عکسی که میگه رویاها رویا نیستند. پوستری که تجربه زندگی افرادی هست که در یک مسیر درست ماندن و الان حتی عکس هاشونم شبیه پوستر و کارت پستال های رویایی هست که اونا دارند زندگی میکنن، دارند تجربه میکنن. اصلا همین عکس کلی حرف داره، کلی درس داره، کلی نشان دهنده عمل به قانونه، کلی اصل جنسه عمل به اصل و اصوله.

    خدایا شکرت که چشمام بیناست برای دیدن این فرکانس های هدایت، دیدن این همه زیبایی.

    بازم حرکت، بازم تجربه و زدن تو دل جاده با این وسیله باکیفیت و رخش خوش رنگ و خوش رکاب مون یعنی ماشین فورد F150 قرمز مون که با کمپر روی دوشش داره همه امکانات یک خونه رو برامون فراهم میکنه.

    بـــــاصــــــدای زیــبا و دلنشین آهنگ انتخابی این فصل از سفر به دور آمریکا، سوار بر تراک کمپر معرکه مون اونـــــم در دل کوه ها و جاده های پیچ در پیچ، با یک عالمه منظره فوق العاده زیبا از کوه های پوشیده شده از زنـــدگــــی، از سرسبزی، از درخت و آسمان زیبایی که با ابرهای پربار باران زا نقاشی شده…

    داریـــم در ایـــن جاده کوهستانی میریم بـــه بـــه…

    داریـــم میریم به سمت یکجای جدید دیگه بـــه بـــه..

    اصلا اون نسیمی که تو جاده در این فضای دل انگیز بصورت آدم میخوره، باید حسش کرد، باید فقط لذت برد در همون لحظه، باید این لحظه رو با تمام قوا و حواس پنجگانه به حافظه سپرد و درکش کرد. جایی که از بلندی جاده میتونیم از پنجره ماشین دشت پهناوری رو ببینیم که کلی خونه توش هست، یک شهر کوچیک یا روستا، خونه هایی با سقف شیروانی با رنگهای آبی، نارنجی، سبز، سفید و قرمز… خدایا چقدر زیباست. چقدر چشم نواز و روح نوازه. خدایا چقدر زیبایی، چقدر فراوانی، چقدر جاده، چقدر ماشین، چه همه مسافر، چقدر نعمت و ثروت.

    خدایا فقط نگاه کنین اون اشعه های خورشید رو، که روی کوه هاست، ببیـــنید اونجا،اون بالا لابه لای اون سایه ایی که روی کوه ها ایجادشده بخاطر وجود ابرها حالا میون یک روزنه ایی که باز شده، بازهم خورشید میگه من هـــستم، همینجا دارم کارمـــو بی وقفه انجام میدم.باعشق و بی چشم داشت دارم میتابـــم بی وقفه.

    داریم میــــرسیــــم آخ جون، اونم به یکی ازشهرهای ایالت کلرادو یعنی سیلورتن

    به سیلورتن خوش آمدید

    Wellcome to Silverton

    بــــه بـــه میریم به سمت ویزیتور سنتر این شهر زیـبا، چه مرکز کوچولویی چه حس نوستالژی و قدمتی رو به آدم منتقل میکنه.حس یک سیر تکاملی از اینکه بشر در این مکان طی کرده و حالا این شهرکوهستانی تشکیل شده و به این چیزی که هست تبدیل شده. مثل اون دیوار ساده و پر از حرفــی که داشت بزرگ شدن و رشد و توسعه این شهر رو نشون میداد، انگار 1890اینجا تکنولوژی ریل قطار و قطار اومده.

    چقدر این دستشویی های خانم ها و آقایان شون تمیز و زیبا بود.

    ~~~~~~~~~~

    این وسط یک خاطره کوتاه بگم: تجربه امروز خودمو همسرم از سفر کوتاهمون به سمت منطقه 22 سمت چیتگر و دریاچه. میخوام از تجربه پیاده روی اطراف دریاچه خلیج فارس بگم. چه جاهای زیبایی دیدیم، چقدر تمیز، یک مسیر پیاده روی رفتیم که اصلا منو به یاده اسکوتر سواری و پیاده روی هایی انداخت که استادجان در خونه برج تمپا در اون تریل پیاده روی کنار رودخونه برامون ضبط کردن.خدایا شکرت. ویو برج ها و آب و سنگفرش این مسیری که رفتیم و سازه ایی که مثل سایه بان بصورت جالبی در مسیر این “پیاده راه” طراحی شده بود، من که کلی لذت بردم و کلی هم عکس های زیبا ثبت کردم. به یاد اینکه از نمای برج تمپا انگار عکس گرفتم و خاطره بازی کردم تو ذهنم. واقعا خوش گذشت.

    ~~~~~~~~~

    برمیگردم به ادامه سفر و گشت و گذار توی این ویزیتور سنتر و فروشگاه هاش.چقدر خلاقیت چقدر ایده، چه جالب بودن اون نقشه ها، چقدر جالب بود وسایلی هنری و گیفت ها. خدایا من که اصلا با دیدن اون کانی ها، اون ژئودهای آمتیست حسابی ذوق کردم، بلورهای زیبای کوارتز که بخاطر ناخالصی شون(ناخالصی Fe و Al دارند) بنفش بودن، یا اون صفحات آگــات.اصلا همه وسایل اون فروشگاه زیبا، خلاقانه و پر از حس خوب بود. واقعا چقدر ایده. وای عاشق کارهای چوبی ام، فقط اون کشوهای استوانه ایی رو ببینید چقدر بامزه بودن. اصلا انگار یک تنه درخت کوچولو رو کشو کردن با همون حالت استوانه ایی بودنش، واقعا زیبا بود.

    راستی یک بروشور که یک اطلاع عمومی باحال بهمون میده، اطلاع از یک زیپ لاین وجیپ سواری میده.

    حالا برای پرکردن مخزن آب ببین خدا چطور دست هاشو به سمت ما هدایت کرده یا شاید بهتره بــگم ما رو به سمت شون هدایت کرده.(به هرحال خدا هــمواره، همه کس و همه چیز رو داره هدایت میکنه.)

    یک انسان شریف اهل همون شهر که ایشون لطف میکنه، از زمانش و کارش میزنه اونم بدون چشم داشت میاد تا کار ما رو راه بندازه، تا آدرس خونش رو بهمون نشون بده تا بتونیم از شیر آب شون برای پرکردن مخزن آب استفاده کنیم.(انگار همه کارشون رو ول میکنن،تا بتو کمک کنن،تا تو به خواسته هات برسی.)

    چه شهر کوچیک و صمیمی و دنجی بود، یک شهر که اصالت روستایی بودنش رو حفظ کرده و یک بافت نوستالژی مدرن داشت.(وقتی از اصل دور نمیشی، همه چی سرجای خودشه، درسته…)

    چقدر مریم جان قشنگ گفتن:به محض اینکه آدم نیازی پیدا میکنه، خداوند راهش رو به آدم نشون میده.مثل این آدم فوق العاده که نیاز ما رو به آب فراهم کرد و خدا راهش رو بهمون نشون داد و ایشون شد یکی از هزاران دست خدا برای رسیدن به خواسته ما.

    بـــه بــه صدای قطار…

    و این صدا باعث شد استاد یک خبر قشنگ هم بهمون بدن، اینکه قراره سوار قطار توریستی این شهر هم بشیم. هــــوررررررا

    چـــه جالب بود که این شهر فقط یک سوپرمارکت داره، اونم چقدر باحال و تمیز و تکمیل. فقط اون آوکادووها ببینید که داشت به من چشمک میزد که بیا مـــنو نوش جان کن.

    بـــه بـــه یک کلیسای خیلی قدیمی دیدیم، قدمتش به سال 1908 برمیگرده. باید شهری با ریشه های مذهبی قدمت داری باشه.

    خدایا شکرت که برای غذا خوردن میتونیم جایی اتراق کنیم که ویویی طبیعی در دل طبیعت داریم، یک فضای رویایی کنار رود و آبشار. واقعا رویایی هست. نوش جانتون.

    بسیار بسیار لذت بردم و سعی کردم بیشتر “تجسم کردن” یادبگیرم و خودمو و تمام احساسم رو درگیر تصاویری کنم که بهم کمک میکنن تا چیزهای مورد دلخواهم رو تصویرسازی کنم و تو ذهنم بسازم. بالاخره یک روزی میشه که بیام بگم فلان چیز رو تونستم تجسم کنم و با قدرت تجسمم خلقش کردم.بیام بــگم “منم توانا شدم در خلق کردن با کمک قدرت تجسم.” خدایا شکرت برای توانایی هایی که بهمون دادی.

    خدایا شکرت برای این سفرها

    خدایا شکرت برای این نوشتن ها

    خدایا شکرت دیدن دوستان دبیرستانی که انگار جشن داشتن و بعد حدود چهل سال کنار هم جمع شدن و یک عکس دسته جمعی گرفتن، چقدر زیبا بود چقدر شیرین و دلچسبه. تجربه ایی رو مرور کنی که با هرکدوم کلی خاطره داری و این تجربه و این دورهمی ها رو در حضور استادجان برای هممون آرزومندم و یک عکس دسته جمعی شگفت انگیز و تاریخیو ماندگاری کنار هم بندازیم.(اینم تولد یک خواسته جدید)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2786 روز

    سلام به استادای عزیزم و همسفران گرامی

    این جاده های زیبا غریب نیستن بلکه یادآور خاطرات خوشی هستن از خداوند سپاسگزارم که ما هم تو ایران مشابه این زیبایی ها رو داریم و میتونیم لذت ببریم.

    از خدا سپاسگزارم که منم همچین مناظر زیبایی رو از نزدیک دیدم و زندگی کردم اونم با یک یار وفاداری مثل خودم پایه سفر.

    چقدر ترکیب رنگ جنگل سرسبز کنار آسمون آبی چشم نوازه روح آدم رو جلا میده. خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که برای ما بنده های عزیزت خلق کردی. قطعا ما لایق بودیم که تو این جهان شگفت انگیز رو برامون ساختی و بهمون هدیه دادی و سندشو به ناممون زدی. ما لایقیم. لایق تمام نعمتهایی که تو این جهان وجود داره بدون هیچ قید و شرطی.

    خدای شکرت که شهر زیبای سیلورتون رو هم بصورت مجازی دیدیم و ان شاءالله در زمان درست هدایت میشیم از نزدیک میبینیم و اون لحظه یادمون میاد که این سفر از کجا شروع شد. آرزوها دست یافتنی هستن. میشه. نمیدونم چطور فقط میدونم میشه. چون برای خیلیا شده. شرایط الانو ملاک قرار نده نگو چطور؟ به چگونگیش کاری نداشته باش. خدا هدایتت میکنه قدم به قدم.

    توی ویزیتور سنتر سیلورتون هم یه نشونه از قانون تکامل رو میبینیم که مربوط به ترانسپورتیشن هست از پای پیاده شروع شده کم کم رسیده به اسب سواری و درشکه و قطار. و این روند پیشرفت تا ابد ادامه داره.

    استاد جون این صدای سوت قطار انگار از همین قطار قدیمیاس. یاد کارتونا و فیلمای قدیمی افتادم!

    تمیزی برای من یک نعمتیه که عاشقشم تحسینش میکنم و رعایتش میکنم و لاجرم به جاهای تمیز هدایت میشم.

    آدمای مهربون و خوش قلب همه جای دنیا هستن ولی مهم اینه که بواسطه خوشبینی که تو وجودمون نسبت به آدما میسازیم خداوند ما رو با اونا هم مدار کنه و اونا به ما کمک میکنن زمانی که به کمک نیاز داریم.

    داشتم به این فکر میکردم چقدر خوبه که منی که دوست دارم خداوند بنده های مهربونشو به کمک من بفرسته، خودمم یکی از همین آدما باشم و اگر کسی ازم کمک خواست کمک کنم در حد توانم و بی تفاوت رد نشم.

    همین الان یکی از شاگردام ازم یه کمکی خواست ولی من ذهنم مقاومت کرد الان احساس کردم این یه نشونه بود تا بهم یادآوری کنه که خودمم باید همون بنده مهربون خدا باشم. اگر کمک میکنم با احساس خوب و عشق باشه نه با منت و بی حوصلگی.

    ویژگی سپاسگزار بودن رو باید در خودم بسازم. باید از شما یاد بگیرم که هیچوقت نعمتها و زیبایی ها براتون تکراری نمیشه. خدایا سپاسگزارتم بخاطر تک تک نعمت های بینهایتی که همین الان تو زندگیم هست و حتی نمیتونم اونها رو لیست کنم. انقدر که زیادن و هر کدومشون اگر نباشن زندگیم تحت تاثیر قرار میگیره!

    تنها گروسری استور شهر سیلورتون تقریبا همه اقلام مورد نیاز رو داره. چقدر فراوانی اینجا هست خدایا شکرت. فراوانی کسب و کار. هر کس هر محصولی رو که تولید کرده اینجا به فروش میرسونه. تو مغازه های زیبا ی شهر خیلی از وسایل هم گویا هنر دستی هست که برای توریست ها جذابه و به عنوان یادگاری از این شهر میخرن. هر چیزی مشتری های خودش رو داره و آدما از هر هنری که بلدن میتونن پول بسازن حتی اگر خیلی ساده باشه. باید این جمله رو همیشه با خودم تکرار کنم و هنرها و مهارت‌هام رو دست کم نگیرم.

    به چه رودخونه و آبشاری هدایت شدین غذا خوردن کنار این منظر زیبا چه حالی میده خدایا شکرت نوش جونتون عزیزای من! چقدر خوشحال و سپاسگزارم که که من با تمرکز روی فایلای سفر به دور امریکای قبلی و کار کردن روی خودم شبیه همین زیبایی ها و احساسات عالی رو تجربه کردم.

    هنر اینه که با دیدن این فایلهای زیبا بتونیم لبخند بزنیم، احساسمونو خوب کنیم، قوه تجسممون رو تقویت کنیم و خداوند هم لاجرم ما رو هدایت کنه به شبیه همین زیبایی ها!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 892 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان عزیزم

    امروز ساعت 3:45صبح بود تنهایی با دو چرخه یک مسافت 21کیلومتر را رفتم هوا تاریک بود به جز از تعداد انگشت شمار افراد کسی به چشم نمی خورد نجوا های شیطان می آمد و می‌رفت بعضی چیز ها را خییلی بزرگ کرده بود دست و پایم می لرزید اما من به خودم قول داده بودم و گفته بودم هر طوری شده باید بروم و با خدای خودم خلوت کنم بعضی جا حتی توان حرکت دو چرخه را هم نداشتم چون خییلی وخت بود که اصلا دو چرخه سواری نکردم و آنجا های که شیپ داشت بلندی داشت خییلی برایم سخت و از دو چرخه یک مسافت را پیاده رفتم و دیدم خود این پیاده رفتن چقدر خوب بوده بخاطری که من بیشتر متوجه نکات مثبت می شوم درختان در هر دو طرف من بود خیلی زیبا بودند برگ ها کم کم رنگ خود را تبدیل به زرد می کرد و یک شکل خییلی زیبایی را به خود گرفته بود و بعضی درختان بلند هم به چشمم می خورد و فضا را بیشتر جذاب تر کرده بود ساعت 7بود که به نقطه مرود نظرم رسیدم و جایی زیبایی را پیدا کردم نزدیک آبشار کوچک و در آنجا وسایل که برای صبحانه تهیه کرده بودم را باز کردم چششمم به آفتاب خورد آفتاب مناظر را بیشتر جذاب کرده ابر ها هم شکل خییلی عالی گرفته بود

    و در آن مکان زیبا و عالی که تنها بودم و خییلی لذت بردم فایل جدید از سفر به دور آمریکا را دیدم

    این زیبایی با آن زیبایی یکی شده بود و انرژی مرا چند برابر کرد خدایا شکرت

    و یک ترکیب جادویی ایجاد کرد خدایا شکرت

    یک مغازه خییلی عالی که از شیر مرغ تا جان آدمی زاد در آنجا پیدا می شود خدایا شکرت

    آبشار زیبا و رویایی خدایا شکرت

    و چقدر انسان های عالی هستن و آرام و به هر شکلی به هم نوع خود کمک می کند خدایا شکرت خدایا شکرت

    و بعد از یک ساعت وقفه و تحسین زیبایی به طرف خانه حرکت کردم بچای شاید هم تجربه کرده باشین وختی از سر بالایی به طرف پایین بیایی اصلا ضرور نیست که تو دو چرخه را حرکت بده خودش می‌رود

    و آنقدر زیبا و عالی بود که نمیشه گفت البته من مسافت های کوتاه را رفته بودم اما اینطوری مسافت زیاد را سر بالایی و سر پایینی نیامده بودم خییلی تجربه عالی بود. حدود ساعت 10صبح بود که خانه رسیدم خییلی خسته شده بودم یک خواب جانانه کردم و بعد دوباره پر انرژی بیدار شدم و با خودم کار های که صبح انجام داده بودم را مرور می کردم و خییلی خودم را تحسین کردم چون اگر چند سال قبل بود حتی بدون پایه من نمی خواستم تا بازار بروم. و حالا خداوند به من آنقدر شجاعت داده که هر جا دلم خواست بروم خدایا شکرت

    عاشق همه تون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: