وقتی تصویر این فایل رو دیدم قند توی دلم آب شد گفتم خدایا شکرت بابت این رابطه زیبا. چقدر تصویر پر از عشق شما و مریم جان ب دلم نشست ک دلم میخواد فقط در خصوص این موضوع فقط صحبت کنم. اما بریم سراغ ویدیو
خدایا چقدر نگاه زیبایی پشت ساخت چنین پلی برای رسیدن به آبشار بوده. واقعا تحسین میکنم اون کسی ک این پل زیبا رو ساخته به قول مریم جان یک طرف صخره و یک طرف دره. حتی برای اینک مردم بیشتر مراقبت کنند نوشته گذاشتند و رنگ سنگ رو زرد و مشخص کردن که: سرتون به سنگ نخوره.
یعنی راه درست و مستقیم رو برید کنترل کنین تا سرتون به سنگ نخوره.
من عاشق طبیعتم. بین این صخره ها و اون آبی که با شتاب داره از دل کوه بیرون میاد و با برخورد به سنگها تبدیل ب یک آبشار با صدای ماورایی میشه وای خدای من از صدای سخن آب ندیدم خوشتر…
استاد اون زمان که دوربین رو دست گرفتید تا آبشار رو به ما نشان بدید و مریم جون رو نشون دادید، این جابهجایی دوربین چقدر زیبا بود. کلی ذوق کردم از این هماهنگی بین شما
خدایا بابت این آب نعمت بسیار بزرگ ازت سپاسگزارم خدایا بابت هر قطره اش سپاسگزاری میکنم ک تو چه معبود بی نظیری هستی ک آنچه در زمین و آسمان آفریده ای، بی نظیره
استاد امروز همه اش عشق دیدم توی این فایل. اونجایی ک از اون مادر دختر عکس می گرفتید و اون دختر چقدر عاشقانه مامانش رو بغل کرده بود.
خدایا سپاسگزارم بابت این همه احساس خوب بابت این همه زیبایی و این روابط زیبا.
اون پرنده های کوچولو و سنجابا که من عاشق سنجابم. اینقدر دوستشون دارم ک بشینم فقط نگاهشون کنم. خداوند عجب خالق بزرگی هست. سنجابها در حال حرکت بدنشون ی شکلی هست. وقتی ک میخوان ی چیزی رو بخورن خودشون رو گرد میکنن. بعد اون صورتهای خشکلشون تپل میشه لپ پیدا میکنن. چقدر زیبا اون تخمه هایی ک از پرنده ها سالم پایین می افته رو باز میکنن مغزشونو میخورند. چقدر خط های روی تنشون زیباست چقدر دم بزرگی دارن ک دیگ خیلی زیباتر شون کرده. خدایا بابت تمام این آفریده های زیبات سپاسگزارم.
اونجایی ک پرنده ها فکر کنم آب بود میخواستن بخورن و اون زنبور زرد اجازه نمیداد، گفتم ببین خدایا یه موجودی که خودش غذای پرنده است به اون ریزی اومده قدرتمندانه از این آب محافظت کنه.
مریم جان شما به چه نکات جالبی توجه میکنید ازتون سپاسگزارم. چقدر این درب سطل زباله جالب بود.نمیخوان که حیوانات آسیب ببینن و یا دنبال غذا توی پسماند های انسان باشند. اونها باید توی طبیعت زیبا زندگی کنند به صورت طبیعی تغذیه بشن و لذت ببرن…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 207335MB18 دقیقه
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به همه همسفران جان
سلامی در لحظه حال، در حال حرکت، حرکتی به سمت یک خواسته قلبی همه مون، خواسته ایی بنام “سفر”
سفر خیلی خوبه، خــیـلی، الان تمرینم رو نوشتم و چنان خوشحالم و چنان شوری در ذهن و قلبم هست که نمیذاره بخوابم، با اینکه با این همه کار و صبح زود پاشدن، باید الان خوابه خواب باشم اما اینقدر انرژی دارم، اینقدر یک حسی گفت بدو بیا یکسر به سایت بزن و بعد گفت بیا افکارت رو بنویس.(سورپرایز شو از دیدن کلی نقطه آبی)
انچه تو را به سعادت میرساند، بازگشت به اصل خویش است.
ما الان تو سالن 10 یکی از بهترین قطارهای تهران به سمت مشهد هستیم و کلی اتفاق از صبح تا همین یکساعت پیش افتاده، دوتا خواهر و برادر دهه هشتادی هم هم کوپه ایی ما. شهریار و نازیلا. واقعا چقدر استاد خوب بهمون یاد دادی چطور اعراض کنیم، چطور حرف رو به سمت خواسته ها ببریم به سمت زیبایی ها، به سمت نکات مثبت. واقعا وقتی میای تو جامعه و یکم با بقیه هم کلام میشی میبینی چقدر با دار و دسته معلولین طرفیم..
فکر کنین دوتا بچه نخبه، داداشه یعنی شهریار بچه مخ سمپادی بود، کلی خودشون رو عاقل میدونستن، خیلی چیز بلد بودن، خیلی اصطلاحات خیلی پرتلاش امـــا امان از باور های محدودکننده، چــــقــدر میشد در همون چند کلام شــرک ها رو دید، چقدر میشد دید ترس ها و نگرانی ها و تقلاها رو دید، چقدر سخت گرفتن زندگی کردن رو، چقدر تقلا میکنن، چقدر میخوان با عقل خودشون همه چی رو ببینن و چقدر کم میارن و هر چی منطقی به همه چی نگاه میکنن بیشتر کم میارن، بیشتر گیج و سردرگم میشن، چقدر رث عقل و علم های نافص حساب میکنن، چقدر ما آدم ها فراموش میکنیم اصل رو، اصــل خودمون رو… فکر کردیم کی هستیم؟! فکر کردیم چقدر میتونیم همه چیز رو با عقل خودمون بسنجیم و درک کنیم اصلا چقدر عقل مون قابلیت درک کردن داره؟! اصلا چرا فکر کردیم دنیا اومدیم تا بدو بدو بکنیم…
یعنی این معلولیت ذهنی چقدر اصطلاح درستی بود که استاد گفتن، مـــا، یعنی ما خانواده ی بزرگ و صمیمی عباسمنش، یعنی مــا اعضای سایت اگر همینطوری پیش بریم از بدنه جامعه چنان جدا میشیم که اصلا “گونه جدید و جهش یافته در زندگی کردن” میشیم، یعنی اینقدر تفاوت
یعنی اینقدر فرق هست بین زندگی به سبک و روشی توام با اصل توام با درک کردن قوانین و سنت ثابت الهی
یعنی اینقدر وقتی میخوای فقط توحیدی عمل کنی، خودتم یگ تنهایی دل نشین رو تجربه میکتی،انگار هیچ کسی حرفت رو نمیفهمه، خودتم شکل و فرم توحید میگیری،نامرئی میشی،هستی ولی انگار نیستی،حرف میزنی ولی شنیده نمیشی،یعنی دنیا و آدمهاش هیچ میشن و تویی و تو،خودتیو خودت،…
یک حس خوب و غریبی که توصیفش سخته و چندساعت قبل حسش کردم و الانم شاکر خداوندم که اینجا رو دارم و کلی دوست و هم صحبت که مثل من فکر میکنن، حرف منو میفهمن، وقتی براشون خاطره تعریف کنم که رفتیم شمال این اتفاق های جالب افتاد نمیگین شما خیلی خوش شانس هستین، شما عزیزان میگین طبق قانون طبیعیه، این یعنی خوب عمل کردی و از جهان هم خوب عکس العمل گرفتی، چیز شانسکی و الکی و بی حساب کتاب نداریم، میگین کنترل زندگی دست خودمون هست، عجب اتفاقاتی خلق کردین تو سفر قبلی تون… خلاصه اینه فرق شما دوستان با این همسفرا و دوستان… خدارو شاکرم برای داشتن شما دوستان ارزشمندم
حالا این همه گفتم تا سپاسگزار شما استاد عزیزم باشم
سپاسگزار شما دوستان ارزشمندم باشم
سپاسگزار این لحظه باشم، این سکوت این آرامش
سپاسگزار هدفونی باشم که منو میبره به سمت آرامشی از جنس آگاهی
سپاسگزار تمام قسمت های سفر به دور امریکا باشم
سپاسگزار یاد دادن های استاد عزیزم باشم.
سپاسگزار آگاهی باشم
سپاسگزار خدا باشم
اصلا سپاسگزار از سپاسگزاری باشم.
این همه جاده
این همه زیبایی
این همه نعمت
این همه دیدن
این همه بودن
این همه آب
این همه کوه
اصلا این طبیعت چقدر به ما درس میده، ببینید چقدر تفاوته بین یک کوه و سنگ سخت با یک رود و آب روان. هر دو در ریزترین جزشون، اتم هاشون در نهایت شکلی از انرژی هستن، اما یکی استوار، یکی جاری
هر دو پر از قدرت، پر از انرژی اما اونی که در حرکته، اونی که جاریه، اونی که رهاتره، اونی که هماهنگ تر با اصل خودش، اونی که بخشنده تره، اونی که نچسبیده به یک مکان و زمان، اونی که اسیر یک شکل، یک نقطه نیست، اونی که بیدارتره، اونی که در عین بی شکل بودنش شکل پذیرتره پیـــروز داستان زندگیــــه. آب، رود، آبشار… اینـــا شکل هایی از انرژی هستن که به ذات اصــل خودشون نزدیکتر هستن. ببینید چطور اون طرح و انحنا ها رو، روی سنگ و کوه ایجاد کردن، چقدر ویژگی پیوستگی و مداومت شون اونا رو قهرمان کرد چیره کرد و مسخر سنگ ها و دره ها و کوه ها شدن. چقدر آب برامون درس داره…
چقدر از این فایل ها میشه درس گرفت
چقدر توی این فایل ها فراوانی میشه دید
چقدر دنیا و زندگی کردن زیبا و شگفت انگیزه و خدا چه فرصتی بهمون داده و چه قدرتی که از هرموجودی میتونیم برتر باشیم چون ما برتر و ارزشمند آفریده شدیم. چون اشرفی مخلوقات خدا مــا هستیم. موجوداتی که زمین و آسمان و همه چیز در اون برامون از قبل مسخر شده، از قبل بهمون قدرت خلق کنندگی داده فقط کافیه یادبگیریم چطور فکــر خــدا رو بخونیم، چطور قوانین رو یاد بگیریم و بخونیم و بعد درک کنیم، ایمان بیاریم و عمل کنیم. این شگفت انگیزه… خدایا عاشقتم که اینقدر جهان رو زیبا آفریدی و بدون نقص هدایت و مدیریتش میکنی، من دوست دارم خودمو بسپارم به جریان هدایت، دوست دارم تمام و کمال تسلیم اون باشم و بزارم خودش زندگیمو مدیریت کنه.
کافیه فقط من خولسته هام رو واضح کنم
کافیه من ففط خودمو بشتاسم
کافیه فقط درخولست کنم با ایمان و با وضوح، بی تردید
کافیه فقط بخوام و اون اجابت میکنه بی وقفه.
کافیه ففط رها کنم این بندها و زنجیرها رو اجازه بدم اون منو ببره، اجازه بدم هدایت کنه، اجازه بدم چون اختیار رو داده دست مـــن، چون خدا بهم حق انتخاب داده و با انتخاب هام دارم زندگیمو میسازم این نقش زندگی رو رنک میزنم و طرح زندگیمو کامل میکنم، من چه رنگی رو، چه طرحی رو انتخاب میکنم؟!
همه جهان گونه های مختلفی از انرژی هستند.پس اصل و اساس تمام جهان یکی هست. یــــعـــنــی من، جسمم، فکرم، همسغرام، نوشته ها، همه و همه انرژی هستیم، استاد شما، آب و رود و اون کوه و سنگ همه انرژی هستند، همه و همه جزئیاتی هستیم از یک اصل از یک کل و اونم اغلب بهش میگیم خـــــدا
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به روهروان عشق، به لیدرهای سفر زندگی به سمت جاده سعادت و خوشبختی و عشق و سلامتی و ثروت، میخوام تا صبح فقط سلام کنم به شما استاد و استادیار.
سلام به همسفران ناب خودم که در گوشه گوشه ی این دنیا با هم در مسیر یک سفر دل انگیز هستیم با لیدرهای مشترک.
اصلا نمیدونین چقدر خوشحال شدم تا اومدم برم قسمت 206 رو یکباردیگه ببینم اونم برای رفع خستگی قبل خواب ببینم و بخاطر تعهدم برم تو صفحه اش کامنت بذارم.(با اینکه اینجا اثری ازم نیست اما میتونم بگم این دور سه روز بیشتر از ده ساعت صدای استاد و آگاهی ها با من بعد دو روز خونه رو زیر ورو کردن،آخه داریم به لحظه سفر با همسرم نزدیک میشیم و منم طبق عادت قبل اینکه چمدان ببندم باید کل خونه رو برق بندازم بعد میرم سراغ آوردن چمدان و یکی یکی چیدن و آماده کردنش. همینن یکساعت پیش چمدان رو گذاشتم یک گوشه و لباس ها و وسایل رو تو صف بغل چمدان چیدم تا فردا برم تو کارش.خلاصه که انگشت و کت و کول همه جا در حد دو روز ورزش سنگین کردن خسته است.اصلا یک جوری عضلات بازوهام فرمش عضلانی شده که انگار دمبل زدم. خلاصه که فکر کنینن اومدم با تمام خستگی نشستم پای لپ تاپ با چایی که خودمو مهمون کردم تا به تعهدم عمل کنم اما سورپرایز شدم. فایل جدید اومده…خدایا بدون خوردن چای خستگی هام پرید…بماند که از دوستان جان هم مفتخر به داشتن نقطه ابی شدم، بماند که کلا خوشحال در خوشحالم، بماند که تو حمام، تو آشپزخونه و سروس بهداشتی و هرجای خونه فقط صدای استاد و فایل های مصاحبه ایی بود که مرور کردم فایل دوره شیوه حل مسائلی بود که شنیدم اصلا معرکه…)
سریال سفر به دور آمریکا_قسمت 207
خدایی الان من چی میتونم بگم، چه حرفی برای گفتن دارم بعد دیدن این قسمت، این همه شگفتی. اصلا هنگم باورتون میشه. ضربان قلبم که با هر مقدار بالاتر رفتن درون یا شنیدن و نزدیک شدن به آبشار بالای هزار رفته بود. و کلا هوش از سرم رفته. اصلا الان بی هوش بی هوشم از بس که مدهوش این همه عظمت و زیبایی شدم. از بس که عاشق اینجور فضاهام کوه های صخره ایی که لایه های زمین شناسی شون قشنگ دیده میشه روند تکامل چند میلیون ساله شون رو میتونستم حس کنم،فشنگ ترکیب کوه و درخت و آب و آبشار چیزهای مورد علاقه من…اصلا اون تریل ….اصلا نمیدونم چی بگم حتی تا الان منی که معمولا اشتباه تایپ نمیکنم چندبار غلط غولوط نوشتم. اصلا بی سواد نوشن شدم. واقعا سخته نوشتن برام از این همه ایی که منو محو خودش کرده و قلبی که فقط با هر تپشش تو سینه ام داد میزنه میــــــــــــــگه میخوام،همینه، اینه. اینو میخوام. اینجا اینجـــــــــــا…خدایا تو با ما چِــــــــــه ها که نمیکنی.مسحور این همه ات هستم خدای مهربان و عظیمم…(واقعا نفس تو سینه ام حبس شده واقعا سخت ترین کامنتی بود که تونستم حرف به حرف تبدیل به جمله هایی کنم که عقلم از پَسِ فریادهای قلبم تونست بگه. که اونم با این همه سختی میگه من تسلیمم تسلیمه تسلیم…فقطتنها این آیه که ازصبح چندصدبار تو ذهن نمیدونم چرا رژه میرفت فکر کنم تنها جمله ایی که میدونم جاش خیلی اینجاست و اصلا واسه این بوده که از صبح تو ذهنم اومده که وقتی عقل گفت تسلیم دل بگه همون جمله ایی رو بنویس که نمیدونستی چرا هی تو ذهنت رژه میره(بقول استاد یکجا گفتن مثل اون کلیدهایی که مرحله اول پیدا میکنی تو بازی های کامپیوتری و بعد چند مرحله تازه میفهمی چرا داشتیش…) اینم کلیدطلایی من برای این مرحله از بازی زندگی:سبحانک ماعَبَدناک حق عبادتِک و ما عَرفناکَ حق معرفتک . منزه باد مقام تو! ما تورا آنگونه که باید پرستش نکردیم و آنچنان که باید نشناختیم.
سلام به تو دوست عزیز و ارزشمندم
سلام رویای قشنگ مهاجر کــه سلطانـی در جامعه و دار و دسته معلولین. اصلا دلم خواست اینجوری بهت سلام کنم از اعماق وجودم. دارم با لپ تاپم گوشه تخت داداش کوچیکم در خانه پدری ام برات پاسخ مینویسم و با عشق و اشتیاق. اصلا نشد نتونستم که ننویسم هم شرایط مناسب بود هم با خوندن تیکه هایی از کامنتت برگشتم کامنت خودمم بخونم مشتاق شدم ببینم کدوم کامنت بوده و قضیه چیه. ووووای چقدر خوب شد نوشتم، این کامنتم رو تو قطار با احساس اون موقع ام نوشتم و الان هم به داداش سهرابم گفتم میخوای کامنتم رو بلند بخونم توام بشنوی(اخه همون لحظه اومد تو اتاق) خلاصه خیلی لذت بردم. خیلی بهم به موقع یادآوری کردی. خیلی ازت سپاسگزارم که بهم نقطه آبی رنگ و این یادآوری و این حس زیبا و دل نشین رو هدیه دادی. رویا جان دوست فهمیده و بانگرش متعهد من خیلی خوشحالم که اینجایی، خیلی خوشحالم جز دوستانی هستی که چندساله گوشه کنار این سایت اسمت و حضورت رو میبینم و هروقت بشه کامنت عای زیبات رو میخونم و تحسینت میکنم. همینجا دلم میخواد به افتخارت برات دست بزنم و بگم دمت گرم که 1% از اون جامعه ایی هستی که قادر به تغییرشون نیستیم و فقط روی خودت و توانایی خودت و تغییر خودت تمرکز کردی واقعا تحسین برانگیزی دوست خوبم. خیلی دوست دارم بعد این چندسال چهره ماهتو شده حتی مجازی ببینم و تو تصورم از “رویامهاجر سلطانی” یک صفحه خاکستری نباشه میشه ازت درخواست کنم بخش پروفایلت رو تکمیل کنی و داستان هدایتت رو هم با ما به اشتراک بزاری و حتی اگر میتونی و دوست داری عکس زیبایی از خودت رو پروفایلت قرار بدی. اینو درخواست میکنم و شما مختاری که اجابت کنی یا نه….دلم خواست که درخواست کنم و بیشتر باهات آشنا بشم دوست خوب و بانگرش من. تو عضویی از خانواده قلبی و معنوی منی و واقعا دوستت دارم…
برات از الله یکتا بهبودهایی در درون و بیرون خواهانم.
ارادتمندت فهیمه
سلام دوست عزیز و ارزشمندم
سپاسگزارم برای این پاسخ زیبا و قشنگت.
دوتا نقطه آبی اونم از رویا داشته باشی خیلی حال میده، اونم بعد از اتمام یک کار و پروژه خفن که خدمتی به پدرشوهر عزیز باشه(واردکردن نزدیک 500 تا مخاطب توی اکسل، یعنی چشام دیگه نا نداره…)
همه ی مسائل راه حل دارند، همه ی مسائل نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل ساده و قابل اجرا در درون خودشون دارند. اول باید برای حل مسئله باورت رو درست کنی و با این باور که همه ی مسائل راه حل دارند سراغ حل مسئله تغییر عکس و ویرایش پروفایلت بری. باور اینکه راه حل مسئله در دل خود مسئله است…اینا رو طبق دوره شیوه حل مسئله مختصر بهت گفتم که ریشه ایی مسئله رو بری تو دلش.
اول از همه باید بگم وقتی میری در پروفایل شخصی ات و بالای قسمت عکس نوشته قرمز رنگی رو میبنی که نوشته “راهنمای تغییر عکس پروفایل” پس اون قسمت کلیک کن و اون راهنما رو با دقت بخون. یعنی تو دل خوده مسئله بهت همه چی با جزئیات گفته شده، با دقت بخون چندبار، پایین همون صفحه پروفایل شخصی هم باکسی هست که مثل کامنت میتونی داستان هدایتت رو بنویسی و هربار بهش اضافه کنی یا ویرایش کنی.
خلاصه یک راه دیگه هم که میتونم بهت بگم اینه بری در منو بالای سایت بخش سوال دارم و دسته بندی “راهنمای ویدئویی امکانات سایت” و بعد از اونجا یک لیست کرکره ایی هست و عنوان پروفایل شخصی رو پیدا کن و اونجا دنیایی هست برای خودش. بصورت ویدئویی مدیرفنی عزیزمون اومده دسته بندی کرده و به راحتی با ویدئو برامون آموزش گذاشتن.خلاصه که خیلی راحته خیلی…
abasmanesh.com
اینم لینکی که خودم تست کردم ببینم تو سایت چیزی اگر تغییر کرده اشتباه نکفته باشم و دیدم بله همه چی سرجاشه، معلومه چرا نباشـــــــه. چه دلیلی داره این سایت روبراه نباشـــه(یاد یک آهنگ افتادم خخخ از خستگی دیگه رد دادم…)
راستی اون کامنت دیگه هم سوتفاهم شده ما بچه نداریم که، بچه داداشم پارسا داشت میومد خونه مامانم، آخه ما اینجا مسافریم. و بعد چندسال تولدم رو کنار خانواده بودم اونم با عضوجدید خانواده…بازم سپاسگزارم رویا جان برای وجودت و تلاش هات…
خبرهای خوب و اقدامات عالی و موفقیت آمیز ازت ببینم و بشنوم و بخونم…(به هرحال کمکی بود با عشق بازم درخدمتم دوست قشنگم)
ارادتمندت فهیمه