سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 207

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار ماریا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

وقتی تصویر این فایل رو دیدم قند توی دلم آب شد گفتم خدایا شکرت بابت این رابطه زیبا. چقدر تصویر پر از عشق شما و مریم جان ب دلم نشست ک دلم میخواد فقط در خصوص این موضوع فقط صحبت کنم. اما بریم سراغ ویدیو

خدایا چقدر نگاه زیبایی پشت ساخت چنین پلی برای رسیدن به آبشار بوده. واقعا تحسین میکنم اون کسی ک این پل زیبا رو ساخته به قول مریم جان یک طرف صخره و یک طرف دره. حتی برای اینک مردم بیشتر مراقبت کنند نوشته گذاشتند و رنگ سنگ رو زرد و مشخص کردن که: سرتون به سنگ نخوره. 

یعنی راه درست و مستقیم رو برید کنترل کنین تا سرتون به سنگ نخوره.

من عاشق طبیعتم. بین این صخره ها و اون آبی که با شتاب داره از دل کوه بیرون میاد و با برخورد به سنگها تبدیل ب یک آبشار با صدای ماورایی میشه وای خدای من از صدای سخن آب ندیدم خوشتر…

استاد اون زمان که دوربین رو دست گرفتید تا آبشار رو به ما نشان بدید و مریم جون رو نشون دادید، این جابهجایی دوربین چقدر زیبا بود. کلی ذوق کردم از این هماهنگی بین شما

خدایا بابت این آب نعمت بسیار بزرگ ازت سپاسگزارم خدایا بابت هر قطره اش سپاسگزاری میکنم ک تو چه معبود بی نظیری هستی ک آنچه در زمین و آسمان آفریده ای، بی نظیره

استاد امروز همه اش عشق دیدم توی این فایل. اونجایی ک از اون مادر دختر عکس می گرفتید و اون دختر چقدر عاشقانه مامانش رو بغل کرده بود.

خدایا سپاسگزارم بابت این همه احساس خوب بابت این همه زیبایی و این روابط زیبا.

اون پرنده های کوچولو و سنجابا که من عاشق سنجابم. اینقدر دوستشون دارم ک بشینم فقط نگاهشون کنم. خداوند عجب خالق بزرگی هست. سنجابها در حال حرکت بدنشون ی شکلی هست. وقتی ک می‌خوان ی چیزی رو بخورن خودشون رو گرد می‌کنن. بعد اون صورتهای خشکلشون تپل میشه لپ پیدا میکنن. چقدر زیبا اون تخمه هایی ک از پرنده ها سالم پایین می افته رو باز میکنن مغزشونو میخورند. چقدر خط های روی تنشون زیباست چقدر دم بزرگی دارن ک دیگ خیلی زیباتر شون کرده. خدایا بابت تمام این آفریده های زیبات سپاسگزارم.

اونجایی ک پرنده ها فکر کنم آب بود میخواستن بخورن و اون زنبور زرد اجازه نمی‌داد، گفتم ببین خدایا یه موجودی که خودش غذای پرنده است به اون ریزی اومده قدرتمندانه از این آب محافظت کنه. 

مریم جان شما به چه نکات جالبی توجه میکنید ازتون سپاسگزارم. چقدر این درب سطل زباله جالب بود.نمیخوان که حیوانات آسیب ببینن و یا دنبال غذا توی پسماند های انسان باشند. اونها باید توی طبیعت زیبا زندگی کنند به صورت طبیعی تغذیه بشن و لذت ببرن…

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 207
    335MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

548 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Ehsan Moqadam» در این صفحه: 4
  1. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به دو عزیزدل و همسفران بهشتی خودم در این سفر بی‌نهایت زیبا و به‌یاد ماندنی

    نمیدونم کلمه ذوق مرگ کلمه مناسبی هست برای ادای احساسم نسبت به این فایل یا نه اما واقعاً چیز دیگه‌ای در بیان احساسم نسبت به این فایل به ذهنم و قلمم نیومد.

    شاید سخت‌ترین کار دنیا این باشه که بشه در بین فایل‌های سفربه‌دور آمریکا قسمتی رو به‌عنوان بهترین قسمت انتخاب کرد چون تمامش با توجه به فرکانسی که هر لحظه داری بهترین چیزی که میتونی دریافتش کنی و دلیل احساس فوق‌العادم اینکه فهمیدم چقدر فرکانسم بهبود پیدا کرده که در مدار این فایل هستم اونم دسته اول چون به‌نظرم بهترین قسمت این سریال همین قسمت بود.

    یکی از بیشترین دلیل احساس خوبم عکس زیبا و پراحساس دو عزیز بود که من ندیده بودم همچین عکس پراحساس و عاشقانه‌ای که استاد و خانم شایسته در آغوش هم باشند خیلی خفنه انرژی این عکس خیلی حال خوبتون تو این عکس حالم رو خوب کرد دمتون گرم

    زیبایی‌های این فایل حد و مرز نداره، انرژی این آبشار عجیب و غریب خاص و بالا بود، دیدن این آبشار مصداق بارز فراوانی بود یعنی خود آب به‌شکل فوق‌العاده‌ای برای من یادآور فراوانی جهان هستیه و هربار که به‌فراوانی توجه میکنم بیشتر و بیشتر تو زندگیم میبینمش و تو تمام طول این فایل خداروشکر میکردم که چشمایی دارم که داره این زیبایی‌هارو میبینه.

    همه چیز این فایل پر از عشق بود، از عکس کاور گرفته تا ذوق‌زدگی استاد و این اشتیاق خانم شایسته برای عکس گرفتن در جاهای صعب‌العبور و اون عکس یادگاری اگه اشتباه نکنم مادر و دختر و عشق و آرامشی که میشد در نگاهشون حس کرد تا اون پرنده‌ها و سنجابک‌ها، بچه‌ای که پشت پدرش بود و تصاویر درون که استثنائی بود واقعاً اصلاً دوست نداشتم از یه طرف فایل تمام شه از یه طرف خیلی هیجان داشتم که بیام بنویسم درباره این زیبایی‌ها.

    وقتی داشتم اون پرنده‌های فوق‌العاده زیبا و کوچک و اون سنجابک‌ها رو میدیدم یاد این افتادم که چه چیزهای به‌ظاهر زیبای کوچکی تو زندگی ما هست که از دیدن و تحسینش غافل میشیم و همش انگار منتظر چیزهای بزرگ هستیم برای سپاس‌گزاری، مثل دیدن این پرنده‌های کوچک، مثل آرامشی که وقتی داری با اعضای خانوادن صحبت میکنی داری، مثل یک لبخند زیبای یکی از اعضای خانوادت، مثل یه نشانه کوچکی که از قدم گذاشتن برای اهدافت میگیری و هزاران مورد دیگه.

    مثلاً همین امروز یه اتفاق خیلی عالی تو بحث کاری برام افتاد بعد به‌شکل کاملاً واضح متوجه شدم که چقدر تغییر کردم بعد به دوستم گفتم که ببین من قبلاً فکر میکردم که تا کار تموم نشه تو نتیجه نگرفتی اما حالا میفهمم همین اتفاق خودش نتیجست، همینکه من میدونم هیچ مقصد خاصی وجود نداره و همش مسیره نتیجست، همین که من دیگه عجله‌ای برای تجربه هیچ خواسته‌ای ندارم سعی میکنم از مسیر لذت ببرم و واقعاً هم میبرم همین خودش نتیجست، همین که من میبینم این اتفاق قبلاً نبوده و از زمانی که من بهش آگاهانه توجه کردم داره جهان بهم پاسخ میده خودش نتیجست، خود اون نتیجه‌ای که دنبالش هستی همین حالا برات اتفاق افتاده، این حال خوب و عالی همون نتیجست، خداروشکر. تازه اون نتیجه نهایی هم از همین مسیر عبور میکنه، هرچند که واقعاً دیگه الان برات هیچ اهمیتی نداره.

    امروز صبح که بلند شدم یه لیست بلند بالا از تمام خواسته‌هایی که تو زندگیم بهشون رسیدم و به‌ظاهر بزرگ بودند و به ذهنم رسید تهیه کردم و در طرف دیگه از اهدافی نوشتم که با وجود اینکه دنبالش بودم بهش نرسیدم، اومدم مقایسشون کردم و متوجه شدم تمام خواسته‌هایی که من بهشون رسیدم و تجربشون کردم من هیچ باوری مبنی براینکه نمیشود و نمیتونم داشته باشمشون نداشتم حداقل هیچ موردی یادم نیمد اما خواسته‌هایی که هنوز تجربشون نکردم نکته مشترکشون این بود که من ترمزهایی مبنی بر اینکه شاید نشود دارم و به همین دلیل هم نشده.

    یه کلیپی من از تمام موفقیت‌ها و خواسته‌ها و تجربیات لذت‌بخشم تهیه کردم و امروز که داشتم میدیمشون خیلی خیلی انرژیم بالاتر رفت و هی با تکرار این موضوع که احساس خوب یعنی اتفاق خوب احساسم رو بهتر کردم و میدیم که جهان چقدر سریع داره بهم واکنش نشون میده.

    به خدا هر روز احساس میکنم نه به اندازه یک روز بلکه اندازه یکسال بلکه بیشتر از نظر فرکانسی و احساسی دارم به مدارهای بالاتر صعود میکنم.

    چند روزه که این عبارت خیلی تو ذهنم میچرخه که:

    هر چیزی که به‌دنبالش هستی به تو داده میشه، فقط آرام باش و لذت ببر

    وقتی این عبارت تکرار میشه خیلی احساسم خوب میشه و با یادآوری قانون دوباره به احساس خوب بیشتر میرسم.

    یاد یه جمله‌ای از متیو مک‌کنهی افتادم که میگفت یه اشتباهی که ما در تعریف رضایت در زندگی داریم استفاده از واژه شادیه، فلان چیز رو بگیرم تا خوشحال بشم، فلان اتفاق بیفته خوشحال بشم یا هر چیز دیگه انگار یه جورایی داریم به‌تعویقش میندازیم برای یه زمان دیگه و به‌نظرم من باید جاش رو با کلمه لذت عوض کنیم، رضایت در لذت از لحظه بدست میاد، اون خوشحالی که ما به‌دنبال تعریفش هستیم یعنی همین لذت که تو لحظه داره رخ میده.

    شاید یکی از چیزهایی که در مورد قانون فراموش میکنیم تایید کردن نشانه‌های هرچند به‌ظاهر کوچک، این نشانه‌ها درواقع کوچک نیستند و دقیقاً نشانه فاصله فرکانسی ما با خواستمون هستند، اصلاً همینکه ما اون‌هارو کوچک میبینیم به این خاطره که فکر میکنیم خواستمون بزرگه و چیزی که از نظر ذهنمون بزرگ باشه مادام که بزرگ باشه بهش نمیرسیم، پس کار این نشانه‌ها هموار کردن مسیر تکاملی ما برای رسیدن به خواسته‌هامونه، هربار که نشانه‌ها رو تایید می‌کنیم خواستمون برامون بدیهی‌تر و یک قدم بهش نزدیک‌تر میشیم، من خیلی خیلی خیلی زیاد به این موضوع باور دارم.

    این ما هستیم که تعیین میکنیم اوضاع به چه شکل برامون پیش بره، اگر نشانه‌ها رو تایید کنیم آرام آرام در مدار نشانه‌های بیشتر قرار میگیریم و مسیر برامون هموارتر میشه تا وقتی چشم باز کنیم ببینیم داریم خواستمون رو تجربه میکنیم اما میتونیم انتخاب کنیم که نشانه‌ها رو نادیده بگیریم و بگیم که این که چیزی نیست من دنبال چیزهای بزرگترم و هرگز یا خیلی دیر و به سختی به خواستمون برسیم که امکانش در این حالت تقریباً میشه گفت غیرممکنه.

    پس انتخاب با خود خود ماست.

    مثلاً وقتی داری روی اعتمادبه‌نفس و باور فراوانی کار میکنی و حق خودت میدونی رشد بیشتر در کسب‌وکار و زندگیت رو و یه مشتری جدید میاد، نگو چه فایده هنوز که اتفاقی که من میخواستم نیفتاده، تایید کن بگو ببین من خواستم شد پس فرکانس‌ها داره جواب میده.

    خداروشکر میکنم که در مدار این زیبایی‌ها قرار گرفتم، واقعاً اساتید خوبم دستمریزاد برای این فایل‌های بی‌نظیر

    مثلاً همین امروز که دیدم دارم جواب کارهام رو میگیرم اصلاً احساسم قابل وصف نبود و گفتم ببین هرچقدر که بیشتر و با باور قوی‌تر پیش برى در مسیر و پیشرفت بیشتره پس هر لحظه این رو به خودت یادآوری کن که همه چیز به تو داده میشود.

    نکته خیلی مهمی که دوست داشتم دربارش صحبت کنم در مورد اون خواسته‌هایی که بهشون رسیدم دیدم نقش یه باور خیلی در تحقق اون خواسته‌ها پررنگ بوده و اون هم این بوده که من تموم اون خواسته‌هارو حق خودم میدونستم و در مورد اون خواسته‌هایی که بهشون نرسیدم ترمزهایی وجود داشته که من رو قانع کرده که انگار اتفاق غیرمنتظره‌ای هم نبوده و حق تو نبوده که بهش نرسیدی اما همون خواسته رو زمانی که حق خودم دونستم در مدارش قرار گرفتم و به‌راحتی دریافتش کردم، اصلاً نشانه دریافت برای من شده راحتی. راحت بودن نشانه دریافته. اصلاً یه صبوری و رهایی خاصی در وجودت شکل میگیره.

    به قول استاد بسیار تفاوت هست بین اشتیاق برای رسیدن به خواسته با احتیاج به یک خواسته و الان دارم تمرین میکنم که احتیاجم رو تبدیل به اشتیاق کنم و به‌وضوح میبینم که در مورد بعضی‌هاش این تغییر داره اتفاق میفته و در مورد بعضیاى دیگه باید بیشتر روى ترمزها کار کنم

    بی‌نهایت از خدای مهربان، اساتید خوبم و همه همسفران خوبم در این سفر زیبا سپاس‌گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    درود بر شما زهره جان

    خدارو سپاس‌گزارم که من رو در مسیر عزیزانی مثل شما قرار داده که انقدر توحیدی زندگی کردن براشون مهمه و انقدر عالی روی خودشون کار میکنند تا به هر چیزی غیر از خدا بی‌نیاز باشند، دعایی که من این روزها بیشتر از هر چیزی می‌خوامش که خدایا من رو از هر چیزی غیر از خودت بی‌نیاز کن، یه روز در قالب درآمد بیشتر، رابطه عمیق‌تر، یه خواسته خاص و … خواسته‌هایی که هیچوقت تمومی ندارند اما چیزی که برای همیشه باقی میمونه خود خود خداست. هر بار که به یه خواسته‌ای میرسیم خداوند رو عمیق‌تر تو وجود و زندگیم حس میکنم و بدون اغراق باید بگم که تمام خواسته‌هام رو فقط و فقط به همین خاطر می‌خوام، یعنی هدف اصلی من شده بی‌نیازی از هر چیزی غیر از خدا، با این باور میرم تو دل اهدافم که میگم اگر تو ذهن من تو از خدای من بزرگ‌تر و قدرتمندتر شدی پس بهت میرسم تا بفهمی که خدای من چقدر بزرگ‌تر و قوی‌تر از توعه، اصلاً همین یه باور به خودی خود انقدر انرژی بهم میده که نمیتونم متوقف بشم.

    وقتی نوشته شما رو خوندم، شاید خودتون متوجه این حد از توانایی خودتون نشده بودید اما من به شدت تحسینتون کردم، از این بابت که انقدر دقیق و هوشمندانه به‌دنبال منطق برای ذهن خودتون هستید. واقعیت اینکه هر چقدر هم که ما بگیم خدا بزرگه خدا عظیم خدا قدرتمنده اما نتونیم براش منطق بیاریم عملاً از نظر ذهن ما و قانون بی‌فایدست ، چرا که ابزار این ذهن منطقه، خود خدا هم در قرآن با منطق داره توحید رو معرفی میکنه، میگه آی شمایی که میگید خدا رب نیست یا خدا قدرتمند نیست یا رب ما چیز دیگری است، اگر میتونید یه مگس خلق کنید، برای اینکه باز این منطق رو قوی‌تر کنه میگه حتی شما انقدر در این موضوع ناتوان هستید که همون مگسه اگر چیزی رو از شما بگیره شما هرگز قادر نیستید که اون رو ازش پس بگیرید، اما باز با همه این منطق‌های قوی کسانی که به‌دنبال چیزهای متفرقه هستند هم ایمان نمی‌آورند اما دوست عزیزی چون شما که آگاهانه به‌دنبال این منطق‌ها هستی حتماً هدایت‌های خداوند رو دریافت میکنی.

    میتونم بگم مهم‌ترین بهبودی که در زندگی من داره ایجاد میشه بهبود رابطم با خودمه، از همه بیشتر خودم رو دوست دارم، از همه بیشتر به خودم احترام میگذارم و از همیشه کمتر به خودم سخت میگیرم و خودم رو قضاوت میکنم. همه چیزهای خوب نتیجه قلبیه که آماده دریافت این خوبی‌هاست، اگر ما خودمون رو دوست نداشته باشیم و نسبت‌به خودمون احساس گناه داشته باشیم هرگز در مدار دریافت نعمت‌های بیشتر قرار نخواهیم گرفت، خدا نمیتونه خلاف قوانین ثابتی که برای جهان در نظر گرفته به کسی که با خودش مهربون نیست مهربونی کنه، رحمت خدا شامل همه میشه اما کسانی که آگاهانه خدا رو صدا میزنند و خودشون رو لایق میدونن به اون‌ها بیشتر داده میشه.

    نگاه کوته بینانه‌ای است اگر بخواهیم فکر کنیم ما چیزی غیر از خدا هستیم یعنی احساساتی که هنوز کامل نشدن، ایمانی که هنوز به‌درستی کامل نشده، خطاها و اشتباهات و کج‌فهمی‌هایی که داریم همه جزئی از مسیرمونه و خدا هم ازش آگاهه و باید این پروسه طی بشه و به خودمون اجازه بدیم برای بهبود. خدا نه تنها به خاطر این موضوعات به ما سخت نمیگیره بلکه از ما حمایت هم میکنه.

    یه موضوع خیلی مهمی که وجود داره شاید درک قانون تکامل و فرکانسی بودن جهان هستی است.

    ایمان هیچ کسی از روز اول کامل نبوده و هرگز به نقطه کمال نخواهد رسید. ابراهیمی که اسوه توحید برای ما محسوب می‌شود بارها اقرار به ضعف خودش در ایمان میکنه و خدا هم نمیاد بگه: عه ابراهیم از تو توقع نداشتما، منو بگو به همه گفتم تو رفیقمی، نامرد تو هم؟!

    نه خدا اینجوری برخورد نمیکنه، میگه باشه تو برو اون کار رو انجام بده تا بفهمی که من چکاری از دستم بر میاد.

    ایمان ما در قدم برداشتن کامل میشه، وقتی ما قدم برنداریم ایمانی رشد نخواهد کرد و نتیجه‌ای هم بدست نخواهد آمد.

    میگی خدایا به من مشتری بده، برو به الهامی که بهت کردم عمل کن، اگر حالت خوب شد، اگر یه نفر بهت زندگ زد، اگر پیشنهاد جدیدی دریافت کردی (که قبلاً نبوده) تاییدش کن، نگو نه هنوز نتیجه نیمده، به یاد بیار ایمان تو وقتی کامل بشه تو نتیجه رو دریافت خواهی کرد، کی برات نتیجه بوجود میاد؟ وقتی که قدم برمیداری و باور میکنی که می‌شود.

    اگر ابراهیم این کار رو کرد، حتماً از خودش پرسیده من برای چی دارم این کار رو انجام میدم؟

    با هر قدمی که برمیداشته بیشتر باور میکرده که می‌شود، پرنده اول، پرنده دوم، پرنده سوم و پرنده چهارم. یعنی همینکه خودش داشته این کار رو انجام میداده براش باورپذیر بوده که خدا براش میتونه همیچین کاری رو انجام بده، خدا همیشه میتونسته این کار رو انجام بده اما زمانی ابراهیم این قدرت رو متوجه شد که خودش قدم برداشت، برای همین ما هم برای اینکه ایمانمون برداشته بشه و نتایج دلخواهمون ایجاد بشه خودمون باید قدم برداریم.

    وقتی داریم روی باورهامون کار میکنیم باید آماده باشیم که افکار گذشته ما اوایل به شدت از خودشون محافظت میکنن تا جایگاه خودشون رو حفظ کنند اما همینکه آگاهی‌ها وارد میشه و منطق‌های محکم براش آورده میشه آرام آرام میشینه در ذهن و کار خودش رو انجام میده.

    ما انتظارمون گاهی از خودمون بی‌جاست. نتیجه الان ما چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید به میزانی است که ایمان آوردیم به خدا.

    دوست داریم نتایج بزرگ‌تر داشته باشیم؟

    باید ایمان بیشتری داشته باشیم

    نشانه ایمان بیشتر چیه؟

    وقتی قدم برمیداریم

    ما با قدم برداشتن به جهان ثابت میکنیم که آماده‌ایم

    با تایید نشانه‌ها منطق‌ها را در ذهن محکم میکنیم و این مسیر انقدر ادامه پیدا میکنه که خواسته وارد زندگیمون میشه.

    وقتی خیلی برای چیزی ذوق‌زده میشی یعنی هنوز فاصله فرکانسی داری، البته این مطلقاً به معنای ادا درآوردن نیست که یه اتفاقی برامون بیفته بعد به خودمون بگیم ذوق زده نشیا تابلو میشه، نه، جهان رو نمیشه گول زد، جهان ما رو از خودمون بیشتر میشناسته بیشتر به ما واقفه، خودمون میفهمیم که چقدر واکنش نشان دادیم به این اتفاق تازه، آیا برامون بدیهی بود یا خیلی هیجانی و ذوق زده شدیم؟

    وقتی به همچین درکی از جهان میرسی (به تکامل) دیگه به خودت سخت نمیگیری، اصلاً ما انسان هستیم و تمام این احساسات طبیعیه. همان‌طور که عشق یک احساس طبیعی است، احساس گناه و حسادت نیز هست. بنابراین، بهتر است به خودمان اجازه رشد بدهیم.

    این روزها (که البته به نسبت قبل خیلی خیلی خیلی کمتر شده) تا یه ذره احساس میکنم که حالم خوب نیست به خودم میگم چه خوب من الان میتونم بفهمم ترمزهام کجان، رو کدوم باورها باید بیشتر کار کنم و کدوم باورها نقش حیاتی‌تری در احساس خوب بیشتر و پایدارتر من دارند. اتفاقاً این احساس بد نشان‌دهنده یه ترمز و ایرادی هست که من رو از خواسته اصلیم (خدا) دور میکنه و ازونجایی که خیلی این موضوع برام مهمه آروم میشم و میرم سراغش.

    دوست عزیزم عاشق صداقت کلام و گفتار شما شدم، گاهی خداوند از مسیری که ما نمیدانیم ما رو به آگاهی میرسونه، پس بهتره به‌جای اینکه نسبت بهش گارد داشته باشی ازش استقبال کنی چون بهت کمک میکنه که رشد کنی.

    همین امشب یه موضوعی رو عزیزی بهم گفتم درباره کارم که من اصلاً متوجهش نبودم و اولش می‌خواستم ناراحت بشم یاد کد امروز افتادم که خواسته بودم خدا ترمزهای کسب‌وکارم رو نشونم بده، حالا این بنده خدا داره به این قشنگی و واضحی میگه، دلیل اینکه به مذاقت خوش نمیاد این که ایراده چون تو دنبال ایراد کارت بودی، مثل ما که خیلی از حرف‌های استاد رو نمیپذیریم به این خاطر که فکر نمیکنیم که داریم اشتباه فکر میکنیم و به همین خاطرش پافشاری میکنیم تا به شیوه قبل عمل کنیم.

    برای تغییر باید همه مولفه‌ها رو آزاد گذاشت، اجازه بدیم منطق‌ها کار خودشون رو انجام بدن و اونوقته که پاداش‌ها از راه میرسند.

    برای شما دوست عزیزم و مهربان بهترین و ناب‌تری لحظات رو آرزومندم و امیدوام مانند نام زیبات درخشان باشی همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    درود بر شما دوست فرزانه و بسیار با محبت و ارزشمند خودم

    از نام و نوشته‌های پر مهر شما بسیار لذت میبرم و از خدای مهربان برای وجود عزیزانی مثل شما بسیار سپاس‌گزارم

    به نظرم مهم‌ترین منطق برای این تغییر زاویه دید پرسیدن این سواله که ما خواسته‌هامون رو برای چی می‌خواهیم دقیقاً؟

    می‌خوام درآمدم بالا بره که چی بشه؟

    همچین کیفیتی از عشق رو تجربه کنم که چی بشه؟

    به این خواستم برسم که چه اتفاقی برام بیفته؟

    که حالم خوب بشه؟ احساسم خوب باشه؟

    پس اگر اینه من همین الان هم به هدف اصلیم رسیدم دیگه که احساسه خوبه، پس مهم احساس خوبست نه خواسته.

    یادتون هست وقتی بچه بودیم یه اسباب بازی جدید میومد کمتر با اسباب بازی قدیمی‌هامون بازی میکردیم و گاهی حالمون بد بود که اسباب بازی جدید نداریم اما وقتی چاره‌ای جز بازی با اسباب بازی قدیمی ها پیدا نمیکردیم و دوباره شروع میکردیم به لذت بردن و آرام دیگه رهاش میکردیم میدیدم یا تو جشن تولد یا به یه طریقی برامون گرفتن همون.

    ما اون اسباب بازی رو می‌خواستیم که باهاش کیف کنیم اما انقدر یه تایمی به نبودش فکر میکردیم که حالمون بد میشد و تا زمانی که این احساس رو داشتیم هرگز نمیتونستیم اون رو داشته باشیم.

    تمام خواسته‌های ما حکم اون اسباب بازی هاست و قانون تحققش هم همونیه که تو بچگی بود: احساس خوب

    وقتی این رو درک کنیم دیگه میدونیم که عجله و تقلا و گریه و گله و شکایت فایده‌ای نداره، تنها چیزی که میتون اون خواسته رو وارد زندگیم کنه احساس خوبمه

    وقتی این باور ایجاد میشه ما از مرحله احتیاج به اشتیاق میرسیم چون میدونیم که اون احتیاج ما رو به احساس خوب نمیرسونه شاید حتی بتونیم اون خواسته خاص رو داشته باشیم اما نتیجه احساسیش برامون خوب نخواهد بود. اونوقت برای بودن و رسیدن به احساس خوب، سپاس‌گزاری، توجه به نکات مثبت و کارهایی که این احساس رو به ما میده وقت میگذاریم و به راحتی خواسته‌هامون رو دریافت میکنیم

    درک تمام این موضوعات تکاملی است.

    آرام آرام متوجه میشویم که جهان به چه شکل عمل میکنه و آگاه میشیم از اینکه احتیاج چقدر ما رو از خواستمون دور میکنه و اشتیاق نزدیک و سعی میکنیم که لحظات بیشتری رو در احساس خوب بمونیم

    توضیحات بسیار دقیق و مفصل درخصوص این موضوع در جلسه 8 و 9 کشف قوانین به خوبی توضیح داده.

    از شما دوست عزیزم بی‌نهایت سپاس‌گزارم و از خدای مهربان بهترین‌ها را برایتان آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    درود بر شما زهره جان

    دکمه آبی کنار پروفایلم روشن بود هرچی رفرش میکردم میدیدم که من که همه کامنتارو خوندم چیه پس، بعد یه دفعه چشم به نوشته شما افتاد

    نمیدونم چی باید در وصف این حالم بگم فقط به ذهنم میرسه بگم که این خود خداست که داره حرف میزنه زهره جان

    وقتی که دو سه خط اول نوشتت رو خوندم یه شهودی رو دریافت کردم که انقدر قوی بود گفتم بیام ضبطش کنم و حدود 25 دقیقه داشتم کلام الله رو جاری میکردم و در مورد هدف خلقت، آفرینش، عبادت، اتفاقات زندگی، نقش ما در جهان، الگوهایی که میبینیم، چیزهایی که تجربه میکنیم، احساساتی که در ما ایجاد میشه و رسالت و نقش خودمون و ارتباطمون با خدا صحبت میکردم، یعنی قشنگ میفهمیدم که من نیستم که این حرفارو دارم میزنم و زمانی که ادامه کامنت شما رو خوندم و پرسش‌هایی که مطرح کردید فقط گفتم سبحان‌الله، من همین الان درباره همین موضوعات صحبت کردم، خیلی متحیر و متأثر شدم از این موضوع و الان تو یه فرکانس بسیار خاصی هستم دوست عزیزم، فقط میتونم بگم خدایا شکرت برای این احساس، این همان معنای حقیقی آفرینشه، معنای حقیقی زندگی

    داشتم فکر میکردم که چی شد که اصلاً محمدی ظهور کرد، ابراهیمی ظهور کرد، عباس‌منشی ظهور کرد؟

    چرا خدا گفته من شما رو آفریدم که عبادت کنید؟

    بهم گفته شد که کل داستان همینه، کل داستان عبادته.

    دلیل اینکه ما غرق در زندگی میشیم و به پوچی میرسیم اینکه معنای حقیقی زندگی رو درک نکردیم، توی خیلی از ابعاد زندگیمون

    اگر داریم در این مسیر حرکت میکنیم به این خاطره که به معنای حقیقی زندگی برسیم.

    ما درکمون از حقیقت و عظمت خداوند و زندگی بسیار بسیار محدوده، در این مسیر هستیم تا به دید خداوند نزدیک‌تر بشیم، چطور؟

    از طریق دیدن نشانه‌های عظمت و بزرگی خداوند و تاییدشون

    بعد برام مثال زد آیا کسی که تو جنوب شهر زندگی میکنه، میتونه بگه کل شهر همینه دیگه، مثلاً کسی که تو شهر تهران زندگی میکنه بگه آقا کل تهران همین جنوب شهرش و حالا ظرفیت‌ها و محدودیت‌هایی که داره.

    اما آیا حقیقت تهران همینه؟

    تهران نیاوران و زعفرانیه و فرشته و شهرک غرب و تهرانپارس و مولوی و چیتگر نداره؟

    اون کسی همچین دیدی نسبت به شهر داره به خاطره وسعت دیده خودشه نه اینکه حقیقت همین باشه

    یه زمانی استاد در روانشناسی ثروت در مورد توجه به فراوانی‌ها صحبت میکردن و میگفتن اینطوری نیست که مثلاً تو به کوه فکر کنی کوه وارد زندگیت میشه، نه، تو وقتی به کوه و طبیعت نگاه میکنی وقتی فراوانی رو میبینی برات باورپذیر میشه خدایی که این همه زیبایی و فراوانی رو، خدایی که کیهان رو خلق کرده میتونه سودآوری، مشتریان خوب، همسری بی‌نظیر، فرزندانی صالح، اتفاقاتی دلخواه و هر چیزی که توی زندگی بهت احساس خوبی میده رو وارد زندگیت کنه، فقط منت گذاشته و این موهبت رو به تو داده که هر جوری که دلت خواست زندگیت رو خلق کنی.

    دیروز صبح که می‌خواستم بلند بشم از خواب هنوز تو حالت نیمه هوشیار بودم احساس کردم که مردم قشنگ یعنی یه احساس ضعف بسیار زیادی رو حس کردم در این حد که حتی حس کردم نمیتونم از جام بلند بشم بعد همون موقع یه ندایی بسیار قدرتمند بهم گفت تو همینی ها، این روح عظیم و بزرگ خداست که در تو جاری میشه و تو رو زنده نگه میداره وگرنه تو هر لحظه‌ای که چنین چیزی رو احساس نمیکنی مردی، اینکه خدا میگه ما شما رو میمیرانیم و دوباره زنده میکنیم فقط به معنای مرگ و زندگی نیست، هر لحظه داره این اتفاق میفته، هر لحظه ما در معرض ناامیدی و سقوط هستیم، اینکه سرحالیم، شادیم، سپاس‌گزاریم به این خاطره که خدا داره ما رو زنده نگه میداره، نه این حال حقیقت ماست، نه اون بی‌حالی، حقیقت اینکه وقتی روح خدا در وجود و زندگی ما جاری باشه ما زنده هستیم

    اگر داریم در این مسیر حرکت میکنیم فقط به این خاطره که هر لحظه بتونیم درک عمیق‌تری از عظمت خدا داشته باشیم، اگر بوسیله این درک چیزهایی تو زندگی خودمون خلق میکنیم و تجربه میکنیم به این خاطره که عظمت خداوند رو بیشتر درک کنیم، اگر تو هر لحظه‌ای از زندگی داریم حرکت میکنیم، این ما نیستیم که داره حرکت میکنه، این خداست که داره حرکت میکنه وگرنه ما یه جسم بی‌جان هستیم.

    روزی نیست من از جسسم سپاس‌گزاری نکنم و تحسینش نکنم به این خاطر که میگم تو چقدر قدرتمندی که این روح عظیم خدارو که کیهان رو خلق کرده و مدیریت میکنه رو در وجود خودت داری حمل میکنی، چقدر وظیفه و مسئولیت تو بزرگه، به همین خاطره که من انقدر خودم به تغذیه، به ورزش و هر چیزی که حال جسمم رو خوب میکنه اهمیت دادم چون حس میکنم این‌ها برای انجام بهتر این ماموریتی که داره لازم و حیاتیه و دارم به‌نوعی ازش سپاس‌گزاری میکنم.

    اصلاً موضوع رسیدن به خواسته‌ها نیست، اصلاً موضوع خلق پول و ثروت و تجربه عشق نیست، اصلاً موضوع سلامتی نیست.

    موضوع درک عظمت خداست، درک حقیقت و بزرگی خداست، موضوع عبادت کردنه

    آیا همین استاد عباس‌منش اگر یه لحظه، فقط برای یه لحظه حرفی بزنه که ما احساس کنیم از منبع الهی نمیاد، فقط یه کلمه، آیا اینچنین استوار در این مسیر حرکت میکنیم؟

    هرگز اگر ما انقدر در این مسیر مصر هستیم به این خاطره که خدا داره از ما می‌خواد که در این مسیر حرکت کنیم، ما کلام الله رو داریم میشنویم، حس میکنیم و درک میکنیم که در این مسیر زنده هستیم و پایدار، وگرنه یه لحظه اگر فکر کنیم خودمونیم میشیم یوسف و در زندان گمراهی خودمون حبس میشیم.

    اعتبار من، شما، استاد و هر کسی که در این جهان زندست و نقشی داره اعتبار الله و بس.

    کسانی مثل من و شما و استاد که در این مسیر حرکت میکنند دارند حضور الله رو تصدیق میکنند دارند دعوت الله رو لبیک میگن.

    وقتی من بوسیله قدرتی که خداوند بهم عطا کرده حرکتی توی بیزینسم انجام میدم، خواسته‌ای رو در زندگیم خلق میکنم به این خاطره که هم خودم و هم جهان بوسیله این نیرو جای بهتری برای زندگی میشه چون از قبل درخواستش رو داده بوده و هر کسی که باور کنه که خدا داره باهاش حرف میزنه و عمل کنه به الهاماتش نتیجش رو حس میکنه دقیقاً.

    اگر من دارم یه فعالیتی رو توی کارم انجام میدم به این خاطره که جهان این درخواست رو داده و من فقط کلام الله رو جاری میکنم و نتیجش دیگه دست خودشه، به من ربطی نداره کیا وارد بیزینسم میشن، اصلاً وظیفه من نیست که بخوام به این فکر کنم

    به استاد ربطی نداره کیا وارد این مسیر میشن، استاد فقط به چیزی که بهش الهام میشه عمل میکنه و خدا دیگه بقیه کارهارو انجام میده . باعث میشه که ما سپاس‌گزارتر باشیم.

    اگر 1400 سال پیش محمد ظهور کرد اولاً که این ظهور یک دفعه رخ نداد و محمد در مسیر درست خودش ثابت قدم ماند و دوماً چه جماعتی رو به فیض رسوند.

    مهم نام نیست

    موضوع خلقت خاص نیست

    در همان زمان محمد هم کسانی دیگری بودند که شاید همچین کاری انجام بدن اما محمد این ندا و حقیقت رو باور کرد، وقتی باور میکنی یه لحظه هم نمیتونی متوقف بشی، هر چقدرم که همه چیز بر علیه توعه، چیزی در ته وجودت فریاد میزنه مسیر درست رو و تو نمیتونی در اون مسیر حرکت نکنی

    محمد خودش، خودش رو در مسیری قرار داد که به این شکل پیش بره، خودش روی خودش کار کرد، خودش رو از جامعه جدا کرد تا باور نکنه حقیقت اون چیزیه که جامعه داره براش تعریف میکنه و وقتی که به اندازه کافی در این مسیر حرکت کرد آرام آرام دریافت کرد و آرام آرام قدم برداشت و آرام آرام نتایج وارد شدن و هنوزم که هنوزه ما داریم در همون مسیر حرکت میکنیم.

    فقط به این دلیل که محمد باور کرد

    قبل از محمد هم کسان بسیاری باور کردن

    من و شما هم میتونیم باور کنیم

    اگه می‌خوای بدونی چقدر باور کردی به زندگیت نگاه کن

    اگه بچه‌هات رو میبینی و به خودت میگی که خب که چی؟ الان الکی به خودم بگم من چه آدم خوشحال و سپاس‌گزاریم؟ این شد معنای زندگی؟

    نه دوست من

    وقتی به بچه‌هات نگاه میکنی یاد این آیه بیفت خطاب به کسانی که ادعای خدایی میکردن، بهشون گفته شده آی شمایی که فکر میکنید خدا هستید، آیا میتونید یه مگس، یه مگس رو خلق کنید؟ حالا برای اینکه بی‌اعتبارترشون کنه میگه همون مگس اگه چیزی رو ازتون بگیره هرگز امکان نداره که بتونید ازش پس بگیرید.

    پس بدون تو به خودی خود هیچگونه قدرتی نداری، این خداست که به تو قدرت داده

    به خودت بگو خدای به این عظمت این قدرت رو به من داده که یه موجود زنده رو خلق کنم

    چقدر این حس شگفت‌انگیزه

    چجوری که یه همچین موجود حیرت‌انگیزی با این دقت و ظرافت از یه آب بی‌مقدار به قول قرآن به وجود میاد؟

    چیکار داره میکنه این خدا با زندگی ما که وقتی از یادش میبریم خودمون رو در اعماق چاه و گمراهی میبینیم و زمانی که در وجودمون باورش میکنیم احساس میکنیم این کوه‌های به این عظمت رو میتونیم جابه‌جا کنیم.

    این اعتبارش رئ به کسی به غیر از خالق و مالک آسمان‌ها و زمین و هر چه بین آندوست میشه داد؟

    اگر یه فردی وارد زندگیمون میشه باهاش عشق‌بازی میکنیم فقط به این خاطره که به اندازه یک قطره از دریای عشقی که خداوند نسبت به ما داره رو درک کنیم، بعد ما میایم فکر میکنیم که اگر اون فرد نباشه دیگه عشقی نیست:)

    ما فکر میکنیم باید کار کنیم تا پول بسازیم تا زنده بمونیم

    این کجا

    یا اینکه فکر کنیم خداوند بوسیله ما داره در جهان گسترش ایجاد میکنه، هر قدمی که من دارم توی کسب و کارم یا هر کاری که دارم انجام میدم اگر کارمندم اگر صاحت کار برای اینکه یک قدم جهان رو جای زیباتر و خداگونه‌تری کنم، اگر کسی داره از خدمات من استفاده میکنه حتی شده برای یه لحظه اون احساس خوبی که درش ایجاد میشه اون رو یاد خدا بندازه این یعنی من کارم رو درست انجام دادم و خدا خودش میدونه که کیارو باید به این سمت هدایت کنه.

    به خودم گفتم، گفتم تو کی باشی که اصلاً فکر کنی که باید بگی که کیا بیان کیا نیان، تو کلام و قدرت الله رو در کسب و کار و زندگیت جاری کن ببین چه شاهکاری میکنه برات. به تو ربطی نداره که چی می‌خواد بشه، اگه خدارو باور داشته باشی ایمان داری که هر اتفاقی که تو هر بعدی از زندگیت میفته برای اینکه وجود خدارو بیشتر باور کنی و عبد بهتری باشی براش که بیشتر عبادتش کنی

    به خدا گفتم که خدایا اگر تو این مرحله مثلاً پولسازی برام مهم میشه به این خاطره که پی به عظمت وجود تو ببرم که پول نخواد موضوعی باشه که کیفیت ارتباط من با تو رو و کیفیت عبادتم رو ضعیف کنه، اگر پول ابزاریه که باعث میشه کیفیت عبادت من بالاتر بره اتقدر بده تا سیراب بشم تا دیگه وقتی می‌خوام عبادتت کنم حتی به اندازه یه ارزن هم پول تأثیر منفی نداشته باشه و برای اینکه یه این نقطه برسی چقدر مصصمم میشی چقدر حرکت‌هایی میکنی که نه تنها خودت بلکه جهان خوشحال‌تر میشه، ومصل زمانی که می‌خوای با عشق زمینیت نزدیک‌تر بشی چجوری شور و شوق داری هدیه میخری هر کاری از دستت بر میاد انجام میدی، تو این بین چقدر آدمای دیگه رو هم خوشحال میکنی چقدر خدا خوشحال‌تره، حالا بیا این کارارو برای خدا انجام بده.

    چقدر این شکل نگاه کردن متفاوته تا اینک فکر کنیم باید پول دربیاریم که فقط زنده باشیم

    چقدر فرق میکنه وقتی من دارم به بچه‌هام به همسرم نگاه میکنیم این‌ها تجلی قدرت و شکوه و عظمت خدا باشند برام تا اینکه بخوان فقط حلقه خواسته‌هایی باشند که جامعه برای من تعریف کرده

    دوست عزیزم اگر در این مسیر داری حرکت میکنی به این خاطره که خدا ازت می‌خواد که باشی که حرکت کنی

    به این دلیل که لایق این هستی که حرکت کنی

    لایق این هستی که جهان رو جای زیباتری برای زندگی خودت و دیگران کنی

    که مادر و همسر نازنین‌تری باشی

    که بنده بهتری باشی

    وقتی بچه‌هات به یاد مادرشون میفتن حتی زمانی تو این دنیا هم نبودی هر وقت که به یادتت میفتن احساس قدرت کنند، احساس آرامش کنند چون این‌ها نشان دهنده خداست

    همسرت وقتی کنارته یا تو خلوت خودشه هزاران بار برای وجودت تو زندگیش سپاس‌گزار باشه

    تو میتونی همچین کسی باشی

    دلیل اینکه ازش لذت نمیبری به این خاطره که اعتبارش رو به خودت دادی دوست من

    الان چقدر به تو پول بدن راضی هستی که یه لحظه یکی از بچه‌هات تو زندگیت نباشن؟

    وقتی ما فکر میکنیم خودمون هستیم که کسی هستیم این احساسات سراغمون میاد

    من خودم شاید خیلی بدتر از شما باشم و این‌ها رو به خودم میگم

    اما زمانی که خدارو تو وجود و زندگیمون باور میکنیم همه چیز رنگ و بوی دیگه‌ای پیدا میکنه

    به خودم میگم ببین خدا چقدر تو رو دوست داره که لایق همچین قدرتی کرده

    تو خلیفه خدایی

    خلیفه خدا یعنی جاری کردن کلام و یاد الله در زندگی خودش و دنیای اطرافش

    آدم وقتی اسم خلیفه رو میشنوه یاد چی میفته؟ قدرت؟ کی از هم قدرتمندتره؟

    اگر حس قدرت نداری یعنی جایگاه پرعظمتت رو درک نکردی هنوز

    وقتی به خودت نگاه میکنی باید احساس قدرت کنی

    به خودت ببالی که از بین این همه موجود فقط خدا همچین نعمتی رو نصیب تو کرده

    ما جایگاهمون رو فراموش میکنیم

    الا بذکرالله تطمئن‌القلوب

    شنیدی میگن احساس خوب= اتفاقات خوب؟

    میبینی خدا چه کلیدی رو داره دستمون میده؟

    میگه می‌خوای اتفاقات خوب تو زندگیت بیفته؟

    راهش اینکه به احساس خوب برسی

    چجوری به احساس خوب برسم؟

    به یاد من بیفت

    از من بخواه

    اگر باورم داری قدم بردار

    وقتی که به روز رسانی دوره اومد خیلی اشتیاق داشتم که این دوره رو پیش برم خیلی زیاد و هزینه‌هایی بود که همزمان با این مهم بود اما به خدا گفتم من کاری ندارم بهم بده اگه این منو به تو نزدیک‌تر میکنه بهم بده

    بهم گفت برو فایل مقدمه رو ببین، اون زمان اصلاً شرایطش رو نداشتم اما وقتی که رفتم دیدم و اونجایی که استاد میگه فایل رو استپ کنید و برید تمرین رو انجام بدید به خودم گفتم من اگر همین الان هم پول این دوره بود باید همین کارو میکردم دیگه، بنابراین احساس کردم که پولش رو دارم و رفتم و تمرین و انجام دادم و به خودم گفتم خب قدم اول رو برداشتم و دوست من یک روز بعد شرایط ایجاد شد که من دوره رو خریدم

    باید اعتبار و قدرت خدارو خیلی بیشتر از این ها وارد زندگیمون کنیم

    بدون محدودیت بخوانیمش

    کی؟

    اگر قدم برداریم به الهامات توجه کنیم، نگیم خب که چی مثلاً

    حس کنیم خدا داره بهمون میگه باید بریم باور کنیم این موضوع رو

    ازش بخواهیم بهمون بگه چه کار کنیم، باور کنیم که جواب رو خیلی سریع بهمون میگه

    به خواسته‌هامون به این شکل نگاه کنیم که هر کدومش کیفیت عبادت مارو بالاتر میبره و باعث میشه به خدا نزدیک‌تر بشیم و خداگونه‌تر عمل کنیم بعد اونوقت میفهمیم که باید حالمون خوب باشه و برای چیزهایی که تو زندگیمون نیست حالمون رو بد نمیکینم چون میدونیم مهم اون احساس خوبست نه خواسته هه و بعد این حال خوب میشه الویت و بعد به راحتی خواسته ها میان و باعث زیباتر شدن زندگیمون میشن

    اگر موضوع فقط پول بود که این همه آدم پولدار

    اگر موضوع فقط بچه دار شدن بود این هم بچه و خانواده؟

    اگر موضوع فقط رسیدن به یه نقطه خاص بود این همه آدم که هر روز دارند به خواسته‌هاشون میرسن؟

    موضوع رسیدن به حال خوبه، حال خوب یعنی نزدیکی به خدا، یعنی تطمئن‌القلوب

    برای شما دوست عزیز و نازنینم زندگی سرشار از خیر و برکت و زیبایی و عشق و لذت و ثروت و سلامتی رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: