سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 208 - صفحه 2

478 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام به همه ی دوستان سایت

    من الان داشتم تمرین ستاره ی قطبی را انجام می‌دادم قبلش به سایت یه سر زدم دیدم استاد یه فایل جدید گذاشتند سریال سفر به دور آمریکا قسمت 208 گفتم تا دانلود بشه من یه مراقبه ی عالی با خدای خودم داشته باشم با تمرین ستاره

    ی قطبی من اینجوری برداشت کردم استاد با تمرین ستاره ی قطبی مراقبه را دارم انجام میدم و ارتباط با خدای خودم برقرار میکنم و اینو منو بیشتر رقبت میده تا به تمرین ستاره ی قطبی ادامه بدم و دیگه برام تکراری نیست

    و با ذوق و شوق انجام میدم .

    خدای من چه کوههای قشنگی چه منظره ای واقعا فتبارک الله احسن الخالقین

    چقد همه چی مرتب و عالی و قشنگ

    وکیست به جز او میتواند چنین منظره ی را بسازد

    استاد واقعا این رنگهایی که من توی فایلها میبینم به این قشنگی هیچ جا ندیدم رنگ آسمان چه آبی خوش رنگی و حتی آب و رنگ سنگها همه و همه عالیند .

    واو چه جای باحال استاد رفتید دور تا دورت کوه و چشمه ی آب زلال که گرم و خوش بو ست

    و چه لذتی میبرید استاد من اگه اینجا می رفتم کمه کم یک ماه میموندم

    استاد ازتون میخوام که زمستون هم بیایید و برای ما هم فیلم بگیرید اونجا چه حالی میده برف بعد بری توی آب گرم واو باور نکردنیه

    خدای من قربون اون قدرتت برم من که همه جا تکی تک

    وای چه ماهی های گرمز و آبی خوش رنگی واو چه حالی میده اون همه ماهی که تا فهمیدن خانم شایسته ی خوش تیپ اومده همه جمع شدند تا عکس خانم شایسته عزیز عالی بشه

    ماهی ها متشکریم

    خدایا ممنونم که منو به این فایل قشنگ دعوت کردی و چه هدیه ی بهتر از این که قبل از خواب این فایل را ببینی

    استاد از شما بابت این فایل عالی و اینکه حال خوبتون و اون انرژی عالیتون و به ما منتقل کردید سپاسگزارم

    خانم شایسته عزیزم از شما هم که وقت می‌زارید و همه ی زیبایی را با ما قسمت میکنید متشکرم

    جاهای خوب برای آدمهای خوب

    شما لایق بهترینها هستید

    ما هم که اینها را می‌بینیم و میدونیم که اینها نشانه است تا ماهم با طی کردن تکاملمون و کار کردن روی خودمون به اینجا ها هدایت میشیم

    خدایا عاشقتم که هی نشونه میفرستی برام

    خدایا متشکرم ازت

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    زهره صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    سلام و درود ب فرمانروای جهان و جهانیان ،خداوندگاار زمین و زمان

    سلام ب استاد پیام آور عششق و توحید عملی و بانو مریم

    خدایا شکرت برای این کشور پیش رفته که در دل طبیعت این همه امکانات رفاهی و تفریحی را ب آسانی دراختیار مردم گذاشتن ،احسنت

    این همه زیبایی خدای من ،من عاشق مناطق کوهستانی هستم .چه آسمانی ،چه طبیعتی،چه مردم در صلحی ، که در کمال آرامش،با احترام ب دیدگاه هم زندگی مسالمت آمیزی دارن.احسنت

    چه حکمتیست کار خدادر وسط شهر آب گرم داشته باشی)چه دیدنیست کار خدا بشینی و فقط نظاره گر نقاشی خدا باشی.

    این حجم از زیبایی را نمیشود توصیفش کرد .

    آن کودک شاد کوچولو،اون سگ زیبا با اون چشمهای رنگارنگ.خانم میانسال ورزشکار…

    همه جا از تمیزی میدرخش،از نظم ،خدایا بخاطر همچین مکانهایی شکرت،

    مریم جان بخاطر اینکه صدای آهنگ و از روی طبیعت و آب و..برداشتید خیلی خیلی سپاسگزاارم

    خیلی بهتر میشود تجسم کرد و با طبیعت آسانتر همفاز و هم فرکانس شد(سپاس)

    برای ما که در شهر زندگی میکنیم این صدا بزرگترین موهبت الهیست.

    خدایا شکرت .برای وجود استاد و بانویشان.

    من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    یوسف احمدی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2502 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم شایسته و سایر دوستان جان

    خدا رو شکر میکنم که امشب فایل زودتر اومد رو سایت و من هم بعد یه فروش عالی که مغازه خیلی شلوغ شد و دو سه ساعتی بکوب داشتم مشتری رد میکردم اومدم خونه و با یه احساس خوب میخام تعهدم که فایل نوشتن رو تمام قسمت های این فصل سریاله رو انجام بدم.

    چقد شهر زیباییه و احاطه شده با کوه های بلند و اولاش کلی درخت هست که انگار یه شهر جنگلی کوهستانیه، چقد شهر تمیزیه، آسمون چقد پر از ابر و زیباست، کلی ماشین مدل بالای شیک پارک کردن و یه سری ماشین های کوچیک تر جیپ مانند که فک کنم اجاره ای ان واسه تفریح تو جاده های کوهستانی و همه نشون از طبیعت زیبا و پهناور و ثروتن، همیشه دوست دارم در مورد ثروت بنویسم و باورهام رو قویتر کنم، تو همه ی شهرها کلی ساخت و ساز هست، کلی مغازه و ماشین و امکانات تفریحی هست و واقعا همه جای جهان میشه ثروت رو دید و باید مدام بهش توجه و تحسین کرد این همه پیشرفت جهان و ثروت رو، جهان یه روزی وجود نداشته و وقتی کم کم درست شده امکانات و.. کم کم بوجگد اومدن و همواره پیشرفت صورت گرفته و این پیشرفت ها سرعت گرفتن و الان داریم میبینیم که چقدر همچی گسترده تر شده و چقدر امکانات رفاهی تفریحی زیاد شدن، وقتی ذهن میاد از کمبودها میگه به نظرم اگر این رو یادآوری کنیم که بابا این جهان یه روزی هیچ بوده و الان این همه امکانات داره، چطور میشه اینطور گسترشی رو نبینیم و فقر رو باور کنیم؟! بخای یه خونه رو تجهیز کنی کلی پول میخاد بعد جهانی به این بزرگی اینقدر مجهز و پیشرفتس پس این چیه اگر فراوانی نیست؟!

    باز هم یه آبشار دیگه و باز هم کلی زیبایی، چه جای قشنگی، چه کوه بلندی و چه آب زلالی، دم شما گرم که تا لب آبشار رفتین و من تو خونه خنکی و شفافی آب رو احساس کردم، چه رود کوچیک و قشنگی و کلی سنگ رنگ رنگی و چقدر دلم خواست دست و رومو بشورم تو این آب، وه البته یه غار تو دل کوه که شاید از گذشته به جا مونده.

    دوباره میریم تو شهر و باز کلی درخت زیبا، باز تمیزی، باز کوه های بلند باز ماشینای لوکس و واقعا نه زیبایی تمومی داره نه ثروت و همه جا و همیشه بصورت فراوان هست.

    میرسیم به استخرای آب گرم و اون حوض بزرگ ماهیا که چقدر ماهیای رنگ رنگی و بزرگ و کوچیک متنوعی داره کلی لاکپشت زیبا و در راحتی دارن زندگی میکنن و مردم آمریکا واقعا به حیوونا و کلا موجودات زنده احترام میزارن و حیوونا راحت و در امنیت زندگی میکنن، بعدش هم یه عکس خیلی قشنگ با بک گراند کلی ماهی رنگی خوشگل از خالق شاهکار هنری سفر به دور آمریکا، چه سگ جالب و زیبا و آرومی، چشماش چقد عجیب و قشنگن، خیلی حال کردم باش خدایا شکرت

    بعد از توضیحات مسئول مربوطه و اون تخته که روش حتی درجه آبها رو نوشته بودن، خانم شایسته ی زیبا مثل همیشه تر و فرز میاد و میریم تو یه محیط رویایی که من اولش فک کردم خودشون آبها رو گرم میکنن و طبیعی نیست و بعد از اینکه استاد گفت طبیعیه واقعا حیرت کردم از قدرت خداوند که تو دل این کوهستان سرد اینطور آب گرم بینهایتی جاری ساخته و کلی کسایی که اون جا رو اونطور ساخته بودن و استخر استخرش کردن رو تحسین کردم، واقعا رویاییه تو دل کوهستان و اون ویوی محشر همچین آب گرم طبیعیی و دم شما گرم که همه این چیزا رو تجربه میکنید، اینو یادم رفت که باز هم تعهد استاد تو ورزش کردن رو تحسین کنم و واقعا چه اندام عالیی ساختی جناب عباس منش عزیز و تحسین میکنم خودم و بچه ها رو که متعهدانه داریم فایلا رو دنبال میکنیم و مینویسیم و تحسین میکنیم که قطعا علاوه بر احساسمون که هروز بهتر میشه نتایج عالی رو هم میگیریم و گرفتیم و آسون میشیم واسه آسونیا.

    چقدر اون خانواده رو تحسین میکنم که اون بچه کوچیک رو هم اورده بودن تو آب و مردم آمریکا رو تو این مورد واقعا دوس دارم که واسه بچه سخت نمیگیرن و تو فصل های قبل سفر به آمریکا با بچه کوچیک می اومدن تو غارهای صعب العبور یا تو یوتا بود فک کنم که بچه ها میرفتن لب پرتگاه ولی خانواده ها آروم بودن و کارشون نداشتن و به جای نگرانی خیلی ریلکس بودن و به قول استاد عباس منش تو دوره کشف قوانین که به جای نگرانی واسه بچه و اینکه قراره آیندش چی بشه و نکنه فلان و بهمان بیام این باور رو بسازم که خدا هدایتش میکنه و همونطور که ما بزرگ شدیم و رشد کردیم و مشکلی نشد اونهم همینطور بزرگ میشه و اگر هم مسئله ای بوجود بیاد قطعا درسش رو میگیره و رشد میکنه و واسه کل مسائل زندگیمون باید این توکل رو داشته باشیم و اعتماد کنیم به ربی که قدرتمنده، آگاهه به امور، هدایت کنندس و مهربانه. باز هم تحسین میکنم این مردم رو که پیر و جوون همیشه دارن تفریح میکنن و هرکس سرش تو کار خودشه و بار هر دین و فرهنگ و پوششی کنار هم در صلح و صفا زندگی میکنن.

    نکته آخر هم که واقعا خیلی واسم جاله رابطه استاد و خانم شایستس که خانم شایسته امروز کلی زیباتر هم شده، چقدر این رابطه دوستانست و چقدر به هم احترام میزارن و به هم عشق میدن و چقدر با هم حرف دارن واسه گفتن، با هم تحسین میکنن، از قانون میگن و کلی حرف قشنگ دیگه، قدیمیا واسه رابطه میگن با کسی باشید که با هم کلی حرف واسه گفتن داشته باشید چون بلاخره زیبایی و… شاید تو طول عمر از بین برن ولی دو نفر که کلی حرف دارن با هم همیشه میتونن کنار هم خوش باشن(که این باز منظور همفرکانس بودنه)

    اینو دلم نیومد بگم یه جایی که استاد داره از حمام اونجا تعریف میکنه آسمون و ویو خیلی قشنگه و ببینییمش دوباره هم.

    هممون رو به خداوند بزرگ میسپارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    پریا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 949 روز

    به نام خداوند خورشید و ماه

    که دل را به نامش خرد داد راه

    سلام به استاد و مریم شایسته عزیزم

    سلام به دوستان هم فرکانسیم

    دیدن این همه منظره ی زیبا تمام وجودم رو پر می‌کنه از آرامش..

    خدایاشکرت..

    چقدر اون بید مجنون به اون بزرگی قشنگه ..

    تصور کن زیر اون درخت نشسته باشی و نسیم خنکی به صورتت بخوره و بوی تازگی برگها رو حس کنی …

    بچه ها راستی می‌دونستین فقط کنار درخت کاج باید درخت کاج کاشته بشه ؟

    ریشه ی درخت کاج ماده ایی از خودش تولید می‌کنه که فقط باید همجنس خودش کنارش کاشته بشه …

    دقیقا مثل ما ،ما هم فرکانس های مشابهی رو ارسال میکنیم که کنار هم این همه زیبایی رو میبینیم…

    اتفاقا دوشنبه هفته ی پیش در ون نشسته بودم و داشتم قسمت سوم کشف قوانین زندگی رو با عشق گوش میدادم که آقایی محترم به شونم زد و هنسفریش رو داخل گوشم گذاشت دیدم صدای استاده خیلی خوشحال شدم و باز هم از اینجا بهشون سلام میکنم و براش آرزوی موفقیت میکنم …

    چقدر آبشار ها حس قدرت به آدم میدن درسی که میتونم ازشون یاد بگیرم این میتونه باشه که وقتی مستمر باشم در اهدافم در مسیری که طی میکنم با توکل به خداوند حتی میتونم کوه هارو به شکل دلخواهم در بیارم…

    چقدر حس نابیه سر صبح کنار آبشار جای دنجی رو پیدا کنی و شکرگزاری کنی …تمام بدنت پر میشه از آرامش آرامشی که هر لحظه هرجا نور خدا رو حس می‌کنی ….

    چقدر اون لحظه مزه میده با خدا صحبت کنی و بارها عاشقش بشی…

    استاد تحسینتون میکنم به خاطر این حجم ازعضله چقدر راحت تر از قبل مسیر به اون سختی رو طی کردین و ادامه دادین حتی وقتی پاتون لیز خورد…

    خانم شایسته عزیز چقدر رنگ قرمز بهتون میاد تحسینتون میکنم به خاطر پوست زیباتون به خاطر شجاعتتون…

    خدایا شکرت به خاطر این همه فراوانی آب ….

    خدارو شکرت به خاطر شنیدن صدای اب…

    خدایا شکرت به خاطر ابرهای زیبا….

    قشنگ معلومه که چقدر هوا تمیز و پاکه خدایاشکرت..

    چقدر قشنگه خونه های رنگی خدایا شکرت…

    چقدر ماهی کوچولو خوشگل بودن ترکیبی از رنگ های آبی نارنجی چقدر خدا زیبایی هاشو بهمون نشون میده چقدر میشه ازشون ایده گرفت…

    توجه کردن به زیبایی ها =جذب زیبایی های بیشتر

    چقدر خوبه این همه انسان در کنار هم فارق از هر

    رنگ و نژادی و دین کنار هم با آرامش و صلح زندگی میکنن …

    چقدر خوبه تو سن بالا باز هم به فکر سلامتی بدنت و لذت بردن باشی…

    چقدر خوبه ورزش رو با تفریح انجام بدی…

    چقدر مزه میده شنا کردن در اون همه زیبایی اطرافت …

    چقدر گونه های بچه ی کوچولو سرخ و خوشمزس

    تحسین میکنم عشق شما دوتا عزیز رو که هر بار بهم عشق می‌ورزین لبخند از ته دلم میزنم

    خدایا شکرت..

    چقدر خوبه خانم شایسته بی تفاوت از بقیه لباسی که دوست داشته رو پوشیده و شنا می‌کنه و لذت میبره …

    خانم شایسته ازتون سپاسگزارم که این همه زیبایی رو برامون به تصویر کشیدی…

    تحسین میکنم افرادی که به خوبی شما میکردن..

    چقدر موهای بنفش اون آقای مسن بامزه بود

    خدارو شکر به خاطر این همه عظمت..

    خدایا شکرت به خاطر این همه آزادی…

    خدایا شکرت به خاطر شادی بچه ها…

    خدایا خیلی عاشقتم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1235 روز

    سلام خدمت شما استادان توحیدی این سایت جادویی

    استاد عزیزم دقت کردین هر روز که از تاریخ تولد این سایت میگذره همه چیزش خیلی زیباتر و روتر پیش میره

    من حدود یکسال نیم که عضو این سایتم و خیلی طول کشید تا با این سایت ارتباط برقرار کردم و حتی سریالها رو نگاه کردم و کامنت نوشتم ،و مطمئنا خیلیا مثل هستن که اینجا حضور دارن و روند تکاملشون در برقراری با این سایت مثل من بوده و هست

    اما هر بار که شروع کردم به دیدن این سفرنامها و هر فایلی که از گذشته روی این سایت قرار گرفته به وضوح درکم از تکامل بیشتر میشه و با اینکه تکامل پاشنه آشیل من بوده و هست دارم خیلی بهتر توی کارام ازش استفاده میکنم و مشخص که مغز من داره کم کم با کمک دیدن همین سری فایلها و روند تکاملیشون رام بشه و بهتر همه چیز بپذیره ..

    هر بار فایل جدید میاد رو سایت کیفیت دوربین گرفته تا نحوه فیلم برداری و حتی مناظر و آدمهای که توی فیلم میان و از جلو دوربین حتی رد میشن کیفیتشون بهتر از قبل

    مناظر شگفت انگیزی که آدم انگشت به دهنم میمونه و اینقدر زیبایی داره که یه جورایی ذهن من رد میده و نمیزاره اونجور که باید تحسینشون کنم

    نمیدونم برنامه کودک بچهای سرزمین آلپ دیدین یا نه ولی من این چند قسمت نگاه کردم اولین چیزی که با خودم مرور کردم انیمیشن بچهای آلپ بود .،اخه انگار دارم انیمیشن نگاه میکنم ،همه چیز رنگارنگ از درو دیوار شهر گرفته تا ساختمنهای زیبای چوبی که انگار کاردستی که قبلا میبردیم مدرسه تا حتی حوزچه ماهی های که رنگارنگن و چشم از دیدنشون سیر نمیشه ..

    یه استخر زلال که آبش فراوان و از دل این کوها میجوشه به همون اندازه هم ثروت آفرینی میکنه برای این کشور ثروتمند و فوق العاده ..

    این مردمان زیبا و خوش اندام و خوش رو که حتی فرکانس بچهاشون تا مایلها در حال انعکاس

    استاد ما هم که به همراه بانو مریم دو تا چشم زیبا بین دارن از تحسین این همه زیبای حتی یک ثانیه هم غافل نمیشن ..

    استاد عزیزم هر بار با دیدن این سفرها قوه تخیلم بیشتر شروع میکنه به کار درخواست سفر با فرکانس بیشتری میفرسته و انتظار اجابت هر ثانیه از این دنیا فرکانسی میطلبه

    و اینم بخاطر شما دو فرشته عزیز که سخاوتمندانه حتی توی آب استخر بفکر ما بچها هستین با دست دلبازی تمام این صحنها رو فیلم میگیرید ..از خداوند براتون عمر با عزت و سربلندی خواستارم

    خدایا ما را به راه راست به راه آنان که نعمت عطا کردی هدایت کن الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن چراغ در میان شیشه‌ای که از تلألؤ آن گویی ستاره‌ای است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب جهان بدان فروزان است) و بی‌آنکه آتشی زیت آن را برافروزد خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است. و خدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خویش) هدایت کند و (این) مثلها را خدا برای مردم (هوشمند) می‌زند (که به راه معرفتش هدایت یابند) و خدا به همه امور داناست!

    سلام به همه دوستان غار حرای من

    سلام به دو فرشته زندگی من

    شاید این کامنت من طولانی بشه ولی گفتم باید بگم

    و شاید این کامنت من ربطی به فایل نداشته باشه اما میخام از خودم و نتایج سفر و تجربه کاریم بگم تا هم برای خودم ردپایی بمونه که از کجا به کجا میرسم و هرلحظه در حال پیشرفت باشم و هم برای دوستان عزیزم

    داستان از اینجا شروع شدکه من تو خرداد ماه تصمیم گرفتم تمرکزی رو خودم کار کنم به دلایل تضادی که تو رابط عاطفیم گفته بودم و چند بار تو کامنتهام بهش اشاره کرده بودم

    تصمیم گرفتم پارتنرم رو رها کنم با وجود اینکه همو دوست داشتیم و برای خودم ارزش قائل بشم و لیاقت خودمو به جهان نشون بدم.

    اولین کاری که کردم

    کل رابطه 4یا5 ساله با پارتنرم رو با تمام قشنگیش رها کردم

    دقیقا داستان ابراهیم تکرار شد و به دنبال رسالت و هدفم رفتم و این قدم اول بود

    و گفتم خدای من محافظ منه و پناه منه من میرم دنبال تغیبر و رسالتم اگه ایشون هم مدار من باشه میاد تو زندگی من نباشه بهترش میاد

    قدم دوم بعد از چند روز بهم گفته شد دقیقا

    آزاده یک ساله این پیج کاری رو داری بجز یه تعداد کمی مشتری چه دستاوردی برات داشته

    کلی هم حالت بد میشه از اینکه بری هی فالو و انفالو کنی یا کامنت بزاری یا هرروز پست بزاری چون من کلا از قلبم مخالف این کار بودم و حسم بد میشد و پیشرفتی هم تو کارم نداشتم تنها دستاوردی که داشت که من بابتش خداراشکر میکنم این بود که:

    من تو همین پیج شروع کردم از خودم فیلم گرفتن و درمورد کارم یه چن تا پست آموزشی گذاشتم ینی یه جوری تکاملم بود که بیام جلو دوربین و شجاعتمو نشون بدم و عزت نفسمو بالا ببرم و نترسم و راحت جلو دوربین صحبت کنم و آموزش بدم و این کار حالمو خوب میکرد

    ینی هر اتفاقی تو زندگی ما میفته شاید به ظاهر بد باشه اما خیریتی توشه

    و این رفتن جلو دوربین بدون ترس از قضاوت شدن و خجالت کشیدن برای من کلی خیر داشت و بابتش خداراشکر میکنم

    اینجا با تموم این دستاوردش گفته شد دقیقا به من الهام شد خدای را گواه میگیرم که پیج و حذف کن

    اولش گفتم شاید این فکر حذف پیج یه لحظه به فکرم اومده و بهش فکر کردم بخاطر اون بوده که بهم الهام شده اما سر نماز مغرب بودم یه حسی هی به من گفت پیج و حذف کن با صدای بلند میگفت حذف کن آزاده نترس حذف کن

    همون لحظه انقد این ندا قوی بود گوشی اوردم و اینستارو حذف کردم و شماره تماس پیجهایی که برای سفارش متریال محصولم لازم داشتم برداشتم و گفتم اگه باز لازم داشتم با اکانت خواهرم میرم سفارش میدم

    قدم سوم که به من گفته شد این بود من برای سفارش یه دونه از موادی که لازم داشتم رفتم یه برش لیزری ببینم این مواد ندارن که ایشون گفتن شهر ما صحنه کلا نداره منی که همش یه قدم راه میرفتم خسته میشدم و همیشه با تاکسی میرفتم اون لحظه یه حسی به من گفت پیاده این مسیر و برو

    و من در طی مسیر یهو چشمم افتاد به یه شیشه بری گفتم شما از این نوع قاب دارید برای این تابلو ایشون گفتن نه ولی یه گالری نقاشی هست چند متر پایین تر داره

    رسیدم به گالری نقاشی(من عید این گالری رفته بودم دختر این اقا تو گالری بود و بهش در مورد کارم گفتم وعکس کارامو نشون دادم ایشون به من گفتن اینجا تو گالری ما هفت سین گرون نمیخرن مردم بیشتر ارزونه و ببر مغازه های دیگه)و من دیگه به این گالری نرفتم تا اون روزی که خدا گفت.وقتی رسیدم خود صاحب گالری بودش یه آقای فوق العاده مهربان و با شخصیت و خوش برخورد بود من عکس کارمو نشون دادم که از این قاب دارید و ایشون از من سوال کردند کارخودتونه و کلی از کارم تعریف کردن و به من گفتن آموزش هم میدید منم یه لحظه هنگ کردم من شاید نتونم و قوی نباشم گفتم نمیدونم ولی میتونم گفتن شما یه نمونه کار بیار بزار اینجا اگ کسی خواست من معرفی میکنم

    بعد گفتن ما هر جمعه تو دربند میریم کارامونو میزاریم برای فروش که منم گفتم اتفاقا من تصمیم گرفتم برم کارهامو بزارم تو پارک ورودی شهر

    همینو که گفتم ایشون به من گفتن نه کارهاتو بیار من میبرم دربند میفروشم چون اون چیزی که تو میگی حالت بساط داره و جالب نیست برای کار هنری

    منم گفتم باشه کارهام اماده که شد حتما میارم.شماره منو هم گرفت

    و من چقدر خوشحال شدم که ببین خدا چه راحت داره کارها رو انجام میده

    قدم چهارم این بود من پولی نداشتم مواد رزین بخرم.چون از عید سفارشی نداشتم و اینکه من باورهای پولی فقیری داشتم و هرپولی بدستم میومد سریع هزینه میکردم دیگه پولی نداشتم

    اینجا گفتم خدایا به من بگو چکار کنم من پول ندارم. چجوری سرمایه جور کنم که همون دوستم که عضو سایت هم هستش و این وسط کلی راهنمایم میکرد گفت برو از خانواده یا کسی بگیر و درخواست کردن و یاد بگیر .گفتم اخه من داداشام الان خودشون کلی قسط دارن نمیتونن به من پولی بدن گفت تو درخواست کن اگ هم ندن مهم نیست چون درخواست کردن رو یاد میگیری.حالا من تو درخواست کردن موردی نداشتم زیاد ینی 70 درصد بعضی جاها راحت درخواست میکردم

    بعد به دوتاشون تماس گرفتم که دارید 3یا4 تومن به من بدید برای خرید مواد ‌کارم که گفتن این ماه نداریم اما ماه بعد بهت میدیم گفتم موردی نیست

    بعد گفتم خدایا تو بگو چکار کنم که اون لحظه گفتم بهتر از پسرخاله ام بگیرم چون من با پسرخاله ام راحت بودم و ایشون قبلا هرموقع پول لازم داشتم کمکم میکرد اما یه مدت که عروسی کرده بود دیگه من چیزی ازش نخواستم گفتم شاید الان عروسی کرده نداشته باشه

    اما دیگه چون بهم گفته شد گفتم چشم و بهش پیام دادم که میتونی انقد پول بهم بدی اما من ندارم پسش بدم از قرض کردن هم خوشم نمیاد اگ میخای بده به عنوان کمک بده یا درصدی از کارم بهت میدم یا بعدا یه تابلویی چیزی بهت میدم موردی نداری ایشون گفتن نه من اصلا عشق کردم برای خودت پول بریزم به حساب بدون اینکه بهم برگردونی

    خلاصه شماره کارت گرفت گفت تا اخرشب میریزم اما نریخت روز بعد هم گفت تا غروب میریزم که من منتظر بودم و ایشون نریخت تا شب گفتم اقا شاید اصلا لازم داره خودش و من چرا اصرار کنم حتما خداوند از راه بهتر برام پول جور میکنه و بهش پیام دادم اک نداری موردی نیست توام مثل داداشام من ناراحت نمیشم خودتو اذیت نکن

    دیگه تصمیم گرفتم که برم مثل رزا از رستوران جایی شروع کنم

    که همون لحظه باز یه ندای خیلی قوی هی به من میگفت برو اون چن تیکه طلا که داری بفروش

    دیگه تصمیم گرفتم یه اتگشتر و دستبند داشتم برم تعویض کنم هم یه جفت گوشواره باهاش بخرم هم پول مواد کارم جور بشه(اینجا قشنگ خدا هدایت کرد طلاهامو تعویض کردم یه جفت گوشواره خریدم و یه انگشتر سبک تر حدود 4 تومن هم برای کارم کنار گذاشتم)

    این وسط هم اون اقایی که گالری داشت هی به من پیام میداد چی شد نمونه کارهاتو بیار منم گفتم اماده نیست اماده شد میگم

    رفتم مواد کارمو سفارش دادم اینجا من چن تیکه مولتی استایل ایه قرانی لازم داشتم که این پبجی که سفارش دادم گفت من اماده میکنم برات(البته همیشه من پیش این پیج سفارش داشتم دو روزه به دستم رسیده اما چون مولتی ها باید طراحی بشه طول میکشه نه انقد زیاد حداقل دوسه روز. خلاصه حدود یک ماه من منتظر این مولتی ها بودم اماده بشه نشد.اخرش تصمیم گرفتم بهش پیام دادم اقا من نمیخام جایی دیگه سفارش دادم چون کار باید ساده انجام بشه.

    رفتم یه پیج دیگه مولتی خارجی سفارش دادم گرونتر بود اما خارجی بود وباکیفیت و سریع اماده میشد

    اون اقای که گالری داشت هم دیگه ازش خبری نبود

    حالا من طی این یک ماه رو عزت نفسم داشتم کار میکردم مواد من تو تیر ماه بدستم رسید و شروع کردم به تولید کارهام

    در حین اینکه رو عزت نفسم کار میکردم تصمیم گرفتم برای سلامتی بیشتر باشگاه برم

    چند روز از باشگاه رفتم گذشته بود یه لحظه یه ندایی گفت برو خوشنویسی با خودکار نسخ یاد بگیر.چون من این نوع خط دوست داشتم وقبلا ینی یکی دو سال پیش تصمیم کرفته بودم برم اما گفتم فعلا رو نقاشی خط یا کالیگرافی کار میکنم بعدا هدایت میشم به این خط هم

    که رفتم از یه پیجی که کارش اموزش مجازی بود دوره اشو بخرم که یهو گفت دوره اش 600 تومن با تخفیف 350

    گفتم نه الان من این مبلغ ندارم بعدا شرکت میکنم که همون لحظه باخواهرم صحبت کردم اینو گفتم که گفت راستی ببین اقای فلانی خوشنویسی معروفی تو شهرمون‌ برای امیر حسین داره

    اینو که گفت یهو بادم افتاد خواهرم چند وقت پیش یه اطلاعیه برام فرستاده بود که اداره ارشاد کلاس خوشنویسی برگزار میکنه که رفتم بنرشو پیدا کنم دیدم عه تو این کلاس خط نسخ هم اموزش دارن

    من با یه شماره تماس گرفتم ایشون گفت من ریس انجمن خوشنویسان صحنه هستم 4 شنبه بیا برای ثبت نام البته ما نستعلیق اموزش میدیم اما باهم صحبت میکتیم

    4 شنبه بعد باشگاه رفتم بااین ریس خوشنویسان صحبت کردم گفت که یه اقایی تو صحنه کارش نسخه اما فک نکنم برای یک نفر بیاد من اون لحظه میدونستم که برای من ایشون میاد گفتم ما درخواست میکنیم اگ اومد چه بهتر نیومد هم مهم نیست

    (همین حین من به این اقای ریس گفتم من کار کالیگرافی هم انجام دادم ببین نمونه کارهامو البته رو بوم انجام ندادم و رو ورق گلاسه بوده.به خانونی اونجا بودن گفتن ببینم کارتونو همزمان که داشتم کارهای کالیگرافیمو نشون میدادم یهو عکس چن تا از کارهام تو اون قسمت گالریم بود که یهو خانوم گفت عه شما کار رزینید گفتم بله گفت اخه ما عید تو دربند غرفه داشتیم با یه خانومی اشنا شدم ایشون کارشون رزینه

    بعد گفتن که ما غرفه گلیم بودیم اون خانوم رزین و چن تا غرفه دیگه .البته غرفه گلیم و رزین فروش نداشته چون مسافر کارهای ریز میبره و بقیه فروش داشتند.گفتم چجوری غرفه بهتون دادن گفت برو اداره میراث فرهنگی اونجا پیش فلان اقا ثبت نام کن برای عید گفتم اوکی

    اینجا خدا چقدر قشنگ مسیر و برای من باز کرد چون من فقط به چیزی که میگفت عمل میکردم

    روز اول یکم ترس داشتم اما همین که با اون اقایی که گالری داشت اشنا شدم ترسم ریخت و گفتم عه خدا چه راحت کارها رو انجام میده دیگه ترسی نداشتم و راحت قدم میزاشتم

    روزبعد من رفتم اداره میراث درخواست بدم که اقای ریس اداره منو معرفی کرد به یه اقایی که تو کار چوب و رزین بود و کارگاه داشت(من نمبدونستم اصلا تو شهرمون کسی کار رزین انجام میده یا ن چون جایی ندیده بودم ازشون و من اولین نفرم اما خدا انقد قشنگ و قدم به قدم منو هدایت کرد با کسایی اشنا شدم راحت کارهامو انجام میدادن و فهمیدم 4 نفر تو شهرمون تو حیطه رزین بودن البته تو شاخه های مختلفش..

    و اون اقایی که کار رزین داشت گفت برای غرفه ها من باهاتون تماس میگیرم حتی گفتن ما موادشم تا حدودی داریم و گفتن کارگاهشون فلان جا هستش

    الله اکبر کارگاه ایشون تو محله ما بود

    کارها به راحتی داشت پیش میرفت منم هیچ مقاومتی نداشتم و فقط عمل میکردم.

    اقای ریس اداره میراث به من گفتن احتمالا برای اربعین ما کنار موکبها غرفه بزنیم خبر میکنم

    در ضمن اینجا من با اقایی که کار نسخ هم انجام میداد تماس که گرفتم ایشون سریع گفتن بالاخره یه فرصت من میام

    توی این مدت من چن تا تابلو وساعت تولید کردم که حدود یه 7.8 روزی مونده بود اربعین که رفتم کلاس خط

    با اون خانوم که راهنمایم کرده بود دوست شده بودم

    یه خانوم مهربان و با عاطفه و خوش برخورد و خانوم به تمام معنا بودن

    و ازشون پرسیدم راستی اگ اطلاعیه دادن برای ثبت نام و درخواست غرفه به من اطلاع بده چون دیگه نزدیک اربعینه

    که یهو ایشون گفتن دیشب اطلاعیه دادن شماره تو بده من برات پیامشو بفرستم گفتم سپاسکزارم

    شب پیام اطلاعیه رو فرستادن که دیدم مهلت ثبت نام 23 مرداد بوده من 24 خبر دار شدم اون لحظه گفتم خدایا من نمیدونم من چیزی نمیفهمم من این کارو میخام و دوست دارم شرکت کنم تو این نمایشگاه اگ هم نشد من تسلیم توام مطمینم از جایی دیکه بهم میدی

    بعد همون لحظه یاد اون اقایی که رزین انجام میداد افتادم گفتم باهاش تماس میگیرم چون کارهای ثبت نام غرفه رزین با ایشون بود.گفتم تماس میگیرم یا میشه یا ن.مهم نیست هرجی شد خیریتی توشه

    تماس که گرفتم گفتم ظاهرا من از اطلاعیه خبر نداشتم که مهلتش تموم شده

    که ایشون گفتن شما روز شنبه تشریف بیار اداره میراث خودمم میام و درخواست بده مهلتش تایک شنبه تمدید شده

    گفتم الله اکبر چقد تو بزرگی

    روز شنبه رفتم درخواست دادم و نشستم یکی دوتا نمونه کار 20 سانتی هم زدم گفتم میرم یا میفروشم یا نه مهم تجربه اس

    این وسط همش نجوا بود همش ترس بود.اگه نشه چی خانواده چی میگن.مسخرت میکنن.اگ به درامد نرسی جی.هی باخودم و خدا صحبت میکردم خدایا تو با منی.تو همه چیزی .من با تمام ترسم پا تو این مسیر گذاشتم کمکم کن

    تو کنارم باش

    که همزمان شده بود فایلهای سفرنامه و من تعهد دادم هر روز کامنت بزارم که حس و حالم بهتر بشه

    یهو چند روز مونده بود به شروغ غرفه ها قرار بود غرفه منو اون خانومی که عید غرفه رزین داشت باهم باشه من شمارشو گرفتم و باهاش تماس گرفتم که باهم باشیم و بهش گفتم من صندلی ندارم .میز هم ندارم‌.باید چه چیزایی باخودم بیارم.که ایشون گفتن شما هیچ نیار من خودم همه چی دارم ماشینم دارم هرروزی که همسرم خونه باشه مارو میرسونه

    فقط شکرگزاری میکردم که چقد راحت همه چیز برای من اماده کردی

    که این خانوم به من جمله ای گفت باعث شو تمام وجودمو ترس بگیره

    ایشون گفت کارهای بزرگ همون تابلو و ساعت کسی نمیبره اینا کارهای کوچک میبرن ما عید ضرر کردیم اگه میتونی چن تا کار کوچک زیورآلات بزن گفتم الان دیگه پولی ندارم مهم نیست من میام تجربه کسب کنم اگ چیزی هم نفروختم مهم نیست

    رفتم همین صحبت این خانوم رو با همون دوستم که تو سایت استاد هستش مطرح کردم که اینها ای حرفای منفی میگن

    که یهو دوستم گفت باید تو از تجربه دیگران هم استفاده کنی این وسط.فک کن خودت مسافری ایا چیز درشت میخری

    اصلا میتونی سوغاتی بزرگ با خودت ببری و بخری

    چرا ذهنتو محدود میکنی به یه چیز و کار درشت

    اینو که گفت انگار زیر پام خالی شد ینی یه جوری احساس کردم زمین زیر پامو خالی کرد و افتادم ته زمین

    حسم و حالم بد شد.اصلا مغزم کار نمیکرد.اون لحظه گفتم باشه من الان پولی ندارم اما یکم پارافین دارم چن تا شمع درست میکنم ولی حسم بد بود

    سعی کردم بخابم که خوابم نبرد همش تو ذهنم نجوا بود .ترس بود.ناراحتی بود .ساعت 4 قرار بود برم باشگاه حین اینکه خواستم اماده بشم برای باشگاه یه آیینه نگاه کردم .یهو شروع کردم گریه کردن باخدا

    که خدایا تو رب منی.تو قدرت برتری.بزار بقیه بکن نمیشه تو بخای میشه.اصلا برام مهم نیست چی بشه.من نمیدونم من نمیفهمم.من تسلیم توام به هر خیری از سوی تو فقیرم تو کمکم کن تو دستمو بگیر.تو یی که تا اینجا منو اوردی بقیشم میاری.دیگه نمیترسم اگه خانواده ام مسخره کنن.یا بگن چیزی نفروختی.تو برام همه چی میشی.مهم نیست دیگه فقط کنارم باش.

    اینارو میگفتم و اماده شدم رفتم باشگاه که تو مسیر باشگاه هم این صحبتها رو انجام میدادم.رسیدم باشگاه دیگه کلا یادم رفت چه اتفاقی افتاده .و من حسم بد بوده.

    دیگه به آرامش رسیده بودم.برام چیزی مهم نبود.رها بودم .نگران نبودم

    که شب یهو یه ایده به ذهنم رسید که چن نمونه کار کوچک 10 سانتی بزنم

    سریع به اقایی کهcncانجام میدن پیام دادم که از صحنه کسی میاد شهرتون که من این ام دی اف بهش بدم برام برش بزنی که ایشون گفتن بله با این اقا هماهنک کن

    (من هروقت ام دی اف برای کارم خواستم چون این اقا تو یه شهر دیگه است همیشه چوبهایی که اماده میکنه میده ام دی اف کارهای صحنه برام بیارن که من دیگه هزینه ماشین ندم برم تا شهر دیگه برای یه دونه ام دی اف)

    تماس گرفتم گفتن فردا هرساعتی رفتم من میگم چوبو برام بیاری

    خلاصه من چوبو دادم منتطر بودم که ایشون برام بیاره که گفتن مسیولcnc نبوده من چوبو گذاشتم اونجا که برات برش بزنن بعدا

    (و اتفاق جالب دیگه افتاد این اقا چوبو که برش میزنن به شخصی میگه برای من ببره که یادشون میره و همون روز تو غرفه یه خانومی از تو غرفه ها همون کی منو با ماشین میرسوند گفت برام یه جا کلیدی بزن و من سریع به چوب دیگه 20 سانت سفارش دادم گفت اون اقا یادشون رفته دوتاشو باهم میدم یه اقایی دیگه

    اینو تو پرانتز گفتم که خدا چجوری کارها رو ردیف میکنه و هدایت میکنه به راحتی و میانبر زدم اینجا.حالا ادامه ماجرا)

    که از اداره تماس گرفتن که فردا باید غرفه ها رو تحویل بگیرید بیای اداره

    اون خانوم که غرفه امون قرار بود باهم باشه روز بعدش با من تماس گرفت اومد دنبالم رفتیم وسایل بردیم برای غرفه ها

    این خانوم هی غر زد که اینجا از شهر دوره من نمیتونم بیام من بخاطر ریس اداره میراث میخام بیام چون خیلی برام زحمت کشیده

    و از این حرفا

    اونجا که رفتیم سر گرفتن غرفه یکم ایشون یا یکی بحث کرد همسرش گفت بحث نکن بیا بریم

    من بهش گفتم ببین به اینکه اولین غرفه باشی یا اخرین مهم نیست خدا انقد رزاقه که بالای کوه باشی روزیتو میده پس نگران نباش.چون من از خونه زدم بیرون گفتم خدایا بهترین غرفه رو برای ما در نظر بگیر و هر غرفه ای باشه همون بهترینه

    خلاصه یه غرفه به ما دادن یکی به اخر مونده و چون برای اقایی که قرار بود نگهبانی غرفه ها رو بده جا نبود ایشون وسایلشو اورد تو غرفه ما شدیم 3 نفر تو یه غرفه

    حالا این اقای نگهبان هم محل ما بود من نمیدونستم که روز بعد خانومش اومد شناختم

    به اون خانوم هم غرفه ایم گفتم ببین اینجا بهترین غرفه اس چون این اقای نگهبانم تو غرفه ماهستش راحت از وسایلمون نگهبانی میده و نگران چیزی نیستیم .و خدا اینو برامون در نظر گرفته

    روز بعد خواستم برم اولین روز شروع غرفه که با خانوم هم غرفه ایم تماس گرفتم ایشون گفتن من نمیام چون دیشب رفتم بنر سر در غرفه رو پیدا کنم از رو پله افتادم (اینجا خدا ادمی که هم مدار من نبود جدا کرد)

    ولی دستی از خدا بود که ‌کارهای منو انجام بده

    این خانوم میز و صندلی و حتی رومیزی و گونی در غرفه و سیم مفتول و یه موکت برای داخل غرفه و همه وسایل خودش اورد.حتی بنر هم قرار بود بیاره و من هیچ چیزی باخودم نبردم و نداشتمم ببرم که ایشون گفتن نمیخاد چیزی بیاری من خودم میارم.و نمیخاد ماشین بگیری برای رفت و امد ما میرسونیمت.غذا هم که موکبها میدادن

    الله اکبر وقتی به این چیزا فکر میکنم میگم من چقد به راحتی کارم پیش رفت.که هیچ کدام از اون کسایی که غرفه داشتن مثل من نبودن

    چون یه خانوم بود کلی پوا کرایه آژانس داد ولی من به راحتی برام همه چی ردیف شد

    چه کسی میتونه دلها رو نرم کنه برام جز خدا)

    ایشون گفتن نمیان من گفتم باشه منم بخاطر اینکه تابلو هامو ببرم یه آژانس گرفتم رفتم وسایل چیدم داخل غرفه

    قبل از رفتن به اونجا گفتم خدایا تو که تا اینجا منو به راحتی اوردی خودت ماشیننم جور کن که من کرایه ندم چون برام کرایه گرون نشینه

    همین که سوار آژانس شدم به خدای احد و واحد اون خانوم با من تماس گرفت گفت خانوم کاکاوند بجای من یه خانوم دیگه میاد بهش گفتم برای رفت و امد خانوم کاکاوندم با خودتون بیارین و ببرین ماشین نداره

    وقتی اینو گفت فقط من شکرگزاری میکردم

    و ایمانم قوی تر میشد

    غرفه کناری من یه خانوم اقا بودن باهم کار میکردن کارشون خراطی بود و کارهای چوبی درست میکرد کلی کار قشنگ داشت

    با این خانوم و اقا دوست شدم

    چقد رابطه قشنگی با هم داشتن.با بچه هاشون داشتن.مهربان و آروم و صبور‌.اهل هیچ غیبت و قضاوتی نبودن

    ناخوداگاه به قانون عمل میکردن و من لذت میبردم

    نزدیک نهار شد ما نهار که خوردیم نوشیدنی دوغ خنگ بهمون دادن.تو غرفه ای اون خانوم اقای خراط بودن

    یه اقا پسر 20وچند ساله اومد به اسم پارسا که یه اقایی 16و17 سالم باهاش بود اومدن نوشیدنی و یخ و سوغات کرمانشاه میخاستن بفروشن و اینها میز و گذاشته بودن جلو خودشون نشسته بودن نوشیدنیها رو عقب گذاشته بودن همشم میگفت چرا نمیان بخرنمنم که شخصیتم اینه کلا زود ارتباط میگیرم گفتم اقا پارسا شما خودتون جلو میز نشستین نوشیدنیهات ته غرفه گذاشتید انتطار دارید کسی بیاد بخره.بابا داد بزن نوشیدنی سرد .گفتش وای من این کار و نمیکنم .زشته.منو همون خانوم خراط گفتیم باشه به حالت شوخی هرکی میومد میگفتیم نوشیدنی سرد بیا ببر.یهو دیدم نیم ساعت بعد پارسا خودش داد میزد نوشیدنی سرد

    وای فقط میخندیدیمگفتم دیدی چجور راه افتادی .یاد گرفتی

    بخدا انقد سرش شلوغ شد که نگو

    بعد نهار که دادن کنارش دوغم دادن من به شوخی به اون پسری که کنار پارسا بود گفتم برو دوتا دوغ دیگه بیار که ایشون برگشت دیدم 4 تا دوغ اورد دوتا به غرفه ما داد دوتا به اون خانوم و اقای خراطگفتم اقا من نمیتونم بخورم سیرم شوخی کردم.رفتم دوغ گذاشتم داخل نوشیدنیهای پارسا که یهو خانومی اومد گفت اقا ما اون دوغها رو میخایم هم‌مال من هم اون خانوم خراط

    پارسا اومد بگه اینها فروشی نیست منم یه لحظه اشاره کردم بده بفروش بیخیالمن که پولشو ندادم اما خدا روزیمو داد و این شد اولین فروش من خندمون فضا رو گرفته بود

    که اقایی که نگهبان بود و هم غرفه ای من بود دوتا نوشابه خرید یکیشو داد من گفتم من نمبخورم نمیتونم گفت بعدا بخورش پولشم نگرفت ازمن

    و من رفتم نوشابع رو به پارسا دادم گفتم بعدا میام میبرمش.

    بعد یه ساعت رفتم گفتم پارسا نوشابه امو بده گفت مگه نوشابه به من دادی گفتم خسته نباشی مگه نزاشتم اینجا سرد بشه گفت فروختمشو 10 تومن دیگه بهم داد ینی شد 30 تومن بدون اینکه من چیزی بخرم 30 تومن سود کردمفقط به حرکات و حرفای خودمون میخندیدم و لذت میردیم

    ینی من برای اون 30 تومن کلی ذوق کردم و گفتم خدا روزیمو داده و خوشحال شدم

    قانون میگه برای هرچیزی حست خوب باشه و شاد باشی اتفاق خوب برات میفته و استاد میگه برای چیز کوچک خوشحال باشی ذوق کنی خدا چیزهای بزرگ و میاره تو زندکیت

    ینی هرچیزی رو تحسین کنی و توجه کنی به زیبایها و چیزهای ببشتر و بزرگتر هدایت میشی.البته من واقعا ناخوداگاه کلا شخصیتم اینه برای هرچیز کوچک ذوق میکنم

    که من همون بعدظهر یه دیوارکوب فروختم

    چیزی که میگفتن کارهای من بزرگه و مسافرها چیز کوچک میخرن اما من فروختم .خدا برای من مشتری شد.خدایا شکرت

    خلاصه

    که یهو اون خانومی که قرار بود به جای دوستم بیاد تو غرفه اومد دیدم ایشون چهره اشون اشناست.همسرشم یه نقره فروش معرف تو شهرمونه.من باهاشون دوست شدم

    وای خدا من این خانوم فامیلیش سیمانی بود بخدا قسم یه خانوم شایسته دیگه بود که من دیدم

    ایشون تا اومدن سریع یه رومیزی خوشگل رو میز انداختن دوتا گلدون داخل اب خوشگل رو میز گذاشتن وسایل منو مرتب با نظم چیدن.وسایل خودشو مرتب چیدن.گونی دور غرفه رو مرتب کردن.همسر ایشون نشسته بودن و من فقط این خانوم نگاه میکردم یاد خانوم شایسته میفتادم.این خانوم سیمانی اصلا درخواستی از همسرش نکرد که بیا کمک کن بیا اینو توانجام بده من یه زنم نمیتونم

    بدون اینکه بگه دقیقا مثل خانوم شایسته همه کارها رو خودشون انجام دادن و من فقط لذت میبردم و خوشحال بودم که خدا الگوی واقعی برای من اورد و باهاش هم غرفه ای شدم

    خانواده ای بودن فوق العاده اروم‌.روابط زیبا با بچه هاش .مهربان.مستقل.تمیز و مرتب و منظم.خلاق.زرنگ

    من همون لحظه به همسرش گفتم ماشالا برای خانوم سیمانی چقد قشنگ بدون اینکه به کسی بگه اینجا رو مرتب کرد چقد منظم چقد تمیز.سریع همسرش گفت این کلا تو خونشه بسیار خلاقه.اصلا به کسی نمیگه خودش انجام میده

    و یاد استاد افتادم میگفت خانوم شایسته این رفتارها تو ذاتشه تو خونشه تو شخصیتشه و خودش انجام میده

    بعد این خانواده اهل هیج غیبت و قضاوتی نبودن‌کاملا باخودشون در صلح بودن

    چقدر منو دوست داشتن و ازم تعریف مبکردند

    این خانوم سیمانی انقد محو تماشای کارهای من شده بود تند تند ازشون عکس مینداخت گفت بزارم تو کانال خودمون

    گفتم کانال چیه .گفت که ادمین یکی از کانالهای شهر صحنه ام

    الله اکبر این خانوم بدون اینکه من بهش بگم گفت آموزشم میدی گفتم اگ کسی باشه بله.

    رفت عکس کارهای منو گذاشتن داخل کانال و کارمو تبلیغ کردن.همون لحظه که داشت تبلیغ ‌کارمو میکرد یهو گفت ما برای تبلیغ 100 هزار مبگیریم اما من برای شما رایگان گذاشتم چون دوستمی

    بعد من گفتم اره خبر دارم چون چندماه پیش رفتم از ادمین کانال پرسیدم یه اقایی بوده گفته 100 تومن هزینه داره و من گفتم نمیخام

    گفت منو اون اقا باهم ادمینیم

    همینو که گفتم گفت ببین خدا چجور برات رایگان انجامش داد

    خدایاشکرت واقعا

    هرلحظه ایمانم بیشتر میشد.روز اول من پر از شادی و حال خوب و خوشحالی و تبلیغ کارم بود

    حتی هرکسی میومد میپرسید این فرصت پیش اومده بود من شماره تماس و آیدی تلگزاممو میدادم و کار خودمو بدون یک ریال تبلیغ میکردم

    خدا خیلی راحت هم دستانشو برام فرستاد برای تبلیغ

    که همون شب دونفر از طریق همون کانال شهرمون

    اومدن شرایط اموزشو پرسبدن.درسته شرکت نکردن اما من حتی مکانی برای اموزش نداشتم.گفتم مکانشو پیدا میکنم.و روز بعد یادم اومد خانومی که قرار بود هم غرفه ای من بشه و نشد خورده بود زمین

    ایشون با کسی شریکی کارگاه داره اجاره میدهند

    من باایشون تماس گرفتم اگ کسی برای آموزش خواست میتونم بیام کارگاهتون گفت بله گفتم یه مقدار هم اجاره میدم گفت باشه مشکلی نیست

    که اینم حل شد

    یهو ابنو بادوستم که تو سایته مطرح کردم گفت امورش مجازی هم شروع کن گفتم بعد پایان غرفه شروع به ضبط میکنم امیدخدا

    مطمینم در این راه کمکم میکنه

    من تویه یه تکنیک از همین رزین خیلی قوی هستم گفتم این تکنیک به عنوان تک تکنیک فعلا اموزش میدم بعدا هدایت میشم به تکنینهای دیگه

    روز اول قشنگ ترین روز زندگیم بود همه چی راحت برام پیش رفت

    روز بعد بعدظهرش یکی از دخترخانومهای که خادم بودن و به موکبها کمک میکردن

    بعد پایان کارشون اومده بود غرفه ها رو بگرده که ببینه چیا دارن که این خانوم هدابت شد غرفه من .البته من قبلا تو طرحهای هجرت میدیمش و میشناختمش

    پرسبد عه کار رزین انجام میدی من عاشفشم.بعد یهو شروع کرد حرف زدن از ترسهاش و از اینکه داره رو شخصیتش کار میکنه.همینو که گفت من ایه هایی از داستانهای ابراهیم و موسی روگفتم

    این خانوم فقط میپرسبد و من صحبت میکردم و قانون برای خودم تکرار میکردم اصلا برام مهم تبود ایشون تغیبر کنه یا ن برای خودم تکرار میشد و حسم خوب میشد صخبت میکزدم.مثال میزدم‌ ار خدا میگفتم.از اینکه تو این مسیر چطور دلها رو برای من نرم کرد .ازاینکه مسیر و کارها رو برای من راحت انجام داد‌.ار اینکه مشتری شد برای من.از اینکه آرامش شد برای من.از اینکه من هیچ وسیله ای نداشتم اما خدا برام تو این مسیر وسیله شد.ماشین رفت و امدم شد. دوستان خوب.ادمهای خوب شد تو زندگیم

    الگوهای واقعی اورد تو زندگیم.باورهامو قوی تر کرد

    این خانوم فقط گوش میداد و اشتیاقش بیشتر میشد.و حتی خانومی که خراط بود همون حرفای منو تایید میکرد و میگفت همش خداست.همع چیز خداست

    همه چیز دست اونه.اون قدرت برتره.و ناخوداگاه طبق باورهاش بدون اینکه تو مسبر قانون جذب باشه صحبت میکرد در مورد قانون و عملی شدن کارهاش

    بعد چند ساعت که این خانوم از پیش ما رفتن

    اقای هم غرفه ای من گفت من حرفاتونو گوش ندادم اما شده بودی مشاور.گفنم من مشاوره نمیدادم این خانوم سوال پرسبد من جوابشو طبق باورهام در مورد خدا دادم.گفت چطور تو این همه غرفه اومد پیش تو این برای مشاوره.گفتم کار خداست .خدا هدایتش کرده.و این اقا اصلا هنگ کرده بود که چرا تو این همه ادم نزد من اومد

    روز بعدش باز این خانوم اومد همش میگفت برام بگو .سوال میپرسبد و میگفت.منو اون خانوم خراط هم جوابشو میدادیم.

    داستان حضرت ابراهیم دوباره گفتم

    یهو برگشت گفت ایمان به خدا داشتن به این نیست که حتما مذهبی باشی یا نباشی

    من وجود خدا را توی این غرفه پیش شما تو همین غرفه حس کردم

    خدا همین جاست بخدا قسم

    ن داخل اون موکبها اونجا خدا نیست .اونجا همش ریا وجود داره

    الله اکبر وقتی اینو گفت بدنم سیخ سیخ شد.ایمانم قوی تر شد راهم درسته.و حسم عالی تر

    انقد لحظات قشنگ و آرامشی من تو این غرفه ها داشتم در عمرم نداشتم.انقد حس و حالمون خوب بود میگفتیم و میخندیدیم .نگران مشتری نبودم‌.همین تجربه ها برای من کافی بود .

    همین ارتباطهای قشنگ

    همین ثروت و نعمت هایی که میدیم و ماشبنهای 10 میلیازدی گرون قیمت

    همین تراول و اسکناسهای دست و جیب مردم.

    انقد خرید میکردن از غرفه ها باورهام قوی تر میشد.

    و اینگونه خدا برای من خدا شد و من فهمیدم همش حس و حال خوب و آرامش و توکل و ایمان به خدا هستش

    تازه وقتی که من تو غرفه ها بودم یکی از اقوام دور پدرم بعد از چند سال میاد خونمون و میگه اومدم یه مقدار پول کادو بدم آزاده

    اینو کی اورد جز خدا.من کرایه برگشت وسایلمو با همون خانوم سیمانی که رفتارش شبیه خانوم شایسته بود شریکی از پولی که این فامیلمون بهم داده بود پرداخت کردم نه پول خودم اونم یه مبلغ کم چون کسی که وسایلمونو بار زد اشنامون بود و کرایه کمی گرفت ازمون

    امروزاخرین روز غرفه ها بود و ما وسایلو اوردیم

    و غرفه ها تموم شد و تحویل دادیم

    ما نمیدونستیم امروز اخرین روزهه چون به ما گفته بودن فردا هستش و من ازخدا خواستم این دوسه تا کار باقیمانده منو بفروش برسونه(چون من کمترین نمونه کار تو غرفه ها داشتم یه جورایی کارهای من بزرگ بود دوتا تابلو .دوتا ساعت.3 تا جاکلیدی که دوتاش قبلا درست کرده بودم و داشتم و 5 تا دیوارکوب 20 سانتی که بجز تابلوها و یه دونه ساعت همه رو فروختم.خدا مشتری شد برام

    هرچند اگ هم نمیفروختم مهم نبود برام چون این تجربه های لذت بخش کافی بود

    و من از چیزی که داشتم شروع کردم نگفتم کارم کمه گفتم مهم نیست.خدا روزی منم داد این وسط

    تمام کسایی که اونجا غرفه داشتن بالای 20 میلیون سرمایه کارشون بود اما من 3وخورده بود همش

    ولی شروع کردم با توکل الله

    به قول اقای زرگوشی این دوره کارورزی من بود

    تو همون غرفه اعلام کردند برای نمایشگاه بین المللی اصفهان که چون باید پول پرداخت میکردی و من فعلا نمیتونستم گفتم بعدا در زمانش شرکت میکنم

    که دو روز پیش اعلام کردند برای نمایشگاه بین المللی زنجان رایگان هستش و اسکان هم میدن

    منم از خدا خواستم من نمیدونم چجوری ولی من ارزوم بود تو نمایشگاه شرکت کنم و تو خواسته هام بود.

    تو زمستون تو خواسته هام نوشته بود شرکت در نمایشگاه چون اون زمان تو اینستا پر بود و هزینه داشت به خدا گفتم در زمانش منو هدایت میکنی

    که الان به لطف خدا این فرصت پیش اومده

    انشالله بتونم شرکت کنم

    تازه تابلوهامو اماده شده دارم برای نمایشگاه زنجان به امید خدا

    باز امشب خدا از راهی که به ذهنم نمیرسید روزی منو داد

    پسرخاله اینام بهد از چن سال اومدن خونمون و کلی پول به من کادو دادن.ولی خیلی خوشحال شدم

    تازه راهایی دیگه باز شد برام

    چقدر از من تعریف کردن هم پسرخاله اینام هم تمام کسایی که اونجا تو غرفه ها باهاشون دوست شدم.

    درامد من فعلا 4 برابر شده تو این یک هفته فقط که ادامه داره

    انقد دستهای خدا اومدن برای من تبلیغ کردند.کلی ایده دادن.کلی شمارمو دادم برای تبلیغ از شهرهای مختلف منم چیزی نمیگفتم ها خودشون میگفتن بده

    مثلا یه اقایی بود شمالی بود گفت من کانال ایتا دارم با تولید کننده ها همکاری میکنم ایتا نصب کردی شما رو اد میکنم

    و امروز خدا به من گفت ایتا نصب کنم و این کارو انجام دادم دیگه به بقیش کاری ندارم چی میشه فقط من قدم برمیدارم و سمت خودمو انجام میدم بقیش دست خداست

    یا خانومی بود میخاست سفارش بده یزدی بود شمارمو گرفت گفت تو یزد شعبه ندارید که اینم یه ایده ای بود برای بعدا گفتم در زمانش اونم میزنم

    چقدر روابطم عالی ترشد

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    میدونم کامنتم طولانی شد اما گفتم از نتایجم توی این 3 ماه بگم

    و مطمینم خدا نتایج بیشتری هم وارد زندگیم میکنه اگ ادامه بدم

    استاد عزبزم و مریم خانوم

    و همه دوستای خوبم شما عزیزترین دوستان من هستید و من خدا را بابت وجود شما تو زندگیم بارها سپاسگزارم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 830 روز

      بنام خدای رزاق

      سلام گرم دارم خدمت نازنین خواهر ”

      اینجا باید بگم خواهر شجاع و توحیدام ”

      کامنت تو خوندم ”

      من مطمئنم و بهت اطمینان میدم تو کارت بهترین ”

      بهترین میشی ”

      کاش شرایط طوری بود می تونستم کمکت کنم و من عاشق این کارم ”

      برات خیلی خیلی آرزوی

      موفقیت دارم ”

      انشاءالله کارتو ببینم و لذت ببرم ”

      انشاءالله و به یاری خدا

      و ایمانی که داری و تعهد ی که داری ، پیروزی ”

      شک نکن ”

      مرسی که نوشتی

      دمت گرم ” تو شجاعی

      خواهر گلم ”

      من توی کامنت قبلی گفتم برامون بنویس ”

      خسته نباشید ”

      لطفتون کردی ”

      منم اولا مثل شما بودم ” توی کار برق ”

      جرات نمی کردم

      ترس داشتم، کسی بهمون کار نمیداد،

      آرزو داشتم کارو دست اول بگیرم . من مثل شما گریه میکردم. با یه دوستی آشنا شدم واقعا بسیار آدم مومنی بود و کلی ازش یاد گرفتم.

      بچه ی مشهد بود و تو تهران خونه داشت و هر شب میرفتیم خونشون ”

      نگران نباش ”

      یواش یواش تکامل تو طی کن .

      می تونی آموزش بدی ”

      و بی نهایت ثروت بسازی ”

      همه ی ما اینجوری بودیم ”

      من خودم میرفتم میپرسیدم

      سوال میکردم ”

      خیلی مثال دارم برات بزنم

      کامنتم طولانی میشه ”

      و به صورت خلاصه یکی رو می نویسم.

      یه دوست داشتم از من بیشتر کار کرده بود و وارد بو د. غروب که میشد میومد مسجد برای نماز .منم منتظر می موندم نماز بخونه و سوال هامو ازش بپرسم.

      خدا رو شکر الان من از اونا الان بهترم و اونا سوالی دارن میان پیش من …

      اینها همش ردپای توعه.

      به روحیه ی خوبی که داری

      من مطمئنم موفق میشی.

      انشاءالله کارهاتو ببینم و

      بهتون افتخار کنم و بگن شاگرد خانم استاد کاکاوندی بودیم ”

      و بدرخشی”

      چند تا دعا برات دارم

      تقدیم میکنم به وجود خواهرم

      خواهر شیرین تر از جانم ”

      یه چیز بگم این داستان رو گفتی بیشتر دوست دارم ،

      الهی درهای مهربونی

      همیشه به روی دلت باز بشه ”

      الهی

      نسیم عشق نوازشگر لحظه هات بشه ”

      الهی

      خواهر گلم رو به حق سادات

      هم سو کن با خواسته هاش

      الهی آمین

      یا رب العالمین ”

      اندازه

      کارهای هنریت ”

      اندازه ی حس قشنگت

      اندازه ی پلک زدنات

      اندازه ی خندهات

      دوست دارم و عاشقتم

      برو بالا…..

      دوست دارم من بیشتر….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلام به مهندس عزیز

        سپاسگزارم برام نوشتی و حس و حال قشنگتو به اشتراک گذاشتی برام

        مطمئنا تمام این دعاهایی که در حق من کردی هزار برابرش به خودت برمیگرده

        ممنون که کلی ایده و حس و حال خوب بهم دادی

        سپاسگزارم که از تجربه هات برام نوشتی حتما ازشون استفاده میکنم

        راستی کامنت قبل گفتی دوره آسانسور شرکت کردی خیلی خوشحال شدم برات دیگه نترس مطمین باش خدا یاریت میکنه جون منم اولش میترسیدم ترسمم از چسبیدن به خواسته ام بود همین که رها کردم همه کارهام به راحتی پیش رفت

        و خداراشکر الان نتیجه تو دستمه اگ ذهنم بخاد منو بترسونه میگم هیس ساکت باش من نتیجه دارم

        اینجوری ذهنم‌منطقی میشه برای نتایج بزرگتر

        سپاسگزارم برای قلب بزرگت که گفتی کمکت میکردم مطمینا پاداش بزرگی بخاطر نیت خوبت میگیری

        اون جمله ای که گفتی برام خیلی قشنگ بود

        شما کارتون هنریه ”

        و به ازای هنرت و

        مهارتت پول میگیری

        از خداوند شاکر باش

        شما مثل یک کارگر نیستی به ازای زمان پول بگیری

        شما به ازای هنرت، فکرت

        خلاقیتت پول میگیری ”

        خیلی درس داشت برام.چند بار این تیکه رو خوندم که بیشتر توجه کنم

        بازم ممنون و سپاسگزارم ازت عظیم عزیز

        منم خیلی دوست دارم

        خداوند درهای نعمت و ثروت بیشتر رو به رویت باز کنه و دلت را شادتر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 830 روز

          بنام خدای وهاب

          سلام گرم دارم به جواهر خودم”

          به خواهر بی نظیرم ”

          امیدوارم حالت عالی

          و متعالی باشه .

          نمیدونم چی بگم برات .

          از کجا بگم”

          کامنت هایی رو که دوستان برات نوشتن رو خوندم و کلی لذت بردم.

          آزاده ی عزیز قدر این کامنت و این دوستان رو بدون ”

          چقدر خوشحال شدن

          از نتایجت ”

          چقدر دوست دارن بچه ها ” دمشون گرم

          چقدررئوف و مهربان هستند ”

          یه سری اتفاقات رو نگفتی … توی کامنتت دختر ”

          چقدر بی نظیر ”

          کار خدا رو ببین ”

          بذار او بچینه ”

          اون بهتر میچینه ” الله اکبر

          ای نتایج رو هی تکرار کن .هی بنویس ”

          هی بگو…

          پیش دوستان هم فرکانسیت ”

          هی دم بزن ”

          هی ذوق کن

          و هی شوق داشته باش”

          حرفهایی رو که در کامنتی که به فهیمه ی عزیز خواهر گلم ،نوشتی “آزبس خوشحال شدم

          گریه کردم .الله اکبر

          دست گلت ”

          توی دست الله ”

          مواظب خودت باش ”

          خواهر گلم”

          انشاءالله می آیم ، پیشت تمام دوستان و از کارات دیدن میکنیم ”

          هنرمند و استاد خانم کاکاوندی ”

          خودمونیم،

          اسمت و فامیلیت میخوره ”

          وجودت پر از عشق

          خیلی خیلی دوست دارم

          و عاشقتم ”

          الهی به حق سادات

          عاقبت بخیر شی ”

          الهی، همیشه سلامتی و موفقیت و شادی و ثروت رفیق باشه ”

          روزگارت شاد شاد

          قلب مهربانت از غصه دور

          خواهر ناز و قشنگم ”

          دنیا برات بهشت بشه و بهشت رو اینجا توی این دنیا تجربه کنی ”

          آمین یا رب العالمین “

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      یوسف احمدی فرد گفته:
      مدت عضویت: 2502 روز

      سلام دوست عزیز

      خدا رو شکر میکنم که شروع کردین، نتایج خوبی هم گرفتین، دوست داشتم بدونم کارتون به کجا رسید و امشب هدایت شدم به کامنتتون و خوندم و لذت بردم و خدا رو شکر کردم، تبریک میگم بابت شجاعتتون و قدم برداشتنتون.

      خداوند هیچ ایمانی رو ضایع نمیکنه و مطمئنم تازه شروع کاره و قراره کلی نتایج عالی بگیرید و لذت ببرید.

      به خداوند بزرگ میسپارمت دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلامی گرم به آقا یوسف عزیز

        برادر توحیدی و با ایمانم

        سپاسکزارم از توجه شما به من

        ممنون که برام کامنت گذاشتی و تحسینم کردی

        ممنون که کلی راهنمایم کردی در این مسیر

        از اینکه کلی باور در مورد و خدا و مشتری بهم دادی و دقیقا از همونا استفاده کردم که خدا مشتری منه خدا برام همه چیز میشه .ثروت باعث پیشرفت و گسترش جهان میشه

        خدا از بی نهایت طریق ثروت و مشتری رو وارد زندگیم میکنه

        از اینکه گفتی نترس و تو مسبر قدم بردار خدا هدایتت میکنه

        خیلی خیلی از راهنمایت استفاده کردم سپاسگزارم ازت

        خیلی دوست دارم برادر عزیزم

        دلت شاد و زندگیت پر از نور و شادی خدا و ثروت بی نهایت و آرامش باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 830 روز

      بنام خالقمون

      سلام مجدد دارم خدمت خواهر شیرین تراز جانم”

      خدمت گل سر سبد قلبم ”

      توی کامنت نوشتی من ذوق میکنم باید ذوق کنی ” تا جهان بهت ذوق و شوق بیشتری نشون بده ”

      ثروت مثل قطرات بارون میمونه ” اولش قطره قطره

      میباره بعدش شر شر میباره

      قوانین ثروت آفرینی رو یاد بگیر”

      اگردرست عمل کنی

      از خداوند طلب رزق کن

      و روزی حلال کن

      ثروت آفرینی یک مهارت است

      مهارت است .مهارت است

      مهارت کسب کن

      آموزش ببین

      هر روز ارتباط برقرار کن

      با خودت

      با مشتری

      با خدا

      ایده بده ”

      شما کارتون هنریه ”

      و به ازای هنرت و

      مهارتت پول میگیری

      از خداوند شاکر باش

      شما مثل یک کارگر نیستی به ازای زمان پول بگیری

      شما به ازای هنرت، فکرت

      خلاقیتت پول میگیری ”

      قوانین رو یاد بگیر قطعا به ثروت های فراوانی میرسی.

      از فرصت هات استفاده کن

      از فکرت ایده بگیر ،

      ممکنه یک ایده تو رو ثروت فراوان برسونه ”

      این دشت خدا پراز فرصت هاست برای پولدار شدن

      انشاءالله به هر آنچه که میخواهی برسی .

      دوست دارم و

      همیشه باش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2989 روز

      سلام آزاده زیبا ودوست داشتنی

      احسنت دختر چقدر از کلمه به کلمه کامنتت ،هدایتهات لذت بردم آزاده پر انرژی وباذوق چقدر لذت بردم از توکل وایمانت بخداوند

      حس کردم وقتی از لحظه به لحظه اتفاقات تعریف میکردی کنارت بودم با ذوق وشوق به حرفات گوش میدادم وتحسینت میکردم از آن اتفاقی که در کامنت قبلی برام تعریف کردی اگر اشتباه نکنم مربوط به همین اتفاقات بود

      چقدر خندیدم از حرفی که به آقا پارسا ودوستانش زدی وچقدر تحسینت کردم به خاطر این حست واین پویایی ات

      ممنون که نوشتی وچه خوب کردی که تمام وکمال نوشتی

      آزاده عزیزم هدایت‌های خداوند بینظیره وخداروشکر که به نشانه ها توجه کردی

      خواستم شب برات کامنت بزارم ولی دلم نیومد گفتم قبل اینکه برم فیزیوتراپی برات بنویسم تا در حال واحساس خوب تو شریک بشم وانرژی دو برابر وحس عالی برم فیزیوتراپی

      میبوسمت وعاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلام به فهمیه عزیز

        خواهر عزیزم

        میدونی خیلی دوست دارم

        به قول خودت دوست داشتم اینجا بودی همه رو با همین شوز و شوق و هیجان تعریف میکردم چون وقتی برای کسی که هم مدارمه تعریف میکنم شور و شوقم دو چندان میشه

        اون داستانی که تعریف کردم مربوط به همین کامنت بود عزیزم

        باور میکنی بعضی تیکه ها رو یادم رفته بنویسم

        مثلا من حتی پول نگهبانی ندادم همه نفری 120 دادن ولی اون اقایی که هم غرفه ایم بود و نگهبانی میداد من بهش گفتم ببین من که غرفه ام پیش خودتون بود من چقدر بهت بدم .سریع گفت من اصلا ازت پول نمیگبرم و از تنها کسی تو غرفه ها پول نگرفتن من بودم

        حتی روز بعدش بهش تماس گرفتم 120 نمیگیری اما یه مقدار میدم بگو چقدر بدم گفت اصلا اسمشو نیار

        در این حد خدا هدایتم کرد

        و چقدر ایمان و توکلم قوی تر شد.و چقدر حرفای استاد و قانونش برام تکرار شد

        از اینکه من خالق 100 درصد زندگیم هستم

        از اینکه خدا همه چیز میشه برات به شرط ایمان و باور قلبی

        از اینکه کارها به راحتی پیش میره

        از اینکه مشتری به راحتی میاد

        ثروت به راحتی هست

        فراوانی هست

        پول هست.نعمت هست.زیبایی هست

        از اینکه توجه کنی به زیبایها و نعمتهای کوچک خدا هدایتت میکنه به نعمتها و زیبایهای بزرگتر

        اگ سپاسگزار باشی خدا نعمت بیشتر وارد زندگیت میکنه

        از اینکه راحت به دیگران خوبیهاشونو میگم تحسین میکنم

        یه خانوم شمالی اومده بود هم از من هم از اون خانوم خراط وسیله خرید همش میگفت اینجا چقدر انرژیش مثبته

        چقدر سرسبزه مثل شمال خودمون چقدر شکرکزاری کردم.اب هم داره زیباست فراوانیه و فقط تعریف میگرد

        چقدر با فرهنگهای مختلف اشنا شدم

        چقدر روابطم بهتر شد

        چقدر رابطع های قشنگ دیدم

        از اون دوتا خانواده که باهاشون دوست شدم.تا مسافرهابی که رفته بودن زیارت بعد همشون دخترو پسر جوان بودند و دست همو گرفته بودن در صلح و آرامش بودن

        ازاینکه اقایون چقدر سخاوتمندهستند چون خیلی از اقایون به راحتی خرید میکردند و به خانومهاشون میگفتن حتما باید خرید کنی هرچی بخای بخر نگران پول و جیزی نباش

        چقدر دختربچه و پسربچه ها خوش ذوق و سلیقه بودند و مادراشون کلی بخاطرشون خرید میکردند از کارهای منم حتی و رابطه های قشنگی با هم داشتن

        خانومهایی که راحت خرید میکردن

        وووو بخام بشینم حرف بزنم هی میتونم بگم برات فهمیه جان

        یه چیز دیگع یادم اومد بگم

        یه اقایی از خادمهای موکب بود غروب همون روز اومد پیش پارسا نوشابه خرید بعد دیر ما راحت با همه رابطه میگیریم میخندیدم باور کن دلش نمیخاست بره داخل موکب انقد صحبت کرد و ایده داد به پارسا چطور بفروشه و چکار کنه و چیا بیاره و وقتی خواست بره گفت بعد شام میام اینجا

        ینی در این حد همه فقط دوست داشتن پیش غرفه ما باشن

        خلاصه خیلی حرفها هست

        سپاسگزارم که برام نوشتی عزیزدلم

        خیلی دوست دارم

        انشالله مسافرت بیای این منطقه ما و لذت ببری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          فهیمه زارع گفته:
          مدت عضویت: 2989 روز

          سلام آزاده عزیز خوش ذوق

          خیلی لذت بردم از آن فضا شور وشوقی که گفتی وآنهمه انرژی قشنگ خودم رو تصور کردم تو آن فضا چقدر لذت بردم

          عزیزدلم از صمیم قلبم تحسینت میکنم که هرجا هستی با انرژی وحال خوبی که داری بقیه رو به سمت خودت جذب میکنی

          دوست دارم بی نهایت

          آزاده عزیز برو پیش به سوی موفقیت‌های بیشتر وبزرگتر انشاالله

          راستی آزاده آن تیکه کلامهای کردیت رو میشه به فارسی هم بنویسی منم یاد بگیرم

          بوووووووس به چهره خندان وهمیشه شادت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            آزاده کاکاوندی گفته:
            مدت عضویت: 1464 روز

            سلام قشنگم

            فهیمه عزیزم

            ممنون و سپاسگزارم که دوباره بهم لطف داشتی و نوشتی برام

            حتما این بار به فارسی هم ترجمه اش میکنم

            یه چیزی بگم فقط بخندی به قول اسداله به سه زبان دنیا صحبت میکنممن چون لک زبانم ..لک هم یه قول بزرگ تو ایران و شجره نامه داره خخخ ولی من اصلا اطلاعات درموردش ندارم اینم که یاد گرفتم خانوم و آقایی که هم غرفه ایم بودن و تو کار نقره بودم و گفتم منو با ماشینشون میرسوند دم خونه الله اکبر فامیلی اون آقا کاکاوندی بود ولی خب ما شیعه بودیم اونا اهل حق

            تو صحنه پر از اهل حق یا علی الاهی هستن که نمیدونم در موردشون شنیدی یا ن اما یه مختصری بهت میگم

            اهل حقها حضرت علی خیلی میپرستند در حد خدا البته نه اینکه بگن خداست اما در حد خدا میپرستند و همه ام شاید 90 درصدشون ثروتمندند

            و چه آدمهای با فرهنگی هستند اصلا اهل غیبت و قضاوت و دورویی نیستند خیلی هم خوش رو و خوش برخوردند و سرزبان دار.با محبت و مهربان

            چقد پشت هم کیش خودشون رو دارند اخه معتقد هستند دولت اصلا اهل حق و دراویش و برای استخدامی قبول نمیکنه تفاوت قایل میشه دولت بین شیعه و سنی و اهل حق و دراویش

            اینا پیر دارند ینی یه کسایی رو میپرستند و زیارتشون میکنن و زیارتگاه دارند مثل امامزاده های ما (مثلا سید فرضی.سید بنیامین.بابا یادگار.سلطان یا گَرَه بان..وووو خیلی کسایی دیگه که من نمیشناسمشون اما همین بابا یادگار بزنی تو گوگل هم بالا میاره تو قصر شیرین کرماتشاه هستش یا سلطان همون قصر شیرینه از زیبایی اونجا حد نداره انقدر خوشگله و مکان تفریحی هست.

            یا بزن گَرَه بان چقدر خوشگلن مکانهای تفریحیش البته اینها سبیل میزارن همه در حدی که سبیلهاشونو کوتاه نمیکنن و بعضیاشون خیلی تعصب دارن رو دینشون و نماز و روزه نمیگیرن مثل شیعه ها اما در سال 3 روز نذر دارن و روزه بدون نماز میگیرن ینی اعتقاد دارن به جای نماز اون نذر و نیازی که میکنن مهمه و عید میگیرن روز سومشون

            ولی بهت بگم خدا شاهده اعتقادی که به خدا دارن از ما شیعه ها بهتره و بیشتر

            یا به نذر خودشون

            قسمهاشونم به نذری قسم به سلطان قسم به داوِت یا داوود قسم به خدا قسم

            خیلی معتقد هستن

            یا موسیقی سنتی خیلی علاقه دارند اصلا تو خونشونه و همه ام چه خودشون چه بچه هاشونو کلاس تنبور و سنتور و تار میزارن و همه ام حرفه این

            بعد شهر ما چون کوچکه فرهنگ شهر کوچک هم پایینه نسبت ب شهر بزرگ اگ یه شیعه بره این کلاس تار اینا شرکت کنه فک میکنن اهل حقهبعد خیلی هم مسخره اش میکنن البته قدیم بود الان که شعیه و اهل حق نداره همه بجه هاشونو میفرستند کلاسهای موسیقی ولی کلا

            صحنه و استان کرمانشاه منبع موسیقی سنتیه چون میگم 90 درصداهل حقها موسقی میرن و خودشون استادن و حتی ساز درست میکنن و میفروشن

            مثلا استاد شهرام ناظری شوالیه ایران از همین اهل حقهای کرمانشاه بزن گوگل بالا میاره

            خلاصه طولانی در موردشون بگم شاید همسرت اطلاعاتی داشته باشه بپرسی ازش در این حد من گفتم بهت

            این اقای کاکاوندی گفت ما دختر عمو پسرعمو هستیم خخخ و کلی از شجره نامه گفت که 700 سال قدمت داره و در مورد قوم لک گفت من اصلا چیزی نمیدونستم

            زبون صحنه ایها شبیه کرمانشاه و ایلامه البته یه تفاوتهای کوجک داره بعد من وقتی میخام با یکی مثل زبان اونها مثلا با همین صحنه ایهای خودمون یا با ایلام و کرمانساهیها صحبت کنم کلا قاطی صخبت میکنمیه کلمه رو به سه زبان میگم تو صحبتهام چون نمیتونم دقبق مثل اونا صحبت کنم بلدم ها اماچون هی لکی صحبت کردیم نمیتونم مثل اونا صحبت میکنم

            الان تو کامنتی که برای اقای زرگوشی همین پایین کامنتم نوشتم یه کلمه ای گفتم(دَسَه مَلَه)ینی شنا کردن

            دیارَه ینی مشخصه

            هرجایی هیت ینی هستی اگ ویس داشت کامل برات میگفتم تا تلفظشم بدونی

            یا بِرا ینی برادر

            لویت ینی لبت

            البته مه هی میگم لب اما اقاب زرگوشی اینا میگن لویت

            وَلیت ینی بهت

            خوت ینی خودت

            نوشتم هرجایی هستی بهت خوش بگذره دلت شاد و لبت خندان به جای منم بپر تو اب شنا کن مشخصه که تو شنا بلدی ولی مه بلد نیستم

            اینو گفتم

            حالا سعی میکنم فارسیشم بگم از این به بعد اخه وقتی به زبان کوردی تعریف میکنی خیلی هیجانی میشه تا فارسیه ولی سعی خودمو میکنم اون هیجان رو انتقال بدم

            مرسی بخاطر وجودت خیلی دوست دارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              فهیمه زارع گفته:
              مدت عضویت: 2989 روز

              سلام آزاده عزیز ودوست داشتنی طاقت نیاوردم برات ننویسم میدونم که باور میکنی که اگر بهت بگم از خوشحالی گریه ام گرفت من شور وشوق رو از کلمه به کلمه ای که برام بفارسی گفتی دریافت کردم صمیمانه ازت سپاسگزارم بی نهایت ازت ممنونم که سرم منت گذاشتی وبرام نوشتی

              آزاده عزیزم این انرژی خوبم رو هزار برابرش برات آرزو میکنم همسرم بهم قول داده همه شهرهای ایران رو به من نشون بده البته که خودش اکثر شهرها رفته حالا یا ماموریت بوده سفر کاری یا برای تفریحی

              از معجزات این فایلها برات بگم

              آزاده عزیزم همسرم دوشب هست که کنار من یا میگه یه فایل بزار که استادت صحبت میکنه یا من دارم کامنت میخونم میگه بلند بخوان درصورتی که خداشاهده من هیچ وقت حرفی بهش نزدم ودیشب هم صحبت از مهاجرت میزد

              منم قند دردلم آب شد گفتم توکل برخدا هرچی خیره

              میبوسمت زیبای من

              دوست دارم خیلی زیاد

              یاحق

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1286 روز

      سلام و درود خداوند به روی ماه خوشکه نازارم

      خدا قوت عزیز بابت این کامنتی که نوشتی!

      بعنوان یه بانوی قوی و خودساخته بهتون افتخار می کنم و آفرین میگم به این همت و تلاش مردانه ات.

      گرفتن هر کدام از این تصمیمات اراده و عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی میخواد و چقدر برای من لذت بخش بود وقتی از تلاش ها و راههایی که رفتی میخوندم و در دلم تحسینت میکردم.

      خواهر عزیزم این راهی که انتخاب کردید راه درستی است که شما رو به نعمت و ثروت میرساند و ظرف وجودتان را رشد می دهد. ممنونم که به تصمیماتی که گرفتید متعهد موندید و احساساتت رو در مسیر سازنده ای هدایت کردید. پیامت برایم درسها داشت و ممنونم که تجربیاتتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. در پناه حق دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلام به برای عزیزم

        هرجایی هیت انشالله دلت شاد بو و لویت خنه

        ولیت خوش بگذره و جی منی بپره نام آوه شنا بکه

        یه دسه مله قشنگه بچو مه که بلد نیم ولی دیاره خوت استادی

        سپاسگزارم که برام نوشتی

        ممنونم بخاطر تحسبن کردنات

        قطعا که این مسیر بهترین مسیره و خیلی راضیم و برام لذت بخشه

        انشالله نتایج بزرگ هم برای هممون میاد به امید الله

        باورهام خیلی قوی تر شده

        در امان خدا بویت خوتو و خانواده عزیزت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1411 روز

      سلام آزاده عزیز

      خدا قوت

      کامنتت خیلی قشنگ بود وتوضیحاتت کامل،چقدر قشنگ هدایت رو درک کردی وچقدر عالی خداوند شما رو هدایت کرد و شما پذیرفتی

      جهان جهان فرآوانی و وفور نعمته و خدا هم با توجه به باورهایی که داریم بهمون نعمت وثروت میده

      باور کن تو لیاقت داشتن درآمد عالی از کارهات رو داری و باور کن همون خدایی که هدایتت کرد میتونه مشتریهای زیادتر و سرمایه اولیه بیشتر برات جور کنه

      باور کن و دستهای خدا رو باز بزار برای اینکه هدایت کنه به مکانها،افراد و کلا دستهای بیشتر

      آزاده عزیز همه بندگان خدا به یک اندازه به خدا نزدیک هستند و من وتو هم دستانی می‌شویم برای دیگران

      برات آرزوی بهترین نعمت‌ها دارم

      صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لضالین

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلام به ابراهیم عزیزو توحیدی

        داستان هدایتت رو خوندم و کلی لذت بردم و خداراشکر رابطه فوق العاده ای با همسر و فرزندان و خانواده ات داری

        خداراشکر به درامدکه میخای رسیدی و خدا خودش به ثروت بی نهایت هم تو رو میرسونه

        سپاسگزارم که برام نوشتی

        و سپاسگزارم بخاطر باورهای قشنگی که درمورد خدا و مشتریهای فراوان و لیاقت بهم دادی

        سپاسگزارم ازت

        در پناه الله باشی برادر عزیزم

        خیلی دوست دارم

        خداوند شمارو به ثروت بی نهایت و آزادی زمانی ومالی و مکانی هدایت کنه

        امین یا رب العالمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1920 روز

      سلام آزاده جانم.

      همینطوری با شور و عشق داشتم ماجرای جذابت رو میخوندم که رسیدم به قسمتی که با دو نفر مواجه شدی که گفتن کارِ بزرگ مشتری نداره…

      بدو بدو اومدم اینو بنویسم برات.

      چون دو روز پیش خدا بهم مستقیم گفت:

      سمانه جان، حرف های دیگران رو باور نکن، اینا مالِ اوناست نه تو، حاصلِ طرز فکر و تجربیاتِ اوناست نه تو، باورشون نکن.

      بعدا یادم افتاد تو سفر به دور امریکا، تو فروشگاه یه نفر به مریم جون گفته بود از آمیش ها فیلم نگیر، خوششون نمیاد…

      مریم جون گفت این باور اون آدمه نه من، من میخوام با دوربینم از قشنگیها فیلم بگیرم و گرفت…

      خیلی مهمه تاکید کنم به خودم، هر کسی هر حرفی میزنه که بوی ناامیدی، شک، تردید، حس منفی میده رو باور نکنم.

      مسیر خودمو برم.

      گوش هام نشنیده بگیرن.

      راستی اجازه بده تحسینت کنم خانم هنرمندِ رزین کار.

      من نمونه هاشو تو اینستا دیدم، یکی از دوستام هم کار میکنه، بسیار زیبا و شگفت انگیزه، انگار با رزین، داری دست میکنی تو دلِ طبیعت و میاریش بیرون، و تبدیلش میکنی به اثرِ هنری.

      خب حالا میرم ادامه ماجرا و هدایت‌های شگفت انگیز خدا برات، رو بخونم.

      امروز و دیروز هدایت شدم گفتگوی دوستان با استاد رو بشنوم که مدتی بود مقاومت داشتم نسبت به شنیدنش…

      عجب شگفت انگیزن این فایلها.

      داشتم کامنتتو میخوندم دقیقا حس کردم دارم یه فایل دیگه گفتگوی دوستان با استاد، و نتایجِ بچه ها رو میشنوم…

      عالی بود، عالی.

      تحسینت میکنم با تجربیاتت در این مدت

      برای شجاعتت

      برای اقدامِ عملی ات

      برای گوش دادن و چشم گفتن هات به هدایتِ اللهِ یکتا

      برای توحیدی عمل کردنت.

      هم خودت شگفت انگیزی هم کامنتت.

      غرفه ی زنجان یا هر جایی که خودت بخوای هم عالی و ساده و شیرین برات فراهم میشه.

      با همین فرمون برو جلو.

      نوشِ جانت پولی که با هنر و ارزشی که خلق کردی، برای خودت خلق کردی عزیزم.

      خوب شد که نوشتی.

      واسه همه مون خوبه، باورهامون محکمتر میشه…

      مصداقِ بارزِ فقط روی خدا حساب کن، نه خودت، نه دیگران رو توی این کامنتِ فوق العاده دیدم.

      تو خوندنِ کامنتت، یادِ مناجاتِ ملاصدرایِ جان افتادم که میگه:

      خدا همه چیز میشه، برای همه کس…

      برای تو غرفه شد، دوست شد، وسیله ایاب ذهاب شد، ثروت شد، تجربه شد، باور شد و …

      یه معجزه و لحظه ی ناب رو بهت بگم؟

      من کامنتتو که میخوندم تو هدفون آهنگهای توحیدی گوش میدادم.

      دقیقا رسیدم به این متنت:

      خدا همین جاست بخدا قسم

      دقیقا اون آهنگه با همین محتوا تو گوشم پخش شد، دقیقا همون لحظه، بدونِ 1 ثانیه اینور یا اونور…

      این یعنی چی؟

      یعنی تایید چیزی که نوشتی همزمان برای من، توسطِ گوشِ خودم…

      الله اکبر

      حسابی شارژم کردی امشب، خدا شارژ و فول انرژیت کنه هر لحظه آزاده جانم.

      ماچ به روی خندان و زیبا و خوش اخلاقت.

      راستی اولین فرصتی که صورتِ قشنگت رو تو آینه دیدی، از طرفِ من، یه بوس بذار روی لپ هات.

      غفلت نکنیا، من میبینم، میفهمم :))))

      امروز که هیچ کامنتی نداشتم تا بنویسم، از ساعت 9 تا 11 شب تبدیل شد به نوشتنِ 5 کامنت با قلبم…

      اصلا دستم نمیره به نوشتنِ کامنتِ فرمالیته یا ذهنی.

      خدا رو شکر مطالعه و نوشتنِ کامنتهای توحیدی، نصیبم شد و دسترسیم بهش باز شد امشب.

      الهی شکر.

      بَه بَه، چشمم به دیدنِ بنر جدید سایت، فایل 209، روی ماهِ مریم جون، آشکار شد.

      آخ جون فایلِ جدید و زیبایی های خدا.

      خدایا شکرت هدایتم کردی این کامنتِ توحیدیِ ناب رو بخونم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلام به سمانه قشنگم

        انقد کامنتی که برام نوشتی زیبا بود فقط لبخند رو لبم بود

        سپاسکزارم که نوشتی برام

        یه چیزی بگم سمانه جان باور کن لحظه ای که این کامنتو مینوشتم خودم یاد گفتگو با دوستان افتادم که عه چقدر مثل اونا ریز به ریز جزییاتو گفتم و انگار کلی مثل اونها نتایجم بزرگ بود و این نشونه ای بود برام که از قلب مهربان تو برام نوشتی که حتما نتایج بزرگ هم میگیری و برای دوستان به اشتراک میزاری

        اگ همین مسیر و ادامه بدیم هرلحظه پیشرفت میکنیم

        اینکه در مورد هنر رزین گفتی باور کن سمانه جان وقتی یه ساعت حالا یا جا کلیدی چیزی درست میکنم خودم ساعتها محو تماشاش میشم انقد که زیباست این هنر و انگار به قول شما دست میکنی تو دل طبیعیت و این هنر رو ازش بیرون میاری

        درمورد مناجات ملاصدرا این روزها فقط این فایل گوش میدم که خدا همه چیز میشود همه کس رو

        بارها و بارها گوشش میدم اصلا یه حس و حال عجیبی بهم میده که اقا تو فقط رو خدا حساب باز کن

        مشتری میخای .همسر عالی میخای.ثروت میخای.فرزند میخای.ارامش میخای هرچیزی که میخای فقط کافیه خداراباور کنی اون همه چیز میشه برات

        و لذت میبرم از شنیدن این مناجات ملاصدرا.چون تمام حس و حالم رو خدا فرا میگیره

        خدا همین جاست بخدا قسم

        خیلی قشنگ بود سپاسگزارم که برام نوشتی و حس و حال خوبتو بهم منتقل کردی عزیزدلم

        منم میبوسمت عزیزدل خدا

        میدونی خیلی دوست دارم

        دلت غرق نور خدا و زندگیت سراسر عشق و ارامش و نعمت و ثروت باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سهیلا اخلاقی گفته:
      مدت عضویت: 1147 روز

      سلام به شما دوست عزیز

      وقتی کامنتتون رو خوندم اشک از چشمهام جاری شد و فقط هر لحظه از صحبت‌هایتان خدا را حس کردم تقریبا شبیه به هدایتی ک شدید برای من هم پیش آماده و من فقط اشک شوق می‌ریختم از هدایت خداوند و انسانهای خوب ک سر راهم قرار می گیرند و فقط میتوانم تحسینتان کنم و به خدایم بگویم سپاسگذارم ک مرا آفریدی تا تو را و جهانت را بیشتر درک کنم و سپاسگذار نعمتهایت باشم و شکر ک به کامنت شما هدایت شدم و بسیار لذت بردم دوست عزیز در پناه خداوند بلند مرتبه شاد و سلامت و ثروتمند باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1464 روز

        سلام سهیلا جان

        ممنون و سپاسگزارم که برام کامنت نوشتی

        خدارا شکر میکنم که وقتی رو خدا تنها حساب باز میکنی خدا بهترین افراد رو سر راهت قرار میده و با عشق حاضرند برات کار کنند بدون اینکه تو بهشون بگی

        عزیزم سهیلا جان تحسینت میکنم که خداوند خیلی دوست داره و ایمانت به خدا انقد قویه که همچین نتایجی گرفتی و خدا از بی نهایت طریق راها رو برات باز کرده

        بازم سپاسگزارم که برام نوشتی

        دوست دارم

        زندگیت پر از نعمت و ثروت بی نهایت خداوند باشه عزیزدلم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ژیلا ثروتمند گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی خوشگل،خوش اندام و دوست داشتنی.خدارو بابت این منظره ی زیبا و دوست داشتنی ممنونم وای خدا چه جای زیبای باصفایی چه آدمای تمیز مهربونی…

    چقدر آبشار بزرگ و تماشایی چه آب گرم تمیز و منظمی،چه انسان های با درک و فهمی،چه کشور آزادی الهی شکرت بخاطر این همه نعمت و ثروتت،الهی شکرت بابت انسانهای پاک و مهربونت…استاد جون مریم گل

    چقدر دوست داشتم منم بین شما بودم و انجا آب تنی میکردم،اون بچه کوچولو چقدشیرین و بامزه بود من که از اینجا لوپشو گرفتم…

    وقتی نتم رو روشن کردم برم نظرات دوستان رو تو جلسه ی 8کشف قوانین زندگی رو بخونم دیدم فایل جدید امده اونم با منظره ی رویایی و دوست داشتنی نتونستم ساده از کنارش بگذرم…

    خدارو بابت تک تک این همه نعمت و زیبایهای که بخاطر آرامش و آسایش ما آفریده ممنون و سپاسگزارم…خدارو شکررربخاطر انسانهای زحمت کش و باهدفی که بخاطر ما کلی زحمت می کشید تا ماهم از تصاویر ناب و استفاده کنیم و سپاسگزارترباشیم.الهی شکرروجودت.

    استاد من با دیدن این تصویر زیبا اشک تو چشام سرازیر شد،دیشب تو خواب دیدم رفتم آمریکا همش تو ذهنم آدمای انجا که ایرانی هم زندگی می کنند تحسینشون میکنم میگم چقدخوبن چقدر مهربون و دوست داشتنی هستند.توخوابم انگلیسی بلد نبودم اونایی که ایرانی بودند از اونا می پرسیدم انگار واقعی بود کاش حقیقت داشت …دخترم 9سالشه بعضی موقع که زندگی دربهشت شمارو می بینم و به دخترم نشون میدم، میگه مامان چی میشه ماهم بریم انجا تو حیاطشون من بازی کنم دوچرخمم ببرم باهم با خانم شایسته بازی کنیم…همیشه تعجب می‌کنه میگه واقعا این حیاط و این استخر که توش شنا می کنند و این همه مرغ و خروس و…دارند برای خودشونه؟

    میگم آره مامان استادم ی روزی شرایطش از ما بدتر بوده با قوانین خداوند آشنا شده عمل کرده به اینجا رسیده،پس ما هم می تونیم …

    دوماه پیش دخترم خودش گفت مامان منو زبان ثبت نام کن می‌خوام بزرگ شدم برم آمریکا به لطف الله ثبت نام کردم زبانشم شکر خدا خوبه امیدوارم ادامه بده و به هدفش برسه..‌

    از خدا خواستم بخاطر قلب پاک دخترم بخاطر بزرگی و عظمت خودش معجزه کنه من و دخترم از نزدیک استاد و خانم شایسته رو از نزدیک ببینیم و خدارو شکر کنیم بخاطر این دیدار مقدس و طلایی رو…

    استاد و خانم شایسته ی مهربونم ازتون ممنونم بخاطر زحمتهایی که بخاطر تک تک ما می کشید.

    از راه دور دستان پر مهرتون رو می بوسم و براتون آرزوی سلامتی و ثروت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    ایمان همدانی گفته:
    مدت عضویت: 1162 روز

    درود خداوند به دوستانی که به نکات مثبت توجه می‌کنند و زیبایی های خداوند رو میبینن و توجه میکنن به این همه زیبایی به استخر پر از ماهی و این که انواع ماهی های رنگی در کنار ماهی های بزرگ بدون هیچ ترسی زندگی می‌کنند و این نشون میده که اگر ماها بتونیم حد و مرز خودمون رو پیداکنید و احترام بذار به یکدیگر همیشه تمام موجودات میتونن در آرامش در کنار هم زندگی کنن

    یک لاک‌پشت یک ماهی کوچک حق زندگی داره و لذت ببره از این همسانی

    خداروشکر این آب گرم و این فضای زیبا و اینکه چندتا حوضچه با دماهای مختلف جهت استفاده هرنوع توانایی اینها نشان دهنده احترام به حق انتخاب توریست هست

    چقدر عالی بود که هر انسانی باهر پوششی با هر دیدگاهی میتونه کنار هم راحت زندگی کنه

    یادمه یک کلیپ دیگه گذاشتین داخل هواپیما بودید و مریم خانم نشون دا. که زن و شوهری داشتند مشروب می‌نوشیدند و صندلی جلویی داشت قرآن مطالعه می‌کرد و این یعنی آزادی خدایا شکرت از این همه آزادی در کنار هم به حق هم نظر هم اعتقادات هم احترام بذاریم واقعا خداروشکر از این نعمت هایی کهخداوند در اختیارمان گذاشته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    مهدیه گازرانی گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    ب نام خالق بزررررگ ب نام رب العالمیییین

    خدایاااا شکرت

    استاد من الان تازه نفسم تازه شده ی رقص عالی داشتم تو خونمون امشب خیلی ذوق و شوق داشتم مطمئنم خیلی ب خواسته هام نزدیکتر شددددم آخ جووون

    خدایا شکرت بابت این استادای نازنینم ک این زیبایی ها رو با ما هم ب اشتراک میزارن استاد من انقد ذوق دارم ک یادم میره سلام کنم عذر من رو پذیرا باشید

    سلااام استادان عشق زوج دوست داشتنی سلااام دوستان بزرگوار ک کامنتاتون واقعا گنجه ب گفته ی استاد عزیزم

    خدایا شکرت ک الگوی بی‌نظیری از رابطه ی عاشقانه دارم ک میتونم از این همه تنوع ک در روابط وجود داره بهترینشو ک رابطه استاد و عزیزدلش هست انتخاب کنم

    استاد من امشب دیوانگیم ده برابر شد ک با این زیبایی ها

    استاد من از کجا شروع کنم زیبایی ها رو بگم آخه

    استاد چشمه ی آبگرررم وای چ حالی میده من خودم و تجسم کردم تو آب زمانی مریم جونم رفت تو آب واای من خیس شدن خودمو حس کردم

    خدایا شکرت بابت این زیبایی ها

    خدایا شکرت ک آزادی کامل دارن این آدما و راحت میتونن هرجور پوششی ک دوست دارن داشته باشن

    خدایا شکرت بابت اون بچه تپلی موپلی ک انقد لپاش گل انداخته و ناز نازیه ای خداا من عاشق بچم خدایا شکرت ک انقدر مردم آمریکا ب بچه هاشون بها میدن و شجاع بار میان بچه ها و از همون کوچولویی مستقل بودن رو یاد میگیرن

    خدایا شکرت بابت این تنوع استخر هایی ک وجود داره تو این مکان زیبا ک برای هر سلیقه ای ی نوع استخر وجود داره و قدرت انتخاب ب هرکسی داده میشه واای چ خوبه این قانون تو دنیا هم وجود داره ها ما قدرت تصمیم گیری داریم و هر راهی بخوایم بریم خدا هدایتمون میکنه راه خوب و بدی وجود نداره ما اختیار تام داریم هر کدوم و انتخاب کنی خدا کمکت میکنه ک راهت رو پیدا کنی و تو اون مسیر قدم بزاری(خداجونم شکرت ک منو ب این مسیر زیبا هدایت کردی ک هم این دنیا هم اون دنیا بهشت رو تجربه کنم)

    خدایا شکرت بابت عشق بین استاد و عزیزدلم ک انقد خوبن انقد صمیمی هستن من لایق همچین عشقی هستم

    چقد خوبه ک با عشقت تو این مکان زیبا کیییف کنی

    خدایا شکرت بابت مردم آمریکا ک همیشه تو سفرن و درس میگیرن از این طبیعت و خودشون و تجربه میکنن و از زندگیشون لذت میبرن

    دوستان یاد این آیه افتادم تو قرآن:

    آیه20سوره ی عنکبوت

    قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

    بگو که در زمین سیر کنید و ببینید که خدا چگونه خلق را ایجاد کرده (تا از مشاهده اسرار خلقت نخست بر شما به خوبی روشن شود که) سپس خدا نشأه آخرت را ایجاد خواهد کرد، همانا خدا بر هر چیز تواناست.

    خوش ب سعادتت استاد نازنینم ک سیر میکنی در زمین البته خوش ب سعادت ماام هست ک شاگردان شمائیم ک میتونیم دد کنار شما این زیبایی ها و آفرینش پروردگارمون رو ببینیم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت ک این هدایت رو نصیب من و دوستان عزیزم کردی ک بتونیم بیشتر از زندگیمون لذت ببریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    علی اصغری گفته:
    مدت عضویت: 952 روز

    سلام و درود خدمت همه دوستان و همراهان سفر به دور آمریکا . و سلامی گرم مخصوص استاد و خانوم شایسته عزیز. خداروسپاسگزارم بابت این همه نعمت و فرصت و این همه زیبایی. اول از اینجا شروع کنم که این تصاویر که هم لذت بخش هستند هم برای آنهایی که می اندیشند هدایت و آگاهی آشکار است . من از زیبایی درختان که سبز می‌درخشند لذت بردم بعد از اون درخت هایی که در دل سخره ها و کوه ها رشد کردند و این قدرت خداوند رو نشون میده که اون درختان عظیم یه زمانی تخم و گیاه بودند که در دل سنگ‌ها اون ریشه های نازک و لطیف آنها به حرکت در اومدند و سنگ را مجبور به ترک خوردن کردند و این ریشه ها که در دل سنگ های عظیم زنده بودند موانع سخت رو به آرامی ترکوندن و رشد کردند و این قدرت خداوند رو به من آشکار می‌کنه و چقدر فرصت برای زندگی کردن در این دنیای پر از تضاد را زیاد کرده. و اگر اون درخت ها ضعیف عمل میکردند الان زنده نبودند درون کوه های پر از سنگ و صخره. خدایا چقدر اون ماهی ها زیبا بودند در آب . ماهی قرمز . نارنجی . آبی . آبی و نارنجی . صورتی و ترکیب رنگ های مختلف چقدر لذت بردم از نقاشی خداوند . چقدر لذت بردم از تکامل این جهان. من به آبی قرمز ماهی ها توجه کردم که جلوتر یه سگ سفید نارنجی رو دیدم که یک چشم آبی زیبا داشت یه چشم دیگه قرمز بود واااااا چقدر فوقالعادست. خدایا چقدر این زیبا بود چقدر همه چی برام زیبا و پیام آور شده در این فایل چقدر استخر در فضای باز ویو ی طبیعت لذت بخشه که تنوع آب سرد گرم و داغ رو هم داره. من حس سردی و گرمه آب رو درونم احساس کردم . خداروشکر میکنم بابت این همه فرصت و امکانات عالی و زیبا در دل طبیعت و فضای باز و آزاد. چقدر زیبا رو و پر از انرژی بود کودکی که با پدرش تو آب گرم بازی میکرد و لذت میبرد و پدرش هم از بازی بچش لذت میبرد . خدارو صد هزار مرتبه شکر که نعمت هایش فراوان در اختیار کوچک و بزرگ قرار داده . خداروشکر که این فضا و این مکان کسی به کسی کار نداره هرکسی با هر پوشش و عقایدی که هست قابل احترامی و بسیار تحسین میکنم انسانهای فوق العاده این مکان رو .‌‌چقدرانسانهای درست کار و عالی داره .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: