سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 209

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سینا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

اگر دقت کنید، یک نکته مهم در مورد تدوین این سفرنامه -که به ساده گرفتن و دوری از کمال گرایی اشاره داره- موسیقی هست که برای فایل ها استفاده میشه. همین موزیک بیکلامی که اول همین فایل و دیگر فایل های سفرنامه شما میشنوید.

یک موزیک هست که برای همه فایل قرار میگیره تا با زمان کمتر و سادگی بیشتر این فایل ها تدوین بشود.تا بیشتر تمرکز روی اصل باشه تا فرعیات. نکته مثبت دیگه اش اینه که حتی اگه این موزیک رو با چشم بسته هم گوش بدیم، یاد زیبایی های آمریکا میفتیم.

این جاده های کوهستانی که توی این سفر داریم تجربه میکنیم واقعا فوق العادست و بسیار بسیار لذت بخشه. اون سرسبزی و درخت های اطراف این جاده معرکه است. متشکرم از خانم شایسته که اینقدر با عشق از این جاده ها برای ما فیلمبرداری میکنند.

توی سفر به دور آمریکا ما بیشمار آدم فوق العاده بهش برخوردیم که همش چیزی نبوده جز بازتاب فرکانس های خود استاد و خانم شایسته عزیز که اینقدر با خودشون در صلح هستند؛ اینقدر احساس لیاقت میکنند و عزت نفس دارن که هدایت میشوند به همچین انسان های فرشته ایی.

از طرفی این موضوع داره باور فراوانی رو به ما نشون میده که انسان های بینظیر و فوق العاده در این جهان بسیار زیاد هستن. اگر من فرکانسم رو تنظیم کنم و با خودم در صلح قرار بگیرم، با آنها برخورد میکنم.

البته یک مورد دیگه ایی هم که باعث شده استاد و خانم شایسته پشت سر هم به آدم های فوق العاده هدایت بشن این هستش که وقتی با یکی از این آدما برخورد میکنند، خیلی روی این موضوع تاکید میکنند. حسابی اون آدم رو تحسین میکنند و باز فرکانس اینو میفرستند به جهان که: آهااا این بود دقیقا اون چیزی که میخواستم و میخوام بازم برام بفرستی!

وقتی به اون استیت پارک رسیدیم لذت بردم از اینکه هرکس داره کار خودشو انجام میده و لذت میبره اون دوتا هاپوی خوشگل هم که لباس شنا پوشیده بودن خیلی بامزه و باحال بودن و بعدش صحبت های خانم شایسته که همیشه به دل میشینه.

ایشون درمورد خاصیت طبیعت گفتن که سفر خاصیتی داره که شما رو از هر تعلقات و عادت هایی که داشتید جدا می کنه و بیشتر از همیشه شما رو میاره توی لحظه حال. با سفر، میشه کمترین وابستگی رو تجربه کرد. این معجزه سفرِه که اینقدر ما رو سبک بال میکنه.

لذت میبرم از اینکه میبینم آدم هایی که اونجا بودن اینقدر با خودشون در صلح هستند. همچنین از اینکه اینقدر خانم شایسته و استاد ارتباط گرفتن و ساده میگیرن به خودشون و به هرکسی که حسشون بگه سلام میکنند و باهاش صحبت میکنند حسابی ذوق زده میشم.

واقعا آدم هایی کم با خودشون در صلح هستند چه لذتی از زندگی میبرن. خوشبحال اونایی ک با خودشون در صلح هستند و هرروز هم این صلح درونی رو گسترش میدن.

لذت میبرم از اینکه سادگی، سر تا سر زندگی استاد و خانم شایسته رو فرا گرفته. مخصوصا از لحاظ سلامتی.. خرید برای خورد و خوراک فقط: گوشت و بلوبری و تمام! به همین سادگی و سلامتی و خوشمزگی

من حسابی خانم شایسته رو تحسین میکنم از اینکه کاری رو انجام میده که دوست داره و البته اون کاری که باعث حس خوب و تجربه عالی میشه. وقتی دیدم با عشق با دوربین رفتین سمت اون آقای گیتاریست حسابی تحسینتون کردم از این عزت نفس و این در صلح بودن با خودتون.

چقدر لذت بخش نواختن این موسیغی رو. بسی لذت بردیم و صدای فوق العاده شون که با خوندنشون لبخند بزرگی بر روی لبم نشست .چه موزیک زیبایی و چه اجرای دلنشینی. معلومه که عشق پشت این کار هست. آخه وایب این اقا رو ببین شما معلومه وقتی اجرا میکنه غرق میشه توی اجرا که همش عشقه عشق و داره این عشق به من هم منتقل میشه

مرسی خانم شایسته که با عزت نفس رفتین و از اون آقا درخواست کردین برای ما بچه ها بنوازه و بخونه تا ماهم لذت ببریم. بعدش هم موزیک اصلی همون اجرا رو برامون گذاشتین و با کلی تصاویر زیبا به ما هدیه کردین. چقدر حس خوبیی داشت.خدایا شکرت چقدر توی این قسمت زیبایی دیدیم و شنیدم.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 209
    480MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

368 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «خداهست» در این صفحه: 1
  1. -
    خداهست گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام به همگیییییی

    هرچقدبیشترمیگذره بیشتر به قانون جذب یقین پیدامیکنم به اینکه خدا ،خدای ناممکن هاست ممکن ها که جای خود داره

    میخوام رد پای سفرمواینجابذارم تایادم بمونه

    استاداینکه فایلهای سفرنامه رو میدیدیم به حالتون غبطه میخوردم میگفتم کاش منم برم یه سفربرم خیلی خیلی خیلی سفرکردن زده بود به سرم‌ ومخصوصا که دوستمون ابراهیم کامنت گذاشته بود خدایا گفته بودم کاربدی پول بدی برم سفر والان همه چیم اوکی شده واومدم سفر و…..توشهرقم ماشینشون خراب شده بود

    میگفتن شهرتون خیلی تغییرکرده

    این کامنتو که خوندم اشتیاقم براسفرمخصوصا دیدن قم بیشتروبیشترشد

    قراربود بریم کربلا قسمت نشد،دوشنبه شب نشسته بودیم تلویزیون زائرهارو نشون میداد،گفتم خدایا یه زیارت بهم بده دیگه چی میشه شوهرم خندید گفت دیگه دیگه نمیشه فردا اربعینه تموم شد جاموندیم…

    شب موقع خواب تودلم گفتم خدایا فردا یه اتفاقی بیوفته که ازخوشحالی کپ کنم وباخبرخوب بیدارشم

    صبح خواب بودم شوهرم زنگ زد که پاشو چمدون ببند میریم قم کاملا توشوک بودم چطوری اخه؟!؟!؟

    سریع وسایلارو جمع کردم اما اینبار مثل خانم شایسته سبک بااار وخیلی سریع

    هربار میخاستیم جایی بریم حتی یه مهمونی ساده کلی ارایش ولازم ارایشی ووسیله میبردم باخودم

    سفرمیخاستیم بریم یه چمدون خیلی سنگین وبزرگ انواع شامپو ها،کرم ها،ماسک موهاو….

    که درطول سفر اذیت کننده بود

    اینبار فقط یدونه شامپو،یکی دودست لباسی که بااهاش راحت باشم،مسواک وخمیردندان وضدآفتاب

    خیلی راحت وآسوده

    خودم کیف میکردم ازاینهمه سبک باربودن وچقدراحت ولذتبخش بود،چقدوقت اضافه آوردم وبه همه کارام آسوده وراحت میرسیدم

    اونقد به کوچکترین زیبایی ها،سرسبزی ها حتی یه درخت میدیم توجه میکردم شکرمیکردم،کل مسیروحتی وقتی رسیدیم قم باورم نمیشدبه جاده هایی به خیابان هایی به جاهایی هدایت میشدیم که پرازسرسبزی وگل وگیاه ودرخت بود

    همزمانی خدافقط اونجاکه درست زمانی رسیدیم قم که هدایت شدیم به خواندن نمازظهردرحرم وعزاداری وزیارت نامه خوندن و….

    ومن هرلحظه وجودخدارو باتمام وجودم حس میکردم

    بعدِ نمازواینا رفتیم محل اسکانمون ،وارد که شدیم دیوانه شدممممممم

    بقدرییییییییی سرسبز ورویایی ودیوانه کننده بود باورم نمیشد اینجا قم هس

    اتاقمون طبقه 4بود،پنجرشو که باز کردم خدای مننننننننننننننن دیوانه شدم ازاین ویوی رویاییییییی

    ساعتها جلو پنجره بودم ولذت میبردم

    چقدددددفضاش محشربود

    روزها یجوری زیبابود شبهاهم یه جذبه خاصی داشت

    شب شام رو تومحوطه خوردیم درختهای بیدمجنون تانزدیک زمین سرفرود آورده بودن چراغهای رنگی وسبزوسفیدوصورتی فضارو خیلییییی رمانتیک کرده بود،چمن های سرسبز وحوض بسیاربزرگی که فواره وچراغ داشت وجلوه محشری به محوطه داده بود،

    صدای جیرجیرک ها،صدای آب،گلهای زیبایی که فک میکردم مصنوعی رفتم دست زدم متوجه شدم نه آفریده خداس

    مجسمه های بسیارخلاقانه که کلی عکس وفیلم گرفتیم

    شوهرم رفت ازماشین وسیله بیاره زنگ زد بهم بدو بیا یچی پیدا کردم،باذوق رفتم سه تاخرگوش خیلی خوشگل دیدم یکی مشکی یکی قهوه ای یکی سفیدمث برف ونرم مث پنبه

    خیلی هم آروم واهلی بود،رفتم نزدیکش نازش کردم خیلیییییی نررررم بود کلی عکس گرفتم ازش

    خدایاشکرتتتت من عاشق خرگوشم ودربین اینهمه زیبایی خرگوش هم دیدم

    غرق زیبایی هاشده بودم،بقدری زیاد بود نمیدونستم ازکدوم لذت ببرم کدوم بمونه،کاش میتونستم عکساشم منتشرکنم

    نمازصبح رو رفتیم حرم حضرت معصومه مسیرش سرسبزبوداستاد مترو هم زدن توشهرتون واقعاقم خیلی تغییرکرده،ومن شکرگذار ازاینهمه زیبایی وفراوانی ورشد بودم، رسیدیم حرم

    یکی ازخواسته هام ازخیلی وقت پیش این بود،یبارحرم رو خالی ببینم وبتونم عکس هنری بگیرم اخه عاشق عکاسی وثبت لحظاتم

    بخدا همینکه واردحرم شدم پاهام خشک شد نهایتا 4یا5نفر دورِ حرم بودن خالیه خالی بود،باورم نمیشد

    توعمرم همچین صحنه ای ندیده بودم،بااشتیاق وذوق وگریه رفتم سمت ضریح،کلی باحالِ خوب وآسوده زیارت کردم،همیشه توضریح ها اینجوریه که بخاطر ازدحام جمعیت دستت خورد به ضریح،خادم ها سریه به سمت خروجی هدایتت میکنن میگن حرکت کن خانومی،ومهم ترازهمه عکاسی وفیلمبرداری ممنوعه

    اما اینبار کسی کاری نداشت

    کلیییییی زیارت کردم کلییییییییی عکس وفیلم گرفتم

    توعمرم همچین عکس های خفنی نگرفته بودم،ادم باورش نمیشه باگوشی گرفتم اینارو بس که جذابن وباعشق گرفته شدن

    بعدِ نمازصبح رفتیم سمت جمکران زمانی که خورشیدمیخواست طلوع کنه ماشینو پارک کردیم واردجمکران زیباشدیم خورشیددرحال طلوع بود خداااااای مننننننننننن چه صحنه رویایی وعارفانه ای خلق کردی،چشمم به این صحنه افتاد مگه اشکِ شوق امان میداد

    همش باخودم زمزمه میکردم” والشمس والضحها”

    اطراف جمکران هم خیلی سرسبز بود

    چون ازمدادبیداربودیم وتحرک داشتم عجیب گشنم شده بود،نزدیکای جمکران بودیم به شوهرم گفتم خیلی گشنمه هیچ خوراکی هم همرام نیس،شوهرم گفت خبری ازخوردنی نیس بایدتحمل کنی این نزدیکیامغازه نداره که

    میگفتم کاش یچی باشه بخورم خیلی گشنمه،که دیدم اع نذری حلیم بانون زعفرونی میدن که قسمت ماهم شد ویک لذتی داشت خوردنش که نگو

    چقدخداحواسش بهمون هست وماحواسمون نیست

    خدایاشکرت

    ماقراربود بریم کربلا ولی قسمت نشد دلم گرفته بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: