https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-10 23:50:092023-09-13 02:33:40سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 209
368نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وقتی تمرکز می کنی بر زیبایی های این فایل های سفر به دور امریکا و لذت میبری از سرسبزی درختان و جاده ها و آسمان و ابرها و سنگ ها و هزاران هزار مورده دیگه!خداوند نتیجه تمرکز و توجهت رو در غالب سفری به سمت زیباترین ها جواب میده و پاداش های خداوند بسیار بسیار نزدیک و غریب است!امروز به صورت معجزه آسا تمام کارهای سفر به شمال آماده و مهیا شد و به لطف الله مهربان فردا صبح راهی شمال سرسبز و سراسر زیبایی هستیم و خدا رو هزاران هزار بار در لحظه شکرو سپاسگذارم که به راحتی و آسانی مقدمات این سفر رو مهیا کرد!منم مثل مریم عزیز که از ایشون درس گرفتم امروز تمام کارهای خونه رو انجام دادم و همه جا رو تر تمیز کردم تا به قول مریم جان در طول سفر خیالم از بابت خونه راحت و آسوده باشه!!
امشب به خودم و خدام قول میدم در این سفر بیشتر توجهم به نکات مثبت و زیبایی ها و فراوانی و ثروت ها باشه تا برای چند ماه تمام وجودم رو سرشار از انرژی و حال خوب کنم و یک هفته ی تمام با خانواده ی چهار نفریم عشق و حال کنیم و رهاتر از روزهای پرسفارشم فکرو خیالم رو فقط و فقط متمرکز جنگل ها و ساحل زیبای شمال کنم!!!
برخلاف سفرهای قبلی مثل مریم جان آزاد و رها از هرگونه وسایل اضافی خودم و چمدانم رو بستم و اینم از آموزه های سایت و دو استاد نازنین هست!!
راه بسیاری طولانی در پیش داریم ولی به لطف شما دیگه اصلا این راه برای من خسته و کسل کننده نیست و برخلاف بقیه اصلا خسته نمیشم و هر چقدری طول بکشه میدونم و آگاهانه از مسیر لذت میبرم چون هدف مسیر و رسیدن نیست!تمام مسیرم با دیدن هر چیزی فقط و فقط شکرگذاری میکنم توی دلم و عاشقانه از خالق این زیبایی ها و نعمت ها سپاسگذاری میکنم!!
این سفرمون برخلاف سفرهای قبلی با یه ماشین شاسی فوق العاده که بسیار مدرن و راحت هست همراه با حساب بانکی بسیار قابل توجهم نسبت به سفرهای قبلی که تقریبا هیچ پس اندازی نداشتم!!!
که به کمک خدا و آموزه های استاد،کسب و کار خودم رو دارم و روزانه سفارش میگیرم،همچنین گوشی آیفونی که باهاش کلی عکسهای زیبا خواهم گرفت و خاطره های زیبایی رو خلق و ثبت خواهم کرد!!!
خیلی دوست دارم تو این سفرم مثل استاد و مریم جان پیاده روی های زیادی در دل طبیعت و کوه و ساحل دریا داشته باشم و تجربه ی دوچرخه سواری رو که عاشقشم انجام بدم…
استاد عزیز سپاسگذار وجود شما هستم که به لطف الله مهربان چشم و دل و گوش خاموش ما رو به سمت زیبایی ها،ثروت ها،لذت ها و فراوانی ها باز کردین و ما رو در یک مسیر زیبا انداختین!
ممنون بابت فایل های بسیار زیبا و پر از ثروت و فراوانی
سلام به مسافران راه عشق و همراهان ارزشمندی که در این مسیر الهی قدم به قدم همراهی کرده گاهی با کامنتهای ارزشمندشان و گاهی با پاسخ های ارزشمندشان لحظاتم را غرق رضایت و آرامش و یاد خدا میکنند.
عاشقانه از خواندن کامنتها و پاسخ های الهی تان به کامنتهایم لذت میبرم و آنها را از قشنگترین هدیه های الهی با دستانی پاک میدانم. دست خدا بالای دستانتان و بوسه های فرشته های الهی بر دستان پاکتان که لا لغوا و لا تأثیما إلا قیلا سلاما سلامارا چه زیبا درک کرده و عمل میکنید.
مریم نازنینم همیشه نیروهای الهی همچون کوه پشتت باشد.عکس زیبایت مرا به یاد واژه مثل کوه پشتت هستم انداخت. وعده ای که تحققش از عهده کسی جز خدا بر نمی آید.
و خدای عالم برای شما سایبانها از آنچه آفریده مهیّا ساخت و از غارهای کوه پوشش و اتاقها برایتان قرار داد و نیز لباسی که شما را از گرمای آفتاب بپوشاند خلق کرد و نیز برای آنکه در جنگ محفوظ مانید لباسی مقرّر گردانید. این چنین نعمتهای خود را بر شما تمام و کامل میکند تا مگر مطیع و تسلیم باشید.
نحل81
حمد و سپاس خدایی را که قلم در دستانم قرار داده و به من فرصت نوشتن میدهد
خاطره روزی که آیه فوق پیش چشمانم چون الماسی درخشید را هرگز از خاطر نمیبرم. هنوز هم حلاوت لحظه هایش زیر زبانم است
آنجا بود که بیش از پیش عاشق علم و هنر خلاقانه ای شدم که خدا از فضل عظیمش به من عطا کرده بود
اینکه احساس کنی به عنوان جانشین خدا بر روی زمین رسالتی بر عهده داری تا وعده الهی را محقق کنی خیلی ارزشمند است. اینکه بدانی خدا این قدرت خلاقانه را در نهادت قرار داده تا در جهت گسترش جهان یاری اش دهید شما را به احساس متمایز بودن میرساند
احساس زیباییست وقتی هدفت از خلقت را درک میکنی
همه ما برای هدفی پا به این جهان هستی گذاشته ایم. شاید شما آن نفر بعدی باشید که خدا را برای تحقق وعده الهی در جهت آماده کردن لباسهایی که از سرما و گرما حفظ میکند یاری دهید
منطقی که مرا آنچنان تحت تأثیر قرار داد که بر آن شدم به الهامی که به قلبم شده بود عمل کرده ، و این کتاب ارزشمند را که برگرفته از تجربیاتی است که مرا در مدت کوتاهی به تجربه همکاری با یکی از بهترین گالری ها را رساند به رشته تحریر درآورم باشد تا عزیزانی که از این کتاب استفاده میکنند سپاسگزار خدایی باشند که به آنها فرصتی داد تا با یادگیری این هنر مقدس الهی به گسترش جهانش کمک کنند
مقدمه را با هدایتهای الهی اینگونه به تحریر در آوردم.
لازم بود مهم تر از آموزش بتوانم باور خوبی نسبت به این هنر مقدس و الهی در ذهن مخاطب ایجاد کنم.
همان که نقطه ضعف و پاشنه آشیل در باورهای خودم بود.
تصویری که از خیاطی همیشه در گذشته به واسطه رسانه در ذهنم نقش بسته بود ،خانم هایی با شرایط نابسامان پشت چرخ های درب و داغون بود که برای امرار معاش مجبور بودند خیاطی کرده و کسب درآمد کنند و اغلب در روابط نیز دچار شرایطی ناهنجار بودند.
مشغول گذراندن قدم اول دوازده قدم بودم ، همزمان مطالعه قرآن را نیز شروع کرده بودم.
همچون غواصی به قعر دریای باورهایم شیرجه میزدم بلکه بتوانم سرنخی از باورهای مخرب و محدود کننده ای را بیابم که مرا در اوج توانمندی در این هنر متوقف کرده بود.
خودش بود دیدن آن صحنه ها کار خودشان را کرده بود.
منی که همیشه ملکه بودن انتخابم بود گویی به تن کردن لباس خیاط بودن وصله ناجوری شده بود با جایگاه ملکه بودنم هرچند در اوج بهترین ابزار و متریال غوطه ور بودم.
یادآوری شأن و شئونات از طرف علی هم مزیدی بر علت شده بود که در من مقاومتی ایجاد کرده بود که نتیجه اش یک قدم جلو ،ده قدم عقب بود.
گرچه الان هر روز برایش خیر و برکتی عظیم از خدا مسئلت نموده که با باورهای خودش سعی میکرد ارزشمندی هایم را به من یادآوری کند.
او راست میگفت من برای کارفرما بودن خلق شده بودم برای فرمانده بودن.
علی مرا فرمانده خانه میخواند و من با این فرکانس بزرگ شده و الحق که با آن لقب مأنوس شده و لذت میبردم.مشاوره های مرا بهترین راهکار در امورش میدانست که هربار به آن عمل کرده برایش خیر و برکت و هربار عمل نکرده بود دچار خسران شده بود.
هرچند که این فرکانس در خانه پدری نیز غالب بوده و نفوذ کلامم همیشه جاری بوده و آنچه میخواستم انجام میشد.
روح من با غیر از این مقاومتی سخت دارد.و همین فرکانس بود که مرا به نوشتن و آموزش این علوم هدایت نمود و در نهایت همان که او میگفت دوختن لباس فقط برای خودم و نزدیکترین افراد خانواده ام.
سخنی با خواننده را نیز به شرح زیر با هدایتهای الهی مکتوب کردم.
سپاس خدایی را که قدرت خلاقانه اش را همراه روح الهی اش در ما دمیده است.
آیا برایتان پیش آمده است که لباسی را پسندیده اید، اما به دلیل هزینه بالای آن ترجیح داده اید آن را دوخته و چون تخصص کافی در این زمینه نداشته اید خود را از داشتن آن لباس محروم دیده اید؟
آیا در شرایطی قرار گرفته اید که پارچه زیبایی را با ذوق و میلی وافر با پرداخت هزینه ای بالا خریداری کرده و به خیاطتان تحویل داده و روزها را به انتظار لحظه با شکوه دیدن زیبایی هایتان در آینه با آن لباس سپری کرده اید، اما در نهایت خیاط شما نتوانسته رضایت خاطر شما را جلب کرده و برای همیشه آن خاطره تلخ شما را از دوختن لباس منصرف کرده است؟
این کتاب به شما کمک میکند تا با لذت و به آسانی و بدون صرف وقت و هزینه و انرژی بالا برای گذراندن دوره های آموزشی، در کمترین زمان و صرف کمترین هزینه در منزل خود، تجربه جذاب خیاط خود بودن را به پرونده تجربیاتتان اضافه کرده و با کسب مهارتی جدید هم در بهبود عزت نفس و رسیدن به استقلال و خودکفایی بیشتر گامی برداشته و هم لذت شیرین دوخت لباس در خور شأن برای خود و عزیزانتان را بچشید.
لذتی که آنقدر شیرینی تجربه اش برایم لذتبخش بود که عزمی راسخ در من ایجاد کرده و به من انگیزه مکتوب کردن آموزه ها و تجربیاتم در این زمینه را داد.
خوشبختانه کسب و کارهای خانگی و دورکاری در حوزه تولید لباس مدتی است مورد توجه همگان قرار گرفته و با یادگیری این همر میتوانید گامی موثر در این عرصه برداشته و رسیدن به استقلال مالی را نیز تجربه کنید.فقط کافیست عشق ، صبر و تمرین را چاشنی این آموزه ها کرده و نتیجه اش را مشاهده بفرمایید.
با توجه به بررسی ها و تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آوردم، به این نتیجه رسیدم که در فضای مجازی به اندازه کافی تمرکز برای آموزش های تصویری دوخت گذاشته شده و بهتر دانستم در این کتاب تمرکز را در بخش ساده سازی و مفهوم رسانی بهتر در بخش آموزش الگوسازی، برش و نکات کلیدی این مهارت قرار دهم.
نیاز حیاتی بشریت به پوشاک میتواند اصلی ترین دلیل مجاب کننده برای مشتاقان باشد تا گامی موثر در راستای درک و یادگیری این مهارت برداشته و در این زمینه به خودکفایی برسند
از هدایت الهی برای ویرایش بسیار راضی بودم.
کل کتاب را یک طرف مقدمه کتاب را طرفی دیگر میدانستم. طراوش های قلبی ام بود که خودم اولین نفری هستم که هر بار با خواندنش غرق لذت میشوم.
وقتی به اتمام رسید آن ها را برای آقای فرسایی ارسال کردم.
از آنجا که بسیار سریع الجواب هستند به محض ارسال و بررسی بازخوردشان را برایم ارسال کردند.
سخنی با خواننده را متنی مناسب کتاب میدانستند ، اما در مورد مقدمه تأکید داشتند که آن را تغییر دهم.
وقتی پیغام دادند که این یک کتاب تخصصی است و بهتر است متن مقدمه از فضای احساسی و شرح احساسات شما خارج شود گیج شده بودم.
متن مقدمه را مناسب کتاب نمیدانستند.
بین عمل به هدایت و عمل به نظر ایشان مانده بودم.
تک تک آن کلمات بر قلبم جاری شده بود و من نمیتوانستم آن ها را نادیده بگیرم.
از آنجا که برای خود تمرین گذاشته بودم که مقاومتهایم را کنار بگذارم و انتقادات را پذیرفته و بررسی نمایم ، مردان را قوام بدانم و تسلیم بما فضل الله بعضهم علی بعض باشم و روی تواضع و نداشتن منیت کار کنم ،سعی کردم به نظرشان احترام گذاشته و تغییراتی در متن مقدمه ایجاد کنم.
تنها تغییراتی که میتوانستم در آن متن ایجاد کنم این بود که آن را خلاصه نویسی کنم.
از نظرم هر کلام آن مقدمه همچون در و گوهری بود که با حذف هرکدام آن گویی نقص عضوی در مقدمه ایجاد میکردم.
سه بار آن متن را تغییر دادم اما هر سه بار اصل متن حفظ شده و پاسخ ایشان هربار همان پاسخ قبل بود.
قلبم نوشتن آن مقدمه را به صورت کامل طلب میکرد. صاحب قلم را خدایی میدانستم که جاری شده بود و مرا به نوشتن آن کلمات هدایت کرده بود هرچه زور میزدم دستم به نوشتن متنی غیر از آن نمیرفت. در نهایت به ایشان پیغام دادم
چیز دیگری به ذهنم نمی آید با توجه به تجربیات ارزشمندتان اگر متن مقدمه به صلاحدیدتان نیست آن را حذف کنید و به همان سخنی با خواننده بسنده بفرمایید.
به خدا متوسل شدم همان لحظه زیبای سپردن همه امور به او همان من نمیدانم تو میدانی ،من نمیتوانم تو میتوانی.
از او خواستم اگر این متن از طرف توست وظیفه خودت هم هست که کامل آن را انتشار دهی.
خیلی فرق میکند خدا را ناشر بدانی یا بنده خدا را و این لحظات است که تو مفهوم راه رفتن مورچه در تاریکی شب روی سنگ سیاه را به وضوح در میابی.
در ذهن من ناشر و صاحب کتاب خدایی بود که صفر تا صد این کتاب را خودش به جریان انداخته و وظیفه اش این است خودش هم مسئولیت اموراتش را بر عهده بگیرد و کلام و حکمش جاری شود.
در جدالی بین ذهن و روحم سپری میکردم و از خدا هدایت میطلبیدم که تلفنم به صدا در آمد.
نمیدونی چقد انرژی گرفتم ازش مخصوصا آیه ای ک اولش نوشتی چقد ایمانمو قوی تر کرد ب ادامه ی مسیرم
واینکه من یک باور قدرتمتد کننده از تو مقدمه دریافت کردم
ک خییلی ازش انرژی میگیرم
اینکه نیاز حیاتی بشر ب پوشاک میتواند اصلی ترین دلیل مجاب کننده برای مشتاقان باشد تا بتوانند گامی موثر برای درک ویادگیری این مهارت برداشته و دراین زمینه ب خودکفایی برسن
جمعیت 6میلیاردی کره ی زمین نیاز اساسی ب پوشاک دارن و هرروز و هر لحظه
لباس های زیبا لازم دارن ک من با توانایی ک دارم میتونم هم خدمت کنم ب انسانها وهم ثروت بسازم برای خودم
امروز هدایتشدم ک ی نگاه کلی بندازم ب آموزش های کتابت ک باعشق وبا حوصله
قشنگ توضیح دادی
چقد لذت بردم وخداروشکر کردم بابتش
و آموزش هایی ک مدنظرم بود هم پیدا کردم خداروشکر
میخواستم ازت تشکر کنم و ی چیزی بگم ک
نمیدونم اشکال از فایلی ک من دانلود کرد یا مشکل ویرایش کتاب
حسم گفت اینجا بهت بگم ان شاالله ک درست بشه
تو قسمت توضیحات الگو ک خیلی دقیق توضیح داده شده
و از نقاط مثلا
x, y, z
ک خطوط مشخص میکنن و مرامینامیم
باهاش توضیح داده میشه
دقیقا جای این نقاط تو متن خالی هست
مثلا نوشته شده ک برای کشیدین الگوی دامن
از نقطه ی(..)ب نقطه ی ( ..)رسم میکنیم و وسط این نقاط(..) و(.. )را بدست اورده و نقطه(.. )مینامیم
توضیحات خیلی عالیه خداروشکر ولی وقتی نقاط و نمیدونم تشخیص سخت میشه
تا صفحه27چک کردم اینطور بود و رفتم آخر کتاب و هم چک کردم
باز این مورد بود
حتما خیری تواین اتفاق هست ک من نمیدونم
ممنونم میشم اگه پیگیری کنین
بازم ازتون تشکر میکنک بابت اینکه اینهمه وقت ارزشمندتو گذاشتی وباعشق این آموزش های عالی و دراختیار ما گذاشتی
سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبتت به بنده و قلمم و پاسخ های ارزشمندی که برایم ارسال میکنی.
خدا رو شاکرم که کتاب مورد توجهت قرار گرفته و امیدوارم بهترین کاربرد رو در مسیر حرفه ای ات داشته باشد.
وقتی پاسخ شما و گزارش ایراد کتاب را از شکا دریافت کردم کمی مردد شدم ، نسخه خطی کتاب را کامل دوباره بررسی کردم همه آموزش ها دقیق و واضح بدون ایراد چاپ شده بود.
فایل پی دی اف کتاب نیز که نسخه های چاپی از روی آن چاپ شده باز بررسی کردم همه چیز کامل بود گرچه قبل از مجوز بیشتر از 5 بار زیر و بم آن کتاب بررسی و تایید شده بود.
به نسخه نمونه فیدیبو نیز نگاهی انداختم و تا صفحه 20 را بررسی کردم کامل و بدون ایراد بود.
ولی برای اطمینان بیشتر به مدیر انتشارات پیغام دادم و آنها هم اطمینان خاطر دادند که فایل کتاب کامل و دقیق همچون نسخه چاپی در فیدیبو ارائه شده است.
خودتان هم نسخه نمونه در فیدیبو را ببینید متوجه کامل بودن آن میشوید.
در نهایت گفتند به خود فیدیبو گزارش ایراد بدهید احتمالا فایل شما ایراد دارد خودشان بررسی کنند.
سلام به استاد عزیز و بانوشایسته و همه دوستان توحیدی و نازنینم
سلامی به زیبایی و قداستِ پول
چقدر این پول زیباست که استاد و بانوشایسته ، به برکت وجودش ؛ توانستند حجم عظیمی از گوشت بخرند و ویترین فروشگاه والمارت را تا حدود زیادی خالی کنند ، یک گوشت خوش رنگ و مُقوّی از جنس همان گوشتی که حضرت ابراهیم برای مهمانانش تهیه کرد
“عِجۡلࣲ سَمِینࣲ” یعنی یک گوساله تُپُل و چاق که ناظر به کمیّت است و “عِجۡلٍ حَنِیذࣲ” یعنی یک گوساله کباب شده که ناظر به کیفیت است
براستی که چقدر حضرت ابراهیم پولدار و مهمان نواز بوده که برای مهمانانش گوساله میزنه به دل زمین….
چقدر این پول شادی بخش است که برکت وجودش و خریدی که استاد انجام داد ، جریانی از شادی را برای آن دامدار و قصاب و شرکت حمل و نقل و بسته بندی گوشت و کارمندان والمارت و… فراهم کرد ، شادی ای که جریانش در بایگانی خدا ثبت میشود و از خودش برای استاد و بانو شایسته ، نور ساطع میکند
تصور بکنید که مثلا با این پولی که استاد برای خرید گوشت داد ، قصابی که این گوشت را تولید کرده ، سود ببرد و حال این قصاب فرزندی دارد که کلاس نقاشی میرود و بعد این فرزند از پدرش پول بگیرد برای تهیه لوازم نقاشی و بعد به برکت این خرید استاد و سودی که به قصاب رسیده ، این فرزند لوازم با کیفیت نقاشی تهیه میکند و یک نقاشی ماهری میشود که با نقاشی هایش دل از عالم و آدم میبرد و….
همه اینها به برکت این خرید استاد بود که زنجیره ای از شادی و ثروت را ایجاد کرد…
تازه فقط این یک مثال از قصاب بود که در این زنجیره قرار داشت و گرنه اینقدر خیر و برکت به واسطه این خرید ایجاد شد که “وَإِن تَعُدُّوا۟ نِعۡمَهَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَاۤ”
براستی که پول بسیار بسیار بسیار مقدس است و خدا پولدارها را بسیار بسیار بسیار زیاد دوست میدارد…
براستی که خدا بیشتر از ما میخواهد پولدار باشیم زیرا که با این نعمتِ پول است که جهان گسترش میابد ، به برکت پول است که والمارت ها تاسیس میشود و کلی اجناس تولید میشود و….
براستی که خدا “مَـٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ” و پولدار است و تمام سند هایِ املاک این عالم ، بنام خداست و به حکم قانون “کبوتر با کبوتر ، باز با باز” اگر بخواهیم به حریم الله وارد شویم باید پولدار باشیم و هر چه پولدارتر شویم به او نزدیکتر میشویم…
براستی که خدا پول را مایه رسیدن به خودش قرار داد ، منطق این حرف در این است که اکثریت ما ، پولداری استاد عباس منش را دیدیم و گفتیم بیایم اینجا چهارتا تکنیک یاد بگیریم و پول پارو کنیم ولی آمدیم اینجا و عاشق توحید و یکتا پرستی شدیم
آری ، با پول است که به زینت های دنیا که خدا آنها را “زِینَهَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیۤ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِ” کرده ، میرسی و از آنها سیر میشوی و آماده لذت دیدار با خودِخودِخودش میشوی ، لذت دیدار عبد و معبود که هیچ وقت از آن سیر نمیشوی…
براستی که خدا به حکم و سندِ “وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعࣰا مِّنۡهُ” ما را پولدار آفرید ولی ما چه کردیم؟ مراقب غذای ذهنمان نبودیم و غذای مسمومی خوردیم با این عنوان که اگر پولدار شوی از خدا دور میشوی و چنان مسموم شدیم که هنوز که هنوز است مسمومیت این غذا از بدن ما خارج نشده…
استاد عباس منش ممنونم از شما
وقتی برای بار اول از شما در فایل قسمت سوم “چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم؟” شنیدم که به مل گفتین
روزی هزاربار با خودتون بگین که “تنها راه رسیدن به خدا رسیدن به ثروت است”
مقاومت داشتم که نه این چه حرفیه ، راه های رسیدن به خدا زیاده و از این حرفا
ولی الان با ایمان صد در صدی میگویم که “تنها تنها تنها راه رسیدن به خدا رسیدن به ثروت است و لاغیر”
مرسی استاد که شیوه درست زندگی کردن و تکفر کردن را به من آموختید
و الان به تأسی از یکی از بزرگانِ پولدار ِتاریخ ، یعنی حضرت علی که فرموند
“نًعُوذُ باللهِ مِن الفَقرِ
پناه بر خدا از فقر”
میگویم که
پناه بر خودِخودِخدا از روزی که در برابرش بایستم و فقیر باشم
باشد که پناهم دهد و غرق نعمتم کند و مصداقی باشم از “وُجُوهࣱ یَوۡمَئذࣲ نَّاعِمَهࣱ”
تحسین میکنم شما رو بخاطر این تعبیرهای جالبی که از ثروت و خداوند زدی
خیلی لذت بردم از تک تک جملاتت استفاده کردم باشد که تکرار و تکرار و باور این جملات زیبا ما رو به آزادی مالی از جنس خدایی برسونه که نتیجه اش دیدن نعمات بی شمار خداوند رزاق و احساس خوب و اتفاقات عالیه و تجربه بهشت دنیایی
انشاءالله که به زودی این خواستتو تجربه کنی و زندگی کنی دوست خوبم
مرتب کامنتات رو میخونم و همه متفاوت و عالی ان، کلی واسمون مثال منطقی زدی از ثروت و معنویت و واقعا لذت بردم از درکی که بهش رسیدین و با ما هم به اشتراک گذاشتین، کامنتت ارزش بارها خوندن داره و تحسینتون میکنم و خوشحالم دوستانی مثل شما دارم
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند. او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛ هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار ثبت است.
که خدای مهربان از افتادن تک تک برگ های این درختان آگاه است. این در صورتی است که ما حتی به بدن فیزیکی مان و تغییرات آن آگاه نیستیم. آیا میدانیم قلبمان چند بار در روز می زند؟ کلیه چند بار خون را تصفیه می کند؟ ماهیچه های ما چند بار منقبض و منبسط می شوند؟ چند بار کبد ما خون را تصفیه می کند و مواد سمی را به غیر سمی و قابل ماندن در بدن تبدیل می کند؟ و …
ما حتی از دانستن تغییرات بدن فیزیکی مان عاجز هستیم چه برسد به روح الهی مان.
و عجز خودم را در برابر پرودگارم بانگ بر میدارم و می گویم
و اما دیدن خانمی که حداقل 75 سال سن داشت با اون صورت بشاش و خنده رو خوش برخورد، چه الگوی خوبی برای دورانی که 80 سال به بالا قراره عمر کنیم و شاد و اکتیو و مفید باشیم و نه فرد پیر و فرتوت و دست و پاگیر.
و اون خانمی که باردار بود و ورزش پدل برد رو با ریلکسی تمام انجام میداد، میتونه الگوی خوبی برای بانوان خوبمون باشه که وقتی قصد باردارشدن دارند، همینطور میتونند فعال باشند و ورزش کنند و به حرف های صد من یه غاز که باید استراحت کنی، تکون نخوری و فلان و بهمان گوش ندهند.
.
من چقدر نگاه افراد و اکشنی که هنگام دیدن دوربین دارند را دوست دارم و تحسین می کنم این ویژگی عالی و دوست داشتنی آنها را.
و این در صلح بودن با خودشان، صادق بودن و نقاب نداشتن، چقدر پسندیده و مورد تحسین است.
و اما درس اصلی این قسمت: سفر به دل طبیعت این ویژگی رو داره که تو را در لحظه قرار میده و گذشته را از یادت می برد و این باعث میشه آزاد و رها از لحظه حالت لذت ببری.
خانم شایسته که گفتند همه چی رو فراموش می کنند حتی کسانی رو که می شناسند، انگار که نبودتد، یادم افتاد به مادر همعروسم که وقتی از حج اومده بود و ما رفته بودیم پیشش، گفت من اونجا حتی بچه هام رو هم یادم رفت و دوست نداشتم برگردم. و من تو دلم می گفتم مگه میشه بچه هاتو یادت بره.
و رسیدم به غروب بینظیر و زیبا. رنگ زرد اشعه خورشید وسط آسمان آبی. خیلی زیباست خیلی
تحسینت میکنم خیلی زیبا و ساده وروان نوشتی و پر از آگاهی بود عزیزدلم
سپاسگزارم که نوشتی
عکس پروفایلت خیلی قشنگه انشالله به زودی با مریم گلی عکس بگیری
تو کامتت در مورد اون خانوم باردار گفتی که چقدر باور بد به ما دادن که باید استراحت کنی
اتفاقا منم که باشگاه میرم تازه زومبا یه ورزش پرتحرک و گروهی با حرکات سریعه یه خانومی زومبا میاد بارداره و من اولش تعجب کردم بارداره گفتم اذیت نمیشی گفت نه اتفاقا تو خونه داشتم میپوسیدیم من عاشق زومبا هستم و بخاطد این نتونستم خونه بمونم با این بارداریم و الان پرتحرک و فعالم
و چقدر تحسینش کردم همون جا و لذت بردم و کلی تعریفش کردم و این الگو شد برام
درمورد مادر جاریتون نوشتی اتفاقا منم وقتی میرم سفر به چیزی فکر نمیکنم
مثلا بابام هی تماس میگیره یا بقیه بعد بهم میگن تو هی یه تماس نمیگیری هاکلا کنده میشم
میخواستم در مورد پاراگراف آخرتون و ذکر خاطره حج خدمتتون عرض کنم،اولین سفری که بنده و عزیزدلم همسر نازنینم به سفر خارج از کشور رفتیم،سفر حج عمره بود،و،دخترم که الان عروسی کرده و در منزل ایشانم که
برایتان مینویسم،اونموقع تازه میخواست بره پیش دبستان،آنقدر تو بغلم هر دوتایی گریه کردیم که حد نداشت،بزور ما رو از هم جداکردند،تو ترمینال1فرودگاه مهرآباد،اما همینکه مهر خروج رو زدند داخل گذرنامه،ورفتیم به سالنی که از اونجا سوار هواپیما بشیم.تموم شد و دیگه فکر دخترم از سرم خارج شد.
هم من و هم همسرنازنینم،حتی در سرزمین مقدس مکه و مدینه هم اصلا بی تابش نشدیم و آسوده و با آرامش زیارت کردیم.
واقعا سفر حج سفری متفاوت است.
بعدها خودم بعنوان مدیر کاروان حدود150نفره مشرف شدم.
ی تعداد زیادی از همسفرانم از کشورهای دیگه اومدند تهران و پس از اینکه سفرمون تموم شد به کشورهای محل سکونتشان برگشتند.
به دریا بنگرم دریا تو بینم /به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت /نشان از قامت رعنا تو بینم
مریم بانو حرف قشنگی زد، با این مفهوم:»
مردم این کشور خیلی خوب و باصفا هستند اما اونایی که سفر میکنند انگار جنسشون ناب تر و خالص تره
این منو به فکر وادار کرد که چرا؟
چه چیزی یک فرد مسکون رو به یک مسافر تبدیل میکنه و چه چیزی در سفر آدم هارو متفاوت از بقیه میکنه؟
حرکت برنامه میخواد و باید مسیر و پلن مشخص باشه ، اما برای یک انسان متفاوت و توحیدی ، پلن جاشو به هدایت میده و هدف جاشو به توکل و اعتماد به خداوند
چه چیزی به یک بانوی مسن اینقدر انگیزه میده که اینقدر کارشو دوست داشته باشه و با عشق مسافران و گردشگران رو هدایت و راهنمایی کنه و اینقدر مهربون و با حوصله باشه؟
چه چیزی به یک بانوی باردار انگیزه و جسارت قایقرانی ایستاده رو بده اونم روی یک کلک(قایق تخت)؟
چه چیزی باعث شده منی که قبلاً به این فایل ها به چشم یک برنامه مستند و تکراری نگاه میکردم حالا لحظه به لحظه و فرم به فرم برام مهم و پر از درس و آگاهی باشه ؟
چه چیزی باعث شده از همین الان دارم خودمو در جای جای این کشور پهناور و زیبای خدا تصور کنم و یقین داشته باشم خیلی دیر نخواهد بود روزی که سفرنامه خودمو به تصویر بکشم و با عزیز دلم درس هامونو پس بدیم و همه جا یاد استاد و بانو کنیم؟
در ورای هر تحسین و تمجیدی از زیبایی های این طبیعت زیبا و بینظیر خداوند ، حتما درسهایی برای پاس کردن هست و الا استادان عزیز ما چه نیازی به ادامه ، به تصویر کشیدن این صحنه های زیبا داشتند؟
در پس هر تلاشی هدف و نیتی نهفته که استادان جان در فایلهای قبلی هدف از به تصویر کشیدن زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو اینگونه فرمودند:
اینکه ما بفهمیم
1- به هرآنچه بر اون تمرکز و به اون توجه کنیم وارد زندگی مون میشه، حالا این میخواد نجواهای شیطانی ذهن باشه یا تصاویری زیبا از کشور خدا
2- اگر کسی همچون استاد عباس منش عزیز و بانوی شایسته تونستند به خواسته هاشون برسند پس دلیلی نداره که بقیه و ما نرسیم فقط تفاوت آنها که رسیدند و نرسیدند تو این چند موضوعه
«1 باور 2 کنترل ذهن و نفس (تقوا) 3 آگاهی (شناخت قوانین)4 دیدگاه توحیدی5_ استمرار و تداوم در مسیر(پایداری)»
4- یاد خداوند با سپاس از نعماتش و حضور خداوند با ورود نعمات به پاس قدردانی
خب اینا فقط چند تا از دلایل مهم به تصویر کشیده شدن این فایلند و من با تمام وجود سپاسگزارم از استادان عزیزم.
پروردگارا این بنده ناچیز تو محتاج و نیازمند حمایت و هدایت و راهنمایی توست و جز تو پناهی نمیشناسد، خدایا شهادت میدهم به اینکه تو از من مشتاقتری برای رشد و تعالی و پیشرفت و آگاهی و نورانی تر شدن قلبم. خدایا شهادت میدم تو از من مشتاق تری برای مغفرت و آمرزش و بخشش نعمات و فراوانی. خدایا شهادت میدهم به اینکه تو از من مشتاق تری که اهل ایمان باشم و نه از بندگان ابلیس. خدایا بدون کمک و هدایت و حمایت تو من راه از پیش نمیبرم و چیزی جز گمراهی برای خودم نمیسازم. خدایا خدایا به اندازه هر سر سوزن از جسم و جانم و به اندازه هر ثانیه از زمانم، محتاج مغفرت و فضل و رحمت و هدایت و حمایت تو هستم.إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ.
سلام و درود و رحمت بینهایت پروردگار عالم به خانواده عزیز و نازنینم ، مخصوصاً استاد عباس منش و خانم شایسته و همه اعضای سلسله عباسمنشیان(از سری شیطنت های قدیمی حمید)
فایل بسیار بسیار بسیار زیبا و تحسین برانگیزی بود در ادامه فایلهای قبلی، که کوه و جنگل و طبیعت واقعاً شگفت انگیز بود. توی این ارتفاع از کوهستان. و این دریاچه بسیار زیبا و آسمونی که بیشتر شبیه نقاشیه، واقعاً واقعاً انسان رو به عمق خیال و تجسمات ذهنی میبره. چند بار فایل رو دیدم تا تازه متوجه صحبتهای استاد شایسته بشم. اینقدر توی عمق این زیباییها فرو رفته بودم. شاید خیلی از دوستان این چنین مناظری رو تجربه کرده باشن ولی خب برای من که بیشتر زمان زندگیم رو توی جنوب و آب و هوای گرم و خشک زندگی کردم حق بدین از این طبیعت کوهستانی فایل شگفت زده بشم. (شاید با مردم اهالی غرب تگزاس و نوادا همزاد پنداری کنم)
نامبرده طی روزهای گذشته با موارد مختلفی مواجه شده که بشدت تضاد هستن، بعضیها اصلا به زندگی من ربط نداره و فقط باید آگاهانه تلاش کنم ایگنور کنم، اگر چه توی محل کار من اتفاق افتاده ولی دغدغه من نیست، پس من باید فقط اعراض کنم ازشون، و بخشی دیگه به پاشنه های آشیل خودم و عزت نفس و احساس لیاقت ربط داره که همت مضاعفی میطلبه برای کار کردن روی خودم.
منجمله این تلاشها همین نوشتن کامنت هست که چند وقتیه خیلی کم شده و الان دارم تلاش میکنم بازم بنویسم. باشد که رستگار شوم.
اون هلی شات درون و پرواز روی دریاچه و به تصویر کشیدن اطراف خیلی جالب و دیدنی و جذاب و خواستنی بود. و اون شورولت تاهو بسیار زیبا، که البته به شخصه کادیلاک اسکالاید رو ترجیح میدم ، بقول آمریکایی ها کدی. و اون داج رم 1500 که بازم اف وان فیفتی رو بهش ترجیح میدم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سرزمین پر از نعمت و ثروت و فراوانی و این انسانهای ارزشمند.
راستی اسم اون آهنگ (Smoky Mountain Rain) اثر Ronnie Milsap بود ولی توی سایتهای داخلی پیداش نکردم و حسش نبود از سایتهای خارجی دانلودش کنم.
یه وقتهایی یه چیزایی رو میخوام منجمله همین آزادی استفاده از اینترنت و خرید و دانلود آهنگ های مورد علاقه ام و بعداً طبق گفته های استاد در دوره ارزش تضاد و دوره عزت نفس انسان از طریق مواجهه با تضادهای زندگیش به وضوح میرسه که دقیقاً چه چیزی رو میخواد. (اونجا استاد بهش میگه: قانون وضوح از طریق تضاد)
همین فایلهای سفر به دور آمریکا به نوعی میتونه یه وضوح بهمون بده در قیاس با تضادی که فعلا داریم در اون زندگی میکنیم و این موضوع ما رو هل بده به طرف خواسته هامون.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر هر ذره از نعمات و رزقی که بی حساب و از جایی که فکرش رو نمیکنیم هر روز بهمون عطا میکنه. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
سلام و درود به شما جناب حافظان گرانقدر. از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت پر از مهر و محبت تون، به روی چشم تمام تلاشم رو میکنم که به توصیه شما عمل کنم و از مدار توحید فاصله نگیرم و تمرکز بذارم روی آموزشها.
این مصرع «گفتم شراب وصل به اوباش میدهند؟ گفت: بنده او باش می دهند!» خیلی زیبا و پر از معنی و پر از امید بود. بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود فراوان به رسول جان برادر عزیزم. الهی که در پناه رب العالمین همیشه همیشه حال دلت عالی عالی عالی باشه ، در کنار خانواده محترم تون. از محبت شما و زن داداش خیلی خیلی متشکرم. هزار ماشاالله به دختر گلی تون چقدر زیباست، خدا حفظش کنه، و خداوند شما رو برای همدیگه نگه داره. از خداوند میخوام این آیه رو باور ذهنمون کنه و بر روح و جانمون حک کنه «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» همیشه یادمون باشه خداوند بینهایت بینهایت مغفرت دهنده و بینهایت بخشایشگر نعماته.
رسول جان از صمیم قلبم برای شما و خانواده محترمتان نعمت و ثروت و آرامش و رحمت خداوند رو خواستارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق ومتنعم باشید.
بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما. الهی که همیشه همیشه حال دلتون عالی و توحیدی و مثبت باشه. هزار ماشاالله به دختر گلی تون، خدا حفظش کنه.
از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم. امیدوارم که خداوند جوری منو هدایت و حمایت کنه و در مدار توحید موفق بداره و منو نجات بده و حفظ کنه تا بتونم برای اعضای خانواده ام در این سایت انگیزه بخش باشم و قلبم جایگاه الهامات الهی باشه، تا بتونم بنویسم.
باور کنید منم از خودم نیست. بقول حافظ «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم» خداونده که بهمون لطف میکنه و کلامش رو بر زبانمون جاری میکنه وگرنه اعتبار این کامنت ها هیچی با من نیست.
بانهایت احترام با این جمله شما موافق نیستم که نوشته بودین (حالا یکی مثل من برای شما کامنت بنویسه و بخواد ازتون قدردانی کنه خدایی کارسختیه)، مگه من کی ام؟ منم یه بنده خدا مثل همه انسانهای عادی، جایگاه همه مون نزد خداوند به یک اندازه است، و همه مون به یک اندازه به رب العالمین دسترسی داریم.
من یبار جهت خنده دوستان و آرامش خیالشون هم که شده باید با لباس کار عکس بگیرم بذارم عکس پروفایل تا دوستان ببینن این حمید امیری بخدا یه آدم معمولیِ معمولیه، پر از دیوونگی ها و شیطنتهای خودش. تا این خانواده عزیزم باهام احساس راحتی کنند. اینقدر دوست دارم کامنت های دوستان رو به موقع پاسخ بدم ولی هر بار به دلایل مختلف وقت کم میارم. من مشتاقم از دوستانم کامنت دریافت کنم، باور کنید من توی خوابم هم نمیدیدم خداوند خانواده ای این چنین عزیز و دوست داشتنی بهم هدیه کنه.
به راحتی و به آرامش خیال بنویسید هر چی دوست داشتین، این سمت صفحه کامنت یه بنده خدایی نشسته که از دریافت کامنت دوستانش خدا رو شکر میکنه. کامنت شما و رسول جان بسیار بسیار منو ذوق زده کرد. از هر دوتون سپاسگزارم (داداش و زن داداش عزیزم)
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
نوشته های شما مثل همیشه عالی أست و من این همه اطلاعات شما در زمینه های مختلف هواپیما، ماشین ، صنعت و سیاست و تاریخ و … را تحسین می کنم ، نوشتن شما و تسلط به ایه ها و تسلط به اشعار مختلف را تحسین می کنم . شما بی نظیر هستید . من مناجات اول هر کامنت شما را بسیار دوست دارم و انها را در فایل جدا کانه به اسم نیایش با خدا ذخیره کردم و هر دفعه هم بهش اضافه می کنم خواندن انها پشت سر هم خیلی حس خوبی میده .
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون.
الهی صد هزار مرتبه شکر که خداوند کامنت منو مایه احساس خوب و مثبت دوستان و اعضای خانواده ام قرار داد، از شما سپاسگزارم. امیدوارم خداوند بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی به زندگی شما عطا کنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را که از سوی پروردگارشان به آنان نازل شده برپا می داشتند، بی تردید از برکات آسمان و زمین بهره مند می شدند. از آنان گروهی میانه رو و معتدل اند، و بسیاری از آنان بد است آنچه را انجام می دهند. (مائده66)
ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگار، بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند. (مائده67)
سلام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق فراوانِ فراوان از روشنی قلبم به استاد های نازنینم و اعضای خانواده توحیدی قشششنگم
صدای سعیده رو میشششنوید از شیفت صبح ،استیبل،با لذت،پر از رحمت خداوند، وسط مدارِ آسونی ها …
درحالیکه ده تا تختمون پراز مریض های بدحاله و کلی پیگیری های شیفت صب،سعیده دوتا مریض داره یکیش استیبل ،یکی دیگه هم باید با اعزام هوایی بره به امید خدا تهران و فقط منتظریم هلیکوپتر بیاد …
نمیدونم تا کجا میتونم بنویسم و برام کاری پیش میاد یانه ،اما نمیزارم قسمتِ کمالگرای سعیده غلبه کنه و لیاقت صلات رو ازم بگیره …
این روز ها، همه چیز بسی عجیب غریب و قشنگه..
هوای خنک شهریور ماه نوید رسیدن پائیز رو به ارمغان آورده …و البته ماه مهر … ماهِ سعیده
دارم نزدیک میشم به زمانی که به ندای شیرینأَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ فرمانروا با بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ پاسخ دادم .
و از آغوشش پریدم به زمین و جهان مادی …
و بعد از سی سال، به امید خدا …قراره این قشنگترین فصل پائیز زندگیم تا به اینجا باشه …
چون من بالاخره صاحب خودمو پیدا کردم و تونستم به نورش وصل بشم …
و دیگه توی این دنیا هیچ چیز قشنگترین ازین وجود نداره…
پیدا کردن نورِ خداوند=احساس خوشبختی بی قید وشرط
احساس خوشبختی بی قیدوشرط=زندگی در لحظه
زندگی در لحظه=امیدو عشقوآرامشو رهایی
دیگه وقتی آدم به اینجا میرسه،رها میشه از مقصد و نتیجه و از مسیر لذت میبره …
و همین رهایی باعث میشه نتایج خود به خود وارد زندگیت بشه …
مثل چی؟
مثل اینکه من اینجا نشستم پا رو پا گذاشتم…نامه ی انتقالیم رو توی کارتابلم چک میکنم میبینم داره بدون هیچ فرسی قدم به قدم جلو میره توسط دستان نازنین خداوند …
درحالیکه بقیه روزی صدبار بهم میگن،تو باید روزی هزار بار برای هر مرحله،زنگ بزنی تا کارت رو انجام بدن!
به قول استاد :اونا دروغ نمیگن!ولی منم دروغ نمیگم!
اونا دارند اتفاقات مدار خودشون رو تجربه میکنند و من مدار خودمو …
بازم به قول استاد تو قدم نه :
وقتی روی خودت کار میکنی ،جهانت از جهان خانواده ت،دوستت،همکارت جدا میشه …تو یک سیاره و یک کشور و یک شهر و یک محله دارید زندگی میکنید،اما توی یک مدار جدا با اتفاقات متفاوت …
این میشه که بچه ها میرن سر ویزیت ،اغلب دارند بحث بی مورد میکنند با پزشک و آخرشم به دلخوری ختم میشه …
بعد من با پزشکی رفتم ویزیت که وارد بخش شد با لبخند گفت سلااااام ،حاااالتون چطوررره؟ گفتم عااالی ،گفت خدااااروشششکر منممم عاااالیم …
پزشکی که وقتی ازش سوال شخصی بپرسی و بگی ببخشید وقتتو گرفتم میگه من کار ارزشمندتر ازین ندارم که جواب شمارو بدم …
به قول استاد:توی این جهان دو قطبی ،همه چیز هست،مهم اینکه ما چی رو میخوایم و داریم به چی توجه میکنیم؟
سلام سعیده جان قشنگم. چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم. خدا رو شکر می کنم برای حالی که داری و مداری که توش هستی.
خیلی تحسینت می کنم به خاطر این نتایجی که برای خودت رقم زدی.
سعیده عزیزم امروز اتفاقا یادت کردم. در بخش آی سی یوی بیمارستانی در تهران که برادرم یک ماهه اونجا بستریه.
رفته بودم عیادت که کلاً از پشت شیشه نمی شه مریض رو دید، مخصوصا اگه مریض مثل برادر من از نظر هوشیاری وضعیت مناسبی نداشته باشه، دیدار و مطلع شدن از حالش سخت می شه.
ایستاده بودم که یهو پرستار بهم اشاره کرد که برم دم در آی سی یو. وقتی رفتم گفت که باید برای انجام یک کار پزشکی ازم رضایت بگیرن. گفتم باشه. و در زمانی که منتظر بودم کارها انجام بشه و نامه رو آماده کنند که انگشت بزنم، بهم گفت بیا برو مریضت رو ببین. من مونده بودم. چون پرستارهای این بخش حتی وقتی همراه ها التماس هم می کنن، نمی ذارن کسی بره داخل آی سی یو. (و البته که به لحاظ پزشکی کار درستی می کنن.)
خلاصه گان پوشیدم و رفتم و برادرم رو دیدم. بعد اومدم از حالش پرسیدم که چرا روند بهبودی بسیار کُنده، چرا یک ماهه تغییر محسوسی نکرده و با این همه آنتی بیوتیک هنوز عفونت داره و…(سوالی که بارها از دکترها و پرستارها پرسیده بودم ولی قانع نشده بودم)، بعد ایشون با حوصله و مهربونی و محبت و لطف انقدر دقیق و قابل فهم و با جزئیات بهم توضیح داد که خیلی آروم شدم. و با اینکه در واقعیت هیچ چیز تغییر نکرده بود، با حال خوب اومدم بیرون.
اون خانم پرستار انقدر با خودش در صلح بود و انقدر حالش با خودش و جهان خوب بود که همهش فکر می کردم اسمش باید سعیده باشه. :)
و در تمام مدت داشتم توی دلم خدا رو شکر می کردم که اینطوری دستان خودش رو برای کمک به من و آرامش دادن بهم می فرسته.
و خیلی یادت افتادم سعیده جانم. برات بهترین ها رو از خدای وهاب و رزاق طلب می کنم. روی شونه های خداوند سوار باشی و همین طور در مدار سلامتی و آسونی و زیبایی و ثروت لذت ببری عزیزم.
لذت بردم از حرفات دقیقا اون جا ک گفتی موقع دیدن اون خانم باردار قیافت دیدنی شد یاد خودم افتادم اول واقعا فک میکردم یه چیزیه تو دلش گذاشته ک اگه افتاد غرق نشه :)
یه خسته نباشید و کلی تحسین نثارت میکنم سعیده ی عزیز که با اینکه سرکاری ماشاالله به این همه انرژی و عشق و اینهمه حرفهای ناب و این تمرکزی که دارید آفرین بهتون ..مرسی بابت حرفهای قشنگتون من واقعا انرژی گرفتم و حس و حالم جا اومد از این صحبتهاتون ..خداروشکر میکنم بابت نتایج قشنگی که گرفتین امیدوارم همیشه موفق باشی و همینجور نظرات وکامنتهای زیباتون رو بخونیم و انرژی بگیریم ازتون
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر، شایسته خانم و همسفران عزیزم
سفر به دور آمریکا _ قسمت 17
باز هم سفر و باز هم جاده! سفر و جاده دو یار و دو همراه همیشگی هم هستند که نمیتوان هر کدام را بدون دیگری تداعی کرد.
الان که دارم این کامنت رو مینویسم تازه از بیرون برگشته ایم و اولین کار من پس از ولو شدن رو تخت، نوشتن کامنت این جلسه است!
خدا رو شاکر و سپاسگزارم که در مسیر دیدن و تجربه این زیبائی ها هستم. هر چقد چشم و ذهن ما به دیدن این زیبائی ها عادت کنه، طبق قانون بدون تغییر خداوند زیبائی های بیشتری را دریافت خواهیم کرد.پس هر چقدر چشم و دل بسپاریم به دیدن این زیبائی ها و تحسین این زیبائیها کم است!
چشمانم را میبندم و با خیالم در زمان سیر میکنم و خودم را در پشت این فورد آلبالویی خوشرنگ و تراکمپر پشتش تصور میکنم و پا روی گاز به جاده میتازم و این منظره های زیبا و درختان سرو دلبر و آسمان نیلی که خودش را با ابرهای سفید تزئین کرده است و ترکیب فوق العاده ای ساخته که فقط میتوان شکرش را بجا آورد و غرق لذت و احساس خوب شد. خدایااا شکرررت بابت اینهمه نعمت.
سفر یه شعره، سفر یه قصه ست!
سفر رهایی ازفصل غصه ست
بامن سفر کن دریا به دریا
ساحل به ساحل تا اوج رویا
سفر عبور ازمرز تکراره
هرجای تازه دنیایی داره!
پرنده ای باش با بال پرواز
پر کن فضارو باشعر و آواز
کاشکی تو باشی هم سفر من
تا بی نهایت بال و پر من..
اینم آگهی بازرگانی ذهن من که وسط کامنت بصورت خودجوش پلی شد (ایموجی خنده پیشانی عرق کرده، آقا نخندین ناظر ایموجی داریم امتیاز میده الکی گواهینامه تحت لیسانس نامیده باز اینوجی دندونها قروچ کرده رو هم)
حرفای مریم جان رو باید با طلا نوشت! واقعا طبیعت ما رو میکنه از هر چیزی که بهش وابستگی داشتیم و آرامشی میده که نمیشه با هیچ چیزی عوضش کرد. امروز برنامم این بود که برم امیر دشت در محدوده مال قو و کلار آباد تا باورهای ثروتمو قویتر کنم و دخترمم با دیدن این ویلاهای لاکچری باورهای مثبت تری پیدا کنه. کسانی که به این شهرک رفتن یا تصاویرشو دیدن می دونند ویلاهای این شهرک فوق لوکس هستند و هر کسی رو آنجا راه نمیدن و من یکبار موفق به دیدن این شهرک شدم و کلی فیلم تو گوشی دارم ازش که همواره نگاه میکنم و یه قسمت کوچکی از فیلم رو در پروفایل تلگرامم گذاشتم که همواره داشته باشمش. خلاصه تو مسیر این فکرها می اومد ذهنم که اگه راهت ندادن چی؟ و هممون میدونیم وقتی یه فرکانس نامناسب رو با قاطعیت و ایمان قطع نکنی نتیجه چی می شود!
نتیجه این شد که دنیا طبق قانون موارد بیشتری از همان فکر و فرکانس رو به من نشان داد بگونه ای که توجهم به تابلوهایی که در ورودی شهرک نصب کرده بودند افتاد که نوشته شده بود ورود فقط برای ساکنین و شرکت پیمانکاری مجاز است. که این باور را در من تقویت کرد که امروز راهی به این شهرک نداری! با چنین عدم اطمینان و فرکانسی وقتی به ورودی و قسمت نگهبانی نزدیک شدم بلافاصله گیت ورود برای من باز شد ولی چون خودم باور ثروتم مشکل داشت توقف کردم! و خودمو لایق ورود ندیدم در حالی که نگهبان گیت بر خلاف خودم این تصور را نداشت! خلاصه با شک و تردید من، نگهبان هم به شک و تردید افتاد و خواسته من انجام نشد. با خودم گفتم الخیر فی ماوقع شاید این اتفاق داره به من گوشزد میکنه که باید سراغ اصلاح باورهای ثروت سازم برم و شروع این دوره ها رو در اولویت قرار بدم. از طرف دیگه گفتم من که هر سال حداقل یبار میام شمال، سال دیگه دخترم یسال بزرگتر شده و درک بیشتر و بهتری از محیط اطرافش داره و اگه امسال میرفتیم داخل شهرک ممکنه دیگه به این زودی ها تو برناممون نباشه و نذاشتم احساسم بد بشه و گفتم حالا که نزدیک متل قو ام بذار برم جنگل تیلاکنار و نهار رو آنجا صرف کنیم . به سمت تیلا کنار راه افتادیم و پس از طی مسافتی متوجه شدم نسبت به چند سال پیش که اومده بودم شرایط تغییر کرده و بارندگی های اخیر امکان رفتن به بالای مسیر رو نمیده . زمین هم بعلت بارندگی های زیاد دیشب کاملا خیس شده بود، باز میخواست احساسم بد بشه و نجواها میگفت که چرا برنمیگردی مجتمع محل اسکان؟ باز دیدم این ذهن چموش میاد شرایط و سیاه جلوه بده، گفتم من از این جنگل بزرگ یه گله جا میخوام که کبابمو برقرار کنم و کباب پز ذغالیم رو همراهم دارم و خیس بودن زمین مانع درست کردن کباب من نمیشه و این یه گله جا هم خداوند برای من پیدا میکنه که بچه ها سفرشونو بندازن. نتیجه این گفتگوی ذهنی این شد که به یک مسیر فرعی هدایت شدم که هیچ کسی نمیرفت چون یذره از مسیرش خراب بود ولی دیدم من میتونم این تیکه رو رد کنم و وقتی از آن گذشتم دیدم بقیه مسیر عالی بود و وقتی ادامه دادم مسیر رو به جای خلوت و دنج و بکر هدایت شدم که براحتی میشد سفره انداخت و ویو عالی ای هم داشت. از این انتخاب خیلی خوشحال شدم و تا تدارک و مقدمات اولیه نهار آماده بشه از فرصت استفاده کردم و مسیر رو پیاده ادامه دادم. صدای چهچهه پرندگان و درختهای زیبای سر به فلک کشیده و نور آفتاب و مسیر دنج و خلوت منو یاد تریل های پیاده روی انداخت، آنقدر غرق شکرگزاری و لذت بودم متوجه نشدم خیلی دور شدم از بچه ها و وقتی خانمم زنگ زد بهم که کجایی دیگه از ادامه مسیر منصرف شدم و بیشتر فاصله رفته رو که 2 کیلومتر میشد دویدم تا زودتر برگردم و نگرانشون نکنم. بعد نهار و خوردن چایی رفتیم نمک آبرود که شینا هم شهر بازی رو تجربه کنه کودک درون خودمم دلم میخواست سوار سورتمه بشم و این تجربه رو دو نفری داشته باشیم (ایموجی چشمک) در حین ورود از هر گیت که عبور میکردیم نوشته بود تله کابین بسته است و بلیط نمی فروشند. به آخرین گیت که رسیدیم نوشته بودن سورتمه هم بلیط نمی فروشند. ولی اینبار قضیه فرق میکرد، تجربه قبلی و حال خوبم سبب شد این جمله حال منو بد نکنه، به مسئول پرداخت ورودی با شوخی گفتم من دارم میرم سورتمه سوار بشم اگه راهم نمیدین برگردم زحمتتون ندم؟! اونم گفت والا گفتن بلیط نمی فروشند! بلافاصله یه آقایی کنار دستش بود و داشت با گوشی صحبت میکرد اومد جواب و گفت نه آقا حله الان گفتن بلیط فروشی رو از سر گرفتن مگه اینکه بارون بیاد متوقف کنن و ما گیت رو رد کردیم و دخترم که همواره باورهاش از من بهتره بهمون گفت من میدونم بارون نمیاد و ما بعد حدود یساعت بودن در صف که اونجا هم پشت سر چند آقا و خانم باحال که پارتنر هم بودن افتادیم و کلی برامون خوندن و حرکات موزون انجام دادند ما هم همراهیشون کردیم و کلی براشون کف زدیم و بقیه کل می کشیدن و کف میزدن و همخوانی می کردن و تا مامور میومد تذکر بده آهنگ های حماسی و مذهبی پخش می کردن طوری که خود ماموره هم روده بر شده بود و کلی خندیدیم و نفهمیدیم زمان چطوری گذشت.
چند خانمم پشت سر ما با لباس محلی اومده بودن و حرف میزدن من خیال کردم بلوچ اند تا از یکیشون سوال کردم از کجا تشریف آوردین و بر خلاف انتظارم گفتن از بندرعباس! بی درنگ یاد استاد عباسمنش افتادم و با خودم گفتم این سفر فرقش با سفرهای قبلی برایم این بود که دارم قانون رو در اتفاقات و لحظه لحظه های سفرم میبینم و تفاوت فرکانسی ای که با قبل دارم اینه که &کاملا ردپای فرکانس هایم رو میتونم ببینم!_ و اینگونه هی داره برام قانون تداعی و تداعی میشه.
تو مسیر برگشت یکی از فایلهای استاد و باز کرده بودم و گوش می دادم که یاد کامنت خودم برای سعیده شهریاری (نورانی) افتادم که قبل از سفر نوشته بودم چقدر دلم تجربه باران در تابستان رو می خواهد و دیدم در این چند روزه اینقدر باران باریده که برای مردم خود شمال هم غیر منتظره بود ( دوستان شمالی میتونند این حرف منو تائید کنند) و گفتم خداوند دارد چگونه به فرکانس ها و درخواست های ما پاسخ می دهد. و این مرا به ادامه مسیر بیشتر تشویق می کند و به کنترل ورودی ها و فرکانس هایم بیشتر هشدار می دهد.زیرا در این مسائل به وضوح رسیده ام.
نمیدانم از کجا شروع شد و به کجا ختم شد ولی دوست داشتم حرفا و اتفاقات امروزم که برای خودم درسهای زیادی داشت رو با عزیزانم به اشتراک بگذارم و حسن ختامی باشه بر پایان بخش اول سفرم و فردا به امید خداوند این مکان زیبا را به مقصد رشت ترک خواهم کرد.
زیبایی ها و درس های ادامه این قسمت از سفرنامه را از کامنت های دوستان خواهم خواند و صحبت خودم را کوتاه میکنم. در پناه خداوند عزیزان.یا حق
من که با ریتم و آهنگ خوندمش و کلی کیف کردم برادر، دستمریزاد.
سید جان ما هر چه داریم یاد میگیریم از حضور پر نور و برکت و ارزشمند عزیزان دلی مثل شماست و من ازین بابت قدردانتان هستم و سپاسگزار خداوند برای این سایت بهشتی و فرشته های نازنینش.
راجع به جزوه یه چیزی از قول شینام خدمتتون بگم صورت ماهتون به لبخند باز بشه. تو این مسافرت من دفتر شکر گزاری و دفتر دوره کشف قوانین رو همراه داشتم و هر صبح زود میرفتم ساحل و شکرگزاریمو می نوشتم. و یا گاهی وقتا دفتر نت برداریمو می خوندم، یروز بهم گفت بابا این دفتر و واسه کسی مینویسی؟ گفتم نه بابا اینا رو برای خودم مینویسم تا راحتتر درس هامو مرور کنم.
بعدش بهم گفت یروز اینها رو مثل کتاب بذار کتابخونه ها تا بقیه هم استفاده کنند و افکارشون مثبت بشه! تو دلم خندم گرفت و بهش گفتم چرا که نه! شاید این اتفاق افتاد.
یا یه شب که شینا رو برده بودم شهربازی مجتمع گفتم از فرصت استفاده کنم و مرور کنم نوشته ها و نت هامو که یکی از والدین بچه ها تا منو دید گفت آفرین پسر خوب درس هاتم آوردی اینجا؟! منم در کمال خونسردی بهش لبخندی زدم و گفتم آره حاج آقا ما دائم الدرسیم. یا صبح ها که شکرگزاریمو مینوشتم میپرسیدند کتاب مینویسی یا نویسنده ای یا خاطرات اینجا رو مینویسی؟ و من چون میدانستم در فرکانس این حرفها نیستند سر بسته جوابی میدادم که کنجکاو نشن و صحبتشونو ادامه بدن و اون لحظات زیبا رو از دست بدم. در پناه خدا باشی حبیب خدا، بهترینها روزی زندگیت،یا حق
در اماکن مقدس و هرجایی که فضایل بر رذایل غلبه کردند ، دیگه احساسات منفی و حسادت جایی ندارند
همه ما برای رقابت و مسابقه که اینجا نیستیم اتفاقاً برعکس از هم یاد میگیریم و به هم کمک میکنیم و هر کس به هر نتیجه و دستاوردی میرسه باعث افتخار و مشوق بقیه میشه و سندی بر درستی قوانین و ایجاد باور فراوانی
ما اینجا خیلی از هم دیگه یاد میگیرم که چجوری با کنترل ذهن و نفس میشه نتایج شگفت آوری گرفت
اصلاً کسی که اهل حسادت و رذایل دیگه ای باشه به اینجا هدایت نمیشه
توحید جاییه که شرک نباشه
حال خوب جاییکه که همه حالشون خوبه و یا برای خوب شدن اومدن
حسادت حتی در یک خانواده هم ممکنه باشه اما اینجا همه با هم هر ارتعاش و هم فرکانسند.
خداراشکر امروز تونستی ذهنتو کنترل کنی و به جاهای خوب هدایت بشی.خدایا صدهزار مرتبه شکرت
خیلی خوشحال شدم که لذت بردید و حالتون عالی تر شده
اون شعری هم که وسط کامنت نوشتی خیلی قشنگ بود
اقا منم میخام سورتمه سوار شممن کلا عاشق هیجانم
منم حس کردم پیشتونم دست و جیغ و کل .جوووووون منم میخام
کفتمه یاد یه چشته وتی دوس داشتم منی سوار سورتمه بوم وتم ارات تعریف بکم فقط و مه بخنی
نام اردبیهشت چیمنه تهران مال داداشم بعد یه روز چیمنه پارک کنار پارک شهربازی داشت
برارزایلم اصرار کردن بریم شهریازی بعد ماشینله هس بچیله سوار مون منی جو گیر بیم وتم اقا منی باید سوار بومزنداداشم وت ازاده و خاطر خوی اویشه وتم اقا دوس درم
خلاصه برارزا گپم سوار یه ماشین بی
منو عسل برارزا بویجکم سوار یکه
و خیرا هاتم بومه رانندهاقا اقره دانه نام پشت ماشین و نوا ماشین فرمان نمچرخیا منی تا ماتم یه حرکت بکم یکه تر مات شق و پشت نام ماشینینی فک که مه فقط و سر جام بیم هرکه و اولا مات مکوتایه نام ماشینهیه دفه عسل بیه گیره اقره گیرست که ماشین ایمه متوقف کردن پیاده بیمنینی داداشم فیلم گردوی فقط مخنیایمن و رانندگی مه
بعد عسل که ارام بی داداشم وته مسیوله که ایمه زودتر متوقف بیمنه بیل ای دته سوار کم اویش قبول کرد یکم عسل اراما بی
هر وت عمه بلد نیست کلی منو زدن
با ماشین زدن تو سرم
دلت شاد باشه
رشت خیلی قشنگه نرفتم ولی تعریفشو شنیدم و انشالله به زودی هدایت میشم به جای منم خوش بگذرون
الان که ای کامنته ارات نیسنم یکی دو ساعته رسی مه سه رشت.
رشت هم شهر قشنگیه وله اطرافه جوره انزلی و فومن و رود خان و ماسال و السبلنگاه خیلی زیباسن . مه رشت اره یه انتخاب کردم که هم نصفه ره یه طی بکم و هم نزیکه انزلیه عره خرید بچمه منطقه آزاد انزلی عره خوم و منالیل خرید بکم.
جات خالی کواوه ده جنگل فره چسبی کاش بتنسام عکسیله نشانت بدام هه لذت بیه و هه تام خخخ
کلا خوشم نیای آیم دم گرم و باحاله گیت، یه نعمته کمه نیه! عره یه دوست دیرم، باور کیت دو صفه دریژ سورتمه چند نفر باحال کلمان و سره کیف هواردن و کله دس کتایم و قر دایمن و روز لذت داره ارامان رقم خوارد و کله خنسیم یه خوی بین ورد آیم باحاله.
ان شااله خوتیش وه تجربه هر چه دلت خوازه برسیه و کله لذت بوی. دی مردی نیسانم احساس بهتره پیدا کم وردت ایشم. ایوت وه خنه و دلت همیشه شاد و خوشال بو عزیز .یا حق
والا تصور مه هم یه بی که شمال جای تفریحه وله یبار که چیمه منطقه آزاد انزلی، و جنس خریم دیم چنه جنسیله اصل و با کیفیته وه ای خاطره تصمیم گردم امسال توقفه ده رشت باشتوم و هم رشت بینم و هم یسر بچمه خرید ده منطقه آزاد انزلی که نزیکه رشته، ان شاالله دفعه تر چیته شمال بنه برنامت، یهم بیشم منطقه آزاد کله سرگرمی دیره و راحت یه روز تنی ده بگردیه و لذت بوی آکواریوم گورای سرپوشیده هم دیره که خیلیه جالبه، راجع وه او خواستت هم تنی کامنت رضوان ده جواو کامنت یکه ده دوستان ده وسط مرداد توجه بکیه و ده او طریقه پیدا بکی.
راجع وه کواو هم بیشم کواو فقط کواو خومان کردیل وه قول سریاله نون خ کواوه ها کواااو خخخ
سپاسگزارم که توضیحات کامل درباره خرید ده بندر انزلی و رشت دایت حتما ای بار امید خدا خرید میلمه نام جز برنامله ام
اقا در مورد او خواسته فک که قضیه پیدل کردن سوزن و نام انبار کاههمه الان شکتم درم گرگیری کم بعد تونی هایته سفر خوشگذرانی
خو مه الان درم اماده مسابقات خانه تکانی جهانی موم انقد بدنم اماده بیه صویش برال مانه مال ایمه دی شکت در شکت البته لذتیش درهسر راست اسم فایل یا لینک کل ک خوم دندم نرم پیدای کمگیان تو که فره دوست درم فره شکتم و اصلا نیکیشم بچم تمام فایلل یه ماه پیش هزار گله ایه خدا بخونم
اگ لطف بکی اسم فایل یا کامل لینک کل که ممنون موم و دعاگوتم
خخخ
در مورد کاواویش ولا کاواو خومان مزه دره منیش فره کاواو دوس درم
او دوسمه پس و چشت داشتن همیشه خو کاواو ده کردن بعد یه شو دوز کردون روله نخواردو وت کفتمسه یاد تو فره دوس دری و گلوم نجیسه خواو وتمه کاش ولا بیایت خوم بیشتامه دمتوتم نهاتت نگره مه بیام سیر مخواردم وت دلم ناتیه البته خواردو کمه خخخ
خدا قوت ده خانه تکانی، یه هم جز رسم و رسوم ایمه کردیله که ساله دو بار باید خانه تکانی بکیم خخخ. ده مورد او چیشته که وتی فایل گربه چکمه پوش بی که رضوان اره حل کردن مشکل پاکیزه بارکزی یه ریه خه سه وره تو هم ده او طریقه اقدام بکه تا مشکل حلو بو. کواو خومان هر کنجگه اندازه یه سیخه بقیه سه،خخ والا وه خدا. وه بختم قصه خوه وه کردیه، جای ایوه دو گله عوضی بیه خخخخ
اسدالله عزیزم سلام چقدر کامنت هایی که بچه ها از سفر کردن خودشون مینویسن من رو به وجد میاره ،اشکمو در میاره
خوش بحالتون که یه فرشته کوچولو دارین که نماد بارز خواستن و شدن رو در لحظه جلوی چشمت اجرا کنه،خدا حفظش کنه،واقعا جهان به همین سادگی و آسونیه ایمان قلبی داشته باش که خدا همه جور بساط عشق و حالت رو فراهم میکنه ،اونم به بی نقص ترین شکل ممکن انجامش میده مثل فرشته کوچولوی شما که به یقین گفت من میدونم بارون نمیاد چقدر عشق کردم با این سبک یقین و ایمان
اسدالله عزیزم بی نهایت کیف کردم خداوند کیفتو کوک تر کنه
باور کنید روزی نیست که من خشکرگزار خداوند بابت وجودش در زندگیم نباشم و درسی ازش نیاموزم!
هر جا که من یا مادرش داریم خلاف قوانین عمل میکنیم بهمون قانونو یادآوری میکنه و شخصیت شوخ و پر شور و نشاطی داره بگونه ای که هر کسی میبینتش عاشقش میشه و اینو خودش هم بهمون میگه خخخ
توی مجتمع نوشهر که بودیم همه بچه ها برای شب بعدش باهاش قرار میذاشتن که فلان ساعت بیا شهر بازی با همدیگه بازی کنیم و جالبه خودش به هیچکسی وابسته نیست یا مثل بچه های دیگه رو چیزی اصرار و قفل نمیکنه. خلاصه من احساس نمیکنم دخترمه و همیشه مثل یه همراه یه فرشته از بودنش کنارم لذت میبرم.
من این گفته استاد رو که بچه ها بیشتر از ما در مسیر درستند و بیشتر از ما به خداوند نزدیکند رو با پوست و گوشت و استخوانم درک و لمس کرده ام و در زندگی دخترم مشاهده کرده ام.
ممنون پوریاجان بابت کامنت قشنگت، براتون برآورده شدن هر آنچه در دل دارید را آرزو میکنم دوست عزیز.در پناه حق
زهرای عزیز امروز وارد استان زیباتون و شهر رشت شدم و چقدر کامنت شما برایم لذت بخش و بموقع بود و از دیدن کامنتتون خوشحال شدم . خدا رو شکر که با یه فرشته نازنین دیگه در این مکان بهشتی آشنا شدم و احساس خوبی که به اینجا داشتم رو چند برابر کرد.
خدا رو شکر سفر امسالم متفاوت تر از سفر سالهای قبلم بود و کاملا احساس کردم که رشد کردم و مدارم ارتقا یافته. امروزم که هوای رشت دلبر بود و شما میتونید تائید کنید که هوای خنک و ابری لذت سفر ما رو چند برابر کرد و دائما منو همسرم حرکت ابرها رو کوههای سرسبز مسیر را دنبال می کردیم و خدا رو بابت اینهمه زیبایی شکر می کردیم.
یه چیزیم بگم خدمتتون که برام باز ردی از فرکانس هایی که میفرستم رو نشون میده و آن این بود که دیروز که داشتم مهیای ادامه سفر به سمت رشت میشدم با خودم گفتم چرا هیچکسی تو سایت ندیدم از رشت باشه یا کسی نمیگه از کدوم شهره در کامنت هاش و امروز کامنت شما عزیز دل خداوند رو دیدم و جواب فرکانسم رو گرفتم.
آرزو میکنم در شهر باران، شهر زیبائی های خداوند غرق نعمت و ثروت و شادی باشید دوست عزیز.یا حق
سلام و درود اسداله عزیز،،،،ممنون از کامنتت عالی بود،،لذت بردم از توصیفت در سفر،،ی جوری توصیح میدی انگار من خودم اونجا بودم ،،و قشنگ حسش کردم،،اگ رفتی رشت،،حتما قلعه رودخان برو اگ نرفتی،خیلی زیباس،،مسیر پیاده روی تا بالا قلعه زیاده،1400 تا پله داره،،ولی زیباس،،خیییییلی زیباس،،اگ رفتی منو یاد کن،،پارسال اونجا بودم،،اون موقع دخترم (دریا خانوم)10 ماهش بود،،بغلش کردم تا بالا رفتمو برگشتم،،تو مسیر همش خواب بود،،اون بالا بارون گرفت از خواب بیدار شد،،اینجور ک فهمیدم،شینا خانومم پایه اس،،برید تا اون بالا،،خوش بگذره..
ممنونم از همراهی همیشگیتون حمید جان و پیشنهادی که دادین. خدمتتون عرض کنم بیشتر شهرهای استان گیلانو رفتم بعضی هاشونم چند بار رفتم مثل همین قلعه رودخان یا ماسال و السبلنگاه ولی هر چند سال یکبار که باز هم میرم کلی لذت میبرم و خاطرات برام تداعی میشه. مثلا همین قلعه رود خان رو نه تنها تا قلعه بلکه تا اب انبارها و دیواره بالایی قلعه هم رفتم و واقعا اثر بی نظیر و محیط شادی رو آدم آنجا تجربه میکنه و خوشحالم که شما هم آنجا رو همراه گل دخترتون دریای زیبا تجربه کردین، آرزو میکنم دائما غرق زیبایی و نعمت و ثروت باشید دوست عزیز.یا حق
خوشحالم ک ب مسافرت های عالی هدایت شدین و دارین با خانواده ی عزیزتون کیف میکنید
ی موضوع خوبی ک مطرح کردین ک نتونستین وارد اون منطقه ی ویلایی بشین من یاد خودم افتادم(واقعا خیلی مهمه کار کردن روی احساس لیاقتمون من امروز هدایت شدم ب جلسه3قدم10عالی بود پیشنهاد میکنم شمام ببینید)
آره خلاصه یاد این افتادم
من چند وقت پیش ب عنوان تمرین عزت نفس میخواستم برم ماشین های گرون قیمت رو قیمت بگیرم و سوار بشم و تستش کنم ببینم چ احساسی داره
تا اونجا رفتم همه ی ماشینام دیدمهر چند جایی ک من رفتم ماشینای کمی بود باید میرفتم ی جای دیگه(ک از بابام پرسیدم گفت باید میرفتی خیابون شریعتی اونجا پره از ماشینای لوکس)ک قطعا میرم اونجا ولی من نتونستم برم از آقای فروشنده بپرسم امکانات و آپشن های اون ماشینا رو و ترس ها ب من غلبه کرد
ولی من حتما انجامش میدم خدا منو هدایت میکنه ب بهترین خیابون شهرمون ک پر از ماشین های لوکس و همه ام برای من کامل آپشن ها رو توصیح میدن و من امتحانشون میکنم انگار ک واقعا میخوام بخرمشون
آره آقای زرگوشی اینم از تجربه ی من ک یادم افتاد دوست داشتم با شما ب اشتراک بزارم
امیدوارم در لحظه لحظه ی سفر ب خودتون و دختر گلتون و خانوم نازنینتون خوش بگذره
ممنونم از لطف و محبت و توجه و تجربه ای که در کامنتتون به اشتراک گذاشتین دوست عزیز.
تجربه و مثالتون این قانون رو برای من بولد میکنه که جهان بیرون ما بازتاب جهان درون ماست
من یکبار تنهایی و به راحتی وارد اون شهرک لاکچری شده بودم و اینبار میخواستم برای تقویت باورهای خودم و دختر و خانمم بار دیگه این شهرک رو ببینم و تفاوتی که این دفعه با قبل داشت این بود که بار قبل من رها بودم و اصلا برایم اهمیتی نداشت که راهم بدن یا نه و اطمینان بیشتری داشتم برای ورود زیرا شهرک های دیگه هم رفته بودم بدون اینکه سوال کنند آقا کجا؟ ولی اینبار یه لحظه این احتمال اومد تو ذهنم که نکنه راهمون ندن و این فکر در چند ثانیه فرکانس بدی رو از من منتقل کرد و جهان فرکانسمو بخودم برگشت داد. در حالی که گیت برای من باز شده بود و نگهبان با صورت و چشم و حرفاش داد میزد که دوست داره منو راه بده با اینکه مسئولیت داشت براش و واقعا هر کسی رو نمیشه اونجا راه داد. و وقتی خودت باور نداشته باشی ، جهان هم باورت نمی کند. و مطمئنم با همه محدودیتهایی که وجود داره من تین توانایی رو دارم که مثل استاد نگهبان رو یجورایی مسخ کنم که گیر نده به من برای ورود و اینم درسی بود که ازین اتفاق گرفتم.
شما هم مطمئنم فرکانستو تنظیم خواهی کرد و این اتفاق به راحتی و احترام و عزت برایت انفاق خواهد افتاد. بهترینها روزیت باشه دوست عزیز.یا حق
چقدر میشه سیر تکاملی و پیشرفت سمت رو تو کامنت هاتون حس کرد یادمه سال پیش همین موقع ها بود تقریبا اولین بار کامنت شمارو خوندم و براتون پاسخ نوشتم ولی اون کامنت کجا و این کامنت کجا هر دو عالی و هر دو بی نظیر ولی این کار کردن مداوم روی خودتون و سایت و نوشتن کامنت باعث شده جنس کامنتهاتون متفاوت تر بشه.این نگاه ریزبین شما به جزییات این نگاه مشاهده گر دقیق شما که میتونید اتفاقات پیرامون خودتون رو شرح بدید طوری که مخاطب خودش رو تو اون محیط حس کنه قابل تحسینه.و اینقدر در مسیر بودن .اینها همه جادوی ادامه دادنه همه جادوی استمراره.میخواستم بگم همیشه از کامنتهاتون بهره بردم و یاد گرفتم و جز کامنتهایی هست که چشمم و ذهنم ناخودآگاه دنبالش میگرده تا بخونه.و اگر هنوز در سفر هستید براتون دیدن شگفتیهای بیشتری آرزو میکنم
کامنتتون برای لحظاتی منو میخکوب خودش کرد و در حالی که با تعجب اسمتونو دنبال دنبال می کردم 608 روزی که عضو سایت شدم برای لحظه ای در ذهنم مرور شد. و چقدر سپاسگزارتون هستم بابت این یادآوری!
تعجب من از این بود که چه طور اسم و فامیل شما رو به یاد ندارم؟! زیرا من عزیزانی که لطف می کنند و لایک یا کامنت میذارن رو معمولا نگاه میکنم و سعی میکنم نظراتشونو در کامنت ها بخونم .
مورد بعدی که برایم جالب بود اشاره ای که به تفاوت و ارتقای مدارم داشتید نسبت به یکسال پیش که چجور شما این نکته و مطلبو بیاد آوردین! احسنت به این حافظه و ذهن قویتان( ایموجی کف مرتب)
من خودم احساس می کردم در یکی دو ماه گذشته مدارم ارتقا یافته ولی نسبت به یکسال گذشته رو تا بحال بهش فکر نکرده بودم.
ممنونم بابت کامنت زیباتون و اینکه کامنت هامو دنبال میکنی، اگه لایک میکردین کامنت ها رو قطعا کامنت های شما رو تا بحال خونده بودم و بیشتر باهاتون آشنا شده بودم.
این کامنتو از شهر زیبای رشت خدمتتون ارسال میکنم امیدوارم همیشه بهروز و کامروا باشید دوست عزیز.یا حق
با نام و یاد خدا، شروع می کنم بنویسم، در حالیکه خودمم نمیدونم چی میخوام بنویسم، فقط میدونم باید بنویسم.
الان داشتم فایل 180 سفر به دور امریکا رو گوش میدادم که استاد این قانون رو تکرار کردن که یهو تو گوشم زنگ خورد:
به هر چی توجه کنم، از جنسِ همونا واردِ زندگیم میشه.
اگه به نازیبایی گوش بدم، چند بار، تو ذهنم هم تکرار شن، از جنسِ همونا وارد زندگیم میشن.
استاد یاداوریِ عالی کردن:
اینکه خیلی واضحه این قانون، ولی یادمون میره.
و اینکه گفتن برای همین به بچه ها یادآوری میکنن کامنت بنویسن پای فایلها و از زیبایی هایی که میبینن و درک میکنن، بنویسن.
این شد که 180 رو متوقف کردم، اومدم 209 تا از قشنگی هاش بنویسم.
بانویِ سالخورده ی مهربانی که بسیار با حوصله است و مهربانانه راهنمایی میکنه.
درود بر همه ی انسانهای مهربون و خوشرو.
محل اقامتِ نزدیک رودخانه، به من این باور رو میده ما آدمها هر جا که بخوایم میتونیم زندگی کنیم، لذت ببریم، تفریح کنیم، مگر اینکه خودمون خودمونو محدود کنیم.
وگرنه جهان و طبیعت، محدودیتی برای ما نمیذاره.
من عاشقِ آسمونم وقتی ابرهای کُپلی داره، تو این قسمت سقفِ پر از ابرهای گوگولی و خوشگل دیدم.
هر کسی با خانواده اش، با دوستاش داره تو رودخانه لذت میبره بدونِ توجه به دیگری، چه لذتی داره آدم بتونه با خودش لذت ببره و راحت باشه، در صلح باشه.
بعضاً دیدم تو ویدیوها که مردمِ امریکا، با کمترین و ساده ترین شرایط هم تفریح میکنن.
این نشون میده با خودشون در صلحن و سخت نمیگیرن جهان رو.
آفرین به هر کسی که این نگاه و باور رو داره و داره زندگیش میکنه.
منم دوست دارم ساده گیر تر شم تو زندگیم.
اما برسیم به تغذیه ی سازگار با بدنِ دوره شگفت انگیزِ قانون سلامتی: گوشت.
نوشِ جانتون بشه گوشتهای عالی و باکیفیت و فراوان.
لذت میبرم از فراوانی ها در فروشگاه ها.
چقدر تو این سبکِ زندگی و تغذیه و سلامتی، خرید کردن ساده و آسانه و در کوتاه ترین زمان ممکن انجام میشه، الهی شکر.
خدا رو شکر که خداوند به همه مون نعمت و روزی میده، روزی رسانِ همه ی مخلوقات خداست و این بزرگترین قوتِ قلب هست برای همه ی مخلوقات.
دوست دارم از رنگ آسمون بنویسم که اون آقای محترم زیر زمینه اش داره ساز میزنه در بهترین و در صلح ترین حالت با خودش و پیرامونش.
آسمونی که کم کم داره غروب میکنه و صورتی شده.
دوست دارم تغییر حالت های آسمون رو میبینم:
مثلا وقتی خورشید تو آسمون داره نور رسانی و گرما رسانی شو انجام میده، یا زمانی که هوا صافه، یه زمانایی ابرهای تپلی توشه، یه زمانایی کاملا ابری میشه که بارون میاد، یه زمانایی تغییر رنگ میده به چشم من به صورتی و میفهمم برف تو راهه، یه زمانایی رعد و برق میزنه و نور میبینم توش، و شب ها که ماه و ستاره ها رو توش شکار میکنم.
کلا آسمون یکی از بزرگترین منظرهای زیباییِ خلقتِ خداست.
چقدر مریم جون رو تحسین میکنم برای اعتماد به نفسش که بیشتر و بیشتر شده به دلیلِ تکرار در این مورد: که فیلمبرداری میکنه از پیرامونش، از طبیعت، از آدمها با شجاعت…
به دلیل باورهای قشنگش، آدمها هم وجهه ی خوب خودشونو بهش نشون میدن.
و اینطوری میشه که ما شاهد نوازندگی و خوانندگیِ اون آقای محترم و هنرمند هستیم.
آسمونِ آبی- صورتی، ممنونم از ترکیب رنگ های جذابت، مرسی مریم جون که این لحظات رو برامون با دوربینت شکار میکنی.
استاد جان مرسی که شما هم لحظات زیبا رو با دوربین و درون جان برامون شکار میکنین و نمایش میدین.
من بیام کنار رودخانه دوست دارم زیرانداز بندازم، خیلی رها و راحت و تنهایی بشینم روش، چای داغ بغل دستم باشه، دفترمو باز کنم و بنویسم و بنویسم و بنویسم…
عجب ترکیبِ رویایی و جادویی.
ممنونم دِرون جان که از ارتفاع، این جذابیت ها رو به نمایش گذاشتی.
خیلی لذت بردم از موسیقی هایی که انتهای فایل روی تصاویر گذاشتین.
خدایا شکرت.
برای خودم و همه آرزو میکنم باورهامون انقدر تقویت شن که چنین زیبایی هایی رو بیشتر و بیشتر دعوت کنیم به زندگی هامون.
راستی، عکسِ این فایل شگفت انگیزه، مریم جون در اوجِ شادی و رضایت از زندگیت باشی هر لحظه.
من رفتم ادامه ی قسمتِ 180 نازنین:)
چقدر عالیه که امشب هدایت شدم به فایل 180، شگفت انگیز از سپاس گزاری صحبت کردن استاد و بچه ها.
پیشرفت و رشد و بزرگ شدنتون مشهوده و چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم این استاد چقدر به رشد ما کمک میکنه و حضور ما در این سایت چقدر زندگی مونو پر کرده از خدا و توحید و بندگیش
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم هر کامنت از قبلی پرباتره
وقتی کامنت دوستانمو میخونم واقعا خوشحال میشم که این همه نتایج توش موج میزنه
واقعا چقدر خوبه که به خودمون و بقیه عزیزان یادآوری می کنیم که موندن در این مسیر قطعاً منجر به حصول نتیجه میشه
ممنون از توجهت به زیباییها و بیانشون، انشاالله طبق قانون وارد زندگی خودت هم میشه و بیشتر و بیشتر هم میشه
و ممنون از توضیحی که ابتدای کامنتت گفتی و با ارجاع به قسمت 180 موضوعی رو از قول استاد یادآوری کردی که خود من فراموشش کرده بودم و این یادآوری باعث شد انگزه بیشتری برای نوشتن توی سایت داشته باشم
اخه خیلی وقتا که میخوام بنویسم ذهنم میگه چیز زیادتری که من ندارم به نوشتهها و توضیحات بقیهی دوستانم اضافه کنم و دوستانم اینقدر زیبا و روان و خیلیها چقدر حرفهای و دست به قلم میپردازن به موضوعات، پس بذار من فقط وقت رو برای خوندن کامنتا بذارم
ولی یادآوری شما باعث شد که متوجه این بشم که اصلا هدف خودمونیم که کانون توجهمون رو کجا میذاریم و نتیجتا بیشتر از اون چیزی که بهش توجه کردیم رو وارد زندگیمون میکنیم
و اگرچه خود خوندن کامنتها هم ارزشمند و جهت دهندهی کانون توجه ماست ولی قطعا نوشتن { (کتب) که معادل واجب شدنه در قرآن} قدرت بیشتر و نتیجهی بهتری داره
ممنونم دوست عزیز ازین یادآوری
خدا به همگیمون سلامتی و شادی و ثروت و سعادت دنیا و آخرت رو عنایت کنه
چقدر این صحبت های ات به دل منشینه و چقدر به نکات زیبا توجه کردی خداوند ر هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت داشتن همچون دوستان عالی که همیشه به نکات مثبت توجه می کنند خدایا شکرت خدایاشکرت
بلی سمانه عزیز ما انسان خییلی زود فراموش میکنیم اصل را قانون کلی جهان را که به هر چی توجه کنی از جنس همان وارد زندگی ات می شود خدایا شکرت خدایا شکرت
ما قانون به همین سادهگی را فراموش میکنیم و همین قانون است که اصل است
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت دوستان مثل شما
دیروز داشتم برای تند شدنه دستم سنتور تمرین میکردم و همش فقط تمرکز کردم روی یک سیم و داشتم فقط روی یک سیم مضراب میزدم، بعد همسرم اومد تو اتقاقم گفت چیه اینجوری هی فقط بلدی بزنی روی یه سیم!و اومد 4 زانو کنارم نشست
با اون لحن گفتنش میخواست بگه که برام آهنگ بزن، و من شروع کردم آهنگه سلطان قلب هارو واسش زدن، اولین بار بود تو این 5 سال زندگی مشترکمون داشت سنتور زدنم رو میدید چون سنتور نداشتم
خیلی قشنگ سنتور میزنم، با اینکه هیچ کلاسی نرفتم، لطف خدا بوده که همچنین استعدادی دارم.
بعد وسط سنتور زدن هی دوست داشتم سریع سنتور زدنم رو تموم کنم، ذهنم هی میگفت سریع تر تمومش کن ممکنه حوصله ش سر بره، (البته همیشه همین حس رو دارم وقتی واسه کسی سنتور میزنم)
و زود تمومش کردم، همسرم که باورش نمیشد من اینقدر کارم خوب باشه شروع کرد به دست زدن واسم!
حالا این چه ربطی به این فایل داشت!؟
من دیدم اون آقا حدود 10 دقیقه گیتار میزد و باهاش میخوند با اینکه صداش و نوازندگیش مانند یه هنرمند حرفه ای نبود، وفقط واسه دله خودش میزد و میخوند اما اهمیتی به این نمیداد که ممکنه خانم شایسته لذت نبره از کارش
اون کاری رو میکرد که ازش لذت میبرد بدونه در نظر گرفتنه نظر و حال و احساس بقیه
بچه ها خودمم خندم گرفته از بس دارم تاکید وار به خودم میگم و ببخشید، ببخشید چون باهاتون راحتم اینجوری میگم
من به زبون شفاف و فارسی دارم میگم
(این آقا! بدونه در نظر گرفتنه دیدگاه و آنچه که ممکنه دیگران تو ذهنشون بگذره، کاری رو میکرد که احساسش رو خوب میکرد)
نمیدونم چون دارم با تمامه تمرکزم روی دوره ی عزت نفس کار میکنم اینارو میبینم یا شما هم همنیجوری هستین
این موضوع خیییییلی مهمه ها!
اگه من به این حد از اعتماد به نفس برسم دیگه وقتی کسی حرفه بیربطی میزنه علکی نمیخندم!
دیگه رفتار کسی که درست نیست رو تائید نمیکنم
دیگه از نه گفتن نمیترسم و کاری رو که دوست ندارم رو انجام نمیدم
دیگه هر جا که دوست داشته باشم بلند بلند میخندم
هرجا دوست داشته باشم میمونم و خیره میشم ب6 هر زیبایی که توجه ام رو جلب میکنه مثله طلا تو طلافروشی، مثله غروب خورشید که رنگه تخم مرغ محلی که عسلی شده، مثله خیره شدن به بازیه دوتا بچه گربه، مثله قدای بچه گونه درآوردن و با بچه ها بازی کردن،مثله پوشدنه لباس دلخواهم، مثله پا گذاشتن روی رفتار های گذشتگانمون که الان دیگه کارایی نداره و…
امروز از در خونه اومدم بزنم بیرون دیدم پسر عموم با سانتافه میخواد ماشین رو بیاره داخل، گفت کجا میخوای بری!؟
گفتم کیانپارس، گفت بیا تا برسونمت، سوار شدم، گفتم محمد میخواستم وقت بزاری رانندگی با ماشین دنده اتوماتیک رو یادم بدی(به قول دروه عزت نفس باید مهارت هامو بالا ببرم) گفت بریم همین الآن یادت میدم، و رفتیم و تو 5 دقیقه یاد گرفتم.
الان که به شخصیت خودم نگاه میکنم نسبت به 2 سال پیش میبینم زمین تا آسمون تغییر کردم واقعا، صبور تر شدم،آروم تر شدم، آگاه تر شدم، اعتماد به نفسم خیییییلی رفته بالاتر، سنگین تر. با شخصیت تر شدم، مؤدب تر شدم، فکنم تو این مدت 2 سال کککلا 10 تا دروغ گفتم اون هم دروغای خیلی خیییییلی جزئی که دیگه همونارو هم خیلی وقته نمیگم، و…
میدونین هدفم از گفتنه این مسائل چی بود!؟ میخوام بگم
همه ی این تغییرات ذره ذره رقم خورد، همه ی این تغییر شخصیت ها کم کم اتفاق افتاد، بقدری آروم و نا محسوس که حتی خودمم متوجه تغییرات شخصیتم نشدم، با دیدنه شبانه روزیه فایلها و گوش دادنه شبانه روزیه فایل ها، با خواندن شبانه روزی کامنت ها و جواب دادن توی عقل کل، با عمل کردن به چیزایی که میشنیدم و میدیدم.
استاد من عاااشقه تخمه ام، من خیلی خیییییلی خیییییییییییلی شکمو ام، قدم 175 و وزنم 65 کیلویه و مقداری با شیب تند رو به بالا خوشتیپ، هررررچی هم بخورم چاق نمیشم، من تو محل کارم وقتی میرم تو جرثقیل تقریباً 3 ساعت بیکارم و تنهام، روزای اول با خودم کلللی خوردنی میوردم و میخورم که هم لذت ببرم و هم حوصله ام سر نره، اما اون روز دقت کردم دیدم من 1 ماهه هیچ خوراکی با خودم نمیبرم تو کابین!
فهمیدم من خودم از عمد نمیبرم چون میگم اگه ببرم از وقتم کم میشه و کمتر میتونم قرآن گوش بدم، کمتر میتونم فایلهارو نگاه کنم، کمتر میتونم بنویسم، و… این در حالیه که میتونم قسم بخورم 80%زمانی که بیدارم دارم روی قانون و این مسیر به طرق مختلف کار میکنم.
شاید باورتون نشه، من دیروز میخواستم انار بخورم، بعد گفتم من اگه بخوام انار بخورم هم وقت گیره هم اینکه نمیتونم در حین انار خوردن فایلها رو نگاه کنم یا کامنت ها رو بخونم، و بجا انار سیب خوردم.
استاد موضوعی که خیلی مهمه تغییرات خیییییلی خیییییییییییلی کم کم و ریز به ریز ایجاد میشه توی زندگی ما و شاید یکی از مهمترین دلایل عدم استمرار و ادامه دادن همین موضوع باشه.
نتیجه ی بودن در مسیر آموزش های شما بعد از 2،3 سال ثابت میشه، درسته که بعد از 2،3 ماه نتایج مشخص میشه اما باااید 2،3 سال کار کرد تا اون نتایجی که تو 2،3 ماه خودشو نشون داد هم بصورت همیشگی و مداوم توی زندگی ما ریشه پیدا کنه و هم اینکه اون رفتار ها، اون اعراض کردن ها، اون شخصیت سپاسگزاری جزئی از شخصیت ما بشه، و تا زمانی که شخصیت ما تغییر نکنه نتایج به صورت دائمی تغییر نمیکنه!
مثله ارتباطم با همسرم!
من تو 2 ماه اخیر رابطه ی بسسیار متشنجی با همسرم داشتم که دوست ندارم در موردش صحبت کنم فقط میتونم بگم شرایط به شکلی بود که حتی 1%هم واسمون مهم نبود از همدیگه طلاق بگیریم دیگه
اما همین رابطه ای که اینقدر فاجعه بود تواین 2 ماه، الان 3 روزه داره تغییر میکنه!
چقدر! ؟
خیییییلی خیییییییییییلی کم
اما داره تغییر میکنه
همینکه ما بعد از 2 ماه، 3 روزه داریم کنارهم غذا میخوریم این یعنی تغییر!
همینکه همسرم لباس هامو میشوره، این یعنی تغییر!
همینکه میگه داری میای واسم آب بیار(لطفاً) این یعنی تغییر، (من کلمه ی لطفا رو باااید ببینم)
همینکه میدونه عاشق ماکارونی ام و میگه واست ماکارونی درست کردم این یعنی تغییر
همینکه میگه امروز نهار مهمون من فست فود سفارش بده این یعنی تغییر
همینکه میگه بیا با هم منچ بازی کنیم تا دوباره ببرمت، این یعنی تغییر
همینکه وقتی زنگ میزنه و سر بسرم میزاره پشت گوشی این یعنی تغییر.
همینکه رفته پیش دعا نویس که یه دعایی بنویسه که مهر و محبت بینمون بیشتر بشه و حدود 5 میلیون هزینه کرده بدونه اینکه من بودنم، این یعنی تغییر(البته من هییییچ اعتقادی به این چیزا ندارم، منظورم ریشه ی اون رفتاره، وگرنه اگه بهم میگفت 5 میلیون رو خودم ازش میگرفتم تا 1 سال همه ظرفارو میشستم بدونه پیشبند و دستکش، که محبتمون بیشتر و بیشتر بشه،گازم خودم تمیز میکردم والا بخدا)
درسته که اونچیزی که از رابطه من مد نظرمه الان 10% هم تو زندگیم نیست اما داره شرایط تغییر میکنه.
امروز یه اتفاق جالب واسم افتاد تو منچ بازی با همسرم، من 2 تا از مهره هام رو بردم تو خونه و یکی از مهره هام، نصفه مسیر رو رفته بوذ و یکی دیگه از مهره هام نزدیک بود که ببرمش تو خونه، اما همسرم فققققط 1 مهره تو
بازی داشت.من با خیال اینکه دیگه کار تمومه و من بازی رو بردم با بی اهمیتی بازی رو ادامه دادم (یجورایی مغرور شدم و اون جدیت رو دیگه انجام ندادم)
شاید باورتون نشه تو کمتر از 5 دقیقه کاااملا ورق برگشت و همسرم بازی رو برد!
یکی یکی اگن مهره هایی که تا نزدیکی خوه بردم رو زد، و هرچه مسیر رو رفته بودم از بین رفت!
بعد فهمیدم ادامه ی مسیر رسیدن به خواسته ها همنیجوریه!
متعهد بودن به رسیدن به هدف همینجوریه
تااازه اینجا زمانی که به هدفت رسیدی، حالا رابطه ی دلخواه، شرایط مالی دلخواه یا هرچیز دیگه، باید باز هم همون تعهد رو ادامه داد تا اوو نتیجه ثابت بمونه تو زندگیت!
اگه 1%تمرکزت و جدیدتت رو کم کنی کار خراب میشه!
مهم نیست چچچچقدررررر قبلش وقت گذاشتی!
مهم نیست چندتا دفتر پر کردی، مهم نیست چقدر اشک توحیدی ریختی، مهم نیست روزی چند ساعت دوره هارو گوش میدادی
جهان به چیزی که تو اهمیت میدی، اهمیت میده
جهان به چیزی که براش وقت نزاری و بی اهمیت باشی، اونم بی اهمیتش میکنه تو زندگیت.
بچه ها من امروز فهمیدم تنها راه عشق گرفتن، عشق دادنه!
اول تو باید شروع کننده ی جاری کردن عشق باشی!
من و همسرم ارتباط خوبی با هم نداریم در حال حاظر!
امروز هوس کردم خارک بخورم، وقتی خواستم برای خودم خارک بیارم، قلبم گفت واسه خانمت هم بزار تو یه ظرفی برو تو اتاق با محبت بهش بده بگو بفرما.
بعد ذهنم گفت نه این کارو نکن پرو میشه، دوباره قلبم گفت تو که واسه دله اون این کارو نمیکنی! تو واسه اینکه عشق رو بگیری این کارو میکنی،واسه اینکه دوست داری با محبت و احترام باهات رفتار بشه داری اینکار رو میکنی!
یاده حرفه یکی از اعضای فوقالعاده بینظیر این سایت افتادم فففکنم خانم فرشته کوهستانی بود که گفت باید آدم عشق رو بپاشونه تو زندگیش، که در هر صورت از ایشون تشکر میکنم قلبا)
و منم که این روزا چیزی جز چشم نمیگم به ذهنم
من قبل از اینکه خارک ببرم واسه همسرم،و داشتم میشستمشون، همسرم اصلا منو ندید که دارم چکار میکنم، گفت میشه واسم شیر کاکائو بیاری و منچ هارو بیاری تا ببرمت!؟ ( منچ اصلی ترین ابزار اعلام آشتی بین من و همسرمه
یعنی اینقدر که منچ به روشنایی در روابط من و همسرم خدمت کرده ادیسون خدمت نکرده)
بعد به خودم گفتم ببین!
تو هنوز اون کار زیبا رو اجرا نکردی اما فرکانسش رو همسرت دریافت کرد و پاسخ داد!
واسه ی همینه که یه حدیثی شنیده بودم که میگه حتی اگر کار خیری که نیت کرده بودین انجام بدین رو نتونین انجام بدین، ثوابش بهتون میرسه.
خییییلی دوست دارم بگم تو این 2 ماه من هیییییچ نشونه ای از تغییر شرایط ندیدم و داشتم ادامه میدادم
خییییلی دوست دارم بگم الان که یییک ذره شرایط داره بهتر میشه ذهنم مدام میگه چه فایده اینم شد رابطه عاشقانه!
اما اینجا اون جاییه که به قول استاد نقطه ی طلائیه که باید ایمانتو حفظ کنی و ادامه بدی.
استاد عزیزم من ساعت 3 شب اومدم تو کابین و الان ساعت 6 و هفتده دق3ی صبحه، و من تنها شبیه که تو کابین خوابم نبرد و خسنه نشدم، بقدری غرق در نوشتن این کامنت شدم که بعد از 1 ماه که تخمه آوردم بخورم فکنم اندازه ی 2،3 مشت خوردم فقط و سیب و بادام زمینی هم مونده اما نوشتن کامنت خیییییلی ارزشمند تر از خوردنه، خوردنی ها بود.
در پایان هم دوست دارم به قول شاعر بگم:
من از اون آسمونه آبی میخوام
من از اون شبهای مهتابی میخوام
واااقعا من که دلم میره واسه اون ابرا و اون آسمونه آبی
استاد یه خواهشی داشتم اگه امکانش یود خوشحالم میکنید اگه بشه انجام بشه، ما هرچی دیدیم از روز دیدیم تو فایلهایسفر به دور آمریکا، اگه شرایط نور و کیفیت دوربین اوکی بود خیلی خوشحال میشم از شب های اونجا هم فیلم بگیرید، تو شهر تو خیابونا یا حتی تو کمپ هاتون.
جنس کامنت گذاشتنت بابقیه فرق میکنه از تجربیاتت و از اتفاقات ملموس مینویسی و مثال برای تایید قوانین در ذهن بقیه
میخاستم کامنت بنویسم و باز هم با اجازت در جواب کامتتت مینویسمش
من خیلی وقته که استاد رو میشناسم غیر از بحث مالی که اون هم کج فهمی خودم و عمل نکردن به یه سری قوانین بود در مورد روابط و سلامتی میتونم بگم من فراتر از عالی هستم
و در مورد مسائل مالی هم 90 روزه که افتادم روی دور تغیر و دارم اشتباهاتم رو جبران میکنم درواقع اینطور بگم : الان دارم زندگی میکنم
من حدود چند سال بخاطر باور های که فکر میکردم صرفا با گوش دادن فایل عا تغیر کرده خودم رو توی کاری نگه داشته بودم که یه سری ترس هام پشتش مخفی شده بود
حالا در مورد اون ها حرف نمیزنم چون من هم میخام مثال بیارم
من این چند روز برام روشن شد که باید از کار قبلی دل بکنم
من مونده بودم با یه مقدار پول اندک رو به اتمام و دنبال کار گشتم تو یه شهر خودمون که خیلی هم بزرگ نیست
در حالی که چند روز قبل فرصت کار هایی رو رد کرده بودم و الان دلم میسوخت
صبح زود رفتم همونجا که قبلا ردش کرده بودم
استخدام کرده بودن
به جا زنگ زدم شرایطش به دلم بد میومد نرفتم
یه جا دیگه زنگ زدم استخدام کرده بودن
من موندم از همه جا و همه کس ناامید
برگشتم خونه و خابیدم با این که سخت بود خابیدن گفتم خدایا من میخابم وقتی بیدار شدم با خبر خوب بیدارم کن چطور تا الان کمکم کردی و کارامو درست کردی الان هم درست کن معلومه تو منو بهترین جابزاری که کار کنم تو میدونی و من میدونم که من میخام صادقانه برای یه ادم خوب کار کنم
غروب رفتم خونه مادربزرگم تا تلفنش رو درست کنم باهاش حرف زدم و در مورد دختر همسایشون حرف زد گفت که شوهرش دادن به پسرعموش وقتی 15 سالش بود ولی جدا شدن از پسره و بعدش خیلی ناراحت بوده ولی یه مدت بعد با یه نفر دیگه ازدواج کرده و الان خیلی راضیه
گفت شاید برای تو هم اینطور بچرخه بچرخه و یه اتفاق عالی بشع
خلاصه تلفن رو درست کردم و اومدم به سمت خونه خودمون
تو راه رفتم مغازه رفیقم یع چیزی بخرم
گفتم راستی فلانی کاری سراغ داری گفت میخای برو اون جا کار کن بلکم دیگه ضرر نکنی {من قبلا درامد خیلی خوبی داشتم ولی چون بنیاد کارم روی مسیر اشتباه بود متضرر شدم}
خلاصه من رفتم و با دستی از خدا اشنا شدم که به من که کارگرشم زنگ میزنه میگه عیب نداره من ساعت فلان بیام مغازه! میگه من هم با تو کار میکنم قرار نیست همه کار رو تو انجام بدی
میگه فکر کن اینجا مغازه خودته
میکه من هم از شاگردی شروع کردم الان سرمایم حدود 6 ملیارده توی مغازه هام
یهو زنگ میزنه میگه تعطیل کن برو خسته نشی
میگه پنج شنبه ها نیا سر کار برو دور بزن جوانی
برای دست فروش کنار مغازه لامپ وصل کرده به برق مغازه خودش که برق داشته باشه
خلاصه خواستم بگم خدا اینجور معجزه میکنه
نمیدونم اینها به چشم شمایی که میخوانید چقدر نتیجه بزرگی به حساب میاد برای من که بزرگه
من فکر میکنم توی کار قبلیم ضرر کردم چون هرچقدر توی بحث فراوانی خوب بودم توی بحث توحید ضعیف بودم
وقتی روی خودت حساب نمیکنی و روی خدا حساب میکنی ورق ها خیلی زود برمیگرده
انگار خدا که همه ورق ها توی دست اونه بهترین ورقش رو برات بازی میکنه
مجددأ شروع کردم به خوندن کامنتتون اما این بار با آهنگی که عاشقشم، حس کردم که این کامنت با این آهنگ باید باشه
منم همیشه به جای دیگران فکر میکردم و تصمیم میگرفتم تو ذهنم
مثل شما که گفتید احتمال دادید همسرتون خسته بشن
اماااا الان مدتهاست که این کارو تعطیل کردم.
مثلآ فکر میکردم وقتی پسر کوچیکم میره و با باباش بازی میکنه الان هست که خستش کنه و باباش داره اذیتش میشه، یک روز که رفتم بیارمش، باباش گفت چرا میبریش گفتم آخه داری اذیت میشی، گفت اتفاقا دارم لذت میبرم.
و چیز دیگه ایی که الان با گفتن شما متوجه شدم آره اینقدر تغییرات ریز ریز اتفاق میفته که اصلا متوجه نمیشی ولی وقتی به خودت میایی میبینی شده جزئ از شخصیت تو
من اول قبح دارم این کامنت میخونم و اومدم به یاد خودم بیارم و برای شما بنویسم
روابط از زمییین تا اسمون تغییر میکنه وقتی شما خودتون اغییر میدین صد سال هم طول نمیکشه انقدررر اروم اروم میشه که یه جا میبینین الله اکبر چقدر همه چیز عالیه
من این شرایط زندگی کردم و میکنم
فایلای زندگی در بهشت دیدن باعث شده بود عشق علاقه تو رفتارم رو زبونم هم جریان پیدا کرد
من با تمام وجودم میگم چنین رابطه ای رو تا به حال تو زندگی کسی ندیدم یه عشق همراه با ازادی دو طرف بینهایت ساپورتیو واسه موفقیت هم بینهایت خوشحالیم و همدیگه رو پوش میکنیم
اقا زندگی تغییر میکنه زور نباید زد خودتون باشین و روی خودتون کار کنین من دارم زندگیی میکنم شرایط بهشتی رو بعد از تغییر خودم تغییر کرده به جرات میکنم این جنس از رابطه رو هیج جایی ندیدم خانوما راجع به روابطشون میگن اصلا برام قابل درک نیست چرا زندگی رو زندگی نمیکنن و چرا نمیدونن که خودشون ضعیفن و باید قوی بشن
و به وضوح مردا هم وقتی از همسرشون میگن من کاملا دلیل روابطشون میدونم اما چه کنم که سکوت میکنم و حرفی نمیزنم چون هرکسی هرموقع که بخواد هدایت میشه
اینو از استاد یاد گرفتم که انرژیتون هدر ندین
دوست خوبم رها باشین و بپذیرین که هر ادمی قسمتی از خداست
همسرتون همینجور که هست درسته هم برای خودش هم برای خدا و هم جهان درستررینه
فقط شمایید که لازمه تغییر کنین حتی یک سر سوزن تو دلتون قصد تغییر اونو نداشته باشین
مدتهاست کامنت شما و چند دوست عزیز رو نشانه دار کردم تا متوجه بشم کامنت گذاشتید .
میخواستم بگم جنس نوشتنتون رو و جنس کامنتهاتون رو خیلی دوست دارم .به جنسی از راحت بودن و رک بودن و در عین حال از قوانین گفتنه .از مسیری که اومدید لذت بردم و میتونم با گوشت و پوست و استخوان درک کنم که گاهی دو سال زمان میبرد که نتایج بیاد و پایدار بشه .دو سالی که مداوم و با عشق داری رو خودت کار میکنی نه اینکه به روز هستی یک ماه نیستی.چیزی که من میدونم و درک کردم اینه که همه ما از ته چاه ظلمت اومدیم تا به نور برسیم همه ما برای ایجاد به روزنه امید اومدیم ولی خداوند خورشید رو بهمون هدیه داد.هر کدوم از ما اومدیم تا مشکلی از زندگیمون رو رفع کنیم یکی میخواست ثروتمند بشه یکی رابطه عاشقانه میخواست ولی رسیدیم به خودمون به نقطه ای که شروع میشه و به پایان میرسه راه رسیدن به همه خواسته هامون رو به رو شدن با خود واقعی و خود ارزشمند مون بود و بعد نتایج آمد و ماندگار شد و اگر این تغییر شخصیت ایجاد نمیشد همه چیز بی ثبات بود و بدتر از همه لذت بخش نبود آخه چه جوری میشه پول و ثروت داشت ولی حال خوب نداشت ایمان نداشت عشق نداشت اصلا این ثروت بدون اینها چه ارزشی داشت اگر استاد این ثروت رو داشت ولی اینقدر توحیدی نبود اینقدر با خودش در صلح نبود اینقدر از زندگیش لذت نمیبرد من مطمئن هستم که نمیتونست الگوی خوبی برای شاگردانش باشه.در آخر برات عشق واقعی و ناب با خودت خدای درونت آرزو میکنم که اگه این رابطه درست بشه باقی روابط ما هم ناخودآگاه عالی و عاشقانه میشه
من اولین باره دارم کامنت میزارم و کامنت شما خیلی تاثیر گذار بود و یک تلنگر واسه رابطه دو نفره خودم و همسرم ،یه دنیا ممنونم برای نوشتن این کامنت زیبا،لذت بردن و منو به فکر فرو برد،
سپاسگزارم از شما،شاد و سلامت باشید در پناه حق تعالی
از خوندن کامنتهاتون در این مدت یکی دوماهه متوجه شدم شما انسان با اراده و مصمم به اجرای قوانین هستید و خیلی خیلی متعهد به آگاهی هاتون و خیلی زیبا می تونید ذهنتون کنترل کنید و تمرکزتون از ناخواسته ها بردارید تا جاییکه برای بالا بردن حد فرکانسیتون به سفر شمال برید و تک تک لحظات اون سفر طبق قانون آنالیز کنید، تحسینتون میکنم به این جدیت و عشق به قوانین الهی
در این کامنتتون چقدر نکات عالی ماهرانه بیان کردید
“”متعهد بودن به رسیدن به هدف همینجوریه
تااازه اینجا زمانی که به هدفت رسیدی، حالا رابطه ی دلخواه، شرایط مالی دلخواه یا هرچیز دیگه، باید باز هم همون تعهد رو ادامه داد تا اوون نتیجه ثابت بمونه تو زندگیت!
اگه 1%تمرکزت و جدیدتت رو کم کنی کار خراب میشه!
مهم نیست چچچچقدررررر قبلش وقت گذاشتی!
مهم نیست چندتا دفتر پر کردی، مهم نیست چقدر اشک توحیدی ریختی، مهم نیست روزی چند ساعت دوره هارو گوش میدادی
جهان به چیزی که تو اهمیت میدی، اهمیت میده
جهان به چیزی که براش وقت نزاری و بی اهمیت باشی، اونم بی اهمیتش میکنه تو زندگیت.””
این جملاتتون بی نظیر بود واقعا مهم نیست که قبلا چقدر ما برای اجرای قانون تلاش کردیم اگر به هوای اینکه ما قبلا مصمم و با اراده کار کردیم و دیگه هیچ چیزی در ما اثر مخرب نداره و من می تونم در هر شرایط احساسم کنترل کنم سخت در اشتباهیم
به قول گفته شما هر وقت که از تعهدت به هدف دست برداری شرایط به گونه دیگه ای برات رقم میخوره و جالبه اونم اینقدر آروم و بی صدا اتفاق می افته که تو فک میکنی بدون قانون هم همه چی خوبه ولی یهو به خودت میای می بینی علفهای هرز اونقدر رشد کردن که نمی تونی جم بخوری
دیدگاهتان بی نظیر و عالی بود ازتون متشکرم وقت گذاشتین با ما شیر کردین
نکته فوق العاده دیگه اینکه اگر به جهان عشق بدهی عشق دریافت می کنی واقعا اینو من بارها تجربه کردم وقتی صادقانه و عاشقانه انسانها رو دوست داری چه آشنا و چه غریبه می بینی که عشق در زندگیت موج میزنه هرجایی که هستی در بهترین زمان و مکانی و آدمها دوست دارند باهات وقت بگذرانند و بهت محبت کنند
آقا ابراهیم امروز من آگاهی های نابی از کامنتتون دریافت کردم سپاسگزارم از شما ، مدارتون بر مدار نور و عشق الهی
چه قدر خوب نوشتید و واقعا درک میکنم اینکه اینقدر اروم اروم تغییرات رخ میده که همون باعث عدم استمراره. و فک میکنم کسی که 2یا3ماهه در تلاشه برای خواسته اش و تو این 2ماا هیچ نشانه ای از بهبود نیس مث 2ماه پیش شما،!! ولی ادامه میده و ادامه میده چون ایمان به غیب داره چون نتیجه تو دستشه و بارها از این مسیر خواسته هاشو محقق کرده.
و این قسمت کامنت که گفتید وقتی میرسیم به خواسته مون و نشانه های خوب و عالی خودشو نشون میده بازم باید ادامه بدیم و ثابت قدم بمونیم تا نتیجه برامون پایداربشه وگرنه اگه کمی شل بگیریم. خیلی نرم و کم کم از مسیر منحرف و دوباره یو یو میشه و نتایجی که خلق کردیم عوض میشه. دقیقا من این کارو پارسال کردم و اینقدر اروم اروم تعهدم رفت که خودمم نفهمیدم کی جذب سریال ها و تلوزیون شدم کی واسه بقیه منبر رفتم و کی ساعت ها تو ذهنم زندگی بقیه رو تحلیل و قضاوت کردم و کی رفتم تو در و دیوار و شرایط مالی ام سخت شد. الان که بیشتر از 2ماهه دوباره متعهد شدم بهتر میفهمم حرف شما رو.
اره ما خالق شرایط خودمونیم به شرط جدیت و استمرار. احسنت به شما برای فهمتون از قانون و نوش جونتون این عشق و حال و هوای دونفره تون.
انشاا… عشقی بین شما و همسرتون پایدار بمونه همچون عشق استاد و مریم جان. و شماها الگوی زوج موفق برای هزاران نفر دراین سایت بشوید.
من وقتی فایل رو میبینم میام کامنتها رو به ترتیب امتیاز مرتب میکنم و اصلا همه کامنتهارونمیخونم
یدونه کامنت شماس یدونم کامنت خانم شهریاری که دنبالش میگردم میخونم بقیه رو شانسی هر کدومو شد میخونم اصلاً همه کامنتا رو نمیخونم …
حالا جالبه مثلا بعضی افراد هستن امتیاز خیلی زیادی میگیرن یا اکثر مواقع صدر امتیازاهستن ولی وقتی میام کامنتشون رو میخونم میگم این که چیزی نداره چرااینقدبهش امتیاز دادن اخه؟
منظورم اینه که من بایه کامنتی شایدارتباط برقرارکنم وبهم کلی درس بده که اصلا اون اولین کامنت اینطوری نباشه برام…
ازتون سپاسگزارم نکاتی که تو کامنتا بهش اشاره میکنید واقعاً فوق العاده است و برای من حالت کلاس درس رو داره..
می آموزم …
یه نکته هم بگم آقا شما خیلی خوب هستید کاش خانمتون بیشتر قدرتونو بدونه من اگه همسرم اینقدر توی خونه فعال بود و کارای خونه رو میکرد 80 الی 90 درصد رابطه عاشقانه ما تشکیل یافته بود و من یجوری عشقو تو سرتاپای زندگیمون میپاشیدم که هیچ وقت یادش نره (خخخخخخخ)
سلایق مختلفه دیگه
هرکس از همسرش یه خواسته هایی داره..
حالایکی ام به من میگه مثلا فلان ویژگی همسرت خیلی خوبه …ولی شاید به چشم من نمیاد…
الهی چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
در پناه الله یکتاثابت قدم باشید در این مسیر توحیدی فوق العاده…
خیییلی خیییلی خوشحااالم ک رابطت با همسرت خیلی بهتر شده
آفرین ک داری این مسیر رو ادامه میدی
منم کم و بیش دارم نشونه میبینم از اون عشقی ک میخوام تجربه کنم ولی در مدار دریافت خواستم نیست ولی مطمئنم این کامنت شما ی نشونه بود برای من ک مهدیه ادامه بده تو ب خواسته های بزرگتر از این هم میرسی
خدایا شکرت بابت کامنت های بینظیر ابراهیم عزیز بابت وجودت درخشانش تو این سایت
دمت گرم ابراهیم جان با خبرهای خوبت ما رو خوشحال کن
در پناه الله یکتا شاد و سالم باشید در کنار همسرت گلت رابطه ی بهشتی رو تجربه کنید
ماشاء الله به شما که اینقدر قشنگ جزئیات را به یاد می آورید و بیان می کنید اینجا
ماشاء الله به شما که اینقدر خودتان هستید و قشنگ حس می کنم که ادا درآوردنی در کار نیست
از این تکه کامنت شما خیلی خوشم آمد:
نتیجه ی بودن در مسیر آموزش های شما بعد از 2،3 سال ثابت میشه، درسته که بعد از 2،3 ماه نتایج مشخص میشه اما باااید 2،3 سال کار کرد تا اون نتایجی که تو 2،3 ماه خودشو نشون داد هم بصورت همیشگی و مداوم توی زندگی ما ریشه پیدا کنه و هم اینکه اون رفتار ها، اون اعراض کردن ها، اون شخصیت سپاسگزاری جزئی از شخصیت ما بشه، و تا زمانی که شخصیت ما تغییر نکنه نتایج به صورت دائمی تغییر نمیکنه!
سپاسگزارتون هستم که دراین بخش هم فعال هستین آخه من همیشه کامنت های شماروتوعقل کل میخوندم وخیلی هم لذت ودرس میگرفتم
جنس کامنت های شما عالیه چون از روابط و تجربه های خودتون میگین وتاثیرگزاریش بیشتره وقلم شیواوروانی دارین وخیلی راحت مینویسین
درمورد تغییرات هم که گفتین ذره ذره واروم اتفاق میوفتن دقیقه اشاره درست کردین وقتی کنترل ذهن میکنیم وقتی زمان بیشتری در سایت هستیم و داریم روی خودمون کارمیکنیم تغییرات رخ میدن بدون اینکه متوجه بشیم من امروز صبح متوجه شدم که چندین وقته آگاهانه غیبت نمیکنم واین نتیجه خوبی برای من که دارم رشد میکنم وسپاسگزارتر شدم
سلام خدمت آقا ابراهیم متعهد کامنت زلال و شفافتونو خوندم و از اینکه یکی از برادرام آنقدر باشوق و ذوق و تعهد داره فول تایم و آگاهانه برای تغییر سرنوشتش تلاش میکنه خدارو هزاران بار شکر کردم .
اینکه وارد این مسیر شدین و درسها و گرفتید و دارید به مرحله اجرا میزارید احسنت داره.
اینکه تضادهای زندگیتونو فهمیدی و با وجود تلاش برای حفظ آرامش دارید سعی میکنید فرکانسهای مناسب رو ارسال کنید تا روزهای قشنگتری رو رقم بزنید خیلی عالیه .
من به شخصه این انرژی ای رو که دارید برای بهتر و بهتر شدن زندگیتون و شخصیتتون صرف میکنید رو تحسین میکنم.
امیدوارم در روزهای اتی اخبار فوق العاده رویایی و فوق العاده ای از پیشرفتهاتون برامون بیارید.
به نام خداوندی که هدایت می کند!!!!
سلام خدمت استاد عزیز و مریم دوست داشتنی
وقتی تمرکز می کنی بر زیبایی های این فایل های سفر به دور امریکا و لذت میبری از سرسبزی درختان و جاده ها و آسمان و ابرها و سنگ ها و هزاران هزار مورده دیگه!خداوند نتیجه تمرکز و توجهت رو در غالب سفری به سمت زیباترین ها جواب میده و پاداش های خداوند بسیار بسیار نزدیک و غریب است!امروز به صورت معجزه آسا تمام کارهای سفر به شمال آماده و مهیا شد و به لطف الله مهربان فردا صبح راهی شمال سرسبز و سراسر زیبایی هستیم و خدا رو هزاران هزار بار در لحظه شکرو سپاسگذارم که به راحتی و آسانی مقدمات این سفر رو مهیا کرد!منم مثل مریم عزیز که از ایشون درس گرفتم امروز تمام کارهای خونه رو انجام دادم و همه جا رو تر تمیز کردم تا به قول مریم جان در طول سفر خیالم از بابت خونه راحت و آسوده باشه!!
امشب به خودم و خدام قول میدم در این سفر بیشتر توجهم به نکات مثبت و زیبایی ها و فراوانی و ثروت ها باشه تا برای چند ماه تمام وجودم رو سرشار از انرژی و حال خوب کنم و یک هفته ی تمام با خانواده ی چهار نفریم عشق و حال کنیم و رهاتر از روزهای پرسفارشم فکرو خیالم رو فقط و فقط متمرکز جنگل ها و ساحل زیبای شمال کنم!!!
برخلاف سفرهای قبلی مثل مریم جان آزاد و رها از هرگونه وسایل اضافی خودم و چمدانم رو بستم و اینم از آموزه های سایت و دو استاد نازنین هست!!
راه بسیاری طولانی در پیش داریم ولی به لطف شما دیگه اصلا این راه برای من خسته و کسل کننده نیست و برخلاف بقیه اصلا خسته نمیشم و هر چقدری طول بکشه میدونم و آگاهانه از مسیر لذت میبرم چون هدف مسیر و رسیدن نیست!تمام مسیرم با دیدن هر چیزی فقط و فقط شکرگذاری میکنم توی دلم و عاشقانه از خالق این زیبایی ها و نعمت ها سپاسگذاری میکنم!!
این سفرمون برخلاف سفرهای قبلی با یه ماشین شاسی فوق العاده که بسیار مدرن و راحت هست همراه با حساب بانکی بسیار قابل توجهم نسبت به سفرهای قبلی که تقریبا هیچ پس اندازی نداشتم!!!
که به کمک خدا و آموزه های استاد،کسب و کار خودم رو دارم و روزانه سفارش میگیرم،همچنین گوشی آیفونی که باهاش کلی عکسهای زیبا خواهم گرفت و خاطره های زیبایی رو خلق و ثبت خواهم کرد!!!
خیلی دوست دارم تو این سفرم مثل استاد و مریم جان پیاده روی های زیادی در دل طبیعت و کوه و ساحل دریا داشته باشم و تجربه ی دوچرخه سواری رو که عاشقشم انجام بدم…
استاد عزیز سپاسگذار وجود شما هستم که به لطف الله مهربان چشم و دل و گوش خاموش ما رو به سمت زیبایی ها،ثروت ها،لذت ها و فراوانی ها باز کردین و ما رو در یک مسیر زیبا انداختین!
ممنون بابت فایل های بسیار زیبا و پر از ثروت و فراوانی
ثروتمند و سعادتمند و خوشبخت در هر دو جهان باشید…
سلام به خواهر بزرگوارم خانم برزگری
الهی صد هزار مرتبه شکر برای دعوت شدن به این سفر لذت بخش
که البته با یه ماشین خوب و گوشی ایفونی که دارید میتونید کلی عکسهای حرفه ای بگیرید و از این سفر لذت ببرید و کلی خاطره های فراموش نشدنی داشته باشید.
آرزو میکنم در اوج خوشحالی و سرور معنوی در این سفر به پیاده روی و تریل بپردازید و اونقدر فضا براتون دلانگیز باشه که برامون از خاطرات سفر بگید.
واقعا چقدر به نکته خوبی اشاره کردید
چقدر مهمه در رفتن به سفر و به جاهای تفریحی تمام وجودمون بزاریم به تمرکز به زیباییها و لذت بردن از اونها
یاد یه حرفی از پدر دوستم افتادم که با برادرم با هم رفته بودن شمال
و وقتی برگشتن
این پدر بزرگوار که خیلی انسان فرهیخته و با کمالاتی هست به ایشون گفت
علی جان آیا در این سفر که به شمال رفتی یه درخت دیدی
خیلی سوال تامل برانگیزی بود
یعنی باید اصل و اساس رفتن به سفر توجه و تمرکز و لذت بردن از زیباییها باشه.
امیدوارم بهترین لذتها و شادیها در این سفر نصیبتون بشه ودر کنار
خانواده محترم بهتون خیلی خوش بگذره.
سلامت و ثروتمند باشید.
به نام یگانه ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلام به مسافران راه عشق و همراهان ارزشمندی که در این مسیر الهی قدم به قدم همراهی کرده گاهی با کامنتهای ارزشمندشان و گاهی با پاسخ های ارزشمندشان لحظاتم را غرق رضایت و آرامش و یاد خدا میکنند.
عاشقانه از خواندن کامنتها و پاسخ های الهی تان به کامنتهایم لذت میبرم و آنها را از قشنگترین هدیه های الهی با دستانی پاک میدانم. دست خدا بالای دستانتان و بوسه های فرشته های الهی بر دستان پاکتان که لا لغوا و لا تأثیما إلا قیلا سلاما سلامارا چه زیبا درک کرده و عمل میکنید.
مریم نازنینم همیشه نیروهای الهی همچون کوه پشتت باشد.عکس زیبایت مرا به یاد واژه مثل کوه پشتت هستم انداخت. وعده ای که تحققش از عهده کسی جز خدا بر نمی آید.
قسمت چهارم
مقدمه
وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبَالِ أَکْنَانًا وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ
و خدای عالم برای شما سایبانها از آنچه آفریده مهیّا ساخت و از غارهای کوه پوشش و اتاقها برایتان قرار داد و نیز لباسی که شما را از گرمای آفتاب بپوشاند خلق کرد و نیز برای آنکه در جنگ محفوظ مانید لباسی مقرّر گردانید. این چنین نعمتهای خود را بر شما تمام و کامل میکند تا مگر مطیع و تسلیم باشید.
نحل81
حمد و سپاس خدایی را که قلم در دستانم قرار داده و به من فرصت نوشتن میدهد
خاطره روزی که آیه فوق پیش چشمانم چون الماسی درخشید را هرگز از خاطر نمیبرم. هنوز هم حلاوت لحظه هایش زیر زبانم است
آنجا بود که بیش از پیش عاشق علم و هنر خلاقانه ای شدم که خدا از فضل عظیمش به من عطا کرده بود
اینکه احساس کنی به عنوان جانشین خدا بر روی زمین رسالتی بر عهده داری تا وعده الهی را محقق کنی خیلی ارزشمند است. اینکه بدانی خدا این قدرت خلاقانه را در نهادت قرار داده تا در جهت گسترش جهان یاری اش دهید شما را به احساس متمایز بودن میرساند
احساس زیباییست وقتی هدفت از خلقت را درک میکنی
همه ما برای هدفی پا به این جهان هستی گذاشته ایم. شاید شما آن نفر بعدی باشید که خدا را برای تحقق وعده الهی در جهت آماده کردن لباسهایی که از سرما و گرما حفظ میکند یاری دهید
منطقی که مرا آنچنان تحت تأثیر قرار داد که بر آن شدم به الهامی که به قلبم شده بود عمل کرده ، و این کتاب ارزشمند را که برگرفته از تجربیاتی است که مرا در مدت کوتاهی به تجربه همکاری با یکی از بهترین گالری ها را رساند به رشته تحریر درآورم باشد تا عزیزانی که از این کتاب استفاده میکنند سپاسگزار خدایی باشند که به آنها فرصتی داد تا با یادگیری این هنر مقدس الهی به گسترش جهانش کمک کنند
مقدمه را با هدایتهای الهی اینگونه به تحریر در آوردم.
لازم بود مهم تر از آموزش بتوانم باور خوبی نسبت به این هنر مقدس و الهی در ذهن مخاطب ایجاد کنم.
همان که نقطه ضعف و پاشنه آشیل در باورهای خودم بود.
تصویری که از خیاطی همیشه در گذشته به واسطه رسانه در ذهنم نقش بسته بود ،خانم هایی با شرایط نابسامان پشت چرخ های درب و داغون بود که برای امرار معاش مجبور بودند خیاطی کرده و کسب درآمد کنند و اغلب در روابط نیز دچار شرایطی ناهنجار بودند.
مشغول گذراندن قدم اول دوازده قدم بودم ، همزمان مطالعه قرآن را نیز شروع کرده بودم.
همچون غواصی به قعر دریای باورهایم شیرجه میزدم بلکه بتوانم سرنخی از باورهای مخرب و محدود کننده ای را بیابم که مرا در اوج توانمندی در این هنر متوقف کرده بود.
خودش بود دیدن آن صحنه ها کار خودشان را کرده بود.
منی که همیشه ملکه بودن انتخابم بود گویی به تن کردن لباس خیاط بودن وصله ناجوری شده بود با جایگاه ملکه بودنم هرچند در اوج بهترین ابزار و متریال غوطه ور بودم.
یادآوری شأن و شئونات از طرف علی هم مزیدی بر علت شده بود که در من مقاومتی ایجاد کرده بود که نتیجه اش یک قدم جلو ،ده قدم عقب بود.
گرچه الان هر روز برایش خیر و برکتی عظیم از خدا مسئلت نموده که با باورهای خودش سعی میکرد ارزشمندی هایم را به من یادآوری کند.
او راست میگفت من برای کارفرما بودن خلق شده بودم برای فرمانده بودن.
علی مرا فرمانده خانه میخواند و من با این فرکانس بزرگ شده و الحق که با آن لقب مأنوس شده و لذت میبردم.مشاوره های مرا بهترین راهکار در امورش میدانست که هربار به آن عمل کرده برایش خیر و برکت و هربار عمل نکرده بود دچار خسران شده بود.
هرچند که این فرکانس در خانه پدری نیز غالب بوده و نفوذ کلامم همیشه جاری بوده و آنچه میخواستم انجام میشد.
روح من با غیر از این مقاومتی سخت دارد.و همین فرکانس بود که مرا به نوشتن و آموزش این علوم هدایت نمود و در نهایت همان که او میگفت دوختن لباس فقط برای خودم و نزدیکترین افراد خانواده ام.
سخنی با خواننده را نیز به شرح زیر با هدایتهای الهی مکتوب کردم.
سپاس خدایی را که قدرت خلاقانه اش را همراه روح الهی اش در ما دمیده است.
آیا برایتان پیش آمده است که لباسی را پسندیده اید، اما به دلیل هزینه بالای آن ترجیح داده اید آن را دوخته و چون تخصص کافی در این زمینه نداشته اید خود را از داشتن آن لباس محروم دیده اید؟
آیا در شرایطی قرار گرفته اید که پارچه زیبایی را با ذوق و میلی وافر با پرداخت هزینه ای بالا خریداری کرده و به خیاطتان تحویل داده و روزها را به انتظار لحظه با شکوه دیدن زیبایی هایتان در آینه با آن لباس سپری کرده اید، اما در نهایت خیاط شما نتوانسته رضایت خاطر شما را جلب کرده و برای همیشه آن خاطره تلخ شما را از دوختن لباس منصرف کرده است؟
این کتاب به شما کمک میکند تا با لذت و به آسانی و بدون صرف وقت و هزینه و انرژی بالا برای گذراندن دوره های آموزشی، در کمترین زمان و صرف کمترین هزینه در منزل خود، تجربه جذاب خیاط خود بودن را به پرونده تجربیاتتان اضافه کرده و با کسب مهارتی جدید هم در بهبود عزت نفس و رسیدن به استقلال و خودکفایی بیشتر گامی برداشته و هم لذت شیرین دوخت لباس در خور شأن برای خود و عزیزانتان را بچشید.
لذتی که آنقدر شیرینی تجربه اش برایم لذتبخش بود که عزمی راسخ در من ایجاد کرده و به من انگیزه مکتوب کردن آموزه ها و تجربیاتم در این زمینه را داد.
خوشبختانه کسب و کارهای خانگی و دورکاری در حوزه تولید لباس مدتی است مورد توجه همگان قرار گرفته و با یادگیری این همر میتوانید گامی موثر در این عرصه برداشته و رسیدن به استقلال مالی را نیز تجربه کنید.فقط کافیست عشق ، صبر و تمرین را چاشنی این آموزه ها کرده و نتیجه اش را مشاهده بفرمایید.
با توجه به بررسی ها و تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آوردم، به این نتیجه رسیدم که در فضای مجازی به اندازه کافی تمرکز برای آموزش های تصویری دوخت گذاشته شده و بهتر دانستم در این کتاب تمرکز را در بخش ساده سازی و مفهوم رسانی بهتر در بخش آموزش الگوسازی، برش و نکات کلیدی این مهارت قرار دهم.
نیاز حیاتی بشریت به پوشاک میتواند اصلی ترین دلیل مجاب کننده برای مشتاقان باشد تا گامی موثر در راستای درک و یادگیری این مهارت برداشته و در این زمینه به خودکفایی برسند
از هدایت الهی برای ویرایش بسیار راضی بودم.
کل کتاب را یک طرف مقدمه کتاب را طرفی دیگر میدانستم. طراوش های قلبی ام بود که خودم اولین نفری هستم که هر بار با خواندنش غرق لذت میشوم.
وقتی به اتمام رسید آن ها را برای آقای فرسایی ارسال کردم.
از آنجا که بسیار سریع الجواب هستند به محض ارسال و بررسی بازخوردشان را برایم ارسال کردند.
سخنی با خواننده را متنی مناسب کتاب میدانستند ، اما در مورد مقدمه تأکید داشتند که آن را تغییر دهم.
وقتی پیغام دادند که این یک کتاب تخصصی است و بهتر است متن مقدمه از فضای احساسی و شرح احساسات شما خارج شود گیج شده بودم.
متن مقدمه را مناسب کتاب نمیدانستند.
بین عمل به هدایت و عمل به نظر ایشان مانده بودم.
تک تک آن کلمات بر قلبم جاری شده بود و من نمیتوانستم آن ها را نادیده بگیرم.
از آنجا که برای خود تمرین گذاشته بودم که مقاومتهایم را کنار بگذارم و انتقادات را پذیرفته و بررسی نمایم ، مردان را قوام بدانم و تسلیم بما فضل الله بعضهم علی بعض باشم و روی تواضع و نداشتن منیت کار کنم ،سعی کردم به نظرشان احترام گذاشته و تغییراتی در متن مقدمه ایجاد کنم.
تنها تغییراتی که میتوانستم در آن متن ایجاد کنم این بود که آن را خلاصه نویسی کنم.
از نظرم هر کلام آن مقدمه همچون در و گوهری بود که با حذف هرکدام آن گویی نقص عضوی در مقدمه ایجاد میکردم.
سه بار آن متن را تغییر دادم اما هر سه بار اصل متن حفظ شده و پاسخ ایشان هربار همان پاسخ قبل بود.
قلبم نوشتن آن مقدمه را به صورت کامل طلب میکرد. صاحب قلم را خدایی میدانستم که جاری شده بود و مرا به نوشتن آن کلمات هدایت کرده بود هرچه زور میزدم دستم به نوشتن متنی غیر از آن نمیرفت. در نهایت به ایشان پیغام دادم
چیز دیگری به ذهنم نمی آید با توجه به تجربیات ارزشمندتان اگر متن مقدمه به صلاحدیدتان نیست آن را حذف کنید و به همان سخنی با خواننده بسنده بفرمایید.
به خدا متوسل شدم همان لحظه زیبای سپردن همه امور به او همان من نمیدانم تو میدانی ،من نمیتوانم تو میتوانی.
از او خواستم اگر این متن از طرف توست وظیفه خودت هم هست که کامل آن را انتشار دهی.
خیلی فرق میکند خدا را ناشر بدانی یا بنده خدا را و این لحظات است که تو مفهوم راه رفتن مورچه در تاریکی شب روی سنگ سیاه را به وضوح در میابی.
در ذهن من ناشر و صاحب کتاب خدایی بود که صفر تا صد این کتاب را خودش به جریان انداخته و وظیفه اش این است خودش هم مسئولیت اموراتش را بر عهده بگیرد و کلام و حکمش جاری شود.
در جدالی بین ذهن و روحم سپری میکردم و از خدا هدایت میطلبیدم که تلفنم به صدا در آمد.
ادامه دارد….
بنام خدای هدایتگر
سلااام ب نفیسه ی عزیز و دوسداشتنی
نفیسه جان من دو روزه کتابتو تهیه کردم از فیدیبو
واقعاا فوق العاده ست
و عجب مقدمه ای نوشتی خدای من
نمیدونی چقد انرژی گرفتم ازش مخصوصا آیه ای ک اولش نوشتی چقد ایمانمو قوی تر کرد ب ادامه ی مسیرم
واینکه من یک باور قدرتمتد کننده از تو مقدمه دریافت کردم
ک خییلی ازش انرژی میگیرم
اینکه نیاز حیاتی بشر ب پوشاک میتواند اصلی ترین دلیل مجاب کننده برای مشتاقان باشد تا بتوانند گامی موثر برای درک ویادگیری این مهارت برداشته و دراین زمینه ب خودکفایی برسن
جمعیت 6میلیاردی کره ی زمین نیاز اساسی ب پوشاک دارن و هرروز و هر لحظه
لباس های زیبا لازم دارن ک من با توانایی ک دارم میتونم هم خدمت کنم ب انسانها وهم ثروت بسازم برای خودم
امروز هدایتشدم ک ی نگاه کلی بندازم ب آموزش های کتابت ک باعشق وبا حوصله
قشنگ توضیح دادی
چقد لذت بردم وخداروشکر کردم بابتش
و آموزش هایی ک مدنظرم بود هم پیدا کردم خداروشکر
میخواستم ازت تشکر کنم و ی چیزی بگم ک
نمیدونم اشکال از فایلی ک من دانلود کرد یا مشکل ویرایش کتاب
حسم گفت اینجا بهت بگم ان شاالله ک درست بشه
تو قسمت توضیحات الگو ک خیلی دقیق توضیح داده شده
و از نقاط مثلا
x, y, z
ک خطوط مشخص میکنن و مرامینامیم
باهاش توضیح داده میشه
دقیقا جای این نقاط تو متن خالی هست
مثلا نوشته شده ک برای کشیدین الگوی دامن
از نقطه ی(..)ب نقطه ی ( ..)رسم میکنیم و وسط این نقاط(..) و(.. )را بدست اورده و نقطه(.. )مینامیم
توضیحات خیلی عالیه خداروشکر ولی وقتی نقاط و نمیدونم تشخیص سخت میشه
تا صفحه27چک کردم اینطور بود و رفتم آخر کتاب و هم چک کردم
باز این مورد بود
حتما خیری تواین اتفاق هست ک من نمیدونم
ممنونم میشم اگه پیگیری کنین
بازم ازتون تشکر میکنک بابت اینکه اینهمه وقت ارزشمندتو گذاشتی وباعشق این آموزش های عالی و دراختیار ما گذاشتی
من تایید میکنم تمام زیبایی های مقدمه ی کتابت رو
.انگار مستقیم داره با روح وقلب مخاطب صحبت میشه
خییلی زیبا ودل انگیزه
واینکه من عاشقت شدم بخاطر قلم زیبایی ک داری
بخاطر عشق نابی ک دروجودت جاریه
وبخاطر خدای زیبای درونت تحسینت میکنم عزیزم
خداروشکر میکنم بابت رابطه ی زیبایی ک باهمسرت علی آقا دارین
خداروشکر میکنم بخاطر موفقیت های بزرگت
خدا ب زندگیت برکت بده ان شاالله
ب عشقت. ب سلامتیت
و ب ثروتت و ب خوشبختیت:))
ب خدای بزرگ میسپارمت
سلام زکیه عزیزم
سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبتت به بنده و قلمم و پاسخ های ارزشمندی که برایم ارسال میکنی.
خدا رو شاکرم که کتاب مورد توجهت قرار گرفته و امیدوارم بهترین کاربرد رو در مسیر حرفه ای ات داشته باشد.
وقتی پاسخ شما و گزارش ایراد کتاب را از شکا دریافت کردم کمی مردد شدم ، نسخه خطی کتاب را کامل دوباره بررسی کردم همه آموزش ها دقیق و واضح بدون ایراد چاپ شده بود.
فایل پی دی اف کتاب نیز که نسخه های چاپی از روی آن چاپ شده باز بررسی کردم همه چیز کامل بود گرچه قبل از مجوز بیشتر از 5 بار زیر و بم آن کتاب بررسی و تایید شده بود.
به نسخه نمونه فیدیبو نیز نگاهی انداختم و تا صفحه 20 را بررسی کردم کامل و بدون ایراد بود.
ولی برای اطمینان بیشتر به مدیر انتشارات پیغام دادم و آنها هم اطمینان خاطر دادند که فایل کتاب کامل و دقیق همچون نسخه چاپی در فیدیبو ارائه شده است.
خودتان هم نسخه نمونه در فیدیبو را ببینید متوجه کامل بودن آن میشوید.
در نهایت گفتند به خود فیدیبو گزارش ایراد بدهید احتمالا فایل شما ایراد دارد خودشان بررسی کنند.
برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و بانوشایسته و همه دوستان توحیدی و نازنینم
سلامی به زیبایی و قداستِ پول
چقدر این پول زیباست که استاد و بانوشایسته ، به برکت وجودش ؛ توانستند حجم عظیمی از گوشت بخرند و ویترین فروشگاه والمارت را تا حدود زیادی خالی کنند ، یک گوشت خوش رنگ و مُقوّی از جنس همان گوشتی که حضرت ابراهیم برای مهمانانش تهیه کرد
(فَرَاغَ إِلَىٰۤ أَهۡلِهِۦ فَجَاۤءَ بِعِجۡلࣲ سَمِینࣲ)
[سوره الذاریات ٢6]
(وَلَقَدۡ جَاۤءَتۡ رُسُلُنَاۤ إِبۡرَ ٰهِیمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُوا۟ سَلَـٰمࣰاۖ قَالَ سَلَـٰمࣱۖ فَمَا لَبِثَ أَن جَاۤءَ بِعِجۡلٍ حَنِیذࣲ)
[سوره هود 69]
“عِجۡلࣲ سَمِینࣲ” یعنی یک گوساله تُپُل و چاق که ناظر به کمیّت است و “عِجۡلٍ حَنِیذࣲ” یعنی یک گوساله کباب شده که ناظر به کیفیت است
براستی که چقدر حضرت ابراهیم پولدار و مهمان نواز بوده که برای مهمانانش گوساله میزنه به دل زمین….
چقدر این پول شادی بخش است که برکت وجودش و خریدی که استاد انجام داد ، جریانی از شادی را برای آن دامدار و قصاب و شرکت حمل و نقل و بسته بندی گوشت و کارمندان والمارت و… فراهم کرد ، شادی ای که جریانش در بایگانی خدا ثبت میشود و از خودش برای استاد و بانو شایسته ، نور ساطع میکند
تصور بکنید که مثلا با این پولی که استاد برای خرید گوشت داد ، قصابی که این گوشت را تولید کرده ، سود ببرد و حال این قصاب فرزندی دارد که کلاس نقاشی میرود و بعد این فرزند از پدرش پول بگیرد برای تهیه لوازم نقاشی و بعد به برکت این خرید استاد و سودی که به قصاب رسیده ، این فرزند لوازم با کیفیت نقاشی تهیه میکند و یک نقاشی ماهری میشود که با نقاشی هایش دل از عالم و آدم میبرد و….
همه اینها به برکت این خرید استاد بود که زنجیره ای از شادی و ثروت را ایجاد کرد…
تازه فقط این یک مثال از قصاب بود که در این زنجیره قرار داشت و گرنه اینقدر خیر و برکت به واسطه این خرید ایجاد شد که “وَإِن تَعُدُّوا۟ نِعۡمَهَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَاۤ”
براستی که پول بسیار بسیار بسیار مقدس است و خدا پولدارها را بسیار بسیار بسیار زیاد دوست میدارد…
براستی که خدا بیشتر از ما میخواهد پولدار باشیم زیرا که با این نعمتِ پول است که جهان گسترش میابد ، به برکت پول است که والمارت ها تاسیس میشود و کلی اجناس تولید میشود و….
براستی که خدا “مَـٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ” و پولدار است و تمام سند هایِ املاک این عالم ، بنام خداست و به حکم قانون “کبوتر با کبوتر ، باز با باز” اگر بخواهیم به حریم الله وارد شویم باید پولدار باشیم و هر چه پولدارتر شویم به او نزدیکتر میشویم…
براستی که خدا پول را مایه رسیدن به خودش قرار داد ، منطق این حرف در این است که اکثریت ما ، پولداری استاد عباس منش را دیدیم و گفتیم بیایم اینجا چهارتا تکنیک یاد بگیریم و پول پارو کنیم ولی آمدیم اینجا و عاشق توحید و یکتا پرستی شدیم
آری ، با پول است که به زینت های دنیا که خدا آنها را “زِینَهَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیۤ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِ” کرده ، میرسی و از آنها سیر میشوی و آماده لذت دیدار با خودِخودِخودش میشوی ، لذت دیدار عبد و معبود که هیچ وقت از آن سیر نمیشوی…
براستی که خدا به حکم و سندِ “وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعࣰا مِّنۡهُ” ما را پولدار آفرید ولی ما چه کردیم؟ مراقب غذای ذهنمان نبودیم و غذای مسمومی خوردیم با این عنوان که اگر پولدار شوی از خدا دور میشوی و چنان مسموم شدیم که هنوز که هنوز است مسمومیت این غذا از بدن ما خارج نشده…
استاد عباس منش ممنونم از شما
وقتی برای بار اول از شما در فایل قسمت سوم “چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم؟” شنیدم که به مل گفتین
روزی هزاربار با خودتون بگین که “تنها راه رسیدن به خدا رسیدن به ثروت است”
مقاومت داشتم که نه این چه حرفیه ، راه های رسیدن به خدا زیاده و از این حرفا
ولی الان با ایمان صد در صدی میگویم که “تنها تنها تنها راه رسیدن به خدا رسیدن به ثروت است و لاغیر”
مرسی استاد که شیوه درست زندگی کردن و تکفر کردن را به من آموختید
و الان به تأسی از یکی از بزرگانِ پولدار ِتاریخ ، یعنی حضرت علی که فرموند
“نًعُوذُ باللهِ مِن الفَقرِ
پناه بر خدا از فقر”
میگویم که
پناه بر خودِخودِخدا از روزی که در برابرش بایستم و فقیر باشم
باشد که پناهم دهد و غرق نعمتم کند و مصداقی باشم از “وُجُوهࣱ یَوۡمَئذࣲ نَّاعِمَهࣱ”
خدایا شکرت
یا حق
سلام به آقای احمدی عزیز
که همیشه جنس کامنت هایش فرق داره…
حساب کتاب شده و علمی و تجربی هستن…
خیلی خیلی لذت بردم
تحسین میکنم شمارو…..
واقعا خیلی انسان ارزشمند و باسوادی هستین
بی نهایت متشکرم که این آگاهی های ناب رو به اشتراک میگذارید..
واقعا اون لحظه ای که استاد کلی گوشت خریدن..
من هم پولدار بودنش رو تحسین کردم..و لذت بردم…
پولدار و سعادتمند و سلامت باسید دوست خوبم
سلام به فرزانه جانم
به قول سیدعظیم حال دلتون عالی باشه
کامنت خیلی عالی بود و پر محتوا چقدنکات مهم توش بود خیلی لذت بردم
از عزت نفس ،از زیبایی،از تعهد،از کامنت گذاشتن،از با خود در صلح بودن،از لذت و آرامش،از توحید
از همه چی گفتی و خیلی آگاهی داشت
ممنونم بخاطر وجودت عزیزم.خیلی دوست دارم
زندکیت غرق نور و نعمت و ثروت باشه هرلحظه
سلام دوست ثروتمند و موحد وتوحیدی آقا رضای عزیز
تحسین میکنم شما رو بخاطر این تعبیرهای جالبی که از ثروت و خداوند زدی
خیلی لذت بردم از تک تک جملاتت استفاده کردم باشد که تکرار و تکرار و باور این جملات زیبا ما رو به آزادی مالی از جنس خدایی برسونه که نتیجه اش دیدن نعمات بی شمار خداوند رزاق و احساس خوب و اتفاقات عالیه و تجربه بهشت دنیایی
انشاءالله که به زودی این خواستتو تجربه کنی و زندگی کنی دوست خوبم
سلام بر آقای احمدی فرزانه
واقعا شما فرزانه اید آقا
خیلی تعابیر و جملات دلنشین وپرمحتوایی بکار میبرید
بح بح به این دیدگاه ناب و خالص و بینظیر شما:
تنها تنها تنها راه رسیدن به خدا رسیدن به ثروت است و لاغیر”
و بفرموده حضرت علی ع
“نًعُوذُ باللهِ مِن الفَقرِ
پناه بر خدا از فقر”
پناه بر خودِخودِخدا از روزی که در برابرش بایستم و فقیر باشم
الهی که همگی غرق در پول وخدا باشیم
در هر لحظه
تحسین وتشکر میکنم بابت کامنتتون
سلام دوست عزیزم
مرتب کامنتات رو میخونم و همه متفاوت و عالی ان، کلی واسمون مثال منطقی زدی از ثروت و معنویت و واقعا لذت بردم از درکی که بهش رسیدین و با ما هم به اشتراک گذاشتین، کامنتت ارزش بارها خوندن داره و تحسینتون میکنم و خوشحالم دوستانی مثل شما دارم
با ارزوی بهترین ها واسه شما دوست ارزشمندم
سلام به آقای احمدی موحدوتوحیدی عزیز تحسینتون میکنم برادر باوقاروارزشمندم
من تازه درمداردیدن کامنت های شما قرار گرفتم بی نظیر وبسیارتوحیدی مینویسی واین قابل تحسین است
توحیدکه باشه همه چی خوبه خود جاری میشه عین همون آبشارهایی که استاد در قسمت های قبلی رفتن ودیدن
جریانی از نعمت ثروت ازخدای وهابم برای شما و همه عزیزان سایت خواهانم
بسم الحی الذی لا یموت و لاتسقط ورقه الا یعلمها
سلام به نوح زمانه و سلام به لبیک گویان به او و سوار بر کشتی نجات در این دریای طوفانی
.
چند قسمتی که از سفرنامه می گذرد و ما در مسیر جاده هستیم انبوه درختان در مسیر مرا به شگفتی وا داشته و بیشتر از همه آیه
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند. او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛ هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار ثبت است.
که خدای مهربان از افتادن تک تک برگ های این درختان آگاه است. این در صورتی است که ما حتی به بدن فیزیکی مان و تغییرات آن آگاه نیستیم. آیا میدانیم قلبمان چند بار در روز می زند؟ کلیه چند بار خون را تصفیه می کند؟ ماهیچه های ما چند بار منقبض و منبسط می شوند؟ چند بار کبد ما خون را تصفیه می کند و مواد سمی را به غیر سمی و قابل ماندن در بدن تبدیل می کند؟ و …
ما حتی از دانستن تغییرات بدن فیزیکی مان عاجز هستیم چه برسد به روح الهی مان.
و عجز خودم را در برابر پرودگارم بانگ بر میدارم و می گویم
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
.
.
و اما دیدن خانمی که حداقل 75 سال سن داشت با اون صورت بشاش و خنده رو خوش برخورد، چه الگوی خوبی برای دورانی که 80 سال به بالا قراره عمر کنیم و شاد و اکتیو و مفید باشیم و نه فرد پیر و فرتوت و دست و پاگیر.
و اون خانمی که باردار بود و ورزش پدل برد رو با ریلکسی تمام انجام میداد، میتونه الگوی خوبی برای بانوان خوبمون باشه که وقتی قصد باردارشدن دارند، همینطور میتونند فعال باشند و ورزش کنند و به حرف های صد من یه غاز که باید استراحت کنی، تکون نخوری و فلان و بهمان گوش ندهند.
.
من چقدر نگاه افراد و اکشنی که هنگام دیدن دوربین دارند را دوست دارم و تحسین می کنم این ویژگی عالی و دوست داشتنی آنها را.
و این در صلح بودن با خودشان، صادق بودن و نقاب نداشتن، چقدر پسندیده و مورد تحسین است.
و اما درس اصلی این قسمت: سفر به دل طبیعت این ویژگی رو داره که تو را در لحظه قرار میده و گذشته را از یادت می برد و این باعث میشه آزاد و رها از لحظه حالت لذت ببری.
خانم شایسته که گفتند همه چی رو فراموش می کنند حتی کسانی رو که می شناسند، انگار که نبودتد، یادم افتاد به مادر همعروسم که وقتی از حج اومده بود و ما رفته بودیم پیشش، گفت من اونجا حتی بچه هام رو هم یادم رفت و دوست نداشتم برگردم. و من تو دلم می گفتم مگه میشه بچه هاتو یادت بره.
و رسیدم به غروب بینظیر و زیبا. رنگ زرد اشعه خورشید وسط آسمان آبی. خیلی زیباست خیلی
هزاران درود به رضوان عزیز و موحد و هنرمندم…
اگه تکراری نمیشه بگم : وااااای هزاران آفرین به شما دوست هنرمندم با این سرعت عملت…
آخه خواهرم کی عکس گرفتی !!!؟
کی فتو شاپ کردی !!!؟؟؟؟
کی پروفایلتو عوض کردی !!!؟؟؟
خدایی تحسین داره دیگه :))))
و اما بریم سراغ کامنت خواهر هنرمندم..
نمیدونم آیات مبارک چه انرژی خارقالعاده ایی درونشون هست که هر بار میبینم و میشنوم انگار تازه ان و کلییییی حرف برای گفتن دارن…
به ویژه وقتی با شرایط ، همخوانی داشته باشه و مرتبط باشه…
که شکر خدا شما در این زمینه هم هنرمندی و جا داره ،هم بسیار تحسینت کنم و هم بسیار سپاسگزارت باشم..
خیلی از ذکر این آیه به وحد اومدم رضوان جان و همینکه منو به فکر وا داشت ، حس خیلی خوبی بهم داد…
و در کنار این تصاویر رؤیایی و بینظیر خداوند عظمت خودش رو در همه ابعاد به رخم کشید…
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت که چشمی برای دیدن ، ذهنی برای تحلیل کردن و قلبی برای درک کردن بهمون عطا کردی…
و چه جالب که دقیقاااا همین سه مورد که شما عنوان کردی ، برای من هم جذابیت خاصی داشت و توی کامنتم به نوع دیگه ایی بهش اشاره کردم…
ممنونم رضوان جانِ خوبم از این کامنت عالیت که منورش کرده بودی با آیه ایی که گویا دقیقا جاش همینجا بود..لذت بردم
الهی غرق لذت و شادی و خیر باشی..
و در پناه نور و عشق الهی :*
سلام به رضوان عزیز و توحیدی
تحسینت میکنم خیلی زیبا و ساده وروان نوشتی و پر از آگاهی بود عزیزدلم
سپاسگزارم که نوشتی
عکس پروفایلت خیلی قشنگه انشالله به زودی با مریم گلی عکس بگیری
تو کامتت در مورد اون خانوم باردار گفتی که چقدر باور بد به ما دادن که باید استراحت کنی
اتفاقا منم که باشگاه میرم تازه زومبا یه ورزش پرتحرک و گروهی با حرکات سریعه یه خانومی زومبا میاد بارداره و من اولش تعجب کردم بارداره گفتم اذیت نمیشی گفت نه اتفاقا تو خونه داشتم میپوسیدیم من عاشق زومبا هستم و بخاطد این نتونستم خونه بمونم با این بارداریم و الان پرتحرک و فعالم
و چقدر تحسینش کردم همون جا و لذت بردم و کلی تعریفش کردم و این الگو شد برام
درمورد مادر جاریتون نوشتی اتفاقا منم وقتی میرم سفر به چیزی فکر نمیکنم
مثلا بابام هی تماس میگیره یا بقیه بعد بهم میگن تو هی یه تماس نمیگیری هاکلا کنده میشم
بازم سپاسگزارم که نوشتی عزیزم
دلت شاد و زندگیت غرق ثروت و نور خدا باشه
رضوان خانم،خواهر عزیز و دوست داشتنیام،سلام،وقت شما بخیر،امیدوارم حالتون عالی باشه،
میخواستم در مورد پاراگراف آخرتون و ذکر خاطره حج خدمتتون عرض کنم،اولین سفری که بنده و عزیزدلم همسر نازنینم به سفر خارج از کشور رفتیم،سفر حج عمره بود،و،دخترم که الان عروسی کرده و در منزل ایشانم که
برایتان مینویسم،اونموقع تازه میخواست بره پیش دبستان،آنقدر تو بغلم هر دوتایی گریه کردیم که حد نداشت،بزور ما رو از هم جداکردند،تو ترمینال1فرودگاه مهرآباد،اما همینکه مهر خروج رو زدند داخل گذرنامه،ورفتیم به سالنی که از اونجا سوار هواپیما بشیم.تموم شد و دیگه فکر دخترم از سرم خارج شد.
هم من و هم همسرنازنینم،حتی در سرزمین مقدس مکه و مدینه هم اصلا بی تابش نشدیم و آسوده و با آرامش زیارت کردیم.
واقعا سفر حج سفری متفاوت است.
بعدها خودم بعنوان مدیر کاروان حدود150نفره مشرف شدم.
ی تعداد زیادی از همسفرانم از کشورهای دیگه اومدند تهران و پس از اینکه سفرمون تموم شد به کشورهای محل سکونتشان برگشتند.
اونها از همه جای دنیا اومده بودند.
استرالیا،نیوزیلند،امارات،کانادا،آمریکا،کشورهای اروپایی
و تکتک شون که همگی از دوستانم شدند،گفتند ما خیلی جاهای دنیا رفتیم،خیلی مسافرتهای زیاد کردیم،اما این سفر با همهی اونها فرق داشت.
خیلی عالیبود.
این نظر تکتکشون بود.
انشاءالله خداوند همهی آرزومندانش رو دعوت کند و از حظ و لذت این سفربهرهمندشون کند.
شادسلامتثروتمندوسعادتمنددردنیا و آخرت باشید.
به نام خالق زیبایی
سلام بر استادان عزیزم
و درود به رفقای زیبا پسندم
مسحور تماشای خدا شدم
خدایا چقدر تو زیبایی
به دریا بنگرم دریا تو بینم /به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت /نشان از قامت رعنا تو بینم
مریم بانو حرف قشنگی زد، با این مفهوم:»
مردم این کشور خیلی خوب و باصفا هستند اما اونایی که سفر میکنند انگار جنسشون ناب تر و خالص تره
این منو به فکر وادار کرد که چرا؟
چه چیزی یک فرد مسکون رو به یک مسافر تبدیل میکنه و چه چیزی در سفر آدم هارو متفاوت از بقیه میکنه؟
حرکت برنامه میخواد و باید مسیر و پلن مشخص باشه ، اما برای یک انسان متفاوت و توحیدی ، پلن جاشو به هدایت میده و هدف جاشو به توکل و اعتماد به خداوند
چه چیزی به یک بانوی مسن اینقدر انگیزه میده که اینقدر کارشو دوست داشته باشه و با عشق مسافران و گردشگران رو هدایت و راهنمایی کنه و اینقدر مهربون و با حوصله باشه؟
چه چیزی به یک بانوی باردار انگیزه و جسارت قایقرانی ایستاده رو بده اونم روی یک کلک(قایق تخت)؟
چه چیزی باعث شده منی که قبلاً به این فایل ها به چشم یک برنامه مستند و تکراری نگاه میکردم حالا لحظه به لحظه و فرم به فرم برام مهم و پر از درس و آگاهی باشه ؟
چه چیزی باعث شده از همین الان دارم خودمو در جای جای این کشور پهناور و زیبای خدا تصور کنم و یقین داشته باشم خیلی دیر نخواهد بود روزی که سفرنامه خودمو به تصویر بکشم و با عزیز دلم درس هامونو پس بدیم و همه جا یاد استاد و بانو کنیم؟
در ورای هر تحسین و تمجیدی از زیبایی های این طبیعت زیبا و بینظیر خداوند ، حتما درسهایی برای پاس کردن هست و الا استادان عزیز ما چه نیازی به ادامه ، به تصویر کشیدن این صحنه های زیبا داشتند؟
در پس هر تلاشی هدف و نیتی نهفته که استادان جان در فایلهای قبلی هدف از به تصویر کشیدن زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو اینگونه فرمودند:
اینکه ما بفهمیم
1- به هرآنچه بر اون تمرکز و به اون توجه کنیم وارد زندگی مون میشه، حالا این میخواد نجواهای شیطانی ذهن باشه یا تصاویری زیبا از کشور خدا
2- اگر کسی همچون استاد عباس منش عزیز و بانوی شایسته تونستند به خواسته هاشون برسند پس دلیلی نداره که بقیه و ما نرسیم فقط تفاوت آنها که رسیدند و نرسیدند تو این چند موضوعه
«1 باور 2 کنترل ذهن و نفس (تقوا) 3 آگاهی (شناخت قوانین)4 دیدگاه توحیدی5_ استمرار و تداوم در مسیر(پایداری)»
4- یاد خداوند با سپاس از نعماتش و حضور خداوند با ورود نعمات به پاس قدردانی
خب اینا فقط چند تا از دلایل مهم به تصویر کشیده شدن این فایلند و من با تمام وجود سپاسگزارم از استادان عزیزم.
و به لطف این آگاهی ها
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
هزاران درود به عزیزترین حبیب خدا
مسحور تماشای خدا شدم
این جمله منو برای لحظاتی متوقف کرد !!!
این که با همه تمرینات و شکرگزاریها باز هم چقدرررررررر در طول روز غافل میشم از تماشای سِحرگونه…
چقدر زیاد غافل میشم که به خودم نهیب بزنم به کجا چنین شتابان !!
چقدر ذهنم رو رها میکنم و گاهی به خودم میام و میبینم برای دقایقی طولانی قافیه رو باخته ام !!!!
در مواردی چه وجه تمایز باریکی هست بین عادت کردن و توجه کردن…
من عادت کردم زیر لب زمزمه کنم خدایا شکرت .. خدایا عاشقتم…
ولی …..توجه !!!!! گاهی توجه من در دغدغه هایی سیر میکنه که هیچ ربطی به لحظه حال من نداره !!!
سپاسگزارتم عزیزم بابت این نکته کلیدی..
و بسیار سپاسگزارترم از شما بابت دسته بندی آگاهی های ناب این فایلهای ارزشمند، چقدر نیاز داریم برامون تکرار بشه ، بارها و بارها…
تمرکز و توجه به نکات مثبت
از الگوها غافل نشیم ، و اگر کسی هدف مد نظر ما رو رفته باید برای ما اون هدف راحت تر تیک بخوره
برای رسیدن به خواسته این فاکتورها لازمه : داشتن باور ، کنترل ذهن ، آگاهی ، نگاه توحیدی، پایداری
توکل به خدا ،تشکر از خدا
بی اندازه ممنونم از شما و من هم به تبعیت از شما قدردان استادبزرگوارمون و استادبانوجان هستم ، و به ویژه قدردان حضور با برکتت در هر لحظه از زندگیم…
سپاسگزارتم عزیزم
در پناه نور و عشق الهی باشی بهترینم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَالنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»
(ﺑﮕﻮ : ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻭ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﻭ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪﻩ ، ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻋﻴﺴﻲ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ، ﻭ ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﻧﻤﻰ ﮔﺬﺍﺭﻳﻢ ، ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ ؛ 84 آل عمران)
پروردگارا این بنده ناچیز تو محتاج و نیازمند حمایت و هدایت و راهنمایی توست و جز تو پناهی نمیشناسد، خدایا شهادت میدهم به اینکه تو از من مشتاقتری برای رشد و تعالی و پیشرفت و آگاهی و نورانی تر شدن قلبم. خدایا شهادت میدم تو از من مشتاق تری برای مغفرت و آمرزش و بخشش نعمات و فراوانی. خدایا شهادت میدهم به اینکه تو از من مشتاق تری که اهل ایمان باشم و نه از بندگان ابلیس. خدایا بدون کمک و هدایت و حمایت تو من راه از پیش نمیبرم و چیزی جز گمراهی برای خودم نمیسازم. خدایا خدایا به اندازه هر سر سوزن از جسم و جانم و به اندازه هر ثانیه از زمانم، محتاج مغفرت و فضل و رحمت و هدایت و حمایت تو هستم.إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ.
سلام و درود و رحمت بینهایت پروردگار عالم به خانواده عزیز و نازنینم ، مخصوصاً استاد عباس منش و خانم شایسته و همه اعضای سلسله عباسمنشیان(از سری شیطنت های قدیمی حمید)
فایل بسیار بسیار بسیار زیبا و تحسین برانگیزی بود در ادامه فایلهای قبلی، که کوه و جنگل و طبیعت واقعاً شگفت انگیز بود. توی این ارتفاع از کوهستان. و این دریاچه بسیار زیبا و آسمونی که بیشتر شبیه نقاشیه، واقعاً واقعاً انسان رو به عمق خیال و تجسمات ذهنی میبره. چند بار فایل رو دیدم تا تازه متوجه صحبتهای استاد شایسته بشم. اینقدر توی عمق این زیباییها فرو رفته بودم. شاید خیلی از دوستان این چنین مناظری رو تجربه کرده باشن ولی خب برای من که بیشتر زمان زندگیم رو توی جنوب و آب و هوای گرم و خشک زندگی کردم حق بدین از این طبیعت کوهستانی فایل شگفت زده بشم. (شاید با مردم اهالی غرب تگزاس و نوادا همزاد پنداری کنم)
نامبرده طی روزهای گذشته با موارد مختلفی مواجه شده که بشدت تضاد هستن، بعضیها اصلا به زندگی من ربط نداره و فقط باید آگاهانه تلاش کنم ایگنور کنم، اگر چه توی محل کار من اتفاق افتاده ولی دغدغه من نیست، پس من باید فقط اعراض کنم ازشون، و بخشی دیگه به پاشنه های آشیل خودم و عزت نفس و احساس لیاقت ربط داره که همت مضاعفی میطلبه برای کار کردن روی خودم.
منجمله این تلاشها همین نوشتن کامنت هست که چند وقتیه خیلی کم شده و الان دارم تلاش میکنم بازم بنویسم. باشد که رستگار شوم.
اون هلی شات درون و پرواز روی دریاچه و به تصویر کشیدن اطراف خیلی جالب و دیدنی و جذاب و خواستنی بود. و اون شورولت تاهو بسیار زیبا، که البته به شخصه کادیلاک اسکالاید رو ترجیح میدم ، بقول آمریکایی ها کدی. و اون داج رم 1500 که بازم اف وان فیفتی رو بهش ترجیح میدم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سرزمین پر از نعمت و ثروت و فراوانی و این انسانهای ارزشمند.
راستی اسم اون آهنگ (Smoky Mountain Rain) اثر Ronnie Milsap بود ولی توی سایتهای داخلی پیداش نکردم و حسش نبود از سایتهای خارجی دانلودش کنم.
یه وقتهایی یه چیزایی رو میخوام منجمله همین آزادی استفاده از اینترنت و خرید و دانلود آهنگ های مورد علاقه ام و بعداً طبق گفته های استاد در دوره ارزش تضاد و دوره عزت نفس انسان از طریق مواجهه با تضادهای زندگیش به وضوح میرسه که دقیقاً چه چیزی رو میخواد. (اونجا استاد بهش میگه: قانون وضوح از طریق تضاد)
همین فایلهای سفر به دور آمریکا به نوعی میتونه یه وضوح بهمون بده در قیاس با تضادی که فعلا داریم در اون زندگی میکنیم و این موضوع ما رو هل بده به طرف خواسته هامون.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر هر ذره از نعمات و رزقی که بی حساب و از جایی که فکرش رو نمیکنیم هر روز بهمون عطا میکنه. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
سلام بر حمید عزیز
خب دوست عزیز شما که اینقدر زیبا مینویسی چرا باید کمرنگ بشی
شما که مثل همه بندگان خدا نیاز به توجه و عنایت پروردگار داری خب نباید از این سایت و دوستان توحیدیت فاصله بگیری
اینجا همه تورو به بهشت زیبایی که استاد داره هدایتمون میکنه هول میدن
داداش داری از رستگاری دور میشی
خوشحالم که با دوستان خوبی چون شما همسفره و همسفر شدم
گفتم شراب وصل به اوباش میدهند؟ گفت: بنده او باش می دهند!
باشد تا رستگار شویم( ان شاءالله)
سلام و درود به شما جناب حافظان گرانقدر. از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت پر از مهر و محبت تون، به روی چشم تمام تلاشم رو میکنم که به توصیه شما عمل کنم و از مدار توحید فاصله نگیرم و تمرکز بذارم روی آموزشها.
این مصرع «گفتم شراب وصل به اوباش میدهند؟ گفت: بنده او باش می دهند!» خیلی زیبا و پر از معنی و پر از امید بود. بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به حمید عزیز و دوست داشتنی
از همین جا یه سلام عرض ادب خدمت دوست عزیزم سید حبیب جانم دارم.
دلتنگت بودم حسابی حمید جان
رفیق دلنوشته شما با خدای مهربان را خیلی دوست داشتم و قسمت آخرش واقعا بر قلبم حک شد
.إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
به میزانی که این غفور بودن الله یکتارا درک میکنیم
این احساس گناه از رو دوشمون برداشته میشه
خدا میدونه بعد آشنایی با استاد چه میزانی از این بار سنگین از رو دوشم برداشته شده و باز هم خیلی جای کار داره در بحث عزت نفسم.
آرزو میکنم برات در زمان مناسبش هدایت بشی به مناظر شگفت انگیز سرسبز که پوشیده شده از جنگل و دشت و دریاچه و دریا که جز خواسته های شما دوست عزیزه
که البته که خواسته منم هست.
الهی شکر که از تضادها داری سربلند بیرون میای و تنها وظیفه ای که داری که همون اعراض هست را داری خوب انجام میدی،الهی شکر
و اما پاشنه های آشیل هم که جای کار داره
امیدوارم همشونا مثل لودر با خاک یکسان کنی و دیگه هیچ کدوم سراغت نیاد و به آرامش درونی پایداری که همه منتظرش هستیم برسی.
یعنی کمترین تضاد و کمترین پاشنه آشیل.
یعنی به جایی برسی که با اولین تضاد اینقدر روخودت کارکرده باشی که سر بخوری و بری به سمت خواسته هات.
حمید جان خیلی به شخصه برای من عزیزی
من در دورانی اینقدر از کامنتهات انرژی گرفتم و برام الهام بخش بود که واقعا کمک بسیار زیادی بهم کرد.
سپاسگزار وجود نازنین و الهی شما دوست عزیز هستم .
واقعا دوست دارم کامنتهات در سایت ادامه داشته باشه
و با دیدن عکس پروفایلت کلی ذوق کنیم و بگیم داداش حمیده اومده و یه کامنت همه چی تموم.
در پناه الله یکتا امیدوارم در بهترین احساسها و سلامتی و ثروت باشی
و در حس ناب بندگی الهامات ناب الهی با خوندن قرآن بر قلبت سرازیر بشه و کیفشا ببری.
یا حق
سلام و درود فراوان به رسول جان برادر عزیزم. الهی که در پناه رب العالمین همیشه همیشه حال دلت عالی عالی عالی باشه ، در کنار خانواده محترم تون. از محبت شما و زن داداش خیلی خیلی متشکرم. هزار ماشاالله به دختر گلی تون چقدر زیباست، خدا حفظش کنه، و خداوند شما رو برای همدیگه نگه داره. از خداوند میخوام این آیه رو باور ذهنمون کنه و بر روح و جانمون حک کنه «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» همیشه یادمون باشه خداوند بینهایت بینهایت مغفرت دهنده و بینهایت بخشایشگر نعماته.
رسول جان از صمیم قلبم برای شما و خانواده محترمتان نعمت و ثروت و آرامش و رحمت خداوند رو خواستارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق ومتنعم باشید.
سلام به آقای حمید امیری
شما بی نظیر کامنت مینویسین
کامنت های شما برای شخص من همیشه دلنشین بوده وهست و همه کامنت هاتون در کنارش اون علامت قلب زدم که بخونم ومرورشون کنم
و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که از زبان کامنت های شما خیلی جاها منو هدایت کرد و تلنگر زد بهم
تو دوره 12قدم که یه دوره خودسازیه واقعا دفتر یادگیری من پراز کامنت های بچه ها و نکته هاش که تعهد دادم بخونم وبنویسم وعمل کنم
و تو این فایل ها هم بچه ها عالی کامنت میذارن که بازهم یادداشت میکنم تکرارمیکنم این همه تمرکز به زیبایی ها که هرکسی از نگاه خودش بیان میکنه
اینم بگم که شما نویسنده قهار این سلسله عباسمنشی ها هستین
حالا یکی مثل من برای شما کامنت بنویسه و بخواد ازتون قدردانی کنه خدایی کارسختیه .
ولی خب نوشتم …..
تا تمرین عزت نفس کنم پیش یه نویسنده پرارتعاش وفرکانس بالا .
باشد که همگی بخندید
الهی که سالم وشاد در کنارخانواده تون باشین و نگاه خدا تو زندگی تون جاری باشه .
سلام و درود و فراوان به شما
بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما. الهی که همیشه همیشه حال دلتون عالی و توحیدی و مثبت باشه. هزار ماشاالله به دختر گلی تون، خدا حفظش کنه.
از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم. امیدوارم که خداوند جوری منو هدایت و حمایت کنه و در مدار توحید موفق بداره و منو نجات بده و حفظ کنه تا بتونم برای اعضای خانواده ام در این سایت انگیزه بخش باشم و قلبم جایگاه الهامات الهی باشه، تا بتونم بنویسم.
باور کنید منم از خودم نیست. بقول حافظ «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم» خداونده که بهمون لطف میکنه و کلامش رو بر زبانمون جاری میکنه وگرنه اعتبار این کامنت ها هیچی با من نیست.
بانهایت احترام با این جمله شما موافق نیستم که نوشته بودین (حالا یکی مثل من برای شما کامنت بنویسه و بخواد ازتون قدردانی کنه خدایی کارسختیه)، مگه من کی ام؟ منم یه بنده خدا مثل همه انسانهای عادی، جایگاه همه مون نزد خداوند به یک اندازه است، و همه مون به یک اندازه به رب العالمین دسترسی داریم.
من یبار جهت خنده دوستان و آرامش خیالشون هم که شده باید با لباس کار عکس بگیرم بذارم عکس پروفایل تا دوستان ببینن این حمید امیری بخدا یه آدم معمولیِ معمولیه، پر از دیوونگی ها و شیطنتهای خودش. تا این خانواده عزیزم باهام احساس راحتی کنند. اینقدر دوست دارم کامنت های دوستان رو به موقع پاسخ بدم ولی هر بار به دلایل مختلف وقت کم میارم. من مشتاقم از دوستانم کامنت دریافت کنم، باور کنید من توی خوابم هم نمیدیدم خداوند خانواده ای این چنین عزیز و دوست داشتنی بهم هدیه کنه.
به راحتی و به آرامش خیال بنویسید هر چی دوست داشتین، این سمت صفحه کامنت یه بنده خدایی نشسته که از دریافت کامنت دوستانش خدا رو شکر میکنه. کامنت شما و رسول جان بسیار بسیار منو ذوق زده کرد. از هر دوتون سپاسگزارم (داداش و زن داداش عزیزم)
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
سلام آقای امیری عزیز
داداش آتش نشان ونویسنده
خیلی ممنونم از کامنتی که برام نوشتین ومحبت وادب تون
دم شما همیشه گرم
و زندگی تون پراز هدایت های خداوند ان شاالله.
سپاسگزارم از نگاه زیباتون به دخترم ، خدا شما و خانواده محترم تونو حفظ کنه و درکنارهم سالم وشاد وثروتمند باشید.
الهی که حال دلتون عالی باشه و لحظه لحظه هاتون سرشاراز احساس خوب باشه .
سلام بر برادر عزیز حمید حنیف ،
نوشته های شما مثل همیشه عالی أست و من این همه اطلاعات شما در زمینه های مختلف هواپیما، ماشین ، صنعت و سیاست و تاریخ و … را تحسین می کنم ، نوشتن شما و تسلط به ایه ها و تسلط به اشعار مختلف را تحسین می کنم . شما بی نظیر هستید . من مناجات اول هر کامنت شما را بسیار دوست دارم و انها را در فایل جدا کانه به اسم نیایش با خدا ذخیره کردم و هر دفعه هم بهش اضافه می کنم خواندن انها پشت سر هم خیلی حس خوبی میده .
باز هم از شما سپاسگذارم
شاد و ثروتمند باشید
سلام و درود فراوان به شما خانم خالقی بزرگوار.
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون.
الهی صد هزار مرتبه شکر که خداوند کامنت منو مایه احساس خوب و مثبت دوستان و اعضای خانواده ام قرار داد، از شما سپاسگزارم. امیدوارم خداوند بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی به زندگی شما عطا کنه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿65﴾
و اگر اهل کتاب ایمان می آوردند و پرهیزکاری میکردند، یقیناً گناهانشان را محو می کردیم، و آنان را در بهشت های پر نعمت در می آوردیم. (مائده65)
وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ۚ مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ ۖ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ ﴿66﴾
و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را که از سوی پروردگارشان به آنان نازل شده برپا می داشتند، بی تردید از برکات آسمان و زمین بهره مند می شدند. از آنان گروهی میانه رو و معتدل اند، و بسیاری از آنان بد است آنچه را انجام می دهند. (مائده66)
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿6٧﴾
ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگار، بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند. (مائده67)
سلام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق فراوانِ فراوان از روشنی قلبم به استاد های نازنینم و اعضای خانواده توحیدی قشششنگم
صدای سعیده رو میشششنوید از شیفت صبح ،استیبل،با لذت،پر از رحمت خداوند، وسط مدارِ آسونی ها …
درحالیکه ده تا تختمون پراز مریض های بدحاله و کلی پیگیری های شیفت صب،سعیده دوتا مریض داره یکیش استیبل ،یکی دیگه هم باید با اعزام هوایی بره به امید خدا تهران و فقط منتظریم هلیکوپتر بیاد …
نمیدونم تا کجا میتونم بنویسم و برام کاری پیش میاد یانه ،اما نمیزارم قسمتِ کمالگرای سعیده غلبه کنه و لیاقت صلات رو ازم بگیره …
این روز ها، همه چیز بسی عجیب غریب و قشنگه..
هوای خنک شهریور ماه نوید رسیدن پائیز رو به ارمغان آورده …و البته ماه مهر … ماهِ سعیده
دارم نزدیک میشم به زمانی که به ندای شیرینأَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ فرمانروا با بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ پاسخ دادم .
و از آغوشش پریدم به زمین و جهان مادی …
و بعد از سی سال، به امید خدا …قراره این قشنگترین فصل پائیز زندگیم تا به اینجا باشه …
چون من بالاخره صاحب خودمو پیدا کردم و تونستم به نورش وصل بشم …
و دیگه توی این دنیا هیچ چیز قشنگترین ازین وجود نداره…
پیدا کردن نورِ خداوند=احساس خوشبختی بی قید وشرط
احساس خوشبختی بی قیدوشرط=زندگی در لحظه
زندگی در لحظه=امیدو عشقوآرامشو رهایی
دیگه وقتی آدم به اینجا میرسه،رها میشه از مقصد و نتیجه و از مسیر لذت میبره …
و همین رهایی باعث میشه نتایج خود به خود وارد زندگیت بشه …
مثل چی؟
مثل اینکه من اینجا نشستم پا رو پا گذاشتم…نامه ی انتقالیم رو توی کارتابلم چک میکنم میبینم داره بدون هیچ فرسی قدم به قدم جلو میره توسط دستان نازنین خداوند …
درحالیکه بقیه روزی صدبار بهم میگن،تو باید روزی هزار بار برای هر مرحله،زنگ بزنی تا کارت رو انجام بدن!
به قول استاد :اونا دروغ نمیگن!ولی منم دروغ نمیگم!
اونا دارند اتفاقات مدار خودشون رو تجربه میکنند و من مدار خودمو …
بازم به قول استاد تو قدم نه :
وقتی روی خودت کار میکنی ،جهانت از جهان خانواده ت،دوستت،همکارت جدا میشه …تو یک سیاره و یک کشور و یک شهر و یک محله دارید زندگی میکنید،اما توی یک مدار جدا با اتفاقات متفاوت …
این میشه که بچه ها میرن سر ویزیت ،اغلب دارند بحث بی مورد میکنند با پزشک و آخرشم به دلخوری ختم میشه …
بعد من با پزشکی رفتم ویزیت که وارد بخش شد با لبخند گفت سلااااام ،حاااالتون چطوررره؟ گفتم عااالی ،گفت خدااااروشششکر منممم عاااالیم …
پزشکی که وقتی ازش سوال شخصی بپرسی و بگی ببخشید وقتتو گرفتم میگه من کار ارزشمندتر ازین ندارم که جواب شمارو بدم …
به قول استاد:توی این جهان دو قطبی ،همه چیز هست،مهم اینکه ما چی رو میخوایم و داریم به چی توجه میکنیم؟
همون هارو وارد زندگیمون میکنیم.
کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا
و ما به هر دو فرقه به لطف پروردگارت مدد خواهیم داد، که لطف و عطای پروردگار تو از هیچکس دریغ نخواهد شد.(اسرا20)
دقیقا مثل اون خانم باردار توی این قسمت سفرنامه که ایستاده داشت پارو میزد ،یعنی قیافه ی من دیدنی بود،اولش که نمیخواستم باور کنم بارداره اصلا …
چرا ؟!بخاطر تجربه ی داغون خودم …
بخاطر تموم اتفاقات وحشتناک جسمی وروحی که توی بارداری خودم تجربه کردم …
ولی الان دیگه قانون رو از حفظم…
همه ی اون تجربیات برای همون مدار داغون خودم بوده ،و این تجربیات فوق العاده ی خانوم باردار قایق سوار تجربه ی مدار فوق العاده ی خودش
خدا به هیچ کس ظلم نمیکنه …
و عدل خداوند بی نقصه….
این مائیم که تصمیم میگیریم
و به قول آیه الکرسی قشنگم:
راه از بیراهه مشخص شده وجادهی آسفالت پر از نعمت در دسترس همه هست …
این مائیم که انتخاب میکنیم به سرپرستی الله
از ظلمات خود ساخته مون به سمت نورش بریم و وارد صراط المستقیم بشیم …
یا به سرپرستی هرکسی غیر از الله از نور به سمت تاریکی بریم و بزنیم جاده خاکی …
بزارید یک مثال دیگه بزنم !
دیشب یک پولی به حساب همه ی ما واریز شد به اسم اضافه کار …
بعد همکارم با سی سال سابقه که حقوقش دوبرابر منه،گفت خداروشکر که این پول رو ریختن ،من دیگه خالی خالی بودم تا آخر ماه هیچی نداشتم!
بعد من ی نگاه کردم به حسابم دیدم نصف حقوقم هنوز سرجاشه!
حساب پس اندازمم که دست نخورده هست !
چقدر هم من از اول ماه خرج کردم برای چیز های مختلف …
من که همون سعیده م تو همین شغل !
همون یک سال پیش رفت سوپر مارکت ،مجبور شد بخاطر نداشتن موجودی ،نصف خریدش رو برگردونه!
الان پس چی شده ؟
مگه شغلمو عوض کردم ؟
مگه بیشتر از بقیه دریافتی دارم ؟
مگه خرجم کمتره؟
نه فقط دارم تلاش میکنم وارد فرکانس ثروت بشم و دارم میبینم نتیجه ش رو به وضوح …
که تنها چیزی که داره عوض میشه باور های منه،نه هیچ عاملی بیرونی دیگه ای …
تازه به قول استاد شما میتونی مثال ثروت رو به حساب و کتاب بیاری
ولی این حال خوب ،این آرامش ،این امید ،این قلب روشن ،این احساس خوشبختی مگه به حساب و کتاب میاد …؟!
خدارو صدهزاااااار مرتبه شکر برای همینجای زندگیییییییم
خدایااااا رااااضیم ازت … راضی باش ازم …
نه پناهگاهی جز تو دارم …نه دلبری به قشنگی تو …
حاضر نیستم یک ثانیه بدون عشقت نفس بکشم …
توحید ،اون چیزی که من براش زنده م و نه هیچ چیز دیگه …
خدایا ازت ممنونم برای این تجربه ی عشقت …
ازت ممنونم خدا ….
بوس به کله ت … باشه ؟!
تموم تلاشمو میکنم انسان درست و بنده ی خوبی باشم برات،توهم من روی دوشت سوار کن …میخوام تا آخرین لحظه ی عمرم تو برام قدم برداری…
الحق و الانصاف که هیچ لذتی بالاتر از زندگی هدایتی نیست …
ازت سپاسگزارم استاد عباسمنش عزیزم
استاد ابراهیم تبار من
دوستت دارم بی نهایت
به امید دیدار روی ماهت با بهترین نتایج در بهترین زمان و مکان
ساقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
سلام سعیده جان قشنگم. چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم. خدا رو شکر می کنم برای حالی که داری و مداری که توش هستی.
خیلی تحسینت می کنم به خاطر این نتایجی که برای خودت رقم زدی.
سعیده عزیزم امروز اتفاقا یادت کردم. در بخش آی سی یوی بیمارستانی در تهران که برادرم یک ماهه اونجا بستریه.
رفته بودم عیادت که کلاً از پشت شیشه نمی شه مریض رو دید، مخصوصا اگه مریض مثل برادر من از نظر هوشیاری وضعیت مناسبی نداشته باشه، دیدار و مطلع شدن از حالش سخت می شه.
ایستاده بودم که یهو پرستار بهم اشاره کرد که برم دم در آی سی یو. وقتی رفتم گفت که باید برای انجام یک کار پزشکی ازم رضایت بگیرن. گفتم باشه. و در زمانی که منتظر بودم کارها انجام بشه و نامه رو آماده کنند که انگشت بزنم، بهم گفت بیا برو مریضت رو ببین. من مونده بودم. چون پرستارهای این بخش حتی وقتی همراه ها التماس هم می کنن، نمی ذارن کسی بره داخل آی سی یو. (و البته که به لحاظ پزشکی کار درستی می کنن.)
خلاصه گان پوشیدم و رفتم و برادرم رو دیدم. بعد اومدم از حالش پرسیدم که چرا روند بهبودی بسیار کُنده، چرا یک ماهه تغییر محسوسی نکرده و با این همه آنتی بیوتیک هنوز عفونت داره و…(سوالی که بارها از دکترها و پرستارها پرسیده بودم ولی قانع نشده بودم)، بعد ایشون با حوصله و مهربونی و محبت و لطف انقدر دقیق و قابل فهم و با جزئیات بهم توضیح داد که خیلی آروم شدم. و با اینکه در واقعیت هیچ چیز تغییر نکرده بود، با حال خوب اومدم بیرون.
اون خانم پرستار انقدر با خودش در صلح بود و انقدر حالش با خودش و جهان خوب بود که همهش فکر می کردم اسمش باید سعیده باشه. :)
و در تمام مدت داشتم توی دلم خدا رو شکر می کردم که اینطوری دستان خودش رو برای کمک به من و آرامش دادن بهم می فرسته.
و خیلی یادت افتادم سعیده جانم. برات بهترین ها رو از خدای وهاب و رزاق طلب می کنم. روی شونه های خداوند سوار باشی و همین طور در مدار سلامتی و آسونی و زیبایی و ثروت لذت ببری عزیزم.
سلام عزیزم چه قد زیبا مینویسی
لذت بردم از حرفات دقیقا اون جا ک گفتی موقع دیدن اون خانم باردار قیافت دیدنی شد یاد خودم افتادم اول واقعا فک میکردم یه چیزیه تو دلش گذاشته ک اگه افتاد غرق نشه :)
بعدش گفتم بابا خودشه بارداره و چه قد سحسین کردمش
خوشحالم ک کنارتونم سعیده جونم
بوس به کلت:)
سلام به دوست عزیز سعیده خانم
یه خسته نباشید و کلی تحسین نثارت میکنم سعیده ی عزیز که با اینکه سرکاری ماشاالله به این همه انرژی و عشق و اینهمه حرفهای ناب و این تمرکزی که دارید آفرین بهتون ..مرسی بابت حرفهای قشنگتون من واقعا انرژی گرفتم و حس و حالم جا اومد از این صحبتهاتون ..خداروشکر میکنم بابت نتایج قشنگی که گرفتین امیدوارم همیشه موفق باشی و همینجور نظرات وکامنتهای زیباتون رو بخونیم و انرژی بگیریم ازتون
سپاسگزارم ازت
(به نام خدواند یکتای هدایتگر)
سلام بهت سعیده عزیزم
چقدر قشنگ نوشتی مثل همیشه واقعا تحسینت میکنم که انقدر خوب داری روی خودت کار میکنی
یه جوری با خدا عشق بازی میکنی که آدم دلش میخواد صد بار عاشق این خدا بشه
واقعا دمت گرم که داری از شغل فعلیت لذت میبری و این رو با تمام وجودت فهمیدی که هر وقت بتونی عاشق پرستاری باشی به مدار های بالاتر هدایت میشی
من هم سعی میکنم این دیدگاه رو مثل شما تو زندگیم استفاده کنم و زیبایی و نکات مثبت الانم رو ببینم تا هدایت بشم به چیزای بهتر و قشنگتر
شاد و سلامت وموفق باشی دوست عزیزم
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر، شایسته خانم و همسفران عزیزم
سفر به دور آمریکا _ قسمت 17
باز هم سفر و باز هم جاده! سفر و جاده دو یار و دو همراه همیشگی هم هستند که نمیتوان هر کدام را بدون دیگری تداعی کرد.
الان که دارم این کامنت رو مینویسم تازه از بیرون برگشته ایم و اولین کار من پس از ولو شدن رو تخت، نوشتن کامنت این جلسه است!
خدا رو شاکر و سپاسگزارم که در مسیر دیدن و تجربه این زیبائی ها هستم. هر چقد چشم و ذهن ما به دیدن این زیبائی ها عادت کنه، طبق قانون بدون تغییر خداوند زیبائی های بیشتری را دریافت خواهیم کرد.پس هر چقدر چشم و دل بسپاریم به دیدن این زیبائی ها و تحسین این زیبائیها کم است!
چشمانم را میبندم و با خیالم در زمان سیر میکنم و خودم را در پشت این فورد آلبالویی خوشرنگ و تراکمپر پشتش تصور میکنم و پا روی گاز به جاده میتازم و این منظره های زیبا و درختان سرو دلبر و آسمان نیلی که خودش را با ابرهای سفید تزئین کرده است و ترکیب فوق العاده ای ساخته که فقط میتوان شکرش را بجا آورد و غرق لذت و احساس خوب شد. خدایااا شکرررت بابت اینهمه نعمت.
سفر یه شعره، سفر یه قصه ست!
سفر رهایی ازفصل غصه ست
بامن سفر کن دریا به دریا
ساحل به ساحل تا اوج رویا
سفر عبور ازمرز تکراره
هرجای تازه دنیایی داره!
پرنده ای باش با بال پرواز
پر کن فضارو باشعر و آواز
کاشکی تو باشی هم سفر من
تا بی نهایت بال و پر من..
اینم آگهی بازرگانی ذهن من که وسط کامنت بصورت خودجوش پلی شد (ایموجی خنده پیشانی عرق کرده، آقا نخندین ناظر ایموجی داریم امتیاز میده الکی گواهینامه تحت لیسانس نامیده باز اینوجی دندونها قروچ کرده رو هم)
حرفای مریم جان رو باید با طلا نوشت! واقعا طبیعت ما رو میکنه از هر چیزی که بهش وابستگی داشتیم و آرامشی میده که نمیشه با هیچ چیزی عوضش کرد. امروز برنامم این بود که برم امیر دشت در محدوده مال قو و کلار آباد تا باورهای ثروتمو قویتر کنم و دخترمم با دیدن این ویلاهای لاکچری باورهای مثبت تری پیدا کنه. کسانی که به این شهرک رفتن یا تصاویرشو دیدن می دونند ویلاهای این شهرک فوق لوکس هستند و هر کسی رو آنجا راه نمیدن و من یکبار موفق به دیدن این شهرک شدم و کلی فیلم تو گوشی دارم ازش که همواره نگاه میکنم و یه قسمت کوچکی از فیلم رو در پروفایل تلگرامم گذاشتم که همواره داشته باشمش. خلاصه تو مسیر این فکرها می اومد ذهنم که اگه راهت ندادن چی؟ و هممون میدونیم وقتی یه فرکانس نامناسب رو با قاطعیت و ایمان قطع نکنی نتیجه چی می شود!
نتیجه این شد که دنیا طبق قانون موارد بیشتری از همان فکر و فرکانس رو به من نشان داد بگونه ای که توجهم به تابلوهایی که در ورودی شهرک نصب کرده بودند افتاد که نوشته شده بود ورود فقط برای ساکنین و شرکت پیمانکاری مجاز است. که این باور را در من تقویت کرد که امروز راهی به این شهرک نداری! با چنین عدم اطمینان و فرکانسی وقتی به ورودی و قسمت نگهبانی نزدیک شدم بلافاصله گیت ورود برای من باز شد ولی چون خودم باور ثروتم مشکل داشت توقف کردم! و خودمو لایق ورود ندیدم در حالی که نگهبان گیت بر خلاف خودم این تصور را نداشت! خلاصه با شک و تردید من، نگهبان هم به شک و تردید افتاد و خواسته من انجام نشد. با خودم گفتم الخیر فی ماوقع شاید این اتفاق داره به من گوشزد میکنه که باید سراغ اصلاح باورهای ثروت سازم برم و شروع این دوره ها رو در اولویت قرار بدم. از طرف دیگه گفتم من که هر سال حداقل یبار میام شمال، سال دیگه دخترم یسال بزرگتر شده و درک بیشتر و بهتری از محیط اطرافش داره و اگه امسال میرفتیم داخل شهرک ممکنه دیگه به این زودی ها تو برناممون نباشه و نذاشتم احساسم بد بشه و گفتم حالا که نزدیک متل قو ام بذار برم جنگل تیلاکنار و نهار رو آنجا صرف کنیم . به سمت تیلا کنار راه افتادیم و پس از طی مسافتی متوجه شدم نسبت به چند سال پیش که اومده بودم شرایط تغییر کرده و بارندگی های اخیر امکان رفتن به بالای مسیر رو نمیده . زمین هم بعلت بارندگی های زیاد دیشب کاملا خیس شده بود، باز میخواست احساسم بد بشه و نجواها میگفت که چرا برنمیگردی مجتمع محل اسکان؟ باز دیدم این ذهن چموش میاد شرایط و سیاه جلوه بده، گفتم من از این جنگل بزرگ یه گله جا میخوام که کبابمو برقرار کنم و کباب پز ذغالیم رو همراهم دارم و خیس بودن زمین مانع درست کردن کباب من نمیشه و این یه گله جا هم خداوند برای من پیدا میکنه که بچه ها سفرشونو بندازن. نتیجه این گفتگوی ذهنی این شد که به یک مسیر فرعی هدایت شدم که هیچ کسی نمیرفت چون یذره از مسیرش خراب بود ولی دیدم من میتونم این تیکه رو رد کنم و وقتی از آن گذشتم دیدم بقیه مسیر عالی بود و وقتی ادامه دادم مسیر رو به جای خلوت و دنج و بکر هدایت شدم که براحتی میشد سفره انداخت و ویو عالی ای هم داشت. از این انتخاب خیلی خوشحال شدم و تا تدارک و مقدمات اولیه نهار آماده بشه از فرصت استفاده کردم و مسیر رو پیاده ادامه دادم. صدای چهچهه پرندگان و درختهای زیبای سر به فلک کشیده و نور آفتاب و مسیر دنج و خلوت منو یاد تریل های پیاده روی انداخت، آنقدر غرق شکرگزاری و لذت بودم متوجه نشدم خیلی دور شدم از بچه ها و وقتی خانمم زنگ زد بهم که کجایی دیگه از ادامه مسیر منصرف شدم و بیشتر فاصله رفته رو که 2 کیلومتر میشد دویدم تا زودتر برگردم و نگرانشون نکنم. بعد نهار و خوردن چایی رفتیم نمک آبرود که شینا هم شهر بازی رو تجربه کنه کودک درون خودمم دلم میخواست سوار سورتمه بشم و این تجربه رو دو نفری داشته باشیم (ایموجی چشمک) در حین ورود از هر گیت که عبور میکردیم نوشته بود تله کابین بسته است و بلیط نمی فروشند. به آخرین گیت که رسیدیم نوشته بودن سورتمه هم بلیط نمی فروشند. ولی اینبار قضیه فرق میکرد، تجربه قبلی و حال خوبم سبب شد این جمله حال منو بد نکنه، به مسئول پرداخت ورودی با شوخی گفتم من دارم میرم سورتمه سوار بشم اگه راهم نمیدین برگردم زحمتتون ندم؟! اونم گفت والا گفتن بلیط نمی فروشند! بلافاصله یه آقایی کنار دستش بود و داشت با گوشی صحبت میکرد اومد جواب و گفت نه آقا حله الان گفتن بلیط فروشی رو از سر گرفتن مگه اینکه بارون بیاد متوقف کنن و ما گیت رو رد کردیم و دخترم که همواره باورهاش از من بهتره بهمون گفت من میدونم بارون نمیاد و ما بعد حدود یساعت بودن در صف که اونجا هم پشت سر چند آقا و خانم باحال که پارتنر هم بودن افتادیم و کلی برامون خوندن و حرکات موزون انجام دادند ما هم همراهیشون کردیم و کلی براشون کف زدیم و بقیه کل می کشیدن و کف میزدن و همخوانی می کردن و تا مامور میومد تذکر بده آهنگ های حماسی و مذهبی پخش می کردن طوری که خود ماموره هم روده بر شده بود و کلی خندیدیم و نفهمیدیم زمان چطوری گذشت.
چند خانمم پشت سر ما با لباس محلی اومده بودن و حرف میزدن من خیال کردم بلوچ اند تا از یکیشون سوال کردم از کجا تشریف آوردین و بر خلاف انتظارم گفتن از بندرعباس! بی درنگ یاد استاد عباسمنش افتادم و با خودم گفتم این سفر فرقش با سفرهای قبلی برایم این بود که دارم قانون رو در اتفاقات و لحظه لحظه های سفرم میبینم و تفاوت فرکانسی ای که با قبل دارم اینه که &کاملا ردپای فرکانس هایم رو میتونم ببینم!_ و اینگونه هی داره برام قانون تداعی و تداعی میشه.
تو مسیر برگشت یکی از فایلهای استاد و باز کرده بودم و گوش می دادم که یاد کامنت خودم برای سعیده شهریاری (نورانی) افتادم که قبل از سفر نوشته بودم چقدر دلم تجربه باران در تابستان رو می خواهد و دیدم در این چند روزه اینقدر باران باریده که برای مردم خود شمال هم غیر منتظره بود ( دوستان شمالی میتونند این حرف منو تائید کنند) و گفتم خداوند دارد چگونه به فرکانس ها و درخواست های ما پاسخ می دهد. و این مرا به ادامه مسیر بیشتر تشویق می کند و به کنترل ورودی ها و فرکانس هایم بیشتر هشدار می دهد.زیرا در این مسائل به وضوح رسیده ام.
نمیدانم از کجا شروع شد و به کجا ختم شد ولی دوست داشتم حرفا و اتفاقات امروزم که برای خودم درسهای زیادی داشت رو با عزیزانم به اشتراک بگذارم و حسن ختامی باشه بر پایان بخش اول سفرم و فردا به امید خداوند این مکان زیبا را به مقصد رشت ترک خواهم کرد.
زیبایی ها و درس های ادامه این قسمت از سفرنامه را از کامنت های دوستان خواهم خواند و صحبت خودم را کوتاه میکنم. در پناه خداوند عزیزان.یا حق
سلام
خدا قوت داش اسداله
کامنتی پر از لذت و طنز و حال خوب
همراه با ترانه و خاطرات شیرین
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
واقعا لذت میبرم
چقدر مشقاتو خوب مینویسی و چقدر بچه خوب و درس خونی هستی
میز جلو هم که نشستی
هر سوالی هم که استاد میپرسه دست تو بالا میبری
آقا اون جزوه هاتو بده ما هم بخونیم
شاید تو امتحانات الهی کنار شما رستگار شویم
هرچی از لذت سفربه دور آمریکا جا مونده بودم تو سفرنامۀ شما جبران شد
برات روز های خوشتر و دستاوردهای بیشتر آرزومندم
سپاسگزارم که مارو شریک لذت های حلالت کردی خخخخخخخ
الهی همیشه شاد و ثروتمند و موفق باشی
در پرتو آگاهی رستگار
سلام و درود خداوند بر عالیجناب عشق
حبیب خدا این متن بود نوشتی یا شعر!
من که با ریتم و آهنگ خوندمش و کلی کیف کردم برادر، دستمریزاد.
سید جان ما هر چه داریم یاد میگیریم از حضور پر نور و برکت و ارزشمند عزیزان دلی مثل شماست و من ازین بابت قدردانتان هستم و سپاسگزار خداوند برای این سایت بهشتی و فرشته های نازنینش.
راجع به جزوه یه چیزی از قول شینام خدمتتون بگم صورت ماهتون به لبخند باز بشه. تو این مسافرت من دفتر شکر گزاری و دفتر دوره کشف قوانین رو همراه داشتم و هر صبح زود میرفتم ساحل و شکرگزاریمو می نوشتم. و یا گاهی وقتا دفتر نت برداریمو می خوندم، یروز بهم گفت بابا این دفتر و واسه کسی مینویسی؟ گفتم نه بابا اینا رو برای خودم مینویسم تا راحتتر درس هامو مرور کنم.
بعدش بهم گفت یروز اینها رو مثل کتاب بذار کتابخونه ها تا بقیه هم استفاده کنند و افکارشون مثبت بشه! تو دلم خندم گرفت و بهش گفتم چرا که نه! شاید این اتفاق افتاد.
یا یه شب که شینا رو برده بودم شهربازی مجتمع گفتم از فرصت استفاده کنم و مرور کنم نوشته ها و نت هامو که یکی از والدین بچه ها تا منو دید گفت آفرین پسر خوب درس هاتم آوردی اینجا؟! منم در کمال خونسردی بهش لبخندی زدم و گفتم آره حاج آقا ما دائم الدرسیم. یا صبح ها که شکرگزاریمو مینوشتم میپرسیدند کتاب مینویسی یا نویسنده ای یا خاطرات اینجا رو مینویسی؟ و من چون میدانستم در فرکانس این حرفها نیستند سر بسته جوابی میدادم که کنجکاو نشن و صحبتشونو ادامه بدن و اون لحظات زیبا رو از دست بدم. در پناه خدا باشی حبیب خدا، بهترینها روزی زندگیت،یا حق
بنام خدا
سلام سیدحبیب عزیز
ممنون که مینویسی و حال خوب رو بیشتر میکنی
کامنت اسداله عزیز که مثل همیشه حالمونو خوبتر کرد و قشنگ باهاش همقدم شدیم توی لحظاتش
کامنت شمام که قشنگ خندمونو تکمیل کرد و کیف کردیم
ولی واقعا اینجا چه جای خوبیه که نه تنها به شاگرد زرنگا حسادت نداریم که قلبا هم دوسشون داریم
دم همه شاگرد زرنگا از جمله خود شما سید حبیب حافظان عزیز و عاشق گرم
با آرزوی سلامتی و شادکامی و سعادت و ثروت برای همگیمون
درود بر شما سید مجید عزیز
بله حق با شماست
در اماکن مقدس و هرجایی که فضایل بر رذایل غلبه کردند ، دیگه احساسات منفی و حسادت جایی ندارند
همه ما برای رقابت و مسابقه که اینجا نیستیم اتفاقاً برعکس از هم یاد میگیریم و به هم کمک میکنیم و هر کس به هر نتیجه و دستاوردی میرسه باعث افتخار و مشوق بقیه میشه و سندی بر درستی قوانین و ایجاد باور فراوانی
ما اینجا خیلی از هم دیگه یاد میگیرم که چجوری با کنترل ذهن و نفس میشه نتایج شگفت آوری گرفت
اصلاً کسی که اهل حسادت و رذایل دیگه ای باشه به اینجا هدایت نمیشه
توحید جاییه که شرک نباشه
حال خوب جاییکه که همه حالشون خوبه و یا برای خوب شدن اومدن
حسادت حتی در یک خانواده هم ممکنه باشه اما اینجا همه با هم هر ارتعاش و هم فرکانسند.
همه دعاگوی هم و آرزومند اجابت آرزوی دیگران
و من نیز برای شما هرآنچه خوبی و خیره خواهانم
شاد ، خوشبخت و ثروتمند باشید
سلام به برای عزیزم
خداراشکر امروز تونستی ذهنتو کنترل کنی و به جاهای خوب هدایت بشی.خدایا صدهزار مرتبه شکرت
خیلی خوشحال شدم که لذت بردید و حالتون عالی تر شده
اون شعری هم که وسط کامنت نوشتی خیلی قشنگ بود
اقا منم میخام سورتمه سوار شممن کلا عاشق هیجانم
منم حس کردم پیشتونم دست و جیغ و کل .جوووووون منم میخام
کفتمه یاد یه چشته وتی دوس داشتم منی سوار سورتمه بوم وتم ارات تعریف بکم فقط و مه بخنی
نام اردبیهشت چیمنه تهران مال داداشم بعد یه روز چیمنه پارک کنار پارک شهربازی داشت
برارزایلم اصرار کردن بریم شهریازی بعد ماشینله هس بچیله سوار مون منی جو گیر بیم وتم اقا منی باید سوار بومزنداداشم وت ازاده و خاطر خوی اویشه وتم اقا دوس درم
خلاصه برارزا گپم سوار یه ماشین بی
منو عسل برارزا بویجکم سوار یکه
و خیرا هاتم بومه رانندهاقا اقره دانه نام پشت ماشین و نوا ماشین فرمان نمچرخیا منی تا ماتم یه حرکت بکم یکه تر مات شق و پشت نام ماشینینی فک که مه فقط و سر جام بیم هرکه و اولا مات مکوتایه نام ماشینهیه دفه عسل بیه گیره اقره گیرست که ماشین ایمه متوقف کردن پیاده بیمنینی داداشم فیلم گردوی فقط مخنیایمن و رانندگی مه
بعد عسل که ارام بی داداشم وته مسیوله که ایمه زودتر متوقف بیمنه بیل ای دته سوار کم اویش قبول کرد یکم عسل اراما بی
هر وت عمه بلد نیست کلی منو زدن
با ماشین زدن تو سرم
دلت شاد باشه
رشت خیلی قشنگه نرفتم ولی تعریفشو شنیدم و انشالله به زودی هدایت میشم به جای منم خوش بگذرون
نوش جونت اون کبابی هم که خوردی
در پناه الله باشی
سلام و درود خداوند بر خوشکه نازارم
الان که ای کامنته ارات نیسنم یکی دو ساعته رسی مه سه رشت.
رشت هم شهر قشنگیه وله اطرافه جوره انزلی و فومن و رود خان و ماسال و السبلنگاه خیلی زیباسن . مه رشت اره یه انتخاب کردم که هم نصفه ره یه طی بکم و هم نزیکه انزلیه عره خرید بچمه منطقه آزاد انزلی عره خوم و منالیل خرید بکم.
جات خالی کواوه ده جنگل فره چسبی کاش بتنسام عکسیله نشانت بدام هه لذت بیه و هه تام خخخ
کلا خوشم نیای آیم دم گرم و باحاله گیت، یه نعمته کمه نیه! عره یه دوست دیرم، باور کیت دو صفه دریژ سورتمه چند نفر باحال کلمان و سره کیف هواردن و کله دس کتایم و قر دایمن و روز لذت داره ارامان رقم خوارد و کله خنسیم یه خوی بین ورد آیم باحاله.
ان شااله خوتیش وه تجربه هر چه دلت خوازه برسیه و کله لذت بوی. دی مردی نیسانم احساس بهتره پیدا کم وردت ایشم. ایوت وه خنه و دلت همیشه شاد و خوشال بو عزیز .یا حق
سلام به برای عزیزم
انشالله ولی خوت و خانوادت خوش بگذره .خریدلتیش مبارک بو و دل خوش
مه انزلی نچیمه هروقت چیمنسه شمال ولا ارا خرید نچیمنه خخخ فقط تفریح بیه ولی خریدش خاصه دلم توای یه دف بچم هم تفریح هم خرید ایم لذت اوعه
کاش تلگرامت بیاشتام عکس نیشانم بیایت
نیزانم چو پیدات کم
نام کامنت یه اشاره بویچکه بکه بلکم خدا پیدا کرد
نوش گیانت آو کواوهه
ممنون و لطفت
خوش بگذره.یاحق
سلام و درود خدا بر خوشکه نازارم
والا تصور مه هم یه بی که شمال جای تفریحه وله یبار که چیمه منطقه آزاد انزلی، و جنس خریم دیم چنه جنسیله اصل و با کیفیته وه ای خاطره تصمیم گردم امسال توقفه ده رشت باشتوم و هم رشت بینم و هم یسر بچمه خرید ده منطقه آزاد انزلی که نزیکه رشته، ان شاالله دفعه تر چیته شمال بنه برنامت، یهم بیشم منطقه آزاد کله سرگرمی دیره و راحت یه روز تنی ده بگردیه و لذت بوی آکواریوم گورای سرپوشیده هم دیره که خیلیه جالبه، راجع وه او خواستت هم تنی کامنت رضوان ده جواو کامنت یکه ده دوستان ده وسط مرداد توجه بکیه و ده او طریقه پیدا بکی.
راجع وه کواو هم بیشم کواو فقط کواو خومان کردیل وه قول سریاله نون خ کواوه ها کواااو خخخ
همیشه دلت شاد بو و لیوت وه خنه.یا حق
سلام به برای عزیزم
سپاسگزارم که توضیحات کامل درباره خرید ده بندر انزلی و رشت دایت حتما ای بار امید خدا خرید میلمه نام جز برنامله ام
اقا در مورد او خواسته فک که قضیه پیدل کردن سوزن و نام انبار کاههمه الان شکتم درم گرگیری کم بعد تونی هایته سفر خوشگذرانی
خو مه الان درم اماده مسابقات خانه تکانی جهانی موم انقد بدنم اماده بیه صویش برال مانه مال ایمه دی شکت در شکت البته لذتیش درهسر راست اسم فایل یا لینک کل ک خوم دندم نرم پیدای کمگیان تو که فره دوست درم فره شکتم و اصلا نیکیشم بچم تمام فایلل یه ماه پیش هزار گله ایه خدا بخونم
اگ لطف بکی اسم فایل یا کامل لینک کل که ممنون موم و دعاگوتم
خخخ
در مورد کاواویش ولا کاواو خومان مزه دره منیش فره کاواو دوس درم
او دوسمه پس و چشت داشتن همیشه خو کاواو ده کردن بعد یه شو دوز کردون روله نخواردو وت کفتمسه یاد تو فره دوس دری و گلوم نجیسه خواو وتمه کاش ولا بیایت خوم بیشتامه دمتوتم نهاتت نگره مه بیام سیر مخواردم وت دلم ناتیه البته خواردو کمه خخخ
نوش گیانت کاواوه بوهه گوشت بچو گیانت
در پناه الله دلت شاد بو همیشه و لیت خوش بگذره
سلام و درود وه روی ماه خوشکه نازارم
خدا قوت ده خانه تکانی، یه هم جز رسم و رسوم ایمه کردیله که ساله دو بار باید خانه تکانی بکیم خخخ. ده مورد او چیشته که وتی فایل گربه چکمه پوش بی که رضوان اره حل کردن مشکل پاکیزه بارکزی یه ریه خه سه وره تو هم ده او طریقه اقدام بکه تا مشکل حلو بو. کواو خومان هر کنجگه اندازه یه سیخه بقیه سه،خخ والا وه خدا. وه بختم قصه خوه وه کردیه، جای ایوه دو گله عوضی بیه خخخخ
امیدوارم همیشه گیانت سالم بو و دلت شاد،یا حق
بنام نامی یزدان
اسدالله عزیزم سلام چقدر کامنت هایی که بچه ها از سفر کردن خودشون مینویسن من رو به وجد میاره ،اشکمو در میاره
خوش بحالتون که یه فرشته کوچولو دارین که نماد بارز خواستن و شدن رو در لحظه جلوی چشمت اجرا کنه،خدا حفظش کنه،واقعا جهان به همین سادگی و آسونیه ایمان قلبی داشته باش که خدا همه جور بساط عشق و حالت رو فراهم میکنه ،اونم به بی نقص ترین شکل ممکن انجامش میده مثل فرشته کوچولوی شما که به یقین گفت من میدونم بارون نمیاد چقدر عشق کردم با این سبک یقین و ایمان
اسدالله عزیزم بی نهایت کیف کردم خداوند کیفتو کوک تر کنه
سفر بی خطر داداشم
سلام و درود خداوند به روی ماه پوریای عزیز
ممنونم از لطف و محبتتون داداش عزیز.
باور کنید روزی نیست که من خشکرگزار خداوند بابت وجودش در زندگیم نباشم و درسی ازش نیاموزم!
هر جا که من یا مادرش داریم خلاف قوانین عمل میکنیم بهمون قانونو یادآوری میکنه و شخصیت شوخ و پر شور و نشاطی داره بگونه ای که هر کسی میبینتش عاشقش میشه و اینو خودش هم بهمون میگه خخخ
توی مجتمع نوشهر که بودیم همه بچه ها برای شب بعدش باهاش قرار میذاشتن که فلان ساعت بیا شهر بازی با همدیگه بازی کنیم و جالبه خودش به هیچکسی وابسته نیست یا مثل بچه های دیگه رو چیزی اصرار و قفل نمیکنه. خلاصه من احساس نمیکنم دخترمه و همیشه مثل یه همراه یه فرشته از بودنش کنارم لذت میبرم.
من این گفته استاد رو که بچه ها بیشتر از ما در مسیر درستند و بیشتر از ما به خداوند نزدیکند رو با پوست و گوشت و استخوانم درک و لمس کرده ام و در زندگی دخترم مشاهده کرده ام.
ممنون پوریاجان بابت کامنت قشنگت، براتون برآورده شدن هر آنچه در دل دارید را آرزو میکنم دوست عزیز.در پناه حق
سلام اقای زرگوشی
امیدوارم از سفرتون نهایت لذت رو برده باشین ...
من ساکن رشت هستم و ازهمینجا بهتون میگم خوش آمدید به شهر باران
امیدوارم بتونم دوستانی از سراسر ایران رو در این شهر زیبا و در این روزهای زیباتر ملاقات کنم و لذت ببرم از معاشرت بادوستان هم فرکانسی
ممنونم از شما بابت کامنت هایی ک میذارین ..
سلام و درود خداوند بر بانو صادقی عزیز
زهرای عزیز امروز وارد استان زیباتون و شهر رشت شدم و چقدر کامنت شما برایم لذت بخش و بموقع بود و از دیدن کامنتتون خوشحال شدم . خدا رو شکر که با یه فرشته نازنین دیگه در این مکان بهشتی آشنا شدم و احساس خوبی که به اینجا داشتم رو چند برابر کرد.
خدا رو شکر سفر امسالم متفاوت تر از سفر سالهای قبلم بود و کاملا احساس کردم که رشد کردم و مدارم ارتقا یافته. امروزم که هوای رشت دلبر بود و شما میتونید تائید کنید که هوای خنک و ابری لذت سفر ما رو چند برابر کرد و دائما منو همسرم حرکت ابرها رو کوههای سرسبز مسیر را دنبال می کردیم و خدا رو بابت اینهمه زیبایی شکر می کردیم.
یه چیزیم بگم خدمتتون که برام باز ردی از فرکانس هایی که میفرستم رو نشون میده و آن این بود که دیروز که داشتم مهیای ادامه سفر به سمت رشت میشدم با خودم گفتم چرا هیچکسی تو سایت ندیدم از رشت باشه یا کسی نمیگه از کدوم شهره در کامنت هاش و امروز کامنت شما عزیز دل خداوند رو دیدم و جواب فرکانسم رو گرفتم.
آرزو میکنم در شهر باران، شهر زیبائی های خداوند غرق نعمت و ثروت و شادی باشید دوست عزیز.یا حق
سلام و درود اسداله عزیز،،،،ممنون از کامنتت عالی بود،،لذت بردم از توصیفت در سفر،،ی جوری توصیح میدی انگار من خودم اونجا بودم ،،و قشنگ حسش کردم،،اگ رفتی رشت،،حتما قلعه رودخان برو اگ نرفتی،خیلی زیباس،،مسیر پیاده روی تا بالا قلعه زیاده،1400 تا پله داره،،ولی زیباس،،خیییییلی زیباس،،اگ رفتی منو یاد کن،،پارسال اونجا بودم،،اون موقع دخترم (دریا خانوم)10 ماهش بود،،بغلش کردم تا بالا رفتمو برگشتم،،تو مسیر همش خواب بود،،اون بالا بارون گرفت از خواب بیدار شد،،اینجور ک فهمیدم،شینا خانومم پایه اس،،برید تا اون بالا،،خوش بگذره..
سلام و درود خداوند بر حمید جان عزیز
ممنونم از همراهی همیشگیتون حمید جان و پیشنهادی که دادین. خدمتتون عرض کنم بیشتر شهرهای استان گیلانو رفتم بعضی هاشونم چند بار رفتم مثل همین قلعه رودخان یا ماسال و السبلنگاه ولی هر چند سال یکبار که باز هم میرم کلی لذت میبرم و خاطرات برام تداعی میشه. مثلا همین قلعه رود خان رو نه تنها تا قلعه بلکه تا اب انبارها و دیواره بالایی قلعه هم رفتم و واقعا اثر بی نظیر و محیط شادی رو آدم آنجا تجربه میکنه و خوشحالم که شما هم آنجا رو همراه گل دخترتون دریای زیبا تجربه کردین، آرزو میکنم دائما غرق زیبایی و نعمت و ثروت باشید دوست عزیز.یا حق
سلام آقای زرگوشی بزرگوار
خوشحالم ک ب مسافرت های عالی هدایت شدین و دارین با خانواده ی عزیزتون کیف میکنید
ی موضوع خوبی ک مطرح کردین ک نتونستین وارد اون منطقه ی ویلایی بشین من یاد خودم افتادم(واقعا خیلی مهمه کار کردن روی احساس لیاقتمون من امروز هدایت شدم ب جلسه3قدم10عالی بود پیشنهاد میکنم شمام ببینید)
آره خلاصه یاد این افتادم
من چند وقت پیش ب عنوان تمرین عزت نفس میخواستم برم ماشین های گرون قیمت رو قیمت بگیرم و سوار بشم و تستش کنم ببینم چ احساسی داره
تا اونجا رفتم همه ی ماشینام دیدمهر چند جایی ک من رفتم ماشینای کمی بود باید میرفتم ی جای دیگه(ک از بابام پرسیدم گفت باید میرفتی خیابون شریعتی اونجا پره از ماشینای لوکس)ک قطعا میرم اونجا ولی من نتونستم برم از آقای فروشنده بپرسم امکانات و آپشن های اون ماشینا رو و ترس ها ب من غلبه کرد
ولی من حتما انجامش میدم خدا منو هدایت میکنه ب بهترین خیابون شهرمون ک پر از ماشین های لوکس و همه ام برای من کامل آپشن ها رو توصیح میدن و من امتحانشون میکنم انگار ک واقعا میخوام بخرمشون
آره آقای زرگوشی اینم از تجربه ی من ک یادم افتاد دوست داشتم با شما ب اشتراک بزارم
امیدوارم در لحظه لحظه ی سفر ب خودتون و دختر گلتون و خانوم نازنینتون خوش بگذره
در پناه خداوند مهربان باشید
سلام و درود خداوند بر بانو گازرانی عزیز
ممنونم از لطف و محبت و توجه و تجربه ای که در کامنتتون به اشتراک گذاشتین دوست عزیز.
تجربه و مثالتون این قانون رو برای من بولد میکنه که جهان بیرون ما بازتاب جهان درون ماست
من یکبار تنهایی و به راحتی وارد اون شهرک لاکچری شده بودم و اینبار میخواستم برای تقویت باورهای خودم و دختر و خانمم بار دیگه این شهرک رو ببینم و تفاوتی که این دفعه با قبل داشت این بود که بار قبل من رها بودم و اصلا برایم اهمیتی نداشت که راهم بدن یا نه و اطمینان بیشتری داشتم برای ورود زیرا شهرک های دیگه هم رفته بودم بدون اینکه سوال کنند آقا کجا؟ ولی اینبار یه لحظه این احتمال اومد تو ذهنم که نکنه راهمون ندن و این فکر در چند ثانیه فرکانس بدی رو از من منتقل کرد و جهان فرکانسمو بخودم برگشت داد. در حالی که گیت برای من باز شده بود و نگهبان با صورت و چشم و حرفاش داد میزد که دوست داره منو راه بده با اینکه مسئولیت داشت براش و واقعا هر کسی رو نمیشه اونجا راه داد. و وقتی خودت باور نداشته باشی ، جهان هم باورت نمی کند. و مطمئنم با همه محدودیتهایی که وجود داره من تین توانایی رو دارم که مثل استاد نگهبان رو یجورایی مسخ کنم که گیر نده به من برای ورود و اینم درسی بود که ازین اتفاق گرفتم.
شما هم مطمئنم فرکانستو تنظیم خواهی کرد و این اتفاق به راحتی و احترام و عزت برایت انفاق خواهد افتاد. بهترینها روزیت باشه دوست عزیز.یا حق
سلام آقای زرگوشی عزیز.
چقدر میشه سیر تکاملی و پیشرفت سمت رو تو کامنت هاتون حس کرد یادمه سال پیش همین موقع ها بود تقریبا اولین بار کامنت شمارو خوندم و براتون پاسخ نوشتم ولی اون کامنت کجا و این کامنت کجا هر دو عالی و هر دو بی نظیر ولی این کار کردن مداوم روی خودتون و سایت و نوشتن کامنت باعث شده جنس کامنتهاتون متفاوت تر بشه.این نگاه ریزبین شما به جزییات این نگاه مشاهده گر دقیق شما که میتونید اتفاقات پیرامون خودتون رو شرح بدید طوری که مخاطب خودش رو تو اون محیط حس کنه قابل تحسینه.و اینقدر در مسیر بودن .اینها همه جادوی ادامه دادنه همه جادوی استمراره.میخواستم بگم همیشه از کامنتهاتون بهره بردم و یاد گرفتم و جز کامنتهایی هست که چشمم و ذهنم ناخودآگاه دنبالش میگرده تا بخونه.و اگر هنوز در سفر هستید براتون دیدن شگفتیهای بیشتری آرزو میکنم
سلام و درود خداوند بر بانو نادعلی پور عزیز
کامنتتون برای لحظاتی منو میخکوب خودش کرد و در حالی که با تعجب اسمتونو دنبال دنبال می کردم 608 روزی که عضو سایت شدم برای لحظه ای در ذهنم مرور شد. و چقدر سپاسگزارتون هستم بابت این یادآوری!
تعجب من از این بود که چه طور اسم و فامیل شما رو به یاد ندارم؟! زیرا من عزیزانی که لطف می کنند و لایک یا کامنت میذارن رو معمولا نگاه میکنم و سعی میکنم نظراتشونو در کامنت ها بخونم .
مورد بعدی که برایم جالب بود اشاره ای که به تفاوت و ارتقای مدارم داشتید نسبت به یکسال پیش که چجور شما این نکته و مطلبو بیاد آوردین! احسنت به این حافظه و ذهن قویتان( ایموجی کف مرتب)
من خودم احساس می کردم در یکی دو ماه گذشته مدارم ارتقا یافته ولی نسبت به یکسال گذشته رو تا بحال بهش فکر نکرده بودم.
ممنونم بابت کامنت زیباتون و اینکه کامنت هامو دنبال میکنی، اگه لایک میکردین کامنت ها رو قطعا کامنت های شما رو تا بحال خونده بودم و بیشتر باهاتون آشنا شده بودم.
این کامنتو از شهر زیبای رشت خدمتتون ارسال میکنم امیدوارم همیشه بهروز و کامروا باشید دوست عزیز.یا حق
با نام و یاد خدا، شروع می کنم بنویسم، در حالیکه خودمم نمیدونم چی میخوام بنویسم، فقط میدونم باید بنویسم.
الان داشتم فایل 180 سفر به دور امریکا رو گوش میدادم که استاد این قانون رو تکرار کردن که یهو تو گوشم زنگ خورد:
به هر چی توجه کنم، از جنسِ همونا واردِ زندگیم میشه.
اگه به نازیبایی گوش بدم، چند بار، تو ذهنم هم تکرار شن، از جنسِ همونا وارد زندگیم میشن.
استاد یاداوریِ عالی کردن:
اینکه خیلی واضحه این قانون، ولی یادمون میره.
و اینکه گفتن برای همین به بچه ها یادآوری میکنن کامنت بنویسن پای فایلها و از زیبایی هایی که میبینن و درک میکنن، بنویسن.
این شد که 180 رو متوقف کردم، اومدم 209 تا از قشنگی هاش بنویسم.
بانویِ سالخورده ی مهربانی که بسیار با حوصله است و مهربانانه راهنمایی میکنه.
درود بر همه ی انسانهای مهربون و خوشرو.
محل اقامتِ نزدیک رودخانه، به من این باور رو میده ما آدمها هر جا که بخوایم میتونیم زندگی کنیم، لذت ببریم، تفریح کنیم، مگر اینکه خودمون خودمونو محدود کنیم.
وگرنه جهان و طبیعت، محدودیتی برای ما نمیذاره.
من عاشقِ آسمونم وقتی ابرهای کُپلی داره، تو این قسمت سقفِ پر از ابرهای گوگولی و خوشگل دیدم.
هر کسی با خانواده اش، با دوستاش داره تو رودخانه لذت میبره بدونِ توجه به دیگری، چه لذتی داره آدم بتونه با خودش لذت ببره و راحت باشه، در صلح باشه.
بعضاً دیدم تو ویدیوها که مردمِ امریکا، با کمترین و ساده ترین شرایط هم تفریح میکنن.
این نشون میده با خودشون در صلحن و سخت نمیگیرن جهان رو.
آفرین به هر کسی که این نگاه و باور رو داره و داره زندگیش میکنه.
منم دوست دارم ساده گیر تر شم تو زندگیم.
اما برسیم به تغذیه ی سازگار با بدنِ دوره شگفت انگیزِ قانون سلامتی: گوشت.
نوشِ جانتون بشه گوشتهای عالی و باکیفیت و فراوان.
لذت میبرم از فراوانی ها در فروشگاه ها.
چقدر تو این سبکِ زندگی و تغذیه و سلامتی، خرید کردن ساده و آسانه و در کوتاه ترین زمان ممکن انجام میشه، الهی شکر.
خدا رو شکر که خداوند به همه مون نعمت و روزی میده، روزی رسانِ همه ی مخلوقات خداست و این بزرگترین قوتِ قلب هست برای همه ی مخلوقات.
دوست دارم از رنگ آسمون بنویسم که اون آقای محترم زیر زمینه اش داره ساز میزنه در بهترین و در صلح ترین حالت با خودش و پیرامونش.
آسمونی که کم کم داره غروب میکنه و صورتی شده.
دوست دارم تغییر حالت های آسمون رو میبینم:
مثلا وقتی خورشید تو آسمون داره نور رسانی و گرما رسانی شو انجام میده، یا زمانی که هوا صافه، یه زمانایی ابرهای تپلی توشه، یه زمانایی کاملا ابری میشه که بارون میاد، یه زمانایی تغییر رنگ میده به چشم من به صورتی و میفهمم برف تو راهه، یه زمانایی رعد و برق میزنه و نور میبینم توش، و شب ها که ماه و ستاره ها رو توش شکار میکنم.
کلا آسمون یکی از بزرگترین منظرهای زیباییِ خلقتِ خداست.
چقدر مریم جون رو تحسین میکنم برای اعتماد به نفسش که بیشتر و بیشتر شده به دلیلِ تکرار در این مورد: که فیلمبرداری میکنه از پیرامونش، از طبیعت، از آدمها با شجاعت…
به دلیل باورهای قشنگش، آدمها هم وجهه ی خوب خودشونو بهش نشون میدن.
و اینطوری میشه که ما شاهد نوازندگی و خوانندگیِ اون آقای محترم و هنرمند هستیم.
آسمونِ آبی- صورتی، ممنونم از ترکیب رنگ های جذابت، مرسی مریم جون که این لحظات رو برامون با دوربینت شکار میکنی.
استاد جان مرسی که شما هم لحظات زیبا رو با دوربین و درون جان برامون شکار میکنین و نمایش میدین.
من بیام کنار رودخانه دوست دارم زیرانداز بندازم، خیلی رها و راحت و تنهایی بشینم روش، چای داغ بغل دستم باشه، دفترمو باز کنم و بنویسم و بنویسم و بنویسم…
عجب ترکیبِ رویایی و جادویی.
ممنونم دِرون جان که از ارتفاع، این جذابیت ها رو به نمایش گذاشتی.
خیلی لذت بردم از موسیقی هایی که انتهای فایل روی تصاویر گذاشتین.
خدایا شکرت.
برای خودم و همه آرزو میکنم باورهامون انقدر تقویت شن که چنین زیبایی هایی رو بیشتر و بیشتر دعوت کنیم به زندگی هامون.
راستی، عکسِ این فایل شگفت انگیزه، مریم جون در اوجِ شادی و رضایت از زندگیت باشی هر لحظه.
من رفتم ادامه ی قسمتِ 180 نازنین:)
چقدر عالیه که امشب هدایت شدم به فایل 180، شگفت انگیز از سپاس گزاری صحبت کردن استاد و بچه ها.
خدایا مرسی که همیشه هستی و همراهمی، عاشقتم.
سلام بر بانوی صوفی
نگارشی ساده و صادقانه و دلنشین
بی آلایش و بی حاشیه
به همین خاطر به دلم نشست.
پیشرفت و رشد و بزرگ شدنتون مشهوده و چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم این استاد چقدر به رشد ما کمک میکنه و حضور ما در این سایت چقدر زندگی مونو پر کرده از خدا و توحید و بندگیش
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم هر کامنت از قبلی پرباتره
وقتی کامنت دوستانمو میخونم واقعا خوشحال میشم که این همه نتایج توش موج میزنه
واقعا چقدر خوبه که به خودمون و بقیه عزیزان یادآوری می کنیم که موندن در این مسیر قطعاً منجر به حصول نتیجه میشه
خدایا شکرت برای این هدایت
و سپاسگزارم از شما برای یادآوری های ارزشمندتون
سلام به سمانه عزیزم
کامنت پر از نکته بود تحسبنت میکنم انقد قشنگ راجب آسمون و زیبایهاش گفتی
منم به شخصه عاشق اسمونم همیشه ام نگاهم رو به آسمونه ابرهای زیبا رو میبینم و فقط سپاسگزاری میکنم
ماه و ستاره رو غروب خورشید کلا لذت میبرم
ممنون که نوشتی
واقعا هم مردم امریکا از کوچکترین چیزها برای لذت بردن خودشون استفاده میکنن و براشون نظر و قضاوت دیگران مهم نیست
سپاسگزارم برای وجودت عزیزم
سپاسگزارم که نوشتی
انشالله با دیدن نقطه آبی پروفایل که محبت خداست خوشحال و شاد بشی
دوست داشتم برات بنویسم
خیلی دوست دارم
به قول سید عظیم برو بالا..
بنام خدا
سلام سمانه عزیز
ممنون از توجهت به زیباییها و بیانشون، انشاالله طبق قانون وارد زندگی خودت هم میشه و بیشتر و بیشتر هم میشه
و ممنون از توضیحی که ابتدای کامنتت گفتی و با ارجاع به قسمت 180 موضوعی رو از قول استاد یادآوری کردی که خود من فراموشش کرده بودم و این یادآوری باعث شد انگزه بیشتری برای نوشتن توی سایت داشته باشم
اخه خیلی وقتا که میخوام بنویسم ذهنم میگه چیز زیادتری که من ندارم به نوشتهها و توضیحات بقیهی دوستانم اضافه کنم و دوستانم اینقدر زیبا و روان و خیلیها چقدر حرفهای و دست به قلم میپردازن به موضوعات، پس بذار من فقط وقت رو برای خوندن کامنتا بذارم
ولی یادآوری شما باعث شد که متوجه این بشم که اصلا هدف خودمونیم که کانون توجهمون رو کجا میذاریم و نتیجتا بیشتر از اون چیزی که بهش توجه کردیم رو وارد زندگیمون میکنیم
و اگرچه خود خوندن کامنتها هم ارزشمند و جهت دهندهی کانون توجه ماست ولی قطعا نوشتن { (کتب) که معادل واجب شدنه در قرآن} قدرت بیشتر و نتیجهی بهتری داره
ممنونم دوست عزیز ازین یادآوری
خدا به همگیمون سلامتی و شادی و ثروت و سعادت دنیا و آخرت رو عنایت کنه
سلام به یگانه ترین سمانه توحیدی خدای خوشگلممممم….
سمانه وقتی میبینم عزیزدلم سمانه اینجوری اینقدر پرفکت، صاف و زلال شدی که کامنت برتر و پرستاره رو مال خودت کردی…
احساس میکنم خدا میخواد این کامنت بالا بیاد…دیده بشه چون لایقش هستی…
دیشب قرص حساسیت خوردم و غرق خواب شدم…ولی همش کامنتت جلو چشمم و گفتم نه برای سمانه باید هوشیار بنویسم…
الان دلم میخواد این آهنگ رو که با نگاه کردن به چشمای خوشگلت توی دلم میگذره برات بخونم با اندکی تغییر..
سمانه این جوری به من نگاه نکن
با چشات قلب منو صدا نکن
موهاتو تو دست باد شونه نکن
پری پریا آهای سمانه
گلپریا آهای سمانه
تاج سریا آهای سمانه
دلبریا آهای سمانهههههه
عزیزدلم نمیدونم چرا احساس کردم از اول کامنتت که یکم انگار خسته ای و بقول معروف مثل همیشه وصل نیستی..
اما چررررررا اینقدر کامنتت ساده و روان و دلنشین بود که اینهمه ستاره نوش جوووون کرده…
خیلی لذت بردم از خوندن کامنتت.
سمانه قشنگمممممممم پرشورتررررر باش عزیزم..تو بنویس من کیف کنم….
کمرنگ نشووووو …
بوسمممممم به روی ماهت….
خواهان جاری شدن نور و عشق و آرامش الهی به قلب قشنگت هستم…
دوستت دارم
سلام و درود به بانو مهربان و خوش قلب سمانه عزیزم
چقدر این صحبت های ات به دل منشینه و چقدر به نکات زیبا توجه کردی خداوند ر هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت داشتن همچون دوستان عالی که همیشه به نکات مثبت توجه می کنند خدایا شکرت خدایاشکرت
بلی سمانه عزیز ما انسان خییلی زود فراموش میکنیم اصل را قانون کلی جهان را که به هر چی توجه کنی از جنس همان وارد زندگی ات می شود خدایا شکرت خدایا شکرت
ما قانون به همین سادهگی را فراموش میکنیم و همین قانون است که اصل است
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت دوستان مثل شما
سمانه عزیز در پناه خداوند باشی
سلام به عزیزای قلبم
دیروز داشتم برای تند شدنه دستم سنتور تمرین میکردم و همش فقط تمرکز کردم روی یک سیم و داشتم فقط روی یک سیم مضراب میزدم، بعد همسرم اومد تو اتقاقم گفت چیه اینجوری هی فقط بلدی بزنی روی یه سیم!و اومد 4 زانو کنارم نشست
با اون لحن گفتنش میخواست بگه که برام آهنگ بزن، و من شروع کردم آهنگه سلطان قلب هارو واسش زدن، اولین بار بود تو این 5 سال زندگی مشترکمون داشت سنتور زدنم رو میدید چون سنتور نداشتم
خیلی قشنگ سنتور میزنم، با اینکه هیچ کلاسی نرفتم، لطف خدا بوده که همچنین استعدادی دارم.
بعد وسط سنتور زدن هی دوست داشتم سریع سنتور زدنم رو تموم کنم، ذهنم هی میگفت سریع تر تمومش کن ممکنه حوصله ش سر بره، (البته همیشه همین حس رو دارم وقتی واسه کسی سنتور میزنم)
و زود تمومش کردم، همسرم که باورش نمیشد من اینقدر کارم خوب باشه شروع کرد به دست زدن واسم!
حالا این چه ربطی به این فایل داشت!؟
من دیدم اون آقا حدود 10 دقیقه گیتار میزد و باهاش میخوند با اینکه صداش و نوازندگیش مانند یه هنرمند حرفه ای نبود، وفقط واسه دله خودش میزد و میخوند اما اهمیتی به این نمیداد که ممکنه خانم شایسته لذت نبره از کارش
اون کاری رو میکرد که ازش لذت میبرد بدونه در نظر گرفتنه نظر و حال و احساس بقیه
بچه ها خودمم خندم گرفته از بس دارم تاکید وار به خودم میگم و ببخشید، ببخشید چون باهاتون راحتم اینجوری میگم
من به زبون شفاف و فارسی دارم میگم
(این آقا! بدونه در نظر گرفتنه دیدگاه و آنچه که ممکنه دیگران تو ذهنشون بگذره، کاری رو میکرد که احساسش رو خوب میکرد)
نمیدونم چون دارم با تمامه تمرکزم روی دوره ی عزت نفس کار میکنم اینارو میبینم یا شما هم همنیجوری هستین
این موضوع خیییییلی مهمه ها!
اگه من به این حد از اعتماد به نفس برسم دیگه وقتی کسی حرفه بیربطی میزنه علکی نمیخندم!
دیگه رفتار کسی که درست نیست رو تائید نمیکنم
دیگه از نه گفتن نمیترسم و کاری رو که دوست ندارم رو انجام نمیدم
دیگه هر جا که دوست داشته باشم بلند بلند میخندم
هرجا دوست داشته باشم میمونم و خیره میشم ب6 هر زیبایی که توجه ام رو جلب میکنه مثله طلا تو طلافروشی، مثله غروب خورشید که رنگه تخم مرغ محلی که عسلی شده، مثله خیره شدن به بازیه دوتا بچه گربه، مثله قدای بچه گونه درآوردن و با بچه ها بازی کردن،مثله پوشدنه لباس دلخواهم، مثله پا گذاشتن روی رفتار های گذشتگانمون که الان دیگه کارایی نداره و…
امروز از در خونه اومدم بزنم بیرون دیدم پسر عموم با سانتافه میخواد ماشین رو بیاره داخل، گفت کجا میخوای بری!؟
گفتم کیانپارس، گفت بیا تا برسونمت، سوار شدم، گفتم محمد میخواستم وقت بزاری رانندگی با ماشین دنده اتوماتیک رو یادم بدی(به قول دروه عزت نفس باید مهارت هامو بالا ببرم) گفت بریم همین الآن یادت میدم، و رفتیم و تو 5 دقیقه یاد گرفتم.
الان که به شخصیت خودم نگاه میکنم نسبت به 2 سال پیش میبینم زمین تا آسمون تغییر کردم واقعا، صبور تر شدم،آروم تر شدم، آگاه تر شدم، اعتماد به نفسم خیییییلی رفته بالاتر، سنگین تر. با شخصیت تر شدم، مؤدب تر شدم، فکنم تو این مدت 2 سال کککلا 10 تا دروغ گفتم اون هم دروغای خیلی خیییییلی جزئی که دیگه همونارو هم خیلی وقته نمیگم، و…
میدونین هدفم از گفتنه این مسائل چی بود!؟ میخوام بگم
همه ی این تغییرات ذره ذره رقم خورد، همه ی این تغییر شخصیت ها کم کم اتفاق افتاد، بقدری آروم و نا محسوس که حتی خودمم متوجه تغییرات شخصیتم نشدم، با دیدنه شبانه روزیه فایلها و گوش دادنه شبانه روزیه فایل ها، با خواندن شبانه روزی کامنت ها و جواب دادن توی عقل کل، با عمل کردن به چیزایی که میشنیدم و میدیدم.
استاد من عاااشقه تخمه ام، من خیلی خیییییلی خیییییییییییلی شکمو ام، قدم 175 و وزنم 65 کیلویه و مقداری با شیب تند رو به بالا خوشتیپ، هررررچی هم بخورم چاق نمیشم، من تو محل کارم وقتی میرم تو جرثقیل تقریباً 3 ساعت بیکارم و تنهام، روزای اول با خودم کلللی خوردنی میوردم و میخورم که هم لذت ببرم و هم حوصله ام سر نره، اما اون روز دقت کردم دیدم من 1 ماهه هیچ خوراکی با خودم نمیبرم تو کابین!
فهمیدم من خودم از عمد نمیبرم چون میگم اگه ببرم از وقتم کم میشه و کمتر میتونم قرآن گوش بدم، کمتر میتونم فایلهارو نگاه کنم، کمتر میتونم بنویسم، و… این در حالیه که میتونم قسم بخورم 80%زمانی که بیدارم دارم روی قانون و این مسیر به طرق مختلف کار میکنم.
شاید باورتون نشه، من دیروز میخواستم انار بخورم، بعد گفتم من اگه بخوام انار بخورم هم وقت گیره هم اینکه نمیتونم در حین انار خوردن فایلها رو نگاه کنم یا کامنت ها رو بخونم، و بجا انار سیب خوردم.
استاد موضوعی که خیلی مهمه تغییرات خیییییلی خیییییییییییلی کم کم و ریز به ریز ایجاد میشه توی زندگی ما و شاید یکی از مهمترین دلایل عدم استمرار و ادامه دادن همین موضوع باشه.
نتیجه ی بودن در مسیر آموزش های شما بعد از 2،3 سال ثابت میشه، درسته که بعد از 2،3 ماه نتایج مشخص میشه اما باااید 2،3 سال کار کرد تا اون نتایجی که تو 2،3 ماه خودشو نشون داد هم بصورت همیشگی و مداوم توی زندگی ما ریشه پیدا کنه و هم اینکه اون رفتار ها، اون اعراض کردن ها، اون شخصیت سپاسگزاری جزئی از شخصیت ما بشه، و تا زمانی که شخصیت ما تغییر نکنه نتایج به صورت دائمی تغییر نمیکنه!
مثله ارتباطم با همسرم!
من تو 2 ماه اخیر رابطه ی بسسیار متشنجی با همسرم داشتم که دوست ندارم در موردش صحبت کنم فقط میتونم بگم شرایط به شکلی بود که حتی 1%هم واسمون مهم نبود از همدیگه طلاق بگیریم دیگه
اما همین رابطه ای که اینقدر فاجعه بود تواین 2 ماه، الان 3 روزه داره تغییر میکنه!
چقدر! ؟
خیییییلی خیییییییییییلی کم
اما داره تغییر میکنه
همینکه ما بعد از 2 ماه، 3 روزه داریم کنارهم غذا میخوریم این یعنی تغییر!
همینکه همسرم لباس هامو میشوره، این یعنی تغییر!
همینکه میگه داری میای واسم آب بیار(لطفاً) این یعنی تغییر، (من کلمه ی لطفا رو باااید ببینم)
همینکه میدونه عاشق ماکارونی ام و میگه واست ماکارونی درست کردم این یعنی تغییر
همینکه میگه امروز نهار مهمون من فست فود سفارش بده این یعنی تغییر
همینکه میگه بیا با هم منچ بازی کنیم تا دوباره ببرمت، این یعنی تغییر
همینکه وقتی زنگ میزنه و سر بسرم میزاره پشت گوشی این یعنی تغییر.
همینکه رفته پیش دعا نویس که یه دعایی بنویسه که مهر و محبت بینمون بیشتر بشه و حدود 5 میلیون هزینه کرده بدونه اینکه من بودنم، این یعنی تغییر(البته من هییییچ اعتقادی به این چیزا ندارم، منظورم ریشه ی اون رفتاره، وگرنه اگه بهم میگفت 5 میلیون رو خودم ازش میگرفتم تا 1 سال همه ظرفارو میشستم بدونه پیشبند و دستکش، که محبتمون بیشتر و بیشتر بشه،گازم خودم تمیز میکردم والا بخدا)
درسته که اونچیزی که از رابطه من مد نظرمه الان 10% هم تو زندگیم نیست اما داره شرایط تغییر میکنه.
امروز یه اتفاق جالب واسم افتاد تو منچ بازی با همسرم، من 2 تا از مهره هام رو بردم تو خونه و یکی از مهره هام، نصفه مسیر رو رفته بوذ و یکی دیگه از مهره هام نزدیک بود که ببرمش تو خونه، اما همسرم فققققط 1 مهره تو
بازی داشت.من با خیال اینکه دیگه کار تمومه و من بازی رو بردم با بی اهمیتی بازی رو ادامه دادم (یجورایی مغرور شدم و اون جدیت رو دیگه انجام ندادم)
شاید باورتون نشه تو کمتر از 5 دقیقه کاااملا ورق برگشت و همسرم بازی رو برد!
یکی یکی اگن مهره هایی که تا نزدیکی خوه بردم رو زد، و هرچه مسیر رو رفته بودم از بین رفت!
بعد فهمیدم ادامه ی مسیر رسیدن به خواسته ها همنیجوریه!
متعهد بودن به رسیدن به هدف همینجوریه
تااازه اینجا زمانی که به هدفت رسیدی، حالا رابطه ی دلخواه، شرایط مالی دلخواه یا هرچیز دیگه، باید باز هم همون تعهد رو ادامه داد تا اوو نتیجه ثابت بمونه تو زندگیت!
اگه 1%تمرکزت و جدیدتت رو کم کنی کار خراب میشه!
مهم نیست چچچچقدررررر قبلش وقت گذاشتی!
مهم نیست چندتا دفتر پر کردی، مهم نیست چقدر اشک توحیدی ریختی، مهم نیست روزی چند ساعت دوره هارو گوش میدادی
جهان به چیزی که تو اهمیت میدی، اهمیت میده
جهان به چیزی که براش وقت نزاری و بی اهمیت باشی، اونم بی اهمیتش میکنه تو زندگیت.
بچه ها من امروز فهمیدم تنها راه عشق گرفتن، عشق دادنه!
اول تو باید شروع کننده ی جاری کردن عشق باشی!
من و همسرم ارتباط خوبی با هم نداریم در حال حاظر!
امروز هوس کردم خارک بخورم، وقتی خواستم برای خودم خارک بیارم، قلبم گفت واسه خانمت هم بزار تو یه ظرفی برو تو اتاق با محبت بهش بده بگو بفرما.
بعد ذهنم گفت نه این کارو نکن پرو میشه، دوباره قلبم گفت تو که واسه دله اون این کارو نمیکنی! تو واسه اینکه عشق رو بگیری این کارو میکنی،واسه اینکه دوست داری با محبت و احترام باهات رفتار بشه داری اینکار رو میکنی!
یاده حرفه یکی از اعضای فوقالعاده بینظیر این سایت افتادم فففکنم خانم فرشته کوهستانی بود که گفت باید آدم عشق رو بپاشونه تو زندگیش، که در هر صورت از ایشون تشکر میکنم قلبا)
و منم که این روزا چیزی جز چشم نمیگم به ذهنم
من قبل از اینکه خارک ببرم واسه همسرم،و داشتم میشستمشون، همسرم اصلا منو ندید که دارم چکار میکنم، گفت میشه واسم شیر کاکائو بیاری و منچ هارو بیاری تا ببرمت!؟ ( منچ اصلی ترین ابزار اعلام آشتی بین من و همسرمه
یعنی اینقدر که منچ به روشنایی در روابط من و همسرم خدمت کرده ادیسون خدمت نکرده)
بعد به خودم گفتم ببین!
تو هنوز اون کار زیبا رو اجرا نکردی اما فرکانسش رو همسرت دریافت کرد و پاسخ داد!
واسه ی همینه که یه حدیثی شنیده بودم که میگه حتی اگر کار خیری که نیت کرده بودین انجام بدین رو نتونین انجام بدین، ثوابش بهتون میرسه.
خییییلی دوست دارم بگم تو این 2 ماه من هیییییچ نشونه ای از تغییر شرایط ندیدم و داشتم ادامه میدادم
خییییلی دوست دارم بگم الان که یییک ذره شرایط داره بهتر میشه ذهنم مدام میگه چه فایده اینم شد رابطه عاشقانه!
اما اینجا اون جاییه که به قول استاد نقطه ی طلائیه که باید ایمانتو حفظ کنی و ادامه بدی.
استاد عزیزم من ساعت 3 شب اومدم تو کابین و الان ساعت 6 و هفتده دق3ی صبحه، و من تنها شبیه که تو کابین خوابم نبرد و خسنه نشدم، بقدری غرق در نوشتن این کامنت شدم که بعد از 1 ماه که تخمه آوردم بخورم فکنم اندازه ی 2،3 مشت خوردم فقط و سیب و بادام زمینی هم مونده اما نوشتن کامنت خیییییلی ارزشمند تر از خوردنه، خوردنی ها بود.
در پایان هم دوست دارم به قول شاعر بگم:
من از اون آسمونه آبی میخوام
من از اون شبهای مهتابی میخوام
واااقعا من که دلم میره واسه اون ابرا و اون آسمونه آبی
استاد یه خواهشی داشتم اگه امکانش یود خوشحالم میکنید اگه بشه انجام بشه، ما هرچی دیدیم از روز دیدیم تو فایلهایسفر به دور آمریکا، اگه شرایط نور و کیفیت دوربین اوکی بود خیلی خوشحال میشم از شب های اونجا هم فیلم بگیرید، تو شهر تو خیابونا یا حتی تو کمپ هاتون.
عاشقتونم با عششق
با قققلب
مخصوصاً تویی که این کامنت رو خوندی
آره خوده خودت!
دوستون دارم خیلی
سلام اقا ابراهیم عزیز
بازم طبق معمول ممنونم ازت که کامنت گذاشتی
جنس کامنت گذاشتنت بابقیه فرق میکنه از تجربیاتت و از اتفاقات ملموس مینویسی و مثال برای تایید قوانین در ذهن بقیه
میخاستم کامنت بنویسم و باز هم با اجازت در جواب کامتتت مینویسمش
من خیلی وقته که استاد رو میشناسم غیر از بحث مالی که اون هم کج فهمی خودم و عمل نکردن به یه سری قوانین بود در مورد روابط و سلامتی میتونم بگم من فراتر از عالی هستم
و در مورد مسائل مالی هم 90 روزه که افتادم روی دور تغیر و دارم اشتباهاتم رو جبران میکنم درواقع اینطور بگم : الان دارم زندگی میکنم
من حدود چند سال بخاطر باور های که فکر میکردم صرفا با گوش دادن فایل عا تغیر کرده خودم رو توی کاری نگه داشته بودم که یه سری ترس هام پشتش مخفی شده بود
حالا در مورد اون ها حرف نمیزنم چون من هم میخام مثال بیارم
من این چند روز برام روشن شد که باید از کار قبلی دل بکنم
من مونده بودم با یه مقدار پول اندک رو به اتمام و دنبال کار گشتم تو یه شهر خودمون که خیلی هم بزرگ نیست
در حالی که چند روز قبل فرصت کار هایی رو رد کرده بودم و الان دلم میسوخت
صبح زود رفتم همونجا که قبلا ردش کرده بودم
استخدام کرده بودن
به جا زنگ زدم شرایطش به دلم بد میومد نرفتم
یه جا دیگه زنگ زدم استخدام کرده بودن
من موندم از همه جا و همه کس ناامید
برگشتم خونه و خابیدم با این که سخت بود خابیدن گفتم خدایا من میخابم وقتی بیدار شدم با خبر خوب بیدارم کن چطور تا الان کمکم کردی و کارامو درست کردی الان هم درست کن معلومه تو منو بهترین جابزاری که کار کنم تو میدونی و من میدونم که من میخام صادقانه برای یه ادم خوب کار کنم
غروب رفتم خونه مادربزرگم تا تلفنش رو درست کنم باهاش حرف زدم و در مورد دختر همسایشون حرف زد گفت که شوهرش دادن به پسرعموش وقتی 15 سالش بود ولی جدا شدن از پسره و بعدش خیلی ناراحت بوده ولی یه مدت بعد با یه نفر دیگه ازدواج کرده و الان خیلی راضیه
گفت شاید برای تو هم اینطور بچرخه بچرخه و یه اتفاق عالی بشع
خلاصه تلفن رو درست کردم و اومدم به سمت خونه خودمون
تو راه رفتم مغازه رفیقم یع چیزی بخرم
گفتم راستی فلانی کاری سراغ داری گفت میخای برو اون جا کار کن بلکم دیگه ضرر نکنی {من قبلا درامد خیلی خوبی داشتم ولی چون بنیاد کارم روی مسیر اشتباه بود متضرر شدم}
خلاصه من رفتم و با دستی از خدا اشنا شدم که به من که کارگرشم زنگ میزنه میگه عیب نداره من ساعت فلان بیام مغازه! میگه من هم با تو کار میکنم قرار نیست همه کار رو تو انجام بدی
میگه فکر کن اینجا مغازه خودته
میکه من هم از شاگردی شروع کردم الان سرمایم حدود 6 ملیارده توی مغازه هام
یهو زنگ میزنه میگه تعطیل کن برو خسته نشی
میگه پنج شنبه ها نیا سر کار برو دور بزن جوانی
برای دست فروش کنار مغازه لامپ وصل کرده به برق مغازه خودش که برق داشته باشه
خلاصه خواستم بگم خدا اینجور معجزه میکنه
نمیدونم اینها به چشم شمایی که میخوانید چقدر نتیجه بزرگی به حساب میاد برای من که بزرگه
من فکر میکنم توی کار قبلیم ضرر کردم چون هرچقدر توی بحث فراوانی خوب بودم توی بحث توحید ضعیف بودم
وقتی روی خودت حساب نمیکنی و روی خدا حساب میکنی ورق ها خیلی زود برمیگرده
انگار خدا که همه ورق ها توی دست اونه بهترین ورقش رو برات بازی میکنه
به نام صاحب اختیار عالم
حمد و سپاس مخصوص اوست
درود بر محمد صدرا یه یکتا پرست و ثروتمند
خدا رو شکر میکنم بابت همه نعمتها و موهبتهائی که به جمع ما عنایت کرده
محمد جان ، داشتم کامنت ابراهیم عزیزم رو میخوندم ، که یهو هدایت شدم به سمت کامنت تو
دمت گرم ، تنت برقرار و سرت سلامت
چقدر قشنگ و زیبا نوشتی.
وقتی میخواستم برات بنویسم ، نجواها، شروع شدن ، که بابا برو اول برای ابراهیم بنویس و بعد بیا برای محمد صدرا،
ولی دلم آروم میگفت ، برو از محمد تشکر کن.
اون اتفاقهای که برات افتاده ، خودش یه معجزه هستش، که اهل معرفت خودشون میفهمن،
و این تازه شروع معجزات خداونده.
هر چی ما تکامل مون رو طی میکنم ، نتایج بهتر و بهتر میشن.
الحمدالله تو در مسیر هدایت هستی و چیزهای بیشتری رو خلق خواهی کرد.
در پناه آلله یکتا شاد،سالم، خوشبخت، ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشی. آمین
سلام ممنونم اقای احمدی عزیز از پاسخت
خیلی خیلی حس و حال خوبی برای من داشت
ممنونم از لطفی که داشتی و حس مثبتی که انتقال دادی و مخصوصا لفض یکتا پرست که خیلی خوشحالم کرد
بعد از خوندن فصل 5 کتاب رویاها ارزشمند ترین چیز که قبلا برای من ازادی مالی بود تبدیل شد به یک تا پرست بودن
و خیلی ممنونم که من رو هم در زمره یکتا پرست ها قرار میدین
امیدوارم بهترین معجزات براتون رخ بده
سلام به ابراهیم خلیل الله
اول از همه سنتور مبارک باشه آقای ابراهیم
کامنت شما رو یکبار خوندم
مجددأ شروع کردم به خوندن کامنتتون اما این بار با آهنگی که عاشقشم، حس کردم که این کامنت با این آهنگ باید باشه
منم همیشه به جای دیگران فکر میکردم و تصمیم میگرفتم تو ذهنم
مثل شما که گفتید احتمال دادید همسرتون خسته بشن
اماااا الان مدتهاست که این کارو تعطیل کردم.
مثلآ فکر میکردم وقتی پسر کوچیکم میره و با باباش بازی میکنه الان هست که خستش کنه و باباش داره اذیتش میشه، یک روز که رفتم بیارمش، باباش گفت چرا میبریش گفتم آخه داری اذیت میشی، گفت اتفاقا دارم لذت میبرم.
و چیز دیگه ایی که الان با گفتن شما متوجه شدم آره اینقدر تغییرات ریز ریز اتفاق میفته که اصلا متوجه نمیشی ولی وقتی به خودت میایی میبینی شده جزئ از شخصیت تو
و اونجاست که به خودت افتخار میکنی که
دیگه غیبت نمیکنی
سپاسگزار شدی
اعراض میکنی
ورودی ها رو کنترل میکنی
وووو
کامنتهای شما سرشااااار از درس هست
هر چی بگم بازم کمه
مرسییییی که واسمون مینویسد
خدااایا شکرت بابت این دوستان الهی
خدایا شکرت بابت این سایت
برای شما
توحید حضرت ابراهیم
ثروت سلیمان نبی
عشق پاک یوسف و زلیخا
آرزومندم.
دوستدار شما :سیما
سلام دوست خوبم
من اول قبح دارم این کامنت میخونم و اومدم به یاد خودم بیارم و برای شما بنویسم
روابط از زمییین تا اسمون تغییر میکنه وقتی شما خودتون اغییر میدین صد سال هم طول نمیکشه انقدررر اروم اروم میشه که یه جا میبینین الله اکبر چقدر همه چیز عالیه
من این شرایط زندگی کردم و میکنم
فایلای زندگی در بهشت دیدن باعث شده بود عشق علاقه تو رفتارم رو زبونم هم جریان پیدا کرد
من با تمام وجودم میگم چنین رابطه ای رو تا به حال تو زندگی کسی ندیدم یه عشق همراه با ازادی دو طرف بینهایت ساپورتیو واسه موفقیت هم بینهایت خوشحالیم و همدیگه رو پوش میکنیم
اقا زندگی تغییر میکنه زور نباید زد خودتون باشین و روی خودتون کار کنین من دارم زندگیی میکنم شرایط بهشتی رو بعد از تغییر خودم تغییر کرده به جرات میکنم این جنس از رابطه رو هیج جایی ندیدم خانوما راجع به روابطشون میگن اصلا برام قابل درک نیست چرا زندگی رو زندگی نمیکنن و چرا نمیدونن که خودشون ضعیفن و باید قوی بشن
و به وضوح مردا هم وقتی از همسرشون میگن من کاملا دلیل روابطشون میدونم اما چه کنم که سکوت میکنم و حرفی نمیزنم چون هرکسی هرموقع که بخواد هدایت میشه
اینو از استاد یاد گرفتم که انرژیتون هدر ندین
دوست خوبم رها باشین و بپذیرین که هر ادمی قسمتی از خداست
همسرتون همینجور که هست درسته هم برای خودش هم برای خدا و هم جهان درستررینه
فقط شمایید که لازمه تغییر کنین حتی یک سر سوزن تو دلتون قصد تغییر اونو نداشته باشین
دنیاتون بهشت میشه
سلام به دوست خوبم، خانم قنبری.
خوشحالم که تونستید شرایطتون رو با استفاده از این مسیر تغییر بدین خدارو هزار مرتبه شکرت.
خواندن کامنتهای افرادی که تونسته اند مسیری که تو تازه میخوای شروع کنی رو رفتن، خیلی ایجاد انگیزه و امید میکنه تو قلب ما.
اگر شرایطش هست در حد امکان خوشحال میشم از تغییر نتایجتون در زمینه ی روابط و تمریناتی که انجام دادین جهت راهنمایی واسمون بنویسین.
بازم ممنونم از این لطفتون
سلام آقا ابراهیم عزیز.
مدتهاست کامنت شما و چند دوست عزیز رو نشانه دار کردم تا متوجه بشم کامنت گذاشتید .
میخواستم بگم جنس نوشتنتون رو و جنس کامنتهاتون رو خیلی دوست دارم .به جنسی از راحت بودن و رک بودن و در عین حال از قوانین گفتنه .از مسیری که اومدید لذت بردم و میتونم با گوشت و پوست و استخوان درک کنم که گاهی دو سال زمان میبرد که نتایج بیاد و پایدار بشه .دو سالی که مداوم و با عشق داری رو خودت کار میکنی نه اینکه به روز هستی یک ماه نیستی.چیزی که من میدونم و درک کردم اینه که همه ما از ته چاه ظلمت اومدیم تا به نور برسیم همه ما برای ایجاد به روزنه امید اومدیم ولی خداوند خورشید رو بهمون هدیه داد.هر کدوم از ما اومدیم تا مشکلی از زندگیمون رو رفع کنیم یکی میخواست ثروتمند بشه یکی رابطه عاشقانه میخواست ولی رسیدیم به خودمون به نقطه ای که شروع میشه و به پایان میرسه راه رسیدن به همه خواسته هامون رو به رو شدن با خود واقعی و خود ارزشمند مون بود و بعد نتایج آمد و ماندگار شد و اگر این تغییر شخصیت ایجاد نمیشد همه چیز بی ثبات بود و بدتر از همه لذت بخش نبود آخه چه جوری میشه پول و ثروت داشت ولی حال خوب نداشت ایمان نداشت عشق نداشت اصلا این ثروت بدون اینها چه ارزشی داشت اگر استاد این ثروت رو داشت ولی اینقدر توحیدی نبود اینقدر با خودش در صلح نبود اینقدر از زندگیش لذت نمیبرد من مطمئن هستم که نمیتونست الگوی خوبی برای شاگردانش باشه.در آخر برات عشق واقعی و ناب با خودت خدای درونت آرزو میکنم که اگه این رابطه درست بشه باقی روابط ما هم ناخودآگاه عالی و عاشقانه میشه
سلام به آقا ابراهیم بزرگوار و همه دوستان عزیزم،
من اولین باره دارم کامنت میزارم و کامنت شما خیلی تاثیر گذار بود و یک تلنگر واسه رابطه دو نفره خودم و همسرم ،یه دنیا ممنونم برای نوشتن این کامنت زیبا،لذت بردن و منو به فکر فرو برد،
سپاسگزارم از شما،شاد و سلامت باشید در پناه حق تعالی
سلام آقا ابراهیم توحیدی و عملگرا
از خوندن کامنتهاتون در این مدت یکی دوماهه متوجه شدم شما انسان با اراده و مصمم به اجرای قوانین هستید و خیلی خیلی متعهد به آگاهی هاتون و خیلی زیبا می تونید ذهنتون کنترل کنید و تمرکزتون از ناخواسته ها بردارید تا جاییکه برای بالا بردن حد فرکانسیتون به سفر شمال برید و تک تک لحظات اون سفر طبق قانون آنالیز کنید، تحسینتون میکنم به این جدیت و عشق به قوانین الهی
در این کامنتتون چقدر نکات عالی ماهرانه بیان کردید
“”متعهد بودن به رسیدن به هدف همینجوریه
تااازه اینجا زمانی که به هدفت رسیدی، حالا رابطه ی دلخواه، شرایط مالی دلخواه یا هرچیز دیگه، باید باز هم همون تعهد رو ادامه داد تا اوون نتیجه ثابت بمونه تو زندگیت!
اگه 1%تمرکزت و جدیدتت رو کم کنی کار خراب میشه!
مهم نیست چچچچقدررررر قبلش وقت گذاشتی!
مهم نیست چندتا دفتر پر کردی، مهم نیست چقدر اشک توحیدی ریختی، مهم نیست روزی چند ساعت دوره هارو گوش میدادی
جهان به چیزی که تو اهمیت میدی، اهمیت میده
جهان به چیزی که براش وقت نزاری و بی اهمیت باشی، اونم بی اهمیتش میکنه تو زندگیت.””
این جملاتتون بی نظیر بود واقعا مهم نیست که قبلا چقدر ما برای اجرای قانون تلاش کردیم اگر به هوای اینکه ما قبلا مصمم و با اراده کار کردیم و دیگه هیچ چیزی در ما اثر مخرب نداره و من می تونم در هر شرایط احساسم کنترل کنم سخت در اشتباهیم
به قول گفته شما هر وقت که از تعهدت به هدف دست برداری شرایط به گونه دیگه ای برات رقم میخوره و جالبه اونم اینقدر آروم و بی صدا اتفاق می افته که تو فک میکنی بدون قانون هم همه چی خوبه ولی یهو به خودت میای می بینی علفهای هرز اونقدر رشد کردن که نمی تونی جم بخوری
دیدگاهتان بی نظیر و عالی بود ازتون متشکرم وقت گذاشتین با ما شیر کردین
نکته فوق العاده دیگه اینکه اگر به جهان عشق بدهی عشق دریافت می کنی واقعا اینو من بارها تجربه کردم وقتی صادقانه و عاشقانه انسانها رو دوست داری چه آشنا و چه غریبه می بینی که عشق در زندگیت موج میزنه هرجایی که هستی در بهترین زمان و مکانی و آدمها دوست دارند باهات وقت بگذرانند و بهت محبت کنند
آقا ابراهیم امروز من آگاهی های نابی از کامنتتون دریافت کردم سپاسگزارم از شما ، مدارتون بر مدار نور و عشق الهی
سلام به ابراهیم عزیز
چه قدر خوب نوشتید و واقعا درک میکنم اینکه اینقدر اروم اروم تغییرات رخ میده که همون باعث عدم استمراره. و فک میکنم کسی که 2یا3ماهه در تلاشه برای خواسته اش و تو این 2ماا هیچ نشانه ای از بهبود نیس مث 2ماه پیش شما،!! ولی ادامه میده و ادامه میده چون ایمان به غیب داره چون نتیجه تو دستشه و بارها از این مسیر خواسته هاشو محقق کرده.
و این قسمت کامنت که گفتید وقتی میرسیم به خواسته مون و نشانه های خوب و عالی خودشو نشون میده بازم باید ادامه بدیم و ثابت قدم بمونیم تا نتیجه برامون پایداربشه وگرنه اگه کمی شل بگیریم. خیلی نرم و کم کم از مسیر منحرف و دوباره یو یو میشه و نتایجی که خلق کردیم عوض میشه. دقیقا من این کارو پارسال کردم و اینقدر اروم اروم تعهدم رفت که خودمم نفهمیدم کی جذب سریال ها و تلوزیون شدم کی واسه بقیه منبر رفتم و کی ساعت ها تو ذهنم زندگی بقیه رو تحلیل و قضاوت کردم و کی رفتم تو در و دیوار و شرایط مالی ام سخت شد. الان که بیشتر از 2ماهه دوباره متعهد شدم بهتر میفهمم حرف شما رو.
اره ما خالق شرایط خودمونیم به شرط جدیت و استمرار. احسنت به شما برای فهمتون از قانون و نوش جونتون این عشق و حال و هوای دونفره تون.
انشاا… عشقی بین شما و همسرتون پایدار بمونه همچون عشق استاد و مریم جان. و شماها الگوی زوج موفق برای هزاران نفر دراین سایت بشوید.
سلام بر ابراهیم
بنده خوب خدا
من وقتی فایل رو میبینم میام کامنتها رو به ترتیب امتیاز مرتب میکنم و اصلا همه کامنتهارونمیخونم
یدونه کامنت شماس یدونم کامنت خانم شهریاری که دنبالش میگردم میخونم بقیه رو شانسی هر کدومو شد میخونم اصلاً همه کامنتا رو نمیخونم …
حالا جالبه مثلا بعضی افراد هستن امتیاز خیلی زیادی میگیرن یا اکثر مواقع صدر امتیازاهستن ولی وقتی میام کامنتشون رو میخونم میگم این که چیزی نداره چرااینقدبهش امتیاز دادن اخه؟
منظورم اینه که من بایه کامنتی شایدارتباط برقرارکنم وبهم کلی درس بده که اصلا اون اولین کامنت اینطوری نباشه برام…
ازتون سپاسگزارم نکاتی که تو کامنتا بهش اشاره میکنید واقعاً فوق العاده است و برای من حالت کلاس درس رو داره..
می آموزم …
یه نکته هم بگم آقا شما خیلی خوب هستید کاش خانمتون بیشتر قدرتونو بدونه من اگه همسرم اینقدر توی خونه فعال بود و کارای خونه رو میکرد 80 الی 90 درصد رابطه عاشقانه ما تشکیل یافته بود و من یجوری عشقو تو سرتاپای زندگیمون میپاشیدم که هیچ وقت یادش نره (خخخخخخخ)
سلایق مختلفه دیگه
هرکس از همسرش یه خواسته هایی داره..
حالایکی ام به من میگه مثلا فلان ویژگی همسرت خیلی خوبه …ولی شاید به چشم من نمیاد…
الهی چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
در پناه الله یکتاثابت قدم باشید در این مسیر توحیدی فوق العاده…
سلااام بر ابراهیم عزیز دوست هم فرکانسی
خیییلی خیییلی خوشحااالم ک رابطت با همسرت خیلی بهتر شده
آفرین ک داری این مسیر رو ادامه میدی
منم کم و بیش دارم نشونه میبینم از اون عشقی ک میخوام تجربه کنم ولی در مدار دریافت خواستم نیست ولی مطمئنم این کامنت شما ی نشونه بود برای من ک مهدیه ادامه بده تو ب خواسته های بزرگتر از این هم میرسی
خدایا شکرت بابت کامنت های بینظیر ابراهیم عزیز بابت وجودت درخشانش تو این سایت
دمت گرم ابراهیم جان با خبرهای خوبت ما رو خوشحال کن
در پناه الله یکتا شاد و سالم باشید در کنار همسرت گلت رابطه ی بهشتی رو تجربه کنید
دوستون دارم
سلام اقا ابراهیم عزیز
ماشاء الله به شما که اینقدر قشنگ جزئیات را به یاد می آورید و بیان می کنید اینجا
ماشاء الله به شما که اینقدر خودتان هستید و قشنگ حس می کنم که ادا درآوردنی در کار نیست
از این تکه کامنت شما خیلی خوشم آمد:
نتیجه ی بودن در مسیر آموزش های شما بعد از 2،3 سال ثابت میشه، درسته که بعد از 2،3 ماه نتایج مشخص میشه اما باااید 2،3 سال کار کرد تا اون نتایجی که تو 2،3 ماه خودشو نشون داد هم بصورت همیشگی و مداوم توی زندگی ما ریشه پیدا کنه و هم اینکه اون رفتار ها، اون اعراض کردن ها، اون شخصیت سپاسگزاری جزئی از شخصیت ما بشه، و تا زمانی که شخصیت ما تغییر نکنه نتایج به صورت دائمی تغییر نمیکنه!
در پناه حق شاد باشید
سلام هم فرکانسی عزیز
سپاسگزارتون هستم که دراین بخش هم فعال هستین آخه من همیشه کامنت های شماروتوعقل کل میخوندم وخیلی هم لذت ودرس میگرفتم
جنس کامنت های شما عالیه چون از روابط و تجربه های خودتون میگین وتاثیرگزاریش بیشتره وقلم شیواوروانی دارین وخیلی راحت مینویسین
درمورد تغییرات هم که گفتین ذره ذره واروم اتفاق میوفتن دقیقه اشاره درست کردین وقتی کنترل ذهن میکنیم وقتی زمان بیشتری در سایت هستیم و داریم روی خودمون کارمیکنیم تغییرات رخ میدن بدون اینکه متوجه بشیم من امروز صبح متوجه شدم که چندین وقته آگاهانه غیبت نمیکنم واین نتیجه خوبی برای من که دارم رشد میکنم وسپاسگزارتر شدم
ممنون برای کامنت های خوبی که مینویسین
ثروتمندوسلامت وسرشارازروابط عاشقانه باشید
سلام خدمت آقا ابراهیم متعهد کامنت زلال و شفافتونو خوندم و از اینکه یکی از برادرام آنقدر باشوق و ذوق و تعهد داره فول تایم و آگاهانه برای تغییر سرنوشتش تلاش میکنه خدارو هزاران بار شکر کردم .
اینکه وارد این مسیر شدین و درسها و گرفتید و دارید به مرحله اجرا میزارید احسنت داره.
اینکه تضادهای زندگیتونو فهمیدی و با وجود تلاش برای حفظ آرامش دارید سعی میکنید فرکانسهای مناسب رو ارسال کنید تا روزهای قشنگتری رو رقم بزنید خیلی عالیه .
من به شخصه این انرژی ای رو که دارید برای بهتر و بهتر شدن زندگیتون و شخصیتتون صرف میکنید رو تحسین میکنم.
امیدوارم در روزهای اتی اخبار فوق العاده رویایی و فوق العاده ای از پیشرفتهاتون برامون بیارید.
در پناه حق
سلام ممنون ازکامنتهای عالیت ابراهیم جان من خیلی کامنتهادوست دارم وباعشق دنبالشون میکنم چقدرررطبع بزله گووشوخ طبعیتودوست دارم باهمین فرمون بری جلومطمئناپیروزی ازمحبت خارهاگل میشودمنتظرروزیم که بنویسی درکنارخانمت عاشقانه داری زندگی میکنه وهرلحظتون بهشت باشه
به نام خالق زیبای ها و قلبهای پاک
حمد و سپاس مخصوص صاحب اختیار عالم است.
سلام بر ابراهیم
به رسم ادب و همیشه ، سپاسگزار خداوند مهربان هستم بابت همه نعمتها و موهبتهای که به جمع ما عنایت کرده.
داداش ، نمی تونم برات چند خطی نه نویسم. چون دوست دارم
به قول خودت تو دل میشینی
خدا رو شکر میکنم
حال خوبت ، هر روز بیشتر بشه و مدام برقرار باشی.
خداوند رو ما هر جوری که بخواهیم برای خودمون درست میکنیم.
در پناه آلله یکتا شاد و سلامت باشی.
آمین