دیدگاه زیبا و تاثیرگذار ناعمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
دقت کردین همیشه اول صبح ها انرژی استاد و خانم شایسته رو !؟ هر کدام به نوبه خودشون با سپاسگزاری شروع میکنن مکالمه رو. استاد بیشتر اوقات از خواب آرام دیشب شون میگن درصورتی ک من هنوز انقدر شخصیت سپاسگزاری در خودم نساختم. خداروشکر من هم دیشب با نسیم عالی در بهترین جای خونه نزدیک ترین پنجره به خواب آرامی رفتم. اره درسته من هم باید شروع صبحم با سپاسگزاری از خدام بابت خواب آرام دیشبم باشه.
میدونید خیلیا هستن ک همین خواب آرام شب بدون هیچ نگرانی و غصه و عذاب وجدان و یا هرچی رو آرزوشون هست.
اون آسمون زیبا با ابرهای پفکی اش چقدر رویایی بود من عاشق آسمون هستم از نگاه کردن بهش ب قدرت خدا فکر میکنم. چقدر پارکینگ بزرگ و پر از فضا بود، چقدر این کشور وسیع و پهناور و پر از فراوانی و ثروت بود. انواع ماشین های لاکچری و زیبا.
وارد ویزیتور سنتر طرح چوب میشیم. البته در رو استاد عزیز با احترام برامون باز میکنن. بزرگ و پر از امکانات انواع ماکت ها با ریزترین جزئیات ساخته شده.
آقا و خانم محترم و خوش برخوردی ک در قسمت اطلاعات بودن و اصلا ذوق و عشق ب کار رو میشد در لحن صحبت شون دید چقدر متشخص و درستکار بودن انقدر با حوصله سلام و میتونم کمکتون کنم گفتن. استاد عزیز که با عزت نفس کامل ازشون درخواست راهنمایی میکنن.
چقدر زیباست که هزینه کردن و این تریل هارو در دل کوه ها ساختن تا بازدیدکنندگان لذت بیشتری از زیبایی های و طبیعت این جهان ببرن.
توی این نشنال پارک من زن و مردهای مسن زیاد دید. خدای من چقدر زیبا بودن عاشق تیپ هایکینگ طورشون شدم و این تصاویر این باورها رو دارم برام می سازه که در هر سنی میشه لذت برد. اینکه باور کنم همیشه وقت هست و تا آخر عمرم میتونم برم و زیبایی هارو بگردم. اینکه نگران نباشم از بالا رفتن سنم. چون من قبلا فوبیای بالارفتن سن رو داشتن و خیلی احساس بدی میگرفتم. ولی الان واقعا ترسی از سنم ندارم چون میدونم قراره حالا حالاها لذت این زندگی رو ببرم و امیدم رو از دست نمیدم و ادامه میدم.
اینکه این باور رو نداشته باشم اگر سنم رفت بالا دیگه از خیلی از لذت ها و تفریحات محروم میشم. چون من افرادی رو اطرافم می دیدم ک فکر میکنن لذت و تفریح و مسافرت فقط تا یه سنی هست و بعدش باید بشینی خونه و از نوه هات مراقبت کنی ولی با دیدن سفر دور آمریکا فهمیدم نه من تا آخر عمر میتونم لذت ببرم اگر توی ذهنم خودم رو محروم نکنم.
من فاز اون آقایی که روبروی اون ویوی محشر ایستاده بودن و لیوان قهوه در دست تماشا میکردن اون منظره خارق العاده رو بسیااااار خریدارم. من اگر بودم از اونجا تکون نمیخوردم. یه صندلی بدین ممنون، نه اصن میشینم رو زمین.
و اون آهوی زیبا و معصوم و چشم قهوه ای جیگر که براتون عطسه کرد تا هزاران نفر ببینش و هم فرکانس بشن با دیدن زیبایی هاش.
من تحسین میکنم این رابطه زیبای شمارو ک انقدر در کنار هم از تحسین زیبایی ها لذت میبرید و چقدر باعث رشد وجودی یکدیگر میشین. این ذوق هاتون، این چشمهای نعمت بین تون زندگی رو زیباتر کرده براتون. انقدر پاک و در صلح هستین ک همفرکانس میشین برای دیدن و تحسین کردن زیبایی های بیشتر.
سپاسگزام استاد عزیز بابت اطلاعاتی ک در مورد دره گفتید. این روحیه کنجکاو و جستجوگر تون رو خیلی تحسین میکنم.
دیدن اون همه کوهای پوشیده از سرسبزی و رودخانه پایینش بهم نشان از فراوانی نعمت جهان رو داد. جهان همیشه در حال پیشرفت و افزایش نعمت هاش هست. روز ب روز انسان های ثروتمند دارن بیشتر و بیشتر میشن. نشون به این نشونی ک ماشین های خفن تو محل ما داره بیشتر و بیشتر میشه و من هربار میبینم میگم دمتون گرم اره پس میشه. نشون ب اون نشونی ک داره در عرض نیم ساعت از بالا سر من 5 تا هواپیما رد میشه و داخلش کلی آدم ثروتمند هستن ک برا تفریح و بیزینس شون میرن نقاط مختلف کشور و یا جهان و من هربار میبینم میگم آره این یعنی انسانها دارن ثروت بیشتری خلق میکنن.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 210417MB22 دقیقه
سلامی به عمق بلک کنیون بهتون.
سلام آقا حمید سلام آقای حنیف.
یه پیام نوشتم براتون توی موقعیت خوبی نبودم الان به یه شرایط استیبل رسیدم الان پیام رو پاک کردم و دارم دوباره از نو مینویسم.
اول اینکه بگم خیلی تحسینتون میکنم بابت ی که به همه ما میکنید با این نوشتنهاتون.
خیلی تحسینتون میکنم بابت راز و نیاز خالصانهتون با خدا که به ما هم یاد میدید من از شما یاد گرفتم به خود خدا بگم موقع شکرگزاری صبح که تقلب بهم برسونه من بلد نیستم،ممنونتونم که تجربیاتتون و حسهای درونیتون رو با ما به اشتراک میگذارید.
تحسینتون میکنم بابت حس کنجکاویتون و تفحص و تجسستون و به اشتراک گذاشتن نتایج تحقیقاتتون با همه ما،واقعا لذت میبرم از کودک جستجوگر درونتون که چه با دقت به همه جزئیات نگاه میکند میکند و دل میسپارد.
تحسینتون میکنم بابت حس شوخ طبعیتون ما هیچ کدوم متوجه نشدیم اون کسی که آگاهانه مثالش را نمیزنید چه کسی هست ایموجی خندههای شیطانی،.
فکر کنم خودم تقریباً دو سال بشه که تو این مسیرم، البته نه تمامش با استاد عباس منش.
ولی فکر میکنم باورهای غلط ذهن من شبیه این سنگهای گرانیتی است که احتیاج داره قرنها آب نرم روش کار کند تا باورهای درست درونش خوب فرم بگیرد. اما من هم مثل همه دوستانی که از خودشون مثال میزنند توی این مسیر به کلی تضاد برخوردم کم آوردم ناامید شدم نگران و ناراحت شدم اما دست نکشیدم و از این بابت به به خدای خودم مدیونم. حتی همین امروز صبح به خدا گفتم ممنونم که ولم نکردی ممنونم که هرجا گمراه شدم باز دستم را گرفتی و آوردی توی راه.
در آخر ممنونم ازتون بابت توضیحات تکمیلتون و اینکه برداشتتون از این حدیث حضرت علی رو با ما هم در میان گذاشتید.
هزاران برابر دعاهای خیری که برای همه ما کردی به خودتون باز گردد انشاالله
خدا صاحبخونه قلبتون باشد
سلام سعیده ی عزیزم
من همون نفیسه ام که بهم گفتی بنویس با وضو بنویس و از این صلات غافل نشو.
عشق می کنم با نوشته هات و تمرکزت و فوکوس روی خودت .
خوشحالم برات و تحسینت میکنم که هر روز داری اوج می گیری و به ما هم شوق پرواز می دهی .
و اما نکته ویژه کنکوری این کامنتتون برای من، تو دلم به خدا گفتم این خرج ها افتاده روی دستمون که ازت بیشتر بخوام .من نمیدونم چه جوری ،خودت رزقت رو بفرست و همه ش رو حل کن !
کنترل ذهن ، فقط حساب روی خدا باز کردن ، توکل .
منم امروز یک اتفاقی مالی برام پیش اومد بعد گفتم خدا خودش اینم جور می کند که یکهو یک پروانه از بالای سرم رد شد اینقدر ذوق کردم که نگو ، احساسم بهم گفت همین الان درخواستت اجابت شد ، حالا باید خدا دوباره تقلب کند و من را به مدار دسترسی به خواسته ام بر ساند چون من که از عهده ام خارج است حتی پلک زدنم، همش لطفِ و لطفِ و لطف الله است ولا غیر.
گام هاتون بلند و پایدار در مسیر حق جاده تون روشن قلبتون پر امید
سلام رضوان جان خیلی ممنون از کامنت صمیمانهای که نوشتی خیلی خندیدم از قسمت آخرش و کلی درس گرفتم از 2 میلیون سالی که این دره را به این شکل درآورده. خیلی تحسینت میکنم بابت اینکه همیشه خودتی ، صمیمی و بیآلایش
با خودت در صلحی ما هم در کنارت لذت میبریم.
خدایا هزاران بار شکرت شکرت بابت همه این دوستان خوب که که محبت کردی و منو در جمعشان قرار دادی.
روزهات پرنشاط رضوان جان
سلام سمانه جانم
امروز توفیق داشتم و سه تا کامنت نوشتم برای تحسین دوستانم تحسین آگاهانه دوستانم و این چهارمین کامنت است خدایا شکرت هزاران بار شکرت که توفیق خوندن این همه زیبایی و دیدن این همه زیبایی و دوست شدن با این همه آدم خوب رو نصیبم کردی اینها همش از فضل و لطف و رحمت پروردگار به بندههاش.
چند روزی بود که از برنامه عقب افتاده بودم ولی خدا را شکر دیروز با استمرار توانستم تمام کامنتهایی که برای خودم فعال کردم را بخوانم و خودم را به بقیه همسفران برسونم.
روزهایی که بیشتر کامنت میخونم بیشتر در مدار ها قرار دارم و کانون توجهم رو بهتر میتوانم کنترل کنم قشنگ متوجه میشوم روزهایی که کمتر کامنت میخونم انرژی ام افت پیدا میکند.
یه ایده خیلی خوب بهم دادی اون که آخر شبها قبل خواب کامنت بخوانم.
یه چیزی راجع به خودم بگم من از اول عاشق خوندن کامنتها شدم و اومدم توی این سایت ثبت نام کردم.
یک بار هم به خود استاد گفتم احساس میکنم مدار ایشان انقدر عالی و بالاست که من بهش دسترسی ندارم ولی دوستان که از تجربیاتشون میگن و مثل من دارن قدم قدم جلو میروند با تضادهاشون بزرگ میشوند مثل من ذهنشون پرت میشه و افکار ناجور میاد ولی کنترل میکنند،برای من همه شما مثال عینی هستید تا راحتتر و با امید بیشتر ثابت قدمتر در این مسیر استمرار داشته باشم.
امروزت پر از پروانهها آواز پرندهها و باد خنک. و هر روز ت با قلب پرنشاط همراه باشی پرنده بهشتی
سلام آقا حمید عزیزم.
خیلی متشکرم بابت محبتتون که با این همه مشغله و شیفت و کارهای جانبی وقت گذاشتید و برام پاسخ نوشتید و باورهای توحیدی ام را تقویت کردید.
من هم به پاس قدردانی از شما اتفاقی که برام طی دو سه روز گذشته افتاد را براتون می نویسم. میدونم که باورتون میشه چرا نشه؟
من ساکن امریکا هستم ، تو یخچال خانه هم قورمه سبزی داشتم هم قیمه اما شب همینطور که با همسر و بچه هام حرف میزدم گفتم نه دیگه از خورشت خسته شدم دلم کباب می خواهد و با خنده گفتم سفارشش را به خدا دادم که کباب بخورم . همه هم خندیدند چون میدونستن باید غذاهای یخچال تموم بشه و کباب بیرون هم که حلال هم باشد هم گرون است هم شرایط خاص می خواهد از لحاظ زمانی و برنامه روزانه ،دیگر خودتون میدونید چی میگم.
خلاصه آقا ما درخواست را دادیم.
فردا رفتم مدرسه بچه ها همینجوری که داشتم دست و پاشکسته با معلم تو حیاط حرف میزدم آقایی اومدن جلو و گفتن برای تشکر از کادر مدرسه امروز ناهار گرفتن و از من هم خواستن که بروم و بهشون ملحق بشم و چون دیدن من حجاب دارم گفتن که عرب هستن و غذا حلال است ،منم رفتم دفتر خودتون میدونید غذا چی بود ..بله کباب ،کباب با پلو و سالاد و شله زرد از یک رستوران ایرانی!!!
اما اما امان از بنده غافل فراموشکار دچار نسیان ، غذا را کشیدم نصف کباب را خورده بودم که یکهو یادم انداخت خودش که دیشب چی خواسته بودی به ظهر نرسیده اجابتش کردم چقدر احتمال دارد آقا حمید شما که اهل فن هستید شما بگید همه این ها را روی هم بچینی کنار هم بگذاری تو اون ساعت اون روز، مدرسه،! اصلا مغزم هنگ کرد یک ان و جاتون خالی تا خونه پیاده برگشتم و کل مسیر را گریه کردم از محبتش و حسرت خوردم که چرا راجع به همه چیز در برابر خدا اینطور نیستم ، چرا دستش را باز نمیگذارم چرا خودم باز با عقل ناقصم نقشه میکشم و پلن میریزم چرا یادم میرود برای همه چی صداش کنم چرا ناسپاس داشته هام هستم و این همه نعمتش را نمیبینم میگم نه اینو ندارم اونو ندارم همش تمرکزم رو نداری ها م و مشکلات مالی ام است .
ولی بازم خودش دستم و می گیرد روی سرم دست نوازش می کشد وکمکم می کند ادامه بده یادم می اندازه صداش کنم ،بیام سایت تو مسیر بمونم صلات انجام بدهم .
خدا یا مثل پیامبر حضرت رسول که عاشقشم و این دعا را کرده من هم می گویم : خودت را از خودت می خواهم.
برای همه،
برای حمید عزیزم
و همه مردمان و بندگانت خودت را می خواهم براشون، خودت را بهشون هدیه بده .
الهی آمین