سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 211

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مرضیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت

به به لذت میبرم از این حس مسئولیت پذیری در شما. هر کسی وظیفه و کاری که می‌تونه انجام بده رو برعهده میگیره تا هم کارها به عهده یک نفر نیوفته و خسته و داغون بشه هم رابطه زیباتر و قشنگتر میشه، هم تمرین کار تیمی هست و بزرگتر شدن ظرف وجود به پشتوانه کاری که میتونی انجام بدی، هم کسب تجارب بیشتر، هم لذت مسافرت رو دو چندان می‌کنه. آفرین بر شما زوج هماهنگ، آگاه و کار درست.

لذت میبرم از اینکه میبینم استاد چقدر قشنگ اهمیت میدند به تمیزی شیشه ماشین که هم دید بهتری رو جاده داشته باشند، هم یه حالی به ماشین داده باشند و به این شکل ازش تشکر کنند، هم کمک کنند عزیز دلشون فیلمهای خوشگلترین بگیرند برای ما آفرین استاد گلم️

چه کار قشنگی که توی پمپ بنزین یه همچین امکانی رو قرار میدم که خودت با یه وسیله خیلی ساده و راحت شیشه ماشینت رو تمیز کنی. آفرین به این حد از درک و شعور و فکر زیبا که با یه حرکت ساده چقدر امکانات بیشتری به افراد داده میشه آفرین.

چقدر لذت می‌بره آدم با دیدن این افراد تو این سن و سال – که احتمالا بالای 60 سال بودند- ولی با چه انرژی هنوز موتور سواری میکنند. اونم این موتورهای هیولای سنگین و خدا می‌دونه چه مسافت‌هایی رو میرند ولی اجازه نمیدهند بالا رفتن اعداد شناسنامه مانعی بشه برای لذت بردن و استفاده از این همه نعمت خداوند براشون ایجاد کنه.

آفرین بر مریم عزیز که چقدر زیبا در عمل به آگاهی های دوره ارزشمند عشق و مودت به ما یاد میدند که می تونی از همون امکاناتی که هست، با کلام زیبات چنان عشقی ایجاد کنی، چنان احساس ارزشمندی در طرف مقابلت ایجاد کنی که باعث بشه این رابطه این قدر زیبا و متفاوت باشه.

گوشت رو استاد خریدند ها… مثل خیلی از آقایون دیگه که برای خونه خرید می کنند. اما فقط با گفتن این کلمات به ظاهر ساده اما کاملا جادویی، این احساس ارزشمندی، سپاسگزاری و مهم بودن رو به طرف مقابلت القا کنی. مسلما چنین جنسی از صلح درونی باعث میشه طرف مقابل هم تمام عشقش رو به پای تو بریزه.

بخدا آدم این حرکات ظریف رو میبینه باید فکر کنه که برای زیبا شدن روابط نیاز به شاخ غول شکستن یا هدایای آنچنانی خریدن نیست. فقط نیازه که با خودت در صلح باشی و وجودت سرشار از عشق به خودت باشه. اونوقت ناخودآگاه سر ریز شده اش شامل حال بقیه ام خواهد شد مثل مریم جون.

همه ما حتما حتی یک بارم شده این احساس رو تجربه کردیم. زمانی که اینقدر حالمون خوبه، اینقدر با خودمون در صلح هستیم، اینقدر احساس عشق درونی داریم که همینطور راه میریم دوست داریم این عشق رو خرج همه چیز و همه افراد کنیم و میبینیم اون روزها چقدر زندگی ما قشنگتر و پر بار تر هست.

خدایا شکرت برای این دو عزیز دل که هر روز کلی چیز دارم ازشون یاد میگیرم خدایا شکرت که منو با استاد و مریم عشقم هم مدار کردی با دیدن این همه زیبایی اون سر دنیا هم مدار کردی خدایا ازت سپاسگذارم.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 211
    467MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

474 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «جمال خسروی» در این صفحه: 1
  1. -
    جمال خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    سلام وصد سلام به استاد

    سلام به بانو

    بانوی اول زیبای این خانواده سبز

    سلام دوستانم

    سلام خودم

    خود واقعی که چقدر دلم برات تنگ شده

    چقدر دوستت دارم وغافل بودم ازت

    منو ببخش عزیزم ..

    سلام

    سپاسگذارم که همگی هستین ومنم هستم وباهم جهان را مینوردیم

    سلام وسپاسگذارم

    چقدر حسم خوبه ممنون وتشکر

    سپاسگذارم استاد

    وحال کامنت دوست نازنینم علی ابودردایی

    که خواندن همین کامنت یک روز شما رو مثبت اندیش خواهد کرد

    سپاسگذارم

    شادی درون :

    اینکه خود با خود در صُلح باشیم

    بر می گردد به میزانِ کنترلِ احساساتِ خویش

    چون وقتی که به احساس خود دقت نکنیم

    به ناچار و ناآگاهانه ، باید به وقایع و حوادث اطراف خود بنگریم و با خوب و بدِ وقایع ، خود را تنظیم کنیم

    یعنی اینگونه می شود که :

    وقتی که وقایع خوب باشند

    ما نیز خوبیم

    وقتی که وقایع بد باشند

    ما نیز احساسِ بد

    اما در صورتی که به احساس خود واقف باشیم

    یعنی نحوه و شیوه یِ احساسمان برایمان مهمتر از هر چیزی باشد ،

    خود را جُدای از وقایع می‌بینیم

    و اگر وقایع خوب باشد ، به عنوان یک فرصت از آن استفاده می‌کنیم و نشاط می ورزیم ، انگار که این وقایع در قالبِ یک نعمت به ما داده شده است

    و اگر وقایع بَد باشد

    دوباره برمی‌گردیم و نگرش خود را تغییر می‌دهیم

    چه وقت تغییر می دهیم ؟

    در همان لحظه

    به احساس خود دقت می کنیم

    و می پرسیم که چه چیزی برایم مهمترین است ؟

    بر می گردد به میزانِ اجازه دادن به خوشبختی

    با مثال زیر :

    درک خواهیم کرد که شادی درون چیست ؟

    چگونه به خود کمک کنیم که حِفظَش کنیم ؟

    چگونه آن را وابسته به چیزی یا کسی ندانیم ؟

    و چگونه در عینِ اینکه اطرافیان ، جامعه ناشادند ، اما تو چون قاعده و قانونِ ساده اش را فرا گرفته ای ، تو شاداب در حالِ زندگی کردن هستی ؟

    مثالِ زیر که بصورت واقعی در زندگی خود آن را تجربه کرده ام و البته نمونه های این مثال بسیار زیاد در اطراف و پیرامون و کوچه و محله نیز مشاهده می کنیم ، نشان می دهد که :

    انسان ، این موجودی که بر آمده از خوشبختی بوده

    چگونه احساس و حواس خود را رها می کند

    و چگونه وقایع اطراف و باورِ اطرافیانی که مانند آبشارهای سرگردان همیشه در فوران است ، شادیِ خود را غارت می کند و به همین سادگی از آن خوشبختی ای ، که آب و گِلَش را تشکیل داده است ، بیگانه می شود

    با این مثال و هزاران مثالِ شبیه به آن که همه آنها را می بینیم ، بر من ثابت شد که :

    زندگی چیزی جُز جریانِ خوشبختی و نشاط و شادی نیست ، اگر ما به آن اجازه دهیم

    در این مثال و مُحتوایِ این مثال کاملا ، ما اجازه دادن به خوشبختی و اینکه ما در محاصره یِ چیزی جز خوشبختی نیستیم را درک خواهیم کرد

    اُمید است که من خودم و دوستان عزیز از وقایعی که در اطرافشان ، در خانواده شان ، می افتد ، با آن هماهنگی ای که با خود دارند ، تقریبا علت افتادن وقایع را درک کنند ، چون این کمک می کند که بهتر قانونمندیِ جهان را برایِ خود اجرا کنیم :

    همسرم ، 2 سالِ پیش ، و قبل از اینکه به پزشک کلیه برود ، یک ماهی بود که ساز و نوایِ درد را می نواخت ، من تا حدودی دست و پا شکسته ، با قوانین و عملکرد جهان ، آشنایی داشتم به سبب وجود این سایت ، به سبب مطالعات کتاب های فوقِ انگیزشی ، به سبب نوشتنِ زیاد از نکاتِ مثبت ، کامل احساس می کردم که همسرم ، آهنگش را به سمت نواختنِ از درد و کُلیه و پزشک و دارو می برد ، در این مواقع و شبیهِ همین مواقع ، کاری از دستِ ما بر نمی آید ، چون او در مِدارِ خودش است و من نیز در مدارِ خودم ، میدونستم که تمام این وقایع ، دلیلش مِدار و فرکانسِ ماست ، میدونستم گه هر چقدر من از نظر توجه درکنارش باشم ، نمی توانم مِدارش را تغییر دهم ، تا خودش نخواهد ، میدانستم که کمک های من تنها در قالبِ بردنِ او به دکتر و ویزیت گرفتن و در حدِ خریدِ هر آن ملزوماتی که نیاز دارد ، است ، اما مساله ، مساله یِ مدار است ، مساله ، مساله یِ فکر و فرکانس است ، مساله ، مساله یِ هماهنگ شدن و نواختنِ باورهایِ درونی است ، چه کاری از من بر می آید جز اینکه من مُحافظِ مدار و ارتعاشاتِ خودم باشم ؟ ساعت ها و روزها می گذشت ، و او به جای اینکه آهنگِ حرف هایش در خانه و کوچه و اطرافیان به سمتِ بهتری ببرد ، بیشتر در مورد درد و بیماری و کُلیه صحبت می کرد ، اگر چه خوشبختی پُشتِ دَر بود ، اما او با سماجت بیشتر اوقات و ذهنش صرف اندیشیدن به درمان و پیگیریِ بیماری بود ، اینجا نقطه‌ای در ذهنم چشمک زد که اگر پیگیر احساس خود نباشیم ، مجبوریم پیگیر وقایعِ اطراف خود باشیم و وقایع اطراف ، اگر با آن ترکیب شویم ، ما را از آن اصل خود که چیزی جز خوشبختی نیست دور خواهد کرد ، در همین زمانی که من این وقایع را می‌دیدم ، تنها درکِ خوشبختی را می‌خواستم و خوشبختی من به کسی مربوط نمی‌توانست باشد ، خوشبختی من به این می‌توانست مربوط باشد که من پیگیر احساسِ خود باشم ، نه فقط الآن ، بلکه هر زمان دیگر ، خوشبختی من به این می‌توانست مربوط باشد که من بفهمم و درک کنم اگر همسرم ، دردی را احساس می‌کند ، اگر همسرم بیماری ای را احساس می‌کند ، این وقایع را خود ، در حال خلق کردنشان است ، این وقایع باعث می‌شد که میزان شادی درون خود را آرام آرام کمتر کند ، او به پزشک رفت ده‌ها بار به پزشکان و انواع متخصصان ، و زمانی که شما برای تنظیم خود به جای اینکه از آن رهبرِ درون ، از آن راهنمایِ درون ، کمک بگیرید ، به سمت دیگران می‌روید ، پیگیرِ دیگران می‌شوید ، راهنمایِ درون همان راهنمایی کردنِ افکارِ خود به سمتِ فکرهایِ خود و دیده ها و شنیده های خوب است ، تا وقتی که عادت کنیم به این شیوه ، وقتی که‌پیگیرِ دیگران میشوید ، در واقع آهنگِ خود را به سمت باورهای آنان می‌برید ، و به آن راهنما ، اعتنایی نمی کنید ، افکار خود را به سمت نتایج آزمایشات می‌برید و آرام آرام خود را از آن خوشبختی درون ، از آن بهشت درون ، دور می‌کنید ، آرام آرام باورتان می‌شود که آنچه که پزشک می‌گوید ، درست است و یک قانون است ، آرام آرام باورتان می‌شود که بیماری وجود دارد ، بیماری یک قانون است ، آرام آرام باورتان می‌شود که خوشبختی در این مواقع وجود ندارد ، باورتان می‌شود که باید این پروسه را من تجربه کنم ، در صورتی که تنها و تنها این وقایع توسط خودت به وجود آمد و به همین راحتی به جای اینکه روزها و ساعت‌ها و شب‌ها از زیبایی‌ها بنویسی ، از زیبایی‌ها صحبت کنی ، که نیاز به هیچ دارایی و هیچ امکاناتی ندارند ، و آن احساس خود را رها می‌کنیم و خود را قربانی حوادث می‌کنیم ، هر چقدر که بیشتر پیگیر یک قضیه‌ای می‌شوی ، بیشتر با آن درگیر می‌شوی ، او بیشتر به پزشک می‌رفت ، بیشتر بیماران را می‌دید ، بیشتر صحبت می‌کرد ، و بیشتر باور می‌کرد و مسبب این حادثه تنها و تنها خودش است مسبب تمام حوادث ، فرکانس‌ها و ارتعاشات خود ما است مسبب تمام حوادث ، تمرکز ما و توجه ما است و هر چقدر که توجه و تمرکز خود را به سمت زیبایی‌ها ، به سمت درختان ، به سمت طبیعت ، به سمت حیوانات به سمت کودکان هدایت کنیم ، شادی درون را بیشتر درک خواهیم کرد و موفقیت و توفیق در به دست آوردن چیزها و رسیدن به کس‌ها و نیست ، موفقیت و توفیق در میزان شادی و احساس خوشبختی ای است که از درون خود درک می‌کنیم ، ما خود ، از همان شروع تولد به صورت یک پکیج ، به صورت یک بسته یِ شادی و خوشبختی بوده‌ایم ، پس همان پکیج و همان بسته ، اکنون بعد از گذشت سال‌ها در درون خود داریم و با همین قانون ساده با همین قوانین ساده جهان ، کافیست که به شکل‌های مختلف ، به صورت‌های مختلف ، حواس خود را به سمت چیزهایی که به ما احساس خوبی می‌دهد ، پرت کنیم

    هر چقدر که بیشتر در مورد چیزهایی که نمی‌خواهیم صحبت کنیم و پیگیر شویم

    بیشتر آن را حِفظ می‌کنیم

    هیچ کسی در بیرون نیست

    هیچ چیزی در بیرون نیست که بخواهد خوشبختی شما را به دست بگیرد

    یا جلو خوشبختی یا شادی شما را بگیرد

    یا سدی در جلو شما بشود

    مگر اینکه حواس خودتان ، از خودتان پرت شود

    مگر اینکه به سمت مقایسه یِ خود با دیگران بروید

    مگر اینکه شادی و احساس خوب خود را در به دست آوردن ملزومات و چیزهای بیرونی ببینید

    آنقدر این قوانین ساده است

    آنقدر شادی نگه داشتن در درون خود

    احساس خوشبختی نگه داشتن در درون خود ساده است که گول سادگی آن را می‌خوریم

    از همان اول صبح ، میتوانیم پیگیر صدها قضیه یِ مختلف شویم ،

    اما چرا با آرامش تمام پیگیر احساس خود نباشیم

    و تا پایان روز این گونه ، این پیگیری را هدایت نکنیم؟ مقصرِ هیچ تلاطمی ، هیچ کسی و هیچ چیزی نیست دنیا و اتفاقاتش ، از زاویه یِ ذهن ما نشئت می‌گیرد

    همه چیز در درون خود ماست

    تنها یک انتخابگر هستیم

    هر ثانیه در حال انتخاب کردن هستیم

    هر ثانیه در حال تصمیم گرفتن هستیم

    جنس ما از باورهای ماست

    و شادی ما به همین باورها مربوط می‌شود

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای: