سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 211

بنام نامی یزدان

سلام استاد عزیزم و سلام استاد شایسته

سلام بروبچ خفن و نامبروان سایت،رفیقای همیشگی و پایه خودم که کلامتون انرژی بخش مسیر من هستش و باعشق میخونم این متن های الهیتون رو

امروز خیلی بهم خوش گذشت از صبح حال خوب و ورودی خوب الان هم که با دیدن این فایل زیبا شب رو به اتمام میرسونیم الهی شکر ،خیلی به رفتار و خلق خوی استاد در سفر دقت میکنم و سعی میکنم آگاهانه توی شکل های کوچیکتر توی زندگی خودم پیاده سازیش کنم،مثلا همین آزاد و رها سفر کردن و دست هدایت رو باز گذاشتن برای اینکه به زیبایی هایی که الان مناسب ماست و بهترینه برای من هدایت بشم

بعدازظهری بعد از دیدن یه انیمیشن باحال با برادرم تصمیم گرفتیم بریم یه دوری بزنیم و آگاهانه از زندگیمون لذت ببریم،موتورم‌رو آتیش کردم با داداش زدیم بیرون قبل از هرچیزی اول رفتیم دوتا قهوه لب سوز لب دوز زدیم بر بدن که از محیط شهر بیرون بود بعد من خواستم دوباره برگردم تو محیط شهر یهو قلبم گفت چرا میخوای برگردی محیط شهر همین مسیر رو برو انشالله که اتفاقای خوب قراره تو مسیر ببینی منم آگاهانه گفتم چشم بدون معطلی برگشتم تو مسیری که خدا برام در نظر گرفته بود،اووووووووم به به از همون اول زیبایی هاش اومد سراغم الان که میخوام بنویسم تصویرش جلوی چشمام ،شما یه بزرگراه هشت بانده رو تصور کن که چهارتا چهارتا جدا از هم شدن ویو سمت راست دششششششت سر سبزززززز تا چشم کار میکنه سبزی و زمین کشاورزی ویو سمت چپ غروب آفتاب که نصف خورشید توسط چندتا ابر پفکی سفید و آبی طوری پوشیده شده بعد رنگ خورشید قرمزززززز و نارنجی اصن دیوانه کننده دلم نمیخواست جاده رو نگاه کنم انگار اولین باورم بود یه همچین غروبی میدیدم واویلا خیلی خفن بود هعی دائم بخودم میگفتم خدایی که خالق یه همچین صحنه ایه که عقل و هوش از سر آدم میبره این خواسته ها و آرزوهای من که براش مثل یه لطیفه میمونه خخخخ من چرا خودم دست این قدرت رو میبندم خلاصه با داداش کلی راجب این صحنه صحبت کردیم و حسابی قلب و روحمون خدایی شد ،بعد من دیدم رسیدیم به یه دوراهی که قلبم گفت برم سمت راست به داداشم گفتم بریم سمت راست که تهش میخورد به شرق تهران و یکی از دوستانمون هم خونشون اونجاست،داداشم گفت اتفاقا این دوستمون زنگ زده بود امروز احوال میپرسی میکرد میگفت زنگ زدم ببینم نیومدین سمت ما بریم باهم یه چندساعتی باشیم و وقت بگذرونیم منم گفتم آقا اینم نشونه بعدی هدایت میریم همونجا زنگ میزنیم دوستمونم میاد خلاصه همینکارو کردیم هم یه دید و بازدید شد هم هدایت شدیم با دوستمون بریم شهر بازی یعنی تا همین الان که ساعت 1و نیم نصف شب ما داشتیم میگفتیم و میخندیدیم و لذت میبردیم ولی برای من یه رنگ و بوی تازه داشت امشب ،من الان یه چندوقتیه سیگاررو ترک کردم و دارم روی پاشنه آشیلم کار میکنم که مسائل مالیه تو راه برگشت به خونه به برادرم گفتم حاجی دقت کردی امشب چقدر خوش گذشت و چقدر هدایت گونه رفتیم جلو و خداوند این دوستمون رو فرستاد تا این لذت ها چندبرابر بشه در ضمن اینم بگم این رفیق ما انقدر بچه مشتیه نزاشت ما دست بکنیم جیبمون از اول تا آخرش هر هزینه ای تو شهر بازی بود خودش داد گفت شما مهمون منین امشب اومدین اینجا ،دقیقا من تو راه برگشت به داداشم گفتم دیدی خدا چجوری امشب هزینه های مارو تقبل کرد توسط این دوستمون!! خب اگر این ثروت نیست پس چیه؟کلی تفریح کردیم لذت بردیم و خداوند دستشو فرستاد که نزاره ما یه هزارتومنی هم هزینه کنیم

داداشم یه حرف خیلی خوب زد به دلم نشست گفت:زندگی واقعا به همین سادگیه تو فقط با ایمان خودت رو میسپاری به خدا و بخودت تعهد میدی تحت هرشرایطی توجهت روی لذت بردن باشه،خدا هم بینظیر کارهارو انجام میده

واقعا خیلی کیف کردم میدونین بچه ها ما فقط فقط با یه دیدگاه نادرست میتونیم دست و پای اون قدرت به اون عظیمی یعنی الله یکتارو ببندیم توی زندگیمون یعنی اینکه خدا که مارو هدایت میکنه به زیبایی ها ولی با ذهن نادرست این ماییم که عمل نمیکنیم،امروز فقط کافی بود اونموقع که برگشتم برم دوباره تو شهر به ندای درونم بی توجهی میکردم و نادیدش میگرفتم ،مگه این اتفاقات و لذت های امشب رو میتونستم تجربش کنم؟؟؟؟ خداوند گفته ما خیر و شرتون رو در هرلحظه بهتون میگیم ولی مجبورتون نمیکنیم کدوم رو انتخاب کنید ،قدرت انتخاب دست ماست و بنظرم اگر انسان ناآماده ایی باشه همین لحظه ساده انتخاب خیلی لحظه سختی میشه ولی هرچقدر تمرکز میزاری رو توحید رو زیبایی رو قدرت خداوند رفته رفته قدم به قدم به آسونی راه درست رو تشخیص میدی و حرکت میکنی وقتی قدم اول رو برمیداری بقیشو خدا میبرتت واقعا به راحتی انقدر واضح هدایتت میکنه که نمیتونی انجامش ندی ،و میشه مثل امشب من که حتی لحظه ایی که اومدم تو رخت خواب و آماده بشم واسه خوابیدن میام میبینم به به فایل جدید اومده و الانم یک ربعه دارم آگاهانه زیبایی های روزم رو تو کامنت برای خودم و دستانم مینویسم و عمیقا توی قلبم احساس آب شدن قند رو دارم،،اگر این خوشبختی نیست یکی این حال و حالت رو برام توصیف کنه لطفا

واقعا خداروشکر انقدر ساده و بی دغدغه میشد این همه سال لذت ببرم ولی خودم….

به هرحال شکر هرچی دارم مسیر رو میفهمم از معجزه وار گذشتن لحظاتم دارم به همین سادگی و روان رفتن مسیر زندگیم هدایت میشم اینکه دغدغه ای نیس همه چی آرومه،هیچ احساس کمبودی نیس نگرانی جایی توش نداره،یه حالت خلسه طوری واقعا فقط همون لحظه و ثانیه ای که توش هستم برام مهمه میگم بخودن آگاهانه از الان لذت ببرم بقیه چیزا میریم جلو پیش میاد،حلش میکنیم

واقعا استاد دستتون رو بگرمس فشار میدم این مسیر رو انقدر راحت و روان آموزشش دادین و مستند کردین تو این سایت که من با دیدن این صحنه ها ناخودآگاه شخصیتم داره این مدلی شکل میگیره،خیلی ورودی مهمه سوسکی و نامحسوس تاثیرش رو میزاره و بخودت میای میبنی آقا باورها و رفتارهات عوض شده و تو اصلن متوجهش نشدی

الهی شکر امشب اینو نوشتم این احساس آرومیم رو گسترش بدم توی زندگیم بقیش اصلن مهم نیس برام خودش درست میشه همه چی در زمان مناسب من هدایت میشم به اون ایدا و الهام و شرایط و مکان مناسبش

دوستون دارم قلب منین همگی