دیدگاه زیبا و تاثیرگذار حسین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
چقدر زیبایی در این ایالت وجود داره. این حجم از درخت کوه و چشمه های آب روان. واقعا سپاسگزارم از خداوند و سپاسگزارم از شما استاد عزیز و مریم خانم بابت اشتراک گذاری زیبایی ها با ما.
از طبیعت و جهان خیلی میشه درس گرفت. یکی از درس ها این هست که طبیعت و جهان و کل هستی روز به روز در حال پیشرفت هستن. روز به روز در حال بهتر شدن و زیباتر شدن هستن و منم جزئی از این انرژی هستم که قدرت خلق زندگیم به دست خودم داده شده. پس چقدر خوبه و چقدر زیباست که در راستای رشد و پیشرفت خودم و جهانم تلاش کنم.
جایی که تشریف بردین فوق العادس یه دشت سرسبز با چشمه آب روان دور تا دور کوه و درختان همیشه سبز کاج
چقدر حس فوق العاده ایی هست شب صندلی رو بزاری کنار رودخونه و صدای آب رو بشنوی و خیره شی به آسمون و ستاره ها رو ببینی. صبح زود بیداری شی بری طبیعت اطراف رو بگردی و لذت ببری. چقدر بی نظیر و رویایی میتونه باشه زندگی اگر تسلیم باشیم.
اون لحظه که صندلی رو گذاشتین توی آب و نشستین خیلی من لذت بردم. استاد اون ور کره زمین من این ور ولی انگار خودم نشسته بودم روی صندلی. خیلی دیدن این لحظه از فیلم برام لذت بخش بود. اونم من که انقدر خوب ارتباط برقرار میکنم با قوه تجسمم.
همین الان توی یه ماشین نشسته بودم و گوشیم رو زدم شارژ و متوجه شدم بعد از یک دقیقه شارژ نمیکنه. هر دو درگاه ماشین رو امتحان کردم بعدم دیدم ماشین حتما باید روشن شه و شرایط روشن کردن ماشین رو هم نداشتم. یاد فورد اف 150 استاد افتادم که چه نعمت بزرگی داره که میتونه برق یه خونه رو تامین کنه بدون این که نیاز باشه ماشین مدام روشن باشه. فقط هرچند ساعت یک بار به صورت خودکار چند دقیقه ای ماشین روشن می شه و جنریتور رو شارژ میکنه و دوباره خودکار خاموش می شه.
در این لحظه که من تفاوت این دو ماشین رو دیدم. اونجا بود که گفتم خدایا شکرت بخاطر فورد اف 150 بخاطر این که روز به روز جهان در حال پیشرفت هست. خدایا بی نهایت بار شاکرم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 215492MB26 دقیقه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد جان، خانم شایسته نازنین و همه همسفران درجه یک در این سفر معنوی
احساسم به این فایلها اینکه روحم جلا پیدا میکنه
قشنگ حس میکنم که بند بند وجودم ازم راضیه که این فرصت رو در اختیارشون قرار دادم تا این زیباییهارو ببینند
احساس میکنم وقتی دارم این فایلها رو میبینم خدا دستش رو بغلم قرار میده و یه وقتایی به من نگاه میکنه لبخند میزنه دوباره نگاهمون میره به سمت فایل
خداروشکر میکنم که انقدر شفاف شدم انقدر لطیف شدم نسبت به دیدن زیباییهای خداوند
شاید من و خیلی از دوستانی که با آموزشهای استاد آشنا میشند یه فاصله فرکانسی بین فضایی که استاد دارند تجربه میکنند و زندگی خودشون احساس کنند، شاید همین احساس یه وقتایی حس آدم رو ناجالب کنه.
من این موضوع رو نمیتونستم درک کنم که چرا منی که دارم رو خودم زمان میذارم و سعی میکنم آگاهانه به نعمتها توجه کنم و بابتشون از خدا سپاسگزار باشم، هنوز انقدر دهنه سطلم باریکه، عمقش کمه، تهش سوراخه!
یا موضوع دیگه این بود که نمیتونستم منطق این رو که چی میشه که یه نفر رو خودش کار میکنه خودش رو لایق یه نعمت و خواستهای که داره میکنه به درستی پیدا کنم، یعنی اینکه دقیقاً چه فرایندی داره طی میشه که این اتفاق میفته؟
از زمانی که دوره کشف قوانین رو شروع کردم مفهوم ترمزها رو خیلی بهتر درک کردم
یعنی وقتی شروع کردم با آگاهیهای دوره کشف قوانین رفتم سراغ ثروت1 دیدم من از همان جلسه اول اصلاً داستان باورها رو بهدرستی درک نکردم، بیدلیل هم نیست که همچین احساسی نسبت به سطلت داری
یعنی من عاشق این هماهنگی بین دورهها هستم، هر دورهای که سپری میکنی باز انگار دورههای دیگه همه همزمان با اون نیاز به بهروزرسانی دارند تو ذهنت و انگار بهت میگن بیا و حالا با آگاهیهای جدیدت ما رو مرور کن و زمانی که این کار رو انجام میدم میفهمم که همه چیزهایی که ما تجربه میکنیم بهواسطه مدار فرکانسیه که درش هستیم.
وقتی داشتم ثروت1 رو گوش میدادم احساس کردم که من فقط یه سری چیزایی رو شنیدم، مثل این میمونه که شما فقط فایلهای سفرنامه رو دیده باشی و یه بار هم نه تحسین کرده باشی، نه خواسته باشی که تجربش کنی و نه خودن نظر دیگران برات مهم بوده باشه.
اما منطقی نکرده بودم برای ذهن خودم چون کارکرد ذهن رو بهخوبی نمیدونستم، یعنی مثلاً وقتی رو باور فراوانی یا احساس لیاقت کار میکردم نمیفهمیدم چه ربطی داره الان من بگم مثلاٌ همه جا فراوانیه یا من لایقم چطور میتونه این اتفاق بیفته، یه سری نتیجهها میمومد اما نه بزرگ بود خیلی نه ادامه دار و دلیلش این بود که من قانون منطقیسازی رو بهش توجه نکرده بودم فقط ورودی میدادم، منطقیش نمیکردم، واسه همینه استاد میگن شما دنبال این نباش بخوای گاز بدی سعی کن پات رو از رو ترمز برداری
بعد مثلاٌ درخصوص احساس لیاقت به این رسیدم که چی میشه وقتی که ما نسبتبه چیزهایی که میخوایم احساس لیاقت نداریم، یعنی وقتی داریم به اون خواسته فکر میکنیم یا تجسمش میکنیم چه چیزی باعث میشه فکر کنیم نمیتونیم برسیم
بعد به این فکر کردم که ما قانون فرکانس و جریانهایی که در جهان وجود داره رو درک نکردیم، دقیقاً مثل صحنهای که خانم شایسته راجعبهش حرف زدن و انگار این برای من بود تا باز این موضوع رو بهتر درک کنم، یعنی جریانها وجود داره اما ما چون نمیبینمشون کلاً فکر میکنیم هیچ اتفاقی نمیفته.
تا اینکه یه الگویی رو دیدم که خیلی من رو تحت تأثیر قرار داد و اون هم همین چند روز پیش اتفاق افتاد، یعنی همان داستان خانم فاطمه حمامی و دیدارش با رونالدو
به خودم گفتم 80 میلیون ایرانی دوست داشتن رونالدو رو ببینند، 80 هزار نفر از در و دیوار و کوه بالارفتن تا رونالدو رو ببیند اما فقط چند نفر تونستند ایشون رو از نزدیک ببینند و بین اون چند نفر هم فقط 2 نفر در عزتمندانهترین حالت ممکن دیدار کردند و بیش از اونکه اونها خوشحال شدن ازینکه رونالدو رو دیدن رونالدو از دیدن اونها خوشحال شد و اون هم یه پسر بچه و فاطمه بودند.
به ذهنم گفتم برای اینها چه توجیهی داری؟
بهش گفتم همه ما انسان هستیم
به همه ما این قدرت داده شده تا چیزهایی رو درخواست کنیم و تجربش کنیم
نکتش اینجاست
فارغ از هر جایگاه و توانایی و اعتباری که دادیم
قبل از همه اینها
خداوند این اعتبار و عزت رو به ما داده که هر چیزی که خواستیم درخواست و دریافتش کنیم، یعنی فرایند دریافت بلافاصله بعد از درخواست اتفاق میفته اما ترمزهای ما باعث میشن پروسه دریافت زمانبر بشه، یعنی هر خواستهای نیاز به تکامل خاص خودش برای هر فرد رو داره.
الگو میخوای؟
الگوهایی که تا حالا دیدی برات منطقی نکرده لیاقت رسیدن به خواستههارو؟
بیا اینم الگو
این 2 نفر به ما ثابت میکنند که ما لایق هستیم، همینجوری، قبل از اینکه هر چیز و در هر جایگاهی باشیم میتونیم خواستههامون رو تجربه کنیم، منتهی ما میایم ربطش میدیم به داشتن یه سری پیشنیازهای اساسی که هیچوقت تمومی هم نداره.
این فرق میکنه که ما برای خواستههامون قدم برداریم.
اما باز همان قدمه مهم نیست
مهم باوریه که پشت اون قدمست
اگه باورت این باشه که حالا بریم ببینیم چی پیش میاد
میری میبینی چیزی که میخوای پیش نمیره
اما وقتی با باوری که من رقم میزنم چیزی که میخوام رو نتیجه از زمین تا آسمون متتفاوت میشه
تو جهان رو به تحرک در میاری با این طرز فکر
ما اکثراً جز او ن 80 هزار نفری هستیم که فقط پشت اتوبوسهای خوشبختی میدویم
هیچوقت عمیقاً نیمدیم فکر کنیم بابا من اصلاً برای اینکه بخوام چیزی رو داشته باشم نیاز ندارم آدم خاص و عجیب غریبی باشم
دیگه فاطمه حمامی آیا کسی میتونه پیدا بشه بگه من شرایط نامناسبتری از دیدگاه عموم از ایشون رو دارم؟
به خودش و ذهنش این فرصت رو داد که بره و بدون هیچ مرزی چیزی که میخواد رو طلب کنه و در عزتمندانهترین حالت ممکن دریافت کنه.
از این به بعد همه چیز رو اینجوری دنبال میکنم
بوی دوره احساس لیاقت رو یواش یواش دارم حس میکنم
دورهای که درخصوص اساسیترین پاشنه آشیل ماست و من مشتاقانه دوست دارم موعد مقرر برسه و از آگاهیهای فوقالعادش بهرهمند بشم
خدارو صدا هزار مرتبه شکر برای تمام این زیباییها و نعمتهایی که به ما دادی
استاد چقدر خوب از قانون استفاده میکنید
همین عادت صحبت در مورد خواستهها چقدر قدرتمند
همین عادت انتظارات مثبت داشتن
واقعاً من یه نفر که خیلی ضعیف هستم در تکرار عادت
با بررسی این موضوعات به مفهوم آیه استعینو بالصبر و صلاه خیلی بیشتر دقت کردم
گفتم ببین خدا عین این باباهایی که میخوان بچشون رو نصحیت کنند برای تحقق خواستهها میگه دو تا چیزو انجام بده
اولش هم صبر
که از یه اطمنیان قلب میاد
یعنی وقتی منطقها رو پیدا میکنی و باور میکنی دیگه نه عجله میکنی نه وابستگی داری نه حتی برات مهمه که کِی قرار رخ بده واسه همین حالت خوبه
صلاه هم که از همان مرحله اول میاد میشه توجه دائمی داشتن به این مسیر
نه برای یه ساعت
نه برای یه روز
برای اینکه اون چیزی که میخوای رو جزئی از زندگیت ببینی و حسش کنی کاملاً
صلاه داره این کار رو برات انجام میده
حالا بهتر میفهمی وقتی که چراییها به اندازه کافی قوی باشند به چگونگیهای هموار هدایت میشی
حالا میفهمی که چقدر انجام سمت خودت مهمه
چقدر توکل و اعتماد به خدا و جریان هدایت تاثیرگذاره
چقدر توحید همه چیزه
خدارو صدهزار مرتبه شکر که در این مسیر هستم
که فردی استاد ما در این راه شده که از همه متعدتره به درک و اجرای قوانین و باعث میشه ما هر لحظه به فکر اصلاح مسیر خودمون باشیم
درود بر شما جواد جان
چقدر از خوندن نوشته پر از مهر و نورت لذت بردم
انقدر زیبا و لطیف نوشتی که باعث شدی یه گفتوگوی بینظیر با الله داشته باشم
با هر جمله نوشتت احساس میکردم ایمانم برای صحبت بیشتر و عقدههای زبانم بازتر میشه
بهش گفتم همین امروز رو میخوام بهت اعتماد کنم
بهت اجازه بدم که کمکم کنی
فقط برای همین امروز همین لحظه
مطمئن هستم پشیمان نخواهم شد
فراموش نخواهم کرد امروز رو
نشستم در تراس زیبای خونمون و باهاش حرف زدم
هر تکانی که به برگ درختان میخورد برام حکم سرتکون دادن به نشانه تایید خداوند رو داشت
عشق و لذت و امید که در نوشتت بود بر قلبم اثر گذاشت
با خدا بودن و اعتماد کردن بهش شهامت میخواد
باز گذاشتن دستان خدا شهامت میخواد
اجازه دادن به خدا برای اینکه مدیریت کنه امور زندگیت رو و کارهارو بهسادگی برات انجام بده شهامت میخواد
به چطور فکر نکردن و اعتماد به کاردانی و راهگشایی و بینهایت دستان خدا شهامت میخواد
از شما دوست عزیزم بینهایت سپاسگزارم برای این نوشته نورانی و هدایتگر
برای شما و خانواده عزیزت بهترین لحظات و نابترین احساسات رو آرزومندم
درود بر شما رسول جان
واقعاً هر لحظه زندگی یک درس بزرگه
وقتی آدم با احساس ایمان و حضور خدا در وجودش به سمت اهدافش حرکت میکنه جهان رو تبدیل بهجای زیباتری برای زندگی میکنه
موضوع تجربه یک هدف خاص نیست
موضوع کشف زیباییهای درون و زندگی اطرافه
بسیار نعمتی که همین لحظه هم در زندگیت هستند و تو بهشون بیتوجه بودی
موضوع یک هشیاریه
یک بیداری
یک عمیق شدن در زندگی همین لحظه خودت
وقتی صحبت از برای خودم شاد بودن کردی
وقتی صحبت از زیباییهای پارک جمشیدیه کردی
به خودم گفتم ببین چقدر خدا بهت لطف داشته چون همه اینا همین الان در دسترس تو هستند
اتفاقا همین چند روز پیش به یکی از دوستام داشتم میگفتم رفتم تو پارک جمشیدیه چون نزدیک خونمونه و انقدر از فضای دلانگیز آب روانی که بود لذت بردم که فقط میگفتم خدایا شکرت
خوشبختی یعنی دقیقا همین لحظه
وقتی داشتم سربالاییهای خیابون فیضیه و امیدوار رو بالا میرفتم با خودم میگفتم من چقدر خوشبختم که این پاهارو دارم این سلامتی و انرژی رو دارم که دارم حرکت میکنم بهسوی زیباییهای بیشتر
از پنجره که به بیرون نگاه میکنم این کبوترها با یه احساس آرامشی میشینن رو لبه و ساعتها مراقبه میکنند
تصور کن چقدر نگاه کردن بهشون احساس آرامش ایجاد میکنه
از شما دوست عزیزم بسیار سپاسگزارم و از خدای مهربان برای شما و خانواده عزیزت بهترین لحظات و نابترین احساسات و تجربیات روخواستارم
درود بر شما ابراهیم جان
مثل همیشه نوشتت برام هدایتگر بود
دقیقاً امروز داشتم با خودم این قانون رو به یاد میاوردم که ما با توجه به هر چیزی اون رو در زندگی خودمون گسترش میدیم
دلیل اینکه ما یه سری خواستهها رو به دست میاریم اما خیلی زود از دست میدیم یا به یه سری خواستهها نزدیک میشیم اما نتیجه نهایی بدست نمیاد همین موضوعه که ما مسیر رو تایید نمیکنیم، ما بهبودهای کوچک رو حس نمیکنیم، ما سپاسگزاری رو بهشکل صحیح انجام نمیدیم، در کل ما تکامل رو رعایت نمیکنیم، ما صبور نیستیم و درک نکردیم که مقصد مهم نیست مسیر مهمه.
قشنگ این حس رو دارم که خداوند با نرسوندن من به خواستههام میخواد مسیر درست رسیدن رو یاد بگیرم چون این چیزیه که من میخوام
آرامش
عشق
خوشبختی
نه تجربه یه موقعیت خاص
این حالت هم با تکامل بوجود میاد
من خودم یکی ازون کسائی بودم که تو زمینه روابط خیلی بد عمل میکردم همیشه
یعنی اون فرد دلخواه میومد اما رابطه پایدار نبود
یا فرد دلخواهم رو باهاش برخورد میکردم اما نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
بعد متوجه شدم که من تکامل رو رعایت نمیکنم که این حالت اتفاق میفته یعنی بهجای اینکه بیام بگم خب من نیاز ندارم یدفعه همه چیز خوب بشه و سعی میکنم آرام بهبود ایجاد کنم و پیشرفتها رو تایید کنم همین بهم آرامش میده و باعث میشه من در مدار آسانیها قرار بگیرم و آرام و بهسادگی و عزتمندانه به چیزی که میخوام برسم، میخوام با یه برخورد یا حرکت خاص، یه حرف خاص یه روز کار کردن روی باورها اون هم نتیجه رو به یکدفعه ایجاد کنم
من اگر اون فرد دلخواهم رو میبینم باید سپاسگزاری کنم و تایید کنم مسیر رو
اگر یه قدم جلو میرم نباید انتظار داشته باشم همه چیز یه دفعه برسه به نقطه آخر، بهجاش از این زمانی که در اختیار دارم بیام برای انتظار مثبت ساختن و فضاهایی که میخوام تجربه کنم استفاده کنم، بیام هدایت الله رو بهیاد بیارم بگم ببین خدا داره آرام آرام هدایتم میکنه، بیام نگرانیهامو با ایجاد و منطقی کردن باورهای مثبت کمتر کنم و امیدواریم رو بیشتر
این حقیقت رو به یاد بیارم که هیچ واقعیت مشخص و ثابتی وجود نداره از قبل، من دارم در هر لحظه میسازمش، وقتی اینجوری فکر میکنم بهجای اینکه بیام با پیشفرضهای منفی برم سراغ بهبودها میام پیشفرضهای مثبت ایجاد میکنم چون میدونم این سمتیه که من باید انجامش بدم این همان کاریه که من برای تحقق خواستم بهش نیاز دارم
درسته هنوز اون نتیجه نهایی ایجاد نشده اما شرایط نسبت به قبل هم متفاوت شده من دارم یه سری واکنشهای متفاوت رو دریافت میکنم و این یعمی فرکانسهای من دارند کار خودشون رو میکنند، من یه ذره رو خودم کار کردم به ذره نتایج متفاوت شد، برای اینکه به نتیجه دلخواه برسم باید بیشتر رو خودم کار کنم بیشتر افکارم رو به سمت دلخواهم جهت بدم
آرامتر باشم
آرامش و احساس خوبم رو نشانه درستی مسیرم بدونم و با احساسی عالیتر ادامه بدم
تکمل یعنی همین
یعنی بالاخره به خواستت میرسی
یعنی خدا برات کارهارو انجام میده اگر تو سمت خودتت رو که همین بهبودهاست به درستی انجاج بدی
احساس لیاقت اون خواسته در مسیر همین بهبودها آرام آرام ایجاد میشه
باز هم از شما دوست عزیزم بسیار سپاسگزارم که با این نوشته زیبا باعث شدی این قوانین رو مرور کنیم
گل در بر و می در کف و معشوق بکامست
سلطان جهانم بچنین روز غلامست
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رُخ دوست تمامست
همایون باد این پیوند
گرامی باد این سوگند
درود بر شما محمدرضا جان و مهری عزیز
خدا میدونه که چقدر از ته دلم برای جففتون و خودمون خوشحال شدم
یه زوج خوشبخت دیگه از دانشگاه عشق الهی فارغالتحصیل شدن
چقدر این لحظه مبارک و پر یمن و شکوهه
به خدا حس کردم برادر خواهرای تنی خودم با هم وصلت کردن انقدر که ذوق زده شدم
خیلی مبارکتون باشه
انشالله در کنار هم از جام عشق الهی هر روز بنوشید و لبریزتر بشید
انقدر حس رمانتیک و شاعرانم گل کرده دوست دارم همه چیز رو با ادبیات شاعرانه بگم
الهی که جلوه و نور عشقتون بر زندگی همه عزیزانی که بدنبال همچین عشقی هستند بتابه
خداروشکر میکنم برای این لحظه
از خدای مهربان برای شما عزیز گرامی بهترین لحظات و نابترین احساسات رو آرزومندم
درود بر روح و قلم پاکت پاکیزه جان
خوندن نوشته پر از عشق و الهیت اشک چشمهایم را جاری و روحم را زنده کرد
بدون شک این یک تذکر جدی و واضح از سوی خداوند برای من بود
برای یک لحظه رفتم تو حالوهوای اون موقع که مثل یک تشنه در پی سراب میدوید و میدوید و میدوید
و حالا در هر لحظه دارم از چشمه بیکران آگاهی و عشق و ثروت الهی نوشجان میکنم و مینوشم و مینوشم و مینوشم
این است نشانه حضور خداوند
خدایی که یادش آرامبخش روح و روان
در حساسترین زمانها تنها یاد و نام خودشه که آتش را بر ابراهیم وجودت گلستان میکنه
این آتشها، هجرتها و آزمونها میآیند و میروند
خوشا به سعادتی کسانی که در لحظههای حساس خود را تسلیمتر از همیشه تقدیم پروردگار میکنند
بهجای عقل، قلبشان را محضر اعتماد به خدا میکنند
بسیار زیاد تحت تأثیر نوشته شما قرار گرفتم
تحت تأثیر وجود و روح پاک و نازنینت
خیلی برای خودم خوشحالم برای حضور ارواح مبارکی مثل شما در زندگیم
از قلب و قلم مهربونت بسیار سپاسگزار هستم که روزی امروز من شدید
یادآور یار نازنینم
برات از خدای زمین و آسمانها و هرچه میان آندوست همان را میخواهم که میخواهی
درود بر رویای زیبا و عزیز
شما خیلی دوست داشتنی و لطیف هستی
آیه زیبایی که از سوره طه متذکر شدی باعث شد برم و این سوره رو بخونم و دوباره غرق در حضور حضرت یار بشم
حضور مقتدرانه و درعین حال لطیف خداوند رو بهخوبی در نوشته زیبات حس کردم
برای لحظاتی وقتی گفتی رفتم شام بخورم خودم رو در اتاق فرزندان عزیز و زیبات دیدم که آرومه آروم خوابیدن و دارن در ملوکت با خدا عشقبازی میکنند
دستان خدا رو روی محل خوابشون حس کردم که داشت تکونشون میداد و براشون لالایی میخوند، مثل زمانهایی که مادرم یه بالشت میذاشت رو پاشو و انقدر آروم تکان میداد و لالایی میخوند تا خوابم ببره
چی میشه که یادمون میره این حضور ارزشمند رو؟
چی میشه که احساس میکنیم تنهاییم؟
چی میشه که مثل موسی تا دم معجزه میریم اما یه لحظه ترس همه وجودمون رو میگیره و منتظر میشیم که خدا دوباره بگه آروم باش نگران نباش من هستم
حس میکنم دوباره وارد دوران خوش کودکی خودم شدم
زمانی که هیچی نه برام مهم بود نه اصلاً خبر داشتم و نگران بودم که قراره فردا چی بشه
انگار قرارمون با خدا هم همین بود
اون موقع که داشت اجازه ورودمون به این دنیا رو صادر میکرد
مثل والدینی که وقتی میخوان بچشون رو بفرستن یه جایی برای بازی میگن ببین حواست باشه ها اینجوری کن مراقب خود باش و ازین حرفا
خدا هم بهمون گفته ببین حواست باشه ها، فکر نکن از من دور میشی، فکر نکن من نمیبنیمت، فکر نکن حتی برای یه لحظه هم حواسم ازت پرت میشه، فراموش نکنی من هستما، هر جا بری هواتو دارم
میدونم ممکنه حواست پرت بشه
میدونم ممکنه پات بلغزه
دستت سر بخوره
دردت بیاد
اما بلند شو
یادت باشه بچه من حق نداره بازنده باشه
یادت باشه من برای باخت نفرستادمت
میفرستمت بازی کن و لذت ببری
تا وقتی منو داری از هیچ چیز نترس
هر جا رفتی و تو هر شرایطی که قرار گرفتی سرت رو بالا بگیر و بگو من بچه فلانی هستم
بذار همه بفهمن طرف حسابشون کیه
بذار همه بدونن زیر بته عمل نیمدی
ای کسی که از هر پدر و مادر به ما نزدیکتری
ای کسی که از هر عاشقی عاشقتری
خیلیا تو مسیر زندگیمون خواسته و ناخواسته رفیق نیمهراه شدن
اما تو همیشه بودی
دوبار یه بچه از برزگترش پول بخواد
بار سوم هزار تا انگ میزنه بهش و میگه انقدر مفتخور نباش
اما تو
هر بار که میبخشی
میگی این تازه شروعشه
بیا پیش خودم
بیا عزیزم
بیا پسر خوبم
بیا دختر قشنگم
بیا قربونت برم
من که گفتم هواتو دارم
یادت رفت؟
من که گفتم نگران هیچی نباش
فراموش کردی؟
فدای سرت
من که نمیخوام تلافی کنم
من میخوام تو حال دلت همیشه خوب باشه
هرچقدرم خطا کنی
هرچقدر بخوری زمین
هرچقدرم از خودت بدت بیاد
اما
من
همیشه
عاشقت هستم
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَ
این خود خود عشقه
دیدی یکی که خیلی دوستش داری و به هر دلیلی یه خورده بینتون شکراب شده
بعد یکی واسط میشه که آشتیتون بده بهش میگی
ببین بهش بگو من همان رفیق جون جونیتما
همان که با هم عشق و حال میکردیم
به احترام اون روزا و اون احساسها و تجربیات فوقالعاده برگرد
فقط حواست باشه آروم بهش بگیا
خیلی نرم
اون یکم حساسه
برو ولی اذیتش نکن
بذار هر تصمیمی که خودش دوست داره بگیره
نمیخوام اذیتش کنم
دوست دارم حالش خوب باشه
این برای من مهمه
خدایی که با فرعونش اینجوری عشق و حال میکنه
با ما داره چیکار میکنه
خداروشکر میکنم برای دنیایی با نسل مادرهایی مثل شما
برای شما و خانواده محترمت بهترینها رو آرزومندم