https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-12.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-22 22:39:532023-09-25 02:08:50سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 215
519نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت همه دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته
حیفم اومد که کامنت نذارم و شرح حالم رو نگم براتون چون واقعا از ته ته دلم دارم احساس خوشبختی میکنم در این لحظه.
امروز صبح که رفتم سرکار دیدم که یه کم بی حالم چون دیروزم که جمعه بود تعطیل نکرده بودم
خلاصه بعد یه کم کار کردن دیدم که حسش نیست
(اینم بگم صبح تو ستاره قطبی نوشتم که هدایتم کن به سمت حال خوب)
یه حسی بهم گفت که برو پارک خدا شاهده وسط کار کردن ها منم گفتم چشم اومدم یه پارک نزدیک کارگاه دیدم که تمام چمن ها رو دیروز کوتاه کردن و بوی تازه چمن ها کل فضا رو گرفته که من خیلی دوست دارم بوی چمن رو خلاصه کلی ذوق کردم کفش هارو درآوردم و دراز کشیدم رو چمن ها بعدش یه نسیم ملایم اومد، گوشی رو برداشتم رفتم تو سایت دیدم فایل جدید بعدش رسید به اون تیکه که صدای آب اومد، همزمان با صدای آب نسیم خنک تر بوی چمن رو آورد و پرنده ها شروع کردن به آواز خوندن، یعنی یک لحظه انقد لذت بردم که تمام موهای بدنم سیخ شدن
بازم یاد همون حرف استاد که برای لذت بردن به چیزهای آنچنانی نیازی نیست و برای زندگی کردن و احساس خوشبختی کردن نیاز نیست حتما به اون هدف خاص برسم، اگر از همین لحظه لذت ببرم و احساس خوشبختی بکنم بقیه چیزا خود به خود و طبق قانون اتفاق میفته. من خودم به خیلی از اهدافم رسیدم ولی مسیر رسیدن به هدف خیلی خیلی لذت بخش تر از رسیدن به هدف بخدا قسم
استادجان همین اول فایل ، اون جمله از فایل قبلی تون اومد تو ذهنم که:
خداااااای من زیباییش تموم ناشدنیه !!!
هر ثانیه فایل رو با خدایا شکرت ، خدایا شکرت تماشا کردم تا رسیدیم به آب و صدای آب و زلالی آب ..
وقتی از چشم دِرون و از ارتفاع بالا مسیر آب رو میدیدم فکر کردم که واقعااااا ذرات عالم هوشمند و هوشیارن ، که این آب چقدر قشنگ مسیر خودشو از دل طبیعت و توی این دشت پهناور پیدا میکنه ، جویبارها به هم وصل میشن و نتیجه میشه اون آب خروشانی توی فایل قبلی دیدیم همونی که سنگها هم در مقابلش توان مقاومت ندارن !!
و دلیلش اینه که آب رَهروی خوبیه ، آخه:
رَه رو آنست که آهسته و پیوسته رود
و این پیوستگی و مداومتِ که اون نتایج جادویی رو به وجود میاره..
و اون لحظه جادویی که تصمیم گرفتین و وسط آب بشینین و اجازه بدین جریان آب پاهاتونو لمس کنه در حالیکه خودتون رو مهمان نور خورشید کرده بودین ، عجب ترکیب محشری به وجود اومد…
اما برای من قسمت حالبش اینجا بود که قوانین برای همه ما بسته به نوع نگاه مون سلسله وار پیش میرن تا تو درسها و آگاهی های لازم رو برای ادامه مسیرت دریافت کنی..
امروز سحر که خداوند توفیق بیداری بهم عطا کرد ، داشتم به سوره مبارک نور و آیه 35 فکر میکردم که خداوند در این آیه خودِعزیزش رو تشبیه به نور کرده !!!
شاید فک کنیم در عالمِ ماده لطیفترین موجود آب باشه ولی نه …..
در این دنیای مادی و فیزیکی ما ، لطیفترین موجود نور هست …
برای همینه که ترکیب نور و اب که به ترتیب جزو اولین و دومین ماده لطیف در این دنیا هستن اینقدرررررررر حس فوقالعاده ایی به ما میده ، حتی دیدنش روح آدم رو نوازش میده و رنگهایی که به وجود میاره برای روح و روان و چشمون سیری ناپذیر هستن..
در تفسیر این آیه شریف اومده بود :
* نور،لطیف ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه ی زیبایی ها و لطافت است.
* نور،بالاترین سرعت را در جهان ماده داراست و با سرعت سیصد هزار کیلومتر درثانیه می تواند در یک چشم بر هم زدن (یعنی کمتر از یک ثانیه)کره ی زمین را هفت بار دور بزند،به همین دلیل مسافت های فوق العاده عظیم و سرسام آورنجومی را فقط با سرعت نور می سنجند و واحد سنجش آنها واحد نوری است،یعنی مسافتی که نور در یک سال می پیماید.
* نور،وسیله ی تبیین اجسام و مشاهده ی موجودات است،وبدون آن چیزی را نمی توان دید،بنابراین هم ظاهر است و هم مظهر(ظاهر کننده ی غیر).
* نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ماست،پرورش دهنده ی گلها و گیاهان بلکه رمز بقای همه ی موجودات است.
* تمام انرژی های موجود در محیط(به جز انرژی اتمی)همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد،حرکت بادها،ریزش باران و جریان نهرها و آبشارها و بالاخره حرکت همه ی موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود…..
* نور آفتاب نابود کننده ی انواع میکروب ها و موجودات موذی و آلودگی ها است و اگر تابش این نور پر برکت نبود…..
و نتیجه اینکه ما انسانها با هرررر شرایطی که داریم ، به معنای واقعی غرق در نعمت و الطاف الهی هستیم و باید شکرگزار باشیم هر چند نتونیم شکر یکی از هزاران نعمتشو بجا بیاریم…
ولی نتیجه این شکرگزاری میشه حال خوب ، میشه آرامش روح و روان ، میشه اطمینان قلبی به الله یکتایی به عشق منِ بنده ش همه این زیبایی ها رو خلق کرده..
خدایاااااااااااااااا عاشقتم
استاد عزیزم ، استادبانوی نازنینم ممنونم که ما رو مهمان میکنید ، بر خوان این همه زیبایی و شکوه…
فاطمه عزیزم اگر فرصت کردی و مایل بودی نظر دکتر جو دیسپنزا رو درباره نور مطالعه کن..
با توجه به این که ایشون دکتر و جراح مغز و اعصاب هستند و از بُعد کاملا علمی این مقوله رو بررسی میکنن ، خیلی ابعاد شگفت انگیزه رو درباره نور و ارتباطتش با انسان توضیح میدن…
ممنونم خواهر زیبای من که همیشه دریافت نقطه آبی از طرف شما برام مثل یک هدیه دلچسب ، شیرینه..
میبوسمت
در کنار داداش رسول برگوار زندگیتون سراسر خوشیختی و سعادت و سلامت و ثروت باشه
سپاسگزارم که امکانی در سایت فراهم شده که با گذاشتن کامنت توسط شما ایمیلی برای من ارسال میشه و توسط خداوند به سمت این متن زیبا هدایت میشوم
خدارو شکر
متن تون خیلی زیبا و تاثیر گذار بود برام و دیدگاهم رو درباره پدیده نور عوض کردید
این متن زیبا درباره مفهوم نور منو به این فکر فرو برد که شاید خداوند دلیل اینکه خودش رو نور آسمان ها و زمین تشبیه کرده اینه که وجود نور در همه جای زندگی لازمه و اینکه درباره سرعت نور گفتید به نظرم اومد می تونم قدرت اجابت خداوند رو هم از منظر نور ببینیم که خداوند هم مانند نور که به سرعت پخش میشه و حرکت میکنه ؛ سریع الجوابه البته اگه ما ترمزی نداشته باشیم اگه توکل مون فقط به خدا باشه یک بار دیگه از شما تشکر می کنم بابت این متن زیبا
بازم مثل همیشه مبهوت اون نگاه زیباتم و اون دیدگاه منحصر به فرد و خاصت
انگار تو از جایی اومدی که بقیه نیومدن ، از خود منبع نور
خاص بودنت خیلی خاصه چیزی خاص تر و خالص تر و لطیف تر از نور
خیلی سخته که در این دنیای محدود و از میان چند واژه بخوام عشقمو ابراز کنم
ای قلم مگر خدا به تو قسم نخورد؟ پس چرا از نواختن عشق مبهوتی؟ چرا در بیان و عیان کردنش مسکوتی؟ اگر عشق از خداست که قطعا هست پس واژه هاتو از خدا بگیر و در وصف معشوقم ترانه بخوان و آواز سر ده
خدایا شکرت که به قلب کوچک من هدیه بزرگی دادی و این معجزه عشقه که در نهایت عظمت و بزرگیش تو این قلب کوچک من غوغا کرده
عشق جانم، بانوی قلبم
همیشه تو اوج سرور و شادی حضورت تنها چیزی که آزارم میده اینه که خدایااااا این نعمت بی انتها چونان سپاسگزاریی میخواد که من قادر به ابراز و انجامش نیستم.
خدایا چیزی به من عطا کردی که ازحد و اندازه های من بیرونه
مسئولیتی به من سپردی که از توان شونه های من بیرونه
خدایا فقط تو میدونی که تنها اندوه من وجود آدم هاییه که اونو(«عشق») دارن اما نمیدونند چجوری ازش استفاده کنند؟! (که کم هم نیستند)
خدایا از تو میخوام که یاری کنی همه عزیزان این سایت رو که در یافتن گنج درونشون ناتوانند و لذت و حظ عشق رو بهشون بچشونی
درود بیکران خداوند بر شما چقدر کامنت انرژی و حال خوب به آدم میده میشود درسها و آگاهیهای زیادی از این فایل دریافت کرد
از شما سپاسگزارم که انقدر قوانین خوب درک کردید و با کلام و نوشتنتون زیبایی این فایل را چند برابر کردید اما در مورد این تفسیر آیه قرآن بینظیر بود
در تفسیر این آیه شریف اومده بود :
* نور،لطیف ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه ی زیبایی ها و لطافت است الهی که لحظه لحظه زندگی و وجودتون سرشار از نور باشه وعشق جاودانه داشته باشید در کنار آقای حافظیان دوست داشتنی در پناه الله مهربان سلامت سعادتمند ثروتمند و موفق باشید انشاالله
که همیشه لطف تون رو در پاسخ های پر مهرتون دریافت میکنم
سپاسگزارم از توجه تون که باعث انگیزه گرفتن و ثابت قدم بودن در مسیر میشه…
واقعا چقدر جای شکر داره که ما اینجا دوستان زلال و پر محبتی مثل شما بزرگوار داریم که بسیار باعث افتخارمه…
الهی همیشه سایه تون مستدام و پاینده و سلامت بر سر خانواده محترم و این سایت الهی و ماها باشه ..
ممنونم از دعاهای زیبا و نابتون
من هم از خداوند عزیز براتون سراسر سعادتمندی و عزت و ثروت و سلامت و خوشی در دنیا و اخرت خواستارم و امیدوارم به هررررر آنچه در دل از خدا میخواین به زیبایی و سادگی و سرعت برسید..
سلاااااااااااااااامممممم به شما آزاده جان و سلام به سیرت زیبا و اندیشه نیکوی شما
ممنونم دوست خوبم که پاسخ از دل برآمده ت بر قلبم نشست و فکرمو به چالش کشید…
تبریک میگم بهت ازاده عزیزم که داری روی قلبت کار میکنی..
من معتقدم کار کردن روی روابط عمیق ترین کارکرد بر روی قلب هست و نتایجش عجیب و غریب خواهد بود…
ادامه بده دوست قویِ من و در مسیرت نشانه ها رو ببین و یقین داشته باش روابط رؤیایی بیصبرانه منتظرن بهشون برسی تا قلبت رو پر کنن از عشق الله…
من هر شب و هر روز بابت عشقش که توسط بندگان نورانیش ( پدر و مادرم ، همسرم ، بچه هام ، خواهرها و برادرام و دوستانم ) به قلبم هدیه میکنه شکر میکنم و سپاسگزارشم…
آزاده عزیزم دوست خوبم از صمیم قلبم از خداوند میخوام به زودی مهر و عشق الله توسط بهترین بنده ش در قالب روابط ، همه وجودت رو در بر بگیره که احساس کنی شکرگزازی کمه و به خاطرش اشکهای زلالت جاری بشن… ان شاءالله
خداروشکر میکنم دوستان با سوادی چون شما دارم که انقدر اطلاعات عالی در مورد نور و روشنایی میگید من عاشق روشنایی و آفتاب..
یکی از شکر گزاری های هرروز من وقتی از خواب بیدار میشم اینکه خدایا شکرت که این نور و روشنایی تو خونه آروم و رویایی من تابیده و موجب آرامش و روشنایی حال خوب من هشت خداوند رو شاکرم برای یاد آوری دوباره برای این آفرینش بی عیب و نقص
از شما و همسرتون هم تشکر میکنم برای کامنت های عالی و عاشقانه اتون و اطلاعات مفیدی که در اختیار ما قرار میدین
ان شاالله در پناه خداوند مهربان سلامت شاد ک ثروتمند باشید .
ستاره عزیزم نور خیلییییییییییییی حرفها برای گفتن داره اتفاقا به یکی دیگه از دوستانمون (فاطمه جان) توصیه کردم اگر دوست دارند میتونن نظر دکتر جو دیسپنزا رو درباره نور مطالعه کنن…
چقدر خوشحالم که شما هم در پی نور و روشنایی هستین..
الهی همه زندگیت سراسر پر باشه از نور الله…
ممنونم از لطفت ستاره جان که برام نوشتی و مهرت رو در نوشته هات به قلبم ریختی…
تصاویر خیلی لذت بخش بود ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
خدا را سپاسگزارم از اشنایی با خانواده استاد و دنبال کردن این سایت….
این روزها که سپری میشود روزهای سخت و پوست اندازی من هست و فنداسیون خواسته ها، باورها،عمل ها،ایمانها و… را تمام میکنم به لطف رب العامین..
از نتایجی که حاصل شده است بعداً می نویسم و با خودم گفتم تا زمانی که نتایج برایم آشکار نشود کلامی از خودم و نتایجم با هیچکس صحبت نکنم و در این سایت ننویسم ولی نتایج عالی هست و باید منتظر برداشت و نتیجه نهایی و شیرینی ایمان و عمل و صبرم باشم.
استاد عزیز خدا را بینهایت سپاسگزارم از زمانی که با این سایت و شخص شما آشنا شدم یکسالی هست که میگذرد و شخصیت، افکار، رفتار و نگرشم به کلی تغییر کرده است و در آیندهای نزدیک بیشتر و بیشتر از نتایجم که حاصل تفکر ایمان عمل و صبر بوده است را به اشتراک میگذارم به امید دیدار.
خیلی خیلی خوشحال و سپاسگزارم که هدایت شدم به سوی نوشتن کامنت برای این فایل زیبا،فایلی که ثانیه به ثانیه اش مملو از نکات مثبت ودزیبایست؛اما ما براساس تکامل و ظرف و زاویه دیدمون میبینیم اون زیبایی ها رُ.
وایی خدای من،چه سروهای سوزنی زیبایی،چه آسمان زیبایی،چه سروهای سوزنی زیبایی ، چه ابرهای خوش شکلی، چه آبِ زلال و شفاف و خوش آوایی.چه طبیعت بکری ، چه تراک نرم و کم صدا و سایلنتی.
سلام به استاد عزیز و مریم خانم و همه ی همسفران در این دانشگاه توحیدی .
صدای گرم من رو از جلوی مدرسه ی سه قلوها دریافت میکنید ، راستش الان بهترین فرصت بود که فایل و ببینم .
البته هوا سرد و چیلی شده و شیشه های ماشین و بالا کشیدم و از خدا هدایت خواستم که بر جانم جاری کند درسهایم را بعد از دیدن این قسمت از سفر نامه .
اینجا ایران ، تبریز ، اول مهر ماه 1402 و اولین روز بازنشستگیم از نگاه قانون جامعه و اولین روز تولدم از نگاه قشنگ خودم در بخش دوم زندگی با اجرای آگاهانه قوانین .
الهی به امید تو :
خداوندا ای مونس و همنفسم ، ای قدرتی که شیرینی نجواهای قلبم با تو را با هیچ چیز در عالم عوض نمیکنم ، ای بنده نوازی که به بندگیت مینازم :
سالها قبل در چنین روزی
بابام گفت : من میبرمت
صبح زود نشستم توی ماشین ، کنار دست بابا ، دلم نمیخواست تنها باشم چون من و بابا حرف مشترکی با هم نداشتیم و این گذر زمان رو سخت میکرد !
از اینکه در استان فارس جزو 7 نفر برگزیده شده بودم ، ته قلبم خوشحال بودم و به خودم افتخار میکردم
به مرودشت که رسیدیم ، باید مسیر رسیدن به روستای شول رو میپرسیدیم .
بهمون گفتند این جاده آسفالت میرسه بندامیر و بعدش شول .
زیر چشمی یه نگاه به بابا انداختم ، یک اخم کوچیک اومده بود بین ابروهاش ، اما جای شکرش باقی بود که هنوز عمیق نشده بود .
آسفالت تمام شد و بهمون گفتن 8 کیلومتر جاده خاکی رو که طی کنید میرسید به شول .
دلم ریخت ! جاده خاکی ! بابا !
دوباره زیر چشمی نگاهش کردم : اینبار اخم و فشردن لبها پارادوکسش کمی ترسناک شده بود !
روستای کوچکی بود در کوهپایه ، ظاهرا دنج و آروم بود ! ورودی ده ، جاده داغون بود و اون جمله ای رو میترسیدم بشنوم رو بالاخره شنیدم :
بیا برگردیم
دلم ریخت . گلوم درد گرفت ! یعنی چی بیا برگردیم ؟
رو کردم به بابا و با شجاعت یک دختر 22 ساله گفتم : چرا باید برگردم ؟ مگه اینجا چشه ؟
بابا صداش و صاف کرد و با لحن تندتری گفت :
اینجا دیگه چه جاییه ؟
این از جادش که ماشین و داغون کرد !
ورودی پر از آشغال و آب کثیفی که از خونه ها میاد بیرون !
مخابرات و مرکز بهداشت هم که صد در صد نداره ، بریم خونه و بیخیال معلمی باش . برو خوشنویسیت و کامل کن و همونو ادامه بده !
با قدرت بیشتری گفتم : نه من میمونم !
باشه بمون ولی به زودی خودت برمیگردی . من و جلوی مدرسه که اول ده بود پیاده کرد و رفت .
گرد و خاکی که از دور زدن ماشین بلند شد و نشست روی صورتم ، حکم پاشیدن نقل و شاباش روی سر عروس و داشت .
کیفم و چسبیدم و چادرم و مرتب کردم و از مرز در ورودی مدرسه وارد شدم
حیاط خاکی و بزرگ
یعنی قراره چی بشه ؟
بچه هاکجان ؟
وای من که چیزی بلد نیستم ؟
چکار کنم حالا ؟
ای وای زهره چته ؟
خل شدی ؟
شجاعتت کجا رفت ؟
مطمئن باش دختر ، تو از پس همه چی برمیای .
آخه من که یادم نیست توی کارورزی بهمون چی گفتن ؟ اصلا اگه بچه ها چیزی یاد نگیرن چی؟ با چوب از ده میندازنم بیرون !!!
بس کن زهره جان !
مگه قراره هر چی بهت یاد دادن و مو به مو به بچه بگی ؟
معجزه ی عشق !!
تو از جادوی قلبت استفاده کن !!
تو کلامی داری که کمتر کسی به پات میرسه !!!!
یادت رفته توی دانشسرا از همون هفته ی اول همه از دختری حرف میزدند که به طور معجزه آسایی با شرایط کنار اومده و صحبتاش دل میبره ؟
سه پله رو بالا رفتم و رسیدم به اتاقی که سردرش نوشته بود ( دفتر )
یک تقه کوچیک زدم به در و رفتم داخل
آقایی پشت میز نشسته بود و زیر چشمی نگام کرد .
سلام من زهره ام ! یعنی زهره زیدابادی ! به من ابلاغ مدرسه شما رو دادن
از جاش بلند شد و رفت یک فرم آورد ، داد به من که پر کنم
بهم گفت : کلاس سوم رو میدم به تو
گفتم : به ممممنننننن !
گفت : آره . چیزی شده ؟
نه ! چیزی نیست ممنون ! پس من میرم شیراز و فردا میام کلاس
اخماش و کشید تو هم و گفت : مگه شیراز رفتن به این سادگیاس ؟ در ضمن الان بچه هامنتظرن ، برو سر کلاست !
پاهام لرزید و لال شدم
به سختی خودم و کشیدم توی راهرو و دنبال کلاس سوم میگشتم ، یهویی دیدم یک نفر با سرعت جت ازکنارم رد شد !
بهش گفتم : ببخشید کلاس سوم کجاست؟
بهم گفت : آخر راهرو ، ایدست
برام خوشمزه بود که به سمت راست و چپ گفت ایدست
بَه !!!! شیرینی کلامش و دوست داشتم !
رسیدم پشت در کلاس ، زانوهام علنا میخورد به هم ، دستام قدرت باز کردن درو نداشت ، نمیدونم چرا داشتم میمردم .
یک نگاه به سمت دفتر انداختم و آب گلوم و قورت دادم و از ترس مدیر در و هُل دادم و رفتم داخل .
و اینگونه اولین روز مهرماه 77 به لطف رب العالمین شروع شد و در بیست و پنجمین سالگردش به زیبایی هر چه تمام تر به پایان رسید و از اونجایی که باورها قوانین ساخت انسان را تغییر میدهند ، برایم حکم 30 سالگی زده شد و من از امروز از قانون کارمندی رها شده ام و قصد پرواز دارم ، اما این بار نه با ذهن ناتوانم بلکه با قلبی که به خدا داده ام و قرار است او فرمان دهد و من بگویم چشم .
از امروز من زانوی شاگردی کردن به درگاهش بر زمین زده ام و در هنگامه ی طلوع آفتاب سر به سجده ی تسلیم گذاشتم و ازش هدایت خواستم و اینکه دستم و بگیره
و ادامه دادم :
خدایا من وسیله ام و بچه ها رو تو خلق کردی : بهشون بندگی و باور درست بیاموز و دستشون و بگیر و عزتمندانه رشدشون بده
================
سه ماه قبل در محضر عالم تعهد دادم که در آمدم را در طول یک سال به سه برابر و بیشتر افزایش دهم و به همین دلیل در حال آموزشم و ساخت باورهای درست به لطف آموزه های استاد گرانقدرم
================
*مهمترین درسی که از تماشای این قسمت از سفر نامه دلم را ربود :
راستش امروز صبح دنبال اولین کامنت آقای رضا احمدی تو این صفحه می گشتم ودر حال کشیدن صفحه به سمت پایین بودم که نمی دونم چطور دستم روی کامنت شما ایستاد چون از قبل با کامنتهای شما وقلم شیوا وزیباتون آشنایی داشتم قلبم گفت قبل خوندن کامنت آقای احمدی اول کامنت این خانومو بخون .وسرگشته وحیران شدم با خوندن کامنت شما. همون لحطه شرایط نوشتن نداشتم و الان اومدم بنویسم براتون
ایمان دارم هدایت الله بود کامنت شما برای من!
چطور چطور چطور میشه شما در 25 سالگی تدریستون هم بازنشسته میشید هم با 30 سال؟
معادلات ذهنی من بهم خورد. خدا شما رو برای منطقی کردن ذهن من فرستاد.چون من دیگه پذیرفته بودم بدلیل کمبود نیرو قبول نمی کنند.
حالا از خودم بگم منم دبیر هستم ودقیقا مثل شما من از سال 77 وقتی دیپلم گرفتم ووارد دانشگاه شدم استخدام آموزش وپرورش شدم
واز پارسال که 25 سال خدمتو تموم کردم تقاضای بازنشستگی دادم یعنی الان دو سال متوالی هست که تقاضای بازنشستگی میدم اونم تازه با 25روز حقوق ولی بدلیل کمبود نیرو تو رشته من که ریاضی هست قبول نمی کنند.
وقتی رسیدم وکامنت شما رو خوندم مبهوت شدم چطور ممکنه؟
میشه برام بگید چطور برای شما این اتفاق افتاد چه باورهایی ساختید؟
این تیکه از کامنتتون منو دیوانه کرد
(از اونجایی که باورها قوانین ساخت انسان را تغییر میدهند ، برایم حکم 30 سالگی زده شد)
لطفا ممنون میشم برام بیشتر توضیح بدید چطور؟با چه باورهایی؟
آیا شما دلیل خاصی مدرک خاصی داشتید که اونها با تقاضای شما موافقت کنند؟
ممنون میشم پاسخم رو بدید .
منتطر پاسخ شما هستم.
نمی دونید از صبح ساعت 8 که کامنت شما رو خوندم چه احساسی دارم انگار تازه دارم می فهمم باورها چیکار می کنند؟ انگار تا حالا خواب بودم
یه حس بیداری از خواب بهم دست داده.
خدایا شکرت برای ذهنم منطق آوردی
خدایا شکرت برای هدایت های هر لحظه ات
خدایا شکرت بهم نشون دادی میشه
رئیس چیکاره است
رئیس من ارباب من تویی!
خودت کمکم کن
بازهم ممنونم عزیزم ایمان دارم خوندن کامنت شما هدایت الله بود برای من
ممنون که این کامنتو یک سال پیش نوشتید ومن الان بعد یکسال هدایت شدم به خوندن کامنت شما که منو شگفت زده کرد.
یکی از همکارها خطاب به من و همراهم گفت : من سال دیگه بازنشسته میشم .
چشمام گرد شد و بهش گفتم : چقدر عالی ، در بهترین زمان این اتفاق براتون رخ میده .یعنی زمانی که پسرتون کلاس ششم رو تموم میکنه .
بهم گفت : دقیقا همینطوره ولی زهره برای تو اینجور نیست ، خیلی برات سخته چون تو زمانی بازنشست میشی که سه قلوها کلاس یازدهم هستند . و طفلک بچه هات زمانی که تو باید توی درسها کمکشون کنی ، خونه نیستی و مامانشون میره سر کار .
حرفهاش یه جورایی برام گزنده بود ، شنیدم و لبخند زدم و همون جا ، دقیقا همون وسط اتاق به خدایی که از رگ گردنم نزدیکتر بود به صورت نجوا گفتم ؛ منم میخوام مثل این خانم زمانی بازنشست بشم که سه قلوهام کلاس ششم رو تموم میکنن .
این داستان گذشت تا روزی که بهم گفتند باید فرم پرکنی و بازنشست شدی و من هرگز نپرسیدم چرا ، چطوری ، مگه میشه ؟
میدونی سادات جان : این همون قانون رهایی و اعتماده .
من هیچ کاری نکردم و هیچوقت هم دنبال پارتی و اینجور چیزها نبودم . هیچ مدرک خاصی هم ندارم فقط بهش ایمان دارم .
نمیتونم مدعی بشم همیشه این مدلی هستم .
ولی هر وقت خواسته هام و سپردم به خودش برام ردیف کرد . برام کاری کرد ، کارستون . ( بچه دار شدنم ، طلاقم ، مهاجرت ، ازدواج مجدد ، بازنشستگیم ، خونه هایی که با ایمان اجاره کردم و حالا رشد بیزینسم )
من دیگه هیچوقت اونخانم رو ندیدم ولی درسی که برام داشت خیلی بزرگ بود .
استاد میگن وقتی به یک موفقیت رسیدی شاکر باش و از همون شیوه استفاده کن برای پله های بالاتر .
و زندگی من نمونه ای کاملا واضح و روشن در استفاده از این قانونه .
به قدر ایمان و رها بودنم بسیار نتیجه گرفتم و الان هم پله های بیزیتسم و دارم طی میکنم .
عزیز جان ، یک شیوه ی دیگه هم دارم که خیلی بهم حال میده و اگر دوست داشتی اجراش کن : گوشی رو بردار و بهش زنگ بزن و تصور کن که خالق کون و مکان پشت خطه ، حالا هر چی میخواهی بهش بگو .
این کار برای من اولش خیلی سخت بود ولی کم کم عادت کردم ، گاهی اشکام میریزه ، گاهی دق میکنم ، گاهی میخندم ، گاهی قربون صدقش میرم .
بعد که حرفهام تموم شد و خواسته هام و گفتم ، دیگه موضوع رو کش نمیدم و ذهنم و درگیرش نمیکنم ، هر چه باداباد .
الهی همیشه خیر وبرکت وفراوانی همراه با شادی وآرامش در زندگیت جاری باشه
الهی هر خواسته ای داری همون جریان “کن فیکون ” باشه وبه محض خواستنش در زندگیتون نمایان بشه.
ممنونم از پاسخی که بهم دادید.
راستش زهره جان من کاملا حرفهاتونو درک می کنم می فهمم که چی میگید ولی من هنوز قانع نشدم یعنی این قسمت کامنتتونو که خوندم
“این داستان گذشت تا روزی که بهم گفتند باید فرم پرکنی و بازنشست شدی و من هرگز نپرسیدم چرا ، چطوری ، مگه میشه ؟ ”
هنوز ذهنم اینو نتونسته درک کنه!
یعنی چی این جمله تون؟ میشه برام بیشتر توصیح بدید؟یعنی اداره اشتباه کرده و فکر کرده شما 30 سال براش کار کردید وبهتون فرم بازنشستگی داده شما پرکردید؟
آخه تو 25 سالگی که به کسی فرم نمیدن پر کنه؟
مگر اینکه اینی که من گفتم اتفاق افتاده باشه
یعنی اونا اشتباه کنند وفکر کنند شما براشون 30 سال کار کردید وبعد همون حقوق 30 روز رو براتون حساب کرده باشند.
من متاسفانه یا خوشبختانه ذهن بسیار منطقی دارم شاید چون ریاضی خوندم ورشته ام ریاضیه اینجوریه.
من از پارسال از خدا خواستم که اگر خیر وصلاح منه با بازنشستگیم موافقت بشه اما جور نشد وگفتم حتما خیری توش هست
امسال هم همین طور
اما اون چیزی که منو گیج کرد اینه که تا قبل خوندن کامنتتون فکر می کردم خوب من طبق درخواستم خیر وصلاحم اینه که فعلا تو همین شعل باشم اما وقتی کامنتتونو خوندم گفتم نکنه اصلا من ترمز ذهنی داشتم که نشده
چون همکارا می گفتن سخت بازنشستگی میدن زیر 30 سال
یعنی این حرفها پس ذهنم بود امامن درخواستم دادم وبه خدا توکل کردم …..اما واقعا موندم توکلم ایراد داشت یا….
برای همین گیج شدم
شاید هنوز خدا رو خوب باور نکردم ….شاید
راستی عزیزم من تو کامنتهای قبلی تون هم خوندم که بیزینس جدیدو شروع کردید. بهتون تبریک میگم وبراتون آرزوی موفقیت هر روز بهتر از روز قبلو دارم.
منم خیلی دلم می خواد هر چه زودتر بیزینس شخصی برای خودم راه بندازم هر چند هیچ ایده ای ندارم و نمی دونم چیه ولی ایمان دارم که خدا هدایتم می کنه به شغلی که مورد علاقه ام باشه وایمان و باور و توکلمو به خودش بی نههههااااااااایت بی نهایت بی نهایت زیاد می کنه.
سلام الهام جون. آره می دونم چی میگی ولی در مقابل کارهای اداری به شدت ذهنم مقاومت داره …….. باید ساکتش کنم…..حتما موفق میشم. الان همین زهره جان دوستمون که تونسته الان میشه منطق برای ذهنم……
یعنی تمام مکان های دنیا در جای خودش زیبا و جذاب هست از مریم جان و استاد عزیز سپاسگزارم که مارو سهیم میکنن در زیبایی های که میبینن
چقدر جاده زیبا بود همه جا سبزِ سبز انگار یه پارچه مخملی سبز رنگ پهن کرده بودن بر دشت و دَمن واقعا همیشه رویایی هست به مکان های که هدایت میشیم
آسمان هم با اون ابرهای پنبهای همیشه دلبری میکنه رنگ ابرها و رنگ آسمان یه جور خاصی سفید و آبی هست به قول مریم جان اصل جنس هست
و رودخونه هم با پیچ و تابی که تو دل پارچه مخملی سبز رنگ داشت یک زیبایی خاصی آفریده بود آب انقدر زلال و شفاف بود که گاهی رنگ آسمان رنگ رودخونه رو آبی رنگ کرده بود و گاهی هم سبز رنگ بود الله اکبر از این همه زیبایی
خداروشکر که اینقدر زیبای هست
واقعا استاد تحسین برانگیز هست ظرافت و دقت شما برای میزان کردن ماشین برای خواب راحت تر، تمرکز و دقت شما در کاری که انجام می دهید واقعا حیرت آور هست نمونه مثالش تمرکز و دقت شما بر روی اصل و اساس زندگی که نتایج زندگی شما بیانگر آن هست. اونجا که ماشین دقیقا رو سنگ توقف کرد قدرت ذهن شما رو ملموس تر احساس کردم که چقدر از ذهنتون و تواناییتون استفاده می کنید آفرین به شما.
خداروشاکرم همچون استادی مثل شما دارم
الگویی مثل شما دارم
هم از خدای مهربونم و هم از شما سپاسگزارم
انقدر زیبایی و نکات طلایی داره که نمیدونم کدومشو بنویسم وقتی استاد رفتن وسط رودخونه نشستن مریم جان گفتن: “شما بارها در مورد اینکه دوست دارین تو چنین فضایی بشینین صحبت میکردین و الان اتفاق افتاد”
دقیقا قانون جهان اینه وقتی ما درمورد چیزی صحبت می کنیم داریم به اون موضوع توجه میکنیم و از اون جایی که توجه ما فرکانس مارو میسازه جهان لاجرم مارو هم مدار با فرکانسمون میکنه و ما می تونیم از این قانون بدون تغییر خداوند برای محقق شدن خواسته هامون استفاده کنیم یعنی بیاییم در مورد خواسته هامون صحبت کنیم، حتی با خودمون صحبت کنیم در موردش بنویسیم
چون وقتی با دیگران صحبت میکنیم امکان داره ما رو دلسرد کنن
واقعا از خدا سپاسگزارم به خاطر این قانون زیبا
وقتی ما به خواستمون میرسیم دیگران هم میتونن از رسیدن ما به خواستمون لذت ها ببرن چون وقتی استاد به خواسته اش رسید و رفت نشست وسط رودخونه از صدای آب برای ما فیلم گرفت و چقدر اون تیکه که سکوت بود و صدای آب زلال در فضا پخش میشد چقدر صفای جان بود پس هر خواسته ای معنوی و زیبا هست حتی نشستن ما وسط رودخونه
امیدوارم که بتونیم همیشه به خواسته هامون توجه کنیم و آگاهانه صحبت کنیم
و از خدای قشنگم سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد تا این فایل زیبا رو ببینم و درموردش بنویسم
سلام به استاد عزیز و بانوشایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنین در این جمع زیبا ، جمعی زیبا و بهشتی از جنس “لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَـٰمࣰا”
سلامی به زیبایی خدای فراوانی ، آن هم از نوع فراوانی اَندر فراوانی ، چیزی که ما آن را زیاد در این فایل ها میبینیم ، از درختان گرفته تا آبِ روان و جاری…
خدایا شکرت برای این صدای دل نشین آبِ روان و در حال حرکت که با موسیقی اش حاملِ این پیام است برای ما که
“حمد و سپاس مخصوص خدایی که فراوان آفرید”
و اما حکایت این آبی که از آسمان فرود می آید ، چیست؟
این آب حکم خنک کننده کره زمین را داشت در زمانیکه این کره خاکی ما یک گویِ آتشین غیر قابل سکونت بود
(أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَاۤءَ صَبࣰّا)
[سوره عبس 25]
باران های پیاپی آمد و در جنگ بین این آب باران و این گوی آتشین آب باران پیروز شد و این زمین آتشین را خنک کرد و تبدیل به سنگ کرد
×××××××××××××××××××××××××××××××××
ذکر این نکته شاید جالب باشد که این جدال بین آب و آتش(مواد مذاب داغ) کماکمان ادامه دارد و در صورت تمایل در اعماق اقیانوس ها و دریاها و چگونگی تشکیل چشمه های آب گرم و جزایر آتشفشانی تفکر کنید و درمورد معجزه یِ این آیه قرآن تدبر کنید که میفرماید
(وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ)
[سوره الطور 6]
و بعد در لحظه ای که این مواد مذاب داغ آتشین بر آب غلبه میکنند و یکی از نشانه های قیامت به وقوع می پیوندد نیز تامل کنید ، نشانه ای که میفرماید
(وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ)
[سوره التکویر 6]
تفکر کنید در این قرآن که نشانه های زیبایی را در طبیعت گفته است……
فرق ما و اعراب زمان پیامبر این است که ما در عصر حاضر مجهز به تکنولوژی و اینترنت هستیم که راحت تر میتوانیم با قرآن و معجزات علمی اش آشنا شویم
در زمان پیغمبر یوتیوب و گوگل نبود که با آن راحت جستجو کنیم که این داستان بحرِ مَسجور چیست؟
اصلا شخصی که سواد خواندن و نوشتن ندارد چگونه این گونه حقایقی را بیان میکند که بعد از 1400 سال ، در عصر حاضر ، این حقایق کشف میشود؟ آیا از خودش گفته یا به یک بایگانی اطلاعاتی از سمتِ نیروی برتری که دانای کُل است ، دست پیدا کرده؟
×××××××××××××××××××××××××××××××××
حال بعد از غلبه اولیه آب بر آتش و تبدیل آن به سنگ ، مجددا در جدال با این کره سنگی پیروز شد و بخشی از این سنگ را تبدیل به خاک کرد ، خاکی که میتوانست پذیرای درختان و موادغذایی شود…( اگر به اشکال هندسیِ سنگ هایی که استاد در قسمت های قبل با ما به اشتراک گذاشته بودند ، دقت کنیم بهتر درک میکنیم که چگونه آب توانسته بود برخی سنگ ها را دچار تغییر کند)
حال به برکت این خاک و درختان و سرسبزی ای که بواسطه آن ایجاد شد ، این سیاره زمین قابل سکونت شد و بعد ما وارد این سیاره شدیم ، سیاره ای که خداوندِ کریم آن را آب و جارو کرد برای میهمانی از ما که اشرف مخلوقاتش می باشیم و تاج “کَرَّمۡنَا بَنِیۤ ءَادَمَ” را بر فرقِ سر داریم….
مهمان خدای کریمی هستیم که هر چه داشت را وسط این سفره گذاشته تا لذتش را ببریم
(مَّتَـٰعࣰا لَّکُمۡ وَلِأَنۡعَـٰمِکُمۡ)
[سوره عبس 32]
چه زیبا بود
آسمان را آفرید و بعد به برکت آسمان آب را آفرید و به برکت آب درختان پدید آمدند و اکنون ما ترکیب آب و درخت را داریم ، ترکیبی که خدا از آن استفاده میکند و میگوید
اگر تمام درختان روی زمین قلم شوند و تمام دریاها جوهر شوند جهت نوشتن کلمات و نعمت ها خدا ، نمیتوانند کلمات و آثار و نعمت های خدا را بنویسند…
[سوره لقمان 27]
او خدایی است با این پیشینه و قدرت و ثروت ، خدایی که عظمت و ثروتش را به رخ ما کشیده تا به ما بگوید که ثروت و عظمت مرا ببینید و دلتان را به من خوش کنید ، به قول مولانا که از زبان خدا میگوید
شاد باشُ و فارغُ و ایمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
(دقیقا مثل پدری که پولدار است و دوست دارد بچه اش همواره دلش به وجود چنین پدری قرص باشد)
پس باید به او که خدای فراوانی اَندر فراوانی است ، دل ببندیم و حواسمان باشد که یوقت غصه کمبود را نخوریم زیرا که شایسته نیست که با وجود چنین خدایی ، زانوی غم بغل بگیریم و غصه بخوریم که چرا خیار سبز از کیلویی 10 هزارتومان ؛ تبدیل شده به کیلویی 11 هزارتومان…
شایسته نیست با وجود خدایی که به سادگی و آسانی و بدون اینکه از او بخواهیم ، 37.000.000.000.000.000.000 سلول فوق هوشمند در وجود من قرار داده است ؛ بنشینیم و غصه بخوریم که فلانی رئیس شد و حقوق ما را کم کرد و الان دیگه بیچاره شدیم رفت….
شایسته نیست که در برابرش ناسپاس باشیم ، زیرا که اگر شخصی محبتی به ما بکند ، ما نمک گیر او میشویم ؛ حال ما را چه شده است که این همه محبت خدا را در زندگی دیدیم و نمک گیرش نشدیم…
ما را چه شده است که به خدا دل نمیبندیم در حالیکه ما را هدایت کرده است؟؟؟
[سوره إبراهیم ١٢]
خدایی که وقتی در شکم مادرم بوده ام و بدون اینکه از او بخواهم ، فراوان به من روزی داد و چشم و گوش و دست و… داد ؛ با خدای الانم که فرقی نکرده…
پس تفاوت در چیست؟؟؟
تفاوت در این است که اون موقع من تسلیم محض بودم و برای خدا خط و نشان نمیکشیدم ولی الان که کمی بزرگتر شده ام فکر میکنم برای خودم کسی شدم و به خدا میگم این کار را بکن و آن کار را نکن و…
و خبر ندارم که این خط و نشان کشیدنم برای خدا ، خودش نوعی شرک خفی است بدین صورت که خودم را قدرتی در برابر خدا میدانم و… ، به قول مولانا
این باید و آن باید از شرک خفی زاید
آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن
و تنها کار من این است در برابر مولای خودم عبد شوم و این “منِ دروغین” در درون خودم را بیندازم و با خدای راستین خودم یکی شوم ، به قول عطار…
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
وقتی که مثل موسی “فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ” شویم وارد “بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” میشویم و آن وادی یکی شدن من و خدای یگانه ای است که از روح خودش در من دمید و در آن لحظه در من تجلی میکند و برایم “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” میشود
اگر اینگونه شویم و این “منیت” را از درون خود خارج کنیم مثل یک شخص مرده که در دستان غسّال است ، تسلیم خدا میشویم و آن موقع خدا همه کار برای ما میکند…
اگر اینگونه شویم و قبل از روز مرگ اصلی مان ، با اختیار خود در لحظه اکنون بمیریم و خود را در وجود خدا فانی کنیم ، در تاریخ ماندگار میشویم و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” میشویم ، مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشته و در روزگاری زندگی میکرده که اینترنت و شبکه اجتماعی نبوده ، ولی اکنون نامش در عالم ماندگار شده یا مثل مولانا و سعدی و حافظ که اشعارشان را در دیوارهای شهر و کتب درسی و…میبینیم
کافیست همین را باور کنیم و تلاش کنیم تا “منیت” را از درون خود خارج کنیم و وارد فضای یکتایی با خدا شویم…
دقیقا مثل داستان حضرت مریم در قرآن
در لحظاتی که حضرت مریم مضطرب بود که الان با این نوزاد در بغلم که به میان قومم برمیگردم ، چجوری جواب آنها را بدهم که این بچه حلال زاده است و من کار خلافی نکردم ، خدا به او میگوید
لذت ببر از خوردن و آشامیدنت و چشمت را به جمال نوزادت روشن کن و شاد باش و اگر کسی از تو چیزی در مورد این بچه پرسید ، بگو من روزه سکوت گرفتم و با هیچ کس سخن نمیگویم
[سوره مریم ٢6]
خدا بهش میگه که تو هیچی نگو ، تو فقط ساکت باش و کار خاصی نکن ، داره میگه تنها کار تو این است که ساکت باشی و بقیه اش را بسپار به من…
و حضرت مریم تسلیم محض خدا شد و سکوت کرد و بعد خدا برای او شاهکار کرد که نوزادش به اذن خدا به سخن درآمد که
دقیقا مثل هاجر و اسماعیل که هاجر تابِ دیدن تشنگی بچه اش را نداشت و هفت بار بین کوه صفا و مروه دوید و عاجز شد از پیدا کردن یک قطره آب و همینکه برگشت به نزد بچه اش ، مشاهده کرد آب از زیر پای بچه اش در حال جوشیدن است ، آبی که به زمزم معروف است و به برکت این آب شهر مکه پدید آمد و دعای “فَٱجۡعَلۡ أَفۡـِٔدَهࣰ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیۤ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَ ٰتِ” ابراهیم در حقشان مستجاب شد
نکته این داستان هاجر و اسماعیل این بود که خدا میخواست به هاجر بگوید نیازی نبود اینقدر تلاش کنی برای آب ، فقط کافی بود کنار بچه ات باشی و آرام باشی تا در نهایت آرامش ، شاهد جوشیدن آب از زیر پایش باشی…
یا در داستان مادر موسی و نوزادش تامل کنیم که خدا به مادر موسی میگه تو فقط بچه را شیر بده و هر موقع که ترسیدی آن را بروی آب رها کن و به من بسپارش تا ببینی که چه شاهکاری برایت آماده کردم
فقط به او گفت بسپارش به من و از سر راه من برو کنار و مثلِ یک شخص مرده که در دستان غسّال است و هیچ پارازیتی در کار غسّال نمیندازد ، در برابر من هم اینگونه باش…
نمیدانم چه شد بحث به اینجا کشیده شد ولی زیبا شد ، داستان سه مادر و نوزادهایشان…
خدایا توفیق بده تسلیم محض تو باشیم ، تسلیمی از جنس این مصرع مولانا که میگوید
که در تسلیم ما چو مُردگانیم
تسلیمی که تو بگویی و ما بگوییم چشم و هیچ پارازیتی در دستور تو نیندازیم که خدایا حالا نمیشه یه راه دیگه ای بگی و…
خدایا توفیق بده که بمیریم قبل از آن مردن اصلی ای که در پیش داریم ، به قول مولانای عزیز
سلامی پر از نور الهی تقدیم به دستان پاک مردی که این آیات زیبا را مکتوب کرده و با هربار خواندنش نور الهی را در قلبها جاری میکند.
سپاسگزارم از شما برای مکتوب کردن این آیات و درک زیبایتان از آیات قرآن ، این حد از درک زیبای آیات الهی و علم و حکمت که خدا برایتان جاری کرده بسیار قابل تحسین هست.
همیشه از خواندن کامنت های ارزشمندتان لذت برده و غرق تحسین میشوم.
نکته این داستان هاجر و اسماعیل این بود که خدا میخواست به هاجر بگوید نیازی نبود اینقدر تلاش کنی برای آب ، فقط کافی بود کنار بچه ات باشی و آرام باشی تا در نهایت آرامش ، شاهد جوشیدن آب از زیر پایش باشی…
گمون کنم ذره ای از حکمت اعمال حج رو درک کردم با این جملات
که ما 7 بار سعی صفاومروه می کنیم و به چیزی نمیرسیم و دست آخر دور همان خانه خدا میچرخیم که اصل همان است
یعنی نیازی نیست خودت را در دور تسلسل های باطل و روتین و تکراری دنیا بیندازی کافی است دور اصل و مبدا جهان بگردی و از آن منبع عظیم همه چیز دریافت کنی،
داستان سه مادر و سه نوزاد من رو به فکر فرو برد
سه مادر که پیامبر و امام و… نبودند
تقریبا انسانهایی عادی بودند اما شرف حضور در قرآن عزیز رو یافتن ، خوش به سعادتشون
ولی شاید حکمت این شرافت ، عمل به الهامات الهی بود
مریم : روزه سکوت و شاد بودن
مادر موسی: افکندن طفل به نیل
و
هاجر : زدن عصا بر زمین خشک و جاری شدن زمزم
من داستان زیبای هدایت شما رو هم خوندم، یک قسمتی نوشته بودید هدایت شدید به استاد خوشنویسی که تحول عظیمی در خط شما ایجاد کرد ، میشه نام اون استاد یا شیوه و روش تدریسشون رو که بنظر شما متحول بود بفرمایید؟؟
من بسیار ممنونم از کامنت شما و نکته ای که در مورد فلسفه حج و سعی بین صفا و مروه که گفتین که باید برای ما نشانه و نماد باشد…
یک نکته زیبا تقدیم به شما باد که اینگونه اهل تحقیق و تفحص هستید
ما در فیزیک یک قانون داریم به نام قاعده دست راست برای تعیین جهت و میدان مغناطیسی دور سیم برق و…که با انگشتِ شصتِ دستِ راستِ و چهار انگشتِ دیگر انجام میشود و به واسطه آن میتوانیم جریان و حرکتِ میدانِ مغناطیسی را تشخیص میدهیم
حالا شما عکسی از خانه کعبه که مردم در حال طواف به دور آن هستند را از اینترنت دانلود کنید و انگشت شصت دست راستتون را روی سقف خانه کعبه بگذارید به گونه ای که انگشست شصت به سمت بالا(آسمان) باشد و بعد به حرکت چرخشی حاجیان نگاه کنید و مقایسه کنید با آن قانون فیزیکی که ذرات کوانتومی به دور سیم جریان دارند…
خیلی نکات قشنگی میتواند برای شمایی داشته باشد که از حرکت بین صفا و مروه هاجر ، اینگونه قشنگ به چنین نکات نابی رسیدین
در مورد استاد خوشنویسی که فرمودین من نزد استاد براتی کار کردم و بعد از ایشان نزد استاد علی علی(هم اسم و هم فامیلشان علی است) رفتم که خیلی با متانت و آرامش خاصی قواعد و قانون خوشنویسی را بیان میکردند و چون خیلی آرام بودند و آرامش عجیبی داشتند ، مجذوب ایشان شدم و همین ارتباط آرامش بخشی که با ایشان داشتم کمکم کرد تا زیباتر یاد بگیرم
در مورد نکته ای هم که در مورد هاجر گفتین که عصا را بر زمین زد و چشمه جاری شد ، اینگونه نبوده ، بلکه اون شخص حضرت موسی بوده که سر و کارش با عصا بوده که با عصایش از دل سنگ آب جاری کرد ، هاجر فقط نشست کنار بچه اش و اینگونه که میگویند ، چون نوزادش تشنه بوده و بی تابی میکرده و دست و پا میزده ، در اثر کشیدن پایش به روی زمین ، سطح خاک کنار میرود و نازکتر میشود و آب میتواند زمین را بشکافد و بجوشد…
من بسیار ممنونم از نکته زیبایی که در مورد حج و صفا و مروه گفتین ، من تا الان اینگونه به این موضوع نگاه نکرده بودم که خیلی برایم جالب و گوارا بود
این باور محدود کننده.(چون زن هستی نمیتونی مثل یه مرد باشی و زن ضعیفه هستش و زن تنهایی هیچ کاری نمیتونه انجام بده ..زن تنها تو این جامعه کلی حرف پشتش هست و…در مذهبی بودن به من میگفتن)
و من هربار در جوابشون میگفتم پس حضرت زینب چطور تک و تنها در کربلا اینقدر شجاع بود و همه بچه ها رو کاروان رو جمع کرد؟؟؟؟در جوابم میگفتن اون حضرت زینب بود …اما تو که نیستی؟؟؟؟؟
خلاصه با این سوالها هدایت شدم به این سایت توحیدی….وبعد فهمیدم که کدوم مذهب؟؟؟؟؟اینا خودشون اصلا دین ندارن….
و مهمترین اصل
در هر شرایطی تسلیم محض خدا باشم مثل یک شخص مرده که در دستان غسّال ..ساکت وآرام باشم..
(تسلیمی که تو بگویی و ما بگوییم چشم و هیچ پارازیتی در دستور تو نیندازیم که خدایا حالا نمیشه یه راه دیگه ای بگی و…)
خدایا من تسلیمممم.خودت از هر راهی که صلاح میدانی مرا به خواسته هام هدایت کن..
سلام مجدد بر الهام خانم نازنین و آقا ابراهیم عزیز…
من نمیدانم این اول مهرماه حامل چه پیامی برای من است؟؟؟!!!
این چه نظمِ ریاضیِ پنهانی است که در چهارچوبِ هندسه یِ فراکتال یا همان الگوی تکرارشونده یِ زندگی من رقم خورده است؟!
چند وقت پیش آقا محسن نیکوکار ، پاسخی درکامنتی از من نوشت که تاریخ بارگزاری آن کامنت مربوط به اول مهرماه 1401 بود و اینک شما پاسخی در کامنتی از من نگارش کردید که تاریخ آن به اول مهرماه 1402 برمیگردد…
مسلما این همزمانی اتفاقی نیست و حامل یک پیام برای من است…
به اول مهرماه 1402 که نگاه میکنم یادلحطاتی میفتم که شیرینی آن روز هنوز زیر زبانم هست…
روزی که منتظر یک خبری نسبتا سرنوشت ساز بودم ولی هنوز خبری از آن نشده بود ولی به لطفِ الله آرامِ آرامِ آرام بودم که جای بسی تامل و تعجب است که چرا در آن شرایط من آرام بودم؟؟!!
الان که با خودم فکر میکنم ، میگم که چرا واقعا در آن لحظات ، من آرام بودم و توانستم در خلوت خودم چنین کامنتی را برای حالِ خودم و آن دسته از دوستانی که در مدار خواندن آن هستند ، بنویسم؟؟؟
و به تنها جوابی که میرسم این است که این آرامش توفیقی بود از سمت خدا…
وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله
و توفیقِ من جز به دستان خدا نیست
[سوره هود ٨٨]
واقعا ما هر چه که داریم بخاطر توفیقی است که خدا به ما میدهد حتی در لحظاتی که در فرکانسِ صبرِ راستین هم هستیم ، توفیقی است از جانب خدا…
وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُکَ إِلَّا بِٱلله
و صبر پیشه کن که این صبر تو هم توفیقی از جانب خداست
[سوره النحل ١٢7]
امیدوارم این دو آیه تلنگری برای همه ما باشد که هیچ گاه عظمت و قدرت خدا را فراموش نکنیم و توهّم نزنیم که این من بودم که فلان کار را کردم تا همیشه در برابر قدرتِ الله مهربان خاضع و خاشع و فروتن باشیم و متوجه این حقیقتِ آسمانی باشیم که…
در هر لحظه و هر ثانیه و هر دَم و بازدَم ، محتاجُ و فقیرِ به قدرتِ خدا هستیم و چنانچه عنایات او نباشد نابودِ نابودِ نابود میشویم
به قول شاعرِ نازنین…
افتادگی آموز اگر طالبِ فِیضی
هرگز نخورد آب ، زمینی که بلند است
واقعا جای بسی خنده است که نیروی برتری را که در حال مدیریتِ شب و روز است ؛ فراموش کنیم و درگیر غرور و منیّت شویم و فکر کنیم که این ما هستیم که داریم کارها را پیش میبریم و انجام میدهیم ، گویا در لحظاتی که لطفُ و عنایتِ پروردگار را فراموش میکنیم و منم منم منم میکنیم ، خدا با لبخندی ملیح میگوید که…
عزیزم ، میخوای یک میخِ ریزه میزه در مسیر لاستیک ماشینت قرار بدم تا تعادلِ ماشینت در حین رانندگی بهم بخوره و مرگ را جلویِ چشات ببینی تا ببینم در آن لحظات هم منم منم منم میکنی یا….؟؟؟!!!
عزیزم ، میخوای کاری کنم که یک لقمه یِ ریزه میزه در گلویت گیر کند و تو را به مرز خفگی برساند تا ببینم که در آن لحظات هم منم منم منم میکنی یا…؟؟؟!!!
به تعبیر مولانای عزیز…
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایاتِ خدا هیچیم هیچ
همبن دیگه ، دائم باید این حقیقت را به خودمان متذکر شویم تا درگیر یک منِ جعلی و تقلبی نشویم بلکه همواره در فرکانسِ همان منِ راستین و با اصالتِ خود بمانیم ، همان منِ اصیلی که “وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ” ، همان منِ با اصالتی که…
همانا این منم که خدای یکتا هستم و خدایی جز من نیست ، پس مرا عبادت کن و صلات《نماز》 را برای من بپا دار
[سوره طه 14]
واقعا چقدر درس در این آیه نهفته است… ، خب کمی بیاندیشیم…
عههه ، چقدر خدا در این آیه منم منم منم کرد؟؟!! خب یبار میگفت ما میفهمیدیم دیگه!!! ، دیگه نیازی به این همه تاکید و منم منم منم کردن نبود تا ما بفهمیم که اله و معبودی جز او نیست و فقط باید او را بپرستیم و…
گویا خداوند با لبخندی ملیح میگوید…
جوووجه ، این همه منم منم منم کردم و نفهمیدی و از منی که منِ اصیل و راستین تو بودم فاصله گرفتی و به من های جعلی و تقلبی روی آوردی و از آن هویت گرفتی و آنها را بُتِ خودت کردی و پرستیدی و… ، دیگه وای از اون روزی که یبار میگفتم منم…
عهه چه زیبا… ، به قول شاعری نازنین که از زبان خدا این پیام را برای ما دارد…
هر که گوید او مَنم ، او مَن نشد
خوشه یِ او لایقِ خرمن نشد
من مَشو از من بشو تا من شوی
خوشه شو تا لایق خرمن شوی
چه زیبااا ، گویا که اولین قدم برای ورود به کشف و استفاده از قوانینِ حاکمِ بر این سیاره خاکی ، این است که…
پاک شویم از منیّت و غرور و منم منم منم کردن هایی که همه آنها ریشه اش در یک من جعلی و تقلبی است و احیا شوم به من راستین و با اصالتم
در واقع کسی که به من راستین خود زنده شده باشد ، به چنان عزت نفسی میرسد که بی نیاز میشود از اینکه خودنمایی کند و برای تایید دیگران زندگیکند تا این منِ جعلی خودش را قوت ببخشد و….
وقتی کسی که منیت و غرور خود را کنترل نکرده باشد و واردِ مسیر استفاده از قوانین الله یکتا قدم شود ، نابود میشود زیرا که تمامی جذب های حاصل شده توسط او از قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند ، بلایِ جانِ او میشود…
آری ، فرقی نمیکند که مومن باشی یا منافق یا اینکه مسلمان باشی یا کافر ، وقتی که خودکار را از بالا بیندازی ، به خاطر وجود قانون جاذبه به زمین میفتد و این یعنی که قانون برای همه عمل میکند منتها تفاوت در میزان برکتی است که از استفاده از آن اتفاق حاصل شده از قانون میبریم…
شخصی که منیت و خودبرتر بینی داشته باشد ، از قوانین علمِ کیمیا و فیزیک و… استفاده میکند و موشک میسازد و با آن به جنگُ و کشتار میپردازد ولی کسی که منِ الهی داشته باشد ، موشک میسازد جهت ارسال آن به فضا برای کشفِ ابعاد ناشناخته زمین در راستای خدمت به بشریت…
آری ، کسی که با منیت وارد مسیر قوانین الله شود جذب های او وسیله ای میشود برای شوآف کردن و نشان دادن به این و آن با این نیت که ببینید من برتر از شما هستم و من عالم هستم و شما نادان و… ؛ و این غرور او را همچون قارون وفرعون میکند و…
ولی اگر کسی پاک پاک پاک باشد از منیت و وارد این مسیر شود ، بهشت را به معنایِ فراتر از تصورش خواهد چشید ، بهشتی از جنسِ “کُن فَیَکُونُ”…
پس باید قدم اول را محکم برداشت و چه زیباست که وقتی این قدم را بر میداریم انگار آخرین قدم را هم برداشته ایم ، زیرا که…
هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡـَٔاخِرُ…
اوست که اول و آخر است…
[سوره الحدید 3]
اصلا وقتی که حُبابِ منِ جعلی ام را که همچون حجابی جلوی چشمانم است را بترکانم و به من حقیقی ام زنده و احیا شوم ، دیگر همه چیز دارم و… ، کافیست کمی در این آیه زیبای قرآنی غرق شویم…
وَفِیۤ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ؟؟!!
…و در درون خودتان ، آیا به چشمِ بصیرت نگاه نمیکنید؟؟!!
آنکس که تو را از دست داد ، چه چیزی را یافت؟! و آنکس که تو را یافت ، چه چیزی از دست داد؟! بى گمان، آن که به غیر تو رضایت داد ، محروم گشت و آن که جز تو را جُست ، زیان کرد.
واقعا نمیدانم که چگونه باید عمق معارفِ این فراز از دعای ایشان بیان شود که میفرمایند…
لَقَد خابَ مَن رَضِیَ دونَکَ بَدَلاً…
واژگان مناسبی برای ترجمه این عبارت پیدا نمیشود که نشان دهنده عمق معارفِ این فراز باشد ولی خب نشانه ای است تا کمی بیشتر به عمق آن برسیم و آن نشانه ، تفکر در سوال زیر است که…
چرا باید طلای خالص و عیاردار را رها کنم و سراغِ بَدَلیجات بروم؟؟
آری ، طلای خالص من همان من راستین است و بدلیجات من ، همان من جعلی و تقلبی است…
همین دیگه… ، به قول ملاصدرا…
مگر از زندگی چه می خواهید که در خداییِ خدا یافت نمی شود که به شیطان پناه می برید؟
پس با این اوصاف به کمپِ ترکِ اعتیادِ منِ تقلبی و جعلی ام میروم به شوق پاک شدن و توبه میکنم و به نادانیِ خود اعتراف میکنم که چقدر ساده لوح بودم که منی که همچون یک قطره آب بودم ، فکر میکردم میتوانستم روی پای خودم بایستم اما غافل بودم از این حقیقت که…
آفتاب ، قطره آب را نابود میکند و اثر آن را محو میکند گویا که هیچ وقت نبوده است ولی هیچ گاه نمیتواند اقیانوس را نابود و محو کند…
پس خودم را به اقیانوس میرسانم تا… ، به قول مولانای عزیز…
هین بِده ، ای قطره خود را این شَرَف
در کفِ دریا شُو ایمِن از تَلَف
آری ، تلاش میکنم تا وجود قطره گونه ام را در اقیانوس بیکران او محو و فانی کنم به شوق “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شدن
آری ، پس به نیستی خودم در پیشگاه پادشاه عالم اقرار میکنم و توبه میکنم و همچون حضرت علی علیه السلام اینگونه اظهار عجز میکنم که…
اى آقاى من اى آقاى من ، تو وجودی باقى و ماندگار هستی و من مخلوقى فانی و نابودشدنی و آیا در حقِ فانىِ نابود شدنى ؛ کسی جز ذاتِ باقىِ و ماندگار ترحّم خواهد کرد؟
بگذریم…
◇◇◇◇◇◇◇◇
خلاصه موعد رسیدن آن خبری که انتظارش را در اول مهر داشتم ، مصادف شد با چند روز بعد که شنیدن آن آرامشِ آمیخته با استرس مرا به شادی تبدیل کرد که ان شاءالله در مجالِ مناسب و به وقتش ذکر میکنم که داستان چی بود و چی شد و….
من سپاسگزارم بابتِ پیامِ یادآوری بخشی که برای من نوشتید که بسیار بسیار بسیار برای من ضروری بود مخصوصا در عرصه شرکِ خفی که به تعبیر حضرت محمد ، نفوذ آن به وجود ما ؛ همچون مورچه کوچولویی است که در دل تاریکی شب بروی یک سنگ سیاه راه میرود ، همینقدر مخفی و…
حال راه و چاره برای در امان بودن از آن چیست؟؟!!
عهه ، لفظ چاره به میان آمد… ، خب چه چاره ای بهتر از این مصرع مولانا که از زبان خداست به همه ما…
آنرا که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد
پس شایسته است که باز اقرار کنیم که خدایا ما بلد نیستم و نمیدانیم و تو میدانی ، لطفا راه و چاره را بگو…
مگر در لحظاتی که حضرت آدم مرتکب خطا شد و نمیدانست چه کند ، این خودِ خودِ خودِ خدا نبود که لقمه را در دهانش گذاشت و گفت اینگونه بگو که…
پس حضرت آدم ، کلماتی را از پروردگارش دریافت کرد و با آنها توبه کرد و خدا هم توبه او را پذیرفت…
[سوره البقره 37]
خب آیا این خدا توانایی این را ندارد که برای ما هم لقمه ای بگیرد و در دهانمان بگذارد تا طبق آنعملکنیم که از شرک خفی درامان باشیم؟؟؟!!!
پس شایسته است که این عبارت یوسف نبی را به جهت اظهار عاجز بودن به درگاه خدا ، در زیر لب زمزمه کنیم تا نسیم لطف و عنایتِ رحمت الهی بر وجود ما بخورد به امید اینکه از شرک خفی در امان باشیم…
به به ، چه زیبا ؛ این نسیم رحمت الهی بر هر که برخورد کند او را احیاء میکند و جانی دوباره به او میبخشد همچون زمینی که در فصلِ بهارِ بعد از زمستان احیا و سر سبز میشود
پس ما هم از خداوند رحمن و رحیم ، طلبِ نسیمِ رحمت خودِ خودِ خودش را میکنیم و اینقدر خود را تشنه دریافتِ رحمتِ حق میکنیم تا این در رحمت الهی باز شود و شستشو دهد ما را از غبارِ شرک نهان و آشکار که قطع به یقیق ما محتاجِ چنین عنایتی از جانب الله هستیم که اگر نباشد بیچاره ایم ، به تعبیر مولانا…
یک زمان از وی عنایت بَرکَند
عقلِ زیرک ابلهی ها می کند
و پناه میبریم از اینکه به اندازه یک پلک بر هم زدنی از او غافل شویم و دنبال نخود سیاه برویم و وارد فرکانسی شویم که از آنها به عنوان گمراهانی یاد میکند که در سوره حمد میخوانیم که “وَ لَا ٱلضَّاۤلِّینَ” و در قانون یا همان علمِ صوت و لحنِ زبانِ عربی ، این کلمه کشیده میشود تا تبدیل به یک مانترایِ قدرتمندی از جنس “وَ لَا ٱلضَّاااااالِّینَ” شود که با تمامِ قدرت چنین ارتعاشی را ساطع کند که…
خدایا ، ما را به راهِ کسانی که دنبالِ نخود سیاه رفته اند ، نفرست ؛ خلاصه حواست به ما باشه…
من سپاسگزارم از شما بابت این پیامی که برایم فرستادید تا مرور کنم آنچه را که نوشته ام ، خصوصا این چند خطی که وقتی آنها را خواندم کمی به فکر فرو رفتم و این حقیقت را به خود یادآور شویم که…
باید از منِ جعلی و تقلبی ای که برای خود ساخته ایم کوچ کنیم به همان من راستینی که اصالت دارد ، همان من با اصالتی که از همانجا آمده ایم ، به تعبیر مولانا…
زِ کجا آمده ای ، میدانی
زِ میانِ حرمِ سبحانی
(در صورت تمایل این غزل کوتاه مولانا را که بیت اولش را نوشتم ، بخوانید و در آن تفکر کنید و ببینید که…)
و اما آن جملاتی که به برکت پاسخ شما ، در کامنت منتشر شده ام دراول مهرماه 1402 مرور کردم و برایم تلنگری بود را دوباره مینویسم تا….
◇◇◇
خدایی که وقتی در شکم مادرم بوده ام و بدون اینکه از او بخواهم ، فراوان به من روزی داد و چشم و گوش و دست و… داد ؛ با خدای الانم که فرقی نکرده…
پس تفاوت در چیست؟؟؟
تفاوت در این است که اون موقع من تسلیم محض بودم و برای خدا خط و نشان نمیکشیدم ولی الان که کمی بزرگتر شده ام فکر میکنم برای خودم کسی شدم و به خدا میگم این کار را بکن و آن کار را نکن و…
و خبر ندارم که این خط و نشان کشیدنم برای خدا ، خودش نوعی شرک خفی است بدین صورت که خودم را قدرتی در برابر خدا میدانم و… ، به قول مولانا
این باید و آن باید از شرک خفی زاید
آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن
و تنها کار من این است در برابر مولای خودم عبد شوم و این “منِ دروغین” در درون خودم را بیندازم و با خدای راستین خودم یکی شوم ، به قول عطار…
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
وقتی که مثل موسی “فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ” شویم ، وارد “بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” میشویم و آن وادی یکی شدن من و خدای یگانه ای است که از روح خودش در من دمید و در آن لحظه در من تجلی میکند و برایم “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” میشود
اگر اینگونه شویم و این “منیت” را از درون خود خارج کنیم مثل یک شخص مرده که در دستان غسّال است ، تسلیم خدا میشویم و آن موقع خدا همه کار برای ما میکند…
اگر اینگونه شویم و قبل از روزِ مرگِ اصلی مان ، با اختیار خود در لحظه اکنون بمیریم و خود را در وجود خدا فانی کنیم ، در تاریخ ماندگار میشویم و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” میشویم ، مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشته و در روزگاری زندگی میکرده که اینترنت و شبکه اجتماعی نبوده ، ولی اکنون نامش در عالم ماندگار شده یا مثل مولانا و سعدی و حافظ که اشعارشان را در دیوارهای شهر و کتب درسی و…میبینیم
کافیست همین را باور کنیم و تلاش کنیم تا “منیت” را از درون خود خارج کنیم و وارد فضای یکتایی با خدا شویم…
◇◇◇
و اما حُسنِ ختامی بر این نوشته ، مطلبی باشد که شما در کامنت خود در مورد الگوبرداری از حضرت زینب نقل کردید که بسیار زیبا بود ولی یک مساله بسیار مهم در این زمینه وجود دارد که شما نسبت بدان آگاه بودید و این درحالی بود که کسانی که آنها را مخاطب قرار میدادید از آن غافل بودند و آن این است که…
وقتی در جمعِ کسانی که درگیر تعصب شده اند و از عظمتِ خویشتن غافلند و احساس لیاقتِ خود را خدشه دار کرده اند ؛ صحبت از الگوبرداری از افرادی همچون حضرت زینب و امام حسین و… میکنیم ؛ واکنش های شدیدی نشان میدهند از این قبیل که…
ما کجا و آنها کجا؟؟؟
ما سگِ کوی آنها هم نیستیم چه برسه به اینکه بخواهیم مثل آنها رفتار کنیم…
ما همین که بتوانیم کبوتر بارگاه آنها باشیم ، برای ماکافیست و…
و…
وقتی که حرف های این گروه را میشنویم و به خلوت خود میرویم تا با چاشنی تفکر آنها را آنالیز کنیم ؛ متوجه یک حقیقت زیبا از حضرت محمدی میشویم که پدربزرگ همه ی این بزرگواران بود و آن حقیقت این است که ایشان به میان مردم میرفتند و یادآور این نکته به آنها میشدند که…
ای محمد به آنها بگو که من بشری از جنس شما هستم و به من وحی میشود که…
[سوره فصلت 6] ؛ [سوره الکهف 110]
چقدر حقیقت های زیبا و آشکاری در این گفتارِ حضرت محمد نهفته است ؛ حقایقی که ما در اثر هم نشینی با انسان های فرکانس پایین و درگیرشدن به روزمرگی هایمان ، نسبت بدانها غافل بودیم ولی خب الان…. ، به تعبیر مولانای عزیز
دوستیِّ تو و از تو ناشِگِفت
حَمدَ لله عاقبت دستم گرفت
واقعا خدا را شکر که به برکت دوستی با حضرت محمدی که نور قرآن را از ملکوتِ خدا برای ما به ارمغان آورد ، آگاه شدیم و این حقیقتِ ناب را از اینکتاب آسمانی درک کردیم و…
حال که آگاه شدیم ، باید با استعانت از الله یکتا ؛ این آگاهی را وارد عرصه عمل کنیم تا الگوی مخرب گذشته را که میگفت “ما کجا و آنها کجا” را پاک کنیم و این الگویِ ذهنی را در ذهنِ خود تثبیت کنیم که…
اگر آنها توانستند ، ما هم میتوانیم زیرا که آنها هم بشری چون ما بودند…
اگر حضرت محمد توانست قلب خودش را همچون فرودگاهی برای حاملین وحیِ خداوند کند ، ما هم…(واضحه دیگه؟؟!!!)
به تعبیر مولانای عزیز…
بدران قَبایِ مَه را که زِ نورِ مصطفایی
اصلا میتوانیم بروی این عبارتِ قرآنی تفکر کنیم که خدا پیامبر را الگوی حسنه معرفی میکند تا متوجه شویم که این مطلبی که ذکر شد ، یکی از محکماتِ قرآن است که تا اکنون ما از آن غافل بوده ایم…
قطع به یقین در سیره و روش رسول خدا 《حضرت محمد》 ، برای شما الگویی نیکو وجود دارد…
[سوره اﻷحزاب 21]
واقعا چرا ما کمی تفکر نمیکنیم و پاسبانِ فضایِ ذهنِ خود نیستیم و هر چی گفتند را براحتی قبول میکنیم؟؟؟!!! به تعبیر قرآن…
أَفَلَا یَعۡقِلُونَ؟؟!!
آیا عقل خود را به کار نمیگیرید تا اندیشه کنید؟؟!!
[سوره یس 68]
در واقع حقیقت خیلی خیلی خیلی ساده است و پیچیدگی ندارد ولی به شرط اینکه دنبال نخود سیاه نباشیم…
خب چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است…
طلا میتواند الگویی برای طلا باشد ، طلا نمیتواند الگویی برای آهن باشد و به تعبیری دیگر ، برای سنجشِ عیار طلا از یک طلای تمام عیار استفاده میکنند و هیچ گاه سنجشِ طلا را با آهن گره نمیزنند…
پس در بحث الگوبرداری باید جنس ها یکی باشد…
اگر این بزرگوارانی که نامشان ذکر شد ، انسانهایی فضایی بودند ؛ نمیتوانستند الگویی برای ما باشند زیرا از جنس ما نیستند ، پس از این امر که قرآن حضرت محمد را انسانی مثل همه انسان ها و الگویی برای بشریت معرفی میکند ، به این نتیجه میرسیم که آنها هم انسان های بودند از جنس ما که با انجام یک سری اصول به جایگاه هایی والا رسیدند…
پس آنان ، افرادی هستند که ما باید از زندگی راستینِ آنان درس بگیریم و آموزه هایِ راستین و اصیلِ آنها را در زندگی خود بکار ببریم و از متشابهات زندگی آنها خودداری کنیم…
حال جای بسی تعجب است که چرا افرادی می آیند و این بزرگواران را مُردگانی میپندارند که سالیانی گذشته زندگی کردند و رفتند و تمام شدند!!!!!
اصلا بیخیال قرآن که آنها را زندگانی خطاب میکند که نزد پروردگارشان روزی میخورند…
کافیست کمی چشمانمان را در همین شرایط کنونی باز کنیم و در ثروت و دارایی حضرت رضایی تامل کنیم که ظاهرا در بین ما نیست ولی به برکتِ بِرَندی که از خود در 1400 سال پیش بجای گذاشت ، اینهمه کارخانه و زمین های کشاورزی و… را به عنوانِ داراییِ خود به رُخِ ما میکشد ، همان ثروتی که هم اکنون متولی آن نهادی است به اسم آستانِ قدس رضوی…
کافیست لحظاتی را در خلوتِ خود به تفکر بپردازیم و خود را مخاطب سوالاتی مشابه این سوالات قرار دهیم که…
آیا مُرده من هستم که در خرجُ و مخارجِ روزانه خودِ خودِ خودم مانده ام یا حضرت رضایی که روزانه 30 هزار نفر را مهمان سفره با کیفیت خودش میکند؟؟؟!!! (اگر اهل تحقیق باشیم ، متوجه میشویم که در مهانسرای حضرت رضا روزانه 30 هزار پُرس غذا در سه وعده صبحانه و نهار و شام ، توزیع میشود که این رقم در ایام ماه رمضان به بالای 100 هزار پرس هم میرسد)
آیا مُرده منم که در عرصه عشق و مودت با همسر و پدر و مادر و دوستانم ، دچار مشکل هستم یا حضرت رضایی که بوی خدا میدهد و این همه خاطرخواه دارد و…؟؟؟!!! ، به تعبیر مولانا…
هر کجا بوی خدا میآید
خلق بین بیسر و پا میآید
آیا مُرده منم که وام گیرنده از این و آن هستم و تا خرخره زیر قرض هستم یا حضرت رضایی که برای خودش یک کشور یک نفره است و وام دهنده است ، یک وام دهنده ی کلان که حتی به دولت ایران هم وام داده است؟؟؟!!!(خب اگر اهل تحقیق باشید متوجه میشوید که دولت ایران با این همه سرمایه نفتی و… در برهه ای از زمان از….)
آیا مُرده منم که….یا…..؟؟؟!!!
مسلما کسی که زرنگ باشد ، خود را مخاطبِ سوالاتی این چنینی قرار میدهد و از رفتن به حاشیه هایی مثل توسّل و شفاعت و… خودداری میکند و از این سوالات کَره ای میگیرد تا قوّت جان و روانش شود درمسیر هجرت به سمت فراوانی و ثروت بی حدُ و حساب
مثالی بزنم تا این پاراگراف بالا را زیباتر درک کنید…
روزگاری منم درگیر بحث و جدل با افرادی بودم که درخواست هایشان را از حضرت رضا درخواست میکردند ولی این بحث و جدل ها جز خستگی برایم چیزی نداشت…
استادی داشتم و به او مراجعه کردم و گفتم که چجوری میتوانم این افراد را قانع کنم که از خدایِ حضرت رضا بخواهند و…؟؟؟!!!
استادم با شدت هر چه تمامتر گفت که هرگز وارد این بحث ها نشو و خودت را خسته مکن ، بلکه بیا یک درس قشنگ و ثروت ساز از این اتفاق و سِکانس بگیر و خودت را تقویت کن در مسیر کسب ثروت…
گفتم یعنی چجوری؟؟!!
گفت بیا به ثروت حضرت رضا و مقبره این بزرگوار که پر از طلاکاری و نقره کاری است ، نگاه کن و غرق در این اندیشه شو که…
هر چه ثروتمندتر شوی به خدا نزدیکتر میشوی در حدی که تو را با خدا اشتباه میگیرند و این یعنی که ثروت تو را به خدا میرساند..
این جمله استاد عجیب به دلم نشست که
در حدی که تو را با خدا اشتباه میگیرند
وقتی که این را از زبانِ استادم شنیدم ، گفتم که آره خودِ خودِ خودشه و…
پس بیاییم از رفتن به حاشیه خودداری کنیم و با تمرکز بروی خودمان کار کنیم و سعی کنیم شاگرد زرنگی باشیم که از هر اتفاق و سکانس کَره میگیرد تا به نتایج زیباتری برسد و با زبانِ نتایج دعوت کننده انسانها به سوی الله باشد
خب بیاییم ، تفکر کنیم در همان سوالاتی که ذکر شد و یک سوال مهم دیگر با این عنوان که…
چرا من پدربزرگِ پدربزرگِ خودم را که در 300 سال قبل تر از من زندگی میکرده را نمیشناسم و اگر هم بشناسم در حد یک اسم است ولی من حضرت ابراهیمی را میشناسم که چندین هزار سال قبل تر از من زندگی میکرده و جُدا از شناختی که از نام او دارم ، درس هایِ زیبا از هم او آموخته ام؟؟؟!!!
خب واقعا چراااا؟؟ باید تفکر کنیم با چاشنی این بیت سعدی…
سعدیا مردِ نِکونام نَمیرد هرگز
مُرده آنَست که نامَش به نِکویی نَبَرند
باید تفکر کرد در انسان هایِ صالحی همچون حضرت ابراهیم و یوسف نبی و موسی کلیم الله و حضرت علی و فرزندان و نوادگانِ ایشان با چاشنیِ تامل در آموزه های سوره صافات که حاوی یک پیام مهم است و آن این است که بعد از ذکر نام حضرت نوح و ابراهیم و موسی و إِل یَاسِینَ ، از آنان تعریف و تمجید میکند با چنین عبارتی که…
(إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ)
همانا او از بندگان مومن ما هست
[سوره الصافات 81 ؛ ١١١ ؛ 122 ؛ 132]
ترجمه صحیح این آیه بسیار بسیار بسیار مهم هست که دراکثر ترجمه ها اشتباه نوشته شده است…
ترجمه غلط ، این است که مینویسند…
همانا او از بندگان مومن ما بود…
و ترجمه صحیح همان چیزی است که در ذیل آیه ذکر شد
فرق است بین بود و هست ، اگر خدا میخواست بگوید “بود” ؛ از واژه “کان” استفاده میکرد به این صورت که “إِنَّهُۥ 《کان》مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ” و این واژه در قواعدِ عربی جزو افعال ناقصه است و معنای گذشته میدهد ، یعنی همان بود
خب بنشینیم و کمی تفکر کنیم که چرا از واژه “هست” استفاده کرد و از واژه “بود” استفاده نکرد ، چرا گفت که حضرت ابراهیم از بندگان مومن خدا هست؟؟؟ ، مگر حضرت ابراهیم در چندین سال پیش به رحمت خدا نرفتند و کارشان تمام نشد؟؟!! خب پس باید اینچنین بگوید که حضرت ابراهیم از بندگان مومن خدا بود!!! ولی چرا نگفت؟؟؟!!!
مسلما در این سوالات و تفکر ، نشانه های بسیار زیبایی است برای کسانی که تفکری راستین و بدور از تعصب و حاشیه داشته باشند…
تفکر بدون تعصب و حاشیه ، یعنی اینکه فارغ شویم از مذهب و دینی که تااکنون آموخته ایم و به عنوان یک انسانی که خالی شده از آموخته های گذشته است ؛ میخواهیم در جست و جوی آموزه های راستین و اصیل توحیدی باشیم…
شاید همین واژه “هست”ِ موجود در آیه حکایت از این امر دارد که…
ما در فرکانسِ مُردگان زندگی میکنیم و نیاز به شوک داریم تا احیا و زنده شویم تا ببینیم که آنها زنده بودند و هستند و خواهند بود و در نزد پروردگارشان روزی میخورند و این مائیم که بویی از سرزمینی نبرده ایم که آنان در آن هستند و…
…وَأَرۡضࣰا لَّمۡ تَطَـُٔوهَا…
…و زمینِ دیگری که بر آن پا نگذاشته بودید…
[سوره اﻷحزاب ٢7]
شاید همان واژه “هست”ِ موجود در آیه حامل این پیام برای ما هست که اینقدر درگیر صداهای مختلف شده ایم که از شنیدن صدایی که احیابخش ما است ، غافل شده ایم ؛ همان صدایی که عطارِ نازنین در وصفش چنین میفرماید…
دوست یکدم نیست ، خاموش از سخن
گوش کو تا بِشنود آواز او؟
شاید من در فرکانسِ مردگان هستم و دنبال نخود سیاه هستم
شاید من فریبِ جریانِ خطیِ نوارِ قلبِ کالبدِ جسمانی و فیزیکیِ خودم را خورده ام که خطی صاف نیست و اینگونه خودم را زنده میپندارم ولی حقیقت این نیست که نیست بلکه باید کمی فراتر رویم و خود را متوجه این سوال کنیم که…
آیا جریانِ خطیِ موجود در نوارِ قلبِ کالبدِ روحانی و متافیزیکیِ من هم صاف هست یا…؟؟؟!!!
عهه ، یعنی ما قلبِ دیگری هم داریم؟!
لَهُمۡ قُلُوبࣱ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا
برای آنان قلب هایی است که با آنها تفقّه و اندیشه نمیکنند
[سوره اﻷعراف ١79]
عهه ، چه جالب…
تازه جالب تر اینجاست که میگه برای آنان قلب هایی است که…
خب میتوانست بگوید برای آنان قلبی است که…
چرا از واژه قلوب که جمع است و معنای قلب ها میدهد استفاده کرد؟؟؟!!! یعنی…؟؟؟!!! جای بسی تامل است ، بسی نه بلکه بسسسسسسییییییییی…
باشد که خدا توفیق دهد که سفری به عالم درونِ خودِ خودِ خودمان داشته باشیم تا به خود شناسیِ زیباتری برسیم که این خودشناسی مقدمه ای است بر خداشناسی ، به تعبیر حضرت علی علیه السلام…
من عرف نفسه ، فقد عرف ربّه
هر کس که خودش را بشناسد ، گویا که خدا را شناخته است…
باشد که خدا توفیق دهد که آموزه های اصیل و راستینِ توحیدی را بیاموزیم مثل همان اموزه هایِ راستین و اصیلِ عیسی مسیح…
عیسی مسیح بشری بود از جنسِ مردم که به عنوان رسولی از سمت خدا به سمتِ مردمِ زمانه خویش رفت…
وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِیۤ إِسۡرَ ٰۤءِیلَ…
او حامل یک پیام ناب از ملکوتِ خدا برای آنان بود ، یک پیام زیبا…
او با اذن الله برای آنان یک سری کارهای خداگونه کرد ، مثلا با استفاده از گِل شکلی از پرنده درست میکرد و در آن می دمید و آن را به پرنده ای واقعی تبدیل میکرد و بعد از چنین کاری ؛ تاکید میکرد که این کار با اذن الله انجام شد…
جریان تاریکی از روزنه همین کارهای خارق العاده عیسی مسیح وارد شد و این تلقین ها را به ذهن مردم کرد که…
ما کجا و عیسی کجا؟؟؟!!!
ما خاکِ پای عیسی هم نمیشویم؟؟!!
ما سگ کوی عیسی مسیح هم نیستیم؟؟؟!!!
و…
و اینگونه شد که خدا فراموش شد و خداپرستی تبدیل به عیسی پرستی شد
اما ، این وسط عده ای هم بودند که پیام ناب و ملکوتیِ عیسی مسیح را دریافتند که…
عیسی بشری بود از جنسِ ما و چنین کارهایی کرد ، ما هم از جنس عیسی هستیم ، یعنی ما هم میتوانیم؟؟؟!!!
آری ، آنها سوغاتی ملکوتی و ناب و راستینِ عیسی مسیح را دریافتند که…
ما از جنس شاه جهان هستیم و جوهرِ ما و فرمانروای کیهان یکی است و…
به تعبیر مولانای عزیز…
چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی…
پس بیاییم ما هم تفکر کنیم و ساده از کنار این حقیقتِ حضرتِ عیسی نگذریم با این توجیه که حضرت عیسی شخصی بود و در یک دروه ای آمد و تمام شد و رفت و حالا این وسط یک سری چیزها برای قومش گفت و…
بیاییم ساده از کنار این مساله نگذریم ، زیرا که در انتهایِ همان آیه ای که از کرامات عیسی گفت ، اینحقیقت ناب را به هر کسی که دنبال کننده آموزه های قرآن است ، میگوید و آن این است که…
ترجمه این ایه به زبان خودمانی مان اینگونه است که خداوند به ما میگوید که…
عزیزم ، تاکسی اینترنتی برایت گرفتم و الان اومده و دمِ در منتظرِ تو هست تا سوارش شوی و بیایی و در ملکوتِ من هم نشینِ صالحانی شوی که “وَ حَسُنَ أُولَائکَ رَفِیقࣰا” ولی متاسفانه تو نشستی و سرگرمِ تحلیلِ افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان هستی و…
واقعا نمیشه فقط 5 ستاره داد و رد شد و چند خطی تشکر نکرد،
خدا رو شکر میکنم که در مدار خواندن کامنت شما هستم، چقدر آگاهی چقدر دانش و چقدر نور الله در کامنت شما هست، چندین بار باید خونده شود تا بیشتر درک بشه، بی نهایت از شما سپاسگزارم که هستید و این آگاهی های ناب را با ما به اشتراک میگذارید.
به قول استاد،
عاشقتم، هر جا هستید درپناه خداوند سالم، شاد و ثروتمند و آخر عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشید.
زبانم قادر به بیان هیچ کلمه ای نیست. ازتون بابت همه آگاهیهای که در سایت در اختیار ما میذارید صمیمانه سپاسگزارم.
امروز غروب وقتی رسیدم خونه می خواستم نماز بخونم اما اینقدر خسته بودم گفتم برم اول یه کامنت عالی بخونم وانرژی بگیرم وبعد با حال عالی برم نماز بخونم .دوست نداشتم با احساس خستگی جسمانی مقابل خدا بایستم.
واز خدا هدایت خواستم بهم گفت برو به پروفایل آقای احمدی سربزن. راستش انتطار نداشتم کامنت جدید گداشته باشید وقتی دیدم اشکم در اومد. وقتی کامنت جدیدتون دیدم نخونده اونقدر انرزی گرفتم که رفتم سراغ نماز.
همون لحظه براتون کامنت نوشتم اما پاک شد والان دوباره اومدم ازتون تشکر کنم.
گاهی میگم اینجا کجاست؟
اگر اینجا بهشت نیست پس کجاست؟
اگر بهشته پس بهشت اصلی دیگه چیه……
گاهی برای سپاسگزاری از خدا فقط سکوت می کنم چون زبانم قادر به سپاسگزاری نیست….
والان دقیقا همین حسو دارم دوست دارم چند ساعتی تنها باشم وفقط سکوت کنم وبیندیشم و تامل کنم در این همه عظمت وقدرت خدا……..
سلام و درود الله قادر بر جناب احمدی عزیز البته ادب حکم میکنه استاد احمدی بزرگوار خطابتون کنم
استاد ببخش که من کوچک وارد درس بزرگ شما شدم بدون اینکه تکامل رو گذرودنده باشم
این رو بزارید روی حساب پررو بودن و عجول بودن بنده که خب از طبیعتمه و خودم رو سرزنش نمیکنم
استاد این سوال موقع خوندن قسمتی از کامنتتون برام پیش اومد (آخر کامنت کپی ش میکنم )،
چون خودم هر بار که میشینم خواسته هام رو مینویسم ته دلم اندوهی میشینه که چرا اصلا تووعه بنده داری برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو کی هستی که برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو از کجا میدونی صلاحت چیه…؟
ته دلم یکی میگه که وقتی چیزی از خدا میخوای یعنی راضی نیستی ؟؟؟ و این خودش ناشکریه
سوال بنده اینه بالاخره من از خدا مادیات و ثروت و روابط خوب رو بخواااام ؟ تجسمممم کنم ؟ تو دفترم بنویسم ؟
یا نه؛ فقط ازش بخوام من و تسلیم محض خودش کنه ؛ حقیقتا این دعا که من و عالم به
حقیقت جهان هستی و دیوانه و عاشق و شیدای خودش کنه همیشه ورد زبونم هست
اماااا
بعضی وقتها حتی تو ستاره قطبی خجالت میکشم خواسته های زمینی م رو بهش بگم
و فقط مینویسم خدایا شکرت برای همه چیز و قناعت میکنم به همین.
پیش خودم میگم مگه تو برای خدا چیکار کردی که خدا باید تو رو ثروتمند بی نیاز کنه
یه جوابایی میدم به خودم ولی قانع نمیشم
ممنون میشم اگر فرصت داشتید در حد سوادم برام بازش کنید که بفهمم تکلیفم چیه
این قسمت از کامنتتون رو که فرمودید
{ تفاوت در این است که اون موقع من تسلیم محض بودم و برای خدا خط و نشان نمیکشیدم ولی الان که کمی بزرگتر شده ام فکر میکنم برای خودم کسی شدم و به خدا میگم این کار را بکن و آن کار را نکن و…
و خبر ندارم که این خط و نشان کشیدنم برای خدا ، خودش نوعی شرک خفی است بدین صورت که خودم را قدرتی در برابر خدا میدانم و… ، به قول مولانا
این باید و آن باید از شرک خفی زاید
آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن }
پیشاپیش سپاسگزارم از اینکه وقت گرانبهاتون رو در اختیارم قرار دادید
و سپاس فراوان از استاد عباس منش بزرگ و بانو شایسته عزیز
… پروردگارا ، این را باطل و بیهوده نیافریدی ؛ پاک و منزهی تو از هر گونه عیبُ و نقص ، پس ما را از عذابِ آتش محفوظ دار*
[سوره آل عمران ١٩١]
سلام و درود بر پروین خانم ، دوستِ نازنین و بزرگوارم…
من بدون مقدمه سراغ اصل مطلب میروم ، اصلی که اگر درک شود و در زندگی تک تکِ ما فعال شود ؛ قادر است جوابگوی تمامی سوالات ما باشد…
مسلما همه ما در طول عمر خود اخبار گوش کرده ایم و شاهد چنین دیالوگی از زبان گوینده خبر بوده ایم که…
به خبری که هم اکنون به دستِ من رسید ، توجه فرمایید….
این دیالوگ برای ما باید بسیار بسیار بسیار الهام بخش باشد…
این دیالوگ از طریق یک هندزفری تعبیه شده درگوش گویندهِ خبر به او گفته میشود
آها ، پس پایِ یک هندزفری در میان است که میتواند نشانه ای بسیار زیبا باشد تا ما را به تفکر در این دو آیه قرآن سوق دهد که گنج های فراوانی در آنها نهفته است…
در زمین نشانه هایی است برای اهل یقین و در درونِ خودتان ؛ آیا با چشم بصیرت نگاه نمیکنید؟!
[سوره الذاریات ٢٠- ٢١]
خب پس کمی بیاندیشیم…
یک گوینده خبر از طریق یک هندزفریِ فیزیکی با اتاقِ فرمان در ارتباط است و…
آیا در وجودِ من هم یک هندزفری وجود دارد که از طریقِ آن با اتاق فرمانِ این عالم که کارگردان آن خداست ، در ارتباط باشم؟؟!!
جای بسی تامل و تفکر است ، بسی نه بلکه بسییییییییی
اگر کمی فکر کنیم متوجه میشویم که سنسوری در وجود همه ما تعبیه شده که خدا از طریق آن با ما سخن میگوید…
همان سنسوری که در وجودِ محمد با لفظ “قُل” سخن میگوید ، مثلا میگوید…
(قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ)
ای محمد اینگونه بگو که پناه میبرم به خدایِ شکافنده
[سوره الفلق 1]
همان سنسوری که خدا از طریق آن ، موسی را راهنمایی میکند و… مثلا به او میگوید…
ٱذهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ…
ای موسی به سمت فرعون برو…
[سوره طه 24]
همام سنسوری که در دقیقه 2 و ثانیه 9 فایلی بنام “رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم»” با استاد عباس منش سخن گفت و…(یعنی اونجا دیگه خیلی واضح واضح واضح بود که…)
همان سنسوری که وجودش را در کامنت دوستانمان در این سایت میبینیم…
مثلا در کامنت قبل تر از شما که متعلق به شخصی بنام سادات است چنین ذکر کرده که…
خدا بهم گفت…
خب مساله این است که…
این سنسورِ تعبیه شده در وجود پروین خانم چه جوابی برای این سوالِ ایشان دارد؟؟؟!!!
مسلما جواب او بهترین جواب است که از درونِ ایشان بلند میشود…
مثلا به ایشان میگوید که…
ای پروین ، اینجوری بخواه که…
ای پروین ، اینجوری تجسم کن که…
ای پرورین ، اینجوری بنویس که…
واضحه دیگه؟؟!!
کارگردانِ عالم بزرگترین و با کیفیت ترین ها را میگیوید زیرا که او “وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ” و در شان او نیست که…
قطع به یقین چیزهایی میگوید از این قبیل که…
ای پرورین ، خودت را در حالی تجسم کن که از آسمان برایت طلا میبارد و از زمین برایت چشمه های الماس میجوشد…
ای پرورین ، اینگونه…(واضحه دیگه؟!)
پس باید همه ما بکوشیم که این سنسور گمشده درونمان را احیا کنیم و چکاری بهتر از این که اینگونه شروع کنیم و بنویسیم که…
خدایا ، عمری همه جور صدایی را شنیدم الا صدای تو را و الان آمده ام که ساکن کوی تو شوم و به اندازه یک دَم و بازدم از تو و راهنمایی هایت غافل نباشیم ، لطفا مرا احیا کن…
آری ، به در خانه خدا میرویم و زنگ آن را میزنیم و اینقدر مینشینیم تا در باز شود ، زیرا که بالاخره این در بروی کسی که با حسنِ نیت به سویِ رب العالمین روی آورد باز میشود… ؛ به تعبیر مولانا…
باز گردد عاقبت این در بلی
رو نماید یارِ سیمین بر بلی
در باز میشود و خودِ خودِ خود کارگردان عالم می آید و ما را به تعمیرگاه خودش میبرد و این سنسور زنگارگرفته را شست و شو میدهد و…
همین دیگه …. ، همه چیز واضحه دیگه…
پس من شروع میکنم و در بدر دنبالِ این گمشده ی خود میگردم و این سخنِ حضرتِ علی علیه السلام را نصب العین خود قرار میدهم که…
عَجِبتُ لِمَن یَنشُدُ ضالَّتَهُ و قَد أضَلَّ نَفسَهُ فلا یَطلُبُها
در شگفتم از کسى که گمشده خود را مى جوید، امّا خویشتن را گم کرده و آن را نمى جوید
آری ، مینشینم و این سخن را سرلوحه خودم قرار میدهم و درمحتوای آن تفکر میکنم به شوقِ احیا شدنی مجدد… ، مثلا مینشینم و با تکیه بر این سخن زیبا تفکر میکنم در سوالاتی این چنینی…
چرا من در بدر دنبال شارژر گوشی خودم میگردم تا گوشی ام را شارژ کنم و بروم داخل اینستا و تلگرام و… ولی دربدر دنبال احیا این سنسور فراموش شده ام نیستم که نیستم؟؟!!!
چرا من دربدر دنبال……میروم ولی دنبال احیاکردن این سنسور فراموش شده ام نیستم؟؟؟!!!
همین دیگه…
به قول آن جمله معروف…
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
حسن ختامی بر این نوشته این خبر دست اولی باشد که هم اکنون و در حین نوشتن این نوشته اتفاق افتاد….
حقیقت امر این است که من سعی بر این دارم که اهل ذخیره برای روز مبادا نباشم و عمل کننده به این آگاهی مولانا باشم که میفرماید…
بخور آن را که رسیدت ، مَهِل از بَهر ذخیره
که تو بر جُویِ روانی ، چو بِخُوردی دگر آید
برای همین ، خرج میکنم و اهل پس انداز و ذخیره هم نیستم و برای خودم و همسرم هم میخرم و لذتش را میبریم و انصافا هم خداوند برای ما شاهکار میکند…
خلاصه کلام ، دیروز یک مقدار پول ته حسابم بود و روی آن حساب کرده بودم که آن را کنار بگذارم و زنگ بزنم به آرایشگرم و نوبتی برای صبح روز بعد که در واقع امروز صبح میشود بگیرم
خلاصه آمدم که زنگ بزنم که قبلش یکی از اقوامم زنگ زد و خلاصه مهمان ناخوانده ما شد و من با خودم گفتم که الخیر فی ما وقع و مهمان حبیب خداست و از این حرفا و آن موجودی ته حسابم را جهت پذیرایی از آن بزرگوارن کشیدم و تمام شد و رفت…
بعد از اینکه موجودی حسابم کم شد و مقدار آن کمتر از میزانی شد که می بایست صرف آرایشگاهم کنم ، خداوند گفت که خب عزیزم زنگ بزن نوبت بگیر…
حال از آنجایی که اولین باری بود که چنین حسی را تجربه میکردم ، من هم در جوابِ خدا با لحنی محترمانه گفتم که مگر نمیبینی که تمام شد و رفت و الان چجوری برم موهای سرم را اصلاح کنم؟؟!!
دوباره آن ندا گفت که زنگ بزن و خیالت جمع باشه ولی باز من مقاومت کردم…
ناگفته نماند که کمی هم به هم ریخته بودم و اعصابم داغون شده بود چونکه تا آن لحظه موجودی حسابم اینقدر ته نکشیده بود و…
در همین حین با حالتی عاجزانه که با احساس خوب بود به خدا گفتم که ببین خدایا من ایمانم ضعیفه و دارم اعتراف میکنم دیگه ، خلاصه یه کاری کن که قوی بشه
هیچی دیگه گذشت و امروز صبح شد که برای لحظاتِ سحر بلند شدم تا با خودم خلوت کنم و داشتم جوابی برای کامنت شما مینوشتم که یک پیامک واریز 10 میلیون تومانی برایم آمد ، آنهم از جایی که گمان نمیکردم…
من انتظار این را داشتم که در دو سه روز آینده پولی حساب شده به حسابم بیاید ولی خدا را شاهد میگیرم که انتظار نداشتم که این 10 میلیون تومانی که مدت ها بود از نهادی طلبکار بودم ، دقیقا در همین امروز صبحی به حسابم بیاید و یک درسِ عملی از اعتماد خدا برایم شود
هیچی دیگه ، سجده شکر لازمه البته بعد از ذکر استغفار…
حکایت استغفار همان سوره نصر…
(فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا)[سوره النصر 3]
در پناه الله یکتا غرق در فراوانی و رحمت و نور الله یکتا باشید…
استاد احمدی عزیز خیلی ممنون و سپاسگزارم از خداوند که اجازه دادند شما پاسخ بنده رو بدهید. خداوند کریم انشاالله کراماتی را نصیب جنابعالی کند که در مخیله ما هم نمیگنجد.
حقیقتا زمانی که داشتم سوال رو برای شما مینوشتم جوابها ها پشت سر هم بهم الهام میشد
ولی باز اون حس کنجکاوی و اینکه واقعا دوست داشتم از زبان شخصی چون شما هم بشنوم سوالم رو ارسال کردم .
الحمدالله الرب العالمین از زمانی که با این سایت الهی آشنا شدم
ارتباطم و به قول شما سنسورم کمییی فعال شده ولی خیلیییی تشنه تر هستم و نیاز به
پاکسازی بیشتری دارم
من قربون اون خدای مهربونم برم که هروقت روش تمرکز میکنم اشک از چشمانم جاری میش شدم مایه خنده و گاهی تمسخر همسر و بچه هام که میگن مامان همش جو گیر میشه و اشکش میاد
دیگه اونا نمیدونن من چه حسی دارم و چه ارتباطی با عشقم گرفتم .
در پناه خداوند یکتا باشید جناب احمدی عزیز
راستی اصلاح الهامی سر مبارکتون هم خیلیییی مبارک ….)))
ممنون که وقت گذاشتی و برامون درس ایمان و توحید و هدایت رو تکرار کردی
آفرین به این قلم روان و زیبایت
تحسینت میکنم برای نوشتن آیات و روایت و شعرهای مرتبط و زیبا
چقدر عالی طنز شیرینی رو در کلامت جاری میکنی
لذت بردم
حظ کردم
چه خوب گفتی که از خود خدا بخواهیم که این گیرنده هدایت رو فعال و تقویتش بکنه
اتفاقا این روزها به این قضیه فکر میکردم که چطور میتونم هدایت الهی رو درک کنم
چون طبق قانون همیشه ما در حال هدایتیم و فقط باید بتونیم درکش بکنیم و متوجهش بشیم.
همین دیشب مهمون داشتم و داشتم کباب روی منقل درست میکردم با خودم گفتم بیام از خدا برای کباب کردن کمک بخوام، برای همین پلن خودم رو گذاشتم کنار و گفتم خب خدا تو بهم بگو، گوش قلبم رو تیز کردم و هدایتها اومد، میگفت الان سیخ ها رو بچرخون، ذغالشو زیاد کن، الان باد بزن، دیگه باد نزن، الان سس رومالش رو بزن اون سیخ رو بردار آماده هست، این سیخ رو دوباره بزار رو منقل و من هم مو به مو انجام دادم و خلاصه در نهایت یه کباب مشتی که رنگ خدایی گرفته بود درست شد که خیلی هم خوشمزه شد( به امید روزی که با بچه های سایت و استاد با هم دور هم جمع بشیم و منم یه کباب هدایتی براتون بزنم)
به نظرم استفاده از هدایت منطقی ترین کار دنیاست و هر روشی بدون استفاده از هدایت الهی نتیجه دلچسبی نخواهد داشت و انسان زرنگ کسی هست که همه کارهاشو به وسیله هدایت انجام بده.
خب چه کاریه ،وقتی یکی هست که رایگان و با عشق همه کارها رو با بهترین و راحت ترین صورت بهت میگه، حالا من بیام روی خودم یا دیگران حساب کنم، معلومه که آدم عاقل راه اول رو انتخاب میکنه.
راستش من یه سخنرانی از شیخ حسین انصاریان دیدم که میگفت یه بنده رومیبردن به جهنم درحالی که داشته به خدا میگفته من این همه اعمال خوب داشتم برا چی منو میفرستی جهنم . خدا بهش میگه عمل خوب انجام میدادی ولی امیدی به من نداشتی که پاداشی بهت بدم
راستش من الان اینجوریم خدارو دوست دارم باهاش حرف میزنم باهاش دوستم رفیقمه ولی دلم ازش گرفته من نمیخوام اینجوری باشم نمیدونم چیکار کنم
میگم خدا دلم ازت بگیره میدونم تو ناراحت نمیشی میدونم محکمتر دستمو میگیری محکمتر بغلم میکنی و منو میبخشی میدونم دوستم داری ولی خدا این دل غمگینمو چکار کنم این اشک چشممو چکار کنم تو عاشق منی اختیار این دل گرفته م به دست توعه خدایا تو خیلی صبوری در حالی که من مثل تو صبور نیستم خدا جونم یه جوری حرف بزن من بفهمم خدایا چجوری بهت اعتماد صددرصد پیدا کنم چطوری باورت کنم درحالی که من میخوام همون لحظه جوابمو بدی ولی تو خیلی طولش میدی من یه انسانم من مثل توصبور نیستم غیر تو هیچکس هم ندارم و واقعا هم ندارم
آقای احمدی چطوری به خدا اعتماد صددرصدی پیدا کنم چطوری باورش کنم این دوست و رفیق و پدر و مادرم رو بعضی وقتا طاقتم از دست میره و اعتمادمو بهش از دست میدم چکار کنم
اول از همه سپاسگزار لطف و محبت شما نسبت به نوشته هایم هستم که اعتبارهمه اینها به هوش برتری برمیگردد که اگر به اندازه یک پلک بر هم زدن مرا به حال خودم رها کند و از فرکانس عنایت خویش دور کند ، نابودِ نابودِ نابود میشوم….
وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ
وتوفیق من جز به خدا نیست.[آیه 88 سوره هود]
و به تعبیر مولانای عزیز…
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بی عنایاتِ خدا ، هیچیم هیچ
کامنت شما را که خواندم کاملا درک کردم که چه لحظاتی را تجربه کرده اید و میکنید ، اصلا این مساله ای که در کامنت خود ذکر کردید برای همه انسان ها اتفاق می افتد ، منتها برای یکی بیشتر و برای یکی کمتر…
حال مساله این است که چرا خدای بخشنده و مهربان ، لحظاتی را برای برخی از بندگانش تعبیه میکند که در آن لحظات احساس میشود که خدا او را از درگاه خود رانده است؟؟؟
خب طبیعتا حکمتی زیبا در پشت این اتفاق نهفته است که در آن لحظات از آن بی خبریم ولی مسلما در آینده ای نزدیک متوجه آن میشویم ، به تعبیر پروین اعتصامی در آن شعر معروف که استاد عباس منش هم به برکت آن شعر یک فایل14دقیقه ای زیبا با عنوان “«الخیر فی ما وقع» ، در شعر پروین” ؛ آماده کرده اند…
هر بلائی کز تو آید ، رحمتی است
هر که را فقری دهی ، آن دولتی است
و در چند بیت جلوتر بیتی را می آورند که عجییییب…
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
{این شعر پروین اعتصامی عجیب بوی خدا را میدهد ، در صورت تمایل آن را بخوانید و تکرار کنید و…}
حال سؤال بعدی این است که نسخه درمانی برای چنین مساله ای چیست؟
یک نسخه بسیار بسیار بسیار زیبا در این عرصه وجود دارد که برای شروع بهتر است از این غزل الهی مولانا استفاده کنیم ، غزلی که شروعش با این بیت زیبا است…
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
چقدر من این غزل مولانا را دوست دارم و تکرار کردنش برایم حکم یک قرص آرامبخشی را دارد که از داروخانه ای تهیه شده که آدرس آن در “فِی کِتَابٍ مَکْنُون”ی است که “لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”…
پس نسخه همان احساس امیدواری به پادشاه عالم است ، امیدی که با چاشنی صبر همراه باشد و ما را از در خانه خدا جُدا نکند تا بتوانیم دستور“ثُمَّ اسْتَقَامُوا” الله یکتا را اجرا کنیم و لایق گشایشی شویم از جنسِ “تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ…” ، به تعبیر مولانای عزیز…
جهتِ تو زِ فلک آمدهاند
خوبرویان خوشِ پنهانی
آری ، اگر در آن لحظاتی که کمی دچار گرفتگی میشویم استقامت بورزیم و امید خود را با چاشنی یک صبر زیبا حفظ کنیم لایقِ گشایش میشویم ، گشایشی از جنسِ این بیت زیبای مولانا…
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
زِ پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
آری ، حکایت امید است ، همان کلمه ای که شما هم آنرا در کامنت خود ذکر کردید…
امید چهارحرف بیشتر ندارد ولی در پشت این لفظ معنایی عمیق نهفته است ، معنا نه بلکه معناااااااااااا….
حکایت امید به الله یکتا…
وقتی که درمقوله امید به پادشاهِ عالم تفکر میکنم غرق در احساس خوب میشوم و وقتی که این تفکر با چاشنی داستان قرآنی ساحران فرعون همراه باشد ، چنان غرق در حال خوب میشوم که نمیتوانم آنرا وصف کنم (در ادامه کامنت به این داستان زیبا اشاره میکنم)
بهتر است برای تفکر در مقوله امید از این سوال شروع کنیم که معمولا مخاطب آن ثروتمندان هستند با این عنوان که…
ببخشید ، سرمایه شما چقدر است؟؟؟
حال کافیست خود را ثروتمندی تجسم کنیم که توسط عده ای زیادی خبرنگارِ قلم به دست احاطه شده ایم و مخاطب این سوال واقع شدیم و میخواهیم جواب دهیم…
خب طبیعتا اکثریت ما بعد از ذکر نام الله و یک شکرگزاری ساده شروع میکنیم به شمردن سرمایه هایمان که مثلا من100هکتار زمین زراعی دارم که در آنها خیارسبز کشت میکنم ،10 عدد پسر قوی و توانمند و15 عدد دختر هنرمند دارم که از هرانگشتشان هزارتا هنر میبارد ، 888 هزار میلیارد تومان سرمایه در بانک دارم و….
خب مسلما اکثریت ما چنین جوابی میدهیم و به خیال خود جواب زیبایی هم دادیم ولی مسلما میتوانستیم که جوابی زیباتر و شایسته تر دهیم…
عهه ، خب من اولش نام الله را بردم و یک شکرگزاری ساده هم کردم ، دیگه چجورررری بگم؟؟؟
کافیست کمی در باور و اندیشه زیبای یکی از ثروتمندان تاریخ که حضرت علی علیه السلام است ؛ تفکر کنیم تا بفهمیم که چگونه میتوانیم جوابی شایسته تر به این سوال بدهیم و رسم ادب را به شایستگی هر چه تمامتر در برابر پادشاه عالم ، ادا کنیم…
قبل از ذکر آن باور و اندیشه این بزرگمرد لازم است که در مورد دارایی و ثروت این انسان ثروتمند تاریخ بگویم که به برکت موضوع پایان نامه ام که با محوریت “ثروت و معنویت” بود ، بدنبال مستنداتی از زندگی بزرگوارانی چون حضرت علی علیه السلام وفرزندان ایشان بودم که به مدد الله یکتا به مستندانی تاریخی برخورد کردم و غرق در تعجب شدم از چیزهایی که تا آن لحظه شنیده بودم و چیزهایی که با چشم خودم دیدم و…
خب طبیعتا اینجا مجال نگارش آن مستندات نیست ولی در صورت تمایل اگر دوست داشته باشید که در گوشه ای از ثروت ایشان تحقیق کنید میتوانید واژه “آبار علی” را در حضرت آیه الله گوگل سرچ کنید و ببینید و بخوانید و تحقیق کنید و تفکر کنید و…{آبار علی منطقه ای در هشت کیلومتری جنوب مدینه است که…}
خب همه این ها را از این مردِ ثروتمند گفتم تا به اینجا برسم که این مرد در عاشقانه اش با پادشاه عالم در دعای کمیل ، سرمایه و دارایی خودش را چگونه معرفی میکند….
یَا سَرِیعَ الرِّضَا ؛ اغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إِلا الدُّعَاءَ
ای کسی که زود راضی میشوی ؛ بیامرز کسی را که تنها مُلک و دارایی اش ، دعا به آستان توست
آری ، ملک و دارایی او دعا است ، دعا به آستان کسی که همواره همراه اوست و عاشقانه منتظر این است که از او طلب کند ، زیرا که خودِ خودِ خودِ خودش دستور داده است که…
وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ…
پروردگار شما گفته است که مرا بخوانید تا دعاى شما را اجابت کنم.[آیه 60 سوره غافر]
و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند ، بگو که من نزدیکم و دعاىِ دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم…[آیه 186 سوره بقره]
حال این بزرگمرد در ادامه عاشقانه اش در دعای کمیل چنین مطلبی را در برابر پادشاه عالم مطرح میکند که اوج اوج اوج فروتنی در برابر اوست و اگر غرق در تفکر در آن شویم به جاهای بسیار زیبا کشیده خواهیم شد…
ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ
ای پادشاه عالم ، رحم کن بر کسی که سرمایه اش امید به خودت است.
همین دیگه ، در زبان عربی واژه ” رَأْسُ مَال” که به معنای سرمایه است برای میزان دارایی هر شخص بکار میرود و…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
شاید بخاطر شنیده هایی که تاکنون داشته ایم ، درک این مساله برای ما کمی سخت باشد که آخه یعنی چی که سرمایه انسان امید به الله است نه آن پول و زمین و فرزند و… ولی کافیست کمی در این مثال بسیار ساده و راهگشا تامل کنیم تا زیباتر درک کنیم…
کافیست دو فردِ تریلیاردر را در نظر بگیریم که یکی از آنها به سرمایه های مالی خود مینازد و دیگری به تنها سرمایه خودش که امید به الله است ، حال فرض کنیم که دزدی می آید و همه سرمایه این دو نفر را به غارت میبرد… ، حال سوال این است که کدام یک از این دو نفر براحتی هر چه تمامتر ، میتواند آن چیزهایی را که داشته دوباره از نو بسازند؟؟؟
مساله خیلی واضح است…
شاید الان کمی بهتر این مساله را درک کنیم که چرا خداوند یکی از بزرگترین گناهان کبیره را ناامیدی از درگاهش ، معرفی کرد؟؟؟… ، به تعبیر حضرت صادق علیه السلام که با استناد به آیه زیر ؛ یکی از بزرگترین گناهان کبیره را ناامیدی از رحمت الله میدانند…
و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران ، از رحمت خدا مأیوس مىشوند.[آیه 87 سوره یوسف]
شاید الان کمی بهتر، ازاین توطئه جریان تاریکی باخبر شویم که میخواهد امید را از وجود انسان های ساکن این سیاره خاکی بگیرد و آنها را به سمت کمبود و غر زدن و نخود سیاه بفرستد و… ، زیرا اگر امید در وجود کسی بمیرد دیگر…
…وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ
… و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت.[آیه 17 سوره اعراف]
ولی از طرفی دیگر خدایی که خودش را “تَوَّابٌ رَحِیمٌ” و “هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ” میکند با یک فراخوان عمومی زیبا ، امید را در دل بندگانش احیا میکند و با ندای “هر آنچه هستی باز آ” ، آنها را به سمت خود فرا میخواند.
بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید ، از رحمت خدا نومید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد که او خود آمرزندهِ مهربان است.[آیه 53 سوره زمر]
همین دیگه
سرمایه اصلی ما همان امید به الله مهربان است و حقیقتا خسارت محض آن است که او را فراموش کنیم و به غیر او دلخوش کنیم…
پس شایسته است که در جواب آن سوالی که میپرسد “ببخشید ، سرمایه شما چقدر است؟” با ذکر یک مقدمه ای زیبا در وصف حال امید داشتن به پادشاه عالم ، کمی زیباتر پادشاه عالم را یاد کنیم وسرمایه اصلی خود را امید به او عنوان کنیم و در انتها بگوییم که برکت وجود چنین سرمایه ای بود که به چنین موهبت ها و سرمایه هایی در عرصه مالی و املاک و…رسیده ام.
آری ، کسی که سرمایه خود را امید به الله قرار میدهد همچون کوهی استوار میشود که هیچ زلزله ای او را تحت الشعاع خویش قرار نمیدهد ولی کسی که خدا را فراموش میکند و سرمایه خود را میزان داریی بانکی اش میداند در برابر شنیدن خبر افزایش قیمت خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان چنان…(واضحه دیگه؟؟)
وقتی که سرمایه ما امید به پادشاه عالم باشد نگاهمان به سمت جیب خدا میرود و رؤیاهایمان را بر اساس جیب خدا انتخاب میکنیم ، رؤیاهایی که اگر آنها را برای دیگرانی که بویی از حقیقت نبرده اند ، تعریف کنیم ما را همچون دیوانه ای توهم زده خطاب میکنند ولی آنها غافلند از گنجی که ما به پشتوانه آن صحبت میکنیم و… ، به قول نظامی
آن کس که زِ شهر آشنایی است
داند که مَتاعِ ما کجایی است
ووقتی که نگاهمان به جیب خودمان باشد ، رؤیایمان میشود خرید نیم کیلو خیارسبز برای صرف یک صبحانه با پنیر(البته بدون گردو)…
همین دیگه ، مساله خیلی واضح است…
و اما آن داستان زیبا ودیوانه کننده ساحران فرعون که گره خورده با امید است…
این داستان زیبا بر گرفته شده از سخنی از حضرت علی علیه السلام است که من آن را با زبان عامیانه خودمان بیان میکنیم ، یک سخن زیبا با چاشنی قرآن که هدف از چنین سخنی این بوده است که با تفکر در آن همواره در بالاترین فرکانس امید باشیم…
ایشان سخنی ناب و گهربار دارند که مستند به قرآن است که شروعش با این عبارت است…
کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو
به آنچه امیدش را ندارى امیدوارتر باش از آنچه که بدان امید دارى.
عه چی شد؟؟؟ به چیزی که امیدی به آن ندارم امیدوارتر باشم؟؟؟ خب یعنی چی؟؟؟
باید کمی تفکر کرد با چاشنی قرآن…
همه ما داستان موسی را در قرآن خوانده ایم که اودر دل تاریکی شب ، نوری را میبنید و به امید اینکه آتش است به سمت آن میرود تا با آن به نزد خانواده اش برگردد و گرما بخش اهل و عیالش شود ولی وقتی که به سمت خانواده اش برمیگردد با درجه ی پیامبر برمیگردد و این در حالی است که او حتی یک سر سوزن هم امیدی به این نداشت که به درجه پیامبری برسد…
«دوست داشتم با تکیه بر این آموزه قرآنی این مطلب را متذکر شوم که بهتر است در موقع خداحافظی با اهل خانواده برای رفتن به بیرون منزل جهت انجام یک سری کارهایی که امید به انجامش داریم ، این بخش از داستان حضرت موسی گوشه ذهنمان باشد تا هموراه در بالاترین فرکانس امید باشیم ، مثلا لیلی خانم کرمی به امید خریدن سیصد کیلو خیارسبز از اهل خانه خداحافظی میکند و به میوه فروشی محله میرود ولی وقتی که به خانه برمیگردد با یک خبر بسیار بسیار بسیار خوشحال کننده برمیگردد و…»
همه ما داستان بلقیس خانم که ملکه سبا بود را در قرآن خوانده ایم که به نزد سلیمان نبی میرود تا یک مذاکراتی صلح آمیز در چهارچوب قلمروهای حکمرانی خویش ، با او داشته باشند ولی وقتی بر او وارد میشود ، مسلمان میشود و به آیین یکتاپرستی روی می آورد
نکته در اینجاست که او به امید مذاکره رفت و هیچ امیدی به این نداشت که تغییر دین و آیین بدهد ولی دیگه شد تا داستانی برای ما شود که بفهمیم که همواره به آنچه که امیدش را نداریم ، امیدوار تر باشیم.
و اما داستان ساحران فرعون که عجیب با روح و روان من بازی میکند…
آنها در شب قبل از روزیکه بخواهند در آن جلسه تدارک دیده شده توسط فرعون برای شکست دادن موسی حاضر شوند به این امید خوابیدند که فردا صبح میرویم و موسی را شکست میدهیم ویک ارتقاء شغلی توپِ توپ از دستانِ فرعون دریافت میکنیم و طبیعتا صبحشان را هم با این امید آغاز کردند ولی چه شد…
به چنان درجه ای از ایمان رسیدند که ایمانشان در برابر تهدیدهای وحشیانه فرعون هم متزلزل نشد که نشد و…
عه چی شد این وسط؟؟؟ آنها رفته بودند به امید شکست موسی و سربلند کردن فرعون و دریافت ارتقاء شغلی و اصلا امیدی هم نداشتند که به درجه ایمانی برسند که حاضر شوند در برابر تهدید وحشیانه فرعون بگویند ما را بکش ما دیگه از تو نمیترسیم و…
قَالُوا لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.[آیه 50 سوره شعراء] {امیدوارم این داستان زیبا را در قرآن بخوانید}
همین دیگه ، برای آنهایی که به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه که روزگاری دراز نعمت های خدا را میخوردند و بر علیه خدا تبلیغ ضد خدایی میکردند ، شد ؛ حالا برای کسانی که در طول عمرشان حداقل یک “الهی به امید تو”ِ زبانیِ ساده گفته اند چه میشود؟؟؟ به تعبیر مولانا که از زبان خدا میگوید…
ز خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟
که از کمالِ کرم ، دستگیرِ اغیارم
باشد که این آموزه قرآنی از داستان ساحران فرعون برای همه ما پیام آور این نکته باشد که خدا قادر است که ما را از فرش به عرش ببرد به شرط اینکه باور کنیم که وقتی خدا برای آنان چنین کاری کرد برای ما هم میکند…
پس شایسته است روز خود را با این ذکر مقدس و چشمک زدنی به سمت به آسمان شروع کنیم که…
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ الهی به امید تو
و حکایت آن چشمکی که به آسمان میزنیم این است که به خدا میگویم که…
خدایا تو با ساحران فرعونی که روزشان را با این نیت شروع کردند که بروند و بر علیه تو کار کنند ، اینگونه رفتار کردی ؛ حالا با منی که به روزم را با امید به تو شروع کردم چه میکنی؟؟؟
به به…، هر روز بهتر از دیروز ، هر لحظه بهتر از لحظه قبل و…
خدایا شکرت بابت این اگاهی ها
باشد که خود خود خودت این توفیق را به ما بدهی که عمل کننده به همین آگاهی ساده باشیم که روزمان را با یاد و امید به خودت شروع کنیم ، زیرا که انجام همین کار هم توفیقی از جانب توست برای مایی که فقیرِ فقیرِ فقیر به هر خیر ورحمتی از سمت تو هستیم…، به تعبیر مولانا
{لا شیم همان مخفف لا شیء است به این معنا که ما در برابر پادشاه عالم هیچ هیچ هیچیم}
مجددا سپاسگزارم از شما لیلی خانم بزرگوار و از خداوند متعال هم سپاسگزارم که این توفیق را به من عطا کرد که نویسنده این آگاهی ها برای بنده خوبش لیلی خانم و دیگر عزیزانِ نازنینی باشم که در مدار خواندن این نوشته هستند…
حقیقتش تو ذهن من کامنت های شما مساوی شده با کامنت های یاد گرفتن تسلیم بودن, هروقت نشستم پاش گریم گرفته, دیگه از تحسین گذشته واقعا داشتن همچین روح لطیفی رو از خدا خواستارم
چندوقت پیش جلسات وابستگی رو گوش میکردم و کم کم همه ی زندگیم جلوی چشمام مرور شد که دیدم هیییچ وقت هیچ کس جز خدا تو هیچ زمینه ای نتونسته بهم کمک کنه
کدوم دکتری کدوم کتابی کدوم غذایی کدوم …. تونسته به کسی سلامتی بده؟ دیدم ادمهایی که هر روزه برا دردهاشون میرن بهترین دکترها و روزها تو صف و اخرشم خوب نمیشن و هر روز بدتر, من ندیدم هنوز کسی با دکتر رفتن خوب بشه! تازه اینها دردهای قابل تحمله, دردهای بزرگو که دیگه میگن فقط معجزه البته اونم بعد کلی دوا درمون
فکر کردن بهش مو به تن ادم سیخ میکنه که پس این همه دکتر الکیه؟ میشه همه سالم باشند؟ نه نمیشه چون همه سلامتی رو تو خدا ندیدند, گفتیم فلان دکتر, فلان داروی خارجی, فلان …..
یادمه بچه که بودم رفته بودیم مشهد و یکدفعه یکی داد زد و گفتن شفا گرفته از پنحره فولاد, فلج بود ولی به لطف خدا شفا گرفت, اون موقع هم کسی نگفت خدا گفتن اون فلزات پنجره و اون دستمال سبزه و عنایت امام, چرا هیچوقت هیچ کس نگفت خدا!!! به چشم دیدم وقتی تو هر زمینه ای فقط منبعو خدا دیدم بی نیازم کرد از غیر ,از دکتر, دوا, غدای خاص, مولتی ویتامین , انرژی زا و… یه جوری ادمو بی نیاز میکنه که صبح میری کوه عصر دوچرخه بقیه تایم هم درس میخونی و حتی ظهر یه چرت کوتاه هم نمیزنی, من خیلییییی وابسته بودم به هرشب قرص سردرد,مربی باشگاه برای رژیم دادن, انواع و اقسام مولتی ویتامین های خارجی برای التماس کردن به پوست و موهام , تایم غذا و خوردن دمنوشهای طب سنتی, روزی چقد پروتئین و…… اصلا وحشت میکنم که چطووور بدون هیچی خدا منو بی نیازم کرد از هر چیز بیرونی, واقعا بدون هیچی! اغراق نیست چون هیچ کدوم اینا چندساله نیستند
کاش میتونستم تو ثروت هم به این مرحله برسم ولی هنوز طعم یک میلیارد هم نچشیدم چه برسه به صد میلیارد ولی همه ی اینارو گفتم که بگیم اصلا بدون امید به خدا کجا میشه رفت؟ چیکار میشه کرد؟ به کی میشه متوسل شد؟ به خودم؟ درس هایی که خوندم؟ به پدرم؟ پولم؟ رییس جمهورم؟ به چی میشه امید داشت
هروقت میخوام به خودم یاداوری کنم اگه خدا نباشه هیچی نمیتونه یه لحظه هم بهم کمک کنه میگم فکر کن داری میری یه شهر دیگه تو بیابونای نزدیک اصفهانی که خلوتم هست, زمستونه و ماشینت خاموش میشه و بخاطر وسط جاده بودن انتن هم نداری ,دم غروبه و صدای حیوونها هم ممکنه از کوههای اطراف جاده بیاد ! الله اکبر
کی میتونه این وسط به من کمک کنه؟! کی اصلا میتونه جلوی این اتفاقو بگیره؟
خودمو همینقدر مستاصل میسپارم, چاره ای جز امید نیست
کامنت های شما خیلی الهیه ,واقعا ازتون سپاسگزارم که برامون می نویسید
از طریق ایمیل کامنت آقای احمدی، هدایت شدم به کامنت شما، و علی رغم اینکه جناب احمدی مثل همیشه، با قلم زیبا و تاثیرگذارشون پاسخ سوال شما رو داده بودن، قلبم بهم گفت که من هم بنویسم.
اولین چیزی که با خوندن کامنتتون توی ذهنم اومد این بود که:
خب اگه اینا رو از خدا نخوایم، از کی بخوایم پس؟!
مگر کسه دیگه ای هم هست که بتونه خواسته های من رو اجابت کنه؟؟!!
یا نکنه اصلا درخواست کردن و خواسته داشتن، چیز خوبی نیست و ما فکر میکنیم بنده خوب، بنده ای که هیچ درخواستی نداشته باشه و به هر چه داره قانع باشه؟
وقتی داشتم اینارو توی ذهنم مرور میکردم، یه بخشی از آیه ای توی ذهنم مرور شد که میفرماید:
بر شما گناهی نیست که از فضل و روزی پروردگارتان بطلبید….
آیه اش رو که سرچ کردم، متوجه شدم که همراه با آیه هایی که درمورد انجام مراسم حج ذکر شده و خیلی از مترجمها، توی پرانتز ذکر کردن که «در زمان مراسم حج، گناهی نداره که تجارت کنید و….».
بر شما گناهی نیست که [در ایام حج] از پروردگارتان [به وسیله تجارت و داد و ستد] فضل و روزی و منافع مادی بطلبید. و هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعر الحرام یاد کنید. [آری] او را یاد کنید همان گونه که شما را هدایت کرد. و همانا شما پیش از این از گمراهان بودید.
آیه های زیاد دیگه ای هست که بارها ذکر شده که از فضل خدا بجویید و حتی اگر منظور این آیه در زمان حج باشه، این هم نشون میده که حتی زمانی که افراد دقیقا به قصد عبادت و زیارت خانه خدا رفته باشن هم، خود خدا داره اجازه تجارت و داد و ستد و جستجوی روزی رو بهشون میده…
چند آیه که دیگه رو سرچ کردم که براتون کپی میکنم…. فقط لطفا به کلمات پایانی آیات دقت کنید:
و اوست که دریا را رام و مسخّر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید، و زینتی را که می پوشید از آن بیرون آورید و در آن کشتی ها را می بینی که آب را می شکافند [تا شما را برای حمل کالا، تجارت و داد و ستد جابجا کنند] و برای اینکه از فضل واحسان خدا طلب کنید، و [در نهایت] به سپاس گزاری خدا برخیزید.
و از نشانه هاى او این است که بادهاى بشارت آور را مى فرستد تا بخشى از رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتى به فرمانش روان گردد و تا از فضل او [روزى] بجویید و امید که سپاسگزارى کنید.
و دو دریا یکسان نیستند. این یک شیرین تشنگى زدا [و] نوشیدنش گواراست و آن یک شور تلخ مزه است، و از هر یک گوشتى تازه مى خورید و زیورى که آن را بر خود مى پوشید بیرون مى آورید و کشتى را در آن موجشکاف مى بینى تا از فضل او جستجو کنید و امید که سپاس بگزارید
هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا راه یابند
اصلا چرا خدا خودش رو اجابت کننده معرفی کرده، اگر قرار بود ما هیچ درخواستی مطرح نکنیم؟؟؟
دوست دارم به این سوال فکر کنید:
اگر قرار نبوده که ما از خدا درخواستی داشته باشیم، صفاتی مثل وهاب و بخشنده و اجابت کننده و رزاق بودن، چجوری باید به فعلیت دربیان؟
و خداى را نامهاى نیکوست، پس او را با آنها بخوانید، و کسانى را که در نامهاى او کجروى مى کنند، واگذارید، به زودى به جزاى کار و کردار خویش مى رسند.
منظور از نام (اسم)، همون صفتها و ویژگی های خداونده….
صفت رزاق بودن…
صفت وهاب بودن….
اگر قرار بود ما درخواستی از خدا نداشته باشیم، چجوری با این وجه خدا ارتباط بر قرار میکردیم؟
مگر نه اینکه هر کدوم از این صفات، وجهی از وجوه خداوند رو به ما نشون میده؟
مگر نه اینکه خود خدا گفته که کسی وَلَسَوْفَ یَرْضَ نمیشه مگر اینکه:
إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى
مگر اینکه در اون کاری که انجام میده، وجه پروردگارش رو طلب کنه… وجه پروردگار شامل نگاه کردن به رزاق بودن هم میشه… شامل وهاب بودن هم میشه… شامل بخشنده بودن هم میشه…
اصلا مگر این طور نیست که ما در زمانهایی که درخواستی داریم، بیشتر به یاد خدا هستیم؟
فکر نمیکنید شاید این حربه شیطانه برای اینکه کمتر یاد خدا باشید؟
اونم وقتی که این همه آیه در قرآن هست که خود خدا داره میگه از فضل خدا بجویید (لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ)؟
مگر کلید خزائن آسمانها و زمین در دست خدا نیست؟ مگر واسع علیم نیست؟ مگر اجابت کننده نیست؟ مگه او بی نیاز و ما نیازمند او نیستیم؟…..
پس چرا ازش نخوایم؟
اصلا به این فکر کنیم که اگر از خدا چیزی طلب نکنیم، چجوری نیازمند بودنمون به خدا رو، نشون بدیم؟؟
توی این آیه خود خدا داره میگه خدا رو به نامهای نیکوش صدا کنید: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا….
و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین فرودآورندگانی.
توی این 2 آیه، خداوند در آیه اول سفارش میکنه که به خاطر این نعمتی که بهتون دادم و شما رو نجات دادم سپاسگزار باشید، و بعد در ادامه هم میفرماید منزگاهی بابرکت ازم درخواست کنید….
خودش داره میگه ازم بخواهید و در درخواستتون، من رو به یکی از اسما نیکویم صدا کنید (خیر المنزلین)
حالا ببینید چقدر فرق هست بین این نگاهی که در قرآن هست با این نگاه که:
««چرا اصلا تووعه بنده داری برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو کی هستی که برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو از کجا میدونی صلاحت چیه…؟»»
البته این نگاه کاملا منطقیه و فکر میکنم خیلی از ما، از جمله خودم، در یه دوره ای اینجوری فکر میکردیم ولی،
برای اینکه تفاوت نگاه خداوند رو با نگاه منطقی و انسانی خودمون متوجه بشیم، استاد یک کتابی در این زمینه دارن به نام چگونه فکر خدا رو بخوانیم و البته فایلهای جلسات قرآنی دوره 12 قدم، و همچنین فایل ظلم به خود از دیدگاه قرآن، که جز فایلهای دانلودی هست، میتونه خیلی راهگشا باشه.
در ادامه هم، این به ذهنم رسید که برای رفع چنین ذهنیتی، شاید بررسی مصداقهای ناشکری توی قرآن هم، کمک کننده باشه که بررسی اونو رو به خودتون واگذار میکنم.
امیدوارم در این مسیر، به بهترین نعمتها و پاداشهایی که خود خدا وعده شون رو داده، هدایت بشید.
همیشه فیض می برم از درک بالا ، آگاهی های نابی که با آیات قرآن و اشعار بزرگان ترکیب میکنید و مارو از این شراب مستی برخوردار میکنید
آقای احمدی چند وقتی هست سوالی فکرم رو مشغول خودش کرده ، حسی به من گفت از شما بپرسم و راهنمایی بخوام تا از مدار آگاهی که شما در اون هستید ان شالله به جواب برسم
من در خلوت خودم بسیار احساس خوب و لذت بخشی با خدا دارم صحبت میکنم قرآن میخونم سپاسگزاری میکنم و گاهی به احساسی میرسم که میتونم بگم چیزی در جهان وجود نداره که منو به همچین احساسی برسونه
ولی چرا این احساس شور ولذت الهی البته در حد وسع خودم سریع بخار میشه ، وقتی میرم سرکار در هیاهوی آدمها و مشغله کاری صدای خداوند ضعیف و کمرنگ میشه و من تا به خودم میام فرسنگها از اون حس و حال فاصله دارم که باز به یاری ومدد قرآن و فایلهای استاد خودم رو بالا میکشم واین چرخه هرروز تکرار میشه
چکار کنم که همیشه در اتصال باشم؟
کمی طبیعیه کمرنگ بشه با جماعت ولی دوست دارم باشه همون کمش هم باشه که سررشته روگم نکنم
با وجود تمام نجوی های ذهنم که میگه خودت باید به جواب برسی ولی من میپرسم شاید تسلط شما به قرآن و احادیث چراغ راهم بشه
اگر وقت عالی اجازه داد خوشحال میشم مرقوم بفرمایید.
سلام و درود بر شما فرزانه خانم ، دوست نازنین و بزرگوارم…
اول از همه بسیار سپاسگزارم از لطفُ و محبت شما بابتِ ابرازِ محبتی که نسبت به نوشته های من دارین…
دوم از همه عذرخواهی بنده را بابت تاخیر در جواب پذیرا باشین که این امر بخاطر مشغله هایی که داشتم و دارم ، اتفاق افتاد…
و از آنجاییکه برای استاد عباس منش و بانو شایسته و شما و دیگر دوستانِ نازنینم ، ارزش بسیار والایی قائل هستم ، دوست دارم جوابی ارزشمند و شایسته ؛ تقدیم حضورِ شما و دوستانی که در مدارِ خواندن این نوشته هستند ، کنم…
البته ناگفته نماند که به برکتِ دوستانی چون شما و نگارش نوشته هایی که در جوابِ سوالات شما مینویسم ، خودِ من هم یاد میگیرم و درس ها می آموزم و از خدا توفیق عمل به آنها را خواستارم…
در جوابِ سوال شما و سوالاتی که همه ما با آنها دست و پنجه نرم میکنیم ، یک نکته بسیار اساسی وجود دارد و آن نکتهِ اساسی همان اصلی است که من در جواب پروین خانم دادم که کامنت ایشان و جواب من به ایشان ، کمی بالاتر از همین کامنت شماست که امیدوارم بخوانیدش و در خلوت خودتان در آن تفکر کنید…
در آن کامنت یک اصلِ بسیار مهم و فراموش شده را یادآور شدم که نسبت بدان غافل شدیم و آن اصل این است که…
چرا از صدایِ شهود و ندایِ درون خودم مشورت نگیرم؟؟؟!!!
کمی فکر کنیم در این نشانه ای که در برابر چشمانمان هست که…
کارگردانِ حاضر در اتاق فرمان ، برای برگزاری یک برنامه جذاب و مخاطب پسند ، از طریق یک هندزفری بی سیمی با مجری حاضر بروی صحنه ؛ ارتباط میگیرد و به او میگوید که چنین بگو و چنین مگو ، حال مساله این است که…
کارگردان چنین عالمی که وسعت آن تریلیاردها کهکشان و… است ، چگونه با منی که یکی از دستانِ بی شمارش برای گسترش جهانش هستم ؛ ارتباط میگیرد؟؟؟!!!
اگر همین مساله را باور کنیم دیگه همه چی تمامه…
اگر این حقیقت را باور کنیم ، آن را همچون گمشده ای میبینیم که دربدر بدنبال آن میرویم تا طعمِ زندگی با هدایت های الله را به گونه ای زیباتر بچشیم…
آری ؛ ندایِ درون و صدای شهود ، صدایی است که اگر آن را بیابیم و از آن استفاده کنیم ، میتوانیم طعمِ زیبای “اهۡدِنَا ٱلصِّرَ ٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ” را به لطفِ آن بچشیم…
آری ، فرق بسیار بسیار بسیار زیادی است بین کسی که ندای درونش را فعال میکند و از آن استفاده میکند با کسی که نسبت بدان بی توجه است…
کسی که نسبت به آن بی توجه باشد باید صدها و یا شاید هزاران راه را به صورت آزمون و خطا طِی کند تا به جواب برسد ولی کسی که ندای درونش را جدی بگیرد میتواند از طریقِ مشورت با آن ، از یک مسیرِ بسیار ساده و کوتاه ، به جوابی بسیار باکیفیت برسد و این یعنی همان…
آری ، برای کسی که میخواهد از تهران به مشهد برود راه های فراوانی وجود دارد ولی…
فرق است بین کسی که مسیر مستقیمِ تهران به مشهد را انتخاب میکند با کسی که ابتدا به بندرعباس برود و سپس از آنجا به مشهد برود ، هر دو بالاخره به مقصد میرسند ولی این کجا و آن کجا؟؟!!
و حال شرطِ مهم فعالسازی این ندای درون دو چیز است که استاد عباس منش به زیبایی هر چه تمامتر در فایلی با عنوان “توحید عملی 11” آن را توضیح داده اند…
اولی همان احساس لیاقتی است که باید داشته باشیم بدین معنا که همه ما لایق هم صحبتی با خدا هستیم
و دومی که بسیار بسیار بسیار مهم است این مسئله است که در برابر خداوند فروتن و عاجز باشیم و این ذکر مقدس را زیر لب داشته باشیم که…
خدایا من نمیدانم و تو میدانی
چنین ذکر زیبایی را میتوان در یک بیت مولانا ببینیم که الهام گرفته شده از این آیه قرآن است که فرشتگان در جواب خدا میگویند…
و فرشتگان در برابر خداوند گفتند که ما هیچ علمی نداریم جز آنچه را که تو به ما آموخته ای ، همانا تو دانایِ حکیم هستی
[سوره البقره ٣٢]
و اما آن بیت مولانا این است که…
چون ملائک گوی لا علم لنا
تا بگیرد دست تو علّمتنا
معنای بیت این است که ای انسان ؛ تو هم همچون فرشتگان در برابر پروردگاری که عالم و دانا نسبت به همه چیز است اظهارِ تواضع و ندانستن کن تا شایسته دریافت علم و هدایت الله شوی…
دقیقا مثل امام حسین که این جمله ایشان در دعای عرفه ، مرا عجیب به فکر فرو میبرد…
معنای این فراز دعای ایشان به زبان خودمانی مان اینگونه است که…
خدایا! وقتی که با داشتن یک سری علوم ، جاهل هستم و هیچی نمیدانم ، دیگه چگونه وقتی که در مقابل دریای بیکران علمِ تو قرار میگیرم و معلوم میشود که به معنای واقعی کلمه هیچی نمیدانم ؛ جاهل نباشم《تا در اثر اعتراف به جهل خود در برابر دریای بیکران علمِ تو ؛ خودم را متصل به دریای علمِ اصیل و بیکرانِ تو نکنم؟》
پس شرطِ مهم فعال کردن این ندای درونی ، همین مساله تواضع دربرابر پادشاه عالم است…
شاید بتوان با اندکی تفکر در این مثالِ خیالی ، کمی بهتر و زیباتر این مسالهِ تواضع در برابر خدا را درک کرد
کافیست یک مادر را تصور کنیم که دو کودک خردسال دارد که میخواهد برای آنها لقمه بگیرد…
کودکِ اول با حالت ادب و تواضع در حضور مادر مینشیند و منتظر لقمه ای میماند که مادر برایش میگیرد و کودک دوم برای خودش بَلَدم بَلَدم بَلَدم میکند و خود را بی نیاز از کمک مادر میبیند…
خب مساله این است که مادر برای کدام کودک لقمه میگیرد و کدام یکی را به حالِ خودش رها میکند تا خودش غذا بخورد و…؟؟؟ (واضحه دیگه؟)
آری ، آنها که در بارگاه الهی بَلَدم بَلَدم بَلَدم میکنند ، محروم میشوند از نسخه ی الله یکتا که بسیار ساده است و خیلی سریع جواب میدهد ولی آنها که خود را همچون حضرتِ موسی فقیرِ هدایت های الله میدانند….
همین دیگه…
مساله بسیار ساده است
کافیست اندکی در سیستم تنفسی خود بیاندیشیم که با زبانِ بی زبانی خود به خدا گفته ایم که من نمیدانم و بَلَد نیستم که چگونه آنرا مدیریت کنم ، پس لطفا تو مدیر و مدبر آن باش و انصافا هم خدا چقدر قشنگ و زیبا در حال مدیریت دَم و بازدَم ما است…
حال سوال این است که آیا این خدایی که به این قشنگی و زیبایی در حال مدیریتِ سیستم تنفسی من است ، قادر نیست مدیر و مدبر کلِ سیستم زندگی من شود؟؟؟!!!
آره ، مساله خیلی خیلی خیلی واضحه و آن این نکته است که…
خدا زمانی در زندگی ما دست بکار میشود که ما با ذکرِ مقدس من نمیدانم و تو میدانی از سر راه او کنار برویم و اجازه دهیم که او همه کاره سیستمِ زندگیِ ما شود…
همین دیگه…
در هر کجا که بَلَدم بَلَدم بَلَدم کردیم جز خرابی چیزی به بار نیاوردیم و در هر کجا که تواضع به خرج دادیم ، شربتی از دستِ خودِ خودِ خودش گرفتیم و نوش جان کردیم که طعم و مزهِ آن تا قیام قیامت فراموشمان نمیشود… ، به قول مولانا…
شربتی خوردم زِ الله اشتَری
تا به مَحشَر تشنگی ناید مرا
پس امیدوارم که خداوند ما را در این امر موفق کند که همواره در بارگاه او حالتِ تواضع را داشته باشیم و لقمه از دستِ خودِ خودِ خودش دریافت کنیم و….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
و اما داستانِ سوالِ موجود در کامنت شما
وقتی که کامنت شما را خواندم و به چند روز قبل خود مراجعه کردم ، مات و مبهوت ماندم از این جریان هدایت الله که چگونه قدم به قدم هدایت میکند…
داستان از این قرار است که چند روز پیش داشتم بروی مساله ای تحقیق میکردم که دقیقا جوابِ همین سوالی است که شما در کامنت خود پرسیده اید…
حالا این وسط چی شد که احساسی در وجود فرزانه خانم برانگیخته میشود و چنین سوالی را میپرسند و…(الله اعلم)
قطع به یقین این هدایتِ خالصِ خالصِ خالصِ الله است…
قبل از هر چیزی باید متذکر این نکته شوم که یکی از ویژگی های من این است که ته همه چی را باید دربیارم…
این ویژگی در وجودِ من اینقدر زیاد است که در سال 91 از بین رشته مهندسی نفت و علوم قرآن و حدیث ، احساسی شدید مرا به سمت رشته علوم قرآن و حدیث سوق داد که آخه این قرآن و حدیث چیه عاخه؟؟!! و…
آن روزها از جانب اطرافیانم ، دیوانه خطاب شدم که چرا رشته ای که داخلش پووول هست را رها کردی و رفتی سراغ رشته ای که تهش هیچی نیست…
ولی خب دیگه آن احساس شدید مرا به سمتِ آن رشته سوق داد و یهو چشم باز کردم و دیدم دانشجوی رشته علوم قرآن و حدیث هستم…
حقیقتا آن روزها حکمتِ این انتخاب را نفهمیدم ولی به لطف الله این روزها کمی بهتر حکمتِ آن انتخاب را درک میکنم…
و منتظر آن وعده ی خدایی هستم که در طول این مسیر به من داد تا به نزد همان کسانی برگردم که مرا دیوانه خطاب میکردند و با حالتِ سکوت جلوی رویشان بنشینم و…
و اما حکایتِ آن تحقیق این است که به سخنی از حضرت محمد برخورد کردم که دقیقا جوابِ سوال شما و من و کسانی است که با این مساله روبرو هستند که درانتها بدان اشاره میکنم….
قبل از اینکه به آن سخن بپردازم ، لازم است به این مساله بپردازم ، مساله ای بنام قدرتِ ارتعاشی هر انسان…
خب سوال این است که قدرتِ ارتعاشیِ انسان دیگه چه صیغه ای هست؟؟؟!!!
جواب این است که هر انسان یک سطح ارتعاشی و به تعبیر دیگر سطح انرژی دارد که تعیین میکند که در برابر ارتعاشِ هم نوعانش پیروز باشد یا شکست خورده…
حال چنانچه که در سطح انرژی بالایی باشد توانایی این را دارد که بر محیط اطرافش پیروز باشد و بروی آن اثر مثبت بگذارد…
ولیچنانچه در سطحِ ارتعاشی پایینی باشد ، تحتِ تاثیرِ محیط اطرافش قرار میگیرد و دچار کسالت روحی میشود و….
《البته قبل از ادامه این بحث باید بگویم که این وضعیتی که شما دارید که در خلوت خود و خدای خود احساسات عالی را تجربه میکنید ولی در حضور دیگران دچارِ کسالت روحی میشوید ، خیلی خیلی خیلی عالی است که نشان از پیشرفت شما و روند صعودی شما دارد که باید از اینی که هست تقویت شود و به شیطان اجازه داده نشود که از روزنه ناامیدی در شما نفوذ پیدا کند و… 》
به عنوان نمونه و فهم بهتر این مسالهِ قدرتِ ارتعاشی انسان میتوانیم در قصه یِ یوسف نبی که به تعبیر قرآن “أَحۡسَنَ ٱلقَصَصِ” است ، تامل کنیم…
حضرت یوسف از چنان ارتعاشی در عرصه زیبایی بهره مند بود که به محضِ ورود به مجلسِ زنان مصر ، همه ساکت شدند و غرق در تحسین او شدند به گونه ای که دستانشان را بریدند و یک آخ هم نگفتند و چنین جمله ای را بر لب جاری کردند که…
پس هنگامی که زنانِ مصر او را دیدند ، او را بزرگ پنداشتند و دستانِ خود را با شدت هر چه تمامتر بریدند و گفتند که حاش لله ، او از جنس بشر نیست بلکه فرشته ای کریم است.
[سوره یوسف ٣١]
حال همین حضرت یوسفی که اینگونه بر محیط اطرافِ خودش در آن مهمانیِ ساختگیِ همسر عزیز مصر تاثیر گذاشت ، تحت تاثیر ارتعاشِ قدرتِ همسرِ عزیزِ مصر قرار میگیرد و طعمِ یک شکست را تجربه میکند که الان من ذکر میکنم که چه شد تا این واقعه عبرتی برای ما باشد که به مدد الله در این تله و دام نیفتیم…
نکته در اینجاست که زلیخا وقتی که از اطاعت یوسف در برابر خواسته خودش ناامید بود ، با شدت هر چه تمامتر میگوید که…
…و همسر عزیز مصر اینگونه گفت که چنانچه که یوسف در برابر دستور من برای انجام کاری که از او میخواهم ، نافرمانی کند ، حتما به زندان افکنده خواهد شد و از خوارشدگان خواهد گشت
[سوره یوسف 32]
و حال در اینجا یوسف نبی ، وقتی که شدت حرف او را میشنود و از طرفی قدرت او را که همسر عزیز مصر است میداند ، تحت تاثیر ارتعاش کلامِ او قرار میگیرد و چنین جمله ای را در قالب دعا بیان میکند که…
و یوسف گفت که خدایا زندان نزد من محبوبتر است از آنچه که آنها مرا بدان فرامیخوانند..
[سوره یوسف 33]
حال نکته در کلمه “ٱلسِّجنُ” موجود در آیه است که به معنای زندان است و در تفسیر این آیه نوشته اند که یوسف در زندان به خدا میگوید که خدایا چرا زندان روزی ما شد ، حالا نمیشد به گونه ای دیگر مرا از شر زنان مصر دور میکردی؟؟؟!!
و جواب خدا اینگونه است که به او میگوید که…
این چیزی بود که خودت سفارش دادی ، چرا به جای واژه زندان نگفتی که عافیت برای من دوست داشتنی تر است از آنچه که مرا به آن میخوانند؟!
خب دیگه ، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟؟!!
او تحت تاثیر ارتعاش کلام همسر عزیز مصر قرار گرفت و لفظ زندان را به کار برد و طبق قانون ، نتیجه توجه خود را مشاهده کرد که زندان بود و….(مسلما درس های زیادی در این واقعه برای ما هست منتها به شرط تفکر)
این یک داستان از سوره یوسف بود تا کمی زیباتر مساله قدرت ارتعاشی هر انسان را درک کنیم…
خب چنانچه که جزو دسته اول باشیم باید خدا را شاکر باشیم و از خداوند طلب این را داشته باشیم که توفیقات ما را زیادتر کند…
و چنانچه جزو دسته دوم باشیم نباید ناامید شویم و باید به مدد الله یکتا از آن اتفاق بازخورد بگیریم تا بفهمیم که بروی کدام وجه درونی مان باید کار کنیم تا شاهد اصلاح چنین امری در بیرون زندگی خود باشیم ، زیرا این یک قانون است که…
هر که باطن و درون خود را اصلاح سازد ، خداوند هم ظاهر و بیرونِ او را اصلاح میکند
و به تعبیر مولانا…
وان گنه در وِی زِ عَکسِ جُرم توست
باید آن خو را زِ طبع خویش شُست
در واقع وقتی از این زاویه نگاه میکنیم ، دید ما نسبت به محیط و انسان های اطرافمان بهتر میشود و آنان را معلمان و مامورانی از طرف الله یکتا میدانیم که همچون آینه ای هستند که در حال انعکاس وجه درونی مان به خودمان هستند تا آنها را اصلاح کنیم
درک همین نکتهِ نهفته در پاراگراف بالا پذیرشِ بالایی را میطلبد که اکثریت ما نسبت بدان غافلیم و باید تمرین کنیم تا با اتفاقات بیرونی مان در صلح قرار بگیریم و در صورت مشاهده اتفاقات نازیبا در بیرون ، نسبت به آنها واکنش نشان ندهیم و بلکه بیاییم و خودمان را بشکنیم و به اصلاح درونِ خود بپردازیم…. ، به قول شاعر عزیز نظامی گنجوی….
آینه چون نقشِ تو بنمود راست
خود شکن ، آیینه شکستن خطاست
بگذریم…
حال مساله این است که اکثریت ما جزو دسته دوم هستیم که تاثیر پذیر هستیم و در طی یک فرآیند تکاملی در حال تلاش هستیم تا به دسته اول برسیم…
خود حضرت محمد هم در ابتدای امر جزو دسته دوم بودند و به پشتوانه ندای درونشان ، هدایت را دریافت میکردند و بروی خود کار میکردند و…
کافیست کمی در آیه زیر که مخاطب آن حضرت محمد است ، تامل کنیم تا هیچ وقت ناامید نشویم و در این مسیر استقامت بورزیم تا به مطلوبِ خود برسیم….
ای محمد ؛ ما میدانیم که بخاطر گفتار آنان ، دچارِ گرفتگی و کسالتِ روحی میشوی
[سوره الحجر ٩7]
حال همین شخصیت حضرت محمد ، با کارکردن بروی خود و ارتقایِ شخصیتِ خود به چنان ارتعاش قدرتمندی رسیدند که میتوانستند بروی اطراف خود تاثیر بگذارند به گونه ای که هر کسی در محدوده فرکانسی ایشان قرار میگرفت و هم نشین ایشان میشد ، آرامِ آرامِ آرام میشد و احساساتِ ملکوتی به او دست میداد…
و حال اینجا جای آن سخن است که مستند به تاریخ است تا بهتر این مساله را درک کنیم که من آن را با اضافاتی از خودم و زبان عامیانه خودمان به بیانی که قابل فهمِ بهتر باشد ، بیان میکنم…
داستان از این قرار است که عده ای از افراد چنین سوالی را در برابر حضرت محمد مطرح کردند که چرا وقتی ما کنار شما هستیم احساساتِ ناب و فوق العاده ای را تجربه میکنیم ولی وقتی که از کنار شما میرویم و درگیر روزمرگی میشویم ؛ دچار کسالتِ روحی میشویم؟؟؟!!!
خب جواب ایشان اینگونه بود که اینها در اثر القائات شیطانی است که میخواهد شما را در ارتعاش پایین نگه دارد و جای ناامیدی هم نیست که چرا اینجوری شد ، زیرا که انسان دائما در معرضِ چنین اتفاقاتی هست که برای لحظاتی فصلِ بهار را تجربه میکند و برای لحظاتی دیگر فصل پاییز را که طبیعتا باید هر لحظه خود را در معرض استغار و توبه و سپاسگزاری قرار دهد تا به سطح ارتعاشیِ بالایی برسد و…
خلاصه بعد از این نکات جمله ای را ایشان بیان میکنند که جای بسی تامل است و آن این است که…
ترجمه آن به زبان ساده تر این است که ایشان به نام خدا سوگند میخورند که اگر آن حالتِ احساسیِ نابی را که وصفش کردید ، حفظ کنید و بر آن مداومت داشته باشید میتوانید هم نشین ملائک شوید و کارهای خارق العاده کنید ، مثل راه رفتن بروی آب…
همین دیگه…
پس همواره باید بکوشیم تا در ارتعاش بالا باشیم و…
در ارتعاشات بالا قدرت های نهفته ای که خدا در وجود انسان تعبیه کرده است ، فعال میشود… ، مثل یعقوب نبی که توانست بوی پیراهن یوسف را از مصر درک کند درحالیکه هم نوعان ایشان از آن غافل بودند ولیمساله این است که…
چرا او بوی یوسف را زمانی که در چاهی در نزدیکی همان کنعان بود حس نکرد ولی بعد از گذشت چندین سال بوی پیراهن او را از مصر که کیلومترها دورتر از کنعان بود حس کرد؟؟؟!!!
جواب همان ارتعاش بالای او بود که منجر به فعالسازی قدرتهایِ نهفتهِ درونِ وی بود…
چه چیزی باعث شد که عیسی مسیح قدرتِ این را پیدا کند که مرده را زنده کند و بیماران را شفا دهد و…؟؟!!
…وَأُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱلله و…[سوره آل عمران 49]
خب واضحه دیگه ، همان افزایش سطح ارتعاشی او بود
انسانهای با ارتعاش بالا ، به سادگیِ نوشیدن آب کارهایی میکنند که انسان های فرکانس پایین بویی از آن حقایق نبردند و از آنجاییکه این کارها برای آنان قابل درک نیست ، نسبت خدایی به آنان میدهند و آنان را خدا میخوانند و به پرستش آنان روی می آورند و خدای حقیقی را به حاشیه میرانند
آری ؛ این قدرت انرژی و ارتعاش و فرکانس است که به برکت آن ، دانشمندان عصر حاضر توانسته اند اختراعاتی را به عرصه ظهور برسانند که برای انسان های 200 سالِ گذشته ، عجیب و غریب است مثلا بانک را جلوی چشمانمان حاضر میکنند و ما را بی نیاز میکنند از رفتن به خیابان و… برایِ رسیدن به بانک جهت انجام یکسری امور بانکی
خب آن مامور دربار سلیمان که علمی از مجموعه قوانین الله داشت ؛ توانست تخت ملکه سبا را جلوی چشمانِ سلیمان حاضر کنند و دانشمندان عصر حاضر توانسته اند که به برکت اپلیکیشن های بانکی ، بانک را جلوی چشمان ما حاضر کنند و چنانچه در عرصه کشفِ علوم و مجموعه قوانین الله پیشرفته تر شوند ، قادر میشوند که کارهای خارق العاده تری در راستایِ گسترشِ جهان و خدمت به بشریت انجام دهند…
اگر کمی در نشانه های اطرافمان توجه کنیم ، متوجه میشویم که همه چیز واضح است و همه اینها را گفتم تا بهتر این فراز از سخن حضرت محمد را درک کنیم که فرمودند که اگر در حالتِ ارتعاشی بالا باشید میتوانید روی آب راه بروید…
نمیدانیم ، شاید درمجموعه قوانین الله قانونی وجود داشته باشد که بتوان به برکت آن بروی آب راه رفت…
اینکه ما تا اکنون ندیده ایم ، دلیل نمیشود که به سادگی و بدون تفکر در این سخن ، از کنار آن رد شویم ، زیرا که چندین سال پیش همهیچ کس باور نمیکرد که بشود از فلز وسیله ای ساخت که در هوا پرواز کند ولی ساخته شد…
(البته ناگفته نماند که به برکت ساختُ کشتی های غول پیکر کروز ، ما میتوانیم به مدت چند هفته و چند ماه بروی آب زندگی کنیم و راه برویم و….)
پس بیاییم جزو کسانی نباشیم که میگویند باید ببینم تا باور کنم بلکه بیاییم جزو کسانی باشیم که با شعار ابتدا باور میکنم و سپس میبینم ، فراتر از زمان خود زندگیمیکنند
بیاییم در این آیه قرآن تامل کنیم که میگوید…
…وَمَاۤ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلࣰا
…و جز بهره ای اندک از علمِ قوانین الله به شما داده نشده است
[سوره اﻹسراء 85]
و مراقب باشیم که این آیه قرآن ما را به این جایگاه نرساند که همینی که هست و غافل کند از شاگرد زرنگی همچون حضرت محمد که ارتعاش خود را بالا برد و ندای درونش فعال شد و اینگونه او را راهنمایی کرد که…
وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا
ای محمد ، اینگونه بگو که پروردگارا ؛ بر علمِ من 《نسبت به قوانینت》 بیفزا
[سوره طه 114]
آره دیگه…
ما هم بیشتر میخواهیم…
خدایا از مجموعه قوانینت بیشتر به ما بده…
همین دیگه…
حیف است که روزگار بر ما بگذرد و بجای تحلیل و بررسی مجموعه قوانین الله یکتا و کشف ابعاد جدیدتر آن ، مشغول تحلیلِ شامِ عروسیِ دخترِ آقای x شویم که چرا بجای نوشابه زرد ، از نوشابه مشکی استفاده کرد و….
همین دیگه…
باید همواره بکوشیم که ارتعاش خود را با تمرینِ تمرکز بر نکات مثبت و شکرگزاری و “وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ” کردن ، ارتقا بخشیم و پرهیز کنیم از جلساتِ تحلیلگران افزایش قیمت خیارسبز که دور هم مینشینند و افزایش قیمت خیارسبز را از 10 هزارتومان به 11 هزارتومان تحلیل و بررسی میکنند تا شاهدِ نتایج زیبا و خارق العاده در زندگی خود باشیم…
و حسن ختامی بر این نوشته این مطلب باشد که…
در کل ما مجموعه ای از احساساتی هستیم که دائما در حال رفت و برگشت بین احساس خوب و بد هستیم و نیاز به تمرین داریم و چنانچه تمرین نکنیم ، مشمول خسارت خواهیم شد ، خسارتی بسیار بسیار بسیار سنگین از جنسِ “إِنَّ ٱلۡإِنسَانَ لَفِی خُسر”
پس به همان منطقی که یک مغازه دار برای خود دفتر حساب و کتابی اختصاص میدهد تا در هر شب ، میزان ورودی و خروجی دخلِ مغازه خود را حسابرسی کند تا مشمول خسارت نشود ، ما هم باید هر شب به حسابرسی و آنالیز رفتارهای روزانه یِ خود بپردازیم و….
شایسته است دفتری برای اینکار اختصاص دهیم و به حسابرسی خود بپردازیم و طبق قانونِ تکامل《دنباله ریاضیِ فیبوناچی》، ارتعاش وجودی خود را ارتقا بخشیم…
پس بسم الله الرحمن الرحیم…
روز اول
الهی شکر که به لطف الله توانستیم به مدت 10 دقیقه در احساسات عالی باشم…
روز دوم
الهی شکر که به لطف الله توانستم به مدت 10 دقیقه دیگر در ارتعاشاتِ عالی باشم و…
روز سوم
الهی شکر که به مدد الله مهربان ، توانستم به مدت 20 دقیقه احساسات عالی را تچربه کنم و بروی محیط اطرافم اثر گذارتر باشم…
روز پنجم و ششم وهفتم و….
روز بیست و یکم
الهی شکر که به مدد پادشاه عالم ، توانستم به مدت 4 ساعت در ارتعاشات عالی عالی عالی باشم و تحت تاثیر اتفاقات اطرافم قرار نگیرم…
روز بیست و دوم و بیست و سوم و….
روز چهلم
الهی شکر که مدد پادشاه عالم تمام روزم را غرق در ارتعاشات عالی هستم و به ندرت پیش می آید که منفی شوم و در صورت چنین اتفاقی ، خیلی سریع به احساسات عالی برمیگردم..
و به موسی سی شب وعده دادیم و آن را با ده شب دیگر به اتمام رساندیم ، پس میقات پروردگارش به چهل شب تمام شد.
[سوره اﻷعراف 142]
و حضرت محمد هم چهل شبانه روز از عمر خویش را در غار حرا به سر میبرد و بدور از هیاهوی شهر و… ، خود را با فرکانس طبیعت یکی میکرد و سعی در پیداکردن گمشده ی خود داشت و…
و حضرتِ حافظ هم در قالبِ شعر و با مثالِ صاف شدن شراب در طی چهل روز (أربعین) ، یک سوغاتی زیبا را برایِ ما به ارمغان می آورد…
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
همین دیگه…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
سپاسگزار خداوند هستم که به من این فرصت را داد که چنین مطلبی را در جواب بنده خوبش “فرزانه خانم” به نگارش درآورم…
بسیار بسیار سپاسگزارم از پاسخ شیوا و پر محتوایی که زمان ارزشمند تون رو گذاشتید و مرقوم فرمودید.
پاسخ شما مثل یک شجره طیبه و سرشار از کلمات طیبه بود که در سپیدهدم صبح بر دل و جانم نشست و روحم رو شستشو داد و باز منو در حیرت هدایت الله فرو برد…
روز قبل از اینکه پاسخ شما رو ببینم عصرش ارتعاشم پایین بود و دنبال راهی بودم برای رسیدن به آرامشی ماندگار…
از خدا هدایت خواستم نمیدانم چی شد که به یک فیلم خارجی هدایت شدم به اسم دستبند مرحمت …
در این فیلم خانمی بود که در شرایط اسفناک در کلیسا از خدا هدایت خواست, دقیقا گفت
Guide me and point me in right direction
و این خانم دستبندی پیدا کرد با چند تا مهره که زمان دبیرستان هرروز به تعداد مهره ها موهبت های اون روز رو ذکر میکرده و از خدا تشکر میکرده ،
دوباره این کار رو با حس و حال عالی شروع میکنه و تازه دستبندها ی دیگه ای هم درست میکنه و به دوستانش هدیه میده و کم کم به کارآفرینی تبدیل میشه که این دستبندها رو به طور انبوه تولید میکنه و به فروش میرسونه و کلی هم به کلیسا از این طریق میکنه ،
خلاصه زندگیش زیر رو میشه
منم به فکرم رسید که دستبندی که داشتم رو به عنوان یک یادآور همیشه دستم داشته باشم و هروقت فرکانسم پایین بود شروع کنم و با 23 تا مهره ای که داره موهبت هام رو بشمارم با قلبی باز و احساس خوب و حسم گفت 40 روز این کارو انجام بدم و صبح شبی که این تصمیم گرفتم ساعت نزدیک 5 خدا بیدارم کرد و اومدم سایت و کامنت شمارو دیدم که توصیه شما هم چهل روز صیقلی کردن خودم با سپاسگزاری و صدق بالحسنی کردن بود .
آخرش از هدایتهای الله دیوانه میشم…
نمیدونم تا حالا چند بار کامنت شمارو خوندم و به جمله جمله اش فکر کردم و احساس مسوولیت کردم ، و از همه ی بلدم بلدم های زندگیم خجالت کشیدم از خدا
مثل پیغام الهی روی چشمم میگذارم و ان شالله عمل کنم.
الان دستبند بنفش 23 مهره ای دستمه ، شب میخوام بخوابم نعمتها رو می شمارم و صبح همینطور ،در طول روز هم باز به توفیق الله، همینطور
همه اعتبارش هم با الله یکتا
همین امروز گشایش هایی و هدایت هایی رخ داد که فهمیدم از فضل خدا مشمول لازیدنکم آیه هفت سوره ابراهیم شدم، خدارو صدهزاران بار شکر
خدارو شکر برای دوستان فهیم و عالمی مثل شما
چقدر خوب که هدایت شدید به رشته قرآن و حدیث …
از خدا خواستم مشغله های شمارو خودش طوری تدبیر کنه تا با فراغ خاطر، درک و دریافت های خودتون رو بنویسید و مارو به فیض برسونید.
سلام اقارضای عزیزسلام اقارضای اگاه سلام اقارضای توحیدی سلام اقارضای همه چیزتموم که بااین کامنتت همه چیزوتموم کردی توذهن من طبق معمول باایه های قران عشق بازی میکنی دلبری میکنی ارتعاش ماروماورای میکنی مهرتائیدبرحرفهای استادفرزانه مامیزنی پرفایلتونگاه میکنم میبینم متوجع یه موضوعی میشم که بابافایلهای رایگان سریال سفربه دورامریکاه زندگی دربهشت دریای اگاهی اگرچشماتوبازکنی اقاابوالفضل ممنومنم اذت اقارضای خوش بیان خوش خط وخوش تپ الحق که ارتعاش بالای داری سپاسگزارخداوندم که تواین مسیرتواین جمع تواین این عصرحضوردارم توعصری که همه توحاشیه دارن دستوپامیزنن من ابوالفضل مثل بچه ای که ذوق راه رفتن داره بااین که هی میخورم زمین ولی بلندمیشه واشک ریزان دوباره راه میوفته دنبال ردپای استادپدرگونه اش ودوستان نش به داه رفتن ادامه میده وهی یه خودش امیدمیده ادامه بده ببین پاکیزه باکری ارام شدببین سعیدشهریای ارام شدببین رضارارعی به گذشته ای مثل خودت ارام شداصلاچراازخودم نگم ابوالفضلی که با15سال تخریب مصرف موادپاک شد ابوالفضلی که روزی دوسه خشاب کدئین میخوردیادش نمیاداخرین قرص داروشوکی خورده ابوالفضلی که راه به راه کمرش میگرفت وزمین گیرش میکرددیگه خبری ازکمردردنیست ابوالفضلی که توعمر50ساله اش یک بارعاشقتم برای کسی اززبونش درنیومده بودالان راه به راه به همسرش میگه عاشقتم ابوالفضل 102کیلوی الان یه لطف قانون سلامتی رو72 فکس شده وهمه بهم میگن مثل جون 14ساله هاشدی واخرین گل بزرگم ترک سیگاربعد35سال دریک لحظه تصمیم گرفتم تودیوارخاموش کردم ودیگه 8ماه و20روزدیگه روشن نشداره ایناگوشه ازچیزهای بایدهی باخودم واین ذهن عزیزمم تکرارکنم تافراموش نکنم که بابا به لطف الله تاهمین حالاشم کارهای کردم که خیلیهاحتی فکرشم نمیتونن بکنن خداروشکر خداروشکرخداروشکرکه مقاومت ذهنم شکستم ونوشتم بازم ممنونم اقارضای عزیزاذت بی نهایت سپاسگزارم ازتک تک دوستان بی نهایت سپاسگزارم ودراخرمیخوام این تیکه کامنت شماروکپی کنم که خیلی منتققوی توش داره برای تک تک حرفای استاد (( بیاییم جزو کسانی نباشیم که میگویند باید ببینم تا باور کنم بلکه بیاییم جزو کسانی باشیم که با شعار ابتدا باور میکنم و سپس میبینم ، فراتر از زمان خود زندگیمیکنند))
استادفرزانه من پیام رسان خدای من رسالتتونو تمام کمال انجام دادیدانشالله درپناه نورالله سلامت سلامت سلامت باشید
فوق العاده بود واقعا لذت بردم و چندین بار اشکم جاری شد بابت این آگاهی های خالص و ناب
امیدوارم خدا کمکم کنه بتونم عمل کننده به این آگاهی ها باشم
در تکمیل فرمایشات زیبای شما در مورد اینکه چرا ما باید خود رو در احساس خدایا من نمیدانم قرار بدیم تا الهامات را دریافت کنیم باید عرض کنم که
بر اساس قانون اختیار وقتی تو احساس دانستن داری خدا نمیتواند به تو کمکی کند چون تو عقل خود را انتخاب کردی و خدا این قدرت اختیار رو به تو داده و تو را مختار خلق کرده
ولی وقتی میگویی خدایا من نمیدانم و با تمام وجود این احساس عجز رو تجربه میکنی اون موقع است که بر اساس قانون اختیار علم خدا رو و هدایت اون رو انتخاب کردی و اینگونه هدایت الله فعال میشود
اقا رضا سه روز دارم کامتون رو باز میکنم و فرصت نمیشه بخونم اقا رضا اصن موندم توش دمت گرم خا یارو یاورت باشه خدا نگهدارت باشه نوش جانت این همه عشق الله نوش جانت…
چقدر قشنگ توضیح دادی ممنونم از فرزانه خانوم که این سوال رو پرسید اخه من موندم دهنم باز باز…
این حجم اگاهی زیبا این حجم نمیدونم چی بگم..
صد ها بار باید این کامنت رو بخوم صدها بار ..
و سپاس گزار الله نازنینم هستم برای وجود شما بینهایت مشتاق دیدارت هستم رضای عزیزم رضای عزیز کرده خدا…
چقدر مثال یوسف برام قشنگ بود خودت زندان رو خواستی …
چقدر این ارتعاش زیباست چقدر عالیه این جهان هستی رضااا ممنونم ازت نمیدونم چطور ازت تشکر کنم …
روی ماهت رو میبوسم و سپاس گزار الله هستم برای حضورت مرد نازنین…..
و این دیالوگ زیباهت که من رو از نو ساخت…
و همیشه دارمش و دوستش دارم واس یک کامنت دیگتون بود….
(شایسته نیست که در برابرش ناسپاس باشیم ، زیرا که اگر شخصی محبتی به ما بکند ، ما نمک گیر او میشویم ؛ حال ما را چه شده است که این همه محبت خدا را در زندگی دیدیم و نمک گیرش نشدیم…)
اقا رضا نوش جانت این همه اگاهی ناب نوش جانت این همه تسلیم بودن…
از کجای کامنتت حرف بزنم به قول شما از سه مادر بگم…
از نمک گیری بگم.
از نشانه های زیبایی که در قران اومده است بگم…
از اینکه کا مهمان خدا هستیم و همیشه سفرش پر برکت برای ما…
از اونجااییی که باید دلمون به خدا خوش کنیم بگم و……
اقا رضا کل کامنت یکطرف این این پاراگراف من رو نابود کرد من رو هزار بار زد زمین الله اکبر..
خدایا خودت مارو بیامورز الله اکبر…
(شایسته نیست که در برابرش ناسپاس باشیم ، زیرا که اگر شخصی محبتی به ما بکند ، ما نمک گیر او میشویم ؛ حال ما را چه شده است که این همه محبت خدا را در زندگی دیدیم و نمک گیرش نشدیم…)
اخه چطور میشه که هر لحظه هر ثانیه سر به سجده نبرد برای این خالق خدایا شکرت خدایا بینهایت سپاس از تو..
اقا رضا این کامنت رو باید قاب گرفت باید هر روز بخونمش هر روز و هر روز خدایا شکرت بینهایت
خدایا خود بیامورز گناهانم رو که عذاب و کیف فرود اورد
خدایا خودت بیامورز ان گناهانم رو که اجابت دعا باز دارد….
اقا رضا ازتون بینهایت ممنونم و بینهایت سپاس گزارم خدایا شکرت که همین الان همین الانی که فیش حقوقیم رو واریز کردن به این کامنت هدایت شدم الهی شکرت رب من صد هزار بارشکرت خدای من….خدایا شکرتتتتتتتتت بینهایت سپاس از تو سپاس از توووو
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی
چه قدر خدا منو لایق دونسته که به کامنتهای شما هدایتم کرده
فوقالعاده مینویسید و مثال میزنید و از ایات قران و سخنان بزرگان استفاده میکنید
سطر سطر نوشته های شما ضربات محکم و قاطعی هست به باورهای محدودکننده ای که سالها به شیوه های مختلف تو ذهنمون ساخته شده
داستان های قرانی که برامون نوشتین، داستان سه مادر و فرزندانشون، موضوع فرکانس و ارتعاشی که بیان کردین، موضوع ثروت و فراوانی نعمت ها و روزی دهنده بودن خداوند، بحث احساس خوب و شکرگزار و سپاسگزاری اونم به اندازه تک تک سلول های بدنمون و تمام موضوعاتی که گفتین ادم رو با تفکر وامی داره
اینقدر واضح و رسا مینویسید و از مثال های بجایی استفاده میکنین که دائم نوشته ها تون بکگراند ذهن ادم مرور میشه
موضوع افزایش توان مالی و ثروتمند بودن و استفاده از داستان های قرانی و مثال های بینظیری که زده بودین، یه شاهکار بود
شاهکار ارزشمندی که همچنان دارم اون رو میخونم و لذت میبرم
ایشالا که خداوند رحمتهای زیباش رو تو زندگیتون بیشتر و بیشتر کنه
بازم از شما دوست و استاد عزیز سپاسگزاری و تشکر میکنم
استادعزیز برای حس لیاقت وارزشمندی زیادی که برای خودشون قایل هستند ماشینشون رودربهترین حالت صاف وتراز کردند باکمک سنگ هایی که اون جابودن به زیبایی و مهارت کامل عالی شد عالی
سپاسگزارتون هستم که به کمترازعالی راضی نمیشن
حیاط سرسبزوبی نهایت وسیع وزیبابا ایه رود زیباتر که حاصل آب شدن برف های نزدیک همون جاست چه بارندگی برف خوبی دارن که تا الان هم برف توکوه هاشون هنوز هم هست
، خدایا شکرت برای فراوانی برف ،جنگل،اب رودخونه ،اسمان،خورشید،زمین باسخاوت وهرانچه که بهترین هست ودراختیارمون قراردادی تالحظه تفکرکنیم وبه سادگی ازکنار هیچ عظمت وزیبایی ردنشیم
دیشب موقع آبیاری باغمون که نوبت این دفعه به شب افتاده بودبسی لذت بردم ازتمام نعمت ها که خداوند سالیان ساله به من داده بود ونمیدیدم زیاد
آسمان پراز ستاره بی نظیر بود چون نورچراغ هم نبود بی نهایت پرستاره دیده میشد ومیتونستم همه ستاره هاروببینم درنهایت شکوه وزیبایی اصلن نقطه ای نبود که یه ستاره نورانی دراون جانباشه
عظمت آسمان وستا ه های زیبارونمیتونم توصیف کنم و بنویسم آن گونه که دیدم
چون شب از نیمه گذشته بود واسمان صاف صاف بودبدون هیچ ابری تونستم خوشه پروین روهم ببینم نورانی وزیبافقط جای یه تلسکوب کم بود که بتونم نهایت لذت رو ببرم ازاسمون پرازستاره
اصلن ستاره بارانی بوداون شب
عظمت وبزرگیت روشکر خدای قدرتمندم این همه ستاره وهرکدوم هم تویه مدارخاص خودش درگردشه یاحرکت من نمیدونم
خدایا شکرت بی نهایت به قول پاکیزه عزیزم کرورکرور شکرت خدایا برای دیدن این همه زیبایی وداشتن چشمان زیبایم که دارم میبینم این عظمت و شکوه آسمون رو به زیبایی
حتی بدون داشتن هیچ وسیله دیگر قدررررت دیدن چشمانم نوررررچشمانم که خودت هستی درپس این عظمت زیبا میلیاردهابارشکررررررت
ماه هم بسیار زیبا بوددرمیان این همه زیبایی وقتی مسیرحرکتش رادنبال کردم بعداز مدتی درپشت کوه ها غروب کرد ومن متحیرازحرکت ماه که داره چه مدارهایی روطی میکنه هرروز ومن اولین شبی بود که دیدم ماه پشت ابرهارفت وناپیدا شددراسمان
وستاره هاروشن تروپرنورتر شدن
خدااااایا شکرت
درتاریکی شب شنیدن صدای آب خیلی دل نشین تره یه آرامش خیلی عجیبی داره بدون داشتن ترس
صدای آب بسیار شنیدنی تربودمثل لحظه ای که استادفقط آب روفیلمش رو کرده بودن بااون صدااای زیبایش
سپاسگزارخدایی عزیزم هستم که هم توفایل هامیتونم ازدیدن آب لذت ببرم وهم این جادربهشت کوچکم
من قبل از این هاهرموقع آبیاری داشتیم یا کناراتیش مینشستیم یاتوی خانه باغمان میخوابیدم
ولی امشب آب هرجارفت من هم رفتم پای هردرختی رسید نشستم دیدم ولذت بردم ازسیراب شدن درختان وبارهاوبارها سپاسگزاری کردم ازخداوند برای وجود آب که هرجامیره زندگی همراهش
سرمای باغ که سیراب شده بودازاب بسیاردلچسب رویایی بودبا یه نسیم نرم وخنک که بوی سبزه و گل میداد بسیار لذت میبردم وانگاردرزمان ومکان نبودم
الان که دارم مینویسم اشکم جاری میشه به خدا
خدای مهربانم خودت مراقب حال خوشم باش تابتونن همیشه این لطافت روتجربه کنم
خدایا شکرت برای این بهشتی که دارم دراون زندگی میکنم وسال ها بامن بود ولی نمیدیدم واین جایادگرفتم از استادم که ببینم زیبایی هارولذت ببرم هرلحظه با آن چه که دارم تاهدایت بشم به سمت زیبایی ها بیشتر ودرک کردن آنها
واین ذوق واشتیاق رومثل استادمون هرجاباشیم داشته باشیم
وازمریم جان یادگرفتم موقع رفتن ازباغمون که خدای عزیزم همه این زیبایی هاروبه خودت میسپارم مواظبشان باش ومنو هدایت کن به دیدن زیبایی های بیشتر
خداوند بزرگ حافظ ونگهبان مخصون شما دوعزیز دل باشه که قلبمون روبه دیدن زیبایی هاروشن کردین
درود به استاد عزیز و عزیز دلشون و همه اعضای این خانواده دوست داشتنی.
واقعاااا با تمام وجودم بابت امروز سپاسگزارم بابت شروع یه پاییز دیگه من که عاشق فصل پاییزم.
همش دارم با خودم میگم چقدددرررر تابستون امسال زود گذشت والهی هزاران بار سپاس که خیلی عالی گذشت اما هواسم باشه در لحظه زندگی کنم و خوب زندگی کنم که حسرت گذشته رو نخورم و دلواپس آینده هم نباشم .
الهی که اولین روز مهر دلتون سرشار از مهر الهی باشه عزیزان.
امروز صبح پسرم رسوندم مدرسه و چقدر شکرگزار خداوندم که داره میره مدرسه و مدرسه اش سر کوچمون هست راحت میره و میاد و چقدر خوشحالم که یاد گرفته تواین سن هرشب قبل از خواب با سپاسگزاری خواب بره یاد گرفته هر جا میره روی نکات مثبت توجه کنه،مثلا دیشب میگفت
خدایا ممنونم که امسال با دوستای جدید آشنا میشم
خدایا ممنونم بابت خانم معلم مهربونم با حالیکه که هنوز معلمش رو ندیده
خدایا ممنونم بابت جامدادی خوشکلی که دارم
خلاصه واسه تک تک وسایل مدرسه اش سپاسگزاری کرد و خوابید و با هر جمله اش انگار قلب من باز میشد.
خدایا نمیدونم چطوری ازت سپاسگزاری کنم بابت این مسیر الهی که من و خانواده ام رو واردش کرده ای.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیز با مریم جان که با به اشتراک گذاشتن این فایل ها واقعا دارن به گسترش جهان هستی کمک میکنن .
چقدررر مناظر فایل امروز زیبا و دیدنی بود واقعا .استاد عاشقتونم که اینقدر برای یه کار ساده که میخواید برای توازن شیب ماشین سنگ زیرش بذارید به مریم جان میگید آماده ای؟ همین یه جمله ساده برای یه کار ساده کلی برای من درس داره ،چون باعث میشه ناخودآگاه آدم حس همکاری و همفرکانسی با عشقش رو احساس کنه.باعث میشه آدم متوجه بشه که باهم در لحظه بودن چقدر حس زیباییه .
و چقدر تحسین میکنم این سبک از زندگی شما رو و نوش جان تون و گوارای وجودتون که پاداش سالها رو خودتون کار کردن دارید میگیرید.
توی یه سفر عالی با هوای بینظیر توی نقطه ای از دنیا باشی که وسط تابستون هر جا میری پر از گلهای زیبا و ابشار و چشمه و رودخونه هایی با آب شیرین که از دل برفهای همون منطقه سرچشمه گرفتن با عزیز دلت باشی و بدور از هر حاشیه ای با خدا عشق بازی کنی و هر روز حیاط خونت یه منظره رویایی باشه .
خدااااایااااا سپاسگزارتم بابت دیدن این همه زیبایی .
خدا جونم به منم توفیق ادامه این مسیر رو بده که به این سبک از زندگی هدایتم کنی.
استاد عزیز ازتون ممنونم که صدای آب رو برامون گذاشتین به قول مریم جان صدای پای آب یکی از زیباترین اهنگهای طبیعت است.
صندلی تون گذاشتین توی رودخونه یاد سری اول سفر به دور آمریکا افتادم اونجا رنگ صندلی هاتون باهم فرق داشت یادش بخیر ،منم خیلیییی این تجربه رو دوست دارم هر وقتی میریم طبیعتی که رودخونه عمقش زیاد نباشه صندلیم میذارم وسط آب و حسش واقعا عالی برام.
خیلی خوشحالم که باهاتون همسفرم هر روزتون قشنگ تر از دیروز.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت همه دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته
حیفم اومد که کامنت نذارم و شرح حالم رو نگم براتون چون واقعا از ته ته دلم دارم احساس خوشبختی میکنم در این لحظه.
امروز صبح که رفتم سرکار دیدم که یه کم بی حالم چون دیروزم که جمعه بود تعطیل نکرده بودم
خلاصه بعد یه کم کار کردن دیدم که حسش نیست
(اینم بگم صبح تو ستاره قطبی نوشتم که هدایتم کن به سمت حال خوب)
یه حسی بهم گفت که برو پارک خدا شاهده وسط کار کردن ها منم گفتم چشم اومدم یه پارک نزدیک کارگاه دیدم که تمام چمن ها رو دیروز کوتاه کردن و بوی تازه چمن ها کل فضا رو گرفته که من خیلی دوست دارم بوی چمن رو خلاصه کلی ذوق کردم کفش هارو درآوردم و دراز کشیدم رو چمن ها بعدش یه نسیم ملایم اومد، گوشی رو برداشتم رفتم تو سایت دیدم فایل جدید بعدش رسید به اون تیکه که صدای آب اومد، همزمان با صدای آب نسیم خنک تر بوی چمن رو آورد و پرنده ها شروع کردن به آواز خوندن، یعنی یک لحظه انقد لذت بردم که تمام موهای بدنم سیخ شدن
بازم یاد همون حرف استاد که برای لذت بردن به چیزهای آنچنانی نیازی نیست و برای زندگی کردن و احساس خوشبختی کردن نیاز نیست حتما به اون هدف خاص برسم، اگر از همین لحظه لذت ببرم و احساس خوشبختی بکنم بقیه چیزا خود به خود و طبق قانون اتفاق میفته. من خودم به خیلی از اهدافم رسیدم ولی مسیر رسیدن به هدف خیلی خیلی لذت بخش تر از رسیدن به هدف بخدا قسم
خیلی دوستتون دارم استاد خیلی زیاد
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
به نام خدا
خداوند عزیزمرا شاکرم که در زمانه ای قرار داریم که با هر زیبایی که میبینیم میتوانیم آن را از طریق دوربین موبایل ضبط کنیم
به نظر من با گذشت زمان و پیشرفت انسان لنز چشم هایی ساخته خواهد شد که انسان خیلی خیلی راحت تر این کار را بتواند انجام دهد
و خیلی از مشکلات حال حاضر انسان حل خواهد شد، چون جهان به سوی خیر است
خداوند عزیزم را شاکرم که با قرار گرفتن در هر شرایط به ظاهر بدی
به خودم یاد آوری می کنم که این وبسایت هر لحظه برای تغییر شرایط آماد است
و من با گوش دادن به فایل ها و نوشتن کامنت در آن ها شرایط را می توانم تغییر دهم
پس همیشه به خودم یادآوری می کنم و می دانم که مهم ترین کار هر روز من فعالیت در این سایت است
و هدفم این است که ستاره های پروفایلم را بیشتر کنم، چون می دانم با بیشتر شدن آن ها بیشتر فرکانسم تغییر خواهد کرد
و اتفاقات زیبا و پر از نعمت زیادی جذب خواهند شد
یکی دیگر از کمک های بسیار زیاد این سایت به من بیشتر کردن سرعت تایپ انگشتانم هست
قشنگ حس می کنم که از وقتی که تایپ کامنت را شروع کرده ام سرعت تایپم دو برابر شده است
با دیدن سریال سفر به دور امریکا نیز متوجه می شوم که چه چیزی از این دنیا می خواهم
من هم دوست دارم مانند استاد یک کمپر داشته باشم و مدت قابل توجهی از هر سال را در مسافرت باشم
دوست دارم یک شغل داشته باشم که از طریق اینترنت در هر زمان و مکان بتوانم آن را مدیریت کنم
با دیدن این سریال بیشتر در مورد سفر با کمپر یاد می گیرم و خودم را برای رسیدن به آرزویم آماده میکنم
خداوند را هزاران بار شاکرم که من را به اینجا هدایت کرده است، خدایا شکرت.
با یاد تو ای لطیف
هزاران سلام به اساتید عزیزم
و به دوستان خوبم در این مسیر سبز
استادجان همین اول فایل ، اون جمله از فایل قبلی تون اومد تو ذهنم که:
خداااااای من زیباییش تموم ناشدنیه !!!
هر ثانیه فایل رو با خدایا شکرت ، خدایا شکرت تماشا کردم تا رسیدیم به آب و صدای آب و زلالی آب ..
وقتی از چشم دِرون و از ارتفاع بالا مسیر آب رو میدیدم فکر کردم که واقعااااا ذرات عالم هوشمند و هوشیارن ، که این آب چقدر قشنگ مسیر خودشو از دل طبیعت و توی این دشت پهناور پیدا میکنه ، جویبارها به هم وصل میشن و نتیجه میشه اون آب خروشانی توی فایل قبلی دیدیم همونی که سنگها هم در مقابلش توان مقاومت ندارن !!
و دلیلش اینه که آب رَهروی خوبیه ، آخه:
رَه رو آنست که آهسته و پیوسته رود
و این پیوستگی و مداومتِ که اون نتایج جادویی رو به وجود میاره..
و اون لحظه جادویی که تصمیم گرفتین و وسط آب بشینین و اجازه بدین جریان آب پاهاتونو لمس کنه در حالیکه خودتون رو مهمان نور خورشید کرده بودین ، عجب ترکیب محشری به وجود اومد…
اما برای من قسمت حالبش اینجا بود که قوانین برای همه ما بسته به نوع نگاه مون سلسله وار پیش میرن تا تو درسها و آگاهی های لازم رو برای ادامه مسیرت دریافت کنی..
امروز سحر که خداوند توفیق بیداری بهم عطا کرد ، داشتم به سوره مبارک نور و آیه 35 فکر میکردم که خداوند در این آیه خودِعزیزش رو تشبیه به نور کرده !!!
شاید فک کنیم در عالمِ ماده لطیفترین موجود آب باشه ولی نه …..
در این دنیای مادی و فیزیکی ما ، لطیفترین موجود نور هست …
برای همینه که ترکیب نور و اب که به ترتیب جزو اولین و دومین ماده لطیف در این دنیا هستن اینقدرررررررر حس فوقالعاده ایی به ما میده ، حتی دیدنش روح آدم رو نوازش میده و رنگهایی که به وجود میاره برای روح و روان و چشمون سیری ناپذیر هستن..
در تفسیر این آیه شریف اومده بود :
* نور،لطیف ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه ی زیبایی ها و لطافت است.
* نور،بالاترین سرعت را در جهان ماده داراست و با سرعت سیصد هزار کیلومتر درثانیه می تواند در یک چشم بر هم زدن (یعنی کمتر از یک ثانیه)کره ی زمین را هفت بار دور بزند،به همین دلیل مسافت های فوق العاده عظیم و سرسام آورنجومی را فقط با سرعت نور می سنجند و واحد سنجش آنها واحد نوری است،یعنی مسافتی که نور در یک سال می پیماید.
* نور،وسیله ی تبیین اجسام و مشاهده ی موجودات است،وبدون آن چیزی را نمی توان دید،بنابراین هم ظاهر است و هم مظهر(ظاهر کننده ی غیر).
* نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ماست،پرورش دهنده ی گلها و گیاهان بلکه رمز بقای همه ی موجودات است.
* تمام انرژی های موجود در محیط(به جز انرژی اتمی)همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد،حرکت بادها،ریزش باران و جریان نهرها و آبشارها و بالاخره حرکت همه ی موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود…..
* نور آفتاب نابود کننده ی انواع میکروب ها و موجودات موذی و آلودگی ها است و اگر تابش این نور پر برکت نبود…..
و نتیجه اینکه ما انسانها با هرررر شرایطی که داریم ، به معنای واقعی غرق در نعمت و الطاف الهی هستیم و باید شکرگزار باشیم هر چند نتونیم شکر یکی از هزاران نعمتشو بجا بیاریم…
ولی نتیجه این شکرگزاری میشه حال خوب ، میشه آرامش روح و روان ، میشه اطمینان قلبی به الله یکتایی به عشق منِ بنده ش همه این زیبایی ها رو خلق کرده..
خدایاااااااااااااااا عاشقتم
استاد عزیزم ، استادبانوی نازنینم ممنونم که ما رو مهمان میکنید ، بر خوان این همه زیبایی و شکوه…
همگی در پناه نور و عشق الهی باشیم
سلام وجیهه بانو
بانوجان
سپاس از کامنت خوشگلت
چه جالب بود این آگاهی که گفتی نور اولین ماده لطیف دنیاست
چه تعریفایی از نور کردی
خدایاشکرت بخاطر خلقت این نور
زندگی تون پراز نور عشق وبرکت
عزیزم در کنار آقای حافظان بزرگوار.
روی ماهتو میبوسم
سرشار از عشق و انرژی
در پناه الله یکتا باشین . ان شاالله
هزاران سلام به فاطمه جانم
ممنونم از پاسخ و دعاهای نورانیت دوست خوبم
فاطمه عزیزم اگر فرصت کردی و مایل بودی نظر دکتر جو دیسپنزا رو درباره نور مطالعه کن..
با توجه به این که ایشون دکتر و جراح مغز و اعصاب هستند و از بُعد کاملا علمی این مقوله رو بررسی میکنن ، خیلی ابعاد شگفت انگیزه رو درباره نور و ارتباطتش با انسان توضیح میدن…
ممنونم خواهر زیبای من که همیشه دریافت نقطه آبی از طرف شما برام مثل یک هدیه دلچسب ، شیرینه..
میبوسمت
در کنار داداش رسول برگوار زندگیتون سراسر خوشیختی و سعادت و سلامت و ثروت باشه
در پناه نور و عشق الهی باشی عزیزم
سلام به وجیهه بانو عزیز
خیلی خداوند رو
سپاسگزارم که امکانی در سایت فراهم شده که با گذاشتن کامنت توسط شما ایمیلی برای من ارسال میشه و توسط خداوند به سمت این متن زیبا هدایت میشوم
خدارو شکر
متن تون خیلی زیبا و تاثیر گذار بود برام و دیدگاهم رو درباره پدیده نور عوض کردید
این متن زیبا درباره مفهوم نور منو به این فکر فرو برد که شاید خداوند دلیل اینکه خودش رو نور آسمان ها و زمین تشبیه کرده اینه که وجود نور در همه جای زندگی لازمه و اینکه درباره سرعت نور گفتید به نظرم اومد می تونم قدرت اجابت خداوند رو هم از منظر نور ببینیم که خداوند هم مانند نور که به سرعت پخش میشه و حرکت میکنه ؛ سریع الجوابه البته اگه ما ترمزی نداشته باشیم اگه توکل مون فقط به خدا باشه یک بار دیگه از شما تشکر می کنم بابت این متن زیبا
شاد و پیروز و ثروتمند باشید
هزاران سلام به آقامحمد عزیز
ممنونم از پاسخ عالی تون محمدجان
آفرین به شما که اینقدررررر هوشمند هستین و ذهن بازی در مورد مسائل دارین …
واقعاااااا لذت بردم و بارها تحسینتون میکنم
دیدگاه تون به نور ، و تعبیرتون از نور کاملا صحیح و بجاست محمد جان.
و صد البته همینطوره
چون یکی از صفات خداوند «سریع الاجابه » بودنه…
توی دعای ابوحمزه ثمالی اومده :
«الحمدُللهِ الَّذى ادعوهُ فَیجیبُنى ……»
حمد برای پروردگاری است که هرگاه او را بخوانم او فوراً اجابت میکند مرا ادعُوهُ فَیجیبُنى …
الهییییی همه خواسته هاتون فورا اجابت بشن ..
و زندگی تون پر بشه از اتفاقات خیر و دلچسب و در دنیا و اخرت خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند باشین..
در پناه نور و عشق الهی باشید پسر باهوش
سلام عشق جانم
بازم مثل همیشه مبهوت اون نگاه زیباتم و اون دیدگاه منحصر به فرد و خاصت
انگار تو از جایی اومدی که بقیه نیومدن ، از خود منبع نور
خاص بودنت خیلی خاصه چیزی خاص تر و خالص تر و لطیف تر از نور
خیلی سخته که در این دنیای محدود و از میان چند واژه بخوام عشقمو ابراز کنم
ای قلم مگر خدا به تو قسم نخورد؟ پس چرا از نواختن عشق مبهوتی؟ چرا در بیان و عیان کردنش مسکوتی؟ اگر عشق از خداست که قطعا هست پس واژه هاتو از خدا بگیر و در وصف معشوقم ترانه بخوان و آواز سر ده
خدایا شکرت که به قلب کوچک من هدیه بزرگی دادی و این معجزه عشقه که در نهایت عظمت و بزرگیش تو این قلب کوچک من غوغا کرده
عشق جانم، بانوی قلبم
همیشه تو اوج سرور و شادی حضورت تنها چیزی که آزارم میده اینه که خدایااااا این نعمت بی انتها چونان سپاسگزاریی میخواد که من قادر به ابراز و انجامش نیستم.
خدایا چیزی به من عطا کردی که ازحد و اندازه های من بیرونه
مسئولیتی به من سپردی که از توان شونه های من بیرونه
خدایا فقط تو میدونی که تنها اندوه من وجود آدم هاییه که اونو(«عشق») دارن اما نمیدونند چجوری ازش استفاده کنند؟! (که کم هم نیستند)
خدایا از تو میخوام که یاری کنی همه عزیزان این سایت رو که در یافتن گنج درونشون ناتوانند و لذت و حظ عشق رو بهشون بچشونی
(فقط مواظبشون باش ذوق مرگ نشن^°:°^)
آمین
سلامی از عمق وجودم به وجود مبارکت حبیبم
آخه من چی بگم جز شکر از خدا و سپاس از بنده نیک خدا
عااااااااااااااااااشششقتم منننننننننن
که از قلبت عاشقانه مینویسی..
همیشه ستایش کردم این بزرگ منشی و تواضعت رو ، و برای همه مهرت که قلبم رو شکوفا میکنه سپاسگزارتم عزیزترینم..
و همیشه ازت درس گرفتم هر چند گاهی در شاگردی تنبلی کردم…
چقدرررر ممنونم از دوستمون اقای علی بردبار عزیز بابت نام زیبایی که بر شما گذاشتند…
عالیجناب عشق :))
برازنده وجود نازنین و پر برکتته واقعاااااااااا..
دوستت دارم ، میبوسمت
در پناه نور و عشق الهی باشی حبیب جانم
به نام هدایت الله
با سلام به خواهر خوبم وجیه بانو
درود بیکران خداوند بر شما چقدر کامنت انرژی و حال خوب به آدم میده میشود درسها و آگاهیهای زیادی از این فایل دریافت کرد
از شما سپاسگزارم که انقدر قوانین خوب درک کردید و با کلام و نوشتنتون زیبایی این فایل را چند برابر کردید اما در مورد این تفسیر آیه قرآن بینظیر بود
در تفسیر این آیه شریف اومده بود :
* نور،لطیف ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه ی زیبایی ها و لطافت است الهی که لحظه لحظه زندگی و وجودتون سرشار از نور باشه وعشق جاودانه داشته باشید در کنار آقای حافظیان دوست داشتنی در پناه الله مهربان سلامت سعادتمند ثروتمند و موفق باشید انشاالله
هزاران سلام خدمت برادر بزگوارم
اقای روحی عزیز
که همیشه لطف تون رو در پاسخ های پر مهرتون دریافت میکنم
سپاسگزارم از توجه تون که باعث انگیزه گرفتن و ثابت قدم بودن در مسیر میشه…
واقعا چقدر جای شکر داره که ما اینجا دوستان زلال و پر محبتی مثل شما بزرگوار داریم که بسیار باعث افتخارمه…
الهی همیشه سایه تون مستدام و پاینده و سلامت بر سر خانواده محترم و این سایت الهی و ماها باشه ..
ممنونم از دعاهای زیبا و نابتون
من هم از خداوند عزیز براتون سراسر سعادتمندی و عزت و ثروت و سلامت و خوشی در دنیا و اخرت خواستارم و امیدوارم به هررررر آنچه در دل از خدا میخواین به زیبایی و سادگی و سرعت برسید..
الهی آمین
در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام خدمت استاد و مریم جون
وجیهه جون سلام بهت عزیزم
اومدم کامنتتو بخونم و عشقتو ب سید عزیز همسر نازنینت تبریک بگم چون در حال تمرکز بر زوجهای عاشق هستم و تحسین
کنم، دیدم ک عجب کامنت پر باری نوشتی و متوجه شدم ک اتصالت با منبع درسته و واقعا توحیدی شدی ک عشق داری از سید حبیب دریافت می کنی
آفرین بهت از توحیدی شدنت و درکت از خداوند بزرگ و عشق
از خداوند می خام ک ب من و تمام بچه های سایت عشق خودش و عشق دنیایی رو نصیب کنه ک لذتمون از زندگی بیشتر و نشت انرژی از سمت رابطه نداشته باشیم
انشالله ک توی تمام جنبه های زندگیت موفق و پیروز باشی
خواهرت آزاده ک ازی هم می تونی صدام کنی
بوس
سلاااااااااااااااامممممم به شما آزاده جان و سلام به سیرت زیبا و اندیشه نیکوی شما
ممنونم دوست خوبم که پاسخ از دل برآمده ت بر قلبم نشست و فکرمو به چالش کشید…
تبریک میگم بهت ازاده عزیزم که داری روی قلبت کار میکنی..
من معتقدم کار کردن روی روابط عمیق ترین کارکرد بر روی قلب هست و نتایجش عجیب و غریب خواهد بود…
ادامه بده دوست قویِ من و در مسیرت نشانه ها رو ببین و یقین داشته باش روابط رؤیایی بیصبرانه منتظرن بهشون برسی تا قلبت رو پر کنن از عشق الله…
من هر شب و هر روز بابت عشقش که توسط بندگان نورانیش ( پدر و مادرم ، همسرم ، بچه هام ، خواهرها و برادرام و دوستانم ) به قلبم هدیه میکنه شکر میکنم و سپاسگزارشم…
آزاده عزیزم دوست خوبم از صمیم قلبم از خداوند میخوام به زودی مهر و عشق الله توسط بهترین بنده ش در قالب روابط ، همه وجودت رو در بر بگیره که احساس کنی شکرگزازی کمه و به خاطرش اشکهای زلالت جاری بشن… ان شاءالله
ممنونم از دعای قشنگت … الهی آمین
ممنونم برام نوشتی دوست خوبم
اسم قشنگت بسیار برازنده روحیه شماست..
آزاده و شاد باشی همیشه عزیزم
در پناه نور و عشق الهی باشی .
سلام به وجیهه نازنینم
دوست عالی و هم فرکانسی ام
چقد خوشحال شدم ک نقطه آبی رو دیدم ب قول سعیده شهریاری عزیز تلگرام در بهترین زمان و مکان ب دستم رسید ممنونم از ت نازنینم.
حتما از نتایج ک و تعهدی. ک ب خرج دادم میام و براتون میگم عزیزم
خیلی خوشحالم ک باهات هم فرکانس شدم عزیزم
ب امید روزی ک همسرم مثل حبین دل شما برایم بنویسد و از وجودم شادمان و خرسند باشه
من ک از وجود خودم راضی هستم با تمام نقصهای انسانیم
دوستت دارم دوست خوبم
به نام خداوند بخشنده ومهربانم
سلام به وجیهه بانوی عزیزم
خداروشکر میکنم دوستان با سوادی چون شما دارم که انقدر اطلاعات عالی در مورد نور و روشنایی میگید من عاشق روشنایی و آفتاب..
یکی از شکر گزاری های هرروز من وقتی از خواب بیدار میشم اینکه خدایا شکرت که این نور و روشنایی تو خونه آروم و رویایی من تابیده و موجب آرامش و روشنایی حال خوب من هشت خداوند رو شاکرم برای یاد آوری دوباره برای این آفرینش بی عیب و نقص
از شما و همسرتون هم تشکر میکنم برای کامنت های عالی و عاشقانه اتون و اطلاعات مفیدی که در اختیار ما قرار میدین
ان شاالله در پناه خداوند مهربان سلامت شاد ک ثروتمند باشید .
هزاران سلام به ستاره درخشانم
کلامت هم مثل اسمت میدرخشه دوست خوبم…
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
ستاره عزیزم نور خیلییییییییییییی حرفها برای گفتن داره اتفاقا به یکی دیگه از دوستانمون (فاطمه جان) توصیه کردم اگر دوست دارند میتونن نظر دکتر جو دیسپنزا رو درباره نور مطالعه کنن…
چقدر خوشحالم که شما هم در پی نور و روشنایی هستین..
الهی همه زندگیت سراسر پر باشه از نور الله…
ممنونم از لطفت ستاره جان که برام نوشتی و مهرت رو در نوشته هات به قلبم ریختی…
امیدوارم زندگیت پر باشه از بهترین
تجربه های عالم…
در پناه نور و عشق الهی باشی نازنینم
با سلام
تصاویر خیلی لذت بخش بود ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
خدا را سپاسگزارم از اشنایی با خانواده استاد و دنبال کردن این سایت….
این روزها که سپری میشود روزهای سخت و پوست اندازی من هست و فنداسیون خواسته ها، باورها،عمل ها،ایمانها و… را تمام میکنم به لطف رب العامین..
از نتایجی که حاصل شده است بعداً می نویسم و با خودم گفتم تا زمانی که نتایج برایم آشکار نشود کلامی از خودم و نتایجم با هیچکس صحبت نکنم و در این سایت ننویسم ولی نتایج عالی هست و باید منتظر برداشت و نتیجه نهایی و شیرینی ایمان و عمل و صبرم باشم.
استاد عزیز خدا را بینهایت سپاسگزارم از زمانی که با این سایت و شخص شما آشنا شدم یکسالی هست که میگذرد و شخصیت، افکار، رفتار و نگرشم به کلی تغییر کرده است و در آیندهای نزدیک بیشتر و بیشتر از نتایجم که حاصل تفکر ایمان عمل و صبر بوده است را به اشتراک میگذارم به امید دیدار.
سلام.
وقت همگی بخیر.
خیلی خیلی خوشحال و سپاسگزارم که هدایت شدم به سوی نوشتن کامنت برای این فایل زیبا،فایلی که ثانیه به ثانیه اش مملو از نکات مثبت ودزیبایست؛اما ما براساس تکامل و ظرف و زاویه دیدمون میبینیم اون زیبایی ها رُ.
وایی خدای من،چه سروهای سوزنی زیبایی،چه آسمان زیبایی،چه سروهای سوزنی زیبایی ، چه ابرهای خوش شکلی، چه آبِ زلال و شفاف و خوش آوایی.چه طبیعت بکری ، چه تراک نرم و کم صدا و سایلنتی.
زندگی زیباست.
به نام خداوند مهربان و هدایتگرم
سلام به استاد عزیز و مریم خانم و همه ی همسفران در این دانشگاه توحیدی .
صدای گرم من رو از جلوی مدرسه ی سه قلوها دریافت میکنید ، راستش الان بهترین فرصت بود که فایل و ببینم .
البته هوا سرد و چیلی شده و شیشه های ماشین و بالا کشیدم و از خدا هدایت خواستم که بر جانم جاری کند درسهایم را بعد از دیدن این قسمت از سفر نامه .
اینجا ایران ، تبریز ، اول مهر ماه 1402 و اولین روز بازنشستگیم از نگاه قانون جامعه و اولین روز تولدم از نگاه قشنگ خودم در بخش دوم زندگی با اجرای آگاهانه قوانین .
الهی به امید تو :
خداوندا ای مونس و همنفسم ، ای قدرتی که شیرینی نجواهای قلبم با تو را با هیچ چیز در عالم عوض نمیکنم ، ای بنده نوازی که به بندگیت مینازم :
سالها قبل در چنین روزی
بابام گفت : من میبرمت
صبح زود نشستم توی ماشین ، کنار دست بابا ، دلم نمیخواست تنها باشم چون من و بابا حرف مشترکی با هم نداشتیم و این گذر زمان رو سخت میکرد !
از اینکه در استان فارس جزو 7 نفر برگزیده شده بودم ، ته قلبم خوشحال بودم و به خودم افتخار میکردم
به مرودشت که رسیدیم ، باید مسیر رسیدن به روستای شول رو میپرسیدیم .
بهمون گفتند این جاده آسفالت میرسه بندامیر و بعدش شول .
زیر چشمی یه نگاه به بابا انداختم ، یک اخم کوچیک اومده بود بین ابروهاش ، اما جای شکرش باقی بود که هنوز عمیق نشده بود .
آسفالت تمام شد و بهمون گفتن 8 کیلومتر جاده خاکی رو که طی کنید میرسید به شول .
دلم ریخت ! جاده خاکی ! بابا !
دوباره زیر چشمی نگاهش کردم : اینبار اخم و فشردن لبها پارادوکسش کمی ترسناک شده بود !
روستای کوچکی بود در کوهپایه ، ظاهرا دنج و آروم بود ! ورودی ده ، جاده داغون بود و اون جمله ای رو میترسیدم بشنوم رو بالاخره شنیدم :
بیا برگردیم
دلم ریخت . گلوم درد گرفت ! یعنی چی بیا برگردیم ؟
رو کردم به بابا و با شجاعت یک دختر 22 ساله گفتم : چرا باید برگردم ؟ مگه اینجا چشه ؟
بابا صداش و صاف کرد و با لحن تندتری گفت :
اینجا دیگه چه جاییه ؟
این از جادش که ماشین و داغون کرد !
ورودی پر از آشغال و آب کثیفی که از خونه ها میاد بیرون !
مخابرات و مرکز بهداشت هم که صد در صد نداره ، بریم خونه و بیخیال معلمی باش . برو خوشنویسیت و کامل کن و همونو ادامه بده !
با قدرت بیشتری گفتم : نه من میمونم !
باشه بمون ولی به زودی خودت برمیگردی . من و جلوی مدرسه که اول ده بود پیاده کرد و رفت .
گرد و خاکی که از دور زدن ماشین بلند شد و نشست روی صورتم ، حکم پاشیدن نقل و شاباش روی سر عروس و داشت .
کیفم و چسبیدم و چادرم و مرتب کردم و از مرز در ورودی مدرسه وارد شدم
حیاط خاکی و بزرگ
یعنی قراره چی بشه ؟
بچه هاکجان ؟
وای من که چیزی بلد نیستم ؟
چکار کنم حالا ؟
ای وای زهره چته ؟
خل شدی ؟
شجاعتت کجا رفت ؟
مطمئن باش دختر ، تو از پس همه چی برمیای .
آخه من که یادم نیست توی کارورزی بهمون چی گفتن ؟ اصلا اگه بچه ها چیزی یاد نگیرن چی؟ با چوب از ده میندازنم بیرون !!!
بس کن زهره جان !
مگه قراره هر چی بهت یاد دادن و مو به مو به بچه بگی ؟
معجزه ی عشق !!
تو از جادوی قلبت استفاده کن !!
تو کلامی داری که کمتر کسی به پات میرسه !!!!
یادت رفته توی دانشسرا از همون هفته ی اول همه از دختری حرف میزدند که به طور معجزه آسایی با شرایط کنار اومده و صحبتاش دل میبره ؟
آره یادمه ! میدونم ! چشم ! چی بگم والله ! حالا بزار ببینم چی میشه !!
سه پله رو بالا رفتم و رسیدم به اتاقی که سردرش نوشته بود ( دفتر )
یک تقه کوچیک زدم به در و رفتم داخل
آقایی پشت میز نشسته بود و زیر چشمی نگام کرد .
سلام من زهره ام ! یعنی زهره زیدابادی ! به من ابلاغ مدرسه شما رو دادن
از جاش بلند شد و رفت یک فرم آورد ، داد به من که پر کنم
بهم گفت : کلاس سوم رو میدم به تو
گفتم : به ممممنننننن !
گفت : آره . چیزی شده ؟
نه ! چیزی نیست ممنون ! پس من میرم شیراز و فردا میام کلاس
اخماش و کشید تو هم و گفت : مگه شیراز رفتن به این سادگیاس ؟ در ضمن الان بچه هامنتظرن ، برو سر کلاست !
پاهام لرزید و لال شدم
به سختی خودم و کشیدم توی راهرو و دنبال کلاس سوم میگشتم ، یهویی دیدم یک نفر با سرعت جت ازکنارم رد شد !
بهش گفتم : ببخشید کلاس سوم کجاست؟
بهم گفت : آخر راهرو ، ایدست
برام خوشمزه بود که به سمت راست و چپ گفت ایدست
بَه !!!! شیرینی کلامش و دوست داشتم !
رسیدم پشت در کلاس ، زانوهام علنا میخورد به هم ، دستام قدرت باز کردن درو نداشت ، نمیدونم چرا داشتم میمردم .
یک نگاه به سمت دفتر انداختم و آب گلوم و قورت دادم و از ترس مدیر در و هُل دادم و رفتم داخل .
و اینگونه اولین روز مهرماه 77 به لطف رب العالمین شروع شد و در بیست و پنجمین سالگردش به زیبایی هر چه تمام تر به پایان رسید و از اونجایی که باورها قوانین ساخت انسان را تغییر میدهند ، برایم حکم 30 سالگی زده شد و من از امروز از قانون کارمندی رها شده ام و قصد پرواز دارم ، اما این بار نه با ذهن ناتوانم بلکه با قلبی که به خدا داده ام و قرار است او فرمان دهد و من بگویم چشم .
از امروز من زانوی شاگردی کردن به درگاهش بر زمین زده ام و در هنگامه ی طلوع آفتاب سر به سجده ی تسلیم گذاشتم و ازش هدایت خواستم و اینکه دستم و بگیره
و ادامه دادم :
خدایا من وسیله ام و بچه ها رو تو خلق کردی : بهشون بندگی و باور درست بیاموز و دستشون و بگیر و عزتمندانه رشدشون بده
================
سه ماه قبل در محضر عالم تعهد دادم که در آمدم را در طول یک سال به سه برابر و بیشتر افزایش دهم و به همین دلیل در حال آموزشم و ساخت باورهای درست به لطف آموزه های استاد گرانقدرم
================
*مهمترین درسی که از تماشای این قسمت از سفر نامه دلم را ربود :
آب باشم
همچون آب
جسور و قدرتمند
گاهی ساکت و روان
و گاهی پر سرو صدا و باز هم روان
خستگی ناپذیر
پر شرو شور
امیدوار و متوکل
نترس و شجاع
مهاجر و همواره در حال حرکت
استمرار در ادامه ی مسیر
توجه به تکامل برای کسب نتیجه
لذت بخشیدن به اطرافیان
دارای قلبی مهربان
تمیز و آراسته
نگاهی الهی به محیط اطراف
بی توجه به اطراف و تمرکز بر کار خود
لذت بردن از مسیر
نماندن در پشت موانع
پیدا کردن راهی در برابر هر سد
آیا مثل آب بودن به جز این است ؟؟
میخواهم مثل آب باشم .
مثل آب*
سلام زهره ی عزیزم
دوست هم فرکانسیم در این سایت الهی وتوحیدی
راستش امروز صبح دنبال اولین کامنت آقای رضا احمدی تو این صفحه می گشتم ودر حال کشیدن صفحه به سمت پایین بودم که نمی دونم چطور دستم روی کامنت شما ایستاد چون از قبل با کامنتهای شما وقلم شیوا وزیباتون آشنایی داشتم قلبم گفت قبل خوندن کامنت آقای احمدی اول کامنت این خانومو بخون .وسرگشته وحیران شدم با خوندن کامنت شما. همون لحطه شرایط نوشتن نداشتم و الان اومدم بنویسم براتون
ایمان دارم هدایت الله بود کامنت شما برای من!
چطور چطور چطور میشه شما در 25 سالگی تدریستون هم بازنشسته میشید هم با 30 سال؟
معادلات ذهنی من بهم خورد. خدا شما رو برای منطقی کردن ذهن من فرستاد.چون من دیگه پذیرفته بودم بدلیل کمبود نیرو قبول نمی کنند.
حالا از خودم بگم منم دبیر هستم ودقیقا مثل شما من از سال 77 وقتی دیپلم گرفتم ووارد دانشگاه شدم استخدام آموزش وپرورش شدم
واز پارسال که 25 سال خدمتو تموم کردم تقاضای بازنشستگی دادم یعنی الان دو سال متوالی هست که تقاضای بازنشستگی میدم اونم تازه با 25روز حقوق ولی بدلیل کمبود نیرو تو رشته من که ریاضی هست قبول نمی کنند.
وقتی رسیدم وکامنت شما رو خوندم مبهوت شدم چطور ممکنه؟
میشه برام بگید چطور برای شما این اتفاق افتاد چه باورهایی ساختید؟
این تیکه از کامنتتون منو دیوانه کرد
(از اونجایی که باورها قوانین ساخت انسان را تغییر میدهند ، برایم حکم 30 سالگی زده شد)
لطفا ممنون میشم برام بیشتر توضیح بدید چطور؟با چه باورهایی؟
آیا شما دلیل خاصی مدرک خاصی داشتید که اونها با تقاضای شما موافقت کنند؟
ممنون میشم پاسخم رو بدید .
منتطر پاسخ شما هستم.
نمی دونید از صبح ساعت 8 که کامنت شما رو خوندم چه احساسی دارم انگار تازه دارم می فهمم باورها چیکار می کنند؟ انگار تا حالا خواب بودم
یه حس بیداری از خواب بهم دست داده.
خدایا شکرت برای ذهنم منطق آوردی
خدایا شکرت برای هدایت های هر لحظه ات
خدایا شکرت بهم نشون دادی میشه
رئیس چیکاره است
رئیس من ارباب من تویی!
خودت کمکم کن
بازهم ممنونم عزیزم ایمان دارم خوندن کامنت شما هدایت الله بود برای من
ممنون که این کامنتو یک سال پیش نوشتید ومن الان بعد یکسال هدایت شدم به خوندن کامنت شما که منو شگفت زده کرد.
نمی دونم دیگه چی بگم ؟
منتطر پاسخ شما هستم.
سلام و درود خدا بر قلبهای آگاه
سلام سادات جان .
خوندن کامنتتون من و برد به چند سال قبل
حدود 10 سال قبل
قشنگ اون روز و یادمه
واضح و روشن
یکی از همکارها خطاب به من و همراهم گفت : من سال دیگه بازنشسته میشم .
چشمام گرد شد و بهش گفتم : چقدر عالی ، در بهترین زمان این اتفاق براتون رخ میده .یعنی زمانی که پسرتون کلاس ششم رو تموم میکنه .
بهم گفت : دقیقا همینطوره ولی زهره برای تو اینجور نیست ، خیلی برات سخته چون تو زمانی بازنشست میشی که سه قلوها کلاس یازدهم هستند . و طفلک بچه هات زمانی که تو باید توی درسها کمکشون کنی ، خونه نیستی و مامانشون میره سر کار .
حرفهاش یه جورایی برام گزنده بود ، شنیدم و لبخند زدم و همون جا ، دقیقا همون وسط اتاق به خدایی که از رگ گردنم نزدیکتر بود به صورت نجوا گفتم ؛ منم میخوام مثل این خانم زمانی بازنشست بشم که سه قلوهام کلاس ششم رو تموم میکنن .
این داستان گذشت تا روزی که بهم گفتند باید فرم پرکنی و بازنشست شدی و من هرگز نپرسیدم چرا ، چطوری ، مگه میشه ؟
میدونی سادات جان : این همون قانون رهایی و اعتماده .
من هیچ کاری نکردم و هیچوقت هم دنبال پارتی و اینجور چیزها نبودم . هیچ مدرک خاصی هم ندارم فقط بهش ایمان دارم .
نمیتونم مدعی بشم همیشه این مدلی هستم .
ولی هر وقت خواسته هام و سپردم به خودش برام ردیف کرد . برام کاری کرد ، کارستون . ( بچه دار شدنم ، طلاقم ، مهاجرت ، ازدواج مجدد ، بازنشستگیم ، خونه هایی که با ایمان اجاره کردم و حالا رشد بیزینسم )
من دیگه هیچوقت اونخانم رو ندیدم ولی درسی که برام داشت خیلی بزرگ بود .
استاد میگن وقتی به یک موفقیت رسیدی شاکر باش و از همون شیوه استفاده کن برای پله های بالاتر .
و زندگی من نمونه ای کاملا واضح و روشن در استفاده از این قانونه .
به قدر ایمان و رها بودنم بسیار نتیجه گرفتم و الان هم پله های بیزیتسم و دارم طی میکنم .
عزیز جان ، یک شیوه ی دیگه هم دارم که خیلی بهم حال میده و اگر دوست داشتی اجراش کن : گوشی رو بردار و بهش زنگ بزن و تصور کن که خالق کون و مکان پشت خطه ، حالا هر چی میخواهی بهش بگو .
این کار برای من اولش خیلی سخت بود ولی کم کم عادت کردم ، گاهی اشکام میریزه ، گاهی دق میکنم ، گاهی میخندم ، گاهی قربون صدقش میرم .
بعد که حرفهام تموم شد و خواسته هام و گفتم ، دیگه موضوع رو کش نمیدم و ذهنم و درگیرش نمیکنم ، هر چه باداباد .
و البته با نوشتن خواسته هام خیلی رفیقم .
باور کن مهربانو : میشود .
سلام دوست عزیزم
الهی همیشه خیر وبرکت وفراوانی همراه با شادی وآرامش در زندگیت جاری باشه
الهی هر خواسته ای داری همون جریان “کن فیکون ” باشه وبه محض خواستنش در زندگیتون نمایان بشه.
ممنونم از پاسخی که بهم دادید.
راستش زهره جان من کاملا حرفهاتونو درک می کنم می فهمم که چی میگید ولی من هنوز قانع نشدم یعنی این قسمت کامنتتونو که خوندم
“این داستان گذشت تا روزی که بهم گفتند باید فرم پرکنی و بازنشست شدی و من هرگز نپرسیدم چرا ، چطوری ، مگه میشه ؟ ”
هنوز ذهنم اینو نتونسته درک کنه!
یعنی چی این جمله تون؟ میشه برام بیشتر توصیح بدید؟یعنی اداره اشتباه کرده و فکر کرده شما 30 سال براش کار کردید وبهتون فرم بازنشستگی داده شما پرکردید؟
آخه تو 25 سالگی که به کسی فرم نمیدن پر کنه؟
مگر اینکه اینی که من گفتم اتفاق افتاده باشه
یعنی اونا اشتباه کنند وفکر کنند شما براشون 30 سال کار کردید وبعد همون حقوق 30 روز رو براتون حساب کرده باشند.
من متاسفانه یا خوشبختانه ذهن بسیار منطقی دارم شاید چون ریاضی خوندم ورشته ام ریاضیه اینجوریه.
من از پارسال از خدا خواستم که اگر خیر وصلاح منه با بازنشستگیم موافقت بشه اما جور نشد وگفتم حتما خیری توش هست
امسال هم همین طور
اما اون چیزی که منو گیج کرد اینه که تا قبل خوندن کامنتتون فکر می کردم خوب من طبق درخواستم خیر وصلاحم اینه که فعلا تو همین شعل باشم اما وقتی کامنتتونو خوندم گفتم نکنه اصلا من ترمز ذهنی داشتم که نشده
چون همکارا می گفتن سخت بازنشستگی میدن زیر 30 سال
یعنی این حرفها پس ذهنم بود امامن درخواستم دادم وبه خدا توکل کردم …..اما واقعا موندم توکلم ایراد داشت یا….
برای همین گیج شدم
شاید هنوز خدا رو خوب باور نکردم ….شاید
راستی عزیزم من تو کامنتهای قبلی تون هم خوندم که بیزینس جدیدو شروع کردید. بهتون تبریک میگم وبراتون آرزوی موفقیت هر روز بهتر از روز قبلو دارم.
منم خیلی دلم می خواد هر چه زودتر بیزینس شخصی برای خودم راه بندازم هر چند هیچ ایده ای ندارم و نمی دونم چیه ولی ایمان دارم که خدا هدایتم می کنه به شغلی که مورد علاقه ام باشه وایمان و باور و توکلمو به خودش بی نههههااااااااایت بی نهایت بی نهایت زیاد می کنه.
باور می کنم که می شود مهربانو!
خدا برای من همه چی میشه به شرط باور…..
به شرطی که قدرتش باور کنم
شاید هنوز قدرتش باور نکردم خدایا خودت کمکم کن.
من برای درک قدرت تو به کمک خودت نیازمندم.
سلام آبجی جوووون
بابا چرا. دنبال چه جوری هستی؟؟؟؟
اصلا مگه به ما ربطی داره؟؟؟
وظیفه ما بندگی کرده و وظیفه خدا هم اینه که خدایی کنه و کارهای مارو ردیف کنه.
بخدا از ذهن ودرک ما خارجه برای همین خدا میگه کسانی که به غیب ایمان دارن.
تو خواسته ای داری ..از خدا درخواست کن وهر روز تجسم کن که رفتی و امضا کردی و حالتم عالی باشه..
اگه هم نشد حتما خیری بوده
الخیر فی ما وقع
بابا آبجی جان تو چه جوری این فروشگاه رو. راه اندازی کردی؟؟؟
اگه بهت میگفتن تو در بهترین جای بازار شهر در خیابان تختی
مغازه با قیمت عالی و صاحب ملک عالی اجاره میکنی ؟؟؟باور میکردی؟؟؟؟
یا سریع میگفتی ن بابا من؟؟؟
آخه چه جوری؟؟؟؟؟
من که پولشو ندارم و…..
خب همین فروشگاه زدن رو بزن روی ذهنت و ساکتش کن و بگو همون خدایی که تونسته دل انسانی رو نرم کنه و من به راحتی و با قیمت مناسب وعالی و خارج تصور همه ..
این فروشگاه عالی رو در بهترین جای شهر بزنی..
پس همون خداااااا میتونه به راحتی وسادگی دلهارو نرم کنه وبا. بازنشستگیت موافق بشه و دقیق همون چیزی که میخوای میشه..
روی ماهت رو میبوسمت .
سلام الهام جون. آره می دونم چی میگی ولی در مقابل کارهای اداری به شدت ذهنم مقاومت داره …….. باید ساکتش کنم…..حتما موفق میشم. الان همین زهره جان دوستمون که تونسته الان میشه منطق برای ذهنم……
ممنونم عزیزم برام پیام گذاشتی انگار داره ساکت میشه……
به نام خدایِ مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان زیبا
و همه همسفرای عزیزم
واقعا آمریکا این همه زیبایی داشته ما بیخبر بودیم
یعنی تمام مکان های دنیا در جای خودش زیبا و جذاب هست از مریم جان و استاد عزیز سپاسگزارم که مارو سهیم میکنن در زیبایی های که میبینن
چقدر جاده زیبا بود همه جا سبزِ سبز انگار یه پارچه مخملی سبز رنگ پهن کرده بودن بر دشت و دَمن واقعا همیشه رویایی هست به مکان های که هدایت میشیم
آسمان هم با اون ابرهای پنبهای همیشه دلبری میکنه رنگ ابرها و رنگ آسمان یه جور خاصی سفید و آبی هست به قول مریم جان اصل جنس هست
و رودخونه هم با پیچ و تابی که تو دل پارچه مخملی سبز رنگ داشت یک زیبایی خاصی آفریده بود آب انقدر زلال و شفاف بود که گاهی رنگ آسمان رنگ رودخونه رو آبی رنگ کرده بود و گاهی هم سبز رنگ بود الله اکبر از این همه زیبایی
خداروشکر که اینقدر زیبای هست
واقعا استاد تحسین برانگیز هست ظرافت و دقت شما برای میزان کردن ماشین برای خواب راحت تر، تمرکز و دقت شما در کاری که انجام می دهید واقعا حیرت آور هست نمونه مثالش تمرکز و دقت شما بر روی اصل و اساس زندگی که نتایج زندگی شما بیانگر آن هست. اونجا که ماشین دقیقا رو سنگ توقف کرد قدرت ذهن شما رو ملموس تر احساس کردم که چقدر از ذهنتون و تواناییتون استفاده می کنید آفرین به شما.
خداروشاکرم همچون استادی مثل شما دارم
الگویی مثل شما دارم
هم از خدای مهربونم و هم از شما سپاسگزارم
انقدر زیبایی و نکات طلایی داره که نمیدونم کدومشو بنویسم وقتی استاد رفتن وسط رودخونه نشستن مریم جان گفتن: “شما بارها در مورد اینکه دوست دارین تو چنین فضایی بشینین صحبت میکردین و الان اتفاق افتاد”
دقیقا قانون جهان اینه وقتی ما درمورد چیزی صحبت می کنیم داریم به اون موضوع توجه میکنیم و از اون جایی که توجه ما فرکانس مارو میسازه جهان لاجرم مارو هم مدار با فرکانسمون میکنه و ما می تونیم از این قانون بدون تغییر خداوند برای محقق شدن خواسته هامون استفاده کنیم یعنی بیاییم در مورد خواسته هامون صحبت کنیم، حتی با خودمون صحبت کنیم در موردش بنویسیم
چون وقتی با دیگران صحبت میکنیم امکان داره ما رو دلسرد کنن
واقعا از خدا سپاسگزارم به خاطر این قانون زیبا
وقتی ما به خواستمون میرسیم دیگران هم میتونن از رسیدن ما به خواستمون لذت ها ببرن چون وقتی استاد به خواسته اش رسید و رفت نشست وسط رودخونه از صدای آب برای ما فیلم گرفت و چقدر اون تیکه که سکوت بود و صدای آب زلال در فضا پخش میشد چقدر صفای جان بود پس هر خواسته ای معنوی و زیبا هست حتی نشستن ما وسط رودخونه
امیدوارم که بتونیم همیشه به خواسته هامون توجه کنیم و آگاهانه صحبت کنیم
و از خدای قشنگم سپاسگزارم که این فرصت رو به من داد تا این فایل زیبا رو ببینم و درموردش بنویسم
در پناه یکتا بی همتا
عشق براتون
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و بانوشایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنین در این جمع زیبا ، جمعی زیبا و بهشتی از جنس “لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَـٰمࣰا”
سلامی به زیبایی خدای فراوانی ، آن هم از نوع فراوانی اَندر فراوانی ، چیزی که ما آن را زیاد در این فایل ها میبینیم ، از درختان گرفته تا آبِ روان و جاری…
(وَٱلسَّمَاۤءَ بَنَیۡنَـٰهَا بِأَیۡی۟دࣲ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ)
[سوره الذاریات 47]
خدایی که آسمان را آفرید و روز بروز در حال گسترش آن است ، گسترشی در جهت فراوانی و پیشرفت بیشتر
و اما حکایت آسمان چیست؟
(وَفِی ٱلسَّمَاۤءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ)
[سوره الذاریات ٢٢]
آسمان منبع رزق ماست ، به قول مولانای عزیز
حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفعِ حاجات آفرید
از همین آسمان نعمتی بر ما نازل میشود که به برکت آن نعمت ، سیراب میشویم و از زندگی لذت میبریم…
…فَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَاۤءِ مَاۤءࣰ فَأَسۡقَیۡنَـٰکُمُوهُ…
[سوره الحجر 22]
آب ، نعمتی ارزشمند است که اولین حرفی بوده که در کلاس اول ابتدایی آموخیتم “آ+ب”
نعمتی ارزشمند که به برکت آن زنده ایم و حیات و قوام دیگر نعمت ها به برکت وجود این نعمت است
…وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَاۤءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّ…
[سوره اﻷنبیاء ٣٠]
فقط کافیست تجسّم کنیم به مدت نصف روز از این نعمت محروم باشیم تا ارزش این نعمت را بیشتر بفهمیم…
خدایا شکرت برای این فراوانیِ آبی که آن را در بالای کوه ها و در سفره های زیر زمینی ، ساکن میکنی تا از آن بهره مند شویم و…
وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَاۤءِ مَاۤءَۢ بِقَدَرࣲ فَأَسۡکَنَّـٰهُ فِی ٱلۡأَرۡضِ…
[سوره المؤمنون 18]
خدایا شکرت برای این صدای دل نشین آبِ روان و در حال حرکت که با موسیقی اش حاملِ این پیام است برای ما که
“حمد و سپاس مخصوص خدایی که فراوان آفرید”
و اما حکایت این آبی که از آسمان فرود می آید ، چیست؟
این آب حکم خنک کننده کره زمین را داشت در زمانیکه این کره خاکی ما یک گویِ آتشین غیر قابل سکونت بود
(أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَاۤءَ صَبࣰّا)
[سوره عبس 25]
باران های پیاپی آمد و در جنگ بین این آب باران و این گوی آتشین آب باران پیروز شد و این زمین آتشین را خنک کرد و تبدیل به سنگ کرد
×××××××××××××××××××××××××××××××××
ذکر این نکته شاید جالب باشد که این جدال بین آب و آتش(مواد مذاب داغ) کماکمان ادامه دارد و در صورت تمایل در اعماق اقیانوس ها و دریاها و چگونگی تشکیل چشمه های آب گرم و جزایر آتشفشانی تفکر کنید و درمورد معجزه یِ این آیه قرآن تدبر کنید که میفرماید
(وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ)
[سوره الطور 6]
و بعد در لحظه ای که این مواد مذاب داغ آتشین بر آب غلبه میکنند و یکی از نشانه های قیامت به وقوع می پیوندد نیز تامل کنید ، نشانه ای که میفرماید
(وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ)
[سوره التکویر 6]
تفکر کنید در این قرآن که نشانه های زیبایی را در طبیعت گفته است……
فرق ما و اعراب زمان پیامبر این است که ما در عصر حاضر مجهز به تکنولوژی و اینترنت هستیم که راحت تر میتوانیم با قرآن و معجزات علمی اش آشنا شویم
در زمان پیغمبر یوتیوب و گوگل نبود که با آن راحت جستجو کنیم که این داستان بحرِ مَسجور چیست؟
اصلا شخصی که سواد خواندن و نوشتن ندارد چگونه این گونه حقایقی را بیان میکند که بعد از 1400 سال ، در عصر حاضر ، این حقایق کشف میشود؟ آیا از خودش گفته یا به یک بایگانی اطلاعاتی از سمتِ نیروی برتری که دانای کُل است ، دست پیدا کرده؟
×××××××××××××××××××××××××××××××××
حال بعد از غلبه اولیه آب بر آتش و تبدیل آن به سنگ ، مجددا در جدال با این کره سنگی پیروز شد و بخشی از این سنگ را تبدیل به خاک کرد ، خاکی که میتوانست پذیرای درختان و موادغذایی شود…( اگر به اشکال هندسیِ سنگ هایی که استاد در قسمت های قبل با ما به اشتراک گذاشته بودند ، دقت کنیم بهتر درک میکنیم که چگونه آب توانسته بود برخی سنگ ها را دچار تغییر کند)
(ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقࣰّا)×(فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا حَبࣰّا)
[سوره عبس 27_26]
حال به برکت این خاک و درختان و سرسبزی ای که بواسطه آن ایجاد شد ، این سیاره زمین قابل سکونت شد و بعد ما وارد این سیاره شدیم ، سیاره ای که خداوندِ کریم آن را آب و جارو کرد برای میهمانی از ما که اشرف مخلوقاتش می باشیم و تاج “کَرَّمۡنَا بَنِیۤ ءَادَمَ” را بر فرقِ سر داریم….
مهمان خدای کریمی هستیم که هر چه داشت را وسط این سفره گذاشته تا لذتش را ببریم
(مَّتَـٰعࣰا لَّکُمۡ وَلِأَنۡعَـٰمِکُمۡ)
[سوره عبس 32]
چه زیبا بود
آسمان را آفرید و بعد به برکت آسمان آب را آفرید و به برکت آب درختان پدید آمدند و اکنون ما ترکیب آب و درخت را داریم ، ترکیبی که خدا از آن استفاده میکند و میگوید
(وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَهٍ أَقۡلَـٰمࣱ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَهُ أَبۡحُرࣲ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَـٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمࣱ)
اگر تمام درختان روی زمین قلم شوند و تمام دریاها جوهر شوند جهت نوشتن کلمات و نعمت ها خدا ، نمیتوانند کلمات و آثار و نعمت های خدا را بنویسند…
[سوره لقمان 27]
او خدایی است با این پیشینه و قدرت و ثروت ، خدایی که عظمت و ثروتش را به رخ ما کشیده تا به ما بگوید که ثروت و عظمت مرا ببینید و دلتان را به من خوش کنید ، به قول مولانا که از زبان خدا میگوید
شاد باشُ و فارغُ و ایمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
(دقیقا مثل پدری که پولدار است و دوست دارد بچه اش همواره دلش به وجود چنین پدری قرص باشد)
پس باید به او که خدای فراوانی اَندر فراوانی است ، دل ببندیم و حواسمان باشد که یوقت غصه کمبود را نخوریم زیرا که شایسته نیست که با وجود چنین خدایی ، زانوی غم بغل بگیریم و غصه بخوریم که چرا خیار سبز از کیلویی 10 هزارتومان ؛ تبدیل شده به کیلویی 11 هزارتومان…
شایسته نیست با وجود خدایی که به سادگی و آسانی و بدون اینکه از او بخواهیم ، 37.000.000.000.000.000.000 سلول فوق هوشمند در وجود من قرار داده است ؛ بنشینیم و غصه بخوریم که فلانی رئیس شد و حقوق ما را کم کرد و الان دیگه بیچاره شدیم رفت….
شایسته نیست که در برابرش ناسپاس باشیم ، زیرا که اگر شخصی محبتی به ما بکند ، ما نمک گیر او میشویم ؛ حال ما را چه شده است که این همه محبت خدا را در زندگی دیدیم و نمک گیرش نشدیم…
وَمَا لَنَاۤ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَانَا سُبُلَنَا
ما را چه شده است که به خدا دل نمیبندیم در حالیکه ما را هدایت کرده است؟؟؟
[سوره إبراهیم ١٢]
خدایی که وقتی در شکم مادرم بوده ام و بدون اینکه از او بخواهم ، فراوان به من روزی داد و چشم و گوش و دست و… داد ؛ با خدای الانم که فرقی نکرده…
پس تفاوت در چیست؟؟؟
تفاوت در این است که اون موقع من تسلیم محض بودم و برای خدا خط و نشان نمیکشیدم ولی الان که کمی بزرگتر شده ام فکر میکنم برای خودم کسی شدم و به خدا میگم این کار را بکن و آن کار را نکن و…
و خبر ندارم که این خط و نشان کشیدنم برای خدا ، خودش نوعی شرک خفی است بدین صورت که خودم را قدرتی در برابر خدا میدانم و… ، به قول مولانا
این باید و آن باید از شرک خفی زاید
آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن
و تنها کار من این است در برابر مولای خودم عبد شوم و این “منِ دروغین” در درون خودم را بیندازم و با خدای راستین خودم یکی شوم ، به قول عطار…
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
وقتی که مثل موسی “فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ” شویم وارد “بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” میشویم و آن وادی یکی شدن من و خدای یگانه ای است که از روح خودش در من دمید و در آن لحظه در من تجلی میکند و برایم “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” میشود
اگر اینگونه شویم و این “منیت” را از درون خود خارج کنیم مثل یک شخص مرده که در دستان غسّال است ، تسلیم خدا میشویم و آن موقع خدا همه کار برای ما میکند…
اگر اینگونه شویم و قبل از روز مرگ اصلی مان ، با اختیار خود در لحظه اکنون بمیریم و خود را در وجود خدا فانی کنیم ، در تاریخ ماندگار میشویم و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” میشویم ، مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشته و در روزگاری زندگی میکرده که اینترنت و شبکه اجتماعی نبوده ، ولی اکنون نامش در عالم ماندگار شده یا مثل مولانا و سعدی و حافظ که اشعارشان را در دیوارهای شهر و کتب درسی و…میبینیم
کافیست همین را باور کنیم و تلاش کنیم تا “منیت” را از درون خود خارج کنیم و وارد فضای یکتایی با خدا شویم…
دقیقا مثل داستان حضرت مریم در قرآن
در لحظاتی که حضرت مریم مضطرب بود که الان با این نوزاد در بغلم که به میان قومم برمیگردم ، چجوری جواب آنها را بدهم که این بچه حلال زاده است و من کار خلافی نکردم ، خدا به او میگوید
(فَکُلِی وَٱشۡرَبِی وَقَرِّی عَیۡنࣰاۖ فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدࣰا فَقُولِیۤ إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَـٰنِ صَوۡمࣰا فَلَنۡ أُکَلِّمَ ٱلۡیَوۡمَ إِنسِیࣰّا)
لذت ببر از خوردن و آشامیدنت و چشمت را به جمال نوزادت روشن کن و شاد باش و اگر کسی از تو چیزی در مورد این بچه پرسید ، بگو من روزه سکوت گرفتم و با هیچ کس سخن نمیگویم
[سوره مریم ٢6]
خدا بهش میگه که تو هیچی نگو ، تو فقط ساکت باش و کار خاصی نکن ، داره میگه تنها کار تو این است که ساکت باشی و بقیه اش را بسپار به من…
و حضرت مریم تسلیم محض خدا شد و سکوت کرد و بعد خدا برای او شاهکار کرد که نوزادش به اذن خدا به سخن درآمد که
(قَالَ إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَانِیَ ٱلۡکِتَـٰبَ وَجَعَلَنِی نَبِیࣰّا)
[سوره مریم 30]
و…(ادامه داستان را خودتان در قرآن بخوانید)
به همین راحتی
دقیقا مثل هاجر و اسماعیل که هاجر تابِ دیدن تشنگی بچه اش را نداشت و هفت بار بین کوه صفا و مروه دوید و عاجز شد از پیدا کردن یک قطره آب و همینکه برگشت به نزد بچه اش ، مشاهده کرد آب از زیر پای بچه اش در حال جوشیدن است ، آبی که به زمزم معروف است و به برکت این آب شهر مکه پدید آمد و دعای “فَٱجۡعَلۡ أَفۡـِٔدَهࣰ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیۤ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَ ٰتِ” ابراهیم در حقشان مستجاب شد
نکته این داستان هاجر و اسماعیل این بود که خدا میخواست به هاجر بگوید نیازی نبود اینقدر تلاش کنی برای آب ، فقط کافی بود کنار بچه ات باشی و آرام باشی تا در نهایت آرامش ، شاهد جوشیدن آب از زیر پایش باشی…
یا در داستان مادر موسی و نوزادش تامل کنیم که خدا به مادر موسی میگه تو فقط بچه را شیر بده و هر موقع که ترسیدی آن را بروی آب رها کن و به من بسپارش تا ببینی که چه شاهکاری برایت آماده کردم
(وَأَوۡحَیۡنَاۤ إِلَىٰۤ أُمِّ مُوسَىٰۤ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیۤۖ إِنَّا رَاۤدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ)
[سوره القصص ٧]
فقط به او گفت بسپارش به من و از سر راه من برو کنار و مثلِ یک شخص مرده که در دستان غسّال است و هیچ پارازیتی در کار غسّال نمیندازد ، در برابر من هم اینگونه باش…
نمیدانم چه شد بحث به اینجا کشیده شد ولی زیبا شد ، داستان سه مادر و نوزادهایشان…
خدایا توفیق بده تسلیم محض تو باشیم ، تسلیمی از جنس این مصرع مولانا که میگوید
که در تسلیم ما چو مُردگانیم
تسلیمی که تو بگویی و ما بگوییم چشم و هیچ پارازیتی در دستور تو نیندازیم که خدایا حالا نمیشه یه راه دیگه ای بگی و…
خدایا توفیق بده که بمیریم قبل از آن مردن اصلی ای که در پیش داریم ، به قول مولانای عزیز
بمیرید بمیرید به پیش شهِ زیبا
بَرِ شاه چو مُردید همه شاهُ و شَهیرید
خدایا شکرت
یا حق
سلام آقا رضا عزیز و دوسداشتنی
من هر وقت کامنتای شما رو میخونم قلبم خود به خود صیقل میشه ،اشوام جاری میشه
مخصوصا با این آیهای زیبا (موسی ،ابراهیم،حضرت مریم )دوست توحیدی من ازت یه دنیا سپاسگزارم
همیشه بنویس همیشه از قرآن بگو برای ما
یک دنیا ممنونتم دوست عزیزم
سپاسگزار استاد و مریم خانوم هستم که همچین جایی آماده کردین برای ما
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا محمد عزیز و دوست داشتنی
سپاس گزارم ازت آقا محمد عزیز بابت نظری که در اینجا برایم ثبت کردی که برایم انرژی بخش و الهام بخش بود
قلب صیقلی شده و اشک های جاری شده ات را دوست دارم ، خوشا به حالت
قلب که صیقلی شود ، چیزهایی میبینید که تاکنون نمیدیده ، به قول مولانا…
هر که صیقل بیش کرد ، او بیش دید
و اشکی که جاری شود ، حامل این پیام است که قلب ، نرم شده است و حالت سخت به خود ندارد…
خوشا به حالت آقا محمد…
در پناه رب العالمین باشی…
هزاران سلام و درود خداوند به شما آقای احمدی عزیز
بی نهایت از شما برادر فرهیخته و دانش پژوهم سپاسگزارم
راستش من یک بار کامنت شما رو بعد از انتشار خوندم …
اینقدرررررررر مطالب مهم و سنگین بود که دلم میخواست در طول زمان حرعه حرعه با روحم بنوشم…
و برای چندمین مرتیه که خوندم بر خودم واجب دونستم پاسخی به این کامنت نورانی بنویسم ، که چنان با آیات الهی پر نور شده که قلبمو روشن کرد..
خدایا شکرت
خیلی ممنون ازتون اقای احمدی عزیز و چقدرررررررررررررر تحسین میکنم این تسلط شما به قرآن و تفسیر اون رو…کاملا درک کردم که به آیات و مفاهیم قرآن آشنایید…
واقعا خیلی قابل تحسین و تقدیر هست
و سپاس بابت این ابیات ناب از مولانای جان و جناب عطار عزیز که دیگه حظ منو کامل کرد…
دوست دارم این دو بیتی از مولانای عزیز رو که تقدیم کنم به شما دوست و برادر ارزشمندم که بی ربط هم با مطالب شما نیست :
هر که گوید او منم او من نشد
خوشه ی او لایق خرمن نشد
من مشو از من بشو تا من شوی
خوشه شو تا لایق خرمن شوی
و به قول شما :
« خدایا توفیق بده تسلیم محض تو باشیم ، تسلیمی از جنس این مصرع مولانا که میگوید
که در تسلیم ما چو مُردگانیم
تسلیمی که تو بگویی و ما بگوییم چشم و هیچ پارازیتی در دستور تو نیندازیم که خدایا حالا نمیشه یه راه دیگه ای بگی و…»
الهییییی آمییین
بسیار ممنونم ازتون بابت این کامنت بینظیرتون
در پناه نور و عشق الهی باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما وجیهه بانو گرامی و بزرگوار ، وجیهه خانومی که اهل شعر و کلام شاعران است و ذوق هنری بسیار زیبایی دارند…
من بی نهایت ممنونم از شما بابت این دوبیتی زیبا که مرا مات و مبهوت این دو بیتی کرد ، خاصه این مصرع…
^من مَشو از من بِشو تا من شَوی^
ایمان دارم که مولانا این معارف ناب را از ملکوت یا همان “لَوۡح مَحۡفُوظ” خدا دریافت کرده…
مثنوی معنوی حکم همان قرآنی را دارد که حاوی الهاماتِ مولانا جلال الدین بلخی ، را دارد
واقعا سیر نمیشوم از خواندن این دوبیتی ، خیلی لطفِ بزرگی در حقم داشتین بابت این دوبیتی…
و به نشانه تشکر از شما ، این تک بیتی زیبا از عطّار ؛تقدیم نگاه شما باد
یک تک بیتی زیبا که از زبان شیطان یک نصیحتِ گرانبها به حضرت موسی میکند
گفت دائم یاد دار این سخن
مَن مگو تا تو نگردی همچو مَن
در پناه خدا باشین وجیهه خانم و غرقِ غرقِ غرق باشید در فضایِ یکتایی با خودِخودِخودش…
سلامی پر از نور الهی تقدیم به دستان پاک مردی که این آیات زیبا را مکتوب کرده و با هربار خواندنش نور الهی را در قلبها جاری میکند.
سپاسگزارم از شما برای مکتوب کردن این آیات و درک زیبایتان از آیات قرآن ، این حد از درک زیبای آیات الهی و علم و حکمت که خدا برایتان جاری کرده بسیار قابل تحسین هست.
همیشه از خواندن کامنت های ارزشمندتان لذت برده و غرق تحسین میشوم.
برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.
سلام آقای احمدی بزرگوار
اولین کامنتی ست که از شما میخونم
بسیار لذت بردم و استفاده کردم
مرا عمیقا به فکر فرو بردید
خصوصا اون جمله که نوشتید
نکته این داستان هاجر و اسماعیل این بود که خدا میخواست به هاجر بگوید نیازی نبود اینقدر تلاش کنی برای آب ، فقط کافی بود کنار بچه ات باشی و آرام باشی تا در نهایت آرامش ، شاهد جوشیدن آب از زیر پایش باشی…
گمون کنم ذره ای از حکمت اعمال حج رو درک کردم با این جملات
که ما 7 بار سعی صفاومروه می کنیم و به چیزی نمیرسیم و دست آخر دور همان خانه خدا میچرخیم که اصل همان است
یعنی نیازی نیست خودت را در دور تسلسل های باطل و روتین و تکراری دنیا بیندازی کافی است دور اصل و مبدا جهان بگردی و از آن منبع عظیم همه چیز دریافت کنی،
داستان سه مادر و سه نوزاد من رو به فکر فرو برد
سه مادر که پیامبر و امام و… نبودند
تقریبا انسانهایی عادی بودند اما شرف حضور در قرآن عزیز رو یافتن ، خوش به سعادتشون
ولی شاید حکمت این شرافت ، عمل به الهامات الهی بود
مریم : روزه سکوت و شاد بودن
مادر موسی: افکندن طفل به نیل
و
هاجر : زدن عصا بر زمین خشک و جاری شدن زمزم
من داستان زیبای هدایت شما رو هم خوندم، یک قسمتی نوشته بودید هدایت شدید به استاد خوشنویسی که تحول عظیمی در خط شما ایجاد کرد ، میشه نام اون استاد یا شیوه و روش تدریسشون رو که بنظر شما متحول بود بفرمایید؟؟
سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر پریا خانم یکتاپرست بزرگوار
من بسیار ممنونم از کامنت شما و نکته ای که در مورد فلسفه حج و سعی بین صفا و مروه که گفتین که باید برای ما نشانه و نماد باشد…
یک نکته زیبا تقدیم به شما باد که اینگونه اهل تحقیق و تفحص هستید
ما در فیزیک یک قانون داریم به نام قاعده دست راست برای تعیین جهت و میدان مغناطیسی دور سیم برق و…که با انگشتِ شصتِ دستِ راستِ و چهار انگشتِ دیگر انجام میشود و به واسطه آن میتوانیم جریان و حرکتِ میدانِ مغناطیسی را تشخیص میدهیم
حالا شما عکسی از خانه کعبه که مردم در حال طواف به دور آن هستند را از اینترنت دانلود کنید و انگشت شصت دست راستتون را روی سقف خانه کعبه بگذارید به گونه ای که انگشست شصت به سمت بالا(آسمان) باشد و بعد به حرکت چرخشی حاجیان نگاه کنید و مقایسه کنید با آن قانون فیزیکی که ذرات کوانتومی به دور سیم جریان دارند…
خیلی نکات قشنگی میتواند برای شمایی داشته باشد که از حرکت بین صفا و مروه هاجر ، اینگونه قشنگ به چنین نکات نابی رسیدین
در مورد استاد خوشنویسی که فرمودین من نزد استاد براتی کار کردم و بعد از ایشان نزد استاد علی علی(هم اسم و هم فامیلشان علی است) رفتم که خیلی با متانت و آرامش خاصی قواعد و قانون خوشنویسی را بیان میکردند و چون خیلی آرام بودند و آرامش عجیبی داشتند ، مجذوب ایشان شدم و همین ارتباط آرامش بخشی که با ایشان داشتم کمکم کرد تا زیباتر یاد بگیرم
در مورد نکته ای هم که در مورد هاجر گفتین که عصا را بر زمین زد و چشمه جاری شد ، اینگونه نبوده ، بلکه اون شخص حضرت موسی بوده که سر و کارش با عصا بوده که با عصایش از دل سنگ آب جاری کرد ، هاجر فقط نشست کنار بچه اش و اینگونه که میگویند ، چون نوزادش تشنه بوده و بی تابی میکرده و دست و پا میزده ، در اثر کشیدن پایش به روی زمین ، سطح خاک کنار میرود و نازکتر میشود و آب میتواند زمین را بشکافد و بجوشد…
من بسیار ممنونم از نکته زیبایی که در مورد حج و صفا و مروه گفتین ، من تا الان اینگونه به این موضوع نگاه نکرده بودم که خیلی برایم جالب و گوارا بود
بسیار ممنونم از شما
در پناه رب العالمین باشین…
سلام آقا رضای عزیز
واقعا تحسینت میکنم به خاطر تسلطت به آیات قرآن
چقد تسلیم بودن رو قشنگ با توجه به آیات توضیح دادی
من همیشه پیگیر کامنتات هستم وهمیشه تحسنت می کنم ولذت می برم از نوشته هات
خدا رو شکر به خاطر دوستان خوبی مثل شما
در پناه حق شاد وسلامت باشی
سلام به استاد و برادر عزیز توحیدی ام
این فایل نشانه ی روزانه ام بود و اومدم کامنتتون خوندم و دیوانه ومجذوب شدم….
چقدر قشنگ اون درکتون رو از آیات وبا این تصاویر فایل استاد نوشتید..
ومن اینجا برای یادگیری بهتر خودم مینویسم..
وَٱلسَّمَاۤءَ بَنَیۡنَـٰهَا بِأَیۡی۟دࣲ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ)
[سوره الذاریات 47]
خدایی که آسمان را آفرید و روز بروز در حال گسترش آن است ، گسترشی در جهت فراوانی و پیشرفت بیشتر
(وَفِی ٱلسَّمَاۤءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ)
[سوره الذاریات ٢٢]
آسمان منبع رزق ماست
از همین آسمان نعمتی بر ما نازل میشود که به برکت آن نعمت ، سیراب میشویم و از زندگی لذت میبریم…
…فَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَاۤءِ مَاۤءࣰ فَأَسۡقَیۡنَـٰکُمُوهُ…
[سوره الحجر 22]
آب ، نعمتی ارزشمند است..
نعمتی ارزشمند که به برکت آن زنده ایم و حیات و قوام دیگر نعمت ها به برکت وجود این نعمت است
…وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَاۤءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّ…
[سوره اﻷنبیاء ٣٠]
خدایا شکرت برای این فراوانیِ آبی که آن را در بالای کوه ها و در سفره های زیر زمینی ، ساکن میکنی تا از آن بهره مند شویم و…
وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَاۤءِ مَاۤءَۢ بِقَدَرࣲ فَأَسۡکَنَّـٰهُ فِی ٱلۡأَرۡضِ…
[سوره المؤمنون 18]
درسهای مهم کامنت شما
( دیدن نعمتهای خدا و باورفراوانی)
با سه تا مثال از سه تا زن
(مریم و مادر موسی وهاجر)
اینا زنهای قدرتمند بودن چرا؟؟؟
چون تسلیم خدا شدن و کنترل ذهن عالی انجام دادن.
پس من هم میتوانم و خواستن توانستن است..
این باور محدود کننده.(چون زن هستی نمیتونی مثل یه مرد باشی و زن ضعیفه هستش و زن تنهایی هیچ کاری نمیتونه انجام بده ..زن تنها تو این جامعه کلی حرف پشتش هست و…در مذهبی بودن به من میگفتن)
و من هربار در جوابشون میگفتم پس حضرت زینب چطور تک و تنها در کربلا اینقدر شجاع بود و همه بچه ها رو کاروان رو جمع کرد؟؟؟؟در جوابم میگفتن اون حضرت زینب بود …اما تو که نیستی؟؟؟؟؟
خلاصه با این سوالها هدایت شدم به این سایت توحیدی….وبعد فهمیدم که کدوم مذهب؟؟؟؟؟اینا خودشون اصلا دین ندارن….
و مهمترین اصل
در هر شرایطی تسلیم محض خدا باشم مثل یک شخص مرده که در دستان غسّال ..ساکت وآرام باشم..
(تسلیمی که تو بگویی و ما بگوییم چشم و هیچ پارازیتی در دستور تو نیندازیم که خدایا حالا نمیشه یه راه دیگه ای بگی و…)
خدایا من تسلیمممم.خودت از هر راهی که صلاح میدانی مرا به خواسته هام هدایت کن..
لوازم سپاسگزارم از کامنت بینظیر تون.
در پناه الله بدرخشید
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام مجدد بر الهام خانم نازنین و آقا ابراهیم عزیز…
من نمیدانم این اول مهرماه حامل چه پیامی برای من است؟؟؟!!!
این چه نظمِ ریاضیِ پنهانی است که در چهارچوبِ هندسه یِ فراکتال یا همان الگوی تکرارشونده یِ زندگی من رقم خورده است؟!
چند وقت پیش آقا محسن نیکوکار ، پاسخی درکامنتی از من نوشت که تاریخ بارگزاری آن کامنت مربوط به اول مهرماه 1401 بود و اینک شما پاسخی در کامنتی از من نگارش کردید که تاریخ آن به اول مهرماه 1402 برمیگردد…
مسلما این همزمانی اتفاقی نیست و حامل یک پیام برای من است…
به اول مهرماه 1402 که نگاه میکنم یادلحطاتی میفتم که شیرینی آن روز هنوز زیر زبانم هست…
روزی که منتظر یک خبری نسبتا سرنوشت ساز بودم ولی هنوز خبری از آن نشده بود ولی به لطفِ الله آرامِ آرامِ آرام بودم که جای بسی تامل و تعجب است که چرا در آن شرایط من آرام بودم؟؟!!
الان که با خودم فکر میکنم ، میگم که چرا واقعا در آن لحظات ، من آرام بودم و توانستم در خلوت خودم چنین کامنتی را برای حالِ خودم و آن دسته از دوستانی که در مدار خواندن آن هستند ، بنویسم؟؟؟
و به تنها جوابی که میرسم این است که این آرامش توفیقی بود از سمت خدا…
وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله
و توفیقِ من جز به دستان خدا نیست
[سوره هود ٨٨]
واقعا ما هر چه که داریم بخاطر توفیقی است که خدا به ما میدهد حتی در لحظاتی که در فرکانسِ صبرِ راستین هم هستیم ، توفیقی است از جانب خدا…
وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُکَ إِلَّا بِٱلله
و صبر پیشه کن که این صبر تو هم توفیقی از جانب خداست
[سوره النحل ١٢7]
امیدوارم این دو آیه تلنگری برای همه ما باشد که هیچ گاه عظمت و قدرت خدا را فراموش نکنیم و توهّم نزنیم که این من بودم که فلان کار را کردم تا همیشه در برابر قدرتِ الله مهربان خاضع و خاشع و فروتن باشیم و متوجه این حقیقتِ آسمانی باشیم که…
در هر لحظه و هر ثانیه و هر دَم و بازدَم ، محتاجُ و فقیرِ به قدرتِ خدا هستیم و چنانچه عنایات او نباشد نابودِ نابودِ نابود میشویم
به قول شاعرِ نازنین…
افتادگی آموز اگر طالبِ فِیضی
هرگز نخورد آب ، زمینی که بلند است
واقعا جای بسی خنده است که نیروی برتری را که در حال مدیریتِ شب و روز است ؛ فراموش کنیم و درگیر غرور و منیّت شویم و فکر کنیم که این ما هستیم که داریم کارها را پیش میبریم و انجام میدهیم ، گویا در لحظاتی که لطفُ و عنایتِ پروردگار را فراموش میکنیم و منم منم منم میکنیم ، خدا با لبخندی ملیح میگوید که…
عزیزم ، میخوای یک میخِ ریزه میزه در مسیر لاستیک ماشینت قرار بدم تا تعادلِ ماشینت در حین رانندگی بهم بخوره و مرگ را جلویِ چشات ببینی تا ببینم در آن لحظات هم منم منم منم میکنی یا….؟؟؟!!!
عزیزم ، میخوای کاری کنم که یک لقمه یِ ریزه میزه در گلویت گیر کند و تو را به مرز خفگی برساند تا ببینم که در آن لحظات هم منم منم منم میکنی یا…؟؟؟!!!
به تعبیر مولانای عزیز…
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایاتِ خدا هیچیم هیچ
همبن دیگه ، دائم باید این حقیقت را به خودمان متذکر شویم تا درگیر یک منِ جعلی و تقلبی نشویم بلکه همواره در فرکانسِ همان منِ راستین و با اصالتِ خود بمانیم ، همان منِ اصیلی که “وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ” ، همان منِ با اصالتی که…
(إِنَّنِیۤ أَنَا ٱلله لَاۤ إِلَـٰهَ إِلَّاۤ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِی وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰهَ لِذِکۡرِیۤ)
همانا این منم که خدای یکتا هستم و خدایی جز من نیست ، پس مرا عبادت کن و صلات《نماز》 را برای من بپا دار
[سوره طه 14]
واقعا چقدر درس در این آیه نهفته است… ، خب کمی بیاندیشیم…
عههه ، چقدر خدا در این آیه منم منم منم کرد؟؟!! خب یبار میگفت ما میفهمیدیم دیگه!!! ، دیگه نیازی به این همه تاکید و منم منم منم کردن نبود تا ما بفهمیم که اله و معبودی جز او نیست و فقط باید او را بپرستیم و…
گویا خداوند با لبخندی ملیح میگوید…
جوووجه ، این همه منم منم منم کردم و نفهمیدی و از منی که منِ اصیل و راستین تو بودم فاصله گرفتی و به من های جعلی و تقلبی روی آوردی و از آن هویت گرفتی و آنها را بُتِ خودت کردی و پرستیدی و… ، دیگه وای از اون روزی که یبار میگفتم منم…
عهه چه زیبا… ، به قول شاعری نازنین که از زبان خدا این پیام را برای ما دارد…
هر که گوید او مَنم ، او مَن نشد
خوشه یِ او لایقِ خرمن نشد
من مَشو از من بشو تا من شوی
خوشه شو تا لایق خرمن شوی
چه زیبااا ، گویا که اولین قدم برای ورود به کشف و استفاده از قوانینِ حاکمِ بر این سیاره خاکی ، این است که…
پاک شویم از منیّت و غرور و منم منم منم کردن هایی که همه آنها ریشه اش در یک من جعلی و تقلبی است و احیا شوم به من راستین و با اصالتم
در واقع کسی که به من راستین خود زنده شده باشد ، به چنان عزت نفسی میرسد که بی نیاز میشود از اینکه خودنمایی کند و برای تایید دیگران زندگیکند تا این منِ جعلی خودش را قوت ببخشد و….
وقتی کسی که منیت و غرور خود را کنترل نکرده باشد و واردِ مسیر استفاده از قوانین الله یکتا قدم شود ، نابود میشود زیرا که تمامی جذب های حاصل شده توسط او از قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند ، بلایِ جانِ او میشود…
آری ، فرقی نمیکند که مومن باشی یا منافق یا اینکه مسلمان باشی یا کافر ، وقتی که خودکار را از بالا بیندازی ، به خاطر وجود قانون جاذبه به زمین میفتد و این یعنی که قانون برای همه عمل میکند منتها تفاوت در میزان برکتی است که از استفاده از آن اتفاق حاصل شده از قانون میبریم…
شخصی که منیت و خودبرتر بینی داشته باشد ، از قوانین علمِ کیمیا و فیزیک و… استفاده میکند و موشک میسازد و با آن به جنگُ و کشتار میپردازد ولی کسی که منِ الهی داشته باشد ، موشک میسازد جهت ارسال آن به فضا برای کشفِ ابعاد ناشناخته زمین در راستای خدمت به بشریت…
آری ، کسی که با منیت وارد مسیر قوانین الله شود جذب های او وسیله ای میشود برای شوآف کردن و نشان دادن به این و آن با این نیت که ببینید من برتر از شما هستم و من عالم هستم و شما نادان و… ؛ و این غرور او را همچون قارون وفرعون میکند و…
ولی اگر کسی پاک پاک پاک باشد از منیت و وارد این مسیر شود ، بهشت را به معنایِ فراتر از تصورش خواهد چشید ، بهشتی از جنسِ “کُن فَیَکُونُ”…
پس باید قدم اول را محکم برداشت و چه زیباست که وقتی این قدم را بر میداریم انگار آخرین قدم را هم برداشته ایم ، زیرا که…
هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡـَٔاخِرُ…
اوست که اول و آخر است…
[سوره الحدید 3]
اصلا وقتی که حُبابِ منِ جعلی ام را که همچون حجابی جلوی چشمانم است را بترکانم و به من حقیقی ام زنده و احیا شوم ، دیگر همه چیز دارم و… ، کافیست کمی در این آیه زیبای قرآنی غرق شویم…
وَفِیۤ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ؟؟!!
…و در درون خودتان ، آیا به چشمِ بصیرت نگاه نمیکنید؟؟!!
[سوره الذاریات ٢١]
به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه…
ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ ؟ ومَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدَکَ ؟ لَقَد خابَ مَن رَضِیَ دونَکَ بَدَلاً ، ولَقَد خَسِرَ مَن بَغى عَنکَ مُتَحَوِّلاً
آنکس که تو را از دست داد ، چه چیزی را یافت؟! و آنکس که تو را یافت ، چه چیزی از دست داد؟! بى گمان، آن که به غیر تو رضایت داد ، محروم گشت و آن که جز تو را جُست ، زیان کرد.
واقعا نمیدانم که چگونه باید عمق معارفِ این فراز از دعای ایشان بیان شود که میفرمایند…
لَقَد خابَ مَن رَضِیَ دونَکَ بَدَلاً…
واژگان مناسبی برای ترجمه این عبارت پیدا نمیشود که نشان دهنده عمق معارفِ این فراز باشد ولی خب نشانه ای است تا کمی بیشتر به عمق آن برسیم و آن نشانه ، تفکر در سوال زیر است که…
چرا باید طلای خالص و عیاردار را رها کنم و سراغِ بَدَلیجات بروم؟؟
آری ، طلای خالص من همان من راستین است و بدلیجات من ، همان من جعلی و تقلبی است…
همین دیگه… ، به قول ملاصدرا…
مگر از زندگی چه می خواهید که در خداییِ خدا یافت نمی شود که به شیطان پناه می برید؟
پس با این اوصاف به کمپِ ترکِ اعتیادِ منِ تقلبی و جعلی ام میروم به شوق پاک شدن و توبه میکنم و به نادانیِ خود اعتراف میکنم که چقدر ساده لوح بودم که منی که همچون یک قطره آب بودم ، فکر میکردم میتوانستم روی پای خودم بایستم اما غافل بودم از این حقیقت که…
آفتاب ، قطره آب را نابود میکند و اثر آن را محو میکند گویا که هیچ وقت نبوده است ولی هیچ گاه نمیتواند اقیانوس را نابود و محو کند…
پس خودم را به اقیانوس میرسانم تا… ، به قول مولانای عزیز…
هین بِده ، ای قطره خود را این شَرَف
در کفِ دریا شُو ایمِن از تَلَف
آری ، تلاش میکنم تا وجود قطره گونه ام را در اقیانوس بیکران او محو و فانی کنم به شوق “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” شدن
آری ، پس به نیستی خودم در پیشگاه پادشاه عالم اقرار میکنم و توبه میکنم و همچون حضرت علی علیه السلام اینگونه اظهار عجز میکنم که…
مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْبَاقِی وَ أَنَا الْفَانِی وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَانِیَ إِلاَّ الْبَاقِی
اى آقاى من اى آقاى من ، تو وجودی باقى و ماندگار هستی و من مخلوقى فانی و نابودشدنی و آیا در حقِ فانىِ نابود شدنى ؛ کسی جز ذاتِ باقىِ و ماندگار ترحّم خواهد کرد؟
بگذریم…
◇◇◇◇◇◇◇◇
خلاصه موعد رسیدن آن خبری که انتظارش را در اول مهر داشتم ، مصادف شد با چند روز بعد که شنیدن آن آرامشِ آمیخته با استرس مرا به شادی تبدیل کرد که ان شاءالله در مجالِ مناسب و به وقتش ذکر میکنم که داستان چی بود و چی شد و….
من سپاسگزارم بابتِ پیامِ یادآوری بخشی که برای من نوشتید که بسیار بسیار بسیار برای من ضروری بود مخصوصا در عرصه شرکِ خفی که به تعبیر حضرت محمد ، نفوذ آن به وجود ما ؛ همچون مورچه کوچولویی است که در دل تاریکی شب بروی یک سنگ سیاه راه میرود ، همینقدر مخفی و…
حال راه و چاره برای در امان بودن از آن چیست؟؟!!
عهه ، لفظ چاره به میان آمد… ، خب چه چاره ای بهتر از این مصرع مولانا که از زبان خداست به همه ما…
آنرا که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد
پس شایسته است که باز اقرار کنیم که خدایا ما بلد نیستم و نمیدانیم و تو میدانی ، لطفا راه و چاره را بگو…
مگر در لحظاتی که حضرت آدم مرتکب خطا شد و نمیدانست چه کند ، این خودِ خودِ خودِ خدا نبود که لقمه را در دهانش گذاشت و گفت اینگونه بگو که…
فَتَلَقَّىٰۤ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَـٰتࣲ فَتَابَ عَلَیۡهِ…
پس حضرت آدم ، کلماتی را از پروردگارش دریافت کرد و با آنها توبه کرد و خدا هم توبه او را پذیرفت…
[سوره البقره 37]
خب آیا این خدا توانایی این را ندارد که برای ما هم لقمه ای بگیرد و در دهانمان بگذارد تا طبق آنعملکنیم که از شرک خفی درامان باشیم؟؟؟!!!
پس شایسته است که این عبارت یوسف نبی را به جهت اظهار عاجز بودن به درگاه خدا ، در زیر لب زمزمه کنیم تا نسیم لطف و عنایتِ رحمت الهی بر وجود ما بخورد به امید اینکه از شرک خفی در امان باشیم…
…إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَهُۢ بِٱلسُّوۤءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی…
…مسلما نفسِ انسان پیوسته به بدی امر میکند مگر آنکه پروردگارم بر من رحم کند و نجات بخش من باشد…
[سوره یوسف 53]
حکایت نسیمِ رحمت الهی همان دعای قرآنی است که…
(رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَهً إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ) [سوره آل عمران 8]
حکایتِ نسیمِ رحمتِ الهی همان دعای جوانانی است که به اصحاب کهف مشهور هستند ، آن هم در شرایطی که به یک فضای غاری سر بسته پناه برده بودند و…
(إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَهُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ فَقَالُوا۟ رَبَّنَاۤ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَهࣰ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدࣰا) [سوره الکهف 10]
به به ، چه زیبا ؛ این نسیم رحمت الهی بر هر که برخورد کند او را احیاء میکند و جانی دوباره به او میبخشد همچون زمینی که در فصلِ بهارِ بعد از زمستان احیا و سر سبز میشود
فَٱنظُرۡ إِلَىٰۤ ءَاثَـٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ کَیۡفَ یُحیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا [سوره الروم 50]
پس ما هم از خداوند رحمن و رحیم ، طلبِ نسیمِ رحمت خودِ خودِ خودش را میکنیم و اینقدر خود را تشنه دریافتِ رحمتِ حق میکنیم تا این در رحمت الهی باز شود و شستشو دهد ما را از غبارِ شرک نهان و آشکار که قطع به یقیق ما محتاجِ چنین عنایتی از جانب الله هستیم که اگر نباشد بیچاره ایم ، به تعبیر مولانا…
یک زمان از وی عنایت بَرکَند
عقلِ زیرک ابلهی ها می کند
و پناه میبریم از اینکه به اندازه یک پلک بر هم زدنی از او غافل شویم و دنبال نخود سیاه برویم و وارد فرکانسی شویم که از آنها به عنوان گمراهانی یاد میکند که در سوره حمد میخوانیم که “وَ لَا ٱلضَّاۤلِّینَ” و در قانون یا همان علمِ صوت و لحنِ زبانِ عربی ، این کلمه کشیده میشود تا تبدیل به یک مانترایِ قدرتمندی از جنس “وَ لَا ٱلضَّاااااالِّینَ” شود که با تمامِ قدرت چنین ارتعاشی را ساطع کند که…
خدایا ، ما را به راهِ کسانی که دنبالِ نخود سیاه رفته اند ، نفرست ؛ خلاصه حواست به ما باشه…
من سپاسگزارم از شما بابت این پیامی که برایم فرستادید تا مرور کنم آنچه را که نوشته ام ، خصوصا این چند خطی که وقتی آنها را خواندم کمی به فکر فرو رفتم و این حقیقت را به خود یادآور شویم که…
باید از منِ جعلی و تقلبی ای که برای خود ساخته ایم کوچ کنیم به همان من راستینی که اصالت دارد ، همان من با اصالتی که از همانجا آمده ایم ، به تعبیر مولانا…
زِ کجا آمده ای ، میدانی
زِ میانِ حرمِ سبحانی
(در صورت تمایل این غزل کوتاه مولانا را که بیت اولش را نوشتم ، بخوانید و در آن تفکر کنید و ببینید که…)
و اما آن جملاتی که به برکت پاسخ شما ، در کامنت منتشر شده ام دراول مهرماه 1402 مرور کردم و برایم تلنگری بود را دوباره مینویسم تا….
◇◇◇
خدایی که وقتی در شکم مادرم بوده ام و بدون اینکه از او بخواهم ، فراوان به من روزی داد و چشم و گوش و دست و… داد ؛ با خدای الانم که فرقی نکرده…
پس تفاوت در چیست؟؟؟
تفاوت در این است که اون موقع من تسلیم محض بودم و برای خدا خط و نشان نمیکشیدم ولی الان که کمی بزرگتر شده ام فکر میکنم برای خودم کسی شدم و به خدا میگم این کار را بکن و آن کار را نکن و…
و خبر ندارم که این خط و نشان کشیدنم برای خدا ، خودش نوعی شرک خفی است بدین صورت که خودم را قدرتی در برابر خدا میدانم و… ، به قول مولانا
این باید و آن باید از شرک خفی زاید
آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن
و تنها کار من این است در برابر مولای خودم عبد شوم و این “منِ دروغین” در درون خودم را بیندازم و با خدای راستین خودم یکی شوم ، به قول عطار…
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
وقتی که مثل موسی “فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ” شویم ، وارد “بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” میشویم و آن وادی یکی شدن من و خدای یگانه ای است که از روح خودش در من دمید و در آن لحظه در من تجلی میکند و برایم “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” میشود
اگر اینگونه شویم و این “منیت” را از درون خود خارج کنیم مثل یک شخص مرده که در دستان غسّال است ، تسلیم خدا میشویم و آن موقع خدا همه کار برای ما میکند…
اگر اینگونه شویم و قبل از روزِ مرگِ اصلی مان ، با اختیار خود در لحظه اکنون بمیریم و خود را در وجود خدا فانی کنیم ، در تاریخ ماندگار میشویم و “وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ” میشویم ، مثل حضرت محمد که سواد خواندن و نوشتن نداشته و در روزگاری زندگی میکرده که اینترنت و شبکه اجتماعی نبوده ، ولی اکنون نامش در عالم ماندگار شده یا مثل مولانا و سعدی و حافظ که اشعارشان را در دیوارهای شهر و کتب درسی و…میبینیم
کافیست همین را باور کنیم و تلاش کنیم تا “منیت” را از درون خود خارج کنیم و وارد فضای یکتایی با خدا شویم…
◇◇◇
و اما حُسنِ ختامی بر این نوشته ، مطلبی باشد که شما در کامنت خود در مورد الگوبرداری از حضرت زینب نقل کردید که بسیار زیبا بود ولی یک مساله بسیار مهم در این زمینه وجود دارد که شما نسبت بدان آگاه بودید و این درحالی بود که کسانی که آنها را مخاطب قرار میدادید از آن غافل بودند و آن این است که…
وقتی در جمعِ کسانی که درگیر تعصب شده اند و از عظمتِ خویشتن غافلند و احساس لیاقتِ خود را خدشه دار کرده اند ؛ صحبت از الگوبرداری از افرادی همچون حضرت زینب و امام حسین و… میکنیم ؛ واکنش های شدیدی نشان میدهند از این قبیل که…
ما کجا و آنها کجا؟؟؟
ما سگِ کوی آنها هم نیستیم چه برسه به اینکه بخواهیم مثل آنها رفتار کنیم…
ما همین که بتوانیم کبوتر بارگاه آنها باشیم ، برای ماکافیست و…
و…
وقتی که حرف های این گروه را میشنویم و به خلوت خود میرویم تا با چاشنی تفکر آنها را آنالیز کنیم ؛ متوجه یک حقیقت زیبا از حضرت محمدی میشویم که پدربزرگ همه ی این بزرگواران بود و آن حقیقت این است که ایشان به میان مردم میرفتند و یادآور این نکته به آنها میشدند که…
قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰۤ إِلَیَّ…
ای محمد به آنها بگو که من بشری از جنس شما هستم و به من وحی میشود که…
[سوره فصلت 6] ؛ [سوره الکهف 110]
چقدر حقیقت های زیبا و آشکاری در این گفتارِ حضرت محمد نهفته است ؛ حقایقی که ما در اثر هم نشینی با انسان های فرکانس پایین و درگیرشدن به روزمرگی هایمان ، نسبت بدانها غافل بودیم ولی خب الان…. ، به تعبیر مولانای عزیز
دوستیِّ تو و از تو ناشِگِفت
حَمدَ لله عاقبت دستم گرفت
واقعا خدا را شکر که به برکت دوستی با حضرت محمدی که نور قرآن را از ملکوتِ خدا برای ما به ارمغان آورد ، آگاه شدیم و این حقیقتِ ناب را از اینکتاب آسمانی درک کردیم و…
حال که آگاه شدیم ، باید با استعانت از الله یکتا ؛ این آگاهی را وارد عرصه عمل کنیم تا الگوی مخرب گذشته را که میگفت “ما کجا و آنها کجا” را پاک کنیم و این الگویِ ذهنی را در ذهنِ خود تثبیت کنیم که…
اگر آنها توانستند ، ما هم میتوانیم زیرا که آنها هم بشری چون ما بودند…
اگر حضرت محمد توانست قلب خودش را همچون فرودگاهی برای حاملین وحیِ خداوند کند ، ما هم…(واضحه دیگه؟؟!!!)
به تعبیر مولانای عزیز…
بدران قَبایِ مَه را که زِ نورِ مصطفایی
اصلا میتوانیم بروی این عبارتِ قرآنی تفکر کنیم که خدا پیامبر را الگوی حسنه معرفی میکند تا متوجه شویم که این مطلبی که ذکر شد ، یکی از محکماتِ قرآن است که تا اکنون ما از آن غافل بوده ایم…
لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَهٌ حَسَنَه…
قطع به یقین در سیره و روش رسول خدا 《حضرت محمد》 ، برای شما الگویی نیکو وجود دارد…
[سوره اﻷحزاب 21]
واقعا چرا ما کمی تفکر نمیکنیم و پاسبانِ فضایِ ذهنِ خود نیستیم و هر چی گفتند را براحتی قبول میکنیم؟؟؟!!! به تعبیر قرآن…
أَفَلَا یَعۡقِلُونَ؟؟!!
آیا عقل خود را به کار نمیگیرید تا اندیشه کنید؟؟!!
[سوره یس 68]
در واقع حقیقت خیلی خیلی خیلی ساده است و پیچیدگی ندارد ولی به شرط اینکه دنبال نخود سیاه نباشیم…
خب چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است…
طلا میتواند الگویی برای طلا باشد ، طلا نمیتواند الگویی برای آهن باشد و به تعبیری دیگر ، برای سنجشِ عیار طلا از یک طلای تمام عیار استفاده میکنند و هیچ گاه سنجشِ طلا را با آهن گره نمیزنند…
پس در بحث الگوبرداری باید جنس ها یکی باشد…
اگر این بزرگوارانی که نامشان ذکر شد ، انسانهایی فضایی بودند ؛ نمیتوانستند الگویی برای ما باشند زیرا از جنس ما نیستند ، پس از این امر که قرآن حضرت محمد را انسانی مثل همه انسان ها و الگویی برای بشریت معرفی میکند ، به این نتیجه میرسیم که آنها هم انسان های بودند از جنس ما که با انجام یک سری اصول به جایگاه هایی والا رسیدند…
پس آنان ، افرادی هستند که ما باید از زندگی راستینِ آنان درس بگیریم و آموزه هایِ راستین و اصیلِ آنها را در زندگی خود بکار ببریم و از متشابهات زندگی آنها خودداری کنیم…
حال جای بسی تعجب است که چرا افرادی می آیند و این بزرگواران را مُردگانی میپندارند که سالیانی گذشته زندگی کردند و رفتند و تمام شدند!!!!!
عهه ، پس این حقیقت قرآنی چه میشود؟
(وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَاتا بَلۡ أَحۡیَاۤءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ) [سوره آل عمران 169]
اصلا بیخیال قرآن که آنها را زندگانی خطاب میکند که نزد پروردگارشان روزی میخورند…
کافیست کمی چشمانمان را در همین شرایط کنونی باز کنیم و در ثروت و دارایی حضرت رضایی تامل کنیم که ظاهرا در بین ما نیست ولی به برکتِ بِرَندی که از خود در 1400 سال پیش بجای گذاشت ، اینهمه کارخانه و زمین های کشاورزی و… را به عنوانِ داراییِ خود به رُخِ ما میکشد ، همان ثروتی که هم اکنون متولی آن نهادی است به اسم آستانِ قدس رضوی…
کافیست لحظاتی را در خلوتِ خود به تفکر بپردازیم و خود را مخاطب سوالاتی مشابه این سوالات قرار دهیم که…
آیا مُرده من هستم که در خرجُ و مخارجِ روزانه خودِ خودِ خودم مانده ام یا حضرت رضایی که روزانه 30 هزار نفر را مهمان سفره با کیفیت خودش میکند؟؟؟!!! (اگر اهل تحقیق باشیم ، متوجه میشویم که در مهانسرای حضرت رضا روزانه 30 هزار پُرس غذا در سه وعده صبحانه و نهار و شام ، توزیع میشود که این رقم در ایام ماه رمضان به بالای 100 هزار پرس هم میرسد)
آیا مُرده منم که در عرصه عشق و مودت با همسر و پدر و مادر و دوستانم ، دچار مشکل هستم یا حضرت رضایی که بوی خدا میدهد و این همه خاطرخواه دارد و…؟؟؟!!! ، به تعبیر مولانا…
هر کجا بوی خدا میآید
خلق بین بیسر و پا میآید
آیا مُرده منم که وام گیرنده از این و آن هستم و تا خرخره زیر قرض هستم یا حضرت رضایی که برای خودش یک کشور یک نفره است و وام دهنده است ، یک وام دهنده ی کلان که حتی به دولت ایران هم وام داده است؟؟؟!!!(خب اگر اهل تحقیق باشید متوجه میشوید که دولت ایران با این همه سرمایه نفتی و… در برهه ای از زمان از….)
آیا مُرده منم که….یا…..؟؟؟!!!
مسلما کسی که زرنگ باشد ، خود را مخاطبِ سوالاتی این چنینی قرار میدهد و از رفتن به حاشیه هایی مثل توسّل و شفاعت و… خودداری میکند و از این سوالات کَره ای میگیرد تا قوّت جان و روانش شود درمسیر هجرت به سمت فراوانی و ثروت بی حدُ و حساب
مثالی بزنم تا این پاراگراف بالا را زیباتر درک کنید…
روزگاری منم درگیر بحث و جدل با افرادی بودم که درخواست هایشان را از حضرت رضا درخواست میکردند ولی این بحث و جدل ها جز خستگی برایم چیزی نداشت…
استادی داشتم و به او مراجعه کردم و گفتم که چجوری میتوانم این افراد را قانع کنم که از خدایِ حضرت رضا بخواهند و…؟؟؟!!!
استادم با شدت هر چه تمامتر گفت که هرگز وارد این بحث ها نشو و خودت را خسته مکن ، بلکه بیا یک درس قشنگ و ثروت ساز از این اتفاق و سِکانس بگیر و خودت را تقویت کن در مسیر کسب ثروت…
گفتم یعنی چجوری؟؟!!
گفت بیا به ثروت حضرت رضا و مقبره این بزرگوار که پر از طلاکاری و نقره کاری است ، نگاه کن و غرق در این اندیشه شو که…
هر چه ثروتمندتر شوی به خدا نزدیکتر میشوی در حدی که تو را با خدا اشتباه میگیرند و این یعنی که ثروت تو را به خدا میرساند..
این جمله استاد عجیب به دلم نشست که
در حدی که تو را با خدا اشتباه میگیرند
وقتی که این را از زبانِ استادم شنیدم ، گفتم که آره خودِ خودِ خودشه و…
پس بیاییم از رفتن به حاشیه خودداری کنیم و با تمرکز بروی خودمان کار کنیم و سعی کنیم شاگرد زرنگی باشیم که از هر اتفاق و سکانس کَره میگیرد تا به نتایج زیباتری برسد و با زبانِ نتایج دعوت کننده انسانها به سوی الله باشد
خب بیاییم ، تفکر کنیم در همان سوالاتی که ذکر شد و یک سوال مهم دیگر با این عنوان که…
چرا من پدربزرگِ پدربزرگِ خودم را که در 300 سال قبل تر از من زندگی میکرده را نمیشناسم و اگر هم بشناسم در حد یک اسم است ولی من حضرت ابراهیمی را میشناسم که چندین هزار سال قبل تر از من زندگی میکرده و جُدا از شناختی که از نام او دارم ، درس هایِ زیبا از هم او آموخته ام؟؟؟!!!
خب واقعا چراااا؟؟ باید تفکر کنیم با چاشنی این بیت سعدی…
سعدیا مردِ نِکونام نَمیرد هرگز
مُرده آنَست که نامَش به نِکویی نَبَرند
باید تفکر کرد در انسان هایِ صالحی همچون حضرت ابراهیم و یوسف نبی و موسی کلیم الله و حضرت علی و فرزندان و نوادگانِ ایشان با چاشنیِ تامل در آموزه های سوره صافات که حاوی یک پیام مهم است و آن این است که بعد از ذکر نام حضرت نوح و ابراهیم و موسی و إِل یَاسِینَ ، از آنان تعریف و تمجید میکند با چنین عبارتی که…
(إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ)
همانا او از بندگان مومن ما هست
[سوره الصافات 81 ؛ ١١١ ؛ 122 ؛ 132]
ترجمه صحیح این آیه بسیار بسیار بسیار مهم هست که دراکثر ترجمه ها اشتباه نوشته شده است…
ترجمه غلط ، این است که مینویسند…
همانا او از بندگان مومن ما بود…
و ترجمه صحیح همان چیزی است که در ذیل آیه ذکر شد
فرق است بین بود و هست ، اگر خدا میخواست بگوید “بود” ؛ از واژه “کان” استفاده میکرد به این صورت که “إِنَّهُۥ 《کان》مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ” و این واژه در قواعدِ عربی جزو افعال ناقصه است و معنای گذشته میدهد ، یعنی همان بود
خب بنشینیم و کمی تفکر کنیم که چرا از واژه “هست” استفاده کرد و از واژه “بود” استفاده نکرد ، چرا گفت که حضرت ابراهیم از بندگان مومن خدا هست؟؟؟ ، مگر حضرت ابراهیم در چندین سال پیش به رحمت خدا نرفتند و کارشان تمام نشد؟؟!! خب پس باید اینچنین بگوید که حضرت ابراهیم از بندگان مومن خدا بود!!! ولی چرا نگفت؟؟؟!!!
مسلما در این سوالات و تفکر ، نشانه های بسیار زیبایی است برای کسانی که تفکری راستین و بدور از تعصب و حاشیه داشته باشند…
تفکر بدون تعصب و حاشیه ، یعنی اینکه فارغ شویم از مذهب و دینی که تااکنون آموخته ایم و به عنوان یک انسانی که خالی شده از آموخته های گذشته است ؛ میخواهیم در جست و جوی آموزه های راستین و اصیل توحیدی باشیم…
شاید همین واژه “هست”ِ موجود در آیه حکایت از این امر دارد که…
ما در فرکانسِ مُردگان زندگی میکنیم و نیاز به شوک داریم تا احیا و زنده شویم تا ببینیم که آنها زنده بودند و هستند و خواهند بود و در نزد پروردگارشان روزی میخورند و این مائیم که بویی از سرزمینی نبرده ایم که آنان در آن هستند و…
…وَأَرۡضࣰا لَّمۡ تَطَـُٔوهَا…
…و زمینِ دیگری که بر آن پا نگذاشته بودید…
[سوره اﻷحزاب ٢7]
شاید همان واژه “هست”ِ موجود در آیه حامل این پیام برای ما هست که اینقدر درگیر صداهای مختلف شده ایم که از شنیدن صدایی که احیابخش ما است ، غافل شده ایم ؛ همان صدایی که عطارِ نازنین در وصفش چنین میفرماید…
دوست یکدم نیست ، خاموش از سخن
گوش کو تا بِشنود آواز او؟
شاید من در فرکانسِ مردگان هستم و دنبال نخود سیاه هستم
شاید من فریبِ جریانِ خطیِ نوارِ قلبِ کالبدِ جسمانی و فیزیکیِ خودم را خورده ام که خطی صاف نیست و اینگونه خودم را زنده میپندارم ولی حقیقت این نیست که نیست بلکه باید کمی فراتر رویم و خود را متوجه این سوال کنیم که…
آیا جریانِ خطیِ موجود در نوارِ قلبِ کالبدِ روحانی و متافیزیکیِ من هم صاف هست یا…؟؟؟!!!
عهه ، یعنی ما قلبِ دیگری هم داریم؟!
لَهُمۡ قُلُوبࣱ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا
برای آنان قلب هایی است که با آنها تفقّه و اندیشه نمیکنند
[سوره اﻷعراف ١79]
عهه ، چه جالب…
تازه جالب تر اینجاست که میگه برای آنان قلب هایی است که…
خب میتوانست بگوید برای آنان قلبی است که…
چرا از واژه قلوب که جمع است و معنای قلب ها میدهد استفاده کرد؟؟؟!!! یعنی…؟؟؟!!! جای بسی تامل است ، بسی نه بلکه بسسسسسسییییییییی…
باشد که خدا توفیق دهد که سفری به عالم درونِ خودِ خودِ خودمان داشته باشیم تا به خود شناسیِ زیباتری برسیم که این خودشناسی مقدمه ای است بر خداشناسی ، به تعبیر حضرت علی علیه السلام…
من عرف نفسه ، فقد عرف ربّه
هر کس که خودش را بشناسد ، گویا که خدا را شناخته است…
باشد که خدا توفیق دهد که آموزه های اصیل و راستینِ توحیدی را بیاموزیم مثل همان اموزه هایِ راستین و اصیلِ عیسی مسیح…
عیسی مسیح بشری بود از جنسِ مردم که به عنوان رسولی از سمت خدا به سمتِ مردمِ زمانه خویش رفت…
وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِیۤ إِسۡرَ ٰۤءِیلَ…
او حامل یک پیام ناب از ملکوتِ خدا برای آنان بود ، یک پیام زیبا…
…أَنِّی قَدۡ جِئۡتُکُم بِـَٔایَهࣲ مِّن رَّبِّکُمۡ…
او با اذن الله برای آنان یک سری کارهای خداگونه کرد ، مثلا با استفاده از گِل شکلی از پرنده درست میکرد و در آن می دمید و آن را به پرنده ای واقعی تبدیل میکرد و بعد از چنین کاری ؛ تاکید میکرد که این کار با اذن الله انجام شد…
أَنِّیۤ أَخۡلُقُ لَکُم مِّنَ ٱلطِّینِ کَهَیۡـَٔهِ ٱلطَّیۡرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱلله….
یا مثلا بیماران را شفا میداد و مرده را هم زنده میکرد و باز تاکید میکرد که این کاری که انجام دادم با اذن الله انجام شد و من به خودی خود هیچِ هیچِ هیچم…
وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَکۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱلله…
[سوره آل عمران 49]
اما چه شد…
جریان تاریکی از روزنه همین کارهای خارق العاده عیسی مسیح وارد شد و این تلقین ها را به ذهن مردم کرد که…
ما کجا و عیسی کجا؟؟؟!!!
ما خاکِ پای عیسی هم نمیشویم؟؟!!
ما سگ کوی عیسی مسیح هم نیستیم؟؟؟!!!
و…
و اینگونه شد که خدا فراموش شد و خداپرستی تبدیل به عیسی پرستی شد
اما ، این وسط عده ای هم بودند که پیام ناب و ملکوتیِ عیسی مسیح را دریافتند که…
عیسی بشری بود از جنسِ ما و چنین کارهایی کرد ، ما هم از جنس عیسی هستیم ، یعنی ما هم میتوانیم؟؟؟!!!
آری ، آنها سوغاتی ملکوتی و ناب و راستینِ عیسی مسیح را دریافتند که…
ما از جنس شاه جهان هستیم و جوهرِ ما و فرمانروای کیهان یکی است و…
به تعبیر مولانای عزیز…
چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی…
پس بیاییم ما هم تفکر کنیم و ساده از کنار این حقیقتِ حضرتِ عیسی نگذریم با این توجیه که حضرت عیسی شخصی بود و در یک دروه ای آمد و تمام شد و رفت و حالا این وسط یک سری چیزها برای قومش گفت و…
بیاییم ساده از کنار این مساله نگذریم ، زیرا که در انتهایِ همان آیه ای که از کرامات عیسی گفت ، اینحقیقت ناب را به هر کسی که دنبال کننده آموزه های قرآن است ، میگوید و آن این است که…
إِنَّ فِی ذَ ٰلِکَ لَـَٔایَهࣰ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ
همانا در داستان عیسی و قومش ، نشانه ای برای شما است ، اگر ایمان داشته باشید…
[سوره آل عمران 49]
حسنِ ختامی بر این نوشته این آیه قرآن باشد که عجیب به انسان تلنگر میزند…
(یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ مَا لَکُمۡ إِذَا قِیلَ لَکُمُ ٱنفِرُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِیتُم بِٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَا مِنَ ٱلۡـَٔاخِرَهِۚ فَمَا مَتَـٰعُ ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَا فِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ) [سوره التوبه 38]
ترجمه این ایه به زبان خودمانی مان اینگونه است که خداوند به ما میگوید که…
عزیزم ، تاکسی اینترنتی برایت گرفتم و الان اومده و دمِ در منتظرِ تو هست تا سوارش شوی و بیایی و در ملکوتِ من هم نشینِ صالحانی شوی که “وَ حَسُنَ أُولَائکَ رَفِیقࣰا” ولی متاسفانه تو نشستی و سرگرمِ تحلیلِ افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان هستی و…
یا حق…
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید…
سلام آقا رضای عزیز
واقعا نمیشه فقط 5 ستاره داد و رد شد و چند خطی تشکر نکرد،
خدا رو شکر میکنم که در مدار خواندن کامنت شما هستم، چقدر آگاهی چقدر دانش و چقدر نور الله در کامنت شما هست، چندین بار باید خونده شود تا بیشتر درک بشه، بی نهایت از شما سپاسگزارم که هستید و این آگاهی های ناب را با ما به اشتراک میگذارید.
به قول استاد،
عاشقتم، هر جا هستید درپناه خداوند سالم، شاد و ثروتمند و آخر عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشید.
ارادتمند شما
علی
سلام آقای احمدی عزیز
آقا شما چه میکنید با ما
از خوندن کامنت شما نفسم به شماره افتاده
اشک از چشمانم جاری شده
انقدر آگاهی ها زیاده نمیتونم هضمش کنم
هنوز به آخر کامنت شما نرسیدم و دیگه طاقت نداشتم و گفتم بیام از شما تشکر کنم
من نمیدونم چطور سپاس گزارم خدا باشم که من رو با این آگاهی آشنا کرد
خدایا خودت سپاسگزاری بیشتر رو به من بده
از دیشب که زیر باران تهران قدم میزدم که در این فصل بی سابقه بود این حجم از باران و رزق بغیر الحساب از خداوند بود برام و الان کامنت گوهر بار شما
خداوند از هر جهت داره به من رزق میرسونه، خدایا شکرت
باز هم بی نهایت از شما سپاسگزارم دوست توحیدی ما
به نام الله که بخشاینده و با رحمت است
سلام و درود بر دوستِ نازنین و بزرگوارم ، ریحانه خانم رحمتی…
چقدررر اسم و فامیل شما زیباست…
یک اسم زیبا که حال و هوای بهشت و گل های خوشبویش را تداعی میکند…
(وَٱلۡحَبُّ ذُو ٱلۡعَصۡفِ وَ ٱلرَّیۡحَانُ)
و حبوبات داری پوسته و گیاهان خوشبو
[سوره الرحمن ١٢]
(فَرَوۡحࣱ وَ رَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ)
نصیب او رحمت و راحتی و بهشت پر نعمت است…
[سوره الواقعه 89]
و فامیلی که تداعی کننده رحمانیت خداوندی است که رحمتش همه چیز را فرا گرفته…
وَ رَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءࣲ
و رحمتِ من همه چیز را فراگرفته…
[سوره اﻷعراف 156]
این اسم و فامیل زیبایِ شما مرا به کجاها که نبرد…
به قول مولانا…
رَحمت اَندر رَحمت آمد تا به سَر
خدا رو شاکرم که این پیام به دل شما نشست و…
خدا رو شاکرم بخاطر وجودِ دوستانی مثل شما و بقیه عزیزانی که نوشته های مرا میخوانند و نظری ثبت میکنند و…
وقتی که پیام شما را خواندم حال و هوای من به سمت وسویی رفت و پیش خودم گفتم که خوشا بحال ریحانه خانم…
و بعدش گفتم بگذار این مساله را درجواب ایشان بنویسم…
من این جایگاه رفیق و والای شما را تحسین میکنم ، جایگاهی شایسته و والا همچون ادریس نبی…
(وَرَفَعۡنَـٰهُ مَکَانًا عَلِیًّا)
و او را به مقامی بس بلند رفعت بخشیدیم.
[سوره مریم 57]
و او هم همچون شما جزو کسانی بود که یکی از ویژگی های آنها این بود که…
إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَـٰتُ ٱلرَّحۡمَـٰنِ خَرُّوا۟ سُجَّدࣰا وَبُکِیࣰّا
و هنگامی که آیات خداوند رحمن بر آنها عرضه میشود ، گریان به سجده می افتادند
[سوره مریم 58]
حکایت اشک ، حکایتی زیبا است
چشمه اشک وقتی سرایز شود ، نشانه ای بسیار بسیار بسیار زیباست که نشانه ای از پاکی قلب و وجودِ بلورین شما دارد…
خوش به سعادتتان…
وقتی که پیامِ شما را خواندم ، یاد این آیه قرآن افتادم که…
إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱلله وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ…
همانا مومنان کسانی هستند که وقتی یاد خدا میکند ، قلب هایشان به لرزه می افتد…
[سوره اﻷنفال ٢]
همین دیگه ، خوشا بحالتان…
آرزوی سعادت و خوشبختی و نور الله یکتا را برای شما دارم…
سلام آقای احمدی عزیز
نمی دونم چطور میشه از خدا تشکر کرد؟
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
الحمدلله
الحمدلله
الحمدلله
سبحان الله
سبحان الله
سبحان الله
زبانم قادر به بیان هیچ کلمه ای نیست. ازتون بابت همه آگاهیهای که در سایت در اختیار ما میذارید صمیمانه سپاسگزارم.
امروز غروب وقتی رسیدم خونه می خواستم نماز بخونم اما اینقدر خسته بودم گفتم برم اول یه کامنت عالی بخونم وانرژی بگیرم وبعد با حال عالی برم نماز بخونم .دوست نداشتم با احساس خستگی جسمانی مقابل خدا بایستم.
واز خدا هدایت خواستم بهم گفت برو به پروفایل آقای احمدی سربزن. راستش انتطار نداشتم کامنت جدید گداشته باشید وقتی دیدم اشکم در اومد. وقتی کامنت جدیدتون دیدم نخونده اونقدر انرزی گرفتم که رفتم سراغ نماز.
همون لحظه براتون کامنت نوشتم اما پاک شد والان دوباره اومدم ازتون تشکر کنم.
گاهی میگم اینجا کجاست؟
اگر اینجا بهشت نیست پس کجاست؟
اگر بهشته پس بهشت اصلی دیگه چیه……
گاهی برای سپاسگزاری از خدا فقط سکوت می کنم چون زبانم قادر به سپاسگزاری نیست….
والان دقیقا همین حسو دارم دوست دارم چند ساعتی تنها باشم وفقط سکوت کنم وبیندیشم و تامل کنم در این همه عظمت وقدرت خدا……..
سلام و درود الله قادر بر جناب احمدی عزیز البته ادب حکم میکنه استاد احمدی بزرگوار خطابتون کنم
استاد ببخش که من کوچک وارد درس بزرگ شما شدم بدون اینکه تکامل رو گذرودنده باشم
این رو بزارید روی حساب پررو بودن و عجول بودن بنده که خب از طبیعتمه و خودم رو سرزنش نمیکنم
استاد این سوال موقع خوندن قسمتی از کامنتتون برام پیش اومد (آخر کامنت کپی ش میکنم )،
چون خودم هر بار که میشینم خواسته هام رو مینویسم ته دلم اندوهی میشینه که چرا اصلا تووعه بنده داری برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو کی هستی که برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو از کجا میدونی صلاحت چیه…؟
ته دلم یکی میگه که وقتی چیزی از خدا میخوای یعنی راضی نیستی ؟؟؟ و این خودش ناشکریه
سوال بنده اینه بالاخره من از خدا مادیات و ثروت و روابط خوب رو بخواااام ؟ تجسمممم کنم ؟ تو دفترم بنویسم ؟
یا نه؛ فقط ازش بخوام من و تسلیم محض خودش کنه ؛ حقیقتا این دعا که من و عالم به
حقیقت جهان هستی و دیوانه و عاشق و شیدای خودش کنه همیشه ورد زبونم هست
اماااا
بعضی وقتها حتی تو ستاره قطبی خجالت میکشم خواسته های زمینی م رو بهش بگم
و فقط مینویسم خدایا شکرت برای همه چیز و قناعت میکنم به همین.
پیش خودم میگم مگه تو برای خدا چیکار کردی که خدا باید تو رو ثروتمند بی نیاز کنه
یه جوابایی میدم به خودم ولی قانع نمیشم
ممنون میشم اگر فرصت داشتید در حد سوادم برام بازش کنید که بفهمم تکلیفم چیه
این قسمت از کامنتتون رو که فرمودید
{ تفاوت در این است که اون موقع من تسلیم محض بودم و برای خدا خط و نشان نمیکشیدم ولی الان که کمی بزرگتر شده ام فکر میکنم برای خودم کسی شدم و به خدا میگم این کار را بکن و آن کار را نکن و…
و خبر ندارم که این خط و نشان کشیدنم برای خدا ، خودش نوعی شرک خفی است بدین صورت که خودم را قدرتی در برابر خدا میدانم و… ، به قول مولانا
این باید و آن باید از شرک خفی زاید
آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن }
پیشاپیش سپاسگزارم از اینکه وقت گرانبهاتون رو در اختیارم قرار دادید
و سپاس فراوان از استاد عباس منش بزرگ و بانو شایسته عزیز
به نام الله که بخشاینده و با رحمت است…
کدام الله؟
همان نیرویِ هدایتگری که یک زنبورِ عسل را قدم به قدم هدایت میکند تا یک عسل شفا بخش ، تحویل انسانی دهد که اشرف مخلوقاتش است ، همان خدایِ…
وَأَوۡحَىٰ رَبُّکَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ…
و پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد که…
[سوره النحل 68]
به درستی که همین تفکر در آناتومیِ بدن زنبور عسل و سیستمِ تولیدِ عسل آن کافیست تا در برابر آن خدای هدایتگر به سجده بیفتیم و زیر لب زمزمه کنیم که…
…رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَـٰذَا بَـٰطِلࣰا سُبۡحَـٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ
… پروردگارا ، این را باطل و بیهوده نیافریدی ؛ پاک و منزهی تو از هر گونه عیبُ و نقص ، پس ما را از عذابِ آتش محفوظ دار*
[سوره آل عمران ١٩١]
سلام و درود بر پروین خانم ، دوستِ نازنین و بزرگوارم…
من بدون مقدمه سراغ اصل مطلب میروم ، اصلی که اگر درک شود و در زندگی تک تکِ ما فعال شود ؛ قادر است جوابگوی تمامی سوالات ما باشد…
مسلما همه ما در طول عمر خود اخبار گوش کرده ایم و شاهد چنین دیالوگی از زبان گوینده خبر بوده ایم که…
به خبری که هم اکنون به دستِ من رسید ، توجه فرمایید….
این دیالوگ برای ما باید بسیار بسیار بسیار الهام بخش باشد…
این دیالوگ از طریق یک هندزفری تعبیه شده درگوش گویندهِ خبر به او گفته میشود
آها ، پس پایِ یک هندزفری در میان است که میتواند نشانه ای بسیار زیبا باشد تا ما را به تفکر در این دو آیه قرآن سوق دهد که گنج های فراوانی در آنها نهفته است…
(وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَـٰتࣱ لِّلۡمُوقِنِینَ وَفِیۤ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ)
در زمین نشانه هایی است برای اهل یقین و در درونِ خودتان ؛ آیا با چشم بصیرت نگاه نمیکنید؟!
[سوره الذاریات ٢٠- ٢١]
خب پس کمی بیاندیشیم…
یک گوینده خبر از طریق یک هندزفریِ فیزیکی با اتاقِ فرمان در ارتباط است و…
آیا در وجودِ من هم یک هندزفری وجود دارد که از طریقِ آن با اتاق فرمانِ این عالم که کارگردان آن خداست ، در ارتباط باشم؟؟!!
جای بسی تامل و تفکر است ، بسی نه بلکه بسییییییییی
اگر کمی فکر کنیم متوجه میشویم که سنسوری در وجود همه ما تعبیه شده که خدا از طریق آن با ما سخن میگوید…
همان سنسوری که در وجودِ محمد با لفظ “قُل” سخن میگوید ، مثلا میگوید…
(قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ)
ای محمد اینگونه بگو که پناه میبرم به خدایِ شکافنده
[سوره الفلق 1]
همان سنسوری که خدا از طریق آن ، موسی را راهنمایی میکند و… مثلا به او میگوید…
ٱذهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ…
ای موسی به سمت فرعون برو…
[سوره طه 24]
همام سنسوری که در دقیقه 2 و ثانیه 9 فایلی بنام “رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیدهایم»” با استاد عباس منش سخن گفت و…(یعنی اونجا دیگه خیلی واضح واضح واضح بود که…)
همان سنسوری که وجودش را در کامنت دوستانمان در این سایت میبینیم…
مثلا در کامنت قبل تر از شما که متعلق به شخصی بنام سادات است چنین ذکر کرده که…
خدا بهم گفت…
خب مساله این است که…
این سنسورِ تعبیه شده در وجود پروین خانم چه جوابی برای این سوالِ ایشان دارد؟؟؟!!!
مسلما جواب او بهترین جواب است که از درونِ ایشان بلند میشود…
مثلا به ایشان میگوید که…
ای پروین ، اینجوری بخواه که…
ای پروین ، اینجوری تجسم کن که…
ای پرورین ، اینجوری بنویس که…
واضحه دیگه؟؟!!
کارگردانِ عالم بزرگترین و با کیفیت ترین ها را میگیوید زیرا که او “وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ” و در شان او نیست که…
قطع به یقین چیزهایی میگوید از این قبیل که…
ای پرورین ، خودت را در حالی تجسم کن که از آسمان برایت طلا میبارد و از زمین برایت چشمه های الماس میجوشد…
ای پرورین ، اینگونه…(واضحه دیگه؟!)
پس باید همه ما بکوشیم که این سنسور گمشده درونمان را احیا کنیم و چکاری بهتر از این که اینگونه شروع کنیم و بنویسیم که…
خدایا ، عمری همه جور صدایی را شنیدم الا صدای تو را و الان آمده ام که ساکن کوی تو شوم و به اندازه یک دَم و بازدم از تو و راهنمایی هایت غافل نباشیم ، لطفا مرا احیا کن…
آری ، به در خانه خدا میرویم و زنگ آن را میزنیم و اینقدر مینشینیم تا در باز شود ، زیرا که بالاخره این در بروی کسی که با حسنِ نیت به سویِ رب العالمین روی آورد باز میشود… ؛ به تعبیر مولانا…
باز گردد عاقبت این در بلی
رو نماید یارِ سیمین بر بلی
در باز میشود و خودِ خودِ خود کارگردان عالم می آید و ما را به تعمیرگاه خودش میبرد و این سنسور زنگارگرفته را شست و شو میدهد و…
همین دیگه …. ، همه چیز واضحه دیگه…
پس من شروع میکنم و در بدر دنبالِ این گمشده ی خود میگردم و این سخنِ حضرتِ علی علیه السلام را نصب العین خود قرار میدهم که…
عَجِبتُ لِمَن یَنشُدُ ضالَّتَهُ و قَد أضَلَّ نَفسَهُ فلا یَطلُبُها
در شگفتم از کسى که گمشده خود را مى جوید، امّا خویشتن را گم کرده و آن را نمى جوید
آری ، مینشینم و این سخن را سرلوحه خودم قرار میدهم و درمحتوای آن تفکر میکنم به شوقِ احیا شدنی مجدد… ، مثلا مینشینم و با تکیه بر این سخن زیبا تفکر میکنم در سوالاتی این چنینی…
چرا من در بدر دنبال شارژر گوشی خودم میگردم تا گوشی ام را شارژ کنم و بروم داخل اینستا و تلگرام و… ولی دربدر دنبال احیا این سنسور فراموش شده ام نیستم که نیستم؟؟!!!
چرا من دربدر دنبال……میروم ولی دنبال احیاکردن این سنسور فراموش شده ام نیستم؟؟؟!!!
همین دیگه…
به قول آن جمله معروف…
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
حسن ختامی بر این نوشته این خبر دست اولی باشد که هم اکنون و در حین نوشتن این نوشته اتفاق افتاد….
حقیقت امر این است که من سعی بر این دارم که اهل ذخیره برای روز مبادا نباشم و عمل کننده به این آگاهی مولانا باشم که میفرماید…
بخور آن را که رسیدت ، مَهِل از بَهر ذخیره
که تو بر جُویِ روانی ، چو بِخُوردی دگر آید
برای همین ، خرج میکنم و اهل پس انداز و ذخیره هم نیستم و برای خودم و همسرم هم میخرم و لذتش را میبریم و انصافا هم خداوند برای ما شاهکار میکند…
خلاصه کلام ، دیروز یک مقدار پول ته حسابم بود و روی آن حساب کرده بودم که آن را کنار بگذارم و زنگ بزنم به آرایشگرم و نوبتی برای صبح روز بعد که در واقع امروز صبح میشود بگیرم
خلاصه آمدم که زنگ بزنم که قبلش یکی از اقوامم زنگ زد و خلاصه مهمان ناخوانده ما شد و من با خودم گفتم که الخیر فی ما وقع و مهمان حبیب خداست و از این حرفا و آن موجودی ته حسابم را جهت پذیرایی از آن بزرگوارن کشیدم و تمام شد و رفت…
بعد از اینکه موجودی حسابم کم شد و مقدار آن کمتر از میزانی شد که می بایست صرف آرایشگاهم کنم ، خداوند گفت که خب عزیزم زنگ بزن نوبت بگیر…
حال از آنجایی که اولین باری بود که چنین حسی را تجربه میکردم ، من هم در جوابِ خدا با لحنی محترمانه گفتم که مگر نمیبینی که تمام شد و رفت و الان چجوری برم موهای سرم را اصلاح کنم؟؟!!
دوباره آن ندا گفت که زنگ بزن و خیالت جمع باشه ولی باز من مقاومت کردم…
ناگفته نماند که کمی هم به هم ریخته بودم و اعصابم داغون شده بود چونکه تا آن لحظه موجودی حسابم اینقدر ته نکشیده بود و…
در همین حین با حالتی عاجزانه که با احساس خوب بود به خدا گفتم که ببین خدایا من ایمانم ضعیفه و دارم اعتراف میکنم دیگه ، خلاصه یه کاری کن که قوی بشه
هیچی دیگه گذشت و امروز صبح شد که برای لحظاتِ سحر بلند شدم تا با خودم خلوت کنم و داشتم جوابی برای کامنت شما مینوشتم که یک پیامک واریز 10 میلیون تومانی برایم آمد ، آنهم از جایی که گمان نمیکردم…
من انتظار این را داشتم که در دو سه روز آینده پولی حساب شده به حسابم بیاید ولی خدا را شاهد میگیرم که انتظار نداشتم که این 10 میلیون تومانی که مدت ها بود از نهادی طلبکار بودم ، دقیقا در همین امروز صبحی به حسابم بیاید و یک درسِ عملی از اعتماد خدا برایم شود
هیچی دیگه ، سجده شکر لازمه البته بعد از ذکر استغفار…
حکایت استغفار همان سوره نصر…
(فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا) [سوره النصر 3]
در پناه الله یکتا غرق در فراوانی و رحمت و نور الله یکتا باشید…
استاد احمدی عزیز خیلی ممنون و سپاسگزارم از خداوند که اجازه دادند شما پاسخ بنده رو بدهید. خداوند کریم انشاالله کراماتی را نصیب جنابعالی کند که در مخیله ما هم نمیگنجد.
حقیقتا زمانی که داشتم سوال رو برای شما مینوشتم جوابها ها پشت سر هم بهم الهام میشد
ولی باز اون حس کنجکاوی و اینکه واقعا دوست داشتم از زبان شخصی چون شما هم بشنوم سوالم رو ارسال کردم .
الحمدالله الرب العالمین از زمانی که با این سایت الهی آشنا شدم
ارتباطم و به قول شما سنسورم کمییی فعال شده ولی خیلیییی تشنه تر هستم و نیاز به
پاکسازی بیشتری دارم
من قربون اون خدای مهربونم برم که هروقت روش تمرکز میکنم اشک از چشمانم جاری میش شدم مایه خنده و گاهی تمسخر همسر و بچه هام که میگن مامان همش جو گیر میشه و اشکش میاد
دیگه اونا نمیدونن من چه حسی دارم و چه ارتباطی با عشقم گرفتم .
در پناه خداوند یکتا باشید جناب احمدی عزیز
راستی اصلاح الهامی سر مبارکتون هم خیلیییی مبارک ….)))
سلام رضا جان
وقتت به خیر و شادی
ممنون که وقت گذاشتی و برامون درس ایمان و توحید و هدایت رو تکرار کردی
آفرین به این قلم روان و زیبایت
تحسینت میکنم برای نوشتن آیات و روایت و شعرهای مرتبط و زیبا
چقدر عالی طنز شیرینی رو در کلامت جاری میکنی
لذت بردم
حظ کردم
چه خوب گفتی که از خود خدا بخواهیم که این گیرنده هدایت رو فعال و تقویتش بکنه
اتفاقا این روزها به این قضیه فکر میکردم که چطور میتونم هدایت الهی رو درک کنم
چون طبق قانون همیشه ما در حال هدایتیم و فقط باید بتونیم درکش بکنیم و متوجهش بشیم.
همین دیشب مهمون داشتم و داشتم کباب روی منقل درست میکردم با خودم گفتم بیام از خدا برای کباب کردن کمک بخوام، برای همین پلن خودم رو گذاشتم کنار و گفتم خب خدا تو بهم بگو، گوش قلبم رو تیز کردم و هدایتها اومد، میگفت الان سیخ ها رو بچرخون، ذغالشو زیاد کن، الان باد بزن، دیگه باد نزن، الان سس رومالش رو بزن اون سیخ رو بردار آماده هست، این سیخ رو دوباره بزار رو منقل و من هم مو به مو انجام دادم و خلاصه در نهایت یه کباب مشتی که رنگ خدایی گرفته بود درست شد که خیلی هم خوشمزه شد( به امید روزی که با بچه های سایت و استاد با هم دور هم جمع بشیم و منم یه کباب هدایتی براتون بزنم)
به نظرم استفاده از هدایت منطقی ترین کار دنیاست و هر روشی بدون استفاده از هدایت الهی نتیجه دلچسبی نخواهد داشت و انسان زرنگ کسی هست که همه کارهاشو به وسیله هدایت انجام بده.
خب چه کاریه ،وقتی یکی هست که رایگان و با عشق همه کارها رو با بهترین و راحت ترین صورت بهت میگه، حالا من بیام روی خودم یا دیگران حساب کنم، معلومه که آدم عاقل راه اول رو انتخاب میکنه.
باز هم ازت ممنونم بابت مطالب مفید و تاثیرگذارت.
رضا جان برات بهترینها رو آرزومندم.
سلام آقای احمدی
کامنتهای شما همیشه حس و حال خوبی به من میده
راستش من یه سخنرانی از شیخ حسین انصاریان دیدم که میگفت یه بنده رومیبردن به جهنم درحالی که داشته به خدا میگفته من این همه اعمال خوب داشتم برا چی منو میفرستی جهنم . خدا بهش میگه عمل خوب انجام میدادی ولی امیدی به من نداشتی که پاداشی بهت بدم
راستش من الان اینجوریم خدارو دوست دارم باهاش حرف میزنم باهاش دوستم رفیقمه ولی دلم ازش گرفته من نمیخوام اینجوری باشم نمیدونم چیکار کنم
میگم خدا دلم ازت بگیره میدونم تو ناراحت نمیشی میدونم محکمتر دستمو میگیری محکمتر بغلم میکنی و منو میبخشی میدونم دوستم داری ولی خدا این دل غمگینمو چکار کنم این اشک چشممو چکار کنم تو عاشق منی اختیار این دل گرفته م به دست توعه خدایا تو خیلی صبوری در حالی که من مثل تو صبور نیستم خدا جونم یه جوری حرف بزن من بفهمم خدایا چجوری بهت اعتماد صددرصد پیدا کنم چطوری باورت کنم درحالی که من میخوام همون لحظه جوابمو بدی ولی تو خیلی طولش میدی من یه انسانم من مثل توصبور نیستم غیر تو هیچکس هم ندارم و واقعا هم ندارم
آقای احمدی چطوری به خدا اعتماد صددرصدی پیدا کنم چطوری باورش کنم این دوست و رفیق و پدر و مادرم رو بعضی وقتا طاقتم از دست میره و اعتمادمو بهش از دست میدم چکار کنم
سلام بر لیلی دوست داشتنی
با خوندن کامنتت من هم اشک ریختم یاد درد و دلهای خودم با خدا تو روزهای جهنمیم افتادم
من شاگرد کوچیک کلاس درسم و مثل اساتید حاضر در سایت شاید نتونم خوب مطلب رو انتقال بدم
خیلی خلاصه میگم لیلی جون
من از روزی که
همه چی رو رها کردم..
تسسسسلیمممم شدم ..
ایمان به ذات یکتا و قدرتمند خدا آوردم ..
فهمیدم کل زندگیم شرک داشتم …
(صحبتهای آخوندای مشرک تلوزیون و گذاشتم کنار و فقط به خودش گوش دادم )
هدایت شدم به این سایت الهی
و درهای رحمت خدا یکی یکی به روم باز شد و آروم شدم
من اول راهم خیلی ایرادات دارم ولی چون باور دارم که دارم تکامل رو طی میکنم
خودم رو همین طور میپذیرم و دوست دارم و از خدا هم خواستم خودش تربیتم کنه.
به نام الله که بخشاینده و با رحمت است
سلام و درود بر لیلی خانم بزرگوار و نازنین
اول از همه سپاسگزار لطف و محبت شما نسبت به نوشته هایم هستم که اعتبارهمه اینها به هوش برتری برمیگردد که اگر به اندازه یک پلک بر هم زدن مرا به حال خودم رها کند و از فرکانس عنایت خویش دور کند ، نابودِ نابودِ نابود میشوم….
وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ
وتوفیق من جز به خدا نیست. [آیه 88 سوره هود]
و به تعبیر مولانای عزیز…
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بی عنایاتِ خدا ، هیچیم هیچ
کامنت شما را که خواندم کاملا درک کردم که چه لحظاتی را تجربه کرده اید و میکنید ، اصلا این مساله ای که در کامنت خود ذکر کردید برای همه انسان ها اتفاق می افتد ، منتها برای یکی بیشتر و برای یکی کمتر…
حال مساله این است که چرا خدای بخشنده و مهربان ، لحظاتی را برای برخی از بندگانش تعبیه میکند که در آن لحظات احساس میشود که خدا او را از درگاه خود رانده است؟؟؟
خب طبیعتا حکمتی زیبا در پشت این اتفاق نهفته است که در آن لحظات از آن بی خبریم ولی مسلما در آینده ای نزدیک متوجه آن میشویم ، به تعبیر پروین اعتصامی در آن شعر معروف که استاد عباس منش هم به برکت آن شعر یک فایل14دقیقه ای زیبا با عنوان “«الخیر فی ما وقع» ، در شعر پروین” ؛ آماده کرده اند…
هر بلائی کز تو آید ، رحمتی است
هر که را فقری دهی ، آن دولتی است
و در چند بیت جلوتر بیتی را می آورند که عجییییب…
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
{این شعر پروین اعتصامی عجیب بوی خدا را میدهد ، در صورت تمایل آن را بخوانید و تکرار کنید و…}
حال سؤال بعدی این است که نسخه درمانی برای چنین مساله ای چیست؟
یک نسخه بسیار بسیار بسیار زیبا در این عرصه وجود دارد که برای شروع بهتر است از این غزل الهی مولانا استفاده کنیم ، غزلی که شروعش با این بیت زیبا است…
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
چقدر من این غزل مولانا را دوست دارم و تکرار کردنش برایم حکم یک قرص آرامبخشی را دارد که از داروخانه ای تهیه شده که آدرس آن در “فِی کِتَابٍ مَکْنُون”ی است که “لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”…
پس نسخه همان احساس امیدواری به پادشاه عالم است ، امیدی که با چاشنی صبر همراه باشد و ما را از در خانه خدا جُدا نکند تا بتوانیم دستور“ثُمَّ اسْتَقَامُوا” الله یکتا را اجرا کنیم و لایق گشایشی شویم از جنسِ “تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ…” ، به تعبیر مولانای عزیز…
جهتِ تو زِ فلک آمدهاند
خوبرویان خوشِ پنهانی
آری ، اگر در آن لحظاتی که کمی دچار گرفتگی میشویم استقامت بورزیم و امید خود را با چاشنی یک صبر زیبا حفظ کنیم لایقِ گشایش میشویم ، گشایشی از جنسِ این بیت زیبای مولانا…
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
زِ پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
آری ، حکایت امید است ، همان کلمه ای که شما هم آنرا در کامنت خود ذکر کردید…
امید چهارحرف بیشتر ندارد ولی در پشت این لفظ معنایی عمیق نهفته است ، معنا نه بلکه معناااااااااااا….
حکایت امید به الله یکتا…
وقتی که درمقوله امید به پادشاهِ عالم تفکر میکنم غرق در احساس خوب میشوم و وقتی که این تفکر با چاشنی داستان قرآنی ساحران فرعون همراه باشد ، چنان غرق در حال خوب میشوم که نمیتوانم آنرا وصف کنم (در ادامه کامنت به این داستان زیبا اشاره میکنم)
بهتر است برای تفکر در مقوله امید از این سوال شروع کنیم که معمولا مخاطب آن ثروتمندان هستند با این عنوان که…
ببخشید ، سرمایه شما چقدر است؟؟؟
حال کافیست خود را ثروتمندی تجسم کنیم که توسط عده ای زیادی خبرنگارِ قلم به دست احاطه شده ایم و مخاطب این سوال واقع شدیم و میخواهیم جواب دهیم…
خب طبیعتا اکثریت ما بعد از ذکر نام الله و یک شکرگزاری ساده شروع میکنیم به شمردن سرمایه هایمان که مثلا من100هکتار زمین زراعی دارم که در آنها خیارسبز کشت میکنم ،10 عدد پسر قوی و توانمند و15 عدد دختر هنرمند دارم که از هرانگشتشان هزارتا هنر میبارد ، 888 هزار میلیارد تومان سرمایه در بانک دارم و….
خب مسلما اکثریت ما چنین جوابی میدهیم و به خیال خود جواب زیبایی هم دادیم ولی مسلما میتوانستیم که جوابی زیباتر و شایسته تر دهیم…
عهه ، خب من اولش نام الله را بردم و یک شکرگزاری ساده هم کردم ، دیگه چجورررری بگم؟؟؟
کافیست کمی در باور و اندیشه زیبای یکی از ثروتمندان تاریخ که حضرت علی علیه السلام است ؛ تفکر کنیم تا بفهمیم که چگونه میتوانیم جوابی شایسته تر به این سوال بدهیم و رسم ادب را به شایستگی هر چه تمامتر در برابر پادشاه عالم ، ادا کنیم…
قبل از ذکر آن باور و اندیشه این بزرگمرد لازم است که در مورد دارایی و ثروت این انسان ثروتمند تاریخ بگویم که به برکت موضوع پایان نامه ام که با محوریت “ثروت و معنویت” بود ، بدنبال مستنداتی از زندگی بزرگوارانی چون حضرت علی علیه السلام وفرزندان ایشان بودم که به مدد الله یکتا به مستندانی تاریخی برخورد کردم و غرق در تعجب شدم از چیزهایی که تا آن لحظه شنیده بودم و چیزهایی که با چشم خودم دیدم و…
خب طبیعتا اینجا مجال نگارش آن مستندات نیست ولی در صورت تمایل اگر دوست داشته باشید که در گوشه ای از ثروت ایشان تحقیق کنید میتوانید واژه “آبار علی” را در حضرت آیه الله گوگل سرچ کنید و ببینید و بخوانید و تحقیق کنید و تفکر کنید و…{آبار علی منطقه ای در هشت کیلومتری جنوب مدینه است که…}
خب همه این ها را از این مردِ ثروتمند گفتم تا به اینجا برسم که این مرد در عاشقانه اش با پادشاه عالم در دعای کمیل ، سرمایه و دارایی خودش را چگونه معرفی میکند….
یَا سَرِیعَ الرِّضَا ؛ اغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إِلا الدُّعَاءَ
ای کسی که زود راضی میشوی ؛ بیامرز کسی را که تنها مُلک و دارایی اش ، دعا به آستان توست
آری ، ملک و دارایی او دعا است ، دعا به آستان کسی که همواره همراه اوست و عاشقانه منتظر این است که از او طلب کند ، زیرا که خودِ خودِ خودِ خودش دستور داده است که…
وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ…
پروردگار شما گفته است که مرا بخوانید تا دعاى شما را اجابت کنم. [آیه 60 سوره غافر]
و در جای دیگر فرموده است…
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ…
و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند ، بگو که من نزدیکم و دعاىِ دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم… [آیه 186 سوره بقره]
حال این بزرگمرد در ادامه عاشقانه اش در دعای کمیل چنین مطلبی را در برابر پادشاه عالم مطرح میکند که اوج اوج اوج فروتنی در برابر اوست و اگر غرق در تفکر در آن شویم به جاهای بسیار زیبا کشیده خواهیم شد…
ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ
ای پادشاه عالم ، رحم کن بر کسی که سرمایه اش امید به خودت است.
همین دیگه ، در زبان عربی واژه ” رَأْسُ مَال” که به معنای سرمایه است برای میزان دارایی هر شخص بکار میرود و…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
شاید بخاطر شنیده هایی که تاکنون داشته ایم ، درک این مساله برای ما کمی سخت باشد که آخه یعنی چی که سرمایه انسان امید به الله است نه آن پول و زمین و فرزند و… ولی کافیست کمی در این مثال بسیار ساده و راهگشا تامل کنیم تا زیباتر درک کنیم…
کافیست دو فردِ تریلیاردر را در نظر بگیریم که یکی از آنها به سرمایه های مالی خود مینازد و دیگری به تنها سرمایه خودش که امید به الله است ، حال فرض کنیم که دزدی می آید و همه سرمایه این دو نفر را به غارت میبرد… ، حال سوال این است که کدام یک از این دو نفر براحتی هر چه تمامتر ، میتواند آن چیزهایی را که داشته دوباره از نو بسازند؟؟؟
مساله خیلی واضح است…
شاید الان کمی بهتر این مساله را درک کنیم که چرا خداوند یکی از بزرگترین گناهان کبیره را ناامیدی از درگاهش ، معرفی کرد؟؟؟… ، به تعبیر حضرت صادق علیه السلام که با استناد به آیه زیر ؛ یکی از بزرگترین گناهان کبیره را ناامیدی از رحمت الله میدانند…
وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ
و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران ، از رحمت خدا مأیوس مىشوند. [آیه 87 سوره یوسف]
شاید الان کمی بهتر، ازاین توطئه جریان تاریکی باخبر شویم که میخواهد امید را از وجود انسان های ساکن این سیاره خاکی بگیرد و آنها را به سمت کمبود و غر زدن و نخود سیاه بفرستد و… ، زیرا اگر امید در وجود کسی بمیرد دیگر…
…وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ
… و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت. [آیه 17 سوره اعراف]
ولی از طرفی دیگر خدایی که خودش را “تَوَّابٌ رَحِیمٌ” و “هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ” میکند با یک فراخوان عمومی زیبا ، امید را در دل بندگانش احیا میکند و با ندای “هر آنچه هستی باز آ” ، آنها را به سمت خود فرا میخواند.
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید ، از رحمت خدا نومید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد که او خود آمرزندهِ مهربان است. [آیه 53 سوره زمر]
همین دیگه
سرمایه اصلی ما همان امید به الله مهربان است و حقیقتا خسارت محض آن است که او را فراموش کنیم و به غیر او دلخوش کنیم…
پس شایسته است که در جواب آن سوالی که میپرسد “ببخشید ، سرمایه شما چقدر است؟” با ذکر یک مقدمه ای زیبا در وصف حال امید داشتن به پادشاه عالم ، کمی زیباتر پادشاه عالم را یاد کنیم وسرمایه اصلی خود را امید به او عنوان کنیم و در انتها بگوییم که برکت وجود چنین سرمایه ای بود که به چنین موهبت ها و سرمایه هایی در عرصه مالی و املاک و…رسیده ام.
آری ، کسی که سرمایه خود را امید به الله قرار میدهد همچون کوهی استوار میشود که هیچ زلزله ای او را تحت الشعاع خویش قرار نمیدهد ولی کسی که خدا را فراموش میکند و سرمایه خود را میزان داریی بانکی اش میداند در برابر شنیدن خبر افزایش قیمت خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان چنان…(واضحه دیگه؟؟)
وقتی که سرمایه ما امید به پادشاه عالم باشد نگاهمان به سمت جیب خدا میرود و رؤیاهایمان را بر اساس جیب خدا انتخاب میکنیم ، رؤیاهایی که اگر آنها را برای دیگرانی که بویی از حقیقت نبرده اند ، تعریف کنیم ما را همچون دیوانه ای توهم زده خطاب میکنند ولی آنها غافلند از گنجی که ما به پشتوانه آن صحبت میکنیم و… ، به قول نظامی
آن کس که زِ شهر آشنایی است
داند که مَتاعِ ما کجایی است
ووقتی که نگاهمان به جیب خودمان باشد ، رؤیایمان میشود خرید نیم کیلو خیارسبز برای صرف یک صبحانه با پنیر(البته بدون گردو)…
همین دیگه ، مساله خیلی واضح است…
و اما آن داستان زیبا ودیوانه کننده ساحران فرعون که گره خورده با امید است…
این داستان زیبا بر گرفته شده از سخنی از حضرت علی علیه السلام است که من آن را با زبان عامیانه خودمان بیان میکنیم ، یک سخن زیبا با چاشنی قرآن که هدف از چنین سخنی این بوده است که با تفکر در آن همواره در بالاترین فرکانس امید باشیم…
ایشان سخنی ناب و گهربار دارند که مستند به قرآن است که شروعش با این عبارت است…
کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو
به آنچه امیدش را ندارى امیدوارتر باش از آنچه که بدان امید دارى.
عه چی شد؟؟؟ به چیزی که امیدی به آن ندارم امیدوارتر باشم؟؟؟ خب یعنی چی؟؟؟
باید کمی تفکر کرد با چاشنی قرآن…
همه ما داستان موسی را در قرآن خوانده ایم که اودر دل تاریکی شب ، نوری را میبنید و به امید اینکه آتش است به سمت آن میرود تا با آن به نزد خانواده اش برگردد و گرما بخش اهل و عیالش شود ولی وقتی که به سمت خانواده اش برمیگردد با درجه ی پیامبر برمیگردد و این در حالی است که او حتی یک سر سوزن هم امیدی به این نداشت که به درجه پیامبری برسد…
فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ. [آیه 29 سوره قصص] {داستانش را در قرآن بخوانید…}
«دوست داشتم با تکیه بر این آموزه قرآنی این مطلب را متذکر شوم که بهتر است در موقع خداحافظی با اهل خانواده برای رفتن به بیرون منزل جهت انجام یک سری کارهایی که امید به انجامش داریم ، این بخش از داستان حضرت موسی گوشه ذهنمان باشد تا هموراه در بالاترین فرکانس امید باشیم ، مثلا لیلی خانم کرمی به امید خریدن سیصد کیلو خیارسبز از اهل خانه خداحافظی میکند و به میوه فروشی محله میرود ولی وقتی که به خانه برمیگردد با یک خبر بسیار بسیار بسیار خوشحال کننده برمیگردد و…»
همه ما داستان بلقیس خانم که ملکه سبا بود را در قرآن خوانده ایم که به نزد سلیمان نبی میرود تا یک مذاکراتی صلح آمیز در چهارچوب قلمروهای حکمرانی خویش ، با او داشته باشند ولی وقتی بر او وارد میشود ، مسلمان میشود و به آیین یکتاپرستی روی می آورد
نکته در اینجاست که او به امید مذاکره رفت و هیچ امیدی به این نداشت که تغییر دین و آیین بدهد ولی دیگه شد تا داستانی برای ما شود که بفهمیم که همواره به آنچه که امیدش را نداریم ، امیدوار تر باشیم.
…وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. [آیه 44 سوره نمل]
و اما داستان ساحران فرعون که عجیب با روح و روان من بازی میکند…
آنها در شب قبل از روزیکه بخواهند در آن جلسه تدارک دیده شده توسط فرعون برای شکست دادن موسی حاضر شوند به این امید خوابیدند که فردا صبح میرویم و موسی را شکست میدهیم ویک ارتقاء شغلی توپِ توپ از دستانِ فرعون دریافت میکنیم و طبیعتا صبحشان را هم با این امید آغاز کردند ولی چه شد…
به چنان درجه ای از ایمان رسیدند که ایمانشان در برابر تهدیدهای وحشیانه فرعون هم متزلزل نشد که نشد و…
عه چی شد این وسط؟؟؟ آنها رفته بودند به امید شکست موسی و سربلند کردن فرعون و دریافت ارتقاء شغلی و اصلا امیدی هم نداشتند که به درجه ایمانی برسند که حاضر شوند در برابر تهدید وحشیانه فرعون بگویند ما را بکش ما دیگه از تو نمیترسیم و…
قَالُوا لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ. [آیه 50 سوره شعراء] {امیدوارم این داستان زیبا را در قرآن بخوانید}
همین دیگه ، برای آنهایی که به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه که روزگاری دراز نعمت های خدا را میخوردند و بر علیه خدا تبلیغ ضد خدایی میکردند ، شد ؛ حالا برای کسانی که در طول عمرشان حداقل یک “الهی به امید تو”ِ زبانیِ ساده گفته اند چه میشود؟؟؟ به تعبیر مولانا که از زبان خدا میگوید…
ز خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟
که از کمالِ کرم ، دستگیرِ اغیارم
باشد که این آموزه قرآنی از داستان ساحران فرعون برای همه ما پیام آور این نکته باشد که خدا قادر است که ما را از فرش به عرش ببرد به شرط اینکه باور کنیم که وقتی خدا برای آنان چنین کاری کرد برای ما هم میکند…
پس شایسته است روز خود را با این ذکر مقدس و چشمک زدنی به سمت به آسمان شروع کنیم که…
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ الهی به امید تو
و حکایت آن چشمکی که به آسمان میزنیم این است که به خدا میگویم که…
خدایا تو با ساحران فرعونی که روزشان را با این نیت شروع کردند که بروند و بر علیه تو کار کنند ، اینگونه رفتار کردی ؛ حالا با منی که به روزم را با امید به تو شروع کردم چه میکنی؟؟؟
به به…، هر روز بهتر از دیروز ، هر لحظه بهتر از لحظه قبل و…
خدایا شکرت بابت این اگاهی ها
باشد که خود خود خودت این توفیق را به ما بدهی که عمل کننده به همین آگاهی ساده باشیم که روزمان را با یاد و امید به خودت شروع کنیم ، زیرا که انجام همین کار هم توفیقی از جانب توست برای مایی که فقیرِ فقیرِ فقیر به هر خیر ورحمتی از سمت تو هستیم…، به تعبیر مولانا
اول و آخر تویی ، ما در میان
هیچِ هیچی که نیاید در بیان
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ. [آیه 3 سوره حدید]
و باز هم به تعبیر مولانا
هم بگو تو ، هم تو بشنو ، هم تو باش
ما همه لاشیم ؛ با چندین تراش
{لا شیم همان مخفف لا شیء است به این معنا که ما در برابر پادشاه عالم هیچ هیچ هیچیم}
مجددا سپاسگزارم از شما لیلی خانم بزرگوار و از خداوند متعال هم سپاسگزارم که این توفیق را به من عطا کرد که نویسنده این آگاهی ها برای بنده خوبش لیلی خانم و دیگر عزیزانِ نازنینی باشم که در مدار خواندن این نوشته هستند…
در پناه پادشاه عالم باشید…
سلام دوست الهیم ,اقارضای بزرگوار
حقیقتش تو ذهن من کامنت های شما مساوی شده با کامنت های یاد گرفتن تسلیم بودن, هروقت نشستم پاش گریم گرفته, دیگه از تحسین گذشته واقعا داشتن همچین روح لطیفی رو از خدا خواستارم
چندوقت پیش جلسات وابستگی رو گوش میکردم و کم کم همه ی زندگیم جلوی چشمام مرور شد که دیدم هیییچ وقت هیچ کس جز خدا تو هیچ زمینه ای نتونسته بهم کمک کنه
کدوم دکتری کدوم کتابی کدوم غذایی کدوم …. تونسته به کسی سلامتی بده؟ دیدم ادمهایی که هر روزه برا دردهاشون میرن بهترین دکترها و روزها تو صف و اخرشم خوب نمیشن و هر روز بدتر, من ندیدم هنوز کسی با دکتر رفتن خوب بشه! تازه اینها دردهای قابل تحمله, دردهای بزرگو که دیگه میگن فقط معجزه البته اونم بعد کلی دوا درمون
فکر کردن بهش مو به تن ادم سیخ میکنه که پس این همه دکتر الکیه؟ میشه همه سالم باشند؟ نه نمیشه چون همه سلامتی رو تو خدا ندیدند, گفتیم فلان دکتر, فلان داروی خارجی, فلان …..
یادمه بچه که بودم رفته بودیم مشهد و یکدفعه یکی داد زد و گفتن شفا گرفته از پنحره فولاد, فلج بود ولی به لطف خدا شفا گرفت, اون موقع هم کسی نگفت خدا گفتن اون فلزات پنجره و اون دستمال سبزه و عنایت امام, چرا هیچوقت هیچ کس نگفت خدا!!! به چشم دیدم وقتی تو هر زمینه ای فقط منبعو خدا دیدم بی نیازم کرد از غیر ,از دکتر, دوا, غدای خاص, مولتی ویتامین , انرژی زا و… یه جوری ادمو بی نیاز میکنه که صبح میری کوه عصر دوچرخه بقیه تایم هم درس میخونی و حتی ظهر یه چرت کوتاه هم نمیزنی, من خیلییییی وابسته بودم به هرشب قرص سردرد,مربی باشگاه برای رژیم دادن, انواع و اقسام مولتی ویتامین های خارجی برای التماس کردن به پوست و موهام , تایم غذا و خوردن دمنوشهای طب سنتی, روزی چقد پروتئین و…… اصلا وحشت میکنم که چطووور بدون هیچی خدا منو بی نیازم کرد از هر چیز بیرونی, واقعا بدون هیچی! اغراق نیست چون هیچ کدوم اینا چندساله نیستند
کاش میتونستم تو ثروت هم به این مرحله برسم ولی هنوز طعم یک میلیارد هم نچشیدم چه برسه به صد میلیارد ولی همه ی اینارو گفتم که بگیم اصلا بدون امید به خدا کجا میشه رفت؟ چیکار میشه کرد؟ به کی میشه متوسل شد؟ به خودم؟ درس هایی که خوندم؟ به پدرم؟ پولم؟ رییس جمهورم؟ به چی میشه امید داشت
هروقت میخوام به خودم یاداوری کنم اگه خدا نباشه هیچی نمیتونه یه لحظه هم بهم کمک کنه میگم فکر کن داری میری یه شهر دیگه تو بیابونای نزدیک اصفهانی که خلوتم هست, زمستونه و ماشینت خاموش میشه و بخاطر وسط جاده بودن انتن هم نداری ,دم غروبه و صدای حیوونها هم ممکنه از کوههای اطراف جاده بیاد ! الله اکبر
کی میتونه این وسط به من کمک کنه؟! کی اصلا میتونه جلوی این اتفاقو بگیره؟
خودمو همینقدر مستاصل میسپارم, چاره ای جز امید نیست
کامنت های شما خیلی الهیه ,واقعا ازتون سپاسگزارم که برامون می نویسید
انشالله هرجا هستید شاد باشید
پروین خانم سلام
از طریق ایمیل کامنت آقای احمدی، هدایت شدم به کامنت شما، و علی رغم اینکه جناب احمدی مثل همیشه، با قلم زیبا و تاثیرگذارشون پاسخ سوال شما رو داده بودن، قلبم بهم گفت که من هم بنویسم.
اولین چیزی که با خوندن کامنتتون توی ذهنم اومد این بود که:
خب اگه اینا رو از خدا نخوایم، از کی بخوایم پس؟!
مگر کسه دیگه ای هم هست که بتونه خواسته های من رو اجابت کنه؟؟!!
یا نکنه اصلا درخواست کردن و خواسته داشتن، چیز خوبی نیست و ما فکر میکنیم بنده خوب، بنده ای که هیچ درخواستی نداشته باشه و به هر چه داره قانع باشه؟
وقتی داشتم اینارو توی ذهنم مرور میکردم، یه بخشی از آیه ای توی ذهنم مرور شد که میفرماید:
بر شما گناهی نیست که از فضل و روزی پروردگارتان بطلبید….
آیه اش رو که سرچ کردم، متوجه شدم که همراه با آیه هایی که درمورد انجام مراسم حج ذکر شده و خیلی از مترجمها، توی پرانتز ذکر کردن که «در زمان مراسم حج، گناهی نداره که تجارت کنید و….».
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ ﴿بقره/198﴾
بر شما گناهی نیست که [در ایام حج] از پروردگارتان [به وسیله تجارت و داد و ستد] فضل و روزی و منافع مادی بطلبید. و هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعر الحرام یاد کنید. [آری] او را یاد کنید همان گونه که شما را هدایت کرد. و همانا شما پیش از این از گمراهان بودید.
آیه های زیاد دیگه ای هست که بارها ذکر شده که از فضل خدا بجویید و حتی اگر منظور این آیه در زمان حج باشه، این هم نشون میده که حتی زمانی که افراد دقیقا به قصد عبادت و زیارت خانه خدا رفته باشن هم، خود خدا داره اجازه تجارت و داد و ستد و جستجوی روزی رو بهشون میده…
چند آیه که دیگه رو سرچ کردم که براتون کپی میکنم…. فقط لطفا به کلمات پایانی آیات دقت کنید:
وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿قصص/73﴾
و از رحمتش برایتان شب و روز را قرار داد تا در این بیارامید و از فزونبخشى او بجویید، باشد که سپاس بدارید.
وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿نحل/14﴾
و اوست که دریا را رام و مسخّر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید، و زینتی را که می پوشید از آن بیرون آورید و در آن کشتی ها را می بینی که آب را می شکافند [تا شما را برای حمل کالا، تجارت و داد و ستد جابجا کنند] و برای اینکه از فضل واحسان خدا طلب کنید، و [در نهایت] به سپاس گزاری خدا برخیزید.
فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿جمعه/10﴾
و چون نماز گزارده شد، در زمین پراکنده گردید، و فضل خدا را جویا شوید، و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که شما رستگار گردید
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿جاثیه/12﴾
خدا همان کسى است که دریا را به سود شما رام گردانید تا کشتیها در آن به فرمانش روان شوند و تا از فزون بخشى او طلب نمایید، و باشد که سپاس دارید.
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿روم/46﴾
و از نشانه هاى او این است که بادهاى بشارت آور را مى فرستد تا بخشى از رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتى به فرمانش روان گردد و تا از فضل او [روزى] بجویید و امید که سپاسگزارى کنید.
وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَهً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿فاطر/12﴾
و دو دریا یکسان نیستند. این یک شیرین تشنگى زدا [و] نوشیدنش گواراست و آن یک شور تلخ مزه است، و از هر یک گوشتى تازه مى خورید و زیورى که آن را بر خود مى پوشید بیرون مى آورید و کشتى را در آن موجشکاف مى بینى تا از فضل او جستجو کنید و امید که سپاس بگزارید
رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا ﴿اسراء/66﴾
پروردگار شما کسى است که کشتى را در دریا براى شما به حرکت در مى آورد تا از فضل او براى خود بجویید چرا که او همواره به شما مهربان است
این همه آیه هست که درشون ذکر شده که از فضل خدا بجویید…. از فضل خدا طلب کنید
و البته در ادامه، بر سپاسگزاری تاکید شده.
توی بخشی از کامنتتون نوشته بودید:
ته دلم یکی میگه که وقتی چیزی از خدا میخوای یعنی راضی نیستی ؟؟؟ و این خودش ناشکریه
خب این جمله داره میگه: درخواست کردن مساوی با ناشکری است.
حالا من یه سوال دارم ازتون:
آیا اون زمان که حضرت موسی از خدا درخواست کرد برادرش هارون رو باهاش همراه کنه، داشته ناشکری میکرده؟
آیا اون زمان که حضرت زکریا از خدا فرزندی درخواست کرد، داشته ناشکری میکرده؟
یا نکنه درخواست مادی داشتن بده؟
اون زمان که حضرت سلیمان درخواست حکومتی رو کرد که خدا به هیچ کس نمیده، آیا ناشکری کرده؟
مجددا سوال اولم رو مطرح میکنم:
اگر اینها رو از خدا نخوایم، پس از کی بخوایم؟
اونم خدایی که خودش رو اینجور معرفی میکنه:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿بقره/186﴾
هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا راه یابند
اصلا چرا خدا خودش رو اجابت کننده معرفی کرده، اگر قرار بود ما هیچ درخواستی مطرح نکنیم؟؟؟
دوست دارم به این سوال فکر کنید:
اگر قرار نبوده که ما از خدا درخواستی داشته باشیم، صفاتی مثل وهاب و بخشنده و اجابت کننده و رزاق بودن، چجوری باید به فعلیت دربیان؟
بیاین کمی به این آیه فکر کنیم:
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿180﴾
و خداى را نامهاى نیکوست، پس او را با آنها بخوانید، و کسانى را که در نامهاى او کجروى مى کنند، واگذارید، به زودى به جزاى کار و کردار خویش مى رسند.
منظور از نام (اسم)، همون صفتها و ویژگی های خداونده….
صفت رزاق بودن…
صفت وهاب بودن….
اگر قرار بود ما درخواستی از خدا نداشته باشیم، چجوری با این وجه خدا ارتباط بر قرار میکردیم؟
مگر نه اینکه هر کدوم از این صفات، وجهی از وجوه خداوند رو به ما نشون میده؟
مگر نه اینکه خود خدا گفته که کسی وَلَسَوْفَ یَرْضَ نمیشه مگر اینکه:
إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى
مگر اینکه در اون کاری که انجام میده، وجه پروردگارش رو طلب کنه… وجه پروردگار شامل نگاه کردن به رزاق بودن هم میشه… شامل وهاب بودن هم میشه… شامل بخشنده بودن هم میشه…
اصلا مگر این طور نیست که ما در زمانهایی که درخواستی داریم، بیشتر به یاد خدا هستیم؟
فکر نمیکنید شاید این حربه شیطانه برای اینکه کمتر یاد خدا باشید؟
اونم وقتی که این همه آیه در قرآن هست که خود خدا داره میگه از فضل خدا بجویید (لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ)؟
مگر کلید خزائن آسمانها و زمین در دست خدا نیست؟ مگر واسع علیم نیست؟ مگر اجابت کننده نیست؟ مگه او بی نیاز و ما نیازمند او نیستیم؟…..
پس چرا ازش نخوایم؟
اصلا به این فکر کنیم که اگر از خدا چیزی طلب نکنیم، چجوری نیازمند بودنمون به خدا رو، نشون بدیم؟؟
توی این آیه خود خدا داره میگه خدا رو به نامهای نیکوش صدا کنید: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا….
بخشنده بودن هم اسم خداست دیگه….
وهاب بودن هم اسم خداست دیگه….
رزاق بودن هم اسم خداست دیگه….
2 تا آیه دیگه باهم ببینیم:
فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿28﴾
پس هنگامی که تو و آنان که با تو هستند، بر کشتی سوار شدید، به خاطر این نعمت بگو: همه ستایش ها ویژه خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد.
وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ ﴿مومنون/29﴾
و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین فرودآورندگانی.
توی این 2 آیه، خداوند در آیه اول سفارش میکنه که به خاطر این نعمتی که بهتون دادم و شما رو نجات دادم سپاسگزار باشید، و بعد در ادامه هم میفرماید منزگاهی بابرکت ازم درخواست کنید….
خودش داره میگه ازم بخواهید و در درخواستتون، من رو به یکی از اسما نیکویم صدا کنید (خیر المنزلین)
حالا ببینید چقدر فرق هست بین این نگاهی که در قرآن هست با این نگاه که:
««چرا اصلا تووعه بنده داری برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو کی هستی که برای خدا تعیین تکلیف میکنی تو از کجا میدونی صلاحت چیه…؟»»
البته این نگاه کاملا منطقیه و فکر میکنم خیلی از ما، از جمله خودم، در یه دوره ای اینجوری فکر میکردیم ولی،
برای اینکه تفاوت نگاه خداوند رو با نگاه منطقی و انسانی خودمون متوجه بشیم، استاد یک کتابی در این زمینه دارن به نام چگونه فکر خدا رو بخوانیم و البته فایلهای جلسات قرآنی دوره 12 قدم، و همچنین فایل ظلم به خود از دیدگاه قرآن، که جز فایلهای دانلودی هست، میتونه خیلی راهگشا باشه.
در ادامه هم، این به ذهنم رسید که برای رفع چنین ذهنیتی، شاید بررسی مصداقهای ناشکری توی قرآن هم، کمک کننده باشه که بررسی اونو رو به خودتون واگذار میکنم.
امیدوارم در این مسیر، به بهترین نعمتها و پاداشهایی که خود خدا وعده شون رو داده، هدایت بشید.
وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿201﴾ أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿بقره/202﴾
و گروهی از آنان می گویند: پروردگارا، به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.
اینانند که از آنچه به دست آورده اند، نصیب و بهره فراوانی دارند، و خدا حسابرسی سریع است.
سلام مهشید عزیزم خواهر خوش قلبم
هرچقدر ازت تشکر کنم باز هم کمه که وقت ارزشمندت رو برام گذاشتی و کلام
نورانی خداوند رو بهم یادآوری کردی
این ردپا تلنگری باشه به خودم
پری جان برای پرسش هات اول تفکر و تحقیق کن و از خدا طلب هدایت کن
«أَ فَلا تَعْقِلُون»، «أَ فَلا تَتَفَکَّرُون» «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»
پری جان
بارها قران رو خوندی ولی بااااز فراموش کردی که معبود یکتا
اجابت کننده هر نوع درخواستی هست به شرطی که سپاسگزار باشی
خدایا سپاسگزارتم که من رو به این کلاس درس توحیدی هدایت کردی
سپاسگزارم برای بنده های خوبت ، استاد عباس منش عزیزم استاد احمدی
استاد مهشید عزیزم و همه دوستان و عزیزان دلم که مایه روشنایی قلبم هستند
در پناه الله یکتا باشید
سلام آقای احمدی بزرگوار ، خوش نیت و خوش قلم
همیشه فیض می برم از درک بالا ، آگاهی های نابی که با آیات قرآن و اشعار بزرگان ترکیب میکنید و مارو از این شراب مستی برخوردار میکنید
آقای احمدی چند وقتی هست سوالی فکرم رو مشغول خودش کرده ، حسی به من گفت از شما بپرسم و راهنمایی بخوام تا از مدار آگاهی که شما در اون هستید ان شالله به جواب برسم
من در خلوت خودم بسیار احساس خوب و لذت بخشی با خدا دارم صحبت میکنم قرآن میخونم سپاسگزاری میکنم و گاهی به احساسی میرسم که میتونم بگم چیزی در جهان وجود نداره که منو به همچین احساسی برسونه
ولی چرا این احساس شور ولذت الهی البته در حد وسع خودم سریع بخار میشه ، وقتی میرم سرکار در هیاهوی آدمها و مشغله کاری صدای خداوند ضعیف و کمرنگ میشه و من تا به خودم میام فرسنگها از اون حس و حال فاصله دارم که باز به یاری ومدد قرآن و فایلهای استاد خودم رو بالا میکشم واین چرخه هرروز تکرار میشه
چکار کنم که همیشه در اتصال باشم؟
کمی طبیعیه کمرنگ بشه با جماعت ولی دوست دارم باشه همون کمش هم باشه که سررشته روگم نکنم
با وجود تمام نجوی های ذهنم که میگه خودت باید به جواب برسی ولی من میپرسم شاید تسلط شما به قرآن و احادیث چراغ راهم بشه
اگر وقت عالی اجازه داد خوشحال میشم مرقوم بفرمایید.
با سپاس بی کران
در پناه حق تعالی
به نام الله یکتا که بخشاینده و بارحمت است…
سلام و درود بر شما فرزانه خانم ، دوست نازنین و بزرگوارم…
اول از همه بسیار سپاسگزارم از لطفُ و محبت شما بابتِ ابرازِ محبتی که نسبت به نوشته های من دارین…
دوم از همه عذرخواهی بنده را بابت تاخیر در جواب پذیرا باشین که این امر بخاطر مشغله هایی که داشتم و دارم ، اتفاق افتاد…
و از آنجاییکه برای استاد عباس منش و بانو شایسته و شما و دیگر دوستانِ نازنینم ، ارزش بسیار والایی قائل هستم ، دوست دارم جوابی ارزشمند و شایسته ؛ تقدیم حضورِ شما و دوستانی که در مدارِ خواندن این نوشته هستند ، کنم…
البته ناگفته نماند که به برکتِ دوستانی چون شما و نگارش نوشته هایی که در جوابِ سوالات شما مینویسم ، خودِ من هم یاد میگیرم و درس ها می آموزم و از خدا توفیق عمل به آنها را خواستارم…
در جوابِ سوال شما و سوالاتی که همه ما با آنها دست و پنجه نرم میکنیم ، یک نکته بسیار اساسی وجود دارد و آن نکتهِ اساسی همان اصلی است که من در جواب پروین خانم دادم که کامنت ایشان و جواب من به ایشان ، کمی بالاتر از همین کامنت شماست که امیدوارم بخوانیدش و در خلوت خودتان در آن تفکر کنید…
در آن کامنت یک اصلِ بسیار مهم و فراموش شده را یادآور شدم که نسبت بدان غافل شدیم و آن اصل این است که…
چرا از صدایِ شهود و ندایِ درون خودم مشورت نگیرم؟؟؟!!!
کمی فکر کنیم در این نشانه ای که در برابر چشمانمان هست که…
کارگردانِ حاضر در اتاق فرمان ، برای برگزاری یک برنامه جذاب و مخاطب پسند ، از طریق یک هندزفری بی سیمی با مجری حاضر بروی صحنه ؛ ارتباط میگیرد و به او میگوید که چنین بگو و چنین مگو ، حال مساله این است که…
کارگردان چنین عالمی که وسعت آن تریلیاردها کهکشان و… است ، چگونه با منی که یکی از دستانِ بی شمارش برای گسترش جهانش هستم ؛ ارتباط میگیرد؟؟؟!!!
اگر همین مساله را باور کنیم دیگه همه چی تمامه…
اگر این حقیقت را باور کنیم ، آن را همچون گمشده ای میبینیم که دربدر بدنبال آن میرویم تا طعمِ زندگی با هدایت های الله را به گونه ای زیباتر بچشیم…
آری ؛ ندایِ درون و صدای شهود ، صدایی است که اگر آن را بیابیم و از آن استفاده کنیم ، میتوانیم طعمِ زیبای “اهۡدِنَا ٱلصِّرَ ٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ” را به لطفِ آن بچشیم…
آری ، فرق بسیار بسیار بسیار زیادی است بین کسی که ندای درونش را فعال میکند و از آن استفاده میکند با کسی که نسبت بدان بی توجه است…
کسی که نسبت به آن بی توجه باشد باید صدها و یا شاید هزاران راه را به صورت آزمون و خطا طِی کند تا به جواب برسد ولی کسی که ندای درونش را جدی بگیرد میتواند از طریقِ مشورت با آن ، از یک مسیرِ بسیار ساده و کوتاه ، به جوابی بسیار باکیفیت برسد و این یعنی همان…
(ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَ ٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ) [سوره الفاتحه 6 ]
آری ، برای کسی که میخواهد از تهران به مشهد برود راه های فراوانی وجود دارد ولی…
فرق است بین کسی که مسیر مستقیمِ تهران به مشهد را انتخاب میکند با کسی که ابتدا به بندرعباس برود و سپس از آنجا به مشهد برود ، هر دو بالاخره به مقصد میرسند ولی این کجا و آن کجا؟؟!!
و حال شرطِ مهم فعالسازی این ندای درون دو چیز است که استاد عباس منش به زیبایی هر چه تمامتر در فایلی با عنوان “توحید عملی 11” آن را توضیح داده اند…
اولی همان احساس لیاقتی است که باید داشته باشیم بدین معنا که همه ما لایق هم صحبتی با خدا هستیم
و دومی که بسیار بسیار بسیار مهم است این مسئله است که در برابر خداوند فروتن و عاجز باشیم و این ذکر مقدس را زیر لب داشته باشیم که…
خدایا من نمیدانم و تو میدانی
چنین ذکر زیبایی را میتوان در یک بیت مولانا ببینیم که الهام گرفته شده از این آیه قرآن است که فرشتگان در جواب خدا میگویند…
قَالُوا۟ سُبۡحَـٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَاۤ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَاۤ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیم
و فرشتگان در برابر خداوند گفتند که ما هیچ علمی نداریم جز آنچه را که تو به ما آموخته ای ، همانا تو دانایِ حکیم هستی
[سوره البقره ٣٢]
و اما آن بیت مولانا این است که…
چون ملائک گوی لا علم لنا
تا بگیرد دست تو علّمتنا
معنای بیت این است که ای انسان ؛ تو هم همچون فرشتگان در برابر پروردگاری که عالم و دانا نسبت به همه چیز است اظهارِ تواضع و ندانستن کن تا شایسته دریافت علم و هدایت الله شوی…
دقیقا مثل امام حسین که این جمله ایشان در دعای عرفه ، مرا عجیب به فکر فرو میبرد…
إِلَهِی أَنَا الْجَاهِلُ فِی عِلْمِی فَکَیْفَ لا أَکُونُ جَهُولا فِی جَهْلِی
معنای این فراز دعای ایشان به زبان خودمانی مان اینگونه است که…
خدایا! وقتی که با داشتن یک سری علوم ، جاهل هستم و هیچی نمیدانم ، دیگه چگونه وقتی که در مقابل دریای بیکران علمِ تو قرار میگیرم و معلوم میشود که به معنای واقعی کلمه هیچی نمیدانم ؛ جاهل نباشم《تا در اثر اعتراف به جهل خود در برابر دریای بیکران علمِ تو ؛ خودم را متصل به دریای علمِ اصیل و بیکرانِ تو نکنم؟》
پس شرطِ مهم فعال کردن این ندای درونی ، همین مساله تواضع دربرابر پادشاه عالم است…
شاید بتوان با اندکی تفکر در این مثالِ خیالی ، کمی بهتر و زیباتر این مسالهِ تواضع در برابر خدا را درک کرد
کافیست یک مادر را تصور کنیم که دو کودک خردسال دارد که میخواهد برای آنها لقمه بگیرد…
کودکِ اول با حالت ادب و تواضع در حضور مادر مینشیند و منتظر لقمه ای میماند که مادر برایش میگیرد و کودک دوم برای خودش بَلَدم بَلَدم بَلَدم میکند و خود را بی نیاز از کمک مادر میبیند…
خب مساله این است که مادر برای کدام کودک لقمه میگیرد و کدام یکی را به حالِ خودش رها میکند تا خودش غذا بخورد و…؟؟؟ (واضحه دیگه؟)
آری ، آنها که در بارگاه الهی بَلَدم بَلَدم بَلَدم میکنند ، محروم میشوند از نسخه ی الله یکتا که بسیار ساده است و خیلی سریع جواب میدهد ولی آنها که خود را همچون حضرتِ موسی فقیرِ هدایت های الله میدانند….
همین دیگه…
مساله بسیار ساده است
کافیست اندکی در سیستم تنفسی خود بیاندیشیم که با زبانِ بی زبانی خود به خدا گفته ایم که من نمیدانم و بَلَد نیستم که چگونه آنرا مدیریت کنم ، پس لطفا تو مدیر و مدبر آن باش و انصافا هم خدا چقدر قشنگ و زیبا در حال مدیریت دَم و بازدَم ما است…
حال سوال این است که آیا این خدایی که به این قشنگی و زیبایی در حال مدیریتِ سیستم تنفسی من است ، قادر نیست مدیر و مدبر کلِ سیستم زندگی من شود؟؟؟!!!
آره ، مساله خیلی خیلی خیلی واضحه و آن این نکته است که…
خدا زمانی در زندگی ما دست بکار میشود که ما با ذکرِ مقدس من نمیدانم و تو میدانی از سر راه او کنار برویم و اجازه دهیم که او همه کاره سیستمِ زندگیِ ما شود…
همین دیگه…
در هر کجا که بَلَدم بَلَدم بَلَدم کردیم جز خرابی چیزی به بار نیاوردیم و در هر کجا که تواضع به خرج دادیم ، شربتی از دستِ خودِ خودِ خودش گرفتیم و نوش جان کردیم که طعم و مزهِ آن تا قیام قیامت فراموشمان نمیشود… ، به قول مولانا…
شربتی خوردم زِ الله اشتَری
تا به مَحشَر تشنگی ناید مرا
پس امیدوارم که خداوند ما را در این امر موفق کند که همواره در بارگاه او حالتِ تواضع را داشته باشیم و لقمه از دستِ خودِ خودِ خودش دریافت کنیم و….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
و اما داستانِ سوالِ موجود در کامنت شما
وقتی که کامنت شما را خواندم و به چند روز قبل خود مراجعه کردم ، مات و مبهوت ماندم از این جریان هدایت الله که چگونه قدم به قدم هدایت میکند…
داستان از این قرار است که چند روز پیش داشتم بروی مساله ای تحقیق میکردم که دقیقا جوابِ همین سوالی است که شما در کامنت خود پرسیده اید…
حالا این وسط چی شد که احساسی در وجود فرزانه خانم برانگیخته میشود و چنین سوالی را میپرسند و…(الله اعلم)
قطع به یقین این هدایتِ خالصِ خالصِ خالصِ الله است…
قبل از هر چیزی باید متذکر این نکته شوم که یکی از ویژگی های من این است که ته همه چی را باید دربیارم…
این ویژگی در وجودِ من اینقدر زیاد است که در سال 91 از بین رشته مهندسی نفت و علوم قرآن و حدیث ، احساسی شدید مرا به سمت رشته علوم قرآن و حدیث سوق داد که آخه این قرآن و حدیث چیه عاخه؟؟!! و…
آن روزها از جانب اطرافیانم ، دیوانه خطاب شدم که چرا رشته ای که داخلش پووول هست را رها کردی و رفتی سراغ رشته ای که تهش هیچی نیست…
ولی خب دیگه آن احساس شدید مرا به سمتِ آن رشته سوق داد و یهو چشم باز کردم و دیدم دانشجوی رشته علوم قرآن و حدیث هستم…
حقیقتا آن روزها حکمتِ این انتخاب را نفهمیدم ولی به لطف الله این روزها کمی بهتر حکمتِ آن انتخاب را درک میکنم…
و منتظر آن وعده ی خدایی هستم که در طول این مسیر به من داد تا به نزد همان کسانی برگردم که مرا دیوانه خطاب میکردند و با حالتِ سکوت جلوی رویشان بنشینم و…
و اما حکایتِ آن تحقیق این است که به سخنی از حضرت محمد برخورد کردم که دقیقا جوابِ سوال شما و من و کسانی است که با این مساله روبرو هستند که درانتها بدان اشاره میکنم….
قبل از اینکه به آن سخن بپردازم ، لازم است به این مساله بپردازم ، مساله ای بنام قدرتِ ارتعاشی هر انسان…
خب سوال این است که قدرتِ ارتعاشیِ انسان دیگه چه صیغه ای هست؟؟؟!!!
جواب این است که هر انسان یک سطح ارتعاشی و به تعبیر دیگر سطح انرژی دارد که تعیین میکند که در برابر ارتعاشِ هم نوعانش پیروز باشد یا شکست خورده…
حال چنانچه که در سطح انرژی بالایی باشد توانایی این را دارد که بر محیط اطرافش پیروز باشد و بروی آن اثر مثبت بگذارد…
ولیچنانچه در سطحِ ارتعاشی پایینی باشد ، تحتِ تاثیرِ محیط اطرافش قرار میگیرد و دچار کسالت روحی میشود و….
《البته قبل از ادامه این بحث باید بگویم که این وضعیتی که شما دارید که در خلوت خود و خدای خود احساسات عالی را تجربه میکنید ولی در حضور دیگران دچارِ کسالت روحی میشوید ، خیلی خیلی خیلی عالی است که نشان از پیشرفت شما و روند صعودی شما دارد که باید از اینی که هست تقویت شود و به شیطان اجازه داده نشود که از روزنه ناامیدی در شما نفوذ پیدا کند و… 》
به عنوان نمونه و فهم بهتر این مسالهِ قدرتِ ارتعاشی انسان میتوانیم در قصه یِ یوسف نبی که به تعبیر قرآن “أَحۡسَنَ ٱلقَصَصِ” است ، تامل کنیم…
حضرت یوسف از چنان ارتعاشی در عرصه زیبایی بهره مند بود که به محضِ ورود به مجلسِ زنان مصر ، همه ساکت شدند و غرق در تحسین او شدند به گونه ای که دستانشان را بریدند و یک آخ هم نگفتند و چنین جمله ای را بر لب جاری کردند که…
…فَلَمَّا رَأَیۡنَهُۥۤ أَکۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّ وَقُلۡنَ حَـٰشَ لِلَّهِ مَا هَـٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَـٰذَاۤ إِلَّا مَلَکࣱ کَرِیمࣱ
پس هنگامی که زنانِ مصر او را دیدند ، او را بزرگ پنداشتند و دستانِ خود را با شدت هر چه تمامتر بریدند و گفتند که حاش لله ، او از جنس بشر نیست بلکه فرشته ای کریم است.
[سوره یوسف ٣١]
حال همین حضرت یوسفی که اینگونه بر محیط اطرافِ خودش در آن مهمانیِ ساختگیِ همسر عزیز مصر تاثیر گذاشت ، تحت تاثیر ارتعاشِ قدرتِ همسرِ عزیزِ مصر قرار میگیرد و طعمِ یک شکست را تجربه میکند که الان من ذکر میکنم که چه شد تا این واقعه عبرتی برای ما باشد که به مدد الله در این تله و دام نیفتیم…
نکته در اینجاست که زلیخا وقتی که از اطاعت یوسف در برابر خواسته خودش ناامید بود ، با شدت هر چه تمامتر میگوید که…
…وَلَئن لَّمۡ یَفۡعَلۡ مَاۤ ءَامُرُهُۥ لَیُسۡجَنَنَّ وَلَیَکُونࣰا مِّنَ ٱلصَّـٰغِرِینَ
…و همسر عزیز مصر اینگونه گفت که چنانچه که یوسف در برابر دستور من برای انجام کاری که از او میخواهم ، نافرمانی کند ، حتما به زندان افکنده خواهد شد و از خوارشدگان خواهد گشت
[سوره یوسف 32]
و حال در اینجا یوسف نبی ، وقتی که شدت حرف او را میشنود و از طرفی قدرت او را که همسر عزیز مصر است میداند ، تحت تاثیر ارتعاش کلامِ او قرار میگیرد و چنین جمله ای را در قالب دعا بیان میکند که…
قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیۤ إِلَیۡهِ…
و یوسف گفت که خدایا زندان نزد من محبوبتر است از آنچه که آنها مرا بدان فرامیخوانند..
[سوره یوسف 33]
حال نکته در کلمه “ٱلسِّجنُ” موجود در آیه است که به معنای زندان است و در تفسیر این آیه نوشته اند که یوسف در زندان به خدا میگوید که خدایا چرا زندان روزی ما شد ، حالا نمیشد به گونه ای دیگر مرا از شر زنان مصر دور میکردی؟؟؟!!
و جواب خدا اینگونه است که به او میگوید که…
این چیزی بود که خودت سفارش دادی ، چرا به جای واژه زندان نگفتی که عافیت برای من دوست داشتنی تر است از آنچه که مرا به آن میخوانند؟!
خب دیگه ، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟؟!!
او تحت تاثیر ارتعاش کلام همسر عزیز مصر قرار گرفت و لفظ زندان را به کار برد و طبق قانون ، نتیجه توجه خود را مشاهده کرد که زندان بود و….(مسلما درس های زیادی در این واقعه برای ما هست منتها به شرط تفکر)
این یک داستان از سوره یوسف بود تا کمی زیباتر مساله قدرت ارتعاشی هر انسان را درک کنیم…
خب چنانچه که جزو دسته اول باشیم باید خدا را شاکر باشیم و از خداوند طلب این را داشته باشیم که توفیقات ما را زیادتر کند…
و چنانچه جزو دسته دوم باشیم نباید ناامید شویم و باید به مدد الله یکتا از آن اتفاق بازخورد بگیریم تا بفهمیم که بروی کدام وجه درونی مان باید کار کنیم تا شاهد اصلاح چنین امری در بیرون زندگی خود باشیم ، زیرا این یک قانون است که…
زندگی بیرون من ، بازتابی از درون من است…
به تعبیر حضرت علی علیه السلام
مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ ، أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ
هر که باطن و درون خود را اصلاح سازد ، خداوند هم ظاهر و بیرونِ او را اصلاح میکند
و به تعبیر مولانا…
وان گنه در وِی زِ عَکسِ جُرم توست
باید آن خو را زِ طبع خویش شُست
در واقع وقتی از این زاویه نگاه میکنیم ، دید ما نسبت به محیط و انسان های اطرافمان بهتر میشود و آنان را معلمان و مامورانی از طرف الله یکتا میدانیم که همچون آینه ای هستند که در حال انعکاس وجه درونی مان به خودمان هستند تا آنها را اصلاح کنیم
درک همین نکتهِ نهفته در پاراگراف بالا پذیرشِ بالایی را میطلبد که اکثریت ما نسبت بدان غافلیم و باید تمرین کنیم تا با اتفاقات بیرونی مان در صلح قرار بگیریم و در صورت مشاهده اتفاقات نازیبا در بیرون ، نسبت به آنها واکنش نشان ندهیم و بلکه بیاییم و خودمان را بشکنیم و به اصلاح درونِ خود بپردازیم…. ، به قول شاعر عزیز نظامی گنجوی….
آینه چون نقشِ تو بنمود راست
خود شکن ، آیینه شکستن خطاست
بگذریم…
حال مساله این است که اکثریت ما جزو دسته دوم هستیم که تاثیر پذیر هستیم و در طی یک فرآیند تکاملی در حال تلاش هستیم تا به دسته اول برسیم…
خود حضرت محمد هم در ابتدای امر جزو دسته دوم بودند و به پشتوانه ندای درونشان ، هدایت را دریافت میکردند و بروی خود کار میکردند و…
کافیست کمی در آیه زیر که مخاطب آن حضرت محمد است ، تامل کنیم تا هیچ وقت ناامید نشویم و در این مسیر استقامت بورزیم تا به مطلوبِ خود برسیم….
(وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدۡرُکَ بِمَا یَقُولُونَ)
ای محمد ؛ ما میدانیم که بخاطر گفتار آنان ، دچارِ گرفتگی و کسالتِ روحی میشوی
[سوره الحجر ٩7]
حال همین شخصیت حضرت محمد ، با کارکردن بروی خود و ارتقایِ شخصیتِ خود به چنان ارتعاش قدرتمندی رسیدند که میتوانستند بروی اطراف خود تاثیر بگذارند به گونه ای که هر کسی در محدوده فرکانسی ایشان قرار میگرفت و هم نشین ایشان میشد ، آرامِ آرامِ آرام میشد و احساساتِ ملکوتی به او دست میداد…
و حال اینجا جای آن سخن است که مستند به تاریخ است تا بهتر این مساله را درک کنیم که من آن را با اضافاتی از خودم و زبان عامیانه خودمان به بیانی که قابل فهمِ بهتر باشد ، بیان میکنم…
داستان از این قرار است که عده ای از افراد چنین سوالی را در برابر حضرت محمد مطرح کردند که چرا وقتی ما کنار شما هستیم احساساتِ ناب و فوق العاده ای را تجربه میکنیم ولی وقتی که از کنار شما میرویم و درگیر روزمرگی میشویم ؛ دچار کسالتِ روحی میشویم؟؟؟!!!
خب جواب ایشان اینگونه بود که اینها در اثر القائات شیطانی است که میخواهد شما را در ارتعاش پایین نگه دارد و جای ناامیدی هم نیست که چرا اینجوری شد ، زیرا که انسان دائما در معرضِ چنین اتفاقاتی هست که برای لحظاتی فصلِ بهار را تجربه میکند و برای لحظاتی دیگر فصل پاییز را که طبیعتا باید هر لحظه خود را در معرض استغار و توبه و سپاسگزاری قرار دهد تا به سطح ارتعاشیِ بالایی برسد و…
خلاصه بعد از این نکات جمله ای را ایشان بیان میکنند که جای بسی تامل است و آن این است که…
وَ اَلله لَوْ تَدُومُونَ عَلَى اَلْحَالَهِ اَلَّتِی وَصَفْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِهَا لَصَافَحَتْکُمُ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ مَشَیْتُمْ عَلَى اَلْمَاءِ
ترجمه آن به زبان ساده تر این است که ایشان به نام خدا سوگند میخورند که اگر آن حالتِ احساسیِ نابی را که وصفش کردید ، حفظ کنید و بر آن مداومت داشته باشید میتوانید هم نشین ملائک شوید و کارهای خارق العاده کنید ، مثل راه رفتن بروی آب…
همین دیگه…
پس همواره باید بکوشیم تا در ارتعاش بالا باشیم و…
در ارتعاشات بالا قدرت های نهفته ای که خدا در وجود انسان تعبیه کرده است ، فعال میشود… ، مثل یعقوب نبی که توانست بوی پیراهن یوسف را از مصر درک کند درحالیکه هم نوعان ایشان از آن غافل بودند ولیمساله این است که…
چرا او بوی یوسف را زمانی که در چاهی در نزدیکی همان کنعان بود حس نکرد ولی بعد از گذشت چندین سال بوی پیراهن او را از مصر که کیلومترها دورتر از کنعان بود حس کرد؟؟؟!!!
…قَالَ أَبُوهُمۡ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوۡلَاۤ أَن تُفَنِّدُونِ
…و پدرشان یعقوب نبی گفت که اگر نگویید که من دیوانه ام ، من بویِ پیراهنِ یوسف را احساس میکنم
[سوره یوسف 94]
چه چیزی در حضرت یعقوب تغییر کرد که منجر به این اتفاق شد؟!!
خب جواب همان ارتعاش است… ، ارتعاش یعقوب بالاتر رفت و…
چه چیزی در حضرت محمد تغییر کرد که توانستند به معراج بروند و فاصله بین مسجد الحرام تا مسجد الاقصی را در یک چشم بر هم زدن طی کنند؟؟!!
سُبۡحَـٰنَ ٱلَّذِیۤ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلࣰا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی…. [سوره اﻹسراء ١]
جواب همان افزایش سطحِ ارتعاشِ ایشان است…
چه چیزی منجر به این شد که آن مامور دربار سلیمان در کمتر از چشم بر هم زدن تخت ملکه سبا را جلوی سلیمان نبی حاضر کند؟؟؟!!!
قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡکِتَـٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡکَ طَرۡفُکَ…. [سوره النمل 40]
جواب همان ارتعاش بالای او بود که منجر به فعالسازی قدرتهایِ نهفتهِ درونِ وی بود…
چه چیزی باعث شد که عیسی مسیح قدرتِ این را پیدا کند که مرده را زنده کند و بیماران را شفا دهد و…؟؟!!
…وَأُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱلله و… [سوره آل عمران 49]
خب واضحه دیگه ، همان افزایش سطح ارتعاشی او بود
انسانهای با ارتعاش بالا ، به سادگیِ نوشیدن آب کارهایی میکنند که انسان های فرکانس پایین بویی از آن حقایق نبردند و از آنجاییکه این کارها برای آنان قابل درک نیست ، نسبت خدایی به آنان میدهند و آنان را خدا میخوانند و به پرستش آنان روی می آورند و خدای حقیقی را به حاشیه میرانند
آری ؛ این قدرت انرژی و ارتعاش و فرکانس است که به برکت آن ، دانشمندان عصر حاضر توانسته اند اختراعاتی را به عرصه ظهور برسانند که برای انسان های 200 سالِ گذشته ، عجیب و غریب است مثلا بانک را جلوی چشمانمان حاضر میکنند و ما را بی نیاز میکنند از رفتن به خیابان و… برایِ رسیدن به بانک جهت انجام یکسری امور بانکی
خب آن مامور دربار سلیمان که علمی از مجموعه قوانین الله داشت ؛ توانست تخت ملکه سبا را جلوی چشمانِ سلیمان حاضر کنند و دانشمندان عصر حاضر توانسته اند که به برکت اپلیکیشن های بانکی ، بانک را جلوی چشمان ما حاضر کنند و چنانچه در عرصه کشفِ علوم و مجموعه قوانین الله پیشرفته تر شوند ، قادر میشوند که کارهای خارق العاده تری در راستایِ گسترشِ جهان و خدمت به بشریت انجام دهند…
اگر کمی در نشانه های اطرافمان توجه کنیم ، متوجه میشویم که همه چیز واضح است و همه اینها را گفتم تا بهتر این فراز از سخن حضرت محمد را درک کنیم که فرمودند که اگر در حالتِ ارتعاشی بالا باشید میتوانید روی آب راه بروید…
نمیدانیم ، شاید درمجموعه قوانین الله قانونی وجود داشته باشد که بتوان به برکت آن بروی آب راه رفت…
اینکه ما تا اکنون ندیده ایم ، دلیل نمیشود که به سادگی و بدون تفکر در این سخن ، از کنار آن رد شویم ، زیرا که چندین سال پیش همهیچ کس باور نمیکرد که بشود از فلز وسیله ای ساخت که در هوا پرواز کند ولی ساخته شد…
(البته ناگفته نماند که به برکت ساختُ کشتی های غول پیکر کروز ، ما میتوانیم به مدت چند هفته و چند ماه بروی آب زندگی کنیم و راه برویم و….)
پس بیاییم جزو کسانی نباشیم که میگویند باید ببینم تا باور کنم بلکه بیاییم جزو کسانی باشیم که با شعار ابتدا باور میکنم و سپس میبینم ، فراتر از زمان خود زندگیمیکنند
بیاییم در این آیه قرآن تامل کنیم که میگوید…
…وَمَاۤ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلࣰا
…و جز بهره ای اندک از علمِ قوانین الله به شما داده نشده است
[سوره اﻹسراء 85]
و مراقب باشیم که این آیه قرآن ما را به این جایگاه نرساند که همینی که هست و غافل کند از شاگرد زرنگی همچون حضرت محمد که ارتعاش خود را بالا برد و ندای درونش فعال شد و اینگونه او را راهنمایی کرد که…
وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا
ای محمد ، اینگونه بگو که پروردگارا ؛ بر علمِ من 《نسبت به قوانینت》 بیفزا
[سوره طه 114]
آره دیگه…
ما هم بیشتر میخواهیم…
خدایا از مجموعه قوانینت بیشتر به ما بده…
همین دیگه…
حیف است که روزگار بر ما بگذرد و بجای تحلیل و بررسی مجموعه قوانین الله یکتا و کشف ابعاد جدیدتر آن ، مشغول تحلیلِ شامِ عروسیِ دخترِ آقای x شویم که چرا بجای نوشابه زرد ، از نوشابه مشکی استفاده کرد و….
همین دیگه…
باید همواره بکوشیم که ارتعاش خود را با تمرینِ تمرکز بر نکات مثبت و شکرگزاری و “وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ” کردن ، ارتقا بخشیم و پرهیز کنیم از جلساتِ تحلیلگران افزایش قیمت خیارسبز که دور هم مینشینند و افزایش قیمت خیارسبز را از 10 هزارتومان به 11 هزارتومان تحلیل و بررسی میکنند تا شاهدِ نتایج زیبا و خارق العاده در زندگی خود باشیم…
و حسن ختامی بر این نوشته این مطلب باشد که…
در کل ما مجموعه ای از احساساتی هستیم که دائما در حال رفت و برگشت بین احساس خوب و بد هستیم و نیاز به تمرین داریم و چنانچه تمرین نکنیم ، مشمول خسارت خواهیم شد ، خسارتی بسیار بسیار بسیار سنگین از جنسِ “إِنَّ ٱلۡإِنسَانَ لَفِی خُسر”
پس به همان منطقی که یک مغازه دار برای خود دفتر حساب و کتابی اختصاص میدهد تا در هر شب ، میزان ورودی و خروجی دخلِ مغازه خود را حسابرسی کند تا مشمول خسارت نشود ، ما هم باید هر شب به حسابرسی و آنالیز رفتارهای روزانه یِ خود بپردازیم و….
شایسته است دفتری برای اینکار اختصاص دهیم و به حسابرسی خود بپردازیم و طبق قانونِ تکامل《دنباله ریاضیِ فیبوناچی》، ارتعاش وجودی خود را ارتقا بخشیم…
پس بسم الله الرحمن الرحیم…
روز اول
الهی شکر که به لطف الله توانستیم به مدت 10 دقیقه در احساسات عالی باشم…
روز دوم
الهی شکر که به لطف الله توانستم به مدت 10 دقیقه دیگر در ارتعاشاتِ عالی باشم و…
روز سوم
الهی شکر که به مدد الله مهربان ، توانستم به مدت 20 دقیقه احساسات عالی را تچربه کنم و بروی محیط اطرافم اثر گذارتر باشم…
روز پنجم و ششم وهفتم و….
روز بیست و یکم
الهی شکر که به مدد پادشاه عالم ، توانستم به مدت 4 ساعت در ارتعاشات عالی عالی عالی باشم و تحت تاثیر اتفاقات اطرافم قرار نگیرم…
روز بیست و دوم و بیست و سوم و….
روز چهلم
الهی شکر که مدد پادشاه عالم تمام روزم را غرق در ارتعاشات عالی هستم و به ندرت پیش می آید که منفی شوم و در صورت چنین اتفاقی ، خیلی سریع به احساسات عالی برمیگردم..
همین دیگه…
وَ وَاعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَـٰثِینَ لَیۡلَهࣰ وَأَتۡمَمۡنَـٰهَا بِعَشۡرࣲ فَتَمَّ مِیقَـٰتُ رَبِّهِۦۤ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَه…
و به موسی سی شب وعده دادیم و آن را با ده شب دیگر به اتمام رساندیم ، پس میقات پروردگارش به چهل شب تمام شد.
[سوره اﻷعراف 142]
و حضرت محمد هم چهل شبانه روز از عمر خویش را در غار حرا به سر میبرد و بدور از هیاهوی شهر و… ، خود را با فرکانس طبیعت یکی میکرد و سعی در پیداکردن گمشده ی خود داشت و…
و حضرتِ حافظ هم در قالبِ شعر و با مثالِ صاف شدن شراب در طی چهل روز (أربعین) ، یک سوغاتی زیبا را برایِ ما به ارمغان می آورد…
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
همین دیگه…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
سپاسگزار خداوند هستم که به من این فرصت را داد که چنین مطلبی را در جواب بنده خوبش “فرزانه خانم” به نگارش درآورم…
در پناه الله یکتا باشین فرزانه خانم…
سلام برادرعزیزآقای احمدی
چشم هایم فرصت نوشتن نمیدهد، چه خوب صدای خدارابه ما،به مایعنی کسایی که دنبال حقیقت هستیم رساندید، خداوندزندگیتان راپرازثروت ونوروآرامش کند، خیلی مطالب نابی رابابه اشتراک گذاشتید.
آقای احمدی کامنت شماجواب خواسته امروزمن ازخدابود.به قول دوستان دربهترین زمان ودرسترین مکان بدستم رسید.
خدایاشکرت برای قوانین ثابت وبدون تغییرجهانت
خدایاشکرت برای دریافت این آگاهیها
خدایاشکرت برای وجودبرادری همچون آقای احمدی دراین سایت الهی
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ
سوره مبارکه ابراهیم آیه 24
سلام آقای احمدی بزرگوار
بسیار بسیار سپاسگزارم از پاسخ شیوا و پر محتوایی که زمان ارزشمند تون رو گذاشتید و مرقوم فرمودید.
پاسخ شما مثل یک شجره طیبه و سرشار از کلمات طیبه بود که در سپیدهدم صبح بر دل و جانم نشست و روحم رو شستشو داد و باز منو در حیرت هدایت الله فرو برد…
روز قبل از اینکه پاسخ شما رو ببینم عصرش ارتعاشم پایین بود و دنبال راهی بودم برای رسیدن به آرامشی ماندگار…
از خدا هدایت خواستم نمیدانم چی شد که به یک فیلم خارجی هدایت شدم به اسم دستبند مرحمت …
در این فیلم خانمی بود که در شرایط اسفناک در کلیسا از خدا هدایت خواست, دقیقا گفت
Guide me and point me in right direction
و این خانم دستبندی پیدا کرد با چند تا مهره که زمان دبیرستان هرروز به تعداد مهره ها موهبت های اون روز رو ذکر میکرده و از خدا تشکر میکرده ،
دوباره این کار رو با حس و حال عالی شروع میکنه و تازه دستبندها ی دیگه ای هم درست میکنه و به دوستانش هدیه میده و کم کم به کارآفرینی تبدیل میشه که این دستبندها رو به طور انبوه تولید میکنه و به فروش میرسونه و کلی هم به کلیسا از این طریق میکنه ،
خلاصه زندگیش زیر رو میشه
منم به فکرم رسید که دستبندی که داشتم رو به عنوان یک یادآور همیشه دستم داشته باشم و هروقت فرکانسم پایین بود شروع کنم و با 23 تا مهره ای که داره موهبت هام رو بشمارم با قلبی باز و احساس خوب و حسم گفت 40 روز این کارو انجام بدم و صبح شبی که این تصمیم گرفتم ساعت نزدیک 5 خدا بیدارم کرد و اومدم سایت و کامنت شمارو دیدم که توصیه شما هم چهل روز صیقلی کردن خودم با سپاسگزاری و صدق بالحسنی کردن بود .
آخرش از هدایتهای الله دیوانه میشم…
نمیدونم تا حالا چند بار کامنت شمارو خوندم و به جمله جمله اش فکر کردم و احساس مسوولیت کردم ، و از همه ی بلدم بلدم های زندگیم خجالت کشیدم از خدا
مثل پیغام الهی روی چشمم میگذارم و ان شالله عمل کنم.
الان دستبند بنفش 23 مهره ای دستمه ، شب میخوام بخوابم نعمتها رو می شمارم و صبح همینطور ،در طول روز هم باز به توفیق الله، همینطور
همه اعتبارش هم با الله یکتا
همین امروز گشایش هایی و هدایت هایی رخ داد که فهمیدم از فضل خدا مشمول لازیدنکم آیه هفت سوره ابراهیم شدم، خدارو صدهزاران بار شکر
خدارو شکر برای دوستان فهیم و عالمی مثل شما
چقدر خوب که هدایت شدید به رشته قرآن و حدیث …
از خدا خواستم مشغله های شمارو خودش طوری تدبیر کنه تا با فراغ خاطر، درک و دریافت های خودتون رو بنویسید و مارو به فیض برسونید.
بازهم ممنون و سپاسگزارم
در پناه الله یکتا باشید آقای احمدی بزرگوار
به نام خدای مهربان
سلام اقارضای عزیزسلام اقارضای اگاه سلام اقارضای توحیدی سلام اقارضای همه چیزتموم که بااین کامنتت همه چیزوتموم کردی توذهن من طبق معمول باایه های قران عشق بازی میکنی دلبری میکنی ارتعاش ماروماورای میکنی مهرتائیدبرحرفهای استادفرزانه مامیزنی پرفایلتونگاه میکنم میبینم متوجع یه موضوعی میشم که بابافایلهای رایگان سریال سفربه دورامریکاه زندگی دربهشت دریای اگاهی اگرچشماتوبازکنی اقاابوالفضل ممنومنم اذت اقارضای خوش بیان خوش خط وخوش تپ الحق که ارتعاش بالای داری سپاسگزارخداوندم که تواین مسیرتواین جمع تواین این عصرحضوردارم توعصری که همه توحاشیه دارن دستوپامیزنن من ابوالفضل مثل بچه ای که ذوق راه رفتن داره بااین که هی میخورم زمین ولی بلندمیشه واشک ریزان دوباره راه میوفته دنبال ردپای استادپدرگونه اش ودوستان نش به داه رفتن ادامه میده وهی یه خودش امیدمیده ادامه بده ببین پاکیزه باکری ارام شدببین سعیدشهریای ارام شدببین رضارارعی به گذشته ای مثل خودت ارام شداصلاچراازخودم نگم ابوالفضلی که با15سال تخریب مصرف موادپاک شد ابوالفضلی که روزی دوسه خشاب کدئین میخوردیادش نمیاداخرین قرص داروشوکی خورده ابوالفضلی که راه به راه کمرش میگرفت وزمین گیرش میکرددیگه خبری ازکمردردنیست ابوالفضلی که توعمر50ساله اش یک بارعاشقتم برای کسی اززبونش درنیومده بودالان راه به راه به همسرش میگه عاشقتم ابوالفضل 102کیلوی الان یه لطف قانون سلامتی رو72 فکس شده وهمه بهم میگن مثل جون 14ساله هاشدی واخرین گل بزرگم ترک سیگاربعد35سال دریک لحظه تصمیم گرفتم تودیوارخاموش کردم ودیگه 8ماه و20روزدیگه روشن نشداره ایناگوشه ازچیزهای بایدهی باخودم واین ذهن عزیزمم تکرارکنم تافراموش نکنم که بابا به لطف الله تاهمین حالاشم کارهای کردم که خیلیهاحتی فکرشم نمیتونن بکنن خداروشکر خداروشکرخداروشکرکه مقاومت ذهنم شکستم ونوشتم بازم ممنونم اقارضای عزیزاذت بی نهایت سپاسگزارم ازتک تک دوستان بی نهایت سپاسگزارم ودراخرمیخوام این تیکه کامنت شماروکپی کنم که خیلی منتققوی توش داره برای تک تک حرفای استاد (( بیاییم جزو کسانی نباشیم که میگویند باید ببینم تا باور کنم بلکه بیاییم جزو کسانی باشیم که با شعار ابتدا باور میکنم و سپس میبینم ، فراتر از زمان خود زندگیمیکنند))
استادفرزانه من پیام رسان خدای من رسالتتونو تمام کمال انجام دادیدانشالله درپناه نورالله سلامت سلامت سلامت باشید
همگی درپناه الله باشید
سلام بر جناب احمدی عزیز
فوق العاده بود واقعا لذت بردم و چندین بار اشکم جاری شد بابت این آگاهی های خالص و ناب
امیدوارم خدا کمکم کنه بتونم عمل کننده به این آگاهی ها باشم
در تکمیل فرمایشات زیبای شما در مورد اینکه چرا ما باید خود رو در احساس خدایا من نمیدانم قرار بدیم تا الهامات را دریافت کنیم باید عرض کنم که
بر اساس قانون اختیار وقتی تو احساس دانستن داری خدا نمیتواند به تو کمکی کند چون تو عقل خود را انتخاب کردی و خدا این قدرت اختیار رو به تو داده و تو را مختار خلق کرده
ولی وقتی میگویی خدایا من نمیدانم و با تمام وجود این احساس عجز رو تجربه میکنی اون موقع است که بر اساس قانون اختیار علم خدا رو و هدایت اون رو انتخاب کردی و اینگونه هدایت الله فعال میشود
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
سلام اقا رضا سلام بزرگ قلب سلام
اقا رضا سه روز دارم کامتون رو باز میکنم و فرصت نمیشه بخونم اقا رضا اصن موندم توش دمت گرم خا یارو یاورت باشه خدا نگهدارت باشه نوش جانت این همه عشق الله نوش جانت…
چقدر قشنگ توضیح دادی ممنونم از فرزانه خانوم که این سوال رو پرسید اخه من موندم دهنم باز باز…
این حجم اگاهی زیبا این حجم نمیدونم چی بگم..
صد ها بار باید این کامنت رو بخوم صدها بار ..
و سپاس گزار الله نازنینم هستم برای وجود شما بینهایت مشتاق دیدارت هستم رضای عزیزم رضای عزیز کرده خدا…
چقدر مثال یوسف برام قشنگ بود خودت زندان رو خواستی …
چقدر این ارتعاش زیباست چقدر عالیه این جهان هستی رضااا ممنونم ازت نمیدونم چطور ازت تشکر کنم …
روی ماهت رو میبوسم و سپاس گزار الله هستم برای حضورت مرد نازنین…..
و این دیالوگ زیباهت که من رو از نو ساخت…
و همیشه دارمش و دوستش دارم واس یک کامنت دیگتون بود….
(شایسته نیست که در برابرش ناسپاس باشیم ، زیرا که اگر شخصی محبتی به ما بکند ، ما نمک گیر او میشویم ؛ حال ما را چه شده است که این همه محبت خدا را در زندگی دیدیم و نمک گیرش نشدیم…)
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بنهایت شکرت…..
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
سلام به اقا رضای نورانی
اقا رضا نوش جانت این همه اگاهی ناب نوش جانت این همه تسلیم بودن…
از کجای کامنتت حرف بزنم به قول شما از سه مادر بگم…
از نمک گیری بگم.
از نشانه های زیبایی که در قران اومده است بگم…
از اینکه کا مهمان خدا هستیم و همیشه سفرش پر برکت برای ما…
از اونجااییی که باید دلمون به خدا خوش کنیم بگم و……
اقا رضا کل کامنت یکطرف این این پاراگراف من رو نابود کرد من رو هزار بار زد زمین الله اکبر..
خدایا خودت مارو بیامورز الله اکبر…
(شایسته نیست که در برابرش ناسپاس باشیم ، زیرا که اگر شخصی محبتی به ما بکند ، ما نمک گیر او میشویم ؛ حال ما را چه شده است که این همه محبت خدا را در زندگی دیدیم و نمک گیرش نشدیم…)
اخه چطور میشه که هر لحظه هر ثانیه سر به سجده نبرد برای این خالق خدایا شکرت خدایا بینهایت سپاس از تو..
اقا رضا این کامنت رو باید قاب گرفت باید هر روز بخونمش هر روز و هر روز خدایا شکرت بینهایت
خدایا خود بیامورز گناهانم رو که عذاب و کیف فرود اورد
خدایا خودت بیامورز ان گناهانم رو که اجابت دعا باز دارد….
اقا رضا ازتون بینهایت ممنونم و بینهایت سپاس گزارم خدایا شکرت که همین الان همین الانی که فیش حقوقیم رو واریز کردن به این کامنت هدایت شدم الهی شکرت رب من صد هزار بارشکرت خدای من….خدایا شکرتتتتتتتتت بینهایت سپاس از تو سپاس از توووو
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
سلام و درود فراوان خدمت اقا رضا احمدی عزیز
استاد بزرگ مسلط به ایات و روایات
چه قدر خدا منو لایق دونسته که به کامنتهای شما هدایتم کرده
فوقالعاده مینویسید و مثال میزنید و از ایات قران و سخنان بزرگان استفاده میکنید
سطر سطر نوشته های شما ضربات محکم و قاطعی هست به باورهای محدودکننده ای که سالها به شیوه های مختلف تو ذهنمون ساخته شده
داستان های قرانی که برامون نوشتین، داستان سه مادر و فرزندانشون، موضوع فرکانس و ارتعاشی که بیان کردین، موضوع ثروت و فراوانی نعمت ها و روزی دهنده بودن خداوند، بحث احساس خوب و شکرگزار و سپاسگزاری اونم به اندازه تک تک سلول های بدنمون و تمام موضوعاتی که گفتین ادم رو با تفکر وامی داره
اینقدر واضح و رسا مینویسید و از مثال های بجایی استفاده میکنین که دائم نوشته ها تون بکگراند ذهن ادم مرور میشه
موضوع افزایش توان مالی و ثروتمند بودن و استفاده از داستان های قرانی و مثال های بینظیری که زده بودین، یه شاهکار بود
شاهکار ارزشمندی که همچنان دارم اون رو میخونم و لذت میبرم
ایشالا که خداوند رحمتهای زیباش رو تو زندگیتون بیشتر و بیشتر کنه
بازم از شما دوست و استاد عزیز سپاسگزاری و تشکر میکنم
در پناه الله یکتا سربلند و پیروز باشید
به نام خداوند مهربان
سلام بر همه عزیزان که هرروز دارن روی خودشون کارمیکنن تابتونن زندگی زیبایی داشته باشند هم دراین دنیاوجهان های دیگر
سلام خدمت استادان عزیزم
خداقوت ،خسته نباشین دلاوران
سپاسگزاروجودبارزششتون هستم که انگار اولین روزسفرتون هست
اون قدرحالتون خوبه ودارین لذت میبرین از مسیرودرلحظه حال بودن واقعی وبه تمام معنا
نه خستگی سفردرقیافه هاتون پیداست نه خودتون
آن قدرذوق وشوق دارین برای دیدن زیبایی ولذت بردن که هرجاهم میرین وفورفراوانی هست
فراوانی اب،درختان سرسبز،ابی که همواره جاریست،اسمان ابی،ابرهای زیبا،پوشش گیاهی وجنگل هوایی پرازکاج سرسبز
استادعزیز برای حس لیاقت وارزشمندی زیادی که برای خودشون قایل هستند ماشینشون رودربهترین حالت صاف وتراز کردند باکمک سنگ هایی که اون جابودن به زیبایی و مهارت کامل عالی شد عالی
سپاسگزارتون هستم که به کمترازعالی راضی نمیشن
حیاط سرسبزوبی نهایت وسیع وزیبابا ایه رود زیباتر که حاصل آب شدن برف های نزدیک همون جاست چه بارندگی برف خوبی دارن که تا الان هم برف توکوه هاشون هنوز هم هست
، خدایا شکرت برای فراوانی برف ،جنگل،اب رودخونه ،اسمان،خورشید،زمین باسخاوت وهرانچه که بهترین هست ودراختیارمون قراردادی تالحظه تفکرکنیم وبه سادگی ازکنار هیچ عظمت وزیبایی ردنشیم
دیشب موقع آبیاری باغمون که نوبت این دفعه به شب افتاده بودبسی لذت بردم ازتمام نعمت ها که خداوند سالیان ساله به من داده بود ونمیدیدم زیاد
آسمان پراز ستاره بی نظیر بود چون نورچراغ هم نبود بی نهایت پرستاره دیده میشد ومیتونستم همه ستاره هاروببینم درنهایت شکوه وزیبایی اصلن نقطه ای نبود که یه ستاره نورانی دراون جانباشه
عظمت آسمان وستا ه های زیبارونمیتونم توصیف کنم و بنویسم آن گونه که دیدم
چون شب از نیمه گذشته بود واسمان صاف صاف بودبدون هیچ ابری تونستم خوشه پروین روهم ببینم نورانی وزیبافقط جای یه تلسکوب کم بود که بتونم نهایت لذت رو ببرم ازاسمون پرازستاره
اصلن ستاره بارانی بوداون شب
عظمت وبزرگیت روشکر خدای قدرتمندم این همه ستاره وهرکدوم هم تویه مدارخاص خودش درگردشه یاحرکت من نمیدونم
خدایا شکرت بی نهایت به قول پاکیزه عزیزم کرورکرور شکرت خدایا برای دیدن این همه زیبایی وداشتن چشمان زیبایم که دارم میبینم این عظمت و شکوه آسمون رو به زیبایی
حتی بدون داشتن هیچ وسیله دیگر قدررررت دیدن چشمانم نوررررچشمانم که خودت هستی درپس این عظمت زیبا میلیاردهابارشکررررررت
ماه هم بسیار زیبا بوددرمیان این همه زیبایی وقتی مسیرحرکتش رادنبال کردم بعداز مدتی درپشت کوه ها غروب کرد ومن متحیرازحرکت ماه که داره چه مدارهایی روطی میکنه هرروز ومن اولین شبی بود که دیدم ماه پشت ابرهارفت وناپیدا شددراسمان
وستاره هاروشن تروپرنورتر شدن
خدااااایا شکرت
درتاریکی شب شنیدن صدای آب خیلی دل نشین تره یه آرامش خیلی عجیبی داره بدون داشتن ترس
صدای آب بسیار شنیدنی تربودمثل لحظه ای که استادفقط آب روفیلمش رو کرده بودن بااون صدااای زیبایش
سپاسگزارخدایی عزیزم هستم که هم توفایل هامیتونم ازدیدن آب لذت ببرم وهم این جادربهشت کوچکم
من قبل از این هاهرموقع آبیاری داشتیم یا کناراتیش مینشستیم یاتوی خانه باغمان میخوابیدم
ولی امشب آب هرجارفت من هم رفتم پای هردرختی رسید نشستم دیدم ولذت بردم ازسیراب شدن درختان وبارهاوبارها سپاسگزاری کردم ازخداوند برای وجود آب که هرجامیره زندگی همراهش
سرمای باغ که سیراب شده بودازاب بسیاردلچسب رویایی بودبا یه نسیم نرم وخنک که بوی سبزه و گل میداد بسیار لذت میبردم وانگاردرزمان ومکان نبودم
الان که دارم مینویسم اشکم جاری میشه به خدا
خدای مهربانم خودت مراقب حال خوشم باش تابتونن همیشه این لطافت روتجربه کنم
خدایا شکرت برای این بهشتی که دارم دراون زندگی میکنم وسال ها بامن بود ولی نمیدیدم واین جایادگرفتم از استادم که ببینم زیبایی هارولذت ببرم هرلحظه با آن چه که دارم تاهدایت بشم به سمت زیبایی ها بیشتر ودرک کردن آنها
واین ذوق واشتیاق رومثل استادمون هرجاباشیم داشته باشیم
وازمریم جان یادگرفتم موقع رفتن ازباغمون که خدای عزیزم همه این زیبایی هاروبه خودت میسپارم مواظبشان باش ومنو هدایت کن به دیدن زیبایی های بیشتر
خداوند بزرگ حافظ ونگهبان مخصون شما دوعزیز دل باشه که قلبمون روبه دیدن زیبایی هاروشن کردین
چشم ودلتون روشن باشه به نورخداوند همیشه
به نام یکتا خالق زیبایی ها.
درود به استاد عزیز و عزیز دلشون و همه اعضای این خانواده دوست داشتنی.
واقعاااا با تمام وجودم بابت امروز سپاسگزارم بابت شروع یه پاییز دیگه من که عاشق فصل پاییزم.
همش دارم با خودم میگم چقدددرررر تابستون امسال زود گذشت والهی هزاران بار سپاس که خیلی عالی گذشت اما هواسم باشه در لحظه زندگی کنم و خوب زندگی کنم که حسرت گذشته رو نخورم و دلواپس آینده هم نباشم .
الهی که اولین روز مهر دلتون سرشار از مهر الهی باشه عزیزان.
امروز صبح پسرم رسوندم مدرسه و چقدر شکرگزار خداوندم که داره میره مدرسه و مدرسه اش سر کوچمون هست راحت میره و میاد و چقدر خوشحالم که یاد گرفته تواین سن هرشب قبل از خواب با سپاسگزاری خواب بره یاد گرفته هر جا میره روی نکات مثبت توجه کنه،مثلا دیشب میگفت
خدایا ممنونم که امسال با دوستای جدید آشنا میشم
خدایا ممنونم بابت خانم معلم مهربونم با حالیکه که هنوز معلمش رو ندیده
خدایا ممنونم بابت جامدادی خوشکلی که دارم
خلاصه واسه تک تک وسایل مدرسه اش سپاسگزاری کرد و خوابید و با هر جمله اش انگار قلب من باز میشد.
خدایا نمیدونم چطوری ازت سپاسگزاری کنم بابت این مسیر الهی که من و خانواده ام رو واردش کرده ای.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیز با مریم جان که با به اشتراک گذاشتن این فایل ها واقعا دارن به گسترش جهان هستی کمک میکنن .
چقدررر مناظر فایل امروز زیبا و دیدنی بود واقعا .استاد عاشقتونم که اینقدر برای یه کار ساده که میخواید برای توازن شیب ماشین سنگ زیرش بذارید به مریم جان میگید آماده ای؟ همین یه جمله ساده برای یه کار ساده کلی برای من درس داره ،چون باعث میشه ناخودآگاه آدم حس همکاری و همفرکانسی با عشقش رو احساس کنه.باعث میشه آدم متوجه بشه که باهم در لحظه بودن چقدر حس زیباییه .
و چقدر تحسین میکنم این سبک از زندگی شما رو و نوش جان تون و گوارای وجودتون که پاداش سالها رو خودتون کار کردن دارید میگیرید.
توی یه سفر عالی با هوای بینظیر توی نقطه ای از دنیا باشی که وسط تابستون هر جا میری پر از گلهای زیبا و ابشار و چشمه و رودخونه هایی با آب شیرین که از دل برفهای همون منطقه سرچشمه گرفتن با عزیز دلت باشی و بدور از هر حاشیه ای با خدا عشق بازی کنی و هر روز حیاط خونت یه منظره رویایی باشه .
خدااااایااااا سپاسگزارتم بابت دیدن این همه زیبایی .
خدا جونم به منم توفیق ادامه این مسیر رو بده که به این سبک از زندگی هدایتم کنی.
استاد عزیز ازتون ممنونم که صدای آب رو برامون گذاشتین به قول مریم جان صدای پای آب یکی از زیباترین اهنگهای طبیعت است.
صندلی تون گذاشتین توی رودخونه یاد سری اول سفر به دور آمریکا افتادم اونجا رنگ صندلی هاتون باهم فرق داشت یادش بخیر ،منم خیلیییی این تجربه رو دوست دارم هر وقتی میریم طبیعتی که رودخونه عمقش زیاد نباشه صندلیم میذارم وسط آب و حسش واقعا عالی برام.
خیلی خوشحالم که باهاتون همسفرم هر روزتون قشنگ تر از دیروز.