سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 216

سلام آقا رضا عزیز و دوسداشتنی

من عاشقتم پسر ،اهل خوشنویسی هم که هستی و قرار حسابی بنرتو توی شهرهای مختلف ایران ببینم کیف کنن به امید الله مهربان و پشتکارهای خود نازنیینت

کلیدهای تضاد رو بهم دادی و در مورد روف بودن رب توضیحاتی دادی که به اندازه درکم از خداوند چراغهایی توی ذهنم روشن شد و اینم به لطف شماست دوست توحیدی من

من خودم میدونم خیلی ضعف دارم توی بحث تفسیر آیات قرآن و اگه لطف کنید و بهم بگید که چطور میتونم تفسیر آیات شروع کنم و استارتش بزنم ممنون میشم

سپاسگزارتم آقا رضا و همچنان مشتاق این تفاسیر زیباتم

سلام پاکیزه عزیز

کم کم داری میری تو لیست بچهای که من خیلی حسودیم میشه بهشون اخه تمام شاگرد زرنگای استاد من بهشون حسودیم میشه ،

عین ستاره توی سایت و میون دوستان داری میدرخشی دختر خانونم زیبا

توحیدی شدنت مبارک ،خلوص دلت و پیوندت با خدای یگانه مبارکت باشه

داستان شارژ وایفات منو به یاد اتفاق امروز انداخت که خیلی شباهت داره به داستان زیبای تو

چند روز که یکم کلافه بودم همش حس میکردم چرا قانون دیگه جواب نمیده و اینقدر فایلهای استاد بالا پایین کردم که مخم هنگ میکرد و نمیدونستم مشکل کجاست

تا اینکه اخر شب داداشم که چند وقت با هم عضو سایت استاد شدیم بعد یه بیماری چند روزه که داشت جواب سوالمو بهم داد

از روزای که مریض بود گفت و اینکه بعد از کلی قرص و آمپول تازه چند روز که بهتر شده و حتی مزه آب هم براش مثل دوران سلامتیش نبود و بهم گفت الان قدر سلامتی و حال خوبشو میدونه و تا قبل از این جریان همش دنبال این بود پول بدست بیاره و همش دنبال قوانینی بود که زودتر پولدار بشه و خیلی این موضوع مثل من کلافش کرده بود ،اما توی بیماریش حاضر بود کل داریشو بده ولی حس چشایش برگرده

میگفت که الان فقط دوسدارم خوش بگذرونم قدر لحظه به لحظه زندگیمو بدونم ،حتی خوردن یه فنجون قهوه

سنش داداشم از من کمتر ولی اینقدر قشنگ توضیح داد که دلیل تمام کلافگی ما تو زمانی که داشتیم قانون اجرا میکردیم بخاطر چسبیدن به قوانین و سخت گرفتن به خودمونه و این خودش باعث حال بدمون میشه

دیدم واقعا راس میگه من اینقدر خودمو داشتم کلافه میکردم که چرا من با تمام وجودم قوانین رعایت میکنم ولی اتفاقی که میخوام نمیافته

بخاطر همین امروز تصمیم گرفتم بیشتر شکرگزار باشم و دقت به نکات مثبت بیشتر کنم تو یه کلام رهاتر باشم و اتفاقی که افتاد یه روز پر از برکت و حال خوب بود برام

امروز میخواستم کاریو انجام بدم که یکم هزینه داشت و منم موجودیم کم بود و چون تعهد داشتم که فقط نقد کار کنم اولش یکم بهم ریختم ولی آرامش خودمو حفظ کردم سپردمش به خدا

یه نگاه به آسمون کردم قرص ماه کامل بود و انگار خیلی نزدیک بود به زمین ،محو تماشای ماه شدم و شروع کروم به ستایش خداوندی که این عظمتو توی هوا نگه داشته ،اشک از چشمانم جاری شد و قلبم صیقل پیدا کرد ،آروم شدم

چند دقیقه گذشت و منم مشغول کارم شدم که یهو مشتری از در سالنم اومدم داخل و درخواست خدماتی کرد که مبلغ که میخواست اوکی شد ،لبخند اومد رو لبم و سعی کردم خودمو کنترل کنم و اشک شوق نریزم

داشتم کامنت زیباتو میخوندم پاکیزه عزیز که از مهربونی خدا گفتی که همه چی بهمون میده

اون لحظه یه آگاهی بهم الهام شد و حس کردم که بهت بگم

خدا رو من خودم همیشه و حتی همین الانم بصورت یک انسان قدرتمند میدیدم و هر وقت چیزی ازش میخواستم انگار دارم از یک انسان قوی درخواستش میکنم ولی الان نگرشم بهتر شده و خداوند جدا از خودم نمیبنم ،وقتی ازش درخواستی میکنم حس میکنم من و خدا یکی هستیم و این جهان و این سیستم مثل یک برده در خدمت منه و هر چی ازش بخوام باید بهم بده ،اینجوری نیست که من با گریه و زاری ازش چیزی بخوام و اون بهم بده بلکه اگر اشک شوقی هم بریزم فقط بخاطر سری العجاب بودنش این جهان و قوانین زیبای خداوند و اینکه خدا رو بهتر درک میکنم

پاکیزه عزیز ممنونم ازت بخاطر کامنت زیبات که من وادار به نوشتن کرد

پاکیزه عزیز فایل نشانه امروز من بعد از خوندن کامنت زیبای شما سفر به دور آمریکا قسمت 62 بود و توصیه میکنم حتما برو ببینش ،چون در این فایل استاد ومریم خانوم با یک مرد بسیار دوسداشتنی از هم وطنای شما یعنی افغانستان ملاقات میکنه ..

به محض دیدنش گفتم حتما اینو برات بنویسم شاید برات جالب باشه

سپاسگزار الله ایم که استاد عباسمنش میپرسته و هدایتش کرده