سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 217 - صفحه 3

227 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اکرم فتحی گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    سلام خدمت استاد و همسر مهربانشون

    و همه دوستان در این سایت

    من دوره 12قدم تهیه کردم و الان قدم 7دوره هستم الان که این فایل تصویری دیدم انکار که به طور تصویری دارم میبینم و حس میکنم که حرفاهای استاد چقدر صادقانه و درست است مخصوصا در این مورد که همچی به سادگی مهیا می‌شود و اینکه در عین سادگی کارهاتونو انجام میدید من واقعا قدردان و سپاس گزارم اول از خدای خودم و دوم از شما که قبول زحمت کردید و از زندگی روزمره خودتون فیلم میگیرید تا برای ما الگو دیداری و اینکه سادگی در حل مسائل نشون بدید

    من از وقتی که با شما آشنا شدم سعی بر این کردم که به مسائل به راحتی بیشتر نگاه کنم و این اجازه رو به خدای خودم بدم که راهنمایم باشه در این خصوص دوتا مسئله پیش اومد برام که وقتی استاد میگه که اگر براتون مشکلی پیش اومد سعی کنید رهاش کنید و فکرتونو ببرید به زیبایها یه روز من و همسرم از تهران به قصد اینکه یه باغچه کوچکی گرفته بودیم سمت دماوند حرکت کردیم و رفتیم نزدیک دماوند که شدیم یدفه همسرم یادش اوفتاد که ای واای کلید جا کذاشتم و کلی بد و بیرا به خودش که برگردیم ولی من یدفه یاد حرف استاد اوفتادم که میگفت به خدا توکل کنید خدا کارها رو به طور عجیبی براتون حل میکنه به همسرم گفتم ناراحت نباش میریم توکل به خدا حتما راهی برامون باز میشه فوق کلید ساز میاریم شاید باورتون نشه ما رفتیم کلید ساز که نبود من گفتم حالا کلیدهای که داریم امتحان کنیم همین یکم ور رفتم اصلا کلیدا داخل قفل نرفتم همینجوری من کشیدم دیدم عه قفل باز شد همسرم با تعجب نگاه می‌کرد فقط در حیاط باز شد و دوباره در ساختمونم به طور ناباورانه ی با یکم ور رفتن و کشیدن باز شد دیگه داشتیم شاخ در میوردیم موندیم غذا خوردیم موقع برگشت دیدید آدم همیشه یه ذهن میگه مگه میشه لابد قفلا خراب بودن گفتیم حالا ببندیم درارو یدفه یادمون اوفتاد داخل یه چیز جا گذاشتیم ولی هر کاری کردیم قفل باز نشد فهمیدیم که همون اعتماد و توکل خیلی کارها انجام میده خواستم شما هم بدوید واقعا به قول استاد ما به میزان توکل و اعتقاد و‌تقوامون از این جهان دریافت میکنیم تمامی حرفهای استاد از جنس طلا هستن اگر که اجرا کنیم من باورم برا اینکه استاد از هر کارشناس دینی بهتر بهتر تونستن خدا و یکتا پرستی همراه با عشق رو به کسانی که دونبال حقیقت جهان هستن یاد بدهند الان من قرآن با عشق باز میکنم و الان دیگه مفهوم خدا و دین برام تغییر کرد او را یه دوست به تمام معنا و حامی همیشگی خودم میبینم

    بازهم تشکر فراوان دارم از شما استاد و تمامی کسانی که تو این راه شما رو کمک و همراهی می‌کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1774 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنینم در این جمعِ بهشتی…

    اول از همه سپاسگزارم از دوستان نازنینی که در قسمت قبلی با نظراتِ زیبا و انرژی بخششان ، برای من الهام بخش بودند و من بخاطر کمبود وقت ، نتوانستم در قبالِ آنها با کلمات تشکر کنم…

    چه قشنگ ، با همین خط بالا و عبارت “کمبود زمان” در همین الان متوجه یک ترمز ذهنی ام در مورد زمان شدم و این نشان دهنده این است که باید بیشتر در عرصه یِ این ترمز ذهنی ام کار کنم

    =============================

    به امید الله در یک زمانِ مناسب مطلبی را منتشر میکنم با عنوان بحث علمی و فیزیکی و قرآنی معراج و سفر در زمان پیامبر و به اصطلاح فیزیکدانان تله پورتیشن ایشان از مسجد الحرام به مسجد الاقصی با تکیه بر آیه 1 سوره اسراء و آیه ٣ و 4 سوره معارج…

    مطلبی که کمک میکند تا این موضوع نسبی بودن زمان را درک کنیم و گول وقت و زمان را نخوریم و این باور فراوانی در زمان را جایگزین کنیم و از همه مهمتر قانون تکامل را زیباتر بفهمیم…

    مطلبی که حقانیت و معجزه بودن این کتاب را کمی بیشتر برای ما ثابت میکند که این کلمات از یک آگاهی برتر بر زبان حضرت محمدی جاری شده که سواد خواندن و نوشتن نداشت….

    و وقتی که دید ما به این کتاب عوض شود دیگر این کتاب را به شوق ثواب و ساخت و ساز قصرها و تولید حور و پری در بهشت آن دنیا نمیخوانیم ، دیگر به این کتاب مراجعه نمیکنیم به شوق پاسخ این سوال که ، حاجاقا ببخشید من روی انگشت شصت دست چپم 0.2 گرم لاکِ صورتی لایت زده بودم که یادم رفت پاکشون کنم و الان لاک پاک کن ندارم تا آن را برطرف کنم ، آیا مانع وضو هست یا نه؟

    به این کتاب مراجعه میکنیم تا حقائق زیباتری از او را دریابیم…

    =============================

    خلاصه ممنونم و دوست داشتم که مثل حضرت ابراهیم که برای مهمانانش که به تعبیر قرآن سِرو کرد ، (یعنی یک گوشت گوساله تُپُل و کبابی) منم بهترین واژگان و کلمات را نسبت به سپاسگزاری از شما سِرو کنم…

    خدا رو شکر میکنم که این جزو شخصیت من شده که برای مخلوقاتش ارزشمندی خاصی قائل هستم و چنان جزوی از شخصیتم شده که حتی در زیبایی نام آنها هم تامل میکنم ، در حدی که یادم نمیاد هیچ گاه نام زیبای فاطمه و عاطفه را شکسته باشم و تبدیل به فاطی و عاطی کرده باشم ، یا نام زیبای محمد را تبدیل به مَمَد کرده باشم

    محمّد نام زیبایی است که معنای ستوده شده میدهد و این در حالی است که مَمَد اصلا معنای خاصی نمیدهد…

    (نام پدر من محمد است و یادم میاد در بچگی ام ، بابایم میگفت که نام من محمد است ، چرا نام مرا درست نمیگویید)

    و خدا شاهد است که بازتاب چنین رفتاری را در اطرافیانم دیده ام که بجز عده ای کم از نزدیکانم که مرا رضا صدا میزنند ، بقیه مرا محترمانه با لفظ آقا رضا صدا میزنند…

    و اما یک قسمت دیگر از این سفرنامه…

    یک قسمت دیگر از دو عبدِ شاکر خدا ، از جنس

    وَقَلِیلࣱ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ

    و عده ای کم از بندگانم سپاسگزارند

    [سوره سبأ 13]

    من این دائم الذکر بودن استاد و بانو شایسته را که همیشه ذکر خدایا شکرت میگویند ، تحسن میکنم و یقین دارم که این خدایاشکرت گفتن های شما برای خودِخودِخودش است ، نه به شوق رسیدن به نعمت های بیشتر ، به گونه ای که بر فرض محال اگر خدا در همین لحظه اعلام کند که من دیگر نعمت به کسی نمیدهم و جهت دریافتِ نعمت مزاحم من نشوید ، شما باز هم میگویید خدایا شکرت و دست از چنین خدایی نمیکشید

    داستان و تجربه ی جالبی دارم از دوران سربازی ام در مورد سیستم شکرگزاری خداوند و این آیه خداوند که میگوید

    (وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدࣱ) [سوره إبراهیم 7]

    که خواندنش میتواند برای شما در راستای شاکر بودن و شکرگزاری الهام بخش باشد…

    داستان از اینجاست بعد از دوران یک ماهه آموزشی ، منتظر این بودیم که ببینیم ، به کدام قسمت ارجاع داده میشویم تا مابقی خدمت سربازی را در آنجا تمام کنیم و متوجه شدم که من منتقل شدم به قسمت آشپزخانه ستاد فرماندهی انتظامی استان کرمان…

    وقتی که خبر به گوش نزدیکانم رسید ، همه تعجب کردند که بابا این چه وضعیه؟!  اینهمه درس خواندی و مدرک دانشگاهی بالایی داری ، حالا بری توی آشپزخانه کنار یک شخصی که مدرکی نداره کار کنی ، این عدالت نیست ، برو اعتراض کن و از این حرفا….

    ولی من یک گوشم دَر بود و گوش دیگرم دروازه ، حوصله این بحثا را نداشتم و با خودم میگفتم که من از او که “هُوَ خَیۡرُ ٱلرَّ ٰ⁠زِقِینَ” است ، خواسته ام که یک جای خوبی برایم ردیف کند و حتما اینجا یک خیریتی برایم دارد….

    در آشپزخانه مشغول فعالیت شدم و حکم کمک آشپز را داشتم که سیب زمینی و گوجه خرد کن و بادمجان سرخ کن و….

    و سنگینی کار آشپزخانه و از آن مهمتر ؛ وجود تعداد اندکی فردِ نازیبا که بنابر ادعای خودشان اهل مهمانی به صرف مشروبات الکی و متعلقات بعد از آن بودند ، روزهای آشپزخانه را برایم جهنم کرده بود در حدی که در برخی مواقع کنترل ذهنم از دستم خارج میشد و ترمز زبانم عمل نمیکرد و زبان شکایت به سمت خدا باز میکردم که ازت توقع نداشتم ، این چه جایی بود مرا انداختی؟؟؟ ، مگر نمیبینی دارم نابود میشم؟؟؟ و از این حرفا….

    من بروز نشانه هایِ اولیه ی هم صحبتی با این افراد را به صورت ناخودآگاه ، در شخصیتم مشاهده میکردم که در کلماتی که به کار میبردم هویدا میشد و من از اینکه این نشانه ها مثل یک غده سرطانی پیشرفت کند میترسیدم….

    درست است که تا جایی که میتوانستم از آنها دور بودم و هم صحبت آنها نبودم و اقداماتی جهت جابجایی ام انجام دادم ولی کارساز نبود و در آن محیط کوچک آشپزخانه ، ناخودآگاه با هم تعامل داشتیم…

    حکایت سیبی را داشتم که در مجاورت یک سیب گندیده قرار گرفته و روز بروز در حال اثرپذیری از آن است

    حکایت آهنی را داشتم که در مجاورت یک آهن ربایی نازیبا قرار گرفته و روز بروز در حال تبدیل شدن به جنس همان آهن ربا است…

    حکایت یوسف نبی که عاجزانه از خدا خواست که

    …وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَـٰهِلِینَ

    ببین خدایا ، اگر مرا نجات ندهی ؛ من کشیده میشم به سمت آنها و از جاهلان خواهم شد….

    [سوره یوسف ٣٣]

    از از خدا عاجزانه میخواستم که مرا از فرکانس این اشخاص دور کند

    و در یک روز ، رئیس آشپزخانه که مرد بافرهنگ و شریفی بود ؛ به من پیشنهاد داد که راننده ماشین تقسیم غذا شوم و با اینکه از سختی های آن کار خبر داشتم ، ندایی درونم میگفت که مگر نمیخواستی از جمع آنها خارج شوی ، پس بسم الله…

    خلاصه قبول کردم و وقتی از جمع آشپزخانه جدا شدم و در ماشینی که به من تحویل داده شد نشستم ، یک احساس عمیق و راحتی پیدا کردم که آخ جون ، دوباره تنها شدم و خودم هستم و خدای خودم….

    آن ماشین حکایت غار حرای من را داشت که مجهز به یک سیستم صوتی هم بود و من به برکت آن ترانه ای گوش میدادم یا فایل های استاد را و روزهای سربازی را یکی پشت یکی طی میکردم

    و کار من این بود که غذا را از آشپزخانه تحویل میگرفتم و طبق آماری که به من داده شده بود تحویل نهادهای مربوطه میدادم

    و در طول این مسیر تنهای تنها بودم و خدا را شکر میکردم که خدا مرا از آن ظلمات نجات داد و اینگونه احساس خودم را کنترل میکردم تا سختی های اینکار باعث حالِ بد من نشود

    و اما مطلب اصلی داستان که در مورد شکرگزاری بود ، مربوط به این قسمتِ داستان است که خدا میخواست با این مسوولیت تقسیم غذا برای من ، سیستم تقسیم نعمت های خودش را در یک بعدِ بسیار بسیار کوچک ، برایم شبیه سازی کند تا من که به عنوان تقسیم کننده غذا بودم کمی بیشتر درک کنم که “شکر نعمت نعمتت افزون کند” یعنی چه؟؟؟…

    حکایت و نکته داستان اینجاست که من وقتی به مقر نهادهای مربوطه میرسیدم برای تحویل غذا به آنها ، با واکنش های متفاوتی مواجه میشدم….

    عده ای سپاسگزار و قدردان و عده ای ناسپاس و هرزه گو…

    و من در برابر افراد سپاسگزار ، ناخودآگاه چنان شیفته میشدم که دلم میخواست غذای بیشتری به آنها تقدیم کنم ولی چون منبع غذایی من محدود بود نمیتوانستم اینکار را بکنم ، زیرا که من مامور بودم و می بایست طبق آماری که به من داده شده تقسیم کنم….

    و در برابر افراد ناسپاس ، ناخودآگاه حالت چهره ام عوض میشد و خبری از لبخند نبود و دلم میخواست فقط آمار غذایی شان را به آنها تحویل دهم و زود بروم و ریختُ و قیافه آنها را نبینم و اصلا دوست نداشتم به آنها غذا تحویل دهم ولی می بایست اینکار را بکنم چون اگر غذا تحویل آنها نمیدادم ، آنها زنگ میزدن بازرسی و من می بایست در برابر آنها جوابگو باشم…

    (البته در برخی مواقع که شرایطش بود ، من از ناسپاسان میگرفتم و به سپاسگزاران میدادم….)

    مثلا ظهرهای یکشنبه ، غذا قورمه سبزی بود

    حال عده ای که سپاسگزار بودند ، غذا را تحویل میگرفتند و احساس رضایت و سپاسگزاری در چهره آنها نمایان بود و از من هم تشکر میکردند که غذا برای آنها برده ام

    حال عده ای که ناسپاس بودند ، زبان شکایت باز میکردند و با لحن تمسخر میگفتند که معلوم نیست که چمن های کجا را اصلاح کردند که دارند قورمه سبزی میدهند و از این چرت و پرتا…

    و گذشت و گذشت و سربازی من به خوبی و خوشی تمام شد و رفت و یک درس زیبا برایم به جا گذاشت تا کمی بیشتر معنای سپاسگزاری را بفهمم و درک کنم که وقتی من سپاسگزار هستم ، چگونه سیستم رب العالمین و نعمت هایش را به حرکت در می آورم به سمت خودم و وقتی که ناسپاس هستم نیز چگونه آن را از خود دور میکنم…..

    و بزرگترین سپاسگزاری من در عرصه احساس من است ، اینکه من شاد باشم و “لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُون” باشم ، به خاطر وجودِ خودِخودِخودش ، زیرا سپاسگزاران به سه دسته تقسیم میشوند

    دسته اول آنهایی هستند که شکرگزاری میکنند به شوق رسیدن به نعمتی که چنین شکرگزاری ، تاجر گونه است….

    (حکایت دامادی را دارد که بخاطر پول و سرمایه پدرزنش ، میخواهد با دخترش ازدواج کند نه بخاطر خود دخترش و شایسته نیست که در محضر خدای کریم اینگونه باشیم که به قصد گرفتن خرما او را بخواهیم)

    دسته دوم آنهایی هستند که شکرگزاری میکنند به این نیت که یوقت ناسپاس نباشیم که خدا این نعمت های ما را نگیرد و ما را دچار عذاب نکند ، که چنین سپاسگزاری ، متعلق به بردگان است و باید درک کنیم که خدا برده نمیخواهد بلکه عاشق میخواهد….

    دسته سوم آنهایی هستند که سپاسگزاری میکنند بخاطر خودِخودِخودش و به تعبیری دیگر سپاسگزاری میکنند بخاطر اینکه او را لایق سپاسگزاری یافته اند و دلشان را به وجود خودِخودِخودش شاد میکنند…

    (حکایت دامادی را دارد که مال و سرمایه پدرزنش برایش مهم نیست ، او فقط دخترش را بخاطر خودش میخواهد و شایسته است که در محضر خدای کریم اینگونه باشیم که او را بخواهیم برای خودش)

    و خوش بحال دسته سوم که رهای رهای رها هستند و در مهمانی خدا غرق در نعمت هستند…، به قول شاعر

    چونکه صد آید ، نود هم پیش ماست…

    خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 126 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1246 روز

      سلام آقا رضا عزیز

      من یکی که عاشق توام ..هر چی زودتر نتیجه تحقیقات خودتو در زمینه تله پورتیشن برای ما کامنت کن تا همینطور که الان اشک شوق و سپاسگزاری از چشمان ما میچکه ایمانمونم قوی تر بشه

      احساسم در قالب کلمات نمیگنجه و بقول استاد الان قلب من باز شده و توی سینه داره بزرگتر میشه ،و اونم فقط بخاطر وجود دوستان عزیزی مثل شماست آقا رضا توحیدی

      سپاسگزهرم ازت که بحث سپاسگزاری اینقدر قشنگ ساده توضیح دادین و باعث شدین من دقیقتر بشم نسب به احساسات خودم و مواقعه ای با جون دل و فقط برای خود خدا از عمق وجود سپاسگزار بودم مورد تحلیل قرار بدمو با مواقعی که حکم تاجر داشتم و قصدم معامله با خدا بود

      به راستی که قابل مقایسه نیست مواقعه ای با خدا یکی میشدم غرق در عشق خدا بودم با موقعهای که از سر نیاز و ادا اطفار این کارو انجام میدادم

      یک دنیا ممنونم ازت دوست عزیزم ..

      چقدر حسودیم میشه بهت وقتی خودمو با دانش تو مقایسه میکنم و چقدر عطش دارم که بشم یه آدم آگاه نسبت به مسائل قرانی

      از خداوند برات طلب برکت و سلامتی و ثروت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2339 روز

      سلام آقارضا دوست خوبم

      سپاسگزارم ازکامنت زیباتون که تا حالا هرکدوم از کامنتهای شمارو خوندم تحسینتون کردم ولذت بردم از این سطح از آگاهیتون نسبت به قرآن وقانون جهان.

      آقارضا به نکته ی خوبی اشاره کردین که اسم اشخاص رو درست تلفظ کنیم من خودم به شدت از بچگی روی این موضوع حساسم وخط قرمزم هستش،خانواده ام صدام میزدن فاطمه خانم وهردفعه با خواهر وبرادرام دعوام میشد می‌دونستن نکته ضعفم چیه وصدای میزدن فاطی به حدی ناراحت میشدم حاضر بودم کت بخورم ولی اسمم سبک صدا نزنن.یاد ندارم هیچ وقت اسم کسی رو سبک صدا زده باشم.یه خاطره هم ازدوران راهنمایی دارم یکی از دوستام صدا زد فاطی چنان برزخ شدم واعتراض کردم که بیچاره ازترس معذرت خواهی کردوگفت ببخشید من نمیدونستم اینقدر حساس هستی….

      درمورد سپاسگزاری آره دقیقا زمانی انسان سپاسگزاریش خالص هستش که در مداردرست خودش باشه وخدا رو واسه خود خودش خواسته باشه

      سپاسگزارم آقارضا اینقدر قشنگ با مثالهایی که زدین بحث سپاسگزاری رو باز کردین تا به درک درست تری ازاین موضوع برسیم.

      سپاسگزارم اینقدر قشنگ از خاطرات سربازی تون تعریف کردین همین خاطره شما چقدر واسم درس داشت صبر وحوصله ای که داشتین وایمان خودتون رو نشون دادین چقدر عالی ذهنتون رو کنترل کردین تا لطف خداوند شامل حالتون شد.با قرار گرفتن دراین شرایط سخت بندگی خودتون رو ثابت کردین وبا سن کمی که داشتین اما خیلی بزرگ مردانه عمل کردین واقعا تحسینتون میکنم الآن بهتر متوجه میشم که دلیل این کامنتهای بی‌نظیرتون درراستای تکامل ورشد وپیشرفتتون هستش سپاسگزارم ازتون.

      درپناه الله ی مهربان شاد وسالم وسعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رحمت الله غزنی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام به رضای عزیز و دوست داشتنی

      تشکر میکنم دوست عزیز بخاطر این کامنت پرمحتوا و ارزشمند ات چند روزی میشود که به تعهد خیلی بیشتر سعی میکنم سپاس گزاری کنم به زیبایی ها توجه کنم بعضی اوقات ذهن نجواگرم تلاش میکند که از انجام تمرینات سپاس گزاری منصرف کند که حالا این قدر هم لازم نیست که با این شدت و تعهد سپاس گزاری کنی این دو آیه که آوردی ” و عده یی کمی از بندگانم سپاسگزارند” ” اگر سپاس گزاری کنید بر شما می افزایم و اگر ناسپاسی کنید عذاب من شدید است” منطق بسیار قوی بود برای ذهن ام که چرا سپاس گزاری و توجه به نکات مثبت را باید جدی بگیرم

      خداوند بزرگ را سپاس گزارم بخاطر این دوستان باارزش که چقدر به رشد و پیشرفت همدیگر کمک می کنیم

      خداوند بزرگ را سپاس بخاطر هدایت مان در این مسیر درست

      خدایا شکر بخاطر این تکامل بهتر شدن و پیشرفت تغیر که در زندگی همه اتفاق می افتد

      الاهی شکر

      رب العالمین به ناتوانی و ضعیف بودن خودم هر روز بیشتر پی میبرم مرا یک لحظه به حال خودم وا مگزار که بدون کمک و هدایت تو از گمراهان هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3370 روز

    به نام خدای زیبایی ها

    سلام بر استاد گرامی و خانم شایسته عزیزو همه خانواده صمیمی عباس منش

    خدارا سپاسگزارم به خاطر این روز جدید و این قسمت از سریال بینظیر و تماشایی سفر به دور آمریکا

    خداوند را سپاسگزارم که عضو خانواده‌ای هستم که در گوشه گوشه آن درس هست و آگاهی.

    محصولاتش پراست از درس

    فایلهای دانلودی پراست از درس

    کامنتهاش پراست از درس

    سفرهاش پر است از آرامش و لذت بردن و حس و حال خوب

    اصلا در این سایت حس و حال بد معنا و جایگاهی نداره خدارا بی نهایت سپاسگزارم بابت حضورم در این جمع و این خانواده و به قول خانم شهریاری عزیز در این غار حرا

    و این قسمت نیز که مستثنی از این قاعده نیست

    یادم میاد هنگامی که استاد رفته بودند برای خرید ماشین فورد قبل از انتخاب میگفتند چقدر راجع به این ماشین تحقیق کرده بودند و موقعی که به نمایندگی فورد مراجعه کردند متصدی مربوطه هیچگونه اطلاعات دقیقی نداشتند که به استاد ارائه بدند و استاد میفرمودند وقتی من راجع به امکانات این ماشین برای او صحبت میکردم اصلا مات و مبهوت به من نگاه میکرد

    اونجا هم استاد در این خصوص صحبت کردند که فروشنده‌ای موفق هست که در رابطه با محصولی که قصد ارائه آن به مشتری را دارد بروز باشد و بتواند با اطلاعاتی که میدهد مشتری را ترغیب به خرید محصولش کند

    و تحسین میکنم فروشنده این برند کفش را که چقدر دقیق و جامع راجع به تاریخچه و جنس کفش و کیفیت و مواد اولیه آن چنان اطلاعاتی را مطرح میکنند که استاد را که خودشان بهترین تبلیغ کننده هستند را به وجد می‌آورند .

    واقعا این برند مستحق داشتن این قدمت و این کیفیت میباشد

    برندی که فروشندگانش از دل و جان مایه میگذارند بایستی این همه مدت هم به فعالیت خودش در بالاترین سطح کیفیت ادامه بدهد .

    مورد دیگری که نظر من را به خودش جلب کرد جایی بود که فروشنده در پوشیدن کفش و بستن بندهای آن به مریم جان کمک کرد

    این مورد نشان از خودارزشمندی و احساس لیاقتی هست که مردمان این کشور برای خود قائل هستند بطوریکه برای اغنای این حد از احساس خودارزشمندی بایستی به مشتری بالاترین سطح از کیفیت و خدمات را ارائه نمود تا مشتری ترغیب به خرید شود

    این حد از احساش لیاقت و خودارزشمندی باعث شده این کیفیت از زندگی و نعمت و ثروت در این کشور و در بین مردم این کشور مشاهده بشود کیفیتی که بنظر من تمام کشورها زمان زیادی را نیاز هست که به آن دسترسی پیدا کنند

    خدایا شکرت که قوانین ثابتی در جهان وضع نمودی که اگر طبق آن رفتار شود درهایی از نعمت و رحمت و فراوانیت به روی بنده‌گانت باز خواهد شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    صحرا دختر طبیعت گفته:
    مدت عضویت: 2702 روز

    به نام الله هدایتگرم

    او همیشه حواسش به من هست و من بنده ی فراموش کار تلاش میکنم که او را به یاد بیاورم ، چ ا که با یادش دلها آرام میگیرد.

    سلام به استاد و مریم عزیزم و همسفران زیبااندیشم

    اولا بگم که دلم خیلی خیلی برای این سایت و دوستانم تنگ شده بود حسابی حسابی

    خوش اومدیم به قسمت 217 سفر به دور آمریکا

    این قسمت از سفرمون بوی زندگی در بهشت می داد ، ترکیبی بود از قسمت های مختلف ، حسش خوب بود ، دوست داشتم.

    بعد کلی گشت و گذار و کمپ در دل کوهستان ، حالا اومدیم به شهر خرید کنیم ، حس خرید کردن حال آدمو خوب می‌کنه ، چه برسه اینکه آگاهانه بری تو پاساژی بزرگ یا جایی مثل بازار بزرگ تهران با اون همه تنوع و فراوانی خریدت‌ رو انجام بدید.

    خدایا شکرت شکرت شکرت که در مدار دیدن این حجم از فراوانی نعمت و ثروت هستم .

    حس خرید کفش مناسب برای پیاده روی های کوهستانی ، خیلی فوق العاده ست، من که دوسش دارم.

    من اگر از صبح تا شب در میدان منیریه باشم هم خسته نمیشم ، چون مهد فراوانی و اجناس ورزشی است و به اندازه سلیقه های مختلف تنوع محصول وجود داره ، خدارو هزاران مرتبه شکر شکر شکر

    چه نکته خوبی رو گفتید در مورد فروشندگی ، مروری بود بر تاکید همیشگی شما برای رفتن به شغل مورد علاقه مون ، که اگر ما عاشق کارمون باشیم لاجرم میریم و ته همه چیز رو در میاریم ، آروم آروم خودمون توانمند تر میکنیم ، سرمایه‌های تخصصی خودمون رو افزایش می‌دیم.

    وقتی باور داشته باشیم که در هر شغلی به میزان لازم مشتری وجود داره دیگه شغل مون رو عوض نمی‌کنیم بلکه تمرکز روی اصل میگذاریم و فرع و حاشیه رو نادیده می‌گیریم .

    یادمه سال 1400 وقتی الله مهربان منو به کار کودک هدایت کرد ، همزمانی این شغل معنوی با کنفرانس جهانی خردسال منو خیلی خیلی تحت تاثیر قرار داد ، من اون موقع چیزی از این نوع کار کودک نمی‌دانستم ولی تا یک ماه هر شب با افراد موفق و با تجربه کار کودک جلسه داشتیم که با عشق و شور و اشتیاق از کارشون برامون می‌گفتند.

    یادمه ذهن خیلی میخواست منو ناامید کنه ، چون ورودی مالی نداشتم و باید مدتی رو کارورزی میگذروندم ولی بهش اجازه ندادم ، و تلاشش مثل آبی بود که در هاونگ کوبیده میشد…

    اما الان صحرا خیلی رشد کرده ، خیلی توانمند تر شده ، که برای برای اون خانه بازی که حکم معلم کلاس اولش رو داره طرح درس خودش ارایه داده برای کار پژوهشیش

    ( صحرا با ی عالمه چشم ستاره ای و قلبی فراوان )

    من به عنوان پژوهشگر می‌خوام طرحم‌ و پیاده کنم که اگر آنجا بشود چه عالی و اگر هم نشود بی نهایت فضا و افراد عالی وجود دارند که به دنبال فردی توانند و خلاق و خوش انرژی مثل من میگردند که هم برای سرمایه های من ارزش قایل هستند و هم به راحتی و آسونی پول خوبی پرداخت میکنند .

    یادمه 2 سال پیش کسل آورترین کارگاه ، کارگاه دوخت و دوز و عروسک و پارچه بود ولی الان دارم کتاب حسی ، لمسی برای فراخوان بین المللی لهستان آماده میکنم.

    جنس کار رو خیلی خیلی دوست دارم ، 0 تا 100 همه و همه هدایتی ست….

    الان برای اکثر کارهام ی عالمه ابزار تولید کردم.

    تا چند وقت پیش هیچ خبری از این اتفاقات ناب نبود…

    صحرا الان منتظر جواب تایید موضوع پرزنتش هست…

    چیزی که در رویاهام هم جا نداشت حالا توش هستم و دارم براش قدم‌ بر میدارم….

    ( وای خدای من این طرح درس من هنوز شروع نشده پر از خیر و برکت و هزاران دست بی نهایت بوده و هست….)

    خدا داند که چه اتفاقات عالی در راهه

    درسته تو این مسیر به لحاظ مالی هنوز ورودی پایداری کسب نکردم ولی به اندازه ای که کار کردم مشتری های فوق العاده ای داشتم ، مشتری های شاد، آگاه ، سالم ، صادق ، درستکار ، ثروتمند ، زیباندیش ، خوش حساب ، خوش رو ، خوش قول که همیشه سر راهم قرار گرفتند…

    این‌ مشتری های بسیار بسیار بسیار زیبا هستند که قراره همیشه و همیشه سر راهم قرار بگیرند ، این مشتری ها رو من دنبال شون نرفتم، بلکه خداوند سر راهم قرار داد .

    خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت ، مطمئن هستم اتفاقات خوبی در راهه.

    خدایی که این همه انسان‌های بینظیر رو‌سر راه من قرار داده ، براش کاری نداره ، مسأله اصلی ذهن محدود گنجشک روزی م هست که کوچولو و فقیرانه فکر می‌کنه ،و نگران خیلی چیزهاست …

    ولی باید یادم بمونه لا خوفٌ علیهم و لا هم یخزنون این برای من کافیست که آرام شوم…

    این ها برای خودم نوشتم، برای خاموشی ذهن نجواگرم نوشتم که از هر خستگی و روزنه ای سو استفاده میکند برای….

    ولی صحرا دیگر صحرا قدیم نیست او به خودش قول داده با قدم‌های مورچه ای به مسیر خودش ادامه دهد .

    خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت

    چقدر زیباست این دستگاه های خشک کن که در این کشور ثروتمند وجود داره ، اصلا همه امکانات و تجهیزات این کشور فوق العاده متفاوت با همه کشور هاست ، فقط ی علت داره که با مرور روند زندگی استاد برامون تداعی میشه.

    آدمای این کشور ادعای مسلمانی و جای مهر روی پیشونی ندارند ولی در اکثر جنبه های زندگی شدن دارند توحیدی عمل میکنند ، در مدار شادی و آرامش و راحتی و حال خوب هستند.

    آنها دارند قانون ساده ی خداوند‌رو اجرا می‌کنند .

    چقدر باهال بود وقتی از فیلم و سینما صحبت کردید و چقدر خوب که به سادگی ارسال پیام مخاطب اشاره کردید.

    و تجربه ی جدید حال حاضر من ، زندگی کردن در رویای نوجوانیم هست.

    رفتن به صحنه تئاتر ، بودن در پلاتو ، ساخت دکور نمایش ، و از همه مهم تر کار پیش رو برای گروه خردسال داره اماده میشه ، ترکیب رویای نوجوانی که اون موقع هیچی ازش نمی‌دونستی ولی الان با شغل مورد علاقه ات ( کودک ) ترکیب شده ، ترکیب بسیار بسیار جالبیه.

    صحرا یادت باشه که این ترکیب رو ، این چیدمان رو الله مهربان‌، رب العالمین انجام داده ها ، مبادا به خودت مغرور بشی و آهنگ منم منم سر بندازیا….

    تو اعتراف کردی که به هر خیری از جانب خدا فقیر فقیر هستی ، این اعتراف خیلی خیلی باید عمق پیدا کنه ،

    خیلی خیلی باید روی خودت کار کنی و به میزانی که کار کنی نتیجه هم میاد، پس با امید به قدم های کوچیک مورچه ای خودت ادامه بده.

    خدای خوبم :

    من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    منو هدایت کن :

    به راه درست ، مسیر درست ، آدمای درست با باورهای درست

    إلا بذکرالله تطمئن القلوب

    بماند یک رد پا در تاریخ 10 مهر 1402

    ساعت 12 ظهر به وقت ایران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم

    بااومدن دوره احساس لیاقت من فکر میکردم سریال سفر به دور آمریکا تموم شده و چقدر خوشحال شدم که قسمت جدید اومد و امیدوارم ادامه داشته باشه چون حس خیلی خوبی میده و هر قسمت تقریبا نیم ساعت هست و تو این زمان توجهمون فقط رو قشنگیا هست ‌من که غرق تصاویر میشم و لذت میبرم .

    این قسمت بیشتر امکانات این شهرو نشون دادید و چقدر واسه من جالب بود اون قسمتی که لباسارو بردید شستید به راحتی و چقدر فضاش تمیز بود چه ایده های جالبی رو اجرا میکنن ، برای مسافرت های طولانی خیلی کاربردیه . این جمله ای که خانوم شایسته میگن ما همه جا همه چی داریم دقیقا همینه ، من که فکرشو نمیکردم خارج از خونه خودت باشی و بتونی از ماشین لباسشویی استفاده کنی .

    واقعا یه کفش میتونه پنجاه سال کار کنه ؟!!! پس چه کیفیت فوق العاده ای دارن چقدر خوبه یه محصول باکیفیت عالی تولید کردن و انقدر به کارشون ومحصولشون اطمینان دارن که میگن تا سالها کار میکنه و این سیستمی که اندازه دقیق پارو نشون میده هم خیلی باحاله یه کفشی میخری که کاملا مناسب هست و اندازه درستی داره و البته که کیفیت خوبی داره و خیلی هم زیبا بود .

    مرسی استاد هم قشنگیای این کشورو به ما نشون میدید هم امکاناتشو که ما بفهمیم همیشه میشه زندگی بهتری داشت و هرروز داره امکانات بهتری در سراسر جهان ارائه میشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    سلام وخدا قوت خدمت دو فرشته

    چقدر لذت میبرم از زندگی ثروتمندی ،اصلا ثروت به آدم جون میده،ظاهر رو زیباتر ،سیرت رو قشنگتر،اعتماد به نفس رو بیشتر میکنه.

    هر چقدر از ثروت و ثروتمندها بگم کمه،این همه ساختمون و فروشگاه ها و جاده ها وماشین ها و تولیدات و …..هزاران چیز دیگه محصول ثروتمند شدنه و لازمه ثروتمند شدن ثروتمند فکر کردنه

    چقدر خوبه آدم بره تو هر فروشگاهی که دوست داره و هر چی کی میخاد با هر قیمتی بخره

    نشانه فروشنده ثروتمند رو هم میشه از توضیحات در مورد جنسی که میفروشه شناخت

    ثروت میتونه سلامتی،زیبایی،راحتی،قدرت،شهرت،انسانیت،معنویت رو با هم بیاره

    هر چی از ثروت بگم کمه ثروت خیلی باشکوهِ

    ثروت آزادی زمانی میاره،هر وقت هر جا دلت خواست میتونی بری بدون اینکه فکر زمان باشی

    ثروت آزادی مکانی میاره و مثل استاد هر وقت هر جایی میتونی باشی بدون دغدغه

    ثروت فکر رو هم باز تر و ایده ها رو هم جاری تر میکنه

    چقدر مردم آمریکا خوش ایده هستن،چقدر اساتیدم خوش ایده هستن

    ثروت زیبایی اندام میاره میتونی تغذیه خوب داشته باشی و باشگاه خوب و مربی خوب و نتیجه اندام زیبا و سلامتی

    ثروت حاصل درست فکر کردنه و باورهای درست ایجاد کردنه

    ثروتمند شدن یک کار معنوی هم برای خودت و هم برای دیگران،کلی میتونی شغل ایجاد کنی و کلی میتونی سود برسونی

    ثروتمند شدن باشکوهِ

    زودتر دست بکار بشیم تا به آزادی مالی،زمانی،مکانی برسیم

    سپاسگزار استاد و عزیز دلشون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1630 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام به استاد عباسمنش وخانم شایسته ،️ ناخرسندی

    مردم همیشه از همه چیز ناخرسندند،

    همواره نق میزنند و چشمانشان مدام در جستجوی  کمبودهاست.

    ناخرسندی، نق زدن و ایراد گرفتن  برایشان تبدیل به یک عادت شده.

    نه اینکه اگر آنان پول بیشتر،

    خانه ای بزرگ تر،

    همسری مناسب تر،

    فرزندانی بهتر یا شغلی ایده آل تر داشته باشند خرسند خواهند شد. نه… این گونه نیست.

    هر چه هم داشته باشند، هم چنان ناخرسند باقی خواهند ماند.

    چه فقیر باشند چه ثروتمند همچنان ناخرسند خواهند ماند.

    ناخرسندی یکی از عادتهای ذهن است.

    ذهن، زندگی خود را از راه آن میگذراند. طبیعتِ ذهن به گونه ای است که ممکن نیست خرسند شود.

    وقتی از این حقیقت آگاه شوی معجزه ای رخ میدهد، آنگاه میتوانی ذهن را کنار بگذاری، زیرا گوش دادن به ذهن، تو را هیچگاه خرسند نخواهد کرد.

    اگر دریابی که چرا ناخرسند هستی، اگر برای ناخرسندی خود بهانه ای پیدا نکنی و آن را عملِ ذهن بدانی، آنگاه میتوانی خود را از آن کنار بکشی، این کار بسیار آسان است، فقط باید ببینی که ذهن با تو و زندگی ات چه میکند و چگونه آن را تبدیل به جهنم کرده است.

    تماشا کن….

    به گذشته بنگر…. بارها چنین پنداشته ای که اگر به چیزی معین دست یابی خرسند خواهی شد، و تو به آن دست یافته ای و خرسند نشدی و دیده ای که ناخرسندی به شکلی دیگر هنوز آنجاست.

    مردم بارها و بارها در یک گودال می افتند. پس ذهنت و تمام خطرهایی که تو را گرفتار آنها میکند تماشا کن، برای ایجاد یک دگرگونی چیزی لازم نیست مگر به تماشا نشستن ذهن، و از راه این آگاهی تو از شرِ ذهن رها میشوی و تمام آن چیزهای واقعی و با ارزش با پای خود خواهد آمد. به آرامی و بدون هیچ تلاشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 756 روز

    بنام خداوند بخشایشگر مهربان

    سلام و درود پروردگار به استادان جان و دوستان عزیزم

    دیدن لایف استایل استاد عزیزم خیلی لذت بخش بود و برام جذابیت داشت.

    خدایا عاشق خرید کردن هستم، یعنی تمام اون فروشگاه کفش فروشی با اون کفش های خوشگل رو بلعیدم،

    چقدر خوبه یکی کفشاتو پات کنه ( خخخخخ)

    تتوی روی دست فروشنده ، منو پرت کرد به تضاد دوست داشتنی روابط که همین هفته گذشته بقول معروف سینگل شدم و درواقع هیچ احساسی ندارم

    نه دلتنگم نه ناراحت نه خاطره ای….

    اساسا من این اواخر توی روابطم، سعی کرده بودم خاطره ای نسازم با کسی که هنوز مطمعن نشدم اون می‌تونه همراه خوبی باشه یا خیر!!!

    قدم های آخری که توی این رابطه برمیداشتم رو من هر شب ، از خدا میخواستم اون اجازه بده پیش برم یا بایستم…

    هرشب ازش میخواستم اگر خیر و صلاح کنه ، ادامه پیدا کنه…

    در غیر این صورت آسون کاتش کنه…

    خب من داشتم روی رابطه قشنگ استاد و مریم جان توجه میکردم

    از رابطه سراسر عشق آقای سید حبیب حافظان عزیزم و وجیهه بانوی زیبا ،لذت می‌بردم

    رابطه زیبا و همراهی عاشقانه برادر خوبم آقای رسول خانکی و همسر بهشتی شون رو عاشقانه تحسین میکردم …..

    هر روز اینا جلوی چشمم بود ، هر روز از دلدادگی و شور عشق بین این عزیزان به وجد می اومدم…

    خب چی شد؟؟؟؟؟؟!

    استاد عزیزم همیشه میگفتن:

    توجه کنید ، توجه کنید، به هرچیزی که توجه کنید اونو آگاهانه وارد زندگیتون میکنید

    خب من توجه کردم به روابط قشنگ… واقعا لذت می‌بردم، من به نکات مثبت پارتنرم توجه میکردم رابطه آرومی داشتیم که بهم احترام می‌گذاشتیم شاید عشقی نبود اما احترام بود…

    خب چی شد؟!

    تموم شد…از زندگیم رفت…

    نتیجه کار کردن روی خودم و توجه به روابط زیبا…بیرون رفتن اون از زندگیم بود…

    من با تمام وجودم میدونستم این آقا ، اونی نیست که من بتونم کنارش به قول سید حبیب حافظان با عشق به خدا نزدیک بشم و رستگار بشم!!!

    میدونستم…

    یک ماه پیش توی پارک بعد پیاده روی که همراه داشتیم ، داشت از گذشته و رابطه ناموفقی که داشتن و ازش آسیب زیادی خوردن میگفتن که هرچقدر من تلاش داشتم بهش بفهمونم باید ببخشی تا رها بشی…قبول نکرد و وقتی یه جمله از قول خدا بهش گفتم…گفت این داستان هاروقبول ندارم‌.خدایی وجود نداره!!!

    اونجا بود که شوکه شده داشتم نگاهش میکردم و توی دلم میگفتم نه این آدم نمیتونه ، آدم تو باشه!!!

    داره میگه خدایی نیست ، یعنی تویی که هر روز داری توی همه قدم هات از خدا میگی الان نتیجه فرکانس تو به جهان هستی آدمی هست که میگه خدایی نیست!!!!!!؟؟؟؟؟؟

    اونجا چند لحظه مکث کردم و بهش گفتم اگه یه روز نخوام دیگه باشم فکر می‌کنی من هم به اندازه اون آدم توی گذشته ات آدم بدی هستم!!!!؟؟؟

    گفت چرا همیشه اینو میگی؟!!!! چرا همش از جدایی میگی؟؟!!

    جوابی نداشتم، نمیتونستم بهش بفهمونم یا نمی‌خواستم!!!!!

    هم اینکه تا حدی دلبسته شده بودم هم اینکه نمیخواستم با مغز خودم با دعوا و….تمومش کنم..

    من هر شب با خدا حرف میزدم و ازش هدایت میخواستم و میگفتم من هیچی نمی‌دونم این مسیر دست توهه…تو بگو تو انتخاب کن اون چیزی که خوبه برای من!!!!

    هر چند وقت یکبار خصوصیات مثبتش رو می‌نوشتم و از خوبی هاش برای خودم و خواهرم می‌گفتم هروز براش عشق و خوبی میفرستادم …

    هفته گذشته ، وقتی داشتیم صحبت میکردیم، گفت تو سردی؟؟!!!!!!!!

    گفتم زیاد سردر نمیارم چی میخوای بگی!!یکم واضح تر بگو…

    گفت تو سردی ، من نمیتونم اینجوری پیش برم..

    گفتم خب تو از کجا فهمیدی من سردم!!!؟؟

    گفت از رفتارهات!!! من خیلی مطالعه کردم…

    گفتم خجالت نکش بگو مقایسه کردم!!!!!!! تاجایی که میدونم اصلا اهل مطالعه نیستی!!!

    همونجا بهش گفتم اون خط قرمزهایی که برات کشیدم رو هیچوقت ازش نمی‌گذرم و خیال باطل نکن…و دیگه هیچ پیامی به من ندی!!!

    گفت هروقت دوست دارم میدم!!!

    گفتم هروقت دادی ، اونموقع بلاکت میکنم!!

    حال جسمی درست حسابی در اثر کرونا نداشتم و کمی بحث کردیم و بعد گفت شمارمو پاک کن….

    آدمی که توی هر دعوا و و بحثی ….کوتاه می اومد و میگفت معذرت می‌خوام …

    سریع گفت شمارمو پاک کن!!!!!

    و the end

    همیشه وقتی ذهنم درگیر کیس های میشد که معرفی میکردن همکارام یا خودم آشنا میشدم …

    صدای سمانه عزیزم توی گوشم صدا میکرد که:

    « فرزانه اجازه بده معاشرینت رو خدا انتخاب کنه»»

    من سپاسگزارم از سمانه عزیزم که همیشه با کامنت ها و عشق و آگاهی های بی نظیری که به سمت من روانه می‌کنه قلبمو پر می‌کنه از خدا از توکل بهش و اطمینان بهش…

    خب شاید خیلی وقت ها توی این توکل خیلی بنده خوبی نبودم …

    اما تلاشم رو کردم در حد شناختی که از خودم و جهان و خدا دارم، توی این مسیر بمونم

    اما دریافت نقطه آبی از سمانه عزیزم امروز اول صبح خودش نشونه محکمی از این بود که خدا میبینه و می‌دونه درگیر چه تضادی هستم!!!!

    سمانه عزیزم دقیقا وقتی که ساعت 4 صبح یهو بیدار شدم و از قراری که امروز برای من چیده شد چندان حس خوبی نداشتم و داشتم از خدا هدایت میخواستم به من گفت که از مسیر لذت ببر و گاهی هم از نوازش های جهان که میخواد بهت چیزی بفهمونه لذت ببر و رها شوووووو….

    قبل از آشنایی با پارتنرم من در راستای معرفی یک کیس ازدواج ، با شخصی آشنا شدم که در اولین دیدار ، ایشون بقدری جذابیت ظاهری داشتن اعتراف میکنم تا 5 دقیقه نتونستم حرفی بزنم …

    به همون اندازه که جذابیت ظاهری داشتن ، توی رفتارشون جنتلمن و مودب و باشخصیت بودن!

    توی همون دیدار اول دست گل رزی برای من گرفتن و توی بهترین هتل ساحلی اهواز که معمولا توریست پذیر هست قرار شامی رو تدارک دیدن …و وقتی که قوری چای و کیک رو که سفارش دادم برای من آوردن …ایشون جنتلمنانه برای من چای ریختن درصورتی که سفارش خودشون اسپرسو بود…

    اینقدر این شخص ابهت داشت که من همونجا بهش گفتم تمایل ندارم ادامه بدم!!!!

    چراااااااااا؟؟؟

    چون خودمو لایق همچین آدمی ندونستم!!!!!

    گفتم ای بابا ، این حداقل 30 سانت از من بلندتره!!!

    نمیبینی چقدر جنتلمنه !!!

    بیخیال فرزانه …

    و علیرغم تمایل بیشتر ایشون برای آشنا من همه گفتم نمیتونم …

    راستش من هیچ وقت دوست نداشتم همسرم خیلی جذاب باشه….

    چون فکر میکردم همیشه باید نگران نگاه های زن ها روی همسرم باشم…

    باید مدام نگران باشم که خیانت نکنه و…….!!!!!

    نه اینکه خودم به عنوان یک زن جذابیت های ظاهری رو نداشته باشم ، نه!!!

    اما از اینکه همسرم جذابیت داشته باشه ، کمی ترس و دلهره داشتم همیشه..

    فایل قبلی استاد علایم نبود احساس لیاقت به من فهموند که این ها همش نداشتن لیاقت هست ..

    یعنی درواقع همون موقع هم میدونستم بخاطر نداشتن عزت نفس من خودمو از این ارتباط برحذر کردم!!!

    بعد وارد ارتباط با پارتنرم شدم که در مقابل اون آقا زمین تا آسمون فرق داشت!!!

    مردی که اصلا اهل رفیق نبود جای خودشو به مردی داد که دو روز از روزای کاریش که استراحت بود رو شب تا نصف شب با رفیق هاش سر میکرد….

    چهارشنبه اون آقای جنتلمن یهو پیام داد و گفت دوست دارم ببینمت…

    اعتراف کنم خوشحال نشدم…چون میخاستم یه زمانی تنها باشم …واقعا دیگه دوست نداشتم توی رابطه ای باشم…

    بهش گفتم کرونا دارم و نمیتونم!!!

    دوباره دیروز دوباره پیام داد و گفتن فرزانه جان خیلی دوست دارم دوباره ببینمت لطفا فردا عصر یه جای خالی برای من توی برنامه هات بزار!!!!!

    من سرکلاس بودم درست پیامش رو نخوندم ، گفتم کلاسم و بعدش خسته هستم و ضمنا کرونا دارم و خوب نشدم..

    گفت اشکال نداره فاصله رو رعایت میکنم..

    گفتم باشه !!!

    اما الان واقعا نمی‌دونم چی درسته!!!؛

    همون طور که استاد توی دوره عشق و مودت مکرراً گفتن تا میتونید دوست اجتماعیی بگیرید و قبل از ازدواج با جنس مخالف آشنا بشین…

    اما گاهی انجام اینکار هم سخته!!!!!

    من این موضوع رو رها کردم و از خدا خاستم خودش اگر صلاح میدونه منو به سمت این قرار دیدن رهسپار کنه در غیر این صورت هیچ تمایلی برای این آشنایی ندارم…

    گفتم خب خودمو بسپارم به جریان هدایت!!!!!

    الخیر ما فی وقع…

    تصمیم دارم وقتی حال جسمیم بهتر شد با گذشت ده روز از ابتلا به کرونا ، دوباره دوره های عزت نفس و عشق و‌مودت رو متعهدانه تر ورق بزنم….

    خواهرم که اکثر دوره هارو تهیه کرده ، گفت فرزانه برای دوره احساس لیاقت عجله نکن….

    تو زمانی بتونی از همین فایل های رایگان خودتو بشناسی و نتیجع بگیری اونوقت نشون میده آماده دریافت آگاهی های بزرگ تر هستی…

    الان از همین دوره های عزت نفس کمی ویرانه های سرکوب عزت نفست رو بساز بعد خودتو برسون به احساس لیاقت….

    خداروشکر میکنم که حال جسمیم داره روز به روز بهتر میشه واقعا برای من مثل معجزه است…

    الهی شکرت خدای مهربانم که منو به درست ترین مسیر هدایت کردی

    دوستای خوبم عاشقانه دوستتون دارم

    بدرخشید..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      سمیه زحمتکش گفته:
      مدت عضویت: 1649 روز

      سلام فرزانه جان

      من که دوره احساس لیاقت را تازه گرفتم ولی دوره عزت نفس را نداشتم

      ولی چندین دوره استادرادارم حتی دوره کشف قوانین هم یکماه هست گرفتم

      ولی به خداوندی خدا دوره احساس لیاقت که دوروزه روی خودم سرمایه گذاری کردم بهترین دوره است برام

      حتما تهیه کن

      من که دیوانه این دوتا بخش شدم اصلا انقلابی در من ایجاد کرده

      همه ما به این دوره نیاز داریم

      شاید پیام خدابوده برات

      موفق وسلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فرزانه ارزشمند گفته:
        مدت عضویت: 756 روز

        سلام به روی ماه سمیه عزیزم

        دوست خوب و نازنینم

        بامداد امروز بود نقطه آبی از شما دریافت کردم که گفتین حتما این دوره رو تهیه کن و شما حالتون خوب شده با خرید این دوره …

        ذهنم مقاومت میکرد…

        ظهر باز درگیر تضادهای ذهنی شدم ..نظرات دوستان در مورد این دوره رو روی فایل جدید که استاد عزیزم گذاشتن خوندم…

        و سریع دکمه خرید این دوره رو زدم

        نمی‌دونم چه خبره اونجا!!!

        اما گفتم اول جواب ارادت و عشق شمارو بدم بعد برم اونجا

        عاشقتونم دوست خوبم که روشنایی قلبم شدید…

        بوس به روی ماهت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 841 روز

      بنام خداوند باران ”

      سلام دارم خدمت خواهرو جواهر ارزشمندم ”

      خداوند بهتون سلامتی بده ”

      و هر چه زودتر خوب بشید انشاءالله ”

      چند جمله ی اول کامنت تون خیلی باحال بود ” و واقعا منم عاشق کفشم ”

      و اقعا تحسین کردم روابط استاد و خانم شایسته رو وقتی که پوشید …

      از صمیم قلبش استاد گفت مبارکه ” و چقدر خانم شایسته خوشحال شد و انرژی گرفت ”

      مریم عزیز ” کفشتون مبارک باشه ” چون لایق بهترینها یی ” فرشته ی نازنین

      .

      .

      گذشته رو به گذشته بسپار

      و فقط و فقط روی خودت کار کن .

      تا از درون تغییر نکنی ” همون نتایج رو میگیری ” وقتی من همون آدمم مساوی میشه با همون نتایج

      به قول استاد خوبان وقتی تو هر چیزی البته میشه این مثال رو زد ” وقتی تو روابط مشکل داری اگر خودتو و درون اصلاح نشه ، وارد یک رابطه ی دیگه بشی اونم دچار مشکل میشی ”

      زمانی که تضاد مالی برام اتفاق افتاد متوجه شدم من با یک اشتباه و دو اشتباه نیومدم زیر صفر بلکه یک اشتباه رو بایه تصمیم اشتباه دیگه جواب میدادم ”

      وقتی از درون تصمیم گرفتم ”

      مثلا وام نگریم و فقط و فقط روی کارم تمرکز کنم و چون معتقدم ثروت فقط یک مهارت است .

      فقط یک مهارت .

      و باید آموزش ببینی ”

      درهای نعمت برام باز شد”

      خواهر بی نظیرم فقط و فقط روی خودت کار کن و از درون خودتو کالبد شکافی کن .و پیچ و مهره رو مغز رو بریز رو زمین ”

      خود رو لایق بهترینها بدون ”

      همه چیز از قبل برای ما مهیا شده ، مثل بچه ای که از قبل شیر مادر براش مهیا شده ”

      مطمئنم چنان روابط قشنگی رو تجربه میکنی ”

      که بیای اینجا بنویسی وهمه متحیر بمونیم ”

      به گذشته فکر کنی فقط و فقط انرژیت گرفته میشه ”

      ازتجربیاتش درس بگیر”

      احساس تو خوب نگه دار ”

      هر شب بنویس چه روابطی رو دوست داری ”

      تجسم کن”

      مطمئنم هدایت میشی به بهترینها ”

      خیلی لطف کردی که نوشتی ”

      گوشیمو ضد عفونی کردم ”

      و با فاصله نوشتم خخخخخ

      عاشقانه دوست دارم ”

      خواهر و جواهر بی نظیر “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2999 روز

      بنام الله

      سلام به فرزانه عزیز وزیبا

      فرزانه جان چه چهره دلنشین وزیبایی داری عزیزدلم این قسمت کامنتت توجه کنید ، توجه کنید، به هرچیزی که توجه کنید اونو آگاهانه وارد زندگیتون میکنید

      خب من توجه کردم به روابط قشنگ… واقعا لذت می‌بردم، من به نکات مثبت پارتنرم توجه میکردم رابطه آرومی داشتیم که بهم احترام می‌گذاشتیم شاید عشقی نبود اما احترام بود…

      خب چی شد؟!

      تموم شد…از زندگیم رفت…

      نتیجه کار کردن روی خودم و توجه به روابط زیبا…بیرون رفتن اون از زندگیم بود نظر منو جلب کرد اتفاقا امروز داشتم روز شمار تحول زندگی من قسمت 60 که دزدیده شدن ماشین دنده آرژانتینی استاد بود به توضیحات استاد گوش میدادم دقیقا این جمله استاد بود که گفتند خیلی اتفاقات به ظاهر بد جهت رسیدن ما به خواسته هامون هست عزیز دلم وعده خداوند حق هست ومطمئن باش با لایق دونستن خودت واینکه بهترینی ولایق بهترینها میتونی بهترین عشق زندگیت رو خلق کنی عزیز دلم همانطور که من تونستن

      خیلی دوست دارم روی چون ماهت رو میبوسم

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فرزانه ارزشمند گفته:
        مدت عضویت: 756 روز

        سلام به روی ماه فهمیه قشنگم

        عزیزدلم بی نهایت به من لطف داری ، این زیبایی و دلنشینی قبل از هرچیز از وجود زیبای خودت بیرون میاد،

        فهیمه جان ، وقتی به محتوای دوره ها یه نگاه کلی میندازم.

        فکر میکنم چکیده همشون توجه به خوبی ها و زیبایی ها و توانایی و ….هست…

        اینکه با توجه به این ها حال خودمون رو خوب نگه داریم احساسمون رو خوب نگه داریم

        بعد اتفاقات خوب در وجودموم و زندگیمون ظهور پیدا می‌کنه

        در مورد قطع رابطه با پارتنرم واقعا نمی‌دونم چی شد که اینجوری شد ..اما خب اصلا مثل کسی که دلشکسته شده ،بنظر نیومدم

        خب شد دیگه !!!

        الخیر و ما فی وقع…

        عزیزدلم خیلی دوست دارم بدونم چطوری عشق زندگی خودتون رو به زندگیتون دعوت کردین….

        برای شما و همسرتون زندگی پر از عشق و شادی و سلامتی و ثروت آرزومندم

        دوستت دارم و روی ماهتو می‌بوسم قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    درودو احترام بر استاد نازنین من ومریم بانوی مهربانم ومدبیرم

    ودرود واحترام بر هم خانوادهای های عزیزم

    استاد چقدر راحت وچقدر فراوانی ،چقدر امکانات وآزادی وآسایش وچقدر برنامه ریزی فوقالعاده بود استاد چه کفشهایی چه جنس خوبی خداروشکر خداروشکر خداروشکر بابت این همه نعمت اون آقای فروشنده چقدر با حوصله اطلاعات میداد چقدر متخصص عالی بود عالی استاد خیلی دوست داشتم همین شرایط تو جهانم هویدا بشه عاشقشم استاد فراوانی فراوانی فراوانی

    راحتی راحتی راحتی

    آسایش ،آسایش آسایش

    آرامش آرامش آرامش

    ارزش به خود ارزش به خود ارزش به خود

    زیباییی زیبایی زیبایی

    تمیزی تمیزی تمیزی

    نمی دونم چی بگم چقدر همه چی بی حد زیبا بود در این فایل استاد ممنونم ازتون ممنونم ازتون یپاسگزارم ازتون ازتون فوقالعاده بود فوقالعاده استاد دلم خواست پیش شما باشم وبا شما سفر برم استاد ممنونم ازتون ممنونم،عاشقتونم برقرار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2987 روز

    خدایا شکرت

    سلام استاد عزیز و پر انرژی و دوست داشتنی من

    خدا رو شکر میکنم که یه روز قشنگ دیگه رو اینجوری برای من ساخت صبح یه کفش فروختم اول کار بعدشم یه فایل زیبا و رویایی دیدم و کلی چیز جدید یاد گرفتم.

    مریم جونم مبارکت باشه عجب بوت خوشگلی خریدی و من اینو نشانه میگیرم چون صبح داشتم سرچ میزدم دنبال یه بوت خوب می‌گشتم و وقتی دیدم شما اون بوت رو خریدید توقعم خیلی رفت بالا منم دلم اونو خواست حالا تو ایران که نمیتونم دقیقا مثل مال شما رو پیدا کنم ولی برم یه جایی که می‌دونم بوت میدوزه خودش یه پیرمرد مهربونیت هست از اون سفارشی بخرم.چقدر لذت بردم از اون فضای کفش فروشی و چقدر ایده گرفتن ازش که بگم حتما یه جا پایی همون‌جوری سفارش بدند خیلی کاربردی هست برای کفش پای مشتری کردن علی الخصوص بچه ها.

    واقعا لذت بردم از دیدن اون حد از کیفیت من می‌دونم که چقدر متفاوت هست کار خارجی برندهای خاص با کارهای ایرانی که اصلا قابل مقایسه نیست من می‌دونم چقدر اونها به تمام جوانب یک کفش از زوایای مختلف فکر میکنند و یک کار رو تولید میکنند استاد ما یک سری بوتهای استوک اصلی آوردیم آقا تهرانی‌ها ریختند مثل مور و ملخ بردنشون کسی که کار اورجینال رو می‌شناسه می‌دونه اینا حتی استوکش هم سالها براش دوام کیفیت راحتی حتی زیبایی داره مگه پاره میشه لامصبا.

    واووو عجب کارای شاخی بود استاد نمیدونی کار کردن و فروش کار اورجینال چه حالی داره خیالت راحته با خیال راحت در مورد جنست صحبت می‌کنی اصلا صحبت نمی‌خواد رخ کار کیفیت رو فریاد میزنه طرف با یه نگاه می‌فهمه چه مالی رو داره میخره.

    چه فضای باحالی داشت عشق کردم عشق کردم اصلا میشد بوی چرم رو حس کرد یه گرمای خاصی داشت.

    چقدر لذت میبرم این تکنولوژی و دانش پشت کار رو میبینم چهار تا چیز رو به هم وصل نمی‌کنند بکند کفش تولید کردیم به سایز بندی ها دقت میشه نوع پا پنجه باریک پهن کف پا صاف یا معمولی اندازه دقیق واقعا کیفیت تولید میکنند و میفروشند دمشون گرم بخدا.

    بازم کیفیت تو ارائه خدمات لباسشویی که لباس رو خشک آماده تا کردن و قرار دادن داخل کمد تحویلت میده.

    و اون باشگاه تمیز دیدم پشت سر شما اون مسئولش داشت وسایل رو تمیز و ضد عفونی میکرد و سرجاش قرار میداد چقدر لذت بردم.

    قربونت برم استاد جونم چه هرکولی شدی عجب بدن ورزیده و زیبایی زدی مبارکت باشه ماشاالله به این همه عضله خشک حال میکنم با دیدن بدن عضلانی و زیبای شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: