دیدگاه زیبا و تاثیرگذار بهار عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
این اولین کامنت من در سایت بعد از 8 ماه گوش دادن به فایل های رایگان استاد (حدود دو سوم فایل ها که هنوز فایل های سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت رو شروع نکردم و آغاز دیدن سفر به دور آمریکا با این سفر جدید برای من رقم خورد) و مصادف شد با اولین کامنت در این فایل امشب بعد از چندبار چک کردن سایت گفتم خدایا یعنی میشه رفرش کنم صفحه رو و فایل جدید باشه و دیدم بله به به فایل جدید.
بنا به گفته استاد میخوام شروع کنم تحسین زیبایی هارو و ردپا بگذارم برای ادامه رشد و تغییر.
استاد منِ منفی نگر در تمام عمر، دارم یاد میگیرم از شما دیدن و تحسین زیبایی هارو.
از دریاچه فوق العاده بزرگ و آب شفافی که داشت وزش باد و حرکتی که اب داشت برای اینکه راکد نشه و این به من این پیامو داد راکد نباش یک جا ساکن نباش و حرکت کن تا زلال و شفاف باشی تا تازه باشی و طراوتت رو حفظ کنی تا دچار رکود نشی
واقعا دوست داشتم که یک قایق میداشتم و درون اون دریاچه زیبا حرکت میکردم.
از آسمان آبی بگم که انگار با گواش نقاشی شده بود و ابرهای سفیدی که مثل پنبه جایگذاری شده بودن
از طبیعت کنار دریاچه که چند رنگ نارنجی و سبز و زرد و قهوه ایی رو کنار هم داشت و ترکیب اینها کنار هم خیلی قشنگ بود
از سه تا گل بنفش رنگی که کنار سنجاب بود و وسط اون سبزی متفاوت و خاص بود و میدرخشید.
از کوه هایی که شکوه و عظمت رو به من نشون میدادن
از درختان سبزی که تمام قد ایستاده بودن کنار هم به صورت طبقه ایی و قشنگی کوه رو چند برابر کرده بودن دیدن این درخت ها و زیاد بودنشون باور فراوانی رو در من ایجاد کرد
از مریم جونی که نگاه کردن بهش حس خوبی به من میده چه قدر ناز و کیوتی مریم جون با اون لباس صورتی و چه قدر تحسین کردم مریم جونو که داشتن خودشون موهاشونو کوتاه میکردن و این توانمندی به چشم من اومد. چون همیشه از دیگران خواهش میکردم برای کوتاه کردن موهام و این توانمندی و خودکفا بودن خیلی خوب بود.
این نکته رو بگم که: در دنیایی که جامعه این باور رو به خانمها میده که برای زیبا بودن بی نقص بودن در ظاهرت کلی هزینه کن و زمان بذار، استاد با جمله اینکه شما حتی بدون مو هم زیبایی احساس ارامش رو منتقل کردن احساس اینکه زیبایی در درون آدم هاست – جدا از آراستگی ظاهری – و مریم جون همه جوره زیباست.
از تغییرات استاد من این چند وقت فایل های قبلی رو میدیدم و این ورزیدگی بدن استاد و این حجم از تغییر در ظاهر من رو شگفت زده کرد و اصلا باورم نمیشه که ایشون همون استادن با این حجم از تغییرات، این نشون میده که اگر بخوایم میشه.
از سکه ایی که در دل طبیعت پیدا شد و این رو یک نشونه بدونیم برای هممون که ثروت وارد زندگیمون میشه بیشتر و بیشتر و اینکه ثروت خدا روی زمین زیاده کافیه روی خودت کار کنی باورهاتو درست کنی و ثروت هارو از روی زمین خدا جمع کنی و برای خودت لذت ببری.
تصویر آخری که در ذهن من ثبت شد دیدن عروس و داماد بسیار ساده و خندان در کنار اون چند شخصی که داشتن از اون صحنه عبور میکردن با عصا و سنشون بالا بود یک پیام رو به من داد اینکه اون عکاسی عروسی تولد مدرسه دانشگاه شاغل شدن هر کدوم یک فریم از زندگیه یک شات از هر بخش زندگیه یک تیکه از پازل و در نهایت کهنسالی و پیری که جز تیکه های اخر پازل هست انیمیشین up رو برای من یادآوری کرد و پیامش برای من این بود که از صحنه به صحنه و تیکه تیکه پازل زندگیم لذت ببرم. کاری که تا به حال انجام ندادم….
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 218498MB26 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ(132 انعام)
و برای هر کدام به سزای آنچه انجام می دادند، درجاتی است؛ و پروردگارت از آنچه انجام می دهند، بی خبر نیست.
=====================================
نشانه ی امروز من: ٢٣ بهمن ماه ١4٠٣
نمیدونم چه حکمتیه،به محض شنیدن صدای این آهنگ بند دلم پاره میشه،خودم اینجام ،روحم یک جای دیگه ،با هر ثانیه ش پرت میشم تو خاطرات گذشته ،پرت میشم وسط شیفت شب icu،پرت میشم به عصر بعد از شبکاری و لذت خوردن قهوه و نوشتن کامنت برای قسمت جدید سریال،پرت میشم تو احساس خوب رسیدن نقطه های آبی پربرکت،پرت میشم تو سالن دانشگاه ساری گرگان و پیگیری های انتقالی،پرت میشم به تجربه ی احساس خوشبختی بی قیدو وشرطِ سواری روی دوش خدا!
انگار سال هاست از تابستان و پائیز ١4٠٢ گذشته …انگار اون روز ها یک خواب شیرین بوده،نمیدونم چه جوری ازش بگم،الان صد ها پله زندگیم ازون روز ها بهتره،اما اون روز ها یک احساس عجیبی داشتم که الان با شنیدن این آهنگ ،بُعد زمان و مکان ازم گرفته میشه و من رو به یاد اون مدار میندازه …بخاطر همین نتونستم حتی یک دقیقه ی کامل ازین ویدئو روببینم،سریع قطعش کردم و کانون توجهم رو گرفتم به نوشتن،چون جنس احساساتم خیلی خوب نبود،شبیه به این بود که انگار الان یک چیزی خرابه…!درصورتیکه همه چیز خیلی بهتر و بهتر شده،امان ازین ذهن چموش که همه ش میخواد بازی دربیاره!
صبحی به خدا گفتم تو نشانه م هدایتم کن به کدوم فایل ها گوش بدم،وقتی این قسمت ازسریال اومدم سریع رفتم کامنت خودم رو خوندم و هدایتم رو گرفتم و چقدر هم اون فایل ها به کمکم اومد ،ولی یک حسی همون صبح نمیزاشت فایل رو ببینم ،اون میدونست،من که نمیدونستم ،اون میدونست شنیدن این آهنگ ممکنه احساسات من رو بهم بریزه،خدایا ازت ممنونم که انقدر باحالی خدا وکیلی چه جور انقدر دقیقی؟!بعد چطور کفری نمیشی از دست ما که با این همه معجزه و اتفاقات خوب ،درست درمون سپاسگزاری نمیکنیم؟!
من جات بودم ،اصلا انقدر صبور نبودم،چه خبره هی اشتباه هی ببخشش ،هی گذشت ،هی مهربونی!
همین که احساسات نداری و طبق قانون عمل میکنی چقدر نعمته؟!اینو منی میفهمم که از صبح حالم عالی بود و روی ابرها بودم ولی از غروب دارم تلاش میکنم مثبت بمونم.
صبح فکر میکردم من خوشبخت ترینم دختر دنیام و قلبم برای دریافت کلی معجزه باز بود،الان حس میکنم دارم زور میزنم مثبت بمونم وبه ناخواسته توجه نکنم!
خدایا مرسی که انسان نیستی،وگرنه خودت میدونی چه آشوبی توی این دنیا به پا میشد!یک روز گل و بلبل ،یک روز گرز گران به دست …
خودمم نمیدونم چی نوشتم و چرا نوشتم ولی از هیچی که بهتره !
استاد میگه اگر نمیتونی به مثبت ها فکر کنی،حداقل به منفی ها توجه نکن،منم دارم همین کارو میکنم!حالا بعدا که یکسری معما ها حل شد،میام این کامنتم رو میخونم و میخندم … که نمیدونستی چه اتفاقات عالی ای در راهه…
مثل تموم معجزه هایی که هیچ ایده ای براش نداشتی و الان توی زندگیت هست!فرمون همون فرمونه!راننده همون راننده ست!
شما فقط بشین کنار پنجره ی ماشینت و از دیدن مناظر جاده لذت ببر …بقیه ش با مدیر کاروانه…اگر اون ساربونه!میدونه شتر رو کجا بخوابونه!
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ ۖ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ(یونس9)
بی تردید کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به بهشت های پر نعمت که نهرها از زیر [قصرهایِ] آنها جاری است، راهنمایی می کند.
دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ ۚ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(یونس 10)
نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم [=خدایا! تو پاک و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است، و پایان نیایش آنان این است که: الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است].
وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ ۖ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ(یونس11)
و اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و دعای شرّی که در حق خود میکنند به مانند خیرات تعجیل میفرمود مردم همه محکوم مرگ و هلاک میشدند و لیکن ما آنان را که به لقای ما امیدوار نیستند به همان حال سرگردانی در کفر و طغیان رها میسازیم.
وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ ۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ(یونس 12)
و هرگاه آدمی را رنج و زیانی رسد همان لحظه به هر حالت باشد از خفته و نشسته و ایستاده فورا ما را به دعا میخواند و آن گاه که رنج و زیانش را بر طرف سازیم باز به حال غفلت و غرور چنان باز میگردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و رنجی که به او رسیده بود نخوانده است! اعمال زشت تبهکاران این چنین در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.
=======================================================================================
سلام وسلامتی و نور و عشق و رحمت الله از روشنی قلبم به استاد دلبرم،به دلبرِ زیبای استادم،و تمووووم بندگان صالح خداوند،رفیق های ارزشمند غار حرای من
خداروصدهزااار مرتبه شکر برای این آنتراک فوق العاده،استاد مرسی مارو بردی اردوی یک روزه،خداوکیلی احتیاج داشتیم توی هوای آمریکا نفس تازه کنیم.ازونجا که نامبرده برای ترم پاییز،واحد های سنگین برداشته،همزمان دانشجوی دوره ی عشق و مودت و احساس لیاقته،تازه مسئولیت شغلی و مادری و خانه داری بماند،مسئولیت تغذیه ی بچه ها سر کلاس احساس لیاقت هم باهاشه،هر روز 5 صبح میره میدون بار،نارنگی بار میزنه،باز آخر روز کم میاره،از بس هرروز به تعداد دانشجوها اضافه میشه :)))))))
خلاصه که میخواستم بگم: آخیششش….لذت بردم ازین طبیعت،ازین عشق،ازین رابطه ی فوق العاده،ازین ثروت بی حساب و کتاب،ازین روشنی و عشق و نور خداوند…
الهی که خداوند هر روز بر میزان خوشبختی بی قید و شرط شما بباره استاد های نازنینم،بوس محکم به کله ی مبارک هردوتون به صورت فشاری :)
=======================================================================================
خب الان وقت هم صحبتی با خانواده ی توحیدی قشنگمه،ازین صحبت ها که جز بین بچه های سایت،کسی معنی جمله هاتو نمیفهمه،اجازه پرحرفی به سعیده میدید؟
دو روز پیش،من به یک مهمونی دعوت شدم،که از بستگان سببی نزدیکم بودن،من میدونستم تو همین مهمونی کوچیک چه خبره و همش ناخواسته ست،عقلم میگفت ردش کن،بگو نمیری،اما نشانه های هدایت میگفت حتما برو!منم که به خودم عادت دادم همیشه تسلیم جریان هدایت باشم.گفتم چشم رئیس شما امر کن فقط!
خلاصه ورود ما به مهمونی همانا،شروع صحبت از ناخواسته از سوراخ لایه ی اوزون تااااا افزایش قیمتِ تنبان همانا!
هی ممارست کردم،هی سرمو بردم توی گوشی،هی سعی کردم کامنت بخونم،ذهنمو ببرم جای دیگه،ولی دیگه خرس گریزلی درونم داشت بیدار میشد که قاطی کنه،سریع پناه بردم به خداوند و گفتم ببین خودت گفتی برو،خودتم آرومم کن
رفتم سراغ قرآن و خداوند با آیه 28 اسرا باز من رو دعوت به آرامش کرد.
وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا
و اگر به انتظار گشایشى که از جانب پروردگارت امید مىدارى از آنها اعراض مىکنى، پس با آنها به نرمى سخن بگوى.
دوباره تسلیم جریان هدایت شدم و سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم تا ببینم پلنِ خداوند برام چیه…
همزمان که با جاریم صحبت میکردم،(جاری که قبل از اومدنش همیشه از داشتنش فراری بودم،اما الان از صمیم قلبم عاشقشم،و این عشق بی قید شرط بین ما،برای همه باعث تعجبه)بهم گفت:سعیده من خیلی ناراحتم برات،فلان مهمونی رو نبودی،همه پشت سر شما حرف میزدن،که این چه زندگی ایه،سعیده داره انتقالی میگیره،زندگیش خراب شده ست،باید ی کاری براشون بکنیم و ….
گفتم ببین عزیزدلم،مسئله من نیستم،مسئله اینکه آدم ها عادت کردند توی مهمونی ها درمورد کسی که حضور نداره صحبت کنند،یادته تو مهمونی قبلی،اون یکی نبود،پشت سرش حرف میزدن؟
گفت آره آره یادمه!
گفتم داستان خر ملانصرالدین و پسرش رو هم که میدونی؟ببین شما هرطور زندگی کنی،آدم ها ی جور قضاوتت میکنند،من به خودم عادت دادم که اونطور که میدونم درسته زندگی کنم،نه اونطور که بقیه فکر میکنند،خدا سر رو آفرید تا روی گردنمون باشه،نه توی زندگی دیگران،اما اغلب آدم ها استفاده ی دیگه ای ازش میکنند!من چرا باید خودمو ناراحتِ حرف آدم هایی کنم که خودشون هیچ نتیجه ی مثبتی توی زندگیشون ندارند…؟ پس دیگه نگران من نباش،و هرچی پشت سر من شنیدی خودتو ناراحت نکن،من اصلا برام مهم نیست :)
خلاصه این مهمونی هم خداروشکر تموم شد و با اینکه تموم تلاشم رو کردم که خودم رو با قرآن خوندن و کامنت خوندن سرگرم کنم،اما فرکانس منفی اثر خودش رو میزاره دیگه، احساس کردم قلبم یکم سنگینه و ترجیح دادم یکم با ماشین دور بزنم و آهنگ شاد گوش کنم تا یادم بره چیا شنیدم …
(در پرانتز خطاب به بچه های ته کلاسی ازجمله(رضوان،پاکیزه،حمیدحنیف،آقا عادل،خانواده ی قشنگ زمانی ها،فهیمه جان،آقا اسدالله شاگرد زرنگمون،داداش رسول و دلبرش،چشم آهویی،و ….هردلبری که الان حضور ذهن ندارم،وتموم رفیق هایی که اینجا همراهمون اومدن اردو علی الخصوص داداش علی بردبار :))تا استاد نیومده سر جلسه سوم،براتون آهنگ قفلی جدیدم رو اینجا میزارم شما هم همراهی کنید،اینجوری که مچ دست چپ رو همزمان با دوشت میچرخونی،با دست راست بشکن میزنی،آماده اید؟)
اقابالاسرنخاستم یار بیسفر نخواستم
یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم
یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم
خونمو توشیشه میگیره همش بهونه میگیره
یه نوک پا که خونم میاد نشسته زود میخواد بره
میگن همسایه هاا آقا بالا سره
گلای رنگارنگ برام نمیخره
برام نمیخره
(باریکلا بچه ها :) آب انگور های آقا عادل جنسش خوب بودا:) )
خلاصهههه :)برگردیم سر موضوع اصلی،نامبرده انقدر با این آهنگ بشکن زد دستش کبود شد تا کنترل ذهنش رو به دست بگیره و با حال بهتری بخوابه؛فردا صبح که بیدار شدم باز نجواهای ذهن اومد وسط و میخواست اذیتم کنه،منم دوباره پناه بردم به صلات و قرآن
یکم غر زدم به جون خدا که چرا من هنوز باید همچین مهمونی هایی رو تحمل کنم؟چرا جامو عوض نمیکنی؟ من این همه روی خودم دارم کار میکنم،چرا پس هنوز ناخواسته باید بشنوم؟با من حرف بزن،بگو چیکار کنم،بگووووو
و قرآن رو باز کردم و این آیه های سوره مومنون حجت رو برمن تموم کرد.
قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ
(نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!»
فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
پس به او وحی کردیم که زیر نظر ما و پیام ما کشتی بساز و هنگامی که فرمان ما به هلاکت آنان بیاید و آن تنور [از آب] فوران کند از هر گونه ای [از حیوان] دو عدد [یکی نر و دیگری ماده] و نیز خانواده ات را وارد کشتی کن، جز افرادی از آنان که فرمان [عذاب] بر او گذشته [و درباره او قطعی شده] است، و درباره کسانی که [به سبب شرک و کفر] ستم ورزیده اند، با من سخن مگوی، زیرا [همه] آنان بدون تردید غرق شدنی اند.
فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ
چون خود و همراهانت به کشتى نشستید، بگو: سپاس خدایى را که ما را از مردم ستمکاره رهایى بخشید.
وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ
و باز بگو: پروردگارا، مرا به منزلی مبارک فرود آور که تو بهترین کسی هستی که به منزل خیر و سعادت توانی فرود آورد.
دیگه بعد این آیه ها و دریافت هدایت که سعیده تو نجات یافته ای،نگران نباش ،فقط کشتیت رو با کمک خودم بساز،اینجانب ناک اوتِ عشق رب،رفتم سر دفتر سپاسگزاری و با اشک چشم هام و روشنی قلبم شروع کردم به شکرگزاری و عشق بازی و طلب بخشش ورحمت …
الله رو گواه میگیرم،هنوز خودکار دستم بود و پایین نزاشته بودم که گوشیم زنگ خورد ویکی از دستان نازنین خداوند،بدون هیچگونه درخواستی قبلی ازمن،ازم پرسید سعیده کار انتقالیت کجا رسیده؟گفتم همه ی کارها انجام شده،جز کمیته ی آخر که گفتن هر 3 ماه یکبار تشکیل میشه …گفت مشخصاتت رو برام بفرست!
و این مکالمه زیر دو دقیقه به اتمام رسید!
الله …الله …الله …
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
اى مردم، مثَلى زده شد. بدان گوش دهید. کسانى که آنها را به جاى اللّه به خدایى مىخوانید، اگر همه گرد آیند مگسى را نخواهند آفرید؛ و اگر مگسى چیزى از آنها برباید بازستاندنش را نتوانند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ
خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.
رفیق های غارحرای من،میدونم که باورتون میشه،چند ساعت بعد من رفتم کارتابلم رو چک کردم،دیدم مراحل اداری انتقالیم سه چهارتا قدم رفته جلوتر!
بدون اینکه من کار خاصی انجام بدم،بدون اینکه از کسی درخواست کنم،بدون اینکه بخوام شرایطم رو برای کسی توضیح بدم.
اینجاست که استاد توی فایل توحید عملی 9 میگه:
به اندازه ای که در مقابل خداوند،فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده،به همون اندازه،به اندازه ای که در مقابل خداوند،سرمون پایینه،به همون اندازه سرمون رو بالا نگه میدارددر مقابل غیر خداوند
اینجاست که استاد تو دوره ارزش تضاد میگه:
ناخواسته ها و تضاد،دشمن شما نیستند،اومدن تا شما خواسته هات رو واضح تر بشناسی و درخواستت رو به جهان و کائنات ارسال کنی و جهان حتما پاسخ میده
بعد این داستان فهمیدم چرا نشانه ها بهم گفتند این مهمونی رو برو،برای اینکه من از روی تضاد یکبار دیگه خواسته هام رو بشناسم و درخواستم رو به فرمانروا بدم و اینطوری کارها به سرعت پیش بره!
به قول استاد تو دوره عشق و مودت:
ما جهانی داریم که فقط و فقط میتونید،جذب کنید،نمیتونید دفع کنید.
نمیتونی بگی اینو نمیخوام،وقتی میگی اینو نمیخوام،داری به جهان میگی من اینو میخوام! وقتی هم داری میگی میخوام،داری فرکانس خواسته ت رو راسال میکنی
یعنی ما چه وقتی میگیم اینو میخوایم،چه وقتی داریم میگیم من اینو نمیخوام در هرصورت======>چیزی که جهان میشنوه اینکه من اینو میخوام!و ازین جنس به من بیشتر بده،و اونم برات بیشتر وارد زندگیت میکنه
اگر من توی مهمونی ذهنم رو کنترل نمیکردم،چه با بقیه بحث میکردم،چه خودخوری میکردم،چه درگیر نجواهای ذهنم میشدم،ازون اتفاق ها بیشتر و بیشتر توی زندگیم میفتاد!اما تموم تلاشم رو کردم ذهنم رو کنترل کنم،هرچی بلد بودم رو ریختم روی دایره،از خداوند طلب هدایت کردم و با این تضاد،درخواست هام رو واضح تر ارسال کردم
و همین تلاش من یک گیم چنجر بود که بازی به نفع من تموم بشه و خداوند باز از طریق بی نهایت دستانش من رو مبهوت قوانین ثابت جهانش و قدرت مطلق خودش کنه….
خداروصدهزارمرتبه شکر برای سعادت یک صلات دیگه و هم صحبتی با بندگان نازنین خداوند.
خداروصدهزارشکر برای داشتن همچنین فضایی که با خیال راحت میتونی بنویسی بدون اینکه نگران کوچیکترین قضاوتی باشی.
خداروصدهزار مرتبه شکر برای هدایت شدنم به بهترین استاد دنیا …
ازخداوند برای هممون طلب نور و عشق و رحمت و هدایت میکنم تا تموم زندگیمون از عشق توحیدیش پر بشه …
ببخشید برای پر حرفی هام،بجاش سهم نارنگی همتون رو میزارم کنار :)
دوستون دارم و قلبِ فراوانِ فراوان….