دیدگاه زیبا و تاثیرگذار ندا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
خیلی حس فوق العاده ای ک وقتی صبح میای تو سایت و این فایل های سفر به دور آمریکا رو میبینم و کلی ذوق میکنم چون مطمئنم قراره ی جای شگفت انگیز دیگه و ی ماجراجویی فوق العاده ی دیگه ای رو تجربه کنم. چقد عالیه ک صبح زود خودمون رو با این فایل های بینظیر شروع کنیم چون این حس خوب قطعا تا شب همراهمون خواهد بود.
و اما نکات مثبت و فوق العاده ی این فایل:
اون تابلویی ک نصب شده بود که: “به حیوانات غذا ندهید”، تا این جمله رو دیدم، قبل از اینکه استاد چیزی بگن یاد اون فایلی از استاد افتاده ک نباید به حیوانات غذا بدیم چون این کار باعث میشه ک خودش دیگه تلاش نکنه و دقیقا یاداین افتادم ک چقدر تو زندگی روزمره از این نوع کمک های نابجایی که به دیگران از سر دلسوزی و ترحم کردیم و بقول خودمون از سر مهربونی و نوع دوستی این کمک ها رو انجام دادیم. در حالی که چیزی جز ضرر ب طرف مقابل نزدیم و از طرفی هم از تایم و انرژی و گاها سرمایه های خودمون زدیم تا ب اون شخص کمک کنیم و ی جورایی این مورد خودش شرک محسوب میشه. چون باور نداریم ک نعمت و فراوانی برای همه به یک اندازه در زمین وجود داره و هرکس ب تناسب باورها و افکار و مداری ک داره در حال دریافت نعمت هاست و با اینکارا ایمان و باور خودمون ب خدا رو زیر سوال می بریم.
ما تنها وظیفه ای ک در این دنیا داریم اینه ک خودمون رو ارتقا بدیم و به اهدافی که داریم برسیم تا دنیا رو گسترده تر و جهان رو زیباتر کنیم و بقیه با پیشرفت ما الگو بگیرن و حرکت کنن. فقط در این حالته ک ما میتونیم ب بقیه کمک کنیم پس بجای اینکه انرژی و زمان رو از خودمون برداریم به بقیه بدیم، باید تمام زمان و انرژی رو صرف خودمون کنیم و اینجوری هم حس و حالمون خوبه و هم خدا از ما راضی تره و هم قطعا دیگران از حس و حال ما احساس بهتری پیدا کرده و تغییر خواهند کرد اگر ک در مدار دریافت باشن.
مورد زیبای بعدی اون منطقه جذاب و کوه های پوشیده از درخت و دریاچه آبی زیبا و همراه با موج هایی ک توسط اردک های عالی ایجاد شده بودن. واقعا چشم هر بیننده ای و زیبا جویی رو محصور خودش میکرد من عاشق این ترکیب فوق العاده ی کوه و جنگل و دریاچه در کنار هم هستم انگار خدا تموم طبیعت زیباش رو در یک نقطه جمع کرده و به ما نشون میده. خدایا شکرت
مورد بعدی اون دوستای کوهنورد بودن ک استاد ازشون پرسید چ مسیر سختی رو انتخاب کردین!؟ و همون لحظه حرف استاد در یکی از فایل هاشون یادم اومد که گفتن با توجه به باورهای هر فرد، مسیر زندگی برای هر کسی متفاوته. با توجه ب باورها، یک نفر از مسیر سخت، یکی از وسط باتلاق و یا یکی از مسیر کوهستانی و یا یکی از مسیر لذت بخش و صاف میرسه به هدفش. این دقیقا نمود این دو دوست کوهنورد بودن ک سخت ترین مسیر رو انتخاب کرده بودن ک خیلی جالب هم به استاد گفتن ک از مسیر احمقانه ای اومده بودن و خودشون هم صراحتا بیان کرده بودن.
نکته دیگه این فایل بی نظیر، عکاسی از اون زوج های زیبا و فوق العاده بود ک من این روزا زیاد دارم میبینم و قشنگ حس میکنم دقیقا از زمانی که من خودمو رها کردم از تقلا کردن برای ارتباط برقرار کردن برای ایجاد یک رابطه عاطفی، دارم توی مدار رابطه خوب قرار می گیرم.
چون این روزا واقعا تمرکزی دارم دسته بندی فایل های “الگوهای تکرارشونده” رو میبینم و نکته برداری میکنم و همزمان با اون فایل های جلسات دوره حل مسائل رو میبینم و الان خواسته ام رو واضح تر میشناسم و بهتر دارم عمل میکنم. قبلا فقط اطلاعات داشتم اما بهش عمل نمی کردم که بعد از دیدن فایل بی نظیر استاد در مورد اینکه “باید شخصیت مان رو تغییر دهیم نه اینکه ادا در بیاوریم”، مصمم شدم ک این تلاش ذهنی رو بیشتر کنم و متعهدانه تر عمل کنم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 219382MB20 دقیقه
سلام به مونا جانِ عزیزم.
روحم جلا پیدا کرد با خوندنِ کامنتت و طاقت نیاوردم ننویسم برات.
چقدر خوبه که هدف داری و با عشق بیدار میشی و صبح زیباتو آغاز میکنی با توجه به زیبایی های جهانِ خداوند.
من هم هیچ اعتقادی به بیدار شدن صبح زود نداشتم، یعنی اصلا دوست هم نداشتم چه برسه بخوام تجربه اش کنم.
اما از وقتی این چند ماه خداوند با فضلش منو گذاشت تو مدار صبح زود بیدار شدن، دیدم عجب دنیاییه صبح های زود و بامداد.
وقتی اینو خوندم تو کامنتت ذوق کردم:
فقط گفتم انگار خدا داره یه دست کاری تو نظام آفرینش انجام میده و همه چیز دست به دست هم داده تا من بیشتر لذت ببرم.
اینا همون نشونه هاست که استاد میگفتن، وقتی ما تغییر میکنیم و در مسیریم شاهدِ این دستکاری ها میشیم.
دیروز هوا بارونی بود و منم که عاشقِ بارون جون.
یه لحظه نوشتم خدایا مرسی واسه همین الان دقیقا، که صدای بارون میاد، بوی بارون میاد، من دوستش دارم و حسم خوبه باهاش…
گفتم فارغ از لحظه های گذشته و آینده، فقط مرسی برای الان، که من زنده ام و تو این لحظه و دارم تجربه اش می کنم.
واسه خدا نوشتم لطفا یادم بده خیلی ساده و در لحظه سپاس گزاری کنم ازت واسه قشنگی ها و نعمتهات، بدونِ هیچگونه تشریفاتی…
در ظاهر ساده است گفتنِ خدایا شکرت.
اما گاهی ذهنم منو میبره تو خط کشیِ ذهنی که الان نگو الهی شکر صبر کن بری تو دفترت بنویسی تا باکیفیت تر شه…
خب، سمانه جون این صدا واست آشناست دیگه، مگه نه؟
بله، صدای کمال گرایی هست که نمیذاره در لحظه کیف کنم، میگه باید در بهترین حالت باشه همه چیز، کامل باشه، اشتباهی هم رخ نده.
تا ذهن و قلبم جواب میده و درک میکنم حس میکنم لحظاتِ ناب رو.
به زعمِ من لذت بردن، کیف کردن، تحسین کردن، یه نگاهِ با توجه، حسِ خوب داشتن، خودشون میشن سپاس گزاری.
اینارو میدونما، گاهی یادم میره، دوباره خدا بهم یادآوری میکنه سختش نکن،پیچیده اش نکن فقط کافیه راحت باشی با خودت و پیرامونت و کیف کنی…
به خودم گفتم اگه چیزی هست که الان موجباتِ خوشحالیتو فراهم میکنه، بدونِ درنگ انجامش بده، کیف کن…
هیچکس از فرداش خبر نداره.
لحظه به لحظه، روز به روز زندگی کن و حسش کن.
ادعایی ندارم، اما متوجه شدم دارم با عشق تلاش میکنم واسه خودم شادی و خوشحالی بسازم، حالا از هر چیزی…
از گلهای بنفشِ دلبرِ مجتمع مون.
پرنده هایی که میشینن روی شاخه درخت روبه روی پنجره آشپزخونه و من بلافاصله با خوشرویی بهشون میگم سلام عزیزم، خوش اومدی :)
با خوش اخلاقی سلام دادن به نگهبانانِ محترمِ مجتمع مون صبح به صبح.
هوای خوب، ابرهای خوشگل، ستاره و ماه توی آسمون و …
توجه به روزی های حساب و غیر حسابی که هر روز وارد خونه مون میشه و …
مرسی که کامنت به این دلچسبی نوشتی مونا جان.
برای خودت و خانواده محترمتون بهترینها رو آرزو میکنم.
هر چی خودتون رو خوشحال میکنه.
من کامنتِ مستقل ننوشتم برای این قسمتِ زیبا.
همینجا مینویسم:
من عاشقِ عکاسی از عروس دامادها شدم دو قسمتِ اخیر.
لذت بردم چقدر سادگی زیبا بود، لباسی زیبا، آرایشی زیبا، موهایی زیبا…
چقدر عاشقِ موهای بلند و بازِ عروس های نازنین شدم.
دیدم عروس خانم کتونی پوشیده، یاد خودم افتادم که منم یه کتونیِ صورتیِ راحت پوشیدم با لباس عروسم، چه کار خوبی هم کردم، چون انقدر راحت بودم که حد نداشت، با کفش پاشنه دار که نمیشه رقصید، این بود که دائم وسط بودم و واسه خودم لذت بردم از رقص…
چقدر خوبه آدم به سبکِ خودش رفتار و زندگی کنه، اینطوری چقدر خوشحال تره.
از دختر خانم کوچولویی که گل میریخت روی زمین خیلی خوشم اومد، فکر میکردم این سبک ایده ها برای ماست فقط :))))
ذوق کردم از ژست های عروس دامادی و ابراز محبت هاشون.
چقدر ممنونم ازتون مریم جانِ شایسته ی نازنینم که این لحظه ها رو شکار میکنین برامون و خوشحالمون میکنین.
دریاچه به شدت زیبا بود، نماش عالی بود، عکس مریم جون برای این فایل زیباست.
تیشرت صورتیِ مریم جون خیلی قشنگه.
خانم های مسنی که نقاشی کشیدن و چقدر عالی بود این تجربه رو دیدم.
چقدر خوشرو و خوش اخلاق و گوگولی بودن خانمِ نقاش و هنرمندِ اولی.
دلم میخواست لپش رو میکشیدم و ماچش میکردم، دقیقا عینِ مامان بزرگ نُقلی کوچولوهایِ خوشمزه بود :)
سپاس گزار خداوند و اساتید نازنینم هستم برای اینکه این زیبایی های ناب رو دیدم.
خدایا ازت سپاس گزارم که دقیقا زیرِ بارونِ محشرِ دیشب من بیرون بودم و تجربه اش کردم، همون چیزی که دلم میخواست.
سلام اقا ابراهیم.
چقدر اگاهی ها برام مرور شد به واسطه ی خوندنِ کامنتتون.
اگاهی های عزت نفس، احساس لیاقت …
سکوت
سکوت
سکوتی که درمانِ منه.
برای دوری از حاشیه…
وقتی سکوت کنم، دیگه لازم نیست توجیه کنم، اثبات کنم، دفاع کنم…
میدونم خودم رفتم تو این مدار و خودمم باید خودمو بیارم بیرون.
چگونه؟
به واسطه ی فعال شدنِ حق به جانبی ام و توجه به حاشیه واردش شدم و با سکوت میتونم خارج شم …
نمیخواد دیگه لبخند بزنی حتی سمانه.
همینکه سکوت کنی و به قول سعیده جان عین بزغاله نگاه کنی کافیه.
دنبال این نباش همیشه خوب به نظر برسی، باهوش به نظر برسی، حواس جمع به نظر برسی…
بهتره خودت باشی.
همونی که ممکنه اشتباه بگه یا برداشت کنه. پس سکوت کن.
همونی که ممکنه بهترین نباشه، اما خوبه برای خودش. پس سکوت کن.
همونی که گاهی کنترل ذهن میکنه، میتونه، گاهی نه، چون دانش آموز هست تو این مسیر. پس سکوت کن.
مرسی که انقدر خالص مینویسین از خودتون، احساستون، افکار و عملکردتون.
و باعث میشین من هم نگاه کنم به درونِ خودم.
که بفهمم داخلم چه خبره.
من سختمه سکوت کنم ولی دارم تمرین میکنم.
چرا سختمه؟
چون باور کردم اگه سکوت کنم میگن لاله.
میگن بی عرضه است.
میگن ناتوانه.
میگن ضعیفه.
میگن….
نمیگن،خودت و نجوا اینا رو میسازی تا توجیه کنی خودتو که واکنش گرا باشی، که بپری به آدما، که عصبانیتت رو بروز بدی…
شده خودتو جای فلانی بذاری بعد بخوای ادامه بدی صحبت کردنت رو؟
خیر.
چون اکثرا حق به جانبم.
حق، افکار منه.
حق، اعمال منه.
حق، سایدِ منه…
وای وای از این خودخواهیِ بشرِ دوپا که من باشم.
نه دیگه اشتباهت اینجاست، تو هم دچار سو تفاهم میشی، تو هم قضاوت میکنی…
تو هم خطا داری.
بسه دیگه، دایره ی هدف رو از دیگری بردار بذار روی خودت فقط و فقط…
اگه بیل زنی برو باغچه خودت رو بیل بزن.
نمیخواد دیگری رو اصلاح کنی.
در ظاهر تو داری نکوهش میکنی فلانی رو، که چرا داره دیگران رو قضاوت میکنه…
دختر خوب تو خودت همین الان داری فلانی رو قضاوت میکنی…
کجای کاری؟
قضاوت چیه؟
فایل ارامش در پرتو اگاهی 6
قضاوت یعنی دایما بخوای هر چیزی رو به خوب و بد تقسیم کنی تو ذهنت.
رها باش عین گل
که هست و فقط ناظر هست…
خدایا دستم رو بگیر، به یادم بیار، اگاهم کن که سکوت سالم رو یاد بگیرم و تمرین کنم…
سکوتِ سالم یعنی: ناظر بودن عین گل رو یاد بگیرم.
نه اینکه سکوت کنم و حتی لبخند بزنم، ولی تو دلم خشم و کینه بیاد…
میخوام قلبم پاک و خالی باشه واسه این تمرین…
تکاملی میشه سمانه.
سمانه نخواه که چیزی رو ثابت کنی.
حتی اگه حق با تو بود.
جهان خودش، حق، رو ثابت میکنه.
حُسنش اینه تو کمتر میشه خطاهات و پیش داوری هات…
سمانه جان، همه چیز رو بسپر به خدا و از خودش بخواه.
مثل امشب که میخواستی حافظ جان در ارامش بخوابه و گفتی من از خدای حافظ میخوام آروم بخوابونتش نه خودِ حافظ.
سمانه، تو از دست فلانی شاکی شدی چرا انقدر تو حاشیه است؟ قضاوت میکنه.
بیا، الان بهت نشون دادم که دقیقا خودت تو حاشیه ای و اتفاقا قضاوت هم میکنی.
بیا و توجهت رو از مثلا اصلاح یا تغییرِ فلانی بردار، بذار روی خودت فقط.
نمیخواد به اسمِ دلسوزی نظر بدی.
یه اصطلاحی هست تو بازیِ مافیا شنیدم، میگن فلانی نوار خالی پر میکنه…
یعنی سخنانِ بیهوده.
یا به قول شما اقا ابراهیم، که میگین سخنان لغو بیهوده…
سمانه بیا و نوار خالی پر نکن.
به اسمِ دلسوزی، دفاع از دیگری، جلوگیری از بی انصافی در حق فلانی، کمک و …
میبینی قانون رو؟
تعارف نداره باهات.
تا از مسیر خارج شی و دلسوزی کنی، وارد حاشیه شدی.
تمام تمام.
بعدش نیا از فلانی شاکی شو که چرا فلان برخورد رو میکنه.
مسیله اون نیست.
مسیله تویی که رفتی تو مدارِ ناسالم.
خودتو بهواسطه ی رفتار صحیح بکش بیرون از مدار معیوب، نه قلدری و حرفِ رایگان زدن و صدا بلند کردن و حق به جانب بودن.
آره میدونم دردت میاد.
ولی من اینا رو بهت بگم برات بهتره تا یه غریبه.
میدونی که دوستت دارم و میخوام شاهد بهبودت باشم، وگرنه مثل سابق یه نقاب یا کلاهِ من خطا نمیکنم میزدم به سرت که تو خوبی فقط…
آره عزیزم، بهبود تو وظیفه ی منه.
چقدر قشنگ این جمله رو با ذکر مثالهای عالی توضیح دادین:
فقط برای اینکه یه چیزی گفته باشی، یه چیزی نگو.
این جمله قابلیت اینو داره بنویسم و قاب کنم بزنم جلوی چشمم تا عمل کنم بهش حسابی…
تازه الان بهتر درک کردم تو پاسخ سوالم تو عقل کل که نوشته بودین سخنان لغو و بیهوده نزنیم یعنی چی…
مرسی از کامنتتون که انگیزه داد با خودم گفتگوی درونی بکنم.
مرسی از مجموعه ی کامنت هاتون.
در پناهِ نور اسمان ها و زمین باشین.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت