سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 220

به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

سلام به همه عزیزانم و سپاسی فراوان از همه عزیزانی که چه با لایک هایشان چه با پیغامهای الهی شان لحظاتی زیبا را برایم به ارمغان می آورند.

مریم نازنینم همیشه برایم قابل تحسینی تعهدت به درک قوانین و اجرای آن، مسئولیت پذیری ات در کار برایم تحسین برانگیز است.

لذتبخشی این تحسین ها لحظاتی است که بازخوردش در کارهایم ،حضور افرادی متخصص و مسئولیت پذیر ،صادق ،پاک چون شما بوده که طبق قانون تحسینگری خدا سر راه تک تک مسیرهایی قرار می‌دهد که لازم است همکاری شکل بگیرد تا پروسه کاری انجام شود.

همچون فرشته ای پاک میمانی که برای استاد نازل شدی تا

عاشقانه و خالصانه به رشد روز افزون این مسیر الهی کمک کنی.

شما خدا را یاری میدهی و خدا چه زیبا با احاطه کردنتان با بهترین نعمتها و بهترین بندگان پاک و صالحی چون استاد شما را یاری می‌دهد.

سپاسگزار تک تک لحظاتی هستم که عااااشقانه به ما کمک کردی و میکنی تا زیبایی های جهان را بهتر ببینیم.

کمک کردی قوانین را بهتر درک کنیم.

در تک تک لحظات شنیدن فایل های کشف قوانین زندگی که با آن مثالها و توضیحات زیبا ما را در درک بهتر قوانین یاری میدهی ،تحسین است که ناخودآگاه بر لبانم جاری میشود.

دستانت الماس باران ای یاری گر الهی.

قسمت ششم

به روی صفحه جلد کتاب ،تصویر کاملی از طراحی جلد را میدیدم که متشکل از خانم تخته شاسی در دستی که رویش یک الگوی لباس طراحی کرده ،متری به گردنش آویزان شده و در یک مزون به همراه دستیارش مشغول کار بر لباس روی مانکن است .

وقتی تصویر کامل را روی جلد کتاب دیدم ،آنقدر خوشحال بودم که فقط به ادیت های پوششی مضحکی که اجرا شده بود خنده ای کردم و در صدد برآمدم ایده کلاه حجاب و جوراب را به اجرا در آورم.

میدانستم زهرا جان به تهران سفر کرده بودند و منزل دوستشان مهمان بودند.

خوشحالی ام از این بود که عاشقانه اعلام کرده بودند تمام تجهیزات کاری شان همراهشان هست و اگر نیازی به ادیت و تغییر بود به ایشان اطلاع دهم تا در أسرع وقت کار را انجام دهند.

از خاطر نمیبرم روزهایی که تحسین میکردم مریم جان را که چگونه با عشق تا صبح بیدار بوده و روی سایت کار کرده و به بهتر شدن مسیر و دوره ها و فایلها کمک کرده است.

همان کانون توجه مرا به فردی هدایت کرده بود که در سفر و مهمانی تا صبح بیدار مانده بود و به گفته خودشان کار مرا به سفارش دوستشان اولویت داده و تا قبل از شروع ساعت کاری تصویر با حجابی زیبا و لاکچری با دستان الهی شان خلق کردند.

دقیق خاطرم نیست چه ساعتی از نیمه شب بود که تصویر تکمیل شده با حجاب را برایم ارسال کردند.

فقط خاطرم هست چیزی که دیدم لبخند فترضی را به لبهایم نشاند.

لبخندی که برایم یادآور وعده حق الهی بود ، همان که هربار در گوشم زمزمه میکند، از هر چیز آنقدر بهت میدهم که راضی شوی

آری من راضی شده بودم، از فرشته پاکی که خدا برایم فرستاده بود تا قدم به قدم در تک تک لحظه ها عاشقانه یاری ام دهد تا این پروسه به بهترین شکل پیش برود.

تصویر خلق شده حتی زیباتر از قبل شده بود.

در تک تک آن لحظات بود که صدای الهی تان در دوره عزت نفس نوازشگر گوشهایم بود و قلبم را محکم تر میکرد.

همان کلام الهی تان که چون رسولی در ظلمات زندگی ام نوری الهی شد و هنوز هم در لحظات حساس یادآوری شده و نور امیدی در دل تاریکی میشود.

همان که گفتید نگو من که بلد نیستم چطور انجام بدم تو برو تو دل کار خدا میاره دستهاش رو که بهت کمک کنند

گفتید و من باور کردم و صداقت تک تک حروفش را نه تنها در این پروسه خلق کتاب ،بلکه در خیلی پروسه های دیگر زندگی ام دیدم.

من که هیچ سرشته ای در سیستم های طراحی نرم افزاری نداشتم، خدا فرشته ای را در کنارم قرار داده بود که به بهترین شکل، توانایی و تخصص در این حرفه را دارا بود.

این روزها بیشتر از هر زمان دیگری طعم یرزقه من حیث لا یحتسب را میچشم و قشنگی اش این است که آن را حق خودم میدانم، خود را لایق آن میدانم.

حق خود میدانم که نعمتهایی دریافت کنم و به گونه ای دریافت کنم که بقیه انگشت به دهان میمانند.

همان گونه که در دو دو تا چهارتای عقل انسانی نمیگنجد، اما خودم ریشه و آبشخورش را به وضوح میدانم.

آن را وعده محقق شده خدایی میدانم که قبل از رها کردن زندگی سابقم دلم را به آن قرص و محکم کرد و منم سمعا و طاعتای تبعیت از هدایت الهی اش شدم.

هر روز وظیفه اش را به او یادآوری میکنم ،وظیفه اش این است به من نعمتهای خاص بدهد زیرا من به صورت خاص بندگی اش را کرده و میکنم.

سالهاست مشمول دریافت نعمتهای خاص الهی هستم، اما آن روزها که درک درستی از قوانین نداشتم آبشخور دریافت آن نعمتها را به عوامل بیرونی نسبت میدادم.

شیطان ذهن از خاطرم برده بود چه جاها به اندازه وسعم ایمان و عمل صالحم را انجام داده بودم با عشق تابوا و أصلحوارا انجام داده بودم.

ولی دیگران فقط میوه های زندگی ام را میدیدند و فکر می‌کردند الله بختکی آن موقعیت و شرایط و نعمتها همچون آب خوردن وارد زندگی ام شده است.

و سعی می‌کردند به من القا کنند همین هم زیادت است.

اما به لطف الله و آموزشهای الهی شما دیگر میدانم که من همچون اکثریت عمل نکردم پس مشمول دریافت نعمتهایی هستم که اکثریت نمیتوانند آن را دارا باشند و این زیباترین حق الهی من است.

من این روزها، هم طعم إن الله بالغ أمره را بیشتر میچشم و هم درک بهتری از این وعده حق الهی دارم.

به همین دلیل است که خدا از دستان پاک و الهی فرشته اش بهترین لوگو و بهترین امضا را نیز بدون اینکه بگویم روزی ام کرد.

امضایی که اسم و فامیل خودم به شکل خاصی از نماد مروارید داخل صدف به بهترین و زیباترین شکل طراحی شده که خاص بودنش چشم ها را به خود خیره میکند.

هرگز فراموش نمیکنم کلام الهی و پر از خلوص نیت زهرا جان را که هربار تشکر کردم عاشقانه گفت : خدا گفت برات این لوگو رو طراحی کنم.

خدا گفت برات این امضا رو طراحی کنم.

تصویر لوگو متشکل از یک قلم و تاج و اسم و فامیل خودم به زیبا ترین شکل توسط دستانی پاک و الهی طراحی شده بود هربار نگاهش میکنم لذت و رضایت سراسر وجودم را فرا می‌گیرد.

آن را نیز به تصویر جلد و زیر مقدمه و پشت جلد کتاب اضافه کردیم.

همه چیز به بهترین شکل انجام شد و کتاب برای نشر و چاپ مسیر قانونی اش را سپری کرد و زودتر از حد تصورم در یک همزمانی عالی به دستم رسید.

شیرینی خاطره آن روز هنوز زیر زبانم است، در حال آماده شدن بودم تا رأس ساعت مقرر خود را به باغ موزه فردوس برسانم که از قبل برای ناهار و کافی شاپ از طرف دوست عزیزم میهمان شده بودم.

همان اجرای امر الهی مریمی ، بخور بیاشام و چشم روشن دار

آنقدر این امر الهی واضح است که شرایط اجرایش به بهترین و لاکچری ترین شکل هر لحظه برایم فراهم میشود.

در حال آماده شدن بودم که از انتشارات تماس گرفتند و اعلام کردند کتابتان به چاپ رسیده و قرار بود با هماهنگی سه نسخه را برایم ارسال کنند.

همزمانی چاپ کتاب و آن ضیافت الهی آنقدر برایم زیبا بود که حضور خدا را در تک تک لحظات آن ضیافت الهی میدیدم که برایم ترتیب داده تا بیشتر سپاسگزارش باشم.

گویی شکور بودن خودش را نیز با این همزمانی به گونه ای واضح برایم نمایان میکرد.

به دست یکی از بهترین و پاک ترین بندگان صالحش برایم ضیافتی الهی ترتیب داده بود و برای یاری اش در تحقق وعده الذی علم بالقلم شکور بودنش را به رخم میکشید.

آن روز یکی از زیباترین روزهای زندگی ام بود ،با یکی از عزیزترین دوستان هم فرکانسم در آن باغ موزه زیبا از قوانین گفتیم و خندیدیم تصدیق وعده های الهی را کردیم و خوردیم و آشامیدیم و از تک تک لحظات لذت بردیم.

قشنگترین همزمانی و هماهنگی را هنگام برگشت در برخوردم با راننده اسنپی متوجه شدم که از قضا خانمی بودند که رشته دخترشان طراحی دوخت بوده و در بین صحبتشان متوجه شدم بسیار به دنبال یک دوره آموزشی هستند.

آنجا بود که با افتخار کتابم را به ایشان معرفی کردم.

هیجان و اشتیاق ایشان ،زمانی که گفتند دخترم اگر متوجه شود همچین کتابی چاپ شده بال در میاورد و با اصرار و یادآوری خواستند حتما عکس کتاب را برایشان ارسال کنم تا برای دخترشان تهیه کنند، برایم تصدیق کننده قانون برخورد با مشتری های هم مدار و در زمان مناسب در مکان مناسب با افراد مناسب بود.

این هم زمانی ،برایم بیشتر تصدیق کرد که ما طرفمان را انجام میدهیم بدون هزینه تبلیغ و … خدا افراد مناسب و مشتری مناسب با محصول ما را به سمت ما هدایت میکند.

و این همزمانی و هم فرکانسی در اولین روز چاپ کتاب، بیشتر برایم مسجل کرد وظیفه من فقط انجام دادن طرف خودم، تبعیت از هدایت الهی و سپس صبر کردن برای إن الله بالغ أمرهاست.

و این زیباترین بخش داستان است.

در نبود من پیک ،کتاب را به خانه رسانده بود.

به محض ورود به خانه با تبریکات خانواده مواجه شدم، کتاب را در دست گرفتم و با خود یاد آوری کردم، توکتاب را ننوشتی خدا کتاب را نوشت

صاحب قلم خداست

و اعتبارش را با عشق به خدا تقدیم کردم.

همچون نوزاد تازه متولد شده ای است که برای رشد نیاز به تکامل دارد.

سپاسگزارم که آنقدر زیبا قانون تکامل را به من آموزش دادین.

درستی خودش مسیرش را پیدا میکنداین کلام الهی تان مرا از تقلا و اضطرار برای اینکه یک شبه تبدیل به کتابی جهانی شود ،در آورده است ، آنقدر که در یک لحظه همه عجله ای که برای ترجمه و عرضه بین المللی اش داشتم با یادآوری قانون تکامل خاموش شد و جایش را صبری جمیل پر کرد.

پایان