دیدگاه زیبا و تاثیرگذار افسانه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
امروز سفرمون شروع شده با فیلمبرداری درون جان عزیزمون از این دریاچه ی زیبای رویایی تا این دریاچه رو از نمای بالا هم ببینیم.
از این سبزی درختا، از این عروس و داماد خوشگل و جذابمون که اینقدر با خودشون در صلحن. این دو سه تا عروس دامادی که در قسمت های اخیر دیدم، واقعا خیلی بهم میومدن انگار برای هم ساخته شدن.
خیلی این تصویر رو دوسش داشتم که: نور زیبای خورشید در دریاچه افتاده، سبزه های شفاف و بعضا بعضی قسمتها طلایی رنگ با ترکیب این درختای زیبا و رویایی و کوههای دوردست که به رنگ آبیه آسمون در اومدن، از این حیوونای زیبامون نمیدونم آهو ان یا شبیه آهو…
از این مسیر زیبای درختای دو طرف جاده ،از این ماشینهای لوکس و مدل بالا و گرون قیمتی که توی این ترافیک میبینم خدایا شکرت واسه این همه فراوانی ثروت.
بعد هم کوههایی که هنوز رد پای برف روشون هست چقدر زیباست. تا حالا از نزدیک این صحنه رو ندیدم. اون قسمتی که برف آب شده و آب به رنگ سبز فیروزه ای زیبایی ای در اومده و بعد استادم این نکته رو یادآور شدین که:
روی تابلونوشته “به حیوونا غذا ندین که با این محبت و دلسوزی بیجا باعث مرگشون میشید”.
من هم این موضوع رو در قسمت قبل عنوان کردم و شما واقعا همیشه استاد حرف درست و بر پایه ی قوانین خداوند میزنید. باشد که ما هم در مدار دریافت و درک و عمل به آموزه های شما باشیم. یعنی با خودم میگم یا حرف استاد رو گوش میکنی و عمل میکنی یا باید اینقدر ضربه بخوری که خودت بهش برسی. چون قوانین خداوند ثابت و بدون تغییره…
خانم شایسته این نکته رو گفتید که قبلاً سخت میگرفتید به خودتون و از دستشویی و حموم عمومی استفاده نمیکردین. ترجیح میدادین از حمام و دستشویی تراک کمپر استفاده کنید که تصمیم گرفتید روی این موضوع کار کنید. اولا که تحسینتون میکنم که روی بهبود شخصیتتون همیشه کار میکنید و این بهبود همیشگی و تا ابد ادامه داره و ما هر بار میتونیم شخصیتمون رو بهتر کنیم و نهایتی براش نیست.
این رو نوشتم برای یاد آوری به خودم که نخوام کامل باشم و یک نقطه ی پایانی برای خودم تعیین کنم. بلکه هر روز میتونیم بهتر از قبل باشیم اما نمیتونیم کامل باشیم .
و اینکه گفتید من در خدمت اون قالب محدودی بودم که برای خودم تعیین کرده بودم و خواستم که این نقطه ضعف شخصیتی رو روش کار کنم و الان اومدین در این فضا و دستشویی عمومی والمارت که انصافا تمیز و خوبه. من هم بگم که خیلی رفتار های وسواس گونه و حساس این چنینی قبلا داشتم و هنوزم دارم و دارم روشون کار میکنم که واقعا برام تغییرش یکم سخته. ولی به خودم میگم دختر اگه برای خودت ارزش قائل باشی و خودتو دوست داشته باشی، هیچ وقت به خودت اینقدر سخت نمیگیری.
مگه وجود تو ارزشمندتر از این حساسیت هایی که روی کارها و وسایلی که داری نیست. پس چرا به خودت اینقدر سخت میگیری؟!
چقدر سرویس بهداشتی والمارت تمیزه. این روشویی حتی برا بچه ها و این قسمتی که برای خواباندن بچه روش و پوشک عوض کردنش و دستورالعمل کاملی که گذاشتن؛ این کاورهایی که برای روی توالت فرنگی گذاشتن، کا رو خیلی تمیز تر و بهداشتی تر کرده.
هیچ وقت از نکات مثبت سرویس بهداشتی با این جزئیات و دید مثبت و احساس خوب نگفته بودم که به لطف شما خانم شایسته ی عزیزم یاد گرفتم هر جایی و در هر مکانی توجهم روی زیبایی ها و نکات مثبت و خوب اون باشه.
و در نهایت، به این موزه ی زیبا و جادویی رفتیم که چه نورپردازی خفنی داره، مخصوصا سقف و ستون ها خیلی قشنگه. نورپردازی این فضا مثل فیلمای جادویی و سحرآمیزه. این فضایی که با کتاب ایجاد کردن بالای مبل خیلی قشنگ و خلاقانست.
استاد جالبه که هرجا شما لبخند میزنید به دوربین، اینققدر که من بدون هیچ مانعی شما رو میبینم و با شما همراهم که منم به دوربین لبخند میزنم بهتون و همیشه همه جا خودم رو باهاتون حس میکنم. پس اگر فکر کردین که شما خودتون دونفر فقط توی این مسافرت و فضا ها هستید سخت در اشتباهید. من هم با شما هستم. همیشه حواستون به منم باشه.
اینو بگم استاد ماشالله واقعا اندامتون قابل مقایسه با اندام قبلی تون نیست. ماشالله استاد خیلی جذاب تر شدین بزنم به تخته. الهی که همیشه سالم و سلامت و پر انرژی باشید سایتون بالا سر ما باشه استاد خوبم.
خانم شایسته جونم عاشق شمام که با این مجسمه ی پیرزنه عکس گرفتید، دست رو سرش میکشید… عاشق این شیطنت های شمام
عاشق این کودک درون فعال تونم که داخل این طرحهای نوری میپرین. ندیدم خانمی در این سن اینقدر در صلح با خودش باشه و اینقدر ذوق کنه از این پریدن در این نورها. عین یه دختر کوچولو شده بودین. تحسین برانگیز بود این رفتارتون.
یک نکته ای برام بولد شد تو این قسمت از اول فایل حیفم میاد که نگم. اونم این که شما با اینکه اینقدر ثروتمندین، رفتار شما جوری هست که من واقعا بعضی وقتا یادم میره شما اینقدر ثروتمند هستید. بس که شما رها و آزادین در مورد ثروت و داشته هاتون و فقط لذت میبرید و اصلا هویت و شخصیتتون وابسته به ثروت و داشته هاتون نیست. اصلا غرور و منیت خاصی ندارین. من بعضا در اطرافیان میبینم یکم که به ثروت بیشتری می رسند یا ثروتمندترند، پر افاده و مغرورند. این شخصیت توحیدی و خداگونه ی شما رو میبینم که بدون هیچ وابستگی به هیچ چیز و بدون غرور و منیت خاصی با این تواضع. واقعا شما در خیلی موارد الگوی بسیار عالی ای برای ما هستید. به اصل و قانون و چیزهایی که آموزش می دید عمل میکنید.
غذا رو هم در همین پارکینگ موزه خیلی راحت و آسون درست کردید در این دستگاه در کمترین زمان. واقعا برای من این موضوع تحسین برانگیزه. این حد از آسونی و راحتی در زندگیه شما که آسون شدین برای آسونی ها و خودتون رو لایق این آسونی و راحتی میدونید و شکر خدا بهتون داده شده. انشالله منم همین قدر راحت و آسون گیر بشم به زندگیم…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 220503MB26 دقیقه
به نام تنها قدرت جهان
سلام به مصطفی عزیز
وَمِن آیاتِهِ أَن یُرسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحمَتِهِ وَلِتَجرِىَ الفُلکُ بِأَمرِهِ وَلِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ وَلَعَلَّکُم تَشکُرُون (روم46)
و از نشانه هاى الهى این است که بادها را میفرستد، تا مژده دهند و بخشى از رحمتش را به شما بچشاند و کشتیها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل او (روزى) بجویید، شاید شکرگزارى کنید
همین اول که شروع به خوندن کامنتها کردم، با شروع کامنت شما محو تعبیری که از بادها نوشتی شدم. چقدر خاص در موردش فکر کردی، احسنت بهت و تحسین می کنم اینکه گفتی باد به واسطهی حرکتش هست که وجود داره……و اگر حرکت نکنه یعنی وجود نداره. تعبیر بسیار بجا و قشنگی بود و چقدر لذت بردم چون خداوند تو قرآن، توصیه کرده که در مورد بادها تفکر کنیم و اونها رو از نشانههای الله معرفی کرده. وقتی دیدم در همون لحظه ای که در طبیعت هستی و در مورد بادی که وزیده تفکر کردی و درس به این قشنگی نوشتی، منم سعی کردم کمی در موردش بنویسم و از مزیتهاش بگم اما یاد این آیه افتادم که در همین یک آیه به چند مزیتش اشاره کرده و این جالبه که بادها در ظاهر کار خاصی نمیکنن اما مسئولیت زیادی در طبیعت به عهده دارند که یکیش بارور کردن ابرهاست که باعث بارش زیبایی و نعمت میشوند. همچنین بارور کردن گیاهان و گرده افشانی گلهاست که کلی زیبایی هم به طبیعت می بخشه و همچنین هدایت امواج دریا و به حرکت در آوردن کشتیها که در زمان قدیم بیشتر استفاده میشد. دوست خوبم تحسینت میکنم که انقدر در لحظه زندگی می کنی و به اطرافت و طبیعت توجه داری و در لحظه، درسش را می گیری و ازت ممنونم که در دیدگاهت نوشتی و ما رو به تفکر واداشتی. در پناه خدای مهربان، شاد و سرافراز باشی
به نام تنها قدرت جهان
سلام علی جان
اول بگم ترانهای که نوشتی کاملا با آهنگ و ریتم با صدای بلند، در فضا پِـلِی شد…
چقدر کامنتت شاد و پر انرژی بود، کلاً تا آخر کامنت یه لبخند کشداری روی صورتم بود(با پسزمینهی احمدآزاد). این روحیهی عـالی و شـوخطبـعی رو تحسـین می کنم، کار کردن با رقص و شادی رو تحسین میکنم، آواز خوندن و نوازندگی با دهن رو تحسین میکنم…والا خودش کلی هنره! خخخ فکر کنم این اولین تحسین متفاوت من هست. حالا از همهی اینا که بگذریم باید کنترل ذهن عالیتون رو تحسین کنم که تونستین جلوی خودتون رو بگیرید وچیزی نگید. احسنت. راستی منم فکر کردم دریاچه امروز قشنگتر شده.
در کل، کامنت شـادت، لحظاتی شـاد با خودش آورد، الهـی همیشـه شـاد باشی و خندون، سـالم و ثروتمـند… در پنـاه خدای مهربان
شادی بطلب که حاصلِ عمر دمیست،
هـر ذرّه ز خاکِ کیقبادی و جَمیسـت،
احوالِ جهان و اصلِ این عمر که هست،
خوابی و خیـالی و فریبی و دمیسـت
(خیام)
به نام تنها قدرت جهان
الَّذینَ آمَنـوا و کانُوا یَتَّقـونَ(63) لَهُمُ البُشـرى فی الحَیـاهِ الدُّنیـا وَ فی الْآخِـرَهِ لَا تَبـدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُـوَ الفَـوزُ العَظِـیمُ(64،یونس)
آنان که ایمــان آورده اند و همــواره پرهیـزکاری دارند / در زندگى دنیا و در آخرت مژده و بشارت است براى آنان، در کلمـات خـدا، هیـــچ تغـییـر و تبـدیلی نیـسـت و این همـان کامیـابی بزرگ است
سلام به نفیسه جانم
درود بر تو که تقـوا پیـشـه کردی و از مسائل و مشکلات نترسیدی و چون تنهـا بر خــدا توکل کردی، او تو را کفایت کرد چرا که او تنـها قـدرت است.
درود بر تو که توکل را در عمـــل نشـان دادی و مصـداق ان الله بالغ امره شدی. زیرا خداوند کار خود را به سرانجام مى رساند.
پس هـرکس پرهیـزگاری(کنترل ذهن) کند و گشـایش را تنهـا از خــدا بخواهـد، خـداونـد او را مشـمول یَرۡزُقۡـهُ مِن حَیثُ لَا یَحتَسِب میکند و دستانش(زهرای نازنین) را برای یاری او میفرستد. (چقدر قشنگ دارم ازت میآموزم)
نفسیه جانم تحسینت میکنم برای تمام عملکردهای الهیت و برای تمام مدتی که تسلیم نجواها و مسائلی که پیش آمد نشدی و با پشـتکار و ایمـان و توکـل و تقـوا ادامه دادی و «ذَلِکَ هُوَ الفَـوزُ العَظیم» را از آنِ خود کردی. هـزاران تبریک.
الهی سراسر زندگیت بسانِ این پیروزی، همچون عسل، شیرین باشه
در پناه الله مهربان، شاد و سرافراز باشی
به نام تنها قدرت جهان
سـلام و درود به آقا حمیـد گل، برادر توحیدی، فداکار و منور به نور قرآن
خیلی خیلی لذت بردم از این کامنت درخشان و سپاسگزارم به خاطر آگاهی های مهـمی که در دل کامنتـتون جـای دادید. ای کاش میشـد همچین کامنتی رو هایلایت و ستارهباران کرد… چقدر چقدر درس داشت این آیات و به درستی و به بهترین شکل توضیح دادید. بینهایت ممنونم.
(همینجا از سعیده جانم هم تشکر میکنم که همیشه با سخاوتِ تمام ، هر چه در ظرفِ بهزعم خودش پلاستیکی اما از جنس طلاش، جمع کرده رو در طبق اخلاص میگذاره و انفاق میکنه)
حمید جان، از برداشتی که از آیـات در مورد گستـرش رزق داشـتی و توضیحاتی که دادی، به این جملهت که رسیـدم، در گوشـم زنگ خورد: «گناهـان و مغفـرت ما با گسترش و کاهش رزق رابطه مستقیم داره»
میدونی، این گـناه و زیـادهروی در مـورد خودمون به نظرم همون تخطی از قـانون خداوند و انحراف از مسیره که با طلب مغفرت، هم به زبان، با گفتن عبارات پاکسازی و یا همون استغفار که خیلی توصیه شده و هم به عمــل، با حرکت در مسیر و پیروی از قوانین جهـان پاک میشه و ما رو در مدار مشیت الهی قرار میده و در این صورته که مورد مغفرت خداوند قرار میگیریم و با کمک همه موارد ذکر شده و تسلیم بودن و پیروی از قرآن، میاییم در مدارِ مَن یَشـاء خداوند.
و…. چـه شـود اگـر ارادهمون بر ارادهی او منطبق شـود….
چه شود هرچه که خواهم شود و……..
چشم تووووو برق نگاهم شود و……..
خنده ات پشت و پنــاهـم شود و………
از تـو خالی نشود زندگـیم………
(الهی قسمت هممون باشه)
برادر بزرگوارم حمید جان، ازت سپاسگزارم و تحسین میکنم که زکات آنچه از هدایت الله و علم قرآن دریافت میکنی را با دستودلبازی می بخشی.
مَن تَعَلَّمَ العِلمَ وعَمِلَ بِهِ وعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظیما فَقیلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ و َعَمِلَ لِلّهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ؛(حدیث)
هـرکس براى خـدا دانش بیـامـوزد و به آن عمـل کند و به دیگـران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به بزرگى یـاد شود و گویند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل کرد و براى خدا آموزش داد.
در پناه حفیظ
سلام مجدد به علی جانِ بردبار
حقا که حالا فامیلی بردبار، برازندهی شخصیت والای جدیدتون هست. خب، حالا اجازه بدید بگم چرا دوباره دارم مینویسم: دیدم حالا که شما خوشحال شدید و گفتید دیدن کامنتم، صبحتونو ساخت، گفتم پس خسیس نباشم و یه پیام دیگه بنویسم و دوباره دکمهی چراغ آبیو بزنم تا روشن شه! خخخ… نه، این که مزاح بود جهت خنده ولی در اصل خواستم دو نکته بگم. اول تشکر میکنم که محبت کردید و درپاسخ ، من را مهمانِ روشناییِ چراغ آبی بالای سایت کردید الهی چراغ خونهی دلتون همیشه روشن باشه. و دوم: در مورد شاد بودن، اینکه گفتید یک عمری با چهرهی درهمکشیده زندگی میکردید و حالا انقدر تغییر کردید، دیدم واقعا کار سادهای نیست، حس کردم اون تحسین براتون خیلی کم بوده، واقعا مرحبا و احسنت به چنین جهاد اکبری که حتی استاد هم یک فایل با این اسم دارند:
تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد.
باید احسننننت بگم بهتون و ازتون یاد بگیرم. حالا دیگه با این پیشینهای که گفتید، چهرهی شاد و خندانِ الآنتون و خوندن و رقصیدنتون موقع کار، خیلی خیلی بیشتر از این حرفا ارزش داره، دیگه کنترل ذهن و واکنش نشون ندادن و توجه به نکات مثبت که جای خود داره. هزاران احسنت و ماشاالله به شما برای اینهمه تغییر و برای جهادی اکبر.
الهی همیشه شاد و خوشحال باشید و هرجا که میروید با خودتون شادی ببرید.
در پناه حق
فکر کنم این سومین سلامِ سومین روزه که دارم برای داداش علی گل مینویسم. الهی شکر.
ســلام :) پاسـخ دریافت شد… عـالی بود که! آقا شما هر کامنتی مینویسی، نکات مثبت و زیباییهای بیشتری نمایان میشه. مثلا میای خود افشایی کنی بعد کاشف به عمل میاد اینایی که گفتی اصلا خودش موهبتـه، یه صفت کمیابی که هر کسی ازش بهره نبرده. مثلا همین که گفتین : «درست نیست که اینطور نشـان بدهم که چنیـن بوده ام و چنـان هسـتم» خب مگـه داریم از این قشنگتر؟ اینکه که کسی بخواد توی یک جمعی، خودِ خودِ خودش باشه، بدون هیـچ ادا و اصولی. این واقعا یه ارزشه و تعداد کمی این ارزشرو دارند. (توی پرانتز یادم افـتاد بگـم بیشترمون بخاطر چک و لگدهای زندگی اینجاییم و خدارو بخاطرش هزاران بار شکر چون خیلیها زیر همین چک و لگد به زندگیکردن ادامه میدن تا وقتشون تموم میشه)
جهاد اکبرو باهاتون موافقم چون شاید اصلا کلماتش بارِ مذهبی داره یا همون داستان مدرسه و معلم دینی، نمیدونم ولی منظورم همون «تغییر» هست که هممون خواهانش هستیم. و برای این تغییر و ایجاد شرایط مطلوب، مشکل اکثر ماها (که بازم شما اون مشکلو نداری) اینه که عجله داریم و تو داستان خرگوش و لاکپشت که بهش اشاره کردین، همون خرگوشهایم و حتی شاید خودمونم خبر نداشتیم. چقدر خوب شد که این کامنت رو نوشتید، واقعا سپاسگزارم. هر پاراگرافت از این کامنت، برای من یک صفحه درس داشت، وقتی خودمو از بیرون نگاه کردم دیدم دارم مثل خرگوشه فقط میدوم. درسته که گل ها و درختان و زیباییهای مسیرو می بینم ولی به این نیت می بینم که یه وقت از قشنگیهای مسیر، جا نمونم! نه اینکه از مسیر لذت ببرم!! هر پاراگرافت این کامنت برام حکم یک «بدان و آگاه باش» داشت.
جملهی زیر هم یکی دیگه از اون بدان و آگاه باشها بود: «دیدم اطلاعات و مفاهیمی که دارم میگیرم، خیلللللللی بیشـتر از چیزهایی است که دارم عمل میکنم…» باعث شد بایستم و ببینم چقدر حریص جمع کردن آگاهی بودم و از اینهمه اطلاعات، به چقدرش عمل کردم!!! ایولا داری داداش علی. عجب تلنگری زدی. شاید اینو خیلی شنیدم از افراد مختلف ولی انگار وقتش الان بوده که به خودم بگیرم و تازه چشمامو باز کنم ببینم کوله بارمو پر از آذوقه کردم بیاینکه ازش تغذیه کنم! هیچ کدوم از این حرفا اتفاقی نیست. چقدر خوبه که بعد از این حرفهایی که اینجا زدین، پاشدین و قدم برداشتین. اتفاقا منم گاهی این کارو میکنم و میگم دست خدارو باز میکنم تا از راههای مختلف، پول و ثروت جذب کنم، چه بسا خدا دستانی بفرسته بعنوان مسافر یا توی مسیر یا به هر طریقی که من نمیدانم و خدا میداند…
الهی که بهترینها براتون اتفاق بیوفته و قدمهای بعدی مثل آب خوردن بهتون گفته بشه و آسان باشید برای آسانیها
به نام تنها قدرت جهان
سلام نجمهی عزیزم
دیگه داشتم می خوابیدم که به خودم گفتم بزار یه کامنت دیگه بخونم و با حس خوب بخوابم و… چقدر خوشحالم که کامنت شما رو خوندم عزیزم. تحسینت میکنم بخاطر این هدایتهایی که روش حساب کردی و این استقامت و کنترل ذهن. مرحبا
در مورد سفر توحیدی بینظیری که نوشتی، انگار عیناً اولین سفر تنها و توحیدی منو تعریف کردی! بار اولی که سفر رفتم، کلللللی ترس و کللللی نجوا داشتم. منم از جاده چالوس رفتم و ساعت 9 و 10 شب رسیدم ، اونم بدون هییییچچچ برنامه ای. کاملا هدایتی، فقط با تکیه بر خدا…و اصـلا نمی دونستم که لب سـاحل هسـتم چون هنـوز تو خیابون بودم فقط از یک آقایی تو مغازه املاک پرسیدم آیا این نزدیکیها، هتلی چیزی هست؟! و اون شخص گفت بله همینجاست فقط صد متر برو جلوتر!!!! وقتی صـدمتر جلـوتر رفتم، رسیدم به دریـا!!! وااای،خـداااای من!!!! اطراف ساحلو نگاه کردم دیدم یک اتاق نگهبانی هست رفتم بپرسم دیدم نگهبان سوئیت ساحلیه، همـه چیـز انگار از قبـل برام آماده شـده بود. خیــلی براحتی و به آسـونی رفتم داخل سوئیتی که ویوی دریا رو داشت و فرداش دقیقا طلوع خورشیدو از لب ساحل (چند قدمی سوئیت) تماشا می کردم و اشک می ریختم و چقدر اون سفر، منو بزرگ کرد و رشد داد. امسال سومین سالی بود که رفتم. دیگه هر سال، به عشق همون سالی که خدا منو برده بود، میرم دقیقا همون ساحل و همون سوئیت. البته بخوام از قدمهای هدایتش بگم خیلی طولانی میشه ولی این برام خیلی جالب بود که خدا شما رو به آسونی جایی برده که منو برده بود! باز هم بهت تبریک میگم نجمه جان، اینکه تسلیم نجواها نشدی و روی ترسهات پا گذاشتی، مقدمهی خیلی خوبیه برای قدمهای بعدی و هدایت های آینده و پیروزیهای پیش رو. احسنت بهت. عاشقتم.
الهی در پناه الله یکتا، شاد و سلامت و ثروتمند باشی