https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/سفر-به-دور-آمریکا-221.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-19 22:45:422024-08-22 19:37:53سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 221
461نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اهل کامنت گذاشتن نیستم گاهی میام پیام دوستان میخونم
امشب نتونستم نیام ی حسی بهم گفت برو لین پیام بنویس تا همه قانون بیشتر درک و اجرا کنند تا همه ب اون خدای واحد ایمان بیارن
تشکر ویژه از شما دارم بابت ضبط و پخش این تصاویر زیبا و سفر بدور آمریکا
همیشه با دیدن فیلمهای شما من هدایت ب سفر دلخواهم شدم.
سفر بدور آمریکای قبلی هدایت ب سفر خوزستان و اهواز شده بودم.
و در این سفر که از مرداد امسال آغاز شد بعد از دیدن هر قسمت و احساسات خوب گرفتن ازشون..آخر شهریور من و پسرم با هم به استاان سمنان شهر توریستی و ییلاقی شهمیرزاد و روستای ده صوفیان منزل یکی از اقواممون راهی شدیم.و بسیار خوش گدشت
تموم اون چیزایی ک در فیلم دیدم کوه جاده رودخونه درخت میوه آسمون آبی ابرها همه چیز بصورت واقعیت در سفر دیدم و یاد شماها می افتادم.
سفر دومم همین چند روز پیش آخر مهر تور2/5 روزه گیلان ماسوله و ماسال زیبا بود.
یکی از خواسته هام بود…اصلن نمیدونم چجوری جور شد همه چیز خواست خدا شد حتی بارون سیل آسایی ک میخاست بباره بخاطر ما قبل از بازدید موزه و سراوان بند اومد.
استاد جان همه چیز در زمان و مکان درست برام اتفاق افتاد.خیلی این سفر هدایتی بود.
تنها رفتم برای اولین بار تنها بدون خانواده..ولی ارزش داشت اینقدر آدمهای خوب در گروه بودند ک هر کدوم ب شکلی بهم محبت میکردند.. یکی پتو میداد یکی چایی یکی میوه از اون طرف اتوبوس بلند میشد می آورد.یکی بهم میگفت بخور تعارف نکن شیرینی بخور
یکی بهم میگفت میخای ازت عکس بگیرم
خیلی خیلی اتفاقات قشنگ برام افتاد ک بیشتر لطف خدا رو نسبت بخودم احساس کردم.
ی مدتیه دارم تمرین عشق بخود و آینه انجام میدم.
چیزهایی رو خدا بهم نشون داد ک باعث شد نسبت ب خودم مهربون باشم و دست از ایراد و مقایسه خودم بردارم.
مثلن…در این سفر توی گروهمون دختر جوان تحصیلکرده ولی معلول (دست و پا داشت ولی در حرکات و حرف زدن مشکل داشت)
صبحانه روز اول من تنها روی میز نشسته بودم اون خانم اومد سر میز من
کمی گذشت چون پی هر چیزی میرم…با خودم گفتم چرا این همه جا اومد سر میز من…زود تند درسشو گرفتم…گفتم ندا میدونی چیه خدا داره بهت میگه که من تو رو سالم بدون عیب و ایراد آفریدم اون وقت تو همیشه احساس ضعف داری…همیشه داری از خودت ایراد میگیری…خودتو بزار جای این خانم ببین میتونستی 1 دقیقه اینجوری زندگی کنی
نه هرگز نمیتونستم
و اونجا بود ک حس کردم خدا خیلی دوستم دارم و دوستم داشته از سالها قبل حتی روزهایی ک من یادش نبودم اون دوستم داشته و دارم سعی میکنم ب تموم بخش بخش بدنم عشق بدم دیگه نمیخام ب خاطر اینکه چیزی ندارم جسمم ک لایق عشق و احترام هستند آزار بدم.
ی جایی خانم شایسته در سفرهای قبلی بود فکر کنم گفته بودند…این جسم ما ما در مقابلشون وظیفه داریم..
اون زمان فقط شنیدم..ولی الان درک کردم..ک لزومی نداره من اگر خونه نوساز ندارم..من اگر تحصیلات آنچنانی ندارم..من اگر ماشین شاسی بلند ندارم من اگر ویلا ندارم من اگر خونم آسانسور نداره ..بخام گریه کنم بخام غصه بخورم بخام ناراحت باشم اصلن …این جسم من روح داره روحش از خداست خیلی با ارزشه و لایق عشق و احترامه
خیلی رهاتر شدم استاد
خیلی سبک شدم
ی مثال دیگه
خانم پزشکی بودند.
ک موقع اقامت در هتل و دادن اناقها من با این خانم و یک خانم دیگه افتادم.
ایشون ک پزشک بودند شب موقع خواب دستگاهی به خودشون وصل کردند ک گویا جلوی خر پف میگیده..
همون لحظه یاد خودم و سلامتی خودم و فایل سلامتی افتادم و بیشتر عشق خدا رو بخودم حس کردم.
گفتم ببین خودش دکتره ولی خودش سلامتی نداره حتی نمیدونه ک درمانش چیه حتی نمیدونه درمان داره و وابسته ب اون دستگاه نباشه
و باز خدارو شکر شکر کردم اشک ریختم ک اینقدر دوستم داره قانون زندگی بهم یاد داده قانون سلامتی بهم یاد داده
خیلی درسها گرفتم خیلی ی تلنگر بود برام بیشتر این سفر
و خبر بینهایت خوش امروز استاد عزیزم
میدونم ک شما هم خیلی خوشحال میشید ولی طبیعیه ک اتفاق بیفته چون این قانونه
شما گفته بودید قانون براتون عوض میشه.
در کامنتهای قبلی گفته بودم پسرم سربازه مرزی هست با 6 ماه کسری خدمت ک میشه 18 ماه سربازی
شکر خدا آخرین روزهای 15مین ماه خدمت داشت میگدروند ک درست 30 مهر اعلامیه جدید سربازی اومد ک تمام سربازان در حال خدمت و سربازان جدید شامل 3 ماه کسری خدمت میشن..
این خبر دیشب همسرم بهم داد.
دقیقآ 15 ماه پسرم 1 آبان یعنی امروز تموم شده و در چ زمانی این اعلامیه اومد(خدایا شکرت)
و دیگه انتظار من بسر رسید. (در صورتی ک قبل این طرح جدید سربازی باید تا 1 برج 11 خدمت میکرد)
خدایا شکرت
صبح پسرم تماس گرفت و گفت چند روز طول میکشه تسویه کنه و بیاد انشالله…و بهم حرف شما رو گفت استاد عزیزم ک // قانون تغیر میکنه//
شما این جمله رو بارها در فایلتون گفتید
ک شماها فقط روی خودتون کار کنید همه چیز عوض میشه حتی قانون عوض میشه
شکررردت خدایا
و خدا برامون قانون عوض کرد استاد نه آشنایی داشتیم نه پارتی نه جانبازی نه کارت بسیج نه ….هیچ استاد فقط خدا و بس
خدا برامون کافی شد.
خیلی خوشحالم و خاستم این خبر خوش بگم تا دوستانی ک اینو میخونن هیچ وقت از مسیری ک درش قرار گرفتند ناامید نشن ادامه بدن فقط ایمان بیارند ب اون نیرویی ک نمیبینند.
نمیگم من ناامیدنبودم چرا بودم ولی میگفتم خدا بهتر برام میخاد حتمآ این بهترینه….مادر موسی برا خودم مثال میزدم…و…
خوشحالم و ممنونم ک احساسات و نوشته های منو خوندید.
چقدر خب نوشتید ، واقعا لذت بردم و تحسینتون میکنم بابت : تغییر فرکانسها و باورها تون ، رها بودن ، در صلح بودن با خودتون ، ارتباط خوبتون با خدای یکتا و سپاسگزاری از الله مهربان بخاطر همه چیز
اشکم در اومد ، با خوندن کامنت شما و اتفاقات زیبایی که براتون رقم خورده و احساس سپاسگزاری که داشتید ، یاد اولا سلامتی که خدا بهم داده افتادم و سپاسگزارشم و بعدش یاد سربازی خودم افتادم ، که بعد از 2 ماه آموزشی در مرکز 04 بیرجند و 2 ماه دوره کد در لشکر 81 زرهی کرمانشاه و گرفتن درجه گروهبانی دقیقا در اوج گرما تو مرداد سال 83 به اندیمشک اعزام شدم و چقدر برام غریبب بود جایی که تا بحال نشنیده و نرفته بودم اونم تو فصل گرما و ماه خرما پزون (اونایی که اهل جنوبن میدونن من دارم درمورد چه دماو هوایی صحبت میکنم ) منی که بچه البرز و دل کوه بودم یهو وارد یه هوایی مریخی شدم
و خانم ندا عزیز نکته اش اینه که بعد از حدود 100 روز انتقالی من اومد وقرار بود تسویه کنم و برم پادگانی که تو منطقه خودمونه و زمانی که خبر انتقالیم اومد همینطور اشک ذوق میریختم و خدا رو شکر میکردم که چقدر من رو دوست داره و همیشه هوامو داره و هدایتم میکنه به مسیر های دلخواهم
دوباره چند روزه که با کنترل ذهنم و توجه به زیبایی ها و قرار دادن خودم در احساس خوب و سپاسگزاری خداوند و البته هدایت خدای مهربان دارم اتفاقات جدیدی در زندگیم خلق میکنم که نشانه هاش از دیروز اومده و امروز و فردا قراره که کلی کارای مهم انجام بدم که نتیجه اش برام ثروت وخوشبختی وحال خوبه ، خدایا شکرت
براتون آرزوی سلامتی وثروت دارم و امیدوارم که تو همین دو سه روزه پسر گلتون کارت پایان خدمتش رو بگیره و بسلامتی برگرده
مرسی بابت کامنت خوب تون
در پناه الله یکتا شاد ، سالم ، ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید
خوشحالم ک کامنتم مفید بوده و شما رو یاد دوران سربازی و لطف و مهربونی خداوند بزرگ ک همواره مارو بیشتر از خودمون دوست داره انداخته…سپاسگزار اون خداوند هستم ک اینقدر به فکر بندگانش هست و براشون جز خیر و خوشی چیزی نمیخاد…
تا ما ب این درک برسیم ک تنها خداوند قدرت و حامی ماهست(برای من ک خیلی طول کشید و بازم بیشتر باید درک کنم) ک چقدر دوستم داره و همش بفکرمی حتی بیشتر از خانوادم…وقتی ب این جایگاه میرسی مثل چیزی ک استاد میگه خیلی حسش قشنگه اینکه بدونی قدرت تویی و تنها خدا
ی حس سبکی بیخیالی داری انگار چون میدونی اون کنارته
بله دیروز ب تاریخ 6 آبان ماه نامه تسویه سربازیش اومده( در صورتی ک 11/1/ آخر دی ماه باید سربازی می اومد)
3 ماه کسری خدمت از طرف دولت
بدون پارتی بدون هیچ
فقط با فرکانس قانون عوض شد.
و امروز 7 آبان قراره از بجنورد(هنگ مرزی راز جرگلان) بیاد خونه)(ساری)
خوشحالم ک این پیام دارم ب شما دوست عزیز و همه ی اونایی ک این متن میخونند میدم
حتمآ هدایتی هست ک همیشه امید داشته باشیم و در این مسیر و در این سایت الهی باشیم بدون شک درها باز میشه و از جایی ک نمیدونیم در زمان و مکان درستش بهترین اتفاقات رقم میخوره
بارها داخل این سایت کامنت بچه ها خونده بودم ک ب نحوی سربازیشون کسری خورد یا معاف شدند
ی ایده برام شد ک برای منم(پسرم) میشه و شد.جوری ک اصلن فکرشو نمیکردم اونم 3 ماه
خداروهزاران بار تا ابد سپاسگزارم
بخاطر قوانینی ک خلق کرد تا ما زندگیمون باهاش همینجوری ک میخاهیم بسازیم.
با دیدن این دوتا خانواده که دارن تو یک محیط امن تفریح میکنند با آزادی خیلی دلم شاد خیلی خوشحال شدم میدونید همیشه فکر میکردم اسلحه بده آدمای بد دستشون اسلحه میگیرن و پلیس ها و افرادی که خیلی پول دار هستن امل دیدم نه تو کشوری مثل آمریکا میتونی به عنوان یک تفریح بری و در جای مناسب خیلی هم لذت ببری خیلی برام عجیب بود خلاصه
مریم خانم نازنین اون قسمتی که رفتین این کفش های زیبا رو خریدین اونقدرررر تحسین تون کردم
باورتون میشه دیرووووز از پدرم یک صندلی گیمینگ خیلی عالی هدیه دریافت کردم میدونید صبح از خدا خواستم و نوشتم و عصر بهم داد واقعا با یک کیفیت عالی و بسیار فوق العاده باورتون میشه چقدر خوشحال بودم و ذوق داشتم
چقدر لذت میبرم از اینکه میبینم انسان ها خودشون هستن و هر آنچه که هستن را دوست دارن چقدر خوبه مریم خانم با آن همه ذوق جوراب هایی که دوست داره رو میخوره و با ذوق نگاه شون میکنه این خود شکرگزاری هست بخدا
خدا رو شکر که استاد و خانم شایسته به این حد از خودشناسی رسیدن که فهمیدن اصلا برای شهر نبستن و باید تو طبیعت باشن این حد از خودشناسی خیلی ارزش داره من خیلی تحسین میکنم
و اینکه به راحتی میتونن هر کجا که خواستن باشن این آزادی بینظیره
خدا رو شکر میکنم برای این زیبایی ها حال خوب و عشق و آزادی
سلام به همه دوستان نازنینم و سلام ویژه بر استادان عزیزم..
خانم سعیده شهریاری خواهر عزیزم نمیدونم الان تو آی سی یو هستیی و بالا سر مریض های خوشبختت هستی (خوشبختن چون پرستاری چون شما دارند)نمیدونم شایدم از اون شیفت های آرومه و داری استراحت میکنی و شایدم تو خونه ی مبارکت هرجا هستی میخوام ازت قلبن سپاسگزاری کنم که به من یاد دادی خودمو متعهد کنم و بیام هر روز تو سایت ،تا هم صلات رو انجام داده باشم و اتوماتیک ذهنم بره رو مدار نعمت و ثروت و ارامش و هم ردپا بزارم که بعدا بیام ببینم و بگم این نتایجم شانسی نبوده ها ببین اینا ردپاهای صلات و کنترل ذهنی هست که تو این روزها انجام دادی …خداوند بهشت را برات ارزانی دارد که دستی شدی از دستان خودش و اینگونه تو این سایت خودش میگه و شما مینویسی و دلهای مارو زنده میکنی به نور خودش….
خدایا شکرت بازهم فراوانی باز هم نعمت جاده آسفالته تمیز و رویایی با اطرافی سرپوشیده از درختان و هوایی. از جنس نگم برات….کاش علم اینقدر پیشرفته بود واستاد کمی از هوای اون جاده میزاشت تو سایت تا لمسش کنیم چون زبون نمبتونه کامل وصفش کنه..( :゚皿゚)( :゚皿゚) …خدایا شکرت من این روزها دارم همین هوا و همین طبیعت رو به شکلی دیگه در منطقه 22 تهران رندگی میکنم…
خدایا شکرت بابت اینکه لایقم دونستی وبازهم زیبایی مهمان چشمانم کردی رشته کوه های راکی (Rocky Mouintain)اگر اشتباهی تو تایپم هست عذرم را پذیرا باشید خیلی وقته تمرین نکردم زبان رو….چقد این خانواده خودشون بودن بدون اینکه نگران نظر کسی باشن اینو از روی اندام تپل و دوست داشتنیشون فهمیدم و حال خوبی که تو حرف زدن و برخوردشون با استاد وخانم شایسته عزیز داشتن البته که استادهم خودش بود تو زندگیش که هدایت شد به این اندام زیبای الانش و چقدر خوبه که شما اینقدر تو مدار خوبی هستید که خداوند هدایتتون میکنه به سمت همچین ادمهایی و دلهاشونو براتون نرم میکنه که اینجوری ازتون استقبال کنن ودعوتتون کنن به جمع خانوادگیشون تا هم شما لذت ببرید هم خودشون..
یه موردی رو بگم که این روزها تو جلسه پنجم دوره عزت نفس برام بولد شده و اون اینه که جهان پر از سلیقه ها متنوع هست و پره از ادمها با فکر های متنوع و این باعث پیشرفت جهان شده…اینو بگم که من تو گذشته نه چندان دور حرص میخوردم سره اینکه چرا نباید همه مثله من فکر کنن و….اونروز رفتم با دوستم که تو پیست دوچرخه سواری یک مسیر زیبا دوچرخه سواری کنیم و موقعی که رفتیم دوچرخه رو اجاره کنیم دیدم اون یک نفر که مدارکو میگیره و قبض هارو میده به تنهایی داره چندین نفرو راه میندازه و هرکیم به نحوی ازش درخواست میکنه که اونو زودتر را بندازه و سر وصدا یه ذره زیاد بود ولی ایشون با کمال خونسردی و خوشرویی داشت کارشو انجام میداد و یکی یکی همه رو را مینداخت همونجا به خودم گفتم خدایاا شکرت اگه تو جهان همه مثله هم فکر میکردن و یه سلیقه داشتن الان این اقا نمیومد اینجا وایسته و این کارو انجام بده و من علنن نمیتونستم دوچرخ سواری کنم اصلا شاید دوچرخه ای بوجود نمیومد اگه همه مثل هم فکر میکردن و وقتی که رفتم قهوه هم بخورم باز این به فکرم رسید و همونجا گفتم خدایا شکرت بخاطر تنوعی که تو جهانه ..اینجام تو این فایل اولش گفتم اینا چرا اندامشون رو لاغر نمیکنن ولی در عرض چند ثانیه یادم اومد که این جزوه قانونه جهانه که همه مثله هم فکر نمیکنن و البته که معلوم بود این خانواده عاشق خودشون بودن وبا خودشون درصلح بودن که درمدار استاد وخانم شایسته قرار گرفتن…خدایا شکرت تا صلاتی دیگر…بدرود
سلام به همه هم فرکانسی هام واستادوخانم شایسته عزیز
چندوقتی بود شدیدااااا بخاطر یه مسئله مالی توفشاربودم ویه جورایی مجبوربودم جورش کنم یه مبلغی که بالاترازتوان من بودویهویی وبدون پیش بینی پیش اومدکه پولِ خاصی تودستم نبود اگه قبلا بودسریع میرفتم قرض میکردم
ولی استادتوهمین فایلهای دانلودی(نتایج دوستان قسمت11)گفته بودن تحت هیچچچج شرایطی قرض نکنیدحتی اگه اسلحه بذارن رو مختون اینکارو نکنید
پول بسازیدبه قرض فکرنکنید
نجواها خیلی اذیتم میکرد،ازهرطرف تحت فشاربودم وگاها حال بدی می اومدسراغم گاها وسوسه میشدم قرض کنم یه شرایط خیلی سخت
ولی من تمام تلاشموکردم برای ایجادپول وشدیدامقاومت کردم برا قرض کردن
همین امروزظهرازجایی پول اومد حسابم که انتظارنداشتم،همین الان که شبه ،نیم ساعت پیش هم یه اتفاقی افتاد درامدم چندبرابرشد چیزی که تقریبا یه ساله برای بدست اوردنش میجنگیدم ولی نمیرسیدم
وجالبتراینکه اون اتفاقی که بخاطرش فشارمالی داشتم برطرف شدوبلافاصله پیام هایی پشت سرهم اومد که کلی سفارش گرفتم
الله یکتا خواستم بگم من جسارت به خرج دادم وپای تعهدم وایسادم ولی توفراترازتعهدم بهم پاداش دادی دمت غیرتت گرم
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم، سلام به بانو مریم شایسته شجاع و پرتوانم، سلام به دوستان در مسیر توحید و زیبابینم و همسفرهای ناب و دوست داشتنی ام…
چقدر دلم تنگ شده بود یک گوشه ایی بشینم فارغ از هر چیزی تمرکزی فایل ببینم و بعد بیام با عشق بنویسم…امروز این گوشه کنارا یک فرصت پیدا کردم حالا میخوام واسه خودم و اینجای پر از عشق فقط عشق کنم و عشق بپاشم.(چند روزی هست دو تا مهمون عزیز دوتا دختر دوست داشتی و کاملا متفاوت، دوتا دوست جالب و باحال داریم و من این روزا بیشتر وقتم با اونا میگذشت و کلی چیز یادگرفتم میام تعریف میکنم و دیدگاهم رو از این عزیزان میخوام بنویسم تا یادم بمونه و درس هاشو بهتر بگیرم.)
خب میرم سراغ فایل از اول اول…یعنی دیدن عکس کاور این فایل.
تصویر مریم جان رو میبینیم که با چهره ایی شاداب و خندان یک دستی اسلحه دستش گرفته. با اون دستان ورزیده و عضلات قوی و زیباش اسلحه دستش گرفته اونم برای اولین بار تجربه تیراندازی رو بدست آورده.
چقدر چهره مریم جان تو این عکس شاده، زیبایی خاصی به چشم هام میاره، چه حس رضایت و شادی بهم میده. این عکس بهم میگه ببــین مهم نیست چی تو دستته و کجایی مهم اینه از لحظه هات لذت ببری از تجربه کردن هات نهایت استفاده رو ببری و فقط لذت ببری اونم در لحظه فارغ از اینکه چی تو دستت داری.خیلی عکس باحالیه بنظرم خیلی حرف ها داره که من الان درکش نمیکنم ولی خیلی برام میدونم آگاهی داره. اصلا رنگ لباسشون تا قیافه و حالت چهره شون خیلی دوست دارم.استایل و اندام زیبای مریم جان رو خیلی دوست دارم و همه چیزهایی که در عکس میبینم و در حد خودم درک میکنم تحسین میکنم.
نوشته روی لباس مریم جان برام علامت سوال بود رفتم ترجمه اش رو درآوردم و چقدر عالی بود…چقدر پر مفهوم.روی لباس مریم جان نوشته:
walk by faith not by sight اگر تونسته باشم درست بخونم و چه معنی داره چقدر انتخابت رو در لباس پوشیدن بیشتر از قبل تحسین کردم. نوشته: با ایمان راه برو نه با دیدواقعا زیبایی در زیبایی دیدم واقعا عالی بود.واقعا برای وجودت سپاسگزارم عزیزم.استاد جان شایسته ی چنان بانوی شایسته ایی هستی که بهشون بگین عــزیــزدل. واقعا عزیز دله ما هم شدن.واقعا ازتون سپاسگزارم استاد جان برای همه چیز.نمیدونم چطور سپاسگزاری کنم تمام احساس خوبم روو چطور میتونم حسم رو بگم و قدردانی کوچیکم رو در حد کلمات جاری کنم.واقعا صمیمانه سپاسگزارم اصلا نمیتونم نگم سپاسگزارم و با تمام عشقم دوستتون دارم.واقعا برای همه چی سپاسگزارم، برای این لحظه ایی که اینجام سپاسگزارم، برای این فضایی که میتونم توش تایپ کنم سپاسگزارم، برای لحظه هایی که از خودتون با ما به اشتراک میذارید سپاسگزارم برای سخاوت های بی حدتون سپاسگزارم.سپاسگزارم برای دیدگاهی به من دادین و منو داره عمیق تر میکنه سپاسگزارم. برای تمام قدم ها و نفس ها و صحبت هاتون سپاسگزارم. واقعا میتونم بگم سپاسگزارم که هستین. برای تمام وجودتون سپاسگزارم. میخوام اینقدر بگم سپاسگزارم که سپاسگزارم که رو دیگه نتونم بگم و فقط سرشار بشم از حس خوب و سکوت و با این زبان خداوند ازتون تشکر کنم و میدونم فرکانس ضربان قلبم رو درک میکنید من میخوام اینطوری، دقیقا همینطوری سپاسگزار خدا و تمام نعمت هاش باشم و موجی به راه بندازم تو کل کیهان.یک موجی از سپاسگزاری و عشق…
=============
به به سوار ماشین قرمز خوشگل مون شدیم و داریم بازم میریم تو جاده ها و سفر ادامه داره…چشم هامو میندم و میذارم صدای باد و این موسیقی منو ببره به رویا و با تمام وجودم حس کنم تمام این منظره هایی که چشم هام دیدن و قلبم گواهی میده که اینا وجود دارند و ایمان دارم که هست و این منظره ها فریاد میزنن بیا و ما مشتاق تو هستیم تا از کنار ما رد بشی. میخوام با ایمان تو مسیر سفر به دور آمریکا حرکت کنم و هر ثاینه راه بــرم(بنویسم و حس کنم) نه با دید نه با منظره هایی که چشم هام میبینه. میخوام با ایمانم راه برم و بنویسم. میخوام جاری بشم و جریانی بسازم از اینجا تا اون لحظه ایی که همیشه هست.
زیبایی ها انتهایی نداره.
نعمت ها انتهایی نداره.
اصلا اشتباهه ما منظره ها رو صرفا با چشم میبینیم من میگم اگر تو این جریان هستیم باید با ایمان باشیم با ایمان مون ببینیم و با ایمان مون راه بریم و پیش بریم. اصلا اینجوری هزاران چیز تو این فایل ها هست که دیده نشده و اون موقع است چشم باز میکنیم و میبینیم این چیزا فقط صرفا دیدن زیبایی ها نیست. خیلی راحته فقط باید با جان و دل دید با چشمِ دل دید نه با چشم سر. خدایا کمکم کن تا بینا بشم تا توانا بشم برای دیدن با چشم دلم. خدایا بهم توانایی بده تا چشمِ دلـم باز بشه تا بصیر بشم و نابینا نباشم از این همه ایی که هست و باید ببینم…
از این جاده ها داشتیم میرفتیم و چشم هامو سعی کردم ببندم و تصور کنم و با آهنگ بی کلامی پیش برم، الان از پنجره خونه هم یک نوری میاد و انگار که منو جاده و نور خورشید…فقط انگار از یک تونل سبز رد شدم که آبی آسمون هم در تمامم طول مسیر باهام بود…خیلی حس خوبی بود.(بنظرم یکجورایی تمرین تجسم کردن کردم. یکم موفق شدم اما خیلی حال داد.)
به به رفتیم تو جاده فرعی، رفتیم یک جای دنج دیگه در دل طبیعت
سلام به شما استاد عزیزمون که اینجور قشنگ ما رو با خودت همسفر لحظات زیباتون میکنی و برامون رانندگی میکنی اونم با عشق. دیگه در شهر دنور نتونسیتم طاقت بیاریم زدیم در دل طبیعت…چقدر موافقم استاد جان که جامون توی طبیعته.
فقط مریم جان رو ببین رفته سراغ خریدهاش بقول خودش تا از روستا به شهر میرسیم میریم خرید میکنیم.
فقــط جوراب های رنگ و وارنگ مریم جان. چقدر زیبا بودن. هر کدوم کلی حرف برای گفتن دارن با اون رنگ و لعاب هاشون. در کنار این صحنه باحال دیدن جوراب های مریم جان ذوق کردن های استاد جان دیگه این قسمت رو معرکه تر کرد…واووو دفتر جدید. آخ من عاشق دفترهای زیبا و قشنگم اونم فنری. چقدر دفتر سپاسگزاری عالی و زیبایی خریدین مریم جان، چقدر باحال بود خودکارش هم با طرح دفتر ست بود.چقدر هارمونی و هماهنگی، چقدر ایده، چقدر خلاقیت، چقدر آسون کردن کارها و خریدها رو ، چقدر تنوع در انتخاب و خرید هست خدایا شکرت…
_اینقدر موارد برای شکرگزاری زیاده که در این سفر مریم جان یک دفتر پر کرده.واقعا خدایا شکرت…الهی هزار هزار دفتر سپاسگزاری پُر کنی عزیزم.
چقد نوشته ی روی جلد دفتر هم زیبا بود واقعا انتخاب هاتو دوست دارم و حرف نداره.چیزهای خوب دارند همینطوری وارد زندگی مون میشن…دقیقا همینطوره دارن چیزهای خوب میان و ما اجازه میدیم تا وارد تجربه زندگی مون بشن یا نشن…
good things any coming
چیزهای خوبی در راه است
دقیقــا همینجوریه، همیشه نعمت های خداوند داره وارد زندگی مون میشه.
چقدر از شما سپاسگزارم برای کامنتی که برام نوشتین، اینکه باعث شدین در دیروز دیدن نقطه آبی رنگ و خوندن جملاتی که برام نوشتین منو به وجد بیاره.واقعا سپاسگزارم از خودتون ردپایی گذاشتین تا بیشتر با وجود ارزشمند شما آشنا بشم، از اونجایی که کنجکاوی مقدسم رو خیلی فعال نگه داشتم رفتم سری به پروفایل شما زدم، عکس پروفایل زیباتون رو در نمای بزرگتر دیدم و کلی تحسین تون کردم برای این همه زیبایی تون. واقعا لذت بردم و خوشحال شدم که باهاتون آشنا شدم. فقط حیف که داستان هدایت تون رو ننوشتید. (لطفا برو وقت بزار و به یاد بیار و “داستان هدایت تون” رو بنویسید، البته منم همینجا اعتراف میکنم خودمم باید برم وقت بزارم و دوباره بروزرسانی اش کنم.)چند تا کامنت و ردپاهاتون رو مرور کردم و متوجه شدم شما علاقه تون رو میدونید که ارگ هست و بازهم تحسین تون کردم.خلاصه دلم نیومد و نخواستم ساده از این پاسخ تون بگذرم و خواستم با عشق اینجا تمام قدم هایی که لابلای ردپاهاتون زدم رو براتون خلاصه تعریف کنم و بگم واقعا خیلی انسان قابل تحسینی هستید.واقعا ستودنی و حمیدی. واقعا خیلی خوشحالم از آشنایی با شما و سپاسگزارم که برام با سخاوت نوشتیدو باعث این آشنایی شدی.ممنونم که هستین و اینقدر خوب دارین روی خودتون کار میکنید واقعا سپاسگزار وجودتون هستم حمید عزیز…
نمیدونم چی شد که نوشتید اما من این جملات رو لازم داشتم و یک قسمت رو به یادگار دوباره با شما مرور میکنم:
“آفرین به ارتباطی که با خدا دارید.”
“چقدر احساستون به خداوند عاااالیه و من تحسینتون میکنم.”
واقعا دم شما هم گرم، راستی میدونستین که شما معدندار خداوند در قلب تون و این همه حس خوب و ناب و عشق هستید.
از صمیم قلبم سپاسگزارتم معدندار ستودنی…
براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.
اول فیلم با خودم میگفتم خدایا چقدر این جاده ها مرتب تمیز و چه اسفالت صافی دارن.از اونور گفتم ببین من وقتی میرم شمال یا جای زیبا از جاده کوه درخت خلاصه هر چیز فیلم میگیرم ولی اگه تو یه روز دوتا جایی برم که شبیه هم باشن برا دومی زیاد فیلم نمیگیرم میگم خوب اینم شبیه اون یکیه.مثلا اگه دفعه اول برم گردنه های حیران و همون روز برم جاده جواهرده دیگه از جواهرده فیلم نمیگیرم میگم خوب اینا که طبیعی شده دیگه شمال جاده هاش همین شکلیه.ولی وقتی داشتم این فیلم رو میدیدم گفتم ببین استاد جوری هر دفعه از جاده ها فیلم میگیرن و تدوین میکنن که انگار بار اوله وارد این جاده شدن.نمیگن خوب فایلای قبلی هم همینا بوده دیگه چون برا خودشون جذابه احساس میکنن برا همه ما هم همینقدر جذابه و الحق که نمیدونم چرا با دوربین استاد واقعا جذابه در صورتیکه همین فیلمو تو اینستا تو یه پیج اگر ببینیم بار دوم نگاه نمیکنیم و رد میشیم.
خدایا شکرت به خاطر وجود استاد عزیزم و مریم جانم.
نکته بعد اون قسمتی بود که مریم جان جورابا رو از پلاستیک در میاورد.یکی اولی بعد دومی بعد سومی چهارمی و…خدا وکیلی از چهارمی به بعد انتظار نداشتم از داخل نایلون همینجور جوراب در بیاد اونم رنگ و وارنگ.همین طور که مریم جان جورابارو در میاردن داشتم فکر میکردم چرا من فکر میکنم نهایت خرید جوراب 3 تاست.
و در عرضچند ثانیه این نکات برام مرور شد که اولا باور کمبود باعث شده گه هضم نکنم میشه در آن واحد 10 یا 20 جفت جوراب خرید و باز که خوب فکر کردم یاد بچه گیام افتادم که در سال شاید 3 یا 4 جفت جوراب برامون میخریدن و همیشه میگفتن پول نیست چه خبره اینقدر جوراب پاره میکنی و اگر جوراب پاره میشد میدوختن و میپوشیدن تااااااا خوب برات کوچیک بشه.و وای به حالت اگه لنگ جورابی رو گم میکردی.
فهمیدم باید هنوز که هنوزه رو باور فراوانیم کار کنم.
خلاصه
یکی دو روز بود یه چالش کوچیک تو کارم داشتم امروز صبح که از خاب پاشدم گفتم خدایا من پول میخام میخام که کارم درست بشه.میخام که حقوقم ثابت بشه.بهم بگو چیکار کنم.از طرفی هم با دخترم دچار مشکل شده بودم چون بدون اینکه به من بگه رفته بینی شو رینگ انداخته.و بعد که انداخته بود به من گفت و من کلی عصبی شدم و بهش گفتم تو همینجوری قشنگی چرا فکر میکنی با یه وسیله دیگه باید زیباتر بشی ولی اون اصرار داشت که من خودمو این شکلی دوست دارم و این حرفش حال منو بدتر کرد.که چرا دختر من که اصلا ادمی نیستم به خاطر نگاه بقیه بخام یه تغییری تو ظاهرم بدم این فکر رو با خودش میکنه و باز ترسهام اومد که نکنه وارد دانشگاه بشه را6 خلاف پیش بگیره و….
و بدتر از اون اینکه مجبورم این موضوع رو از پدرش قایم کنم بیشتر ناراحتم میکنه.چون اون رینگ طوریه که میتونه هر چا بخاد بده تو بینی ش و دیده نشه.فکر اینکه تو خیابون با اون رینگ که از سر بینیش اویزونه داره راه میره یا تو مترو نشسته و ملت نگاهش میکنن واقعا ناراحتم میکرد.خلاصه تو این کش و قوس بودم از خدا خاستم ارومم کنه.
شب اخر شب تو رختخواب همسرم مدام پرسید چته چرا ناراحتی گفتم ناراحت نیستم ذهنم درگیره گفت درگیر چی گفتم درگیر کار به خاطر فلان موضوع.(و دیگه موضوع دخترمو نگفتم)
کلی باهام صحبت کرد.و من هاج و واج به حرفاش گوش میدادم.
میدونین همسر من اصلا علاقه ای به موضوعات قانون جذب نداره.منظورم اینکه میگه استادهاییکه این حرفارو میزنن برا خودشون میگن در اصل قانون اینه اونه.و جالبه دقیقا وقتی حرف میزنه حرفای استاد رو تکرار میکنه.چیزی که در طی تجربه 20 سل زندگی مشترکمون و 40 سال عمر خودش یاد گرفته.
امشب به زبون خودش از قانون تکامل برام گفت.گقت که به زندگی بقیه نگاه نکن.گفت که همه چیز در زمان خودش اتفاق میفته باید اون وقتش برسه که فلان اتفاق بیفته.گفت میخام تجارتم رو سر و سامون بدم درست کنم.و خیلی حرفا و اتفاقای قشنگ رو برام توضیح داد.
اخر سر بهش گفتم تو خیلی خوب خیلی چیزا رو بلدی همون چیزایی که من دارم تمرین میکنم که یاد بگیرم تو رفتار تو هستن.و من چقدر گاهی غافلم.
امشب نشست با حوصله تمام اتفاقات خوب یک سال گذشته رو برام مرور کرد از خونه خریدن از خرید ماشین از خرید ی ملک پیش فروش دیگه تا وجود من تو زندگیش.و بهم گفت تو گاهی یادت میشه ه شکرگذاری کنی به خاطر همین چیزای بزرگ که به چشم تو به خاطر مقایسه کردن خودت با دیگران به چشمت کوچیک میاد.دیدم راس میگه.من هر چیزی که تو زندگیم راحت و ساده بهش رسیدم به خاطر سپاسگذاریم بوده.
امشب تمام حرفاش حرفای استاد بود انگار استاد داشت باهام حرف میزد میگفت از همین لحظه لذت ببر خوش باش بقیش با خدا.گفت من تمام تلاشمو میکنم فقط 5 سال دیگه باید بهم فرصت بدی.
همیشه ارزو داشتم اخر شب دو نفری شکر گذاری کنیم بعد بخابیم امشب بهش گفتم 10 تا مورد از چیزهاییکه اولویت دارن تو شکر گذاریت رو بگو و اونم گفت و منم گفتم و من امشب من به این ارزوم رسیدم که باهم شکر گذاری کنیم و بخابیم.
وقتی این فایل رو دیدم و دیدم مریم جون تو این سفر فقط یک دفتر پر کردن با خودم گفتم ایشون اونم تو سفر که معمولا هیچ وقتی برات نمیمونه یک دفتر پر کرده در صورتیکه منی که تو خونه ام تو یک ماه چقد برگه پر میکنم ؟
تو یک ماه چیه تو یک روز چند خط شکرگذاری مینویسم.اصلا هر روز مینویسم؟
و باید بگم الحق که تازگیا کمتر نوشتم.
یا ننوشتم.
واقعا اصلا اگه جای مریم جون بودم تو اون همه نعمت ایا بازم مینوشتم؟
اینه فرق کسیکه میره تو بهشت با یه ادم بهشتی زندگی میکنه و ماییکه اندر خم یک کوچه ایم.
مریم جانم واقفا تحسینتون میکنم با وجود این همه نعمت و خوشبختی هنوز تشنه سپاسگذاری و تشنه خدا هستی.هر انچه از خوشبختی تجربه میکنی حلالت.خداوند به زندگیت خیر و برکت بیشتر بده که امشب نشونه ای بودی از سمت خدا که بهم بفهمونه فقط باید شکر گذاری کنی شکر شکر و شکر.
خدای من با هربار که یه قسمت جدید میبینم این در ذهنم مرور میشه که زیبایی های جهان بیشتر و گسترده تر شد و من هرروز بهانه های کمتری برام میمونه که نتونم نکات زیبا رو برا احساس خوب پیدا نکنم
«بقول اون جمله معروف درکتاب راز قدرت میگه هیچ راه فراری از عشق وجود نداره»
مریم بانوی عزیز من کفش شما رو تحسین کردم که همین امروز یه کفش نو بصورت هدیه دریافت کردم و الان پام هست چقدر احساسم خوبه خدایا شکرت
واقعا چقدر مهمه که ما کانون توجهمون رو چه چیزهایی باشه من چونکه از دیدن این مکانهای رویایی لذت میبرم و همیشه سعی میکنم بخاطرشون سپاسگذار خداوند باشم عصر امروز داشتم از پارک نزدیکمون که یه پل هوایی داره رو پل رسیدم یهو ناخودآگاه وسط پل توقف کردم فقط داشتم از بالا نگاه کردن به ماشین ها و درختان لذت میبردم و الان تازه متوجه شدم که من اینروزها اغلب تمرکزم رو زیبایی هاست باعث شده ناخودآگاه رو پل مکث کنم و از بالا نگاه کنم لذت ببرم،،چونکه با دیدن و تحسین کردن زیبایی های اینجا همون جنس افکار و احساس هام در وجودمون نفوذ کرده هرچقدر بیشتر، بهتر،
چقدر دوستانه رفتید با این خانواده ارتباط برقرار کردید و کلی از تیراندازی کردن هم لذت بردید منم از روزی که اومدم اینجایی که هستم یکی از همسایه ها همیشه با سگش از اینجا عبور میکنه منم از چند روز قبل رفتم باهاش ارتباط برقرار کردم یه پسر جوان خوشتیپ با یه سگ هاسکی خیلی خشکل و من چندبار سگ رو ناز کردم و همیشه به سگش میگم سلام خشکله صاحبش هم ازم سپاسگذاری میکنه و احساس خوبی دریافت میکنه به همون اندازه هم حال من خوب میشه،خب این تجربه ها اغلب نشات گرفته از اینجاست که باعث احساس بهترمون میشن
یه همسایه داریم خیلی اوقات میومد صحبتهای ناجالب میکرد و من گفتم خدایا وقتی من اینهمه. در این مسیر مهارت کسب کردم پس چرا دیگه غصه بخورم مگه کاری داره من با قدرت ذهنم حلش کنم و گفتم خدایا خودت بین منو این نوع آدمها فاصله بنداز خلاصه خودت مدیریت کن و من تمرکزمو بذارم برا مسائل مهمتر از چند روز قبل اومدنش به اینجا کمرنگتر شد و امروزهم گفت تا چند روز دیگه میخوام از اینجا برم یه جای دیگه چقدر خداروشکر کردم که همین درخواست من راحت و بدون زحمت مدیریت میشه کافیه من با عشق در این مسیر قدم بردارم
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
مریم بانوی عزیز چقدر خودمونی نشستی داری جوراب هارو مرتب میکنی و بهمدیگه عشق میدین با احساس خیلی عاشقانه و احترام چقدر حرکت در رابطه برا من مهمه و خیلی دوستش دارم
من از روزی که دارم تمرینات این فایل هارو چونکه هرروز دو سه تا از فایل های گفتگو و جلسه دوم سوم قدم دوم و شیوه حل مسائل رو با تعهد و تمرکز کار میکنم زندگیم روانتر و لذتبخش تر شده
واقعا همین چندروزه اخیر چندتا خواسته و اتفاق برام رخ داده که خودشون اومدن بسمتم و رخ دادن چقدر شکرخدا حالم بهتر شده و یکی از همین خواسته هایی که میگم تا چندروز پیش اصلا بهش وابسته نبودم و با خودم میگفتم من که فعلا ایده کارسازی به ذهنم نمیرسه پس فقط از تجسم کردنش لذت ببرم 3هفته نشد که وارد زندگیم شد 2روز قبل
چند هفته ست که احساس میکنم در کنترل ذهن و ساختن زندگیم تواناتر شدم وقتی هم اوضاع بر وفق مرادم نیست قدرتمندتر از یکماه پیش میتونم ذهنمو مدیریت کنم چونکه یکی از دلیل های زیادش از تمرینات شیوه حل مسائله
یه نکته زیبای دیگه در این قسمت اون کلبه زیبا روی قله که ازش پول درمیاره آفرین اینم ایده خوب و جالبی ست هم حالت طبیعت داره هم پول میسازه اگر ما چشم های بینا،گوش های شنوا،قلبی باز داشته باشیم اونوقت میبینیم و باور میکنیم چقدر ثروت وجود داره و همچنین کافیه که ما کر،کور،و روی قلب مون غبار باشه اونوقت هرروز فقر بیشتری خواهیم دید در صورتی که حتی اگه ما معمولی هم که
به جهان هستی نگاه کنیم و آگاهانه هم نخواهیم بگیم ثروت فراوان وجود داره بازم نمادهای فراوانی بسیار زیاد وجود داره که ما رو احاطه کردن اما کیه که بشنوه،ببینه و بفهمه
من وقتی این مکان های رویایی رو میبینم نسبت به قبلا بخصوص اوایل حداقل 50 درصد برام باورپذیرتر شده که منم میتونم راحت این شرایط و خواسته هایی برسم چونکه با رسیدنم به کلی از خواسته های کوچک و بزرگ و دیرینه ام باعث شده که همیشه چندتا شاهد زنده برا ذهنم بیارم که من اونارو تونستم بدست بیارم پس اینارم میتونم فقط کافیه من از زندگیم لذت ببرم حتی در بدترین و سخت ترین روزها اما لذت ببرم و از درون زیبا باشم اونوقت اتفاقا تمام اون سختی ها برا من میشن بازی های جذاب و لذتبخش
با یادآوری مردن هر انسان به خودم میگم خدایا شکرت از اینکه به من مهلت لذت بردن و ساخت زندگیمو دادی و منو بیدار کردی،،
خلاصه اگه میخواهید به این شرایط مثل این دوتا استاد عزیزمون تجربه کنید هر موفقیت قبلی بزرگ ،کوچک رو «مثل اتیغه های قیمتی و گرانبها تمیز کنید و بذارید داخل ویترین ذهنتون که همیشه با نگاه کردن بهشون یادتون بیاد که شما همون آدم هستید و بی نهایت قدرت خلق هرچیزی رو دارید»
من هرزمان بصورت تمرکزی و عمیق سعی میکنم اینهمه تجربه های استاد در این فایل ها و موفقیتهای قبلی خودمو مرور کنم و پی به خلق و قدرت ذهن میبرم احساس میکنم تمام جهان در مشت منه و تمام اون چیزهایی که میخواهم سالهاست که دارن برای ملاقات با من له له میزنن و هیچ اتفاق و هیچ قدرت غیر خدایی نمیتونه جلوی منو بگیره
بابت این خانواده و چنین جنس زیبایی سپاسگذار خداوندم که بابت ابرهای زیبا هم سپاسگذاری میشه و مریم بانوی عزیز حتی در این سفر پر ماجرا و در دل این سنگلاخ هام همچنان نمیتونه از نوشتن سپاسگذاری در دفتر دل بکنه چقدر شبیه منه چونکه منم هیچ روزی نمیشه که بدون نوشتن روزم بگذره خیلی بهم احساس خوب میدن الکی هم نیست چونکه قلم گفتار الهی ست که اینقدر قدرتمنده
خداروشکر که همگی در پناه لطف بیکران پروردگار عااالی هستید
این فایل یه بهانه شد بیام اینجا از یه تجربه ای که امروز داشتم بگم براتون
دیشب داشتم قرآن میخوندم رسیدم به آیه ای که مفهومش این بود که:
به عهد خودتون وفا کنید، وقتی حرفی زدید پاش وایسید
تا اینو خوندم این خاطره از ذهنم گذشت که چندسال پیش به دخترداییم قول دادم یه روسری رو براش یه طرح زیبا نقاشی کنم بهش هدیه بدم، هرچند یه روسری معمولی بهش هدیه دادم ولی اونچیزی نبود که بهش قول داده بودم
با خودم گفتم خدا خواسته اینو به دقتی که قول دادم انجام بدم و باید انجامش بدم
امروز رفته بودم مراسم تشییع دخترخاله ام و پسرش، و من اصلا گریه نمیکردم و طبق قوانین استاد و فایل (ما بی انتها هستیم تو دسته فایلهای دانلودی مهمترین رابطه زندگی ما)
اونا رو به زندگی جاودانه شون بدرقه کردم
وقتی برمیگشتم تو مسیر چشمم خورد به روسری فروشی و رفتم همون روسری که از ذهنم گذشته بود رو خریدم یه رنگ نباتی عقدی و تصور کردم دخترداییم وقتی عروس شد تو محضر روسری که من براش نقاشی کردم رو سرشه
باورتون نمیشه، البته شماها باورتون میشه چون پر از یقین هستید
هنوز به خونه نرسیده بودم که از یه جایی بیشتر از مبلغی که برا خرید روسری داده بودم بهم داده شد
یعنی خدا خودش بدقولیم رو بهم یاداورشد
خودش روسری فروشی گذاشت تو مسیرم و به دلم انداخت روسری رو بخرم
خودش هم هزینه اش رو پرداخت کرد
اینجور خدایی داریم، اینجوری داره قشنگ خدایی میکنه، اشک تو چشام جمع شده از شوقش
سلام ب استاد عزیزم
و خانم شایسته عزیز
اهل کامنت گذاشتن نیستم گاهی میام پیام دوستان میخونم
امشب نتونستم نیام ی حسی بهم گفت برو لین پیام بنویس تا همه قانون بیشتر درک و اجرا کنند تا همه ب اون خدای واحد ایمان بیارن
تشکر ویژه از شما دارم بابت ضبط و پخش این تصاویر زیبا و سفر بدور آمریکا
همیشه با دیدن فیلمهای شما من هدایت ب سفر دلخواهم شدم.
سفر بدور آمریکای قبلی هدایت ب سفر خوزستان و اهواز شده بودم.
و در این سفر که از مرداد امسال آغاز شد بعد از دیدن هر قسمت و احساسات خوب گرفتن ازشون..آخر شهریور من و پسرم با هم به استاان سمنان شهر توریستی و ییلاقی شهمیرزاد و روستای ده صوفیان منزل یکی از اقواممون راهی شدیم.و بسیار خوش گدشت
تموم اون چیزایی ک در فیلم دیدم کوه جاده رودخونه درخت میوه آسمون آبی ابرها همه چیز بصورت واقعیت در سفر دیدم و یاد شماها می افتادم.
سفر دومم همین چند روز پیش آخر مهر تور2/5 روزه گیلان ماسوله و ماسال زیبا بود.
یکی از خواسته هام بود…اصلن نمیدونم چجوری جور شد همه چیز خواست خدا شد حتی بارون سیل آسایی ک میخاست بباره بخاطر ما قبل از بازدید موزه و سراوان بند اومد.
استاد جان همه چیز در زمان و مکان درست برام اتفاق افتاد.خیلی این سفر هدایتی بود.
تنها رفتم برای اولین بار تنها بدون خانواده..ولی ارزش داشت اینقدر آدمهای خوب در گروه بودند ک هر کدوم ب شکلی بهم محبت میکردند.. یکی پتو میداد یکی چایی یکی میوه از اون طرف اتوبوس بلند میشد می آورد.یکی بهم میگفت بخور تعارف نکن شیرینی بخور
یکی بهم میگفت میخای ازت عکس بگیرم
خیلی خیلی اتفاقات قشنگ برام افتاد ک بیشتر لطف خدا رو نسبت بخودم احساس کردم.
ی مدتیه دارم تمرین عشق بخود و آینه انجام میدم.
چیزهایی رو خدا بهم نشون داد ک باعث شد نسبت ب خودم مهربون باشم و دست از ایراد و مقایسه خودم بردارم.
مثلن…در این سفر توی گروهمون دختر جوان تحصیلکرده ولی معلول (دست و پا داشت ولی در حرکات و حرف زدن مشکل داشت)
صبحانه روز اول من تنها روی میز نشسته بودم اون خانم اومد سر میز من
کمی گذشت چون پی هر چیزی میرم…با خودم گفتم چرا این همه جا اومد سر میز من…زود تند درسشو گرفتم…گفتم ندا میدونی چیه خدا داره بهت میگه که من تو رو سالم بدون عیب و ایراد آفریدم اون وقت تو همیشه احساس ضعف داری…همیشه داری از خودت ایراد میگیری…خودتو بزار جای این خانم ببین میتونستی 1 دقیقه اینجوری زندگی کنی
نه هرگز نمیتونستم
و اونجا بود ک حس کردم خدا خیلی دوستم دارم و دوستم داشته از سالها قبل حتی روزهایی ک من یادش نبودم اون دوستم داشته و دارم سعی میکنم ب تموم بخش بخش بدنم عشق بدم دیگه نمیخام ب خاطر اینکه چیزی ندارم جسمم ک لایق عشق و احترام هستند آزار بدم.
ی جایی خانم شایسته در سفرهای قبلی بود فکر کنم گفته بودند…این جسم ما ما در مقابلشون وظیفه داریم..
اون زمان فقط شنیدم..ولی الان درک کردم..ک لزومی نداره من اگر خونه نوساز ندارم..من اگر تحصیلات آنچنانی ندارم..من اگر ماشین شاسی بلند ندارم من اگر ویلا ندارم من اگر خونم آسانسور نداره ..بخام گریه کنم بخام غصه بخورم بخام ناراحت باشم اصلن …این جسم من روح داره روحش از خداست خیلی با ارزشه و لایق عشق و احترامه
خیلی رهاتر شدم استاد
خیلی سبک شدم
ی مثال دیگه
خانم پزشکی بودند.
ک موقع اقامت در هتل و دادن اناقها من با این خانم و یک خانم دیگه افتادم.
ایشون ک پزشک بودند شب موقع خواب دستگاهی به خودشون وصل کردند ک گویا جلوی خر پف میگیده..
همون لحظه یاد خودم و سلامتی خودم و فایل سلامتی افتادم و بیشتر عشق خدا رو بخودم حس کردم.
گفتم ببین خودش دکتره ولی خودش سلامتی نداره حتی نمیدونه ک درمانش چیه حتی نمیدونه درمان داره و وابسته ب اون دستگاه نباشه
و باز خدارو شکر شکر کردم اشک ریختم ک اینقدر دوستم داره قانون زندگی بهم یاد داده قانون سلامتی بهم یاد داده
خیلی درسها گرفتم خیلی ی تلنگر بود برام بیشتر این سفر
و خبر بینهایت خوش امروز استاد عزیزم
میدونم ک شما هم خیلی خوشحال میشید ولی طبیعیه ک اتفاق بیفته چون این قانونه
شما گفته بودید قانون براتون عوض میشه.
در کامنتهای قبلی گفته بودم پسرم سربازه مرزی هست با 6 ماه کسری خدمت ک میشه 18 ماه سربازی
شکر خدا آخرین روزهای 15مین ماه خدمت داشت میگدروند ک درست 30 مهر اعلامیه جدید سربازی اومد ک تمام سربازان در حال خدمت و سربازان جدید شامل 3 ماه کسری خدمت میشن..
این خبر دیشب همسرم بهم داد.
دقیقآ 15 ماه پسرم 1 آبان یعنی امروز تموم شده و در چ زمانی این اعلامیه اومد(خدایا شکرت)
و دیگه انتظار من بسر رسید. (در صورتی ک قبل این طرح جدید سربازی باید تا 1 برج 11 خدمت میکرد)
خدایا شکرت
صبح پسرم تماس گرفت و گفت چند روز طول میکشه تسویه کنه و بیاد انشالله…و بهم حرف شما رو گفت استاد عزیزم ک // قانون تغیر میکنه//
شما این جمله رو بارها در فایلتون گفتید
ک شماها فقط روی خودتون کار کنید همه چیز عوض میشه حتی قانون عوض میشه
شکررردت خدایا
و خدا برامون قانون عوض کرد استاد نه آشنایی داشتیم نه پارتی نه جانبازی نه کارت بسیج نه ….هیچ استاد فقط خدا و بس
خدا برامون کافی شد.
خیلی خوشحالم و خاستم این خبر خوش بگم تا دوستانی ک اینو میخونن هیچ وقت از مسیری ک درش قرار گرفتند ناامید نشن ادامه بدن فقط ایمان بیارند ب اون نیرویی ک نمیبینند.
نمیگم من ناامیدنبودم چرا بودم ولی میگفتم خدا بهتر برام میخاد حتمآ این بهترینه….مادر موسی برا خودم مثال میزدم…و…
خوشحالم و ممنونم ک احساسات و نوشته های منو خوندید.
بنام الله یکتا
سلام به خانم ندای عزیز
چقدر خب نوشتید ، واقعا لذت بردم و تحسینتون میکنم بابت : تغییر فرکانسها و باورها تون ، رها بودن ، در صلح بودن با خودتون ، ارتباط خوبتون با خدای یکتا و سپاسگزاری از الله مهربان بخاطر همه چیز
اشکم در اومد ، با خوندن کامنت شما و اتفاقات زیبایی که براتون رقم خورده و احساس سپاسگزاری که داشتید ، یاد اولا سلامتی که خدا بهم داده افتادم و سپاسگزارشم و بعدش یاد سربازی خودم افتادم ، که بعد از 2 ماه آموزشی در مرکز 04 بیرجند و 2 ماه دوره کد در لشکر 81 زرهی کرمانشاه و گرفتن درجه گروهبانی دقیقا در اوج گرما تو مرداد سال 83 به اندیمشک اعزام شدم و چقدر برام غریبب بود جایی که تا بحال نشنیده و نرفته بودم اونم تو فصل گرما و ماه خرما پزون (اونایی که اهل جنوبن میدونن من دارم درمورد چه دماو هوایی صحبت میکنم ) منی که بچه البرز و دل کوه بودم یهو وارد یه هوایی مریخی شدم
و خانم ندا عزیز نکته اش اینه که بعد از حدود 100 روز انتقالی من اومد وقرار بود تسویه کنم و برم پادگانی که تو منطقه خودمونه و زمانی که خبر انتقالیم اومد همینطور اشک ذوق میریختم و خدا رو شکر میکردم که چقدر من رو دوست داره و همیشه هوامو داره و هدایتم میکنه به مسیر های دلخواهم
دوباره چند روزه که با کنترل ذهنم و توجه به زیبایی ها و قرار دادن خودم در احساس خوب و سپاسگزاری خداوند و البته هدایت خدای مهربان دارم اتفاقات جدیدی در زندگیم خلق میکنم که نشانه هاش از دیروز اومده و امروز و فردا قراره که کلی کارای مهم انجام بدم که نتیجه اش برام ثروت وخوشبختی وحال خوبه ، خدایا شکرت
براتون آرزوی سلامتی وثروت دارم و امیدوارم که تو همین دو سه روزه پسر گلتون کارت پایان خدمتش رو بگیره و بسلامتی برگرده
مرسی بابت کامنت خوب تون
در پناه الله یکتا شاد ، سالم ، ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید
سلام آقا حمید دوست فرکانسی عزیز
ممنون از احساسات قشنگتون
خوشحالم ک کامنتم مفید بوده و شما رو یاد دوران سربازی و لطف و مهربونی خداوند بزرگ ک همواره مارو بیشتر از خودمون دوست داره انداخته…سپاسگزار اون خداوند هستم ک اینقدر به فکر بندگانش هست و براشون جز خیر و خوشی چیزی نمیخاد…
تا ما ب این درک برسیم ک تنها خداوند قدرت و حامی ماهست(برای من ک خیلی طول کشید و بازم بیشتر باید درک کنم) ک چقدر دوستم داره و همش بفکرمی حتی بیشتر از خانوادم…وقتی ب این جایگاه میرسی مثل چیزی ک استاد میگه خیلی حسش قشنگه اینکه بدونی قدرت تویی و تنها خدا
ی حس سبکی بیخیالی داری انگار چون میدونی اون کنارته
بله دیروز ب تاریخ 6 آبان ماه نامه تسویه سربازیش اومده( در صورتی ک 11/1/ آخر دی ماه باید سربازی می اومد)
3 ماه کسری خدمت از طرف دولت
بدون پارتی بدون هیچ
فقط با فرکانس قانون عوض شد.
و امروز 7 آبان قراره از بجنورد(هنگ مرزی راز جرگلان) بیاد خونه)(ساری)
خوشحالم ک این پیام دارم ب شما دوست عزیز و همه ی اونایی ک این متن میخونند میدم
حتمآ هدایتی هست ک همیشه امید داشته باشیم و در این مسیر و در این سایت الهی باشیم بدون شک درها باز میشه و از جایی ک نمیدونیم در زمان و مکان درستش بهترین اتفاقات رقم میخوره
بارها داخل این سایت کامنت بچه ها خونده بودم ک ب نحوی سربازیشون کسری خورد یا معاف شدند
ی ایده برام شد ک برای منم(پسرم) میشه و شد.جوری ک اصلن فکرشو نمیکردم اونم 3 ماه
خداروهزاران بار تا ابد سپاسگزارم
بخاطر قوانینی ک خلق کرد تا ما زندگیمون باهاش همینجوری ک میخاهیم بسازیم.
براتون آرزوی نور روشنی ثروت بینهایت آرزومندم.
به نام خدای مهربان
یک قسمت دیگه از سریال زیبای سفر به دور آمریکا
با دیدن این دوتا خانواده که دارن تو یک محیط امن تفریح میکنند با آزادی خیلی دلم شاد خیلی خوشحال شدم میدونید همیشه فکر میکردم اسلحه بده آدمای بد دستشون اسلحه میگیرن و پلیس ها و افرادی که خیلی پول دار هستن امل دیدم نه تو کشوری مثل آمریکا میتونی به عنوان یک تفریح بری و در جای مناسب خیلی هم لذت ببری خیلی برام عجیب بود خلاصه
مریم خانم نازنین اون قسمتی که رفتین این کفش های زیبا رو خریدین اونقدرررر تحسین تون کردم
باورتون میشه دیرووووز از پدرم یک صندلی گیمینگ خیلی عالی هدیه دریافت کردم میدونید صبح از خدا خواستم و نوشتم و عصر بهم داد واقعا با یک کیفیت عالی و بسیار فوق العاده باورتون میشه چقدر خوشحال بودم و ذوق داشتم
چقدر لذت میبرم از اینکه میبینم انسان ها خودشون هستن و هر آنچه که هستن را دوست دارن چقدر خوبه مریم خانم با آن همه ذوق جوراب هایی که دوست داره رو میخوره و با ذوق نگاه شون میکنه این خود شکرگزاری هست بخدا
خدا رو شکر که استاد و خانم شایسته به این حد از خودشناسی رسیدن که فهمیدن اصلا برای شهر نبستن و باید تو طبیعت باشن این حد از خودشناسی خیلی ارزش داره من خیلی تحسین میکنم
و اینکه به راحتی میتونن هر کجا که خواستن باشن این آزادی بینظیره
خدا رو شکر میکنم برای این زیبایی ها حال خوب و عشق و آزادی
سلام به همه دوستان نازنینم و سلام ویژه بر استادان عزیزم..
خانم سعیده شهریاری خواهر عزیزم نمیدونم الان تو آی سی یو هستیی و بالا سر مریض های خوشبختت هستی (خوشبختن چون پرستاری چون شما دارند)نمیدونم شایدم از اون شیفت های آرومه و داری استراحت میکنی و شایدم تو خونه ی مبارکت هرجا هستی میخوام ازت قلبن سپاسگزاری کنم که به من یاد دادی خودمو متعهد کنم و بیام هر روز تو سایت ،تا هم صلات رو انجام داده باشم و اتوماتیک ذهنم بره رو مدار نعمت و ثروت و ارامش و هم ردپا بزارم که بعدا بیام ببینم و بگم این نتایجم شانسی نبوده ها ببین اینا ردپاهای صلات و کنترل ذهنی هست که تو این روزها انجام دادی …خداوند بهشت را برات ارزانی دارد که دستی شدی از دستان خودش و اینگونه تو این سایت خودش میگه و شما مینویسی و دلهای مارو زنده میکنی به نور خودش….
خدایا شکرت بازهم فراوانی باز هم نعمت جاده آسفالته تمیز و رویایی با اطرافی سرپوشیده از درختان و هوایی. از جنس نگم برات….کاش علم اینقدر پیشرفته بود واستاد کمی از هوای اون جاده میزاشت تو سایت تا لمسش کنیم چون زبون نمبتونه کامل وصفش کنه..( :゚皿゚)( :゚皿゚) …خدایا شکرت من این روزها دارم همین هوا و همین طبیعت رو به شکلی دیگه در منطقه 22 تهران رندگی میکنم…
خدایا شکرت بابت اینکه لایقم دونستی وبازهم زیبایی مهمان چشمانم کردی رشته کوه های راکی (Rocky Mouintain)اگر اشتباهی تو تایپم هست عذرم را پذیرا باشید خیلی وقته تمرین نکردم زبان رو….چقد این خانواده خودشون بودن بدون اینکه نگران نظر کسی باشن اینو از روی اندام تپل و دوست داشتنیشون فهمیدم و حال خوبی که تو حرف زدن و برخوردشون با استاد وخانم شایسته عزیز داشتن البته که استادهم خودش بود تو زندگیش که هدایت شد به این اندام زیبای الانش و چقدر خوبه که شما اینقدر تو مدار خوبی هستید که خداوند هدایتتون میکنه به سمت همچین ادمهایی و دلهاشونو براتون نرم میکنه که اینجوری ازتون استقبال کنن ودعوتتون کنن به جمع خانوادگیشون تا هم شما لذت ببرید هم خودشون..
یه موردی رو بگم که این روزها تو جلسه پنجم دوره عزت نفس برام بولد شده و اون اینه که جهان پر از سلیقه ها متنوع هست و پره از ادمها با فکر های متنوع و این باعث پیشرفت جهان شده…اینو بگم که من تو گذشته نه چندان دور حرص میخوردم سره اینکه چرا نباید همه مثله من فکر کنن و….اونروز رفتم با دوستم که تو پیست دوچرخه سواری یک مسیر زیبا دوچرخه سواری کنیم و موقعی که رفتیم دوچرخه رو اجاره کنیم دیدم اون یک نفر که مدارکو میگیره و قبض هارو میده به تنهایی داره چندین نفرو راه میندازه و هرکیم به نحوی ازش درخواست میکنه که اونو زودتر را بندازه و سر وصدا یه ذره زیاد بود ولی ایشون با کمال خونسردی و خوشرویی داشت کارشو انجام میداد و یکی یکی همه رو را مینداخت همونجا به خودم گفتم خدایاا شکرت اگه تو جهان همه مثله هم فکر میکردن و یه سلیقه داشتن الان این اقا نمیومد اینجا وایسته و این کارو انجام بده و من علنن نمیتونستم دوچرخ سواری کنم اصلا شاید دوچرخه ای بوجود نمیومد اگه همه مثل هم فکر میکردن و وقتی که رفتم قهوه هم بخورم باز این به فکرم رسید و همونجا گفتم خدایا شکرت بخاطر تنوعی که تو جهانه ..اینجام تو این فایل اولش گفتم اینا چرا اندامشون رو لاغر نمیکنن ولی در عرض چند ثانیه یادم اومد که این جزوه قانونه جهانه که همه مثله هم فکر نمیکنن و البته که معلوم بود این خانواده عاشق خودشون بودن وبا خودشون درصلح بودن که درمدار استاد وخانم شایسته قرار گرفتن…خدایا شکرت تا صلاتی دیگر…بدرود
سلام به همه هم فرکانسی هام واستادوخانم شایسته عزیز
چندوقتی بود شدیدااااا بخاطر یه مسئله مالی توفشاربودم ویه جورایی مجبوربودم جورش کنم یه مبلغی که بالاترازتوان من بودویهویی وبدون پیش بینی پیش اومدکه پولِ خاصی تودستم نبود اگه قبلا بودسریع میرفتم قرض میکردم
ولی استادتوهمین فایلهای دانلودی(نتایج دوستان قسمت11)گفته بودن تحت هیچچچج شرایطی قرض نکنیدحتی اگه اسلحه بذارن رو مختون اینکارو نکنید
پول بسازیدبه قرض فکرنکنید
نجواها خیلی اذیتم میکرد،ازهرطرف تحت فشاربودم وگاها حال بدی می اومدسراغم گاها وسوسه میشدم قرض کنم یه شرایط خیلی سخت
ولی من تمام تلاشموکردم برای ایجادپول وشدیدامقاومت کردم برا قرض کردن
هی میگفتم استاد گفته اگه تعهدداشته باشین خداهدایت میکنه خدادستاشومیفرسته،درهارو بازمیکنه،نعمت هامیاد
باوجودتمام فشارهای روانی وجنگی که بین نجواهای ذهنم وصدای قلبم بپاشده بود هی یکی میگف بابا قرض کن تواین پولو نمیتونی بسازی فرصت داره تموم میشه بیچاره میشی،بدبخت میشی بوقتش جورنکنی
یکی هم میگف نه متعهدباش وقرض نکن خدا وهاب ورحمان ورحیمه فقط تلاشِ باباورقدرتمندداشته باش
متعهدباش نتایج میاد
سرِ تعهدم موندم وتبریک میگم به خودم تونستم پای همچین تعهدی بایستم باتمام ترسهاوفشارهاونجواها.سرزنش های درونی وبیرونی،توسرخوری ها،بغضها واشک ها…
ممنونم ازالله یکتام که کمکم کرد
همین امروزظهرازجایی پول اومد حسابم که انتظارنداشتم،همین الان که شبه ،نیم ساعت پیش هم یه اتفاقی افتاد درامدم چندبرابرشد چیزی که تقریبا یه ساله برای بدست اوردنش میجنگیدم ولی نمیرسیدم
وجالبتراینکه اون اتفاقی که بخاطرش فشارمالی داشتم برطرف شدوبلافاصله پیام هایی پشت سرهم اومد که کلی سفارش گرفتم
الله یکتا خواستم بگم من جسارت به خرج دادم وپای تعهدم وایسادم ولی توفراترازتعهدم بهم پاداش دادی دمت غیرتت گرم
چقدخوبه باتومعامله کردن،چقدخوبه که هستی ودارمت
هرلحظه وهرجا
عاشقتم بهترین رفیق و تکیه گاهم
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم، سلام به بانو مریم شایسته شجاع و پرتوانم، سلام به دوستان در مسیر توحید و زیبابینم و همسفرهای ناب و دوست داشتنی ام…
چقدر دلم تنگ شده بود یک گوشه ایی بشینم فارغ از هر چیزی تمرکزی فایل ببینم و بعد بیام با عشق بنویسم…امروز این گوشه کنارا یک فرصت پیدا کردم حالا میخوام واسه خودم و اینجای پر از عشق فقط عشق کنم و عشق بپاشم.(چند روزی هست دو تا مهمون عزیز دوتا دختر دوست داشتی و کاملا متفاوت، دوتا دوست جالب و باحال داریم و من این روزا بیشتر وقتم با اونا میگذشت و کلی چیز یادگرفتم میام تعریف میکنم و دیدگاهم رو از این عزیزان میخوام بنویسم تا یادم بمونه و درس هاشو بهتر بگیرم.)
خب میرم سراغ فایل از اول اول…یعنی دیدن عکس کاور این فایل.
تصویر مریم جان رو میبینیم که با چهره ایی شاداب و خندان یک دستی اسلحه دستش گرفته. با اون دستان ورزیده و عضلات قوی و زیباش اسلحه دستش گرفته اونم برای اولین بار تجربه تیراندازی رو بدست آورده.
چقدر چهره مریم جان تو این عکس شاده، زیبایی خاصی به چشم هام میاره، چه حس رضایت و شادی بهم میده. این عکس بهم میگه ببــین مهم نیست چی تو دستته و کجایی مهم اینه از لحظه هات لذت ببری از تجربه کردن هات نهایت استفاده رو ببری و فقط لذت ببری اونم در لحظه فارغ از اینکه چی تو دستت داری.خیلی عکس باحالیه بنظرم خیلی حرف ها داره که من الان درکش نمیکنم ولی خیلی برام میدونم آگاهی داره. اصلا رنگ لباسشون تا قیافه و حالت چهره شون خیلی دوست دارم.استایل و اندام زیبای مریم جان رو خیلی دوست دارم و همه چیزهایی که در عکس میبینم و در حد خودم درک میکنم تحسین میکنم.
نوشته روی لباس مریم جان برام علامت سوال بود رفتم ترجمه اش رو درآوردم و چقدر عالی بود…چقدر پر مفهوم.روی لباس مریم جان نوشته:
walk by faith not by sight اگر تونسته باشم درست بخونم و چه معنی داره چقدر انتخابت رو در لباس پوشیدن بیشتر از قبل تحسین کردم. نوشته: با ایمان راه برو نه با دیدواقعا زیبایی در زیبایی دیدم واقعا عالی بود.واقعا برای وجودت سپاسگزارم عزیزم.استاد جان شایسته ی چنان بانوی شایسته ایی هستی که بهشون بگین عــزیــزدل. واقعا عزیز دله ما هم شدن.واقعا ازتون سپاسگزارم استاد جان برای همه چیز.نمیدونم چطور سپاسگزاری کنم تمام احساس خوبم روو چطور میتونم حسم رو بگم و قدردانی کوچیکم رو در حد کلمات جاری کنم.واقعا صمیمانه سپاسگزارم اصلا نمیتونم نگم سپاسگزارم و با تمام عشقم دوستتون دارم.واقعا برای همه چی سپاسگزارم، برای این لحظه ایی که اینجام سپاسگزارم، برای این فضایی که میتونم توش تایپ کنم سپاسگزارم، برای لحظه هایی که از خودتون با ما به اشتراک میذارید سپاسگزارم برای سخاوت های بی حدتون سپاسگزارم.سپاسگزارم برای دیدگاهی به من دادین و منو داره عمیق تر میکنه سپاسگزارم. برای تمام قدم ها و نفس ها و صحبت هاتون سپاسگزارم. واقعا میتونم بگم سپاسگزارم که هستین. برای تمام وجودتون سپاسگزارم. میخوام اینقدر بگم سپاسگزارم که سپاسگزارم که رو دیگه نتونم بگم و فقط سرشار بشم از حس خوب و سکوت و با این زبان خداوند ازتون تشکر کنم و میدونم فرکانس ضربان قلبم رو درک میکنید من میخوام اینطوری، دقیقا همینطوری سپاسگزار خدا و تمام نعمت هاش باشم و موجی به راه بندازم تو کل کیهان.یک موجی از سپاسگزاری و عشق…
=============
به به سوار ماشین قرمز خوشگل مون شدیم و داریم بازم میریم تو جاده ها و سفر ادامه داره…چشم هامو میندم و میذارم صدای باد و این موسیقی منو ببره به رویا و با تمام وجودم حس کنم تمام این منظره هایی که چشم هام دیدن و قلبم گواهی میده که اینا وجود دارند و ایمان دارم که هست و این منظره ها فریاد میزنن بیا و ما مشتاق تو هستیم تا از کنار ما رد بشی. میخوام با ایمان تو مسیر سفر به دور آمریکا حرکت کنم و هر ثاینه راه بــرم(بنویسم و حس کنم) نه با دید نه با منظره هایی که چشم هام میبینه. میخوام با ایمانم راه برم و بنویسم. میخوام جاری بشم و جریانی بسازم از اینجا تا اون لحظه ایی که همیشه هست.
زیبایی ها انتهایی نداره.
نعمت ها انتهایی نداره.
اصلا اشتباهه ما منظره ها رو صرفا با چشم میبینیم من میگم اگر تو این جریان هستیم باید با ایمان باشیم با ایمان مون ببینیم و با ایمان مون راه بریم و پیش بریم. اصلا اینجوری هزاران چیز تو این فایل ها هست که دیده نشده و اون موقع است چشم باز میکنیم و میبینیم این چیزا فقط صرفا دیدن زیبایی ها نیست. خیلی راحته فقط باید با جان و دل دید با چشمِ دل دید نه با چشم سر. خدایا کمکم کن تا بینا بشم تا توانا بشم برای دیدن با چشم دلم. خدایا بهم توانایی بده تا چشمِ دلـم باز بشه تا بصیر بشم و نابینا نباشم از این همه ایی که هست و باید ببینم…
از این جاده ها داشتیم میرفتیم و چشم هامو سعی کردم ببندم و تصور کنم و با آهنگ بی کلامی پیش برم، الان از پنجره خونه هم یک نوری میاد و انگار که منو جاده و نور خورشید…فقط انگار از یک تونل سبز رد شدم که آبی آسمون هم در تمامم طول مسیر باهام بود…خیلی حس خوبی بود.(بنظرم یکجورایی تمرین تجسم کردن کردم. یکم موفق شدم اما خیلی حال داد.)
به به رفتیم تو جاده فرعی، رفتیم یک جای دنج دیگه در دل طبیعت
سلام به شما استاد عزیزمون که اینجور قشنگ ما رو با خودت همسفر لحظات زیباتون میکنی و برامون رانندگی میکنی اونم با عشق. دیگه در شهر دنور نتونسیتم طاقت بیاریم زدیم در دل طبیعت…چقدر موافقم استاد جان که جامون توی طبیعته.
فقط مریم جان رو ببین رفته سراغ خریدهاش بقول خودش تا از روستا به شهر میرسیم میریم خرید میکنیم.
فقــط جوراب های رنگ و وارنگ مریم جان. چقدر زیبا بودن. هر کدوم کلی حرف برای گفتن دارن با اون رنگ و لعاب هاشون. در کنار این صحنه باحال دیدن جوراب های مریم جان ذوق کردن های استاد جان دیگه این قسمت رو معرکه تر کرد…واووو دفتر جدید. آخ من عاشق دفترهای زیبا و قشنگم اونم فنری. چقدر دفتر سپاسگزاری عالی و زیبایی خریدین مریم جان، چقدر باحال بود خودکارش هم با طرح دفتر ست بود.چقدر هارمونی و هماهنگی، چقدر ایده، چقدر خلاقیت، چقدر آسون کردن کارها و خریدها رو ، چقدر تنوع در انتخاب و خرید هست خدایا شکرت…
_اینقدر موارد برای شکرگزاری زیاده که در این سفر مریم جان یک دفتر پر کرده.واقعا خدایا شکرت…الهی هزار هزار دفتر سپاسگزاری پُر کنی عزیزم.
چقد نوشته ی روی جلد دفتر هم زیبا بود واقعا انتخاب هاتو دوست دارم و حرف نداره.چیزهای خوب دارند همینطوری وارد زندگی مون میشن…دقیقا همینطوره دارن چیزهای خوب میان و ما اجازه میدیم تا وارد تجربه زندگی مون بشن یا نشن…
good things any coming
چیزهای خوبی در راه است
دقیقــا همینجوریه، همیشه نعمت های خداوند داره وارد زندگی مون میشه.
این کامنت ادامه دارد….
بنام خدای زیبایی ها
سلام به خانم فهیمه عزیز
آفرین به شما ، آفرین به این نگاهتون ، آفرین به ارتباطی که با خدا دارید
چقدر انرژی تون عااالیه ، چقدر حس خوب گرفتم از این همه سپاسگزاری که تو این کامنت گذاشتید
چقدر نگاهتون به جهان خوبه ، چقدر احساستون به خداوند عاااالیه و من تحسینتون میکنم
واقعا انرژی گرفتم و احساس خوبی پیدا کردم ، دم شما گرم
خوشبخت ، شاد ، سالم و ثروتمند باشید
سلام به دوست ارزشمندم
سلام به شما حمید معدندار عزیز
چقدر از شما سپاسگزارم برای کامنتی که برام نوشتین، اینکه باعث شدین در دیروز دیدن نقطه آبی رنگ و خوندن جملاتی که برام نوشتین منو به وجد بیاره.واقعا سپاسگزارم از خودتون ردپایی گذاشتین تا بیشتر با وجود ارزشمند شما آشنا بشم، از اونجایی که کنجکاوی مقدسم رو خیلی فعال نگه داشتم رفتم سری به پروفایل شما زدم، عکس پروفایل زیباتون رو در نمای بزرگتر دیدم و کلی تحسین تون کردم برای این همه زیبایی تون. واقعا لذت بردم و خوشحال شدم که باهاتون آشنا شدم. فقط حیف که داستان هدایت تون رو ننوشتید. (لطفا برو وقت بزار و به یاد بیار و “داستان هدایت تون” رو بنویسید، البته منم همینجا اعتراف میکنم خودمم باید برم وقت بزارم و دوباره بروزرسانی اش کنم.)چند تا کامنت و ردپاهاتون رو مرور کردم و متوجه شدم شما علاقه تون رو میدونید که ارگ هست و بازهم تحسین تون کردم.خلاصه دلم نیومد و نخواستم ساده از این پاسخ تون بگذرم و خواستم با عشق اینجا تمام قدم هایی که لابلای ردپاهاتون زدم رو براتون خلاصه تعریف کنم و بگم واقعا خیلی انسان قابل تحسینی هستید.واقعا ستودنی و حمیدی. واقعا خیلی خوشحالم از آشنایی با شما و سپاسگزارم که برام با سخاوت نوشتیدو باعث این آشنایی شدی.ممنونم که هستین و اینقدر خوب دارین روی خودتون کار میکنید واقعا سپاسگزار وجودتون هستم حمید عزیز…
نمیدونم چی شد که نوشتید اما من این جملات رو لازم داشتم و یک قسمت رو به یادگار دوباره با شما مرور میکنم:
“آفرین به ارتباطی که با خدا دارید.”
“چقدر احساستون به خداوند عاااالیه و من تحسینتون میکنم.”
واقعا دم شما هم گرم، راستی میدونستین که شما معدندار خداوند در قلب تون و این همه حس خوب و ناب و عشق هستید.
از صمیم قلبم سپاسگزارتم معدندار ستودنی…
براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه
بنام خدای زیبایی ها
سلام به خانم فهیمه عزیز
دوست توحیدی و همفرکانسی ارزشمندم
خیلی سپاسگزارم ازتون بابت پاسخ زیباتون
این نگاه زیبایی که به جهان و آدمها دارین واقعا قابل تحسینه و 100% تاثیر گزار
و هر کسی که کامنت شما رو بخونه میتونه این انرژی رو دریافت کنه
مرسی بابت این همه انرژی خوبی که بهم دادین و باعث شد احساس بهتری پیدا کنم
خیلی خوبه که انقدر با خودتون در صلح هستین
اول صبحی روزم رو ساختین و ازتون بسیار ممنونم
خدارو سپاسگزارم بابت دوستان بینظیری چون شما
مرسی که هستین و الگوی خوبی از یک انسان پر انرژی ، با خود در صلح ، توحیدی و سپاسگزارید برای همه
براتون شادی ، سلامتی ، ثروت ، حال خوب و سعادت رو از الله مهربان میخوام
سلام سلام
بعد مدتها اومدم کامنت بزارم.
خیلی دلم تنگ شده بود برا کامنت گذاشتن.
اول فیلم با خودم میگفتم خدایا چقدر این جاده ها مرتب تمیز و چه اسفالت صافی دارن.از اونور گفتم ببین من وقتی میرم شمال یا جای زیبا از جاده کوه درخت خلاصه هر چیز فیلم میگیرم ولی اگه تو یه روز دوتا جایی برم که شبیه هم باشن برا دومی زیاد فیلم نمیگیرم میگم خوب اینم شبیه اون یکیه.مثلا اگه دفعه اول برم گردنه های حیران و همون روز برم جاده جواهرده دیگه از جواهرده فیلم نمیگیرم میگم خوب اینا که طبیعی شده دیگه شمال جاده هاش همین شکلیه.ولی وقتی داشتم این فیلم رو میدیدم گفتم ببین استاد جوری هر دفعه از جاده ها فیلم میگیرن و تدوین میکنن که انگار بار اوله وارد این جاده شدن.نمیگن خوب فایلای قبلی هم همینا بوده دیگه چون برا خودشون جذابه احساس میکنن برا همه ما هم همینقدر جذابه و الحق که نمیدونم چرا با دوربین استاد واقعا جذابه در صورتیکه همین فیلمو تو اینستا تو یه پیج اگر ببینیم بار دوم نگاه نمیکنیم و رد میشیم.
خدایا شکرت به خاطر وجود استاد عزیزم و مریم جانم.
نکته بعد اون قسمتی بود که مریم جان جورابا رو از پلاستیک در میاورد.یکی اولی بعد دومی بعد سومی چهارمی و…خدا وکیلی از چهارمی به بعد انتظار نداشتم از داخل نایلون همینجور جوراب در بیاد اونم رنگ و وارنگ.همین طور که مریم جان جورابارو در میاردن داشتم فکر میکردم چرا من فکر میکنم نهایت خرید جوراب 3 تاست.
و در عرضچند ثانیه این نکات برام مرور شد که اولا باور کمبود باعث شده گه هضم نکنم میشه در آن واحد 10 یا 20 جفت جوراب خرید و باز که خوب فکر کردم یاد بچه گیام افتادم که در سال شاید 3 یا 4 جفت جوراب برامون میخریدن و همیشه میگفتن پول نیست چه خبره اینقدر جوراب پاره میکنی و اگر جوراب پاره میشد میدوختن و میپوشیدن تااااااا خوب برات کوچیک بشه.و وای به حالت اگه لنگ جورابی رو گم میکردی.
فهمیدم باید هنوز که هنوزه رو باور فراوانیم کار کنم.
خلاصه
یکی دو روز بود یه چالش کوچیک تو کارم داشتم امروز صبح که از خاب پاشدم گفتم خدایا من پول میخام میخام که کارم درست بشه.میخام که حقوقم ثابت بشه.بهم بگو چیکار کنم.از طرفی هم با دخترم دچار مشکل شده بودم چون بدون اینکه به من بگه رفته بینی شو رینگ انداخته.و بعد که انداخته بود به من گفت و من کلی عصبی شدم و بهش گفتم تو همینجوری قشنگی چرا فکر میکنی با یه وسیله دیگه باید زیباتر بشی ولی اون اصرار داشت که من خودمو این شکلی دوست دارم و این حرفش حال منو بدتر کرد.که چرا دختر من که اصلا ادمی نیستم به خاطر نگاه بقیه بخام یه تغییری تو ظاهرم بدم این فکر رو با خودش میکنه و باز ترسهام اومد که نکنه وارد دانشگاه بشه را6 خلاف پیش بگیره و….
و بدتر از اون اینکه مجبورم این موضوع رو از پدرش قایم کنم بیشتر ناراحتم میکنه.چون اون رینگ طوریه که میتونه هر چا بخاد بده تو بینی ش و دیده نشه.فکر اینکه تو خیابون با اون رینگ که از سر بینیش اویزونه داره راه میره یا تو مترو نشسته و ملت نگاهش میکنن واقعا ناراحتم میکرد.خلاصه تو این کش و قوس بودم از خدا خاستم ارومم کنه.
شب اخر شب تو رختخواب همسرم مدام پرسید چته چرا ناراحتی گفتم ناراحت نیستم ذهنم درگیره گفت درگیر چی گفتم درگیر کار به خاطر فلان موضوع.(و دیگه موضوع دخترمو نگفتم)
کلی باهام صحبت کرد.و من هاج و واج به حرفاش گوش میدادم.
میدونین همسر من اصلا علاقه ای به موضوعات قانون جذب نداره.منظورم اینکه میگه استادهاییکه این حرفارو میزنن برا خودشون میگن در اصل قانون اینه اونه.و جالبه دقیقا وقتی حرف میزنه حرفای استاد رو تکرار میکنه.چیزی که در طی تجربه 20 سل زندگی مشترکمون و 40 سال عمر خودش یاد گرفته.
امشب به زبون خودش از قانون تکامل برام گفت.گقت که به زندگی بقیه نگاه نکن.گفت که همه چیز در زمان خودش اتفاق میفته باید اون وقتش برسه که فلان اتفاق بیفته.گفت میخام تجارتم رو سر و سامون بدم درست کنم.و خیلی حرفا و اتفاقای قشنگ رو برام توضیح داد.
اخر سر بهش گفتم تو خیلی خوب خیلی چیزا رو بلدی همون چیزایی که من دارم تمرین میکنم که یاد بگیرم تو رفتار تو هستن.و من چقدر گاهی غافلم.
امشب نشست با حوصله تمام اتفاقات خوب یک سال گذشته رو برام مرور کرد از خونه خریدن از خرید ماشین از خرید ی ملک پیش فروش دیگه تا وجود من تو زندگیش.و بهم گفت تو گاهی یادت میشه ه شکرگذاری کنی به خاطر همین چیزای بزرگ که به چشم تو به خاطر مقایسه کردن خودت با دیگران به چشمت کوچیک میاد.دیدم راس میگه.من هر چیزی که تو زندگیم راحت و ساده بهش رسیدم به خاطر سپاسگذاریم بوده.
امشب تمام حرفاش حرفای استاد بود انگار استاد داشت باهام حرف میزد میگفت از همین لحظه لذت ببر خوش باش بقیش با خدا.گفت من تمام تلاشمو میکنم فقط 5 سال دیگه باید بهم فرصت بدی.
همیشه ارزو داشتم اخر شب دو نفری شکر گذاری کنیم بعد بخابیم امشب بهش گفتم 10 تا مورد از چیزهاییکه اولویت دارن تو شکر گذاریت رو بگو و اونم گفت و منم گفتم و من امشب من به این ارزوم رسیدم که باهم شکر گذاری کنیم و بخابیم.
وقتی این فایل رو دیدم و دیدم مریم جون تو این سفر فقط یک دفتر پر کردن با خودم گفتم ایشون اونم تو سفر که معمولا هیچ وقتی برات نمیمونه یک دفتر پر کرده در صورتیکه منی که تو خونه ام تو یک ماه چقد برگه پر میکنم ؟
تو یک ماه چیه تو یک روز چند خط شکرگذاری مینویسم.اصلا هر روز مینویسم؟
و باید بگم الحق که تازگیا کمتر نوشتم.
یا ننوشتم.
واقعا اصلا اگه جای مریم جون بودم تو اون همه نعمت ایا بازم مینوشتم؟
اینه فرق کسیکه میره تو بهشت با یه ادم بهشتی زندگی میکنه و ماییکه اندر خم یک کوچه ایم.
مریم جانم واقفا تحسینتون میکنم با وجود این همه نعمت و خوشبختی هنوز تشنه سپاسگذاری و تشنه خدا هستی.هر انچه از خوشبختی تجربه میکنی حلالت.خداوند به زندگیت خیر و برکت بیشتر بده که امشب نشونه ای بودی از سمت خدا که بهم بفهمونه فقط باید شکر گذاری کنی شکر شکر و شکر.
در پناه خدای مهربان شاد و سلامت باشید.
سلام استاد عزیز
فقط خواستم بگم خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم که با شما اشنا شدم و از شما تشکر میکنم که این ویدئوهای فوق العاده رو رایگان در اختیار ما قرار میدین
چند مدته که دارم سریال سفر به دور امریکا رو میبینم و بی نهایت از دیدنش احساس فوق العاده ای میگیرم
ممنونم ازتون .
به نام خدایی که در هر روز
نشانه ای قرار داد.
،
میخوام بگم بیشتر انگیزه ام برای نوشتنِ همیشگی کامنت اینه
که جام دستاورد بعدیمو بگیرم که شصت درصد راهشو رفتم.
جام دستاورد 10دیدگاه مفید :))))
,,
,,
من هرچقدر بیشتر فایل های استاد رو نگاه میکنم بیشتر و بیشتر درک میکنم که در بالاترین حد ممکن، استاد به گفته هاشون عمل میکنن و
چقدرررررر
برای من دور از ذهنه این عملکرد فوق العاده.
درمورد روابطشون (هررابطه ای)
درمورد وابستگی هاشون، درمورد لایف استایلشون،
درمورد خدا و خلاصه همهههه چیز
استاد نهایتِ راهیه که ازش صحبت میکنن.
برای من خیلی الهام بخشه. خیلی یاد میگیرم
و فهمیدم که تنها توانایی تغییر خودم و ذهن خودم و باورهای خودمو دارم.
اونم چه توانایی ای
استاد توی فایل[[[[قربانی کردن برای هدف]]]]]
به این اشاره کردن که ادما اگر میدونستن قدرت ذهنشون و تمرکزشون چقدر زیاده هیچوقت صرف کس دیگه ای یا زندگی دیگران نمیکردن. چقدر درسته:)))))
——————————————–
درمورد مسلم بودن و تسلیم بودن هم استاد دقیقا به همون حرفی که میزنن عمل میکنن
نشانه ی تسلیم بودن اینه
که آدم احساسش خوبه
و وقتی احساسش خوبه اتفاقای خوبم میوفته.
ادم وقتی میدونه خداهدایتش میکنه و تنهاش نمیداره احساس خوبی داره
نا امید نمیشه و پیش میره.
ترس هایی که فقط تو ذهن خودشن و واهی ان رو نمیپذیره و باور نمیکنه.
به فاصلم با این دیدگاه ها فکر میکنم و هی سعی میکنم وقت بیشتری برای فایل ها بذارم.
هر روز چندین فایل دانلودی میبینم و مینویسم و یاد میگیرم و اینو به عنوان یه کار خیلیییی مفید توی دفتر برنامه ریزیم به حساب میارم.
من دارم تمرکزی روی باورهای ریشه دار، کار میکنم.
و درصد زیادیشون تعدیل شدن. هنوزم جابرای بهترشدن خیلی زیاده. :))))) چقدر خوشحالم تواین مسیر
.
استاد همیشه میگن اگه ابراهیم تونست به اون مقام برسه ماهم میتونیم اگه کسی تونست مولتی میلیاردر بشه ماهم میتونیم
بودن اینجور ادما که الگوهستن فقط نشونه است
که ادما فکر کنن و بدونن پس اوناهم میتونن و
میرسن بهش
پس بیاین فکرمونو، ورودیهامونو عوض کنیم
تا دنیامون عوض شه و تغییر کنه.
بیاین ترس های موهوم رو باور نکنیم
پروانه ی قبلی خیلی ترساشو باور میکرد
هنوز هم
کامل تغییر نداده این اخلاق رو.
ولی همینجا قول میدم اولین تغییر مثبت و بزرگی که تو زندگیم به وجود اومد بدون ترس و باور کمبود و هرچیز نامناسبی، با اغوش باز قبولش کنم.
بعدنا مینویسم براتون از تغییرِ مذکور.
هنوز خودمم زمینه شو نمیدونم
ولی مطمئنم اتفاق میوفته. :))))))))))
به نام خدای بخشنده و زیبایی ها
سلام به همگی شماها
خدای من با هربار که یه قسمت جدید میبینم این در ذهنم مرور میشه که زیبایی های جهان بیشتر و گسترده تر شد و من هرروز بهانه های کمتری برام میمونه که نتونم نکات زیبا رو برا احساس خوب پیدا نکنم
«بقول اون جمله معروف درکتاب راز قدرت میگه هیچ راه فراری از عشق وجود نداره»
مریم بانوی عزیز من کفش شما رو تحسین کردم که همین امروز یه کفش نو بصورت هدیه دریافت کردم و الان پام هست چقدر احساسم خوبه خدایا شکرت
واقعا چقدر مهمه که ما کانون توجهمون رو چه چیزهایی باشه من چونکه از دیدن این مکانهای رویایی لذت میبرم و همیشه سعی میکنم بخاطرشون سپاسگذار خداوند باشم عصر امروز داشتم از پارک نزدیکمون که یه پل هوایی داره رو پل رسیدم یهو ناخودآگاه وسط پل توقف کردم فقط داشتم از بالا نگاه کردن به ماشین ها و درختان لذت میبردم و الان تازه متوجه شدم که من اینروزها اغلب تمرکزم رو زیبایی هاست باعث شده ناخودآگاه رو پل مکث کنم و از بالا نگاه کنم لذت ببرم،،چونکه با دیدن و تحسین کردن زیبایی های اینجا همون جنس افکار و احساس هام در وجودمون نفوذ کرده هرچقدر بیشتر، بهتر،
چقدر دوستانه رفتید با این خانواده ارتباط برقرار کردید و کلی از تیراندازی کردن هم لذت بردید منم از روزی که اومدم اینجایی که هستم یکی از همسایه ها همیشه با سگش از اینجا عبور میکنه منم از چند روز قبل رفتم باهاش ارتباط برقرار کردم یه پسر جوان خوشتیپ با یه سگ هاسکی خیلی خشکل و من چندبار سگ رو ناز کردم و همیشه به سگش میگم سلام خشکله صاحبش هم ازم سپاسگذاری میکنه و احساس خوبی دریافت میکنه به همون اندازه هم حال من خوب میشه،خب این تجربه ها اغلب نشات گرفته از اینجاست که باعث احساس بهترمون میشن
یه همسایه داریم خیلی اوقات میومد صحبتهای ناجالب میکرد و من گفتم خدایا وقتی من اینهمه. در این مسیر مهارت کسب کردم پس چرا دیگه غصه بخورم مگه کاری داره من با قدرت ذهنم حلش کنم و گفتم خدایا خودت بین منو این نوع آدمها فاصله بنداز خلاصه خودت مدیریت کن و من تمرکزمو بذارم برا مسائل مهمتر از چند روز قبل اومدنش به اینجا کمرنگتر شد و امروزهم گفت تا چند روز دیگه میخوام از اینجا برم یه جای دیگه چقدر خداروشکر کردم که همین درخواست من راحت و بدون زحمت مدیریت میشه کافیه من با عشق در این مسیر قدم بردارم
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
مریم بانوی عزیز چقدر خودمونی نشستی داری جوراب هارو مرتب میکنی و بهمدیگه عشق میدین با احساس خیلی عاشقانه و احترام چقدر حرکت در رابطه برا من مهمه و خیلی دوستش دارم
من از روزی که دارم تمرینات این فایل هارو چونکه هرروز دو سه تا از فایل های گفتگو و جلسه دوم سوم قدم دوم و شیوه حل مسائل رو با تعهد و تمرکز کار میکنم زندگیم روانتر و لذتبخش تر شده
واقعا همین چندروزه اخیر چندتا خواسته و اتفاق برام رخ داده که خودشون اومدن بسمتم و رخ دادن چقدر شکرخدا حالم بهتر شده و یکی از همین خواسته هایی که میگم تا چندروز پیش اصلا بهش وابسته نبودم و با خودم میگفتم من که فعلا ایده کارسازی به ذهنم نمیرسه پس فقط از تجسم کردنش لذت ببرم 3هفته نشد که وارد زندگیم شد 2روز قبل
چند هفته ست که احساس میکنم در کنترل ذهن و ساختن زندگیم تواناتر شدم وقتی هم اوضاع بر وفق مرادم نیست قدرتمندتر از یکماه پیش میتونم ذهنمو مدیریت کنم چونکه یکی از دلیل های زیادش از تمرینات شیوه حل مسائله
یه نکته زیبای دیگه در این قسمت اون کلبه زیبا روی قله که ازش پول درمیاره آفرین اینم ایده خوب و جالبی ست هم حالت طبیعت داره هم پول میسازه اگر ما چشم های بینا،گوش های شنوا،قلبی باز داشته باشیم اونوقت میبینیم و باور میکنیم چقدر ثروت وجود داره و همچنین کافیه که ما کر،کور،و روی قلب مون غبار باشه اونوقت هرروز فقر بیشتری خواهیم دید در صورتی که حتی اگه ما معمولی هم که
به جهان هستی نگاه کنیم و آگاهانه هم نخواهیم بگیم ثروت فراوان وجود داره بازم نمادهای فراوانی بسیار زیاد وجود داره که ما رو احاطه کردن اما کیه که بشنوه،ببینه و بفهمه
من وقتی این مکان های رویایی رو میبینم نسبت به قبلا بخصوص اوایل حداقل 50 درصد برام باورپذیرتر شده که منم میتونم راحت این شرایط و خواسته هایی برسم چونکه با رسیدنم به کلی از خواسته های کوچک و بزرگ و دیرینه ام باعث شده که همیشه چندتا شاهد زنده برا ذهنم بیارم که من اونارو تونستم بدست بیارم پس اینارم میتونم فقط کافیه من از زندگیم لذت ببرم حتی در بدترین و سخت ترین روزها اما لذت ببرم و از درون زیبا باشم اونوقت اتفاقا تمام اون سختی ها برا من میشن بازی های جذاب و لذتبخش
با یادآوری مردن هر انسان به خودم میگم خدایا شکرت از اینکه به من مهلت لذت بردن و ساخت زندگیمو دادی و منو بیدار کردی،،
خلاصه اگه میخواهید به این شرایط مثل این دوتا استاد عزیزمون تجربه کنید هر موفقیت قبلی بزرگ ،کوچک رو «مثل اتیغه های قیمتی و گرانبها تمیز کنید و بذارید داخل ویترین ذهنتون که همیشه با نگاه کردن بهشون یادتون بیاد که شما همون آدم هستید و بی نهایت قدرت خلق هرچیزی رو دارید»
من هرزمان بصورت تمرکزی و عمیق سعی میکنم اینهمه تجربه های استاد در این فایل ها و موفقیتهای قبلی خودمو مرور کنم و پی به خلق و قدرت ذهن میبرم احساس میکنم تمام جهان در مشت منه و تمام اون چیزهایی که میخواهم سالهاست که دارن برای ملاقات با من له له میزنن و هیچ اتفاق و هیچ قدرت غیر خدایی نمیتونه جلوی منو بگیره
بابت این خانواده و چنین جنس زیبایی سپاسگذار خداوندم که بابت ابرهای زیبا هم سپاسگذاری میشه و مریم بانوی عزیز حتی در این سفر پر ماجرا و در دل این سنگلاخ هام همچنان نمیتونه از نوشتن سپاسگذاری در دفتر دل بکنه چقدر شبیه منه چونکه منم هیچ روزی نمیشه که بدون نوشتن روزم بگذره خیلی بهم احساس خوب میدن الکی هم نیست چونکه قلم گفتار الهی ست که اینقدر قدرتمنده
مثل همیشه خیلی دوستتون دارم.
سلام دوستان عزیزم
خداروشکر که همگی در پناه لطف بیکران پروردگار عااالی هستید
این فایل یه بهانه شد بیام اینجا از یه تجربه ای که امروز داشتم بگم براتون
دیشب داشتم قرآن میخوندم رسیدم به آیه ای که مفهومش این بود که:
به عهد خودتون وفا کنید، وقتی حرفی زدید پاش وایسید
تا اینو خوندم این خاطره از ذهنم گذشت که چندسال پیش به دخترداییم قول دادم یه روسری رو براش یه طرح زیبا نقاشی کنم بهش هدیه بدم، هرچند یه روسری معمولی بهش هدیه دادم ولی اونچیزی نبود که بهش قول داده بودم
با خودم گفتم خدا خواسته اینو به دقتی که قول دادم انجام بدم و باید انجامش بدم
امروز رفته بودم مراسم تشییع دخترخاله ام و پسرش، و من اصلا گریه نمیکردم و طبق قوانین استاد و فایل (ما بی انتها هستیم تو دسته فایلهای دانلودی مهمترین رابطه زندگی ما)
اونا رو به زندگی جاودانه شون بدرقه کردم
وقتی برمیگشتم تو مسیر چشمم خورد به روسری فروشی و رفتم همون روسری که از ذهنم گذشته بود رو خریدم یه رنگ نباتی عقدی و تصور کردم دخترداییم وقتی عروس شد تو محضر روسری که من براش نقاشی کردم رو سرشه
باورتون نمیشه، البته شماها باورتون میشه چون پر از یقین هستید
هنوز به خونه نرسیده بودم که از یه جایی بیشتر از مبلغی که برا خرید روسری داده بودم بهم داده شد
یعنی خدا خودش بدقولیم رو بهم یاداورشد
خودش روسری فروشی گذاشت تو مسیرم و به دلم انداخت روسری رو بخرم
خودش هم هزینه اش رو پرداخت کرد
اینجور خدایی داریم، اینجوری داره قشنگ خدایی میکنه، اشک تو چشام جمع شده از شوقش
خدایا بی نهایت سپاسگزارم، چه خوبه که دارمت