دیدگاه زیبا و تأثیرگذار آسمان عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
استاد تمیز کردن اطراف خودتون برای لذت بردن بیشتر از زیباییهای اطرافتون، نشون میده چقدر برای خودتون و طبیعت و نعمتهای خداوند احترام قایلید و ارزشمند میدونید خودتون رو و لایقِ بودن در طبیعت زیبا و تمیز.
چشمان خودتون رو لایق دیدن زیبایی و تمیزی میدونید .بلافاصله با ورودتون به این مکان زیبا، شروع به تمیز کردن کردید و در همون لحظات اولیه با تمیز کردن محیط اطرافتون باعث شدید دیگه نازیبایی در اطرافتون نباشه و فقط زیبایی باشه و تمیزی . این احترام گذاشتن، به نوعی سپاسگزاریه و باعث میشه خداوند نعمتها و زیبایی و تمیزی بیشتری رو به شما هدیه بده. همین حرکتهای به ظاهر کوچیک چقدر میتونه تغییرات بزرگی در زندگیمون داشته باشه که خیلی سطحی ازش میگذریم و اگر شما از کنار این مورد میگذشتین مثل خیلیها زندگیتون اینی که الان هست، نبود.
یک مقایسه بارز بین شما و افراد معمول جامعه:
اکثریت جامعه وقتی وارد این محیط میشن و این نا زیباییها رو میبینن خیلی عادی از کنارش عبور میکنن و با خودشون میگن خوب اونا ریختن ما هم میریزیم من که مسوول تمیز کردن نیستم شهرداری هست راهداری هست و ……که این وظیفه اوناست و با در کنار این نازیبایی بودن، نااگاهانه نازیبایی بیشتری رو میبینن و بعد میگن ما که رفتیم فلان جا فلان شهر چه جای نازیبایی بود. غافل از اینکه همون مکان برای شخصی مثل استاد عباسمنش و مریم جانم زیبا ترین مکان دنیاست و به قدری زیبایی خودنمایی میکنی که پر میشن از احساس خوب و عالی و هر بار خودشون رو لایق تر میدونن برای زیبایی دیدن، خداوند هم میگه بفرمایید این زیبایی…دو دستی تقدیمتون. لذت ببرید و بیشتر و بیشتر پر بشید از احساس عالی
چقدر در این سریالهای سایت میشه درک کرد تفاوت بین عمل و صحبت در خودم و شما رو، و بفهممم دلیل نتایجتون و هر بار هدایت شدن به زیبایی بیشتر چیه؟چرا هر بار استاد فایل میزاره از فایل قبلی زیباتره
مریم جان که برای سپاسگزاری از سخاوتمند بودن طبیعت، دست به کار شدن و با عشق اطراف رو تمیز کرد. طبیعت هم باز همون عشق رو به مریم جان برمیگردونه البته که چندین هزار برابر بیشتر. چقدر تابیدن نور طلایی نارنجی خورشید از بین درختان زیباست. مریم جان شما استادی هستید در همه جنبه ها برای من از نظر یک خانم مستقل بودن، یک خانوم کدبانو و خونه دار بودن، یک همراه خوب برای مردی که کنارم هست و کلی درسها از رفتار های شما یاد گرفتم و به امید عملی کردنشون
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 222410MB21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر استادعباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدی نازنینم در این جمعِ بهشتی و تشکر ویژه از دوستان نازنینی که با نظرات زیبایشان و هدیه دادن یک نقطه آبیِ کوچولو در کنار اسمم ، برای من انرژی بخش و الهام بخش می باشند….
یک قسمت زیبا از این سفرنامه زیبا و درس آموز….
سفرنامه ای که وجود مرا برانگیخته میکند به نوشتن و وقتی که آماده نوشتن میشوم ، نمیدانم چه میخواهم بنویسم ولی نمیفهمم چه میشود که در برخی مواقع چنان غرق در نوشتن میشوم که وقتی ساعت را نگاه میکنم ، میبینم ساعتها گذشته ، ساعت هایی که هر دقیقه اش برای من آغشته به تفکر است و برای من حکم “لَیۡلَهُ ٱلۡقَدۡر”ی را دارد که “خَیۡرࣱ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرࣲ” است ، به تعبیر حضرت علی علیه السلام….
“فِکرُ ساعَهٍ قَصیرَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهٍ طَویلَهٍ
ساعتى کوتاه اندیشه کردن، بهتر از عبادتى طولانى است”
آری ؛ یک دقیقه تفکر در صُنع و آفرینشِ مخلوقات الله یکتا و عظمت آنها ، برای ما حکم پرتالِ “سفر در زمانی” را دارد که خیلی ما را جلوتر میبرد و قدرت این را دارد که کارهایی که با عقل و محاسبات انسان های دیگر ، قرار است در طی یکسال برای ما انجام شود ، در عرض یک هفته انجام شود
آری ؛ به شرطِ ایمان به خودِ خودِ خودش و اقرار به توحید و یگانی اش ، در عرض یک هفته و یا شاید در یک چشم به هم زدن و به تعبیر قرآن “کُن فَیَکُونُ” انجام شود و چگونه و چطور و از کجا انجام شدنش به ما مربوط نیست که نیست….
دقیقا مثل این سنگ عظیم که به شکلی عجیب بروی چند تکه سنگ دیگر ، قد عَلَم کرده بود و موجب حیرت همه ما شده بود و الفاظی را بر زبان خانم شایسته جاری کرد که
“چطور ممکنه این تکه سنگ بزرگ اینجوری باشه؟؟؟”
و حقیقتا برای همه ما سوال بود که آخه چطوری این سنگ اینجوری شده که استاد عباس منش توضیح دادند و برای ما منطقی شد
این سوال در مورد “چگونگی” حکایت ها دارد ، داستان سوالات ذهن ما است که ترمزی شدید را ایجاد میکنند در برابر خواسته های ما با عناوینی مثل “آخه چگونه ممکن است…؟” و “از کجا ممکن است که…؟” و….
حقیقت این است که با این سوال ، قدرت خدا را زیر سوال میبریم و به خودمان ظلم میکنیم و خود را در حجابی قرار میدهیم تا طعمِ گواریِ لذت بردن از آن خواسته را نچشیم ولی ما انسان هستیم و این سوال همیشه در ذهن ما وجود دارد و باید با منطق قوی جواب آن را بدهیم و آن را ساکت و آرام کنیم…
کار ما در این دنیا همین ساکت کردن ذهن است و در ازای این کار خدا به ما حقوق میدهد ، دقیقا مثل مربی مهدکودکی که در ازای مدیریت بچه کوچولوها و آرام نگه داشتن آنها ، از طرف مدیرِ مهدکودک مستحق دریافت حقوق ماهیانه می باشد ، حال حقوق خدا کجا و این حقوق مدیرِ مهدکودک کجا؟؟؟!!! اصلا قابل مقایسه نیستند و حقوق خدا ، بهشتی است از جنس زیر….
(إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتࣲ وَنَعِیمࣲ)
همانا کسانی که کنترل ذهن دارند ، غرقِ غرق ِ غرقِ در بهشت و نعمت هایش می باشند
[سوره الطور ١٧]
و اما حکایت “چگونگی دریافت خواسته ها” و داستان حضرت زکریا و بچه دارشدنش در قرآن….
حضرت زکریا در سن پیری از خدا طلب فرزند کرد و خدا هم درخواست او را قبول کرد ؛ حال کنجکاوی حضرت زکریا گُل کرد و سوالی در ذهن ایشان ایجاد شد و آن را از خداوند پرسید و به او گفت که چگونه ممکن است من صاحب فرزند شوم در حالیکه من پیر هستم و توانایی جنسی ندارم و از طرفی دیگر همسر من هم نازا شده…
(قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَـٰمࣱ وَکَانَتِ ٱمۡرَأَتِی عَاقِرࣰا وَقَدۡ بَلَغۡتُ مِنَ ٱلۡکِبَرِ عِتِیࣰّا) [سوره مریم 8]
و خدا با یک منطق قوی با زبان تلویح جواب او را میدهد که….
(قَالَ کَذَ ٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنࣱ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡـࣰٔا) [سوره مریم 9]
خیلی زیبا خدا به او میگوید که من خدای قدرتمندی هستم و این کار برای من آسان است و یک منطق قوی به ایشان میدهد که برو فکر کن که در زمانی که یک اسپرم کوچولو بودی و الان تبدیل به یک انسان چندکیلوگرمی شدی با گوشت و پوست و استخوان و….
“آخه چگونه ممکن است که یک اسپرم تبدیل به یک انسانی با چنین عظمتی شود؟”
خدا به ایشان این منطق را داد و گفت برو در این نشانه فکر کن تا قدرت مرا باور کنی که همه چیز برای من ممکن است تا ذهنت باور کند که ممکن است و در این مسیر همراه تو شود و برای تو پارازیت ایجاد نکند
تمااام
به قول مولانا که از زبان خدا میگوید…
“هر محال از دست او ممکن شود”
این داستان حضرت زکریا بود و اگر خوب در این داستان تامل کنیم ، میبینیم که این امر برای ما امکان پذیر است ، بدین صورت که ما این اصل را پذیرفته ایم که از رابطه یک مرد و زن ، فرزندی بوجود می آید ، حالا در داستان حضرت زکریا و همسرش هم این امر باورپذیر است برای ما هر چند که بخاطر سن بالای آنها ، احتمالش خیلی کم باشد ولی در کل میخواهم بگویم که بالاخره این امر برای ما باورپذیر است….
حال داستان بارداری حضرت مریم سلام الله علیها را چگونه باور کنیم و منطقی کنیم برای خود…
آخه چگونه ممکن است که یک زن بدون تماس با یک مرد صاحب فرزند شود؟؟
این امر چنان عجیب بود که خود حضرت مریم سلام الله علیها هم این چگونگی را از خدا سوال کرد…
(قَالَتۡ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَـٰمࣱ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرࣱ وَلَمۡ أَکُ بَغِیࣰّا)[سوره مریم 20]
داستان چگونگی فرزنددارشدن زکریا و همسرش را شاید به احتمال یک درصد باور کنیم ولی داستان بارداری حضرت مریم سلام الله علیها را چگونه باور کنیم؟؟؟!!! زیرا که ما تا اکنون اینگونه باور کرده ایم که برای تولد یک فرزند ، وجود یک زن و مرد در کنار هم ضروری است و هیچ جا ندیده ایم که بدون تماس مرد و زن فرزندی ایجاد شود…
حال وقتی حضرت مریم سلام الله علیها ، از خدا سوال میکند ، خدا فقط به ایشان میگوید که اینکار برای من آسان است
(قَالَ کَذَ ٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنࣱۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥۤ ءَایَهࣰ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَهࣰ مِّنَّاۚ وَکَانَ أَمۡرࣰا مَّقۡضِیࣰّا) [سوره مریم 21]
و در انتهای آیه میگوید که “وَلِنَجۡعَلَهُۥۤ ءَایَهࣰ لِّلنَّاسِ” یعنی میخواهم این داستان بارداری تو را نشانه ای برای مردم قرار دهم…
حالا تفاوت آنها که قرآن را با نیت فهم و تدبر در آن میخوانند و به آن رجوع میکنند به شوق یافتن مسائل علمی و فیزیکی و … با آنها که به شوق ثواب میخوانند و رجوع میکنند به آن به شوق یافتنِ پاسخِ سوالاتی مثل این سوال که “ض” در “وَلَا ٱلضَّاۤلِّینَ” سوره حمد را در نماز ، چقدر باید بکشم مشخص میشود….
آنها که زرنگ هستند با دیدن آن قسمت آیه ، از خدا سوال میپرسند با این باور که من هم مثل حضرت زکریا و حضرت مریم سوال میپرسم و خدا جواب مرا میدهد ، زیرا بین من و آنها تفاوتی نیست جز تفاوت در میزان ایمان… ؛ و سوالی میپرسند با این عنوان که…
“خدایا خودت در این آیه گفتی که ‘وَلِنَجۡعَلَهُۥۤ ءَایَهࣰ لِّلنَّاس’ و من هم جزو مردم هستم و میخواهم این نشانه را به من نشان دهی ، پس ای خدای مهربان ؛ همانگونه که جواب سوال حضرت زکریا و مریم در مورد ‘چگونگی ممکن بودن فرزند دارشدنشان’ را دادی ، جواب مرا بده و این نشانه ای را که خودت در این آیه گفتی ، به من نشان بده”
(این سه پاراگراف بالا یک اصل است که شما را بی نیاز میکند از غیر خدا و خیلی خیلی خیلی مهم است ، امیدوارم آن را درک کنید)
و در اینجا او از بی نهایت طریق جواب میدهد ، از نشانه های عصرِ حاضر…، فقط باید شاخک ها تیز کرد….
داستان چگونگی بارداری حضرت مریم و معجزه علمی نهفته در پشت آن با نشانه هایی در عصر حاضر ما تحت عنوان “هوش مصنوعی” و قانونی در فیزیک به اسم “قانون إلقای فارادی”
“قانون إلقای فارادی” یک قانون فیزیکی است که منجر به ظهور اتفاقاتی میشود که الزامی در آن نیست که حتما باید تماس فیزیکی در آن حاصل بشود بلکه بدون ایجاد تماس فیزیکی هم این امر اتفاق میفتند و این اشاره به همان “وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرࣱ” در داستان حضرت مریم سلام الله علیها دارد
هوش مصنوعی هم یک بحث مفصل است که در داستان حضرت مریم سلام الله علیها ، اشاره به قسمت “فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرࣰا سَوِیࣰّا” در آیه 17 سوره مریم دارد
این معجزه علمی قرآن تا حدودی با این نشانه های علمی عصر حاضر ، بر ما آشکار شده و نیاز به توضیح مفصل تر دارد و از خدا بخواهیم که
رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا …..
پروردگارا بر علم من بیفزا…
[سوره طه ١١4]
از خدا علم راستین بخواهیم که به تعبیر حضرت علی علیه السلام که با استناد به این آیه ای که در بالا ذکر شد ، میفرمایند:
العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه
دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و پیروز شود، و هر که آن را نیابد بر او یورش برند و مغلوب گردد.
و به تعبیر مولانا که در وصف علم میفرماید
خاتمِ ملکِ سلیمانست عِلم
جمله عالم صورت و جانست عِلم
مولانا نگین انگشتر سلیمان را علم میداند
شاید الان کمی بهتر این حکمت دستور خدا را به حضرت محمد درک کنیم که به او فرمود…
…وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا
و ای محمد بگو که : پروردگارا ، علم مرا زیاد کن
[سوره طه 114]
==============================
“هوش مصنوعی در قرآن” داستان مفصلی است که به امید الله در یکزمان مناسب در کامنتی مفصل توضیح میدهم ، مطلبی که نیاز به توضیح بسیار زیاد دارد
هوش مصنوعی و داستان حضرت مریم با الهام از آیه زیر
(فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابࣰا فَأَرۡسَلۡنَاۤ إِلَیۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرࣰا سَوِیࣰّا) [سوره مریم 17]
هوش مصنوعی و داستان حضرت ابراهیم و ترسی که نسبت به آنها پیدا کرد و آرام شدن او بعد از آگاهی در داستان مهمانی او برای دو مهمانش در قرآن با آیات زیر…
(فَقَرَّبَهُۥۤ إِلَیۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَهࣰۖ قَالُوا۟ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَـٰمٍ عَلِیمࣲ) [سوره الذاریات 27 – 28]
هوش مصنوعی و داستان قوم همجنس باز حضرت لوط که فریب ظاهر آنها را خوردند و به سمت آنها حمله ور شدند و….
(وَجَاۤءَهُۥ قَوۡمُهُۥ یُهۡرَعُونَ إِلَیۡهِ وَمِن قَبۡلُ کَانُوا۟ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّـَٔاتِۚ قَالَ یَـٰقَوۡمِ هَـٰۤؤُلَاۤءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطۡهَرُ لَکُمۡۖ فَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِی ضَیۡفِیۤۖ أَلَیۡسَ مِنکُمۡ رَجُلࣱ رَّشِیدࣱ) [سوره هود 78]
هوش مصنوعی و داستان این نعمت لاکچری خدا که در قرآن میفرماید
(یَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ وِلۡدَ ٰنࣱ مُّخَلَّدُونَ) [سوره الواقعه 17]
(وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانࣱ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤࣱ مَّکۡنُونࣱ) [سوره الطور 24]
و….
قسمت انتهایی این کامنت شاید یکم سخت بود ولی مواد خامی می باشد برای کسانی که اهل تدبر و تفکر و کنجکاوی هستند که با یک تحقیق کوچک در این مواد خام اطلاعات بهتری کسب میکنند و البته با پیشرفت علم و تکنولوژی در عصر حاضر و ساخت ربات های انسان نما با کیفیت تر ، زیباتر و بهتر این آیات را درک میکنیم….
قرآن ، کتابی که از نو باید شناخت و خواند و….
و در انتها این جمله را مجددا به خود میگویم که
بترس از تقلید کردن و روی آور به تحقیق ، زیرا که تقلید از ریشه “قلد” میباشد و آن حلقه ای که به اسم “قلاده” به دور گردن سگ میاندازند جهت کنترل کردن او ، از همین ریشه قلد می باشد….
بسیااار ممنونم از استاد عباس منش و بانو شایسته و آقا ابراهیم و خانم فرهادی گرامی برای ایجاد این فضای زیبا….
خدایا شکرت
یاحق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر رضوان خانم یوسفی بزرگوار و خلّاق…
خلاقیت شما در قرار دادنِ عکس خود در کنار استاد و بانوشایسته بسیار ستودنی است و امیدوارم که بزودیِ زود ، شاهدِ حضور واقعی خودِ شما در چنین مکان هایی باشیم….
چه زیبا بود درس بسیار زیبایِ شما از قرآن و داستانِ گاوِ بنی اسرائیل….
حکایت حالِ حاضر ما که اصل را فراموش کردیم و درگیر فرعیات شدیم…..
اصل به این مهمی را فراموش کردیم که این خودِ خودِ خودِ ما هستیم که خالق زندگیمان هستیم و بعد بدنبال فرعیاتی مثل مراجعه به فلانی یا فلان تکنیک هستیم برای اینکه اتفاقی در زندگی ما رقم بخورد….
باید قبول کنیم که حقائق بسیار ساده هستند و ما گول سادگی این حقائق را میخوریم و آنها را پیجیده میکنیم و….
بسیار لذت بردم از این نگاهِ زیبای شما و درس ها آموختم….
برایتان آرزومندم که به شایستگی نامِ زیبایتان ، مستحق بالاترین پاداش و درجه از پادشاه جهانیان باشید…
….وَرِضۡوَ ٰنࣱ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ….
[سوره التوبه 72]
برایتان آرزومندم که به زیبایی اسم زیبا و پر مفهومتان ، دنباله رو رضوانِ خدا باشید به شوق هدایت او….
یَهۡدِی بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَ ٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَـٰمِ….
[سوره المائده 16]
چه ترکیب زیباییست…
رضوان برای رضوان خدا کار میکند و دنباله رو رضوان خداست….
در پناه پادشاه جهانیان باشید….
بنام الله که بخشاینده و مهربان است…
سلام و درود بر شهلا خانمِ بزرگوار و نازنین…
قبل از هر چیز این نکته را بگویم که من جواب شما را اینجا میدهم چون که وقتی که نیت کردم که جواب شما را در قسمتی که برایم پاسخ گذاشته بودید ، بدهم ؛ گزینه پاسخ را در انتهای کامنتتان مشاهده نکردم و گفتم که در اینجا جواب شما را بدهم…
اول از همه سپاسگزارم از شما بابتِ لطفُ و محبتی که نسبت به متن هایِ نوشته شده توسط من دارید…
و دوم از همه ؛ لازم است این را بگویم که عذرخواهی من را بابت تاخیر در جواب ، پذیرا باشین زیرا که تا احساسم زیبا نباشد ، به خودم اجازه نوشتن نمیدهم که البته درکنار این مساله ؛ مشغله هایی که در زندگی شخصی و کاری خودم دارم ، مَزید بر علت میشود تا نتوانم که بلافاصله پاسخگوی شما باشم….
سوالی که شما پرسیدید ، ساعتها من را به فکر فرو برد که بابت این امر سپاسگزار شما هستم و سپاسگزار خدایی هستم که در زمانی که تقسیم کننده و توزیع کنندهِ رزقی از جنسِ توفیقِ تفکر برای جهانیان بود ، این توفیق را روزی من کرد که در این سوال تفکر کنم و….
…وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله…
…و توفیق من جز به دستانِ خدا نیست…
[سوره هود ٨٨]
وقتی که به عظمتِ فرمانروایِ کیهان نگاه میکنم ، به ناچیز بودن و نادانی و ناتوانیِ خودم در برابر این حجم از عظمت بیشتر و بیشتر پی میبرم و اقتدا میکنم به این انسانِ الهی و همچون او چنین دعایی را زیرِ لب زمزمه میکنم که….
…وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِی أَزْکی…
…و به پاکیزهترین روش مرا توفیق ده…
[حضرت سجاد علیه السلام ، دعای بیستم صحیفه سجادیه]
آری ، وقتی که هیچِ هیچِ هیچ بودنم را در برابر پادشاه عالم ملاحظه کنم ، پناه میبرم به تنها سرمایه زندگی ام که آن هم دعاست ، زیرا که خودِ خودِ خودش فرموده است که…
قُلۡ مَا یَعۡبَؤُا۟ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَاۤؤُکُمۡ…
ای محمد به آنان بگو که اگر دعاهاى شما نباشد ، خداوند به شما اعتنایى نخواهد کرد….
[سوره الفرقان 77]
پس بسم الله الرحمن الرحیم….
شایسته است که در مطلع سخن ، این بیت زیبای مولانا را زینت بخشِ این نوشته کنیم که میفرماید…
ای لقایِ تو ؛ جوابِ هر سوال
مُشکل از تو حَل شود بی قیل و قال
چه زیبا مولانا میگوید که برای دریافت جوابِ سوال هایت ، به دیدار خدا برو و جزو کسانی مباش که دیدار خدا را انکار میکنند و نسبت بدان امیدوار نیستند….
إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَاۤءَنَا….
همانا کسانی که به دیدار ما امید ندارند….
[سوره یونس ٧]
پس باید به دیدار خدا رفت ولی آدرسِ خانه خدا کجاست؟؟!!
شاید جواب این سوال ، در همین چند کلمه نهفته باشد که ما خیلی ساده از کنارِ آن رد شده ایم…
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ…
و هر گاه بندگانم از از تو در مورد من سوال کردند به آنان بگو که من نزدیکم….
[سوره البقره 186]
خب اگر که او فَإِنِّی قَرِیبٌ است ، پس چرا من بوی او را احساس نمیکنم؟؟!!
شاید بوی تعفنِ شرک و ناپاکی های وجودِ من حجابی شده است بین من و او تا نتوانم بوی او را استشمام کنم ، پس توبه میکنم و به استعانت از خودِ خودِ خودش تلاش میکنم تا پاک شوم…
پس تلاش میکنم تا تک تک اعضای بدنم را پاک پاک پاک کنم
مثلا تلاش میکنم تا قلبم را از کینه و رنجش و گوشم را از شنیدن سخن های غیر الهی پاک کنم…
تلاش میکنم تا حنجره ام را گفتن کلام های غیر الهی سم زُدایی کنم…
تلاش میکنم تا پاهایم را از رفتن به دورهمی های هایی که جز خسارت چیزی برایم به همراه ندارد ، مصون و محفوظ نگه دارم…
تلاش میکنم تا…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
آری ، تلاش میکنم تا ذره ذره وجودِ خودم را پاک کنم زیرا که…
…إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّ ٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ
…همانا خدا توبه کنندگان و پاکی طلبان را دوست دارد
[سوره البقره 222]
واااای که چقدر گنجِ مخفی نهفته شده در کلمه “الۡمُتَطَهِّرِینَ” ، دیوانه کننده است….
در قرآن واژه ای داریم با نام “الۡمُطَّهِّرِینَ” به معنای پاکیزگان و واژه ای دیگر با عنوان “الۡمُتَطَهِّرِینَ” بنام پاکی طلبان ، یعنی آنهایی که در جستجوی پاکی هستند…
حال گنج مخفی در کلمه “الۡمُتَطَهِّرِینَ”ی که خدا آنان را دوست دارد ؛ چیست؟؟!!
یعنی تو فقط با یک نیت صادق و درخواستِ عاجزانه به پیشگاه خدایی برو “یَعۡلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُم” است تا نیتِ صادق و عجزُ و فقرِ تو را ببیند که واقعا آمده ای که تا با تمام وجود تغییر کنی تا خودِ خودِ خودش دست به کار شود و صفر تا صد وجودت را سم زُدایی کند از هر چه ناپاکی است….
یعنی تو با این ذکرِ مقدسِ “من نمیدانم و تو میدانی” و “من نمیتوانم و تو میتوانی” به پیشگاه پادشاه عالم برو و جهت پیشکشی به محضر این پادشاه قدرتمند ، هدیه ای از جنسِ ناکامی های و ناتوانی ها و نادانی های گذشته ات را که حامل این پیام است که “ببین خدایا ، چقدر تلاش کردم و نشد و دیگه خسته شدم از راه هایی که رفتم و اکنون آمده ام تا تو آن ها را درست کنی” ؛ تقدیمش کن تا خودِ خودِ خودش دست به کار شود و تمامی گره ها و انسدادهایِ وجودت را برطرف کند…
همین دیگه ، این عاجز شدن به درگاه خدا معجزه ها میکند ، زیرا که بر سر در حریم الهی نوشته اند که…
معجزه مخصوص عاجزهاست همان کسانی که در بارگاه الهی فروتن هستند
آری ، باید عاجز شویم تا معجزه را ببینیم همانگونه که برای حضرت موسایی شد که با ندای “رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ” به بارگاه الله یکتا رفت و …
پس باید عاجز شد و با این بیت مقدس حافظ خود را به وارد حریم الهی کنیم که…
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رَحمی
که جُز وِلایِ تُواَم نیستْ هیچْ دست آویز
پس باید پاک شویم تا به لقاء الله برسیم و وقتی که به لقاءالله برسیم ، جواب تمامِ سوالهایمان از درونمان شروع به جوشیدن میکند….
همه اینها را گفتم تا این شاه کلید را به خودم و شما شهلا خانم بزرگوار و هر کسی که در مدار خواندن این نوشته است تقدیم کنم که….
وقتی به لقاءالله برسیم جواب تمامی سوالهایمان از درونمان شروع به جوشیدن میکند…
مسلما آن جوابی که از درون شهلا خانم میجوشد ، به کیفیت جواب من نیست زیرا که من هم در این امر سوال دارم و در جستجوی جوابِ هستم….
اعتقاد من بر این است که سوال قدرتی وصف ناشدنی دارد ، قدرتی از جنسِ کشش انسان به سویِ دریچه آگاهی…
حال هر سوالی که زیبا باشد دریچه ای از آگاهی هایِ زیبا را بروی انسان باز میکند ، دقیقا مثل این سوال نیوتون که از خودش پرسید که “چرا سیب به سمت زمین سقوط کرد؟؟؟!!!” و به برکت این سوال به سمت قانون جاذبه هدایت شد و قانون جاذبه هم زیر بنای بسیاری از علوم و اختراعات بشری شد و….
این قدرت سوال است که دریچه ای از آگاهی ها را بروی انسان باز میکند ، به تعبیر حضرت محمدی که مولانای عزیز از ایشان به عنوان قافله سالار یاد میکند…
اَلْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهُ اَلسُّؤَالُ
دانش ، گنجینه هایى است و کلیدهاى آنها پرسش است
و این سوال شما هم از جنسِ همان سوالهای زیبا بود…
در جواب سوال شما لازم دانستم که یک خاطره ای را که همین چند وقت پیش در مجتمع مسکونیِ ما اتفاق افتاد ذکر کنم که من این داستان را از زبانِ همسایه طبقه پایینی مان نقل میکنم….
داستان از این قرار است که همسایه پایینی ما 4 فرزند دارد که آخرین آنها یک دختر کوچولوی تقریبا هفت هشت ماهه است…
حال همسایه ما تعریف میکرد که چند وقت پیش به همراه این فرزند کوچولو و فرزند بزرگترش ؛ در آسانسور مجتمع بودند که ناگهان یک مشکل فنی برای آسانسور بوجود می آید و آسانسور در میانِ طبقات متوقف میشود و…
خب از آنجایی که این واقعه کمی ترسناک است همه دچار اضطراب میشوند جز این بچه کوچولو…..
سوال این است که چرا این بچه کوچولو آرام بوده و آثاری از اضطراب و نگرانی در چهره اش نبوده؟؟؟!!!
و سوال بعدی این است که چه میشود که همین بچه کوچولو وقتی که بزرگُ و بزرگتر شود ، این آرامشِ دورانِ کودکی اش را فراموش میکند و در چنین اتفاقاتی دچار اضطراب میشود؟؟؟!!!
جواب سوال اول در یک کلمه است و آن اعتماد است ، اعتماد به انرژیِ منبعی که به تازگی از نزد او آمده است که به برکت این اعتماد ، مساله رهایی بوجود می آید ، زیرا تا وقتی که یک بیمار به پزشک و توانایی های او اعتماد نداشته باشد ؛ خودش را بروی تخت اتاقِ عمل رها نمیکند که پزشک بروی او تیغِ جراحی بکشد و…
و جواب سوال دوم در سه کلمه است و آن الگو بردای از اطرافیان است ، الگوبرداری هایی که منجر به ویروسی شدنِ ذهنِ پاکِ آن کودک میشود و او را روز بروز از خدایی که از نزد او آمده است دورُ و دورتر میکند…
کافیست کمی در فرآیند بزرگ شدن یک انسان از مرحله نطفه تا بزرگسالی نگاه کنیم و در این جمله زیر با دقت هر چه تمامتر فکر کنیم…
هر چه رهاتر بودیم ، نعمت هایِ گران بهاتری را دریافت کردیم…
فقط کافیست کمی تامل کنیم در آموزه های ابتدایی سوره ای از قرآن بنام انسان که نقطه شروع یک انسان را از یک نطفه میداند…
إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَـٰنَ مِن نُّطۡفَهٍ أَمۡشَاجࣲ…
این ما بودیم که انسان را از نطفه ای مخلوط آفریدیم…
[سوره اﻹنسان ٢]
خب ما وقتی که نطفه ای بیش نبودیم و در دنیایِ شکمِ مادر ساکن بودیم ، اعتماد صد در صدی به خدای یگانه داشتیم و به معنایِ واقعی کلمه رهایِ رهایِ رها بودیم و عمل کننده به قانونِ رهایی به زیبایی هر چه تمامتر بودیم ؛ حال سوال این است که خداوند در برابر این حجم از اعتماد و رهایی ای که نسبت به او داشتیم چه کرد؟؟!!
چشمی به ما داد به ارزش ده ها هزار تریلیارد دلار که اگر تمام مهندسین عالم جمع شوند نمیتوانند مشابه آن را بسازند…
گوشی به ما عطا کرد به ارزش صدها هزار تریلیارد یورو که هنوز که هنوز است دانشمندان در حال کشف ابعاد پنهان و مخفی آن هستند…
قلبی به ما عطا کرد به ارزش هزاران هزار تریلیارد تومان که روز و شب در حال پمپاژِ خون به تمامِ بدنِ من است بدون ذره ای وقفه و تعلّل…
حال سوال این است که او که چنین نعمت هایِ باارزشی داده ، آیا قادر نیست که یک مرسدس بنز به ارزش 10 میلیارد تومان و یک پنت هاوس به ارزش 800 میلیارد تومان و و یک باغ ویلای لوکس 100 هکتاری بدهد؟؟!!
خب مسلما قطع به یقین ، جواب هر کسی به این سوال بله است ولی سوال بعدی این است که خب پس چرا نمیدهد؟؟؟!!!
نه نه نه ؛ بهتر است سوال خود را از “چرا نمیدهد؟؟؟!!!” به این سوال عوض کنیم که…
من چه کرده ام که در مسیر جریان بارش نعمت های الله انسداد ایجاد کرده ام؟؟؟
او که در هرلحظه و هر ساعت مشغول بارش برکت و نعمت به سمت من است ولی آیا من…؟؟؟!!! ، به تعبیر حافظ عزیز
هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کَس کوتاه نیست
حقیقتا این سوال ، سوالی بسیار زیباست که یک شاه کلید به ما معرفی میکند و شاه ترمز اصلی و اساسی ما را در مسیرِ موفقیت نمایان میکند…
پس شایسته است که جوابِ آن را مُراد و گمشدهِ زندگیِ خود قرار دهیم و با صدِ وجود درصددِ پیدا کردنِ آن باشیم ، دقیقا مثل وقتیکه شارژر گوشی مان را گم میکنیم در بدر از این اتاق به آن اتاق میرویم تا آن را بیابیم و توجیه ما در قبال چنین رفتاری اینگونه است که قراره فلان آدم مهم بهم زنگ بزنه و….
خب مسلما اهمیت پیداکردن یک شارژر گوشی در برابر پیداکردن جوابِ این سوال بسیار بسیار بسیااار ناچیز است ولی مساله این است که آیا ما برای پیدا کردن جواب این سوال که حکم یک شاه کلیدی را دارد که باز کننده تمامی درب های زندگی ماست ، به گونه ای زیباتر رفتار میکنیم؟؟؟ ؛ …به تعبیر حضرت علی علیه السلام…
عَجِبْتُ لِمَن یُنْشِدُ ضـالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها!!!
در شگفتم از کسى که در پى یافتن گمشده خویش میگردد و این در حالی است که خودش را گم کرده است و در پى یافتن «خویش» نیست!!!
پس برای پیدا کردن جواب این سوال شایسته است که همچون حضرت محمدی شویم که به جهت پیدا کردن این سه سوال که از کجا آمده امُ و اینجا چکار میکنمُ و به کجا میروم؟؟؟ ؛ به غار حرا رفت و سکوت را سرلوحه خود قرار داد و منتظر آن ندایی شد که از درونش بالا آمد و…
إقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ [سوره العلق ١]
پس برای پیدا کردن جواب این سوال ، شایسته است که با چاشنی یک صبر زیبا ، به دربِ خانه خدا برویم و آنقدر درب بزنیم و پشت دربنشینیم تا به او ثابت کنیم که دیگر بدنبال نخودسیاه نیستیم و با صد وجود آمده ایم که جواب این سوال کلیدی را بگیریم و…. ، به تعبیر مولانا…
آمدهام که سَر نَهَم عشق تو را به سر بَرَم
وَر تو بگوییم که نِی ، نِی شِکنم شَکَر بَرَم
و مسلما کسی که با این دید به درگاه خدا روی آورد و با احساسی زیبا ، دستورِ “ثُمَّ ٱسۡتَقَامُوا۟” را بجای آورد و در مسیرِ دریافتِ جوابِ خود بماند و پافشاری کند و درگیر حواشی نشود ، قطع به یقین به جواب میرسد و… ، به تعبیر مولانا..
باز گردد عاقبت این دَر ؟ بلی
رو نماید یارِ سیمین بَر ؟ بلی
ولی مساله این است که عده ای بسیار در این مرحله ریزش میکنند ؛ زیرا که آنها با نگاه “حالا بریم ببینیم چی میشه” آمده بودند تا جواب بگیرند که در کلاس درس خدا جایی برای چنین شاگردانی نیست که نیست و تنها کسانی حق نشستن سرِ کلاسِ درسِ خدا را دارند که در این مسیر تعهدی داده اند از جنسِ مرگ و زندگی ؛ مثل حافظ عزیز که میگوید…
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زِ تن برآید
پس برایِ پیدا کردنِ جواب این سوال ، شایسته است که همچون حضرتِ ابراهیمی شویم که در جستجویِ خدا بود و به خورشید پرستی و ماه پرستی و ستاره پرستی روی آورد و بعد از درمانده شدن از آفِل بودن الهه هایِ انتخابی اش ؛ با یک ذکر مقدس به درگاه خدا رفت و به درجه خلیل الله شدن رسید و آن ذر مقدس همین اظهار عجز او به درگاه خداست که…
…لَئن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّاۤلِّینَ [سوره اﻷنعام 77]
ترجمه این عبارت به زبان خودمانی مان اینگونه است که…
خدایا من دیگر نمیدانم و تو میدانی و دیگر نمیتوانم و تو میتوانی و من فقط یک چیز میدانم و آن هم این هست که اگر هدایتم نکنی؛ قطع به یقین جزو کسانی خواهم بود که در تمام عمر خویش بدنبال نخود سیاه میروند و بویی از حقیقت نمیبرند و….
مسلما این اظهار عجز کردن به درگاه خدا حکم یک سکوی پرتاب را دارد کما اینکه برای حضرت ابراهیم اینگونه شد و او را به تمام جواب هایش رساند و…
وَکَذَ ٰلِکَ نُرِیۤ إِبۡرَ ٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ
و این چنین ، ملکوتِ آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد
[سوره اﻷنعام 75]
پس شایسته است که کمی به خود بیاییم و در این هیاهوی عالم که خدای راستین به حاشیه رفته و بازار خدایان جعلی فراگیر شده ، همچون حضرت ابراهیم بدنبال خدای راستین باشیم به شوق دیدنِ “مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ” و احیایِ خدایِ راستین در زندگیِخویش تا در زمره کسانی نباشیم که…
وَلَا تَکُونُوا۟ کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱللَّهَ فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُو۟لَـٰۤئکَ هُمُ ٱلۡفَـٰسِقُونَ
و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند که این فراموشی باعث این شده که آنها عظمتِ خودشان را هم فراموش کنند ، آگاه باشید که آنان همان فاسقانند…
[سوره الحشر 19]
در این آیه یک گنج بسیارِ گران بها دفن میباشد که شایسته است آنهایی که ادعای ارتباط با اجنه برای گرفتن آدرس دفینه را در مخروبه ها و…میکنند ، به مراجعینِ خود آدرس این آیه قرآن را بدهند…
فقط کافی است تامل کنیم که…
فراموشی خدا مساوی است با فراموشی عظمتِ درون خودمان…
چه عظمتی آخه درون ماست؟؟؟!!!
عظمتی که فراموش کردنش مساوی است با بدنبال نخود سیاه رفتن و… ، به تعبیر مولانا…
پس فراموش شُدَستَت آنها
لاجَرَم خیره و سَرگَردانی
شایسته است که آن سوال مهم را مجددا از خود بپرسیم تا با چاشنی این آیه قرآن ، به جواب آن را نزدیک و نزدیکتر شویم…
حال سوال این است که او که چنین نعمت هایِ باارزشی داده ، آیا قادر نیست که یک مرسدس بنز به ارزش 10 میلیارد تومان و یک پنت هاوس به ارزش 800 میلیارد تومان و یک باغ ویلای لوکس 100 هکتاری بدهد؟؟!!
خب جواب چیست؟؟!!
خدای الان من با خدای دورانی که در شکم مادرم بودم تفاوتی که نکرده ، پس چرا نمیده؟؟؟!!!
خدا که فرقی نکرده و همان خداست ، پس چی فرق کرده؟؟؟!!!
شاید من فرق کردم…. ، در اینجا شایسته نیست که لفظ شاید را به کار ببریم بلکه باید بجای آن بگویم که قطعا…
من همان کسی هستم که وقتی که یک ماهم بود در برابر شنیدنِ خبرِ افزایش قیمت خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزارتومان ، هیچ واکنشی نشان نمیدادم و عین خیالم هم نبود که چرا خیارسبز گران شد ولی الان چی شده که افزایش قیمت خیارسبز اینگونه حالت چهره من را عوض میکند و غم و ترس و اضطراب را به وجودم دعوت میکند؟؟؟!!
خب کمی بیاندیشم که این وسط چی عوض شد؟!
چی شد که از دورانِ پادشاه گونه ای که در شکم مادر داشتم و نشسته بودم و شاهکار خدا را در اعطای چشم و گوش و قلب و…. میدیدم ، تبدیل شدم به شخصی که افزایش قیمت بسته ماکارونی از 5 هزار تومان به 6 هزارتومان او را افسرده میکند؟؟!!
جواب واضح است…
ما در لحظات اولیه ای که لباس انسانیت به تن کردیم در اوج اعتماد به خدا به سر میبردیم ولی ذره ذره به واسطه الگوگیری های اشتباه از جامعه و مدرسه و خانواده و… یاد خدای راستین را به فراموشی سپردیم و مانند کسانی شدیم که “کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱلله” و نتیجه چنین امری شد “فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡ”… ، به تعبیر دیگر…
فراموش کردیم خدای راستین را و نتیجه چنین فراموشی ، غفلت از عظمت خویشتن شد و غفلت از عظمت خویشتن یعنی دنبال نخود سیاه رفتن ، یعنی نان و آب و پول و خوشبختی و…میدوند و از ما فرار میکنند و ما هم بدنبال آنها میدویم و هیچ وقت هم به آنها نمیرسیم جز برای اندکی که انرژی و جانی مختصر پیدا کنیم که دوباره و دوباره و دوباره بدویم و….
ولی ما خیلی خیلی خیلی خوشبختیم…
خوشبختیم که قبل از اینکه روزی برسد که پشیمانی سودی ندارد ، نسبت به این امر آگاه شدیم و…
پس با استعانت از الله یکتا ، میکوشیم که ذره ذره ؛ یاد خدای راستین را در زندگی خویش فعال کنیم همانگونه که ذره ذره آن را فراموش کرده بودیم…
همانگونه که شیطان در این راه عجله نمیکند و ذره ذره ما را از مسیر رهایی و پاکیِ دورانِ کودکی به مسیر تخم مرغ دزدی هدایت میکند و از آنجا به درجه شتر دزدی میرساند ، ما هم ذره ذره با استعانت از خودِ خودِ خودش و با تکیه بر عنایات خودش ، از مسیرِ شتردزدی به پاکی و رهایی دوران کودکی خود برمیگردیم و…
و قانون رهایی یعنی تمام سرمایه یِ امیدت ، خدا باشد و خودت را همچون یک کودک به آغوشِ خودش بسپاری و به اندازه یک سر سوزن به غیر او دل نبندی که اگر چنین باشد ، با سیلی های محکم و ملایم ؛ از غیر خودش ناامیدت میکند…
آری ، ناامید میکند از غیر خودش تا فقط به خودِ خودِ خودش دل ببندی و رهایِ رهایِ رها شوی همچون فردی تنها که بر یک تخته چوبی بروی سطح اقیانوس افتاده و در آن لحظه کسی را جز خدا نمیشناسد و از عمق وجودت فریاد “رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیر” میزند و …
و چه زیبا گفت در این آیه قرآن…
وَهُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُوا۟ وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِیُّ ٱلۡحَمِیدُ
اوست آنکه باران را پس از آنکه ناامید شدند ، میفرستد و رحمتش را میگستراند و او سرپرستِ ستوده است
[سوره الشورى 28]
ناامید شدنِ در این آیه حکایت از ناامیدی از غیر خدا را دارد….
وقتی که ناامید از غیر خدا شویم ، همچون شخصی میشویم که بر یک تخته چوبی در وسط یک اقیانوس میباشد و رهایِ رهایِ رها در اختیار اموج اقیانوس است که هیچ کس جز خدا را نمیشناسد و در آن حالت دعای او خالصانه میشود و وقتی که دعا خالصانه شود ، بی برو و برگرد به مرحله اجابت میرسد…
این پاراگراف بالا حکایت آیه زیر را دارد که حامل پیام های آشکار و پنهان فراوانی است که مهمترین آنها این است که وقتی از قانون رهایی استفاده کردی و خالصانه خدا را خواندی و خودت را به آغوش او سپردی و به ساحل نجات رسیدی ، رسم ادب را بجای بیاور و لحظه ای از او غافل مباش و در برابر او منم منم منم نکن و…
فَإِذَا رَکِبُوا۟ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُا۟ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ
و هنگانی که سوار کشتی میشوند 《و گرفتار طوفان و ترس از مرگ میشوند》؛ خدا را به خالصانه ترین شیوه بندگی میخوانند اما همین که به ساحل نجاتشان رساند ؛ در آن حالت شرک میورزند 《و نجات خود را به حساب شانس و عقل و تلاش خود میدانند》
[سوره العنکبوت 65]
و السلام…
دوست دارم همانگونه که شما با سوالِ خود مرا به اندیشیدن دعوت کردید ، منم با یک سوال شما را به تفکر دعوت کنم ، تفکری که قدرت این را دارد که موجب یک جهش عظیم در زندگی ما شود زیرا که این جمله ای است که از دوران مدرسه به ما آموخته اند که…
یک ساعت تفکر بالاتر از این 70 سال عبادت است
سوال همان است که در داخل متن بود…
حال سوال این است که او که چنین نعمت هایِ باارزشی از قبیل چشم و گوش و… داده ، آیا قادر نیست که یک مرسدس بنز به ارزش 10 میلیارد تومان و یک پنت هاوس به ارزش 800 میلیارد تومان و یک باغ ویلای لوکس 100 هکتاری بدهد؟؟!!
وقتی که ما بدنیا می آییم ، پرستار مهربان ما را در یک پتو میپیچد و تحویل مادرمان میدهد و در آن لحظات نگران هیچ چیز نیستیم به گونه ای که اگر کسی به ما بگوید که قیمت شیشه خیارشور از 8 هزار تومان به 9 هزارتومان رسید ، ما هیچ واکنشی نشان نمیدهیم…
وقتی هم که از دنیا هم میرویم ما را در یک پارچه سفید رنگ 3 متری میپیچند و آماده این میکنند که ما را به خاک که حکم مادرِ این کره زمین را دارد ، بدهند و مسلما در آن لحظات هم در برابر افزایش قیمت شیشه خیارشور هیچ واکنشی نشان نمیدهیم…
حالا چی میشه که در حدِ وسط این دو سکانسِ آغازین و انتهاییِ خودمان در این سیاره خاکی ، نگران افزایش قیمت شیشه خیارشور از 8 هزارتومان به 9 هزار تومان میشویم و…؟؟؟!!!
واقعا چی میشه؟؟؟!!!
مسلما جواب این سوال در همان آیه 19 سوره حشر است که…
فراموشیِ خدا = فراموشیِ عظمتِ درونِ خودمان
کافیست کمی بیندیشیم که در فرهنگ اسلامی رسم بر این است که در لحظاتِ آغازین ورود یک نوزاد به این سیاره خاکی ، در گوش او اذان(از+آن) میگویند و در لحظات آخر حضورِ او بروی اینسیاره خاکی بر او نماز میِّت میخوانند و او را به دل خاک میسپارند و…
عهه یعنی حدِ فاصلِ زندگیِ ما بروی این سیاره خاکی ؛ فقط چند ثانیه است در حد فاصله بین یک اذان و اقامه؟؟؟!!!
خب دیگه همینه ، مثل چشم بر هم زدن میگذرد ؛ تازه اگر بر اساس آیات 2 و 3 سوره معارج یک تناسب ریاضی ساده ببندیم متوجه این حقیقت میشویم که عمر 70 و 80 و 90 ساله ما در این سیاره خاکی در مقیاس ابدیت ، چند ثانیه ای بیش نیست….
خب حالا باید بنشینیم و تفکر کنیم که آیا این چند ثانیه زندگی مان ارزش تحلیلِ افزایشِ قیمت شیشه خیارشور از 8 هزار تومان به 9 هزارتومان را دارد یا نه؟؟!!
چه جالب شد…
در آغاز زندگی مان رهایِ رهایِ رها برویِ دستان پدر و مادر خود هستیم و در انتهای زندگی مان هم رهای رهای رها بروی دستانِ مردم ، به سمت قبرستان تشییع میشویم و….
حالا سوال این است که که در اول و آخر به معنای واقعی کلمه رهای رهای رها هستیم ولی چه میشود که در این حد میانه دست از رها بودن برمیداریم و شروع میکنیم دست و پا زدن و….؟؟؟!!!
شاید جواب در این حقیقت باشد که ما به صورت اتوماتیک وار در ابتدا و انتهای مسیرمان به عاجز بودنِ خودمان در بارگاه الهی اعتراف میکنیم و با تمام وجود به حقیقت “یَـٰۤأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَاۤءُ إِلَى ٱلله” پی میبریم و خدا هم جواب ما را به نحو احسنت میدهد ولی در حد میانهِ این آغاز و پایان ، درگیر حواشی میشویم و خدا را به حاشیه میبریم و….
(یَـٰۤأَیُّهَا ٱلۡإِنسَـٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ) [سوره الانفطار 6]
همین دیگه…
از آنجاییکه در این نوشته اسمی از خدایانجعلی آمد یاد یک فیلم سینمایی زیبا افتادم بنام “پی کِی” که واقعا فیلمی بسیار زیباست در عرصه یکتا پرستی و در جستجوی خدای حقیقی بودن که در صورت تمایل ببینید…
از آنجاییکه حسن مطلع این نوشته ، یک بیت شعر از مولانای عزیز بود ، شایسته است حُسنِ ختام هم با یک بیت از مولانا باشد…
اول و آخر تویی ما در میان
هیچ هیچی که نیاید در بیان
در پناه خدا باشین شهلا خانم بزرگوار…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود و صد سلااام بر داداش حسین عزیز و نازنین که بنده ی خوب خداست ، بنده ی خوبی از جِنسِ این آیه قرآن کریم….
…نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ…
…چه خوب بنده ای است…
[سوره ص 30 و 44]
چقدر شما خوبی و عزت نفس بالایی داری که انتهای هر کامنتت را با این عبارت ختم میکنی که…
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
واقعا هم که بنده ی خوب خدا هستی…
نه نه نه ، بگذار اینگونه بگویم که تو یک روحِ انتخاب شده بودی که از جنجالی ترین آدمِ اعتصابات به یک شخص بسیار بسیار بسیار لطیف و مهربان تبدیل شوی ، حال اینکه چه کردی که اینگونه انتخاب شدی ، سوالی است که خودت باید در جستجوی آن بربیایی…
حال هر چه که هست ، مهم این است که تو الان انتخاب شدی ، انتخاب شدنی از جنسِ…
وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُکَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا یُوحَى
و ای موسی من تو را انتخاب کردم ، پس به آنچه که به تو وحی میشود گوش فرا ده
[سوره طه ١٣]
حضرت موسی کسی است که نامش در قرآن با تعداد 136 دفعه تکرار ، در رنکینگِ نامِ پیامبرانِ ذکر شده در این کتابِ آسمانیِ نازل شده بر حضرت محمد ، با اختلاف زیاد نسبت به شخصِ دومِ حاضر در این رنکینگ ، یعنی حضرت ابراهیم با 69 دفعه تکرار ،در رتبه اول قرار دارد….
این نکته از نام حضرت موسی ، برای ما چه پیام مهمی دارد؟؟؟
چرا خدا نام او را زیاد تکرار کرده است؟؟؟
خب یه کوچولو فکر کنیم در این امر که درس هااا و نکته هااا در این امر نهفته است…
آیا خداوند نام او را که گره خورده با داستان قوم بنی اسرائیل است ، زیاد تکرار کرد تا داستان او و قومش همچون کتاب قصه ای شود که به عنوان لالایی برای خواباندن بچه ها استفاده شود؟؟؟!!!
آیا هدف از ذکر نام موسی و داستان قومش این بود که ما آنها را بخوانیم و تکرار کنیم و بگیم به به چه داستان زیبایی؟؟؟!!! یعنی همیییین؟؟؟!!!
مسلما اینگونه نیست که نیست و خوش به حال آنکس که ساعتها بروی همین نکته قرآنی تفکر کند تا این حقیقت نازیبا از روی کالبدِ ذهنی اش پاک شود که…
هعی ، ما کجا و همصحبتی با خدا کجا؟؟؟!!!
و بجایش این حقیقت زیبا بروی آن نصب شود که…
اگر برای موسی شد ، برای من هم میشود….
آری ، میشود خوبش هم میشود…. ، به تعبیر حافظ
فیضِ روحُالقُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
آره آره خودِ خودِ خودشه ؛ براساس این بیت حافظ باید گفت که…
اگر برای عیسی مسیح شد ، برای من هم میشود…
مسلما هدف خدا از آوردن نام عیسی و کارهای ماورایی او در کتاب آسمانی اش این نبوده که من رضا احمدی آن را برای حسین آقا بازگو کنم و حسین آقا هم بگوید “به به جانم عیسی مسیح ، عجب بنده ای بوده هااا” و رد شویم و برویم و….
آره آره ، خودِ خودِ خودشه… ؛ خدا نام عیسی مسیح و کارهای ماورایی اش را برای حسین آقا بیان میکنه و به او میگوید که…
ببین حسین جانم ، از این نمونه بنده ها هم دارم ، میخوای تقدیمت کنم؟؟؟!!!
…وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَـٰتِ وَأَیَّدۡنَـٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ…
… عیسی فرزند مریم را نشانه هایی روشن دادیم و او را به روح القدس نیرو بخشیدیم…
[سوره البقره 87]
مسلما ارزش یک ساعت تفکر کردن در این نکته قرآنی به قدری است که سالیان سال موجب جهشِ ما در نظامِ هستیِ هوشمندِ خدا میشود زیرا که…
یک ساعت تفکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است
همین دیگه….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل)
این جمله یعنی که این سرنخ را بگیر و با آن به جاهای زیبا و زیباتر برو…
همانگونه که دنبال کردن یک نخ افتاده به زمین ما را به منبع آن یعنی کاموا میرساند ، دنبال کردن همان سه نقطه بعد از همین دیگه… ما را به منبعی میرساند از جنسِ میدانِ انرژیِ لایتناهیِ…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل)
با عشق تقدیم به حسین عبادی ، بنده خوب خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود بر امیرآقایِ عزیز و نازنین
اول از همه سپاسگزارم بابت اظهار لطف و محبتی که به من نوشته های من دارید….
شما در کامنت خودتان از داستان حضرت موسی و فرعون گفتید
جدا از داستان حضرتِ موسی و فرعونی که در کامنت خود ذکر کردین ، دو واژه ی بسیار مهم در نوشته شما وجود داشت که به من چشمک میزد و آن دو واژه ، واژه های “ایمان” و “ترس” بودند….
این دو واژه من را به یاد یک خاطره ای از زندگیِ شخصیِ خودم در دوران سربازی ام انداخت که ذکر آن مسلما میتواند برای شما و دیگر دوستانی که آن را مطالعه میکنند ؛ الهام بخش باشد…
این خاطره برای من حکمِ یک مرکزِ فیزیوتراپی را دارد تا با مرور آن عضلات ایمانِ خود را تقویت بخشم…
این خاطره برای من حکمِ جلساتِ پرتودرمانی ای را دارد که به برکت مرور چندین و چند باره آن ، میتوانم غده ترس را در وجود خودم روز بروز ضعیف و ضعیف تر کنم…
این خاطره برای من حکمِ یک کلاس کاردرمانی را دارد که با مرور آن ، میتوانم نیرویِ خفته ایمان را در وجود خودم بیدار کنم و آن را از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآورم…
و در یک کلام این خاطره برایِ من حکمِ یک بمب اتمی را دارد که در انبار خاطراتِ خود ذخیره دارم تا زمانیکه جریان تاریکی به من حمله ور شد ، از آن رونمایی کنم و با عبارت “دیدی شد ؛ پس دوباره هم میشود” ، از جریان تاریکی پذیرایی کنم و آن را از صفحه مقدس ذهنِ خودم بدرقه کنم….
هدف من از ذکر این داستان ، توضیح یک آیه قرآنی زیباست که با چاشنی “ایمان” و “ترس” همراه است که یک گنجِ بسیار گرانبها درونِ خودش ذخیره دارد ، گنج نه هااا بلکه گنننننننننننننننج….
داستان از این قرار است که من در خدمت سربازی ، مسوولیت توزیع غذا در سطح شهر را داشتم که خودم به صورت تنهایی با ماشین نیروی انتظامی به سطح شهر میرفتم و طبق آماری که به من اعلام میشد ، غذا را توزیع میکردم….
همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه در اواخر شهریورماه سال 1401 بخاطر فوت خانم امینی ، مشکلاتی در کشور بوجود آمد که همه ما از آن مطلع هستیم که چه گردابی از حواشی را در سطح کشور ایجاد کرد….
در آن شب اولی که مردم در خیابان ها ریخته بودند ، منِ بی خبر در حال انجام وظیفه یِ خودم بودم که دیدن یک صحنه در من آشوبی ایجاد کرد که آن صحنه ، دیدن یک ماشین نیروی انتظامی ای بود که عده ای از مردم ، عقده هایشان را بر سرِ این ماشین خالی کرده بودند….
در آن لحظه یک نگاه به لباس خودم که لباسِ سربازی با آرم و نشان نیروی انتظامی بود ، کردمُ و سپس یک نگاه به ماشین که حاوی آرم و پلاک نیروی انتظامی بود کردم و….(چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است)
خلاصه درگیر نجواهای ذهنی شدم که آره ، الان بهت حمله میکنند و عقده هایشان را بر سر تو خالی میکنند و….
و از آنجاییکه هیچ پناهی جز خدا نداشتم و به معنای واقعی کلمه مضطر بودم ، مشمولِ “یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوۤءَ” شدم و در مدار یک پیام زیبا از خدایی قرار گرفتم که هر لحظه در هر حال صحبت با همه ما است ولی…. ؛ به قول عطار نیشابوری…
دوست یکدم نیست خاموش از سخن
گوش کو ، تا بشنود آوازِ او
هیچ گاه آن احساسِ زیبایِ آن لحظه را فراموش نمیکنم که با دست خودم بروی پای خودم زدم که آره ، خودِ خودِ خودشه…
خلاصه کلام ، آن پیامِ زیبای خدا که در قالبِ احساسی زیبا در درونم زمزمه میشد ، این آیه قرآن بود که…
ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنࣰا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ
همانها که وقتى مردم به آنها گفتند : لشکر دشمن بر علیه شما اجتماع کردهاند ، پس از آنها بترسید ؛《ولی بجای اینکه آنها بترسند》 ایمانشان بیشتر شد و گفتند که خدا ما را کافی است و او بهترین حامى است.
[سوره آل عمران ، آیه 173]
معنی این آیه قرآن گویای همه چیز است و یک وصف حالی مشابه از شرایطی بود که من در آن قرار گرفته بودم…
خلاصه ی کلام من به برکت این کلام نورانیِ قرآن آرام شدم و توجهم به گنج نهفته ی در انتهای آیه رفت و ذکر لبانم این ذکرِ مقدسِ قرآنی شد که…
حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ
ذکری که توجه من را متوجه حقیقتی میکرد که “خدا داری ، پس چه غم داری؟؟!!”
ذکری که این حقیقتِ زیبا را به من گوشزد میکرد که “قدرتمندترین حقیقتِ عالم پشت و پناه تو است ، پس چرا باید بترسی؟؟!!”
همین دیگه ، سربازی من به خوبی و خوشی تمام شد بدونِ اینکه آسیبی به من وارد شود و من جز خوبی و خوشی چیزی ملاحظه نکردم و این در حالی بود که عده ای از دوستانم با لباس شخصی به خیابان میرفتند و پلاک هایِ انتظامی ماشین هایشان را میکندند تا یوقت مردم متوجه نشوند که….(چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است)
ولی من با همان حالت و فرمِ همیشگی ام رفتم و هیچ مشکلی هم برایم ایجاد نشد که نشد….
همین دیگه….
به برکت آن آیه قرآن یادگرفتم که تمرین کنم تا در مواقعی که جریان تاریکی با چاشنی ترس به من حمله ور میشود ؛ با خود بگویم که “آخ جووون ، یه فرصت دیگه برای ارتقاء درجه ایمان” و این همان معنی “فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنࣰا” موجود در آیه به زبان عامیانه خودمان است…
وقتی در این آیه تفکر میکنم ، با خود میگویم که واقعا خیلی عجیبه که یه عده بیان و بگن که یه عده به شما حمله ور شدند ، لطفا بترسید ؛ بعد آنها بگویند که “آخ جووون ، یه فرصت دیگه برای ارتقاء درجه ایمان” و بعد این ذکر مقدس را زمزمه کنند که…
حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ
این ذکر ، حکمِ یک گنجی را دارد که سرشار از ارتعاشاتِ قدرتمند معنوی برای گوینده اش است که او را متوجه حقیقتی بسیار قدرتمند میکند که ما ایرانیان اسم آن را خدا مینامیم و عرب زبانان به آن الله میگویند و انگلیسی زبانان به آن GOD میگویند و….
و جالب است که در آیه بعد این آیه ، یعنی آیه 174 میگوید که…
فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَهࣲ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلࣲ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءࣱ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱلله وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ
پس با [دستى پر از] نعمت و فضلى از خدا بدون آنکه آسیبى به آنان برسد ، بازگشتند و خشنودىِ خدا را پیروى کردند و خدا داراى فضل و کرمى بزرگ است.
[سوره آل عمران ، آیه 174]
یعنی در ادامه همان آیه و بعد از آن ذکرِ زیبا که به برکت آن کنترل ذهن کردند و توجه خود را معطوف به قدرت بی کرانِ فرمانروای کیهان کردند ، چنین نتیجه ای برایشان رقم خود که حتی یک خطُ و خش هم بروی بدن آنان نیفتاد و از آن اتفاق ، دست پر برگشتند….
همین دیگه…
این داستان و و آن گنج نهفته در آن آیه قرآن ؛ به برکت فرازی کوتاه از سخن یک انسان الهی بود که میفرمایند…
عَجِبتُ لِمَن خاف کیفَ لا یَفزَعُ إلى قولِهِ عَزَّ و جلَّ : «حَسْبُنا اللّه ُ و نِعمَ الوَکیلُ» .؟! فإنّی سَمِعتُ اللّه َ جلَّ جلالُهُ یقولُ بِعَقِبِها : «فانقَلَبوا بِنِعمَهٍ مِنَ اللّه ِ و فَضلٍ لَم یَمسَسْهُم سُوءٌ»
در شگفتم از کسى که مى ترسد، اما چرا به این سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى برد که «خداوند ما را بس است و او چه وکیل خوبی است»؟ زیرا شنیدم که خداوند جلّ جَلالُه به دنبال این آیه مى فرماید که «پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد ]بازگشتند، در حالى که هیچ آسیبى به آنها نرسیده بود».
[حضرت صادق علیه السّلام]
همین دیگه…
امیدوارم این ذکر زیبایِ قرآنیِ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ زمزمه لب های ما شود تا در لحظاتی که ترس بر ما چیره میشود ، به برکت این ذکرِ مقدس ؛ کانون توجه ما متوجه قدرتمندترین حقیقت عالم شود و….
امیدوارم که این حقایق زیبای قرآنی را باور کنیم و با استعانت از الله یکتا در صدد عمل به آنان برآییم…
قطع به یقین در پشت این حقایق قرآنی یک مهندسی بسیار زیبا نهفته است که اگر آنها را درک کنیم ، دیگر نمیتوانیم از کنار آنان ساده رد شویم…
مثل همین حقیقتِ ذکرِ قرآنی حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ…
خب چیست؟؟!!
کافیست کمی جستجو و تفکر کنیم…
ما انسان هایی خوشبخت هستیم که در عصر طلایی کره زمین زندگی میکنیم که عصر انفجار آگاهی است و هر روز به قلمروهای ناشناخته تری از وجود فیزیکی و متافیزیکی خود پی میبریم….
آری ، هر روز حجم عظیمی از آگاهی های نوین در حال گشت و گذار بر فراز این سیاره خاکی هستند و ولی مساله این است که….
آیا من در حال ارتقا بخشیدن وجود خودم هستم تا بتوانم دعوت کننده آنها به وجود خودم باشم یا در حال پرسه زدن در اینترنت و چک کردن لحظه به لحظه یِ صحبت های ترامپ هستم که صحبت های او چه میزان تاثیری را بر افزایش قیمتِ خیارسبز خواهد داشت؟؟؟!!!
خب یکی از این آگاهی هایی که علم نوین امروزی به آن دست پیدا کرده و آنها را جزو درس های دانشگاهی خودش قرار داده ، بحث نورون های مغزی و ارتباطات سینابسی بین آنها است…
این نورون ها ، حکمِ ابرکامپیوترهایی را دارند که از طریق ورودی هایی که ما از طریق دیدن و گفتن و شنیدن و نوشتن و… ، به ذهن خود میدهیم ؛ به ارتعاش در می آیند و ارتباطاتی بین خود ایجاد میکنند بنام ارتباطات سینابسی…
حال این ارتباطات سینابسی ایجاد شده ، حکم لاین جدیدی را برای مغز دارند تا بر اساس آنها رفتار کند و هورمون هایی متناسب با آنها در بدن ایجاد کند..
حال انتخاب با ماست که از طریق سخت افزارهایی چون دست(نوشتن) و گوش(شنیدن) و چشم(دیدن) و زبان(گفتن) و… ، ورودی هایی از جنس فراوانی و ایمان به مغز خود بدهیم یا ورودی هایی از جنس ترس و کمبود…
حال انتخاب با من است که با پاهای خود به مجالسی بروم که سخن از قدرت و رزّاقیت خدا است یا اینکه به مجالسی بروم که سخن از تحلیلِ افزایشِ قیمتِ خیارسبز از 10 هزار تومان به 11 هزار تومان است؟؟؟!!!
خب الان شاید کمی بهتر مهندسی زیبای پشت این ذکر مقدس را دریابیم…
کسی که با ارتعاشِ کلامِ برخواسته از تارهای صوتی خود ، ذکر حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ را تکرار کند ، نورون های مغزی خود را به ارتعاشی زیبا در می آورد و برنامه جدیدی بروی کالبد ذهنی خود نصب میکند با عنوان “خدا داری ، چه غم داری؟؟!!” و چنین برنامه ای او را به یک انسان شجاع تبدیل میکند و….
حال انتخاب با من است که با این زبانِ خودم ، ذکر مقدسی چون حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ را بگویم یا سخن های چرت و پرتی بگویم که جز خسارت و دنبال نخود سیاه رفتن چیز دیگری را برایم ندارد….
امید است که خودِ خودِ خودِ خداوند این توفیق را عنایت کند که از این قابلیت های نهفته در وجودِ خویش به نحو احسنت استفاده کنیم و با حالتی “رَاضِیَهࣰ مَّرضِیَّهࣰ” به نزد خودش برگردیم…
و پناه بر خودِ خودِ خودش از اینکه این قابلیت های تعبیه شده در درون خویش را به صورت آکبند به گورستان ببریم….
چقدر این جمله وحشتناک است که این قابلیت ها “آک بره زیر خاک”
پناه بر خدا از آن روزی که انگشت ندامت بر پیشانی بگذاریم و بگوییم که…
هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَانِیَه [سوره الحاقه ، آیه 29]
ترجمه این آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که….
هعیییی ، ای داد و بیداد ؛ قدرتم را به فنا دادم و نابود شد و رفت
پناه بر خدا از آن روزی که کار از کار گذشته باشد و ندای حسرت باری سر دهیم از جنس…
یَقُولُ یَـٰلَیۡتَنِی قَدَّمۡتُ لِحَیَاتِی
میگوید که ایکاش برای زندگی چیزی از قبل فرستادم
[سوره فجر ، آیه 24]
خب الحمدلله ما خییییییلی خوشبختیم زیرا که قبل از اینکه آن روزی بیاید که از دهان خیلی ها چنین ندایی بیرون می آید ؛ ما آگاه شدیم….
پس از الان زیباترین ها ارتعاشات و فرکانس ها و سیگنال ها را میفرستیم ، سیگنال هایی از جنسِ….
حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ
به تعبیر سعدی عزیز…
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
از خداوند متعال توفیق عمل به این آگاهی را خواستارم تا به برکت این آگاهی ، به نتایجی برسیم که نتایج ما دعوت کننده اطرافیان ما به سمت این جاده زیبا باشد….
همین دیگه امیر آقا….
حضرت موسی علیه السلام هم وقتی که این حقیقت را در وجود خود نهادینه کرد که “قدرتمندترین حقیقت عالم پشت و پناه من است” ، به جایگاهی والا رسید…
چقدر این آیه قرآن زیباست که خدا به حضرت موسی و هارون میگوید…
قَالَ لَا تَخَافَاۤ إِنَّنِی مَعَکُمَاۤ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ
خدا به آن دو گفت که مترسید ، همانا من همراه شما هستیم و همراه شما میشنوم و میبنم…
[سوره طه ، آیه 46]
حال همین حقیقت نهادینه شده در وجود ایشان خودش را در جلوی دریا نشان داد وقتی که سخن همه در مورد هلاک شدن به دست لشکریان فرعون بود ، ایشان با قاطعیت تمام میگوید که…
قَالَ کَلَّاۤ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ
هرگز چنین که میگویید نیست ، همانا خدا با من است و مرا هدایت خواهد کرد…
[سوره شعراء ، آیه 62]
همین دیگه
یک مستندِ علمی زیبا هم در مورد داستان حضرت موسی و فرعون وجود دارد بنام “فرعون ، رامسس دوم” که در قسمت دوم این مستند در مورد این داستان دریا و عبور لشکریان حضرت موسی و غرق شدن لشکریان فرعون صحبت میکند…
این مستند 34 دقیقه بیشتر نیست ولی قدرت این را دارد که به اندازه 34 سال موجب ارتقای من و شما شود ، شاید هم 340 سال ، شاید هم 3.400سال و شاید هم….
سپاسگزار خدا هستم بابت توفیق نوشتنی که به من در این سایت معنوی و الهی داد….
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید امیرآقای نازنین…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود بر نگین خانم بزرگوار….
در پاسخ به سوال شما باید بگویم که من این کتاب از پروفسور موریس بوکای را نخواندم و حقیقتا از محتویات درون آن خبر ندارم…
ولی اگر مستند را ببنید متوجه میشوید که این شخصیت چه نقش موثری در اثباتِ حقانیت قرآن داشته که این کتاب یک کتابِ آسمانی است و حاصلِ برداشت هایِ شخصیِ حضرت محمد نیست بلکه حاصل دریافت هایِ ایشان از عالمِ پاکی است که….
(إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ کَرِیمࣱ ◇ فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ ◇ لَّا یَمَسُّهُۥۤ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ [سوره واقعه ، آیه 77_79]
حقانیتی که برخواسته از این آیه قرآن کریم است که حاوی یک نشانه برای ماهایی است که جزو آیندگان هستیم
فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَهࣰ…
و ای فرعون ؛ ما امروز بدن تو را از آب نجات میدهیم تا برای آیندگان نشانه ای باشی…
[سوره یونس آیه 92]
اینکه چگونه یک جنازه ای که در دریا غرق شده ، خوراک کوسه ها نمیشود و به سلامت به ساحل میرسد ، جای بسی تامل است….
و اینکه چگونه این جنازه ؛ نشانه ای برای ما که جزو آیندگان هستیم ، میشود ؛ مطلبی دیگر است که باید در این آیه بررسی شود….
اصلا خدایا تو خودت گفتی که نشانه ای برای آیندگان ، ما هم جزو آیندگان هستیم ؛ پس این نشانه کجاست؟؟؟!!!
خب این مستند را ببینید و…
و بعد از دیدنِ این مستند در انتهای آیه هم تامل کنید که…
وَإِنَّ کَثِیرࣰا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَـٰتِنَا لَغَـٰفِلُونَ
و همانا بسیاری از مردم از نشانه های ما غافل هستند
خیلی ها که اصلا این کتاب را نمیخوانند…
عده ای زیاد هم که به شوق ثواب و بهشت و….میخوانند…
نتیجه چنین خواندنی این میشود که این آیه را میخوانند و رد میشوند و یکبار هم از خودشان سوال نمیکنند که…
خدایا تو خودت گفتی که نشانه ای برای آیندگان ، ما هم جزو آیندگان هستیم ؛ پس این نشانه کجاست؟؟؟!!!
در پناه الله یکتا باشید….