سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 222 - صفحه 6

به نام خداوند بخشاینده مهربان

سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

سپاسگذار خداوندم که امروز هم بهم هدیه داد که قدم بردارم در این مسیر توحیدی

صبح که بیدار شدم دیدم سریال سفر به امریکا اومده روی سایت گفتم تایم استراحتم سرکار میبینمش وکامنت میذارم

امروز از خدا هدایت خواستم که بهم اگاهی بده که در مسیر درست قدم بردارم

ودرسی که امروز اعتماد به نشانه ام گرفتم این بود که زندگی یک مقصد نیست یک مسیره وباید بتونی

از امکاناتی که اکنون داری هرچی که هست لذت ببری وشاد باشی وخوشحال باشی ولذت ببری وبا توجه به نعمت های که اکنون داری اجازه بدی که خداوند هدایتت کنه به نعمت های بیشتر

وبه قول استاد در کتاب رویای هایی که رویا نیستن قسمت شش میگه که رسیدن به نعمت ها از این مسیر میگذره

که یه جورایی این برمیگرده به همون احساس ارزشمندی ولیاقت که اگر من الان فارغ از هر عامل بیرونی احساس ارزشمندی داشته باشم واین احساس رو وصل نکنم به عوامل بیرونی که حتما باید فلان ویژگی یا دست اورد خاص رو داشته باشم بعد احساس ارزشمندی میکنم واحساسم خوبه همین الان از هرچیزی که دارم لذت ببرم واگاه باشم که هرچی که الان هستم ارزشمندم ودست اوردهایی که در اینده به دست میارم وخواسته هایی که تحقق پیدا میکنه باعث ارزشمندی من نمیشه وباید از اونها لذت ببرم وبرم برای مرحله بعد واین یک قانونه وراه رسیدن به خواسته از این مسیر میگذره از زندگیم بیشتر لذت میبرم وسوت زنان به خواسته هام میرسم

تحسینتون میکنم استاد وخانوم شایسته عزیز که انقدر برای خودتون ارزش قائلید که محیط اطرافتون رو تمیز میکنید وبه ماهم میفهمونید که باید احترام بذاریم به طبیعت

واقعااین مسیر ها برای موتور سواری خیلی لذت بخشه تجربه شو داشتم با موتور توکوه رانندگی کنم

البته باموتور افرود نبودواینجوریم درخت وجنگل نداشت اما لذت بخش بود تویه مقطعی لذتشم به اینه که با چالش های جدید مواجه میشی ومسیر تکراری نیست یجورایی ترکیبی از جاده ومانع ها

که موتور سواری رو لذت بخش تر میکنه

چقدر تو این یکی دو قسمت اهو دیدیم واقعا زیباست

یه حس خوبی به ادم میده دیدن اهو من خارج از باغ وحش یه بار توی روستامون اهو از نزدیک دیدم که بر میگرده به 13سال پیش وباورم نمیشد وهمش

میگفتم به پدرم اهو ببین اهو اخه اون منطقه اصلا اهو نداره وافراد خیلی کمی دیدن اونم قبلا الان که نشنیدم

ترکیب تکنولوژی وطبیعت کی فکرشو میکرد یه روز میاد که با مچ دستت میتونی حرف بزنی یادمه پدرم میگفت اونموقع میگفتن یه وسیله ای اومده که حرف میزنه منظورش رادیو بود خخخ واقعا وقتی هشت سالم بود میگفتن با مچ دستت میتونی حرف بزنی باورم نمیشد این در نوع خودش میگه که چقدر فرصت های جدیدی پیش رو هست که ادم میتونه با تغییر باورهاش به اونا برسه البته این ها همیشه بوده ولی درطول تکامل ما کشفش کردیم

جالب ترین چیز برام اون سنگ بود واقعا چجوری

روی اون سنگ ها بند شده وتکون نمیخوره انگار مثل پایه بهش چسبیدن وقتی اولین بار از زاویه دوربین دیدم گفتم چیزی نیست میشه بپری بری بالا ازش خخخ جونم دیگه هنوز یه بادای تو کله هست

اما وقتی خانم شایسته کنارش وایستاد واستاد فیلم گرفت تازه فهمیدم سنگه ها شوخی نیست اونم از نوع بسیار عظیم

خدایا حکمتتو شکر سنگ به این بزرگی رو روی سه تا سنگ کوچیک نگه میداری اونوقت من فک میکنم

براورده کردن چهارتا خواسته برای تو کاری داره

بحث همون دانه خردله هستش که البته تکامل میخواد تا بتونیم بت شکن بشیم

امروز صبح اومدنی سرکار یه کفتر زحمت کشید و لباسم رو یکم قهوه ای کرد اما منو میگی انگار نه انگار ناخوداگاه نه خود اگاه به فال نیک گرفتمو ازش تشکر کردم یجورایی از این نگرشم که تغییر کرده خوشم اومد البته برام یه نشانه ام بود

یا به قول استاد خداروشکر فیل ها پرواز نمیکنند

در پناه حق