https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-26 00:36:592023-11-09 06:21:00سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 223
366نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
خدا را صد هزار مرتبه شکر که من هم لایق دیدن این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق هستم
استاد عزیزم من تازه فهمیدم که معنی شکر یعنی چه داشتم سورهی لقمان را گوش می دادم وقتی به آیه شکر در این سوره رسیدم این مفهوم را داشت که شکر نعمت مساوی است با استفادهی درست از نعمت هاست که خدا را شکر من در این مسیر الهی با دیدن این همه زیبایی الان دارم شکر الهی را به جا می آوردم
خدایا شکرت برای این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق این همه درختان بلند و قشنگ اون گلهای رنگارنگ اون محیط جنگلی زیبا و تمیز که شما هم اون محیط را تمیز تر و زیبا تر کردید تحسین میکنم شما عزیزان را که هم آگاهی دهنده هستید وهم این قدر شکر گزار و قدر دان این همه نعمت وقشنگی
سپاس گزارم برای تکنولوژی جدید برای درون زیبا که زیبایی های طبیعت و جنگل های سرسبز را به تصویر می کشد وقتی این همه جنگل زیبا را می دیدم یاد آیه ای در سوره لقمان افتادم که خداوند می فرماید که آگه تمام جنگل ها قلم شوند و هفت دریا و بیشتر هم به کمک آنها بیایند نمی توانند شکر نعمت های ما را به جا بیاورند چقدر این فایل همزمانی داشت با سوره لقمان در این آیه باور فراوانی را بارها تکرار کرده که چقدر نعمت وثروت وزیبایی در این جهان پهناور فراوان است تازه ما الان یه ذره از اون همه فراوانی را میبینیم
چه مردم دوست داشتنی بدون اینکه که بد رفتاری کنند با شما چقدر با شما گفتگو کردند که البته این بر میگردد به فرکانس شما عزیزان شما همیشه در زمان و مکان مناسب هستید والان هم در این مکان کلی آگاهی را با ما به اشتراک گذاشتید از اون کمپ مسیحی ها چقدر جالب و زیبا بود و اون خانم چقدر مهربان و دوست داشتنی بود با اون گربه های ناز و قشنگی که داشتن
وای لذت بردم از اون یاداشت که روی تابلو نوشته شده بود که هیچ کس بر کسی برتری ندارد عین آیه قرآن نه سفید بر سیاه نه نژادی بر نژاد دیگه فقط کسی که تقوا داشته باشد پرهیزگار است که البته من تازه معنی تقوا را فهمیدم که همان کنترل ذهن است کنترل ورودی ها کنترل خشم کنترل احساسات خدا را برای وجود شما عزیزان
اون یاداشت هم خیلی جالب بود که تمام امکانات را گذاشته بودند تا بهای اون محیط را پرداخت کنید اون پاکت و اون صندوق و کلی اطلاعات روی تابلو خدا را شکر برای دیدن این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
سلام به دوستان عزیزم،استاد عباسمنش و خانم شایسته ی مهربان.
در روز دوم مسافرتم به شهر بینظیر و زیبای شیراز،دیروز رفتم باغ جهان نما و چیزی جز آرامش و حال و احساس خوب تجربه نکردم.
صدای خوندنه پرنده ها،نسیم خنک،سکوت محض آرامش اون فضا بقدری بدام لذت بخش بود که اشکم در اومد و گفتم اینجا خوده بهشته و بهشت اگه قراره قشنگ باشه چیزی از اینجا کم نداره.
بعد از باغ جهان نما رفتم تخت جمشید و از اینهمه زیبایی و ابهت لذت بردم.
یه جایی چند نفر راهنمای شخصی گرفته بودن و راهنما داشت توضیح میداد واسشون، منم دوست داشتم بمونم که ببینم راهنما چی میگه اما چون پولی پرداخت نکرده بودم واسه راهنما در شأن خودم نمیدیدم که از چیزی استفاده کنم که بهبهاش رو ندادم و رد شدم این شخصیت از لطف های کار کردن روی دوره احساس لیاقت هست.بعد یه آقایی ایستاد و داشت به حرفهای راهنما گوش میداد که راهنما بهش لطفا نمونید چون این افراد هزینه دادند و من راهنمای شخصی اینها هستم.
دیدم خدا هم وقتی میبینه که چقدر دوست دارم ارزشمند بشم اون هم بهم میگه چکار کن چکار نکن.
عصرش رفتم حافظیه و یک فضای بششدت لذت بخش اونحا بود ددددقیییقااااا همون فضایی که قبل از مسافرتم تو کامنت نوشتم.
(یک هوای ابری ناز،نسیم خنک و حاله خوب)
روی یکی از سکوهای اطراف حافظیه نشسته بودم و آهنگه شجریان رو به صورت رندوم پلی کردم و یک شعری رو خوند که اشک بود که از چشمم میومد
(پیش از این گر دگری در دل من میگنجید/
جز تو را نیست کنون،در دل من گنجایی /)
آره
قبل از تو خدام و تکیه گاهم آدما بودن
قبل از تو تنها دلیل حال خوبم همسر سابقم بود
قبلا برا مهم بود که آدما منو تأیید کنن
برام مهم بود که آدما دوسم داشته باشن
همه چیزم آدما بودن اما الان دیگه نه!
الآن دیگه جز تو کسی به چشمم نمیاد
کسی رو جز تو نمیخوام
تو همه کسمی
تو همه ی حال خوبیمی
اینقدر بیتو بودن سخت بود که دیگه نمیخوام حتی بهش فکر کنم
منی که پول داشتم،مرخصی داشتم ماشین داشتم اما اینقدر دست و پاهام در قل و زنجیر همسر سابقم بود که حتی برای دیدنه پدر مادرم و برادرم نیاز به اجازه و رضایت و همراهی همسر سابقم داشتم.
خییییلی درد آوره اینکه من اون آدم بودم اما هیچوقت اون دردهایی فراموش نمیکنم،نه از روی کینه نه روی سرزنش کردنه خودم نه!
فقط برا اینکه بدونم هیچکس هیچکسی تو این دنیا جز خدا برام مهم نیست!
میدونین چیه!؟
بعضی وقتا دوست دارم مثله سوره ی شمس قسم بخورم براتون تا حرفامو باور کنین اما بعد میگم اونی که باید، حرفمو باور میکنه
من یکی دیییییگه نمیتونم مثله سابق باشم
هر کسی لیاقت بودن با من که چه عرض کنم حتی هم صحبتی با منو نداره
نه اینکه بگم من خیییییلی ام !
نه!
چون من دیگه نمیخوام ضعیف و حقیر باشم
بیچاره همسر سابقم!
فکر میکرد چون شرایط مالی ام عوض شده اخلاقم عوض شده برا همین میگفت ای کاش حقوقت هیچوقت نمی فت بالا و شغلت عوض نمیشد، در صورتی که نمیدونست که قضیه از دوره ی احساس لیاقت آب میخوره!
خدایا شکرت…
بعد از یکی دوساعت برگشتم هتل و به صورت کاملا اتفاقی هدایت شدم به بالاترین نقطه ی شیراز.جایی که فکنم حدود 400/300 پله رو رفتم بالا روبروی دروازه قرآن و تماااامه شهر زیر پام بود.روی یه سنگی نشستم و حالم عجیب شده بود.یکی از بزرگ ترین هتل های ایران،هتل بزرگ شیراز روبروم بود و به خودم گفتم این مثلا یکی از بزرگترین هتل های ایرانه!
اما این هتل در برابر کوهی که کنارشه چقدر بزرگه!؟
شاید چیزی حدود 1٪ هزارمه اون کوه بود بعد به خودم گفتم حالا این هتل چند درصد از این شهر رو میگیره مگه!؟
چند درصد از کله کره ی زمین رو میگیره!
نگاه ماشینا و خیابونا و آدما و آپارتمانها میکردم و یاد آیه ی قرآن افتادم که خدا میگه اگر همه ی شما پشتوانه ی همدیگه باشید نمیتوانید یک آیه مثل قرآن بیاورید!
باز یاده آیه ی قرآن میوفتادم که خدا میگفت
دست من بالاترین دست هاست!
بعد میگفتم یعنی تو زورت از همممه ی اینها بیشتره!!!
خیییلی لذت بردم از این مراقبه
از اینکه این همه خونه و ماشین و افراد با جایگاه سیاسی و اجتماعی و علمی و مالی و تجملات و دفتر دستک و کت و شلوار و کروات و دیزاین های گول زنگ که فقط با یک سری حاشیه ها(البته نه اینکه اینا بدن اما وقتی برای حاشیه ها استفاده بشه من از اینش بدم میاد)
اینا در برابر اون زیبایی و قدرت خداوند پشمه!
تو همین حال و هوا بودم که پسر عمم ، بچه ساله بهم زنگ زد بعد از کلی حال و احوال پرسی گفت دایی پیشه برام 20 هزار تمن پول بفرستی!؟
گفتم دایی 20 تمن نه 100تمن میفرستم و براش فرستادم
بعد یهو یه چیزی تو قلبم گفت دیدی این چقدر با دو دلی و تشویش گفت 20 تمن بفرست و تو وقتی گفتی 100 تمن میفرستم گفت ننننه دایی 100 تمن خیلی زیاده!!!
رابطه ی تو و خدا همینه!
تو وقتی مثلا از خدا یه درخواستی داری فکر میکنی خییییلی درخواستت بزرگ و زیاده برا خدا!
در صورتی که نگاه کن به این شهر!!!
همه ی این شهر ماله خداست!
و اشک بود که میریختم و دوباره بهم گفت دیدی وقتی پسر عمه ات بهت گفت دایی واسم پول واریز کن بجا 20 تمن 100 تمن فرستادی!؟
یعنی 5 برابر اون چیزی که ازت خواست!و بلافاصله واسش فرستادی!
چون دوسش داری
حالا ببین خدا چقدر تورو دوست داره!
اگه تو یه چیزی ازش بخوای خیلی سریعتر از تو واست اجابت میکنه!
اون حتی سرمایه اش از تو بیشتره!
و اون محبتش از تو خیلی بیشتره!
و اشک بود که از ذوق این محبتی که از خدا درک کردم میریختم.
و گفتم خدایا یه میلیارد پول میخوام بهم بدی
از کجا نمیدونم
تو که همه ی زمین و آسمون ماله توئه!
مگه نداری!
من ازت یه میلیارد پول میخوام تا یه هفته دیگه بهم بدی
بعد یه نگاه به تمامه شهر کردم که زیر پام بود و یه سوال از خودم پرسیدم.
گفتم یعنی توی این شهر به این بزرگی با چند میلیون نفر جمعیت یه نفر نیست که تمامه آنچه که تو میخوای از شخصیت،از دیدگاه از چهره و … که تو باهاش ازدواج کنی!؟
و این سوال باورم رو خیلی قوی تر کرد که من خواسته ام شفاف تر و جدی تر بخوام از خدا.
خدایا ممنونم از پذیرایی ات و مهمان نوازیت
ممنونم
من 2 سال شیراز دانشجو بودم و حداقل4،3 بار با خانواده اودم مسافرت تمامه اونها روی همدیگه به اندازه این سفرم تا الآن لذت نبردم.
خدایا ممنونتم.
در پایان خدمت دوستان خوبم سمانه جان صوفی بگم که حتما لقمه کباب ایران63 رو تجربه کنید.
بینظیره!!و اینکه اگه خواستین برید مسجد نصیر الملک بین ساعت 8 صبح تا 10 و نیم برید که نور خورشید میزنه به پنجره ها و خیلی قشنگ میشه
سلاممممممممممم پر از عشق لطف و محبت خدمت قلب بی نظیرت ابراهیم عزیز و توحیدی
حالت را خریدارم رفیق
نوش جانت این همه لذت
نوش جانت این رابطه و زنده گی
تو همینگونه لذت ببری یک میلیارد چی صد میلیارد برایت میدهد
ما پول برای چی میخواهیم
برای حس خوب
برای لذت بردن
برای ارامش
…
اینا را داشته باش اون یک میلیارد هم میاید
میدانی با تمام عشق برایت مینویسم هیچی از همصحبتی و بودن در فرکانس خدا قشنگتر نیست
خیلییی فرکانس خدا زیباست
آرامشی عجیبی داری
حس و حال خیلیییییی عجیبی هست
عشق در قلبت برای همه هست حتی کسی که شاید فکر کنی ازش نفرت داری عاشقشی
عاشق همه چیز و همه کس هستی
حتی عجیبتر از آن که حس میکنی خیلییییی بی نیاز هستی به هیچی نیاز نداری
میدانی که خدا با توست پس همه چیز را داری تو که نیازی نداری نیازت خداست که اونم با توست
بودن با خدا خیلیییی عجیببببببب هست
امروز شام به یک ویدیو در یوتیوپ نگاه داشتم که از جنگل و اقیانوس ها بود
مات و مبهوت عظمت و بزرگی خدا شدم
چقدرررر خدا بزرگ هست
چقدرررر خدا با عظمت هست
چقدررررر خدا زیباست
چقدرررررر خدا ثروتمند هست
این جهان پر از زیبایییی هست چقدررر خدا این جهان را زیبا افریده
فقط اشک بود که میرختم و میگفتم خدایااااا فقط ببخش اگر ناسپاسی تورا میکنم
ببخش اگر تورا گاهی اوقات عاجز فکر میکنم
تو چقدرررررررر عظمت داری
قربان قلب پاکت شوم خدا
چقدررررر تو بزرگ و وصف ناپذیری
روزی هرکس را در هر جایی که هست مقرر کردی
ان الله ذوالقوت المتین
تمام حیوانات در جنگل به روزی شان میرسد
ماهی ها در دریا به روزی شان میرسد
چقدرررر خداوند خالق قدرتمند هست
چقدررررررر دانایی حکیم هست
فکر همه چی را کرده
چرااااا باید در برابر چنین عظمتی قلب ما بلرزد؟
چرااا باید در برابر چنین عظمتی نگران باشیم ؟
چرا باید از چنین عظمتی کم بخواهیم ؟
چطور خجالت نکشم در برابر چنین عظمتی ناامید شوم
چطور خجالت نکشم در برابر چنین قدرتی شک داشته باشم
یک آدم ثروتمند میبینیم چقدر عجیب و غریب نگاه میکنیم نوش جانش قدرت داره عظمت داره عجب جایگاهی دارد و اگر این آدم نزدیکترین فرد به ما باشد وای دگه روی ابرا هستیم بی خیال بی خیال
چطور عظمت و بزرگی خدا را نمیبینیم
رحیمی که همه جهان را خلق کرده
عظمت کوه ها را بیبین
عظمت اقیانوس ها را بیبین
عظمت جنگل ها را بیبیین
زیباییی جهان بیبیبین
عظمت آسمان بیبیبین
این مخلوقات زیبایی خدا را بیبیبیبین
چطور به قدرت همچین قدرتی نمینازنیم ؟
چطور به عظمت و کرامت خود پی نمیبریم ؟
این خدا فقط عشق هست عشق
چقدرررر خدا زیباست
تا فردا بیشینم از زیبایی خدا بنویسم خسته نمیشویم
چقدررررر خدا برای ما نعمت داده چطور شکرگذاری دلی نمیکنیم
یا هم در وقت درخواست پر از شک هستیم
پر از چطور ها و چگونه گی ها هستیم
چطور خجالت نکشم در برابر چنین قدرتی بگویم چطور ؟ از کجا ؟ چگونه ؟
همانطوری که تورا به این دنیا آورد
همانطوری که ناخن هایت را در انگشت هایت قرار داد نه پشت گوش هایت
همانطوری تورا صورتگری کرد
خودم را میگم وقتی عمیقا از خدا شکرگذاری میکنم و دلم میخواهد از خدا درخواستی بکنم
بخاطری زهنیت غلط حس میکنم بد هست نخوایم بهتر هست
مگر من معامله داریم آدم خوب اونی هست که هیچی نخواهد
در صورتی که خدا عاشق ماست
خدا میگه فقط از من بخواه
خدا عاشق اجابت کردن دعاهای من هست
خدا بهترین رفیق من هست
خدا وهاب هست کاری وهاب بخشیدن هست
خدا عاشق بخشیدن هست
خدا بزرگ هست بی نهایت بزرگ
چقدرررررر لذت میبرم از سفر هایت پر از عشق بازی و احساس خوب هست
به عظمت خدا قسم هست که هیچی لذت بخش تر از هم صحبتی با خدا نیست
با اشک چشم هایم و عشق قلبم مینویسم هیچی زیباتر از خدا نیست
هیچی زیباتر از بودن با خدا نیست
خدااااااااااااااااااااااااااااااا عاشقتم
دیشب من عروسی دعوت بودم من زیاد اهل عروسی رفتن نیستم بعد مدت ها رفتم
همه گفتن چقدرر خوشحال شدیم آمدی و خیلی محبت کردن
بهترین جا نشستم با پولدار ترین افراد قوم ما نشستم
به گفته مادر عزیزم زیباترین وخوش لباس ترین دختر محفل من بودم
از لحاظ بیرونی خیلی شیک عالی و پر از حس خوب بودم ولی درونم آنچنان لذت نبود از بیرون میدیدی میگفتی همه چی اوکی هست چقدر این توجه ها این خندیدن ها و نشستن در چنین جایی
لذتبخش هست ولی نی
میدانی با هر شرایطیباشی با هرلباسیباشیدر هرجای باشی وقتی با عشق با خدا حرف بزنی همین دو کلمه را تکرار بکنی
که خدایا همه جوره خودم عاشقتم
خداااااااایا از اعماق قلبم ازت ممنونم
چنان غرق عشق و لذت میشوی که این لذت را حاضر نیستی با هیچی عوض کنی
همه اینا را گفتم که بگویم با تمام وجودت لذت ببر
با تمام وجودت شاکر این لحظات و احساسات باش
مقصدی وجود ندارد همه چیز فقط لذت بردن از مسیر هست
تو کیفیت های را که دوست داری با همسر آینده ات تجربه بکنی همین حالا در زنده گیت ایجاد کن و تجربه کن
مطمئنا هم انرژی اون خواسته ات میشوی و بهترین فرد روی زمین با تمام عشق وارد زنده گی بهشتی ات میشود
اوست آن خدایى که هیچ معبودى جز او نیست؛ داننده نهان و آشکار است، [و] اوست آن بخشاینده مهربان.
اوست آن خدایى که هیچ معبودى جز او نیست، همان فرمانرواى پاک [و پاکیزه از هر عیب و کاستى ]، سلامت بخش [جان ها و تن ها]، امنیت بخش [انسان و جهان ]، نگهبان [کران تا کران هستى ] پیروزمند، جبران کننده [و بس بزرگ و ]بزرگوار است؛ [پاک و] منزّه است خدا از آنچه [شرک گرایان و خودکامگان به او ]شرک مى ورزند.
اوست آن خداى آفریننده پدیدآورنده صورت بخش که نیکوترین نام ها تنها از آن اوست؛ آنچه در آسمان ها و زمین است او را به پاکى [و عظمت ]مى ستایند، و او آن پیروزمند و فرزانه است
این چند روزه نمیدونم چرا با هر چیزی که فکر میکنم در کمترین زمان ممکن برام اتفاق میوفته.
جااب اینجاست دیروز صبح به شما فکر کردم و در مورد شما داشتم با یکی از بستگانم صحبت میکردم، شب رفتم پارک شهر بازی چند تا خانم از هم وطن های شما رو دیدم ،هی خوب نگاه میکردم ببینم شمارو تو اونا نمیبینم دیدم نه نیستین خخ
امید دارم که روزی بشه از نزدیک ببینمتون.
نمیدونم چی بگم راستشو بخواین.
من دوتا از دوستانم رو که 15 سال بود ندیده بودم، تو این دو روز که اومدم شی از دیدمشون اما اندازه ی 50 دقیقه هم حرف نداشتم برا گفتن باهاشون
امروز داشتم با مامانم تلفنی صحبت میکردم، بهش .فتن دیییییگه با کسی نمیرم سفر اگه برم تنهایی میرم
میدونی چیه پاکیزه جان!
الان میفهمم آدمایی که هم مدارت نیستن نمیتونی به زور باهاشون در ارتباط باشی!
واقعا حرفی نمیمون واسه گفتن.
به شما هم تبریک میگم بابت این قلب پاکتون که اینقدر در کلام و در رفتارتون دارید خدا رو به یاد ما میارید و نشون میدین.
چند وقتیه کامنت هاتون رو میخونم و واقعا روم تاثیر بسزایی گذاشته.اما خواستم راجب اتفاقی ک برام افتاد باهاتون صحبت کنم.من تو این مدت خیلی از شما یاد گرفتم عمل به حرف های توحیدی استاد رو.و واقعا تصمیم گرفته بودم دیگ حتی عشق رو از کسی جز خدا نخوام و خیلی حس خوبی داشتم و احساس قدرت عجیبی داشتم تا اینکه با یکی آشنا شدم و متاسفانه دل دادم و به بدترین شکل ممکن هم تموم شد.منی ک انقد رو خودم کار کرده بودم چرا نتونستم اونجا که باید عمل کنم و باز رو عشق کسی جز خدا حساب کردم.وقتی آدم از هیشکی انتظار دوست داشته شدن نداشته باشه خیلی قویه هیچ وقت ترک نمیشه ولی نتونستم.میخواستم راهنماییم کنی شما چیجوری تونستی با قضیه همسرتون کنار بیای..
خیلی از خودم ناامید شدم ک قانون رو میدونستم ولی باز یکی دیگ تو ذهنم بزرگ شد.چی میشه ک حال خوبمون رو به بقیه وصل میکنیم با اینکه میدونیم قانون رو ..
کنار اومدن یعنی اینکه یه مشکلی هست نادیده میگیری و ادامه میدی!
یا اینکه با یک مشکلی سازش میکنی!
من اصلا همچین کاری رو نکردم!
من رکی دوره ی احساس لیاقت کار کردم،تغییر شخصیت درونم ایجاد شد و این تغییر شخصیت بقدری شدید بود که نه ایشون دیگه میتونست منو تحمل کنه،نه من آدمی بودم که یک سری رفتار هارو بپذیرم و به راحتی از هم جدا شدیم!!!
بزار با مثال برات توصیح بدم.
من میدونم شما چی میخوای بپرسی و چی تو ذهنته!
شما فکر کن مثلا یه همسایه ای دارید که همیشه سروصداش اذیتتون میکنه،بشدت بینظمه و ساختمون رو کثیف میکنن و همیشه ماسینشون رو جای پارک ماشین شما پارک میکنن!
حالا اگه این همسایتون یه روز بگه من میخوام بار کنم و از اینجا برم شما ناراحت میشید!؟
شما دلتون براش تنگ میشه!؟
نه !
حتی برا اینکه زودتر برن شما خودتون وسایلو کمکشون بار میکنید!
منم همچین موضوعی بود!
به خدای واحد قسم تو این 3 ماهی که ایشون رفته خونه پدرش،من حتی 3 ثانیه هم حال و احساسات بد اون 3 ساله اخیر رو که با ایشون زندگی میکردم رو به چشم ندیدم!!!
من تو این 3 ماه 4 تا استانهای ایران رو رفتم مسافرت!!!
تو این 3 ماه همش یا تو باغ و بستان هام یا رودخونه و استخر و کنار خانواده ام!!!
من داداش ندارم ولی اینقدر کامنت ها و پاسخ هاتون در عقل کل خوندم و غرق احساس و فرکانس تون میشم که حس می کنم یه داداش دوقلو دارم ، چون منم خوزستانیم و متولد 71. الانچند ساله مهاجرت کردم شیراز و واقعا حس و حال تون می فهمم هر بار پاییز اینجا رو تغییر برگ درختارو میبینم یاد تغییر زندگی خودم میفتم چون من تا شیراز نیومده بودم پاییز ندیده بودم .
همین امروز آسمون آبی تمییز و نیمه ابری می دیدم و لذت می بردم رنگ درختا بهم انرژی می داد.
این شیراز اینقدر انرژی و فرکانس زیبایی داره که حد نداره واقعا گیراست.
بهتون پیشنهاد می کنم کوچه 48 چمران، خیابون های نیایش ، پاچینی شهر راز در خیابون هفت تن ، کوچه پیاده روی رادفر ، پارک کوهستانی دراک و باغ عفیف آباد که حتما از کاخش بازدید کنید صبح برید که از ایوان بتونید تصور کنید روزی همچین خونه ای زندگی کردید و یه حوض بزرگ روبرو تونه ، دست فروش های بلال فروشی های خیابون ارم که از ساعت 10 شب به بعد میان تا فراوانی باور کنید که رزق و روزی نیازی به مغازه نداره ، باباکوهی هم سر بزنید و خاطرات قشنگ با خدای قشنگ تون بسازید .
نوشته هاتون و عشق بازی تون با خدا منو هم هواییی می کنه. در سپاسش گفتم اینارو بهتون معرفی کنم که از این هوای عالی شیراز هم بیشترین استفاده را ببرید.
بسیار مشتاق دیدارتون هستم (پارسال با همسرم اومدیم در شرکت فولاد از نگهبانی پرسیدیم ولی به دیدن تون هدایت نشدیم) اما اجازه میدم خداجون که استاد همزمانی هاست همه چیز را رقم بزنه …
قشنگ انرژی خوبتو و ارتباطی که داری در هر لحظه با خدا برقرار می کنی رو حس می کنم
چون خودم بارها حسش کردم
مخصوصا وقتی بدون برنامه میزنی به دل جاده و از خدا می خوای لیدر بشه برات جا و مکان بشه برات و حتی ناهار و شام مهمون خودش باشی
وقتی با ایمان ازش می خوای البته ایمان صد درصدی نه اینکه تهش ترس باشه
اون موقعس که او همه چیز می شود .
یاد سفر یه دفعه ای خودم به کاشان افتادم یه روز صبح از خواب بیدار شدم و حس سفر داشتم یه سفر کوتاه دلم می خواست
نمیدونم چرا کاشان اومد توی ذهنم البته دلیلش نزدیکی به تهران بود
بدون اینکه تا حالا رفته باشم و اونجارو بلد باشم
فردا بار سفر بستم و بدون هیچ برنامه ای راهی شدم
یه چیزیکه بهم خیلی شجاعت داد این بود که چند روز قبل یه کامنت فوق العاده از یکی از بچه های سایت خونده بودم که یه جملش توی ذهنم اینقدر منطق قوی ایجاد کرده بود که دهن همه نجواها رو بسته بود
و جملش این بود پرنده ها وقتی مهاجرت می کنن مگه چمدون می بندن و نگران چیزی هستن
این جمله غوغا کرد برام
اون سفر دو روزه من به کاشان جز بی نظیرترین خاطرات زندگیم شد
چون تمام مدت خدا رو کنار خودم به صورت کاملا محسوس حس می کردم
خدا برام وسیله سفر شد خدا برام هتل توی لاکچری ترین منطقه کاشان شد خدا ناهار منو مهمون کرد توی یکی از با کیفیت ترین رستورانهای کاشان
خدا برام راننده ای شد که توی اون دو روز منو جاهایی از کاشان برد که حتی خیلی از خود کاشانی هام بلد نبودن
هنوزم که به اون سفر فکر می کنم حس خوب رو با تمام قلبم دریافت می کنم
ممنونم که کامنتهایی که داری از سفرت میزاری خاطراتی رو برام زنده کرد که روزی صدبار باید به خودم یاداوریش کنم
تا زمانی که کارهارو دست خدا میدی خودش بهترین هارو برات می چینه تو سمت خودتو انجام بده فقط حالتو خوب نگه دار بقیش با خودش
ابراهیم عزیز امیدوارم بی نظیرترین اتفاقات برات رخ بده و هر لحظه انرژیتو بچسبونه به سقف
چون دلیل حضور ما توی این دنیا لذت بردن و رشد کردنه
انقدر قشنگ و با جزئیات همه چیز رو توضیح میدید که آدم حس میکنه سفرنامه ها رو داره می بینه
بقدری حال و هوای یک….
نه.
چندین و چند سفر پشت هم به سرم زده که خدا میدونه
و شما امشب ما رو بردی به شیراز دلنواز
البته چند روز پیش هم با پادکست بسیار بسیار زیبای محمد بحرانی ( صداپیشه ی محبوب جناب خان در خندوانه و آقای همساده در مهمونی ) در برنامه ی (رادیو دور دنیا) یه سفر خیالی بسیار لذت بخش به شیراز رفتم
که پیشنهاد میکنم به شما ، حتما اون پادکست رو گوش کنید مخصوصا الان که توی شیراز هستید جاهایی که آقای بَحرانی میگن برید حتما
و از اون حال و هوایی که ایشون یه طوری عاشقانه شیراز رو توصیف میکنن که آدم واله و شیدا و بیتاب شیراز میشه و حس میکنه اصلا از بچگی تو شیراز بزرگ شده ، لذت ببرید
من بلافاصله که شما اول کامنتتون اسمی از اون آهنگ استاد شجریان بردید دانلودش کردم و کل کامنت شما رو (و حتی الان که دارم مینویسم ) با اون ملودی بسیار دلنشین خوندم
یه نکته ی دیگه در مورد حرف پسر عمه ی کوچیک تون که ازتون 20 تومن خواستن بگم و اون اینکه:
منم همیشه خدا رو شکر چون دستم به دهنم میرسیده و اوضاع مالیم از همه اطرافیانم بهتر بوده ، هر کس از من یه مبلغی درخواست میکرد بیشتر از اون بهش میدادم
و همیشه به خدا همین جمله رو میگفتم که:
خدا جونم ببین :
من حاتم طایی نیستم ولی در همین حدی که به من دادی و دارم اگه کسی از عزیزانم از من پولی بخواد ، وقتی می بینم من دارم ، حتی گاهی اوقات خودم هم نیاز داشتم ولی بیشتر از چیزی که ازم درخواست شده بود میدم
تو که وهابی
تو که خزائن زمین و آسمان در دستان توئه
و
تویی که از همه بیشتر من و دوست داری
مگه میشه من یه چیزی ازت بخوام بیشترش و بهم ندی؟
مگه میشه اصلا ندی؟؟؟؟؟!!!!!!!
منم مثل شما داداش ابراهیم ، همین الان از خدا میخوام تا هفته ی بعد یک میلیارد بهم بده، البته که خودش میدونه اگه این مبلغ همون پولی باشه که چند ساله به یکی از بچه هاش قرض دادم و برنمی گردونه ، چقدر ایمانم بهش قوی تر میشه و چقدر خوشحالم میکنه
چون برای از دست دادن اون پول بیش از حد دلم سوخت خیییییلی زیااااااد، طوری که داغش هنوز روی دلم هست ، چون ثمره ی 21 سال زحمتم بود ، و حتی اگه میلیاردها میلیارد ثروت هم تا آخر عمر بدست بیارم ، اون پول تا برنگرده دلم آروم نمی گیره ، چون واقعا برای اون پول خون دل خورده بودم و همش اون سالها که با اون سختی کار کرده بودم تا برسم به اون نقطه، جلوی چشمم هست
و هر کار میکنم اون شخص رو ببخشم واقعا نمیتونم
و میدونم که اون پول نه تنها براش خیر و برکتی نمی کنه چون از حرام هم حرام تره ، بلکه برکت از عمر و جوانیش هم برمیداره و ناکام میمونه تا ابد.
و بقول استاد اگه خودمون رو لایق هم صحبتی با بزرگان بدونیم ، بی واسطه با خود این افراد بزرگ مثل حضرت حافظ صحبت میکنیم و ازشون سوال می کنیم و اونا هم خالصانه جواب میدن بهمون
مثل همون هم کلاسی استاد که فیزیک رو بصورت تخیلی از شخص انیشتین یاد گرفته بودن
و میگفتن من تو تخیلم پشت یک میز می نشینم و انیشتین هم روبروم، و من سوالاتم در مورد فیزیک رو میپرسم و ایشون خیییلی قشنگ برام توضیح میدن و اینطوری یک دانش آموزی که روستایی بود و امکانات خاصی نداشت در درس فیزیک بسیار قوی شد
آقا ابراهیم عزیز
از اینکه هر.روز ما رو به زیبایی تمام همراه سفرنامه تون میکنید و ما رو در این لذت وصف نشدنی شریک می کنید بی نهایت ممنون و سپاسگزارم
چقدر این سفرنامه ی شما برام لذت بخش بود چقدر همزاد پنداری کردم . چقدر لذت بردم از اینکه اینقدر این سفر توحیدی برای شما درس داشت و همچنین این آگاهی ها انگار برای من هم بود . این خواسته های شما در برابر عظمت خداوند که میدیدید واقعا چیزی نبود .. وقتی پسر عمه عزیزت از شما درخواست 20 تومان را داشت و شما پنج برابر آن درخواست را پاسخ دادید خیلی خوشحال شدم . اینکه این بچه روی شما حساب کرد به کسی که میدونست حتما این خواسته اش توسط شما دریافت میشه . تازه نه تنها این خواسته بلکه بیشترش هم دریافت کرد واقعا همین موضوع در بُعد کوچکش میتونه درس بزرگی برامون باشه اینکه خدای ما آنقدر مهربان و سخاوتمند هست که می تونه بیشتر از یک میلیارد و حتی چندین و چند برابرشو به آسونی از کوتاهترین مسیر بسمت شما روانه کنه و چقدر خوشحالم بخاطر اینکه شما هم چنین خواسته ای رو از خداوند داشتید .و فوری رفتید پیش آن خدایی که بالاترین قدرت جهان است و شما هم فوری به همونی که روش حساب کردی زنگ زدی و در ِ خونه اش وایستادی و درخواست کردی خدایااا شکرت
آقا ابراهیم عزیز واقعا ممنون و سپاسگذارم که این تجربیات زیباتون رو با ما به اشتراک میزارید و تحسین تون کردم برای این حد از آگاهی و توحیدی بودن .. الحق که استاد عزیزمون شاگردان توحیدی را چون شما و دیگر دوستان این فضای بهشتی را تربیت کرده . شکر وجودتون . سپاس برای حضورتون . سپاس برای این تعهدتون . سپاس برای این سایت و استادان عزیزمون .. سپاس برای این نعمتی که در زندگی تک تک مون در این سایت محیاست ..
خدا رو شکر گذارم
آقا ابراهیم عزیز امروز صبح اول وقت داشتم یک مدیتیشن رو گوش میدادم یعنی همیشه گوش میدادم ولی انگار یک چیزی خیلی برام بُلد شد و یاد کتاب رویاهایی که رویا نیست افتادم
اینکه وقتی روح و ذهن ما به هم نزدیک میشه باید همه چی آسون اتفاق بیوفته. الان در مورد شما هم بنظرم چنین شده خیلی خوشحالم که شما آگاهانه دارید از قانون کمترین تلاش و قانون آسانی استفاده میکنید یعنی در واقع همه چی باید به آسونی وارد زندگی مون بشه ..
بعد از مدیتیشن های صبحگاهی به کامنت پر محتوا و توحیدی شما هدایت شدم و نشانه و هدایتی زیبا از کامنت شما دریافت کردم ممنون و سپاسگذارم
آقا ابراهیم عزیز امید دارم خیلی خیلی بهتون خوش بگذره و با دست پُر برگردید که البته هم چنین خواهد شد!!!! همانطوری که شغل و موقعیت خوب و دلفین خوشکل رو با بهترین شرایط وارد تجربه ی زندگی تون کردید مطمعنم یک دختر خوب و عالی شیرازی فراتر از حد تصور تون رو هم جذب خواهید کرد .. آنوقت میبینیم عععععععع آقا ابراهیم هر روز هی توی مسیر شیرازه !!!! هر وقت میخواهیم ببینیم آقا ابراهیم کجاست!؟ میبینیم ععع آقا ابراهیم تخت جمشیده . حافظیه است و یا داره از آن پله ها بالا میره .!!! البته از پله های زندگی همینطوری آره بالا و بالاتر میره الهی آمین
سلام ابراهیم داداش گلم، در پاسخ به این پاراگرافی که نوشتی (یعنی توی این شهر به این بزرگی یه نفر نیست که تمام ویژگیهایی که میخوام در مورد رابطه داشته باشه)
یه کامنتی هست که مطمعنم خیلی برات تاثیر گذاره و به جواب سوالت میرسی، لینکش رو میذارم لطفا بخونش.
abasmanesh.com
ابراهیم من همسرم رو خودم جذب کردم، تازه ده سال پیش من نه با این سایت آشنا بودم و نه اطلاعات خاصی از قانون داشتم، در واقع ناآگاهانه از قانون استفاده کردم، حتی روز تاریخ عقدم هم همونی شد که میخواستم، چون تولد امام رضا همه شهر چراغونی و خوشگل میشه، خواستم همین روز باشه و همینم شد. حتی اسم همسرم خواستم علی باشه و همین شد، من یه پسردایی دارم که اسمش علی هست و خیلی پسر خوب، قاری قرآن هست، تحصیلکرده و باشخصیته، یه روز که خونه داییم بودم، ایشون و همسرش هم اونجا بودن، یهوو همسرش با یه صدای خیلی ناز و رمانتیک پسرداییم رو صدا زد: (علی جوووونم)…. این نحوه صدازدنه خانمش، به من خیلی احساس عشق و زیبایی داد، خیلی زیاد خوشم اومد…. از اونموقع دیگه من دوست داشتم اسم همسرم علی باشه…. ببین چقدر خدا به ما قدرت خلق زندگیمون رو داده ابراهیم….. اسم همسر من علی هست…. تو خودت استادی…. نیازی نیست من برات بگم…. اما مطمعن باش بوقتش بهش میرسی…. یکی بهترینش رو برات آرزومندم
سلام ابراهیم دوست خوبم،،،، چند روزیه حال عجیبی دارم،،،، دلم میخواست برات کامنت بنویسم اما ذهن نجواگرم نمیذاشت،،،، میگفت انقدر از ابراهیم سوال نپرس و خودت رو کوچیک نکن….. میدونی چرا ابراهیم؟
چون من در مورد توحید و خدا میخواستم ازت بپرسم و اون نمیذاشت…..
شاید چون میدونه تو منو خوب راهنمایی میکنی و اون خوشش نمیاد…
ابراهیم میدونی! من چند روزه تمام فاضلابهایی که توی کامنتهات میگی کنار گذاشتم….
من اینستاگرامم رو پاک کردم….
من با هیچ کسی ارتباطی ندارم….
خودم رو توی خونم قرنطینه کردم…..
به هیچ کسی زنگ نمیزنم….. مجبورا فقط به مادرم.دو روز درمیان چون مجبورم با اینکه حسم رو بد میکنه همچنان. اما رابطم رو کم کردم
فضای مجازی رو کنار گراشتم…..
تلویزیون که سالهاست نمیبینم، من حتی نمیدونستم نتانیاهو رئیس اسراعیل یه آقا هست، فکر میکردم خانمه…. بخاطره اسمش اینطور فکر میکردم… خخخ تازگی فهمیدم آقاست…..
خلاصه اینکه با هیچ کسی ارتباط ندارم که ورودی منفی به من بده، همسرم هم با اینکه خیلی خوبه ولی استاد رو باور نداره……اما میدونه که پیش من حرف منفی نباید بزنه و تا حدودی رعایت میکنه. یجورایی حاشیه ها رو توی زندگیم خیلی کم کردم….
الان اما من آروم نیستم، مثله کسی هستم که یه گمشده ای داره…. من دنبال گفتگو و ارتباط با خدا هستم….
نمیدونم همیشه چرا همه چیز رو برای خودم سخت میگیرم…. مثل الان…. گفتگو با خدا…. شاید خودم رو لایق هم صحبتی با خودش نمیدونم…. ابراهیم چطور با خدا حرف بزنم؟ اصلا بهش چی بگم؟
ببین من تمام خواسته هامو رها کردم…. من اول خودشو میخوام….. من دوستی با خودش اول برام جذابه….. بعد خواسته های مادی و….
ببین من توی خونه خودم رو قرنطینه کردم و بجز کارهای خونه و بچه داری،،،، تمام وقت بیکاریم رو مثله کسیکه امتحان داره برا دانشگاهش مدام توی سایتم….
من مثله یه آدم سرگردان همش از بچه های سایت میپرسم که چطور با خدا حرف بزنم….؟؟؟
الان اشکام اجازه نمیده بنویسم….ابراهیم
آیا حرف زدن با خدا ساده هست؟ آیا جوابمو با صدای خودم میده…. ببین من امتحان کردم باهاش حرف زدم اون با صدای خودم جوابم رو داد….. مثلا من بهش گفتم خدایا میخوام چکمون در مهرماه به راحتی و بی دردسر پاس باشه،آیا میشه؟ این چک ما باید مشترکی با برادرهمسرم پاس میشد و اون آدمی هست که زیرقولش میزنه اکثره مواقع، برا همین گفتم راحت و بدون بحث پاس بشه. یهو یکی با صدای خودم گفت مگه چکهای قبلیتون رو من پاس نکردم؟ من هم ذوق کردم هم وحشت کردم…. که آیا این خدا بود جوابمو با صدای خودم بهم داد…. و دقیقا چکمون بی دردسر توسط همسرم و برادرش پاس شد، چون من از خدا خواستم.
ابراهیم آیا خدا با صدای خودمون باهامون حرف میزنه…. آیا حرف زدن باهش راحته مثله بقیه؟؟
لطفا برام بگو…. یجوری برام بگو که دیگه به بچه های سایت رو نندازم…. ….. بچه هایی که وقتی ازشون پرسیدم یا جوابمو ندادن…. یا قانعم نکردن….
راستی من دو روزه قرآن گوش میدم، نصف بیشتره ترجمه سوره بقره رو از سایت موسسه مهر ورحمت گوش دادم، اما خیلی تمرکز نداشتم… البته ادامه میدم.
پیشاپیش هزاران بار ازت سپاسگذارم که منو راهنمایی میکنی…. ابراهیم بهترین برادرم…. از خدا میخوام بهترینها نصیب قلب مهربونت بشه…..
سلام دوست عزیزم امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشه امروز اومدم پروفایل اقا ابراهیم و چک کردم ببینم کامنت جدیدی گذاشتن یا نه که به حرفهای تو هدایت شدم کامنتت و که خوندم گریه ام گرفت چون منم تمام این کارها رو کردم برای عشق با خدا، دوست شدن با خدا و من بعضی وقتا که کامنت اقا جمال اقای نارنجی ثانی و اقا ابراهیم رو میخوندم که از عشقشون به خدا مینوشتن از رابطه ی که با خدا داشتم ناامید میشدم و منم میخاستم خیلی زود این نوع ارتباط با خدا رو درک کنم و حسش کنم حتی تو عقل کل این سوالمو مطرح کردم و دقیقا این 3تا دوست عزیز که منتظر جوابشون بودم پاسخ سوال منو ندادن بعد دقیقا یادم نیست که با خوندن یک کامنت بود یا دیدن یک فایل یا یک الهام که به این اگاهی رسیدم من درونم شرک داشتم که فکر میکردم خدا همراه این دوستانمه و قراره با صحبتهاشون منو به خدا وصل کنن من انقدر درونم شرک بود که دوست داشتم باهاشون ارتباط نزدیکی داشتم که از طریق این دوستان من خدا رو دریابم و در خونه ی خدا رو به روم باز کنن غافل از اینکه من توی خونه ی خدا بودم فقط باید باور میکردم همین طرز فکر که قراره یکی دیگه منو بخدا وصل کنه منو از خدا دور کرد و من با دریافت این اگاهی شروع کردم با خدا حرف زدن که خدایا میخام براحتی عشق تو رو تو وجودم احساس کنم تو بسادگی منو هدایت کن به سمت عاشقی با خودت اوایل که این حرفا رو میزدم زیاد احساسی توش نبود ولی من هرروز درخواست میکردم هرروز بهش میگفتم خودت گفتی اجابت میکنی درخواست های منو پس منم میخام سوار دوشت بشم و …کم کم انگار تکاملم به اندازه ی مداری که درش هستم برای به خدا نزدیک تر شدن طی کردم و شروع کردم خوندن کامنت این سه تا عزیز از اولین کامنتهاشون تا اخرینشون حس اینو داشتم که دارم مصاحبه ی انسانهای موفق رو میخوندم و فهمیدم اونا عملگرا های خوبی هستن ..خلاصه اینکه الان خیلی بهتر جنس صدای خدا رو میشناسم خیلی راحت تر شدم در طول روز کاملا واضح هدایت های خدا رو میفهمم و رابطه م با خدا خیلی بهتر شده هنوز به مدار اینکه از عشق خدا بشینم اشک بریزم و از خوشحالی برقصم نرسیدم قبلا تو این مدار بودم و بازهم خودمو به اون فرکانس میرسونم الان بهش میگم خدایا برای این لحظه ی من بنظرت چ کامنتی بخونم که بهم کمک میکنه بعد باورت میشه منو هدایت میکنه به سمت کامنت دوستی که خودم دوست داشتم کامنتشو بخونم و.. پس توم این احساس لیاقت و در خودت بوجود بیار و همین سوالی که از دوستان و اقا ابراهیم پرسیدی و بشین از خدا بپرس بهش بگو تو چه راهکاری برام داری؟تو میگی از کجا شروع کنم که بتو برسم ؟تو میگی کدوم دوره و فایل رو گوش بدم؟من خودم میخاستم دوره ی عزتنفس و کار کنم که خدا در جواب این سوالم نشانه ی روزم دوره ی قانون افرینش اومد و من چند روزه که خریدمش و درهای از علم و اگاهی به روم باز شده توم از خدا بخواه خودش خیلی راحت دستتو میگیره و سوار دوشش میکنه ..من دیشب در یخچال و باز کردم دیدم فقط یه انار مونده وقتی اونو برداشتم با صدای بلند گفتم خدایا سهم انار فردامو از خودت میخام امروز صبح اومدم سرکار و کارفرمام چند کیلو انار علاء از باغشون برام اورده بود و من الان با پلاستیکی پر از انار دارم میرم سمت خونه. از روزیکه اقا ابراهیم رفتن مسافرت تا به امروز منم تو مسافرت بودم چن روز تو طبیعت و چند تا روستا رفتم و چند بارم مسافرت به شهر دیگه ..همون روزم یک کامنت بلند برای اقا ابراهیم نوشتم و بهم الهام شد پاکش کردم اما امروز این خدا بود که بهم گفت بنویسم و از تجربه ام بهت بگم به دستای پر مهر خدا میسپارمت
سلام دوست عزیزم زهرا جان، از اینکه برام کامنت نوشتی خیلی سپاسگذارم. چه جالب من دقیقا مثله تو در درونم شرک داشتم…. من چند روزه هدایت شدم به سمت فایلهای توحید عملی و دارم گوش میدم تا بیشتر مفهوم توحید رو درک کنم، میدونی زهرا جان بنظرم فقط وقتی از اعماق وجود و قلبمون بخوایم که خدا مزه عشقش رو بهمون نشون بده، خدا اینکارو برامون میکنه…..
یعنی در واقع یک تهعده جدی باید در میان باشه…… و یجورایی هرکسی الکی نمیتونه به این مسیر برسه…. مگر اینکه واقعا از صمیم قلبش این خواسته رو داشته باشه….. و تازه اینم مراحل داره…. همینطور که خودت گفتی هنوز به مدار اینکه اشک بریزی نرسیدی….. دقیقا این کاری که گفتی من
چند روزه پیش انجام دادم…. از خدا پرسیدم که خدایا چکار کنم که باهات دوست بشم و راحت حرف بزنم؟ خدا بهم گفت بیادم باش و هرچی میخوای فقط از خودم بخواه، گفت روی هیچ کسی حساب نکن…خدا گفت حالا که ابراهیم جواب سوالتو نداد چکار میکنی؟ گفتم هیچ اشکال نداره شاید داره به سوالم فکر میکنه که چی بنویسه…. من از هیچ کسی دیگه توقع ندارم، جواب هم نده من بازم میرم دنبال سوالم تا به جواب برسم…. گفتم خدایا خودت هدایتم کن به جواب….
خیلی ساده شروع کزدم با خدا حرف زدن…. گفتم خدایا قدرتت رو بهم نشون بده و برام بگو …. گفت بجز من کی میتونه آسمان بی ستون خلق کنه، گفت این چشمات که الان میبینه من بهت دادم، دستهات که داره تایپ میکنه، قلبت که داره میتپه…. گفتم منو دوست داری… گفت معلومه که دوستت دارم تو عزیزدردونه منی…. تو بنده خوب منی…. گفت هرچقدر بیشتر بیادم باشی و این مسیرو ادامه بدی بیشتر عشقم رو حس میکنی…. گفت باید ادا درنیاری،،، باید شخصیتت تغییر کنه….
در فایل توحید عملی 2، یه جمله استاد گفت که چراغی در دلم روشن شد،،،، استاد گفت وقتی تو به خدا توکل داشته باشی که همه کار برات میکنه،،،، دیگه اگه کسی برات کاری نکرد یا مشکلی پیش آمد، تو بهم نمیریزی…. چون میگی شاید از دست این بهم بده…. نشد از دست یکی دیگه میده…. اما مطمعنی که میده چون تو فقط روی خودش حساب کردی…. این جملات درک منو بیشتر کرد….
زهرای عزیزم من در اطرافیانم حتی اونهایی که مذهبی هستن هم، اصلا این جنس، عشق و توکلی که استاد در فایلهاش به ما یاد میده رو نمیفهمند، ووقتی باهشون حرف میزنم متوجه میشم که قدرت رو به عوامل بیرونی ربط میدن، به سیاست، به ترامپ، به دولت و… ووقتی من میخوام کمی در مورد خدا و ایمان به غیب براشون حرف بزنم اصلا متوجه نمیشن و انگار من از مریخ اومدم و با تعجب حرفهامو نمیپذیرن. و من خوشحالم، خوشحالم از اینکه این نشون میده من شخصیتم داره تغییر میکنه…. چند روز پیش همسرم برای کاری رفت بیرون، بارون میبارید و ناراحت بود که ممکنه بخاطره بارون کارش انجام نشه…. من گفتم اون خدایی که دفعه قبل کارتو به راحتی انجام داد، توی بارون هم قدرت داره کارتو انجام بده…. و رفت و کارش انجا شده بود.
زهرا جان من یه پسره سه ساله زیبا دارم که چند وقتی بود بخاطره شیطنتهاش حسابی عصبی شده بودم و همش با خودم میگفتم کاش بچه نمیاوردم، این بچه وقت منو میگیره و ناشکری میکردم. تا اینکه به خدا گفتم خدایا این بچه رو به من دادی تا اذیتم کنه، خدایا چکار کنم خسته شدم؟ خدا بهم گفت به پسرت به عنوان یک نعمت نگاه کن و دل به دلش بده…. منظورش این بود که اون بچه هست تو هم مثله یک بچه باهاش رفتار کن و توقع نداشته باش اون همه چیز رو بفهمه و مثله یک فرد بزرگسال رفتار کنه…. اینو که خدا بهم گفت چنان آرامشی گرفتم که دیگه رفتارم با پسرم به کل عوض شد و باهم دوست شدیم.
چند روز پیش هم داشتم نهار میخوردم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم، یه گربه روی دیوار همسایه نشسته بود، یهو خدا بهم گفت این گربه رو میبینی؟ از وقتی بدنیا اومده روزی و خوراکشو من دادم که اینطور بزرگ شده ها….خدا میخواست بهم بفهمونه که ما هرچی داریم از خداست و اونه که تنها قدرته در این جهانه و اونه که بی منت همه چیز به ما میده و باید فقط به خودش امید داشته باشیم و فقط روی خودش حساب کنیم…. و همه ما به یک اندازه به خدا نزدیکیم، کافیه که اینو درکش کنیم و البته اینم تکامل میخواد… به شرط این که بصورت مستمر ادامه بدیم…. و به خودمون سخت نگیریم…. من به خودم سخت میگرفتم همه چیز رو….. کلا از بچگی همینجور این توی باورام رفته بود…. تا اینکه یه فایلی استاد چند روز پیش گذاشت…. دقیقا جواب سوالمو داد و گفت قانون ساده س، پیچیده اش نکنیم…. گفت به خودمون سخت نگیریم…. و الان من دارم آرام آرام پیش میرم و با فایلهای توحید عملی شروع کردم. من اصلا اهل دیدن تلویزیزون نیستم اما دیشب ساعت حدوده 12 اتفاقی دیدم همسرم داره مستند میبینه، جالبه تنگ هایقر رو نشون میداد و اون مستند سازه به اسم جواد قارایی رفته بود تنگه هایقر و چقدر زیبا بود این تنگه و خدا بهم گفت ببین چه عظمتی داره این تنگه و ابراهیم به اینجا آمده بود…. ببین چه توکلی داره که اصلا نترسید چون من همراهش بودم. و نشون داد که اون مستندساز اونجا چادر زد که شب اونجا بخوابه. و اینها برای من یک نشونه هست…. نتایج کوچولو کوچولو داره به زندگی من میاد خداروشکر…. همه چیز رو به بهتر شدن هست و مطمعنم اگر این مسیر زیبا رو ادامه بدم که حتما ادامه میدم نتایج خیلی بزرگی وارد زندگیم میشه.
زهرای عزیزم ازت سپاسگذارم که برام کامنت گذاشتی و بهم دلگرمی دادی…. امیدورام خدا قلبمون رو باز کنه و عشقش رو به قلبمون هدیه بده…. برات بهترینها رو از خدای وهابم آرزومندم….
خدا نفس رو ،آرزو رو …. خودمون رو اولویت اصلی زندگیمون قرار میده !!
خدا راضی نمیشه کاری کنیم که بهمون سخت بگذره حتی یه ذره!!
من در بغل خدا بودن رو حس میکنم !!
هر وقت صداش میکنم میگه جونم و من عجیب قلبم باز میشه !!
اون به من خیلی مهربونتر از خودمه!!
سه روز قبل خسته بودم از تضاد سلامتیم قشنگگگگ نشستم حیات به خدا عینه یه بچه آواره که مامانشو گم کرده اشک ریختم گفتم من حالیم نیست کجایی بهم بگو چیکار کنم !! مسکن پاسخگو نیست
چطور میشه استاد 15 سال بدون مریضی قرص زندگی میکنه اما من …
ازش خواستم ایراد کار رو بگه
میدونی بهم چی گفت ؟!
خجالت کشیدم!!
گفت آرزو خودت نگاه کن ببین جایی برای من تو زندگیت گذاشتی یا نه !!
منه مشرک….
نفس من تواین مدت تو سایت لفظی میگفتم خدا ،اما هیچ جایی به خدا تو زندگیم نداده بودم
نفس جان الان یه ذره که سهله تمام زندگیم رو دادم به خدا بهش گفتم به عظمتت قسم من دیگه روی خودمم حساب نمیکنم ،ازش میخوام هرچی که باعث دوری من از خدا میشه رو ازم بگیره
حسی که این روزها دارم خیلی خوبه
تو این 4 روز اونقدر برای خدا اشک ریختم قربون صدقش رفتم که در تمام عمرم با این حس خوب نبوده
میدونی اون به من میگه آرزو حیفه که به هر علتی حست رو بد کنی ،تو شاد باش
واقعا از خوندن کامنتتون به شدت احساس خوبو معنوی پیدا کردم واقعا لذت بردم واقعا توحیدو با خودم مرور کردم
واقعا منم ی جورایی شرایط شما رو تجربه کردم والان فقط دارم خدارو جایگزین بت های زندگیم می کنم و با این دیدگاه دارم با لذت زندگی میکنم واقعا دارم از زندگی که هر روز تولد دوباره است با کانون توجهم به اون انرژی خالصی که در اختیارم خواسته هامو شکل میدم اگاهانه
خدایا شکرت خدایا ممنون واقعا من عاشق این سفرهام عاشق این سبک زندگیم عاشق این دیدگاهام و واقعا دارم سهم خودمو انجام میدم مطمئنم که خدا بهترین هارو از جاییی که فکرشم نمیکنم برام رقم میزنم قطعا این نتیجه طبیعی استفاده کردن از قانون نتیجه طبیعی مسیر توحیدیه واقعا خدارو شکر واقعا ممنونم انشالله هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام ابراهیم جان چقدر قشنگ نوشتی حالم منقلب شد مدنیه که توی یه تضادم که به لطف الله مهربان دارم به جاهای خوب می رسم و کامنت زیبای شما منو و ذهنم رو تقویت کرد و دوباره قدرت خدا و دست خدا بالای تمام دستها رو بهم یاد آوری کرد بزرگی خداوند متعال رو دوباره برام زنده و بولد کرد خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این صفحه خدایا شکرت به خاطر ابراهیم عزیزم خدایا شکرت به خاطر استاد عزیز و گرامی
من واقعا از این همه درخت انبوه در عجبم اصلا تعدادشون قابل شمارش نیست خدارو صد هزار مرتبه شکرررر
به هر چیزی تو طبیعت نگا میکنم متوجه یه الگوی تکرار شونده میشم و اون چیز فراوانیه یعنی از هر چیز درخت ..کوه ..جنگل..سبزه..علف..باران..دریا..رودخانه..و میلیون ها چیز دیگه بی نهایت وجود داره خدایا شکرت
عطر بابونه ها رو حس کردم اون اکسیژنی که اون همه درخت تولید کرده بودن رو استشمام کردم حس کردم که اونجام فوق العادست این نقاشی خداوند.
استاد من دوماهی هست شروع کردم در مسیر علاقم که زبان انگلیسیه درس خواندن و…و خدارا هزاران مرتبه شکر تمام حرف های شما با اون خانم زیبا رو متوجه شدم و سپاسگزاری کردم
گربه های اون خانم چقدرررر زیبا بودن چاخالوی خوشگل چه ذوقی کردین شما دقیقا منم مثل شمام برا هر چیز کوچیک آنقدر ذوق میکنممم که نگو
باغچه ی اون خانم قشنگ بود اون پرنده های روی سقف خونش که اصلا دیگ نگم براتون
ماشینتون چقدرررر خوشرنگه خیلیم قدرتمنده که همچین جاهایی رو میره خداروشکر که همچین ماشینی دارید منم دلم ماشین خارجی میخواد و به لطف خدا برام بدیهیه که بهش برسم
مریم خانم چقدر خوبه که آشغالا رو جمع کرد اصلا این بشر با خودش در صلحه با همه در صلحه خیلییی آرومه من عاشق شخصیتشم البته منم ب شدت آروم هستم .
چه فرهنگی دارن آنقدر اعتماد هست که بدون اینکه کسی رو بزارن اونجا درخواست پرداخت پول کردن روی تابلو و شما چقدر انسان درستی هستید که راحت پرداخت میکنید .
واقعا باید بهای همه چیز رو پرداخت.
آهان میخواستم یه تشکر ویژه از شما دو عزیز داشته باشم بابت این سریال بی نظیر که زحمت کشیدید برای ما ساختید و میسازید بی نهایت سپاسگزارم .
خدایا هزاربار شکرت سپاسگزاری میکنم از،خداوند که مرا هدایت کرد واز می خواهم مرا هدایت کنه به سمت زیبای های خودش اون خدای مرا هدایت کرد از سپاس گزارم وان همه زیبای وانرژی رو از منابع خودش در وجودم جار کرد از سپاس گزارم خدایا شکرت لی پرودگار خوبیها ای خداوند زیبای ها خدایا چقدر روح من زیبای ها رو دوست چقدر شادی رو دوست دار چقدر رو من ثروت رو دوست داره وهیچ گونه ولی براش وجود نداره چون همین الان اینا توی درون من هستند وجود دارن واز خداوندسپاسگزاری بابتشون خیلی از خداوند سپاسگزارم که هر مرا به درک درستی. از قوانین خودش میرسونه آگاهی بهم میده توی این مسیر از خداوند سپاس بیکران دارم تسلیم خودش پی شوم تا کمک کنه با هدایتش به زبیای ها خدایا موقع این رسیده که مرا در. مدار زیبای های خودت هر روز قرار بدی وتوجه کردن. به نکات مثبت ودیدن زیبای ها هر روز بهتر بهتر بشم وبا باورهای درست توحیدی وسپاسگزاری کردن وقدرت رو به دست رب سپردن اون صاحب اختیار ذهنم من است وازش سپاسگزاری میکنم
سلام ب استاد خوشکل و حوشتیپ خودم و مریم خانم شایسته عزیزم .واقعا استاد از صمیم قلبم دوستون دارم که وقتی در سفر هستید و دارید لذت میبرید از زیبایی های جهان هستی با دوربینتون زیباییوهارو هم با ما ب اشتراک میزارید .
از زیبایی ها بگم .
این گل و گیاه های بلند و سر سبزی که ک گل ها ب رنگ های مختلفی داره و این سر سبزی و آب. هوای عالی برای پیاده رویی. وای خدا من چقدر زیبا هستند .
این عشق هدیه دادنای شنا و خانم شایسته .
این انرژیتون برای پیاده رویی .
این ماشین زیبا که با خیالت راحت باهاش مسافرت میرید با اطمینان کامل .
این نشانه ثروت که این خانم دارن این مزرعه بزرگی ک دارن و این مهربون صحبت کردنش با شما و احترام گذاشتنش ک اصلا انسانیتو ب جا اورد و اصلا ب این فکر نورد شما ایرانی هستید.
این گربه های زیبا و این گربه ی مشکی زیبا که بسیار براق و خوشکل بود ک تو عمر گربه مشکی ندیده بودم مشکی براقی بود .
این تحسین کردن شما از زیبایی های خداوند .
این پاک سازی شما از طبیعت .
این پرنده هایی که خانم شایسته با دید مثبتشون گفتند پاک کننده های طبیعت خدایا شکرت که انقد تونستم دیدگه ممثبت بنویسم خدایا بی نهایت بار شکرت
چه گلستانی اینجا هست..تماما با گل های زر رنگ به رنگ طلا میون یه دشت سبز…چه قدر این طبیعت متنوع هست…چه قدر ما خوش بخت و سعادتمندیم که اینجاییم برای دیدن و تجربه کردن این همه زیبایی کائنات ،جهان و خدا…خداروشکر که فرصت زیستن و زنده موندن و دیدن و تجربه کردن رو داریم…خداروشکر
چه قدر قشنگاَن تین گل های سفید رنگ بابونه با قلبی زردرنگ..چه ترکیب زیبایی هست…وای که چه عطری پیچیده تو فضا..
چه قدر خوش برخورد و مهربون بود این خانم با اینکه ناخواسته بدون اجازه وارد ملک شخصی اونها شده بودید با عشق شما رو راهنمایی کردن و به سوالات شما پاسخ دادن البته که این تحسین کردن شما از زیباییهای این مکان هم مزید بر علت بود تا اون خانم تشویق بشه بیشتر با شما بمونه…
چه قدر زیبا بود این فضا و اینکه تو تمام مدت رو اونجا زندگی کنی یه تحربه تو دل طبیعت مثل شما…واقعا بی نظیر هست…چه گربه های نازی هم داشتن…
ببین چه قدر وسعت خونه و ملک اونها که ازقضا کمپ دوستان یهودی هم بود بزرگ و وسیع هست…تحسینشون میکنم
خدای من کفتار..بابا اینجا دیگه خود خود طبیعت وحشیِ…آقا من اصلا تا به حال کفتار ندیدم..واقعا این شبیه همونهایی هستن که تو کارتون ها دیدم..اخه من کارتون خیلی دوست دارم..مو نمیزنه…خانم شایسته چه قدر نگاه شما جالب توجه بود برای من اینکه گفتید اینها مسولین پاکسازی طبیعت هستن..من هیچ وقت با این دید به اونها نگاه نکرده بودم یه جورایی با دید بد و سیاه و مرگ به اونها نگاه میکردم انگار که به یادم میاوردن اون تصویر مرگ و جنازه و خوردن اون رو…ولی واقعا نگاه شما برای من گفت میشه همیشه جور دیگه و مثبت نگاه کرد
دم شما و استاد گرم که همیشه پایه پیادهروی و جستجو تو دل طبیعت هستید…خداقوت به شما و این سلامتی و اندامی که ساختید به برکت دوره قانون سلامتی..
چه قدر این سیستم که خودتون بهای بودن و کمپ کردن تون رو پرداخت میکنید بدون بودن و نظارت فرد دیگه ای..اینکه اینقدر سیستم اعتماد سازی در اینجا بالاس که هر فرد مسؤل خودش هست و به افراد این مسؤلیت پذیری رو یاد میدن که خودشون مسؤل باشن…واقعا زیبا هست…واقعا من کیف کردم..میدونی اینجوری فرد خودش خودجوش تشویق میشه تا اون بها رو بپردازه واقعا زیبا هست…استاد چه چقدر شما رو تحسین میکنم که خوش حال شدید که از این مسیر اومدید و متوجه این موضوع شدید که البته این هم از هدایتهای خداوند بود…خداروشکر
مریم جون اخه شما چه قده قشنگی و با خودت در صلح هستی و هماهنگ با خدای درونت…چه خوشگله اون گل های زردرنگ روی موهای شما…
مریم جون دمتون گرم تحسین میکنم شما رو که برای اشکر از این طبیعت زیبا و سخاوتمند خدادادی داوطلبانه شروع به پاکسازی اون با دقت کردید و این همه زباله رو از اینجا جمع آوری کردید و اینجا رو زیباتر از قبل ترک کردید تا جهان رو با حلی زیباتری برای زندگی تبدیل کنید…خداروشکر
خداروشکر به خاطر زیبایی درختای بلند از نمای دِرون…خداروشکر به خاطر همهی زیبایی های جهان…خداروشکر
خدایا ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه گمراهان هدایت کن
این فایل نشانه ی امروز من بود و چقددد جالب قبل از اینکه من این فایل رو ببینم رفته بودم کوه دار اباد و اونجا دیدم که روی زمین اشغال ریختن در حد چند ثانیه اومدم گفتم اه چرا اشغال ریختن و اینا اما سریع گفتم ببین اعراض کن و توجهت رو بزار روی اینهمه زیبایی دیگه سنگا صدای اب و پرنده ها هرچند که درونم بهم گفت میتونی جمعش کنی و حتی پاداشم بهت میدیم اما صادقانه حال نداشتم که خوب ارام ارام ادم در مدار درست تو همه چی قرار میگیره اول سعی میکنم اعراض کنم بعد دفعات بعد جمع هم میکنم
چقدر توی طبیعت رفتن و با خودمون صحبت کردن باعث بارش الهامات میشه و چقددد درس داره
یکی از چیزایی که بهم گفته شد این بود که با فکر نمیشه از دو دلی. و شک بیرون اومد یعنی اینکه هی بشینی. و فکر کنی و با این و اون مشورت کنی تا از نظر فکری و ذهنی به این برسی که این راهو بری یا اون یکی عملا شکت را بیشتر میکنه راهش اینه با خودت خلوت کنی و اجازه بدی الهامات بهت گفته بشن و بعد قدم اول را تجربه کنی و ارام ارام از شک تو هر موضوعی در میای
یع مورد دیگه اینکه درمورد روابطمون نمیدونیم یه ادمی خوبه یا بده چون توجهمون همزمان هم روی بدیا و هم خوبیاشه که باعث شک و دو دلی شده
مورد دیگه اینکه سپردن چگونگی به خدا یعنی همون تسلیم
تسلیم اولین مرحله و مرحله ی لازم برای ورود به مدار و مسیر خواسته هاست چون ذهن اصلا کارش چگونگی رو نشون دادن نیست چون نه میدونه و نه میتونه به قولی ما نیومدیم دنبال کارای اداری و مدیریتی و هی به فلانی زنگ بزنیم یا به بهمانی زنگ بزنیم که کارمونو انجام بدن یا دنبال فلان چیز باشیم این کارای مدیریتی و اداره کردن فقط مخصوص یک وجوده اون هم رب هست برای همینه که چگونگی رو فققققط خدا میدونه و میتونه و هر بار که خودم برای چگونگی رسیدن به یه خواسته دنبال پیشنهادات … ذهنم رفتم دهههنی از من سرویس کرده که نگو و اخرشم هرگز منو به خواسته نرسونده من زمانی رسیدم به خواستم که تسلیم شدم
یه مثالم میزنم در این مورد البته این کامنتم میخواستم تو نوت گوشیم ذخیره کنم ولی گفت اینجا بنویس
یه مثال واقعی از زندگیم
من برای یه اردوی جهادی پزشکی به عنوان پزشک دعوت شدم به یکی از شهرای محروم ولی خوب من توی اون تاریخ کشیک بودم خودم و نمیخواستمم با اتوبوس برم چون دور بود اونام بهم گفتن اوکیه ما هواپیما میگیریم فقط اگر بیلیط گیر بیاد با هزینه ی خودشون خلاصه راهای ذهنم این بود برم تو سایتای بیلط پروازی ایران بگردم علی بابا و سفر مارکت وغیره هروز چندبار رفرش میکردم تو گروهمونم گذاشتم کی کشیک فلان تاریخشو با من عوض میکنه بعد من چون درمرود این خواسته باورام خوب بود و تسلیم تر بودم گفتم اقا من دیکه کارمو کردم بخواد بشه میشه خدایا خودت اوکیش کن و بعد الهامات شروع شد که برو دوره اخساس لیاقت بیشتر کار کن تا اخساس لیاقتت درمورد اینکه فقط تو یه نفرو بخوان با هواپیما ببرن درحالی که بقیه با اتوبوس هستن بره بالا تر من اینکارو کردم بعد بهم الهام کرد برو ساکتو بچین اماده باش و اینجوری ایمان فعالت به من و به اینکه میشه و باورتو نشون بده من اینکارم کردم و جالب اینه که از روز شروع اردو یه روزم گذشته بود دیگه بازم سایتارو چک کردم (اینم بگم یه چیزیم گفته شد نمیدونم چی بود به قولی استراق سمع ذهن از الهام خدا بود یا الهام که گفت تهش میری فرودگاه )دیگه من که روز اول اردو کشیک بودم و کشیکمو دادمو اتفاقا یکی از دوستامم دیدم و اومد استراحتمن کردم اونام با اتوبوس راه افتادن که یهو از مسئول اردو زنگ زدن که ببین با اقای فلانی میتونی بیای که گفتم با چی گفت اتوبوس الان فقط هست که گفتم نه اگه هواپیما باشه میام چون الانم یه روزم من عقب تر هستم کل اردوام 4 روزه اس خلاصه اون اقا به من زنگ زد و قرار شد باهم بریم فرودگاه که 30 مین بعدش دوباره زنگ زد که من یه اشنا تو فرودگاه داشتم یه بیلیط گیر اورده شما برین منم میام فرودگاه ببینم منم بیلیط گیرم میاد یا نه خلاصه من با بیلطه خریده رفتم فرودگاه حتی لازم نشد همینجوری برم (برای همین نمیدونم اون تیکش الهام بود یا حرف ذهن) و خلاصه که من با هواپیما با عزت و احترام رفتم تاازه استراحتمم کردم و دوستمم دیدمو و چگونگیش جوری رخ داد که هرررررررگز به ذهن من نمیرسید اگه به ذهنم بود که تا الانم توی سایتا دنبال بیلیط بود
(البته تو پرانتز بگم که این ذهن ما انقدر شروره که مثلا وقتی من تو هواپیما بودم بهم گفت الان خوشحالی فک کردی هواپیما حور شد!! نههههه بدبخت قراره هواپیمات سقوط کنه بزار هرموقع زنده رسیدی اونوقت خوشحال باش دهنت سرویس بشر
اینا الان که از اون اتفاق گذشته خنده دارو. مسخره اس اما اون لحظه چنان حستو بد میکنه که میگی کاش نمیومدم)
الانم برای یه خواسته ی دیگه ام دارم تسلیم شدن و تمرین میکنم اینکه اجازه بدم خدا هدایتم کنه و چگونگی اون نشونم بده چون ذهنه من اصلا برای اینکار ساخته نشده و ده ها مثال دارم که وقتی به خدا سپردم از راه ساده و طبیعی. و از سادگی عجیب و با عزت و احترام منو به خواستم رسونده و مثالایی از وقتایی که به چگونگی های ذهنم چسبیدم و اینجوری بگم که اگه دنبالش برین جوری به خدمتتون میرسه که دیگه خودتون میدونید هممون تجربه کردیم که چه تحقیرا و سختیایی کشیدیم
و این اصلا یه نشونس اگه کاری داره چگونگیش سخت پیش میره استاپ کن بگو خدایا تو منو هدایت کن تو بگو چجوری تو منو ببر بقول استاد 100 تو صفر من خودت همه کارارو بکن واین یعنی توحید و ایمان به ربوبیت خدا
من هنوز این فایلو ندیدم صرفا متن دوست عزیزمون را خوندم ولی از کجا به کجا منو برد و چیزایی که این اخیر خیلی بهم داره میگه رو گفت بنویسم
اینیم که الان اینجام و شما اینجایین واقعا تو مدارشیم من اینو با پوست و گوشتم حس کردم
واقعا لذت بخش ترین قسمت زندگیم زمانایی که با خودم و خدا صحبت میکنم و الهامات ارام بخششو میشنوم و همین طور وقتایی که دارم روی خودم با فایلا کار میکنم واقعا ذهنو ارام و ساکت و مرتب میکنه خدایا شکرت مرسی استاد مرسی مریم جون
واقعا تحسین میکنم ایمانتون رو و اینکه کامنت زیبای شما خیلی بهم کمک کرد چون منم یه خواسته واسه امروز فردا داشتم کار اداری هست و پاس شدن چکم هست و نشان روزانه ام رو با امید اینکه هدایتم کنه که چکار کنم و چه باوری ایجاد کنم تو وجودم رو زدم و الحق که وقتی کاری رو بهش بسپاری خوب هدایت میکنه مثل سوال من و جواب های زیبای شما
چون از ته دلم احساس میکنم و این یکی از ویژگی هایی عالی هست که خدا بهم داده
البته اینم بگم اون گل ها رو استاد باید میزاشتی رو سر یارت و فضا رو بیشتر رمانتیک میکردی
من دوست دارم با همسر آینده ام تو همچین طبیعت هایی قدم بزنیم و من یه پیراهن بلند دامنیه گل گلی روشن بپوشم با یه کلاه حصیری بزرگ و هی تو راه بچرخم و برقصم
اصلا یه وضع رمانتیکی تو تصورات من هست
که خدا به داد اون بدبخت برسه :)
و اینکه میگم تو طبیعت پیاده روی کردم پر شگفتی های جدیده
گل های رنگارنگ و اینکه یک دفعه سر از خونه مردم دراوردین
سر از محوطه مردم دراوردین
من عاشق این عجایب طبیعت هستم
مخصوصا تنها با با یکی مثل خودت که ذوق و شوقشو داره
اخه من قبلا با هر کی میرفتم فقط بهم میگفتن نرو جلو ولش کن کجا بریم الان پلنگ میاد شغال میاد و …. همش احساس میکردم یکی داره ازادیمو میگیره
از وقتی این قسمت ها رو دیدم
دوچرخه رو ورداشتم و الفرار
تنهایی رفتم و دیدم خداییش کسی دیگه نیست به اسم مراقب بودن بهم گیر بده و نزاره اون حسی که دوست دارم رو تجربه کنم
و این خانمه و خونش و باغچه اش رو خیلی دوست داشتم
کلا باغچه داشتم حس فوق العاده ای داره
اینکه یه چیز رو میکاری
پرورش میدی بزرگ میشه
به آدم حس خلقت میده
و آخر هم که با اون افراد محترم برخورد کردین یعنی خودتون احساس لیاقت داشتید و تو مود خوبی بودید که اون برخورد باهاتون شد
چون همه چی بستگی به این داره که ما تو چه مودی هستیم که چه رفتاری از جهان رو ببینیم توسط آدم ها و اتفاقات
و اما زیبایی های این فایل چقدر زیبا بود اون گلها ، چقدر زیبا بودن اون گربه ها چقدر زیبا بود اون خونه چقدر زیبا بود برخورد اون خانوم باشما استاد عزیزم ، چقدر زیبا بودن اون ماشین ها که تو اون خونه بود چقدر زیبا بود اون جمله که روی اون تابلو نوشته بود که همهی ما برابریم ، استاد من ویاد آیه ای از قرآن انداخت که خداوند فرمودند بهترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست ، چقدر زیبا بود کار خانوم شایسته که آشغال ها رو جمع کردن ، خانوم شایسته حتما به فرمایش شما عمل میکنم وهر جا که آشغال هست وجمع میکنم تا به جاهای تمیزتر هدایت بشم از زحمات شما استاد عزیزم و خانوم شایسته برای تهیه این فایل ها بی نهایت سپاسگزارم
در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
خدا را صد هزار مرتبه شکر که من هم لایق دیدن این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق هستم
استاد عزیزم من تازه فهمیدم که معنی شکر یعنی چه داشتم سورهی لقمان را گوش می دادم وقتی به آیه شکر در این سوره رسیدم این مفهوم را داشت که شکر نعمت مساوی است با استفادهی درست از نعمت هاست که خدا را شکر من در این مسیر الهی با دیدن این همه زیبایی الان دارم شکر الهی را به جا می آوردم
خدایا شکرت برای این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق این همه درختان بلند و قشنگ اون گلهای رنگارنگ اون محیط جنگلی زیبا و تمیز که شما هم اون محیط را تمیز تر و زیبا تر کردید تحسین میکنم شما عزیزان را که هم آگاهی دهنده هستید وهم این قدر شکر گزار و قدر دان این همه نعمت وقشنگی
سپاس گزارم برای تکنولوژی جدید برای درون زیبا که زیبایی های طبیعت و جنگل های سرسبز را به تصویر می کشد وقتی این همه جنگل زیبا را می دیدم یاد آیه ای در سوره لقمان افتادم که خداوند می فرماید که آگه تمام جنگل ها قلم شوند و هفت دریا و بیشتر هم به کمک آنها بیایند نمی توانند شکر نعمت های ما را به جا بیاورند چقدر این فایل همزمانی داشت با سوره لقمان در این آیه باور فراوانی را بارها تکرار کرده که چقدر نعمت وثروت وزیبایی در این جهان پهناور فراوان است تازه ما الان یه ذره از اون همه فراوانی را میبینیم
چه مردم دوست داشتنی بدون اینکه که بد رفتاری کنند با شما چقدر با شما گفتگو کردند که البته این بر میگردد به فرکانس شما عزیزان شما همیشه در زمان و مکان مناسب هستید والان هم در این مکان کلی آگاهی را با ما به اشتراک گذاشتید از اون کمپ مسیحی ها چقدر جالب و زیبا بود و اون خانم چقدر مهربان و دوست داشتنی بود با اون گربه های ناز و قشنگی که داشتن
وای لذت بردم از اون یاداشت که روی تابلو نوشته شده بود که هیچ کس بر کسی برتری ندارد عین آیه قرآن نه سفید بر سیاه نه نژادی بر نژاد دیگه فقط کسی که تقوا داشته باشد پرهیزگار است که البته من تازه معنی تقوا را فهمیدم که همان کنترل ذهن است کنترل ورودی ها کنترل خشم کنترل احساسات خدا را برای وجود شما عزیزان
اون یاداشت هم خیلی جالب بود که تمام امکانات را گذاشته بودند تا بهای اون محیط را پرداخت کنید اون پاکت و اون صندوق و کلی اطلاعات روی تابلو خدا را شکر برای دیدن این همه زیبایی ونعمت وثروت وعشق
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
سلام به دوستان عزیزم،استاد عباسمنش و خانم شایسته ی مهربان.
در روز دوم مسافرتم به شهر بینظیر و زیبای شیراز،دیروز رفتم باغ جهان نما و چیزی جز آرامش و حال و احساس خوب تجربه نکردم.
صدای خوندنه پرنده ها،نسیم خنک،سکوت محض آرامش اون فضا بقدری بدام لذت بخش بود که اشکم در اومد و گفتم اینجا خوده بهشته و بهشت اگه قراره قشنگ باشه چیزی از اینجا کم نداره.
بعد از باغ جهان نما رفتم تخت جمشید و از اینهمه زیبایی و ابهت لذت بردم.
یه جایی چند نفر راهنمای شخصی گرفته بودن و راهنما داشت توضیح میداد واسشون، منم دوست داشتم بمونم که ببینم راهنما چی میگه اما چون پولی پرداخت نکرده بودم واسه راهنما در شأن خودم نمیدیدم که از چیزی استفاده کنم که بهبهاش رو ندادم و رد شدم این شخصیت از لطف های کار کردن روی دوره احساس لیاقت هست.بعد یه آقایی ایستاد و داشت به حرفهای راهنما گوش میداد که راهنما بهش لطفا نمونید چون این افراد هزینه دادند و من راهنمای شخصی اینها هستم.
دیدم خدا هم وقتی میبینه که چقدر دوست دارم ارزشمند بشم اون هم بهم میگه چکار کن چکار نکن.
عصرش رفتم حافظیه و یک فضای بششدت لذت بخش اونحا بود ددددقیییقااااا همون فضایی که قبل از مسافرتم تو کامنت نوشتم.
(یک هوای ابری ناز،نسیم خنک و حاله خوب)
روی یکی از سکوهای اطراف حافظیه نشسته بودم و آهنگه شجریان رو به صورت رندوم پلی کردم و یک شعری رو خوند که اشک بود که از چشمم میومد
(پیش از این گر دگری در دل من میگنجید/
جز تو را نیست کنون،در دل من گنجایی /)
آره
قبل از تو خدام و تکیه گاهم آدما بودن
قبل از تو تنها دلیل حال خوبم همسر سابقم بود
قبلا برا مهم بود که آدما منو تأیید کنن
برام مهم بود که آدما دوسم داشته باشن
همه چیزم آدما بودن اما الان دیگه نه!
الآن دیگه جز تو کسی به چشمم نمیاد
کسی رو جز تو نمیخوام
تو همه کسمی
تو همه ی حال خوبیمی
اینقدر بیتو بودن سخت بود که دیگه نمیخوام حتی بهش فکر کنم
منی که پول داشتم،مرخصی داشتم ماشین داشتم اما اینقدر دست و پاهام در قل و زنجیر همسر سابقم بود که حتی برای دیدنه پدر مادرم و برادرم نیاز به اجازه و رضایت و همراهی همسر سابقم داشتم.
خییییلی درد آوره اینکه من اون آدم بودم اما هیچوقت اون دردهایی فراموش نمیکنم،نه از روی کینه نه روی سرزنش کردنه خودم نه!
فقط برا اینکه بدونم هیچکس هیچکسی تو این دنیا جز خدا برام مهم نیست!
میدونین چیه!؟
بعضی وقتا دوست دارم مثله سوره ی شمس قسم بخورم براتون تا حرفامو باور کنین اما بعد میگم اونی که باید، حرفمو باور میکنه
من یکی دیییییگه نمیتونم مثله سابق باشم
هر کسی لیاقت بودن با من که چه عرض کنم حتی هم صحبتی با منو نداره
نه اینکه بگم من خیییییلی ام !
نه!
چون من دیگه نمیخوام ضعیف و حقیر باشم
بیچاره همسر سابقم!
فکر میکرد چون شرایط مالی ام عوض شده اخلاقم عوض شده برا همین میگفت ای کاش حقوقت هیچوقت نمی فت بالا و شغلت عوض نمیشد، در صورتی که نمیدونست که قضیه از دوره ی احساس لیاقت آب میخوره!
خدایا شکرت…
بعد از یکی دوساعت برگشتم هتل و به صورت کاملا اتفاقی هدایت شدم به بالاترین نقطه ی شیراز.جایی که فکنم حدود 400/300 پله رو رفتم بالا روبروی دروازه قرآن و تماااامه شهر زیر پام بود.روی یه سنگی نشستم و حالم عجیب شده بود.یکی از بزرگ ترین هتل های ایران،هتل بزرگ شیراز روبروم بود و به خودم گفتم این مثلا یکی از بزرگترین هتل های ایرانه!
اما این هتل در برابر کوهی که کنارشه چقدر بزرگه!؟
شاید چیزی حدود 1٪ هزارمه اون کوه بود بعد به خودم گفتم حالا این هتل چند درصد از این شهر رو میگیره مگه!؟
چند درصد از کله کره ی زمین رو میگیره!
نگاه ماشینا و خیابونا و آدما و آپارتمانها میکردم و یاد آیه ی قرآن افتادم که خدا میگه اگر همه ی شما پشتوانه ی همدیگه باشید نمیتوانید یک آیه مثل قرآن بیاورید!
باز یاده آیه ی قرآن میوفتادم که خدا میگفت
دست من بالاترین دست هاست!
بعد میگفتم یعنی تو زورت از همممه ی اینها بیشتره!!!
خیییلی لذت بردم از این مراقبه
از اینکه این همه خونه و ماشین و افراد با جایگاه سیاسی و اجتماعی و علمی و مالی و تجملات و دفتر دستک و کت و شلوار و کروات و دیزاین های گول زنگ که فقط با یک سری حاشیه ها(البته نه اینکه اینا بدن اما وقتی برای حاشیه ها استفاده بشه من از اینش بدم میاد)
اینا در برابر اون زیبایی و قدرت خداوند پشمه!
تو همین حال و هوا بودم که پسر عمم ، بچه ساله بهم زنگ زد بعد از کلی حال و احوال پرسی گفت دایی پیشه برام 20 هزار تمن پول بفرستی!؟
گفتم دایی 20 تمن نه 100تمن میفرستم و براش فرستادم
بعد یهو یه چیزی تو قلبم گفت دیدی این چقدر با دو دلی و تشویش گفت 20 تمن بفرست و تو وقتی گفتی 100 تمن میفرستم گفت ننننه دایی 100 تمن خیلی زیاده!!!
رابطه ی تو و خدا همینه!
تو وقتی مثلا از خدا یه درخواستی داری فکر میکنی خییییلی درخواستت بزرگ و زیاده برا خدا!
در صورتی که نگاه کن به این شهر!!!
همه ی این شهر ماله خداست!
و اشک بود که میریختم و دوباره بهم گفت دیدی وقتی پسر عمه ات بهت گفت دایی واسم پول واریز کن بجا 20 تمن 100 تمن فرستادی!؟
یعنی 5 برابر اون چیزی که ازت خواست!و بلافاصله واسش فرستادی!
چون دوسش داری
حالا ببین خدا چقدر تورو دوست داره!
اگه تو یه چیزی ازش بخوای خیلی سریعتر از تو واست اجابت میکنه!
اون حتی سرمایه اش از تو بیشتره!
و اون محبتش از تو خیلی بیشتره!
و اشک بود که از ذوق این محبتی که از خدا درک کردم میریختم.
و گفتم خدایا یه میلیارد پول میخوام بهم بدی
از کجا نمیدونم
تو که همه ی زمین و آسمون ماله توئه!
مگه نداری!
من ازت یه میلیارد پول میخوام تا یه هفته دیگه بهم بدی
بعد یه نگاه به تمامه شهر کردم که زیر پام بود و یه سوال از خودم پرسیدم.
گفتم یعنی توی این شهر به این بزرگی با چند میلیون نفر جمعیت یه نفر نیست که تمامه آنچه که تو میخوای از شخصیت،از دیدگاه از چهره و … که تو باهاش ازدواج کنی!؟
و این سوال باورم رو خیلی قوی تر کرد که من خواسته ام شفاف تر و جدی تر بخوام از خدا.
خدایا ممنونم از پذیرایی ات و مهمان نوازیت
ممنونم
من 2 سال شیراز دانشجو بودم و حداقل4،3 بار با خانواده اودم مسافرت تمامه اونها روی همدیگه به اندازه این سفرم تا الآن لذت نبردم.
خدایا ممنونتم.
در پایان خدمت دوستان خوبم سمانه جان صوفی بگم که حتما لقمه کباب ایران63 رو تجربه کنید.
بینظیره!!و اینکه اگه خواستین برید مسجد نصیر الملک بین ساعت 8 صبح تا 10 و نیم برید که نور خورشید میزنه به پنجره ها و خیلی قشنگ میشه
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق و نور تمام جهان هست
خدای که خیلی بزرگ و بلند مرتبه هست
خدای که بی نهایت وهاب هست
خدای که فقط به خیر خوبی تو کار میکند
سلاممممممممممم پر از عشق لطف و محبت خدمت قلب بی نظیرت ابراهیم عزیز و توحیدی
حالت را خریدارم رفیق
نوش جانت این همه لذت
نوش جانت این رابطه و زنده گی
تو همینگونه لذت ببری یک میلیارد چی صد میلیارد برایت میدهد
ما پول برای چی میخواهیم
برای حس خوب
برای لذت بردن
برای ارامش
…
اینا را داشته باش اون یک میلیارد هم میاید
میدانی با تمام عشق برایت مینویسم هیچی از همصحبتی و بودن در فرکانس خدا قشنگتر نیست
خیلییی فرکانس خدا زیباست
آرامشی عجیبی داری
حس و حال خیلیییییی عجیبی هست
عشق در قلبت برای همه هست حتی کسی که شاید فکر کنی ازش نفرت داری عاشقشی
عاشق همه چیز و همه کس هستی
حتی عجیبتر از آن که حس میکنی خیلییییی بی نیاز هستی به هیچی نیاز نداری
میدانی که خدا با توست پس همه چیز را داری تو که نیازی نداری نیازت خداست که اونم با توست
بودن با خدا خیلیییی عجیببببببب هست
امروز شام به یک ویدیو در یوتیوپ نگاه داشتم که از جنگل و اقیانوس ها بود
مات و مبهوت عظمت و بزرگی خدا شدم
چقدرررر خدا بزرگ هست
چقدرررر خدا با عظمت هست
چقدررررر خدا زیباست
چقدرررررر خدا ثروتمند هست
این جهان پر از زیبایییی هست چقدررر خدا این جهان را زیبا افریده
فقط اشک بود که میرختم و میگفتم خدایااااا فقط ببخش اگر ناسپاسی تورا میکنم
ببخش اگر تورا گاهی اوقات عاجز فکر میکنم
تو چقدرررررررر عظمت داری
قربان قلب پاکت شوم خدا
چقدررررر تو بزرگ و وصف ناپذیری
روزی هرکس را در هر جایی که هست مقرر کردی
ان الله ذوالقوت المتین
تمام حیوانات در جنگل به روزی شان میرسد
ماهی ها در دریا به روزی شان میرسد
چقدرررر خداوند خالق قدرتمند هست
چقدررررررر دانایی حکیم هست
فکر همه چی را کرده
چرااااا باید در برابر چنین عظمتی قلب ما بلرزد؟
چرااا باید در برابر چنین عظمتی نگران باشیم ؟
چرا باید از چنین عظمتی کم بخواهیم ؟
چطور خجالت نکشم در برابر چنین عظمتی ناامید شوم
چطور خجالت نکشم در برابر چنین قدرتی شک داشته باشم
یک آدم ثروتمند میبینیم چقدر عجیب و غریب نگاه میکنیم نوش جانش قدرت داره عظمت داره عجب جایگاهی دارد و اگر این آدم نزدیکترین فرد به ما باشد وای دگه روی ابرا هستیم بی خیال بی خیال
چطور عظمت و بزرگی خدا را نمیبینیم
رحیمی که همه جهان را خلق کرده
عظمت کوه ها را بیبین
عظمت اقیانوس ها را بیبین
عظمت جنگل ها را بیبیین
زیباییی جهان بیبیبین
عظمت آسمان بیبیبین
این مخلوقات زیبایی خدا را بیبیبیبین
چطور به قدرت همچین قدرتی نمینازنیم ؟
چطور به عظمت و کرامت خود پی نمیبریم ؟
این خدا فقط عشق هست عشق
چقدرررر خدا زیباست
تا فردا بیشینم از زیبایی خدا بنویسم خسته نمیشویم
چقدررررر خدا برای ما نعمت داده چطور شکرگذاری دلی نمیکنیم
یا هم در وقت درخواست پر از شک هستیم
پر از چطور ها و چگونه گی ها هستیم
چطور خجالت نکشم در برابر چنین قدرتی بگویم چطور ؟ از کجا ؟ چگونه ؟
همانطوری که تورا به این دنیا آورد
همانطوری که ناخن هایت را در انگشت هایت قرار داد نه پشت گوش هایت
همانطوری تورا صورتگری کرد
خودم را میگم وقتی عمیقا از خدا شکرگذاری میکنم و دلم میخواهد از خدا درخواستی بکنم
بخاطری زهنیت غلط حس میکنم بد هست نخوایم بهتر هست
مگر من معامله داریم آدم خوب اونی هست که هیچی نخواهد
در صورتی که خدا عاشق ماست
خدا میگه فقط از من بخواه
خدا عاشق اجابت کردن دعاهای من هست
خدا بهترین رفیق من هست
خدا وهاب هست کاری وهاب بخشیدن هست
خدا عاشق بخشیدن هست
خدا بزرگ هست بی نهایت بزرگ
چقدرررررر لذت میبرم از سفر هایت پر از عشق بازی و احساس خوب هست
به عظمت خدا قسم هست که هیچی لذت بخش تر از هم صحبتی با خدا نیست
با اشک چشم هایم و عشق قلبم مینویسم هیچی زیباتر از خدا نیست
هیچی زیباتر از بودن با خدا نیست
خدااااااااااااااااااااااااااااااا عاشقتم
دیشب من عروسی دعوت بودم من زیاد اهل عروسی رفتن نیستم بعد مدت ها رفتم
همه گفتن چقدرر خوشحال شدیم آمدی و خیلی محبت کردن
بهترین جا نشستم با پولدار ترین افراد قوم ما نشستم
به گفته مادر عزیزم زیباترین وخوش لباس ترین دختر محفل من بودم
از لحاظ بیرونی خیلی شیک عالی و پر از حس خوب بودم ولی درونم آنچنان لذت نبود از بیرون میدیدی میگفتی همه چی اوکی هست چقدر این توجه ها این خندیدن ها و نشستن در چنین جایی
لذتبخش هست ولی نی
میدانی با هر شرایطیباشی با هرلباسیباشیدر هرجای باشی وقتی با عشق با خدا حرف بزنی همین دو کلمه را تکرار بکنی
که خدایا همه جوره خودم عاشقتم
خداااااااایا از اعماق قلبم ازت ممنونم
چنان غرق عشق و لذت میشوی که این لذت را حاضر نیستی با هیچی عوض کنی
همه اینا را گفتم که بگویم با تمام وجودت لذت ببر
با تمام وجودت شاکر این لحظات و احساسات باش
مقصدی وجود ندارد همه چیز فقط لذت بردن از مسیر هست
تو کیفیت های را که دوست داری با همسر آینده ات تجربه بکنی همین حالا در زنده گیت ایجاد کن و تجربه کن
مطمئنا هم انرژی اون خواسته ات میشوی و بهترین فرد روی زمین با تمام عشق وارد زنده گی بهشتی ات میشود
اینم پیام خدا
انشالله به تمام آرزو های قشنگت برسی ابراهیم عزیزم
در پناه رحیم باشی
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
اوست آن خدایى که هیچ معبودى جز او نیست؛ داننده نهان و آشکار است، [و] اوست آن بخشاینده مهربان.
اوست آن خدایى که هیچ معبودى جز او نیست، همان فرمانرواى پاک [و پاکیزه از هر عیب و کاستى ]، سلامت بخش [جان ها و تن ها]، امنیت بخش [انسان و جهان ]، نگهبان [کران تا کران هستى ] پیروزمند، جبران کننده [و بس بزرگ و ]بزرگوار است؛ [پاک و] منزّه است خدا از آنچه [شرک گرایان و خودکامگان به او ]شرک مى ورزند.
اوست آن خداى آفریننده پدیدآورنده صورت بخش که نیکوترین نام ها تنها از آن اوست؛ آنچه در آسمان ها و زمین است او را به پاکى [و عظمت ]مى ستایند، و او آن پیروزمند و فرزانه است
سلام به شما پاکیزه جان.
این چند روزه نمیدونم چرا با هر چیزی که فکر میکنم در کمترین زمان ممکن برام اتفاق میوفته.
جااب اینجاست دیروز صبح به شما فکر کردم و در مورد شما داشتم با یکی از بستگانم صحبت میکردم، شب رفتم پارک شهر بازی چند تا خانم از هم وطن های شما رو دیدم ،هی خوب نگاه میکردم ببینم شمارو تو اونا نمیبینم دیدم نه نیستین خخ
امید دارم که روزی بشه از نزدیک ببینمتون.
نمیدونم چی بگم راستشو بخواین.
من دوتا از دوستانم رو که 15 سال بود ندیده بودم، تو این دو روز که اومدم شی از دیدمشون اما اندازه ی 50 دقیقه هم حرف نداشتم برا گفتن باهاشون
امروز داشتم با مامانم تلفنی صحبت میکردم، بهش .فتن دیییییگه با کسی نمیرم سفر اگه برم تنهایی میرم
میدونی چیه پاکیزه جان!
الان میفهمم آدمایی که هم مدارت نیستن نمیتونی به زور باهاشون در ارتباط باشی!
واقعا حرفی نمیمون واسه گفتن.
به شما هم تبریک میگم بابت این قلب پاکتون که اینقدر در کلام و در رفتارتون دارید خدا رو به یاد ما میارید و نشون میدین.
به امید دیدار
سلام آقا ابراهیم عزیزم
چند وقتیه کامنت هاتون رو میخونم و واقعا روم تاثیر بسزایی گذاشته.اما خواستم راجب اتفاقی ک برام افتاد باهاتون صحبت کنم.من تو این مدت خیلی از شما یاد گرفتم عمل به حرف های توحیدی استاد رو.و واقعا تصمیم گرفته بودم دیگ حتی عشق رو از کسی جز خدا نخوام و خیلی حس خوبی داشتم و احساس قدرت عجیبی داشتم تا اینکه با یکی آشنا شدم و متاسفانه دل دادم و به بدترین شکل ممکن هم تموم شد.منی ک انقد رو خودم کار کرده بودم چرا نتونستم اونجا که باید عمل کنم و باز رو عشق کسی جز خدا حساب کردم.وقتی آدم از هیشکی انتظار دوست داشته شدن نداشته باشه خیلی قویه هیچ وقت ترک نمیشه ولی نتونستم.میخواستم راهنماییم کنی شما چیجوری تونستی با قضیه همسرتون کنار بیای..
خیلی از خودم ناامید شدم ک قانون رو میدونستم ولی باز یکی دیگ تو ذهنم بزرگ شد.چی میشه ک حال خوبمون رو به بقیه وصل میکنیم با اینکه میدونیم قانون رو ..
ممنون از شما بابت همه کامنت های زیباتون
سلام به تو علی،عزیز دلم.
من با قضیه ی همسر سابقم کنار نیومدم!؟
کی گفته کنار اومدم!!!!
من کجای کامنت هام گفتم کنار اومدم!؟
کنار اومدن یعنی اینکه یه مشکلی هست نادیده میگیری و ادامه میدی!
یا اینکه با یک مشکلی سازش میکنی!
من اصلا همچین کاری رو نکردم!
من رکی دوره ی احساس لیاقت کار کردم،تغییر شخصیت درونم ایجاد شد و این تغییر شخصیت بقدری شدید بود که نه ایشون دیگه میتونست منو تحمل کنه،نه من آدمی بودم که یک سری رفتار هارو بپذیرم و به راحتی از هم جدا شدیم!!!
بزار با مثال برات توصیح بدم.
من میدونم شما چی میخوای بپرسی و چی تو ذهنته!
شما فکر کن مثلا یه همسایه ای دارید که همیشه سروصداش اذیتتون میکنه،بشدت بینظمه و ساختمون رو کثیف میکنن و همیشه ماسینشون رو جای پارک ماشین شما پارک میکنن!
حالا اگه این همسایتون یه روز بگه من میخوام بار کنم و از اینجا برم شما ناراحت میشید!؟
شما دلتون براش تنگ میشه!؟
نه !
حتی برا اینکه زودتر برن شما خودتون وسایلو کمکشون بار میکنید!
منم همچین موضوعی بود!
به خدای واحد قسم تو این 3 ماهی که ایشون رفته خونه پدرش،من حتی 3 ثانیه هم حال و احساسات بد اون 3 ساله اخیر رو که با ایشون زندگی میکردم رو به چشم ندیدم!!!
من تو این 3 ماه 4 تا استانهای ایران رو رفتم مسافرت!!!
تو این 3 ماه همش یا تو باغ و بستان هام یا رودخونه و استخر و کنار خانواده ام!!!
ریشه ی هر وابستگی به هر چیزی، عدم احساس لیاقته
سلام آقا ابراهیم عزیز
من داداش ندارم ولی اینقدر کامنت ها و پاسخ هاتون در عقل کل خوندم و غرق احساس و فرکانس تون میشم که حس می کنم یه داداش دوقلو دارم ، چون منم خوزستانیم و متولد 71. الانچند ساله مهاجرت کردم شیراز و واقعا حس و حال تون می فهمم هر بار پاییز اینجا رو تغییر برگ درختارو میبینم یاد تغییر زندگی خودم میفتم چون من تا شیراز نیومده بودم پاییز ندیده بودم .
همین امروز آسمون آبی تمییز و نیمه ابری می دیدم و لذت می بردم رنگ درختا بهم انرژی می داد.
این شیراز اینقدر انرژی و فرکانس زیبایی داره که حد نداره واقعا گیراست.
بهتون پیشنهاد می کنم کوچه 48 چمران، خیابون های نیایش ، پاچینی شهر راز در خیابون هفت تن ، کوچه پیاده روی رادفر ، پارک کوهستانی دراک و باغ عفیف آباد که حتما از کاخش بازدید کنید صبح برید که از ایوان بتونید تصور کنید روزی همچین خونه ای زندگی کردید و یه حوض بزرگ روبرو تونه ، دست فروش های بلال فروشی های خیابون ارم که از ساعت 10 شب به بعد میان تا فراوانی باور کنید که رزق و روزی نیازی به مغازه نداره ، باباکوهی هم سر بزنید و خاطرات قشنگ با خدای قشنگ تون بسازید .
نوشته هاتون و عشق بازی تون با خدا منو هم هواییی می کنه. در سپاسش گفتم اینارو بهتون معرفی کنم که از این هوای عالی شیراز هم بیشترین استفاده را ببرید.
بسیار مشتاق دیدارتون هستم (پارسال با همسرم اومدیم در شرکت فولاد از نگهبانی پرسیدیم ولی به دیدن تون هدایت نشدیم) اما اجازه میدم خداجون که استاد همزمانی هاست همه چیز را رقم بزنه …
سلام اقا ابراهیم
قشنگ انرژی خوبتو و ارتباطی که داری در هر لحظه با خدا برقرار می کنی رو حس می کنم
چون خودم بارها حسش کردم
مخصوصا وقتی بدون برنامه میزنی به دل جاده و از خدا می خوای لیدر بشه برات جا و مکان بشه برات و حتی ناهار و شام مهمون خودش باشی
وقتی با ایمان ازش می خوای البته ایمان صد درصدی نه اینکه تهش ترس باشه
اون موقعس که او همه چیز می شود .
یاد سفر یه دفعه ای خودم به کاشان افتادم یه روز صبح از خواب بیدار شدم و حس سفر داشتم یه سفر کوتاه دلم می خواست
نمیدونم چرا کاشان اومد توی ذهنم البته دلیلش نزدیکی به تهران بود
بدون اینکه تا حالا رفته باشم و اونجارو بلد باشم
فردا بار سفر بستم و بدون هیچ برنامه ای راهی شدم
یه چیزیکه بهم خیلی شجاعت داد این بود که چند روز قبل یه کامنت فوق العاده از یکی از بچه های سایت خونده بودم که یه جملش توی ذهنم اینقدر منطق قوی ایجاد کرده بود که دهن همه نجواها رو بسته بود
و جملش این بود پرنده ها وقتی مهاجرت می کنن مگه چمدون می بندن و نگران چیزی هستن
این جمله غوغا کرد برام
اون سفر دو روزه من به کاشان جز بی نظیرترین خاطرات زندگیم شد
چون تمام مدت خدا رو کنار خودم به صورت کاملا محسوس حس می کردم
خدا برام وسیله سفر شد خدا برام هتل توی لاکچری ترین منطقه کاشان شد خدا ناهار منو مهمون کرد توی یکی از با کیفیت ترین رستورانهای کاشان
خدا برام راننده ای شد که توی اون دو روز منو جاهایی از کاشان برد که حتی خیلی از خود کاشانی هام بلد نبودن
هنوزم که به اون سفر فکر می کنم حس خوب رو با تمام قلبم دریافت می کنم
ممنونم که کامنتهایی که داری از سفرت میزاری خاطراتی رو برام زنده کرد که روزی صدبار باید به خودم یاداوریش کنم
تا زمانی که کارهارو دست خدا میدی خودش بهترین هارو برات می چینه تو سمت خودتو انجام بده فقط حالتو خوب نگه دار بقیش با خودش
ابراهیم عزیز امیدوارم بی نظیرترین اتفاقات برات رخ بده و هر لحظه انرژیتو بچسبونه به سقف
چون دلیل حضور ما توی این دنیا لذت بردن و رشد کردنه
سلام داداش ابراهیم
راستش
انقدر قشنگ و با جزئیات همه چیز رو توضیح میدید که آدم حس میکنه سفرنامه ها رو داره می بینه
بقدری حال و هوای یک….
نه.
چندین و چند سفر پشت هم به سرم زده که خدا میدونه
و شما امشب ما رو بردی به شیراز دلنواز
البته چند روز پیش هم با پادکست بسیار بسیار زیبای محمد بحرانی ( صداپیشه ی محبوب جناب خان در خندوانه و آقای همساده در مهمونی ) در برنامه ی (رادیو دور دنیا) یه سفر خیالی بسیار لذت بخش به شیراز رفتم
که پیشنهاد میکنم به شما ، حتما اون پادکست رو گوش کنید مخصوصا الان که توی شیراز هستید جاهایی که آقای بَحرانی میگن برید حتما
و از اون حال و هوایی که ایشون یه طوری عاشقانه شیراز رو توصیف میکنن که آدم واله و شیدا و بیتاب شیراز میشه و حس میکنه اصلا از بچگی تو شیراز بزرگ شده ، لذت ببرید
من بلافاصله که شما اول کامنتتون اسمی از اون آهنگ استاد شجریان بردید دانلودش کردم و کل کامنت شما رو (و حتی الان که دارم مینویسم ) با اون ملودی بسیار دلنشین خوندم
یه نکته ی دیگه در مورد حرف پسر عمه ی کوچیک تون که ازتون 20 تومن خواستن بگم و اون اینکه:
منم همیشه خدا رو شکر چون دستم به دهنم میرسیده و اوضاع مالیم از همه اطرافیانم بهتر بوده ، هر کس از من یه مبلغی درخواست میکرد بیشتر از اون بهش میدادم
و همیشه به خدا همین جمله رو میگفتم که:
خدا جونم ببین :
من حاتم طایی نیستم ولی در همین حدی که به من دادی و دارم اگه کسی از عزیزانم از من پولی بخواد ، وقتی می بینم من دارم ، حتی گاهی اوقات خودم هم نیاز داشتم ولی بیشتر از چیزی که ازم درخواست شده بود میدم
تو که وهابی
تو که خزائن زمین و آسمان در دستان توئه
و
تویی که از همه بیشتر من و دوست داری
مگه میشه من یه چیزی ازت بخوام بیشترش و بهم ندی؟
مگه میشه اصلا ندی؟؟؟؟؟!!!!!!!
منم مثل شما داداش ابراهیم ، همین الان از خدا میخوام تا هفته ی بعد یک میلیارد بهم بده، البته که خودش میدونه اگه این مبلغ همون پولی باشه که چند ساله به یکی از بچه هاش قرض دادم و برنمی گردونه ، چقدر ایمانم بهش قوی تر میشه و چقدر خوشحالم میکنه
چون برای از دست دادن اون پول بیش از حد دلم سوخت خیییییلی زیااااااد، طوری که داغش هنوز روی دلم هست ، چون ثمره ی 21 سال زحمتم بود ، و حتی اگه میلیاردها میلیارد ثروت هم تا آخر عمر بدست بیارم ، اون پول تا برنگرده دلم آروم نمی گیره ، چون واقعا برای اون پول خون دل خورده بودم و همش اون سالها که با اون سختی کار کرده بودم تا برسم به اون نقطه، جلوی چشمم هست
و هر کار میکنم اون شخص رو ببخشم واقعا نمیتونم
و میدونم که اون پول نه تنها براش خیر و برکتی نمی کنه چون از حرام هم حرام تره ، بلکه برکت از عمر و جوانیش هم برمیداره و ناکام میمونه تا ابد.
بگذریم قراره بر خواسته هامون تمرکز کنیم
خیلی خیلی براتون آرزو میکنم شیراز دلنواز بهتون خوش بگذره
و بقول استاد اگه خودمون رو لایق هم صحبتی با بزرگان بدونیم ، بی واسطه با خود این افراد بزرگ مثل حضرت حافظ صحبت میکنیم و ازشون سوال می کنیم و اونا هم خالصانه جواب میدن بهمون
مثل همون هم کلاسی استاد که فیزیک رو بصورت تخیلی از شخص انیشتین یاد گرفته بودن
و میگفتن من تو تخیلم پشت یک میز می نشینم و انیشتین هم روبروم، و من سوالاتم در مورد فیزیک رو میپرسم و ایشون خیییلی قشنگ برام توضیح میدن و اینطوری یک دانش آموزی که روستایی بود و امکانات خاصی نداشت در درس فیزیک بسیار قوی شد
آقا ابراهیم عزیز
از اینکه هر.روز ما رو به زیبایی تمام همراه سفرنامه تون میکنید و ما رو در این لذت وصف نشدنی شریک می کنید بی نهایت ممنون و سپاسگزارم
خوش بگذره
راستی…..
الان یهویی دیدم 999 مُین روز عضویت م در سایته
چقدر ذوق کردم
به فال نیک میگیرم و منتظر اتفاقات دلخواه هستم
درود و وقت بخیر خدمت آقا ابراهیم عزیز و نازنین
چقدر این سفرنامه ی شما برام لذت بخش بود چقدر همزاد پنداری کردم . چقدر لذت بردم از اینکه اینقدر این سفر توحیدی برای شما درس داشت و همچنین این آگاهی ها انگار برای من هم بود . این خواسته های شما در برابر عظمت خداوند که میدیدید واقعا چیزی نبود .. وقتی پسر عمه عزیزت از شما درخواست 20 تومان را داشت و شما پنج برابر آن درخواست را پاسخ دادید خیلی خوشحال شدم . اینکه این بچه روی شما حساب کرد به کسی که میدونست حتما این خواسته اش توسط شما دریافت میشه . تازه نه تنها این خواسته بلکه بیشترش هم دریافت کرد واقعا همین موضوع در بُعد کوچکش میتونه درس بزرگی برامون باشه اینکه خدای ما آنقدر مهربان و سخاوتمند هست که می تونه بیشتر از یک میلیارد و حتی چندین و چند برابرشو به آسونی از کوتاهترین مسیر بسمت شما روانه کنه و چقدر خوشحالم بخاطر اینکه شما هم چنین خواسته ای رو از خداوند داشتید .و فوری رفتید پیش آن خدایی که بالاترین قدرت جهان است و شما هم فوری به همونی که روش حساب کردی زنگ زدی و در ِ خونه اش وایستادی و درخواست کردی خدایااا شکرت
آقا ابراهیم عزیز واقعا ممنون و سپاسگذارم که این تجربیات زیباتون رو با ما به اشتراک میزارید و تحسین تون کردم برای این حد از آگاهی و توحیدی بودن .. الحق که استاد عزیزمون شاگردان توحیدی را چون شما و دیگر دوستان این فضای بهشتی را تربیت کرده . شکر وجودتون . سپاس برای حضورتون . سپاس برای این تعهدتون . سپاس برای این سایت و استادان عزیزمون .. سپاس برای این نعمتی که در زندگی تک تک مون در این سایت محیاست ..
خدا رو شکر گذارم
آقا ابراهیم عزیز امروز صبح اول وقت داشتم یک مدیتیشن رو گوش میدادم یعنی همیشه گوش میدادم ولی انگار یک چیزی خیلی برام بُلد شد و یاد کتاب رویاهایی که رویا نیست افتادم
اینکه وقتی روح و ذهن ما به هم نزدیک میشه باید همه چی آسون اتفاق بیوفته. الان در مورد شما هم بنظرم چنین شده خیلی خوشحالم که شما آگاهانه دارید از قانون کمترین تلاش و قانون آسانی استفاده میکنید یعنی در واقع همه چی باید به آسونی وارد زندگی مون بشه ..
بعد از مدیتیشن های صبحگاهی به کامنت پر محتوا و توحیدی شما هدایت شدم و نشانه و هدایتی زیبا از کامنت شما دریافت کردم ممنون و سپاسگذارم
آقا ابراهیم عزیز امید دارم خیلی خیلی بهتون خوش بگذره و با دست پُر برگردید که البته هم چنین خواهد شد!!!! همانطوری که شغل و موقعیت خوب و دلفین خوشکل رو با بهترین شرایط وارد تجربه ی زندگی تون کردید مطمعنم یک دختر خوب و عالی شیرازی فراتر از حد تصور تون رو هم جذب خواهید کرد .. آنوقت میبینیم عععععععع آقا ابراهیم هر روز هی توی مسیر شیرازه !!!! هر وقت میخواهیم ببینیم آقا ابراهیم کجاست!؟ میبینیم ععع آقا ابراهیم تخت جمشیده . حافظیه است و یا داره از آن پله ها بالا میره .!!! البته از پله های زندگی همینطوری آره بالا و بالاتر میره الهی آمین
بقول حضرت عشق حافظ عزیز
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگرا دانم، ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
راه را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر دانی بگو
سلام ابراهیم داداش گلم، در پاسخ به این پاراگرافی که نوشتی (یعنی توی این شهر به این بزرگی یه نفر نیست که تمام ویژگیهایی که میخوام در مورد رابطه داشته باشه)
یه کامنتی هست که مطمعنم خیلی برات تاثیر گذاره و به جواب سوالت میرسی، لینکش رو میذارم لطفا بخونش.
abasmanesh.com
ابراهیم من همسرم رو خودم جذب کردم، تازه ده سال پیش من نه با این سایت آشنا بودم و نه اطلاعات خاصی از قانون داشتم، در واقع ناآگاهانه از قانون استفاده کردم، حتی روز تاریخ عقدم هم همونی شد که میخواستم، چون تولد امام رضا همه شهر چراغونی و خوشگل میشه، خواستم همین روز باشه و همینم شد. حتی اسم همسرم خواستم علی باشه و همین شد، من یه پسردایی دارم که اسمش علی هست و خیلی پسر خوب، قاری قرآن هست، تحصیلکرده و باشخصیته، یه روز که خونه داییم بودم، ایشون و همسرش هم اونجا بودن، یهوو همسرش با یه صدای خیلی ناز و رمانتیک پسرداییم رو صدا زد: (علی جوووونم)…. این نحوه صدازدنه خانمش، به من خیلی احساس عشق و زیبایی داد، خیلی زیاد خوشم اومد…. از اونموقع دیگه من دوست داشتم اسم همسرم علی باشه…. ببین چقدر خدا به ما قدرت خلق زندگیمون رو داده ابراهیم….. اسم همسر من علی هست…. تو خودت استادی…. نیازی نیست من برات بگم…. اما مطمعن باش بوقتش بهش میرسی…. یکی بهترینش رو برات آرزومندم
سلام ابراهیم دوست خوبم،،،، چند روزیه حال عجیبی دارم،،،، دلم میخواست برات کامنت بنویسم اما ذهن نجواگرم نمیذاشت،،،، میگفت انقدر از ابراهیم سوال نپرس و خودت رو کوچیک نکن….. میدونی چرا ابراهیم؟
چون من در مورد توحید و خدا میخواستم ازت بپرسم و اون نمیذاشت…..
شاید چون میدونه تو منو خوب راهنمایی میکنی و اون خوشش نمیاد…
ابراهیم میدونی! من چند روزه تمام فاضلابهایی که توی کامنتهات میگی کنار گذاشتم….
من اینستاگرامم رو پاک کردم….
من با هیچ کسی ارتباطی ندارم….
خودم رو توی خونم قرنطینه کردم…..
به هیچ کسی زنگ نمیزنم….. مجبورا فقط به مادرم.دو روز درمیان چون مجبورم با اینکه حسم رو بد میکنه همچنان. اما رابطم رو کم کردم
فضای مجازی رو کنار گراشتم…..
تلویزیون که سالهاست نمیبینم، من حتی نمیدونستم نتانیاهو رئیس اسراعیل یه آقا هست، فکر میکردم خانمه…. بخاطره اسمش اینطور فکر میکردم… خخخ تازگی فهمیدم آقاست…..
خلاصه اینکه با هیچ کسی ارتباط ندارم که ورودی منفی به من بده، همسرم هم با اینکه خیلی خوبه ولی استاد رو باور نداره……اما میدونه که پیش من حرف منفی نباید بزنه و تا حدودی رعایت میکنه. یجورایی حاشیه ها رو توی زندگیم خیلی کم کردم….
الان اما من آروم نیستم، مثله کسی هستم که یه گمشده ای داره…. من دنبال گفتگو و ارتباط با خدا هستم….
نمیدونم همیشه چرا همه چیز رو برای خودم سخت میگیرم…. مثل الان…. گفتگو با خدا…. شاید خودم رو لایق هم صحبتی با خودش نمیدونم…. ابراهیم چطور با خدا حرف بزنم؟ اصلا بهش چی بگم؟
ببین من تمام خواسته هامو رها کردم…. من اول خودشو میخوام….. من دوستی با خودش اول برام جذابه….. بعد خواسته های مادی و….
ببین من توی خونه خودم رو قرنطینه کردم و بجز کارهای خونه و بچه داری،،،، تمام وقت بیکاریم رو مثله کسیکه امتحان داره برا دانشگاهش مدام توی سایتم….
من مثله یه آدم سرگردان همش از بچه های سایت میپرسم که چطور با خدا حرف بزنم….؟؟؟
الان اشکام اجازه نمیده بنویسم….ابراهیم
آیا حرف زدن با خدا ساده هست؟ آیا جوابمو با صدای خودم میده…. ببین من امتحان کردم باهاش حرف زدم اون با صدای خودم جوابم رو داد….. مثلا من بهش گفتم خدایا میخوام چکمون در مهرماه به راحتی و بی دردسر پاس باشه،آیا میشه؟ این چک ما باید مشترکی با برادرهمسرم پاس میشد و اون آدمی هست که زیرقولش میزنه اکثره مواقع، برا همین گفتم راحت و بدون بحث پاس بشه. یهو یکی با صدای خودم گفت مگه چکهای قبلیتون رو من پاس نکردم؟ من هم ذوق کردم هم وحشت کردم…. که آیا این خدا بود جوابمو با صدای خودم بهم داد…. و دقیقا چکمون بی دردسر توسط همسرم و برادرش پاس شد، چون من از خدا خواستم.
ابراهیم آیا خدا با صدای خودمون باهامون حرف میزنه…. آیا حرف زدن باهش راحته مثله بقیه؟؟
لطفا برام بگو…. یجوری برام بگو که دیگه به بچه های سایت رو نندازم…. ….. بچه هایی که وقتی ازشون پرسیدم یا جوابمو ندادن…. یا قانعم نکردن….
راستی من دو روزه قرآن گوش میدم، نصف بیشتره ترجمه سوره بقره رو از سایت موسسه مهر ورحمت گوش دادم، اما خیلی تمرکز نداشتم… البته ادامه میدم.
پیشاپیش هزاران بار ازت سپاسگذارم که منو راهنمایی میکنی…. ابراهیم بهترین برادرم…. از خدا میخوام بهترینها نصیب قلب مهربونت بشه…..
سلام به شما دوست گلم،نفس آریان.
بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما بابت اینکه کامنت دوست خوبم،سید علی و عادله جان رو گذاشتی واسم که بخونم و از خوندنش لذت بردم.
نمیدونم چرا اما چند روزیه که هیچ چیزی برای گفتن روی قلمم جاری نمیشه
چه تو عقل کل،چه فایلهای دیگه.
من سوال شما رو خوندم حتی 1 خط هم نوشتم اما نمیدونم چرا چیزی برای نوشتن بهم الهام نمیشه ایشالا به موقع اش،چه توسط من چه دوستان دیگه هدایت میشید.
در پناه خدای واحد موفق باشید
سلام دوست عزیزم امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشه امروز اومدم پروفایل اقا ابراهیم و چک کردم ببینم کامنت جدیدی گذاشتن یا نه که به حرفهای تو هدایت شدم کامنتت و که خوندم گریه ام گرفت چون منم تمام این کارها رو کردم برای عشق با خدا، دوست شدن با خدا و من بعضی وقتا که کامنت اقا جمال اقای نارنجی ثانی و اقا ابراهیم رو میخوندم که از عشقشون به خدا مینوشتن از رابطه ی که با خدا داشتم ناامید میشدم و منم میخاستم خیلی زود این نوع ارتباط با خدا رو درک کنم و حسش کنم حتی تو عقل کل این سوالمو مطرح کردم و دقیقا این 3تا دوست عزیز که منتظر جوابشون بودم پاسخ سوال منو ندادن بعد دقیقا یادم نیست که با خوندن یک کامنت بود یا دیدن یک فایل یا یک الهام که به این اگاهی رسیدم من درونم شرک داشتم که فکر میکردم خدا همراه این دوستانمه و قراره با صحبتهاشون منو به خدا وصل کنن من انقدر درونم شرک بود که دوست داشتم باهاشون ارتباط نزدیکی داشتم که از طریق این دوستان من خدا رو دریابم و در خونه ی خدا رو به روم باز کنن غافل از اینکه من توی خونه ی خدا بودم فقط باید باور میکردم همین طرز فکر که قراره یکی دیگه منو بخدا وصل کنه منو از خدا دور کرد و من با دریافت این اگاهی شروع کردم با خدا حرف زدن که خدایا میخام براحتی عشق تو رو تو وجودم احساس کنم تو بسادگی منو هدایت کن به سمت عاشقی با خودت اوایل که این حرفا رو میزدم زیاد احساسی توش نبود ولی من هرروز درخواست میکردم هرروز بهش میگفتم خودت گفتی اجابت میکنی درخواست های منو پس منم میخام سوار دوشت بشم و …کم کم انگار تکاملم به اندازه ی مداری که درش هستم برای به خدا نزدیک تر شدن طی کردم و شروع کردم خوندن کامنت این سه تا عزیز از اولین کامنتهاشون تا اخرینشون حس اینو داشتم که دارم مصاحبه ی انسانهای موفق رو میخوندم و فهمیدم اونا عملگرا های خوبی هستن ..خلاصه اینکه الان خیلی بهتر جنس صدای خدا رو میشناسم خیلی راحت تر شدم در طول روز کاملا واضح هدایت های خدا رو میفهمم و رابطه م با خدا خیلی بهتر شده هنوز به مدار اینکه از عشق خدا بشینم اشک بریزم و از خوشحالی برقصم نرسیدم قبلا تو این مدار بودم و بازهم خودمو به اون فرکانس میرسونم الان بهش میگم خدایا برای این لحظه ی من بنظرت چ کامنتی بخونم که بهم کمک میکنه بعد باورت میشه منو هدایت میکنه به سمت کامنت دوستی که خودم دوست داشتم کامنتشو بخونم و.. پس توم این احساس لیاقت و در خودت بوجود بیار و همین سوالی که از دوستان و اقا ابراهیم پرسیدی و بشین از خدا بپرس بهش بگو تو چه راهکاری برام داری؟تو میگی از کجا شروع کنم که بتو برسم ؟تو میگی کدوم دوره و فایل رو گوش بدم؟من خودم میخاستم دوره ی عزتنفس و کار کنم که خدا در جواب این سوالم نشانه ی روزم دوره ی قانون افرینش اومد و من چند روزه که خریدمش و درهای از علم و اگاهی به روم باز شده توم از خدا بخواه خودش خیلی راحت دستتو میگیره و سوار دوشش میکنه ..من دیشب در یخچال و باز کردم دیدم فقط یه انار مونده وقتی اونو برداشتم با صدای بلند گفتم خدایا سهم انار فردامو از خودت میخام امروز صبح اومدم سرکار و کارفرمام چند کیلو انار علاء از باغشون برام اورده بود و من الان با پلاستیکی پر از انار دارم میرم سمت خونه. از روزیکه اقا ابراهیم رفتن مسافرت تا به امروز منم تو مسافرت بودم چن روز تو طبیعت و چند تا روستا رفتم و چند بارم مسافرت به شهر دیگه ..همون روزم یک کامنت بلند برای اقا ابراهیم نوشتم و بهم الهام شد پاکش کردم اما امروز این خدا بود که بهم گفت بنویسم و از تجربه ام بهت بگم به دستای پر مهر خدا میسپارمت
سلام دوست عزیزم زهرا جان، از اینکه برام کامنت نوشتی خیلی سپاسگذارم. چه جالب من دقیقا مثله تو در درونم شرک داشتم…. من چند روزه هدایت شدم به سمت فایلهای توحید عملی و دارم گوش میدم تا بیشتر مفهوم توحید رو درک کنم، میدونی زهرا جان بنظرم فقط وقتی از اعماق وجود و قلبمون بخوایم که خدا مزه عشقش رو بهمون نشون بده، خدا اینکارو برامون میکنه…..
یعنی در واقع یک تهعده جدی باید در میان باشه…… و یجورایی هرکسی الکی نمیتونه به این مسیر برسه…. مگر اینکه واقعا از صمیم قلبش این خواسته رو داشته باشه….. و تازه اینم مراحل داره…. همینطور که خودت گفتی هنوز به مدار اینکه اشک بریزی نرسیدی….. دقیقا این کاری که گفتی من
چند روزه پیش انجام دادم…. از خدا پرسیدم که خدایا چکار کنم که باهات دوست بشم و راحت حرف بزنم؟ خدا بهم گفت بیادم باش و هرچی میخوای فقط از خودم بخواه، گفت روی هیچ کسی حساب نکن…خدا گفت حالا که ابراهیم جواب سوالتو نداد چکار میکنی؟ گفتم هیچ اشکال نداره شاید داره به سوالم فکر میکنه که چی بنویسه…. من از هیچ کسی دیگه توقع ندارم، جواب هم نده من بازم میرم دنبال سوالم تا به جواب برسم…. گفتم خدایا خودت هدایتم کن به جواب….
خیلی ساده شروع کزدم با خدا حرف زدن…. گفتم خدایا قدرتت رو بهم نشون بده و برام بگو …. گفت بجز من کی میتونه آسمان بی ستون خلق کنه، گفت این چشمات که الان میبینه من بهت دادم، دستهات که داره تایپ میکنه، قلبت که داره میتپه…. گفتم منو دوست داری… گفت معلومه که دوستت دارم تو عزیزدردونه منی…. تو بنده خوب منی…. گفت هرچقدر بیشتر بیادم باشی و این مسیرو ادامه بدی بیشتر عشقم رو حس میکنی…. گفت باید ادا درنیاری،،، باید شخصیتت تغییر کنه….
در فایل توحید عملی 2، یه جمله استاد گفت که چراغی در دلم روشن شد،،،، استاد گفت وقتی تو به خدا توکل داشته باشی که همه کار برات میکنه،،،، دیگه اگه کسی برات کاری نکرد یا مشکلی پیش آمد، تو بهم نمیریزی…. چون میگی شاید از دست این بهم بده…. نشد از دست یکی دیگه میده…. اما مطمعنی که میده چون تو فقط روی خودش حساب کردی…. این جملات درک منو بیشتر کرد….
زهرای عزیزم من در اطرافیانم حتی اونهایی که مذهبی هستن هم، اصلا این جنس، عشق و توکلی که استاد در فایلهاش به ما یاد میده رو نمیفهمند، ووقتی باهشون حرف میزنم متوجه میشم که قدرت رو به عوامل بیرونی ربط میدن، به سیاست، به ترامپ، به دولت و… ووقتی من میخوام کمی در مورد خدا و ایمان به غیب براشون حرف بزنم اصلا متوجه نمیشن و انگار من از مریخ اومدم و با تعجب حرفهامو نمیپذیرن. و من خوشحالم، خوشحالم از اینکه این نشون میده من شخصیتم داره تغییر میکنه…. چند روز پیش همسرم برای کاری رفت بیرون، بارون میبارید و ناراحت بود که ممکنه بخاطره بارون کارش انجام نشه…. من گفتم اون خدایی که دفعه قبل کارتو به راحتی انجام داد، توی بارون هم قدرت داره کارتو انجام بده…. و رفت و کارش انجا شده بود.
زهرا جان من یه پسره سه ساله زیبا دارم که چند وقتی بود بخاطره شیطنتهاش حسابی عصبی شده بودم و همش با خودم میگفتم کاش بچه نمیاوردم، این بچه وقت منو میگیره و ناشکری میکردم. تا اینکه به خدا گفتم خدایا این بچه رو به من دادی تا اذیتم کنه، خدایا چکار کنم خسته شدم؟ خدا بهم گفت به پسرت به عنوان یک نعمت نگاه کن و دل به دلش بده…. منظورش این بود که اون بچه هست تو هم مثله یک بچه باهاش رفتار کن و توقع نداشته باش اون همه چیز رو بفهمه و مثله یک فرد بزرگسال رفتار کنه…. اینو که خدا بهم گفت چنان آرامشی گرفتم که دیگه رفتارم با پسرم به کل عوض شد و باهم دوست شدیم.
چند روز پیش هم داشتم نهار میخوردم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم، یه گربه روی دیوار همسایه نشسته بود، یهو خدا بهم گفت این گربه رو میبینی؟ از وقتی بدنیا اومده روزی و خوراکشو من دادم که اینطور بزرگ شده ها….خدا میخواست بهم بفهمونه که ما هرچی داریم از خداست و اونه که تنها قدرته در این جهانه و اونه که بی منت همه چیز به ما میده و باید فقط به خودش امید داشته باشیم و فقط روی خودش حساب کنیم…. و همه ما به یک اندازه به خدا نزدیکیم، کافیه که اینو درکش کنیم و البته اینم تکامل میخواد… به شرط این که بصورت مستمر ادامه بدیم…. و به خودمون سخت نگیریم…. من به خودم سخت میگرفتم همه چیز رو….. کلا از بچگی همینجور این توی باورام رفته بود…. تا اینکه یه فایلی استاد چند روز پیش گذاشت…. دقیقا جواب سوالمو داد و گفت قانون ساده س، پیچیده اش نکنیم…. گفت به خودمون سخت نگیریم…. و الان من دارم آرام آرام پیش میرم و با فایلهای توحید عملی شروع کردم. من اصلا اهل دیدن تلویزیزون نیستم اما دیشب ساعت حدوده 12 اتفاقی دیدم همسرم داره مستند میبینه، جالبه تنگ هایقر رو نشون میداد و اون مستند سازه به اسم جواد قارایی رفته بود تنگه هایقر و چقدر زیبا بود این تنگه و خدا بهم گفت ببین چه عظمتی داره این تنگه و ابراهیم به اینجا آمده بود…. ببین چه توکلی داره که اصلا نترسید چون من همراهش بودم. و نشون داد که اون مستندساز اونجا چادر زد که شب اونجا بخوابه. و اینها برای من یک نشونه هست…. نتایج کوچولو کوچولو داره به زندگی من میاد خداروشکر…. همه چیز رو به بهتر شدن هست و مطمعنم اگر این مسیر زیبا رو ادامه بدم که حتما ادامه میدم نتایج خیلی بزرگی وارد زندگیم میشه.
زهرای عزیزم ازت سپاسگذارم که برام کامنت گذاشتی و بهم دلگرمی دادی…. امیدورام خدا قلبمون رو باز کنه و عشقش رو به قلبمون هدیه بده…. برات بهترینها رو از خدای وهابم آرزومندم….
به نام آرام جانم
سلام نفس خدا
خوبی ؟
خوندن کامنتت باز چشمام رو بارونی کرد
و قلبم رو به لرزه در آورد
و اون حس خوب رو در من زنده کرد
شما از آقا ابراهیم سوال پرسیدی
ولی قلب من بهم گفت هر آنچه میدونی بنویس…
اگه بهت بگم 4 روزه خدا رو پیدا کردم نمیدونم باورت میشه یا نه !!
خدا یه لبخند ملیحه !!خدا صداش آرام بخشه خیلی آرام بخشه !!
خدا نفس رو ،آرزو رو …. خودمون رو اولویت اصلی زندگیمون قرار میده !!
خدا راضی نمیشه کاری کنیم که بهمون سخت بگذره حتی یه ذره!!
من در بغل خدا بودن رو حس میکنم !!
هر وقت صداش میکنم میگه جونم و من عجیب قلبم باز میشه !!
اون به من خیلی مهربونتر از خودمه!!
سه روز قبل خسته بودم از تضاد سلامتیم قشنگگگگ نشستم حیات به خدا عینه یه بچه آواره که مامانشو گم کرده اشک ریختم گفتم من حالیم نیست کجایی بهم بگو چیکار کنم !! مسکن پاسخگو نیست
چطور میشه استاد 15 سال بدون مریضی قرص زندگی میکنه اما من …
ازش خواستم ایراد کار رو بگه
میدونی بهم چی گفت ؟!
خجالت کشیدم!!
گفت آرزو خودت نگاه کن ببین جایی برای من تو زندگیت گذاشتی یا نه !!
منه مشرک….
نفس من تواین مدت تو سایت لفظی میگفتم خدا ،اما هیچ جایی به خدا تو زندگیم نداده بودم
نفس جان الان یه ذره که سهله تمام زندگیم رو دادم به خدا بهش گفتم به عظمتت قسم من دیگه روی خودمم حساب نمیکنم ،ازش میخوام هرچی که باعث دوری من از خدا میشه رو ازم بگیره
حسی که این روزها دارم خیلی خوبه
تو این 4 روز اونقدر برای خدا اشک ریختم قربون صدقش رفتم که در تمام عمرم با این حس خوب نبوده
میدونی اون به من میگه آرزو حیفه که به هر علتی حست رو بد کنی ،تو شاد باش
دنیا و اخرتتو آباد میکنم
اون خیلی خوبه ، پدرمه ،مادرمه، رفیقمه
همه کسمه دارو ندارمه اون تمام اهدافمه
یه حس شیرین که نمیتونم توصیفش کنم …
دعا میکنم در حصار امن الهی آسوده خاطر باشی
سلام به برادر بزرگوارم
واقعا از خوندن کامنتتون به شدت احساس خوبو معنوی پیدا کردم واقعا لذت بردم واقعا توحیدو با خودم مرور کردم
واقعا منم ی جورایی شرایط شما رو تجربه کردم والان فقط دارم خدارو جایگزین بت های زندگیم می کنم و با این دیدگاه دارم با لذت زندگی میکنم واقعا دارم از زندگی که هر روز تولد دوباره است با کانون توجهم به اون انرژی خالصی که در اختیارم خواسته هامو شکل میدم اگاهانه
خدایا شکرت خدایا ممنون واقعا من عاشق این سفرهام عاشق این سبک زندگیم عاشق این دیدگاهام و واقعا دارم سهم خودمو انجام میدم مطمئنم که خدا بهترین هارو از جاییی که فکرشم نمیکنم برام رقم میزنم قطعا این نتیجه طبیعی استفاده کردن از قانون نتیجه طبیعی مسیر توحیدیه واقعا خدارو شکر واقعا ممنونم انشالله هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام ابراهیم جان چقدر قشنگ نوشتی حالم منقلب شد مدنیه که توی یه تضادم که به لطف الله مهربان دارم به جاهای خوب می رسم و کامنت زیبای شما منو و ذهنم رو تقویت کرد و دوباره قدرت خدا و دست خدا بالای تمام دستها رو بهم یاد آوری کرد بزرگی خداوند متعال رو دوباره برام زنده و بولد کرد خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این صفحه خدایا شکرت به خاطر ابراهیم عزیزم خدایا شکرت به خاطر استاد عزیز و گرامی
سلام صبح دل انگیزتون بخیرررررر
من واقعا از این همه درخت انبوه در عجبم اصلا تعدادشون قابل شمارش نیست خدارو صد هزار مرتبه شکرررر
به هر چیزی تو طبیعت نگا میکنم متوجه یه الگوی تکرار شونده میشم و اون چیز فراوانیه یعنی از هر چیز درخت ..کوه ..جنگل..سبزه..علف..باران..دریا..رودخانه..و میلیون ها چیز دیگه بی نهایت وجود داره خدایا شکرت
عطر بابونه ها رو حس کردم اون اکسیژنی که اون همه درخت تولید کرده بودن رو استشمام کردم حس کردم که اونجام فوق العادست این نقاشی خداوند.
استاد من دوماهی هست شروع کردم در مسیر علاقم که زبان انگلیسیه درس خواندن و…و خدارا هزاران مرتبه شکر تمام حرف های شما با اون خانم زیبا رو متوجه شدم و سپاسگزاری کردم
گربه های اون خانم چقدرررر زیبا بودن چاخالوی خوشگل چه ذوقی کردین شما دقیقا منم مثل شمام برا هر چیز کوچیک آنقدر ذوق میکنممم که نگو
باغچه ی اون خانم قشنگ بود اون پرنده های روی سقف خونش که اصلا دیگ نگم براتون
ماشینتون چقدرررر خوشرنگه خیلیم قدرتمنده که همچین جاهایی رو میره خداروشکر که همچین ماشینی دارید منم دلم ماشین خارجی میخواد و به لطف خدا برام بدیهیه که بهش برسم
مریم خانم چقدر خوبه که آشغالا رو جمع کرد اصلا این بشر با خودش در صلحه با همه در صلحه خیلییی آرومه من عاشق شخصیتشم البته منم ب شدت آروم هستم .
چه فرهنگی دارن آنقدر اعتماد هست که بدون اینکه کسی رو بزارن اونجا درخواست پرداخت پول کردن روی تابلو و شما چقدر انسان درستی هستید که راحت پرداخت میکنید .
واقعا باید بهای همه چیز رو پرداخت.
آهان میخواستم یه تشکر ویژه از شما دو عزیز داشته باشم بابت این سریال بی نظیر که زحمت کشیدید برای ما ساختید و میسازید بی نهایت سپاسگزارم .
خدایا عاشقتم شکرت
شکر شکر شکر
چقدر عالی و زیبا یک مسیر تازه برای پیاده روی
پر از گلهای زیبا و رنگارنگ
و رسیدن به مزرعه شخصی و داشتم فکر میکردم این افراد چه فرکانس خوبی داشتن که در چنین طبیعتی زندگی میکنن
خونه های زیبا و محیطی برای اموزش دادن
و چقدر زیبا بودن گربه هاش و اون گربه سوم با اون موهای بلندش واقعا زیبا بود و از اون پشت اومد تا ما ببینیمش و رفت
و چقدر مهربان که مسیر را نشون دادن و این مسیر هدفش این بود که شما برسید به باجه پرداخت و چقدر قشنگ هدایت شدین
چقدر بفکر بودن حتی تلفن هم گذاشتن
خدایا شکرت واقعا این توجه به طبیعت زیباست
و شما هم با جمع اوری زباله ها زیباترش کردین
شکر شکر شکر
خدایا هزاربار شکرت سپاسگزاری میکنم از،خداوند که مرا هدایت کرد واز می خواهم مرا هدایت کنه به سمت زیبای های خودش اون خدای مرا هدایت کرد از سپاس گزارم وان همه زیبای وانرژی رو از منابع خودش در وجودم جار کرد از سپاس گزارم خدایا شکرت لی پرودگار خوبیها ای خداوند زیبای ها خدایا چقدر روح من زیبای ها رو دوست چقدر شادی رو دوست دار چقدر رو من ثروت رو دوست داره وهیچ گونه ولی براش وجود نداره چون همین الان اینا توی درون من هستند وجود دارن واز خداوندسپاسگزاری بابتشون خیلی از خداوند سپاسگزارم که هر مرا به درک درستی. از قوانین خودش میرسونه آگاهی بهم میده توی این مسیر از خداوند سپاس بیکران دارم تسلیم خودش پی شوم تا کمک کنه با هدایتش به زبیای ها خدایا موقع این رسیده که مرا در. مدار زیبای های خودت هر روز قرار بدی وتوجه کردن. به نکات مثبت ودیدن زیبای ها هر روز بهتر بهتر بشم وبا باورهای درست توحیدی وسپاسگزاری کردن وقدرت رو به دست رب سپردن اون صاحب اختیار ذهنم من است وازش سپاسگزاری میکنم
بنام خدای رزاق .
سلام ب استاد خوشکل و حوشتیپ خودم و مریم خانم شایسته عزیزم .واقعا استاد از صمیم قلبم دوستون دارم که وقتی در سفر هستید و دارید لذت میبرید از زیبایی های جهان هستی با دوربینتون زیباییوهارو هم با ما ب اشتراک میزارید .
از زیبایی ها بگم .
این گل و گیاه های بلند و سر سبزی که ک گل ها ب رنگ های مختلفی داره و این سر سبزی و آب. هوای عالی برای پیاده رویی. وای خدا من چقدر زیبا هستند .
این عشق هدیه دادنای شنا و خانم شایسته .
این انرژیتون برای پیاده رویی .
این ماشین زیبا که با خیالت راحت باهاش مسافرت میرید با اطمینان کامل .
این نشانه ثروت که این خانم دارن این مزرعه بزرگی ک دارن و این مهربون صحبت کردنش با شما و احترام گذاشتنش ک اصلا انسانیتو ب جا اورد و اصلا ب این فکر نورد شما ایرانی هستید.
این گربه های زیبا و این گربه ی مشکی زیبا که بسیار براق و خوشکل بود ک تو عمر گربه مشکی ندیده بودم مشکی براقی بود .
این تحسین کردن شما از زیبایی های خداوند .
این پاک سازی شما از طبیعت .
این پرنده هایی که خانم شایسته با دید مثبتشون گفتند پاک کننده های طبیعت خدایا شکرت که انقد تونستم دیدگه ممثبت بنویسم خدایا بی نهایت بار شکرت
به نام خدا
سریال سفر به دور آمریکا
قسمت 223
چه گلستانی اینجا هست..تماما با گل های زر رنگ به رنگ طلا میون یه دشت سبز…چه قدر این طبیعت متنوع هست…چه قدر ما خوش بخت و سعادتمندیم که اینجاییم برای دیدن و تجربه کردن این همه زیبایی کائنات ،جهان و خدا…خداروشکر که فرصت زیستن و زنده موندن و دیدن و تجربه کردن رو داریم…خداروشکر
چه قدر قشنگاَن تین گل های سفید رنگ بابونه با قلبی زردرنگ..چه ترکیب زیبایی هست…وای که چه عطری پیچیده تو فضا..
چه قدر خوش برخورد و مهربون بود این خانم با اینکه ناخواسته بدون اجازه وارد ملک شخصی اونها شده بودید با عشق شما رو راهنمایی کردن و به سوالات شما پاسخ دادن البته که این تحسین کردن شما از زیباییهای این مکان هم مزید بر علت بود تا اون خانم تشویق بشه بیشتر با شما بمونه…
چه قدر زیبا بود این فضا و اینکه تو تمام مدت رو اونجا زندگی کنی یه تحربه تو دل طبیعت مثل شما…واقعا بی نظیر هست…چه گربه های نازی هم داشتن…
ببین چه قدر وسعت خونه و ملک اونها که ازقضا کمپ دوستان یهودی هم بود بزرگ و وسیع هست…تحسینشون میکنم
خدای من کفتار..بابا اینجا دیگه خود خود طبیعت وحشیِ…آقا من اصلا تا به حال کفتار ندیدم..واقعا این شبیه همونهایی هستن که تو کارتون ها دیدم..اخه من کارتون خیلی دوست دارم..مو نمیزنه…خانم شایسته چه قدر نگاه شما جالب توجه بود برای من اینکه گفتید اینها مسولین پاکسازی طبیعت هستن..من هیچ وقت با این دید به اونها نگاه نکرده بودم یه جورایی با دید بد و سیاه و مرگ به اونها نگاه میکردم انگار که به یادم میاوردن اون تصویر مرگ و جنازه و خوردن اون رو…ولی واقعا نگاه شما برای من گفت میشه همیشه جور دیگه و مثبت نگاه کرد
دم شما و استاد گرم که همیشه پایه پیادهروی و جستجو تو دل طبیعت هستید…خداقوت به شما و این سلامتی و اندامی که ساختید به برکت دوره قانون سلامتی..
چه قدر این سیستم که خودتون بهای بودن و کمپ کردن تون رو پرداخت میکنید بدون بودن و نظارت فرد دیگه ای..اینکه اینقدر سیستم اعتماد سازی در اینجا بالاس که هر فرد مسؤل خودش هست و به افراد این مسؤلیت پذیری رو یاد میدن که خودشون مسؤل باشن…واقعا زیبا هست…واقعا من کیف کردم..میدونی اینجوری فرد خودش خودجوش تشویق میشه تا اون بها رو بپردازه واقعا زیبا هست…استاد چه چقدر شما رو تحسین میکنم که خوش حال شدید که از این مسیر اومدید و متوجه این موضوع شدید که البته این هم از هدایتهای خداوند بود…خداروشکر
مریم جون اخه شما چه قده قشنگی و با خودت در صلح هستی و هماهنگ با خدای درونت…چه خوشگله اون گل های زردرنگ روی موهای شما…
مریم جون دمتون گرم تحسین میکنم شما رو که برای اشکر از این طبیعت زیبا و سخاوتمند خدادادی داوطلبانه شروع به پاکسازی اون با دقت کردید و این همه زباله رو از اینجا جمع آوری کردید و اینجا رو زیباتر از قبل ترک کردید تا جهان رو با حلی زیباتری برای زندگی تبدیل کنید…خداروشکر
خداروشکر به خاطر زیبایی درختای بلند از نمای دِرون…خداروشکر به خاطر همهی زیبایی های جهان…خداروشکر
خدایا ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه گمراهان هدایت کن
12/تیرماه/1403
به نام خدای من
با سلام به همگی
این فایل نشانه ی امروز من بود و چقددد جالب قبل از اینکه من این فایل رو ببینم رفته بودم کوه دار اباد و اونجا دیدم که روی زمین اشغال ریختن در حد چند ثانیه اومدم گفتم اه چرا اشغال ریختن و اینا اما سریع گفتم ببین اعراض کن و توجهت رو بزار روی اینهمه زیبایی دیگه سنگا صدای اب و پرنده ها هرچند که درونم بهم گفت میتونی جمعش کنی و حتی پاداشم بهت میدیم اما صادقانه حال نداشتم که خوب ارام ارام ادم در مدار درست تو همه چی قرار میگیره اول سعی میکنم اعراض کنم بعد دفعات بعد جمع هم میکنم
چقدر توی طبیعت رفتن و با خودمون صحبت کردن باعث بارش الهامات میشه و چقددد درس داره
یکی از چیزایی که بهم گفته شد این بود که با فکر نمیشه از دو دلی. و شک بیرون اومد یعنی اینکه هی بشینی. و فکر کنی و با این و اون مشورت کنی تا از نظر فکری و ذهنی به این برسی که این راهو بری یا اون یکی عملا شکت را بیشتر میکنه راهش اینه با خودت خلوت کنی و اجازه بدی الهامات بهت گفته بشن و بعد قدم اول را تجربه کنی و ارام ارام از شک تو هر موضوعی در میای
یع مورد دیگه اینکه درمورد روابطمون نمیدونیم یه ادمی خوبه یا بده چون توجهمون همزمان هم روی بدیا و هم خوبیاشه که باعث شک و دو دلی شده
مورد دیگه اینکه سپردن چگونگی به خدا یعنی همون تسلیم
تسلیم اولین مرحله و مرحله ی لازم برای ورود به مدار و مسیر خواسته هاست چون ذهن اصلا کارش چگونگی رو نشون دادن نیست چون نه میدونه و نه میتونه به قولی ما نیومدیم دنبال کارای اداری و مدیریتی و هی به فلانی زنگ بزنیم یا به بهمانی زنگ بزنیم که کارمونو انجام بدن یا دنبال فلان چیز باشیم این کارای مدیریتی و اداره کردن فقط مخصوص یک وجوده اون هم رب هست برای همینه که چگونگی رو فققققط خدا میدونه و میتونه و هر بار که خودم برای چگونگی رسیدن به یه خواسته دنبال پیشنهادات … ذهنم رفتم دهههنی از من سرویس کرده که نگو و اخرشم هرگز منو به خواسته نرسونده من زمانی رسیدم به خواستم که تسلیم شدم
یه مثالم میزنم در این مورد البته این کامنتم میخواستم تو نوت گوشیم ذخیره کنم ولی گفت اینجا بنویس
یه مثال واقعی از زندگیم
من برای یه اردوی جهادی پزشکی به عنوان پزشک دعوت شدم به یکی از شهرای محروم ولی خوب من توی اون تاریخ کشیک بودم خودم و نمیخواستمم با اتوبوس برم چون دور بود اونام بهم گفتن اوکیه ما هواپیما میگیریم فقط اگر بیلیط گیر بیاد با هزینه ی خودشون خلاصه راهای ذهنم این بود برم تو سایتای بیلط پروازی ایران بگردم علی بابا و سفر مارکت وغیره هروز چندبار رفرش میکردم تو گروهمونم گذاشتم کی کشیک فلان تاریخشو با من عوض میکنه بعد من چون درمرود این خواسته باورام خوب بود و تسلیم تر بودم گفتم اقا من دیکه کارمو کردم بخواد بشه میشه خدایا خودت اوکیش کن و بعد الهامات شروع شد که برو دوره اخساس لیاقت بیشتر کار کن تا اخساس لیاقتت درمورد اینکه فقط تو یه نفرو بخوان با هواپیما ببرن درحالی که بقیه با اتوبوس هستن بره بالا تر من اینکارو کردم بعد بهم الهام کرد برو ساکتو بچین اماده باش و اینجوری ایمان فعالت به من و به اینکه میشه و باورتو نشون بده من اینکارم کردم و جالب اینه که از روز شروع اردو یه روزم گذشته بود دیگه بازم سایتارو چک کردم (اینم بگم یه چیزیم گفته شد نمیدونم چی بود به قولی استراق سمع ذهن از الهام خدا بود یا الهام که گفت تهش میری فرودگاه )دیگه من که روز اول اردو کشیک بودم و کشیکمو دادمو اتفاقا یکی از دوستامم دیدم و اومد استراحتمن کردم اونام با اتوبوس راه افتادن که یهو از مسئول اردو زنگ زدن که ببین با اقای فلانی میتونی بیای که گفتم با چی گفت اتوبوس الان فقط هست که گفتم نه اگه هواپیما باشه میام چون الانم یه روزم من عقب تر هستم کل اردوام 4 روزه اس خلاصه اون اقا به من زنگ زد و قرار شد باهم بریم فرودگاه که 30 مین بعدش دوباره زنگ زد که من یه اشنا تو فرودگاه داشتم یه بیلیط گیر اورده شما برین منم میام فرودگاه ببینم منم بیلیط گیرم میاد یا نه خلاصه من با بیلطه خریده رفتم فرودگاه حتی لازم نشد همینجوری برم (برای همین نمیدونم اون تیکش الهام بود یا حرف ذهن) و خلاصه که من با هواپیما با عزت و احترام رفتم تاازه استراحتمم کردم و دوستمم دیدمو و چگونگیش جوری رخ داد که هرررررررگز به ذهن من نمیرسید اگه به ذهنم بود که تا الانم توی سایتا دنبال بیلیط بود
(البته تو پرانتز بگم که این ذهن ما انقدر شروره که مثلا وقتی من تو هواپیما بودم بهم گفت الان خوشحالی فک کردی هواپیما حور شد!! نههههه بدبخت قراره هواپیمات سقوط کنه بزار هرموقع زنده رسیدی اونوقت خوشحال باش دهنت سرویس بشر
اینا الان که از اون اتفاق گذشته خنده دارو. مسخره اس اما اون لحظه چنان حستو بد میکنه که میگی کاش نمیومدم)
الانم برای یه خواسته ی دیگه ام دارم تسلیم شدن و تمرین میکنم اینکه اجازه بدم خدا هدایتم کنه و چگونگی اون نشونم بده چون ذهنه من اصلا برای اینکار ساخته نشده و ده ها مثال دارم که وقتی به خدا سپردم از راه ساده و طبیعی. و از سادگی عجیب و با عزت و احترام منو به خواستم رسونده و مثالایی از وقتایی که به چگونگی های ذهنم چسبیدم و اینجوری بگم که اگه دنبالش برین جوری به خدمتتون میرسه که دیگه خودتون میدونید هممون تجربه کردیم که چه تحقیرا و سختیایی کشیدیم
و این اصلا یه نشونس اگه کاری داره چگونگیش سخت پیش میره استاپ کن بگو خدایا تو منو هدایت کن تو بگو چجوری تو منو ببر بقول استاد 100 تو صفر من خودت همه کارارو بکن واین یعنی توحید و ایمان به ربوبیت خدا
من هنوز این فایلو ندیدم صرفا متن دوست عزیزمون را خوندم ولی از کجا به کجا منو برد و چیزایی که این اخیر خیلی بهم داره میگه رو گفت بنویسم
اینیم که الان اینجام و شما اینجایین واقعا تو مدارشیم من اینو با پوست و گوشتم حس کردم
واقعا لذت بخش ترین قسمت زندگیم زمانایی که با خودم و خدا صحبت میکنم و الهامات ارام بخششو میشنوم و همین طور وقتایی که دارم روی خودم با فایلا کار میکنم واقعا ذهنو ارام و ساکت و مرتب میکنه خدایا شکرت مرسی استاد مرسی مریم جون
سلام ریحانه عزیز
واقعا تحسین میکنم ایمانتون رو و اینکه کامنت زیبای شما خیلی بهم کمک کرد چون منم یه خواسته واسه امروز فردا داشتم کار اداری هست و پاس شدن چکم هست و نشان روزانه ام رو با امید اینکه هدایتم کنه که چکار کنم و چه باوری ایجاد کنم تو وجودم رو زدم و الحق که وقتی کاری رو بهش بسپاری خوب هدایت میکنه مثل سوال من و جواب های زیبای شما
پایدار و موفق باشی عزیزم
بنام خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام
و اما نکات مثبت این قسمت زیبای سفر به دور امریکا
ازونجایی که من عاشق طبیعت بکر و پیاده روی و این مدل تفریحات هستم
عاشق اون جای پیاده روی باریک ابتدای ویدیو شدم
همینطوری رد میشی و اطرافت هر لحظه یه گل ، گیاه ، درخت جدید
چون طبیعت پر شگفتیه ،،،، هر لحظه ممکنه یه چیز جدید ببینی و سورپرایز بشی
چقد دوست داشتم الان تو این طبیعت بودن و پیاده روی میکردم
من تازگی فهمیدم اصلا جنبه دیدن قسمت ها رو ندارم
انقد خوب احساس میکنم دوست دارم همون لحظه پاشم تجربه اش کنم
چون از ته دلم احساس میکنم و این یکی از ویژگی هایی عالی هست که خدا بهم داده
البته اینم بگم اون گل ها رو استاد باید میزاشتی رو سر یارت و فضا رو بیشتر رمانتیک میکردی
من دوست دارم با همسر آینده ام تو همچین طبیعت هایی قدم بزنیم و من یه پیراهن بلند دامنیه گل گلی روشن بپوشم با یه کلاه حصیری بزرگ و هی تو راه بچرخم و برقصم
اصلا یه وضع رمانتیکی تو تصورات من هست
که خدا به داد اون بدبخت برسه :)
و اینکه میگم تو طبیعت پیاده روی کردم پر شگفتی های جدیده
گل های رنگارنگ و اینکه یک دفعه سر از خونه مردم دراوردین
سر از محوطه مردم دراوردین
من عاشق این عجایب طبیعت هستم
مخصوصا تنها با با یکی مثل خودت که ذوق و شوقشو داره
اخه من قبلا با هر کی میرفتم فقط بهم میگفتن نرو جلو ولش کن کجا بریم الان پلنگ میاد شغال میاد و …. همش احساس میکردم یکی داره ازادیمو میگیره
از وقتی این قسمت ها رو دیدم
دوچرخه رو ورداشتم و الفرار
تنهایی رفتم و دیدم خداییش کسی دیگه نیست به اسم مراقب بودن بهم گیر بده و نزاره اون حسی که دوست دارم رو تجربه کنم
و این خانمه و خونش و باغچه اش رو خیلی دوست داشتم
کلا باغچه داشتم حس فوق العاده ای داره
اینکه یه چیز رو میکاری
پرورش میدی بزرگ میشه
به آدم حس خلقت میده
و آخر هم که با اون افراد محترم برخورد کردین یعنی خودتون احساس لیاقت داشتید و تو مود خوبی بودید که اون برخورد باهاتون شد
چون همه چی بستگی به این داره که ما تو چه مودی هستیم که چه رفتاری از جهان رو ببینیم توسط آدم ها و اتفاقات
به نام خالق زیبایی ها
سلام به دواستاد بزرگوار و دوست داشتنی ام
پاک و منزه است خدایی که این همه زیبایی آفریده
خدایا شکرت برای این همه زیبایی
و اما زیبایی های این فایل چقدر زیبا بود اون گلها ، چقدر زیبا بودن اون گربه ها چقدر زیبا بود اون خونه چقدر زیبا بود برخورد اون خانوم باشما استاد عزیزم ، چقدر زیبا بودن اون ماشین ها که تو اون خونه بود چقدر زیبا بود اون جمله که روی اون تابلو نوشته بود که همهی ما برابریم ، استاد من ویاد آیه ای از قرآن انداخت که خداوند فرمودند بهترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست ، چقدر زیبا بود کار خانوم شایسته که آشغال ها رو جمع کردن ، خانوم شایسته حتما به فرمایش شما عمل میکنم وهر جا که آشغال هست وجمع میکنم تا به جاهای تمیزتر هدایت بشم از زحمات شما استاد عزیزم و خانوم شایسته برای تهیه این فایل ها بی نهایت سپاسگزارم
در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید