دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سِودا عزیز به عنان متن انتخابی این قسمت:
تبدیل جیپ به اتوبوس زرد رنگ با لاستیکهای بزرگ و حرفه ای و کلی صندلی و استیل دور فرمون، چقدر خلاقیت زیبایی رو با هدایت خداوند خلق کردن. درک ارزشمندی و لیاقت درونی این مردم، اونها رو چقدر راحت و آسون به اجرای ایده و رشد و پیشرفت میرسونه. تحسین برانگیز بود چه ها میکنه این ارزشمندی درونی وقتی تو وجودت احیاش میکنی چقدر طبق ذات ارزشمند خودت آسون میشی برای اسونیها
بازدید از ویزیتور سنتر باغ خدایی چقدر رویایی دیزاین شده بود نورپردازی عالی تابلوهای سه بعدی از تصاویر طبیعت و حیوانات که در طی تکامل چقدر طبق قانون اصل بقای اصلح دایناسورها با اون همه بزرگی جسته از بین رفتند چون منطبق با جریان رشد دائمی جهان مادی نشدند و این طبیعت باشکوه طی یه روند تکاملی رشد یافته تر شده، زیباتر شده، وسیع تر شده.
ماکت دایناسورها خرس و عقاب،مار ،قوچ ،گوزن ،آهو، بوقلمون که منو یاد جورج و جیلی انداخت.
چقدر ایده آموزشی زیبایی بود که با لمس تصویر حیوانات روی اون مانیتور اطلاعات کامل رو میآورد و خیلی زیبا با ایده سوال کردن و رسیدن به جواب درست و جایزه دادن، آدم رو مشتاق میکردند تا اطلاعات در مورد رد پای حیوانات کسب کنی.
غذاهایی که میخورند: چقدر از قدرت سوال کردن و رسیدن به جواب درست و نتیجه خوب، برای نشون دادن اطلاعات این محیط، عالی استفاده کرده بودند. چقدر تکامل رو با این تصاویر از طبیعت بهتر میشه درک کرد و از رشد دائمی جهان مادی آگاه شد. سنگهای کریستالی شیشه ای رنگ و بعضی ها هم رنگی و تصاویر رویایی از پرنده های این منطقه چقدر باشکوه بود. نقاشی زنی بلند قامت روی دیوار که با انگشت اشاره، مقررات رو که درج شده رو دیوار بود نشون میداد. تحسین برانگیز بود بهداشت و تمیزی سرویس بهداشتی عمومی که چقدر تمیز و مجهز به دستمال و کاور دور دستشویی و همه موارد بهداشتی بود.
چقدر تمیز و زیبا بود این نظم و تمیزی که تو یه محیط عمومی آدم میبینه خدایا صد میلیارد بار شکرت
نمایی که از بیرون این ساختمان زاویه دید شما به صخره ای بلند و استوار وسط درختها و خلاقیت شما در تشبیه اون شکل صخره به بوسه دو حیوان خرگوش و لاک پشت خیلی باحال بود
مسیر ورود به باغی که خیلی زیبایش منحصر بفرد بود درختها و درختچه ها و علفزار و و گلهای ریز زرد رنگ یه ویوی عالی به صخره های بلند قامت به رنگ قرمز آسمان آبی رنگ و با هلال سفید رنگ ماه تو آسمون چقدر رویایی بود خدای من چه صلحی بین مردم و این گوزنها و آهو ها بود راحت از اون فضای سبز لذت میبرند. حتی از بین مردم از روی تریل مخصوص پیاده روی عبور میکردند. چقدر رنگ پوست خالدار و دم کوتاه و چشمان درشت و زیباشون ارامششون ستودنی بود.
مسیری که در طی زمان طبیعت رو تغییر داده، شکل و انحنا و قوسی که لای سنگها و صخره ها بود چقدر بینظیر بود.
عاشقتونم مریم جان و استاد جان که از این مسیر ها عبور کردید از زوایای متنوع و مختلف این زیبایی و شکوه صخره ها و درختها و کوهها رو دیدید. سطح وسیعی از دشت سرسبزی که با نور آفتاب سایه و روشن شده بود. استاد و مریم عزیزم تحسین میکنم این اندام عضله ای و زیبایی که تو این مسیر رویایی رفتن بالای صخره ها چقدر جای شکر گزاری داره این دوره قانون سلامتی که موهبت هاش بی نهایت هست. مریم جانم گل زرد آفتاب گردون روی موی شما زیبایی رو صد چندان کرده
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 224456MB24 دقیقه
سلام به استاد عباسنمش نازنین و خانم شایسته ی بینظیر و شما اعضای واقعی خانواده ام.
یه شعری دارم که میگه :
گاهی که درگیر خیالات تو می مانم
بی تو چگونه زنده ام ، این را نمیدانم
بعضی وقتا دلم تنگ میشه برا خدا
اینقدری دلم تنگ میشه که احساس میکنم مگر با مرگم روحم بهش نزدیک میشه وگرنه اون حسه نزدیکی که دلم میخواد باهاش داشته باشم تو این دنیا سخته بهش برسم.
امروز صبح ساعت 9 رفتم باغ عفیف آباد.
رویه یه نیمکته سنگی نشستم بودم و یه نسیم خنکی میومد که برگای خشک و زرد رو از روی زمین خیلی آروم آروم جابجا میکرد و درختای نارنجی که پر بودن از میوه و کاج هایی خیلی بلند و کهن سال بودن و من زیر سایه ی یکیش نشسته بودم و کلاغ هایی که یهو از روی درختا بال میزدن و میگفتن غااار غاااار غاااار و مرغ میناهایی که اونا هم میخوندن و کلی گنجشک که روی زمین دونی
میخوردن و درخت خرمالویی که هنوز چند تا خرمالو رسیده بالای درختش بود و منی که قدم میزدم و بغض کرده بودم و اشک تو چشام جمع شده بود و همون حرفایی که تو باغ ارم به خدا گفتم اینجا هم گفتم
اگه تو نبودی کی منو از تو اون جهنم میورد تو این بهشت!؟
جز لطف تو کی منو هدایت کرد
کی بهم آرامش داد.
و دستامو گذاشتم پشت کمرم و خییییلی آروم آروم هی قدم میزدم و به آسمون نگاه میکردم و آروم و آروم میشدم تا جایی که به زمین رسیدم.
بعد از باغ عفیف آباد رفتم بازار وکیل و اومدم خونه.
زنگ زدم مرکز نجوم شیراز گفتم میخوام بیام ستاره هارو ببینم.گفت ساعت 5 بیا و رفتم اونجا ساعت 5.
گفتم اصلا ستاره چیه!سیاره چیه!؟کهکشان چیه و…
خلاصه نیم ساعتی با هم یگا صحبت کردیم گفت بیا کمکم تلسکوپ رو ببریم تو حیات ستاره ی زهره و زحل رو نشونت بدم.خیییلی ذوق کردم گفتم باشه.
تلسکوپ رو بردیم بیرون چقدرم سنگین بود ،وزنش اندازه ی یه کمد بود!
تلسکوپ رو تنظیم کرد روی ستاره ی زهره اما چون خیلی دور بود، خیلی بزرگ به نظر نمیرسید بعد تلسکوپ رو تنظیم کرد روی ستاره ی زحل!!!
گفت این تنها ستاره ای هست که دورش حلقه است!!
(بچه ها خیییلی قشنگه اگه میتونید برید مرکز نجوم شهرتون هم رایگانه هم مشتاقانه وقت میزارن براتون .برید تو اینترنت سرچ کنید ستاره ی زحل،تا ببینید چیزی که امشب با تلسکوپ دیدم چقدر قشنگه)خلاصه گفت نگاهش کن !
روی زانو نشستم چشمم رو گذاشتم روی عدسی تلسکوپ دیدم یه دایره شکلی دورش حاله ای از حلقه دو شه.
حدود 5 ثانیه نگاهش کردم و چشمم رو برداشتم بعد از 20 ثانیه دوباره چشمم رو گذاشتم روی تلسکوپ اما ایندفه هیچی ندیدم!!!
انگار یکی دستش رو گذاشته بود روی تلسکوپ!!
بعد اون آقا بهم گفت هنوز هستش!؟
گفتم نه!
چیزی نمیبینم گفت بزار تا دوباره برات تنظیمش کنم چوم زمین چرخید از مدار دید ما خارج شد!!!!!
گفتم چییییییییی!!!!
گفت آره دیگه!
تو همین فاصله ی 20 ثانیه که چشمت رو برداشتی ،چون زمین در حاله چرخشه از جلوی دوربین ما خارج شد!!! حالا دوباره نگاه کن اما چشمت رو نگه دار و ببین چجور از جلوی دید تلسکوپ خارج میشه.
آقا منم نگاه کردم دیدم عه عه عه!!!
راستی راستی ما داریم هر لحظه میچرخیم دور خودمون!!!
باورتون میشه بعد فهمیدم وقتی میگه زمین هر 24 ساعت یک دور دور خودش میچرخه یعنی چی!!!!
بهم گفت سال 1412 بزرگترین خورشید گرفتگی در تمامه طول تاریخ خلقت قراره اتفاق بیوفته و در تماااامه جهان بهترین جایی که میشه ایت خورشید گرفتگی رو رصد کرد شیراز و تخت جمشید هست بخاطر ارتفاعشون نسبت به سطح دریا و موقعیت جغرافیایی شون.
گفت حتی بعضیا از سراسر جهان دارن از همین الان برنامه ریزی میکنن که اون تاریخ شیراز باشن!
گفت این خورشیدگرفتگی حدودا ساعت 2،3 ظهر هست و به مدت 3 دقیقه تماما شیرازثله شب تاریک میشه.
و کلی اطلاعات دیگه.
بعد از اون رفتم پیشه دوست 15 سال پیشم و بعدش رفتم عمارت شاپوری.
عمارت شاپوری بسسسسیار لذت بردم.موسیقی زنده داشتن و شب خیییلی قشنگ بود.
دوستانی که میخوان اون تصاویر رو ببینن جاهایی که رفتم رو اگه سرچ کنین تو اینترنت متوجه میشید از چه زیبایی دارم میگم.
خلاصه امروز عشق و بود و عشق بود و عشق بود.
از خدا میخوام سال دیگه این موقع عزیز دلی بیاد تو زندگیم و بهم بگه همه اون جاهایی که تو کامنتات نوشتی منو ببر و اینبار دونفره لذت ببریم.
قولم میدم یه عکسه دونفره اونجا بزاریم پروفایلمون.
سفر من در شرایط تموم شد و به لطف و رحمت خدای واحد فردا شیراز رو به مقصد بوشهر ترک میکنم.
مبرم دلفین رو ببرم دریا رو نشونش بدم و لذت ببره.
تو این روزا هیچ چیزی جز خیر و لذت و احترام و عشق از مردمه شیراز ندیدم خدارو گواه میگیرم چه تو رانندگی من ندیدم یکی تند بره،یکی بوق ممتد بزنه،حتی یه دونه تصادف هم ندیدم خداشاهده حتی ندیدم کسی با صدای بلند صحبت کنه چقدر زیبا بود
به قول حافظ
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوندا نگهدار از زوالش
سلام به استاد عزیزم جناب عباس منش و خانم شایسته و همچنین سلام به چشمای تو که داری این کامنت رو میخونی
آره خودت
وسطای فایل استاد یه حرفی زد که لذت بردم اونم جایی که گفتن :
این جا یکی از اونجاهایی بود که قبلاً ما پین کرده بودیم که ببینیمش، و بالأخره رسیدیم به این جای زیبا و بینظیر!
بلافاصله من تو ذهنم این اومد که هدفهای زندگی ما هم همینجورن!
ما اول سال تحویل چند تا هدف مشخص میکنیم و به خودمون قول میدیم که تا سال دیگه سر سفره ی هفتسین که میشینیم، این اهدافمون رو بهشون رسیده باشیم و داشته باشیمشون.
و در همون روز هم به خودمون تعهد میدیم که هررررررچقدر تلاش نیاز باشه ما انجام میدیم، هررررررچقدر بها بخواد ما پرداخت میکنیم تا به این اهدافمون برسیم.
جالب اینجاست که هر هدفی رو که من لحظه ی سال تحویل برای خودم مشخص کردم و با تمام وجودم بهای رسیدن بهش رو پرداخت کردم، زمان مورد نظر رو براش گذاشتم، ذهنم رو در شرایط سخت کنترل کردم، هر روز با تجسم رسیدن به اون خواسته شروع کردم، بااارها و بااارها قبل از اینکه به اون خواسته برسم تجسمش کردم و در حین تجسم احساس ذوق داشتم جوری که قلبم تند تند میزد و یا لبخند میومد روی لبم یا تند تند راه میرفتم من بعد از مدتی به اون خواسته ام رسیدم!
خواسته هایی که به خدای واحد حتی 1%هم برای هیییچکس قابل باور نبود رسیدن بهش!اون هم در زمان کوتاه رسیدم!
اما خواسته هایی هم داشتم که بهشون نرسیدم و وقتی چند وقت پیش دختر عمم ازم پرسید که چرا تو در همه ی موارد زندگیت به خواسته هات رسیدی اونم خواستههایی که بسیار بزرگ بودن اما در زمینهی روابط چند ساله به خواسته ات نرسیدی و بالا پایین داری!؟
و من در همون لحظه بهش گفتم به 2 دلیل
1/چون اون تعهد و اون عملکرد، اون تمرکزی که من برای رسیدن به بقیه ی اهدافم گذاشتم، در زمینه ی روابط نزاشتم
2/مشکل من در روابط پاشنه ی آشیل منه و هر موضوعی که پاشنه ی آشیل و در واقع بزرگترین نقطه ضعف منه، نیاز داره با جدیت خیلی بیشتر تمرکز خیلی بالاتر،تعهد دوبرابر، و تا همیشه روش کار بشه تا اون پاشنه ی آشیل و اون نقطه ضعف، به حددداقله خودش برسه، در حدی که فراموش کنیم که اصلاً ما همچین مسائلی داشتیم!
الآن که حدوداً 60% از سال 1402 رفته و من 2 تا هدف بسیار بزرگ داشتم در سال جدید، در حد 30%از عملکرد خودم راضی ام و من هدفم
1/رسیدن به روابط دلخواهم بود
2/بالابردن عزت نفس و احساس لیاقت
اگر من تمامه وجودم رو بزارم، تمامه تمرکزم رو بزارم روی این دوتا هدف،و با تمامه ذره ذره وجودم تمرکز کنم برای بهبود این دوتا موضوع، زندگیم از زمین تا آسمون تغییر میکنه.
چون بالا بردن عزت نفس همه ی جنبه های زندگیم رو تغییر میده!
بالا بردن عزت نفس همه ی شخصیت و عملکردم رو تغییر میده
بهبود روابطی که 3 ساله مثله یو یو بالاپایین میشه، اگه به شکل دلخواهم تغییر کنه این عزت نفس و این قدرت در قلبم شکل میگیره که من میتونم همه ی جنبه های زندگیم رو تغییر بدم.
اما!!!
این هدف انتخاب کردن در روز 1 فروردین، نیاز به این داره که تمامه روزهای ماهای سال به هدفت، به تعهدت، به اهرم رنج و لذتت فکر کنی تا بعد از گذشت سال به خودت بگی دددمت کردم واااقعا عید امسال مبارکت باشه، واااقعا عید امسال ارزش جشن گرفتن رو داره و به خودت تبریک بگو، به تعهدت تبریک بگو، یه نگاه کن به خودت!
ببین چقدر تغییر کردی تو این 1 سال و اون عشششقی که میخواستی الآن سر سفره ی هفت سین کنارت نشسته است!
اون عزتی که میخواستی الآن دااریش!!!
ددددمت گرم نوشه جونت!
اما وای به روزی که سال تحویل جدید من باشم و اهدافی که نصفه و نیمه مونده باشن!
اونوقت احساسی جز تخریب شخصیت از درون بهم دست نمیده
چون هیچ چیزی برای من بدتر از اون نیست که درجا بزنم.
یادمه چند وقت پیش داشتم مینوشتم و خودکارم تموم شد، به خودم گفتم بیا از الآن تا 2 سال دیگه همه ی خودکاراتو جمع کن، ببین چند تا خودکار تموم میکنی!!
بعد قلبم گفت مهم خودکار هایی که بخاطر شکرگزاری و نوشتن در مورد اهدفت تموم کردی نیست، مهم نتایجیه که بعد از 2 سال بدست میاری!!
هیچکس نمیبینه که ابراهیم چند تا خودکار تموم کرده، ولی همه میبینن که شخصیت ابراهیم چقدر تغییر کرده و باید محترمانه باهاش رفتار کنن!
خودکارهای تمام شده،دفتر های پر شده، فایلهای پلی شده، دوره های خریداری شده، آگاهی های جمع آوری شده حاله خوب، احساس خوشبختی و در 1 کلام، رضایت از زندگی رو برات نمیارن، بلکه موتور سواری با عشقت کنار ساحل کیش تو برج 12 احساس خوشبختی برات میاره،رفتار محترمانه ی همون افرادی که برات ارزش قائل نبودن برات خوشبختی میاره، شنیدنه جمله ی :از خدا ممنونم که تو رو تو زندگیم قرار داده، از زبونه عشقته که برات خوشبختی میاره (منظورم تغییر روابطه) آتیش درست کردن شبه چهارشنبه سوری در کنار عشقت کنار اروند رود آبادان واست خوشبختی میاره!
خراب شدنه ماشینت تو تاریکی شب تو بیابون و آرامش داشتن بخاطر اینکه تو قلبت میدونی یکی هست که از رگ گردن به تو نزدیک تره، یکی هست که گفته من شنوا و بینا هستم، باعث میشه احساس خوشبختی کنم!
وگرنه حرف زدن رو ووووووووه، فقط حیوانات و گیاهان بلد نیستن وگرنه همه بلدن، خوشبختی یعنی اینکه بقدری رشد کنی، بقدری قوی بشی، بقدری سطح ارزش خودت رو ببری بالا که از بدنه ی جامعه کلللا کنده بشی، خوشبختی یعنی اینکه 2،3تا دوست عباسمنشی بیاد تو زندگیت و از ساعتها هم صحبتی باهاشون لذت ببری و قلبت شاد بشه، خوشبختی یعنی اینکه خبری از دغدغه و مشکلات 1 سال پیشت نباشه
و این نیاز داره به همون تعهدی که اول سال قولش رو داده بودم، به همون جدیت و تمرکزی که توی رسیدن به بقیه ی اهدافم انجام دادم، این نیاز داره به اینکه همه ی وجودم رو بزارم برای هدفم
جونم رو بزام برای هدفم
نیاز داره هرچی که هست رو قربانی کنم
نیاز داره مرده عمل باشم
نیاز داره اونجاهایی که ذهنم منو میکشونه که یالااااا من بهت میگم به چی فکر کن، من بهت میگم تجسم کن فلان رفتار رو، من بهت میگم فلان سوال رو بپرس، من بهت میگم عصبانی شو، من بهت میگم اوقات تلخی در بیار، اونجاها سکوت کنی و افسار ذهنت رو بگیری به هررر روشی، به هر زحمتی، به هر وسیله ای، به هررر مقداری، و اونجاست که خدا تو قرآن میگه ما هزاران فرشته پیاپی به کمک شما میفرستیم!
اگر واقعا ارزشش رو داره اون هدفم، که اوله سال مشخص کردم، باید بهاشم بدم
باید زمان کافی هم براش بزارم
باید ذهنم رو کنترل کنم
اقدام های عملی که نیاز داره رو باید انجام بدم
اینها رو کسی گفته که به خدای واحد، به تک تک آیه های قرآن قسم، قبلا با عمل به گفته هاش به هر آنچه که اون تعهد و اون تمرکز و اون عملکرد رو داشتم، به اون هدفم رسیدم
این هارو کسی گفته که از قم رسیده به کلورادو
اینها رو کسی گفته که قبلا صاحب خونه اش چپ و راست میکشوندش دادگاه و بهش تهمت میزد اما الآن وقتی از یه سخره میخواد بیاد پایین یکی بهش میگه پاتو بزار فلان جا، یکی میاد که دستش رو بگیره کمکش کنه، یکی واسش رو رو باز نگه میداره وقتی میخواد وارد جایی بشه!
اینهارو کسی گفته که به گفته ی خودش نون نداشت بخوره، قابلمه قرض میکرد از همسایشون واسه غذا درست کردن، روزها و روزها حبوبات آبپز میکردن واسه خوردن، اما الآن 1 ماه 2 ماه بدونه اینکه نگران درآمدش باشه و به قول قرآن روزی بی حساب بهش میدیم و لعلکم ترضی میکنیم اون رو و تو مسافرته و خدا هم هی از اینور میکشونش اونور از اونور میکشونش اینور میگه بیا اینجا رو ببین، من خلقش کردم، بیا اونجا اون زیبایی من رو ببین، من واسه تو آفریدم که لذت ببری، بیا این کوه رو ببین با این عظمت! چند هزار سال پیش خلقش کردم واسه اینکه تو 10 دقیقه نگاش کنی و به عظمت و بزرگی من پی ببری به اینکه من میتونم یک همسری بهت بدم که هر ثانیه از بودن کنار اون شخص لذت ببری، میتونم شغلی واست قرار بدم که روزی بینهایت ازش داشته باشی میتونم مشکلی که فکر میکنی هیچ راه حلی نداره رو حل کنم، تو منو باور کن فقط.
به قول قرآن میگه ما آسمان را بدون هیچ ستونی آفریدیم، و این نشانه ایست برای آنان که تفکر میکنن، یعنی میخواد بگه لاااا مصب، خلق کردنه این آسمون بدونه ستون سخت تره یا حل کردنه مشکله تو!؟
چته آنقدر چنگ میزنی به خودت!
چته شبا بیخوابی و روزا با حال بد بیدار میشی مگه تو رو آفریدم که زجر بکشی!
دستت رو سمته من دراز کن و همممه رو ول کن تا بهت بگم دنیا دسته کیه!!!
نه همه ی آدما رو گوش به فرمانت کنم،
به قول قرآن میگه عزت نزد خداست!
رو سوی من بیار، فقط راه حل مشکلت رو از من بخواه تا من بهت عزت بدم، تا من بهت بگم خوشبختی واقعی یعنی چی، به قول قرآن ما بیشتر از آنچه که میخواهی به تو عطا میکنیم، تو رو من حساب کن فقط تا همه سر تعظیم فرود بیارن پیشت!
نگرانه کارفرمایی! ؟
اون که از فرعون بالاتر نیست، چنان میکشونمش پایین برات که کیف کنی!
بهرفول قرآن اختیار آسمان ها و زمین دسته منه!
واقعآ من رو کی حساب میکنم! از کی میترسم!!!
من چند وقت پیش بششدت تمرکزم روی مشکلاتم تو روابطم بود، هی دست پا میزدم، تا اینکه بشدت مسموم شدم تا 2 روز و تو اون 2 روز همسرم درگیر کارش بود به شکلی که حتی 1 کاسه سوپ هم درست نکرد و حتی زنگ نمیزد که حالمو بپرسه!
بعد از 2 روز که خوب شدم، نشستم سر مبل، گفتم خدایا من خو میدونم تو چته!
من خو میدونم هر وقت میخوای یه چیز قوی بهم بگی مریضم میکنی تا بهتر بفممش. حالا که 2 روزه دهنمو سرویس کردی بگو بینم چته، چی میخوای بگی!؟
خدا گفت: تو جنگ، بیمارستان ها به هیچ عنوان نباید مورد حمله قرار بگیرن، چون بیمارستان، محل نگه داری افراد بیماره، و افراد بیمار بخاطر ناتوانیشون، باید تحت مراقبت باشن و حسابشون حتی تو جنگ با بقیه فرق میکنه، تو 2 روزه بیماری، در بدترین شرایط، اما همین شخصی که 3 ساله درگیرشی و داری دست و پا میزنی، داری زور میزنی، زندگی نکردی، هیچی از نعمت هایی که بهت دادم رو نفهمیدی، و منو فراموش کردی، تو این شرایط حتی 1 لحظه هم کنارت نبود، سر کی حساب میکنی!؟
مگه بدتر از بیمار هم داریم که نیاز به مراقب داره!؟ اما اومد 1 ساعت کنارت باشه!؟
خوشبختی رو از کی میخوای!؟
تو همین نعمت هایی که بهت دادم رو شکرشون رو بجا آوردی که بیشتر ازم میخوای!؟
همین شغلی که بقیه حسرت و آرزوشو دارن رو شکرگزاری کردی بخاطرش!؟
همین خونه ی بزرگی که رایگان داری 3 سال داخلش زندگی میکنی رو شکرگزاری کردی
بخاطرش که حالا بیشتر میخوای!؟
دیدم آره راست میگه بعد رفتم تو دفترم
با حالت خنده و خجالت نوشتم:
خدایا سلام، عصر بخیر.
پیام دریافت شد خخخخ
جالب اینجاست همسر من بسسسسیار دلسوز، مهربان، خوش قلب، دست و دل بازه جوری که در 90%مواقع اگه کسی رو نیازمند ببینه بهش کمک میکنه، جوری که از خداشه مهمان بیلد خونمون و پذیرایی کنه، جوری که اگه لباسی داشته باشه و نو نو باشه میبخشه به بقیه
اما چرا با من اینجوری رفتار میکنه!؟
دوباره خدا جواب داد!
گفت تو چیزه بزرگی از من خواستی، داشتن چیز بزرگ بهای بزرگ هم میخواد!
تو از بچگی توحید رو میخواستی و این نیاز داره که از همهی آدم ها ببری!
روی هیچکس حسای نکنی!
برای هیچ چیز روی هیچکس حساب نکنی!
یا از خواسته ات که توحیده صرف نظر کن، یا برای رسیدن به توحید روی آدما حساب نکن!
آدما مشکل ندارن تو داری اشتباه عمل میکنی!
و بعدش گفت حالا لباس بپوش بریم بیرون دور بزنیم، لباس پوشیدم و همینطور شروع کردم به قدم زدن تو زیتون، هدایت شدم به یک مغازه ای که ظروف چوبی خاص میفروخت، فروشنده اش یک خانم بود و بعد از 1 دقیقه صحبت کردن واسم صندلی آورد و ما 1 ساعت با هم صحبت کردیم با لذت در مورد کارش، و از برادرش گفت و خودش گفت و کلی پیام و درس داشت صحبتاش، و در مدت این 1 ساعت کلی مشتری میومد و میرفت اما ایشون اصلآ واسه ی مشتری هاش وقت نمیزاشت و انگار دوست داشت بیشتر بهم از کارش بگه، بعد که خواستم برم گفت اگر شما نبودین و به مشتری هام سرویس میدادم کلی خرید میکردن، بعد گفتم عه!
ناراحت شدم اینو گفتین کاشکی واسشون وقت میزاشتین، بعد خندید و گفت ولش کن بابا مهم نیست!
و وقتی از اون مغازه اومدم بیرون، خدا گفت دیدی!؟
اگه با من باشی آدما رو اینجوری قرار میدم که بهت احترام بزارن، بدونه اینکه تو رو بشناسن یا کاری واسشون انجام بدی
توحید
توحید
توحید
مگه میشه توحیدی باشی و تو حالت بد باشه! ؟
مگه میشه توحیدی زندگی کنی و بدبخت باشی! ؟
مگه میشه توحیدی نفس بکشی و مشکل داشته باشی!؟
خدایا دوست دارم
سلام به شما دوست عزیزم.
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
خیلی ممنونم بابت کامنتی که نوشتید، واقعاً هم احساس دلگرمی بهم دست داد و هم بیشتر راهنمایی شدم به لطف توضیحات شما.
ببینید منم کاملاً با شما موافقم.
من 2 تا راه دارم، یا اینکه مثله بقیه ی آدما وارد جنگ بشم با چیزی که نمیخوامش، یا اینکه بر اساس آموزه های استاد عباس منش زندگی کنم.
اگر بخوام مثله بقیه ی آدما تصمیم بگیرم و عمل کنم پس این همه حرفایی که تو این سالها تو این سایت زدم و این همه نتایجی که توسط این مسیر گرفتم و این همه سال که روی خودم کار کردم و وقت گذاشتم چی میشه!؟
چجوری میتونم همه ی اینها رو انکار کنم!؟
چجور میتونم بگم قانون درسته اما بهس عمل نکنم!؟
مگه میتونم خودمو قانع کنم که قانون تو بعضی چیزا جواب میده تو بعضی چیزا نه!؟
مگه میتونم فراموش کنم که با همییین قانون من همین همسر رو با دقیقققا همین خصوصیات وارد زندگیم کردم!؟
مگه میتونم انکار کنم که همین رابطه ای که نابود بود با بالاترین و عاشقانه ترین شکل خودش درآوردم توسط همین قانون اما با ادامه ندادنه مسیر دوباره شرایط برگشت!؟
چطور توسط همین مسیر یه خونه 125 متری کلید اول خریدم، اما بگم تو روابط جواب نمیده!؟
چطور جلوی 500 نفر رفتم سنتور زدم بدونه اینکه اصلاً من کاری کرده باشم برای این اجرا اما بگم تو روابط این قانون جواب نمیده!؟
چطور بین2 میلیون نفر با بار دوم سمند سورن پلاس برنده شدم توسط همین قانون اما بگم تو روابط جواب نمیده!؟
چطور تو شغل دلخواهم دقیقا همون شرایطی رو که میخواستم رو بدست آوردم توسط همین قرآن و همین قانون اما بگم تو روابط جواب نمیده!؟
نه قانون تو همه ی جنبهرها جواب میده، اون عملکرده ماست که اونجوری که باید باشه نیست، و گرنه خدا همون خداست، فایلها همون فایلهاست، من همون آدمم، استاد همون استاده، فقط وجهه ی مشکل عوض شده همین!
من که دیگه نباید خودمو گول بزنم که!
حالا میریم سراغ راهکار دوم!
یعنی جنگیدن با اون موضوع، بحث کردن با اون شخص، دلیل آوردن واسه اینکه به همه ی دنبا ثابت کنیم ما مقصر نیستیم و…
اگر شما فکر میکنید من این راه رو نرفتم سسسخت در اشتباهید!
و اگر فکر میکنید شرایط تغییر نکرد بازم سسسخت در اشتباهید اما شرایط به سمته بدتر شدن تغییر کرد نه به سمت بهتر شدن، به سمته نابود شدنه بیشتر تغییر کرد نه به سمته بهتر شدن.
دوست عزیزم خیلی خییییلی ممنونم از راهنماییت.
اگه بتونی بیشنر از تجربه ات از عملکردت بگی بسیار ممنون میشم هرچند بابت همین کامنتی هم که نوشتی از قلبم ازت سپاسگزارم