دیدگاه زیبا و تاثیرگذار سمانه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
استاد جان یه چیزی توی این قسمت برام خیلی جالب بود. اینکه شما فارغ از نگاهِ اعتقادیِ خودتون، به راحتی میرین جاهای مختلف، عقاید دیگران رو می شنوید و تجربه های متفاوتی رو به دست میارین.
داشتم فکر میکردم خودِ من وقتی صحبت از اعتقادی، غیر از اعتقادات درک شده و پذیرفته شده ی خودم بشه، اصلا اونجا نمیرم، چه برسه به اینکه بخوام بی طرفانه حضور داشته باشم و با عقاید دیگه آشنا یا روبه رو شم.
درسته در حال تغییر و رشد و بهبود هم هستم، اما متوجهم این یه باگه و باعث تعصب میشه. برام جالب بود شما در مورد نگاه انجیل و تورات صحبت کردین و روایات انجیل از نوحِ پیامبر و … رو کاملاً غیرِ متعصبانه خوندید. حتی خود قرآن رو هم با آرامش و بی تعصب وسط اوردین.
خب این به من تفهیم میکنه من تعصبات مذهبیِ ریشه داری دارم که با اینکه تو این سالها کمی کمرنگ شده اما تو اون عمقش چسبیدم به بعضیاش.
یکیش این که: چیزی که من میدونم یا فکر میکنم میدونم درسته و مابقی میرن تو هاله ای از ابهام و شک…
یه چیز جالب گفتین: اینکه نمیان حرفها رو با فیزیک و قانون تطبیق بدن و صحتش رو بررسی کنن. بلکه میخوان هر طور شده، باورها رو منطبق کنن با واقعیت. این یه تلنگر هست برای من من بابِ همون تعصبی که حرفش رو زدم.
از کشتیِ نوحِ شبیه سازی شده خوشم اومد، عینِ یه موزه بود.
نوحِ نبی که داشت توضیح میداد شگفت زده ام کرد. هم طراحیِ مجسمه ی متحرکش و هم این که چقدر طبیعی صورتش طراحی و اجرا شده بود و هم سوالات هوشمندی که از طریق یه صفحه نمایش توسط کاربر انتخاب میشن و توضیح داده میشن.
حقیقتا دَمِ هنرمندانش گرم.
همینطور سایر کاراکترهای کشتی، انسان ها و حیوانات.
بعضی حیوانات خیلی گوگولی بود، چشم های نازی داشتن، آشپزخونه ی کشتی خیلی باحال بود، صداهای محیطی اونجا باحال بود، مثلاً زمزمه ی آواز طورِ بانویی که تو آشپزخونه بود، یا آقای آهنگر و …
به صورت کلی جزئیات زیادی اونجا بود که کشتی رو شگفت انگیز میکرد. استاد اولش گفتن یه مجتمع هست و واقعا مثلِ یه تورِ سیاحتی بود داخلِ کشتی. مسیرِ باغ طوری که ورودیِ کشتی بود با اون فضای زیبا، چشمم رو نوازش داد.
ماهِ بزرگِ زیبا، میتونم تصور کنم چقدر زیبا بوده، چون خودمم چند بار ماه رو به صورتِ خیلی بزرگ دیدم و تعجب کردم از سایزش، چون اکثرا دور و کوچک بوده. اینم از جذابیت های بی شمارِ جهانِ زیبای خداوند هست.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 227567MB30 دقیقه
سلااااام
سلااام
خیلی زیاد تحسین تون میکنم برای خیلی چیزها
سلامتی، تعهد تون به مسیر سلامتی، زیبایی تون که هر روز بیشتر و بااکیفیت تر میشه، عشق زیبا و الهی تون ، آزادی و آزادگیتون، ثروت تون و رزق الهی تون که خدا بی حساب داره بهتون جاری میکنه و امروز نکته ای که ابتدای فایل، خیلی نظرم رو جلب کرد کنترل ذهن و زیبابینی و مثبت نگری تون بود، اینکه با وجود اینکه توی دوره قانون سلامتی از ذرت استفاده نمیکنید ولی به زیبایی مزرعه و محصول و فراوانیش رو تحسین کردید، من باید یاد بگیرم که در هر موردی هر موردی ناخواسته هام رو اینطوری به نفع خودم گل بگیرم، چند وقت پیش کامنتی خوندم و ایشون اتفاقا این نکته رو درباره اطرافیان ش که باهاشون در ارتباط بود و هم سلیقه و هم مسیر نبودن نوشته بود، اینکه در لحظه بودن و احساس خوبش رو حفظ کرده بود با تمرکز نکردن به تفاوتها
خدایا شکرت این نکته رو واقعا الان بهتر درک کردم و انشالا بتونم بهش هوشیار باشم
اول خواستم بنویسم که چقدر خوبه چقدر قشنگه جایی زندگی کنم که خوشرویی مسئول گیت ورودی نشنال پارک طبیعـــیه
بعد فکر کردم دیدم، من دوست ندارم منتظر بمونم هروقت به یک شرایط و مکان خاص رسیدم این کیفیت ها رو تجربه کنم، این برا وقتی بود که کمالگرا بودم، و میگفتم باید برسم به فلان شرایط همه چیز هم فراهم باشه تا من فلان کار رو انجام بدم… الان بهتر شدم به لطف خدا و آگاهی ها، الان دیگه وقتی میبینم نزدیک کریسمسه و دلیلی برای لذت و شادی کردن هست با خودم نگفتم که کاش مهاجرت کرده بودم، یا اینکه، وقتی مهاجرت کردم چنین میکنم و چنان، پاشدم رفتم کلی خرید کردم وسایل تزیینی خریدم و نشستم برای دکور کریسمس وقت گذاشتم و الان یکی از زیباترین دکورها جلوی چشم منه و هربار که میبینمش لذت میبرم، واقعا کیف میکنم، چراغاشو که روشن میکنم و این نور زرد روی تزیینات براق و برگ های سبزشدمیفته با تمام وجود ذوق میکنم، خدایا شکرت، یادم میاد که اونقدر آزادی مالی و ازادی عمل امکانات و ذوق وسلیقه خدا بهم داده که تونستم برم، آزادانه خرید کنم، میبینم که این میزکنسول و آینه رو همیشه دوست داشتم که داشته باشم و الان دارمش چقدر راحت اومد توی دکور اتاقم نشست، چقدر عزتمندانه، چقدر هماهنگ، واقعا خدایا شکرت، تصمیم گرفتم از کوچکترین مناسبت و دلیل برای شادی و جشن گرفتن استفاده کنم، من به جهان نشون میدم که چی میخوام و اونم برام فراهم میکنه
خدایا شکرت
وقتی اومدم درباره خوشرویی مسئول نشنال پارک بنویسم هم همین اتفاق توی ذهنم افتاد، فکر کردم چه خوب میشه برم جایی که هنچین کیفیتی هست، بعد یادم به فراوانی اجزای جهان افتاد، اینکه همینجا که هستم هم فراواان ادم خوشرو و خوشبرخورد هست، خود من یکی از همون آدمها هستم، اطرافیان م، اعضای خانواده م هم یکی از خوشبرخوردترین ها هستند، و جهان پر از خوبیه، جهان آینه منه، برای همینه که این دو سال اخیر من بدی ندیدم چون از توانایی و امکاناتم در لحظه استفاده کردم، از حق انتخاب و ازادی عملی که خدا بهم داد استفاده کردم و شروع کردم خودمو از ناخواسته ها بیرون کشیدن و قربانی ندیدن خودم و هرقدمی که برداشتم هزار قدم پیش برد منو، خدایا واقعا ازت ممنونم
ممنونم که یاد گرفتم فکر کنم، دارم یاد میگیرم در آرامش و بدون عجله فکر کنم و عمل کنم
من میخوام هرکسی که سر راه من و توی مسیر من قرار میگیره بهترین وجه الهی خودش رو من دریافت کنم، هر وسیله و امکاناتی بهترینش رو من استفاده کنم، اره من اینو میخوام، من میخوام توی جهانی زندگی کنم که طبیعیه که حتی کسی که منو نمیشناسه و دارم ازش آدرس میپرسم با نهایت خوشرویی و با کمال میل پاسخ منو بده، اره من اینو میخوام، برای همین قدم اول از خودم شروع میشه، باید همچین آدمی باشم، خدایا شکرت
زیبایی ها تمومی ندارن، این جاده جنگلی و ابن سایه روشن روی جاده، سرسبزی درختها و کیفیت و لذت هوایی که میتونم حسش کنم، عطر جنگل، اینهمه چوب و برگ و خاک، صدای پرنده ها که حرکت میکنه و وقتی که چشمهاتو میبندی و گوش میکنی صدای حرکت برگ های روی زمین بهت میگه یه چیزی حرکت کرد، اره این طبیعته، یه حیوونی پرنده ای چیزی! و لذت میبری از اینکه داری توی همون برنامه و مستندها و فیلم و عکسها که میدیدی و تحسین میکردی، زندگی میکنی، واقعی.
خدایا شکرت
هیچوقت یادم نمیره اولین بازی که صدای نوک زدن دارکوب به درخت رو شنیدم توی جنگل های محمودآباد بودم، باورم نمیشد واقعیه، و داشتم با تمام وجودم لذت میبردم، خدایا شکرت
من عااااااشق چوب و کیفیت کار کردن باهاش هستم، هماهنگی زیبایی توی طبیعت با هرچیزی داره، واقعا این کیفیت تحسین برانگیزه، خدایا شکرت، برای همین بخشی از کار خودم هم با چوب هست و هربار که یک تکه چوب دستم میگیرم بافت و رنگ و عطرش حتی برام تازگی داره و تحسینش میکنم
این تریل های چوبی توی نشنال پارکها واقعا زیبا، هماهنگ با طبیعت و تحسین برانگیز و تمیز هستن، واقعا همه جا همه چیز خیلی خیلی تمیزه خدایا شکرت، یاد اون راهرو چوبفرش شده ساحل ماسه ای نزدیک پارادیس افتادم، اونم خیلی دوست دارم
خیلی فضاسازی ها زیبا و تمیز و اصولی و هماهنگ با طبیعت اطراف ساخته شدن، همه جا سرسبز و شاداب و زنده س، همه جا آماده لذت بردن منِ، خدا با خوشسلیقگی تمام همه جزییات رو مرتب کرده و هرجا که ادم ها به این هماهنگی احترام گذاشتن و باعث رشدش شدن، نعمت ها مدام بیشتر شده، این احترام آمریکایی ها به طبیعت و به قوانین طبیعت و اینهمه جنگل و کوه و… باعث شده این سرزمین روز به روز ثروتمندتر و زیباتر بشه، خدایا شکرت واقعا زیباست
آمریکا و مردمانش واقعا تحسین برانگیز هستند، من الان که فکر میکنم مدتهاست توی مسیر پیاده روی م توی تریل ساحلی یا مسیر پارکهایی که میرم اصلا بینظمی یا زباله یا… ندیدم، خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
من مدتهاست حتی آدمی که نچسب باشه هم دور و اطرافم ندیدم، چه فامیل چه همکار چه دوست، خود به خود همه دیگه خودشون نمیان، تماسی درکار نیست… خدایا شکرت من از خواسته هام کوتاه نمیام و باور دارم اونقدر فراوانی وجود داره که بهترین روابط رو فقط میخوام و حاضر نیستم به هرقیمتی بخوام معاشرتی داشته باشم، میتونم انتخاب کنم که قربانی نباشم، و انتخاب کنم با کی و کجا در ارتباط و معاشرت باشم
خدایا شکرت
اینقدر وقتی تنها هستم جزییات برای تحسین و لذت بردن بهم دادی که یادم میره قبلا توی جمع شلوغ زندگی میکردم سفر میرفتم کافه میرفتم شبنشینی میکردم، الان دارم از خلوتم با تو و با خودم لذت میبرم، سکوت، آرامش ذهنی، فکر کردن به خواسته هام، تجسم خواسته هام
خدایا واقعا ازت ممنونم
چقدر این فضای جنگلی، این هماهنگی طبیعت اینهمه جزییات زیبا هستن، خدایا شکرت
استاد من بینهایت شما رو تحسین میکنم که دارید عملی به من آموزش میدید چطور زندگی کنم، راه زندگی چیه خدایا ممنونم، چقدر آرام و زیبا با خودتون خلوت کردید چقدر این لبخند اعتماد و آرامش و اطمینان به همه چیز زیباست
چند روز پیش هوا ابری و بارونی بود، رفته بودم پیاده روی کنار ساحل، دریا خیلی پر بود و مواج، موجهای خیلی بلند با شدت به ساحل برخورد میکردن، روی سطح اب رو که نگاه میکردم چندین جریان مختلف موج بود که هرکدوم بعد از برخورد به یه طرف پرت میشدن، ولی دریغ از یک قطره آب که بخواد از حد دریا جلو بزنه و خارج بشه، همون موقع به خودم گفتم، این حجم عظیم آب، این موجهای شدید و بلند، اینقدر مطمین و منظم دارن طبق برنامه کارشونو انجام میدن، خدا اینقدر قدرتمندانه داره همه جزییات رو کنترل میکنه، بعد من چرا نتونم بهش بسپارم و مطمئن باشیم که انجامش میده، یادش نمیره، جا نمیمونم؟! آخه مگه نمایش قدرت از این بهتر هم داریم؟
من با هرچاپخونه ای که کار میکنم مینویسه مثلا n درصد خطای چاپ رو در نظر داشته باشید که احتمال داره و به مشتری اطلاع بدید، چاپخونه و دستگاههایی که کامپیوتری هستن و اینقدر دقیق کار میکنن، اسکناس ها رو شما ببین با چه ظرافتی چاپ شدن، ولی باز هم چاپخانه میگه احتمال خطا هست، در جریان باش
ولی این خدا، این قدرت، این هوشیاری که نه خوابش میبره و نه یادش میره، میگه من درصد خطا ندارما، من هیچ تبدیلی توی قوانینم ندارم، نتیجهش هم تضمین میکنم، بعد دوباره یه جای دیگه تو قران میگه فرشته ها هم وعده منو تضمین میکنن، ولی من خودم هم دوباره وعده خودمو تضمین میکنم و این وعده خود من برای همه چیز کافیه
بعد من مخلوق چکار میکنم؟ باز مدام تکرار میکنم، میگم نکنه یادش بره کار منو، بزار بهش یادآوری کنم، یه راهی هم بهش پیشنهاد بدم، شاید بلد نیاشه خودش
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
عاغااااا
خداست، خدا
مگه کم کارتو راه انداخته وقتی که فکر میکردی همه چی تموم شده، وقتی که هیچ راهی جلو پات نمیدیدی، وقتی اونشب ساعت سه رفتی توی حیاط و باهاش حرف زدی، مگه اجابت نشدی؟
مگه ماه پیش درامدت 15 برابر نشد بدون اینکه سرسوزنی از آزادی زمانی و مکانیت کم بشه و تازه عزت و احترامت هم صد برابر شد، بعد حالا چون اینقدر اسون و طبیعی اتفاق افتاده شک میکنی؟ میگی نکنه من لایق نیستم و شانسی بوده؟ نکنه اینبار دیگه کار نمیکنه و خودم باید دوباره برم دنبال بازاریابی و مشتری و …
فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ
یه نفس عمیق بکش
هرچیزی رو نوشتی امروز به یاد بیار، فکر کن ببین بهشون باور داری یا نه؟ میخوای قبول کنی و بهشون عمل کنی یا نه؟
اگر هنوز شک داری، همه رو پاک کن، چون حرف مفت میشه وقتی عمل نکنی.
زیبایی های جهان تمامی ندارن، خدایا شکرت، من هر روز که میرم پیاده روی، یک غروب منحصر بفرد و یک دریای منحصر بفرد رو تجربه میکنم، نشده که برم و بگم این غروبه، این ابر و اسمون و رنگها همونه که دیروز دیدم، من این روزها غروبهایی دیدم که میگفتم دیگه مگه خورشید از اینم میتونه آتشینتر شه؟ بعد فرداش رفتم و یهو از پشت انبوه درختهای پارک توی مسیرم دیدم یه حجممممم صورتی نئونی وحشتناک خیره کننده پیداس و فهمیدم که خدا امروز داره ورق آسش رو، رو میکنه، اونوقت پریروز رفتم، خورشید چنان قرمز و آتشین بود رنگش که گفتم الان آسمون ذوب میشه
اصلا این خدا هرچی داره ورق آسِ، دستش فقط تک داره!
خدایا شکرت
هربار زیبایی میبینم و عکس میخوام بگیرم میبینم اصلا دوربین توانایی ثبت اون حجم از کیفیت و زیبایی رو نداره و بقول مریم جون کاش دوربین میتونست حجم واقعی این شگفتی رو ثبت کنه ولی واقعا نمیشه و همون لحظه برای بدنم، برای چشمهام، برای قدرت بینایی برام زیبابین شدنم بی نهایت سپاسگزاری میکنم
خدایا شکرت خدایا شکرت
متن نیایش نوح که روی تابلو نوشته شده بود، منو یاد خودم انداخت، توی این مسیر بهبودگرایی که خودم رو متعهد کردم که به اندازه ظرف فهم الانم هرچی قدم بهم گفته میشه بردارم و به برنامهریزی و اجابت خدا اعتماد داشته باشم
خدایا شکرت، تو اجابت کننده ای، به من کمک کن دریافت کننده باشم
آمین.
به من هدایت و حمایت و فضل بیحسابت رو جاری کن تا بتونم توی این سرزمین زیبا، که مثل بهشت میمونه پر از گلهای زیبا، طبیعت شاداب مردمان آزاد و ثروتمند و شاد و اینهمه زیبایی و شگفتی و امکانات براحتی زندگی کنم
واقعا واقعا ثروت تحسین برانگیزه، خدایا شکرت، یکی از نشانه های مومنان واقعی انفاق کردنه، خوب کی من میتونم اتفاق کنم، هدیه بدم و باعث گسترش جهان بشم؟! وقتی که ثروتمند هستم
وقتی که ثروتمند هستم میتونم بی نهایت بخشنده باشم تا همچین مجتمع فرهنگی و جاذبه گردشگری بسازم تا هم خودم لذت ببرم از قدرت خلقم هم دیگران استفاده کنند هم جهان جای زیباتری بشه، خدایا شکرت واقعا ثروت فضل و رحمت توعه
خدایا شکرت
چقدر به دلم نشست اینکه تعریف کردید توی ایران درباره این سازه عظیم خونده بودید و بعد رها کردید و باور کردید که هر آنچه بخواهید براحتی طبیعی و عزتمندانه بهش هدایت میشید و هدایت شدید
خدایا شکرت
منم باید یاد بگیرم عجله نکنم، عجله داشتن یعنی باور به کمبود منابع، کمبود زمان، کمبود علم و هوشیاری خدا
منم باید یاد بگیرم رها کنم خواسته هام رو وقتی که به خدا گفتم بهم بده، رها کردن یعنی ایمان، اعتماد و اطمینان به وعده و قدرت و ثروت خدا
منم باید از لحظه م لذت ببرم، چون معلوم نیست تا کی توی این دنیا هستم، هر لحظهم رو باید بهشت کنم، از امکانات الانم باید بهشت بسازم که اگر در هر لحظه رفتم پیش خدا، بگم من توی بهشت بودم، و سهم اون جهان منم بهشت میشه
مگه استاد برای رسیدن به اهداف و خواسته ها شب و روزشونو به هم دوختن و گفتن تا به هردری بزنم، وقتی که رسیدم آروم میگیرم و از زندگی لذت میبرم و به خودم میرسم؟! استاد اینقدر مطمین بودن که قانون درسته و لاجرم اتفاق میفته که از لحظه شون لذت بردن براشون آسون بود، بدون عذاب وجدان از اینکه حالا که اومدم خوشگذرونی اشتباه کردم باید می موندم خونه پای دفتر و کتاب و فایلها تا بیشتر رشد کنم؟
من باید یاد بگیرم، جز این راهی نیست… مسیر فقط مسیر لذت بردنه، ولاغیر!
خیلی جالبه برام که اینطور جزییات کشتی نوح و شیوه زندگی شون رو اینقدر خلاقانه و با جزییات و امکانات و تکنولوژی و البته که با کیفیت و خیلی تمیز به تصویر کشیدن
یادم به بخشی از آموزش های شما افتاد که میگین کاری به چگونگی نداشته باشید، به زندگی پیامبران و انسان هایی که توی قرآن نام برده شدن نگاه کنید، خدا توی قرآن گفته که سلیمان فلان درخواست رو داشت و انجام شد، موسی راه فرار میخواست انجام شد، ابراهیم فلان درخواست رو داشت و انجام شد، اصلا جزییات گفته نمیشه، یا درباره زندگی روزمره یا نیازها و شغل و دغدغههایی که ماها بعنوان بخش اصلی زندگی تصور میکنیم مثل غذا و مسکن و … توی قرآن اصلا راجع بهش صحبت نشده و اینها یعنی اینکه اصل چیز دیگه س، اصل توحید و رابطه مون با خداست، نیازهای اولیه انسان بدیهیه که کامل تامین بشه، این خیلی طبیعیه و اصلا ذات جهان اینه، به همین سادگی! ولی همین سادگی قضیه رو منِ بنده ای که اصل هدایت و حمایت و ارزش خودم رو فراموش کردم نمیتونم باور کنم و بپذیرم، میگم مگه میشه اخه فکر نکنم که چطور میتونم به تامین این جزییات کاری نداشته باشم!! نه باید برم بگردم و خودم بسازم و بدست بیارم و …
اخه من که قدرت فیزیکی خاصی ندارم خارج از محدوده شخص خودم، چطور میخوام همچنین کاری بکنم؟! غیر از اینه که بخاطر همین ناتوانی بعد میشینم میگم آره فلانی نذاشت من کارمو انجام بدم و کارم نشد! اره فلان اداره، فلان فروشنده فلان قانونگزار جلوی رسیدن من به نتیجه رو گرفتن!
همین
همین درگیر چگونگی ها شدنه که باعث شده بود تمام این سالها به این نتیجه برسم که من خودم رو تنها، رها شده و بدون حمایت خدا ببینم، میگفتم من برای گلیم خودمو از آب بیرون کشیدن تنهام، خدا هم یا کاری نمیکنه یا نهایت کارش اینه که سرفصل موضوع رو میده! ولی میگه راه و چاه و رسیدن و … همه با خودته، برو اینقدر تقلا کن و استرس بکش و … تا اون چیزی که میخوای رو بدست بیاری، موفق هم نشدی من بازخواستت نمیکنم اونایی که نذاشتن به خواستت برسی رو بازخواست میکنم ولی خوب دیگه چه فایده دیگه عمر تو، وقت تو تموم شده و دیگه هم به نتیجه دلخواهت و اونایی که دهنت صاف شد تا برسی بهشون ولی نذاشتن! دیگه نمیرسی، پاشو بیا که وقت مردن و حساب و کتاب کردنه!
…
یعنی شما فقط ببین که تمام این سالها من چطور فکر میکردم، خط به خط همش ترمز ذهنی و ناهماهنگیه! خوب من الان باید شبانه روز شکرگزاری کنم که با این وضعیت طرز فکر و باور به این راه الهی هدایت شدم و نتیجه هم گرفتم دیگه! اگر خدا کینه ای بود که عمرا میشد همچین نتیجه هایی داشت، اونم چی؟ اینقدر راحت و عالی و باورنکردنی
پس باید با همین فکتها ترمز تنهایی و رها شدگیم رو تبدیل به هدایت و حمایت خدا بکنم، به اینکه میتونم راحت همه چگونگی ها و جزییات رو به خدا بسپارم و نتیجه م رو تحویل بگیرم، بسته بندی شده با زرورق و کادو پیچ شده
آخه مگه از این راحت تر که من بشینم رو خودم کار کننم تا به تنظیمات اول کارخونه برگردم، خدا بقیه کارها رو ردیف میکنه هرجا هم لازم باشه میگه من انجام میدم، کار اضافه هم نمیخواد، دقیقا میگه کجا, کی، چی و چطوری انجام بدم، مثل اب خوردنه اینطوری به نتیجه رسیدن
همینطور که تا الان اتفاق افتاده، چند وقت پیش یه کاری پیش اومد توی قضیه ترجمه مجدد مدارکم، که سریع ذهنم گفت واویلا دیدی کارهات همه گیروگور داره، دیدی حالا باید به این در و اون در بزنی تا درست بشه، دیدی یهو باید پاشی بری تهران دنبال یه امضا و اداره ها که کسی رو جواب نمیدن و … گفتم، عاغا! یه دیقه وایسا، چی میگی
یه نفس عمیق بکش، تا شما داری یه چایی میزنی که آروم بشی من میرم به خدا میگم چی میخوام و حلش میکنه، هیچی دیگه، من دقیق طبق فرمول قوانین زندگی، مشخص کردم چی میخوام (تجسم نتیجه نهایی)، راحت میخوام، جایگاه من چیه، ارزش و لیاقتم رو به یاد آوردم و به خودم یادآوری کردم که من انتخابم اینه که قربانی نباشم
خودمو آروم کردم، و قدم به قدم خدا بهم گفت حالا به مترجم قبلیت زنگ بزن ، اگر سایت وزارت امور خارجه بهت اجازه دسترسی نمیده، اون اپوستیل انجام داده بوده بگو رمز ورودتو بهت بده، و خدا خودش شاهده که همون روز طرف گفت اصلا شما گوشی دستت باشه من حساب کاربری ت رو درستش کنم رمز جدید برات میذارم اصلا همه کار، همه کار خودش انجام داد و تمام، و بعدش هم که دیگه خدا لپتاپ و اینترنت و سواد و سلامتی داد و همینطــ…ور رفت تا آخر، خوب! غیر از کارسازی خدا کی و چی میتونست کارمو اوکی کنه؟ کِی درست شد؟ وقتی که گفتم من قربانی هیچی نیستم، دیگه خوددانی! و خدا
خدای من عاشق اینه که کارهامو بهش بسپارم و بگم فرمون دست خودت، رسیدیم مقصد بیدارم کن
اینا رو مینویسم که یادم باشه، برا خودم مینویسم که اگر فراموش کردم و دوباره مستاصل شدم! خدا هدایتم کنه یادم بیاد چطور باید فکر کنم، چطور فکر کردم و فلان روز نتیجه گرفتم
یه نفس عمیق
حفظ آرامش
مرور قوانین
دریافت هدایت
عمل به هدایت
و دلیل تمام اینها هم این باشه که یادم بیاد چه ارزش و لیاقتی دارم، طبق خواستهم بمونم تو مسیر و کوتاه هم نیام
یادم باشه که کوتاه آمدن از نتیجه دلخواهم، یعنی باور به کمبود
خدایا
عزیزم
ممنونم که تو رو شناختم و دیگه ازت ترس و وحشت ندارم، اعتماد و باور به ذاتت جای وحشتم از تو نشسته
خدایاکمکم کن تا به هرچی میخوام برسم
خدایا این در لحظه زندگی کردن رو که از طریق این فایل ها بهم نشون دادی رو نصیبم کن، براش آسون کن منو
خدایا این عشق آزاد و زیبا
این ثروت لذت بخش و معنوی
این آزادی دلچسب و فراوانی
این سلامتی و آزادگی رو من همه رو میخوام
من شهادت میدم با همین تایید و تحسین و سپاسگزاری کردنهام، که هست، شدنیه، من میخوام سعادتمند و راضی زندگی کنم
دیگه فرمون دست خودت
من باید حواسم به ذهنم باشه بقیه باتو
آمین