https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/01/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-01-07 11:12:092024-01-12 03:42:55سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 231
318نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اول از همه اصلا خانم شایسته را نشناختم با این موها فکر کردم کسی دیگه ای هست که داره دوچرخه ها را میشوره واقعا زیبا شدید تحسین میکنم و تبریک میگم مدل جدید موهاتون را
چه خونه زیبایی را کرایه کردید اصلا نو نو بود همه چیز عالی و زیبا،مثل اینکه تازه رنگ زده بودن چقدر زیبا و قشنگ بود رنگ نرده ها،گلدان ها،گل ها،جایی که سگشون را خاک کرده بودن،باربیکیو، میز و صندلی و لیوان های زیبا،تختخواب های زیبا،در زیبا ،آسمان زیبا
چه نمایشگاه زیبا و بزرگی،اون قسمتی که میشد اسلحه ها را در تابلو ها جاسازی کرد بسیار برام جالب بود
نظر من در مورد اسلحه داشتن
من دوست دارم که یک اسلحه شکاری داشته باشم اونم نه برای شکار برای تیراندازی تفریحی و تفننی نه برای دفاع از خودم
یا بخوام برم چاقو،شیکر،چوب دستی،پنجه بوکس،لانچیکو، قمه و… بخرم و بزاریم تو ماشین شاید یه روزی یه اتفاقی بیفته،وقتی آدم با خودش و دیگران در صلح باشه کوچک ترین اتقاق بد برای آدم رخ نمیده و زندگیش همش تو صلح و شادی هستش
از اونموقع که یادم میاد کوچکترین سلاح گرم یا سردی تو ماشینم نداشتم برای دفاع و هیچ اتفاقی هم برام رخ نداده
منم صبح رفته بودم غار چال نخجیر
غار چال نخجیر سینا در استان مرکزی است.این غار در منطقهای به نام چالنخجیر، در دامنهٔ کوه تخت واقع شدهاست. غار چالنخجیر جزء غارهای آهکی و زنده دنیا محسوب میشود و از جمله غارهای طبقاتی است و از سه طبقه تشکیل شدهاست. حدود 95٪ از دیوارههای غار پوشیده از رسوبات آهکی و مابقی سنگی است. تاکنون 1٬200 متر از غار برای بازدید عموم کفپوش سازی، ایمنسازی و نورپردازی شدهاست. گفته شده که در انتهای غار دریاچهای با امکان قایقرانی در آن وجود دارد، اما بهطور کلی شناسایی نشدهاست. منحصر به فرد بودن نهشتهها، دسترسی آسان به غار، خودترمیمی به دلیل زنده بودن و تهویه مطبوع مناسب هوای درون غار از ویژگیهای خاص غار است
خداروشکر ک هدایت شدم ب کامنت زیبای شما ک نکات خیلی خوبی رو گفتید
منم تا حالا از این ابزارها ک خیلی از خانوما دارن مثل شوکر یا اسپری فلفل ندارم چون میدونم ک من وقتی فرکانسم بالا باشه اصن آدمای بد بهم دسترسی ندارن و خیالم راحته
شده فکرم درگیر بشه بعصی وقتا ها ولی خب این کار ذهنم باید نجواهای رو کنترل کنی
چقدر خوب ک تشریف بردی غار نخجیر
این غار در شهر ماست و خیلی خوشحالم ک شما اومدی دوست هم فرکانسم
چه خونه نایس و گوگولی بود جمع و جور ساده و بشدت تمیز و مرتب و شسته رفته.ایول حال کردم حتی حوله حمام گذاشته بودند خداییش همه جا برق میزد از تمیزی و مرتبی ای ول دمشون گرم حال کردم.
چه حیاط نقلی و باصفایی داشت چقدر آدمهای با ذوقی بودند.
من تیر اندازی رو دوست دارم یاد بگیرم اما سبک،میدونمم که یکم کار کنم علاقش سریع کور میشه چون منم درونا با اسلحه اوکی نیستم حالا چه سردش چه گرمش دقیقا احساس نا امنی و همیشه مراقب بودن بهم میده اینکه شرایط خوب نیست و تو باید هوشیار باشی و فکر میکنم این با ذات قانونم یه جورایی مغایره به شخصه درونم با اسلحه مخالفت میکنه پس میزنه و حسم بد میشه اما بالاخره یه صنعتی هست و یه مسائلی رو داره از جهان حل میکنه و باید باشه حالا بخاطر عقاید متفاوتی که آدمها دارند و چقدر چیزای قشنگی اونجا دیدیم من قسمت چاقوهاش رو دوست داشتم چون هم دست ساز بود هم خیلی تیز و حرفه ای به درد کارای آشپزخونه هم بعضیاش میخورد بیشتر فکر کنم چون تیغه های خفنی داشت و من همیشه با چاقو مشکل دارم تیغه هاشون ضعیفه و زود کند میشه اما اینا انگار چیزای خوبی بود.
ولی فروشنده ها آدمهای مهربونی بودند و بشدت ساده شاید یکی دو تاشون رو دیدم که یکم قیافه یا تیپهای خفن داشتند ولی اکثرا آدمهای بشدت مهربون ساده و آرومی بودند چیزی که برخلاف تصور من بود همیشه فکر میکردم فروشنده های اسلحه خیلی آدمهای خشن سرد بیروح و عجیب غریبی هستند ولی دیدم نه اینم یه بیزینس هست مثل سایر بیزینسها و جالب خانمهایی که فروشنده بودند حتما علاقه زیادی دارند که اومدند تو این صنعت کار میکنند حس میکردم که احتمالا تیر اندازه های حرفه ای هم باید باشند یا یه جورایی شخصیت خیلی محکم و جدی.در کل تجربه جالبی بود از پشت دوربین.
بخدا با خودتم تویی که یه لبخند ریزی رو لباته و برای رشد شخصیتت اومدی تو این سایت!
و سلام به روی ماهه کسی که این کامنت رو تایید میکنه
در نهایت ارادت خاص خدمت بهترین رفیقم،خدا!
به قول محسن چاوشی چی بگم از کجا بگم،دردمو با کیا بگم!!!
این چند روز که اقدام کردم برای طلاق از همسرم،هیچ روزی نبوده که نگران نشم از ترسه درگیری احتمالی با خانواده ی همسرم!
هیچ روزی نبود که احساسم بد نشه!
هیچ روزی نبود که زور بزنم برا اینکه بتونم ذهنم رو کنترل کنم!
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون بقدری این ترس و نجواها قوی بود که تو این چند روز وقتی تو خونه تنها بودم هر لحظه نجواها میگفتن درو قفل کن ممکنه برادراش بیان برات و من با اینکه نگران میشدم و حالم بد میشد اما حتی 1 بارم در رو قفل نکردم!
میگفتم خدایا درسته که میترسم!
درسته که نگرانم !
اما شده سینه خیز خودمو تو حریمت نگه میدارم !
من به تو پناه میارم!
میگفتم فرض کن من در و قفل کنم و کسی نتونه تو خونه بهم آسیب بزنه ولی بیرون از خونه چی!؟
اونجا کی میخواد ازم محافظت کنه!
منم سر لجه ذهنمو نجواهای شیطان حتی در واحد رو شبا قفل نمیکردم!با اینکه قبلا روال عادی این بود که در رو قفل کنم !
تا اینکه با نهایت عجز گفتم خدایا قلبم رو محکم کن و اتفاقی که افتاد چی بود!؟
این بود که 6 ساعت پیش توی کامنت قبلیم ،تو قسمت قبلی سفر به دور آمریکا این جمله رو نوشتم:
(خدایا جمال و زیباییت رو در این سفر نشونم بده!
قدرتت رو بهم نشون بده!
میخوام تو این سفر با تو عشق کنم و با تو قدم بزنم و با تو لذت ببرم و با تو حرف بزنم!؟)
من اینو گفتم و خدا گفت کفشاتو بپوش بریم قدم بزنیم!
بعد از 6 ساعت رانندگی،شروع کردم به قدم زدن،تو مسیر دوباره حرفم رو تکرار کردم گفتم خدایا خودتو نشونم بده،قدرتت رو نشونم بده،ایمانم رو قوی کن!
ما هم بیخبر از خدا که میخواد چکار کنه شروع کردیم 1 ساعت تو سی سخت پیاده روی،چند جا رسیدن خدا گفت از این گل عکس بکیر،از اون میوه عکس بگیر،از این پیچک عکس بگیر
منم عکس میگرفتم تا اینکه رسیدن در یه خونه ای خدا گفت از این گلا عکس بگیر،گفتن اینا که قشنگ نیستن زیاد گفت عکس بگیر،رفتم سمته گل دیدم یه زنبور داده میشینه رو گل ها و بلند میشه ،منم که دوست داشتم عکس قشنگ بگیرم،نشستم کنار بوته ی گل که حدودا 2 متر از جاده ای که داشتم پیاده روی میکردم فاصله داشت(این الهام و رفتن سمته بوته ی گل و … حدودا 1 دقیقه طول کشید)
بعد از 2 دقیقه که نشسته بودم کنار بوته ی گل،دیدم یه صدای وحشتناکی از پشت سرم اومد،دیدم یه موتوری با 2 نفر سرنشین با سرعت خییییلی زیاد خوردن زمین و موتورشون مثله یه تیوپی که روی برف سر بخوره،همونجور داده لیز میخوره و کشیده میشه رو آسفالت!
اگر من 1 دقیقه قبلش نمی نشستم کنار بوته ی گل،اون موتور با همون سرعت از پشت میزد زیرم و جفت پاهامو خورد میکرد و با صورت میکبوندم رو زمین و خدا میدونه چه بلایی سرم میومد!
10 ثانیه بعد از اینکه اون صحنه رو دیدم و اون دونفر یکیشون از شدت تصادف دراز کشید رو آسفالت و نمیتونست تکون بخوره خدا گفت
اگه من از تو محافظت نمیکردم کی قدرت اینو داشت که تو رو سالم نگه داره!
قدرته منو دیدی!
من محافظ توام همه جا!
حتی اگه از من نخوای!
حتی اگه تو مواظب خودت نباشی و هواست نباشه!
کیه که من بخوام ببرمش بالا بتونه بکشش پایین، کیه که من بخوام بکشونمش پایین ،بتونه بکشوندش بالا!
تو همون حالت دوست داشتم روی زمین سجده کنم شکر خدا رو بجا بیارم و گریه کنم!
خداوند بالاترین قدرت هاست!
خداروشکر
خداروشکر
خداروشکر!
راستی خدایا!
آسمونت خییییلی قشنگه!
پره از ستاره است!
یه سکوت نااابی رو دارم گوش میکنم،
گه گاهی هم صدای پاس سگ به گوش میرسه،راستی استاد گردوهای منطقه تون 2 ماهه دیگه کااامل میرسه!
جا تو من میخورم!
اگه حضور ذهن داشته باشی،سفر قبلیم رفتن قم،جایی که زندگی کردی،الان اومدم سی سخت و کهگیلویه و بویراحمد، یاسوج،جایی که فامیلای پدریتون اینجا هستن!
همینجور پیش برم ایشالا سال دیگه تو. پارادایس پیشتم!
آقا ابراهیم امیدوارم این اقدامی که کردین هر لحظه شو خدا براتون آسان کنه
منم چند روزه دچار ترس شدم ولی خیلی سعی میکنم ایمانم به خدا رو نگه دارم ، روز جمعه با همسرم و بچه ها تصمیم گرفتیم بریم بندر شرفخانه.. صبح راه افتادیم یکم مونده بود که از شهر خارج بشیم تو اتوبان یک دفعه ای ماشین مون ایستاد فک کردیم بنزین تموم کرده چون خیلی کم داشت ،به همسرم گفتم عیب نداره الان خدا کمک میکنه چند دقیقه بعد یه ماشین نگه داشت یه شیشه دو لیتری بنزین داد بدون اینکه پولی بگیره رفت خیلی از خدا تشکر کردم و اشک چشامو گرفت ، ولی هر چقدر بازم استارت زدیم روشن نشد ، همسرم به یکی از دوستاش که از ماشین سر در میاره زنگ زد گفت اتفاقا نزدیک شمام لوکیشن بفرست بیام ، اومد نگا کرد گفت متاسفانه تسمه پاره کرده باید یدک کش بیاد ببره به یدک کش پیدا کردیم زنگ زدیم مبلغ زیادی خواست ،به اسنپ زنگ زدیم وانت سنگین اون نصف اون مبلغ رو خواست گفتیم بیاد ، یه دقیقه بعدش یه کاپرا نگه داشت گفت چی شده ، ماجرا رو گفتیم ، گفت من میبرم ماشین تونو لغو کنید ، بازم از خدا تشکر کردم..و به همسرم گفتم خدا مارو از یه فاجعه بزرگ نجات داد اگه وسط جاده بودیم و سرعت خیلی بالایی داشتیم چی میشد ، اگه خارج شهر بودیم و وسط کوه ها چی میشد ، خدا جونمونو نجات دادچون میگفتن این منجر به تصادف زنجیره ای شده بود تو جاده چند روز پیش …بردیم تعمیرگاه ،، الان متاسفانه خرجی که میخواد ده میلیونه ، از یه طرفم داده بودیم صاف کار و قرار بود چند روز بعد بدیم رنگ ، از یه طرفمم مانیتور سیستم بچه ها سوخته برا کلاسشون لازم دارن …و اینکه همسرم سه ساله بیکاره فقط با اسنپ کار میکنه ، خرجمون به سختی در میاد ، خودمم خیاطی میرم هم دارم یاد میگیرم هم یه مبلغی هم ماهانه میگیرم برا دوخت هام ، الان ماشین مونده تعمیرگاه ، همسرمم بیکار تو خونه ، و پول خیلی کم
حالا ترس منو و داشته که خدایا چی میشه چیکار کنیم ، یکم حالم بد میشه ولی زود میگم مگه دستان خداوند رو ندیدی که اومدن به دادت رسیدن بازم خدا هست مواظبته یه فکری برات میکنه … ولی بازم ته دلم ترس دارم
از خدا میخوام بهم آرامش بده ، از خدا میخوام ایمانمو قویتر کنه و لطفشو بهم نشون بده وبازم بهم نشون بده که پشتمه
اومدم برات بنویسم که دلگرمتر از همیشه ادامه بدی و بیشتر از همیشه دل بسپاری بخدا.
من در سن 29سالگی با داشتن پسر3ساله ودختر 9ساله…بدون اینکه عباس منشی باشم..بدون حتی یه هزاری درسال96 با وجود همه مخالفت های اطرافیان با معجزه خداوند در یک هفته جدا شدم..وفقط ته ایمانی اونم از روی ناچاری و تنهایی
به خدا پناه آوردم.. و فقط چن ماهی با. یارانه ماهی135تومن در یک اتاق 12متری با بچهها م زندگی میکردم…
کم کم کار پیدا کردم با ماهی400تومن….
الان چند سالیه با بچه هام مهاجرت کردم
تو خونه 120متری نشستم..
یه عشق بینظیر بینظیر وعالی دارم وهرچه از خوبی این عشقم بگه بازم کمه
عشقم منو با عباس منش آشنا کرد…
باهم مغازه زدیم و داریم کار میکنیم…
ودر کنارهم بینهایت شاد ولذت میبریم…
اینا رو گفتم که این روزا میگذره چه نگران باشی چه نباشی؟؟؟بترسی یا نترسی؟؟
اما مهمترین اصل ایمانت هست که به خدا و خودت ثابت میشه….و خدا جباره
چقدربراتون خوشحالم که خودتون رو سپردین به خدا تا براتون بهترین ها رو رقم بزنه
چقدر جالبه من تا حالا سی،سخت نرفتم ولی پارسال به طوری اتفاقی با خانمی آشنا شدم از سی سخت ایشون محصولات باغشون رو میفروختن منم گردو لازم داشتم پیام دادم بهشون وارتباط شکل گرفت ایشون که زنی بسیار مهربان وباشخصیت هست برام گردو فرستاد اونم چه گردویی عالی
دقیقا امروز بهشون پیام دادم که حتما امسال هم گردو میخوام وگفتن ه نوز نرسیده ولی حتما براتون میذارم کنار
ایشون واقعا باادب وبا شخصیت وعالی هستن
الان کامنت شما رو خوندم دیدم عه منم یک ساله دارم گردوی سی سخت ومصرف میکنم
امیدوارم که تمام مراحل زندگیتون توی دستای خداوند باشید وبهترین ها براتون رقم بخوره
خدا قوت از این همه کنترل ذهن که انصافا کار سخت و اما با لذتی است …. اصلا یه مدل کنترل ذهن به همراه حال خوب، عشق بازی است با خدا جون ….
خیلی وقت است که کامنت هاتون رو دنبال میکنم …
اون موقع که هنوز خیلی جا داشتین که رو خودتون بهتر کار کنین و تو این رابطه بتونین، راه بهتری رو بردارین …. و اخیرا که تماما متوجه تغییر مدارتون شده بودم، مخصوصا در قسمت عقل کل ….
و وقتی سوالتون رو در عقل کل پرسیدیم و ترستون رو بیان فرمودین، برخلاف یکسری از دوستان که فرموده بودند که از شما بعیده که با این تغییر مدار، اینقدر ترس داشته باشین …. من تو دلم کاملا حق دادم و اما ته دلم کاملا منتظر همیچین کامنت های توحیدی، بودم ازتون …
و اما چند بار اومدن براتون کامنت بزارم و در حد درک خودم از قانون، کامنتی براتون بزارم که سعادت نصیب این کامنت نوشتن نشد که نشد و اما ….. حالا به شکرانه پروردگار، نصیبم شد و خواستم احسنت بگم …. و تحسین فراوان بکنم این نوع توحیدی عمل کردنتان را …. نه برای درخواست طلاق شما …. چون حتی شاید خدا صلاح بداند و روزی و روزگاری شما دو زوج دوباره یک زندگی عاااالی را شروع کنین ….اما این زیبا است که شما تسلیم خدا هستین در این شرایط و همش خودتون رو به او سپرده این و اینگونه توحیدی دارین جلو میروین، واقعا خدا قوت داره ….خیلی خیلی مبارکه رشد عظیمتون که یه جشن باشکوه برای خودتون بگیرین …. و بگم که چقدر یاد گرفتم از مدل کنترل ذهنتون …… ادامه دهید که رشدی عظیم تر جلوی پایتان است و ممنون از ردپاهای که دارین از خودتون میگذارین که برای من درس های بزرگی دارد. مبارک باد این دوران ….
سپاسگزارم خداوند منان هستم که دراین جمع صمیمی حضوردارم وتشکرفراوان داریم ازاساتید نازنین وسایرعوامل سایت که مارامیهمان این همه زیبایی ،آگاهی وتمرکز برنکات مثبت مینمایند
استادعزیزم شیوه جدید سفرتون روبسیارتحسین کردم زیرا من عاشق مسافرت به این سبک هستم وخیلی دوست دارم تازندگی عادی مردم توحیدی آمریکا وشهر ثروتمند میامی وایالت فلوریدارابرامون به تصویر بکشید.
ابتدا بسیارتحسین کردم استایل وتیپ زیبای شما دوفرشته نازنین را که البته خیلی هم دلتنگتان شده بودیم
خدایا شکرت که بازهم چشممان به جمال اساتید نازنینمون روشن شد
خدایا شکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
وای استاد چقدرلذت بردم وتحسین کردم خانه زیبایی که رفتین باتم “ابی” من عاشق رنگ آبی فیروزه ای هستم چقدرهمه چی عالی بود وشگفت انگیز خوش بگذره وماراهم سهیم کنید ازاین همه زیبایی وفراوانی
استادنازنین دراینجا میخواهم دستاورد خودم را از حضور 4 ساله ام دراین مسیر الهی وتماشاکردن 200 قسمت سریال سفربه دورامریکا وبیش از260 قسمت سریال زندگی دربهشت بگویم که ماحصل تمرکز وکانون توجه ام برروی زیبایها ونکات مثبت زندگی بوده است
من ازبدوتولد تاسن 27 سالگی درخانه پدری ام که درروستا بود زندگی کردم وپس ازان درسال 68 ازدواج کردم ودرخانه ای درمرکز شهرستانمان که خودم اجر اولش را بنا نهادم وتکمیل کردم تایکماه پیش زندگی کردم
به روایتی دیگر یعنی اینکه من تاسن 63 سالگی فقط دردوخانه ودر دومحیط زندگی کردم دلیلش هم برای خودم واضح میباشد بسیار آدم محافظه کاری بودم
اصلا وابدا اهل ریسک نبودم وقدرت نداشتم تا ازمنطقه امنم خارج بشم وبه همین وضع موجود عادت کرده بودم واین درشرایطی بود که من ودرطول چندسال پایان کاراداری ام بامشارکت اداره مون یک اپارتمان شیک ساخته بودم ویک ملک بسیارارزشمند هم دارم ولی جسارت تغیر محیطم را نداشتم هرچند که بسیار انسان تنوع طلبی هستم
تااینکه درسال 98 به فضل خدای رحمان بااستاد آشنا شدم وقدم دراین مسیر توحیدی گذاشتم و بعداز فراگیری اولیه مباحث استاد کم کم تکاملم رودردریافت ودرک مباحث وآگاهی های استاد نازنین درقالب فایلهای دانلودی ودوره های ثروت 1 و12 قدم واخیراهم کشف قوانین طی کردم وخوشبختانه موفق شدم بعداز 63 سال عمر که ازخداوند گرفتم برترسهایم غلبه کنم اردایره امنم خارج شوم وبافروش خانه قدیمی ام باقیمت مناسب به شکل معجزه آسایی دراپارتمان جدیدم درشهر خودم (چونکه دختر گلم وداماد عزیزم ونوه عزیزتراز جانم در اپارتمان زندگی میکردند) مسقرشوم وباپول فروش خانه قدیمی یک آپارتمان زیبا ومناسب درمرکز استان ،شهرکرمان خریداری کردم چونکه ازاستاد نازنین آموخته بودم که زمانی داری روی خودت کارمیکنی باید محیط اطرافت راتغیر بدی حتی اگرقراره از روستا به شهر بیایی اگردرشهرزندگی میکنی ازمحله ای به محله باکیفیت تری یا به مرکز استان مهاجرت کنی و من درهمین راستا مصمم شده بودم برای تغیر محیطم وشکرخدااین تغیر وجابجایی به بهترین شکل ممکن برای من اتفاق افتاد ومن وهمسرعزیزم که باهم دراین مسیرزیبا هستیم ماحاصل این تغیر رو تمرکز برروی زیبایی ها ونکات مثبت زندگی درقالب تماشاکردن سریال سفربه دورامریکا وسریال زندگی دربهشت میدونیم
جالب بدونید که آپارتمان زیبایمان درشهرکرمان آخرین طبقه میباشد باویوی بازوبسیارزیبا وعزیز دلم میگه ببین خیلی شباهت داره به خانه زیبای قبلی استاد دربرج شهر” تمپا “فقط دریا کم داره
ومنم درجواب میگویم اگراین مسیرزیبا والهی روباهمین قدرت وپشتکارادامه دهیم شک نکن که به هرجایی که بخواهیم ودوست داشته باشیم هدایت میشویم همینطور که شدیم
خدایا به لوح و قلم سوگند به راز وجود و عدم سوگند
به آشفته حالی که در خاکت زند بوسه ها دم به دم سوگند
به مرغ اسیری که در قفسی غریبانه سر زیر پر دارد
به مرز فراتر از اوج فلک به پرواز مرغان نظر دارد
دور از ما کن چهره خودخواهی را بر ما افشان پرتوِ آگاهی را
بسوزان در این هنگامه غم بال و پرِ من پراکنده کن ذرات همه خاکسترِ من
وقتی گفتید بعد از 63 سال چه تغییراتی به وجود اوردید واقعا یک نهیب بزرگ بهم زد
من میدونستم که خداوند خدایی عادل هست و برای همین هیچ گاه برای تغییر دیر نیست
حتی اگر سی چهل سالت باشه
اگر پنجاه سالت باشه دیر نیست
اما برای سن های بالاتر مقاومت داشتم
فکر میکردم کسایی که دیکه بالای پنجاه شصت سال هستن دیگه ظلم شده بهشون و سخته تغییر کنن
اما الان فهمیدم این باوره من هم نوعی شرک به خدا بود
الان فهمیدم همونقدری که من الان توی بیست سالگی میتونم زندگیمو به دست بگیرم و تغییر بدم کسی که شصت و هفتاد سالش هم هست میتونه
چرا
چونکه خداوند عادله و برای همه اعم از زن مرد و سن و سال و … به یک اندازه پتانسیل گذاشته
من خودم پدر مادرم هم توی این مسیر هستن اما همیشه میگن ما یه سنی ازمون گذشته و دیگه دیره دیگه سخته
به من میگن خوشبحالت که توی این سن این چیزا رو فهمیدی و داری استفاده میکنی ما ذهنمون دیگه فسیل شده باوراش تغییر نمیکنه یا سخت میکنه
اما تو جوونی زود تغییر میکنه
و میدونی این حرف و این باور به من چه حسی میداد یا به همه ی مردم میده
اینکه این نوعی ظلم و بی عدالتی هست که رخ داده
و وقتی بی عدالتی هست یعنی خداوند عادل نیست
یعنی در این دنیا قانونی وجود نداره یعنی همه چیز شانسیه یعنی تو زندگیت دست خودت نیست
و من چون الگو ندیده بودم توی این موارد یا کم دیده بودم که افرادی در سن بالا به تغییرات دست زده باشن داشتم انگار باور میکردم که این بی عدالتی وجود داره و همین یه مورد کافیه برای ما که ترمز بشه برای ورود ثروت و خوشبختی به زندگیمون
اما الان شما رو دیدم که در شصت سالگی دست به چنین تغییر و جهاد اکبری زدید و کلیییی لذت بردم
اقای ابراهیمی خیییلی تحسینتون میکنم خیییلی زیااااااااد امیدوارم هزارتا صد هزار تا الگوی دیگه مثل شما ببینم و باز هم کامنتاتونو بخونم و از هزاران دستاوردهای دیگتون از میلیارد ها ساختنتون بشنوم
واقعا این ها خرافات و باورهای غلطه که هرچی سن بره بالاتر تغییر سخت تر میشه این یک دروغه همونحور که بقیه حرفای جامعه دروغه
من دیدم کسایی که در بیست سالگی خواهان و در مدار تغییر نبودن و هیچ کاری نکردن و کسایی که در پنجاه سالگی خواهانش بودن و کوه جابه جا کردن
از صمیم قلب ارزو میکنم ثروتمندتر و سعادت مند تر در کنار همسر عزیزتون باشید
خداوند خدایی عادل هست
که به همون اندازه ای که به یک جوان بیست ساله قدرت و توان ، اشتیاق و هیجان داده به یک شصت ساله و حتی هشتاد ساله هم داده
اصن تا هر وقتی که یک انسان زنده اس و نفس میکشه توانایی کن فیکون کردن جهانش و شخصیت جهاد اکبر رو داره
تفاوت در سن نیست در نگرش انسانهاست
مگه نه هستن بیست ساله های افسرده تو در دیوار و هفتاد ساله های پر شور و هیجان ورزشکار و ثروتمند
عاشقتونم انشالله سایه پر برکتتون تون مستدام بالا سر خانواده تون باشه
باسلام وعرض وقت بخیر خدمت شمابانوی محترم سرکارخانم علیپورنازنین
به رسم ادب تشکرفراوان دارم ازابراز لطف ومحبت شما وخداوند راشاکرم که نوشته ام که حاصل ونتیجه 4سال تلاش برای تغیر بود موردعنایت دوستان ازجمله جنابعالی قرارگرفت
بسیارخرسندم که درآینده نزدیک میهمان استان کرمان هستین امیدوارم که میزبانان خوبی باشیم
سلااااااااااااااااام و دروووووووووووود دوست توحیدی خوبم
یک هم استانی باز پیدا کردم اینجا
اصلا وابدا اهل ریسک نبودم وقدرت نداشتم تا ازمنطقه امنم خارج بشم وبه همین وضع موجود عادت کرده بودم واین درشرایطی بود که من ودرطول چندسال پایان کاراداری ام بامشارکت اداره مون یک اپارتمان شیک ساخته بودم ویک ملک بسیارارزشمند هم دارم ولی جسارت تغیر محیطم را نداشتم هرچند که بسیار انسان تنوع طلبی هستم
چقدر شما رو تحسین می کنم که در این مسیر توحیدی الهی قرار گرفتین خانوادگی
و خوشحالم تونستین غلبه کنید بر باورهاتون و مهاجرت کنید
ان شاالله بهترین اتفاقات رو تجربه کنید در اپارتمان جدید و زندگی جدید
میخواهم روی دو موضوع مهم کامنت بنویسم که برای خودم و همه شما عزیزان درس و آگاهی های خوبی دارد که میتوانید استفاده کنید
1: تاثیر سریال زندگی در آمریکا بالای زندگی شخصیم، مهاجرت سفر و اتفاقات و تجریبات من از این سریال.
2: زندگی در کشوری که هیچ اسلحه و تفنگی ندارد چگونه است؟ و اگر تنفگ نباشد چه اتفاقی رخ میدهد
با اینکه بیشتر از دوسال از شروع این سریال میگذرد ولی تا هنوز اشتیاق و علاقه شدیدی به دیدن این سریال دارم چون یکی از نقاط عطف زندگی من دیدن زیبایی های این سریال و بعد هدایت شدنم به بهترین کشور های جهان بود و با دیدن همین سریال من پرُماجرا ترین سفر زندگی خودرا شروع کردم
حالا دقیقا حدود یک سال است که در سفر هستم
شروع سفر من از کابل پایتخت افعانستان شروع شد بعد رفتم ایران و 6 ماه تجربه فوقالعاده خوب با مردم بی نظیر و فوق العاه ایران داشتم و حالا حدود نزدیک به 6 ماه شده که در ایسلند و با مردم و طبیعت فوقالعاده رویایی ایسلند به این سفر ادامه میدهم
شاید من هنوز خبر نداشته باشم که دیگران از دیدن و توجه به این سریال چقدر به مکان های خوب هدایت شده ولی اگر 10 نفری که بیشترین تلاش را برای سود بردن از دیدن سریال سفر به دور آمریکا کرده باشد شاید من یکی از همین 10 نفری باشم که بسیار زیاد از این سریال نتیجه گرفتم و در زندگی خود سود بردم و برای توجه به این سریال و دیدن زیبایی های آن مصمم بودم و زندگی خودم را هم همانند همین سریال زیبا و زیباتر کردم چون همین سریال باعث شد تا به بهترین مکان های دنیا برای زندگی هدایت شوم همیشه در سفر باشم و هر روز بزرگتر و پخته تر این زندگی را تجربه کنم
از همان روز اول و قسمت اول این سریال که شروع شد رویای سفر در وجود من شکل گرفت، با اینکه بیشتر از دوسال از شروع سریال میگذرد هنوز همان قسمت اول سریال یادمه که با RV استاد، مایک و خانم شایسته شروع شد, ایالت به ایالت، نشنل پارک به نشنل پارک و هر قسمت این سریال یادم مانده چون دیدن این سبک از سفر و دیدن این نوع تجربه از زندگی واقعا برایم زیبایی خاصی داشت و چون در افغانستان تا آنروز تجربه از یک زندگی معمولی داشتم و با دیدن این سبک زندگی و سفر یک خواسته جدید و رویای تازه ی در وجود من شکل گرفت که همان روزها من با عشق و علاقه این سریال را دنبال کردم و میدانستم که روزی من هم سفر خواهم کرد و تمام این تجارب که در سریال زندگی در آمریکا دیدم را از نزدیک خودم هم تجربه خواهم کرد، جالب است بدانید آن روزها حتا پول درست برای انترنت نداشتم که همین سریال را دانلود کنم و من از انترنت شبانه استفاده میکردم که 10 جی بی انترنت را از ساعت 11 شب تا 7 صبح با یک نرخ کم خریداری میکردم و در آن زمان ها هر فایل دو کیفیت داشت یکی بالا و دیگری پایین و فقط کیفیت پایین سریال را دانلود میکردم، برای دانلود کردن یک فایل با حجم 200 ام بی باید یک ساعت روی دانلود کلیک کرده و منتظر میبودم تا فایل دانلود شود چون واقعا سرعت انترنت در افعانستان آن زمان پایین بود، در همان شرایط هم از رویای سفر دست بر نداشتم و میدانستم که اگر قانون این است که من روی نکات مثبت توجه کنم به زیبایی های بیشتری هدایت میشم، قطعا همین قانون را جدی و مدام استفاده میکردم
و امروز در قسمت 231 سریال سفر به دور آمریکا من دوباره کامنت مینویسم ولی شرایط امروزی من با قسمت اول این سریال خیلی فرق کرده امروز دیگر من در افعانستان زندگی نمیکنم، امروز من دغدغه پول و انترنت را ندارم، امروز شرایط زندگی من سخت نیست، چون من امروز یاد گرفتم که چگونه از قانون توجه روی نکات مثبت شرایط زندگی خودرا تغییر دهم، من امروز یاد گرفتم که رویاهای خودرا ادامه داده و هر روز یک تجربه جدیدی در زندگی خود خلق کنم، من امروز یاد گرفتم که میتوانم شرایط زندگی خودرا خودم زیبا کنم. همین امروز وقتی فایل جدید سفر به دور آمریکا روی سایت قرار گرفت به محض که روی دانلود کلیک کردم همان لحظه در کمتر از 5 ثانیه فایل با حجم بالای 1 جی بی دانلود شد، از این حد سرعت انترنت واقعا آدم لذت میبرد، اینکه در طول سفر چقدر تجارب زیبایی کسب کردم از دیدن نور های شفق قطبی ایسلند که واقعا وقتی از نزدیک ببینی انگار حس میکنی به فضا زندگی میکنی، از آبشار های که از زیبایی هیچ حرفی برای گفتن نیست از مردمان مهربان و… وقتی خودم اولین بار شفق قطبی در آسمان دیدم آنقدر هیجان زده شدم که داشتم چیغ و فریاد میزدم چون تمام آسمان تاریک شب را نور های سبز قطبی روشن کرده بود و داشت حرکت میکرد، شما هم اگر خواستید میتوانید در یوتیوب شفق قطبی یا بعضی آبشار های ایسلند یا طبیعت این کشور را جستجو کنید تا متوجه حرف من شوید. اگر من بخواهم تاثیر دیدن زیبایی ها و نکات مثبت را در متن برای شما بنویسم شاید هزاران ساعت وقت نیاز باشد تا بتوانم فقط اتفاقات مثبت را بنویسم ولی فقط همین که همه ما بدانیم وقتی روی زیبایی و نکات مثبت توجه میکنیم قطعا به آن هدایت میشیم کافیست و فقط باید همین مسله را در زندگی خود جدی بگیریم و هیچ وقت از یاد نبریم که اتفاقات زندگی ما به دست خودماست و من به عنوان یک هم سفر شما در این سریال که سالهاست در این سایت بودم همنقدر از تجارب خود برایتان نوشتم تا بخوانید و باور کنید که باز هم برای تان تایید شود که کشور، سن، شرایط مالی و هیچ محدودیتی تاثیری به زندگی شما ندارد تا زندگی بهتری برای خود خلق کنید
در ادامه این متن از تجربه زندگی خودم در همین کشور صحبت مینویسم که نه ارتشی دارد و نه اسلحه ی و ببینید نتیجه همان دیدگاهی که استاد در این فایل تایید کرد چگونست!
ایسلند یکی از کشور های است که دولت اعتقادی به تفنگ یا اسلحه ندارد، نه تنها مردم بلکه حتا پولیس شهری هم هیچ اسلحه ی با خود ندارد و اجازه داشتن اسلحه به هیچ کسی حتا پولیس داده نشده
این دیدگاه باعث شده که ایسلند از سال 2008 تا امسال که حدود 16 سال میشود، در فهرست امن ترین کشور های دنیا قرار دارد، یعنی وقتی اسلحه ی نیست فرکانس مردم هم طرف دزدی، جرم و جنایت نمیرود و باعث میشود امن ترین کشور جهان شناخته شود در حدی که حتا یک جنگ ساده هم در این کشور اتفاق نمیافتد و همه در صلح و آرامش و با امنیت کامل زندگی میکنند و پولیس های که هر بار در این کشور دیدم فقط لبخند میزنند و هیچ سلاحی هم برای مجازات مجرم ندارد چون در حقیقت مجرمی وجود ندارد
سلام آقا پارسای عزیز.. هر وقت اسم شما رو توی لیست ایمیل ها ی سایت میبینم خیلی مشتاق خواندن کامنت شما میشم خیلی خیلی خوشحال میشم .. چون میدونم حرف های جدیدی برای گفتن دارید .. چون شما از اون افراد خاصی هستید که قانون رو کاملا درک کرده . چقدر مسیر حرکت های شما راحت و آسان پیش رفت. و با خواندن توضیحات شما احساس ام عالی میشه .. از کشور ایسلند خیلی تعریف کردید .. اینکه شفق های قطبی سبز رنگ رو منم دیدم واقعا انگار در فضا زندگی می کنید .. یعنی اون تابش شفق و حرکت های رقص کنان شفق یک پدیده ی فوق تصور هستش خدایااا شکرت که با آگاهی خوبی به این کشور مهاجرت کردید ..
نکته ی دیگری که به آن اشاره کردید . در مورد امنیت خیلی خوب این کشور هستش اینکه حتی پلیس هم اسلحه ندارها برام خیلی شگفت انگیز بود .. واقعا بهتون تبریک می گم و تحسین تون می کنم که از کشور ی مثل افغانستان که مدام جنگ و اسلحه و نا امنی وجود داره به چنین سرزمین صلح و آرامش و بدور از هر تشنجی هدایت شدید .. خدا رو شکر .
اینکه گفتیدکشور، سن، شرایط مالی و هیچ محدودیتی تاثیری به زندگی شما ندارد تا زندگی بهتری برای خود خلق کنید این حرف شما دقیقا الگویی هستید برای صحت این صحبت شما..
آقا پارسای عزیز لطفاً بازم برامون بنویسید مرسی مرسی که اومدید و برامون نوشتید
در ضمن عکس پروفایل تون هم عوض کردید خیلی قشنگن.. چه کوه و منظره و آسمان آبی قشنگی هست..
ممنون و سپاس
بقول استاد عزیزمون هر کجا که هستید شاد خوشبخت و ثروتمند و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
با اینکه مدتی است که از این کامنت می گذرد و قبلا این پست رو لایک کرده بودم ولی نمی دانم چجوری هدایت شدم به این کامنتت و اینبار با حوصله و تمرکز کامنتت رو خوندم و چقدر برایم تحسین برانگیز بودی و دلم نیومد بدون گذاشتن کامنت برایت از این صفحه رد بشم.
عبدالله جان عزیزم داستان مهاجرت و نتایجی رو که به دست آورده بودی رو قبلا در سایت دنبال کرده و خوانده بودم و شجاعت و ایمانت با این سن کم برایم ستودنی بود. تو نشان دادی که عدالت خداوند بدون نقص است و حتی اگر کسی در فقیرترین و ناامن ترین کشور دنیا هم به دنیا آمده باشد، این خودش است که زندگی خودش را خلق می کند و این خالق بودن زندگیمان رو تو برایمان بیشتر معنا بخشیدی.
توی کامنتت نوشته بودی که اگه 10 نفر از فایلهای سفرنامه نتیجه گرفته باشند؛ قطعآ من یکی از آنها هستم و من این گفته شما را کاملا تصدیق میکنم زیرا نتایج شما و مکانی که الان در آن زندگی می کنید اینرا بخوبی نشان می دهد. شاید اگر تصمیم با من بود کامنت و نتایج شما رو در توضیحات تمام قسمت های سفرنامه می آوردم تا اهمیت این موضوع برای همه واضح تر؛ ملموس تر؛ باورپذیرتر و شدنی تر باشد. برایتان در این مسیر زیبا سراسر نور و زیبایی و سلامت و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
همین الان سایت روباز کردم که چند تا از کامنت های این قسمت رو نوش جان کنم و از خدا هدایت خواستم که از کدوم کامنت شروع کنم و یه راست من رو آورد روی کامنت شما دوست ارزشمندم
چقدر لذت بردم از این تعهد عالی که و نتایج فوق العاده ای که از زمان قسمت اول همین سریال تا این قسمتش تونستید خلق کنید واسه خودتون
خیلی تبریک میگم وبی نهایت شما روتحسین میکنم
ممنونم که نوشتید
هر لحظه تون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
در اولین لحظه دیدن عکستون و منظره زیبا بسیار خوشحال شدم که به کشور زیبای ایسلند مهاجرت کردید، یک نکته ایی که از کامنت های شما در ذهن من مرور میشه نعمتی بود که من در زندگی داشتم ولی نمیدیدم و اون این بود که شما موقع سفر به ایران تحسین کردید که چه خوب خانم ها تا دیر وقت در آرامش و امنیت در ایران تفریح میکنند و این نعمتی بود که من تا به حال بهش توجه نکرده بودم ممنون که یادآوردی کردید…..
نکته دیگه اینکه با این کامنت در این فایل رویا و آرزوی دیدن شفق قطبی رو در ذهن من قرار دادید….
امیدوارم که تجربه دیدن این منظره زیبا رو در آینده داشته باشم
اینقدر از کامنت و نتایج تون و درک تون از قوانین و عمل بهش لذت بردم و تحسین تون کردم که نتونستم نیام بنویسم. واقعا تحسین تون میکنم فوق العاده بود از افغانستان الان شما ایسلند هستید. واقعا شگفت انگیزه.
رفتم پرروفایل تون تا بیشتر باهاتون آشنا بشم. داستان هدایت تون رو ننوشته بودید اما عکس تون رو دیدم و حسابی لدت بردم و تحسین تون میکنم و واقعا ماشالله بهتون.واقعا زیبا بود.
چقدر این تجربه دیدن شفق قطبی آرزوی من هست. من شفق قطبی رو از نظر علمی و چگونگی شکل گیری اش در خد خوبی میدونم و حتی پاورپوینت ارائه دادم و همیشه ته ذهنم این بوده که شفق قطبی رو ببینم و چقدر خوشحال شدم که اینجا تجربه شما رو خوندم و لذت بردم.
چقدر جالب بود قوانین کشور ایسلند چقدر دیدگاه های صلح طلبانه و پر از عشقی دارند مردم ایسلند. رفت توی خواسته هام که یک روزی اونجا رو هم ببینم.واقعا سپاسگزارم که نوشتید از وجود خودتون ردپایی ثبت کردید. ازتون درخواست میکنم بیشتر ردپا بزارید تا بیشتر به باورهای ما وایمان مون کمک کنید. خلاصه که دمت گرم عبدالله عزیز…
براتون از الله یکتا بهبودهای درونی وبیرونی رو خواهانم
سلام و درود بیکران به استاد عباس منش عزیز و مهربان و استاد شایسته گرانقدر و زیبا و سلام و درود به همه دوستان نازنینم در این سایت. الهی صد هزار مرتبه شکر. نامبرده امروز صبح از عسلویه برگشته مرخصی و چند ساعت رو توی جاده بوده و مسیر 3,5 ساعته رو آلموست توی 6 ساعت طی کرده.(رانندگی با سرعت 70-90؛ استاد برای شما میشه 45-55 مایل).
وقتی رسیدم خونه سایت رو چک کردم و گفتم ووووواااااااااااتتتتت؟!؟! سفر به دور آمریکا ؟؟!! نکته جالب ماجرا اینکه من امروز توی حین رانندگی ذهنم بشدت درگیر یه موضوعی بود که نیاز داشتم کنترل ذهن کنم و تصمیم گرفتم فایل های ویدیوئی سفرنامه رو ببینم که از قبل توی گوشی دانلود کرده بودم. شاید باورتون نشه که قسمت 108 و 109 رو پخش کردم که توی اون فایلها هم استاد رفتن میامی ایریا. وقتی رسیدم خونه و سایت رو چک کردم و این فایل رو دیدم بازم دیدم شما رفتین همون سمت میامی ایریا. از این هماهنگی و همزمانی جالب کلی ذوق کردم. چطور ممکنه واقعاً. یه نکته جالب دیگه اینکه اسامی این مناطق رو که میگفتین من تقریباً میدونستم کجای نقشه اس و این هم همش بخاطر این سریال سفر به دور آمریکا و کنجکاوی مقدس منه که بارها نقشه فلوریدا رو شهر به شهر سرچ کردم.(قشنگ وقتی استاد اسم مناطق و شهرها رو میگفت من میگفتم آره آره میدونم کجاست). نامبرده شهرهای کشور خودشو به این دقت نمیدونه.(دوستان شما وقتی رانندگی میکنید فایل نبینید).
استاد در مورد هوای بندرعباس صحبت کردن. هوای این روزها توی چله زمستون عسلویه و بوشهر هم همینطوره، نامبرده با تی شرت و لباس کار آستین کوتاه میچرخه و میره سر کار و وقتی سر ظهر که با ماشین میره بیرون کولر رو روشن میکنه. روزها دما بین 19 تا 22 درجه است و اوج سرمای شب نهایتا 12 درجه است. نهایت لباس گرمی که شاید نیاز بشه یه هودی خیلی سبکه.
و در ادامه فایل استاد شایسته جان دوره احساس لیاقت رو یادآوری کردن…
دوستانی که دوره رو ندارن بهتون پیشنهاد میکنم دوره رو تهیه کنید، واقعاً من خودم خیلی معجزه وار و هدایتی و از طریق دستان خداوند هدایت شدم به این دوره بینظیر.
دوستان، استاد دوره رو توی 14 جلسه قبل از سفر به دور آمریکا(کالوروادو) ضبط کرده بودن ولی باز هم چندین جلسه دیگه توضیحات تکمیلی رو اضافه کردن. و این از تعهد و لطف و مهربانی و سخاوتمندی استاد عباس منش میاد که چقدر مشتاق رشد و پیشرفت ماست. بارها توی خلوت خودم میگم: این مرد بینظیره ، این مرد بینظیره؛
تا این لحظه مجموعاً 26 جلسه از دوره احساس لیاقت اومده روی سایت.(جلسات اصلی و توضیحات تکمیلی) و احتمالا یه جلسه دیگه داره که جلسه پایانیه. دوستان از بینظیر بودن این دوره هر چقدر بگم کمه. چی باعث میشه استاد تصمیم بگیره 13 جلسه تکمیلی به اون 14 جلسه اصلی اضافه کنه. یاد توصیف قرآن در مورد پیامبر میافتم توی آیه 128 سوره توبه که میگه«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» «خداوند پیامبری برای شما از جنس خودتون فرستاده که اگر شما توی رنج و سختی باشید موجب رنجش خاطر ایشان میشه، و سخت اصرار داره بر هدایت شما، و بر شما بسیار مهربان و بخشنده است». من هر وقت این سخاوتمندی استاد عباس منش رو میبینم مخصوصاً توی این دوره احساس لیاقت یاد این آیه میافتم که خداوند استادی رو بهمون داده، از جنس مدار خودمون، که از خود ما به نتیجه گرفتن ما مشتاق تره. این دوره مثل قطعات پازله که میتونه همه دوره های دیگه رو تکمیل کنه. از برکات فراوان این دوره یکی از موضوعاتی که چند روز پیش برام اتفاق افتاد و توی همون جلسه کامنتش کردم ولی اینجا باز هم مینویسمش تا همه دوستان بتونن بخونن. توی جلسه 16 استاد یه سری باورهای مرتبط با احساس لیاقت و خود ارزشمندی رو بهمون میگه. یکی از باورها این بود که «من لایق دریافت احترام و عشق هستم» و من اینو برای خودم توی دفتر نوشتم و با خودم مرورش کردم و با یک سری جملات و توضیحات و گفتگوی درونی برای ذهنم منطقیش کردم که آره من واقعاً لایق دریافت احترام و عشق از سوی دیگران هستم. و واقعاً احساسش کردم. ذهنم هیچ مقاومتی نداشت و نکته جالبش اینکه غروب همون روز یا شاید روز بعدش که رفتم سر کار یکی از همکارانی که تازه شیفتش عوض شده بود و از شیفت ما رفته تا منو دید من رو جوری در آغوش گرفت که انگار چند ساله همو ندیدیم. و کلی با روی باز و خنده و شوخی و احساس مثبت باهام صحبت کرد. کمی اون طرفتر یه همکار دیگه رو دیدم که بخاطر یه موضوع کاری با هم اختلاف داشتیم و سر سنگین باهاش برخورد میکردم در حد یه سلام خشک و خالی… رد شد سرمو یه لحظه آوردم بالا باهاش سلام کردم و سریع رد شدم، صدام زد عبدالحمید…برگشتم دیدم دستشو دراز کرده و باهام دست رسوند و منو بغل کرد و گفت بابت فلان موضوع منو ببخش، من هیچی توی دلم نیست تو هم بیخیال شو، فقط دیگه اینجوری از کنارم رد نشو… فردای اون روز و روزهای بعدش باز هم برخوردهای محبت آمیز از افراد آشنا و غریبه دریافت کردم. و من ذوق زده و نیشم تا بناگوش باز و خندون از اینکه ببین قانون چقدر خوب جواب میده. وقتی استاد میگه همه چیز باورهای ماست من به عینه اینو دیدم و تجربه اش کردم. (این هم یکی از هزاران برکت دوره احساس لیاقت بود)
در ادامه فایل، اون خونه زیبا که Airbnb شده بود واقعاً من رو به تحسین و شگفتی وا داشت، از سلیقه شون ، از این خلاقیت شون و دکوراسیون ساده و زیبا، از تمیزی و حس مثبت خونه شون، از هدایت استاد عباس منش و استاد شایسته به این خونه که مطمئنم کاملاً جریان هدایته و کاملاً مرتبط هست به احساس لیاقت و خود ارزشمندی استادان عزیزمون که همیشه در بهترین زمان و مکان و شرایط باشن. استاد چقدر تحسینتون کردم وقتی گفتین ابتدای سفر که خواستین حرکت کنید از خداوند درخواست هدایت و حمایت کردین که همه چیز در بهترین شرایط باشه و حتی ساعت حرکت و بیدار شدن شما جوری بوده که موضوع طلوع خورشید براتون مسئله نشده. واقعاً با چه قدرت ذهن و زور بازویی میشه همه این موارد رو چیدمان کرد، ترافیک رو چیدمان کرد؟
چی به جز هدایت الله میتونه اینجوری خوشگل چیدمان کنه…؟؟
استاد این همه جا شما رفتین توی نمایشگاه اسلحه؟! نمیگید کودک درون حمید امیری اینجا داره بال بال میزنه، و بعداً میاد کلی پر حرفی میکنه. از چی بگم از قانون، از آزادی از زیبایی و برکات این سرزمین از نکات فنی سلاح ها ؟ یا از سیاست پشت ماجرا ؟ یا ….
یه جمله معروف هست که میگه آدم خوشبین هواپیما رو طراحی میکنه ، آدم بدبین چتر نجات.
ولی هر دو نگاه باعث رشد جهان میشه. چه اونیکه هواپیما رو بسازه چه اونیکه چتر نجات رو بسازه. به لحاظ منطق ذهنی من سیاست جمهوری خواهان رو بیشتر ترجیح میدم تا دموکراتها. ما داریم در مورد یه بیزینس چند صد میلیارد دلاری صحبت میکنیم. سرچهایی که کردم نتایج مختلفی رو میداد ولی برآورد کلی چیزی حدود 51,3 میلیارد دلار در سال درآمد صنعت اسلحه است. این رقم اونقدری وسوسه برانگیز هست که افراد رو به سمت خودش بکشه. و قانونگذاران منتقد رو ناکام بذاره. توی این سالها قوانین بازدارنده زیادی توی آمریکا وضع شده برای اینکه خطرات ناشی از حمل سلاح رو کاهش بده مخصوصاً برای افسران پلیس در زمان مواجهه با افراد مسلح. پلیس وقتی یه خودرو رو متوقف میکنه ممکنه با یه فرد مسلح مواجه بشه، در کل با این ذهنیت به سمت ماشین شما میاد(بخاطر همین از پشت ماشین میاد، ماشینش دوربین ثبت وقایع داره، خودشون جدیداً جلیقه دوربین دار میپوشن، و به پشت ماشین دست میزنه که اگه اتفاقی افتاد و ماشین فرار کرد بعداً اثر انگشت پلیس بعنوان مدرک اثبات جرم پشت ماشین باشه). منجمله اینها این قانونه که اگر توی ماشینت اسلحه داری باید اسلحه ات رو به سه قسمت مجزا از هم جدا کنی (نمیدونم این قانون فدرال باشه یا ایالتی)، وقتی پلیس به شما ایست میده شما نباید از ماشین پیاده بشی چون ذهنیت درگیری به پلیس میده و ممکنه بدون پرسیدن سوال بهتون تیراندازی کنه، باید شیشه رو بدی پایین، کمربند بسته و هر دو دست روی فرمون باشه برای باز کردن در ماشین باید دستتو بیاری بیرون و از دستگیره بیرون در ماشین رو باز کنی. اینها یه سری قوانین پیشگیرانه است. ولی اصلا چرا مردم امریکا اسلحه حمل میکنن …؟؟ مثل برنامه تقویم تاریخ رادیو در سالهای کودکی، که صبح میخواستیم بریم مدرسه، بریم به سال 1776 (248 سال پیش) زمانی که اعلامیه استقلال ایالات متحده توسط پدران بنیانگذار نوشته شد و به تصویب کنگره قاره ای رسید. (بعدها شد کنگره ایالات متحده، نمایندگان سیزده کلونی که ساکن در قاره آمریکا بودن)؛ این متن رو از ویکی پدیا براتون کپی کردم؛ (مقدمهٔ مشهوری است که شامل ایدهها و ایدئالهایی میشود که اساس و بنیان اعلامیه را شکل میدهند. این قسمت همچنین مفهومی را تصدیق میکند که امروزه به آن «حق انقلاب» میگویند: مردم حقوق مسلم و معینی دارند و هنگامی که حکومتی به این حقوق تعدی و تجاوز کند، مردم حق دارند که آن حکومت را «تغییر دهند یا براندازند») .
چون روزگاری مردم کلونی ها اسلحه دست گرفتن و علیه پادشاه انگلستان اعلام جنگ کردن و سربازان کت قرمز بریتانیایی رو از سرزمین شون بیرون کردن، این حق برای مردم به رسمیت شناخته شد که اجازه دارن سلاح حمل کنن، چون این بند توی اعلامیه استقلال قید شده هر رئیس جمهوری اومده سر کار و خواسته حمل سلاح رو محدود کنه نتوانسته. (عمدتاً دموکراتهای بی مصرف … جالب اینجاست هر چی کار مفیده توسط جمهوری خواهان اتفاق می افته، و هر چی کارخونه سودآوره متعلق به ایلاتهای جمهوری خواهه، دموکراتها همش کاسه گدایی دستشونه برای خیریه ها، هر چی بی خانمان از آمریکا نشون مون میدن متعلق به ایالتهای دموکراتهاست ؛ توی آمریکا یه سری ایالتها در بیشتر مواقع جمهوری خواه هستن، یه سری ایالتها دموکرات ،این موضوع مخصوصاً توی زمان انتخابات خیلی خودش رو نشون میده، یه سری ایالتها هم بهشون میگن ایالتهای خاکستری که هر بار یه سمتی هستن)
از بعد فنی نمایشگاه یه نکته به ذهنم میرسه که بگم اسلحه ها بخاطر مسائل امنیتی به میز متصل شده بودن، و هر سلاحی اونجا بود یه بست زیپی توی قسمت مکانیزم اصلیش بسته شده بود که یه وقت اگه کسی به سرش زد سو استفاده کنه تا بخواد بازش کنه و از اسلحه استفاده کنن وقتشو داشته باشن و بتونن جلوشو بگیرن.
اون اسلحه ای که استاد برداشت و گفت خیلی هیولاست و سنگینه، حدود دقیقه 35:40 بهش میگن M82، شبیه اسلحه تک تیراندازیه ولی در واقع سلاح ضد زره هست با چندتا شلیک میتونی یه تانک رو متوقف کنی. توی یه کلیپ دیدم توی سوریه با یه همچین سلاحی از فاصله بیش از یک کیلومتری یه مخزن بزرگ گاز رو توی تأسیسات صنعتی منفجر کردن. سه تا مکانیزم کاهش دهنده نیروی ناشی از شلیک روش نصب شده. اولی توی طراحی دو پایه ، بعدی توی طراحی شعله پوش و سومی یه جذب کننده هیدرولیکی توی قنداق. حتی مدل مستقر شدن پشت این سلاح مثل بقیه سلاحهای تک تیرانداز نیست. تیک تیر انداز ممکنه نشسته یا ایستاده هم شلیک کنه ولی این سلاح فقط حالت دراز کش و حتما باید با زاویه 45 درجه نسبت به محور طولی سلاح باشه تا نیروی لگد زدن موقع شلیک کردن به مهره های کمر آسیب نزنه.
(من با این اسلحه چند هزار نفر رو کشتم، مخصوصاً با دوربین حرارتی که از پشت دیوار میتونستم نفرات رو بزنم. نگران نباشید منظورم توی بازی IGI بود، صرفاً جهت خنده ؛ IGI-2 توی 4-5 مرحله آخر این اسلحه رو داری)
در ادامه استاد عباس منش و استاد شایسته توی ماشین گفتگوی بسیار بینظیری داشتن که نکات بسیار بسیار بسیار طلایی تو صحبتهاشون بود.
از اینکه قوانین الهی از ما محافظت میکنه نه ابزار و سلاح. باورهای ماست که واقعیت زندگی مون رو رقم میزنه. استاد یه مثال عالی زدن که شخصی که حتی به خاطر امنیت خودش اسلحه رو تهیه کرده، پیشاپیش این پیام رو به جهان میده که من آماده دریافت موقعیتهایی هستم که نیاز به اسلحه داره، آماده دریافت درگیری هستم . من این موضوع رو بارها توی زندگی شخصی و کارم تجربه اش کردم. وقتی نگرانی از موضوعی داشتم و میگفتم اکی اگر فلان اتفاق پیش اومد این اقدام رو میکنم، این صحبتها، این دلایل، این منطقها، وقتی برای موضوعی از قبل دلایلم رو آماده میکردم، اون اتفاق پیش میومد. ولی هر جایی گفتم خدا حواسش به همه چیز هست و «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» نه هیچ اتفاقی برام افتاد و نه مجبور شدم به کسی چیزی توضیح بدم.
واقعاً افکار و باورهای ماست که اتفاقات رو شکل میده.
یه جایی در مورد این سرزمین بینظیر گفتین که هیچ برخورد نامناسبی ندیدید و همیشه احساس کردین کشور و سرزمین خودتونه … من رو به یاد سخنرانی پرزیدنت رونالد ریگان انداخت توی کارخونه هارلی دیویدسن ، یه سخنرانی بسیار قشنگی داره و انتهای سخنرانی میگه چند وقت پیش یه نامه ای دریافت کردم که مدتها ذهن من رو به خودش مشغول کرد، که شخصی برام نوشته بود «شما میتونید به یونان نقل مکان کنید ولی هیچوقت یونانی نمیشید، میتونید به ژاپن نقل مکان کنید و اونجا زندگی کنید ولی هیچوقت ژاپنی نمیشید، میتونید به آلمان یا فرانسه برید ولی هیچوقت آلمانی یا فرانسوی نمیشید ولی هر کسی از هر جای دنیا میتونه بیاد ایالات متحده و به یه آمریکایی تبدیل بشه» .
حمیددد حنییییف عزیییزم؛سلااااام،سلاااام و سلاااامتی و نووور و رحمت خداوند به جسم و جان و روح و قلب سلیمت
مجداا آخیششش! چقدر دلم برای فعالیت توی سایت و فرستادن تلگراف های توحیدی تنگ شده بود!
خدااایاااا شکرت یکبار دیگه به من سعادت هم فرکانسی با بندگان صالحت رو دادی،به قول رضوان دیگه داشتم قهر میکردم :)
آخه چند روز پیش در جواب تلگراف تبریک دوسالگی من،برات نوشششتم،طولااانی هم نوشتم…اما همه چیز دست به دست هم داد تا اون نوشته ها،بی دلیل پاک بشه …البته که هیچ اتفاقی اتفاقی رخ نمیده …من به فرکانست دسترسی نداشتم …
اصلا همین که از قرآن طلب هدایت کردم برای نوشتن برات و به آیه های 27 تا 61 سوره ص هدایت شدم،یععععنی چی؟یعننننی با سرررعت نووور مدارها رو طی کردی و سعیده داره میدوئه تا باز به شما رفیق های غار حراش برسه …
بااازم خدااروشکر یادمه یک سال پیش،وقت تولد توحیدی یک سالگیت من اصلا در فرکانس نوشتن تلگراف هم نبودم و چندین روز بعد برات تبریک رو راهی کردم(به قول مازندارنی ها :) )
اما الان که 363 روزو نیمته اومدم بگم آقااا پیشاپیش تولدتتتت مباااارک،دوسالگیت مبارک،دوسال استمرار در مسیر توحیدی،دوسال تلاش برای قلب سلیم داشتن،برای وصل شدن به هدایت،برای درک قرآن و اشتراک گذاشتن آگاهی های نابت،برای تموم کامنت های فوق العاده ای که تا الان گذاشتی،برای تموم تلاشی که کردی و ناامید نشدی،برای تسلیم نشدنت،برای ایمان به غیبِت …ازت سپااسگزاررررررم…
به قول آقا اسدالله پرچم ورودی های بهمن 1400 بالاست
ازت ممنونم هم وروودی و هم کلاااسی …آتشنشان ابراهیم نشان،حمید حنیف سایت عباسمنش دات کام ….
حمید جان …صدای من رو میشنوی از گرگان جان،هوای مطبوع 21 درجه ای بهمن ماه، با نسیم های خنکی که از پنجره ی اتاقم به صورتم میخوره …پست کشیک شبکاری…فول کافئین …
باید زودتر میگفتم آماده ی یک کامنت طولانی باش …:)
ولی شما دیگه خودت میدونی …من یا نمینوییسم …یا شووورشووو درمیارم:)
پس پیشاپیش از وقت گرانبهایی که صرف این کامنت میکنی ازت سپاسگزاااارم ….
پسر میگم ی چیزی،شما اذیت نمیشی این همه اطلاعات رو توی سرت نگه میداری؟یا مثلا شبا که میخوابی یک تیکه از مغزت رو جهت سبک شدن برمیداری میزاری کنار؟
مگه مغز انسان چقدر ظرفیت داره در مورد همه چیز انقدر اطلاعات داشته باشه؟من حق داشتم بخوام مغز شمارو تشریح کنم:)))
پس داری چیکار میکنی؟بسم الله!جهان به این هوش و استعدادو علم بینظیرت احتیاج داره!
میدونی چقدر میتونی به گسترش جهان کمک کنی؟
از تو حرکت،از خدا برکت …
پاشو زودتر،به ایلان ماسک بنده ی خدا کمک کن …صندلی کناریش هنوز برای شما خالیه …
هنوووز کلی چیز میز توی این دنیای جادویی هست که باید کشف بشه…زندگی خیلی راحت تر و قشنگتر و زیباتر و شگفت انگیزتر ازیناست …
جهان به هوش شما برای کشفیات باقیمانده نیاز داره …
ببین به جان خودم،قبل نوشتن کامنتم،گفتم من مینویسم الان آقای امیری میاد زیر وبم این تفنگ هارو درمیاره توی کامنتش،اگر نیومد و ننوشت من اسممو عوض میکنم!
دیگه شبکاری و ذهن خسته و جریان هدایت،یادم رفت که بنویسمش …ولی مطمئن بودم یک کامنت از شما روی این فایل میاد که خودش یک کتابه …..
خدااایااااشکرررت …خدایااا ازت ممنونم برای روشنی قلبم،برای لذت هم صحبتی با بندگان صالحت،برای این تلگراف های توحیدی که نتنها همیشه در بهترین زمان و مکان میرسه…که حتی سال ها بعد برات هدایت به همراه داره …اینو توی کامنت خودمم نوشتم که چقدر از نوشته های قبلی خودم هدایت دریافت کردم ….
وباورت نمیشه امروز باز هم right a way خدا باز هم از نشانه ی روزانه م و کامنت خودم باهام حرف زد…احساسم میگه لینکش رو اینجا بزارم برات …و من چرا ازش پیروی نکنم وقتی همیشه حرف حق رو میزنه …؟
abasmanesh.com
حمید حنیف عزیزم،برادر توحیدی راه دور من،شروع دو سالگی من،شروع ایمان عملی منه…شروع قدم های تکاملی برای رسیدن به نتیجه …
حالم خوبه،خوشحالم،قلبم روشنه و ایمان دارم من یک قدم برمیدارم و خداوند هزاران قدم…
عجیبه،غریبه ولی واقعیه یکبار دیگه همزمانی استفاده ما از یک آیه،پس به قول خودت و به قول خودم:
اصلا همین شروع دوباره ی سریال سفر به دور آمریکا،یک نفس تازه به من بخشید،یکبار دیگه خون رو توی رگ های من جاری کرد و یک انرژی مضاعف داد برای حرکت های بزرگتر…برای ایمان عملی بیشتر…خداروصدهزار مرتبه شکر برای هدایت شدنمون به این غار حرا …به استاد عباسمنش بینظیر …
خداایااااشکرت…
ببین دلم میخواد یک داستان دیگه هم برات تعریف کنم …از تجربه ی فوق العاده ی چند روز پیشم …رفتن تو دل ترس هام …نشستن وسط قبرهای امام زاده عبدالله گرگان… در دل تاریکی شب…
اما این رو میزارم برای تلگراف بعدی…برای اینکه خودم رو مجاب کنم حتما بنویسم…
پس شما فعلا یک خلاصه از قسمت بعد داشته باش …تا دوباره سعیده و پر حرفی هاش یک تلگراف دیگه راهی کنه برات …
امیدوارم مرخصی و آزادی زمانیت توی این هوای فوق العاده ی بوشهر،برات پر از نور الله باشه…پر از هدایت و رحمت پروردگار …
امیدوارم این تلگراف کمیت دار برات بنفیتی هم داشته باشه …
و البته امیدوارم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمتون ..شمارو و تموم رفیق های عزیز این غار حرا …رضوان..الهه…آقا اسدالله…فاطمه جان..داداش رسول…،داداش حسین عبادی(از بندگان خدا:) ) ،محمدحسین…حسین آقای امیری،آقای کرمی و….. تموم اون عزیزانی که با قلبشون برام مینویسندوهمیشه نور الله رو میفرستند و بهم احساس خوشبختی بی قید وشرط میدن…
ببین حتی فکرش هم لذت بخشه …وقتی دریافت یک کامنت میتونه انقدر آدم رو سرحال بیاره و به نور خدا وصلش کنه …یک جمع دوستانه توحیدی چه کارها که نمیتونه بکنه …
البته …یادمون نره
به قول استاد…
نیازی نیست ما دنبال کسی بگردیم،ما روی خودمون کار میکنیم …و جهان حتما کبوتر با کبوتر،باز با باز رو رعایت میکنه …این قانون بدون شک خداونده ….نمیتونه جووور دیگه ای باااشه،لاااجرررم این اتفاق میفته …یووووهووو :)
تموم این انرژی مثبت و روشنی قلبم رو از شمال تا جنوب برات میفرستم الهی که در بهترین زمان و مکان به دستت برسه…
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.
برای شوخی کردن های منحصر به فردت که گاهی وقتا باعث میشه چشم های آدم از ترس گرد بشه!! بعد میگی شوخی کردم :)) :((
این کارها فقط از شما بر میاد :)))
حمید جان من این نگاه تیزبینانهای که در کل دیدگاهت داشتی رو بی نهایت تحسین می کنم
اون نوشتهای که از پردیزنت آمریکا نوشتی خیلی خیلی برای من قابل تأمل بود
دمت گرممممم درود بر ذهن اکتیو و حافظهی قوی ای که داری
حمید جان در دیدگاهی که در پاسخ به سعیده خانم نوشتم
این موضوع رو عرض کردم که جدیداً داره ارتباطاتم به صورت غیر مجازی یعنی به صورت تلفنی با دوستان بی نظیری از اعضای سایت بیشتر میشه و این باعث افتخار و خوشحالی منه که با آدم هایی مثل خود شما دوست باشم و بتوانم ساعت ها در مورد موضوعات مورد علاقم گپ و گفت داشته باشم
میخواهم بگم اون روز رو خیلی دور نبین که زنگت بزنم و هزار تا سوال در مورد مکانیزم ساخت و مکانیزم عملکر موشک و هواپیما و زیر دریایی ازت بپرسم :)))
منم یک آدم خوش حرف با روابط عمومی بالا :)))
شما هم که عاشق اینجور مباحث…
جدی میگم ها… همون خدایی که هدایتم کرد بتوانم ارتباط تلفنی با دیگر دوستان سایت بگیرم همون خدا هدایت می کنه که با شما هم ارتباط بگیرم
حمید جان در مورد احساس لیاقت و این دورهی بی نطیر گفتی
بی نهایت سپاسگزارم به خاطر محبتت
ان شا الله من هم در زمان مناسبش هدایت میشم و میام میشم دانشجوی این دوره
این پاراگراف از صحبت های شما هم خیلی برایم آموزنده بود، سپاسگزارم
اینکه قوانین الهی از ما محافظت میکنه نه ابزار و سلاح. باورهای ماست که واقعیت زندگی مون رو رقم میزنه. استاد یه مثال عالی زدن که شخصی که حتی به خاطر امنیت خودش اسلحه رو تهیه کرده، پیشاپیش این پیام رو به جهان میده که من آماده دریافت موقعیتهایی هستم که نیاز به اسلحه داره، آماده دریافت درگیری هستم . من این موضوع رو بارها توی زندگی شخصی و کارم تجربه اش کردم. وقتی نگرانی از موضوعی داشتم و میگفتم اکی اگر فلان اتفاق پیش اومد این اقدام رو میکنم، این صحبتها، این دلایل، این منطقها، وقتی برای موضوعی از قبل دلایلم رو آماده میکردم، اون اتفاق پیش میومد. ولی هر جایی گفتم خدا حواسش به همه چیز هست و «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» نه هیچ اتفاقی برام افتاد و نه مجبور شدم به کسی چیزی توضیح بدم، واقعاً افکار و باورهای ماست که اتفاقات رو شکل میده.
شاد ، پیروز ، در آرامش و سرشار از احساس رضایت از پروردگار باشی دوست عزیزم
سلام و درود محمد حسین جان خوبی برادر، الهی که در پناه رب العالمین همیشه حالت عالی و مثبت باشه.
ازت بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت پر از محبتت و اینکه چند روز پیش کامنتت رو در پاسخ به فاطمه خانم خوندم میخواستم برات کامنت بذارم ولی اون لحظه «میگ میگ درونم» عجله داشت گفتم بعداً کامنت میذارم ، هیچی کامنت خودت که رسید صورتم شطرنجی شد، گفتم تنبلی کردی کامنت ننوشتی محمدحسین خودش کامنت گذاشت.
ازت بینهایت سپاسگزارم محمدحسین. به جریان هدایت اعتماد کن، هر چیزی اگر نیازمون باشه در بهترین زمان و مکان بهمون داده میشه. اگر گرفتن ارتباط با اعضای سایت خواسته ماست جهان این کار رو بهترین شکل برامون انجام میده.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود فراوان به شما مجید جان. الهی که حال دلت عالی عالی باشه و بینهایت از نعمتهای رب العالمین متنعم باشی و ان شاالله به لطف و هدایت رب العالمین تکاملت رو طی کنی و قدم در مسیر مهاجرت بذاری.
از لطف شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم ، وقتی نوشته بودی کامنتات بوی شجاعت و دلیری میده یه لحظه گفتم منو میگه؟؟؟!! واقعاً از شما ممنونم. خودم تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم.
توی کارم به یک سری مهارتها و تجربیات خودم باور دارم که میتونم یه کارهای مفید و مثبتی انجام بدم، ولی راستشو بخوای بیش از اون چیزی که مایه دلگرمی همکاران باشم روی اعصابشون هستم، کسی نمیتونه حوالی من دست از پا خطا کنه، همیشه به روش خودم کار میکنم(البته استاندارد) ولی متوجه دست به عصا بودنشون هستم.
بینهایت ازت متشکر و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت مجید جان. در پناه رب العالمین همیشه موفق و متنعم و ثروتمند باشی.
سلام و درود حسین جان. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
پریشب رفته بودم بیرون، که نقطه آبی کامنتت رو دیدم و یهو با خنده و اشتیاق گفتم: «حسین، حسین، ای جانم، دورت گشتم کوکااااا.» و بعدش کامنتتو خوندم و کلی ذوق زده شدم.
ازت متشکرم حسین جان که اینقدر دوست داشتنی و خوش قلبی. اینقدر مهربون و با شخصیتی. حسین خیلی انرژیت مثبته و همیشه خیلی عالی به آموزشها عمل میکنی. یه نگاهی بنداز به حسین دو سال پیش و ببین چقدر با دو سال پیش خودت فرق کردی.
بینهایت تحسینت میکنم کوکا. دورت بگردم…
در پناه رب العالمین همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه و بینهایت متنعم و ثروتمند باشی. عرض سلام و ادب و احترام منو به خانواده محترمتون هم برسونید. شادکام باشید، زندگی تون پر از عشق و نور رب العالمین.
چقدر خوشحالم که تونستم کامنت شما رو بهش هدایت بشم و تا انتها بخونم(میخواستم مثلا درس بخونم اما لازم داشتم ریست بشم و چی بهتر از وقت گذروندن توی سایت و کامنت خوندن)
چقدر کامنت تون برام درس ها داشت و چه مدل فکری جالبی تو کامنت تون متوجه شدم و چقدر اسلحه بلد بودید.چقدر همه چی بلدی اصلا. چقدر سرچر قوی هستی واقعا از صمیم قلبم تحسینت میکنم.
تحسینت کردم در بیشتر کلمات و نوشته ها و تجربه ها.تحسین تون کردم در برخورد با همکارانتون.
تحسینت کردم برای بودنتون در دوره احساس لیاقت و عمل به آگاهی ها و باورسازی های قشنگی که انجام میدید.
یک نکته برام خیلی جالب بود. من با اینکه توی دوره نیستم اما چند روز پیش یک اتفاق ناخوشایند تو انتهای ساعت باشگاه(میرم کلاس یوگا) افتاد که باعث شد کلا تایم ریلکس و مدیتیت آخر بره روی هوا و من با تمام خودکنترلی ولی بازم از خودم راضی نیستم و یکم واکنشی عمل کردم یکم. اما باعث شد یک عالمه چیز از خودم متوجه بشم و یک نکته ایی داشتم با دوست و استاد عزیز یوگام همون روز حرف میزدم که حرفم رفت به سمت “احترام گذاشتن” و داشتم فکر میکردم که من وقتی پا روی احترام و قدر دانی هام گذاشته بشه خونم به جوش میاد. شاید فکر میکنم بقیه باید به من احترام بزارن و اگر نزارن احترام من خدشه دار میشه. اینو توی خودم پیدا کردم و متوجه شدم این اشتباهه و اگر بخوام توحیدی عمل کنم و نگاه کنم درستش اینه که من و همه ی آدم ها قابل احترام هستن و من به آدم ها احترام میزارم و انگار به خودم احترام گذاشتم ولی از کسی توقع احترام گذاشتن به من و علایقم رو ندارم. چون شاید اون طرف حد درکش مثل من نباشه و اصلا در حد و اندازه درک احترام گذاشتن نباشه پس چرا من خودمو اذیت کنم. من که قرار نیست به کسی چیزی ثابت کنم یا از کسی یا چیزی احترام بگیرم. من بصورت ذاتی محترم هستم و لایق احترام. اگر کسی به من احترام نذاشت، به ورزش کردن و آرامش من احترام نذاشت مشکل اونه نه من و اگر من ناراحت بشم و برانگیخته بشم مشکل در درون منه. چون شاید در بیرون دنبال احترام و رعایت ادب هستم.
خلاصه نمیدونم چی شد اینا رو با شما گفتم و تند تند نوشتم.
آها خواستم بگم این قسمت کامنت تون:
«من لایق دریافت احترام و عشق هستم» من یاده اتفاق چند روز پیش این افکار و ناظر بر افکار و رفتارخودم انداخت و انگار پازل ذهنم رو این جمله ی کامنت شما بیشتر تکمیل کرد.
و خوشحالم با اینکه تو کلاس با شما دوستان نبودم اما یکجوری این اگاهی ها بهم میرسه.چیزی که لازم دارم. با یک اتفاق ناخوشایند، با خوندن کامنت یکهویی از شما عزیزان، خلاصه که خدا خیلی باماست. خلاصه که خدا کارش درسته و قوانینش مو لا درزش نمیره. خلاصه که ممنونم که نوشتی و از خودت ردپاهای باحال و پر از درس میزاری. خلاصه که خیلی شما عالی و ارزشمند هستی و قدردان وجود شما هستم آقا حمید…
همزمانی اتمام جلسات دوره احساس لیاقت (خودشناسی محض) و شروع سفرتون عالیه و اینم اضافه کنم که این دوره انقدر آگاهی هاش زیاده که خیلی نیاز داره رو خودمون کار کنیم هرروز وهرروز.
ایده جالب این سری از سفرتون هم که معرکه است ..
خانوم شایسته تحسین میکنم زیبایی چهره و رنگ موی خوشگلت که جذاب تر تون کرده و عشقین شماها.
لوازم سفرکه با نظم و برنامه چیدید و حرکت کردین به امید الله یکتا.
خیلی حال کردم
ویلای ساحلی زیبایی که نشون دادین
داخلش چقدر تمیز وسفید وروشن
و چیدمان شیک ومجلسی.
با امکانات ضروری و خفن .
و چه دلچسب بود نشستن تو حیاط بیرونی ویلا
چه باحال بودن گریلی که داشت و
مجسمه ی بودا .
انصافا بوی کباب خودش یه مدیتیشنه
ایناهم مجسمه رو خوب جایی گذاشتن..
چه گل وگلدونایی در عین سادگی ، جذاب بودند و درختچه های نازنین وسبز خدایاشکرت.
تجربه ی چنین ویلایی رو خداروشکر دارم اونم تو روستای ساحلی طوقدار جاده فرح آباد ساری که دودقیقه ای میرفتیم پیاده روی کنارساحل و این زیبایی وصف نشدنی
هست وهمچنان بازهم اون مکان رو دوست دارم و بهش ارادت داررررررم…
جالبه تو ویلا از جملات وکلمات مثبت استفاده کرده بودن درست مثل خودتون.
توجه استاد به زیبایی ها ودیدن ماشین کوروت آبی رنگ و حرفه ای که حالمونو خوب کرد .
چه نمایشگاه خاصی
چه میزان آزادی
چه قدر اسلحه و تفنگ و ….
چه ژست هایی خانم شایسته جانم
صدای بروس لی هم که خوب ماجرا را فان کرد و خندیدیم …
مبارک تون باشه کلاه هایی که خریدین و اون تابلوی زیبا و ناب .
سپاسگزارم استاد
هم دیدگاه مخالفین خرید وفروش اسلحه روگفتین و هم دیدگاه مخالف خرید وفروش اسلحه و در آخر هم منطق درست وکمال خودتون که کاملا درست بود رو گفتین وتمام.
الهی صد هزار مرتبه شکر به خاطر این سفرنامهی فوق العاده که دوباره شروع شده
من هم مثل شما خیلی خلاقیت استاد و خانم شایسته رو تحسین می کنم که این سفر هم خلاقانه میرن
می دونید چیه؟
سفر که کلاً خودش شگفت انگیزه
حالا…اینکه شما هر بار بری یه جای جدید سفر رو جذاب تر و جادویی تر هم می کنه و باعث میشه که آدم ذوق بیشتری داشته برای تجربه های جدید
ولی دیگه استاد و مریم خانم شاهکارن
نه تنها هر بار میرن جاهای جدید بلکه سبک و شیوه ی سفر رفتنشون هم متفاوت میشه
و
سعی می کنند خودشون رو به چالش بکشن و یه کمی بزرگ تر بشن
چقدر من خوشبختم که همچین الگوهای فوقالعاده ای دارم و دسترسی دارم به این فایل های بی نظیر که می توانم بار ها ببینمشون و ورودی های خوب به ذهنم بدهم
چقدر من خوشبختم که دوست های بینظیری مثل شما دارم و می توانم باهاتون ساعت ها گپ بزنم و کانون توجهمون رو بگزاریم روی زیبایی ها
(تمرکز بر روی نکات مثبت) کاری که مردمان کمی آگاهانه انجامش می دهند و اگه تبدیل بشه به عادت :)) زندگی ما رو برای همیشه تغییر می دهد
خیلییی خوشحالم دلم برای گپ زدن با شما ها و خواندن دیدگاه های نابتون تنگ شده بود
الهییییی شکرتتتتت
راستی به لطف خدا، نمیدونم چرا وقتی از ایمیل میام توی سایت و یه دیدگاه رو میخوانم دکمهی پاسخ کار نمی کنه و این کادر پاسخ دادن رو باز نمی کنه !!!
حالا چرا میگم به لطف خدا؟!!
چون این واقعاً یه موهبت الهیه ، این باعث میشه هر بار پروفایل هر کسی رو که می خواهم برایش دیدگاه بگذارم باز کنم و از اونجا یه بار دیگه اون دیدگاه رو باز کنم و در پاسخ کامنت بنویسم
ستاره های طلایی که نمود رشد اون فرد ببینم و تحسینش کنم
عکس زیبای پروفایل هاتون رو ببینم و با قلبمممم تحسینتون کنم
می بینی چقدرررر ذهنم مثبت شده؟؟
به جای اینکه غُر بزنم برای این تضاد ، دارم میوه هایش رو می چینم و کیف می کنم و خدا رو شکر می کنم
چقدررر خوبه آدم بتوانه اینجوری فکر بکنه الهی صد هزار مرتبه شکر
خدایاااااا شکرتتتتت
خیلییییی دوستتون دارم
اینو با شمایی هستم که داری این دیدگاه رو می خوانی هاااا
فاطمه خانم عزیز
برای شما از خداوند مهربان وتوانا این رو خواستارم…
سلااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااام و صد سلااااااااااااااااااااام به عشقای من به استاد نازنین و مریم بانوی زیبا و قشنگم
سلااااااااااااااااااااام به دوستان توحیدی ام در این سایت الهی و مقدس
استارت یک سفر جدید یک سفر پر از خیر و برکت و آگاهی و دریافت الهامات خداوند یک سفر پر از معجزات یک سفر همه سر سود، مبارررررررررک همه ی ما باشه ان شاءالله و همچنین مژده و نوید دوره ی بینظیر شکرگذاری که در دوره احساس لیاقت استاد خبر اون رو گفته، بر همه ی ما مبارک و میمون باشه و ان شاءالله همهی ما لیاقت شرکت در این دوره ی بینظیر رو داشته باشیم.
چیزی که تو این قسمت منو شگفت زده کرده پوست شفاف و روشن مریم جون است. واقعا دوره قانون سلامتی معجزه می کند. استاد و مریم جان اندام زیبایتان و پوست شفاف و روشن و انرژی و شادابی تان را تحسین می کنم.
اولین فایل سفر این دوره ما با موضوع بسیار مهمی شروع شد.
اسلحه ابزاری که انسان از بدو تولد تا موقع مرگ از اون استفاده می کند فقط نوع و شکل آن با توجه به شرایط و سن و جنسیت تغییر می کند. مثلا اسلحه نوزاد شیرخواره گریه اوست، با این اسلحه خود را از گرسنگی و تلف شدن نجات می دهد، وقتی کمی بزرگتر شد و اون زبان شیرین اش باز شد، از اون به نحو احسنت برای رسیدن به مقاصدش استفاده می کند و هر چه بزرگتر می شود تنوع این اسلحه ها بیشتر می شود.
و اما اسلحه ما که در این جا هستیم چیه؟توجه به خواسته ها و اعراض از ناخواسته ها
و مهم تر از همه سپاسگزاری است که به راحتی نجواها رو ضربه فنی میکنه.
استاد این ایده برای مسافرت عالی بود، اینطوری ما بیشتر با شهرها و فرهنگ و محیط آمریکا آشنا میشیم و این یکی از خواسته هایم بود که از دوربین شما بیشتر و عمیق تر با کشور پهناور آمریکا آشنا بشم . و البته تجربه های متفاوت تری خواهیم داشت.
و اما خونه ای که کرایه کردید، چقدر زیبا و قشنگ بود.
یه جورایی انگار ویلاهای شمال بود.
استاد تو را سپاس که ما را در این همه زیبایی سهیم می کنی.
ان شاءالله این نتایج عالی و این احساس خوبی وه میگیریم میلیارد ها برابر بصورت، علم و حکمت و نعمت و ثروت و سلامتی و شادی به سمت شما برگرده. الهی آمین
در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین
سلام و درووووود بینهایت رضوان جان ، خواهر عزیزم. الهی که در پناه رب العالمین همیشه شاد و سلامت و موفق باشی. بینهایت تحسینت میکنم که وقتی کامنتها رو بر اساس امتیاز چیدمان میکنم، کامنت شما تاپ امتیازات شده. به تجربه برام ثابت شده هر بار که فرکانس ذهنی مثبت تری داشتم و سپاسگزارتر بودم و آرامش بیشتری داشتم و بهتر به جریان هدایت وصل بودم کامنتم امتیاز بیشتری گرفت. فارغ از اینکه متن کامنت چی باشه، اون احساس توحیدی درون کلمات هست که بالاتر میره.
اینو بخاطر این نوشتم که آگاهانه تر مراقب این فرکانس درونی و احساس سپاسگزاری قلبیت باشی.
بینهایت تحسینت میکنم، در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و صد سلااااااااااااااااااااام به حمید عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجو و با تقوایم
چه عجب داداش ما یادی از خواهرش کرد. به هر حال یه عالمه سپاس که دل ما را شاد کردی. خواستم برای شما در پاسخ کامنت جواب بنویسم دیدم یک هفته است فعالیتی ندارید، برای همین دیگه فعلا همین جا می نویسم. البته قبل از این در سایت کلی نوشتم بعد گفتم کامنتدنوشتن برا حمید بدون فال حافظ نمیشه، اومدم بیرون نوشته ها پاک شد. خواستم قهر کنم، دیدیم دیگه زشته انگار یکم بزرگ شدم برا همین دیگه قهر نکردم و دوباره نوشتم. ولی خداییش عجب غزلی باز شد. انگار از زبان خودم از شما تشکر کرده بود بابت کامنت تان.
حمید عزیز در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشی الهی آمین.
همیشه سودمند و با برکت است آنکه فرقان را [که قرآن جدا کننده حق از باطل است] به تدریج بر بنده اش نازل کرد، تا برای جهانیان بیم دهنده باشد.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست ؛ سخن شناس نهای جان من، خطا این جاست»
«سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید ؛ تبارک الله از این فتنهها که در سرِ ماست»
«چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم ؛ گَرَم به باده بشویید، حق به دستِ شماست»
«از آن به دیرِ مغانم، عزیز میدارند ؛ که آتشی که نمیرد، همیشه در دلِ ماست»
«چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب ؛ که رفت عمر و هنوزم، دِماغ پُر ز هواست»
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود فراوان به خواهر بزرگوارم رضوان جان. الهی که حال دلت عالی عالی باشه. قطعا کارتون میگ میگ رو یادته؛ همون کوکوی دونده که دائما داشت از دست اون کیودی فرار میکرد. کامنت نذاشتن های من به معنی عدم فعالیتم نیست، فقط عین میگ میگ سریع رد میشم و میرم سراغ درس و مشقم «سندروم بیش فعالی میگ میگ درون» ؛همین الان که دارم برات کامنت مینویسم توی یه تب دیگه یه کامنت بسیار طولانی تموم نشده دارم برای جلسه 18 لیاقت. دارم آگاهانه تلاش میکنم تمرکز جدی بذارم برای گوش کردن به فایلهای جلسات. همزمانی که دوره احساس لیاقت رو دارم کار میکنم ، 12 قدم رو هم دارم دوباره گوش میدم چند هفته است توی قدم دوم موندم و بارها و بارها فایلها رو گوش میدم. (ترکیب این دو دوره شگفت انگیزه) الان حدود بیش از یک ماهه توی قدم دوم هستم. نشانههای روزانه رو میبینم، سفرنامه رو میبینم ولی خب از طرفی کمالگرایی هم چاشنی ماجرا شده که نمیذاره کامنت بذارم.
یه مثال کوچیک بخوام بزنم همین چند روز پیش توی اداره رئیس صدام زد و گفت بیا کارت هدیه ات رو بگیر، «من با تعجب پرسیدم چه کارت هدیه ای» ماجرا رو توضیح داد که بابت فلان موضوع… دو تا کارت هدیه 2 تومنی بهم داد و من خوشحال و شادمان مثل «کره الاغ کدخدا یورتمه رفتم تو کوچه ها» و خدا رو شکر کردم. و گفتم این نتیجه یه ذره کار کردن روی باورهام بود، نتیجه تمرکز گذاشتن روی دوره ها بود. ولی بلافاصله نجواهای ذهن کمالگرا اومد که حالا 4 تومن چیه که میخوای در موردش صحبت کنی ، بچه های سایت دارن روزانه ده ها و صدها میلیون ثروت خلق میکنند… «این اون کمالگرایی بود که یه وقتایی مانع تراشی میکنه برای فعالیت» (ترکیب کمالگرایی با میگ میگ درون میشه سندروم میگ میگ بیشفعال کمالگرا؛ من اگه توی حوزه پزشکی و روانشناسی میخواستم فعال بشم نتایج تحقیقاتم بیش از اون که به پیشرفت بشریت منجر بشه ، به خنده بشریت منجر میشد) ؛ از صبح تا شب فعالیت های من شامل ستاره قطبی و شکرگزاری میشه ،و شنیدن فایلهای محصولات و مکتوب کردن سوالات مختلف و نوشتن جواب برای شخم زدن باورهای درونی ذهنم، و از طرفی نوشتن تعهد قرآنی ، ورزش کردن و خوندن اهرم رنج لذت و نوشتن های مختلف توی دفتر و توی یادداشت گوشی …
اونقدرها هم غیرفعال نیستم ولی حق با شماست باید یه کم بیشتر کامنت بذارم. ازت متشکرم خواهر بزرگوارم. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
خدارابی نهایت سپاسگزارم که بازهم عازم سفرهستیم سفری سرشارازلذت وآگاهی
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خانم یوسفی عزیز ،دوست وهمراه پرانرژی
چقدرلذت بردم از زاویه نگاه ودیتون به “اسلحه ” فوق العاده بود
راستش بخواین یکی من ازبازدید اساتید گرانقدرمان ازآن بخش نمایشگاه (اسلحه )سورپرایزنشدم امادرادامه ازتوضیحات استاد قانع شدم که این کشور واقعا کشورازادی است به معنای اعم کلمه
وبعد ازآن کامنت فوق العاده زیبای شما که یک درس بزرگی برام داشت که اقا میشود به هرچیزنازیبایی اززاویه ی دیگری نگاه کرد وازدل آن نازیبایی زیبایی بیرون کشید.
سلام دوست عزیز،،ممنون از کامنتتون،،میشه بگید فایل رو با کدوم برنامه دیدید؟ب نظرم فایل مشکل داره،،از دقیقه 4 ب بعد گیر میکنه،،دوباره پخش میشه،،دوباره گیر میکنه،،گاهی بر میگرده اول فایل،،من هم با گوگل کروم امتحان کردم،،هم بافایر فوکس،،همون روزی ک فایل اومد رو سایت متوجه شدم،،زنگ زدم خانوم فرهادی هم اطلاع دادم،،هم باگوشی هم با لبتاب گیر داره،،تعجب میکنم ،،یعنی مشکل از اینترنت منطقه ماست؟تشکر از شما..
سلام به استاد بزرگوار، خانم شایسته و دوستان هم خانواده.
بسیار خوشحال شدم از این سفری که تدارک دیدین، چون واقعا من هم به سفر نیاز داشتم ک، یک سفر برای بزرگ شدنه بیشتر، از خدا میخوام کمکم کنه تا روز آخر، در این سفر از تجربه های همه ی دوستان استفاده کنم.
من برا اولین بار، موقع دیدن این سریال، برگه و خودکار دستم گرفتم تا نکات مثبت رو بنویسم اما بقدری نکات مثبت زیاد بود که تا ربع ساعت اول اونم به صورت خلاصه بیشتر نتونستم بنویسم
1/مهمترین اصل و اساس زندگی شما، لذت بردن و تفریح کردنه.
من متوجه شدم وقتی یه مدتی زیادی بهم خوش میگذره، مرتب میرم مسافرت، میرم گشت و گذار، میرم مهمانی ذهنم بهم گیر میده که بسه دیگه، پس کی میخوای به کارات برسی!؟
یه جای کار ایراد داره همش که خوشگذرونی و شبگردی و لذت بردن و کنار خانواده بودن و هر دقیقه بیرون بودن که نیست!
حتما کارای واجب دیگه، گرفتاری های دیگه ای هم هست که باید درگیر اونا باشی!
نگاه کن به بقیه! همش پیگیر هاشونن و وقت نمیکنن همش هی برن تفریح، تو هم مثله اونا باش!و من میبینم که ذهنن حتی برای تفریح کردن و یا گرفتار بودن هم میخواد مثله دیگرانی عمل کنم که شبانه روز دنبال گرفتاری هاشونن!!! در صورتی که زندگی یعنی لذت و لذت و لذت!
میدونی استاد!
من متوجه شدم سما با تحسین کردن، شکرگزاری کردن، توجه کردن و اهمیت دادن به زیبایی ها در سفر قبلی، جهان بلیط و شرایط این سفر رو براتون محیا کرد!
یعنی شما با بگدن در یک احساس خوب، در همون لحظه، احساس خوب تره بعدی رو متولد کردین!
در مورد احساس بد هم همینطور هست
ما اگر در احساس بد بمونیم، احساس بدتره بعدی رو شرایطش رو فراهم میکنیم مهم نیست چقدر حق با ما باشه برای بودن در احساس بد! اما این وسط یک تفاوتی بینه سفر قبلی شما و این سفر هست
اونم اینکه این سفره شما نسبت به سفر بعدی بهتر خواهد بود، چون جهان به افکار ما و به احساسات ما به شکل تصاعدی جواب میده!
برای همینه که شما هر سفری میربد میگید این سفر بهترین سفره عمرمون بوده، احساس بد هم همینجوریه، اگر در محل کار یک بگو مگوی ساده پیش بیاد و ازش گذشت نکنیم، پس فرداش با شدت احساس بده بیشتر به اون رابطه ادامه میدیم تا جایی که یه جا روابط بدتر و بدتر بشه!
2/توجه نکردن به نکات منفی!
استاد وقتی که دوچرخه رو جابجا کردن قطعا متوجه ی کم باد بودنه لاستیک ها شدن، اما بدونه توجه به این نکته ی منفی، به تحسین کردنه هوای شهر بندرعباس و شهر مقصدشون اشاره میکردن و مشخص بود بقدری توجه نکردن به نکات منفی رو در شرایط سخت و آسان (آگاهانه) تمرین کردند که دیگه به شکل ناخودآگاه به نکات منفی توجه نمیکنن!
این یعنی اگر در رفتار و عملکرد استمرار وجود داشته باشه تغییر شخصیت انجام میشه، چون به گفته ی خودشون اصلا آدمه سپاسگذاری نبودند اما این شخصیت رو خودشون در خودشون ایجاد کردن، مثله همین اعراض از ناخواسته ها!
3/استاد وقتی رسیدند تو حیات، شروع کردن به اشاره کردن به دستپخت خوبه خانم شایسته، به خواب آرام به محیط خوب و…
این یعنی اگر ما(آگاهانه) هر لحظه به نکات مثبت اطرافمون توجه کنیم، اون شرایط بیشتر و بیشتر میشه.
چیزی که استاد بااااارها و بااااااارها تاکید میکنن اینه که
آقا جان!
از همون امکاناتی که داری استفاده کن!از همو وشرایط و زمان هایی که داری لذت ببر!
از همون چیزایی که داری شکرگزاری بجا بیار!
ایشون بارها تأکید داشتن که من تو همون بندر عباس، زمانیکه هیچ نداشتم شکرگزاری میکردم تا به اینجا رسیدم قانونش فقط همینه!
یعنی اگر من یاد بگیرم از قدم زدن کنار رودخانه کارون لذت ببرم جهان من رو هدایت میکنه به قایق سواری تو دریای خزر!!!
از من از خوردنه تخم مرغ لذت ببرم و شکرگزاری کنم، دعوت میشم به یک مهمانی برای شام لذت بخش تر!
من اینو واقعا هم درونه خودم دیدم و هم دیگران!
آدمی که ماله لذت بردن باشه، با پیاده روی هم لذت میبره نیاز به قایق سواری تو رودخانه ی یانگ تسه ی چین نداره
آدمی هم نخواد لذت ببره و عرضه ی زندوی لذت بخش رو نداشته باشه مهم نیست چقور امکانات براش فراهم باشه بازم توجه اش روی نداشته هاشه.
یعنی اگر من یاد بگیرم، وقتی که از سانسور میخوام استفاده کنم(آگاهانه) بگم خدایا شکرت بابت بودنه این آسانسور که من این همه پله رو پیاده نمیرم و اذیت نمیشم، اگر وقتی ریموت درب پارکینگ رو میزنم و(آگاهانه) بگم خدایا شکرت که با فشار دادنه فقط 1 دکمه برب حیات برام باز میشه و بسته میشه، اگر موقع سوار شدنه ماشینم(آگاهانه) بگم خدایا شکرت که ماشین دارم و با اختیار آرامش هرجا میخوام میرم، کم کم این آگاهانه، جای خودش رو به ناخودآگاه میده، و همینجوری اتفاقات خوب رقم میخوره
اما مهمترین مسئله اینه که 2 تا موضوع رو فراموش نکنم
1/برای تغییر شخصیت نیاز به استمرار در یک رفتار خاص هست
2/ققققطعا و حتتتما در کنار توجه به زییایی ها نکات منفی و اتفاقات عصبی کننده که کنترل ذهنم رو از دست بدم هم ممکنه اتفاق بیوفته اما این من هستم که مشخص میکنم با موندن و پیچیدن وبه پروپای کدوم احساس، فردا همون احساس رو با غلظت بیشتر وارد زندگیم میکنم.
4/بودنه میز و صندلی در خانه.
من بارها دیدکه تو سفر های قبلی هم شما که میرفتید هتل، میز و صندلی نوشتن بود.
این یعنی همونجور که سرویس بهداشتی، وسایل آشپزخانه از الزامات یک خانه است، یک فضا، برای برنامه ریزی، نوشتن، خلوت کردن ، تمرکز کردن و… هم باید باشه
یعنی هرچقدر که من درگیر تفریح،لذت بردن، کار کردن و… باشم باید یک تایم غیر قابل مذاکره برای نوشتن و کار کردن روی خودم بزارم.
این نکاتی که گفتم خلاصه ای آنچه بود که تا دقیقه ی حدودا 15 تونستم متوجه بشم.
از خدا میخوام چشم قلبم رو به روی بزرگواری و نور هدایتش بیشتر باز کنه.
آقا ابراهیم به چه موضوع دقیقی اشاره کردید. منم چند وقت هست که در مورد خودم احساس میکنم که اگر یه مدت طولانی مشغول تفریح و گردش باشم ذهنم بعد از یه مدتی شروع میکنه به اینکه: نکنه دارم از کارهای اصلیم میمونم!! و انگار به صورت دیفالت توی ناخودآگاهم اینه که همیشه دنبال کار و مشغله بودن، و هر از گاهی وقت کنی یه برنامه تفریحی برای خودت داشته باشی، حالت عادی تریه. یعنی از بس که همیشه توی زندگی خودمون و اطرافیان هم همینو دیدیم، این شده دیفالت ذهنی برای ما.
حالا، چند دفعه است وقتی ذهنم داره میره سراغ همچین چیزایی، فوری استاد رو برای خودم مثال میزنم و بهش میگم خوب استاد تمام مدت روز توی پارادایس داره لذت میبره و زندگی میکنه و اصلا روش زندگیش همینه و این نیست که یه موقع هایی لذت ببره و یه موقع هایی کار و فعالیت های دیگه و زندگی و تفریحش باهم عجین شدن و جدا از هم نیستن. پس نیازی نیست که آدم مدام در حال کار و سختی باشه و بعد مثلا چند روز در ماه وقت داشته باشه برای تفریح.
سلام آقا ابراهیم گل ، امیدوارم حالت عالی باشه و خدا بهت برکت و عزت بده
ممنون و سپاسگذارم که کامنت میزاری دوست عزیز به شدت بهم کمک کرده تو یه شرایط که نجواها و احساسات نا خوب محاصره کرده بودن ، یه حس خیلی خوبی بهم میده که عالیه اصلن از جام بلند میشم و حالم خیلی خوب میشه
و در رفت و آمد شب و روز و آنچه را از رزق و روزی [چون باران و برف] از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده کرده است، و در گرداندن بادها [از سویی به سویی] برای مردمی که تعقّل می کنند، نشانه هایی است. (5)
این ها آیات خداست که به حقّ و راستی بر تو می خوانیم؛ پس [اگر به این آیات ایمان نیاوردند] به کدام سخن بعد از [سخن] خدا و نشانه هایش ایمان می آورند؟ (6)
=====================================
سلام به استتااااد عزیز و مهربونم سلاااااام به استاد شاااایسته قشششنگم سلااااام به تمووووم همسفر های عزییییزم،به رفیق های غار حرای من
سلااااام و سلااااامتی و نوووور و عشششق و رحمت الله به جسم و جان و قلب و روح توحیدی قشششنگتون
آخیییییشششش،چقدر دلم براتوووون تنگ شدددده بووود
چقدررررررر من دووووستون دااااارم ،چقدر سفر رفتن باهاتون دلچسسسبه،خدااایااااشششکرت یکبار دیگه بهم سعادت دادی برای همراهی با این جمع بهشتی
خانم شایسته جانم ،الهی دوووورت بگردم ،من یک لحظه شمارو نشششنااااختم اصلا،چقدر رنگ موی جدیدتون بهتون میاد،چقدر دستبند و گردنبندتون قشششنگه
اینجاست که شاعر میگه:
از سر تا پا نازه
این قد وقواره
این صورت ماهو کی دیده ستاره
از پا قدم یار روزگار رقم خورد
یار اومد و با عشق خوشبختی رو اورد
شیرین تر از این نیست
شیرین تر از یار
راهو به دلم بست، چشمای همین یار
دلبر دلمو برد تا هر جا دلش خواست
این دلبر شیرین شیرینتر ازیناست
دلبر شیرین استادم،ففط خداوندمیدونه با ساخت سریال سفر به دور آمریکا ،چه کمک بزرگی به گسترش جهان توحیدی کردی و نووووش جوووونت این زندگی بهشتی و این یار بهشتی وتموم عشق و محبتی که دریافت میکنی …
رفیق های غااااار حراااای من،حالتون چطوره ؟احوالتون چطوووره؟ روبه راهید؟ روو به رشششدید؟ بوس خداوند به کله ی مبارک همتون
صدااااای منو میششنوید از وسط شیفت شب بیمارستان آمااااااا در شهرگرگان :))))))
با لبخندی بر لب تا بنااااگوش دارم مینویسم نه با دستام که با رووووشنی قلبم
صلات های سفر به دور آمریکا قبلی باعث شد خداوند من رو بزاره روی دوشش و رسماً تموم کارهای اداری انتقالی و مهاجرت صغری من رو برعهده بگیره….
خدا میدونه با این همه فکت توی دستام،با شروع دوره جدید سفرمون چه اتفااااقاااات شگفت انگیز دیگه ای در راااهه
چه بسااا چه بساااا که همین الانش توی مرحله های جدیدی به سر میبرم که خعللللی دلم میخواد براتون تعریف کنم که این یک ماه ونیم بر من چه گذشت اما از استادم یاد گرفتم با نتیجه حرف بزنم پس منتظر میمونم تا با نتایجم از قوانین قشنگ بدون تغییر خداوند بیام و توی جمع بهشتیتون بشینم و از هم صحبتی باهاتون لذت ببرم …
بیام و براتون بگم چطور بعد از گرفتن نمره کتبی قابل قبول از آموزش های استاد ،جهان من رو وارد مرحلهی عملی امتحان کرد تا ببینه اونی که خوب مینویسه چقدر خوووب بلده عمل کنه !
من توی این یک ماه ونیم تازه فهمیدم
ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است یعنی چی!
بهشت را به بها میدهند، نه به بهانه یعنی چی!
به قول استاد شماااا با قدرت ذهنتون هزااااار تا کارو انجام میدید ولی اون قدم عملی رو باید برداری !نمیتونی از زیرش دربری! نمیتونی خودت رو گول بزنی من میشینم توی خونه و یک کیسه پول ازون بالا میاد برام!
وقتی میگی خدایا من زندگی توحیدی میخوام!
من میخوام ابراهیمت باشم،من میخوام زندگیم رو با نور تو بسازم
بعد جهان میگه اوووکی،اگر چیز های بزرگ میخوای باید ظرف نعمتت هم بزرگ باشه،باید کوآلیفای باشی برای دریافتش… با قطره چکان که نمیتونی از باران بی انتهای رحمت الهی ،هرچقدر دلت خواست برداشت کنی میتونی ؟
ابراهیم درخواست قلب سلیم میده،خدا میگه میری توی آتیش ؟ باور داری اون آتیش خود منم و برات سردش میکنم ؟
پس هنگامی که وی را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه آن چاه قرارش دهند [تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند] و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهی ساخت در حالی که آنان نمی فهمند [که تو همان یوسفی.] (15)
مریم اون همه سال عبادت خدارو کرد،آفتاب و مهتاب رنگش رو ندیده بود،بین مردم به پاکدامنی مشهور بود،خدا اون رو باردار میکنه بدون همسر! مریم میتونی ذهنت رو کنترل کنی؟میتونی در برابر حرف مردم سکوت کنی ؟
پس [از آن خرما] بخور و [از آن نهر] بیاشام و خاطرت را شاد و خوش دار، و اگر از مردم کسی را دیدی [که درباره نوزادت پرسید] بگو: من برای [خدای] رحمان روزه [سکوت] نذر کرده ام، پس هرگز امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت. (26)
الگو های قرآنی واقعا شیرین ترین الگو و دلنشین ترین و باور پذیر ترین الگو های استفاده از قانونه!
اینو از جلسه5 قدم ١٠یاد گرفتم از استاد ،که از الگوهای قرآنی به صورت پرکتیکال استفاده کنم …
قرآن …قرآن …کتاب جادویی …
که از هر صفحه ش عسل میچکه …
چقدر میشه ازش توی هر روز زندگی استفاده کرد …
توی یک فایلی استاد میگه بعضیا فکر میکنند تغییر کردن اما اگر جهان فشارشون بده،ازشون همووون درمیاد که قبلاً درمیومده!
قسمت امتحان عملی قانون،دقیقا همین چیزی که استاد میگه !
این به معنی سخت بودن مسیر نیست،به معنی راستی آزمایی شما در اعتقاداتتونه!
اگر شرایطت یکم از استیبل درومد،اگر سخت شد،اگر احساس کردی راه ها بسته شده
بازم توحیدی عمل میکنی ؟
ایمان داری خدا از جایی در روباز میکنه که فکر میکردی دیواره؟
ایمان داری اونجایی که دستت نمیرسه،خدا شاخه رو برات میاره پایین؟
یا باز ازت همون رفتارهای سابق میزنه بیرون؟
همون شرک،همون ترس،همون بی ایمانی ،همون حرکت نکردن…
آیا گمان کردهاید که به بهشت داخل شوید بدون امتحاناتی که پیش از شما بر گذشتگان آمد؟ که بر آنان رنج و سختیها رسید و همواره پریشان خاطر و هراسان بودند تا آن گاه که رسول و گروندگان با او (از خدا مدد خواستند و) گفتند: بار خدایا، کی ما را یاری کنی؟ (در آن حال خطاب شد: بشارت دهد که) هان! همانا یاری خدا نزدیک است.
اینارو گفتم که بگم:
به دوتا شرط
اگر مدت هاست حالت خوبه
و داری روی خودت کار میکنی
ممکنه یکسری اتفاقات یکم عجیب غریب بیفته!اما باید ایمانت رو حفظ کنی،باید تحت فشار توحیدی عمل کنی،باید تسلیم باشی و بدونی تو یکسری درخواست به خداوند دادی و خداوند بهت پاسخ داده و حالا مرحله ی دریافتشه!
اسم نزارید روی اتفاقات !
فقط ایمانتون رو حفظ کنید و تسلیم پلن خداوند باشید!
اون وقت به قول استاد همون اتفاقی که بقیه میگن این دیگه بدبختش کرد،هموووون میشه باعث خوشبختیتون و شمارو right away میرسونه به خواسته هاتون!
و کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی آنان را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآوریم، در آن جاودانه اند. وعده خدا حق است، و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟ (122)
خداوند به قلب من گواهه که اینارو دارم برای خودم مینویسم…توی این یک ماه ونیم هرجا احساس خستگی کردم ،هرجا میخواستم گیوآپ کنم،خداوند از طریق کامنت های خودم باهام حرف زد،قلب من رو آروم کرد،برام هدایت های فرستاد که دیوونه شدم…
پس چرا ننویسم؟حتی اگر الان 5 صبح باشه و من خسته و خواب آلود ،این مهم ترین کار زندگی منه!
بچه ها ،قشنگ ها ،بهترین رفیق های زندگیم از منِ کوچیکتر به شما نصیحت،بنویسید،توی این سایت جادویی ،روی در و دیوار های این غارحرا برای خودتون رد پا بزارید،نمیدونید توی شرایط سخت چطور به کمکتون میاد …نمیدونید چطور از نوشته های خودتون جواب سوال هاتون رو میگیرید …
استمرار به خرج بدید توی نوشتن…
این فقط یک کامنت نیست …این یک صلات واقعیه ….
چقدر دلم میخواد بازم هم بنویسم …
حیف که وقت نیست و باید برم به مریض های قشنگم برسم …
انشالله در قسمت های بعدی …
خدااایاااشکرررت چقدر دلم برای این جمع و این هم نشینی و این صحبت ها تنگ شده بود….
چقدر قلبم روشن شد…
خدایا ازت ممنونم …برای همه چیز و همه چیز و همه چیز …
پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگار، الهی که حال دلت عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین از بینهایت عشق و امید و آزادی و آرامش و فراوانی بهرمند باشی. امروز خیلی اتفاقی یه کلیپ یک دقیقه ای رو از شخص بزرگواری دیدم که اسمش رو نمیدونم ولی صحبتهاش شاخکهای منو فعال میکرد که احتمالا ایشون هم شاگرد استاد عباس منش باشه و داشت میگفت این پنج تا ویژگی، ویژگی جاییه که خدا حضور داره. (دقیقاً مثل همین سایت)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اینکه حوالی ساعت 5:00 صبح این کامنت رو ارسال کردی و در حالیکه شیفت شبکار بودی نشانه ای از تعهد بینظیر و احساس شاگردی شماست که همواره زندگی رو یه کلاس درس میبینید ؛ اینکه حتی زیر فشار کاری شیفت هم حاضر نیستید دست از آموزش های استاد بردارید. شاید ظاهراً فایل یه فایل سفرنامه باشه و فرمت آموزشی نداشته باشه ولی همه مون میدونیم که چقدر این فایلهای سفرنامه در بزرگتر شدن ظرف وجود ما تأثیر گذار بوده.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بذار از شیفت خودم یه مثال بزنم. توی دو هفته کار چندتا استندبای تعمیراتی داشتیم (ما فقط مراقب نفرات تعمیرات هستیم تا اتفاقی براشون نیافته) درحالیکه بقیه دارن کارهای اصلی رو انجام میدن ما به لحاظ فیزیکی بیکار هستیم و فقط مراقبیم که در صورت بروز حادثه اکشن مناسب رو بگیریم. تو این دو هفته کاری چند مورد نشت گاز بهمون اعلام شد؛ خب وقتی نشت گاز پیش میاد ما میریم با گاز سنج دنبالش میگردیم ببینیم کجاست، یه سری شواهد داره که باید دنبال کنی تا بین چند صدتا لوله و اتصال، محل نشت گاز رو پیدا کنی. توی یکی از نشتی ها مقادیر نشت گاز معادل 200ppm سولفید هیدروژن (گاز سمی) و 86٪ LEL بود (حد آستانه انفجار گاز ، برسه به 100٪ با یه جرقه همه چیز میره روی هوا) توی اون شرایط من آرامش داشتم و بیخیال بیخیال بودم. مطمئن بودم هیچ اتفاق بدی نمیافته. حتی به بقیه میگفتم این که چیزی نیست یه نشتی خیلی جزئی و مورچه ایه (به شوخی میگفتم یه فندک و سیگار بدین من برم اونجا یه نخ سیگار روشن کنم ببینید امنیت برقراره «شوخی») اینا رو نمیگم که سر صنعت گاز مملکت منتی بذارم چون وظیفه مونه و خودمون پذیرفتیم و در مدار فعلی و این شخصیتی که من دارم در حال حاضر مفیدترین کاری که میتونم انجام بدم همینه؛ حرفم اینه من نگران هیچی نیستم. میگم اکی همه این لوازم و وسایل و آهن آلات و تجهیزات ، هر چقدر هم مهم و گرون باشه بالاخره لوازم یدکی داره، از طرفی یه برجی که میدونیم توش پروپان داره یا هگزان یا میعانات، خطراتش ثابته و هر باری موضوعی پیش بیاد یه سناریو تکراریه.
شرایط ما چقدر تفاوت داره با کار کردن توی اورژانس که با جون آدمها سر و کار داری و فارغ از تبعات انسانی و حقوقی ماجرا؛ هر بار مواجهه میشی با یه سناریو متفاوت و هر مصدوم یه شکل آسیب متفاوت ، حتی یه شخصیت متفاوت، و خانواده هایی با شخصیت های متفاوت. و تعامل با اینها که و همزمان تمرکز داشتن روی ریزترین اصول تخصصی کاری … و درکنار همه اینها باقی موندن در مسیر توحید و هدایت رب العالمین ، باور کن خیلی کار بزرگیه. باور کن بقول استاد این همون جهاد اکبر هست که توی آموزش ها میگن.
باور کن من به اون کله شقی و پوست کلفتی اگر بازم حق انتخاب داشته باشم آتشنشانی رو به پرستاری ترجیح میدم چون واقعاً نمیتونم این حجم از کار سخت رو هندل کنم. بینهایت تحسینت میکنم که اینقدر متعهدانه داری کار میکنی و همزمان داری درس های توحیدی رو به صورت عملی اجرا میکنی. کنترل ذهن توی شرایط شما به مراتب کار سختتریه و قطعا پاداشهایی که در انتظار شماست پاداشهای بزرگتریه. همه اینا رو گفتم که بدونی واقعاً داری عالی عمل میکنی. از اونجایی که توی کامنتت و کامنتای گذشته ات همیشه مشخصه که به خودت خیلی سخت میگیری و استانداردهای بالایی در مورد خودت داری؛ این یک تحسین آگاهانه بود تا از وجه دیگر ماجرا هم به خودت نگاه کنی.
توی اون شرایط کاری توحیدی موندن و توحیدی عمل کردن اگه اسمش تغییر نیست پس چیه؟؟!
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
وقتی کامنتتو خوندم و رسیدم به آیه 122 نساء یهو متعجب شدم؛ چه کنم که ایموجی ندارم برات ایموجی بذارم بگم دقیقاً این شکلی ، (همون که چشماش از تعجب گرد شده؛ دوستان عزیز هم اکنون تعجب…) که آخه چطور ممکنه ، شما و من هر دومون زیر یه فایل کامنت بذاریم و از یه آیه استفاده کنیم، به نظرم میاد این همزمانیها اتفاقی نیست.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
نکاتی رو اشاره کردین از پیامبران الهی که جریان هدایت هر کدوم رو با اون ویژگی مثبتی که داشتن امتحان کرد و نهایتاً اونها شجاعت به خرج دادن و ایمان عملی شون رو اثبات کردن و حرکت کردن و موفق شدن، چند وقت پیش داشتم سوره طه رو گوش میدادم که داستان موسی رو میگفت، رسید به جایی که قرار گذاشتن در روز عید با ساحران فرعون وارد مسابقه یا چالش یا زورآزمایی بشن (نمیدونم کلمه مناسب چیه) وقتی ساحران یکی یکی داشتن مسخره بازی هاشون رو اجرا میکردن موسی توی دلش احساس ترس و نگرانی میکنه و نجواها به سراغش میاد ، موسی با اون همه شجاعت و شهامتش نگران میشه، که خداوند بهش میگه: نترس ، همانا تو دست برتر رو داری.
وقتی موسی با اون شخصیت بزرگی که داره و شجاعت و شهامتش نگران میشه و نجواها به سراغش میاد، چه توقعی از ما هست که توی زمان چالش نجواها به سراغ مون نیاد. پس این طبیعیه که ما هم نجوا بشنویم ولی نکته اش اینکه خداوند همیشه کلام خودش رو بالا میبره. خداوند همیشه از اهل ایمان دفاع میکنه. باید باور داشته باشیم توی شرایط سخت خداوند کنار ماست.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
وقتی میخواستم برای کامنت شما یه پاسخ بنویسم و هدایت خواستم، هدایت شدم به آیه 39 سوره فصلت. خداوند با مثال زمین خشک و بی علف و زنده شدن اون با نعمت برف و باران استفاده میکنه تا چیزی رو به ما یادآوری کنه. انرژی و قدرت خدا در همه اجزای هستی جریان داره و با ساده ترین نعمت خداوند که همون باران باشه اینچنین زندگی رو آغاز میکنه. اولین حلقه از شروع زندگی، در حالیکه اون گیاهانی که سبز میشن یا مستقیماً غذای انسانهاست یا غذای حیواناتی میشه که توی سبد غذایی انسان قرار میگیرن. و حتی همون آب باعث حیات و زندگی انسان میشه. خداوند با این مثال یادآوری میکنه حتی جسم فیزیکی انسانها هم همینجوری زنده میشه. با ساده ترین و بدیهی ترین نعمت خدا. چیزی که مومن و مشرک و خداناباور همه چشم امید بهش دارن، وقتی ابر میاد توی آسمون همه فارغ از اعتقاد و باور درونیشون میگن خدا کنه بارون بباره.
برگردیم به آموزشهایی که توی این دو سال گذشته از این سایت دریافت کردیم، شما دوره های بیشتری رو نسبت به من کار کردین. دیدین هر دوره ای رو کار میکنید استاد عباس منش داره از توحید میگه. توحید و یکتاپرستی . چیزی که قلب و روح انسانها رو هم زنده میکنه ، باورهاشون رو اصلاح میکنه و شخصیت معیوب و شکست خورده شون رو تبدیل به یک شخصیت سالم و مثبت میکنه. آره توحید اصل و اساس همه چیزه و خداوند با قدرت و انرژی خودش همه مخلوقات رو زنده میکنه و حیات میبخشه.
ازت متشکرم بخاطر این کامنت ارزشمندت و البته پاسخی که برای کامنت من نوشته بودی. امیدوارم این کامنت در بهترین زمان و مکان بدست شما برسه و خداوند نور خودش رو بر این کلمات جاری کنه تا مایه آرامش قلب شما بشه.
در پناه رب العالمین از بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و آرامش و احساس مثبت متنعم و بهرمند باشی.
سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوست عزیزم حمیدِ آگاه
دلیل اینکه میگم آگاه چون واقعاً دیدگاه هایت برای من آموزنده است و یکی از لذت بخش ترین و البته مفید ترین کار هایی که برای خودم انجام می دهم با وسواس و تمرکز بالا مطالعه کردن دیدگاه شماست
حمید جان الان که دارم دیدگاه برایت می نویسم وسط جایزه این هفته ام هستم :))
امروز صبح رو به خودم مرخصی دادم و اومدم باغ پرندگان قم
الان نزدیک یه آبنما نشستم زیر یه آلاچیق
صداهایی که می شنوم این هاست
صدای نسیم ملایم زمستونی :))
صدای انواع اردک و قو و مرغ مینا و کلاغ و مرغ شاخ دار (گنی) و جیک جیک گنجیشک ها و ….
اینجا تقریباً تمامممم پرنده ها آزادن و تربیت شده هستن یعنی پرواز کردنشون هم کوتاه فقط توی مجموعه هستش و از اینجا نمیرن
به خاطر همین داری راه میری یهو می بینی یه دونه طاووس خوشگل اومده داره نگاهت می کنه
دقیقاً تو فاصله دومتری هاااا
یا مثلاً میاد چتری بال هاش باز می کنه ، از زیباییش لذت می بری
یه عالمه پرنده و اردک و قو و … اینجا هست که اصلاً زیستگاه اصلیشون اینجا نیست
از استرالیا و هند و آمریکا و … آوردن توضیحاتش روی تابلو ها هست
امروز هم به لطف خدا دما ایدددددهآله آسمون هم تمام ابری … باد هم نمیاد :)))
اصلا انرژی اینجا منو دیوانه کرده
به خدا اشک توی چشمام جمع شده ، جات اینجا خیلیییی خالیه
من هنوز این دیدگاهت رو نخواندم فقط دوست داشتم بیام تو این مدار عالی با این فرکانس های قوی مثبت برایت بنویسم
باورت میشه وقتی من نشستم تو این آلاچیق هیچ حیوانی توی شعاع بیست متری اینجا نبود
از لحظه شروع کامنتم تا الان دونه دونه 4 تا طاووس سفید و سبزآبی اومدن دارن و دور و ور آلاچیق می چرخن :)))
ببین چقدر فرکانس هایم قویه الان ، طی همین چند دقیقه داره این زیبایی ها میاد جلوی چشمام
حالا میرم دیدگاهت هم می خوانم اگه حسم بهم گفت باز هم میام برایت می نویسم
«تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَکَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکْرَکَ. وَ تُکَافِىُ مَنْ حَمِدَکَ وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَکَ» ؛ کسی که تو را سپاسگزاری کند، پاداشش میدهی؛ در حالی که خودت سپاسگزاری را به او الهام کردی. و کسی که تو را ستایش کند، جبران میکنی؛ در صورتی که ستایش را خودت به او آموختهای _ دعای 45 صحیفه سجادیه
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب
این سه تا پاراگراف شروع بیوگرافی شما خیلییییی زیبا و دلنشینه
حمید جان از روزی که این شاه کلید و قرآنی رو بهم دادی سعی کردم تا اونجایی که یادم بوده در مواقع استرس و ترس ازش استفاده کنم
دیدگاهت رو خواندم…
چقدرررر توحیدی و عالی بود
چه مثال های زیبایی ، چه نگارش قشنگی
من ازت سپاسگزارم خیلی حالمو بهتر کرد
من فایل توحید عملی قسمت 6 رو با اختلاف از خیلی از فایل های دیگه بیشتر دوستش دارم و تا حالا شاید نزدیک 200 بار گوشش دادم ولی سیر … نمیشم از این آگاهی های قدرتمند کننده
یه راهنمایی ازت می خواهم حمید عزیز
اگر بخواهی فقط یه سوره یا یک سری آیات بهم معرفی کنی …
که در مواقعی که شرک سراغم اومده و از کار یا حرف یه شخصی دارم می ترسم
و خیلی اون آدم رو داره ذهن نجواگر تو ذهنم bold می کنه
اون سوره یا آیات چی ها هستند
من کتاب قرآن رو خیلی قبول دارم و مطمئنم قرآن که کلام خداست می توانه ذهن من رو آروم کنه و کاری کنه که حضور خداوند رو در وجودم احساس کنم
دختر تو چقدررررر زیبا می نویسی، ز دیدگاه هایت شهد و عسل نوش جان می کنم
دیدگاه هایت بوی خدا رو میده
ضربان قلبم تند شده بود موقع خواندن
داشتم تند تند اسکرول می کردم می اومدم پایین که بیام برات بنویسم بگم
وایییی که نمیدونی چه روز ها و شب هایی که با دیدگاه هایت منو نجات دادی
و مثل الان باعث شدی این اشک های مقدس من جاری بشه
باعث شدی که عاشق خدا و کتاب آسمونی خدا بشم
باعث شدی با قرآن و خواندنش در صلح قرار بگیرم
سعیده جان ، من عاشق شما و این شخصیت توحیدیت شدم
اون فایلی که استاد میگه، جهان شما رو تحت فشار قرار میده ، ببینه در شرایط حساس آیا از توی شما همونی بیرون میریزه که همیشه میریزه؟؟ یا نه…. واقعاً تغییر کردی
اون فایل رو داشتم امروز گوشش میدادم و یاد شما افتاده بودم
اون فایل قسمتِ 6 یا 7 یا 8 گفتگو با دوستان هستش
سعیده جان دیشب یه اتفاقی افتاد که یکم اوضاع سخت شد
ولی به خاطر استمرار در سپاسگزاری هایی که این کدت اخیر داشتم و به خاطر استمرار در تحسین کردن آدم ها به جای قضاوت کردن و حسادت کردن بهشون، باورت نمیشه چقدررر خدا هوامو بیشتر داره و وقتی اوضاع سخت میشه چه معجزاتی رو برای من رقم میزنه و به قول معروف امداد های غیبی خودش رو می رسونه تا بهم کمک کنه برگردم به مسیر درست
یکی از دوستان سایت که چند وقتی هست به لطف خدا تلفنی باهاش در ارتباطم و بی نهایت هم دوستش دارم و آدم بی نظیری هست
پس از یه سری مکالمه متنی و ویسی که از دیشب آخر شب با هم داشتیم
امشب 2 تا پیام داده بود که مایلم با شما هم به اشتراک بگذارم
پیشاپیش موفقیت های بزرگت را بهت تبریک میگم مخصوصا ساکن شدنت را در کشور زیبای نروژ
محمد حسین جان
این کامنت سعیده خانم شهریاری را زیاد بخون
توی این شرایط بسیار آرومت میکنه
بی نظیر بود
اینم لینکش
میدونی می خواهم چی بگم ؟؟
می خواهم بگم امشب سفارش شده از طریق خداوند و دست مهربونش هدایت شدم بیام دیدگاهت رو بخوانم:)))
مهاجرت صغری مبارک باشه خانمممممم
من از روزی که تو یکی از دیدگاه هایت خواندم نوشته بودی یه آدم نزده به رقص نخورده مستی
خیلییی این عبارت به دلم نشست
یه چیزییییی میگم یه چیزی می شنوی ها
از اون به بعد تصمیم گرفتم آگاهانه خودم هم این ویژگی رو در خودم ایجاد کنم
منم از خدا خواستم نخورده مست نزده به رقص باشم و انصافاً تلاش خودم رو کردم و موفقیت هایی هم کسب کردم :))
حتی از خدا خواستم با دختری ازدواج کنم که اون هم مثل خودم همین ویژگی رو داشته باشه
و
نصف بیشتر روز عملاً ما پخش زمین باشیم از خنده :)))
یاد یه سری جمله از خانم نگار سهرابی فر عزیز می افتم ، چقدر این دختر خوش قلب و مهربونه چقدر خود واقعیشه و قلب پاکی داره ، این ویژگی هایش خودش رو توی دیدگاه هایش فریاد میزنه
نگار خانم می گفت…
(((:دوست دارم با کسی وارد رابطه بشم که فقط باهاش بگمو بخندم :))))
از نظر من یک رابطه باااید از اول تا اخرش فقط خوشی و لذت باشه، اگه چیزی به غیر از این باشه برام تعجبی و غیر قابل تحمله واقعا هست
من عاااشق بی دلیل خوشحال بودنم
این نشان از ایمانه به نظر من
سعیده جان عکس پروفایلت هم بی نهایت زیباست
درسته که قبلاً بهت گفتم ولی خب از اونجایی که هر بار باید برای پاسخ به یه دیدگاه بیام توی پروفایل هر شخص و از اونجا دیدگاه اون فرد رو باز کنم تا دکمهی پاسخ برای من کار کنه (چون تو حالت عادی دکمه پاسخ کار نمی کنه:)) من این تضاد رو یک فرصت و موهبت می بینم برای اینکه بیام توی پروفایلت و زیبایی شما رو تحسین کنم
راستی در مورد ثبت دیدگاه در سایت و موهبت هایش گفتی
چشم
تلاش خودم رو می کنم خیلی بیشتر در سایت فعال باشم
و انصافاً خودم هم از این دیدگاه نوشتن بی نهایت خیر و برکت در زندگیم دیدم
خلاصه …. من که از نوشتن برای شما سیر نمیشم
حرف هام تمومی نداره …
راستیییی چند روز پیش هدایت شدم با آقا افلاطون عزیز همون دوستمون که شمالیه بچه مازندران ارتباط گرفتم
همین امشب هم یک ساعت داشتیم در مورد قوانین ثروت و املاک و مستغلات و عزت نفس و احساس لیاقت صحبت می کردیم
چقدررررر صبحت دلنشین و آموزنده ای بود برای من :))
افلاطون جان اگه صدای من رو می شنوی دوست دارم اینجا هم ازت تشکر کنم
شما واقعاً یه آدم نابغهای و من امشب یک عالمه به توامندی ها و استعداد های شما پی بردم و یک عالمه ازت درس یاد گرفتم ، ان شا الله خداوند از در و دیوار نعمت وارد زندگیت کنه و به زودی با چشم های خودم ببینم که به اون هدفی که مطرح کردی رسیدی :)))
سعیده جان
من این موضوع ارتباط گرفتن با آقا افلاطون هم به فال نیک می گیرم و مطمئناً در زمان مناسب هدایت میشم با شما هم ارتباط می گیرم و همونجوری که شما گفتی… مثل دوتا برادر و خواهر با عشق می نشینیم و راجع به قوانین و قرآن و زیبایی های بی نهایت خداوند صحبت می کنیم
راستی….
خداحافظی کنم یا باز هم بنویسم؟ :)))
برای شما از خداوند مهربان و توانا بهترین ها رو خواستارم
دوست خوب توحیدیم شما چقدر رها هستین چقدر با آرامش و با حس از قلبتون سخن میگین ،قطعا اون مریض های قشنگتون خیلی خوشبختن که پیش شما هدایت شدن و با آرامش و حس خوب شما نیازی به هیچ دارویی ندارن وخیلی زود خوب میشن
سعیده ی عزیز چقدر همیشه به موقع از آیات و نشانه های خدا کامنت میذاری و خداوند این چنین به آسانی هدایتتون میکنه و از صفحه های عسلی قرآن آیاتش را بر قلب شما هدایت میکنه تا من با خواندن کامنتتون یقین داشته باشم که خدای خوبم در زمان مناسب داره بهم جواب میده
واقعا خیلی مهم که ایمان داشته باشیم به اون چیزی که یاد گرفتیم و عمل کنیم و به قولی تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد
من هم مثل سعیده جان پرستار هستم و جسارت و جرات اینو پیدا کردم تا از کاری که لذت نمیبرم استعفا بدم و بعد هدایت شدم به کار فروش آنلاین و با 400 هزار تومن کارم رو شروع کردم به لطف خدای بزرگ و مهربانم فروشم 4 برابر شد در حالی که من هیچ کاری نمیکردم و جالبه دستان خداوند میومدند از من خرید میکرد و به مشتری ها میفروختن ، کار من فقط شده بود بسته بندی محصولاتم
بعد از خدا خواستم که خدا جون کمکم کن خودمم یه قدمی و یه فروشی داشته باشم چند روزی بود ازش هدایت خواستم تونستم با درآمدی که دارم قدم اول بخرم توو جلسه سوم تمرینی که استاد گفته بودن باور سازی در مورد فروش در پارک روبروی خونشون بوده و چندین بار برام نشونه اومد که محصولاتم رو ببرم توو پارک بفروشم ولی ذهنم مقاومت نشون میداد و میگف مردم میگن این با یه بچه و این همه تحصیلات و کار توو بیمارستان اومده دست فروشی کنه ازش خواستم واضح بهم بگه چیکار کنم که اول هدایت شدم به کامنت سعیده جان چیزی دستگیرم نشد تا اینکه کامنت شما رو خوندم و این جملتون برام بولد شد که
بیخیال حرف مردم ….
نشانه ها رو دنبال کن ….
قدم بعدی که بهت گفته شده انجام بده …
خداوند خودش هدایتت میکنه…
الله اکبر انگار قوت قلبی بود این جمله ها و قلبم آروم شد که باید این کار بکنم
شما چراغ امید توو دلم روشن کردید ممنونم ازتون
«به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی»
خدایا شکرت که به قلب استادمون انداختی تا دوباره سفری رو شروع کنه و همه مون رو دور هم جمع کنه
خواهرم نمیدونی چقدر این روزها توی فایل های رایگان و فایلهای نشانه های روزانه دنبال کامنتهای زیبات میگشتم و پیدا نمیکردم
انکار معتاد شدم که کلام الهی که از دهان شما بیرون میاد و چقدر روزم رو میسازه
چقدر زیبا از قرآن مینویسی از هدایت هات مینویسی از نشانه هایی که برات پیش اومده مینویسی
خواهرم من هم این روزها اتفاق های خیلی خوبی برام افتاده و خیلی حرف ها دارم برای گفتن اما باز باید نتایجم بهتر بشه تا با نتایجم با استاد حرف بزنم خیلی وقت ها توی همین نتایج خوب هم شیطان اذیت میکنه اما باید کنترل کنم ذهنم رو
خواهرم تو هدیه خدا هستی برای همه ما توی این سایت الهی مخصوصا خود من الان اشک شوق توی چشمام هست و یکخیر خوب هم الان شنیدم وسط کامنت نوشتن برای شما این لطف خدا هست
خواهرم میدونم که توی دوره لیاقت بودی و چقدر هم لایقش بودی و هستی و به شدت منتظر خواندن کامنت هات توی این دوره هستم به امید روزی که هرچه زودتر در مدار آگاهی های این دوره قرار بگیرم
خواهرم خیلی خوش اومدی
استادم خیلی ممنونم ازت عزیز دلم
مریم جان بعد از مادرم شما بهترین بانو در زندگی من هستی
نکاتی که در کامنت شما برام بولد شد یکی عملگرایی و دو نا امید نشدن در شرایط سخت و سه نوشتن در این سایت کامنت نوشتن و دیدن زیبایی ها و تحسین کردن باعث جهت دهی آگانه به کانون توجهت میشه حتی نوشتن همین نتایج کوچکی که از قانون میگیریم همین تغییرات کوچکی که رخ میده نوشتن و توجه کردن بهشون نتایج بزرگ رو رقم میزنه
نکاتی بود که این روزها دارم روشون کار میکنم و در کامنت شما هم برام بولد شد
انشالله همگی در این مسیر با ادامه دادن و تسلیم نشدن و عملکردن طبق قوانین بدون تغییر خداوند به ثروت و نعمت و خوشبختیه به حد و حسابی که آرزوش رو داریم برسیم.
سلام به سعیده نورانی و مهربان و عزیز کرده خداااااا
سلام رفیق خدااا و رفیق خودم…
اجب میدونی چیه همیشه به یا خودم میارم که حسین تو خیلی قشنگ حرف میزنی و همه هم دوستت دارم و عاشقت هستن با هر کسی که حرف میزنی دوست داره باخهات ارتباط برقرا ….
همیشه اینو خانومم بهم میگه…
سعیده خاونم ولی یه سوال که تویه ذهنم مرور میکرد اینه و الانم مرو میکنه اینه که ایا حسین تو مثل حرفات هستی ایا؟؟؟؟
و نشستم به درگاه حق و از درخواست هدایت کردم و تسلیممممممم شدم اون موقع بود که کارها راه افتاد و همچیز چیده شد به بهترین شکل ممکن و سپاس گزار رب نازنیم شدم و ازش طلب مغفرت کردممم….
و واقعاااا همینجورررر
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است….
باوری که منجر بشه به اقدام ساخته شده و گرنه چهارتا جمله توی مغز…..
اینم کامنت شما بود تویه دوره حله مسیله دمت گرم رفیق
واقعا که نوشتن و معجزاتش رو منو تایید میکنم و گاهی میگم وای کاش بیشتر ردپا از خودمم میذاشتم. چون شده ردپاهای خودم جواب هایی ک لازم داشتم. و چقدر شده که ردپای شما دوستان نابم چقدر به من کمک کرده…اومدم فقط بگم دوستت دارم وو برات بلند با دست و جیغ و هورا کف بزنم و بگم ماشالله سعیده جانم…
این قسمت از ردپات رو هم برداشتم تا یادمون بندازم:
اگر مدت هاست حالت خوبه
و داری روی خودت کار میکنی
ممکنه یکسری اتفاقات یکم عجیب غریب بیفته!اما باید ایمانت رو حفظ کنی،باید تحت فشار توحیدی عمل کنی،باید تسلیم باشی و بدونی تو یکسری درخواست به خداوند دادی و خداوند بهت پاسخ داده و حالا مرحله ی دریافتشه!
اسم نزارید روی اتفاقات !
فقط ایمانتون رو حفظ کنید و تسلیم پلن خداوند باشید!
اون وقت به قول استاد همون اتفاقی که بقیه میگن این دیگه بدبختش کرد،هموووون میشه باعث خوشبختیتون و شمارو right away میرسونه به خواسته هاتون!
خدایا شکرت برای نوشتن
خدایا شکرت برای خوندن
خدایا شکرت برای بودن
خدایا شکرت برای حس کردن
خدایا شکرت برای داشتن هایم
خدایا شکرت برای وجود تو
خدایا شکرت برای اینجایی که داریم
سپاسگزار وجودت هستم سعیده قشنگم(عکست هم خیلی زیباست)
قلبت روشن شده سعیده روشن شده به نور الهی که اینجوری نور افشانی میکنی عزیزدل فاطمه قربونت برم من نمیدونی چقد منتظر کامنتت بودم وقتی دیدم کامنت گذاشتی خیلی ذوق کردم و خداروشکرکردم
نوشته های تو با روح و جان ما بازی میکنه نمیدونی چقد عاشقتم
من وبردارم هم شروع کردیم تا بسازیم باورهای توحیدی و و اونجاهایی که باید ذهن و مونو کنترل کنیم بتونیم این کارو انجام بدیم و فقط هدایت رب العالمین که میتونه مسیرو برامون روشن کنه که یکیش همین کامنت های توعه
سعیده ای که کلام الله بر لب هات جاری شده نمیدونی چقدر دوستت دارم
من تحسین میکنم قلم زیبای شما را.چقدر زیبا الگوهای قرآنی را اینجا آوردید.
من همیشه وقتی کامنت های شما را میخونم قلبم باز میشه ،حالم خوب میشه.کامنت را برای خودم جایی دیگه کپی میکنم و هر شب قبل خوابم میخونم مخصوصا آیات قرآنی که می نویسید.
خوشحالم که برگشتی و باز هم تونستم نوشته های زیبایت رو که چقدر زیبا از قرآن برامون میگی ،بخونم و کیف کنم.
من امروز جواب خداوند رو از کامنت شما دریافت کردم . چون به قول استاد من در حال حاضر تو همون نقطه عطف زندگی ام هستم و این یک فرصت استثنایی برای منه و به شدت دارم روی باورهای توحیدیم کار میکنم و خودم رو تو محیط ایزوله قرار دادم و دارم روی ورودی هام کار میکنم و حالمم خیلی خوبه و خیلی آزمون.
احساس میکنم مثل حضرت ابراهیم من رو سوار منجنیق کردند و قراره پرت بشم به سمت گلستان خداوند .
به قول استاد بعدها همین اتفاقات بشه جز خاطرات خوبم و چقدر سپاسگزارتر و قدردان نعمت های خداوند بشوم و اون روز خیلی خیلی نزدیکه بهم . چون بوش رو حس میکنم
انگار این کامنت برای من بود که بنویسم که یادم بمونه از خواسته ام و نتیجه آن
چون بارداری و زتیمان اولی من بسیار سخت گذشته بود از خدا خواستم در اینبار راحترین دوران بارداری و از همه مهمتر زایمان بسیار راحت آسان در بهترین زمان و مکان و به دور از خانواده خودم و همسرم داشته باشم(چون بارداری قبلی خیلی از طرف خانواده ها تحت تنش و فشار بودم)
از دوران بارداری ام بگم که بخدا وندی خدا که اصلاً نفهمیدم که باردارم بس که راحت بودم و ماه های آخر که سنگین بودم خدا همسرم را به کل برای خدمت به من خونه نشین کرد درحالیکه برای کارم بایست هر روز 4 طبقه بالا میرفتم و بازدید خارج شهر هم میرفتیم که برام جز لذت چیزی نبود از همکارو دوست بی نظیری که سرکارم به خدمت من درآمده بود که از خواهر بخدا بیشتر برام مایه میزاشت از کار راحت و ساده ام بدون ذره ای استرس
و از 9 ماه دورانی که در راحترین سیف ترین حالت سپری شد
الهیییی صدهزاز مرتبه شکرت
این در حالی بود سر بارداری قبلی دیابت داشتم تیروئید داشتم حساسیت داشتم سر کارم استرس داشتم و خانه هم فقط جنگ اعصاب بود
زایمان من هم در بهترین زمان بعد از یک هفته کامل استراحت در خانه انجام تک تک کارهایی که قبل زایمان دوست داشتم انجام شود در کنار همسرم که کامل در خدمت من بود
در یکی از بیمارستانهای بی نظیر شهر که میگفتن عرب ها اونجا میرن با پرسنلی بی نظیر و دکتری بی نظیر تر اما در کنار خانواده خودم و همسرم سپری شد(خانواده ها اینبار فقط فقط برای خدمت و احساس خوب دادن به من در کنارم آمده بودند)
الهیییی هزار مرتبه شکرت
بعد زایمان نوزاد رو گفتن مشکل داره و نگه داشتن یه بار گفتن مشکل تنفسی داره یه بار گفتن نارسایی قلبی داره
و هزینه بیمارستان هم چون خصوصی بود خیییییلی بالا بود
اما من هیچکدوم باور نکردم گفتم من از خدا بچه صحیح و سالم خواستم خودش کفایت میکنه
این تضاد به خاطر اینه من بتونم با استراحتم بعد زایمان راحتتر بتونم از پس بچه در بیام
به خدا گفتم همانطور موسی رو صحیح سالم به ٱغوش مادرش رسونیدی طوریکه همه چیز به نفعش شد برای منم انجام بده
بعد یک هفته بچه رو در سلامتی کامل بدون ذره ای مشکل مرخص شد و من با حال بهتر و آمادگی بیشتر پذیراش بودم
سلام سعیده عزیزم،خیلی خوشحالم که حال دلت عالی عالیه
ممنون بابت کامنت تاثیرگذارت من مدتهابودکه حالم عالی بودهرروزصبح بیدارمیشدم وبعدازراهی کردن دخترم به مدرسش میرفتم پیاده روی وهرصبح حدود40,50دقیقه تومسیرزیباودلنشین پیاده رویم کلی باخداعشق بازی میکردم ولذت می بردم وهرلحظه شکرگذارلحظه های قشنگ زندگیم بودم وبعدعاشقانه به خداجونم درخواستهای ستاره قطبی رومیدادم وبه لطف خداهرشب وقتی چک میکردم میدیدم دفترم پرازتیک وستاره شده وبازشروع به نوشتن شکرگزاریهام میکردم
جدیداازخداخواستم تاهدایتم کنه به مسیرخلق ثروت تابتونم روی پای خودم باایستم،ومحتاج پولی که همسرم باحس خوب داره بهم میده نباشم،همین باعث شدصبحها که میرم برای پیاده روی وشکرگزاری حسم بدبشه وعجله کنم وشکرگزار همین لحظم نباشم وهمش بگم پس چرانشدچرا اوکی نمیشه وهمش منتظرباشم باحس بدنداشتن ومحتاج بودن بهش…..
بعدازمدارم دورشدم چون حسم بدشد،یکی دوهفته است که کامنتهارونخوندم،فایلهای استادروبااشتیاق گوش ندادم
درواقع شاکرهمین لحظه ای که دارم زندگیش میکنم نبودم،شاکردرآمدی که ازجانب همسرم بهم میرسید نبودم
توی این هفته به تضادی خوردم که اصلاانتظارشونداشتم،هنوزذهنم درگیرشه وحالم اوکی نیست،کامنت شماروکه خوندم وآگاه شدم ازاینکه،من تومدارتغییرم وبایدمنتظرپلن خداباشم وحسم روخوب نگه دارم تاواردمسیر جدیدخوبم بشم،مسیری که بایدازداشته های الانم لذت ببرم تاشرایط بهتری روبتونم تجربه کنم،بااخم وتخم کردن وناراحت بودن شرایط بهترنمیشه بلکه بدترمیشه ونعمتهای الانت روهم که دریافت کردی وازداشتنش لذت میبری وهنوزنتونستی ببینیشون روازدست میدی
تصمیمم روگرفتم من بایدروی خودم کارکنم بایدشخصیتم رورشدبدم بایدعجله نکنم،شرایط کاریم محیاست تجهیزات محیاست اینکه خداوندمشتری روبه سمت من هدایت نمیکنه دلیلش اینه که من فقط وفقط آماده دریافت اون نعمت نیستم چون ازبابت درآمدی که الان داره به وسیله دست ارزشمندش که همسرمه وبهم میرسونه شکرگزارنبودم وتوی ذهنم میگفتم خوب همسرمه دیگه بایدبده،هیچوقت توی روش ازش تشکرنمیکردم وبه زبان نمیاوردم
حالامیدونم که وظیفه من کارکردن روی خودم وشخصیتم وعزت نفسم ومیزان شکرگزاریهامه،پلن خداجورهرجوره فقط بایدبهش دل بدم وآرام باشم وشادباشم وباخال خوب زندگیم روزندگی کنم ولذت ببرم وهدایت میشم قطعا هدایت میشم
راستی الان یادم اومدتوی همین هفته سخت یه شب خواب دیدم یه صدای بلندی داره بهم میگه
««««اناهدیناللهدی»»»»»
وپشت سرهم تکراروتکرارمیکردطوری که وقتی هوشیارشدم متوجه شدم که من هم دارم همین جمله روزیرلب میگم ومیگم
رب من،هادی من،خالق من،عشق من باتمام وجودم ایمان دارم که هدایتم میکنی،کمکم کن تاهدایتت روبفهمم ودرک کنم وبهش عمل کنم
ممنونم بابت کامنت ارزشمندت سعیده جان که منوبیدارکردازاین خواب به ظاهرتلخ،دوستت دارم
سلام وهزاران درود بر سعیده دوست داشتنی، گل سرسبداین سایت الهی ومعنوی این مسیر سبز
خواهر خوبم چقدر دوستت دارم چقدر دلم واسه کامنتات تنگ شده بود
چقدر لذت بردم از خواندن کامنتت تمام درس بود برای من به چه نکات خوبی اشاره کردی با آیات الهی با ما سخن گفتی خوشحالم عضو خانواده ای هستم که چنین دوستان الهی دارد بچه هایی که روز به روز توحیدی تر میشوند درکشان از قرآن واز خدا بیشتر وبهتر میشود خواهر دوست داشتنی من همیشه وهر لحظه برایت موفقیت وآرامش وخوشبختی آرزومندم در پناه حق باشی عزیز دلم ️
شاگرد زرنگ غارحرا چقد کامنت های شما زیباهستن بخصوص ایه های قرآنی که ازخدا هدایت می طلبید
چقدبرای من درس دارن اونجاهای که داری روی خودت کارمیکنی ولی یه کوچلو یه ناخواسته سرراهت سبز میشه اونجاهاس که من ازشمایادگرفتم که باید ایمانمونشون بدم باید اونجا نوش باید باید ببینم قدرت میدم دست کیه آیا به درودیوار میزنم یاآرامش دارم وبرخداوندرحمان توکل میکنم که خداروشکر خیلی بهترشدم ومیتونم زهنم روکنترل کنم والبته پاداششم گرفتم وخداوند خودش کارهارو انجام داده برام وقتی من ازجلوراهش رفتم کنار
واقعا ممنونم ازشما وهمه دوستان که این چنین کامنتهای قشنگ مینویسن برای امسال من الگومی شوید درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و عشق تقدیم استاد،خانم شایسته و دوستان عزیزم
اول از همه اصلا خانم شایسته را نشناختم با این موها فکر کردم کسی دیگه ای هست که داره دوچرخه ها را میشوره واقعا زیبا شدید تحسین میکنم و تبریک میگم مدل جدید موهاتون را
چه خونه زیبایی را کرایه کردید اصلا نو نو بود همه چیز عالی و زیبا،مثل اینکه تازه رنگ زده بودن چقدر زیبا و قشنگ بود رنگ نرده ها،گلدان ها،گل ها،جایی که سگشون را خاک کرده بودن،باربیکیو، میز و صندلی و لیوان های زیبا،تختخواب های زیبا،در زیبا ،آسمان زیبا
چه نمایشگاه زیبا و بزرگی،اون قسمتی که میشد اسلحه ها را در تابلو ها جاسازی کرد بسیار برام جالب بود
نظر من در مورد اسلحه داشتن
من دوست دارم که یک اسلحه شکاری داشته باشم اونم نه برای شکار برای تیراندازی تفریحی و تفننی نه برای دفاع از خودم
یا بخوام برم چاقو،شیکر،چوب دستی،پنجه بوکس،لانچیکو، قمه و… بخرم و بزاریم تو ماشین شاید یه روزی یه اتفاقی بیفته،وقتی آدم با خودش و دیگران در صلح باشه کوچک ترین اتقاق بد برای آدم رخ نمیده و زندگیش همش تو صلح و شادی هستش
از اونموقع که یادم میاد کوچکترین سلاح گرم یا سردی تو ماشینم نداشتم برای دفاع و هیچ اتفاقی هم برام رخ نداده
منم صبح رفته بودم غار چال نخجیر
غار چال نخجیر سینا در استان مرکزی است.این غار در منطقهای به نام چالنخجیر، در دامنهٔ کوه تخت واقع شدهاست. غار چالنخجیر جزء غارهای آهکی و زنده دنیا محسوب میشود و از جمله غارهای طبقاتی است و از سه طبقه تشکیل شدهاست. حدود 95٪ از دیوارههای غار پوشیده از رسوبات آهکی و مابقی سنگی است. تاکنون 1٬200 متر از غار برای بازدید عموم کفپوش سازی، ایمنسازی و نورپردازی شدهاست. گفته شده که در انتهای غار دریاچهای با امکان قایقرانی در آن وجود دارد، اما بهطور کلی شناسایی نشدهاست. منحصر به فرد بودن نهشتهها، دسترسی آسان به غار، خودترمیمی به دلیل زنده بودن و تهویه مطبوع مناسب هوای درون غار از ویژگیهای خاص غار است
سلام محمد جان دوست عزیزم
خداروشکر ک هدایت شدم ب کامنت زیبای شما ک نکات خیلی خوبی رو گفتید
منم تا حالا از این ابزارها ک خیلی از خانوما دارن مثل شوکر یا اسپری فلفل ندارم چون میدونم ک من وقتی فرکانسم بالا باشه اصن آدمای بد بهم دسترسی ندارن و خیالم راحته
شده فکرم درگیر بشه بعصی وقتا ها ولی خب این کار ذهنم باید نجواهای رو کنترل کنی
چقدر خوب ک تشریف بردی غار نخجیر
این غار در شهر ماست و خیلی خوشحالم ک شما اومدی دوست هم فرکانسم
خداروشکر ک دوستانی مثل شما حضور دارن تو این سایت
خوشحال میشم اراک تشریف بیارید
در پناه یکتا حالتون عالی باشه
سلام و درود بر مهدیه عزیز
بسیار خوشحالم از اینکه محبت کردید و کامنت نوشتید منم از خوندن کامنت های زیبا و پر مفهوم شما لذت میبرم
واقعا شهر زیبایی دارید خصوصا آبگرم محلات
انشالله عید میام سمت اراک برای کار و خوشحال میشم که شما را هم ببینم
سپاسگزارم
سلامن علیکم🫡
بازم سفر و چه شروع خفنی داشت این سفر🫣
چه خونه نایس و گوگولی بود جمع و جور ساده و بشدت تمیز و مرتب و شسته رفته.ایول حال کردم حتی حوله حمام گذاشته بودند خداییش همه جا برق میزد از تمیزی و مرتبی ای ول دمشون گرم حال کردم.
چه حیاط نقلی و باصفایی داشت چقدر آدمهای با ذوقی بودند.
من تیر اندازی رو دوست دارم یاد بگیرم اما سبک،میدونمم که یکم کار کنم علاقش سریع کور میشه چون منم درونا با اسلحه اوکی نیستم حالا چه سردش چه گرمش دقیقا احساس نا امنی و همیشه مراقب بودن بهم میده اینکه شرایط خوب نیست و تو باید هوشیار باشی و فکر میکنم این با ذات قانونم یه جورایی مغایره به شخصه درونم با اسلحه مخالفت میکنه پس میزنه و حسم بد میشه اما بالاخره یه صنعتی هست و یه مسائلی رو داره از جهان حل میکنه و باید باشه حالا بخاطر عقاید متفاوتی که آدمها دارند و چقدر چیزای قشنگی اونجا دیدیم من قسمت چاقوهاش رو دوست داشتم چون هم دست ساز بود هم خیلی تیز و حرفه ای به درد کارای آشپزخونه هم بعضیاش میخورد بیشتر فکر کنم چون تیغه های خفنی داشت و من همیشه با چاقو مشکل دارم تیغه هاشون ضعیفه و زود کند میشه اما اینا انگار چیزای خوبی بود.
ولی فروشنده ها آدمهای مهربونی بودند و بشدت ساده شاید یکی دو تاشون رو دیدم که یکم قیافه یا تیپهای خفن داشتند ولی اکثرا آدمهای بشدت مهربون ساده و آرومی بودند چیزی که برخلاف تصور من بود همیشه فکر میکردم فروشنده های اسلحه خیلی آدمهای خشن سرد بیروح و عجیب غریبی هستند ولی دیدم نه اینم یه بیزینس هست مثل سایر بیزینسها و جالب خانمهایی که فروشنده بودند حتما علاقه زیادی دارند که اومدند تو این صنعت کار میکنند حس میکردم که احتمالا تیر اندازه های حرفه ای هم باید باشند یا یه جورایی شخصیت خیلی محکم و جدی.در کل تجربه جالبی بود از پشت دوربین.
سلام به استاد عزیزم!
سلام به روی گل مریم خیلی شایسته
سلام به چشمای تویی که داری این کامنت رو میخونی!
آره خودت!
بخدا با خودتم تویی که یه لبخند ریزی رو لباته و برای رشد شخصیتت اومدی تو این سایت!
و سلام به روی ماهه کسی که این کامنت رو تایید میکنه
در نهایت ارادت خاص خدمت بهترین رفیقم،خدا!
به قول محسن چاوشی چی بگم از کجا بگم،دردمو با کیا بگم!!!
این چند روز که اقدام کردم برای طلاق از همسرم،هیچ روزی نبوده که نگران نشم از ترسه درگیری احتمالی با خانواده ی همسرم!
هیچ روزی نبود که احساسم بد نشه!
هیچ روزی نبود که زور بزنم برا اینکه بتونم ذهنم رو کنترل کنم!
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون بقدری این ترس و نجواها قوی بود که تو این چند روز وقتی تو خونه تنها بودم هر لحظه نجواها میگفتن درو قفل کن ممکنه برادراش بیان برات و من با اینکه نگران میشدم و حالم بد میشد اما حتی 1 بارم در رو قفل نکردم!
میگفتم خدایا درسته که میترسم!
درسته که نگرانم !
اما شده سینه خیز خودمو تو حریمت نگه میدارم !
من به تو پناه میارم!
میگفتم فرض کن من در و قفل کنم و کسی نتونه تو خونه بهم آسیب بزنه ولی بیرون از خونه چی!؟
اونجا کی میخواد ازم محافظت کنه!
منم سر لجه ذهنمو نجواهای شیطان حتی در واحد رو شبا قفل نمیکردم!با اینکه قبلا روال عادی این بود که در رو قفل کنم !
تا اینکه با نهایت عجز گفتم خدایا قلبم رو محکم کن و اتفاقی که افتاد چی بود!؟
این بود که 6 ساعت پیش توی کامنت قبلیم ،تو قسمت قبلی سفر به دور آمریکا این جمله رو نوشتم:
(خدایا جمال و زیباییت رو در این سفر نشونم بده!
قدرتت رو بهم نشون بده!
میخوام تو این سفر با تو عشق کنم و با تو قدم بزنم و با تو لذت ببرم و با تو حرف بزنم!؟)
من اینو گفتم و خدا گفت کفشاتو بپوش بریم قدم بزنیم!
بعد از 6 ساعت رانندگی،شروع کردم به قدم زدن،تو مسیر دوباره حرفم رو تکرار کردم گفتم خدایا خودتو نشونم بده،قدرتت رو نشونم بده،ایمانم رو قوی کن!
ما هم بیخبر از خدا که میخواد چکار کنه شروع کردیم 1 ساعت تو سی سخت پیاده روی،چند جا رسیدن خدا گفت از این گل عکس بکیر،از اون میوه عکس بگیر،از این پیچک عکس بگیر
منم عکس میگرفتم تا اینکه رسیدن در یه خونه ای خدا گفت از این گلا عکس بگیر،گفتن اینا که قشنگ نیستن زیاد گفت عکس بگیر،رفتم سمته گل دیدم یه زنبور داده میشینه رو گل ها و بلند میشه ،منم که دوست داشتم عکس قشنگ بگیرم،نشستم کنار بوته ی گل که حدودا 2 متر از جاده ای که داشتم پیاده روی میکردم فاصله داشت(این الهام و رفتن سمته بوته ی گل و … حدودا 1 دقیقه طول کشید)
بعد از 2 دقیقه که نشسته بودم کنار بوته ی گل،دیدم یه صدای وحشتناکی از پشت سرم اومد،دیدم یه موتوری با 2 نفر سرنشین با سرعت خییییلی زیاد خوردن زمین و موتورشون مثله یه تیوپی که روی برف سر بخوره،همونجور داده لیز میخوره و کشیده میشه رو آسفالت!
اگر من 1 دقیقه قبلش نمی نشستم کنار بوته ی گل،اون موتور با همون سرعت از پشت میزد زیرم و جفت پاهامو خورد میکرد و با صورت میکبوندم رو زمین و خدا میدونه چه بلایی سرم میومد!
10 ثانیه بعد از اینکه اون صحنه رو دیدم و اون دونفر یکیشون از شدت تصادف دراز کشید رو آسفالت و نمیتونست تکون بخوره خدا گفت
اگه من از تو محافظت نمیکردم کی قدرت اینو داشت که تو رو سالم نگه داره!
قدرته منو دیدی!
من محافظ توام همه جا!
حتی اگه از من نخوای!
حتی اگه تو مواظب خودت نباشی و هواست نباشه!
کیه که من بخوام ببرمش بالا بتونه بکشش پایین، کیه که من بخوام بکشونمش پایین ،بتونه بکشوندش بالا!
تو همون حالت دوست داشتم روی زمین سجده کنم شکر خدا رو بجا بیارم و گریه کنم!
خداوند بالاترین قدرت هاست!
خداروشکر
خداروشکر
خداروشکر!
راستی خدایا!
آسمونت خییییلی قشنگه!
پره از ستاره است!
یه سکوت نااابی رو دارم گوش میکنم،
گه گاهی هم صدای پاس سگ به گوش میرسه،راستی استاد گردوهای منطقه تون 2 ماهه دیگه کااامل میرسه!
جا تو من میخورم!
اگه حضور ذهن داشته باشی،سفر قبلیم رفتن قم،جایی که زندگی کردی،الان اومدم سی سخت و کهگیلویه و بویراحمد، یاسوج،جایی که فامیلای پدریتون اینجا هستن!
همینجور پیش برم ایشالا سال دیگه تو. پارادایس پیشتم!
دوستون دارن
اینو از قلبم میگم
دوستون دارم
سلام ابراهیم عزیزم…
خوش اومدی به استان چهارفصل ما….
ان شاء الله خدا به بهترین نحو کارهاتون پیش میبره و میتونی به راحتی از پس نجواهای ذهنت بربیای.
خدایی که یوسف رو از ته چا میکنه عزیز مصر
خدایی که آتش رو بر ابراهیم سرو میکنه
خدایی که موسی رو از دریا به مادرش میرسونه
خدایی که اسماعیل رو از بی آبی نجات میده و شهری رو از زیر پاش میسازه
خدایی که هر لحظه میدونه ما چی نیاز داریم
خدایی که حواسش به همه چیز هست
خدایی که برگی بدون اذنش زمین نمیفته
همون خدا مطمئن باش به راحتی کارها رو برات انجام میده
ان شاء الله گچساران ببینمت
سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم خانم
سلام آقا ابراهیم عزیز
من تمام کامنت های شما رو میخونم
آقا ابراهیم امیدوارم این اقدامی که کردین هر لحظه شو خدا براتون آسان کنه
منم چند روزه دچار ترس شدم ولی خیلی سعی میکنم ایمانم به خدا رو نگه دارم ، روز جمعه با همسرم و بچه ها تصمیم گرفتیم بریم بندر شرفخانه.. صبح راه افتادیم یکم مونده بود که از شهر خارج بشیم تو اتوبان یک دفعه ای ماشین مون ایستاد فک کردیم بنزین تموم کرده چون خیلی کم داشت ،به همسرم گفتم عیب نداره الان خدا کمک میکنه چند دقیقه بعد یه ماشین نگه داشت یه شیشه دو لیتری بنزین داد بدون اینکه پولی بگیره رفت خیلی از خدا تشکر کردم و اشک چشامو گرفت ، ولی هر چقدر بازم استارت زدیم روشن نشد ، همسرم به یکی از دوستاش که از ماشین سر در میاره زنگ زد گفت اتفاقا نزدیک شمام لوکیشن بفرست بیام ، اومد نگا کرد گفت متاسفانه تسمه پاره کرده باید یدک کش بیاد ببره به یدک کش پیدا کردیم زنگ زدیم مبلغ زیادی خواست ،به اسنپ زنگ زدیم وانت سنگین اون نصف اون مبلغ رو خواست گفتیم بیاد ، یه دقیقه بعدش یه کاپرا نگه داشت گفت چی شده ، ماجرا رو گفتیم ، گفت من میبرم ماشین تونو لغو کنید ، بازم از خدا تشکر کردم..و به همسرم گفتم خدا مارو از یه فاجعه بزرگ نجات داد اگه وسط جاده بودیم و سرعت خیلی بالایی داشتیم چی میشد ، اگه خارج شهر بودیم و وسط کوه ها چی میشد ، خدا جونمونو نجات دادچون میگفتن این منجر به تصادف زنجیره ای شده بود تو جاده چند روز پیش …بردیم تعمیرگاه ،، الان متاسفانه خرجی که میخواد ده میلیونه ، از یه طرفم داده بودیم صاف کار و قرار بود چند روز بعد بدیم رنگ ، از یه طرفمم مانیتور سیستم بچه ها سوخته برا کلاسشون لازم دارن …و اینکه همسرم سه ساله بیکاره فقط با اسنپ کار میکنه ، خرجمون به سختی در میاد ، خودمم خیاطی میرم هم دارم یاد میگیرم هم یه مبلغی هم ماهانه میگیرم برا دوخت هام ، الان ماشین مونده تعمیرگاه ، همسرمم بیکار تو خونه ، و پول خیلی کم
حالا ترس منو و داشته که خدایا چی میشه چیکار کنیم ، یکم حالم بد میشه ولی زود میگم مگه دستان خداوند رو ندیدی که اومدن به دادت رسیدن بازم خدا هست مواظبته یه فکری برات میکنه … ولی بازم ته دلم ترس دارم
از خدا میخوام بهم آرامش بده ، از خدا میخوام ایمانمو قویتر کنه و لطفشو بهم نشون بده وبازم بهم نشون بده که پشتمه
سلام به برادر توحیدی آقا ابراهیم..
ترس نقطه مقابل ایمان هستش…
ترس مساوی شرک…..
اومدم برات بنویسم که دلگرمتر از همیشه ادامه بدی و بیشتر از همیشه دل بسپاری بخدا.
من در سن 29سالگی با داشتن پسر3ساله ودختر 9ساله…بدون اینکه عباس منشی باشم..بدون حتی یه هزاری درسال96 با وجود همه مخالفت های اطرافیان با معجزه خداوند در یک هفته جدا شدم..وفقط ته ایمانی اونم از روی ناچاری و تنهایی
به خدا پناه آوردم.. و فقط چن ماهی با. یارانه ماهی135تومن در یک اتاق 12متری با بچهها م زندگی میکردم…
کم کم کار پیدا کردم با ماهی400تومن….
الان چند سالیه با بچه هام مهاجرت کردم
تو خونه 120متری نشستم..
یه عشق بینظیر بینظیر وعالی دارم وهرچه از خوبی این عشقم بگه بازم کمه
عشقم منو با عباس منش آشنا کرد…
باهم مغازه زدیم و داریم کار میکنیم…
ودر کنارهم بینهایت شاد ولذت میبریم…
اینا رو گفتم که این روزا میگذره چه نگران باشی چه نباشی؟؟؟بترسی یا نترسی؟؟
اما مهمترین اصل ایمانت هست که به خدا و خودت ثابت میشه….و خدا جباره
و برات جبران میکنه…
منتظر خبرای عالی هستم..
سلام آقا ابراهیم
چقدربراتون خوشحالم که خودتون رو سپردین به خدا تا براتون بهترین ها رو رقم بزنه
چقدر جالبه من تا حالا سی،سخت نرفتم ولی پارسال به طوری اتفاقی با خانمی آشنا شدم از سی سخت ایشون محصولات باغشون رو میفروختن منم گردو لازم داشتم پیام دادم بهشون وارتباط شکل گرفت ایشون که زنی بسیار مهربان وباشخصیت هست برام گردو فرستاد اونم چه گردویی عالی
دقیقا امروز بهشون پیام دادم که حتما امسال هم گردو میخوام وگفتن ه نوز نرسیده ولی حتما براتون میذارم کنار
ایشون واقعا باادب وبا شخصیت وعالی هستن
الان کامنت شما رو خوندم دیدم عه منم یک ساله دارم گردوی سی سخت ومصرف میکنم
امیدوارم که تمام مراحل زندگیتون توی دستای خداوند باشید وبهترین ها براتون رقم بخوره
آقا ابراهیم عزیز و گرامی سلام و صد سلام…..
خدا قوت از این همه کنترل ذهن که انصافا کار سخت و اما با لذتی است …. اصلا یه مدل کنترل ذهن به همراه حال خوب، عشق بازی است با خدا جون ….
خیلی وقت است که کامنت هاتون رو دنبال میکنم …
اون موقع که هنوز خیلی جا داشتین که رو خودتون بهتر کار کنین و تو این رابطه بتونین، راه بهتری رو بردارین …. و اخیرا که تماما متوجه تغییر مدارتون شده بودم، مخصوصا در قسمت عقل کل ….
و وقتی سوالتون رو در عقل کل پرسیدیم و ترستون رو بیان فرمودین، برخلاف یکسری از دوستان که فرموده بودند که از شما بعیده که با این تغییر مدار، اینقدر ترس داشته باشین …. من تو دلم کاملا حق دادم و اما ته دلم کاملا منتظر همیچین کامنت های توحیدی، بودم ازتون …
و اما چند بار اومدن براتون کامنت بزارم و در حد درک خودم از قانون، کامنتی براتون بزارم که سعادت نصیب این کامنت نوشتن نشد که نشد و اما ….. حالا به شکرانه پروردگار، نصیبم شد و خواستم احسنت بگم …. و تحسین فراوان بکنم این نوع توحیدی عمل کردنتان را …. نه برای درخواست طلاق شما …. چون حتی شاید خدا صلاح بداند و روزی و روزگاری شما دو زوج دوباره یک زندگی عاااالی را شروع کنین ….اما این زیبا است که شما تسلیم خدا هستین در این شرایط و همش خودتون رو به او سپرده این و اینگونه توحیدی دارین جلو میروین، واقعا خدا قوت داره ….خیلی خیلی مبارکه رشد عظیمتون که یه جشن باشکوه برای خودتون بگیرین …. و بگم که چقدر یاد گرفتم از مدل کنترل ذهنتون …… ادامه دهید که رشدی عظیم تر جلوی پایتان است و ممنون از ردپاهای که دارین از خودتون میگذارین که برای من درس های بزرگی دارد. مبارک باد این دوران ….
در پناه خودش باشین همیشه
شیما بانو
بنام خدای هدایتگرم
سلام به اقا ابراهیم دوست قشنگ توحیدی
کامنتتون خیلی منو متاثر کرد
از کنترل نجوا گفتید
مسله ی ک من با یه تضاد پس گردنی به مسیر توحید رسیدم
با صداقت کلامتون چقد روان نوشتید و بعد اون هدایت پیامبر گونه خداوند از شما
وااای خدای من چقد بینظیری تو
وقتی بهش اجازه هدایت میدی
برنامه ریزی شده همپات میشه
میبرت تو دل ترسها و چالشها و کتار وایمیسته
مث یه ابر قهرمان بموقع وارد میشه
فقد تو همچین کعبه یی اینهمه داستان های هدایت پیامبر گونه میشه دید
تنها جای توحیدی بکر این جهان
من کنجکاو شدم رفتم داستان هدایتتون رو خوندم
واقعا تحسین تون میکنم
امیدوارم از این مسیر توحیدی نهایت لذت ببرید
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده وبخشایشگر
هزاران سلام ودرود براهالی خانواده توحیدی عباسمنش
اساتید گرانقدر استاد عباسمنش واستاد شایسته ودوستان وهمراهان عزیزم
خدایاشکرت بابت آغازسفرشگفت انگیزدیگری
که سرشاراز زیبایی ،لذت وآگاهی خواهدبود
سپاسگزارم خداوند منان هستم که دراین جمع صمیمی حضوردارم وتشکرفراوان داریم ازاساتید نازنین وسایرعوامل سایت که مارامیهمان این همه زیبایی ،آگاهی وتمرکز برنکات مثبت مینمایند
استادعزیزم شیوه جدید سفرتون روبسیارتحسین کردم زیرا من عاشق مسافرت به این سبک هستم وخیلی دوست دارم تازندگی عادی مردم توحیدی آمریکا وشهر ثروتمند میامی وایالت فلوریدارابرامون به تصویر بکشید.
ابتدا بسیارتحسین کردم استایل وتیپ زیبای شما دوفرشته نازنین را که البته خیلی هم دلتنگتان شده بودیم
خدایا شکرت که بازهم چشممان به جمال اساتید نازنینمون روشن شد
خدایا شکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
وای استاد چقدرلذت بردم وتحسین کردم خانه زیبایی که رفتین باتم “ابی” من عاشق رنگ آبی فیروزه ای هستم چقدرهمه چی عالی بود وشگفت انگیز خوش بگذره وماراهم سهیم کنید ازاین همه زیبایی وفراوانی
استادنازنین دراینجا میخواهم دستاورد خودم را از حضور 4 ساله ام دراین مسیر الهی وتماشاکردن 200 قسمت سریال سفربه دورامریکا وبیش از260 قسمت سریال زندگی دربهشت بگویم که ماحصل تمرکز وکانون توجه ام برروی زیبایها ونکات مثبت زندگی بوده است
من ازبدوتولد تاسن 27 سالگی درخانه پدری ام که درروستا بود زندگی کردم وپس ازان درسال 68 ازدواج کردم ودرخانه ای درمرکز شهرستانمان که خودم اجر اولش را بنا نهادم وتکمیل کردم تایکماه پیش زندگی کردم
به روایتی دیگر یعنی اینکه من تاسن 63 سالگی فقط دردوخانه ودر دومحیط زندگی کردم دلیلش هم برای خودم واضح میباشد بسیار آدم محافظه کاری بودم
اصلا وابدا اهل ریسک نبودم وقدرت نداشتم تا ازمنطقه امنم خارج بشم وبه همین وضع موجود عادت کرده بودم واین درشرایطی بود که من ودرطول چندسال پایان کاراداری ام بامشارکت اداره مون یک اپارتمان شیک ساخته بودم ویک ملک بسیارارزشمند هم دارم ولی جسارت تغیر محیطم را نداشتم هرچند که بسیار انسان تنوع طلبی هستم
تااینکه درسال 98 به فضل خدای رحمان بااستاد آشنا شدم وقدم دراین مسیر توحیدی گذاشتم و بعداز فراگیری اولیه مباحث استاد کم کم تکاملم رودردریافت ودرک مباحث وآگاهی های استاد نازنین درقالب فایلهای دانلودی ودوره های ثروت 1 و12 قدم واخیراهم کشف قوانین طی کردم وخوشبختانه موفق شدم بعداز 63 سال عمر که ازخداوند گرفتم برترسهایم غلبه کنم اردایره امنم خارج شوم وبافروش خانه قدیمی ام باقیمت مناسب به شکل معجزه آسایی دراپارتمان جدیدم درشهر خودم (چونکه دختر گلم وداماد عزیزم ونوه عزیزتراز جانم در اپارتمان زندگی میکردند) مسقرشوم وباپول فروش خانه قدیمی یک آپارتمان زیبا ومناسب درمرکز استان ،شهرکرمان خریداری کردم چونکه ازاستاد نازنین آموخته بودم که زمانی داری روی خودت کارمیکنی باید محیط اطرافت راتغیر بدی حتی اگرقراره از روستا به شهر بیایی اگردرشهرزندگی میکنی ازمحله ای به محله باکیفیت تری یا به مرکز استان مهاجرت کنی و من درهمین راستا مصمم شده بودم برای تغیر محیطم وشکرخدااین تغیر وجابجایی به بهترین شکل ممکن برای من اتفاق افتاد ومن وهمسرعزیزم که باهم دراین مسیرزیبا هستیم ماحاصل این تغیر رو تمرکز برروی زیبایی ها ونکات مثبت زندگی درقالب تماشاکردن سریال سفربه دورامریکا وسریال زندگی دربهشت میدونیم
جالب بدونید که آپارتمان زیبایمان درشهرکرمان آخرین طبقه میباشد باویوی بازوبسیارزیبا وعزیز دلم میگه ببین خیلی شباهت داره به خانه زیبای قبلی استاد دربرج شهر” تمپا “فقط دریا کم داره
ومنم درجواب میگویم اگراین مسیرزیبا والهی روباهمین قدرت وپشتکارادامه دهیم شک نکن که به هرجایی که بخواهیم ودوست داشته باشیم هدایت میشویم همینطور که شدیم
خدایا به لوح و قلم سوگند به راز وجود و عدم سوگند
به آشفته حالی که در خاکت زند بوسه ها دم به دم سوگند
به مرغ اسیری که در قفسی غریبانه سر زیر پر دارد
به مرز فراتر از اوج فلک به پرواز مرغان نظر دارد
دور از ما کن چهره خودخواهی را بر ما افشان پرتوِ آگاهی را
بسوزان در این هنگامه غم بال و پرِ من پراکنده کن ذرات همه خاکسترِ من
تادرودی دیگر بدرود
سلام اقای ابراهیمی
خییییلی از کامنتتون لذت بردم
وقتی گفتید بعد از 63 سال چه تغییراتی به وجود اوردید واقعا یک نهیب بزرگ بهم زد
من میدونستم که خداوند خدایی عادل هست و برای همین هیچ گاه برای تغییر دیر نیست
حتی اگر سی چهل سالت باشه
اگر پنجاه سالت باشه دیر نیست
اما برای سن های بالاتر مقاومت داشتم
فکر میکردم کسایی که دیکه بالای پنجاه شصت سال هستن دیگه ظلم شده بهشون و سخته تغییر کنن
اما الان فهمیدم این باوره من هم نوعی شرک به خدا بود
الان فهمیدم همونقدری که من الان توی بیست سالگی میتونم زندگیمو به دست بگیرم و تغییر بدم کسی که شصت و هفتاد سالش هم هست میتونه
چرا
چونکه خداوند عادله و برای همه اعم از زن مرد و سن و سال و … به یک اندازه پتانسیل گذاشته
من خودم پدر مادرم هم توی این مسیر هستن اما همیشه میگن ما یه سنی ازمون گذشته و دیگه دیره دیگه سخته
به من میگن خوشبحالت که توی این سن این چیزا رو فهمیدی و داری استفاده میکنی ما ذهنمون دیگه فسیل شده باوراش تغییر نمیکنه یا سخت میکنه
اما تو جوونی زود تغییر میکنه
و میدونی این حرف و این باور به من چه حسی میداد یا به همه ی مردم میده
اینکه این نوعی ظلم و بی عدالتی هست که رخ داده
و وقتی بی عدالتی هست یعنی خداوند عادل نیست
یعنی در این دنیا قانونی وجود نداره یعنی همه چیز شانسیه یعنی تو زندگیت دست خودت نیست
و من چون الگو ندیده بودم توی این موارد یا کم دیده بودم که افرادی در سن بالا به تغییرات دست زده باشن داشتم انگار باور میکردم که این بی عدالتی وجود داره و همین یه مورد کافیه برای ما که ترمز بشه برای ورود ثروت و خوشبختی به زندگیمون
اما الان شما رو دیدم که در شصت سالگی دست به چنین تغییر و جهاد اکبری زدید و کلیییی لذت بردم
اقای ابراهیمی خیییلی تحسینتون میکنم خیییلی زیااااااااد امیدوارم هزارتا صد هزار تا الگوی دیگه مثل شما ببینم و باز هم کامنتاتونو بخونم و از هزاران دستاوردهای دیگتون از میلیارد ها ساختنتون بشنوم
واقعا این ها خرافات و باورهای غلطه که هرچی سن بره بالاتر تغییر سخت تر میشه این یک دروغه همونحور که بقیه حرفای جامعه دروغه
من دیدم کسایی که در بیست سالگی خواهان و در مدار تغییر نبودن و هیچ کاری نکردن و کسایی که در پنجاه سالگی خواهانش بودن و کوه جابه جا کردن
از صمیم قلب ارزو میکنم ثروتمندتر و سعادت مند تر در کنار همسر عزیزتون باشید
خداوند خدایی عادل هست
که به همون اندازه ای که به یک جوان بیست ساله قدرت و توان ، اشتیاق و هیجان داده به یک شصت ساله و حتی هشتاد ساله هم داده
اصن تا هر وقتی که یک انسان زنده اس و نفس میکشه توانایی کن فیکون کردن جهانش و شخصیت جهاد اکبر رو داره
تفاوت در سن نیست در نگرش انسانهاست
مگه نه هستن بیست ساله های افسرده تو در دیوار و هفتاد ساله های پر شور و هیجان ورزشکار و ثروتمند
عاشقتونم انشالله سایه پر برکتتون تون مستدام بالا سر خانواده تون باشه
در پناه الله یکتا
بنام خداوندهدایتگر
باسلام ودرود خدمت شمادوست همراه سرکارخانم سهرابی فرنازنین
خداراشاکرم که کامنتم مورد توجه وعنایت شما قرارگرفت وتشکرفراوان ازابرازمحبت جنابعالی
دقیقا به مورد بسیارمهمی اشاره کردین
که هرچه سن بالاتر باشه ذهن برای تغیر مقاوت بیشتری داره انهم بواسطه باورهای مخربی که به ارث برده
ولی من ناامید نشدم وادامه دادم وتااخر عمرم نیز این مسیرزیبا والهی را راادامه خواهم داد
بهترینها رابراتون ارزودارم
سلام به دوست عزیز وهمفرکانسیم
تحسین برانگیز بود اصغر آقای عزیز
تغییراتی که توی زندگیتون دادید درهر سنی که باشیم باید نهایت استفاده رو ببریم و اینکه بگیم دیر شده اصلا کلام مناسبی نیست .
از خوندن کامنتتون خیلی لذت بردم و احساس عالی گرفتم .منم 47 سالمه ولی یک لحظه هم فکر نمیکنم احساسم میگه 27 سالمه پرانرژی شاداب پرتلاش هستم .
نوشته ی شما واینکه شما اهل کرمان هستید برای من یک نشانه ی دیگه بود برای رقم خوردن سفری که برای ماه آینده به قشم داریم .
برای موندن توی مسیر کرمان رو انتخاب کردیم و من خیلی خوشحالم که خدا با نشانه هاش داره باهم حرف میزنه
میدونم که این سفر بهترین سفر در طول زندگیم میشه .
ازت ممنونم که از نتایجت نوشتی منم احساسم گفت برات بنویسم
منتظر خوندن نتایجت هستم
درپناه خدا باشی دوست عزیز
بنام خداوند عشق وثروت
باسلام وعرض وقت بخیر خدمت شمابانوی محترم سرکارخانم علیپورنازنین
به رسم ادب تشکرفراوان دارم ازابراز لطف ومحبت شما وخداوند راشاکرم که نوشته ام که حاصل ونتیجه 4سال تلاش برای تغیر بود موردعنایت دوستان ازجمله جنابعالی قرارگرفت
بسیارخرسندم که درآینده نزدیک میهمان استان کرمان هستین امیدوارم که میزبانان خوبی باشیم
ازخداوند رزاق بهترینها رابرایتان آرزو دارم
دوست عزیزم سلام
بسیار خوشحالم که شما با همسرتون هم قدم هستید و این برای من تحسین برانگیزه
خیلی خوشحال میشم هروقت با همسر نازنینتون اومدید به شهر زیبای مشهد میزبانتون باشم
درپناه الله باشید
منتظر خوندن نتایج عالیتون هستم
درپناه الله باشید
سلااااااااااااااااام و دروووووووووووود دوست توحیدی خوبم
یک هم استانی باز پیدا کردم اینجا
اصلا وابدا اهل ریسک نبودم وقدرت نداشتم تا ازمنطقه امنم خارج بشم وبه همین وضع موجود عادت کرده بودم واین درشرایطی بود که من ودرطول چندسال پایان کاراداری ام بامشارکت اداره مون یک اپارتمان شیک ساخته بودم ویک ملک بسیارارزشمند هم دارم ولی جسارت تغیر محیطم را نداشتم هرچند که بسیار انسان تنوع طلبی هستم
چقدر شما رو تحسین می کنم که در این مسیر توحیدی الهی قرار گرفتین خانوادگی
و خوشحالم تونستین غلبه کنید بر باورهاتون و مهاجرت کنید
ان شاالله بهترین اتفاقات رو تجربه کنید در اپارتمان جدید و زندگی جدید
بنام خداوندمهربان
باسلام وعرض ارادت خدمت شمادوست همراه وهمفرکانسی
جناب حمیدخان مهدی زاده
خداوند راسپاسگزارم که کامنتم مورد توجه وعنایت جنا بعالی قرارگرفت وتشکرفراوان ازابرازمحبت شمادوست نازنین
بسیار خوش وقتم ازاشنایی باشما وخرسندم که هم استانی هستیم
انشاالله روزی فرارسد تابااساتید عزیز مون وهمه بچه های سایت دورهم جمع شویم و دوستان راازنزدیک زیارت کنیم.
به امیدان روز
همواره درپناه الله یکتا موفق وپیروز وثروتمند باشید.
سلام به همه عزیزان حاضر در این سریال ️
میخواهم روی دو موضوع مهم کامنت بنویسم که برای خودم و همه شما عزیزان درس و آگاهی های خوبی دارد که میتوانید استفاده کنید
1: تاثیر سریال زندگی در آمریکا بالای زندگی شخصیم، مهاجرت سفر و اتفاقات و تجریبات من از این سریال.
2: زندگی در کشوری که هیچ اسلحه و تفنگی ندارد چگونه است؟ و اگر تنفگ نباشد چه اتفاقی رخ میدهد
با اینکه بیشتر از دوسال از شروع این سریال میگذرد ولی تا هنوز اشتیاق و علاقه شدیدی به دیدن این سریال دارم چون یکی از نقاط عطف زندگی من دیدن زیبایی های این سریال و بعد هدایت شدنم به بهترین کشور های جهان بود و با دیدن همین سریال من پرُماجرا ترین سفر زندگی خودرا شروع کردم
حالا دقیقا حدود یک سال است که در سفر هستم
شروع سفر من از کابل پایتخت افعانستان شروع شد بعد رفتم ایران و 6 ماه تجربه فوقالعاده خوب با مردم بی نظیر و فوق العاه ایران داشتم و حالا حدود نزدیک به 6 ماه شده که در ایسلند و با مردم و طبیعت فوقالعاده رویایی ایسلند به این سفر ادامه میدهم
شاید من هنوز خبر نداشته باشم که دیگران از دیدن و توجه به این سریال چقدر به مکان های خوب هدایت شده ولی اگر 10 نفری که بیشترین تلاش را برای سود بردن از دیدن سریال سفر به دور آمریکا کرده باشد شاید من یکی از همین 10 نفری باشم که بسیار زیاد از این سریال نتیجه گرفتم و در زندگی خود سود بردم و برای توجه به این سریال و دیدن زیبایی های آن مصمم بودم و زندگی خودم را هم همانند همین سریال زیبا و زیباتر کردم چون همین سریال باعث شد تا به بهترین مکان های دنیا برای زندگی هدایت شوم همیشه در سفر باشم و هر روز بزرگتر و پخته تر این زندگی را تجربه کنم
از همان روز اول و قسمت اول این سریال که شروع شد رویای سفر در وجود من شکل گرفت، با اینکه بیشتر از دوسال از شروع سریال میگذرد هنوز همان قسمت اول سریال یادمه که با RV استاد، مایک و خانم شایسته شروع شد, ایالت به ایالت، نشنل پارک به نشنل پارک و هر قسمت این سریال یادم مانده چون دیدن این سبک از سفر و دیدن این نوع تجربه از زندگی واقعا برایم زیبایی خاصی داشت و چون در افغانستان تا آنروز تجربه از یک زندگی معمولی داشتم و با دیدن این سبک زندگی و سفر یک خواسته جدید و رویای تازه ی در وجود من شکل گرفت که همان روزها من با عشق و علاقه این سریال را دنبال کردم و میدانستم که روزی من هم سفر خواهم کرد و تمام این تجارب که در سریال زندگی در آمریکا دیدم را از نزدیک خودم هم تجربه خواهم کرد، جالب است بدانید آن روزها حتا پول درست برای انترنت نداشتم که همین سریال را دانلود کنم و من از انترنت شبانه استفاده میکردم که 10 جی بی انترنت را از ساعت 11 شب تا 7 صبح با یک نرخ کم خریداری میکردم و در آن زمان ها هر فایل دو کیفیت داشت یکی بالا و دیگری پایین و فقط کیفیت پایین سریال را دانلود میکردم، برای دانلود کردن یک فایل با حجم 200 ام بی باید یک ساعت روی دانلود کلیک کرده و منتظر میبودم تا فایل دانلود شود چون واقعا سرعت انترنت در افعانستان آن زمان پایین بود، در همان شرایط هم از رویای سفر دست بر نداشتم و میدانستم که اگر قانون این است که من روی نکات مثبت توجه کنم به زیبایی های بیشتری هدایت میشم، قطعا همین قانون را جدی و مدام استفاده میکردم
و امروز در قسمت 231 سریال سفر به دور آمریکا من دوباره کامنت مینویسم ولی شرایط امروزی من با قسمت اول این سریال خیلی فرق کرده امروز دیگر من در افعانستان زندگی نمیکنم، امروز من دغدغه پول و انترنت را ندارم، امروز شرایط زندگی من سخت نیست، چون من امروز یاد گرفتم که چگونه از قانون توجه روی نکات مثبت شرایط زندگی خودرا تغییر دهم، من امروز یاد گرفتم که رویاهای خودرا ادامه داده و هر روز یک تجربه جدیدی در زندگی خود خلق کنم، من امروز یاد گرفتم که میتوانم شرایط زندگی خودرا خودم زیبا کنم. همین امروز وقتی فایل جدید سفر به دور آمریکا روی سایت قرار گرفت به محض که روی دانلود کلیک کردم همان لحظه در کمتر از 5 ثانیه فایل با حجم بالای 1 جی بی دانلود شد، از این حد سرعت انترنت واقعا آدم لذت میبرد، اینکه در طول سفر چقدر تجارب زیبایی کسب کردم از دیدن نور های شفق قطبی ایسلند که واقعا وقتی از نزدیک ببینی انگار حس میکنی به فضا زندگی میکنی، از آبشار های که از زیبایی هیچ حرفی برای گفتن نیست از مردمان مهربان و… وقتی خودم اولین بار شفق قطبی در آسمان دیدم آنقدر هیجان زده شدم که داشتم چیغ و فریاد میزدم چون تمام آسمان تاریک شب را نور های سبز قطبی روشن کرده بود و داشت حرکت میکرد، شما هم اگر خواستید میتوانید در یوتیوب شفق قطبی یا بعضی آبشار های ایسلند یا طبیعت این کشور را جستجو کنید تا متوجه حرف من شوید. اگر من بخواهم تاثیر دیدن زیبایی ها و نکات مثبت را در متن برای شما بنویسم شاید هزاران ساعت وقت نیاز باشد تا بتوانم فقط اتفاقات مثبت را بنویسم ولی فقط همین که همه ما بدانیم وقتی روی زیبایی و نکات مثبت توجه میکنیم قطعا به آن هدایت میشیم کافیست و فقط باید همین مسله را در زندگی خود جدی بگیریم و هیچ وقت از یاد نبریم که اتفاقات زندگی ما به دست خودماست و من به عنوان یک هم سفر شما در این سریال که سالهاست در این سایت بودم همنقدر از تجارب خود برایتان نوشتم تا بخوانید و باور کنید که باز هم برای تان تایید شود که کشور، سن، شرایط مالی و هیچ محدودیتی تاثیری به زندگی شما ندارد تا زندگی بهتری برای خود خلق کنید
در ادامه این متن از تجربه زندگی خودم در همین کشور صحبت مینویسم که نه ارتشی دارد و نه اسلحه ی و ببینید نتیجه همان دیدگاهی که استاد در این فایل تایید کرد چگونست!
ایسلند یکی از کشور های است که دولت اعتقادی به تفنگ یا اسلحه ندارد، نه تنها مردم بلکه حتا پولیس شهری هم هیچ اسلحه ی با خود ندارد و اجازه داشتن اسلحه به هیچ کسی حتا پولیس داده نشده
این دیدگاه باعث شده که ایسلند از سال 2008 تا امسال که حدود 16 سال میشود، در فهرست امن ترین کشور های دنیا قرار دارد، یعنی وقتی اسلحه ی نیست فرکانس مردم هم طرف دزدی، جرم و جنایت نمیرود و باعث میشود امن ترین کشور جهان شناخته شود در حدی که حتا یک جنگ ساده هم در این کشور اتفاق نمیافتد و همه در صلح و آرامش و با امنیت کامل زندگی میکنند و پولیس های که هر بار در این کشور دیدم فقط لبخند میزنند و هیچ سلاحی هم برای مجازات مجرم ندارد چون در حقیقت مجرمی وجود ندارد
بهرحال شاد و موفق باشید
سلام آقا پارسای عزیز.. هر وقت اسم شما رو توی لیست ایمیل ها ی سایت میبینم خیلی مشتاق خواندن کامنت شما میشم خیلی خیلی خوشحال میشم .. چون میدونم حرف های جدیدی برای گفتن دارید .. چون شما از اون افراد خاصی هستید که قانون رو کاملا درک کرده . چقدر مسیر حرکت های شما راحت و آسان پیش رفت. و با خواندن توضیحات شما احساس ام عالی میشه .. از کشور ایسلند خیلی تعریف کردید .. اینکه شفق های قطبی سبز رنگ رو منم دیدم واقعا انگار در فضا زندگی می کنید .. یعنی اون تابش شفق و حرکت های رقص کنان شفق یک پدیده ی فوق تصور هستش خدایااا شکرت که با آگاهی خوبی به این کشور مهاجرت کردید ..
نکته ی دیگری که به آن اشاره کردید . در مورد امنیت خیلی خوب این کشور هستش اینکه حتی پلیس هم اسلحه ندارها برام خیلی شگفت انگیز بود .. واقعا بهتون تبریک می گم و تحسین تون می کنم که از کشور ی مثل افغانستان که مدام جنگ و اسلحه و نا امنی وجود داره به چنین سرزمین صلح و آرامش و بدور از هر تشنجی هدایت شدید .. خدا رو شکر .
اینکه گفتیدکشور، سن، شرایط مالی و هیچ محدودیتی تاثیری به زندگی شما ندارد تا زندگی بهتری برای خود خلق کنید این حرف شما دقیقا الگویی هستید برای صحت این صحبت شما..
آقا پارسای عزیز لطفاً بازم برامون بنویسید مرسی مرسی که اومدید و برامون نوشتید
در ضمن عکس پروفایل تون هم عوض کردید خیلی قشنگن.. چه کوه و منظره و آسمان آبی قشنگی هست..
ممنون و سپاس
بقول استاد عزیزمون هر کجا که هستید شاد خوشبخت و ثروتمند و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام و درود خداوند بر بنده پارسای خدا
با اینکه مدتی است که از این کامنت می گذرد و قبلا این پست رو لایک کرده بودم ولی نمی دانم چجوری هدایت شدم به این کامنتت و اینبار با حوصله و تمرکز کامنتت رو خوندم و چقدر برایم تحسین برانگیز بودی و دلم نیومد بدون گذاشتن کامنت برایت از این صفحه رد بشم.
عبدالله جان عزیزم داستان مهاجرت و نتایجی رو که به دست آورده بودی رو قبلا در سایت دنبال کرده و خوانده بودم و شجاعت و ایمانت با این سن کم برایم ستودنی بود. تو نشان دادی که عدالت خداوند بدون نقص است و حتی اگر کسی در فقیرترین و ناامن ترین کشور دنیا هم به دنیا آمده باشد، این خودش است که زندگی خودش را خلق می کند و این خالق بودن زندگیمان رو تو برایمان بیشتر معنا بخشیدی.
توی کامنتت نوشته بودی که اگه 10 نفر از فایلهای سفرنامه نتیجه گرفته باشند؛ قطعآ من یکی از آنها هستم و من این گفته شما را کاملا تصدیق میکنم زیرا نتایج شما و مکانی که الان در آن زندگی می کنید اینرا بخوبی نشان می دهد. شاید اگر تصمیم با من بود کامنت و نتایج شما رو در توضیحات تمام قسمت های سفرنامه می آوردم تا اهمیت این موضوع برای همه واضح تر؛ ملموس تر؛ باورپذیرتر و شدنی تر باشد. برایتان در این مسیر زیبا سراسر نور و زیبایی و سلامت و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
دوست ارزشمندم سلام
همین الان سایت روباز کردم که چند تا از کامنت های این قسمت رو نوش جان کنم و از خدا هدایت خواستم که از کدوم کامنت شروع کنم و یه راست من رو آورد روی کامنت شما دوست ارزشمندم
چقدر لذت بردم از این تعهد عالی که و نتایج فوق العاده ای که از زمان قسمت اول همین سریال تا این قسمتش تونستید خلق کنید واسه خودتون
خیلی تبریک میگم وبی نهایت شما روتحسین میکنم
ممنونم که نوشتید
هر لحظه تون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین
سلام به آقای پارسا عزیز
در اولین لحظه دیدن عکستون و منظره زیبا بسیار خوشحال شدم که به کشور زیبای ایسلند مهاجرت کردید، یک نکته ایی که از کامنت های شما در ذهن من مرور میشه نعمتی بود که من در زندگی داشتم ولی نمیدیدم و اون این بود که شما موقع سفر به ایران تحسین کردید که چه خوب خانم ها تا دیر وقت در آرامش و امنیت در ایران تفریح میکنند و این نعمتی بود که من تا به حال بهش توجه نکرده بودم ممنون که یادآوردی کردید…..
نکته دیگه اینکه با این کامنت در این فایل رویا و آرزوی دیدن شفق قطبی رو در ذهن من قرار دادید….
امیدوارم که تجربه دیدن این منظره زیبا رو در آینده داشته باشم
موفق ،شاد وسلامت باشید
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما عبدالله پارسا عزیز
اینقدر از کامنت و نتایج تون و درک تون از قوانین و عمل بهش لذت بردم و تحسین تون کردم که نتونستم نیام بنویسم. واقعا تحسین تون میکنم فوق العاده بود از افغانستان الان شما ایسلند هستید. واقعا شگفت انگیزه.
رفتم پرروفایل تون تا بیشتر باهاتون آشنا بشم. داستان هدایت تون رو ننوشته بودید اما عکس تون رو دیدم و حسابی لدت بردم و تحسین تون میکنم و واقعا ماشالله بهتون.واقعا زیبا بود.
چقدر این تجربه دیدن شفق قطبی آرزوی من هست. من شفق قطبی رو از نظر علمی و چگونگی شکل گیری اش در خد خوبی میدونم و حتی پاورپوینت ارائه دادم و همیشه ته ذهنم این بوده که شفق قطبی رو ببینم و چقدر خوشحال شدم که اینجا تجربه شما رو خوندم و لذت بردم.
چقدر جالب بود قوانین کشور ایسلند چقدر دیدگاه های صلح طلبانه و پر از عشقی دارند مردم ایسلند. رفت توی خواسته هام که یک روزی اونجا رو هم ببینم.واقعا سپاسگزارم که نوشتید از وجود خودتون ردپایی ثبت کردید. ازتون درخواست میکنم بیشتر ردپا بزارید تا بیشتر به باورهای ما وایمان مون کمک کنید. خلاصه که دمت گرم عبدالله عزیز…
براتون از الله یکتا بهبودهای درونی وبیرونی رو خواهانم
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
به نام خدا
سلام عبدالله جان
دوست خوبم و هم فرکانسی بی نظیرم
واقعا از خوندن کامنتت لذت بردم و انگیزه گرفتم
خیلی خوشحال شدم که دیدم مهاجرت کردی و داری از زندگی لذت میبری
برات بهترین ها رو از خداوند ارزو میکنم و امیدوارم که یه روز از نزدیک ببینمت ، دمت گرم
سلان عبدالله عزیز
خیلیییی خابم میاد ولی اینقدر ذوق کردم از خوندن کامنتت که بی برو برگرد خاستم بنویسم برات
واییی پسر عجب حرفایی زدی
واقعن بهت افتخار میکنم
من خیلی از خوندن نتایجت خوشحال شدم
اصلا قول دادم به خودم که این سفر رو جدیتر دنبال کنم
مرسییی ازینکه نوشتی دوست خوبه من خیلی ممنونم ازت
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَأَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (ﮔﻔﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺳﺎﺯﻳﺪ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺳﺖ، ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ.)
«أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» (ﺁﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪ، [ﺍﺯ ﺣﺎﻟﺎﺕ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻯ ﺧﻮﺩ] ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻴﺴﺖ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺭﻳﮏ ﺑﻴﻦ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ.)
«هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ» (ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﺍم ﻭ ﺁﺭﺍم ﺳﺎﺧﺖ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﮔﺎم ﻧﻬﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ. [ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ] ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭﺳﺖ.) (13-15 ملک)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود بیکران به استاد عباس منش عزیز و مهربان و استاد شایسته گرانقدر و زیبا و سلام و درود به همه دوستان نازنینم در این سایت. الهی صد هزار مرتبه شکر. نامبرده امروز صبح از عسلویه برگشته مرخصی و چند ساعت رو توی جاده بوده و مسیر 3,5 ساعته رو آلموست توی 6 ساعت طی کرده.(رانندگی با سرعت 70-90؛ استاد برای شما میشه 45-55 مایل).
وقتی رسیدم خونه سایت رو چک کردم و گفتم ووووواااااااااااتتتتت؟!؟! سفر به دور آمریکا ؟؟!! نکته جالب ماجرا اینکه من امروز توی حین رانندگی ذهنم بشدت درگیر یه موضوعی بود که نیاز داشتم کنترل ذهن کنم و تصمیم گرفتم فایل های ویدیوئی سفرنامه رو ببینم که از قبل توی گوشی دانلود کرده بودم. شاید باورتون نشه که قسمت 108 و 109 رو پخش کردم که توی اون فایلها هم استاد رفتن میامی ایریا. وقتی رسیدم خونه و سایت رو چک کردم و این فایل رو دیدم بازم دیدم شما رفتین همون سمت میامی ایریا. از این هماهنگی و همزمانی جالب کلی ذوق کردم. چطور ممکنه واقعاً. یه نکته جالب دیگه اینکه اسامی این مناطق رو که میگفتین من تقریباً میدونستم کجای نقشه اس و این هم همش بخاطر این سریال سفر به دور آمریکا و کنجکاوی مقدس منه که بارها نقشه فلوریدا رو شهر به شهر سرچ کردم.(قشنگ وقتی استاد اسم مناطق و شهرها رو میگفت من میگفتم آره آره میدونم کجاست). نامبرده شهرهای کشور خودشو به این دقت نمیدونه.(دوستان شما وقتی رانندگی میکنید فایل نبینید).
استاد در مورد هوای بندرعباس صحبت کردن. هوای این روزها توی چله زمستون عسلویه و بوشهر هم همینطوره، نامبرده با تی شرت و لباس کار آستین کوتاه میچرخه و میره سر کار و وقتی سر ظهر که با ماشین میره بیرون کولر رو روشن میکنه. روزها دما بین 19 تا 22 درجه است و اوج سرمای شب نهایتا 12 درجه است. نهایت لباس گرمی که شاید نیاز بشه یه هودی خیلی سبکه.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
و در ادامه فایل استاد شایسته جان دوره احساس لیاقت رو یادآوری کردن…
دوستانی که دوره رو ندارن بهتون پیشنهاد میکنم دوره رو تهیه کنید، واقعاً من خودم خیلی معجزه وار و هدایتی و از طریق دستان خداوند هدایت شدم به این دوره بینظیر.
دوستان، استاد دوره رو توی 14 جلسه قبل از سفر به دور آمریکا(کالوروادو) ضبط کرده بودن ولی باز هم چندین جلسه دیگه توضیحات تکمیلی رو اضافه کردن. و این از تعهد و لطف و مهربانی و سخاوتمندی استاد عباس منش میاد که چقدر مشتاق رشد و پیشرفت ماست. بارها توی خلوت خودم میگم: این مرد بینظیره ، این مرد بینظیره؛
تا این لحظه مجموعاً 26 جلسه از دوره احساس لیاقت اومده روی سایت.(جلسات اصلی و توضیحات تکمیلی) و احتمالا یه جلسه دیگه داره که جلسه پایانیه. دوستان از بینظیر بودن این دوره هر چقدر بگم کمه. چی باعث میشه استاد تصمیم بگیره 13 جلسه تکمیلی به اون 14 جلسه اصلی اضافه کنه. یاد توصیف قرآن در مورد پیامبر میافتم توی آیه 128 سوره توبه که میگه«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» «خداوند پیامبری برای شما از جنس خودتون فرستاده که اگر شما توی رنج و سختی باشید موجب رنجش خاطر ایشان میشه، و سخت اصرار داره بر هدایت شما، و بر شما بسیار مهربان و بخشنده است». من هر وقت این سخاوتمندی استاد عباس منش رو میبینم مخصوصاً توی این دوره احساس لیاقت یاد این آیه میافتم که خداوند استادی رو بهمون داده، از جنس مدار خودمون، که از خود ما به نتیجه گرفتن ما مشتاق تره. این دوره مثل قطعات پازله که میتونه همه دوره های دیگه رو تکمیل کنه. از برکات فراوان این دوره یکی از موضوعاتی که چند روز پیش برام اتفاق افتاد و توی همون جلسه کامنتش کردم ولی اینجا باز هم مینویسمش تا همه دوستان بتونن بخونن. توی جلسه 16 استاد یه سری باورهای مرتبط با احساس لیاقت و خود ارزشمندی رو بهمون میگه. یکی از باورها این بود که «من لایق دریافت احترام و عشق هستم» و من اینو برای خودم توی دفتر نوشتم و با خودم مرورش کردم و با یک سری جملات و توضیحات و گفتگوی درونی برای ذهنم منطقیش کردم که آره من واقعاً لایق دریافت احترام و عشق از سوی دیگران هستم. و واقعاً احساسش کردم. ذهنم هیچ مقاومتی نداشت و نکته جالبش اینکه غروب همون روز یا شاید روز بعدش که رفتم سر کار یکی از همکارانی که تازه شیفتش عوض شده بود و از شیفت ما رفته تا منو دید من رو جوری در آغوش گرفت که انگار چند ساله همو ندیدیم. و کلی با روی باز و خنده و شوخی و احساس مثبت باهام صحبت کرد. کمی اون طرفتر یه همکار دیگه رو دیدم که بخاطر یه موضوع کاری با هم اختلاف داشتیم و سر سنگین باهاش برخورد میکردم در حد یه سلام خشک و خالی… رد شد سرمو یه لحظه آوردم بالا باهاش سلام کردم و سریع رد شدم، صدام زد عبدالحمید…برگشتم دیدم دستشو دراز کرده و باهام دست رسوند و منو بغل کرد و گفت بابت فلان موضوع منو ببخش، من هیچی توی دلم نیست تو هم بیخیال شو، فقط دیگه اینجوری از کنارم رد نشو… فردای اون روز و روزهای بعدش باز هم برخوردهای محبت آمیز از افراد آشنا و غریبه دریافت کردم. و من ذوق زده و نیشم تا بناگوش باز و خندون از اینکه ببین قانون چقدر خوب جواب میده. وقتی استاد میگه همه چیز باورهای ماست من به عینه اینو دیدم و تجربه اش کردم. (این هم یکی از هزاران برکت دوره احساس لیاقت بود)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
در ادامه فایل، اون خونه زیبا که Airbnb شده بود واقعاً من رو به تحسین و شگفتی وا داشت، از سلیقه شون ، از این خلاقیت شون و دکوراسیون ساده و زیبا، از تمیزی و حس مثبت خونه شون، از هدایت استاد عباس منش و استاد شایسته به این خونه که مطمئنم کاملاً جریان هدایته و کاملاً مرتبط هست به احساس لیاقت و خود ارزشمندی استادان عزیزمون که همیشه در بهترین زمان و مکان و شرایط باشن. استاد چقدر تحسینتون کردم وقتی گفتین ابتدای سفر که خواستین حرکت کنید از خداوند درخواست هدایت و حمایت کردین که همه چیز در بهترین شرایط باشه و حتی ساعت حرکت و بیدار شدن شما جوری بوده که موضوع طلوع خورشید براتون مسئله نشده. واقعاً با چه قدرت ذهن و زور بازویی میشه همه این موارد رو چیدمان کرد، ترافیک رو چیدمان کرد؟
چی به جز هدایت الله میتونه اینجوری خوشگل چیدمان کنه…؟؟
«وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا»
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
استاد این همه جا شما رفتین توی نمایشگاه اسلحه؟! نمیگید کودک درون حمید امیری اینجا داره بال بال میزنه، و بعداً میاد کلی پر حرفی میکنه. از چی بگم از قانون، از آزادی از زیبایی و برکات این سرزمین از نکات فنی سلاح ها ؟ یا از سیاست پشت ماجرا ؟ یا ….
یه جمله معروف هست که میگه آدم خوشبین هواپیما رو طراحی میکنه ، آدم بدبین چتر نجات.
ولی هر دو نگاه باعث رشد جهان میشه. چه اونیکه هواپیما رو بسازه چه اونیکه چتر نجات رو بسازه. به لحاظ منطق ذهنی من سیاست جمهوری خواهان رو بیشتر ترجیح میدم تا دموکراتها. ما داریم در مورد یه بیزینس چند صد میلیارد دلاری صحبت میکنیم. سرچهایی که کردم نتایج مختلفی رو میداد ولی برآورد کلی چیزی حدود 51,3 میلیارد دلار در سال درآمد صنعت اسلحه است. این رقم اونقدری وسوسه برانگیز هست که افراد رو به سمت خودش بکشه. و قانونگذاران منتقد رو ناکام بذاره. توی این سالها قوانین بازدارنده زیادی توی آمریکا وضع شده برای اینکه خطرات ناشی از حمل سلاح رو کاهش بده مخصوصاً برای افسران پلیس در زمان مواجهه با افراد مسلح. پلیس وقتی یه خودرو رو متوقف میکنه ممکنه با یه فرد مسلح مواجه بشه، در کل با این ذهنیت به سمت ماشین شما میاد(بخاطر همین از پشت ماشین میاد، ماشینش دوربین ثبت وقایع داره، خودشون جدیداً جلیقه دوربین دار میپوشن، و به پشت ماشین دست میزنه که اگه اتفاقی افتاد و ماشین فرار کرد بعداً اثر انگشت پلیس بعنوان مدرک اثبات جرم پشت ماشین باشه). منجمله اینها این قانونه که اگر توی ماشینت اسلحه داری باید اسلحه ات رو به سه قسمت مجزا از هم جدا کنی (نمیدونم این قانون فدرال باشه یا ایالتی)، وقتی پلیس به شما ایست میده شما نباید از ماشین پیاده بشی چون ذهنیت درگیری به پلیس میده و ممکنه بدون پرسیدن سوال بهتون تیراندازی کنه، باید شیشه رو بدی پایین، کمربند بسته و هر دو دست روی فرمون باشه برای باز کردن در ماشین باید دستتو بیاری بیرون و از دستگیره بیرون در ماشین رو باز کنی. اینها یه سری قوانین پیشگیرانه است. ولی اصلا چرا مردم امریکا اسلحه حمل میکنن …؟؟ مثل برنامه تقویم تاریخ رادیو در سالهای کودکی، که صبح میخواستیم بریم مدرسه، بریم به سال 1776 (248 سال پیش) زمانی که اعلامیه استقلال ایالات متحده توسط پدران بنیانگذار نوشته شد و به تصویب کنگره قاره ای رسید. (بعدها شد کنگره ایالات متحده، نمایندگان سیزده کلونی که ساکن در قاره آمریکا بودن)؛ این متن رو از ویکی پدیا براتون کپی کردم؛ (مقدمهٔ مشهوری است که شامل ایدهها و ایدئالهایی میشود که اساس و بنیان اعلامیه را شکل میدهند. این قسمت همچنین مفهومی را تصدیق میکند که امروزه به آن «حق انقلاب» میگویند: مردم حقوق مسلم و معینی دارند و هنگامی که حکومتی به این حقوق تعدی و تجاوز کند، مردم حق دارند که آن حکومت را «تغییر دهند یا براندازند») .
چون روزگاری مردم کلونی ها اسلحه دست گرفتن و علیه پادشاه انگلستان اعلام جنگ کردن و سربازان کت قرمز بریتانیایی رو از سرزمین شون بیرون کردن، این حق برای مردم به رسمیت شناخته شد که اجازه دارن سلاح حمل کنن، چون این بند توی اعلامیه استقلال قید شده هر رئیس جمهوری اومده سر کار و خواسته حمل سلاح رو محدود کنه نتوانسته. (عمدتاً دموکراتهای بی مصرف … جالب اینجاست هر چی کار مفیده توسط جمهوری خواهان اتفاق می افته، و هر چی کارخونه سودآوره متعلق به ایلاتهای جمهوری خواهه، دموکراتها همش کاسه گدایی دستشونه برای خیریه ها، هر چی بی خانمان از آمریکا نشون مون میدن متعلق به ایالتهای دموکراتهاست ؛ توی آمریکا یه سری ایالتها در بیشتر مواقع جمهوری خواه هستن، یه سری ایالتها دموکرات ،این موضوع مخصوصاً توی زمان انتخابات خیلی خودش رو نشون میده، یه سری ایالتها هم بهشون میگن ایالتهای خاکستری که هر بار یه سمتی هستن)
از بعد فنی نمایشگاه یه نکته به ذهنم میرسه که بگم اسلحه ها بخاطر مسائل امنیتی به میز متصل شده بودن، و هر سلاحی اونجا بود یه بست زیپی توی قسمت مکانیزم اصلیش بسته شده بود که یه وقت اگه کسی به سرش زد سو استفاده کنه تا بخواد بازش کنه و از اسلحه استفاده کنن وقتشو داشته باشن و بتونن جلوشو بگیرن.
اون اسلحه ای که استاد برداشت و گفت خیلی هیولاست و سنگینه، حدود دقیقه 35:40 بهش میگن M82، شبیه اسلحه تک تیراندازیه ولی در واقع سلاح ضد زره هست با چندتا شلیک میتونی یه تانک رو متوقف کنی. توی یه کلیپ دیدم توی سوریه با یه همچین سلاحی از فاصله بیش از یک کیلومتری یه مخزن بزرگ گاز رو توی تأسیسات صنعتی منفجر کردن. سه تا مکانیزم کاهش دهنده نیروی ناشی از شلیک روش نصب شده. اولی توی طراحی دو پایه ، بعدی توی طراحی شعله پوش و سومی یه جذب کننده هیدرولیکی توی قنداق. حتی مدل مستقر شدن پشت این سلاح مثل بقیه سلاحهای تک تیرانداز نیست. تیک تیر انداز ممکنه نشسته یا ایستاده هم شلیک کنه ولی این سلاح فقط حالت دراز کش و حتما باید با زاویه 45 درجه نسبت به محور طولی سلاح باشه تا نیروی لگد زدن موقع شلیک کردن به مهره های کمر آسیب نزنه.
(من با این اسلحه چند هزار نفر رو کشتم، مخصوصاً با دوربین حرارتی که از پشت دیوار میتونستم نفرات رو بزنم. نگران نباشید منظورم توی بازی IGI بود، صرفاً جهت خنده ؛ IGI-2 توی 4-5 مرحله آخر این اسلحه رو داری)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
در ادامه استاد عباس منش و استاد شایسته توی ماشین گفتگوی بسیار بینظیری داشتن که نکات بسیار بسیار بسیار طلایی تو صحبتهاشون بود.
از اینکه قوانین الهی از ما محافظت میکنه نه ابزار و سلاح. باورهای ماست که واقعیت زندگی مون رو رقم میزنه. استاد یه مثال عالی زدن که شخصی که حتی به خاطر امنیت خودش اسلحه رو تهیه کرده، پیشاپیش این پیام رو به جهان میده که من آماده دریافت موقعیتهایی هستم که نیاز به اسلحه داره، آماده دریافت درگیری هستم . من این موضوع رو بارها توی زندگی شخصی و کارم تجربه اش کردم. وقتی نگرانی از موضوعی داشتم و میگفتم اکی اگر فلان اتفاق پیش اومد این اقدام رو میکنم، این صحبتها، این دلایل، این منطقها، وقتی برای موضوعی از قبل دلایلم رو آماده میکردم، اون اتفاق پیش میومد. ولی هر جایی گفتم خدا حواسش به همه چیز هست و «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» نه هیچ اتفاقی برام افتاد و نه مجبور شدم به کسی چیزی توضیح بدم.
واقعاً افکار و باورهای ماست که اتفاقات رو شکل میده.
یه جایی در مورد این سرزمین بینظیر گفتین که هیچ برخورد نامناسبی ندیدید و همیشه احساس کردین کشور و سرزمین خودتونه … من رو به یاد سخنرانی پرزیدنت رونالد ریگان انداخت توی کارخونه هارلی دیویدسن ، یه سخنرانی بسیار قشنگی داره و انتهای سخنرانی میگه چند وقت پیش یه نامه ای دریافت کردم که مدتها ذهن من رو به خودش مشغول کرد، که شخصی برام نوشته بود «شما میتونید به یونان نقل مکان کنید ولی هیچوقت یونانی نمیشید، میتونید به ژاپن نقل مکان کنید و اونجا زندگی کنید ولی هیچوقت ژاپنی نمیشید، میتونید به آلمان یا فرانسه برید ولی هیچوقت آلمانی یا فرانسوی نمیشید ولی هر کسی از هر جای دنیا میتونه بیاد ایالات متحده و به یه آمریکایی تبدیل بشه» .
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه نعمت و ثروت و فراوانی توی این سرزمین.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ﴿45﴾
و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را یاد کن که دارای قدرت و بصیرت بودند. (45)
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ ﴿46﴾
ما آنان را با [صفت بسیار پرارزش] یاد کردن سرای آخرت با اخلاصی ویژه خالص ساختیم. (46)
وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ ﴿4٧﴾
به یقین آنان در پیشگاه ما از برگزیدگان و نیکاناند. (47)
وَاذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ ۖ وَکُلٌّ مِنَ الْأَخْیَارِ ﴿4٨﴾
و اسماعیل والیسع وذوالکفل را یاد کن و همه از نیکاناند. (48)
هَٰذَا ذِکْرٌ ۚ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ ﴿4٩﴾
این [سرگذشتهای سازنده] یادآوری و پند است؛ و بیتردید برای پرهیزکاران بازگشت گاه نیکویی خواهد بود. (49)
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوَابُ ﴿5٠﴾
[آن بازگشت گاه] بهشتهای جاویدانی است که درهایش را به روی آنان گشودهاند، (50)
مُتَّکِئِینَ فِیهَا یَدْعُونَ فِیهَا بِفَاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ وَشَرَابٍ ﴿5١﴾
در حالی که در آنجا بر تختها تکیه میزنند و میوههای فراوان و نوشیدنی مورد دلخواهشان را در آنجا میطلبند، (51)
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ ﴿5٢﴾
و نزد آنان زنانی است که فقط به شوهرانشان عشق میورزند، و با شوهرانشان هم سن و سالاند. (52)
هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسَابِ ﴿5٣﴾
[به آنان گویند:] این است آنچه شما را برای روز حساب وعده میدادند. (53)
إِنَّ هَٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِنْ نَفَادٍ ﴿54﴾
این بیتردید عطای ماست که برای آن پایانی نیست. (54)
========================================================================
حمیددد حنییییف عزیییزم؛سلااااام،سلاااام و سلاااامتی و نووور و رحمت خداوند به جسم و جان و روح و قلب سلیمت
مجداا آخیششش! چقدر دلم برای فعالیت توی سایت و فرستادن تلگراف های توحیدی تنگ شده بود!
خدااایاااا شکرت یکبار دیگه به من سعادت هم فرکانسی با بندگان صالحت رو دادی،به قول رضوان دیگه داشتم قهر میکردم :)
آخه چند روز پیش در جواب تلگراف تبریک دوسالگی من،برات نوشششتم،طولااانی هم نوشتم…اما همه چیز دست به دست هم داد تا اون نوشته ها،بی دلیل پاک بشه …البته که هیچ اتفاقی اتفاقی رخ نمیده …من به فرکانست دسترسی نداشتم …
اصلا همین که از قرآن طلب هدایت کردم برای نوشتن برات و به آیه های 27 تا 61 سوره ص هدایت شدم،یععععنی چی؟یعننننی با سرررعت نووور مدارها رو طی کردی و سعیده داره میدوئه تا باز به شما رفیق های غار حراش برسه …
بااازم خدااروشکر یادمه یک سال پیش،وقت تولد توحیدی یک سالگیت من اصلا در فرکانس نوشتن تلگراف هم نبودم و چندین روز بعد برات تبریک رو راهی کردم(به قول مازندارنی ها :) )
اما الان که 363 روزو نیمته اومدم بگم آقااا پیشاپیش تولدتتتت مباااارک،دوسالگیت مبارک،دوسال استمرار در مسیر توحیدی،دوسال تلاش برای قلب سلیم داشتن،برای وصل شدن به هدایت،برای درک قرآن و اشتراک گذاشتن آگاهی های نابت،برای تموم کامنت های فوق العاده ای که تا الان گذاشتی،برای تموم تلاشی که کردی و ناامید نشدی،برای تسلیم نشدنت،برای ایمان به غیبِت …ازت سپااسگزاررررررم…
به قول آقا اسدالله پرچم ورودی های بهمن 1400 بالاست
ازت ممنونم هم وروودی و هم کلاااسی …آتشنشان ابراهیم نشان،حمید حنیف سایت عباسمنش دات کام ….
حمید جان …صدای من رو میشنوی از گرگان جان،هوای مطبوع 21 درجه ای بهمن ماه، با نسیم های خنکی که از پنجره ی اتاقم به صورتم میخوره …پست کشیک شبکاری…فول کافئین …
باید زودتر میگفتم آماده ی یک کامنت طولانی باش …:)
ولی شما دیگه خودت میدونی …من یا نمینوییسم …یا شووورشووو درمیارم:)
پس پیشاپیش از وقت گرانبهایی که صرف این کامنت میکنی ازت سپاسگزاااارم ….
پسر میگم ی چیزی،شما اذیت نمیشی این همه اطلاعات رو توی سرت نگه میداری؟یا مثلا شبا که میخوابی یک تیکه از مغزت رو جهت سبک شدن برمیداری میزاری کنار؟
آقاااااا،چه خبرررتوووونه؟؟؟؟؟؟؟؟چه خبررررتوووووونه؟؟؟
مگه مغز انسان چقدر ظرفیت داره در مورد همه چیز انقدر اطلاعات داشته باشه؟من حق داشتم بخوام مغز شمارو تشریح کنم:)))
پس داری چیکار میکنی؟بسم الله!جهان به این هوش و استعدادو علم بینظیرت احتیاج داره!
میدونی چقدر میتونی به گسترش جهان کمک کنی؟
از تو حرکت،از خدا برکت …
پاشو زودتر،به ایلان ماسک بنده ی خدا کمک کن …صندلی کناریش هنوز برای شما خالیه …
هنوووز کلی چیز میز توی این دنیای جادویی هست که باید کشف بشه…زندگی خیلی راحت تر و قشنگتر و زیباتر و شگفت انگیزتر ازیناست …
جهان به هوش شما برای کشفیات باقیمانده نیاز داره …
ببین به جان خودم،قبل نوشتن کامنتم،گفتم من مینویسم الان آقای امیری میاد زیر وبم این تفنگ هارو درمیاره توی کامنتش،اگر نیومد و ننوشت من اسممو عوض میکنم!
دیگه شبکاری و ذهن خسته و جریان هدایت،یادم رفت که بنویسمش …ولی مطمئن بودم یک کامنت از شما روی این فایل میاد که خودش یک کتابه …..
خدااایااااشکرررت …خدایااا ازت ممنونم برای روشنی قلبم،برای لذت هم صحبتی با بندگان صالحت،برای این تلگراف های توحیدی که نتنها همیشه در بهترین زمان و مکان میرسه…که حتی سال ها بعد برات هدایت به همراه داره …اینو توی کامنت خودمم نوشتم که چقدر از نوشته های قبلی خودم هدایت دریافت کردم ….
وباورت نمیشه امروز باز هم right a way خدا باز هم از نشانه ی روزانه م و کامنت خودم باهام حرف زد…احساسم میگه لینکش رو اینجا بزارم برات …و من چرا ازش پیروی نکنم وقتی همیشه حرف حق رو میزنه …؟
abasmanesh.com
حمید حنیف عزیزم،برادر توحیدی راه دور من،شروع دو سالگی من،شروع ایمان عملی منه…شروع قدم های تکاملی برای رسیدن به نتیجه …
حالم خوبه،خوشحالم،قلبم روشنه و ایمان دارم من یک قدم برمیدارم و خداوند هزاران قدم…
عجیبه،غریبه ولی واقعیه یکبار دیگه همزمانی استفاده ما از یک آیه،پس به قول خودت و به قول خودم:
«وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا»
اصلا همین شروع دوباره ی سریال سفر به دور آمریکا،یک نفس تازه به من بخشید،یکبار دیگه خون رو توی رگ های من جاری کرد و یک انرژی مضاعف داد برای حرکت های بزرگتر…برای ایمان عملی بیشتر…خداروصدهزار مرتبه شکر برای هدایت شدنمون به این غار حرا …به استاد عباسمنش بینظیر …
خداایااااشکرت…
ببین دلم میخواد یک داستان دیگه هم برات تعریف کنم …از تجربه ی فوق العاده ی چند روز پیشم …رفتن تو دل ترس هام …نشستن وسط قبرهای امام زاده عبدالله گرگان… در دل تاریکی شب…
اما این رو میزارم برای تلگراف بعدی…برای اینکه خودم رو مجاب کنم حتما بنویسم…
پس شما فعلا یک خلاصه از قسمت بعد داشته باش …تا دوباره سعیده و پر حرفی هاش یک تلگراف دیگه راهی کنه برات …
امیدوارم مرخصی و آزادی زمانیت توی این هوای فوق العاده ی بوشهر،برات پر از نور الله باشه…پر از هدایت و رحمت پروردگار …
امیدوارم این تلگراف کمیت دار برات بنفیتی هم داشته باشه …
و البته امیدوارم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمتون ..شمارو و تموم رفیق های عزیز این غار حرا …رضوان..الهه…آقا اسدالله…فاطمه جان..داداش رسول…،داداش حسین عبادی(از بندگان خدا:) ) ،محمدحسین…حسین آقای امیری،آقای کرمی و….. تموم اون عزیزانی که با قلبشون برام مینویسندوهمیشه نور الله رو میفرستند و بهم احساس خوشبختی بی قید وشرط میدن…
ببین حتی فکرش هم لذت بخشه …وقتی دریافت یک کامنت میتونه انقدر آدم رو سرحال بیاره و به نور خدا وصلش کنه …یک جمع دوستانه توحیدی چه کارها که نمیتونه بکنه …
البته …یادمون نره
به قول استاد…
نیازی نیست ما دنبال کسی بگردیم،ما روی خودمون کار میکنیم …و جهان حتما کبوتر با کبوتر،باز با باز رو رعایت میکنه …این قانون بدون شک خداونده ….نمیتونه جووور دیگه ای باااشه،لاااجرررم این اتفاق میفته …یووووهووو :)
تموم این انرژی مثبت و روشنی قلبم رو از شمال تا جنوب برات میفرستم الهی که در بهترین زمان و مکان به دستت برسه…
درپناه نور آسمون ها و زمین باشی همییییییشه
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
آن نور در خانههایى است که خدا رخصت داد ارجمندش دارند و نامش در آنجا یاد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبیح گویند:
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ
پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
تا خدا در مقابل بهترین اعمال ایشان جزاء و ثواب کامل عطا فرماید و از فضل و احسان خویش بر آنها بیفزاید، و خدا هر که را خواهد روزی بیحد و حساب بخشد.
سلام به سعیده جانم و
حمیدامیری بزرگوارم که کامنتش
پراز ذوق وکنجکاوی بودبرامون.
خداروهزاران مرتبه شکر بخاطر حال خوب تون عزیزم
هرچی که میخواستم برای حمیدامیری بنویسم شما تو کامنتت نوشتی و انصافا بهترازمن هم نوشتی دمت گرم رفیق.
حمیدامیری عزیز تموم نوشته های سعیده رو مجددا از طرف من ورسول جان هم بخون واسه خودت ..
اینکه تو شیفت کاری اونم تو اون محیط سعیده همچین کامنتهایی مینویسه تحسین برانگیز هستش.
ممنون که تو کامنتت از ما یاد کردی و از همه دوستای قشنگی که تک تک کامنتهاشون نور هدایت میشه گفتی. خداروشکر بخاطر وجود ارزشمندمون .
درست گفتی واقعا دوست های توحیدی حال ادم خوب میکنن و ما بهتره فقط رو خودمون کار کنیم و دست جهان رو باز بذاریم …
ما بچه ها کنارهم جمع بشیم میدونی چی میشه؟
دنیا به آتیش کشیده میشه چون تک تک مون
یه پا آتیش پاره ایم….
به درد چهارشنبه سوری می خوریم و دورهمی هاش.
حمیدامیری لطفا اعلام حضور کن برای کنترل وهدایت
آتش درون ما بچه ها ، شما میتونی یادمون بدی از این آتیش برای سوخت موشک خواسته هامون استفاده کنیم …
به قول محمدحسن کلی قلب رنگی رنگی واست فرستادم و مطمئنم
کامنتم با کلی نشونه در قالب
لبخند خدا ،دوستی خدا ، عشق خدا ، رزق وبرکت خدا
به دستتون میرسه .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
به نام خداوند مهررررررربانی ها
سلام و درودی مجدد خدمت دختر توحیدی این خانواده
الهی همین الان که این دیدگاه رو می خوانی قلبت مملو از شادی باشه ، لبخند رضایت بر صورت داشته باشی و از فرط شادی اشک شوق بریزی
من دارم با چشمانی اشکبار هم از فرط شادی و حال خوب هم از فر خواب آلودگی برایت این دیدگاه رو می نویسم :)))
دلم نمی اومد تا قبل از خواب دیدگاه حمید عزیز و پاسخی که شما بهش دادی رو نخوانم
چقدرررر من با این دیدگاه خندیدم و حال دلم کوک شد
خدا خیرت بده :))
و چقدر با آیه هایی که می نویسی به وجد میام و موهای دست هام سیخ میشه!!
چقدر احساس خوشبختی عمیقی دارم که بین شما بندگان بی نظیر و موحد خداوند هستم و از این موهبت برخوردارم که باهاتون گپ و گفت داشته باشم
سعیده جان ممنونم که بین کسانی که نوشتی برای دورهمی اسم من رو از قلم ننداختی :))
من هم طبق قانون خودم رو می سپارم به خداوند و میدونم که وظیفهی من کارکردن روی خودم هستش
همونجوری که یه روزی آقا سید علی خوشدل توسط شکیبا خانم کیانی فر دعوت شد به اون دورهمی و اتفاقات معجزه وار یکی پشت دیگری توی زندگیش رخ داد
برای من هم این اتفاقات رقم می خوره
برای ما هم ان شا الله اون روزهای دورهمی میرسه
من خیلی اون روزها رو نزدیک می بینم :)))
به قول خود شما
وقتی من دارم کار خودم رو به نحو احسنت انجام می دهم…
دیگه نیازی نیست نگران خدا باشم
خدا وعده اش حقه و هرگز… هرگز خُلفِ وعده نمی کنه
دوستتون دارم بی نهایت
به نام الله یکتا
سلام خدمت اساتید راه توحید و سلام به همه ی دوستانم در این جمع صمیمی
خواهر گلم سعیده خانوم گل چقدر شما بینظرید چقد تسلط بر آیات خداوند دارید واقعا تحسینتون میکنم آفرین براین همه تبحر در ایات الهی واقعا بی نهایت ازتون سپاسگزارم
هر کجا هستید درپناه الله مهربان باشید
باتشکر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام خدمت حمید عزیز
الهی صد هزار مرتبه شکر برای شروع یک سفرنامه جدید
چقدر دلم برای خواندن دل نوشته هایت تنگ شده بود
برای شوخی کردن های منحصر به فردت که گاهی وقتا باعث میشه چشم های آدم از ترس گرد بشه!! بعد میگی شوخی کردم :)) :((
این کارها فقط از شما بر میاد :)))
حمید جان من این نگاه تیزبینانهای که در کل دیدگاهت داشتی رو بی نهایت تحسین می کنم
اون نوشتهای که از پردیزنت آمریکا نوشتی خیلی خیلی برای من قابل تأمل بود
دمت گرممممم درود بر ذهن اکتیو و حافظهی قوی ای که داری
حمید جان در دیدگاهی که در پاسخ به سعیده خانم نوشتم
این موضوع رو عرض کردم که جدیداً داره ارتباطاتم به صورت غیر مجازی یعنی به صورت تلفنی با دوستان بی نظیری از اعضای سایت بیشتر میشه و این باعث افتخار و خوشحالی منه که با آدم هایی مثل خود شما دوست باشم و بتوانم ساعت ها در مورد موضوعات مورد علاقم گپ و گفت داشته باشم
میخواهم بگم اون روز رو خیلی دور نبین که زنگت بزنم و هزار تا سوال در مورد مکانیزم ساخت و مکانیزم عملکر موشک و هواپیما و زیر دریایی ازت بپرسم :)))
منم یک آدم خوش حرف با روابط عمومی بالا :)))
شما هم که عاشق اینجور مباحث…
جدی میگم ها… همون خدایی که هدایتم کرد بتوانم ارتباط تلفنی با دیگر دوستان سایت بگیرم همون خدا هدایت می کنه که با شما هم ارتباط بگیرم
حمید جان در مورد احساس لیاقت و این دورهی بی نطیر گفتی
بی نهایت سپاسگزارم به خاطر محبتت
ان شا الله من هم در زمان مناسبش هدایت میشم و میام میشم دانشجوی این دوره
این پاراگراف از صحبت های شما هم خیلی برایم آموزنده بود، سپاسگزارم
اینکه قوانین الهی از ما محافظت میکنه نه ابزار و سلاح. باورهای ماست که واقعیت زندگی مون رو رقم میزنه. استاد یه مثال عالی زدن که شخصی که حتی به خاطر امنیت خودش اسلحه رو تهیه کرده، پیشاپیش این پیام رو به جهان میده که من آماده دریافت موقعیتهایی هستم که نیاز به اسلحه داره، آماده دریافت درگیری هستم . من این موضوع رو بارها توی زندگی شخصی و کارم تجربه اش کردم. وقتی نگرانی از موضوعی داشتم و میگفتم اکی اگر فلان اتفاق پیش اومد این اقدام رو میکنم، این صحبتها، این دلایل، این منطقها، وقتی برای موضوعی از قبل دلایلم رو آماده میکردم، اون اتفاق پیش میومد. ولی هر جایی گفتم خدا حواسش به همه چیز هست و «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» نه هیچ اتفاقی برام افتاد و نه مجبور شدم به کسی چیزی توضیح بدم، واقعاً افکار و باورهای ماست که اتفاقات رو شکل میده.
شاد ، پیروز ، در آرامش و سرشار از احساس رضایت از پروردگار باشی دوست عزیزم
سلام و درود محمد حسین جان خوبی برادر، الهی که در پناه رب العالمین همیشه حالت عالی و مثبت باشه.
ازت بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت پر از محبتت و اینکه چند روز پیش کامنتت رو در پاسخ به فاطمه خانم خوندم میخواستم برات کامنت بذارم ولی اون لحظه «میگ میگ درونم» عجله داشت گفتم بعداً کامنت میذارم ، هیچی کامنت خودت که رسید صورتم شطرنجی شد، گفتم تنبلی کردی کامنت ننوشتی محمدحسین خودش کامنت گذاشت.
ازت بینهایت سپاسگزارم محمدحسین. به جریان هدایت اعتماد کن، هر چیزی اگر نیازمون باشه در بهترین زمان و مکان بهمون داده میشه. اگر گرفتن ارتباط با اعضای سایت خواسته ماست جهان این کار رو بهترین شکل برامون انجام میده.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
به نام خدای مهربان
سلام به حمید عزیز
دلاور و تکاور شجاع خدا قوت
همیشه کامنتهات بوی شجاعت و دلیری را میده که مسلما نشون میده تو کارتون خیلی خوب عمل میکنید و باعث دل گرمی و اعتماد به نفس همکاراتون هستین
سپاس بابت اطلاعات خوبی که گفتین در مورد جمهوری خواه و دموکرات ها و یه سری از اطلاعات در مورد حمل اسلحه و برخورد ماموران با افراد در آمریکا
در کل کشور آمریکا خیلی شیرین و امن و من با هدایت خدا به این کشور زیبا و ثروتمند در زمان و مکان مناسب مهاجرت میکنم انشالله
سپاس بابت کامنت پر از اطلاعاتت حمید عزیز
سلام و درود فراوان به شما مجید جان. الهی که حال دلت عالی عالی باشه و بینهایت از نعمتهای رب العالمین متنعم باشی و ان شاالله به لطف و هدایت رب العالمین تکاملت رو طی کنی و قدم در مسیر مهاجرت بذاری.
از لطف شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم ، وقتی نوشته بودی کامنتات بوی شجاعت و دلیری میده یه لحظه گفتم منو میگه؟؟؟!! واقعاً از شما ممنونم. خودم تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم.
توی کارم به یک سری مهارتها و تجربیات خودم باور دارم که میتونم یه کارهای مفید و مثبتی انجام بدم، ولی راستشو بخوای بیش از اون چیزی که مایه دلگرمی همکاران باشم روی اعصابشون هستم، کسی نمیتونه حوالی من دست از پا خطا کنه، همیشه به روش خودم کار میکنم(البته استاندارد) ولی متوجه دست به عصا بودنشون هستم.
بینهایت ازت متشکر و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت مجید جان. در پناه رب العالمین همیشه موفق و متنعم و ثروتمند باشی.
راستی هم اسم برادرم هستین.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
من لایق احترام و عشق هستم…
سلام حمید عزیم سلام رفیق خدا سلام رفیق من دوستت دارم…
حمید چقدر قشنگ نوشتی چقدر قشنگ سرچ کردی و تحقیق کردی حمید چقدر قشنگگگ بهمون توضیح دادی حمیدددددددددددد همیشه باشی برام در پناه جان جانان دوستت دارم
خیلی کیف کردم ولذت بردم از مطالبی که گفتی و همیشه راهت هموار باشه خسته نباشی رسیدن بخیر باشه…
«فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ»
توحیدی ترین رفیق در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام و درود حسین جان. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
پریشب رفته بودم بیرون، که نقطه آبی کامنتت رو دیدم و یهو با خنده و اشتیاق گفتم: «حسین، حسین، ای جانم، دورت گشتم کوکااااا.» و بعدش کامنتتو خوندم و کلی ذوق زده شدم.
ازت متشکرم حسین جان که اینقدر دوست داشتنی و خوش قلبی. اینقدر مهربون و با شخصیتی. حسین خیلی انرژیت مثبته و همیشه خیلی عالی به آموزشها عمل میکنی. یه نگاهی بنداز به حسین دو سال پیش و ببین چقدر با دو سال پیش خودت فرق کردی.
بینهایت تحسینت میکنم کوکا. دورت بگردم…
در پناه رب العالمین همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه و بینهایت متنعم و ثروتمند باشی. عرض سلام و ادب و احترام منو به خانواده محترمتون هم برسونید. شادکام باشید، زندگی تون پر از عشق و نور رب العالمین.
سلام به شما دوست ارزشمندم
سلام به شما حمید امیری عزیز
سلام آتشنشان توحیدی نمونه
سلام سرچر قوی و کاردرست مون
چقدر خوشحالم که تونستم کامنت شما رو بهش هدایت بشم و تا انتها بخونم(میخواستم مثلا درس بخونم اما لازم داشتم ریست بشم و چی بهتر از وقت گذروندن توی سایت و کامنت خوندن)
چقدر کامنت تون برام درس ها داشت و چه مدل فکری جالبی تو کامنت تون متوجه شدم و چقدر اسلحه بلد بودید.چقدر همه چی بلدی اصلا. چقدر سرچر قوی هستی واقعا از صمیم قلبم تحسینت میکنم.
تحسینت کردم در بیشتر کلمات و نوشته ها و تجربه ها.تحسین تون کردم در برخورد با همکارانتون.
تحسینت کردم برای بودنتون در دوره احساس لیاقت و عمل به آگاهی ها و باورسازی های قشنگی که انجام میدید.
یک نکته برام خیلی جالب بود. من با اینکه توی دوره نیستم اما چند روز پیش یک اتفاق ناخوشایند تو انتهای ساعت باشگاه(میرم کلاس یوگا) افتاد که باعث شد کلا تایم ریلکس و مدیتیت آخر بره روی هوا و من با تمام خودکنترلی ولی بازم از خودم راضی نیستم و یکم واکنشی عمل کردم یکم. اما باعث شد یک عالمه چیز از خودم متوجه بشم و یک نکته ایی داشتم با دوست و استاد عزیز یوگام همون روز حرف میزدم که حرفم رفت به سمت “احترام گذاشتن” و داشتم فکر میکردم که من وقتی پا روی احترام و قدر دانی هام گذاشته بشه خونم به جوش میاد. شاید فکر میکنم بقیه باید به من احترام بزارن و اگر نزارن احترام من خدشه دار میشه. اینو توی خودم پیدا کردم و متوجه شدم این اشتباهه و اگر بخوام توحیدی عمل کنم و نگاه کنم درستش اینه که من و همه ی آدم ها قابل احترام هستن و من به آدم ها احترام میزارم و انگار به خودم احترام گذاشتم ولی از کسی توقع احترام گذاشتن به من و علایقم رو ندارم. چون شاید اون طرف حد درکش مثل من نباشه و اصلا در حد و اندازه درک احترام گذاشتن نباشه پس چرا من خودمو اذیت کنم. من که قرار نیست به کسی چیزی ثابت کنم یا از کسی یا چیزی احترام بگیرم. من بصورت ذاتی محترم هستم و لایق احترام. اگر کسی به من احترام نذاشت، به ورزش کردن و آرامش من احترام نذاشت مشکل اونه نه من و اگر من ناراحت بشم و برانگیخته بشم مشکل در درون منه. چون شاید در بیرون دنبال احترام و رعایت ادب هستم.
خلاصه نمیدونم چی شد اینا رو با شما گفتم و تند تند نوشتم.
آها خواستم بگم این قسمت کامنت تون:
«من لایق دریافت احترام و عشق هستم» من یاده اتفاق چند روز پیش این افکار و ناظر بر افکار و رفتارخودم انداخت و انگار پازل ذهنم رو این جمله ی کامنت شما بیشتر تکمیل کرد.
و خوشحالم با اینکه تو کلاس با شما دوستان نبودم اما یکجوری این اگاهی ها بهم میرسه.چیزی که لازم دارم. با یک اتفاق ناخوشایند، با خوندن کامنت یکهویی از شما عزیزان، خلاصه که خدا خیلی باماست. خلاصه که خدا کارش درسته و قوانینش مو لا درزش نمیره. خلاصه که ممنونم که نوشتی و از خودت ردپاهای باحال و پر از درس میزاری. خلاصه که خیلی شما عالی و ارزشمند هستی و قدردان وجود شما هستم آقا حمید…
ارادتمند شما فهیمه
(یکی از هزاران همسفران شما)
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
آخ جوووووون
سفرمون شروع شد
بزن بریم
خدایا شکرررررررت .
سفر به گرم ترین نقطه آمریکا
دم شما هم گرم .
همزمانی اتمام جلسات دوره احساس لیاقت (خودشناسی محض) و شروع سفرتون عالیه و اینم اضافه کنم که این دوره انقدر آگاهی هاش زیاده که خیلی نیاز داره رو خودمون کار کنیم هرروز وهرروز.
ایده جالب این سری از سفرتون هم که معرکه است ..
خانوم شایسته تحسین میکنم زیبایی چهره و رنگ موی خوشگلت که جذاب تر تون کرده و عشقین شماها.
لوازم سفرکه با نظم و برنامه چیدید و حرکت کردین به امید الله یکتا.
خیلی حال کردم
ویلای ساحلی زیبایی که نشون دادین
داخلش چقدر تمیز وسفید وروشن
و چیدمان شیک ومجلسی.
با امکانات ضروری و خفن .
و چه دلچسب بود نشستن تو حیاط بیرونی ویلا
چه باحال بودن گریلی که داشت و
مجسمه ی بودا .
انصافا بوی کباب خودش یه مدیتیشنه
ایناهم مجسمه رو خوب جایی گذاشتن..
چه گل وگلدونایی در عین سادگی ، جذاب بودند و درختچه های نازنین وسبز خدایاشکرت.
تجربه ی چنین ویلایی رو خداروشکر دارم اونم تو روستای ساحلی طوقدار جاده فرح آباد ساری که دودقیقه ای میرفتیم پیاده روی کنارساحل و این زیبایی وصف نشدنی
هست وهمچنان بازهم اون مکان رو دوست دارم و بهش ارادت داررررررم…
جالبه تو ویلا از جملات وکلمات مثبت استفاده کرده بودن درست مثل خودتون.
توجه استاد به زیبایی ها ودیدن ماشین کوروت آبی رنگ و حرفه ای که حالمونو خوب کرد .
چه نمایشگاه خاصی
چه میزان آزادی
چه قدر اسلحه و تفنگ و ….
چه ژست هایی خانم شایسته جانم
صدای بروس لی هم که خوب ماجرا را فان کرد و خندیدیم …
مبارک تون باشه کلاه هایی که خریدین و اون تابلوی زیبا و ناب .
سپاسگزارم استاد
هم دیدگاه مخالفین خرید وفروش اسلحه روگفتین و هم دیدگاه مخالف خرید وفروش اسلحه و در آخر هم منطق درست وکمال خودتون که کاملا درست بود رو گفتین وتمام.
خیلی دوست تون دارم
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
وخانم شایسته و دوستای بهشتیم
خداحفظ تون کنه ان شاالله
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب دارم خدمت شما فاطمه خانم محترم
الهی صد هزار مرتبه شکر به خاطر این سفرنامهی فوق العاده که دوباره شروع شده
من هم مثل شما خیلی خلاقیت استاد و خانم شایسته رو تحسین می کنم که این سفر هم خلاقانه میرن
می دونید چیه؟
سفر که کلاً خودش شگفت انگیزه
حالا…اینکه شما هر بار بری یه جای جدید سفر رو جذاب تر و جادویی تر هم می کنه و باعث میشه که آدم ذوق بیشتری داشته برای تجربه های جدید
ولی دیگه استاد و مریم خانم شاهکارن
نه تنها هر بار میرن جاهای جدید بلکه سبک و شیوه ی سفر رفتنشون هم متفاوت میشه
و
سعی می کنند خودشون رو به چالش بکشن و یه کمی بزرگ تر بشن
چقدر من خوشبختم که همچین الگوهای فوقالعاده ای دارم و دسترسی دارم به این فایل های بی نظیر که می توانم بار ها ببینمشون و ورودی های خوب به ذهنم بدهم
چقدر من خوشبختم که دوست های بینظیری مثل شما دارم و می توانم باهاتون ساعت ها گپ بزنم و کانون توجهمون رو بگزاریم روی زیبایی ها
(تمرکز بر روی نکات مثبت) کاری که مردمان کمی آگاهانه انجامش می دهند و اگه تبدیل بشه به عادت :)) زندگی ما رو برای همیشه تغییر می دهد
خیلییی خوشحالم دلم برای گپ زدن با شما ها و خواندن دیدگاه های نابتون تنگ شده بود
الهییییی شکرتتتتت
راستی به لطف خدا، نمیدونم چرا وقتی از ایمیل میام توی سایت و یه دیدگاه رو میخوانم دکمهی پاسخ کار نمی کنه و این کادر پاسخ دادن رو باز نمی کنه !!!
حالا چرا میگم به لطف خدا؟!!
چون این واقعاً یه موهبت الهیه ، این باعث میشه هر بار پروفایل هر کسی رو که می خواهم برایش دیدگاه بگذارم باز کنم و از اونجا یه بار دیگه اون دیدگاه رو باز کنم و در پاسخ کامنت بنویسم
ستاره های طلایی که نمود رشد اون فرد ببینم و تحسینش کنم
عکس زیبای پروفایل هاتون رو ببینم و با قلبمممم تحسینتون کنم
می بینی چقدرررر ذهنم مثبت شده؟؟
به جای اینکه غُر بزنم برای این تضاد ، دارم میوه هایش رو می چینم و کیف می کنم و خدا رو شکر می کنم
چقدررر خوبه آدم بتوانه اینجوری فکر بکنه الهی صد هزار مرتبه شکر
خدایاااااا شکرتتتتت
خیلییییی دوستتون دارم
اینو با شمایی هستم که داری این دیدگاه رو می خوانی هاااا
فاطمه خانم عزیز
برای شما از خداوند مهربان وتوانا این رو خواستارم…
کانون خانوادتون گرم
عشقتون پایدار
الهی همیشه به خوشی و شادی و خوشگذرونی باشید
سلام آقای تجلی عزیز
سپاسگزارم از مهر ولطفت.
مبارکت باشه
مثبت شدن ذهنت و این همه زیبایی که داری آگاهانه وارد زندگیت میکنی و گوارای وجودت باشه نتایج خوشگل و آرامش قلبی خدا در زندگیت .
همین که زاویه دیدمون رو حتی آگاهانه تغییر میدیم یعنی نعمت خدا یعنی نتیجه و بالا رفتن مدار.
همگی بچه ها تو این بهشت انصافا داریم رشد میکنیم وقد میکشیم وبزرگ میشیم و نمه نمه
داریم می فهمیم چه شاهکاری از خلقت خداوندیم ما انسانهای دوست داشتنی .
خداراهزاران مرتبه شکر برای این بهشت و دونه به دونه ی دوستان بهشتیمون.
روز وروزگارتون پراز نور وعشق.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااام و صد سلااااااااااااااااااااام به عشقای من به استاد نازنین و مریم بانوی زیبا و قشنگم
سلااااااااااااااااااااام به دوستان توحیدی ام در این سایت الهی و مقدس
استارت یک سفر جدید یک سفر پر از خیر و برکت و آگاهی و دریافت الهامات خداوند یک سفر پر از معجزات یک سفر همه سر سود، مبارررررررررک همه ی ما باشه ان شاءالله و همچنین مژده و نوید دوره ی بینظیر شکرگذاری که در دوره احساس لیاقت استاد خبر اون رو گفته، بر همه ی ما مبارک و میمون باشه و ان شاءالله همهی ما لیاقت شرکت در این دوره ی بینظیر رو داشته باشیم.
چیزی که تو این قسمت منو شگفت زده کرده پوست شفاف و روشن مریم جون است. واقعا دوره قانون سلامتی معجزه می کند. استاد و مریم جان اندام زیبایتان و پوست شفاف و روشن و انرژی و شادابی تان را تحسین می کنم.
اولین فایل سفر این دوره ما با موضوع بسیار مهمی شروع شد.
اسلحه ابزاری که انسان از بدو تولد تا موقع مرگ از اون استفاده می کند فقط نوع و شکل آن با توجه به شرایط و سن و جنسیت تغییر می کند. مثلا اسلحه نوزاد شیرخواره گریه اوست، با این اسلحه خود را از گرسنگی و تلف شدن نجات می دهد، وقتی کمی بزرگتر شد و اون زبان شیرین اش باز شد، از اون به نحو احسنت برای رسیدن به مقاصدش استفاده می کند و هر چه بزرگتر می شود تنوع این اسلحه ها بیشتر می شود.
و اما اسلحه ما که در این جا هستیم چیه؟توجه به خواسته ها و اعراض از ناخواسته ها
و مهم تر از همه سپاسگزاری است که به راحتی نجواها رو ضربه فنی میکنه.
استاد این ایده برای مسافرت عالی بود، اینطوری ما بیشتر با شهرها و فرهنگ و محیط آمریکا آشنا میشیم و این یکی از خواسته هایم بود که از دوربین شما بیشتر و عمیق تر با کشور پهناور آمریکا آشنا بشم . و البته تجربه های متفاوت تری خواهیم داشت.
و اما خونه ای که کرایه کردید، چقدر زیبا و قشنگ بود.
یه جورایی انگار ویلاهای شمال بود.
استاد تو را سپاس که ما را در این همه زیبایی سهیم می کنی.
ان شاءالله این نتایج عالی و این احساس خوبی وه میگیریم میلیارد ها برابر بصورت، علم و حکمت و نعمت و ثروت و سلامتی و شادی به سمت شما برگرده. الهی آمین
در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما خانم یوسفی عزیز
الهی که حال دلتون خوب باشه و سرشار از یاد خدا و آرامش باشید
چقدر خوشحالم و چقدر سپاسگزارم از خداوند مهربان و توانا
که فرصتی فراهم کرده تا دوباره بتوانم با شما دوستان عزیزم
دوستانی که واقعاً در کل این کره خاکی منحصر به فرد هستند
هم صحبت باشم
چقدر دلم برای مطالعهی دیدگاه های زیبا و پر مهر شما ، دیدگاه هایی بسیار ادبی و در عین حال پر از آگاهی تنگ شده بود
خانم یوسفی عزیز
این روزها احساسم اینه که دارم غربال میشم و دارم به صورت جهشی پرتاب میشم به مدار های بالاتر
دیشب داشتم در تلگرام با دوست عزیزم آقا رضا احمدی (که از اعضای سایت هست) صحبت می کردم
اینقدر خدا حرفای قشنگ و دلنشین با زبان آقا رضا بهم زد
اینقدر آگاهی بهم داد که اشک شوق توی چشمام جمع شده بود
خیلی دوست دارم بیام و براتون بنویسم از تغییراتم و خوحشالتون کنم
ولی فعلاً یه کمی منتظر هستم…
به وقتش… وقتی که بهم گفته بشه و وقتی که میوه های این باغ رو که حاصل کنترل ذهنم هستش بچینم حتماً میام از نتایجم باهاتون صحبت می کنم
میام مینویسم که چطور در یک سری از تضاد ها ذهنم رو کنترل کردم و چطور ایمانم رو حفظ کردم که…
من دارم کار خودم رو که ماندن در حال خوب و سپاسگزاری هستش در حد توانم انجام می دهم
نیازی نیست نگران خدا باشم
اون خودش از در و دیوار نعمت ها رو وارد زندگیم میکنه:)))
وقتی من کارم درست انجام بدهم خدا وعده اش حقه و هرگز خُلفِ وعده نمی کنه
تو این ایام…
یکی از زیبا ترین کارهایی که انجام می دهم و به شدت حال دلم رو خوب می کنه
در واقع ذهن و روحم رو هم جهت می کنه، اومدن توی سایت و مطالعهی دیدگاه های شما دوست های عزیزم و گپ زدن با شماست
خدایااااا شکرت سپاسگزار و قدردانم که من رو به این خانواده صمیمی دعوت کردی
خانم یوسفی خبر دوره شکر گذاری رو برای اولین بار از شما شنیدم :)
الهی صد میلیارد مرتبه شکر
چقدرررر خبر خوب و خوشحال کننده ای بود
این رو به فال نیک میگیرم
سپاسگزارم که در جمع ما هستید و برامون با قلم زیباتون مینویسید
پیروز باشید
————————————————————————
این سخن زیبا از حضرت علی علیه السلام تقدیم به نگاه شما آقا محمد حسین عزیز
مَن أحَبَّ أنْ یَعلَمَ کیفَ مَنزِلَتُهُ عِندَ اللّه ِ فلْیَنْظُرْ کیفَ مَنزِلَهُ اللّه ِ عِندَهُ
هر که دوست دارد بداند منزلتش نزد خداوند چگونه است، بنگرد که منزلت خدا نزد او چگونه است
وقتی که خدا اولویت اول زندگی شما باشد ، شما هم میشید اولویت اول خدا
به قول استاد عباس منش
شما وقت بگذار و خدا را باور کن ، اونوقت خدا همه چی را برات تغییر میده
اگر هنرمند باشی مردم عاشق هنرت میشن
اگر تاجر باشی مردم عاشق محصولاتت میشن
اگر….
تو فقط اونو باور کن
———————————————
پس از اینکه این دیدگاه الهی رو برای شما ثبت کردم و در این دیدگاهم یادی هم از آقای احمدی داشتم
یه پیام در تلگرام از ایشون دریافت کردم
خیلی برایم دلنشین و زیبا بود
و این رو یک همزمانی و هدایت الهی پنداشتم
و قلبم داشت با صدایی بلند می گفت که باید این پیام رو برای شما هم قرار بدهم …
من هم گفتم چشم و این کار رو انجام دادم
سلام و درووووود بینهایت رضوان جان ، خواهر عزیزم. الهی که در پناه رب العالمین همیشه شاد و سلامت و موفق باشی. بینهایت تحسینت میکنم که وقتی کامنتها رو بر اساس امتیاز چیدمان میکنم، کامنت شما تاپ امتیازات شده. به تجربه برام ثابت شده هر بار که فرکانس ذهنی مثبت تری داشتم و سپاسگزارتر بودم و آرامش بیشتری داشتم و بهتر به جریان هدایت وصل بودم کامنتم امتیاز بیشتری گرفت. فارغ از اینکه متن کامنت چی باشه، اون احساس توحیدی درون کلمات هست که بالاتر میره.
اینو بخاطر این نوشتم که آگاهانه تر مراقب این فرکانس درونی و احساس سپاسگزاری قلبیت باشی.
بینهایت تحسینت میکنم، در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
به نام خدایی که جان آفرید
زمین و زمان و مکان آفرید
خداوند دانا، خداوند هوش
خداوند روزی ده عیب پوش
خدایی که داراست، علم غیوب
توانای مطلق بپوشد عیوب
امید همه بندگان، عفو اوست
نشاید که نومید گشتن ز دوست
ومن هم امیدم، به بخشایش است
که از لطف یزدان در آسایش است
سلام و صد سلااااااااااااااااااااام به حمید عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجو و با تقوایم
چه عجب داداش ما یادی از خواهرش کرد. به هر حال یه عالمه سپاس که دل ما را شاد کردی. خواستم برای شما در پاسخ کامنت جواب بنویسم دیدم یک هفته است فعالیتی ندارید، برای همین دیگه فعلا همین جا می نویسم. البته قبل از این در سایت کلی نوشتم بعد گفتم کامنتدنوشتن برا حمید بدون فال حافظ نمیشه، اومدم بیرون نوشته ها پاک شد. خواستم قهر کنم، دیدیم دیگه زشته انگار یکم بزرگ شدم برا همین دیگه قهر نکردم و دوباره نوشتم. ولی خداییش عجب غزلی باز شد. انگار از زبان خودم از شما تشکر کرده بود بابت کامنت تان.
حمید عزیز در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشی الهی آمین.
چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت
به نوکِ خامه رقم کردهای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت
نگویم از منِ بیدل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَت
مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت
ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت
روانِ تشنهٔ ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت
همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت
یا حق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»
همیشه سودمند و با برکت است آنکه فرقان را [که قرآن جدا کننده حق از باطل است] به تدریج بر بنده اش نازل کرد، تا برای جهانیان بیم دهنده باشد.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
«چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست ؛ سخن شناس نهای جان من، خطا این جاست»
«سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید ؛ تبارک الله از این فتنهها که در سرِ ماست»
«چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم ؛ گَرَم به باده بشویید، حق به دستِ شماست»
«از آن به دیرِ مغانم، عزیز میدارند ؛ که آتشی که نمیرد، همیشه در دلِ ماست»
«چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب ؛ که رفت عمر و هنوزم، دِماغ پُر ز هواست»
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود فراوان به خواهر بزرگوارم رضوان جان. الهی که حال دلت عالی عالی باشه. قطعا کارتون میگ میگ رو یادته؛ همون کوکوی دونده که دائما داشت از دست اون کیودی فرار میکرد. کامنت نذاشتن های من به معنی عدم فعالیتم نیست، فقط عین میگ میگ سریع رد میشم و میرم سراغ درس و مشقم «سندروم بیش فعالی میگ میگ درون» ؛همین الان که دارم برات کامنت مینویسم توی یه تب دیگه یه کامنت بسیار طولانی تموم نشده دارم برای جلسه 18 لیاقت. دارم آگاهانه تلاش میکنم تمرکز جدی بذارم برای گوش کردن به فایلهای جلسات. همزمانی که دوره احساس لیاقت رو دارم کار میکنم ، 12 قدم رو هم دارم دوباره گوش میدم چند هفته است توی قدم دوم موندم و بارها و بارها فایلها رو گوش میدم. (ترکیب این دو دوره شگفت انگیزه) الان حدود بیش از یک ماهه توی قدم دوم هستم. نشانههای روزانه رو میبینم، سفرنامه رو میبینم ولی خب از طرفی کمالگرایی هم چاشنی ماجرا شده که نمیذاره کامنت بذارم.
یه مثال کوچیک بخوام بزنم همین چند روز پیش توی اداره رئیس صدام زد و گفت بیا کارت هدیه ات رو بگیر، «من با تعجب پرسیدم چه کارت هدیه ای» ماجرا رو توضیح داد که بابت فلان موضوع… دو تا کارت هدیه 2 تومنی بهم داد و من خوشحال و شادمان مثل «کره الاغ کدخدا یورتمه رفتم تو کوچه ها» و خدا رو شکر کردم. و گفتم این نتیجه یه ذره کار کردن روی باورهام بود، نتیجه تمرکز گذاشتن روی دوره ها بود. ولی بلافاصله نجواهای ذهن کمالگرا اومد که حالا 4 تومن چیه که میخوای در موردش صحبت کنی ، بچه های سایت دارن روزانه ده ها و صدها میلیون ثروت خلق میکنند… «این اون کمالگرایی بود که یه وقتایی مانع تراشی میکنه برای فعالیت» (ترکیب کمالگرایی با میگ میگ درون میشه سندروم میگ میگ بیشفعال کمالگرا؛ من اگه توی حوزه پزشکی و روانشناسی میخواستم فعال بشم نتایج تحقیقاتم بیش از اون که به پیشرفت بشریت منجر بشه ، به خنده بشریت منجر میشد) ؛ از صبح تا شب فعالیت های من شامل ستاره قطبی و شکرگزاری میشه ،و شنیدن فایلهای محصولات و مکتوب کردن سوالات مختلف و نوشتن جواب برای شخم زدن باورهای درونی ذهنم، و از طرفی نوشتن تعهد قرآنی ، ورزش کردن و خوندن اهرم رنج لذت و نوشتن های مختلف توی دفتر و توی یادداشت گوشی …
اونقدرها هم غیرفعال نیستم ولی حق با شماست باید یه کم بیشتر کامنت بذارم. ازت متشکرم خواهر بزرگوارم. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
بنام خداوند رزاق
باسلام وعرض ارادت حضورهمه سروران گرامی ام درخانواده عباسمنش ازجمله شمابانوی محترم سرکارخانم یوسفی نازنین
خدارابی نهایت سپاسگزارم که بازهم عازم سفرهستیم سفری سرشارازلذت وآگاهی
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خانم یوسفی عزیز ،دوست وهمراه پرانرژی
چقدرلذت بردم از زاویه نگاه ودیتون به “اسلحه ” فوق العاده بود
راستش بخواین یکی من ازبازدید اساتید گرانقدرمان ازآن بخش نمایشگاه (اسلحه )سورپرایزنشدم امادرادامه ازتوضیحات استاد قانع شدم که این کشور واقعا کشورازادی است به معنای اعم کلمه
وبعد ازآن کامنت فوق العاده زیبای شما که یک درس بزرگی برام داشت که اقا میشود به هرچیزنازیبایی اززاویه ی دیگری نگاه کرد وازدل آن نازیبایی زیبایی بیرون کشید.
بازهم ازجنابعالی بسیار تشکرمیکنم
بابت نوشته تاثیرگذارتون
ازدرگاه خداوند منان براتون آرزوی شادمانی ،سلامتی ،دلی خوش وثروت فراوان دارم.
سلام دوست عزیز،،ممنون از کامنتتون،،میشه بگید فایل رو با کدوم برنامه دیدید؟ب نظرم فایل مشکل داره،،از دقیقه 4 ب بعد گیر میکنه،،دوباره پخش میشه،،دوباره گیر میکنه،،گاهی بر میگرده اول فایل،،من هم با گوگل کروم امتحان کردم،،هم بافایر فوکس،،همون روزی ک فایل اومد رو سایت متوجه شدم،،زنگ زدم خانوم فرهادی هم اطلاع دادم،،هم باگوشی هم با لبتاب گیر داره،،تعجب میکنم ،،یعنی مشکل از اینترنت منطقه ماست؟تشکر از شما..
سلام به استاد بزرگوار، خانم شایسته و دوستان هم خانواده.
بسیار خوشحال شدم از این سفری که تدارک دیدین، چون واقعا من هم به سفر نیاز داشتم ک، یک سفر برای بزرگ شدنه بیشتر، از خدا میخوام کمکم کنه تا روز آخر، در این سفر از تجربه های همه ی دوستان استفاده کنم.
من برا اولین بار، موقع دیدن این سریال، برگه و خودکار دستم گرفتم تا نکات مثبت رو بنویسم اما بقدری نکات مثبت زیاد بود که تا ربع ساعت اول اونم به صورت خلاصه بیشتر نتونستم بنویسم
1/مهمترین اصل و اساس زندگی شما، لذت بردن و تفریح کردنه.
من متوجه شدم وقتی یه مدتی زیادی بهم خوش میگذره، مرتب میرم مسافرت، میرم گشت و گذار، میرم مهمانی ذهنم بهم گیر میده که بسه دیگه، پس کی میخوای به کارات برسی!؟
یه جای کار ایراد داره همش که خوشگذرونی و شبگردی و لذت بردن و کنار خانواده بودن و هر دقیقه بیرون بودن که نیست!
حتما کارای واجب دیگه، گرفتاری های دیگه ای هم هست که باید درگیر اونا باشی!
نگاه کن به بقیه! همش پیگیر هاشونن و وقت نمیکنن همش هی برن تفریح، تو هم مثله اونا باش!و من میبینم که ذهنن حتی برای تفریح کردن و یا گرفتار بودن هم میخواد مثله دیگرانی عمل کنم که شبانه روز دنبال گرفتاری هاشونن!!! در صورتی که زندگی یعنی لذت و لذت و لذت!
میدونی استاد!
من متوجه شدم سما با تحسین کردن، شکرگزاری کردن، توجه کردن و اهمیت دادن به زیبایی ها در سفر قبلی، جهان بلیط و شرایط این سفر رو براتون محیا کرد!
یعنی شما با بگدن در یک احساس خوب، در همون لحظه، احساس خوب تره بعدی رو متولد کردین!
در مورد احساس بد هم همینطور هست
ما اگر در احساس بد بمونیم، احساس بدتره بعدی رو شرایطش رو فراهم میکنیم مهم نیست چقدر حق با ما باشه برای بودن در احساس بد! اما این وسط یک تفاوتی بینه سفر قبلی شما و این سفر هست
اونم اینکه این سفره شما نسبت به سفر بعدی بهتر خواهد بود، چون جهان به افکار ما و به احساسات ما به شکل تصاعدی جواب میده!
برای همینه که شما هر سفری میربد میگید این سفر بهترین سفره عمرمون بوده، احساس بد هم همینجوریه، اگر در محل کار یک بگو مگوی ساده پیش بیاد و ازش گذشت نکنیم، پس فرداش با شدت احساس بده بیشتر به اون رابطه ادامه میدیم تا جایی که یه جا روابط بدتر و بدتر بشه!
2/توجه نکردن به نکات منفی!
استاد وقتی که دوچرخه رو جابجا کردن قطعا متوجه ی کم باد بودنه لاستیک ها شدن، اما بدونه توجه به این نکته ی منفی، به تحسین کردنه هوای شهر بندرعباس و شهر مقصدشون اشاره میکردن و مشخص بود بقدری توجه نکردن به نکات منفی رو در شرایط سخت و آسان (آگاهانه) تمرین کردند که دیگه به شکل ناخودآگاه به نکات منفی توجه نمیکنن!
این یعنی اگر در رفتار و عملکرد استمرار وجود داشته باشه تغییر شخصیت انجام میشه، چون به گفته ی خودشون اصلا آدمه سپاسگذاری نبودند اما این شخصیت رو خودشون در خودشون ایجاد کردن، مثله همین اعراض از ناخواسته ها!
3/استاد وقتی رسیدند تو حیات، شروع کردن به اشاره کردن به دستپخت خوبه خانم شایسته، به خواب آرام به محیط خوب و…
این یعنی اگر ما(آگاهانه) هر لحظه به نکات مثبت اطرافمون توجه کنیم، اون شرایط بیشتر و بیشتر میشه.
چیزی که استاد بااااارها و بااااااارها تاکید میکنن اینه که
آقا جان!
از همون امکاناتی که داری استفاده کن!از همو وشرایط و زمان هایی که داری لذت ببر!
از همون چیزایی که داری شکرگزاری بجا بیار!
ایشون بارها تأکید داشتن که من تو همون بندر عباس، زمانیکه هیچ نداشتم شکرگزاری میکردم تا به اینجا رسیدم قانونش فقط همینه!
یعنی اگر من یاد بگیرم از قدم زدن کنار رودخانه کارون لذت ببرم جهان من رو هدایت میکنه به قایق سواری تو دریای خزر!!!
از من از خوردنه تخم مرغ لذت ببرم و شکرگزاری کنم، دعوت میشم به یک مهمانی برای شام لذت بخش تر!
من اینو واقعا هم درونه خودم دیدم و هم دیگران!
آدمی که ماله لذت بردن باشه، با پیاده روی هم لذت میبره نیاز به قایق سواری تو رودخانه ی یانگ تسه ی چین نداره
آدمی هم نخواد لذت ببره و عرضه ی زندوی لذت بخش رو نداشته باشه مهم نیست چقور امکانات براش فراهم باشه بازم توجه اش روی نداشته هاشه.
یعنی اگر من یاد بگیرم، وقتی که از سانسور میخوام استفاده کنم(آگاهانه) بگم خدایا شکرت بابت بودنه این آسانسور که من این همه پله رو پیاده نمیرم و اذیت نمیشم، اگر وقتی ریموت درب پارکینگ رو میزنم و(آگاهانه) بگم خدایا شکرت که با فشار دادنه فقط 1 دکمه برب حیات برام باز میشه و بسته میشه، اگر موقع سوار شدنه ماشینم(آگاهانه) بگم خدایا شکرت که ماشین دارم و با اختیار آرامش هرجا میخوام میرم، کم کم این آگاهانه، جای خودش رو به ناخودآگاه میده، و همینجوری اتفاقات خوب رقم میخوره
اما مهمترین مسئله اینه که 2 تا موضوع رو فراموش نکنم
1/برای تغییر شخصیت نیاز به استمرار در یک رفتار خاص هست
2/ققققطعا و حتتتما در کنار توجه به زییایی ها نکات منفی و اتفاقات عصبی کننده که کنترل ذهنم رو از دست بدم هم ممکنه اتفاق بیوفته اما این من هستم که مشخص میکنم با موندن و پیچیدن وبه پروپای کدوم احساس، فردا همون احساس رو با غلظت بیشتر وارد زندگیم میکنم.
4/بودنه میز و صندلی در خانه.
من بارها دیدکه تو سفر های قبلی هم شما که میرفتید هتل، میز و صندلی نوشتن بود.
این یعنی همونجور که سرویس بهداشتی، وسایل آشپزخانه از الزامات یک خانه است، یک فضا، برای برنامه ریزی، نوشتن، خلوت کردن ، تمرکز کردن و… هم باید باشه
یعنی هرچقدر که من درگیر تفریح،لذت بردن، کار کردن و… باشم باید یک تایم غیر قابل مذاکره برای نوشتن و کار کردن روی خودم بزارم.
این نکاتی که گفتم خلاصه ای آنچه بود که تا دقیقه ی حدودا 15 تونستم متوجه بشم.
از خدا میخوام چشم قلبم رو به روی بزرگواری و نور هدایتش بیشتر باز کنه.
امیدوارم تا آخر این سفر با لذت کنار همدیگه باشیم
سلام آقا ابراهیم
امیدوارم که خوب باشید
آقا ابراهیم به چه موضوع دقیقی اشاره کردید. منم چند وقت هست که در مورد خودم احساس میکنم که اگر یه مدت طولانی مشغول تفریح و گردش باشم ذهنم بعد از یه مدتی شروع میکنه به اینکه: نکنه دارم از کارهای اصلیم میمونم!! و انگار به صورت دیفالت توی ناخودآگاهم اینه که همیشه دنبال کار و مشغله بودن، و هر از گاهی وقت کنی یه برنامه تفریحی برای خودت داشته باشی، حالت عادی تریه. یعنی از بس که همیشه توی زندگی خودمون و اطرافیان هم همینو دیدیم، این شده دیفالت ذهنی برای ما.
حالا، چند دفعه است وقتی ذهنم داره میره سراغ همچین چیزایی، فوری استاد رو برای خودم مثال میزنم و بهش میگم خوب استاد تمام مدت روز توی پارادایس داره لذت میبره و زندگی میکنه و اصلا روش زندگیش همینه و این نیست که یه موقع هایی لذت ببره و یه موقع هایی کار و فعالیت های دیگه و زندگی و تفریحش باهم عجین شدن و جدا از هم نیستن. پس نیازی نیست که آدم مدام در حال کار و سختی باشه و بعد مثلا چند روز در ماه وقت داشته باشه برای تفریح.
خیلی ممنون از کامنت پرمحتواتون
براتون آرزوی شادی و تندرستی و حال خوب دارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا ابراهیم گل ، امیدوارم حالت عالی باشه و خدا بهت برکت و عزت بده
ممنون و سپاسگذارم که کامنت میزاری دوست عزیز به شدت بهم کمک کرده تو یه شرایط که نجواها و احساسات نا خوب محاصره کرده بودن ، یه حس خیلی خوبی بهم میده که عالیه اصلن از جام بلند میشم و حالم خیلی خوب میشه
خیلی ممنونم
و میخام بهت بگم ادامه بده
بازم ممنونم و به خدای واحد میسپارمت
اقا ابراهیم عزیز سلام
از تابستون و اون سفر قشنگتون ب ورسک و پل سفید
دیگه کامنتی از شما نخوندم
و الان چقدر خوشحالم که مجدد کامنت پر محتواتون رو خدا برای یاداوری ب من نشون داد
دونه دونه مثالی که زدین رو با شرایط خودم تجسم کردم
اینکه با ی دکمه در حیاط باز میشه
اسانسور ک کار رو راحت کرده
دو هفته پیش دوستم که باهم رفت و امد داریم
طبقه چهارم یک ساختمون زندگی میکنه
اسانسور ساختمون خراب شده بود
و خیلی از همسایه ها حاضر نبودن دونگ بدن تا اسانسور تعمیر بشه
تو اون ی هفته خرابی اسانسور دوستم
با دوتا بچه ۵ ساله و دوساله
۴ طبقه پله رو بالا پایین میرفت و خیلی سختشون بود
و
اینکه من ماشین شخصی دارم و راحت من هرجا بخوام میبره
چ نعمتی بخدااا
یکشنبه صب دوتا جا کار داشتم و میخواستم برم بیرون و بعد هم پسرم از مدرسه بیارم
که بهو دیدم شیشه مثلثی عقب ماشین از جا دراومد
حالم گرفت یهو
چیکار کنم
( اینجا که زندگی میکنم تاکسی و اتوبوس نیس)
فقط تاکسی تلفنی و ی چندماهی اسنپ راه افتاده
خداروشکر دست خدا ب کمکم اومد و ماشینم برد و شیشه رو سه سوته درست کرد ( همسرم شیراز بودن) و ماشین برام اورد گذاشت تو حیاط
از اون طرف هم دوستم رفت پسرم از مدرسه اورد
تازه ناهارم اورد و اومدن پیشم
و خدا خودش کارهام ردیف کرد
ب قول سعیده عزیز
نوشتن رو در و دیوار این غار حرا صلاته
وقتی کامنت دوستان توحیدیت رو میخونی
خدا نکته هایی رو که فراموش کردی
ب چشمت نمیاد
یا دنبال جواب بودی
میداره تو سینی میگه بفرما
و برای من کامنت شما
نعمتهای بدیهی زندگیم ب یادم اورد
تا هر روز که میبینم و استفاده میکنم
شکرگزار باشم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیم
حم﴿١﴾
حاء، میم (1)
تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾
این کتاب نازل شده از سوی خدای توانای شکست ناپذیر وحکیم است. (2)
إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٣﴾
به یقین در آسمان ها و زمین برای مؤمنان نشانه هایی [بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا] ست؛ (3)
وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِنْ دَابَّهٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ﴿4﴾
و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان منتشر و پراکنده می کند، برای اهل یقین نشانه هایی [بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا] ست؛ (4)
وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿5﴾
و در رفت و آمد شب و روز و آنچه را از رزق و روزی [چون باران و برف] از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده کرده است، و در گرداندن بادها [از سویی به سویی] برای مردمی که تعقّل می کنند، نشانه هایی است. (5)
تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ ۖ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ ﴿6﴾
این ها آیات خداست که به حقّ و راستی بر تو می خوانیم؛ پس [اگر به این آیات ایمان نیاوردند] به کدام سخن بعد از [سخن] خدا و نشانه هایش ایمان می آورند؟ (6)
=====================================
سلام به استتااااد عزیز و مهربونم سلاااااام به استاد شاااایسته قشششنگم سلااااام به تمووووم همسفر های عزییییزم،به رفیق های غار حرای من
سلااااام و سلااااامتی و نوووور و عشششق و رحمت الله به جسم و جان و قلب و روح توحیدی قشششنگتون
آخیییییشششش،چقدر دلم براتوووون تنگ شدددده بووود
چقدررررررر من دووووستون دااااارم ،چقدر سفر رفتن باهاتون دلچسسسبه،خدااایااااشششکرت یکبار دیگه بهم سعادت دادی برای همراهی با این جمع بهشتی
خانم شایسته جانم ،الهی دوووورت بگردم ،من یک لحظه شمارو نشششنااااختم اصلا،چقدر رنگ موی جدیدتون بهتون میاد،چقدر دستبند و گردنبندتون قشششنگه
اینجاست که شاعر میگه:
از سر تا پا نازه
این قد وقواره
این صورت ماهو کی دیده ستاره
از پا قدم یار روزگار رقم خورد
یار اومد و با عشق خوشبختی رو اورد
شیرین تر از این نیست
شیرین تر از یار
راهو به دلم بست، چشمای همین یار
دلبر دلمو برد تا هر جا دلش خواست
این دلبر شیرین شیرینتر ازیناست
دلبر شیرین استادم،ففط خداوندمیدونه با ساخت سریال سفر به دور آمریکا ،چه کمک بزرگی به گسترش جهان توحیدی کردی و نووووش جوووونت این زندگی بهشتی و این یار بهشتی وتموم عشق و محبتی که دریافت میکنی …
رفیق های غااااار حراااای من،حالتون چطوره ؟احوالتون چطوووره؟ روبه راهید؟ روو به رشششدید؟ بوس خداوند به کله ی مبارک همتون
صدااااای منو میششنوید از وسط شیفت شب بیمارستان آمااااااا در شهرگرگان :))))))
با لبخندی بر لب تا بنااااگوش دارم مینویسم نه با دستام که با رووووشنی قلبم
صلات های سفر به دور آمریکا قبلی باعث شد خداوند من رو بزاره روی دوشش و رسماً تموم کارهای اداری انتقالی و مهاجرت صغری من رو برعهده بگیره….
خدا میدونه با این همه فکت توی دستام،با شروع دوره جدید سفرمون چه اتفااااقاااات شگفت انگیز دیگه ای در راااهه
چه بسااا چه بساااا که همین الانش توی مرحله های جدیدی به سر میبرم که خعللللی دلم میخواد براتون تعریف کنم که این یک ماه ونیم بر من چه گذشت اما از استادم یاد گرفتم با نتیجه حرف بزنم پس منتظر میمونم تا با نتایجم از قوانین قشنگ بدون تغییر خداوند بیام و توی جمع بهشتیتون بشینم و از هم صحبتی باهاتون لذت ببرم …
بیام و براتون بگم چطور بعد از گرفتن نمره کتبی قابل قبول از آموزش های استاد ،جهان من رو وارد مرحلهی عملی امتحان کرد تا ببینه اونی که خوب مینویسه چقدر خوووب بلده عمل کنه !
من توی این یک ماه ونیم تازه فهمیدم
ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است یعنی چی!
بهشت را به بها میدهند، نه به بهانه یعنی چی!
به قول استاد شماااا با قدرت ذهنتون هزااااار تا کارو انجام میدید ولی اون قدم عملی رو باید برداری !نمیتونی از زیرش دربری! نمیتونی خودت رو گول بزنی من میشینم توی خونه و یک کیسه پول ازون بالا میاد برام!
وقتی میگی خدایا من زندگی توحیدی میخوام!
من میخوام ابراهیمت باشم،من میخوام زندگیم رو با نور تو بسازم
خدا نمیگه نهههه!
خلیل الله همون یکی بود تموم شد رفت !
اتفاقا شما درخواست میکنی ،همون لحظه با پاسخگوی ٢4ساعته ی ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ اجابت میشی!
بعد جهان میگه اوووکی،اگر چیز های بزرگ میخوای باید ظرف نعمتت هم بزرگ باشه،باید کوآلیفای باشی برای دریافتش… با قطره چکان که نمیتونی از باران بی انتهای رحمت الهی ،هرچقدر دلت خواست برداشت کنی میتونی ؟
ابراهیم درخواست قلب سلیم میده،خدا میگه میری توی آتیش ؟ باور داری اون آتیش خود منم و برات سردش میکنم ؟
قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ
گفتیم: «اى آتش، براى ابراهیم سرد و بىآسیب باش
یوسف عزیز کرده ی یعقوب رو میندازنش توی چاه،خدا بهش الهام میکنه :نگران نباش،تو سلامت میمونی ،اما میتونی آروم بمونی ؟میتونی ایمانت رو حفظ کنی ؟
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿١5﴾
پس هنگامی که وی را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه آن چاه قرارش دهند [تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند] و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهی ساخت در حالی که آنان نمی فهمند [که تو همان یوسفی.] (15)
مریم اون همه سال عبادت خدارو کرد،آفتاب و مهتاب رنگش رو ندیده بود،بین مردم به پاکدامنی مشهور بود،خدا اون رو باردار میکنه بدون همسر! مریم میتونی ذهنت رو کنترل کنی؟میتونی در برابر حرف مردم سکوت کنی ؟
فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا ۖ فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ﴿٢6﴾
پس [از آن خرما] بخور و [از آن نهر] بیاشام و خاطرت را شاد و خوش دار، و اگر از مردم کسی را دیدی [که درباره نوزادت پرسید] بگو: من برای [خدای] رحمان روزه [سکوت] نذر کرده ام، پس هرگز امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت. (26)
الگو های قرآنی واقعا شیرین ترین الگو و دلنشین ترین و باور پذیر ترین الگو های استفاده از قانونه!
اینو از جلسه5 قدم ١٠یاد گرفتم از استاد ،که از الگوهای قرآنی به صورت پرکتیکال استفاده کنم …
قرآن …قرآن …کتاب جادویی …
که از هر صفحه ش عسل میچکه …
چقدر میشه ازش توی هر روز زندگی استفاده کرد …
توی یک فایلی استاد میگه بعضیا فکر میکنند تغییر کردن اما اگر جهان فشارشون بده،ازشون همووون درمیاد که قبلاً درمیومده!
قسمت امتحان عملی قانون،دقیقا همین چیزی که استاد میگه !
این به معنی سخت بودن مسیر نیست،به معنی راستی آزمایی شما در اعتقاداتتونه!
اگر شرایطت یکم از استیبل درومد،اگر سخت شد،اگر احساس کردی راه ها بسته شده
بازم توحیدی عمل میکنی ؟
ایمان داری خدا از جایی در روباز میکنه که فکر میکردی دیواره؟
ایمان داری اونجایی که دستت نمیرسه،خدا شاخه رو برات میاره پایین؟
یا باز ازت همون رفتارهای سابق میزنه بیرون؟
همون شرک،همون ترس،همون بی ایمانی ،همون حرکت نکردن…
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ
آیا گمان کردهاید که به بهشت داخل شوید بدون امتحاناتی که پیش از شما بر گذشتگان آمد؟ که بر آنان رنج و سختیها رسید و همواره پریشان خاطر و هراسان بودند تا آن گاه که رسول و گروندگان با او (از خدا مدد خواستند و) گفتند: بار خدایا، کی ما را یاری کنی؟ (در آن حال خطاب شد: بشارت دهد که) هان! همانا یاری خدا نزدیک است.
اینارو گفتم که بگم:
به دوتا شرط
اگر مدت هاست حالت خوبه
و داری روی خودت کار میکنی
ممکنه یکسری اتفاقات یکم عجیب غریب بیفته!اما باید ایمانت رو حفظ کنی،باید تحت فشار توحیدی عمل کنی،باید تسلیم باشی و بدونی تو یکسری درخواست به خداوند دادی و خداوند بهت پاسخ داده و حالا مرحله ی دریافتشه!
اسم نزارید روی اتفاقات !
فقط ایمانتون رو حفظ کنید و تسلیم پلن خداوند باشید!
اون وقت به قول استاد همون اتفاقی که بقیه میگن این دیگه بدبختش کرد،هموووون میشه باعث خوشبختیتون و شمارو right away میرسونه به خواسته هاتون!
همونطور که:
آتیش بر حضرت ابراهیم سرد میشه ومیشه خلیل الله
حضرت یوسف از ته چاه میشه عزیز مصر
مریم پاکدامن میشه میشه مادر حضرت عیسی
اینجاست که الله تو سوره نسا میگه:
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا ﴿١٢٢﴾
و کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی آنان را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآوریم، در آن جاودانه اند. وعده خدا حق است، و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟ (122)
خداوند به قلب من گواهه که اینارو دارم برای خودم مینویسم…توی این یک ماه ونیم هرجا احساس خستگی کردم ،هرجا میخواستم گیوآپ کنم،خداوند از طریق کامنت های خودم باهام حرف زد،قلب من رو آروم کرد،برام هدایت های فرستاد که دیوونه شدم…
پس چرا ننویسم؟حتی اگر الان 5 صبح باشه و من خسته و خواب آلود ،این مهم ترین کار زندگی منه!
بچه ها ،قشنگ ها ،بهترین رفیق های زندگیم از منِ کوچیکتر به شما نصیحت،بنویسید،توی این سایت جادویی ،روی در و دیوار های این غارحرا برای خودتون رد پا بزارید،نمیدونید توی شرایط سخت چطور به کمکتون میاد …نمیدونید چطور از نوشته های خودتون جواب سوال هاتون رو میگیرید …
استمرار به خرج بدید توی نوشتن…
این فقط یک کامنت نیست …این یک صلات واقعیه ….
چقدر دلم میخواد بازم هم بنویسم …
حیف که وقت نیست و باید برم به مریض های قشنگم برسم …
انشالله در قسمت های بعدی …
خدااایاااشکرررت چقدر دلم برای این جمع و این هم نشینی و این صحبت ها تنگ شده بود….
چقدر قلبم روشن شد…
خدایا ازت ممنونم …برای همه چیز و همه چیز و همه چیز …
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَىٰ إِنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ [ﻭ ﺑﻲ ﺟﺎﻥ] ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ، ﭘﺲ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ] ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻓﺮﻭﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ، ﺑﻪ ﺟﻨﺒﺶ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﻣﻰ ﺑﺎﻟﺪ. ﺍﻟﺒﺘّﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ [ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ] ﺯﻧﺪﻩ ﻛﺮﺩ، ﻗﻄﻌﺎً ﺯﻧﺪﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻱ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻰ ﺷﮏ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ. (فصلت ٣٩)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگار، الهی که حال دلت عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین از بینهایت عشق و امید و آزادی و آرامش و فراوانی بهرمند باشی. امروز خیلی اتفاقی یه کلیپ یک دقیقه ای رو از شخص بزرگواری دیدم که اسمش رو نمیدونم ولی صحبتهاش شاخکهای منو فعال میکرد که احتمالا ایشون هم شاگرد استاد عباس منش باشه و داشت میگفت این پنج تا ویژگی، ویژگی جاییه که خدا حضور داره. (دقیقاً مثل همین سایت)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اینکه حوالی ساعت 5:00 صبح این کامنت رو ارسال کردی و در حالیکه شیفت شبکار بودی نشانه ای از تعهد بینظیر و احساس شاگردی شماست که همواره زندگی رو یه کلاس درس میبینید ؛ اینکه حتی زیر فشار کاری شیفت هم حاضر نیستید دست از آموزش های استاد بردارید. شاید ظاهراً فایل یه فایل سفرنامه باشه و فرمت آموزشی نداشته باشه ولی همه مون میدونیم که چقدر این فایلهای سفرنامه در بزرگتر شدن ظرف وجود ما تأثیر گذار بوده.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بذار از شیفت خودم یه مثال بزنم. توی دو هفته کار چندتا استندبای تعمیراتی داشتیم (ما فقط مراقب نفرات تعمیرات هستیم تا اتفاقی براشون نیافته) درحالیکه بقیه دارن کارهای اصلی رو انجام میدن ما به لحاظ فیزیکی بیکار هستیم و فقط مراقبیم که در صورت بروز حادثه اکشن مناسب رو بگیریم. تو این دو هفته کاری چند مورد نشت گاز بهمون اعلام شد؛ خب وقتی نشت گاز پیش میاد ما میریم با گاز سنج دنبالش میگردیم ببینیم کجاست، یه سری شواهد داره که باید دنبال کنی تا بین چند صدتا لوله و اتصال، محل نشت گاز رو پیدا کنی. توی یکی از نشتی ها مقادیر نشت گاز معادل 200ppm سولفید هیدروژن (گاز سمی) و 86٪ LEL بود (حد آستانه انفجار گاز ، برسه به 100٪ با یه جرقه همه چیز میره روی هوا) توی اون شرایط من آرامش داشتم و بیخیال بیخیال بودم. مطمئن بودم هیچ اتفاق بدی نمیافته. حتی به بقیه میگفتم این که چیزی نیست یه نشتی خیلی جزئی و مورچه ایه (به شوخی میگفتم یه فندک و سیگار بدین من برم اونجا یه نخ سیگار روشن کنم ببینید امنیت برقراره «شوخی») اینا رو نمیگم که سر صنعت گاز مملکت منتی بذارم چون وظیفه مونه و خودمون پذیرفتیم و در مدار فعلی و این شخصیتی که من دارم در حال حاضر مفیدترین کاری که میتونم انجام بدم همینه؛ حرفم اینه من نگران هیچی نیستم. میگم اکی همه این لوازم و وسایل و آهن آلات و تجهیزات ، هر چقدر هم مهم و گرون باشه بالاخره لوازم یدکی داره، از طرفی یه برجی که میدونیم توش پروپان داره یا هگزان یا میعانات، خطراتش ثابته و هر باری موضوعی پیش بیاد یه سناریو تکراریه.
شرایط ما چقدر تفاوت داره با کار کردن توی اورژانس که با جون آدمها سر و کار داری و فارغ از تبعات انسانی و حقوقی ماجرا؛ هر بار مواجهه میشی با یه سناریو متفاوت و هر مصدوم یه شکل آسیب متفاوت ، حتی یه شخصیت متفاوت، و خانواده هایی با شخصیت های متفاوت. و تعامل با اینها که و همزمان تمرکز داشتن روی ریزترین اصول تخصصی کاری … و درکنار همه اینها باقی موندن در مسیر توحید و هدایت رب العالمین ، باور کن خیلی کار بزرگیه. باور کن بقول استاد این همون جهاد اکبر هست که توی آموزش ها میگن.
باور کن من به اون کله شقی و پوست کلفتی اگر بازم حق انتخاب داشته باشم آتشنشانی رو به پرستاری ترجیح میدم چون واقعاً نمیتونم این حجم از کار سخت رو هندل کنم. بینهایت تحسینت میکنم که اینقدر متعهدانه داری کار میکنی و همزمان داری درس های توحیدی رو به صورت عملی اجرا میکنی. کنترل ذهن توی شرایط شما به مراتب کار سختتریه و قطعا پاداشهایی که در انتظار شماست پاداشهای بزرگتریه. همه اینا رو گفتم که بدونی واقعاً داری عالی عمل میکنی. از اونجایی که توی کامنتت و کامنتای گذشته ات همیشه مشخصه که به خودت خیلی سخت میگیری و استانداردهای بالایی در مورد خودت داری؛ این یک تحسین آگاهانه بود تا از وجه دیگر ماجرا هم به خودت نگاه کنی.
توی اون شرایط کاری توحیدی موندن و توحیدی عمل کردن اگه اسمش تغییر نیست پس چیه؟؟!
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
وقتی کامنتتو خوندم و رسیدم به آیه 122 نساء یهو متعجب شدم؛ چه کنم که ایموجی ندارم برات ایموجی بذارم بگم دقیقاً این شکلی ، (همون که چشماش از تعجب گرد شده؛ دوستان عزیز هم اکنون تعجب…) که آخه چطور ممکنه ، شما و من هر دومون زیر یه فایل کامنت بذاریم و از یه آیه استفاده کنیم، به نظرم میاد این همزمانیها اتفاقی نیست.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
نکاتی رو اشاره کردین از پیامبران الهی که جریان هدایت هر کدوم رو با اون ویژگی مثبتی که داشتن امتحان کرد و نهایتاً اونها شجاعت به خرج دادن و ایمان عملی شون رو اثبات کردن و حرکت کردن و موفق شدن، چند وقت پیش داشتم سوره طه رو گوش میدادم که داستان موسی رو میگفت، رسید به جایی که قرار گذاشتن در روز عید با ساحران فرعون وارد مسابقه یا چالش یا زورآزمایی بشن (نمیدونم کلمه مناسب چیه) وقتی ساحران یکی یکی داشتن مسخره بازی هاشون رو اجرا میکردن موسی توی دلش احساس ترس و نگرانی میکنه و نجواها به سراغش میاد ، موسی با اون همه شجاعت و شهامتش نگران میشه، که خداوند بهش میگه: نترس ، همانا تو دست برتر رو داری.
وقتی موسی با اون شخصیت بزرگی که داره و شجاعت و شهامتش نگران میشه و نجواها به سراغش میاد، چه توقعی از ما هست که توی زمان چالش نجواها به سراغ مون نیاد. پس این طبیعیه که ما هم نجوا بشنویم ولی نکته اش اینکه خداوند همیشه کلام خودش رو بالا میبره. خداوند همیشه از اهل ایمان دفاع میکنه. باید باور داشته باشیم توی شرایط سخت خداوند کنار ماست.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
وقتی میخواستم برای کامنت شما یه پاسخ بنویسم و هدایت خواستم، هدایت شدم به آیه 39 سوره فصلت. خداوند با مثال زمین خشک و بی علف و زنده شدن اون با نعمت برف و باران استفاده میکنه تا چیزی رو به ما یادآوری کنه. انرژی و قدرت خدا در همه اجزای هستی جریان داره و با ساده ترین نعمت خداوند که همون باران باشه اینچنین زندگی رو آغاز میکنه. اولین حلقه از شروع زندگی، در حالیکه اون گیاهانی که سبز میشن یا مستقیماً غذای انسانهاست یا غذای حیواناتی میشه که توی سبد غذایی انسان قرار میگیرن. و حتی همون آب باعث حیات و زندگی انسان میشه. خداوند با این مثال یادآوری میکنه حتی جسم فیزیکی انسانها هم همینجوری زنده میشه. با ساده ترین و بدیهی ترین نعمت خدا. چیزی که مومن و مشرک و خداناباور همه چشم امید بهش دارن، وقتی ابر میاد توی آسمون همه فارغ از اعتقاد و باور درونیشون میگن خدا کنه بارون بباره.
برگردیم به آموزشهایی که توی این دو سال گذشته از این سایت دریافت کردیم، شما دوره های بیشتری رو نسبت به من کار کردین. دیدین هر دوره ای رو کار میکنید استاد عباس منش داره از توحید میگه. توحید و یکتاپرستی . چیزی که قلب و روح انسانها رو هم زنده میکنه ، باورهاشون رو اصلاح میکنه و شخصیت معیوب و شکست خورده شون رو تبدیل به یک شخصیت سالم و مثبت میکنه. آره توحید اصل و اساس همه چیزه و خداوند با قدرت و انرژی خودش همه مخلوقات رو زنده میکنه و حیات میبخشه.
«اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ»
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ازت متشکرم بخاطر این کامنت ارزشمندت و البته پاسخی که برای کامنت من نوشته بودی. امیدوارم این کامنت در بهترین زمان و مکان بدست شما برسه و خداوند نور خودش رو بر این کلمات جاری کنه تا مایه آرامش قلب شما بشه.
در پناه رب العالمین از بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و آرامش و احساس مثبت متنعم و بهرمند باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
خداوند حافظ و نگهدار جسم و جان عزیز شما و انرژی مثبتتون و اتصال قلبی تون با مدار توحید باشه.
نگارش اول
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوست عزیزم حمیدِ آگاه
دلیل اینکه میگم آگاه چون واقعاً دیدگاه هایت برای من آموزنده است و یکی از لذت بخش ترین و البته مفید ترین کار هایی که برای خودم انجام می دهم با وسواس و تمرکز بالا مطالعه کردن دیدگاه شماست
حمید جان الان که دارم دیدگاه برایت می نویسم وسط جایزه این هفته ام هستم :))
امروز صبح رو به خودم مرخصی دادم و اومدم باغ پرندگان قم
الان نزدیک یه آبنما نشستم زیر یه آلاچیق
صداهایی که می شنوم این هاست
صدای نسیم ملایم زمستونی :))
صدای انواع اردک و قو و مرغ مینا و کلاغ و مرغ شاخ دار (گنی) و جیک جیک گنجیشک ها و ….
اینجا تقریباً تمامممم پرنده ها آزادن و تربیت شده هستن یعنی پرواز کردنشون هم کوتاه فقط توی مجموعه هستش و از اینجا نمیرن
به خاطر همین داری راه میری یهو می بینی یه دونه طاووس خوشگل اومده داره نگاهت می کنه
دقیقاً تو فاصله دومتری هاااا
یا مثلاً میاد چتری بال هاش باز می کنه ، از زیباییش لذت می بری
یه عالمه پرنده و اردک و قو و … اینجا هست که اصلاً زیستگاه اصلیشون اینجا نیست
از استرالیا و هند و آمریکا و … آوردن توضیحاتش روی تابلو ها هست
امروز هم به لطف خدا دما ایدددددهآله آسمون هم تمام ابری … باد هم نمیاد :)))
اصلا انرژی اینجا منو دیوانه کرده
به خدا اشک توی چشمام جمع شده ، جات اینجا خیلیییی خالیه
من هنوز این دیدگاهت رو نخواندم فقط دوست داشتم بیام تو این مدار عالی با این فرکانس های قوی مثبت برایت بنویسم
باورت میشه وقتی من نشستم تو این آلاچیق هیچ حیوانی توی شعاع بیست متری اینجا نبود
از لحظه شروع کامنتم تا الان دونه دونه 4 تا طاووس سفید و سبزآبی اومدن دارن و دور و ور آلاچیق می چرخن :)))
ببین چقدر فرکانس هایم قویه الان ، طی همین چند دقیقه داره این زیبایی ها میاد جلوی چشمام
حالا میرم دیدگاهت هم می خوانم اگه حسم بهم گفت باز هم میام برایت می نویسم
فعلاً خدانگهدار
راستی
رَّبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا
یگانه فرمانروای قدرتمند ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ، ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻭﻛﻴﻞ ﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻦ
«تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَکَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکْرَکَ. وَ تُکَافِىُ مَنْ حَمِدَکَ وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَکَ» ؛ کسی که تو را سپاسگزاری کند، پاداشش میدهی؛ در حالی که خودت سپاسگزاری را به او الهام کردی. و کسی که تو را ستایش کند، جبران میکنی؛ در صورتی که ستایش را خودت به او آموختهای _ دعای 45 صحیفه سجادیه
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب
این سه تا پاراگراف شروع بیوگرافی شما خیلییییی زیبا و دلنشینه
ممنونم ازت
نگارش دوم
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
حمید جان از روزی که این شاه کلید و قرآنی رو بهم دادی سعی کردم تا اونجایی که یادم بوده در مواقع استرس و ترس ازش استفاده کنم
دیدگاهت رو خواندم…
چقدرررر توحیدی و عالی بود
چه مثال های زیبایی ، چه نگارش قشنگی
من ازت سپاسگزارم خیلی حالمو بهتر کرد
من فایل توحید عملی قسمت 6 رو با اختلاف از خیلی از فایل های دیگه بیشتر دوستش دارم و تا حالا شاید نزدیک 200 بار گوشش دادم ولی سیر … نمیشم از این آگاهی های قدرتمند کننده
یه راهنمایی ازت می خواهم حمید عزیز
اگر بخواهی فقط یه سوره یا یک سری آیات بهم معرفی کنی …
که در مواقعی که شرک سراغم اومده و از کار یا حرف یه شخصی دارم می ترسم
و خیلی اون آدم رو داره ذهن نجواگر تو ذهنم bold می کنه
اون سوره یا آیات چی ها هستند
من کتاب قرآن رو خیلی قبول دارم و مطمئنم قرآن که کلام خداست می توانه ذهن من رو آروم کنه و کاری کنه که حضور خداوند رو در وجودم احساس کنم
پیشاپیش سپاسگزارم
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت خواهر عزیزم
سعیده جان گرامی
سعیده جان می خواهم یه پیام دلی برات بنویسم
مررررسی که هستی؟؟ باشه؟!
دختر تو چقدررررر زیبا می نویسی، ز دیدگاه هایت شهد و عسل نوش جان می کنم
دیدگاه هایت بوی خدا رو میده
ضربان قلبم تند شده بود موقع خواندن
داشتم تند تند اسکرول می کردم می اومدم پایین که بیام برات بنویسم بگم
وایییی که نمیدونی چه روز ها و شب هایی که با دیدگاه هایت منو نجات دادی
و مثل الان باعث شدی این اشک های مقدس من جاری بشه
باعث شدی که عاشق خدا و کتاب آسمونی خدا بشم
باعث شدی با قرآن و خواندنش در صلح قرار بگیرم
سعیده جان ، من عاشق شما و این شخصیت توحیدیت شدم
اون فایلی که استاد میگه، جهان شما رو تحت فشار قرار میده ، ببینه در شرایط حساس آیا از توی شما همونی بیرون میریزه که همیشه میریزه؟؟ یا نه…. واقعاً تغییر کردی
اون فایل رو داشتم امروز گوشش میدادم و یاد شما افتاده بودم
اون فایل قسمتِ 6 یا 7 یا 8 گفتگو با دوستان هستش
سعیده جان دیشب یه اتفاقی افتاد که یکم اوضاع سخت شد
ولی به خاطر استمرار در سپاسگزاری هایی که این کدت اخیر داشتم و به خاطر استمرار در تحسین کردن آدم ها به جای قضاوت کردن و حسادت کردن بهشون، باورت نمیشه چقدررر خدا هوامو بیشتر داره و وقتی اوضاع سخت میشه چه معجزاتی رو برای من رقم میزنه و به قول معروف امداد های غیبی خودش رو می رسونه تا بهم کمک کنه برگردم به مسیر درست
یکی از دوستان سایت که چند وقتی هست به لطف خدا تلفنی باهاش در ارتباطم و بی نهایت هم دوستش دارم و آدم بی نظیری هست
پس از یه سری مکالمه متنی و ویسی که از دیشب آخر شب با هم داشتیم
امشب 2 تا پیام داده بود که مایلم با شما هم به اشتراک بگذارم
پیشاپیش موفقیت های بزرگت را بهت تبریک میگم مخصوصا ساکن شدنت را در کشور زیبای نروژ
محمد حسین جان
این کامنت سعیده خانم شهریاری را زیاد بخون
توی این شرایط بسیار آرومت میکنه
بی نظیر بود
اینم لینکش
میدونی می خواهم چی بگم ؟؟
می خواهم بگم امشب سفارش شده از طریق خداوند و دست مهربونش هدایت شدم بیام دیدگاهت رو بخوانم:)))
مهاجرت صغری مبارک باشه خانمممممم
من از روزی که تو یکی از دیدگاه هایت خواندم نوشته بودی یه آدم نزده به رقص نخورده مستی
خیلییی این عبارت به دلم نشست
یه چیزییییی میگم یه چیزی می شنوی ها
از اون به بعد تصمیم گرفتم آگاهانه خودم هم این ویژگی رو در خودم ایجاد کنم
منم از خدا خواستم نخورده مست نزده به رقص باشم و انصافاً تلاش خودم رو کردم و موفقیت هایی هم کسب کردم :))
حتی از خدا خواستم با دختری ازدواج کنم که اون هم مثل خودم همین ویژگی رو داشته باشه
و
نصف بیشتر روز عملاً ما پخش زمین باشیم از خنده :)))
یاد یه سری جمله از خانم نگار سهرابی فر عزیز می افتم ، چقدر این دختر خوش قلب و مهربونه چقدر خود واقعیشه و قلب پاکی داره ، این ویژگی هایش خودش رو توی دیدگاه هایش فریاد میزنه
نگار خانم می گفت…
(((:دوست دارم با کسی وارد رابطه بشم که فقط باهاش بگمو بخندم :))))
از نظر من یک رابطه باااید از اول تا اخرش فقط خوشی و لذت باشه، اگه چیزی به غیر از این باشه برام تعجبی و غیر قابل تحمله واقعا هست
من عاااشق بی دلیل خوشحال بودنم
این نشان از ایمانه به نظر من
سعیده جان عکس پروفایلت هم بی نهایت زیباست
درسته که قبلاً بهت گفتم ولی خب از اونجایی که هر بار باید برای پاسخ به یه دیدگاه بیام توی پروفایل هر شخص و از اونجا دیدگاه اون فرد رو باز کنم تا دکمهی پاسخ برای من کار کنه (چون تو حالت عادی دکمه پاسخ کار نمی کنه:)) من این تضاد رو یک فرصت و موهبت می بینم برای اینکه بیام توی پروفایلت و زیبایی شما رو تحسین کنم
راستی در مورد ثبت دیدگاه در سایت و موهبت هایش گفتی
چشم
تلاش خودم رو می کنم خیلی بیشتر در سایت فعال باشم
و انصافاً خودم هم از این دیدگاه نوشتن بی نهایت خیر و برکت در زندگیم دیدم
خلاصه …. من که از نوشتن برای شما سیر نمیشم
حرف هام تمومی نداره …
راستیییی چند روز پیش هدایت شدم با آقا افلاطون عزیز همون دوستمون که شمالیه بچه مازندران ارتباط گرفتم
همین امشب هم یک ساعت داشتیم در مورد قوانین ثروت و املاک و مستغلات و عزت نفس و احساس لیاقت صحبت می کردیم
چقدررررر صبحت دلنشین و آموزنده ای بود برای من :))
افلاطون جان اگه صدای من رو می شنوی دوست دارم اینجا هم ازت تشکر کنم
شما واقعاً یه آدم نابغهای و من امشب یک عالمه به توامندی ها و استعداد های شما پی بردم و یک عالمه ازت درس یاد گرفتم ، ان شا الله خداوند از در و دیوار نعمت وارد زندگیت کنه و به زودی با چشم های خودم ببینم که به اون هدفی که مطرح کردی رسیدی :)))
سعیده جان
من این موضوع ارتباط گرفتن با آقا افلاطون هم به فال نیک می گیرم و مطمئناً در زمان مناسب هدایت میشم با شما هم ارتباط می گیرم و همونجوری که شما گفتی… مثل دوتا برادر و خواهر با عشق می نشینیم و راجع به قوانین و قرآن و زیبایی های بی نهایت خداوند صحبت می کنیم
راستی….
خداحافظی کنم یا باز هم بنویسم؟ :)))
برای شما از خداوند مهربان و توانا بهترین ها رو خواستارم
و به قول خود شما قلب فراوان از قم به گرگان
به نام خدای مهربان
سلام سعیده جان
دوست خوب توحیدیم شما چقدر رها هستین چقدر با آرامش و با حس از قلبتون سخن میگین ،قطعا اون مریض های قشنگتون خیلی خوشبختن که پیش شما هدایت شدن و با آرامش و حس خوب شما نیازی به هیچ دارویی ندارن وخیلی زود خوب میشن
سعیده ی عزیز چقدر همیشه به موقع از آیات و نشانه های خدا کامنت میذاری و خداوند این چنین به آسانی هدایتتون میکنه و از صفحه های عسلی قرآن آیاتش را بر قلب شما هدایت میکنه تا من با خواندن کامنتتون یقین داشته باشم که خدای خوبم در زمان مناسب داره بهم جواب میده
واقعا خیلی مهم که ایمان داشته باشیم به اون چیزی که یاد گرفتیم و عمل کنیم و به قولی تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد
بیخیال حرف مردم …
نشانه هارا دنبال کن …
قدم بعدی که بهت گفته شده انجام بده…
خداوند خودش هدایتت میکنه …
سلام به برادر عزیزم و همه دوستان
من هم مثل سعیده جان پرستار هستم و جسارت و جرات اینو پیدا کردم تا از کاری که لذت نمیبرم استعفا بدم و بعد هدایت شدم به کار فروش آنلاین و با 400 هزار تومن کارم رو شروع کردم به لطف خدای بزرگ و مهربانم فروشم 4 برابر شد در حالی که من هیچ کاری نمیکردم و جالبه دستان خداوند میومدند از من خرید میکرد و به مشتری ها میفروختن ، کار من فقط شده بود بسته بندی محصولاتم
بعد از خدا خواستم که خدا جون کمکم کن خودمم یه قدمی و یه فروشی داشته باشم چند روزی بود ازش هدایت خواستم تونستم با درآمدی که دارم قدم اول بخرم توو جلسه سوم تمرینی که استاد گفته بودن باور سازی در مورد فروش در پارک روبروی خونشون بوده و چندین بار برام نشونه اومد که محصولاتم رو ببرم توو پارک بفروشم ولی ذهنم مقاومت نشون میداد و میگف مردم میگن این با یه بچه و این همه تحصیلات و کار توو بیمارستان اومده دست فروشی کنه ازش خواستم واضح بهم بگه چیکار کنم که اول هدایت شدم به کامنت سعیده جان چیزی دستگیرم نشد تا اینکه کامنت شما رو خوندم و این جملتون برام بولد شد که
بیخیال حرف مردم ….
نشانه ها رو دنبال کن ….
قدم بعدی که بهت گفته شده انجام بده …
خداوند خودش هدایتت میکنه…
الله اکبر انگار قوت قلبی بود این جمله ها و قلبم آروم شد که باید این کار بکنم
شما چراغ امید توو دلم روشن کردید ممنونم ازتون
«به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی»
در پناه الله یکتا
ارادتمند شما نفس
سعیده عزیز سلام
مثل همیشه عالی فوق العاده زیبا و تاثیر گذار
من از صممیم قلبم تحسین میکنم که بسیار زیبا و عالی و فوق العاده خوب مینویسید
و سپاسگزارم که از آیه های قرآنی به این خوبی و قشنگی و عالی و فوق العاده نوشتید .
اما دلیل من از نوشتن این کامنت فقط تشکر و تحسین نیست.
چند وقت پیش خوابی دیدم که توی خوابم اسم و چهره شما به وضوح بهم گفته و دیده شد و یک شخص دیگری که چهره ایشون واضح و شفاف نبود .
معمولا وقتی خوابی میبینم بلافاصله بیدار میشم و یاداشت میکنم مطالب گفته شده و صحبتها رو تا فراموش نکنم .
اما متاسفانه ایندفعه بیدار نشدم و مابقی داستان در حاله ای از ابهام برام موند و محو شد ، چون خیلی واضح و شفاف نبود .
اما انگار باید چیزی رو تغییر میدادم یا باید تغییر میکرد یا جابجا میشد ، مثل لوحی یا نوشته ای ، در همین حد یادمه
کامنت زیبای شما رو که میخوندم ، احساس کردم باید براتون بنویسم .
این خواب رو فکر کنم حدود هفت هشت روز پیش دیدم .
شبهای بعد هم منتظر بودم دوباره ببینم و معنی و مفهوم خواب رو بفهمم ، اما هنوز نشده .
آرزوی بهترینها براتون دارم .
در پناه الله یکتا
به نام خداوند مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
به نام خدای که غیر ممکنی برایش وجود ندارد
به نام خدای که قادر مطلق هست
خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست
سلاممممممممم و صد سلاممممم رفیق جان
سلاممم سعیده عزیزم
الهی که حال دلت قشنگ قشنگ قشنگ باشد
نمیدانی در وقت خواندن کمنتتتتتت چقدررر تحسینت کردم به خودم گفتم این بشر خیلیییییی عالی رشد کرده
خیلیییی دوست دارم ایمانت را کمنتتت را تحسینت میکنم عزیزم
خیلییییییی زیبا و توحیدی و قشنگ مینویسی
دوستتتت دارم و دلم برایت تنگ شده بود دلم برای کمنت هایت تنگ شده بود
راست گفتی بعضی وقت ها فکر میکنیم که تغییر کردیم ولی وقتی به چالشی برمیخوریم شرک های گذشته و بی ایمانی میاید
چقدررررررررررررر خداوند زیبا میسازد این ظرف مان را
به نظر من تک تک چالش ها میاید تا ایمان ما قوی و قوی تر شود
تا رشد کنیم تا پیشرفت کنیم
و تک تک چالش ها و امتحان های خدا موهبت الهی هست
چقدرررر تک تک کلماتتتتتتتتتتتت تکان دهنده بود
میدانی امروز به یک چالش برخوردم اشکم را جاری کرد نجوای زهن امد تا دلش خواست گفت و گفت
منم فقط بلند تکرار کردم تکرار کردم ……
خدا هست
خدا هست
تسلیمش نشدم منم نشستم تا توان داشتم از الگوی های قرآنی که شما هم یاد کردین
در دفترم نوشتم نوشتم نوشتم هدایت های خدا را برای خودم نوشتم قلبم آرام گرفت بعد خدا به سخن گفتن آغاز کرد
ولی شیطان هنوز هم نجوا میداد
که زدم روی نشانه امروزم
دقیقا دقیقا خدا آنقدر واضح از زبان مریم عزیزم صحبت کرد که دیوانه شدم
تا دلم خواست اشک ریختم که خدا بی نهایت بزرگ و کریم هست
خدا ایلا دادنی نیست تا برایت ثابت نکند که بابا هدایت میشوی
و دقیقا از کمنت خودم از رد پای که به خودم گذاشته بودم با من صحبت کرد
خیلیییییییییی خدا رفیق عالی هست
خدایاااا شکرت
تک تک پیشرفت و نتایج ات را برایت تبریک میگویم عزیزم
از خداوند بهترین ها را برایت میخواهم غرق عشق خودش باشی مثل همیشه
ماچ به کله و صورت مبارکت
به نام تنها قدرت جهان هستی
به نام خدای وهاب و توانا
سلام به همه دوستان عزیزم و استادان عزیزتر از جانم
و سلامی دوباره به خواهر عزیزم سعید شهریاری عزیز
خدایا شکرت که به قلب استادمون انداختی تا دوباره سفری رو شروع کنه و همه مون رو دور هم جمع کنه
خواهرم نمیدونی چقدر این روزها توی فایل های رایگان و فایلهای نشانه های روزانه دنبال کامنتهای زیبات میگشتم و پیدا نمیکردم
انکار معتاد شدم که کلام الهی که از دهان شما بیرون میاد و چقدر روزم رو میسازه
چقدر زیبا از قرآن مینویسی از هدایت هات مینویسی از نشانه هایی که برات پیش اومده مینویسی
خواهرم من هم این روزها اتفاق های خیلی خوبی برام افتاده و خیلی حرف ها دارم برای گفتن اما باز باید نتایجم بهتر بشه تا با نتایجم با استاد حرف بزنم خیلی وقت ها توی همین نتایج خوب هم شیطان اذیت میکنه اما باید کنترل کنم ذهنم رو
خواهرم تو هدیه خدا هستی برای همه ما توی این سایت الهی مخصوصا خود من الان اشک شوق توی چشمام هست و یکخیر خوب هم الان شنیدم وسط کامنت نوشتن برای شما این لطف خدا هست
خواهرم میدونم که توی دوره لیاقت بودی و چقدر هم لایقش بودی و هستی و به شدت منتظر خواندن کامنت هات توی این دوره هستم به امید روزی که هرچه زودتر در مدار آگاهی های این دوره قرار بگیرم
خواهرم خیلی خوش اومدی
استادم خیلی ممنونم ازت عزیز دلم
مریم جان بعد از مادرم شما بهترین بانو در زندگی من هستی
خداهممون رو حفظ کنه
روزم رو ساختی خواهرم
به قول نفیسه جان خدایا کرور کرور شکرت
سلام
نکاتی که در کامنت شما برام بولد شد یکی عملگرایی و دو نا امید نشدن در شرایط سخت و سه نوشتن در این سایت کامنت نوشتن و دیدن زیبایی ها و تحسین کردن باعث جهت دهی آگانه به کانون توجهت میشه حتی نوشتن همین نتایج کوچکی که از قانون میگیریم همین تغییرات کوچکی که رخ میده نوشتن و توجه کردن بهشون نتایج بزرگ رو رقم میزنه
نکاتی بود که این روزها دارم روشون کار میکنم و در کامنت شما هم برام بولد شد
انشالله همگی در این مسیر با ادامه دادن و تسلیم نشدن و عملکردن طبق قوانین بدون تغییر خداوند به ثروت و نعمت و خوشبختیه به حد و حسابی که آرزوش رو داریم برسیم.
بنام خداونده بخشنده و مهربانم..
سلام به سعیده نورانی و مهربان و عزیز کرده خداااااا
سلام رفیق خدااا و رفیق خودم…
اجب میدونی چیه همیشه به یا خودم میارم که حسین تو خیلی قشنگ حرف میزنی و همه هم دوستت دارم و عاشقت هستن با هر کسی که حرف میزنی دوست داره باخهات ارتباط برقرا ….
همیشه اینو خانومم بهم میگه…
سعیده خاونم ولی یه سوال که تویه ذهنم مرور میکرد اینه و الانم مرو میکنه اینه که ایا حسین تو مثل حرفات هستی ایا؟؟؟؟
نگاه میکنم مبینم اره خیل جاها هستم خیلی جاها مچ ذهنم رو میگیرم خیل جاها متوجه میشم پاشنه اشیلم رو خیل جاها اصن خیل عالیممم….
ولی به لطف خدا این چند وقت که گذشت یه مچی از خودم گرفتم که شب و روز توبه میکردممممم و سپاس گزار رب بودم…..
به یه نقطه ای رسیدم که خانومم بهم گفت حسیننن چرا اینقدر ایمانت ضعیف شده؟؟؟؟
شاخخخخخخخخخخخخخ در اوردم گفتم مینا خانومممممم راست میگی خیلی ایمانم ضعیف شده….
و نشستم به درگاه حق و از درخواست هدایت کردم و تسلیممممممم شدم اون موقع بود که کارها راه افتاد و همچیز چیده شد به بهترین شکل ممکن و سپاس گزار رب نازنیم شدم و ازش طلب مغفرت کردممم….
و واقعاااا همینجورررر
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است….
باوری که منجر بشه به اقدام ساخته شده و گرنه چهارتا جمله توی مغز…..
اینم کامنت شما بود تویه دوره حله مسیله دمت گرم رفیق
این هدیه من به شما با عشققققققققققققققق
وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
اى پروردگار ما، ما را، هم در دنیا خیرى بخش و هم در آخرت، و ما را از عذاب آتش نگه دار.
در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت باشید
سلام به روی ماهت و خسته نباشید میگم بهت دختر زحمت کش و وظیفه شناس
چقدر بودنت جهان رو قشنگتر کرده
گفتی بنویس
من چند وقتیه کم مینویسم تو سایت
چون افتادم رو ترمز هام و دارم با دندون از لایه های زیرپوستی ذهنم درشون میارم
ی هدایتی هم از طرف کامنتت شدم
من امروز به ی شرایطی برخوردم ک انتظار داشتم اون کار برام عالی پیش بره
میخاستم شروع کنم به تمرین
میخاستم وسیله های مورد نیازم رو بخرم
اما ذهنم از عصر میگفت
ببین فری نمیشه تو توی شهرستان کوچیکی ک اصلا بااون شرایطی ک تو میخایی اصلا نیست
حالا میخام دهنشو ببندم
هرچند فقط اینجا نیست و گفت و گوی اصلی ما تو دفترمه
مگه بین 5550نفر توی فرعه کشی
من جز اون 5نفری ک برنده شدن نبودم؟
مگه نتایج کنترل ذهنم نبود؟
مگه نتیجه ایمانم نبود؟
مگه نتیجه اون قرآن خوندنها و اون احساس های اطمینان قلبی نبود؟
کِی دیدی خدا وعده کمبود و فقر بده؟
فکردی نمیفهمم ک داری نجوا میکنی
فکردی جلوتو نمیتونم بگیرم؟
کم نتیجه گرفتم؟
ولی ن من میتونم از پسِ تمام چالش ها بربیام
خداوند با منه
سوره آل عمران آیه160 رو حتما بخون
عاشقتم من دوست خوب من
منتظر خوندن نتایج شگفت انگیزت هستم باعشق
سلام به تو دوست ارزشمندم
سلام همسفر
سلام عشق
سلام سعیده جان پرستار و پرهیزگار مسیر توحیدی مون
واقعا گل گفتی چقدر دلــمون تنگ شده بود….
چقدر تحسینت کردم دختر برای مهاجرت صغری…چقدر بهت تبریک میگم. چقدر خوشحال شدمم عزیزم. دمت گرم…
واقعا که نوشتن و معجزاتش رو منو تایید میکنم و گاهی میگم وای کاش بیشتر ردپا از خودمم میذاشتم. چون شده ردپاهای خودم جواب هایی ک لازم داشتم. و چقدر شده که ردپای شما دوستان نابم چقدر به من کمک کرده…اومدم فقط بگم دوستت دارم وو برات بلند با دست و جیغ و هورا کف بزنم و بگم ماشالله سعیده جانم…
این قسمت از ردپات رو هم برداشتم تا یادمون بندازم:
اگر مدت هاست حالت خوبه
و داری روی خودت کار میکنی
ممکنه یکسری اتفاقات یکم عجیب غریب بیفته!اما باید ایمانت رو حفظ کنی،باید تحت فشار توحیدی عمل کنی،باید تسلیم باشی و بدونی تو یکسری درخواست به خداوند دادی و خداوند بهت پاسخ داده و حالا مرحله ی دریافتشه!
اسم نزارید روی اتفاقات !
فقط ایمانتون رو حفظ کنید و تسلیم پلن خداوند باشید!
اون وقت به قول استاد همون اتفاقی که بقیه میگن این دیگه بدبختش کرد،هموووون میشه باعث خوشبختیتون و شمارو right away میرسونه به خواسته هاتون!
خدایا شکرت برای نوشتن
خدایا شکرت برای خوندن
خدایا شکرت برای بودن
خدایا شکرت برای حس کردن
خدایا شکرت برای داشتن هایم
خدایا شکرت برای وجود تو
خدایا شکرت برای اینجایی که داریم
سپاسگزار وجودت هستم سعیده قشنگم(عکست هم خیلی زیباست)
ارادتمندت فهیمه
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته زیبا
سلام سعیده جسور و قوی
حسی درونم گفت برات کامنت بزارم
و بگم داستان هدایتو
یک هفته پیش هدایت شدم به آخرین کامنتت در فایل قدم اصلی تحول زندگی
کامنتت خیلی منو آروم کرد و باعث قوت قلب و جسارت شد در درون من
و اتفاقات عجیب و جالبی افتاد برام تو این یک هفته
و جالبه دقیقا این کامنتت نصف مطالب اون کامنتی بود که بهش هدایت شدم
اما این کامنتت پر بار تر و واضح تر بود برام
گفته بودی ماهی سختت گذشته بود به شما
که دقیقاً من سه ماه سختی و تضاد رو تجربه کرده بودم
که صبوری و تحمل کردم
و همچنان این تضاده در زندگیم هست
همینطور که گفتین وقتی اتفاق افتاد که من حالم مدتها خیلی خوب و آروم بود
و هروز روی خودم کار میکردم
اما به طرز عجیبی یه تضاد خیلی بد در رابطه احساسیم بوجود اومد
البته که این تضاده باعث محقق شدن یکی از خواسته های بزرگم شد
مستقل شدن
و من الان موندم این رابطه رو ادامه بدم و درستش کنم و تسلیم پلن خداوند باشم!
یا اینکه رهاش کنم!!!
دیشب تو ستاره قطبیم از خدا خواستم واضح باهام حرف بزنه
اگر حس کردین جوابی برای کامنتم دارید
مشتاقم ک هدایت خداوند رو دریافت کنم
عشق و نور الهی براتون سعیده زیبا و دوست داشتنی (:
سلام به سعیده ی بی نظیرم سعیده ی زیبا و قشنگم
قلبت روشن شده سعیده روشن شده به نور الهی که اینجوری نور افشانی میکنی عزیزدل فاطمه قربونت برم من نمیدونی چقد منتظر کامنتت بودم وقتی دیدم کامنت گذاشتی خیلی ذوق کردم و خداروشکرکردم
نوشته های تو با روح و جان ما بازی میکنه نمیدونی چقد عاشقتم
من وبردارم هم شروع کردیم تا بسازیم باورهای توحیدی و و اونجاهایی که باید ذهن و مونو کنترل کنیم بتونیم این کارو انجام بدیم و فقط هدایت رب العالمین که میتونه مسیرو برامون روشن کنه که یکیش همین کامنت های توعه
سعیده ای که کلام الله بر لب هات جاری شده نمیدونی چقدر دوستت دارم
عاشقتم عزیزدلم بوس به کله ی مبارکت
به نام خدا
سلام به سعیده عزیز
خیلی از کامنت هات رو خوندم ولذت بردم از قلم و حس و حال و درک عالیت
و همیشه قابل تحسین هستی
این قلم خدایی
این حرف هایی که از ته دل میاد و از خود منبع
حرفی که از دل براید لاجرم بر دل نشیند
این بار دیگه حسم گفت برات بنویسم و برات بهترین ها رو آرزو میکنم شاگرد شلوغ و شیطون و بامزه و ممتاز
این کامنت هم عالی بود و دقیقا از خود خودش و باید بازم بخونمش و درکش کنم
امیدوارم همه مون ثابت قدم باشیم تو این راه راست
در پناه حق باشی
سلام سعیده جان
من تحسین میکنم قلم زیبای شما را.چقدر زیبا الگوهای قرآنی را اینجا آوردید.
من همیشه وقتی کامنت های شما را میخونم قلبم باز میشه ،حالم خوب میشه.کامنت را برای خودم جایی دیگه کپی میکنم و هر شب قبل خوابم میخونم مخصوصا آیات قرآنی که می نویسید.
خدا را شکر که در جمع این خانواده هستم.
منتظر خبرهای خوش تون هستم.
در پناه الله مهربان باشید دوست عزیزم
سلام سعیده عزیزم
خوشحالم که برگشتی و باز هم تونستم نوشته های زیبایت رو که چقدر زیبا از قرآن برامون میگی ،بخونم و کیف کنم.
من امروز جواب خداوند رو از کامنت شما دریافت کردم . چون به قول استاد من در حال حاضر تو همون نقطه عطف زندگی ام هستم و این یک فرصت استثنایی برای منه و به شدت دارم روی باورهای توحیدیم کار میکنم و خودم رو تو محیط ایزوله قرار دادم و دارم روی ورودی هام کار میکنم و حالمم خیلی خوبه و خیلی آزمون.
احساس میکنم مثل حضرت ابراهیم من رو سوار منجنیق کردند و قراره پرت بشم به سمت گلستان خداوند .
به قول استاد بعدها همین اتفاقات بشه جز خاطرات خوبم و چقدر سپاسگزارتر و قدردان نعمت های خداوند بشوم و اون روز خیلی خیلی نزدیکه بهم . چون بوش رو حس میکنم
دوستت دارم خواهر قشنگم
باز هم برامون بنویس
موفق باشی عزیز دل خدا
به قول شما سلام به رفیق های غار حراء من
من واقعا از ته دل تحسینتون میکنم
چقدر قشنگ
چقدر دلنشین
چقدر عالی
من پای کامنتتون بغض کردم و گریم گرفت
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
واقعا چقدر قشنگ جهان و قوانینش رو و معبود هدایتگرمون رو خوب و کامل شناختید
چشم من به حرفتون گوش میکنم
بیشتر کامنت میزارم
روی در و دیوار غار حراء ردپا میزارم
من از ته دل و باتموم وجود براتون بهترین هارو آرزو دارم
امیدوارم تا ابد در این مسیر زیبا بمونید و روز به روز رشد کنید
ازتون بابت این کامنت قشنگ سپاسگزارم
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
بسم الله الرحمن الرحیم
الهیییی به امید تو
انگار این کامنت برای من بود که بنویسم که یادم بمونه از خواسته ام و نتیجه آن
چون بارداری و زتیمان اولی من بسیار سخت گذشته بود از خدا خواستم در اینبار راحترین دوران بارداری و از همه مهمتر زایمان بسیار راحت آسان در بهترین زمان و مکان و به دور از خانواده خودم و همسرم داشته باشم(چون بارداری قبلی خیلی از طرف خانواده ها تحت تنش و فشار بودم)
از دوران بارداری ام بگم که بخدا وندی خدا که اصلاً نفهمیدم که باردارم بس که راحت بودم و ماه های آخر که سنگین بودم خدا همسرم را به کل برای خدمت به من خونه نشین کرد درحالیکه برای کارم بایست هر روز 4 طبقه بالا میرفتم و بازدید خارج شهر هم میرفتیم که برام جز لذت چیزی نبود از همکارو دوست بی نظیری که سرکارم به خدمت من درآمده بود که از خواهر بخدا بیشتر برام مایه میزاشت از کار راحت و ساده ام بدون ذره ای استرس
و از 9 ماه دورانی که در راحترین سیف ترین حالت سپری شد
الهیییی صدهزاز مرتبه شکرت
این در حالی بود سر بارداری قبلی دیابت داشتم تیروئید داشتم حساسیت داشتم سر کارم استرس داشتم و خانه هم فقط جنگ اعصاب بود
زایمان من هم در بهترین زمان بعد از یک هفته کامل استراحت در خانه انجام تک تک کارهایی که قبل زایمان دوست داشتم انجام شود در کنار همسرم که کامل در خدمت من بود
در یکی از بیمارستانهای بی نظیر شهر که میگفتن عرب ها اونجا میرن با پرسنلی بی نظیر و دکتری بی نظیر تر اما در کنار خانواده خودم و همسرم سپری شد(خانواده ها اینبار فقط فقط برای خدمت و احساس خوب دادن به من در کنارم آمده بودند)
الهیییی هزار مرتبه شکرت
بعد زایمان نوزاد رو گفتن مشکل داره و نگه داشتن یه بار گفتن مشکل تنفسی داره یه بار گفتن نارسایی قلبی داره
و هزینه بیمارستان هم چون خصوصی بود خیییییلی بالا بود
اما من هیچکدوم باور نکردم گفتم من از خدا بچه صحیح و سالم خواستم خودش کفایت میکنه
این تضاد به خاطر اینه من بتونم با استراحتم بعد زایمان راحتتر بتونم از پس بچه در بیام
به خدا گفتم همانطور موسی رو صحیح سالم به ٱغوش مادرش رسونیدی طوریکه همه چیز به نفعش شد برای منم انجام بده
بعد یک هفته بچه رو در سلامتی کامل بدون ذره ای مشکل مرخص شد و من با حال بهتر و آمادگی بیشتر پذیراش بودم
الهیییی هزار مرتبه شکرت
خودت بنگانت کفایت میکنی
سلام سعیده عزیزم،خیلی خوشحالم که حال دلت عالی عالیه
ممنون بابت کامنت تاثیرگذارت من مدتهابودکه حالم عالی بودهرروزصبح بیدارمیشدم وبعدازراهی کردن دخترم به مدرسش میرفتم پیاده روی وهرصبح حدود40,50دقیقه تومسیرزیباودلنشین پیاده رویم کلی باخداعشق بازی میکردم ولذت می بردم وهرلحظه شکرگذارلحظه های قشنگ زندگیم بودم وبعدعاشقانه به خداجونم درخواستهای ستاره قطبی رومیدادم وبه لطف خداهرشب وقتی چک میکردم میدیدم دفترم پرازتیک وستاره شده وبازشروع به نوشتن شکرگزاریهام میکردم
جدیداازخداخواستم تاهدایتم کنه به مسیرخلق ثروت تابتونم روی پای خودم باایستم،ومحتاج پولی که همسرم باحس خوب داره بهم میده نباشم،همین باعث شدصبحها که میرم برای پیاده روی وشکرگزاری حسم بدبشه وعجله کنم وشکرگزار همین لحظم نباشم وهمش بگم پس چرانشدچرا اوکی نمیشه وهمش منتظرباشم باحس بدنداشتن ومحتاج بودن بهش…..
بعدازمدارم دورشدم چون حسم بدشد،یکی دوهفته است که کامنتهارونخوندم،فایلهای استادروبااشتیاق گوش ندادم
درواقع شاکرهمین لحظه ای که دارم زندگیش میکنم نبودم،شاکردرآمدی که ازجانب همسرم بهم میرسید نبودم
توی این هفته به تضادی خوردم که اصلاانتظارشونداشتم،هنوزذهنم درگیرشه وحالم اوکی نیست،کامنت شماروکه خوندم وآگاه شدم ازاینکه،من تومدارتغییرم وبایدمنتظرپلن خداباشم وحسم روخوب نگه دارم تاواردمسیر جدیدخوبم بشم،مسیری که بایدازداشته های الانم لذت ببرم تاشرایط بهتری روبتونم تجربه کنم،بااخم وتخم کردن وناراحت بودن شرایط بهترنمیشه بلکه بدترمیشه ونعمتهای الانت روهم که دریافت کردی وازداشتنش لذت میبری وهنوزنتونستی ببینیشون روازدست میدی
تصمیمم روگرفتم من بایدروی خودم کارکنم بایدشخصیتم رورشدبدم بایدعجله نکنم،شرایط کاریم محیاست تجهیزات محیاست اینکه خداوندمشتری روبه سمت من هدایت نمیکنه دلیلش اینه که من فقط وفقط آماده دریافت اون نعمت نیستم چون ازبابت درآمدی که الان داره به وسیله دست ارزشمندش که همسرمه وبهم میرسونه شکرگزارنبودم وتوی ذهنم میگفتم خوب همسرمه دیگه بایدبده،هیچوقت توی روش ازش تشکرنمیکردم وبه زبان نمیاوردم
حالامیدونم که وظیفه من کارکردن روی خودم وشخصیتم وعزت نفسم ومیزان شکرگزاریهامه،پلن خداجورهرجوره فقط بایدبهش دل بدم وآرام باشم وشادباشم وباخال خوب زندگیم روزندگی کنم ولذت ببرم وهدایت میشم قطعا هدایت میشم
راستی الان یادم اومدتوی همین هفته سخت یه شب خواب دیدم یه صدای بلندی داره بهم میگه
««««اناهدیناللهدی»»»»»
وپشت سرهم تکراروتکرارمیکردطوری که وقتی هوشیارشدم متوجه شدم که من هم دارم همین جمله روزیرلب میگم ومیگم
رب من،هادی من،خالق من،عشق من باتمام وجودم ایمان دارم که هدایتم میکنی،کمکم کن تاهدایتت روبفهمم ودرک کنم وبهش عمل کنم
ممنونم بابت کامنت ارزشمندت سعیده جان که منوبیدارکردازاین خواب به ظاهرتلخ،دوستت دارم
درپناه رب جهانیان هرلحظه درحال تجربه هدایت ولذت وشادی وثروت وعشق وسلامتی باشی وبمانی
سلام وهزاران درود بر سعیده دوست داشتنی، گل سرسبداین سایت الهی ومعنوی این مسیر سبز
خواهر خوبم چقدر دوستت دارم چقدر دلم واسه کامنتات تنگ شده بود
چقدر لذت بردم از خواندن کامنتت تمام درس بود برای من به چه نکات خوبی اشاره کردی با آیات الهی با ما سخن گفتی خوشحالم عضو خانواده ای هستم که چنین دوستان الهی دارد بچه هایی که روز به روز توحیدی تر میشوند درکشان از قرآن واز خدا بیشتر وبهتر میشود خواهر دوست داشتنی من همیشه وهر لحظه برایت موفقیت وآرامش وخوشبختی آرزومندم در پناه حق باشی عزیز دلم ️
بوس به کلت
سلام خدمت خانم شهریاری عزیز
شاگرد زرنگ غارحرا چقد کامنت های شما زیباهستن بخصوص ایه های قرآنی که ازخدا هدایت می طلبید
چقدبرای من درس دارن اونجاهای که داری روی خودت کارمیکنی ولی یه کوچلو یه ناخواسته سرراهت سبز میشه اونجاهاس که من ازشمایادگرفتم که باید ایمانمونشون بدم باید اونجا نوش باید باید ببینم قدرت میدم دست کیه آیا به درودیوار میزنم یاآرامش دارم وبرخداوندرحمان توکل میکنم که خداروشکر خیلی بهترشدم ومیتونم زهنم روکنترل کنم والبته پاداششم گرفتم وخداوند خودش کارهارو انجام داده برام وقتی من ازجلوراهش رفتم کنار
واقعا ممنونم ازشما وهمه دوستان که این چنین کامنتهای قشنگ مینویسن برای امسال من الگومی شوید درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید