دیدگاه زیبا و تاثیرگذار رویا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت
استاد، حرفایی که اول فایل درباره مفهوم تفاهم و عشق و مودت در روابط گفتید رو باید با طلا نوشت.
من زمانی که هنوز در مسیر توحید و سایت و شما نبودم، چقدر مفهوم تفاهم رو اشتباه برداشت کرده بودم. به همین دلیل چقدر خودمو اذیت میکردم. فکر میکردم زن و شوهری که باهم خوبن یعنی با هم بشینن فیلم نگاه کنن و چون شوهرم اهل فیلم نبود البته خودمم نبودم، تو دلم میگفتم ما باهم تفاهم نداریم.
یا فکر میکردم شوهرم بدون من نباید جایی بره و بهش خوش بگذره یا من نباید بدون اون جایی برم و بهم خوش بگذره کلا خیلی داغون بودم
ولی الان 180 درجه تغییر کردم و بدون اینکه من از همسرم بخوام، فقط با تغییر من، همسرم هم تغییر کرد و الان زندگیمون عالی شده. البته این دیدگاه وقتی قابل انجام شد که من دوره ی عزت نفس رو شرکت کردم و خودم رو دوست داشتم و برای خودم ارزش قائل شدم. الان سعی میکنم روش ها و طرز نگاه شما درباره عشق و مودت در روابط رو همیشه تو زندگیم پیاده کنم.
خانوم شایسته جان ممنون از اینکه برامون فیلم گرفتین. بنظر من خیلی سخته اینکه بری خرید و بخوای با لذت همه جارو نگاه کنی اما همش گوشی بدست بخوای فیلم بگیری و شما با مهربونی این کارو برای ما انجام دادین
بین فروشگاه هایی که نشون دادین من عاشق نایک و زارا بودم. واقعا از کتونی ها و لباسهای اسپرت نایک لذت میبرم اصلا دیدنشونم بهم حس خوب میده طراحی های ساده و خوش فرم و زیبا. چقدر جالب بود که نایک اومده در کنار مانکن فیت و خوش اندام یه مانکن تپل و بیگ سایز هم گذاشته چون خیلی از کسایی که لباس ورزشی میخرن و میخوان ورزش کنن ادمایی با اضافه وزن هستن که میخوان لاغر کنن و این یه جور احترام به مخاطبه و اینکه اون افراد هم میتونن ببینن اون لباس تو تنشون چطوره و اگ بهشون اومد بخرن.
مورد بعدی فروشگاه برند زارا بود. من عاشق سبک لباس هاشم مدلهای ساده و کژوال و جالب اینجاست خانم شایسته رو هرچی دست میذاشت و قیمتشو میدید، سلیقه ی من بود. در کل همشون خیلی خوشگل بودن. من حس میکنم قیمت لباس اونجا پایین تر از اینجاست. مثلا شلوار برند زارا رو اونجا طبق تصویر میتونی با بیست و پنج دلار بخری.
نکته جالب بعدی فروشگاهی بود که برای سگها لباس و اکسسوری میفروخت. بنظرم دوختن اون لباسها خیلی راحته، حداقل برای من و پارچه ی کمی میبره و همونطور که اونجا هم میشه دید و البته تو ایرانم همینطوره، این کالا قیمتهای بالایی هم داره. یعنی سود بالا حتی از لباس آدم ها هم بیشتر.
یه چیز تو ذهنم گفت اینکارو هم میتونی امتحان کنی ولی یه باوری داشتم که اخه کی میاد پول بده به اینا؟!. ولی از وقتی با استاد آشنا شدم یاد گرفتم قبل اینکه کاری رو شروع کنم به صورت فیزیکی، باید اول به صورت ذهنی باورهامو درست کنم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 235856MB44 دقیقه
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 235
به نام خالق سفر چه در ظاهر و چه در باطن
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه دوستان همسفرم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
فایل اولین قدم تحول در زندگی :به گفته ی استاد :
مهترین و اولین قدم تحول در زندگی اینه که من بپذیرم که خودم هستم که با کانون توجهم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم
اگر این رو درک کنم و باور کنم اونوقته که داشتن خواسته در من شکل میگیره و انگیزه میگیرم برای تجربه کردن اونها و اتفاقات زندگی من شروع میکنه به تغییر کردن و البته که این تغییر کردنه هم دفعتا نیست و به صورت تکاملی اتفاق می افته هرچند توی بعضی امور فاصله بین این توجه و رخ دادن خیلی کمه ولی بهر حال ی روند ذهنی طی میشه تا اون اتفاقه بیفته
حالا من به اندازه ای که این رو باور میکنم به همون اندازه هم شاهد تغییرات مثبت و خوب توی زندگیم میشم .بزار بقول استاد از زندگی خودم مثال بزنم تا باور و یقین خودم بیشتر بشه
مثلا: الان مدتیه که خواسته داشتن ماشین شخصی در من شکل گرفته بخاطر آگاهی هایی که از فایل های استاد دریافت کردم خوب طبق اون قانون بالا من توجهم رو گذاشتم روی داشتن اون :
هر وقت میرفتم خیابون و ماشین های خوشگل رو میدیدم تحسنش میکردم هم خودش و هم صاحبش رو یا حتی ی ماشین مدل پایین هم اگر میدیم زیر پای کسی که انتظار نداشتم ماشین داشته باشه با خودم میگفتم که پس میشه اگر این تونسته بقول استاد توی مدرسه در مورد دوستشون اگر اون تونسته ریاضی نمره بگیره پس من هم میتونم .من هم با خودم میگم اگر این خانم تونسته یا اون آقا پس من هم میتونم
خلاصه بجای اینکه مثل قبل عمل کنم که حسرت بخورم از نداشتن ماشین یا خجالت بکشم از نداشتنش توجه رو گزاشتم روی دیدنش و لذت بردن ازش خب جهان هم که توجه من رو دید :
اون ماشین رو آورد گذاشت تو حیاط خونه خواهرم اینا که من هر شب رد بشم و ببینم ی ماشین ساینا رو .اسم ماشین ها رو هم میگم چون دقت توجه رو داره نشون میده .وقتی این اتفاق افتاد با خودم گفتم اگر برای خواهرم شده برای من هم میشه
امروز که داشتم این فایل رو میدیدم هنوز اول فایل بود اونجایی که خانم شایسته وارد اون مال شدن و اولین چیزی که از قاب دوربین نشون دادن قسمت مربوط به شرکت تسلا بود و اون ماشین خوشگل .هنوز چند دقیقه نگذشته بود خواهرم زنگ زد گفت ماشین داداشم اومده و از اونجایی که خودشون اینجا نیستن میاریم میزراریمش توی حیاط خونه تو !!!!!!!!!!!!!!!!!
حاالا ماشین چیه سورن پلاس 500 میلیونی صفر .ماشین خواهرم اینا ساینا بود دو سال کار کرده مال دو سال پیش 320 میلیون .و یک ساعت بعد اون ماشین صفر وارد حیاط شد و جلوی چشم من قرار گرفت و من هم ی نگاهی بهش انداختم و گفتم خدایا شکرت این یعنی فرکانس های من داره هی نزدیک و نزدیکتر میشه به خواستم و این یعنی من در مسیر درستم . باید ادامه بدم .منم با لذت رفتم ماشین رو که به خاطر بارندگی کثیف شده بود رو با عشق جوری که انگار ماشین خودمه با کف شستم و تمیز تمیز شد و با خودم گفتم سری بعد دیگه نوبت منه
خب این از توجه به این خواسته .مورد بعدی :
خب طبق صحبت های استاد یکی دیگه از خواسته های من داشتن رابطه عاشقانه و ازدواجه .خب اینم شروع کردم به توجه کردن بهش .دیگه مثل قبل رفتار نمیکردم که وقتی عروسی میشد ماتم میگرفتم و وقتی میرفتم همش خودم رو قایم میکردم که کسی من رو نبینه و نگه ازدواج نکردی .بجاش از استاد یاد گرفتم که هر وقت میشنوم کسی ازدواج کرده براشون آرزوی خوشبختی کنم و تحسین کنم و بگم اگر برای اونا شده برای من هم میشه و خلاصه رها شدم از نگرانی بایت این موضوع و البته که دوره روابط رو هم خریدم و الان 5 ماهه که دارم کارش میکنم و به آرامش خیلی خوبی رسیدم و جهان هم باز به این توجه من جواب داد و همش دارم ازدواج افرادی رو با سن خودم یا بالاتر رو میشنوم .
و امروز هم که اصلا شروع فایل با موضوع روابط بود و این رابطه ی لذت بخش و آزاد و رهای استاد و مریم خانم باز هم نشانه ی خیلی خوبی بود برام و مخصوصا اون جایی که مریم خانم رفتن داخل پاساژ و اون لباس ها رو نشون دادن مخصصوا لباس عروس ها رو احساس کردم که خودم هستم و دارم خرید میکنم
و جالب تر این بود که به محض اینکه رفتم دم در حیاط که ماشین رو بیارن داخل زن همسایه خبر ازدواج دختر عموش رو داد و این هم ی نشونه ی دیگه که باز هم نشون میده که فاصله فرکانسی من و خواستم داره هی کم و کم تر میشه چطور؟
چون قبلا خبرهای ازدواج رو بیرون توی مهمونی یا توی مکان های دورتر میشنیدم ولی امروز دم در خونه ی خودمون شنیدم و این یعنی نزدیک و نزدیکتر شدن به خواسته
وقتی همه ی این اتفاقات رو توی ذهنم مرور میکنم تمام این اتفافات داره به این خاطر می افته که من دارم سعی میکنم باور کنم اون حرف استاد رو که خودم هستم که دارم با کانون توجهم اتفاقات رو رقم میزنم و اگر چیزی جالب نیست باید تغییر ایجاد کنم توی کانون توجهم توی باورهام تا نتایج تغییر کنه
همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم ی چیزی به ذهنم رسید :
استاد میگن وقتی که از من میپرسن که شغلت چیه من نمیگم مربی انگیزشی هستم میگم محققم یا بقول انگلیسی ها ریسرچر
الان که داشتم فکر میکردم دیدم واقعا استاد درست دارن میگن ایشون به معنی واقعی کلمه محقق هستن یعنی از وقتی که اون جمله ی بالا رو باور کردن و شروع کردن به تست کردنشون فرایند محقق شدن ایشون شروع شده اونم نه یک محقق توصیفی
بازم بزارین توضیح بدم هم مطالب برای خودم مرور میشه و بهتر درکشون میکنم هم شاید برای دوستان مفید باشه دیروز داشتم ی مبحثی رو میخوندم در مورد انواع روش تحقیق توی حوزه خودم که ما سه نوع روش تحقیق داریم :
تاریخی
توصیفی
آزمایشی
توی روشهای تاریخی و توصیفی محقق فقط وضعیت یک یپدیه ای رو در گذشته یا حال بررسی میکنی و ی سری پیش بینی ها هم احتمالا انجام میده ولی در روش آزمایشی خود محقق دست بکار میشه و با تغییراتی که در یک یا چند فاکتور مستقل میده تاثیر اون رو روی فاکتور وابسته بررسی میکنه .
یعنی به عبارتی یک شرایط کاملا کنترل شده رو ایجاد میکنه آگاهانه و ی سری تغییراتی رو توی ی فاکتور میده و نتیجه رو بررسی میکنه در حالیکه توی اون دو نوع تحقیق بالا اینجوری نیست و کنترل کردن اصلا امکان پذیر نیست چون رویدادها اتفاق افتادن و تموم شدن
وقتی همهی این چیزها رو کنار هم قرار میدم :
استاد ی زمانی باور کردن که باورهای خودشون که اتفاقات زندگیشون رو بوجود میارن پس :
باورها = متغییر مستقل
اتفاقات زندگی = متغییرهای وابسته
بعد اومدن آگاهانه شرایط کنترل شده ای رو ایجاد کردن و ی سری دستکاری ها توی باورهاشون انجام دادن و بعد نتیجه رو بررسی کردن و تاثیر اون رو توی اتفاقات زندگیشون دیدن
یعنی دقیقا شدن ی محقق آزمایشی
و جالبه که بدونین این نوع تحقیق دقیق ترین و علمی ترین نوع تحقیقه چون ی روند سیستماتیک و کنترل شده توش اتفاق می افته
استاد در حقیق ی سوال توی ذهنشون مطرح شد :
چرا بعضی از افراد خوشبختن و بعضی ها بدبخت ؟!!!!!
و شروع کردن به مطالعه ی منابع موجود و رسیدن به این فرضیه که :
بین باورهای انسان و اتفاقات زندگیش ی رابطه ی مثبتی وجود داره
البته ایشون اومدن مفهوم کلی باورها که ی چیز غیر پرکتیکال و ذهنی هست رو تعریف عملیاتی و پرکتیکال کردن و گفتن :
بجای باورها باید کلمه توجه رو بکار برد که قابل درکه
و فرضیه قبلی رو اصلاح کردن و فرضیه جدیدشون رو مطرح کردن :
بین کانون توجه انسان و اتفاقات زندگیش ی رابطه مستقیم و معنا داری وجود داره
و بعد ا اومدن تست کردن این فرضیه رو و این فرضیه تایید شد و به صورت یک قانون علمی دراومد
و بعد که دیدن این موضوع توی همه ی جنبه های زندگی جواب داد مجموعه اون قوانین رو دسته بندی کردن و کنار هم قرار دادن و شدن نظریه های علمی ثروت ، روابط، معنویت و ……
و بعدش هم این قانون رو به شاگردهاش آموزش داد و اونها هم همین نتیجه ها رو گرفتن البته اونهایی که کاملا شرایط تحقیق رو رعایت کردن و کنترل کردن
و هر چی ی آزمایشی توسط تعداد بیشتری از افراد انجام بشه و تایید بشه یعنی میزان روایی اون یا قابل اعتماد بودن اون میره بالاتر
نمیخوام دگیه بیشتر توضیح بدم که دوستان خسته بشن چون باز هم میتونم بنویسم و بنویسم در مورد جزییات این موضوع
فقط این رو میگم که استاد عزیز نه تنها خودشون ی محقق آزمایشی یا اکسپریمنتال واقعی هستن که نتیجه دستشونه در مورد رابطه علت و معلولی بین باورها و نتایج انسان ها بلکه باعث شدن شاگردهاشون هم با طی کردن همون مسیری که ایشون رفتن تبدیل بشن به محقق های واقعی زندگی خودشون که به دنیال رابطه ی علت و معلولی بین باورها و اتفاقات زندگیشون هستن نه مثل محققان تاریخی و توصیفی (اکثریت جامعه) که صرفا کارشون توضیح و توصیف اونچه هست که دیدن یا میبینن بدون اینکه به چالش بکشن وضعیت امور رو که چرا اینجوریه و چرا طور دیگه ای نیست
پس یادم باشه اون فرضیه ای که ی روزی استاد با کنجکاوی در محیط اطرافشون مطرحش کردن که :
بین کانون توجه من و اتفاقات زندگی من رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی
و این من هستم تصمیم میگیرم این همبستگی رو به چه سمتی ببرم مثبت یا منفی
و اینکه الان اینجا هستم و دارم این صحنه های زیبا رو میبینم ا همراه با جمع محقق خانواده عباس منش الکی و شانسی نبوده این نتیجه همون تلاش آگاهانه برای فراهم کردن شرایط کنترل شده تحقیق بوده و بایدحواسم باشه که این شرایط رو همچنان ایزوله نگه دارم تا اون نتایجی دلخواهی که میخوام رو بگیرم چون اگر غفلت کنم و فاکتورهای بیرونی تاثیر گزار بشن اونوقت نتایج تحقیقم متفاوت میشه
سپاسگزارم استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز
سلام به آقا محمد عزیز .سپاسگزارم که روزم رو با پاسخ زیبای شما شروع کردم و انرژی گرفتم
میدونم که باور میکنید که اصلا قصد کامنت گزاشتن نداشتم اما با ی جرقه اومد و نوشته شد اونچه که باید گفته می شد
خوشحالم به خاطر داشتن دوستان با درکی مثل شما و همه ی عزیزان این جمع
بله منم تنهاییم رو ترجیح میدم به نبودن با افرادی که از قانون چیزی نمیدونن و دقیقا هم فقط با خواهر کوچکم که ی کمی توی این مباحثه ارتباط دارم
آن شا الله که شما هم در مدار فرد هم فرکانستون قرار بگیرین و خبرهاتون رو بشنویم
بازم سپاسگزارم دوست عزیزم
سلام به آقا مصطفی عزیز. خدا رو شکر که در جمع دوستانی هستم که با عَشق تجربه هاشون رو در اختیار هم میزارن تا ایمان و یقینشون به این مسیر و به باورهای جدیدشون بیشتر بشه آفرین به شما با این جسارتی که خرج دادین و تجسمتون رو عملی هم اجراش کردین .خدا رو شکر من هم سوئیچ ماشین داداشم رو که امانت پیشم لود ی چند ساعتی رو دست گرفتم و خداوند رو شکر کردم به خاطر نزدیک شدن به خواستم .جالبه با وجود اینکه خواهرم اینا چند هفته اس ماشین خریدن ولی سو ییچ ماشین اونا رو هنوز دست نگرفتم ولی مال ماشین داداشم رو که نو و آک بند بود رو قشنگ لمس کردم این یعنی مدار من به این ماشین صفر اتومات نزدیکتره
آن شا الله که با مداومت بر این مسیر به زودی خواسته هامون رو تیک میزنیم
سلام به مریم جان عزیز. هر وقت اسم و فامیلتون رو میبینم یاد یکی از همکلاسیهام توی دوران دانشگاه میرسم 27 سال پیش هم اسم و هم فامیل شما بودن همش حس میکنم ایشون هستین .
مرسی عزیزم .خدا رو،شکر که بودن توی این مسیر خیلی از خواسته هامون تیک خورده ولی خب برای ذهنمون ی سری خواسته ها بزرگ به نظر میرسه که باید بیشتر روشون کار کنیم بسته به اون بک گراند که داشتیم حالا هر کسی توی هر زمینه ای
سپاسگزارم از همراهیتون با کامنت های من و عنوان کردن رسیدن به خواسته هایی که سالها منتظر رخ دادنشون بودین که همین خودش ی تقویت کننده اس برای من .
شادتر و خوشبخت تر و موفق تر باشی عزیزم
سلام به فاطمه جان عزیز که نمونه و الگوی خوبی هستین برای من که میشه با قانون رابطه ی زیبایی مثل شما و آقا رسول و هلیسا جان و محمد حسن آقا داشت ی خانواده ی فرکانسی که از بودن با ام دیگه و کنار همدیگه لذت میبرن .وقتی شماها رو میبینم انگیزم برای داشتن ی همدم و ام فرکانس زیادتر میشه
آن شا الله که همچنان پرقدرت اداما بدین و پیشرفت هاتون رو بخونم
سلام به دوست و داداش خوب و عزیزم آقا جابر .سپاسگزارم از وقتی که گزاشتین و این پاسخ زیبا رو برام نوشتین تا باز هم امید و انگیزم به ادامه دادن این مسیر توحیدی بیشتر و بیشتر بشه . میگن رنگ رخساره نشان می دهد از سر درون و این حتی توی قرآن هم اومده .چرا این رو گفتم واسه اون شادی که توی چهرتون توی پروفایلتون هست که داره از اعماق قلبتون باز تاب میکنه به بیرون و این نشونه رضایتتون از بودن توی این مسیره .خدا رو شکر که من هم دارم سیر میکنم توی آرامشی که این مسیر نصیبم کرده و دارم هر روز رهاتر و رهاتر میشم
ان شا الله که به خیلی فراتر از آنچه که ی روزی آرزوش رو داشتین برسین دوست عزیزم
سلام به سمانه جان عزیزم .چقدر قشنگ توضیح دادی و از نشانه ها گفتی خیلی تاثیر گرفتم از نوشتت. آره سمانه جان دیگه ی جورایی خیالم راحت شده و نگرانی ندارم و آرامم که به موقع همه چیز رو دریافت میکنم و الان مدتیه که رها و بی خیالم و فقط دارپ نشانه ها رو میبینم و به خودم یادآوری میکنم که مسیرم درسته و باید ادامه بدم فقط . برا نی نی کوچولوت هم خوشحال شدم اصلا خود این هم ی نشونه اس برای مت که خواسته ها همشون تحقق یافتنی هستن .رابطه ی زیباتون رو هم تحسین میکنم و رزق بی حد و حساب رو از خداوند وهاب براتون خواستارم
مرسی عزیزم که نوشتی و حال دلم رو خوبتر کردی