سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 235

دیدگاه زیبا و تاثیرگذار رویا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت

استاد، حرفایی که اول فایل درباره مفهوم تفاهم و عشق و مودت در روابط گفتید رو باید با طلا نوشت.

من زمانی که هنوز در مسیر توحید و سایت و شما نبودم، چقدر مفهوم تفاهم رو اشتباه برداشت کرده بودم. به همین دلیل چقدر خودمو اذیت میکردم. فکر میکردم زن و شوهری که باهم خوبن یعنی با هم بشینن فیلم نگاه کنن و چون شوهرم اهل فیلم نبود البته خودمم نبودم، تو دلم میگفتم ما باهم تفاهم نداریم.

یا فکر میکردم شوهرم بدون من نباید جایی بره و بهش خوش بگذره یا من نباید بدون اون جایی برم و بهم خوش بگذره کلا خیلی داغون بودم

ولی الان 180 درجه تغییر کردم و بدون اینکه من از همسرم بخوام، فقط با تغییر من، همسرم هم تغییر کرد و الان زندگیمون عالی شده. البته این دیدگاه وقتی قابل انجام شد که من دوره ی عزت نفس رو شرکت کردم و خودم رو دوست داشتم و برای خودم ارزش قائل شدم. الان سعی میکنم روش ها و طرز نگاه شما درباره عشق و مودت در روابط رو همیشه تو زندگیم پیاده کنم. 

خانوم شایسته جان ممنون از اینکه برامون فیلم گرفتین. بنظر من خیلی سخته اینکه بری خرید و بخوای با لذت همه جارو نگاه کنی اما همش گوشی بدست بخوای فیلم بگیری و شما با مهربونی این کارو برای ما انجام دادین

بین فروشگاه هایی که نشون دادین من عاشق نایک و زارا بودم. واقعا از کتونی ها و لباسهای اسپرت نایک لذت میبرم اصلا دیدنشونم بهم حس خوب میده طراحی های ساده و خوش فرم و زیبا. چقدر جالب بود که نایک اومده در کنار مانکن فیت و خوش اندام یه مانکن تپل و بیگ سایز هم گذاشته چون خیلی از کسایی که لباس ورزشی میخرن و میخوان ورزش کنن ادمایی با اضافه وزن هستن که میخوان لاغر کنن و این یه جور احترام به مخاطبه و اینکه اون افراد هم میتونن ببینن اون لباس تو تنشون چطوره و اگ بهشون اومد بخرن.

مورد بعدی فروشگاه برند زارا بود. من عاشق سبک لباس هاشم مدلهای ساده و کژوال و جالب اینجاست خانم شایسته رو هرچی دست میذاشت و قیمتشو میدید، سلیقه ی من بود. در کل همشون خیلی خوشگل بودن. من حس میکنم قیمت لباس اونجا پایین تر از اینجاست. مثلا شلوار برند زارا رو اونجا طبق تصویر میتونی با بیست و پنج دلار بخری.

نکته جالب بعدی فروشگاهی بود که برای سگها لباس و اکسسوری میفروخت. بنظرم دوختن اون لباسها خیلی راحته، حداقل برای من و پارچه ی کمی میبره و همونطور که اونجا هم میشه دید و البته تو ایرانم همینطوره، این کالا قیمتهای بالایی هم داره. یعنی سود بالا حتی از لباس آدم ها هم بیشتر.

یه چیز تو ذهنم گفت اینکارو هم میتونی امتحان کنی ولی یه باوری داشتم که اخه کی میاد پول بده به اینا؟!. ولی از وقتی با استاد آشنا شدم یاد گرفتم قبل اینکه کاری رو شروع کنم به صورت فیزیکی، باید اول به صورت ذهنی باورهامو درست کنم.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 235
    856MB
    44 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 2
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿45﴾

    در نتیجه ریشه کسانی که ستم ورزیدند، بریده شد؛ و همه ستایش ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است.

    قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلَٰهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ ۗ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ(46)

    [به آنان که برای خدا به خیال باطلشان شریکانی قرار داده اند] بگو: به من خبر دهید اگر خدا گوش ها و چشم هایتان را بگیرد، و بر دل هایتان مُهر [تیره بختی] نِهد، کدام معبودی جز خداست که آنها را به شما دهد؟! با تأمل بنگر چگونه آیات خود را به صورت های گوناگون [برای هدایت اینان] بیان می کنیم، سپس آنان روی می‌گردانند.

    قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَهً أَوْ جَهْرَهً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ ﴿4٧﴾

    بگو: به من خبر دهید اگر عذاب خدا ناگهان یا آشکار به سوی شما آید، آیا جز گروه ستمکار هلاک می شوند؟

    وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ ۖ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿4٨﴾

    و پیامبران را جز مژده دهنده و بیم رسان نمی فرستیم؛ پس کسانی که ایمان بیاورند واصلاح کنند نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم،به استاد شایسته جانم و سلام به بهترین رفیق های زندگیم

    مثل همیشه: سلام و سلااامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمتون،به جسم نازنینتون و به روح توحیدیتون به قول پاکیزه جان کورووور کووروور

    استاد اینبار روی صحبتم با شماست!میگم اذیت نمیشید انقدر توی سرتون پر از آگاهیه؟مثل چشمه ی جوشان توی هر فایلی برامون آب خنک و گوارا فراهم میکنی؟شما دقیقا مثل بارونی استاد…برات مهم نیست این فایل رایگانه…این سریاله…یا دوره آموزشی…از علم و دانشت بدون هیچ چشم داشتی به ما میباری …

    باران که شدی مپرس این خانه کیست سقف حرم و مسجد و میخانه‌ یکیست

    باران که شدى، پیاله‌ ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پیمانه‌ یکیست

    باران! تو که از پیش خدا مى‌ آیی توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست

    بر درگه او چونکه بیافتند به خاک شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست

    با سوره ى دل، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره مستانه یکیست

    دعا میکنم همه ی ما…دانشجو های راه سعادت…برسیم به این نقطه در علم و آگاهی و ثروت و عشق…

    که برای گسترش نور خدا …مثل بارون فقط بباریم …و ازین بخشندگی مثل خدا لذت ببریم …

    اینجاست که استاد میگه ثروتمند شدن،معنوی ترین کار دنیاست

    چون شما میشی یک دست خدا…که جاری میشی به سمت بنده هاش…

    مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً ۚ وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

    کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید؟ و خداست که می‌گیرد و می‌دهد، و همه به سوی او باز گردانده می‌شوید.

    توی این آیه انگار خدا عین یک پدر مهربون رو کرده سمت بچه هاش و میگه کی از مال خودش در راه من میبخشه تا من بهش چند برابر بدم؟

    ذهن منطقی میگه خو اگر خودت چندبرابرشو داری،خودت ببخش بهشون دیگه!

    چه کاریه لقمه رو دور سرخودمون بپیچیم؟

    چرا وقتی خدا میگه منم که رزق رو کم و زیاد میکنم،از ما میخواد که بخشش کنیم؟

    یا توی آیه ی دیگه میگه:

    لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ

    هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است.

    تو فایل های درآمد سه برابری استاد خیلی واضح و قشنگ توضیح میده:چه زمانی میتونی از چیزی که دوسش داری انفاق کنی؟

    وقتی اون رو داشته باشی و البته زیاد هم داشته باشی!

    به این وضوح خداوند توی آیه های قرآن داره باورهای ثروت ساز به ما میده،که ثروت رو بی انتها بسازیم و مثل بارون به بقیه ببخشیم تا اون قسمت از روح خداییمون،لذت بخشش رو بچشه …تا ببینه چه حالی میده مثل خدا بی حساب و کتاب ببخشی …

    ما کی میتونیم بی حساب و کتاب ببخشیم؟وقتی بی حساب و کتاب داشته باشیم دیگه …

    مثال ثروت،مثالی که برامون ملموسه …

    ولی واقعا همین آگاهی های فایل های سفرنامه،انفاق بی حساب و کتاب استاد از ثروتِ علمش در راه خداست …

    قسمت قبلی آگاهی های ثروت ساز بود ….این قسمت هم آگاهی های عشق و مودت ….

    ببار استاد قشنگم…بر جسم و روح تشنه ی ما ببار …که من جرعه جرعه این آگاهی های با ارزش رو نوش میکنم …

    در تموم در و دیوار های این غار حرا …..

    امروز صبح که از خواب پاشدم…گفتم خدایا شکرت فردا که فایل جدید بیاد من کلی حرف دارم با دوستام بزنم،کلی میتونم از عشق تو بگم،یک ساعت هم نگذشت که خدا گفت چرا فکر کردی تا فردا باید صبرکنی….؟

    فایل جدید رو همین امروز برات میارم روی سایت و تو بنویس….بنویس که چطور من همه جا هستم و حواسم به همه چیز هست …..

    پس یک فلش بک ذهنی میزنم به دیروز صبح و از خداوند طلب هدایت ونور میکنم تا کمکم کنه بنویسم برمن چه گذشت:

    مسیرمهاجرت من،و شروع کارم در یک بیماستان جدید و یک لاین جدید از پرستاری،یک ورکشاپ عملی ایمان و توکل برای من بود که توی این دوماه بارها نزدیک بودکه زمین بخورم و گیوآپ کنم ولی مثل همیشه خداوند با دستانش به کمکم اومد و من رو سرپا نگه داشت درواقع هربار

    به مو رسید ولی پاره نشد

    همین فشار کاری و ذهنی هنوز،گاهی از ساعت ها قبل از شیفت رفتن من رو درگیر میکنه و حال خوبم رو ازم میگیره!

    دیروز صبح باز همین اتفاق افتاد،هرکاری میکردم به شیفت عصرم فکر نکنم،و تمرکز بزارم روی چیز هایی که میخوام ذهنم قانع نمیشد…

    من بودم و نجواهای شیطان و تکرار عبارت های تاکییدی …

    عین یونس افتاده در چاه …تلاش برای پیدا کردن نور خداوند در تاریکی ها…

    فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم

    ظهر قبل از رفتن به شیفت،رفتم دنبال نیلا نیکا تا از مدرسه بیارمشون که یک همکلاسیشون هم همراهمون اومد…همونطور که به سمت خونه میومدیم …بهم گفت خاله ما امروز یک سوره ی جدید یاد گرفتیم میخوای برات بخونم؟

    خداوند به قلب من گواهه که همون لحظه فهمیدم خدا داره از زبون این بچه ی 7 ساله با من حرف میزنه…

    گفتم آرره آرره حتما بخون عزیزم…

    و3تایی باهم خوندن…

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ

    مَلِکِ النَّاسِ

    إِلَٰهِ النَّاسِ

    مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ

    الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ

    مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ

    یعنی من فقط با چشم های پر از اشکم رو کردم به آسمون و گفتم عاشقتم …عاشقتم …

    چطور به تو پناه نیارم؟دنبال پناه و آرامش کجا به غیر از آغوش تو بگردم …؟

    به تو پناه میارم فرمانروا و تنها معبود من …از شر تمام نجواهای شیطان ….

    خداروشکر با حال بهتری رفتم شیفت …از اوضاع بخش مشخص بود که دوباره توی بحرانه…

    و از درو دیوار داره مریض میریزه رو سرمون…

    شیفت ما شروع شد و مریض ها تقسیم شدند وآلمست کاردارترین و سخت ترین مریض ها افتاد به من!

    این شد که من کل شیفت داشتم میدوئیدم…

    سعیده!آزمایش خون تخت 9 رو گرفتی؟

    سعیده مشاوره قلب تخت 10 رو پیگیری کردی؟

    سعیده تخت 8 رو جمع کن ببر تحویل بخش عفونی بده!

    سعیده تخت 11 مشاوره روانپزشکی داره،ببین چی نوشته براش!

    سعیده حواست به چک قند مریضت باشه یادت نره!

    سعیده مریض رو بردی بخش عفونی،یک مریض جدید برات میاد کارهاشو بکن!

    سعیده حواست به اکسیژن خون اون یکی باشه!

    سعیده پیگیر باش چرا آزمایشگاه جواب NA؛K رو نزده هنوز!

    سعیده اون مریض ویزیت عصر رزیدنت داره،یادت نره!

    سعیده حواست باشه سرم های توی شیفتت در جریان باشه!

    سعیده دومین مریض جدید برات اومدا،کارهای اونم برس!

    سعیده…سعیده…سعیده …

    یعنی همه ی اینایی که نوشتم یک دهم مسئولیت های شیفت دیروزم نبود…

    ساعت 8 شب…شیفتم تموم شد و اومدم از بیمارستان اومدم بیرون …

    درحالیکه نه توان روی پای وایسادن داشتم …نه توان جلوی اشکهام رو گرفتن ….

    نه میتونستم با کسی حرف بزنم …نه حتی به صدای قرآن یا فایلی گوش بدم …

    حتی وقتی مادرم وبچه ها زنگ زدن کی میای خونه …

    همه ی عصبانیتم رو،روی اون ها خالی کردم که

    کاری به کاری نداشته باشید،انقدر زنگ نزنین،ولم کنید دیگه…

    بی هدف تو هوای زیر ده درجه …فقط راه رفتم و گذاشتم بغضم بترکه …

    فقط با خودم و خدا حرف میزدم …

    خدایا کمکم کن…خدایا تو نجاتت رو بفرست…

    خدایا من میدونم قانون اینجوری کار نمیکنه …

    من مطمئنم اینم بخشی از مسیری که من باید طی کنم…

    خدایا تو گفتی کمکت نزدیکه …تو گفتی من با هزارتا فرشته به کمکتون میام…

    بسم الله …کجایی پس…

    من به هر خیری که برام بفرستی فقیرم ….

    همین پیاده روی….همین صحبت با خدا …همین اجازه دادن به ترکیدن بغض سنگین گلو….

    قلبم رو روشن و روشن تر کرد …

    یهو یادم اومد یکی دیگه از دندون های نیکا افتاده و نگهش داشته تا بزاره زیر بالشتش که صبح فرشته ی مهربون براش جایزه بیاره..برای همین رفتم براشون هدیه خریدم که شب خوابیدن بزارم زیر سرشون…

    همون لحظه خدا بهم گفت…ببین…این ایمان بچه به اینکه فرشته ای در کار هست که حتما جای دندون افتاده براش هدیه میاره …باعث شد تو یادت بیاد و بری براش هدیه رو بخری….چون تو مادرشی و دوست داری،بچه ت هرچی میخواد براش فراهم کنی…

    سعیده …من از مادر به تو دلسوز ترم…

    چرا فکر کردی فراموشت کردم؟

    چرا فکر کردی حواسم بهت نیست؟

    چرا فکر کردی رهات کردم…؟

    وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾

    سوگند به ابتدای روز

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾

    و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد،

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾

    که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است.

    وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾

    و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾

    و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی.

    آروم شدم…روشن شدم…دیگه اشکام از سر ناامیدی نبود…از عشق بود …

    وقتی رسیدم خونه،دیدم همون مادری که من باهاش انقدر بد حرف زدم….

    برام دمنوش زعفران دم کرده بود…

    با چشم های نگرانِ پر از عشق،وقتی دید از خستگی پاهام رو نمیتونم زمین بزارم گفت میخوای روغن زیتون بیارم پاهات رو ماساژ بدی…؟

    همون بچه هایی که در جواب دلتنگیشون گفتم انقدر به من نزنیدولم کنید دم در منتظرن بودند تا بغلم کنند…

    به این همه عشق فکر کردم…به این همه نعمتی که خدا بهم داده و من حواسم بهشون نیست…

    و به خدایی که از تموم این عشق ها …بالاتره ….دلسوزتره …

    و واقعا جز خستگی جسمی،اثری از نجوای شیطان و ناامیدی دیگه وجود نداشت ….

    بعد از خوردن شام حاضر و آماده ی مادرم …رفتم توی اتاق…

    حالا وقت عشق بازی خدا بود …

    برای بنده ای که فقط یک کوچولو ایمان نشون دادو تسلیم نشد …

    نقطه های آبی همچون نور خداوند…تموم قلب وروح و جسمم رو روشن کرد…

    نقطه های آبی معجزه آسا…

    چطور ممکن بود این همه همزمانی….؟

    زهرای عزیزم برام نوشته بود:

    إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٠﴾

    جز این نیست که گفتگوی محرمانه [بی منطق و رازگویی بی دلیل] از [ناحیه] شیطان است تا مؤمنان را اندوهگین کند، ولی نمی تواند هیچ گزندی به آنان برساند مگر به فرمان خدا. و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند [که توکل کننده به خدا از گزند شیطان مصون است.]

    نبینم چهره ی مهربونت غمگین بشه

    نبینم چشمای قشنگت ناراحت باشن

    آررره سعیده جان مسیری انتخاب کردیم که 99 درصد مردم ازش استفاده نمیکنن ماییم که باید صبر کنیم و به مسیرمون ادامه بدیم

    حتی تویی که در شرایطی بسیار سخت تر دربیمارستان بسر میبری ولی توهم میتونی آتش رو خاموش کنی و بیمارستان رو گلباران کنی یا به جایی هدایت بشی که لازم به انجام اینکار نیست

    اینقد که تو باورهای قوی با قرآن ساختی و این ها مثل فولاد جلوی افکار منفی رو میگیرند

    سعیده جانم کاش میشد ببینمت کاش میشد در آغوش بگیرمت به خاطر اینهمه استقامتت بهت تبریک بگم

    این همزمانی،این دریافت عشق من حیث لایحتسب،این جملاتی که دقیقا همون لحظه نیاز داشتم بشنوم،کار کدوم برنامه ریزی میتونست باشه غیر از الله…؟اونیکه کیهان رو مدیریت میکنه ….اونیکه هیچ وقت گمراه نمیشه….اونیکه حواسش به همه چیز هست …

    نقطه های آبی پشت هم اومدن و هرکدوم گوشه ای خستگی جسم و ذهنم رو گرفتند….

    اما این پایان عشق بازی با خدا نبود …

    یکی ازین نقطه های آبی…

    مربوط به یک کامنت قدیمی من در تیرماه بود ….

    برای فایل:

    قلبی که به سوی خداوند باز می شود

    abasmanesh.com

    و یکبار دیگه خدا گفت: سعیده جان،بنده ی من ….عزیز من …عشق من …

    نگران نباش…تودر آغوش منی…

    تمرین ستاره ی قطبی من با شنیدن سوره ی انشراح به بهترین نحو انجام شد و غرق نور خودش خوابم برد درحالیکه آخرین چیزی که قبل خواب شنیدم صدای عشق خدا بود و اشک های که ازعشق خودش سرازیر بود:

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١)

    آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟

    وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾

    و بار گرانت را فرو ننهادیم؟

    الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾

    همان بار گرانی که پشتت را شکست.

    وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

    و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟

    فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾

    پس بی تردید با دشواری آسانی است.

    إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾

    [آری] بی تردید با دشواری آسانی است.

    فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾

    پس هنگامی که فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش

    وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾

    و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور.

    تمرین ستاره ی قطبی

    به قول استاد اصل و اساس زندگی….

    من امروز با یک انرژی و قوت قلبی بیدار شدم که خدا میدونه این همه احساس خوب قراره چه اتفاقات عالی رو برام رقم بزنه ….

    همین حال خوب از کجا اومد…؟

    وقتی من فقط یک قدم توی کنترل ذهن برداشتم،واقعا خدا با هزارتا فرشته به کمکم اومد …

    برای اینکه من میگم این فقط یک کامنت نیست…

    این صلات منه ….

    برای اینکه من هربار میخوام بنویسم وضو میگیرم و از قرآن طلب هدایت کنم…

    برای اینکه انقدر اصرار میکنم رفیق های عزیز توحیدی من …

    پشت شیطان ذهن رو بشکنید و بنویسید…

    از یک جایی شروع کنید به نوشتن …

    از خودتون ردپا بزارید…

    و ببینید چطور خداوند شما رو با صلات های خودتون از شرایط سخت نجاتتون میده ….

    و آتیش رو براتون گلستان میکنه …

    عشق بازی با خدا …قشنگترین و شیرین ترین و بزرگترین سرمایه ی زندگی منه …

    توحید اصل و اساس این جهان …

    توحید عملی بزرگترین و مهم ترین نتیجه ی من از آموزش های استاد …

    بقیه ی خواسته هام که برای خدا تیله باااازی هم نیست….همشون در زمان و مکان مناسب رخ میده…

    چون که خدا هیچ وقت دیر نمیکنه :)))

    صبح امروز،26 دی ماه 1402،منو خدا با این آهنگ قدیمی،عشق بازی کردیم،اینجوری شد که خدا میگفت :)))

    من نباشم کی تو رو یا موهاتو ناز می کنه

    کی با بالهای شکسته با تو پرواز میکنه

    راست بگو من که نباشم اخمای پیشونیتو

    کی میاد دونه دونه با حوصله باز میکنه

    من نباشم کی میاد ناز نگاتو می خره

    کی میاد دنبال تو،تو رو تا خورشید ببره

    منم بههههش گفتم: بِبییییین! :))))

    من اگه نباشم کی واسه همیشه،تو رو می پرسته؟؟

    کی برات میمیره؟؟کی نمیشه خسته؟؟

    کی تو رو میذاره روی دو تا چشماش؟؟؟؟

    کی اگه نباشی میگیره نفسهاش؟؟؟؟

    إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ

    بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

    خداروصدهزااارمرتبه شکر براین صلات طولانی…

    ازین جا تا میای بیچ :)) متن نوشتم:)) خدا قبول کنه :))

    و این من و این 749 روز استمرار برای ساختن زندگی توحیدی …

    و خدایی که هرجایی باشم با منه….مراقب منه …عاشق منه …

    بریم برای ادامه ی ساختن این زندگی شیرین :)

    بوس خدا به قلب قشنگ سلیمتون

    تا قسمت بعدی همتون رو به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارم…

    همیشه غرق نورش باشید…نور آسمون ها و زمین

    اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن چراغ در میان شیشه‌ای که از تلألؤ آن گویی ستاره‌ای است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب جهان بدان فروزان است) و بی‌آنکه آتشی زیت آن را برافروزد خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است. و خدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خویش) هدایت کند و (این) مثلها را خدا برای مردم (هوشمند) می‌زند (که به راه معرفتش هدایت یابند) و خدا به همه امور داناست!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 295 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿6٣﴾

    بگو: چه کسی شما را از تاریکی هایِ خشکی و دریا نجات می دهد؟ در حالی که او را [برای نجات خود] از روی فروتنی و زاری و مخفیانه به کمک می طلبید؛ [و می گویید] که اگر ما را از این [تنگناها و مهلکه ها] نجات دهد، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود

    قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿64﴾

    بگو: خدا شما را از آن [سختی ها] و از هر اندوهی نجات می دهد، باز شما به او شرک می ورزید؟

    ========================

    سلام به داداش علی عزیزم

    از ساحل دامون جزیره ی کیش

    تا چشم کار میکنه زیبایی‌ِ دریای جنوب‌و‌صدای تسبیح موج هاست و‌خورشیدی که به زیبایی هرچه تمام تر در حال غروبه…

    با چشم های خیس برات مینویسم…خداوند فقط میدونه چطور در بهترین زمان و‌مکان نقطه ی آبی شما رسید…همه ی ما سوار بر جریان هدایت شدیم داداش …همون جریانی که خدا میگه:

    أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

    جریانی که وقتی ازش طلب هدایت میکنم چه ایه ای برای شما بنویسم دست منو برمیداره میبره تو‌دل سوره ی انعام…همون سوره ای که شما در حال تفکر و تعمق آیات نورانیش هستی…همون جریانی که وقتی من از دایی عزیزم برات مینویسم به قلب داییم الهام میکنه که با سعیده ارتباط بگیر…بعد پشت تلفن با صوت برام قران میخونه و‌من از شنیدن صدای بهشتیش غرق نور خدا میشم …

    داداش علی …خدا هیچ وقت دیر نمیکنه هیچ وقت …

    بزودی برای همه ی ما پاداش ها از همه طرف میرسه …از همه طرف …

    چه بسا که همین الان هم روی دوش خدا سواریم …

    کاش میتونستم زیبایی که الان دارم میبینم رو به کلمات بیارم…نمیشه داداش…باید باشی و ببینی …انشالله بزودی میای و‌میبینی…

    امروز دست خدا شدی و بهم یادآوری کردی سعیده اگر ازونجا رسیدی به اینجا…ازینجا به همه جا میتونی برسی ….

    الهی که یک روز هم من دست خدا بشم و زیبایی های کیش رو تقدیم نگاه مهربون شما کنم…

    ازت بینهایت ممنونم

    شما و خانواده ی عزیزتون رو در پناه نور میسپارم …

    به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای: