سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 236

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سلما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

این فایل توجه من رو از روی موضوعی که منو ناراحت کرده بود برداشت و گذاشت روی موضوعات خوشایند که آرزومه تجربه کنم. از همون لحظه اول فایل، زیبایی های به صورت رگباری شروع شد که من بعضی از اونها رو نام می برم:

خیابونهای بزرگ و تمیز و خلوت و آروم، برج های زیبا و شیک، درختای نخل کنار جاده، چمن های مرتب و یکدست، ماشین های مدرن، وجود ایستگاه های اتوبوس توی شهر، گلکاری های کنار جاده، گلهای قرمز پررنگ، حوالی Harbour way E، خدای من چه شهر زیبایی، پل زیبا روی آب، برجهای کنار دریا.

چه ویوی بی نظیری مخصوصا طبقات بالای برج دارن، آقایی که داره روی پل پیاده روی میکنه، یک خانم و آقای دیگه هم با لباس اسپرت راحت دارن پیاده روی میکنن، واقعا پیاده روی توی همچین فضایی میچسبه.

خدایا شکرت بخاطر نعمت آزادی، آمریکا کشور آزاد، بهشت زیبای روی زمین. ساحل رویایی با درختچه های عجیب و غریب، اتصال دریا به آسمون و یه منظره بی انتها، آسمون ابری و انتظار یک بارون رحمت الهی، تمیزی ساحل مثل همیشه که قابل تحسینه.

خانم شایسته رها و ریلکس در حال لذت بردن و کیف کردن و عکس گرفتن با لبخندی ملیح بر لب. گذر از یک منطقه زیبا و یک جاده رویایی دیگه با درختای عجیب و غریب که تنه ها و شاخه ها از روی زمین به هم پیوستن و یکی شدن.

بازم فراوانی بسیار زیاد ماشین های شیک به روز دنیا، جاده خلوت، ترافیک روون، جاده تمیز و مرتب و خط کشی شده، ابرای پودری پراکنده توی آسمون آبی، ویلای خوشگل کنار جاده. یه جاهایی شاخه های درختای دو طرف جاده به هم رسیدن و جاده رویایی شده، یه تیکه هایی از جاده کاملا آفتابه یه جاهایی کاملا سایه اس، خدایا شکرت خیلی زیبا و چشم نوازه!

خداروشکر رسیدیم به Fairchild, Tropical Botanic Garden که 83 ایکر مساحت داره. هوا هم رویاییه. خانم شایسته جان با لباس خوش نقش و نگار، اشاره به هدایت خداوند داره.

خدایا شکرت این زیبایی ها به قول خانم شایسته عزیز واقعا آدمو به وجد میاره، مرسی که فیلمشو گرفتین.

درختهای ژوراسیکی پارک، چقدر تنوع شکل برگهای درختان زیاده! خدایا شکرت هر درختی برگش یه شکله، چقدر فراوانی! خدای من! به عجب جایی هدایت شدین!

موجودات جالب که مثل مجسمه خشکشون زده فک کنم اسمشون ایگوانا هست و سیگنیچر فلوریدان! چه نقش و نگاری دارن، آفرین خانم شایسته جان که نترسیدید و ازشون فیلم گرفتید، کلی هم باهاشون گپ زدین و دختر خاله شدین! ولی گویا باید برای صمیمی شدن تکامل رو آهسته تر طی کنین! خیلی بامزه بود! خیلی جالبه که اینا کنار آبن یا توی آب هم میتونن برن!

پرنده های بامزه ای که مرغابین ولی یکمی شبیه کرکس هستن و خیلی جالب راه میره و سر به زیرن و تمرکزشون تو کار خودشونه و اصلا هم نمیترسن. چه ترکیب رنگی زیبایی هم دارن.

مامی مرغابی با جوجه های نازنازی مشغول گردشه. چقدر اینجا امن و با آرامش و آسایش زندگی میکنن! چقدر این حیوونا خوشبختن! خیلی اینجا جادوییه و همه جور زیبایی اینجا جمع شده!

بادکنکای مارپیچی رنگارنگ توجه آدم رو جلب میکنه و جلوتر که میری ماهیا رنگی رو میبینی که همرنگ برگهای پاییزی هستن! خدای من اینجا چقدر انبوهه! برگهای درختا چقدر متنوعه! یه باغبون مشغول آبیاریه. دستگاه‌های تولید بخار هم رطوبت لازم برای گیاهان رو در زمستان که بارندگی شاید کمتره فراهم میکنن. تکنولوژی زیباست! آفرین به این ایده پردازها و اجرا کننده ایده ها! 

تکنولوژی اینقدر پیشرفت کرده که میخوان شرایط رشد گیاه در فضا رو فراهم کنن. خداوند به انسان چقدر قدرت ذهنی و خلاقیت عطا کرده و اونایی که از این قدرت استفاده میکنن تحسین برانگیزن! بشر هر کاری بخواد میتونه بکنه و این خلاقیت ها با برخورد به تضادها تو وجود آدم شکل میگیره!

خدای من بازم پروانه! شاید دوباره اینم یک نشونه اس برای من که میگه سبکبال بودن و رها بودن و وابسته نبودن رو از پروانه ها یاد بگیر تا بتونی هر جا که میخوای پرواز کنی و بری و لذت ببری و زندگی رو تجربه کنی!

فضاهای شیشه ای که داخلش حشرات رو به نمایش گذاشتن ایده جالبیه. سوسک ها چقدر خوشرنگ و زیبان. پیله های پروانه ها و روند تکاملی پروانه ها داره قانون تکامل رو نشون میده. یه پیله نه چندان زیبا با طی کردن تکامل تبدیل میشه به پروانه ای که زیباییش چشم نوازه!

خیلی حس خوبیه پروانه رو بدنت بشینه. دوست دارم تجربه اش کنم.

! خدایا شکرت یه آقایی که سن و سالش کم نیست با چه عشق و ذوقی از پروانه ها عکس میگیره.

درختای موز اصل استوایی ارگانیک چه گل زیبایی دارن و چقدر میوه دادن خیلی هیولاست. شمال ایران هم درخت موز داره که من دیدم و محو تماشای برگهای بزرگ و گلهای زیباش شدم!

 

خیلی جالبه که این خزنده که ظاهرا ترسناکه ولی کاملا بی آزاره و بعضیا به عنوان حیوون خونگی ازش نگهداری میکنن. ولی انصافا عجب ابهتی دارن!

 

مزرعه کاکتوس چقدر زیباست هر گلی زیبایی های خودشو داره حتی این خارها هم زیباست و این تنوع چقدر خوبه.

 

استراحتگاه و ننویی که برای رهگذران زیر درختای نارگیل آماده کردن، تجربه لم دادن توی این ننوی آرامش بخش و لذت بردن.

این فضا خیلی حرفه ای طراحی شده واقعا دمشون گرم.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 236
    723MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

280 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 1
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1267 روز

    سلام یگانه جان

    امیدوارم حالت عالیی باشه

    دقیقاااا زدی تو هدف!

    یکی از اصلی ترین ترمز هایی که باعث میشه دیگه جلوگیری کنه آدم از رشد و پیشرفت خودش و اومدن نتایج برمیگرده بازم به کانون توجه.که باید با توجهمون خودمون نتیجه رو “گسترش” بدیم

    حالا میخوام درمورد این موضوع بازم صحبت کنم

    اگر دقت کنی میبینی که اوایل هرچیزی ما کلی ذوق و شوق داریم. به نظر من این موضوع اصلش از دو دلیل نشات میگیره

    1.انتظارات مثبت داریم

    حالا بزار من مثال مثلا دوره های استاد رو بزنم

    مثلا میگم اوه اوه! این دوره رو کار میکنم، زندگیم تغییر میکنه، چقدر قرارع حرفای قشنگ بشنوم، چقدر قراره عمل کنم و نتیجه بگیرم، دیگه زندگی ام برای همیشه عوض میشه، و… و چنان ذوق و شوقی که در ما به وجود میاد که هرروز به ذوق اون بیدار میشیم و خلاصه انتظار مثبتی داریم که منجر شده به احساس شور و اشتیاق

    یا اگر میخوایم یک کاری رو شروع کنیم یک تصمیمی رو شروع کنیم هم همینه، میگیم: این تصمیم رو میگیرم،چقدر زندگیم قراره بهتر بشه، چقدر خدا کمکم میکنه، چقدر ثروت میاد تو زندگیم، چقدر رابطه های خوب ایجاد میشه و…

    حالا مورد دوم که البته خیلی هم باهم فرق ندارن

    2.کانون توجه

    اوایل که یک کاری رو شروع میکنیم همواره حواسمون به رشذ هامون هست

    میریم باشگاه همون جلسه دوم که میبینیم بدنمون قوی تر شده کلی بهش توجه میکنیم

    یک کاری رو شروع میکنیم همینکه امروز رو آموزش دیدیم براش شب با احساس رضایت که از توجه به اون پیشرفت میاد میخوابیم و همینطوری میریم جلو

    ترکیب این دوتا هرروز ظرف مارو بزرگتر میکنه، نتیجه رو بزرگتر میکنه، حال مارو بهتر میکنه

    اما از یک جایی به بعد امکان داره توجه نکنیم…

    و از یک جایی به بعد امکان داره دیگه انتظار مثبتی هم برای روزمون یا اون کار یا هرچی نداشته باشیم چطوری؟

    اینطوری که من مثلا دو ماه میرم باشگاه، عضلاتم خیلی خوب شده همه چی عالیه اما میبینم هنوز به اون “وزن” دلخواه نرسیدم.

    انرژیم کلی رفته بالا، عضلاتم خوبه و همه چی عالیه ولی توجه رو میزاریم روی این وزنی که اونقدر تغییری نکرده و این توجه داره فرکانس عدم پیشرفت رو میفرسته درنتیجه احساس ما هم داره کم کم بدتر میشه

    از طرفی انتظارات ما چی؟

    حتی اون انتظارات مثبت رو هم کم کم کمرنگ میکنیم یعنی چی یعنی دیگه این گفتگو ها که: الان میرم باشگاه چقدر باز عضلاتم رشد میکنه، چقدر خوبه دارم تلاش میکنم، چقدر خوبه که انرژیم داره روز به روز بیشتر میشه و.. به این شکل تغییر حالت میکنه که—–> خب میخوام برم باشگاه، چه فایده این وزن که نمیاد پایین حالا باید کلی وزنه سنگین رو هم بلند کنم، این همه راه هم برم و کلا هیچی به هیچی

    و کلا توجه ما تغییر میکنه! به همون نسبت هم نتیجه تغییر میکنه

    یعنی همه ما این الگو رو دیدیم که اول که رفتیم یک چیزی رو شروع کردیم همه چی عالی بوده، حس ما عالی بوده، نتیجه عالی بوده، انگیزه عالی بوده و همه چی بینظیر بوده اما بعد از یک مدت دیدیم رشد خیلی کم شده یا حتی نتیجه هم داشته برعکس میشده دیگه

    حالا خب ما که این الگو رو فهمیدیم راهکار چیه؟ چطور عملی به نغع خودم از این قانون استفاده کنم؟ حالا که اینو فهمیدم که نباید دیگه اجازه بدم که روند من معکوس بشه وگرنه چه فرقی کرد دونستن و ندونستنش؟

    خب برمیگردیم دوباره به جهت دهی اگاهانه از کانون توجه

    هرروز که میگذره من دارم بیشتر وبیشتر متوجه میشم ما هرثانیه و هر لحظه درحال گسترش دادن هستیم

    داره هرروز برای ما همه چیز گسترش پیدا میکنه

    بزار من الان یک لحظه بگم که دارم توی ذهنم به چه چیزهایی توجه میکنم تا دقیق تر متوجه بشیم

    ببین من حین این کامنت یک لحظه هایی حواسم روی این رفت که نکنه این کامنت من اصلا ارزش منتشر کردن نداشته باشه و اتفاقی که میفتاد چی بود؟ همون لحظه اصلا فکر من متوقف میشد و مثل یک مجسمه به گوشی نگاه میکردم،، بعد که باز دوباره گفتگو های ذهنیم رو جهت میدادم که نه تو داری برای خودت مینویسی خودت یاد میگیری این همه نوشتی همه دوست داشتن این قدر نکات کاربردی رو میگی و به محض اینکه ترمز رو برداشتم و توجهم رفت روی اینا باز دوباره فکر کردن شروع شد، کلمات اومدن و من باز شروع کردم به نوشتن

    باز دوباره: در حین نوشتن این کامنت یک لحظه توجه من رفت روی اینکه که الان توی خونه تمرکز ندارم و چرا باید اینطوری باشه و فلان و اینا و همون لحظه من با توجهم به عدم تمرکز اون رو گسترش دادم و چه اتفاقی افتاد؟ عدم تمرکز بیشتر دریافت کردم ذهنم انگار جوری برنامه ریزی شد که تمرکزش کمتر بشه حالا چیکار کردم که برگردم؟ گفتم نه من با ومود سروصدا هم بارها شده تمرکز بینشیری داشتم که خیلی ها توی سکوت همچین تمرکزی نداشتند و بعد بلافاصله میخکوب شدم تا الان به کامنت و بدون وقفه دارم با تمرکز لیزری مینویسم از طرفی الام دارم دوباره خودم رو تشویق. میکنم و میگم ایول چقدر خوب و سریع یاد گرفتی جهت بدی به ذهنت چقدر خوب تر درک کردی مفهوم توجه رو، چقدر خوب داری بهش عمل میکنی،، و اتفاقی که افتاد چی بود؟همون لحظه من اماده شدم تا بیشتر از قانون عمل کنم ثانیه به ثانیه چون فرکانس عمل گرایی رو ارسال کردم

    توانایی خودم رو توی کامنت نوشتن تحسین کردم،، کامنت بهتری دارم مینویسم

    توانایی خودم رو توی خلاقیت استفاده از قانون تحسین کردم و روش تاکید کردمالان دارم بیشتر با خلاقیت بیشتری از قانون استفاده میکنم

    حتی یک داستان خیلی جالب بهت بگم

    من به شدت توی ریاضی ضعیف بودم. و واقعا کلا گیج میزدم و اصلا نمیتونستم درک کنم چی به چیه و یادمه از یک جایی به بعد کوچولو کوچولو خودم رو تشویق کردم،،

    یعنی یک سوال رو کامل بدون اینکه اشتباه برم حل میکردم و بعد اونو احسین میکردم کلی خوشحال میشدم میگفتم دمم گرم دارم یاد میگیرم،، اتفاقی که میفتاد دفعه بعدی باز بهتر و بهتر میشدم

    یادمه یک دبیری داشتیم ایشون هر جلسه تاکیدش این بود که سوال بپرسه

    باور که در من از ریاضی قبلا ها بخاطر اینکه توجهم رو روی عدم درک ام از ریاضی گذاشته بودم این بود که:من توی ریاضی اصلا خوب نیستم

    اما وقتی این دبیر شروع کرد به سوال پرسیدن اینطوری بود اوایل باید خیلی تلاش میکردم تا ریاضی رو درک کنم تا بتونم سوال جواب. بدم

    چون باز یک باور دیگه توی ذهنم بود که نمیتونستم منفی خوردن رو بپذیرم

    خلاصه من هرکاری کردم تا این مثبت رو بگیرم

    خلاصه اتفاقی که افتاد همون اوایل که ما با ایشون کلاس داشتیم من بخاطر سوالی که حل کرده بودم یک مثبت دریافت کردم،،، هم ایشون خیلییی لذت برد و تشویق ام کرد هم من داشت کم کم. مقاومت هام برداشته میشد…

    دفعه بعدی بهتر شد و این گسترش پیدا کرده بود

    اینقدر گذشت و گذشت که یک باور بنیادین در من شکل گرفته بود که من توی ریاضی خیلی خوبم!

    منی که اصلا میگفتم اقا من اصلا ریاضی رو نمیتونم حل کنم الان مشتاق بودم تا بازم حل کنم و تایید کنم تواناییم رو

    من به یک جایی رسیده بودم که همه میگفتن: چطوری اینقدر ریاضیت خوبه!!

    دوباره یک مثال دیگه هم دارم

    من کلاس فوتسال میرفتم، جلسه افتضاح بودم! به معنای واقعی اصلا مربی بعدا بهم گفت جلسه اول که اومدی من با خودم گفتم اینو دیگه کی اورده کلاسای من مثل ماست میمونه:)

    اما من جلسه بعدی یک کوچولو بهتر شدم.

    اتفاقی که افتاد یک حرکتی توی همون جلسه دوم زدم و بازخورد مثبتی از مربی گرفتم

    همون توجهم که رفت روی پیشرفتم چنان انگیزه منو بیشتر کرد که جلسه بعدی هم بهتر گوش میدادم هم بهتر عمل میکردم

    یادمه اون موقع ها با چندتا از دوستام شروع کردیم (یادش بخیر!)

    و من اینقدر خوب شدم که از همه دوستام مثل موشک رفتم بالاتر و بعد از دوماه مربی ما همیشه منو مثال میزد،، میگفت این سینا خیلی زرنگه و واقعااا ترکونده بودم،، یک جوری بازی میکردم بچه هایی که قدیما فوتسال منو دیده بودن باورشوون نمیشد و واقعا هم عالی بودم

    چون مربی ما جلسه ایی نبود که منو زیر نظر نداشته باشه و جمله: افرین سینا رو نگه

    بارها بود همه رو میگفت برام دست بزنن

    همه میگفتن سینا تو خیلی خوب میفهمی خیلی باهوشی و..

    اما یادمه از یک جا رشد من متوقف شد میدونی چرا چون مربی دیگه توجهش رفت روی جاهایی که ید عمل میکردم یعنی چی یعنی انتظار اش از من زیادی شده بود و دیگه اون ویژگی های خوبم عادی بود براش و تا فلان موضوع رو مثلا حل نمیکردم خبری از تشویق و تحسین نبود بلکه اتفاقا با عنوان های تمسخر امیز هم خیلی وقت ها همراه بود

    اونجا بود که رشد من متوقف شد

    دقیقا مثل همین مثالی که شما زدی

    ما بخاطر اینکه انتظارمون خیلی دیگه میره بالا نتایج کوچیک رو نمیبینیم! ته ذهن ما این انتظار بالا خوبه و میگیم که اتفاقا باعث میشه که چالش بیشتری داشته باشیم و منجر به رشد بشه اما راه گسترش نتیجه فقط و فقط توجه به نتیجست

    راه زیاد کردن نشونه ها فقط و فقط توجه به اوناست

    یک ترمزی هست کمال گرایی

    دقیقا همین ترمز هست که موجب همچین چیزی میشه.

    که من باید پرفکت عمل کنم و هیچ روز خدا از خودمون راضی نمیشیم

    فرکانس چی رو ارسال میکنیم؟

    عدم رضایت

    کار جهان چیه؟

    ارسال عدم رضایت بیشتر

    حالا منی که این موضوعات رو فهمیدم باید درک کنم که در هرثانیه از این قدرت گسترش و خلق کنندکی که خدا بهم داده استفاده کنم

    مثل همون مثالی که زدم و گفتم حتی در حین کامنت نوشتن هم این موضوع در افکاری که به ذهنمون بیاد تاثیر داره.

    یکسری هستن مثلا میگن ما یک سالِ با استاد هستیم نتیجه نگرفتیم

    میدونی راهکار من برای این موضوع چیه،، اینه که نتایجت رو ببین

    شاید عجیب باشه چون طرف گفته که بابا من میگم نتیجه نگرفتم تو میگی نتیجه رو ببین

    دقیقا!

    اولش شاید پیدا نکنه… اما اگر سعی کنه با تمام وجود بگرده و حتی یک نشونه کوچولو پیدا کنه از جایی که از قانون استفاده کرده و نتیجه گرفته از همون لحظه روند نتایج شروع میشه

    وقتی اولین نتیجه رو به زور پیدا میکنه،، میبینه عهه من فلان جای دیگه ام نتیجه گرفتم ها،، اونجا هم نتیجه گرفتم و اول نتایج رو بیشتر میبینه

    بعد اتفاقی که میفته چیه؟

    بعد از اینکه اینقدر توجه میکنه به نتایجی که گرفته اون موقع جهان اماده اش میکنه که نتایج بزرگتر بگیره البته که این توجه به نتایج طبق اصل کانون توجه باید منجر به احساس اطمینان بشه منجر به احساس خوب بشه وگرنه صد صفحه هم نتیجه بنویسه اما ته ذهنش این باشه که شانسی بوده و حسش تغییری نکنه خب اون فرکانس متفاوتی رو هم به جهان ارسال نمیکنه و اوضاع فرق نمیکنه

    اما اگر سعی کنه پیدا کنه و به شکلی نگاه بهش کنه که بهس احساس خوبی بده

    اون موقع اصلا مغرش اماده میشه فایل هارو جوری ببینه که منجر به نتیجه بشه

    به انجام تمرین هایی هدایت بشه که منجر به نتیحه بشه

    یگانه جان من همه این صحبت هارو زدم تا به خودم یاد اوری کنم که در این حد این موضوع میتونه دقیق باشه و میتونه در هر چیزی صدق کنه

    و وقتی کامنت شما رو خوندم گفتم خب فرصتی هست که دوباره درمورد این موضوع بیشتر فکر کنم و بازم اهمیتش رو به خودم یاداوری کنم.

    به طوری که بعد این کامنت بازم بیشتر جهت بدم به کانون توجهم بازم و توی هرلحظه این کار رو بکنم

    توی کامنت نوشتن، زیر دوش، هنگام ناهار، توی کارم، توی هرچیزی

    داری کارت رو انجام میدی؟

    هر لحظه به فرصت های کارت توجه کن،، هر لحظه به راحتی کارت توجه کن،، هر لحظه به اینکه پول چقدر توی این کار زیاده توجه کن، هر لحظه به اینکه چقدر توی این کار داری بهتر میشی توجه کن

    واقعا با کانون توجه ما میتونیم هرچیزی رو ایجاد کنیم

    ما میتونیم حتی شخصیتی که دوست داریم رو هم بسازیم با توجه کردن به شخصیتی که دوست داریم داشته باشیم،، با توجه جاهایی که شخصیت ما واقعا خوبه نه جاهایی که هنوز توش ضعف داریم و اگرم ضعفی رو پیدا میکنیم خوشحال بشیم چون به دید اصلاح بهش نگاه میکنیم…

    برای مثال وقتی من شخصیت استاد رو همیشه ببینم و بینهایت تحسین کنم،، اصلا دیگه دوست دارم که مثل استاد رفتار کنم

    اگر ما توی برهه های زندگیمون نگاه کنیم میبینیم وقتایی که به یک شخصیت خاص توجه کردیم داشتیم جنس اون شخصیت رو به خودمون میگرفتیم

    من این روزا روی این موضوع دارم بیشتر فکر میکنم

    یگانه جان میدونی یک شخصیت و یک نوع رفتار هایی هست که من خیلی دوست دارم بیشتر در خودم ایجادش کنم. و هرروز سعی دارم بیشتر درک کنم که چطور با استفاده از کانون توجه میتونم اون چیزی که میخوام رو بسازم

    مثلا یکی از راه ها اینه که به اینکه چقدر اون رفتار رو داشتن یا چقدر اون شخصیت رو داشتن فوق العادست و همواره به این فوق العاده بودنش توجه کنیم.

    مثلا چقدر فوق العاده میشه که من تبدیل به ادمی بشم که میره توی دل ترس هاش،، همه تحسینش میکنن بخاطر این ویژگی، چقدر این شخصیت میتونه من رو متفاوت کنه،، اگر بسازمش چقدر اتفاقات خوبی میفته و اینقدر اینکار رو انجام بدیم و ببینیم الگو هایی رو که این رفتار رو دارن و تحسینشون کنیم،، تجسم کنیم داریم اون کار رو میکنیم که دیگه جزوی از شخصیت ما بشه…

    حتی من قبلا هم توی یک کامنت دیگه گفتم که الان بیشتر درک میکنم که چرا قبلا ها که سریال میدیدم دوست داشتم شبیه نقش اول اون سریال رفتار کنم و رفتار هاش رو تقلید میکردم

    چون نقش اول سریال همیشه تحسین من رو برانگیخته میکرد همش تحسینش میکردم،، با جزئیات به رفتار هاش توجه میکردم

    و واقعا هم میدیدی یک هفته من دارم مثل اون شخصیت رفتار میکنم..

    میخوام بگم حتی ما میتونیم ویژگی هایی که میخوایم داشته باشیم رو هم بسازیم در خودمون

    من یکی از کارهایی که انجام میدم برای اینکه درکم بیشتر بشه از قانون و عمل گراییم توی زندگیم بیشتر بشه بارها و بارها از یک اصل مثال های مختلف میزنم

    درواقع هدف منم از این مثال ها و این صحبت ها همین بود تا بازم فرصتی باشه که مثال بزنم

    از بس بهبود گرا شدم دیگه هرجا پیدا کنم هر فرصتی گیر بیارم این مثال ها رو شروع میکنم

    همین بهبود گرایی هم توی کانون توجه انجام میدم،، هر فرصتی رو گیر میارم به نکات مثبت توجه میکنم (که گفتیم هم این نکات مثبت چقدر میتونه انواعش گسترده باشه)

    روز به روز درهایی از اگاهی داره به روم باز میشه و بهتر و بهتر میشم توی زندگیم

    رشد میکنم

    واقعا اگر ما بتونیم احساس لیاقتِ استفاده از کانون توجه رو تا این حد در خودمون ایجاد کنیم که هرلحظه ازش استفاده کنیم بینظیره نتایج

    و اگر در این حد ثانیه به ثانیه استفاده کنیم ازش زندگی ما با سرعتی که نمیتونیم حتی باورش کنیم تغییر مثبت میکنه

    من ترجیحم اینه که شاگرد زرنگه باشم و در عمل از این قانون استفاده کنم! نه بخاطر یکسری حرفای تئوری و قشنگ برای تایید گرفتن از دیگران

    من عاشق اینم که هرروز خلاقیتم رو در عمل از اجرای اصل قانون بیشتر کنم

    و هرروز هم این موضوع در من بهتر میشه

    خیلی خوشحالم که اینقدر دارم بیشتر و بیشتر رشد میکنم و همواره خودم رو تشویق میکنم

    یگانه جان ممنونم که نوشتی و فرصتی رو برام فراهم کردی تا منم بنویسم

    خداوند یار و نگهدارت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: