سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 236 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

به نام خالق هدایتگر

سلام استاد عزیزم

سلام مریم جان مهربان

سلام به خانواده ی بهشتیم

چند وقتی که با برخورد به یه سری تضادها متوجه شدم که خدا داره میگه مهاجرت کن و داستانش از بیکاری و بدهکاری و عقب ماندن کرایه خونه به وجود اومد اما همچنان روی خودم کار میکردم و سعی میکردم که حالمو خوب نگه دارم و به نقاط زیبای شهر میرفتم و روزی زیبایی ها تمرکز میکردم و از جنس زیبایی های که استاد نشون میداد داشتم می‌دیدم و تحسین میکردم که یه روز عصر ذهنم مشغول شد و نجواها به سراغم اومدند که نو این شرایط میخوای چیکار کنی و …

اما نذاشتم این نجواها قدرت بگیرند و خوابیدم و تو خواب دیدم که به یه شهری مهاجرت کردم وقتی بیدار شدم گفتم خدایا شکر که داری بهم میگی باید مهاجرت کنی به یکی از فامیلهامون که تو اون شهر اقامت داشت زنگ زدم وازش چندتا سوال پرسیدم و گفت که من چند روزیه که اومدم شیراز و من اصلا انتظار نداشتم که به این زودی رفته باشه اونجا و از اتفاقات خوبی که واسش افتاده صحبت کرد و جالب که چند روز قبل که تمرکزم روی زیبایی ها بود در خیابان شیراز تهران روی فروشگاه ها و خانه های لوکس تمرکز کرده بودم و مدام میرفتم اونجا و چند باری هم اسم شیراز و حافظ شیرازی را می‌شنیدم گفتم که خدا جونم داره میگه باید بری شیراز و بعدش گفتم خداجونم هدایتم کن که چطور برم و کی برم ؟؟؟؟!!!

اولش فقط به قصد اینکه برم یه سری بزنم و ببینم میشه تو حوزه ی کاریم کار کنم هدف گذاشته بودم اما در ادامه هدایتهای ربم بهم گفت که مثل استاد با دوتا ساکت بلند شو برو و من هدایتت میکنم و به خاطر اینکه این مدت روی هدایت‌های خدا خیلی حساب کردم و باورهای قدرتمند کننده را که (خدا هوامو داره ،قلبها را واسم نرم می‌کنه ،افراد دستان خدا هستند و به من کمک میکنند ،خدا مثل هلو کارهارا واسم انجام می‌کنه ،منو به بهترین شکل هدایت می‌کنه ،اسانم می‌کنه برای آسانی ها )این باورها باعث شد تا مراحل اولیه برای مهاجرت به شیراز انجام بشه و تصمیم گرفتم که پل های پشت سرم را خراب کنم و سوئیت 12 متری که دو سال پیش خدا واسم جور کرده و وسایلی که بازهم دونه دونه خدا واسم جور کرده بود بخوام تحویل بدم و قبل رفتن باعث بشه که کرایه خونم پس بدم و بدهی های دیگه راهم تسویه کنم و فقط روی ساختن پول تمرکز کنم و از توجه وتمرکزم فقط به جلو رفتن باشه و همانطور که برای استاد شد برای من هم میشه .

در ادامه خدا گفت حالا که میخوای بری بهت پول خوبی هم میدم تا حالشو ببری چون داری خوب پیش میری و صاحب خونه بهم گفت می‌خوام سوئیت تعمیر کنی و واسم رنگ بزنی با حالی که اصلا کار من نبود ولی یاد فایل های زندگی در بهشت افتادم و گفتم انجامش میدم و هر لحظه دقیقا هرچیزی که میخواستم را خداوند توسط یکی از دستانش واسم جور می‌کنه تا به خوبی مراحل پیش ببرم و گفتم باید کارمو به بهترین شکل انجام بدم و باور دارم وقتی که اینجا به خوبی کارم پیش ببرم در شیراز دست خوب خدا به یاریم میاد و بهم یه خونه ی رایگان و با وسایل بهم میده چون واسه استاد توسط یکی از شاگردانش اتفاق افتاده واسه منم میشه الان تو سوئیت عزیزم نشستم و دارم تعمیراتشو انجام میدم و نمی‌دونم کی تموم میشه و نمی‌دونم کی قرار مهاجرت کنم و نمیدونم به چه شکل این اتفاقات میفته اما اما اما یه چیزی خیلی خوب می‌دونم خدایی که منو تا اینجا هدایت می‌کنه خدایی که استاد عباسمنش به خوبی هدایت کردند به آسانی و مثل هلو منو هدایت می‌کنه و دستانخوب و ثروتمند و عالیش را به یاریم میشتابانه و آسانم می‌کنه واسه آسانی ها و افراد منو خیلی دوست دارن و همه کار واسم می‌کنه خدارا شکر که اینارا نوشتم تا ایمانم قویتر بشه

یه نشونه دیگه خدا بهم داد که باید انجام بدم اینه که قبل از رفتن به سمت شیراز تو مترو پیام بازرگانی از ویژگی های خودم بگم و حتما این کار میکنم و از خودم فیلمبرداری میکنم و بارها گوش میکنم و هر با اعتماد به نفسم بیشتر میشه .قرار کلی لذت ببرم از این ماجراجویی و از موفقیتهام واستون میگم

خیلی شوق و هیجان دارم که بتونم با ایمانم و با دو تا ساک مهاجرت کنم و کلی پیشرفت کنم (استاد منم انجامش میدم ،استاد خدا بهم میگه که این اقدام انجام بدی از همونجا میفرستمت خارج از کشور ،خیلی حسن خوبه و مدام داره واسم کارها پیش می‌ره

خدایا شکر

استاد عزیزم سپاس گذارم که حرکت کردی و باور اینکه میشود را در دل ما هم نهادینه کردی و البته باید با اقدامات عملی انجام بشه )

داستان ادامه دارد …