https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/01/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-01-19 10:28:352024-01-22 08:00:02سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 236
280نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایی ک همیشه منو در زمان مناسب در موقعیت مناسب قرار میده.
سلام استاد قشنگم،استاد زیبا بینم،استاد همه چی تموم…
از صبح ک بیدار شدم هر نیم ساعت یک بار یسر ب سایت میزدم تا دیدم فایل جدید اومده گفتم اول ببینم بعد برم ناهار درست کنم.
این جمعه ی مارو رویایی کردی استاد با ما چ کردی؟
مارو بردی ب بهشتی ک خدا وعده شو داده.
مطمعنم منم جزوی از بندگان مقرب خدا هستم ک لایق دیدن این زیبایی شدم.
چقدر زیبا بود این باغ رویایی،ثانیه ب ثانیه ی این فایل قابل تامل هس.
قسمت پروانه ها ک دیگه منو برد ب ی دنیای دیگه.
روحم جلا پیدا کرد.
با وجودی ک من از اون موجودات مارمولکی میترسم و چندشم میشد همیشه،ولی انقدر شما قشنگ توصیفش کردی ک در من این حس شکسته شد.
و فکر کنم اگر ی روزی ببینمشون دیگه اون حس قبلی رو بهشون نداشته باشم.
شما استاد هستید توی انتقال اطلاعات و تصاویر.
انقدر قشنگ هوای اونجا رو توصیف کردین ک من بوی اون فضا رو حس کردم.
باور کنید ک خودم اینجا بودم و روحم پر کشید تو اون فضا.
انقدر این قسمت منو ب وجد اورد ک واجب دونستم در موردش بنویسم.
انقدر هیجان زده شدم بعد دیدن این فایل ک اصلا نمیدونم درست جمله بندی کردم یا نه.
چ همزمانی جالبی…
صبح داشتم جلسه 1 و 2 قدم 4 رو گوش میدادم ک در مورد باور بود.
اینکه بگردیم دنبال کسایی ک تونستن.دنبال الگوهای موفق بگردیم تو هر جنبه ای از زندگی.
ب هزاران نفری ک شکست خوردن توجه نکنیم و تمرکز و بذاریم رو اون ی نفری ک تونسته.
و دقیقا بعدش باید این فایل و من ببینم ک خداوند مُهر تاییدشو بزنه ب کلام شما استاد عزیزم.
از شروع دوره ی احساس لیاقت همزمانی ها برام بیشتر شده،ب معنی واقعی ،چرخ زندگیم روغن کاری شده.
اصلا روغن کاری چیه،سیستمش هیدرولیک شده اقا:))))
ب قول شما تو جلسه ی 7 قدم 4 ک جلسه قرانی هس،اسان شدم برای اسانی ها.
خدا داره منو راضی میکنه.
اصلا دیگه برام نگرانی معنایی نداره.
مدتی هست ک هوس ی سفر دریایی استوایی رو کردم.
6 سالی میشه ک سفر دریایی نرفتم.
دیشب در موردش داشتم حرف میزدم و خداوند با این فایل،باهام حرف زد و بلیط سفر و برام اوکی کرد:)))
خدایا شکرت.
استاد عزیزم و مریم بانو جان،بینهایت سپاسگزار خداوند هستم ک شما رو دستی از دستان خودش برام قرار داد تا بتونم بهتر بشناسمش و زیبایی هایی ببینم ک مطمعنم تو هیچ جا نمیتونستم ببینم.
خدایا شکرت
بخدای مهربان میسپارمتون و منتظر فایل های بینظیر بعدی هستم/
سلام به استاد بزرگوارم و خانم شایسته نازنین و همسفرای عزیز
این فایل واقعا حالخوبکنه یعنی تبدیل کننده حال بد به حال خوبه
بنا به دلایلی حالم بد بود ولی وقتی این فایل رو پلی کردم ذره ذره با دیدن بینهایت زیبایی و فراوانی و ثروت و شادی و عشق حالم بهتر شد.
3بار فایل رو دیدم و واقعا لذت بردم به وجد اومدم تحیین کردم ذوق زده شدم شگفت زده شدم و کلی احساسات عالی رو تجربه کردم.
این فایل توجه من رو از روی موضوعی که منو ناراحت کرده بود برداشت و گذاشت روی موضوعات خوشایند که آرزومه تجربه کنم.
از همون لحظه اول فایل زیبایی های بصورت رگباری شروع شد.
خیابونهای بزرگ و تمیز و خلوت و آروم، برجهای زیبا و شیک، درختای نخل کنار جاده، چمن های مرتب و یکدست، ماشین های مدرن، وجود ایستگاه های اتوبوس توی شهر، گلکاری های کنار جاده، گلهای قرمز پررنگ، حوالی Harbour way E، خدای من چه شهر زیبایی، پل زیبا روی آب، برجهای کنار دریا، چه ویوی بینظیری مخصوصا طبقات بالای برج دارن، آقایی که داره روی پل پیاده روی میکنه، یک خانم و آقای دیگه هم با لباس اسپرت راحت دارن پیاده روی میکنن، واقعا پیاده روی توی همچین فضایی میچسبه، خدایا شکرت بخاطر نعمت آزادی، امریکا کشور آزاد، بهشت زیبای روی زمین، ساحل رویایی با درختچه های عجیب و غریب، اتصال دریا به آسمون و یه منظره بی انتها، آسمون ابری و انتظار یک بارون رحمت الهی، تمیزی ساحل مثل همیشه که قابل تحسینه، برجهای کنار ساحل، زوم فوقالعاده دوربین استادجان، خدایا شکرت بخاطر این تکنولوژی، امواج خروشان دریا، فراوانی برجهای سربهدفلک کشیده در اطراف ساحل، خدایا شکرت چقدر ثروت اینجا خوابیده، چه عظمت و شکوهی، خانم شایسته رها و ریلکس در حال لذت بردن و کیف کردن و عکس گرفتن با لبخندی ملیح بر لب، گذر از این منطقه زیبا و یک جاده رویایی دیگه با درختای عجیب و غریب که تنه ها و شاخه ها از روی زمین به هم پیوستن و یکی شدن، بازم فراوانی بسیار زیاد ماشین های شیک به روز دنیا، جاده خلوت، ترافیک روون، جاده تمیز و مرتب و خط کشی شده، ابرای پودری پراکنده توی آسمون آبی، ویلای خشگل کنار جاده، یه جاهایی شاخه های درختای دو طرف جاده به هم رسیدن و جاده رویایی شده، یه تیکه هایی از جاده کاملا آفتابه یه جاهایی کاملا سایه اس، خدایا شکرت خیلی زیبا و چشم نوازه!
خداروشکر رسیدیم به Fairchild, Tropical Botanic Garden که 83 ایکر مساحت داره، هوا هم رویاییه، چه درختای عجیبی خدایا، یک آقا با ویلچر اومده به تماشای زیبایی ها، خانم شایسته جان با لباس خوش نقش و نگار، اشاره به هدایت خداوند، پرنده های سفید خشگل ناز در حال چریدن و لذت بردن و کسی رزق و روزی و پاکسازی گاردن از حشرات، یکیشون یک حشره یا موجودی رو شکار کرده، جنگلهای هوایی مانند، دریاچه کوچیک آروم و دنج که منو یاد خونه ویلایی سابقتون انداخت، پشت این دریاچه هم با زوم دوربین نمایان شد که یک دریاچه دیگس، خدایا شکرت این زیبایی ها به قول خانم شایسته عزیز واقعا آدمو به وجد میاره، مرسی که فیلمشو گرفتین، مسافرای آروم و در صلح با خودشون که با این فضای رویایی همفرکانس شدن، پیاده روی توی این جنگل واقعا لذتبخشه چقدر زیبا گفتین بدنم فریاد میزنه میگه پیاده روی میخوام! کجا از اینجا بهتر، خداوند به بهترین شکل طراحی کرده، درختهای ژوراسیک پارکی، چقدر تنوع شکل برگهای درختان زیاده! خدایا شکرت هر درختی برگش یه شکله، چقدر فراوانی خدای من! بهدعجب جایی هدایت شدین خدایا شکرت!
موجودات جالب که مثل مجسمه خشکشون زده فک کنم اسمشون ایگوانا هست و سیگنیچر فلوریدان! چه نقش و نگاری دارن، آفرین خانم شایسته جان که نترسیدید و ازشون فیلم گرفتید، کلی هم باهاشون گپ زدین و دختر خاله شدین! ولی گویا باید برای صمیمی شدن تکامل رو آهسته تر طی کنین! خیلی بامزه بود! خیلی جالبه که اینا کنار آبن یا توی آب هم میتونن برن!
پرنده های بامزه ای که مرغابین ولی یکمی شبیه کرکسن و خیلی جالب راه میره و سر به زیرن و تمرکزشون تو کار خودشونه، اصلا هم نمیترسن چه ترکیب رنگی زیبایی هم دارن، مامی مرغابی با جوجه های نازنازی مشغول گردش، صدای قاق قاق کردنش منو یاد بوقلمون خودتون یعنی جیلی انداخت! چقدر صدای جیج جیج جوجه ها رو دوس دارم، چقدر اینجا امنه با آرامش و آسایش زندگی میکنن! چقدر خوشبختن! دریاچه های می در پی در کنار هم خیلی اینجا جادوییه و همه جور زیبایی اینجا جمع شده!
واو این درخت خفن شگفت انگیز واقعا خاصه باورنکردنیه چه عکس زیبایی گرفتین
واو بادکنکای مارپیچی رنگارنگ توجه آدم رو جلب میکنه و جلوتر که میری ماهیای زنگی رو میبینی که همرنگ برگهای پاییزی هستن! خدای من اینجا چقدر انبوهه! برگهای درختا چقدر متنوعه! یه باغبون مشغول آبیاریه، دستگاههای تولید بخار هم رطوبت لازم برای گیاهان رو در زمستان که بارندگی شاید کمتره فراهم میکنن. تکنولوژی زیباست! آفرین به این ایده پردازها و اجرا کننده ایده ها! دای شرشر آبشار کوچولو روح نوازه.
تکنولوژی انقدر پیشرفت کرده که میخوان شرایط رشد گیاه در فضا رو فراهم کنن خداوند به انسان چقدر قدرت ذهنی و خلاقیت عطا کرده و اونایی که از این قدرت استفاده میکنن تحسین برانگیزن! بشر هر کاری بخواد میتونه بکنه و این خلاقیت ها با برخورد به تضادها تو وجود آدم شکل میگیره!
درختای معروف فلوریدایی که شبیه سیم ظرفشویی هستن و خییلی بامزه ان!
خانم راهنما با اینکه سنش کم نیست ولی چقدر موهای پرپشت و زیبایی داره و بسیار خوش اخلاقه چقدر زیبا توضیح میده خونه باترفلایز رو
خدای من بازم پروانه! شاید دوباره اینم یک نشونه اس برای من که میگه سبکبال بودن و رها بودن و وابسته نبودن رو از پروانه ها یاد بگیر تا بتونی هر جا که میخای پرواز کنی و بری و لذت ببری و زندگی رو تجربه کنی!
فضاهای شیشه ای که داخلش حشرات رو به نمایش گذاشتن ایده جالبیه سوسک ها چقدر خوشرنگ و زیبان
پیله های پروانه ها و روند تکاملی پروانه ها داره قانون تکامل رو نشون میده. یه پیله نه چندان زیبا با طی کردن تکامل تبدیل میشه به پروانه ای که زیباییش چشم نوازه!
دو تا خانم با لباسهای رنگی زیبا و موهای پرپشت مشغول گرفتن عکس یادگاری و ثبت خاطرات زیبا، میز ناهارخوری هم برای پروانه ها مهیاس. چقدر بهشون میرسن! واقعا ارزششو دارن.
واو چه فراوانی پروانه ای خدایا تو این دنیا همه چیز فراوانه.
چه ایده و فرصت کسب و کار و پولسازی فوقالعاده ای برای خودشون مهیا کردن و با این کار چه خیر بزرگی هم به مردم رسوندن!
خیلی حس خوبیه پروانه رو بدنت بشینه دوس دارم تجربه اش کنم! خدایا شکرت یه آقایی که سن و سالش کم نیست با چه عشق و ذوقی از پروانه ها عکس میگیره.
گلهای صورتی چقدر بزرگ و خفن و زیبا هستن، درختای سایه بونی چقدر عجیبن شبیه لونه پرنده ان با شاخه های پیچ در پیچ و مملو از سرخس!
درختای موز اصل استوایی ارگانیک چه گل زیبایی دارن و چقدر میوه دادن خیلی هیولاست. شمال ایران هم درخت موز داره که من دیدم و محو تماشای برگهای بزرگ و گلهای زیباش شدم!
خیلی جالبه که این خزنده که ظاهرا ترسناکه ولی کاملا بی آزاره و بعضیا به عنوان پت ازش نگهاداری میکنن!
ولی انصافا عجب ابهتی دارن!
مزرعه کاکتوس چقدر زیباست هر گلی زیبایی های خودشو داره حتی این خارها هم زیباست! و این تنوع چقدر خوبه.
استراحتگاه و ننویی که برای رهگذران زیر درختای نارگیل آماده کردن، تجربه لم دادن توی این ننوی آرامشبخش و لذت بردن با ریسک سقوط نارگیل ولب ارزششو داره!
این فضا خیلی حرفه ای طراحی شده واقعا دمشون گرم. خیلی زحمت کشیدن. واقعا از اینجا هر چقدر پول بسازن حقشونه! خدا بهشون برکت بده! مثل رویاست.
بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده
واقعا لذت بردم از کامنتتون؛ چقدر ریز بینانه و با جزئیات تمام کامنت نوشتین؛ من داشتم کامنت رو میخوندم انگار یک بار دیگه این قسمت پلی شد؛ یا شما نکته برداری کردین از این زیبایی ها یا حافظه بسییییییار قوی دارین که انقدر با جزئیات و مو به مو زیبایی های این قسمت رو یکی یکی با زیبایی هر چه تمام برامون شرح دادین؛ واقعا تحسین برانگیزین سلما خانم
بهترین هارو براتون آرزو میکنم؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونتون
با سلام خدمت خواهر عزیزم سلما دوست هم فرکانسی و ارزشمند سایت واقعاً از شما سپاسگزارم بابت همچین کامنت خوبی که با خوندنش علاوه بر اینکه حال آدم رو خوب میکنه انگیزه خیلی زیادی شکل میگیره
انقدر کامنت شما کامل و خوب و عالی بود که دوست داشتم چند بار آن را بخوانم چقدر قشنگ زیباییها را توصیف کردی و چقدر زیبا نوشتی تمام زیباییها را مگه میشه آدم نوشتههاش زیبا باشه فوق العاده باشه و حالش بد باشه از اینکه حالتو خوب کردی با دیدن این تصاویر خیلی خوشحالم بهت تبریک میگم بابت اینکه در حال بد نموندی و رجوع کردی به فایل زیباییها دختر نوشتههات بینظیر بود امیدوارم هیچ موقع حال بد خودت رو نبینی و همیشه به سمت شادی و خوشحالی و رو به رشد در مسیر زندگی هر روز و هر لحظه قدم برداری شما رو به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
من چندوقتی هست برای قوی تر شدن ویژگی های بصریم سعی میکنم اول کامنتا رو بخونم بعد فایلا رو ببینم. یک دمتگرم حس کردم بهت بده کارم بعد خوندن این کامنت.
یکی از بهترین ها بودی
اینقدر بینظیر ثانیه به ثانیه رو به تحریر درآوردی که من بااینکه هنوز فایل رو با چشام ندیدم، با قلبم کاملا حس ش کردم. اونجا که نوشتی:
« موجودات جالب که مثل مجسمه خشکشون زده فک کنم اسمشون ایگوانا هست و سیگنیچر فلوریدان! چه نقش و نگاری دارن، آفرین خانم شایسته جان که نترسیدید و ازشون فیلم گرفتید، کلی هم باهاشون گپ زدین و دختر خاله شدین! ولی گویا باید برای صمیمی شدن تکامل رو آهسته تر طی کنین! خیلی بامزه بود! خیلی جالبه که اینا کنار آبن یا توی آب هم میتونن برن!»
ترکیبی از توصیف و تحسین یک نکته مثبت واقعا حـــضّ بردم.
محاله چنین متنی رو نوشت و یا خوند و ذره ای حس بد در وجود آدم بمونه تا ساعت ها. موفق باشی و دمت گرم
من هم عصر جمعه، حال خوبی نداشتم و با دیدن این فایل، زیر و زبر شدم.
دلیل نوشتن این کامنت برای شما هم اشاره به این مطلبه: دقت کردین وقتی اوضاع روانمان خیلی خیلی بد میشه، کافیه فقط به این وبسایت وارد شویم و ….تمام؟!!
خودم و شما و همه ی بچه های سایت رو تحسین میکنم که به اینجا رسیدیم که توی روزگار بیماریهای روانی، به راحتی آب خوردن میتوانیم حال خودمان را خوب کنیم….این، فوق العاده ست!
یک چیز دیگه: شومو چیشاتون قشنگ میبینه، کاکو!
همینه…قشنگ دیدن، یک فوت و فنی دارد که به سختی به دست میآید و ما بدستش آوردیم! تحسین برما! دممون گرم!
خواستم ذوق زدگیم را از این مطلب با شما به اشتراک بگذارم.
درود آفرین چقدر به جزئیات اهمیت دادین من قبلاً متنهای انتخابی را می خواندم حالا متوجه شدم تک تک کامنت ها متن انتخابی هست فقط بعضی هاش مرتبط تر با حال و هوای اون قسمت هست
واقعا شما که اینقدر به زیبایی هم می بینید هم می نویسید خودش یک دستاورد بزرگ هست آفرین جای تحسین و تمجید و ستایش و قدردانی و تشکر داره .موفق باشید
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و هگ خانواده های خوبم.
تو فایل شماره 9 معرفی دوره قانون آفرینش استاد میگه که خدا بهم گفت تو چی میخوای!؟من همونو بهت میدم تو فقط بهم اعتماد کن و به مسیری که میگم ادامه بده.
آخرشم همون شد که خدا گفت
برس دوراتو بزنی، گشت و گزارت رو کنی بعد یه تاب، بینه دوتا درخت واست فراهم باشه که بعد از پیاده روی دراز بکشی روش.
به قول ملاصدرا، خدا همه چیز میشود همه کس را!
خداروشکر
دیدنه خیابونای میامی یه درست خیلی بزرگ واسم داشت.
همه چیز جوری از اول ساخته شد، که نیاز نیست با مرور زمان چیزایی که قبلا درست کردی رو خراب کنی دوباره درست کنی!
یعنی همون سالهای اول که شهر میامی رو نقشه کشی کردن، پیش بینی آینده رو میکردن که تو سالهای آینده ماشین زیاد میشه، نیاز به فضای سبز هست، ساختمونهای بزرگ ساخته میشه، جمعیت افزایش پیدا میکنه و…
من هم باید همینجوری زیر بنای شخصیتم رو بزارم
جوری نقشه کشی کنم که نیاز نباشه رفتارام، شخصیتم وعادت هام رو هر چند وقت یه بار خراب کنم و دوباره درست کنم
و روز از نو، روزی از نو
همونجور که نقشه کشی شهری میامی جوری طراحی شده که تا سالیان سال، نیاز به تغییرات اساسی نداره، شخصیت و رفتار من هم اگر میخوام تا سالیان سال از بیس تغییرش ندم و فقط هی رشدش بدم و گسترشش بدم، باید بزرگترین زیربنای وجودم رو که همممه ی زندگیمو، رفتارم رو، رفتارهای دیگران با خودم رو و… به بهترین شکل ایجاد میکنه رو قوی کنم و اون چیزی نیست جز اعتماد به نفس و احساس لیاقت!
من هرررچقدر میگذره اهمیت و مهم بودنه اعتماد به نفس و احساس لیاقت توزندگیم بیشتر مشهوده!
هر چقدر بیشتر میگذره میفهمم که نقطه ضعف تمااااامه جنبه های زندگیم کمبود اعتماد به نفس و احساس لیاقت هست!
اعتماد به نفس وقتی ممحکم و ریشه ای و واقعی ساخته بشه تو دیگه هیچکس برات مهم نیست!
چیزی که درسته یا کاری که درسته رو انجام میدی.اما در کنارش وظیفه ی خودت میدونی که در نهایت احترام با دیگران رفتار کنی.
مثلاً:
تو این فایل خانم شایسته گفتن که
بهمون گفتن پروانه ها میان رو شونه هاتون میشینن
بلافاصله استاد گفت:
گفتن احتمالاً میان میشینن!!!
اینجا اون حرفی که درست تر بود زد و فرمایش خانم شایسته رو اصلاح کردن!
این قضیه چندتا درست واسم داشت اونم اینکه مهم نیست طرف مقابلت کی باشه!
مهم نیست چقدر دوستش داشته باشی!
مهم نیست چقدر بهش نزدیک باشی!
مهم نیست چقدر از نظر جایگاه مالی و یا زیبایی ظاهری، یا جایگاه اجتماعی چقدر سطحش بالا باشه!
مممن کاری که میدونم درسته رو انجام میدم!
حرفی که میدونم درسته رو میزنم!
من بشخصه یک دایی دارم که از نظر جایگاه اجتماعی بسسسیار سطحش بالاست از نظر احترام، تحصیلات، ادب و…
اما این عزیز که بینهایت دوستش دارم، بواسطه ی شغلش و تحصیلاتش بسیار در مورد مسائل سیاسی و نکات منفی کشور صحبت میکنه!
و من میبینم بخاطر اینکه این شخص. خیلی دوستش دارم و اینکه خوشش بیاد، هر وقت میرم خونشون، منم شروع میکنم به نقاط ضعف شرایط کارم، سختی کارم و… صحبت میکنم، در صورتی که هررر روز که میرم سرکار از صمیم قلبم راضی هستم از شرایطم!
یعنی اگر من بخوام تمرکز کنم از رفتار ها و آنچه که در ذهنم و افکارم میگذره، و عملکردم درجامعه و…، 90 درصدش تحت تأثیر اعتماد به نفس و احساس لیاقت هست!
هرچقدر که بیشتر روی خودم شناخت پیدا میکنم، هرچقدر که نسبت که نقطه ضعفام آگاه تر میشم هر چقدر که به موفقیت هام فکر میکنم، میبینم که اعتماد به نفس و احساس لیاقت مممهمترین و اصلی ترین عامل در اون اتفاقات بوده!
شما فکرشو کنید اعتماد به نفس خانم شایسته یک مقدار ضعیف بود!!!
آیا تو روزهایی که استاد تنهایی میومدن مسافرت پیشه دوستشون یا روزهایی که یکی دوماه تنهایی استاد اومدن تمپا که روی دوره ی قانون سلامتی کار کنن، میتونستن روزهای خوبی داشته باشن!؟
ایشون به تنهایی شروع کردن به کار کردن تو همون کارگاه خودشون وار کردن روی فایل ها!!!
من اگر یک نفر عزیزترین آدمه زندگیم باشه و بهم بگه یک هدیه و یا یک یادگاری با مهمترین داشته ی زندگیتو بهم بده، من بدونه اینکه حتی 1%فکر کنم 2 تا هدیه بهش میدم
1/کتاب قرآن
2/بهش میگم روی اعتماد به نفس و احساس لیاقتت کار کن
به مریم جان عزیزم و سپاس فراوان برای ارسال فرکانس های پرانرژی و عالیشون
به استاد گلم، که پروانه هم پی به این برده و میشینه رو استاد گل ترینم
خدایا سپاسگزارم برای دیدن این همه زیبایی
خدایا سپاسگزارم روز به روز توجه م به زیبایی های اطرافم و کشفشون بیشتر و بیشتر میشه.
خدایا سپاسگزارم روز به روز خواسته های قشنگ تر در من شکل میگیره.
خدایا شکرت که میتونم ببینم، حس کنم و تحسین کنم…..
دوستان عزیزم هر کدوم از ما خواسته های کوچیک و بزرگ زیادی داریم که با دریافت آگاهی ها با عزم و جزم راسخ برای تحققشون گام برداشتیم و درتلاشیم.
یه نکته ی خیلی مهمی که وجود داره و نقش پررنگی در رسیدن و حتی سرعت رسیدن ما به اهداف مون ایفا میکنه، اینه که حواسمون به نشونه ها باشه.
حواسمون باشه که نشونه هارو ببینیم، تحسین کنیم تا ایمانمون برای رسیدن بیشتر بشه.
بنظر من با تایید این نشونه هاست که ظرفمون بزرگتر میشه و در فرکانس دریافت قرار میگیریم. یا به زبون عباسمنشی در مدار دریافت اون خواسته قرار میگیریم.
تا زمانی که ظرف ما کوچیک باشه گنجایش خواسته های مارو نخواهد داشت، ما باید با تأیید نشونه ها و استمرار در فرکانس خوب، سعی در بزرگ تر کردن ظرفمون بکنیم.
امروز داشتم نتایج دوره ی احساس لیاقت تو زندگیمو بررسی میکردم، انقدر نتایج ریزو درشت زیادی برام رخ داده از شروع این دوره که من زیاد بهشون توجه نکرده بودم.
وقتی ما این نتایج و نبینیم و تحسین نکنیم و بخاطرشون خوشحال نباشیم و ذوق نکنیم، میتونیم منتظر رسیدن نتایج بزرگتر از این باشیم؟؟؟؟؟؟
اصلا وقتی نتایج کوچیک دیده نشه یه جورایی داریم این فرکانس و ارسال میکنیم که ما لایق رسیدن به این هدف یا خواسته نیستیم. اگر من خودمو لایق بدونم این نشونه هارو تایید و تحسین میکنم و به عبارتی ظرف وجودیمو بزرگتر میکنم برای دریافت نتایج بزرگتر.
من خودم یکی از بزرگترین موانع رسیدن به اهدافمو توجه نکردن به همین موارد مهم میدونم.
دوست داشتم بنویسم و به اشتراک بذارم که من بعد توجه بیشتری به نشونه ها داشته باشیم.
یکی از اصلی ترین ترمز هایی که باعث میشه دیگه جلوگیری کنه آدم از رشد و پیشرفت خودش و اومدن نتایج برمیگرده بازم به کانون توجه.که باید با توجهمون خودمون نتیجه رو “گسترش” بدیم
حالا میخوام درمورد این موضوع بازم صحبت کنم
اگر دقت کنی میبینی که اوایل هرچیزی ما کلی ذوق و شوق داریم. به نظر من این موضوع اصلش از دو دلیل نشات میگیره
1.انتظارات مثبت داریم
حالا بزار من مثال مثلا دوره های استاد رو بزنم
مثلا میگم اوه اوه! این دوره رو کار میکنم، زندگیم تغییر میکنه، چقدر قرارع حرفای قشنگ بشنوم، چقدر قراره عمل کنم و نتیجه بگیرم، دیگه زندگی ام برای همیشه عوض میشه، و… و چنان ذوق و شوقی که در ما به وجود میاد که هرروز به ذوق اون بیدار میشیم و خلاصه انتظار مثبتی داریم که منجر شده به احساس شور و اشتیاق
یا اگر میخوایم یک کاری رو شروع کنیم یک تصمیمی رو شروع کنیم هم همینه، میگیم: این تصمیم رو میگیرم،چقدر زندگیم قراره بهتر بشه، چقدر خدا کمکم میکنه، چقدر ثروت میاد تو زندگیم، چقدر رابطه های خوب ایجاد میشه و…
حالا مورد دوم که البته خیلی هم باهم فرق ندارن
2.کانون توجه
اوایل که یک کاری رو شروع میکنیم همواره حواسمون به رشذ هامون هست
میریم باشگاه همون جلسه دوم که میبینیم بدنمون قوی تر شده کلی بهش توجه میکنیم
یک کاری رو شروع میکنیم همینکه امروز رو آموزش دیدیم براش شب با احساس رضایت که از توجه به اون پیشرفت میاد میخوابیم و همینطوری میریم جلو
ترکیب این دوتا هرروز ظرف مارو بزرگتر میکنه، نتیجه رو بزرگتر میکنه، حال مارو بهتر میکنه
اما از یک جایی به بعد امکان داره توجه نکنیم…
و از یک جایی به بعد امکان داره دیگه انتظار مثبتی هم برای روزمون یا اون کار یا هرچی نداشته باشیم چطوری؟
اینطوری که من مثلا دو ماه میرم باشگاه، عضلاتم خیلی خوب شده همه چی عالیه اما میبینم هنوز به اون “وزن” دلخواه نرسیدم.
انرژیم کلی رفته بالا، عضلاتم خوبه و همه چی عالیه ولی توجه رو میزاریم روی این وزنی که اونقدر تغییری نکرده و این توجه داره فرکانس عدم پیشرفت رو میفرسته درنتیجه احساس ما هم داره کم کم بدتر میشه
از طرفی انتظارات ما چی؟
حتی اون انتظارات مثبت رو هم کم کم کمرنگ میکنیم یعنی چی یعنی دیگه این گفتگو ها که: الان میرم باشگاه چقدر باز عضلاتم رشد میکنه، چقدر خوبه دارم تلاش میکنم، چقدر خوبه که انرژیم داره روز به روز بیشتر میشه و.. به این شکل تغییر حالت میکنه که—–> خب میخوام برم باشگاه، چه فایده این وزن که نمیاد پایین حالا باید کلی وزنه سنگین رو هم بلند کنم، این همه راه هم برم و کلا هیچی به هیچی
و کلا توجه ما تغییر میکنه! به همون نسبت هم نتیجه تغییر میکنه
یعنی همه ما این الگو رو دیدیم که اول که رفتیم یک چیزی رو شروع کردیم همه چی عالی بوده، حس ما عالی بوده، نتیجه عالی بوده، انگیزه عالی بوده و همه چی بینظیر بوده اما بعد از یک مدت دیدیم رشد خیلی کم شده یا حتی نتیجه هم داشته برعکس میشده دیگه
حالا خب ما که این الگو رو فهمیدیم راهکار چیه؟ چطور عملی به نغع خودم از این قانون استفاده کنم؟ حالا که اینو فهمیدم که نباید دیگه اجازه بدم که روند من معکوس بشه وگرنه چه فرقی کرد دونستن و ندونستنش؟
خب برمیگردیم دوباره به جهت دهی اگاهانه از کانون توجه
هرروز که میگذره من دارم بیشتر وبیشتر متوجه میشم ما هرثانیه و هر لحظه درحال گسترش دادن هستیم
داره هرروز برای ما همه چیز گسترش پیدا میکنه
بزار من الان یک لحظه بگم که دارم توی ذهنم به چه چیزهایی توجه میکنم تا دقیق تر متوجه بشیم
ببین من حین این کامنت یک لحظه هایی حواسم روی این رفت که نکنه این کامنت من اصلا ارزش منتشر کردن نداشته باشه و اتفاقی که میفتاد چی بود؟ همون لحظه اصلا فکر من متوقف میشد و مثل یک مجسمه به گوشی نگاه میکردم،، بعد که باز دوباره گفتگو های ذهنیم رو جهت میدادم که نه تو داری برای خودت مینویسی خودت یاد میگیری این همه نوشتی همه دوست داشتن این قدر نکات کاربردی رو میگی و به محض اینکه ترمز رو برداشتم و توجهم رفت روی اینا باز دوباره فکر کردن شروع شد، کلمات اومدن و من باز شروع کردم به نوشتن
باز دوباره: در حین نوشتن این کامنت یک لحظه توجه من رفت روی اینکه که الان توی خونه تمرکز ندارم و چرا باید اینطوری باشه و فلان و اینا و همون لحظه من با توجهم به عدم تمرکز اون رو گسترش دادم و چه اتفاقی افتاد؟ عدم تمرکز بیشتر دریافت کردم ذهنم انگار جوری برنامه ریزی شد که تمرکزش کمتر بشه حالا چیکار کردم که برگردم؟ گفتم نه من با ومود سروصدا هم بارها شده تمرکز بینشیری داشتم که خیلی ها توی سکوت همچین تمرکزی نداشتند و بعد بلافاصله میخکوب شدم تا الان به کامنت و بدون وقفه دارم با تمرکز لیزری مینویسم از طرفی الام دارم دوباره خودم رو تشویق. میکنم و میگم ایول چقدر خوب و سریع یاد گرفتی جهت بدی به ذهنت چقدر خوب تر درک کردی مفهوم توجه رو، چقدر خوب داری بهش عمل میکنی،، و اتفاقی که افتاد چی بود؟همون لحظه من اماده شدم تا بیشتر از قانون عمل کنم ثانیه به ثانیه چون فرکانس عمل گرایی رو ارسال کردم
توانایی خودم رو توی خلاقیت استفاده از قانون تحسین کردم و روش تاکید کردمالان دارم بیشتر با خلاقیت بیشتری از قانون استفاده میکنم
حتی یک داستان خیلی جالب بهت بگم
من به شدت توی ریاضی ضعیف بودم. و واقعا کلا گیج میزدم و اصلا نمیتونستم درک کنم چی به چیه و یادمه از یک جایی به بعد کوچولو کوچولو خودم رو تشویق کردم،،
یعنی یک سوال رو کامل بدون اینکه اشتباه برم حل میکردم و بعد اونو احسین میکردم کلی خوشحال میشدم میگفتم دمم گرم دارم یاد میگیرم،، اتفاقی که میفتاد دفعه بعدی باز بهتر و بهتر میشدم
یادمه یک دبیری داشتیم ایشون هر جلسه تاکیدش این بود که سوال بپرسه
باور که در من از ریاضی قبلا ها بخاطر اینکه توجهم رو روی عدم درک ام از ریاضی گذاشته بودم این بود که:من توی ریاضی اصلا خوب نیستم
اما وقتی این دبیر شروع کرد به سوال پرسیدن اینطوری بود اوایل باید خیلی تلاش میکردم تا ریاضی رو درک کنم تا بتونم سوال جواب. بدم
چون باز یک باور دیگه توی ذهنم بود که نمیتونستم منفی خوردن رو بپذیرم
خلاصه من هرکاری کردم تا این مثبت رو بگیرم
خلاصه اتفاقی که افتاد همون اوایل که ما با ایشون کلاس داشتیم من بخاطر سوالی که حل کرده بودم یک مثبت دریافت کردم،،، هم ایشون خیلییی لذت برد و تشویق ام کرد هم من داشت کم کم. مقاومت هام برداشته میشد…
دفعه بعدی بهتر شد و این گسترش پیدا کرده بود
اینقدر گذشت و گذشت که یک باور بنیادین در من شکل گرفته بود که من توی ریاضی خیلی خوبم!
منی که اصلا میگفتم اقا من اصلا ریاضی رو نمیتونم حل کنم الان مشتاق بودم تا بازم حل کنم و تایید کنم تواناییم رو
من به یک جایی رسیده بودم که همه میگفتن: چطوری اینقدر ریاضیت خوبه!!
دوباره یک مثال دیگه هم دارم
من کلاس فوتسال میرفتم، جلسه افتضاح بودم! به معنای واقعی اصلا مربی بعدا بهم گفت جلسه اول که اومدی من با خودم گفتم اینو دیگه کی اورده کلاسای من مثل ماست میمونه:)
اما من جلسه بعدی یک کوچولو بهتر شدم.
اتفاقی که افتاد یک حرکتی توی همون جلسه دوم زدم و بازخورد مثبتی از مربی گرفتم
همون توجهم که رفت روی پیشرفتم چنان انگیزه منو بیشتر کرد که جلسه بعدی هم بهتر گوش میدادم هم بهتر عمل میکردم
یادمه اون موقع ها با چندتا از دوستام شروع کردیم (یادش بخیر!)
و من اینقدر خوب شدم که از همه دوستام مثل موشک رفتم بالاتر و بعد از دوماه مربی ما همیشه منو مثال میزد،، میگفت این سینا خیلی زرنگه و واقعااا ترکونده بودم،، یک جوری بازی میکردم بچه هایی که قدیما فوتسال منو دیده بودن باورشوون نمیشد و واقعا هم عالی بودم
چون مربی ما جلسه ایی نبود که منو زیر نظر نداشته باشه و جمله: افرین سینا رو نگه
بارها بود همه رو میگفت برام دست بزنن
همه میگفتن سینا تو خیلی خوب میفهمی خیلی باهوشی و..
اما یادمه از یک جا رشد من متوقف شد میدونی چرا چون مربی دیگه توجهش رفت روی جاهایی که ید عمل میکردم یعنی چی یعنی انتظار اش از من زیادی شده بود و دیگه اون ویژگی های خوبم عادی بود براش و تا فلان موضوع رو مثلا حل نمیکردم خبری از تشویق و تحسین نبود بلکه اتفاقا با عنوان های تمسخر امیز هم خیلی وقت ها همراه بود
اونجا بود که رشد من متوقف شد
دقیقا مثل همین مثالی که شما زدی
ما بخاطر اینکه انتظارمون خیلی دیگه میره بالا نتایج کوچیک رو نمیبینیم! ته ذهن ما این انتظار بالا خوبه و میگیم که اتفاقا باعث میشه که چالش بیشتری داشته باشیم و منجر به رشد بشه اما راه گسترش نتیجه فقط و فقط توجه به نتیجست
راه زیاد کردن نشونه ها فقط و فقط توجه به اوناست
یک ترمزی هست کمال گرایی
دقیقا همین ترمز هست که موجب همچین چیزی میشه.
که من باید پرفکت عمل کنم و هیچ روز خدا از خودمون راضی نمیشیم
فرکانس چی رو ارسال میکنیم؟
عدم رضایت
کار جهان چیه؟
ارسال عدم رضایت بیشتر
حالا منی که این موضوعات رو فهمیدم باید درک کنم که در هرثانیه از این قدرت گسترش و خلق کنندکی که خدا بهم داده استفاده کنم
مثل همون مثالی که زدم و گفتم حتی در حین کامنت نوشتن هم این موضوع در افکاری که به ذهنمون بیاد تاثیر داره.
یکسری هستن مثلا میگن ما یک سالِ با استاد هستیم نتیجه نگرفتیم
میدونی راهکار من برای این موضوع چیه،، اینه که نتایجت رو ببین
شاید عجیب باشه چون طرف گفته که بابا من میگم نتیجه نگرفتم تو میگی نتیجه رو ببین
دقیقا!
اولش شاید پیدا نکنه… اما اگر سعی کنه با تمام وجود بگرده و حتی یک نشونه کوچولو پیدا کنه از جایی که از قانون استفاده کرده و نتیجه گرفته از همون لحظه روند نتایج شروع میشه
وقتی اولین نتیجه رو به زور پیدا میکنه،، میبینه عهه من فلان جای دیگه ام نتیجه گرفتم ها،، اونجا هم نتیجه گرفتم و اول نتایج رو بیشتر میبینه
بعد اتفاقی که میفته چیه؟
بعد از اینکه اینقدر توجه میکنه به نتایجی که گرفته اون موقع جهان اماده اش میکنه که نتایج بزرگتر بگیره البته که این توجه به نتایج طبق اصل کانون توجه باید منجر به احساس اطمینان بشه منجر به احساس خوب بشه وگرنه صد صفحه هم نتیجه بنویسه اما ته ذهنش این باشه که شانسی بوده و حسش تغییری نکنه خب اون فرکانس متفاوتی رو هم به جهان ارسال نمیکنه و اوضاع فرق نمیکنه
اما اگر سعی کنه پیدا کنه و به شکلی نگاه بهش کنه که بهس احساس خوبی بده
اون موقع اصلا مغرش اماده میشه فایل هارو جوری ببینه که منجر به نتیجه بشه
به انجام تمرین هایی هدایت بشه که منجر به نتیحه بشه
یگانه جان من همه این صحبت هارو زدم تا به خودم یاد اوری کنم که در این حد این موضوع میتونه دقیق باشه و میتونه در هر چیزی صدق کنه
و وقتی کامنت شما رو خوندم گفتم خب فرصتی هست که دوباره درمورد این موضوع بیشتر فکر کنم و بازم اهمیتش رو به خودم یاداوری کنم.
به طوری که بعد این کامنت بازم بیشتر جهت بدم به کانون توجهم بازم و توی هرلحظه این کار رو بکنم
توی کامنت نوشتن، زیر دوش، هنگام ناهار، توی کارم، توی هرچیزی
داری کارت رو انجام میدی؟
هر لحظه به فرصت های کارت توجه کن،، هر لحظه به راحتی کارت توجه کن،، هر لحظه به اینکه پول چقدر توی این کار زیاده توجه کن، هر لحظه به اینکه چقدر توی این کار داری بهتر میشی توجه کن
واقعا با کانون توجه ما میتونیم هرچیزی رو ایجاد کنیم
ما میتونیم حتی شخصیتی که دوست داریم رو هم بسازیم با توجه کردن به شخصیتی که دوست داریم داشته باشیم،، با توجه جاهایی که شخصیت ما واقعا خوبه نه جاهایی که هنوز توش ضعف داریم و اگرم ضعفی رو پیدا میکنیم خوشحال بشیم چون به دید اصلاح بهش نگاه میکنیم…
برای مثال وقتی من شخصیت استاد رو همیشه ببینم و بینهایت تحسین کنم،، اصلا دیگه دوست دارم که مثل استاد رفتار کنم
اگر ما توی برهه های زندگیمون نگاه کنیم میبینیم وقتایی که به یک شخصیت خاص توجه کردیم داشتیم جنس اون شخصیت رو به خودمون میگرفتیم
من این روزا روی این موضوع دارم بیشتر فکر میکنم
یگانه جان میدونی یک شخصیت و یک نوع رفتار هایی هست که من خیلی دوست دارم بیشتر در خودم ایجادش کنم. و هرروز سعی دارم بیشتر درک کنم که چطور با استفاده از کانون توجه میتونم اون چیزی که میخوام رو بسازم
مثلا یکی از راه ها اینه که به اینکه چقدر اون رفتار رو داشتن یا چقدر اون شخصیت رو داشتن فوق العادست و همواره به این فوق العاده بودنش توجه کنیم.
مثلا چقدر فوق العاده میشه که من تبدیل به ادمی بشم که میره توی دل ترس هاش،، همه تحسینش میکنن بخاطر این ویژگی، چقدر این شخصیت میتونه من رو متفاوت کنه،، اگر بسازمش چقدر اتفاقات خوبی میفته و اینقدر اینکار رو انجام بدیم و ببینیم الگو هایی رو که این رفتار رو دارن و تحسینشون کنیم،، تجسم کنیم داریم اون کار رو میکنیم که دیگه جزوی از شخصیت ما بشه…
حتی من قبلا هم توی یک کامنت دیگه گفتم که الان بیشتر درک میکنم که چرا قبلا ها که سریال میدیدم دوست داشتم شبیه نقش اول اون سریال رفتار کنم و رفتار هاش رو تقلید میکردم
چون نقش اول سریال همیشه تحسین من رو برانگیخته میکرد همش تحسینش میکردم،، با جزئیات به رفتار هاش توجه میکردم
و واقعا هم میدیدی یک هفته من دارم مثل اون شخصیت رفتار میکنم..
میخوام بگم حتی ما میتونیم ویژگی هایی که میخوایم داشته باشیم رو هم بسازیم در خودمون
من یکی از کارهایی که انجام میدم برای اینکه درکم بیشتر بشه از قانون و عمل گراییم توی زندگیم بیشتر بشه بارها و بارها از یک اصل مثال های مختلف میزنم
درواقع هدف منم از این مثال ها و این صحبت ها همین بود تا بازم فرصتی باشه که مثال بزنم
از بس بهبود گرا شدم دیگه هرجا پیدا کنم هر فرصتی گیر بیارم این مثال ها رو شروع میکنم
همین بهبود گرایی هم توی کانون توجه انجام میدم،، هر فرصتی رو گیر میارم به نکات مثبت توجه میکنم (که گفتیم هم این نکات مثبت چقدر میتونه انواعش گسترده باشه)
روز به روز درهایی از اگاهی داره به روم باز میشه و بهتر و بهتر میشم توی زندگیم
رشد میکنم
واقعا اگر ما بتونیم احساس لیاقتِ استفاده از کانون توجه رو تا این حد در خودمون ایجاد کنیم که هرلحظه ازش استفاده کنیم بینظیره نتایج
و اگر در این حد ثانیه به ثانیه استفاده کنیم ازش زندگی ما با سرعتی که نمیتونیم حتی باورش کنیم تغییر مثبت میکنه
من ترجیحم اینه که شاگرد زرنگه باشم و در عمل از این قانون استفاده کنم! نه بخاطر یکسری حرفای تئوری و قشنگ برای تایید گرفتن از دیگران
من عاشق اینم که هرروز خلاقیتم رو در عمل از اجرای اصل قانون بیشتر کنم
و هرروز هم این موضوع در من بهتر میشه
خیلی خوشحالم که اینقدر دارم بیشتر و بیشتر رشد میکنم و همواره خودم رو تشویق میکنم
یگانه جان ممنونم که نوشتی و فرصتی رو برام فراهم کردی تا منم بنویسم
چقدر زیبا نوشتی و چقدر نکات مفیدی داشت کامنتت برای من
میدونی سینا جان یه نکته ای که الان با خوندن کامنتت به ذهنم رسید این بود که:
ما رسیدن به خواسته هارو برای احساس آرامش و شادی میخوایم، و اگه ما با تأیید نشونه ها یا همون نتایج کوچیک این احساس و در خودمون ایجاد کنیم هم کانون توجهمون رو کنترل کردیم و هم فرکانس اون خواسته رو ساطع کردیم و در نتیجه جهان مارو در مدار دریافت اون خواسته قرار میده.
سینا جان مثال های خیلی واضح و خوبی زدی
همون مثال باشگاهت برای خودم اتفاق افتاده که به تغییرات کوچیک توجه نکردم و در نهایت دلسرد شدم و دیگه ادامه ندادم.
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همسفران عزیز
امروز که از خواب بیدار شدم و نگاهی به آسمان کردم یه ندایی میگفت که امروز وقته رفتن به دامن طبیعته!
الانم که این فایل زیبا رو دیدم و رو به آسمان دراز کشیدم باز بهم الهام شد که از این زیبائی ها بنویسم.
خدا رو شکر استان ایلام بواسطه چهار فصل بودنش تقریبا در هر موقع از سال میشه مسافرت کرد و در طبیعت گشت.الانم در منطقه گرمسیری صالح آباد بین ایلام و مهران هستیم.و دمای هوا 20 درجه سانتیگراد است.
آسمان آبی با تزئینی زیبا از ابرهای نازک، شبیه کاغذ ابرو باد برام دلبری می کردن و باهام صحبت می کردن.
استاد اینجا هم زمین و کشتزارها سر سبز و دل انگیز شده اند و نوید بهاری زیبا رو می دهند و در واقع بهار را امروز میشد احساس کرد.
مسیر خروجی شهر بقدری ترافیکش سنگین بود که منو یاد ترافیک آخر تابستون شمال انداخت و برای خودمم خیلی جالب و غیر معمول بود. و نشان میداد همه این فرصت رو غنیمت شمردن و به سمت مناطق گرمسیری برای سپری کردن یک روز تعطیل در دامن طبیعت در حرکتند.و انگار مثل سیزده بدر است اینجا و استان ما تنها استانی هست که مردم عادت دارند جمعه ها مثل سیزده بدر به دامن طبیعت بروند در تمام فصول!
نهار را کباب آتیشی به شیوه قانون سلامتی مهمان طبیعت بودیم و لحظاتی قبل هم چایی آتیشی میل کردیم و جای همه دوستان را سبز نه داشتیم و شکر خدا را بجا آوردیم که این زیبائی ها را روزی امروزمان کرد.
دیدن این فایل زیبا بعد از نهار ،زیبائی های امروز را برایم دو چندان کرد . و برایم خاطراتی زیبا را در ذهنم مرور کرد. راه رفتن در این ساحل ماسه ای و نوازش بادی خنک و دریای تمیز و زیبا با امواج ملایمی که به سمت ساحل می آید چقدر برایم آشنا و دل انگیز بود.
استاد این سازه نگهبانی غریق نجات کنار ساحل هم دقیقآ عین ساحل سنگاچین در بندر انزلی است که تابستان گذشته رفتیم و آن ماشین چراغ روشن کنار ساحل خاطره ای رو برایم زنده کرد که گفتنش خالی از لطف نیست.
ساحل سنگاچین بدلیل اینکه در اختیار شیلات انزلی و ادارات دولتی بود، و عامه مردم نمی تونستند در آن تردد کنند خیلی ساحل تمیز و زیبایی بود. آخرین روزی که من آنجا بودم دوست داشتم با ماشینم ساحل را طی کنم و دخترم شینا هم دوست داشت از سانروف ماشین سرشو بیرون بیاره و نسیم موهاشو نوازش کنه. صبح زود طبق عادت هر روزم بیدار شدم و تصمیم گرفتیم صبحانه را کنار ساحل میل کنیم. وسایل رو آماده کردم و اینبار به جای پیاده روی تا ساحل با ماشین از مجتمع خارج شدم و چند کیلومتر بعدش یه مسیر که متعلق به ماهیگیران بود و به ساحل راه داشت را انتخاب کردم و دیدم همه خوابن، یکم منتظر موندم تا یکیشون تو حالت نیمه خواب متوجه ما شد و من ازش خواستم که میخوام چند دقیقه ماشینو ببرم ساحل و اگه امکان داره اجازه بده از معبری که با یه زنجیر بسته شده بود عبور کنم و اونم اشاره کرد که زنجیر و بکش و برو.
بعد از چند دقیقه که کنار ساحل مشغول لذت بردن و رانندگی در کنار ساحل خلوت بودیم و فیلم میگرفتیم، دیدم یه ماشین پراید با چارغ روشن و چشمک زن بهمون نزدیک شد و معترض شد که چرا ماشینو آوردیم ساحل و این برای ما مسئولیت داره و اگه ببینن با ما برخورد میکنن و اصلا شما چجور و از کجا تونستید ماشینو بیارین ساحل؟
من براش ماوقع رو توضیح دادم و گفتم ما از همکارتون اجازه گرفتیم و این وقت صبح هنوز هوا کامل روشن نشده و همه هم خوابند و بعدش ما رو مشایعت کرد که تا اتفاقی براش نیفتاده ماشینو از منطقه ساحلی بیرون ببریم و من هم اینکارو کردم و برگشتم مجتمع و پیاده به خانواده که ساحل سفره انداخته بودیم ملحق شدم.
زیبائیهای کنار ساحل و این منطقه بکر باز منو یاد دریاچه سد آویدر در حوالی 30 کیلومتری شرق نوشهر انداخت و خاطرات خوب آنروز را در یادم زنده کرد.
گذشتن از میان جاده زیبا با درختانی که سر بهم گذاشته ام در دو طرف جاده و سایه بانی بر جاده ساخته اند باز برایم یاد آور جنگل گیسوم و زیبائیهای آن مسیر بود.
دیدن این گونه خزنده مارمولک مانند هم واقعا جالب بود و آدم باورش نمیشد که اینها موجود زندن نه مجسمه! و ژستی که گرفته انار دستشو زیر چونه گرفته و آرنجشو به زمین تکیه داده و بی خیال از هفت عالم است.و داره در حال زندگی میکنه و لذت بردم از مود و حالی که داره.
دیدن این درخت هایی که مثل چتر سایه انداخته اند هم بسیار زیبا و دیدنی بود و نمونه هایی از اینگونه درختان در مناطق گرمسیری رو میتوان دید.
ریشه های این درخت زیبا که عکس کاور این فایل شده در نوع خودش منحصر بفرد و جالب و دیدنی بود.
استاد اون تاب درختی رو هم من تجربه کردم و احساس گهواره کودک به آدم منتقل میشه. نکته ای که راجع به نارگیل ها گفتید که هر کسی میتونه بگیره و استفاده کنه این جرقه رو تو ذهنم زد که شما و مربم جان دارید در بهشت زندگی می کنید! مگر بهشت جایی غیر از این میتونه باشه که به هر چیزی خواستید دسترسی داشته باشید و به هر میزان که می تونید استفاده کنید بدون هیچ دغدغه ای.
یه نکته دیگه ای که این تصاویر در ذهنم مرور شد این بود که وقتی این تصاویر را می دیدم برام چقد برایم چقدر آشنا بود و این احساس رو همه ما هنگامی که حتی به جاهایی که برای اولین باره داریم میریم هم تجربه میکنیم بگونه ای که انگار قبلا رفته ایم و این جاها را دیده ایم و تین برایم تائید این آگاهی بود که همه ما با این آگاهی ها و تجربه ها به این دنیا آمده ایم و فقط داریم در این دنیا به آن آگاهی ها دسترسی دوباره پیدا میکنیم و بیاد میاوریم!
ممنونم بابت فایلهای فوق العاده زیبایی که با ما به اشتراک می گذارید و آگاهی های نابی که به ما آموزش میدین.الانم صدای موزیک شاد کردی از چهار طرفمان به گوش میرسد و ما رو متوجه خودش کرد که دیدیم در حال رقص کردی و شادی و پایکوبی هستند ، دل همتون شاد و بقول آقا علی تنور دلتون گرم. یا حق
سلام به دوستان نازنینم کسایی که در کنارشما بودن تو این سایت الهی رو به هر دورهمی و مهمونی ای ترجیح میدم و از وجودتون لذت میبرم
سال پیش وقتی سفر به دور امریکای قسمتهای قبلی رو شروع کردم به دیدن باردار بودم و میگفتم خدایا دوقلوهامو سالم و سلامت بیار تو بغلم و همه چیزو سپردم به خودش تو روزهایی که گاهی شیطان ذهنم استرس مینداخت تو وجودم فقط یاد مادر موسی میفتادم و میگفتم اون چطور تونست به تکیه به قدرت بی نهایت الله بچشو بندازه تو اب اون وقت تو داری شک میکنی با اینکه داری تکوناشونو حس میکنی ؟ و توی وجودتن ؟ همونکه با نشون دادن ایمانت اینارو گذاشت تو وجودت همون نگه دارشونه بگذریم …و امسال دارم با دوقلوهام سفر به دور امریکای جدیدو نگاه میکنم چقدرم مشتاق هستن چون خیلی کنجکاون این کنجکاوی تو وجود همه ی ما بوده ولی ما فراموشش کردیم قل کوچیکم که چهاردست و پا راه افتاده تمام جاهایی که میشه رو رفته تو خونه سر زده به همه چی مدتها با تعجب نگاه میکنه دست میزنه لمس میکنه تا بفهمه چی به چیه وقتی میخوام حسشو درک کنم میگم فکر کن الان تورو ببرن بندازن تو یه سیاره ی دیگه یه جایی که تاحالا نرفتی و همه چیزش خاص خودشه ببین چطوری میخوای کشف کنی و واسه هر چیزی مشتاقی بچها هم همینطوری هستن برای بار اول وارد کره ی زمین و این جهان مادی شدن تا حالا قبلش فرش ندیده بودن بخاطر همین یه فرش یه ساعت سرشونو گرم میکنه با لبه ی فرش بازی میکنن روی گلهاش دست میکشن نه یبار بلکه هر روز و براشون تازگی داره یا تاحالامبل ندیدن بخاطر همین دوست دارن برن زیر مبل رو کشف کنن و ببین اونجا کجاست انگار یه سیاه چاله پیدا کردن!
من عاشق این رفتار و کنجکاوی بچهام همش دوست دارم اگاهانه این رفتارو داشته باشم که البته پیش زمینش صلح درونی با خودت و خدای خودته چون وقتی با خودت در صلح نیستی و حال درونیت خوب نیست هیچی برات مهم نیست حتی بهترین چیزا هم نمیتونه حالتو خوب کنه چه برسه بری کنجکاوی کنی
دو سه هفته پیش رفته بودیم رامسر چهارتایی خیلی هم خوش گذشت خداروشکر اولین مسافرت با بچهام و بهترین سفر عمرم بود :)
از یه برنامه یه ویلا اجاره کرده بودیم روزی که رسیدیم ذهنم یکم بازی دراورد و یکم فرکانسم پایین بود دلیلشم اصلا نمیدونم و یادم نیست ولی وقتی ذهنمو کنترل کردم خیلی حالم عالی شد و شروع کردم به کنجکاوووی گفتم اگر جای آرمان(قل کوچیک و کنجکاو) بودم چیکار میکردم؟خخخخ و رفتم کل ویلا رو با ذوق فراوون بازرسی کردم داخل تموم کشو ها و کمدهارو باز میکردم با اینکه میدونستم خالین ولی ذوقشو داشتم از تموم پنجره ها بیرونو نگاه میکردم پشت همه ی پرده هارو دید زدم و کلی کنجکاوی کردم و چقدر کیف داد چون برام یاداور زمانی بود که فراموش کردم و تونستم به یاد بیارم ،به یاد بیارم زمانی رو که برای اولین بار وارد این جهان شدم و همه چیز برام تازه و زیبا و فوق العاده و شگفت انگیز بود
هر وقت یادم بیفته که باید کنجکاو باشم دلم میخواد برم تو طبیعت برم بیرون و چیزای جدید ببینم و کنجکاوی کنم و طر از کار خدا دربیارم
و این همه رو گفتم که بگم چقد از این ویدیو لذت بردم بودن تو اون طبیعت زیبا اون درختی که شکل چتر بود و اونیکی که ریشه هاش دیواری بود و اون پروانه ها چقدر لذت بخش بود اما اگر بخوام با توجه به چیزی که از بچهام دیدم بگم اینه که نباید فرقی تو حس و حال من باشه وقتی اون درختای عجیب و غریب رو میبینم و یا همین درختای تو حیاطمونو میبینم باشه من باید ذوق و کنجکاویم در هر دو یکسان باشه باید همون قد که از دیدن اون فضای رویایی لذت میبرم از همین پارکی که میرم لذت ببرم و توش کنجکاوی کنم و ذوقشو داشته باشم
استاد نکته ی قشنگ دیگه بخشندگی خداست که ببین چطور روزی میده چطور فراوانی هست چطور مفت و مجانی روزی میده تو خیابون تا دلت بخواد موز و نارگیل هست اینجا ه رفته بودیم شمال و تو بندر عباس پر نارنجه میتونی هرچقدر بخوای بکنی ببری یا یادمه بچه بودیم میرفتیم بهشت زهرا پر درختای شاهتوت بود
یعنی من با هر جمله از کامنتت خنده هام عمیق تر میشدن لبخندی که تا بنا گوشم داشتم
و چشام برق میزد از این همه ویژگی قشنگی از بچه های نازنینت برامون نوشتی .چه حس فوق العاده ای هست
بهت تبریکمیگم مادر مهربون و توحیدی
قربونت برم من که انقدر قشنگ توجه داشتی به رفتارشون خدای من شکرت
من از اینجا حسش کردم کخ چجوری میشن وقتی کنجکاو میشن
خدایا شکرت خدایا شکرت گه باهاشون رفتی سفر و کلی بهت خوش گذشته و توام مثل اونا کنجکاوی رو بار دیگه امتحان کردی
واقعا بچه ها درس دارن هر چی نگاشون کنیم هر روز یک درس جدید میدن بهت که
مهربون باشی
بخندی
غش کنی از ذوق
کنجکاوی کنی
آزاد باشی
ذهنت خالی از همه چی باشه و هیچ بکی نداشته باشی برای حرکت کردن یا دست به چیزی زدن و راه رفتن
عشق کنی و توی لحظه حال باشی
درخواست کردنشون که باید حتما براشون فراهم بشه و هیچ منطقی ندارن
وابستگی کمو بهت یاد آوری میکنن
خیلی چیزایی که اصن هر چیمیری توی عمق ماجرا بیشتز متوجه رفتارشون میشی
من مربی دنس هستم
که کلی بچه های قد و نیم قد دارم که میان پیش من آموزش میبینن
یه وقتایی اصن آموزش نمیدم بهشون
میشینم نگاشون میگنم که چجوری بی منطق با هم رفتار میکنن و چجوری میرقصن توی حال خودشوننن
بمونه که همه جای سالنو هم میریزن بیرون تل ببینن دمبل و کش ورزشی برای چیه
کش میندازن دور گردنشون
دمبل میزارن میشینن روش
اصن من میمونم که باید با اینا چیکار کنم .(اموجی خنده)
خدایا شکرت
رویا عزیزم کلیی بهت تبریکمیگم کلیی از کامنتت لذت بردم و بهم یاد آوری شد گه بیشتز به رفتار بچه هام توجه کنم و سعی کنم مثل اونا باشم همینجوری که اونا هستن و عاشقانه و بدون فکر کاریو انجام میدن
عاشقتم من مادر توحیدی
و چقدر این بچه ها با خودت میشینن این سریال نگاه میکنن لذت بخشه
احسنت بهت مهربون
الهی صد هزار مرتبه شکر
قربونت برم من
خداحفظشون کنه براتون و با عشق توحیدی الله کنار هم زندگی کنین
دیروز تو کامنتهای سعیده ی عزیز خوندم نوشته بود که برای دختراش هدیه خریده تا وقتی دندونشونو میذارن زیربالش ببینن فرشته ی مهربون واسشون هدیه اورده و گفته بود بخاطر ایمان بچه به اینکه واسش فرشته هدیه میاره خدا هدایتش کرده که بره خرید
دیروز داشتم شیشه ی بچه هارو اب پر میکردم که حاضر باشه هر وقت اب خواستن بدم بهشون یهو به فکرم رسید که این کارو بکنم و دیدم یکی از پسرام اومد و دید دارم شیشه اش رو پر اب میکنم دست و پاشو تکون میداد و به شیشه نگاه میکرد فهمیدم تشنس و نصف شیشه رو خورد و رفت و فهمیدم اون لحظه خدا منو هدایت کرده تا برم شیشه رو پر اب کنم تا کوچولوم بیاد به من بفهمونه که تشنست،
خداروشکر. من از طریق کامنت هدیه خانم به کامنت شما هدایت شدم.
وای که احساساتی را بیاد آوردم وقتی شما در مورد فرزندان عزیزتون که برای منم عزیز هستند نوشتید. خداروشکر. انگار خدا میخواست بیاد بیارم. که علیرضا یادت هست چقدر کنجکاو بودی، حتی تا دوران دبیرستان، به محض اینکه یه خیابان جدید میدیدی، یه پل جدید میدیدی میرفتی و از همه لحاظ بررسیاش میکردی؟
واقعا ممنونم از شما بخاطر این کامنتتون.
چقدر عالی هدایت میشه آدم. و چقدر عالیست که آدم دوتا کوچولو داشته باشه، بتونه ازشون یاد بگیره. واقعا این فراوانی نعمت و ثروت هست.
اینکه خدا دوتا الگو بذاره تو زندگیت بگه یاد بگیر ازش.
چشمتو بینا و گوشتو شنوا و قلبت رو آگاه کنه از آگاهی ها با بچه های خودت.
خیلی زیباست. خداروشکر. ببینید رویا خانم چقدر این خداوند بی نهایت هست، چقدر زیبا از دل موضوعات می آموزد.
چه درس عالی ای من گرفتم از شما و دیدگاهتون نسبت به فرزندانتان.
خدا حفظشون کنه و ان شاءالله سایتون مستدام باشه بالای سرشون.
بخدا الان انگار یه در باز شد به من گفت ببین چقدر یه بچه میتونه نعمت و فراوانی باشه.
خداروشکر. بینهایت خداروشکر.
تازه پاسخ شما به کامنت هدیه هم جالب بود. اینکه خدا شما را هدایت کرد کاری بکنید، آمادگی ای داشته باشید که در آینده نزدیک نیاز فرزندتان برآورده بشه، یه جورایی دست خدا بشید برای فرزندتان.
یعنی بعضی اوقات خداوند با یک نشانه، دربهای زیادی از آگاهی را به روی ما باز میکنه. چقدر من باید سپاسگزار رب العالمین باشم.
خداروشکر، بینهایت خدا را شکر و سپاس.
میتونم ساعت ها در موردش صحبت کنم. چقدر جریان هدایت عالی عمل میکنه. جوری که آدم لعلکم ترضی میشه.
خدایا شکرت راضیام ازت.
یه نکته حیفم میاد نگم. اینکه تو فقط باید لذت ببری و کنجکاو باشی. بدونی از قبل خدا همه چیزو برات آماده کرده، بری سمت موضوعاتی که دوست داری، هماهنگی عصب و عضله ایجاد کنی با تمرکز کردن روی اون موضوع و رشد کنی.
خیلی زیباست. نمیدونم خوب توضیح دادم یا نه ولی خیلی موضوع مهمی بود این که شما پاشی، بری آب آماده کنی، بچه بیاد و فقط با نگاهش نیازشو خدا بهش بده، نیازی که از قبل شرایط براش آماده شده.
خدا چقدر زیبا عمل میکنه.
من میتونم فقط برم و کنجکاو باشم، نگران نباشم و بعد ببینم که خدا چطور از قبل جهان را آماده کرده برای من که لذت ببرم.
استاد عزیزم من این فایل بهشتی رو دیدم در حالی که ناهر فوق العاده خوشمزه ای خوردم الان روی تختم دراز کشیدم و جوراب پامه و پتویی که هدیه به من بود رومه دقیقا وقتی از خدا ی پتوی نو خواسته بودم
گرم و نرم
کنار پنجره اتاق
صدای گنجشکها میاد که دارن میخونن
فک میکنم مهمونی چیزی داریم
از قدیم میگفتن این ی نشونه است
گوشی تو دستام گرفتم و دارم نگاه میکنم،فکر میکنم و همزمان تایپ میکنم و متنی که مینویسم رو هم زیر لب زمزمه میکنم
میتونم بگم
خدایا شکرت که گوشی دارم
خدایا شکرت که دستانی توانمند دارم
خدایا شکرت که دارم میبینم
خدایا شکرت که دارم فکر میکنم و تحلیل میکنم
خدایا شکرت که انگشت دارم و قدرت تایپ کردن
خدایا شکرت که میتونم حرف بزنم
تازه پاهام رو هم روی هم انداختم
خدایا شکرت برای این رفاه
تازه الان دسشویی هم دارم و باید برم دسشویی
یعنی اینکه هم خونمون دسشویی داره و آب قابل استفاده
و هم سیستم بدنی من سالم
گفتم خونه
خدایا شکرت بخاطر سرپناه،سقف بالاسر،امنیت و رفاه
مامانم صداش میاد پشت در اتاقه
به خواهرم میگه که باید بری پای درسات
خدایاشکرت که من لیسانسمو گرفتم و استرس امتحان رو ندارم دیگه
خواهرم میگه اعصابش خرابه که گوشیش خرابه
خدایاشکرت که اعصابمو آروم کردی و خبری از اینستا و تلگ و واتس تو گوشی من نیست
مامان و خواهر بزرگم صدای پچ پچشون میاد
مامانم داره نصیحتش میکنه و میگه بچه رو باید رو رفتارش کار کنه
خدایاشکرت برای سارینا،مامان و خواهرام
روبروی من در هست که پشتش ی کلی لباس اویزون کردم
خدایاشکرت بخاطر لباسهایی که دارم
لوازم ارایشیمو میبینم،ی کلی لوازم خوب دارم
من دور از بحث خواهرا و مامانم هستم
خداروشکر که از بدنه جامعه خودمو کشیدم کنار
الان راحت میتونم تجسم کنم و به اینده دلخواهم فکر کنم،خداروشکر میکنم برای این موقعیت
خداروشکر میکنم برای خانواده ام و سلامتی خودم و خانواده ام.
استاد این برای همین 5 دقیقه بود
این همه نعمت که توی 5 دقیقه قابل لمس
چرا اینقدر راحت یادمون میره؟
مگه کم نعمت داریم؟؟؟
استاد قشنگترین تصاویر برای من یکی اون لحظه ای بود که واااای خدای من
اون همه پروانه
چقدر قشنگ
و چقدر رویایی
انگار که بهشت بود
خیییلی زیبا بود حس خوبش به من منتقل شد
و دومی اون سکانس اخر
اون تاب راحتی برای استراحت
اون ویو آسمان با انبوهی درخت نارگیل
الله اکبر این همه زیبایی
خدایا واقعا که تو همه چیز رو برای ما افریدی
اون چشمه ها
اون پیچک ها
اون درخت های جور واجور
اون ماهی های زیبا
اون هوای ابری
من عاشق هوای ابری ام
اون جاده آمازونی
اون طبیعت بکر
اون همه پروانه با بی نهایت تنوع
واقعا که جهان نامحدوده
واقعا که فراوانی و تنوع بی نهایت در جهان هست
استاد اون حالی که دراز کشیدین رو تاب راحتی رو خریدارم
حسش کردم
خیییلی حال میده
و در عین دیدن فیلم زمزمه ام این بود که
«خدای خوب من منو به این مکانها هدایت کن»
خیلی این مناظر رویایی بود دقیقا مثل فیلمهای تخیلی که با فوتوشاپ اینقدر قشنگش میکنن ولی این واقعی واقعی بود
آهههه خدایا شکرت
استاد پروانه ها همیشه حس خوبی به من میده
برای همین به عنوان نشونه ای از طرف خدا قبولشون دارم
اینم از تو نت خوندم
« پروانهها نماد آزادی و زیبایی هستند. این موجودات به خاطر ماهیتی که دارند، سمبل تغییر و نتایج مثبت نیز بهشمار میروند. در برخی از باورهای عامیانه ، پروانه را تجسمی از دنیای دیگر، غیر از دنیای خاکی میدانند. آنها نمادی از روح، جاودانگی، تولد دوباره و همچنین سمبلی از توانایی تبدیل شدن هستند.»
امیدوارم تبدیل بشیم به همون چیزی که خداوند بخاطرش مارو به این جهان آورد
سلام و درووووووود فراووووووووون به استاد عباس منش جان و استاد شایسته جان و همه دوستان نازنینم در این سایت. بقول محسن ابراهیم زاده: «دوباره یه روز خوب؛ لب دریای جنوب؛ دوباره کنار بندر دوباره بزن و بکوب» (با بک گراند دستای بندری و صدای نی انبان ؛ از اتاق فرمان اشاره میکنن زودی کامنتتو بنویس بچه ها خودشون آهنگ رو دانلود میکنن)
نکته جالب ماجرا اینکه همزمان که یه روز خوب از لب دریای جنوب براتون کامنت مینویسم استاد عباس منش و استاد شایسته هم یه روز خوب از لب دریای جنوب آمریکا برامون فایل گذاشتن.
شنوندگان عزیز صدای ما رو میشنوید از عسلویه، پارس جنوبی ، هوا به طرز جادویی عالیه، اگه سمت شما هوا سرده بگید تا شیر گاز رو بیشتر باز کنم. نگران تموم شدنش نباشید نعمتهای خداوند بینهایته.
بریم سراغ زیبایی های فایل، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه زیبایی و ثروت ، وقتی توی جاده حرکت میکردین داشتم به ساختمون ها و ماشینها نگاه میکردم و میگفتم برای ساختن این ساختمونها و این ماشینهای باکیفیت چقدر ثروت به کار رفته و چقدر ارزش خلق شده. وقتی شما متریال مختلف رو جمع آوری میکنی و با اصول و دانش مهندسی عین قطعات پازل کنار هم میچینی و تبدیلش میکنی به یک ساختمان یا یک خودرو با کیفیت اینجا از انبوهی بتن یا آهن و شیشه و رنگ و سرامیک و چسب و پارچه و پلاستیک و … چیزی رو ساختی که علاوه بر ارزش مواد به کار رفته ، ارزش افزوده هم خلق شده و اون ارزش افزوده ناشی از علم و دانش و ظرافت و خلاقیت و نظمه (ارزش افزوده ناشی از ثبات قانونه) تصور کنید تپه ای از بتن و آهن و سایر مواد رو روی هم درست کنیم ، یا یه انبوهی از آهن و پلاستیک؛ آیا کسی حاضر به خریدنش میشه ؟؟!! اگر ثبات قوانین حاکم بر جهان هستی نبود، قواعد گرانش و چسبندگی مولکولی نبود، اگر قواعد ترکیب مواد شیمیایی مختلف نبود و اگر قواعد مکانیک و استاتیک و مقاومت مصالح هر بار تغییر میکرد بشر هنوز توی غار زندگی میکرد و با چند تکه سنگ و چوب به دنبال شکار بود. بعضی وقتها توی پالایشگاه به واحدهای شیرین سازی گاز دقت میکنم که با چه ظرافت و دقتی هزاران لوله و کابل و تجهیزات کنار هم چیده شده تا گاز ترش و سمی که از عمق کف دریا داره استخراج میشه رو تصفیه کنه. و با خودم میگم اگر بخاطر ثبات قوانین فیزیکی حاکم بر جهان نبود بشر هیچوقت نمیتونست این پالایشگاه رو طراحی کنه. درک قوانین باعث شده انسان بتونه چیزهایی رو بسازه و باهاش ارزش خلق کنه.
چند وقت پیش توی پالایشگاه یکی از کمپرسورها خراب شد (بعد از 23 سال تقریباً نان استاپ کار کردن) و پروسس گاز یکی از واحدها ناقص موند. یه جوان 30 و چند ساله ایرانی مقیم آلمان رو دعوت کردن که کمپرسور رو تعمیر کنه. (با یه سری شرایط خاص که بماند) قطعات مورد نیاز رو خودش تهیه کرد و اومد ایران و کمپرسور رو تعمیر کرد در شرایطی که کسی اجازه ورود به محوطه کمپرسور رو نداشت. کل منطقه رو قرنطینه کردن که کسی از اسرار کار مهندس جوان سر درنیاره. وقتی متخصص یه رشته باشی جهان به تخصص شما نیاز داره و هر بهایی حاضره پرداخت کنه؛ شایعاتی وجود داشت که میگفتن برای تعمیر همین یک دستگاه دستمزدی که پرداخت کردن معادل 50 تا 70 میلیارد تومان بوده (به یورو)
«قانون همیشه جواب میده»
اون سیستم واترمیست که برای مرطوب کردن هوا برای درختان و فضای اونجا به کار میرفت خیلی جالب بود. چند سال پیش توی سیستم پیشنهادات پالایشگاه یه پیشنهاد ثبت کردم که برای فصل گرم و خشک سال (اواخر اردیبهشت تا اوایل تیرماه) برای کاهش دمای مبدلهای حرارتی (که با هوا خنک میشن) از همین نازلهای مه پاش استفاده کنند (Water mist) چون وقتی دما میرفت بالا کل آب مخزن آتشنشانی رو برای خنک کاری مصرف میکردن و سطح مخزن رو میرسوندن به سطح بحرانی با عین حال بارها به علت افزایش دما واحدها تریپ میخوردن و تولید متوقف میشد. پاسخ شون این بود : «پیشنهاد شما بررسی شد، پیشنهاد تکراری بود، توجیه اقتصادی ندارد» اما اینجا دیدیم چقدر به درختان و فضای این پارک اهمیت میدن که برای درختها توجیه اقتصادی داره . الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه وفور نعمت و ثروت و سخاوتمندی افرادی که اینقدر دستانشون رو بکار گرفتن برای گسترش زیبایی. اگر با قوانین الهی همراستا بشیم زیبایی و ثروت خلق میشه ولی اگه فقط دنبال خلق ثروت باشیم(صرف نظر از قوانین حاکم بر جهان) هر چقدر بدویم بهش نمیرسیم.
در ادامه فایل اون ایگوانا های زیبا و جذاب و البته با قیافه ترسناک رو دیدیم که من رو یاد انیمیشن Leo انداختن که چند وقت پیش دیدم. پیشنهاد میکنم Leo رو ببنید خیلی باحاله.
چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که چرا استاد عباس منش و استاد شایسته اینقدر به پیاده روی علاقه دارن؛ و به این جواب رسیدم که وقتی رابطه عاشقانه ای رو داشته باشی که هر دو نفر هم مدار باشند و طبق قانون روی خودشون کار کنن، و عاشق تمرکز بر روی نکات مثبت و زیبایی باشند ، عاشق گفتگوی توحیدی باشند و هر روز چند ساعت در مورد قانون با هم حرف بزنن ، اگه یه تریل پیاده روی زیبا براشون بسازی از جنوب برزیل تا شمال کانادا و بعداً شمال اسکاندیناوی بیاد تا جنوب آفریقا و بعداً وارد غرب آسیا بشه بره تا شرق ژاپن بازم براشون کمه، برای صحبت کردن از قانون و از خدا و از زیباییها و از توحید و از نکات مثبت.
اونجایی که ابتدای فایل از بین درختها توی ساحل عبور کردین چقدر شبیه ساحل خلیج نایبند بود کنار عسلویه ، بهش میگن درختان حرّا یا مانگرو، یه وقتایی میرم لابلای درختان یه گوشه خلوت پیدا میکنم و توی سکوت و آرامش روی شن های ساحل میشینم و از سکوت لذت میبرم.
اونجا که استاد روی اون ننو یا hammock استراحت کرد و ماجرای نارگیل ها رو گفت برام چقدر جالب بود که اینجا یه دونه نارگیل بین 300-500 هزار تومان قیمت داره ولی یه جای دیگه(بخونید در یه مدار دیگه) کلی نارگیل رایگان وجود داره که به راحتی میشه ازشون استفاده کرد. یاد موضوع ثروت افتادم که ثروت نمیاد توی مدار ما، ما باید بریم توی مدار ثروت. ثروت اینجا توی این مدار توی این سطح باور های ذهنی ، توی این ظرف وجود فعلی من ، توی این سطح از شخصیت من ، توی این حد از ایمان من وجود نداره یا کمتر وجود داره و من باید رشد کنم، باید پیشرفت کنم باید به مدارهای بالاتر برم و اونجا هر چقدر بخوام ثروت به راحت هست (کلی نارگیل رایگان)؛
اینو نمیخواستم بگم ولی انگار برای شفاف سازی باید بگم … چند وقتیه همه سوالات آزمون روانشناسی ثروت رو از اولین سوال تا آخرین سوال توی یه دفتر نوشتم، و برای هر سوال دو صفحه خالی جا گذاشتم، و هر چند روز یکبار میرم سراغ یکی شون؛ سوال رو میخونم و اولین جوابی که ذهنم داد رو مینویسم و منطق پشت ماجرا رو درمیارم که چرا من اینجوری فکر میکنم و با آیات قرآن و فکت ها و آموزشهای استاد و الگوهای موفق به سوال جواب میدم. با خودم بحث میکنم و میگم مگه استاد توی فلان فایل اینجوری نگفت ، مگه این کارو نکرد، وقتی برای استاد و صدها فرد موفق دیگه شده برای منم میشه.
ذیل یکی از سوالات نوشتم پاسخ دادن به این سوال موضوع تقابل توحید و شرک هست. اگر صِرف حضور شرایط، امتیازات، تحصیلات ، سرزمین ، افراد، شغلها و … رو لازمه رسیدن به ثروت بدونیم این میشه شرک درحالیکه اگر ما ثروت رو نعمت خداوند بدونیم پس اونوقت صِرف دسترسی داشتن به خداوند یعنی دسترسی داشتن به نعمتها (به شرط ایمان و باور) پس اون وقت دیگه فرقی نداره توی چه سرزمینی باشیم. اگر از قوانین الهی به درستی استفاده کنیم به طوری که باورهای ما عوض بشه نتایج ما هم عوض میشه. اگه بگیم توی این سرزمین جواب نمیده و من باید برم یه سرزمین دیگه تا نتیجه بگیرم این میشه دادن قدرت به عوامل بیرونی پس میشه شرک ؛ اما اگه بگیم ما از همینجا و از درون خودمون حرکت رو شروع میکنیم، و قدرت فقط از آن خداونده و نه هیچکس و هیچ چیز دیگه، از هر جایی و هر سطحی که شد شروع میکنیم فقط ایمان من و تغییر باورهای درونی لازمه و نهایتاً منجر بشه به مهاجرت اونوقت نه تنها شرک نیست که خود توحیده.
ذهن میگه اول شرایط بعداً حرکت
قلب (هدایت الهی) میگه اول حرکت (ایمان) بعداً شرایط.
بعد از دیدن فایل خیلی حالم خوب شد و از قرآن هدایت خواستم که کامنتم رو با چه آیه ای شروع کنم و هدایت شدم به آیه 26 سوره مریم وقتی که مریم با نقطه قوتش آزمایش شد. پاکدامنی مریم برای همه مسجل بود و خداوند مریم رو با پاکدامنی آزمایش میکنه، با اینکه میدونه آزمون الهیه ،با اینکه خودش از پاکدامنی خودش اطمینان داره ولی بخاطر قضاوت و سنگینی نگاه جامعه میگه : «ای کاش مرده بودم و به کلی فراموش میشدم» و خداوند در پاسخ به این جمله مریم، این الهام رو بهش میکنه که از نعمات استفاده کن و خاطرت رو خوش بدار و نگران نباش و در برابر حرف مردم سکوت کن. وقتی خدا رو داریم وقتی خداوند بر خودش واجب کرده که ما رو هدایت و حمایت کنه پس دیگه بیخیااااااال اکثریتی که هیچوقت توی مدار الله نیستن. چند روز پیش بود که هدایت شدم به آیه 31 سوره فرقان که خداوند به پیامبر خودش میگه «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ ۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا» (و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم، و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست.) وقتی به این آیه فکر میکردم متوجه شدم که خداوند عامدانه نمیخواسته پیامبران رو اذیت کنه که براشون دشمنی قرار بده، این انسانه که طبق قوانین بدون تغییر الهی همیشه حق انتخاب داره و با حق انتخابش میتونه انتخاب کنه و از طرفی وقتی اکثریت شاکر نیستند، اکثریت تعقل نمیکنند و ایمان نمیآورند و اکثریت شعور ندارند و اکثریت تفکر نمیکنند پس اجازه دارند با پیامبران الهی دشمنی کنن ولی چرا اون اکثریت پیروز نمیشن با اینکه ظاهراً توازن قدرت دستشونه؟؟!!
چون «وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا» رب العالمین بعنوان هدایتگر و حمایتگر تو را کافیست.
چقدر این جمله به دلم نشست. چقدر امید پیدا کردم و قلبم روشن شد…
خداوند بر خودش واجب کرده هدایت کردن رو ، اگر من ایمان داشته باشم بر خودش واجب کرده من رو حمایت کنه. واقعاً این آیه شگفت انگیزه.
بینهایت ازتون ممنونم استادان عزیزم و خدا رو صد هزار مرتبه شاکر و سپاسگزارم. از همه دوستان نازنینم هم ممنون و سپاسگزارم و از درگاه خداوند برای همه شما عزیزان زندگیم بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و فراوانی و احساس خوب و مثبت درخواست میکنم.
باز هم یک کامنت دیگه برای مان هدیه آوردی، با کلی درک و آگاهی، در کنار شوخی ها و طنازی های بانمک خاص خودت
آقا این کامنت شما ماشاءالله اینقدر آگاهی داشت که من با خودم گفتم بعضی قسمت هایش رو تو یک فایل دیگه که مخصوص این کار است کپی پیست کنم و چند روز بعدش هم با خط خودم در دفترم بنویسم تا برایم تکرار و یادآوری شود
من رفتم و بعضی چیزهایی رو که برای من جدید بود رو سرچ کردم در اینترنت و اطلاعات مختصری از آنها به دست آوردم. مثل:
Water mist
ایگوانا
خلیج نایبند
یک چیز هم بگم
من محو تماشای خواندن کامنت فوقالعاده شما بودم که وقتی رسیدم به اینجا بی اختیار خندیدم و چند بار دیگه خوندم این تیکه رو:
چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که چرا استاد عباس منش و استاد شایسته اینقدر به پیاده روی علاقه دارن؛ و به این جواب رسیدم که وقتی رابطه عاشقانه ای رو داشته باشی که هر دو نفر هم مدار باشند و طبق قانون روی خودشون کار کنن، و عاشق تمرکز بر روی نکات مثبت و زیبایی باشند ، عاشق گفتگوی توحیدی باشند و هر روز چند ساعت در مورد قانون با هم حرف بزنن ، اگه یه تریل پیاده روی زیبا براشون بسازی از جنوب برزیل تا شمال کانادا و بعداً شمال اسکاندیناوی بیاد تا جنوب آفریقا و بعداً وارد غرب آسیا بشه بره تا شرق ژاپن بازم براشون کمه، برای صحبت کردن از قانون و از خدا و از زیباییها و از توحید و از نکات مثبت.
یعنی این قسمت هم درس دارد برای من و هم فان است
خوشبخت تر و خوشحال تر و موفق تر باشی پسر جذاب و خوش تیپ
سلام و درود فراوان سید مهدی عزیز، الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه. بینهایت ممنون و سپاسگزارم به خاطر کامنت بسیار ارزشمند و پر از احساس مثبتی که برام فرستادی.
من هم بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم که انقدر عالی و متعهدانه دارید روی خودتون کار میکنید و در این سایت فعالید.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خداوند چیزی رو به قلب من الهام کرده تا بنویسم و موجب احساس خوب و مثبت دوستانم باشم اعتبار این کامنتها با من نیست، همش لطف خداست، اگه یه وقتایی خوب بهش وصل باشم کامنتای خوب میتونم بنویسم ولی اگر اتصالم ضعیف باشه به سختی کامنتا 5 تا امتیاز میگیرن. کلاً ماجرا یه جای دیگه است. اگر خداوند بخواد خیری به بندههاش برسونه منت سر ما میذاره و ما رو وسیله قرار میده، منشا خیر خداست ولی عزت و آبرومندیش برای بنده ها.
حضرت علی توی دعای کمیل میگه «و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته» چه بسیار نام نیکویی که از من در بین مردم نشر دادی و من اهل آن نبودم.
اعتبار همه چیز با خداست.
(ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد ؛ چه خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی)
سید مهدی عزیزم بینهایت ازت ممنون و سپاسگزارم به خاطر لطف و محبت و بزرگواری شما.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت موفق باشی.
به نام خدای مهربان سلام به دوست عزیز چقد ذهن پر از آرامشی داری واقعا تحسین برانگیزه خدایاشکرت چقد عالی حرفهاتون رو میزنی خیلی عالی مثال قرآنی بیان میکنی واقعا تحسین برانگیزه و از قسمت آخر واقعا قلب من هم باز شد سپاسگزارم از شما
ممنونم استاد بخاطر تموم حیوونایی که بهم نشون دادین وفیلمگرفتین
این حیوونها ایگوانا هستن که تو مناطق مرطوب واستوایی زندگی میکنند
ومن تو مستند حیوانات امریکای مرکزی دیدم که پشت شون چشم سوم دارن و خیلی حساس به صدا هستند و عاشق رنگهای سبز ونارنجی وزرد هستند و به هیجان میان .
خلاصه دنیای قشنگی دارند
اینکه متوجه میشی حیوونها هم به رنگها علاقه دارند جالبه .
ایگوانا جزو مارمولک ها هستند ولی خیلی بی آزار هستند و خیلی ها هم به عنوان حیوون خونگی نگه میدارند که من موافق نیستم و به نظرم حیوونا تو بیرون حالشون بهتره و کیف میکنن .
هرغذایی دوست دارن میخورن و به طبیعت کمک میکنند .
دم درازشون هم برای دفاع کردن از خودشونه .
تو باغ خزندگان باغ وحش ارم تهران و استان اصفهان و قزوین ایگوانا نگهداری میکنن ومن دیدم که خیلی رنگی رنگی هستند ولی تو شیشه و آکواریوم گذاشتن ونمیشه بهشون دست زد ودر اندازه های کوچیک تر دیدم .
من تو روستای خانک چندباری بزمجه کوچیک وبیابونی دیدم و دنبالش رفتم بگیرم ولی خیلی سرعت شون زیاده و نتونستم بگیرم مخصوصا که رنگ شون تغییر میدن ..
یا با کمک بابام یه بار تو باغ اطراف خونه خودمون مارمولک
کرفتیم اونم تو شیشه و بعد که کلی تونستم از نزدیک ببینم
و مدل چشماش یا بند پاهاش که فرق میکنن و تنوع زیادی دارند از شیشه دراوردیم وازادکردیم .
اون اردکهایی که نشون دادین خیلی بزرگ بودند و رنگ پاهاشون و منقارشون صورتی بود من تاحالا این مدل اردک ندیده بودم و خیلی حال کردم بهم نشون دادین چقدر بهشون بوس فرستادم مخصوصا چهارتا جوجه شون .
اون درختها که چقدر واقعی شبیه دوره ژوراسیک و دایناسورها بود
اصلا اسم دایناسورها رو آوردین من
کیف کردم و بازم یاد فیلم چگونه اژدهای خودراپرورش دهیم افتادم یا فیلم اندی و دایناسورهایش که با ماشین زمان می رفت به زمان دایناسورها وکلی درخت وجنگل نشون میداد دقیقا مثل همین جا که نشون دادین .
بعد عشق من نشون دادین پروانه ها که ازش چندتا کتاب دارم که چهارتا مرحله دارند تا از پیله وشفیره هاشون بیان بیرون و پروانه های خوشگل بشن و توکتاب دنیای حشرات خوندم که چقدر انواع مختلفی دارند .
شاید خیلی ها از سوسک ها بدشون بیاد
اما نمیدونین چه فایده هایی برای ما دارند و چه قدر باعث میشن طبیعت تمیز باشه خیلی جالب تو کتاب دنیای حیوانات توضیح داده خوبه که بخونیم وبدونیم
سوسک هایی که نشون دادین پوست براقی داشتن که بیشترین نیتروژن رو
وارد خاک میکنه و خاک را خیلی قوی و حاصلخیز میکنه پس بهتره بهشون احترام بذاریم و قدرشون رو بدونیم .
چندبار بیرون سوسک هم گرفتم و قیافه مامانم دیدنی بود
اول ها خیلی دعوا میکرد که دست نزنم بعد که فهمید
علاقه منو ، بی خیالم شد با قوانین خودش و دستکش به دست …
چندباری هم ملخ دستم گرفتم یا جیرجیرک خیلی قشنگن ..البته هلیسا هم خیلی جاها همراهیم میکنه ولی نه زیاد.
جنس این پروانه ها مخملی بود وکاملا معلوم بود که تو اون محیط دارند پرورش میدن و چه قدر خوشم اومد که غذاشون را توتنه درختها چیده بودند و بهشون اهمیت میدن حتی با اینکه حیوون هستند اما احترام میذارند .
اون پروانه که اومد رو لباس شما نشست خیلی دوست داشتنی وشجاع بود .
اون بخارهایی که تو گلخونه نشون دادید هم تو باغ گل پارک چمران کرج زمستون ها دیدم بخاطر اینکه گلها یخ نزنن استفاده میکنن .خانم شایسته خیلی به کاکتوس ها علاقه نشون دادین منم معلم کلاس دومم بهم یه کاکتوس هدیه داده که هنوزم دارمش چون کم کم رشد میکنه وتازه 13سانتی مترشده .
و ماهی های کوچولو ورنگی که نشون دادین ، خوش بحالشون که دارن پیش اینهمه گل زندگی میکنند اون هم گلهای رنگی رنگی ، من فقط تو خونه دوتا ماهی قرمز کوچولو به اسم بارب ماهی دارم اونم عید پارسال خریدیم
و هنوز هم تو آکواریوم هستند و ریز هستند و اسم غذاشون بیومار هست .
این ماهی ها تو آب شیرین زندگی میکنند.
بهشون گفتم که هروقت دوست داشتن بهم بگن که ببرم تو قنات های اب شیرین
خانک روستای بابام آزاد شون کنم ولی فعلا
ترجیح دادن خونه مون باشن تا یادبگیرند مستقل بشن.
همه میدونن من چقدر نارگیل دوست دارم
و خیلی جالب بود اون تاب زیر درخت نارگیل بود چقدر کیف میده اون تاب بخوابی و بالاسرت کلی درخت و سرسبزی رو با آسمون ببینی .
خیلی دوست تون دارم استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم که کلی فیلم گرفتین و ستاره قطبی من تیک خورد تو دفترم .
الهی من فدات بشم پسر نازنینم. محمد حسن عزیزم .. فدای اون اطلاعات زیبات بشم . بخدا وقتی داشتم کامنت این معلم بزرگ مردمون رو می خوندم گفتم ما توی سایت مون یک مرکز دایره المعارف داریم که از همه چی آگاهی داره آن هم محمد حسن خانکی هست .. اینکه این خزنده رو معرفی کرد ..
این حیوونها ایگوانا هستن که تو مناطق مرطوب واستوایی زندگی میکنند
ومن تو مستند حیوانات امریکای مرکزی دیدم که پشت شون چشم سوم دارن و خیلی حساس به صدا هستند و عاشق رنگهای سبز ونارنجی وزرد هستند و به هیجان میان
کلی راجب سوسک ها و پروانه ها و رفتن به روستا و کلی مطالب دیگر رو توی کامنت زیبات خوندم ..
محمد حسن جان قربونت برم که اینقدر قشنگ و روان و زیبا نوشتی عزیزم . خب عزیزم دلم می خواست پنجاه تا ستاره ی طلایی رو برات لایک می کردم ولی پنج تا گزینه طلایی بیشتر ندارها و البته الان این پنج ستاره ی طلایی به مامان و بابای عزیزت تعلق می گیره که چنین پسر دانشمندی رو برامون هدیه دادند
محمد حسن جان عاشقتم عزیزم بازم برامون بنویس .. مرسی مرسی عزیزم . راستی عزیزم پروفایل خودت چی شد!!؟؟؟؟؟
آخه عاشق عکس خوشکلت هستم … به هلیسای خوشکل مون هم سلام منو برسون یک ماچ از طرف من بوس بوس مرسی عزیزم
پسر چه کولاکی کردی با ای کامنتت. من اسم اون ایگوانا رو گه از خانواده مارمولک ها هستند رو بلد نبودم.
راستی بهت بگم من زمان دانشجویی ام در یکی از اردوهای درسی مون(من رشته ام زمین شناسی بود و بخاطر فیلد زیاد به کوه و .. میرفتیم) یکبار یک مارمولک گرفتم. اصلا اینقدر شبیه اون صخره خودشو کرده بود که من اولش ندیدم و هم کلاسی ام بهم نشون داد. پسرا مسخره میکردن که بابا شما دخترا چه به این رشته حتی از اون مارمولک هم میترسین و من چنان عزمی جزم کردم و با یک حرکت خفن گرفتمش. فکر نکنک الان اینقدر حرفه ایی بتونم مارمولک بگیرم. میدونی چیکار کردم یک قدم بلند برداشتم و چون روی صخره و جای بد دست و بلندی بود قدم بعدی ام رو گذاشتم روی دمش نتونه بره.خوشبختانه دمش رو جدا نکرد و من سریع دستم رو بهش رسوندم و گرفتمش و باهاش یک کاری کردم که پسرای دانشگاه ادب شدن که دیگه به دخترا تیکه نندازن.
یکبار هم ملخ سبز کوچیکی گرفتم انداختم روی داداشم اذیتش کنم حسابی جا خورد و ترسید(این یکی داستان مال خیلی بچگی هامه)
خلاصه از داستان هات و شجاعت ها گفتی منم یاد خاطرات جالب خودم افتادم.
دقیقا اسم ژوراسیک رو استاد آورد من که قشنگ پریدم وسط دوران های زمین شناسی به اندازه و قدمتی به اندازه 146 میلیون سال پیش کره زمین. همون زمان هایی از عمر زمین که اولین پرنده ها به وجود اومدن. همون زمان حضور و سلطنت دایناسورها…
ازت ممنونم که برامون این همه اطلاعات قشنگ از این بخش سفرمون نوشتی و کلی چیز ازت یاد گرفتم. ازت بارها و بارها سپاسگزارم و تحسینت میکنم و به وجودت افتخار میکنم.
سلام به همه ی عزیزان این سایت مقدس وسلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبای خودم
وسلام به تو پسر باهوش و زرنگ و دامپزشک خودم
چقدر خداوند وسپاسگذار این مسیر توحیدی و مقدسم که اینچنین فرزندان و عزیزانی رو تربیت میکنه واقعااا ممنونم عزیزم که این کامنت وگذاشتی واین همه به اطلاعات عمومی ما اضافه کردی
وخیلی خوشحالم که از این سوسکهای رنگی زیبا اطلاعات خوبتو برامون به اشتراک گذاشتی
راستش من از این محله ی خوش اب و هوایی که بتازگی دارم اینجا زندگی میکنم خیلیییی خوشحالم و زیباییهای بینظیر اینجا رو خیلی دوس دارم فقط تنها چیزی که بشدت من وازار میداد همین سوسکها هنگام پرواز تو حیاط زیبای خونمون بود اونم نزدیک غروب چون بشدت باسرعت پرواز میکنن وصدایی مثل هلی کوپتر دارن هنگام پرواز ولی خیلی خوشکلن وررنگهای زیبایی دارن ولی من بشدت چندشم میشد وحس بدی بهم دست میداد اگه تو سرعت پروازشون بمن میخوردن…….
ولی الان که این اطلاعات رو از شما گرفتم خیلی خوشحالم بابت بودنشون در طبیعت وسعی میکنم از این به بعد همونطور که به زیباییشون توجه میکردم الان به مفید بودنشون برا طبیعت وخاک این منطقه ی خوش اب وهوا بیشتر توجه کنم مرسی از اطلاعات خوب ومفیدت
سلام محمدحسن پرتلاش و با اطلاعات عزیزم. من یه پسر برادر و یک پسر خواهر دارم که همسن تو هستن. بهت آفرین میگم که انقدر اطلاعاتت از حیوانات بالا هست و اونا رو با ما به اشتراک میذاری. من خیلی ازت یاد گرفتم پسر قشنگم. واقعا برات خوشحالم و بهت تبریک میگم که علایقت رو دنبال میکنی. مطمئنم انقدر رشد میکنی که هممون از پیشرفتت غرق لذت بشیم. میبوسمت پسر عزیزم. در پناه خدای بزرگ باشی
خیلی خیلی خیلی از کامنتت لذت بردم عزیزم. با علی جان هم کامنتت را یه بار دیگه خوندیم و لذت بردیم و علی هم که مثل خودت خیلی خیلی علاقه به علم حیوانات داره، کلی اطلاعات داد بهم و حرف های شما را تایید کرد و ….. خیلی لذت بردیم. شماها بچه ها خود خود فرشته های خدا جون هستین …. خدا حافظتون باشه…
محمد حسن جان من هم در مورد داشتن حیوان خانگی با شما کاملا موافق هستم و خیلی لذت بردم از نوع بیان شما که :
به نظرم حیوونا تو بیرون حالشون بهتره و کیف میکنن …..
این جمله خیلی به دلم نشست که ما که دنبال حال خوب خودمون هستبم، باید به دنبال حال خوب حیوان ها هم باشیم که خدا جون هم خوشنود بشه. حالا چکار کنیم که حال خوب آنها را خراب نکنیم، باید حداقل آنها را مجبور نکنیم که با ما زندگی کنند.
سلام حسابی به مامان و بابا برسون که خاله خیلی دوستت دارم
به نام خدایی که جهان رو زیبا خلق کرد و سیاره زمین رو با زیبایی ها و شگفتی های فراوانش منزلگاه و محل سکونت ما انسان ها قرار داد
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش بزرگوار و مریم جان شایسته عزیز
چقدر خوشحال هستم که باز هم ما رو همراه خودتون می برید تا زیبایی های امریکای فوق العاده رو با هم ببینیم و ممنون برای ضبط و انتشار این همه زیبایی و شگفتی.
استاد امروز 29 دی ماه که این فایل رو دیدم نه فقط به خاطر این طبیعت فوق العاده، بلکه به خاطر دقیق کار کردن قوانین فرکانسی و همزمانی ها به شگفت اومدم. 25 دی ماه یعنی همین 5 روز پیش تولد من بود و من امسال برای تزیینات تولدم تم گل ها و گیاهان tropical و چند تا از گل های مورد علاقه م رو انتخاب کردم و حدود 1 ماه با آموزش دیدن از یوتوب و اضافه کردن ایده های خودم و بهبودهای خودم با کاغذهای رنگی تزیینات خیلی زیبایی رو درست کردم و استاد از همون بدو ورودتون به Topical Botanic Garden دهان من از شگفتی باز موند و وجودم پر از ذوق و شوق شد و فریاد می زدم خدای من!!!!!! تم تولد من ….!!!!!! که هنوز نصب هستند داخل خونه و استاد از همون اولین درخت این باغ که برگ هایی شبیه نخل داشت رو من با کاغذ درست کردم تا برگ های درخت موز، چند نوع برگ های دیگه که اسمشون رو نمی دونم، برگ های انجیری سوراخ دار، گل های صورتی شبیه Hydrangea، ارکیده وحشی tropical (الله اکبر! استاد رنگ اون ارکیده دقیقا رنگ ارکیده های کاغذی بودن که من درستشون کردم، همون طیف رنگ سرخ آبی، حتی من وسط ارکیده هام رو با مدادرنگی زرد سایه زدم و دقیقا وسط اون ارکیده وحشی tropical هم سایه زرد رنگ داشت!!! ) …..
استاد شگفت زده هستم هنوز! برای من این همزمانی قشنگ نشانه تایید و پاداش چند مورد از طرف خداوند هست. اولین مورد اینکه استاد به نوعی حس یک پاداش زیبا رو داشت برای من چون تولد من همزمان بود با اتمام دوره بی نظیر و فوق العاده احساس لیاقت و استاد با وجود اینکه من هر سال شوق زیادی برای تولدم و جشن گرفتنش و تزیییناتش داشتم، اما امسال با یک احساس ارزشمندی خاصی جشن گرفتم تولدم رو، احساس خود ارزشمندی که به دلایل مختلف این سال ها فراموشش کرده بودم و کمرنگ شده بود و امسال به خودم گفتم با این تم تولد «باغ بهشتی» می خوام حضورم در این دنیا رو و ارزشمندی حقیقی م که لحظه ورودم به این دنیا توسط خداوند بدون هیچ قید و شرطی بهم عطا شده رو celebrate بکنم و استاد به لطف خدا و به لطف حضور پربرکت شما و آموزه های بی نهایت ارزشمند دوره احساس لیاقت، تولد امسالم شد یک تولد دوباره برام به معنای واقعی کلمه و نه تنها اضافه شدن به عدد سن من. واقعا احساس کردم بعد از دوره احساس لیاقت عمیق تر شده زندگی و حضورم و از لحاظ معنوی و روحانی و درونی دوباره متولد شدم. بی نهایت متشکرم از شما ازین بابت…
استاد تایید دوم این بود که مهاجرت من به امریکا قراره خیلی زود اتفاق بیفته. استاد توی این حدود 1 ماهی که شروع کردم به یاد گرفتن و فراهم کردن مقدمات و ساخت تم تولدم که همزمان با دوره احساس لیاقت هم بود، مدام از درون با یک حس ارزشمندی عمیقی به خودم می گفتم من امسال این گل های مورد علاقه م رو با کاغذ می سازم اما مطمئنم سال آینده تولدم رو با همین گل ها منتها واقعی شون جشن می گیرم و این آخرین تولد من توی ایران هست. و استاد امروز که دیدم شما دارید توی یک باغ واقعی tropical توی میامی قدم می زنید شد تایید تمام این نجواهای درونی من !!!
استاد از زمانی که به خاطر میارم، یعنی از همون اوایل نوجوانی که فهمیدم کشوری به اسم امریکا هست که فرهنگش و در کل شرایطش هماهنگ بود با اونچه درون من می گفت درست هست، آرزوی مهاجرت به اونجا رو داشتم و متاسفانه اینقدر با باورهای محدودکننده این همه سال بمباران شدم که مهاجرت به امریکا برای من بعید و به یک آرزوی دور تبدیل شده بود. فایل ها و آموزه های زیادی از شما کمک به بهبود اون باورها کرد اما می تونم بگم اصلی ترین موانع درونی من در مورد مهاجرت به امریکا با دوره فوق العاده احساس لیاقت شروع به تغییر کردن و الان دارم نشانه های این تغییر رو دریافت می کنم.
استاد حتی وقتی فریاد شگفتی می زدم با دیدن این فایل و اومدم کامنتم رو بنویسم یه چیزی درونم می گفت شاید حالا خیلی جالب و مفید نباشه برای مخاطب های سایت خوندن این کامنت! و باز آموزه های ارزشمند شما! اتفاقا قبل از دیدن این قسمت از سفر به دور امریکا داشتم جلسه تکمیلی جلسه چهارم دوره احساس لیاقت رو مرور می کردم که فرمودید کسی که برای خودش ارزش قائل باشه توی کلاس دست بلند می کنه و جواب سوال میده… کسی که مثل شما ارزش قائل باشه برای دانسته هاش میره دانشگاه بندرعباس و سر کلاس های درسی از استاد اجازه می گیره تا مطالبش رو بیان کنه و …. و من هم به خودم گفتم که کامنت من هم بی نهایت ارزشمند هست و من باید ارزش قائل بشم برای کامنتم و به اشتراکش بذارم. و خوشحال هستم استاد که دارم عمل می کنم به آموزه های ارزشمند شما.
استاد هر چقدر تشکر کنم از شما به خاطر حضورتون و آموزه هاتون کم هست. متشکرم بی نهایت برای سفر به دور امریکا و به اشتراک گذاشتنشون
خوشحالم که به سمت شما هدایت شدم و با اینکه اکثر قسمت های سفر به دور آمریکا رو دوست دارم تو تلویزیون ببینم با خودم میگم حالا وقت زیاد هست اما لحظه ای که امروز اون درخت فوق العاده رو مزین به گل روی مریم جون دیدم با تمام وجود خواستم ببینم کجای آمریکای دوست داشتنی منه…
و جالی تر اینکه من هنوز فایل کامل دانلود نشده و اون رو ندیدم و جذب کامنت شما شدم و جواب سوالاتم گرفتم و نشانه ها رو دیدم و تأیید خداوند بر روی تمام لحظه های قشنگ و قدرتمند امروزم که با قدرت خداوند عزیزم که در اختیار تمام و کمال من قرار داره ساختم شون
اولین خواسته من برای خودم خوشبختی و ثروتمندی و شادی و دوست داشتنی بودن در عین آزادی هست که این مسئلهی دوست داشتنی باشیم ولی آزاد نباشیم بزرگترین ترمز من در روابط عاشقانه و روابط ارزشمند اطرافم بوده و هست که دارم روش کار میکنم و چون این ترمز کشف کردم با تمام وجود خواستم که دوره احساس لیاقت بخرم و چند ماه بعد روی دوره عشق و مودت تمرکز بزارم و بخرمش
و این طور شد که من نشانه خرید دوره احساس لیاقت دریافت کردم درحالی که با توجه به پول هایی که خبر داشتم قراره برام واریز بشه شش میلیون پول دارم و این که دو میلیون کمتر دارم برام فقط چند ثانیه مکدرم کرد و اینقدر خوشحال بودم و شکر گزار و در هر لحظه صدای خداوند رو میشنیدم ک یک خب خوب از زبان اطرافیانم برام میاره و بی نهایت شادمانم که در مسیر توحیدی قدم گذاشتم و بی نهایت سپاسگزار استاد و رابطه زیباشون با مریم جان هستم که به من یاد داد آرمانی که توی ی رابطه دنبالش بودم سال ها
خیلی راحت و دست یافتنی هست اگر به خدا و قدرت خلق خودمون باور داشته باشیم…
خداروشاکرم برای نشانه دریافت دوره زیبای احساس لیاقت…
حالا نوبت رسید به خواسته دوم من که در دل رشد بی نهایتی ک می طلبم پنهان بوده و امروز یافتمش
سفر و مهاجرت من از زاهدان به تهران با شرایطی چنان فوق العاده اتفاق افتاد که فقط افرادی قراره از خانواده کنارم باشن که بی نهایت دوست شون دارم
و ی مسئله هم که گفته بشه بهتره اینه که چون خواسته شدید بود ولی باور سازی من ضعیف روش کار شده بود اجابت شدم اما در شروع اجابت این خواسته ترس و رفتارهای نامربوطی از بعضی از اطرافیانم دیدم که الان وقتی برمیگردم به 5 دی ماه نگاه میکنم میبینم بهترین اتفاق زندگیم رقم خورد که شکر گزارشم ولی باناراحتی و اذیت و رفتار های ناهنجار شروع شد صرفا به دلیل اینکه باور دارم باید بهای سنگینی برای اهداف بپردازی و مطمئن بشی به اندازه کافی تو مسیر اذیت شدی که قدر نعمتی کهدر مقصد دریافت خواهدشد رو داشته باشم….
به دلیل داشتن باورهای ناسالم فوق اتفاقاتی که خواستم در حال وقوع باشن با سختی به وجود آمدن
درحالی که وقتی رفتارهای اطرافیان رو دیدم متوجه شدم خودم و مغزم داریم تلاش میکنیم ک دقیقا همین برخورد ببینیم پی چرا ناراحت میشی مینا وقتی ک خلق کردی …
اگر دوست نداری خلق کن چیزایی ک دوست داری رو و به همین راحتی ادامه بده….
و حالا خواسته بعدی که همزمان باهجرتم به تهران یا همون رودهن فهمیدم ک من عاشق آزادی در تمام زمینه های زندگیم هستم به حدی که امروز
به همه خانواده ام گفتم من خواستم برم خدا منو برد تو یک هفته دهروز
حال بخوام برم آمریکا منو تو یکسال نهایتا میتونه جابه جا کنه
و نشانه های مشترک دیگه ای ک داشتیم این بود که مامانم دیروز تولدش بود و امروز به شکل دیگه ای و خودمم متولد 7 اسفندماه هستم یعنی همینقدر جذاب و دوست داشتنی خداوند به همه ما بهترین ها رو همراه با لیاقت شون داده و من انسان فقط باید اون وجودی که میگه من از رگ گردن به شما نزدیکترم بهتر و بیشتربشناسم تا پر بشم از آرامشی که حضورش در همه لحظه هام حضور داره
با تشکر از فرشته عزیز و دوست داشتنی
سپاسگزارم استاد و مریم بانو جان که این چنین دلنشین و توانمند یک خانواده آرامش بخش و مأمن رهایی برای ما آفریدید…و تبریک به خلق های ارزشمند تون هزاران بار مهربان و مهربانوجان
متن شما نه تنها جالب بود بلکه با تجسم و تصویر سازی چیزی را جذب کردین و از قلب دیدین و به جزئیات توجه کردین که آدم را ذوق زده می کنه و انتظار میره به عنوان متن انتخابی در این قسمت روی سایت قرار بگیره آفرین
به شما تبریک می گم به این درک و آگاهی و ارزشی که به خودتون دادین قطعا جهان به احساس لیاقت شما پاسخ مثبت داده و باز هم از این بهتر انشاالله شاهد رشد روز افزون شما باشیم.
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
فرشته خانم سلام تولدت مبارک
عجب کامنت زیبای نوشتی
وقشنگ بانوشتن این کامنت زدی تودهن نجواهای زهنی وخاموششون کردی وخداوندهم مهرتایید زدبرمسیری که درست پیش میروی چون تا این لحظه کامنت زیبای شما بیشترین امتیاز گرفته وبرای من هم الگوشدی که وقتی باجرات واحساس ارزشمندی برای خودت یک قدم برداری خداوندهم بقیه قدم هاروبرمیدارهوشماروهم مدارمیکنه باخاستت
سلام فرشته جان وقتتون به خیر و نیکی. حالا که صحبت از هم زمانی شد من هم بگم که با کامنت شما هم زمانی هایی دارم. یکی اینکه مدت عضویتم با شما یکی هست. مورد بعدی اینکه من هم تا بیست دقیقه پیش داشتم درمورد تم تولدم تو گوگل سرچ میکردم و مورد سوم انجام پروژه ای هست که ایدش اومده بود ولی بخاطر باورهام ولش کردم و بعدش با دوره کشف قوانین این رویام جون گرفت و اتفاقا الان داشتم درموردش با همسرم صحبت میکردم که این پیام رو از شما دیدم و برام تاییدی شد که مسیرم رو ادامه بدم.. کسی که برای خودش ارزش قائل باشه توی کلاس دست بلند می کنه و جواب سوال میده… کسی که مثل شما ارزش قائل باشه برای دانسته هاش میره دانشگاه بندرعباس و سر کلاس های درسی از استاد اجازه می گیره تا مطالبش رو بیان کنه..من هم باید برای دانسته هام ارزش قائل باشم و به بقیه یاد بدم..
ممنونم از شما
تولدتون هم مبارک
راستی الان یه چیز جالب اتفاق افتاد کامنت من هم زمان شد با گرفتن پنالتی ایران از ژاپن در یک دقیقه اخر که از جیغ داداشم من ترسیدم و فهمیدم اتفاقی افتاده. شادی فوتبالیست ها خیلی قشنگ بود و این هم ان شالله نشانه زیبایی هست برای جلو رفتن من در مسیرم:)
بنام خداوند هدایتگر و وهابم.
خدایی ک همیشه منو در زمان مناسب در موقعیت مناسب قرار میده.
سلام استاد قشنگم،استاد زیبا بینم،استاد همه چی تموم…
از صبح ک بیدار شدم هر نیم ساعت یک بار یسر ب سایت میزدم تا دیدم فایل جدید اومده گفتم اول ببینم بعد برم ناهار درست کنم.
این جمعه ی مارو رویایی کردی استاد با ما چ کردی؟
مارو بردی ب بهشتی ک خدا وعده شو داده.
مطمعنم منم جزوی از بندگان مقرب خدا هستم ک لایق دیدن این زیبایی شدم.
چقدر زیبا بود این باغ رویایی،ثانیه ب ثانیه ی این فایل قابل تامل هس.
قسمت پروانه ها ک دیگه منو برد ب ی دنیای دیگه.
روحم جلا پیدا کرد.
با وجودی ک من از اون موجودات مارمولکی میترسم و چندشم میشد همیشه،ولی انقدر شما قشنگ توصیفش کردی ک در من این حس شکسته شد.
و فکر کنم اگر ی روزی ببینمشون دیگه اون حس قبلی رو بهشون نداشته باشم.
شما استاد هستید توی انتقال اطلاعات و تصاویر.
انقدر قشنگ هوای اونجا رو توصیف کردین ک من بوی اون فضا رو حس کردم.
باور کنید ک خودم اینجا بودم و روحم پر کشید تو اون فضا.
انقدر این قسمت منو ب وجد اورد ک واجب دونستم در موردش بنویسم.
انقدر هیجان زده شدم بعد دیدن این فایل ک اصلا نمیدونم درست جمله بندی کردم یا نه.
چ همزمانی جالبی…
صبح داشتم جلسه 1 و 2 قدم 4 رو گوش میدادم ک در مورد باور بود.
اینکه بگردیم دنبال کسایی ک تونستن.دنبال الگوهای موفق بگردیم تو هر جنبه ای از زندگی.
ب هزاران نفری ک شکست خوردن توجه نکنیم و تمرکز و بذاریم رو اون ی نفری ک تونسته.
و دقیقا بعدش باید این فایل و من ببینم ک خداوند مُهر تاییدشو بزنه ب کلام شما استاد عزیزم.
از شروع دوره ی احساس لیاقت همزمانی ها برام بیشتر شده،ب معنی واقعی ،چرخ زندگیم روغن کاری شده.
اصلا روغن کاری چیه،سیستمش هیدرولیک شده اقا:))))
ب قول شما تو جلسه ی 7 قدم 4 ک جلسه قرانی هس،اسان شدم برای اسانی ها.
خدا داره منو راضی میکنه.
اصلا دیگه برام نگرانی معنایی نداره.
مدتی هست ک هوس ی سفر دریایی استوایی رو کردم.
6 سالی میشه ک سفر دریایی نرفتم.
دیشب در موردش داشتم حرف میزدم و خداوند با این فایل،باهام حرف زد و بلیط سفر و برام اوکی کرد:)))
خدایا شکرت.
استاد عزیزم و مریم بانو جان،بینهایت سپاسگزار خداوند هستم ک شما رو دستی از دستان خودش برام قرار داد تا بتونم بهتر بشناسمش و زیبایی هایی ببینم ک مطمعنم تو هیچ جا نمیتونستم ببینم.
خدایا شکرت
بخدای مهربان میسپارمتون و منتظر فایل های بینظیر بعدی هستم/
سلام به استاد بزرگوارم و خانم شایسته نازنین و همسفرای عزیز
این فایل واقعا حالخوبکنه یعنی تبدیل کننده حال بد به حال خوبه
بنا به دلایلی حالم بد بود ولی وقتی این فایل رو پلی کردم ذره ذره با دیدن بینهایت زیبایی و فراوانی و ثروت و شادی و عشق حالم بهتر شد.
3بار فایل رو دیدم و واقعا لذت بردم به وجد اومدم تحیین کردم ذوق زده شدم شگفت زده شدم و کلی احساسات عالی رو تجربه کردم.
این فایل توجه من رو از روی موضوعی که منو ناراحت کرده بود برداشت و گذاشت روی موضوعات خوشایند که آرزومه تجربه کنم.
از همون لحظه اول فایل زیبایی های بصورت رگباری شروع شد.
خیابونهای بزرگ و تمیز و خلوت و آروم، برجهای زیبا و شیک، درختای نخل کنار جاده، چمن های مرتب و یکدست، ماشین های مدرن، وجود ایستگاه های اتوبوس توی شهر، گلکاری های کنار جاده، گلهای قرمز پررنگ، حوالی Harbour way E، خدای من چه شهر زیبایی، پل زیبا روی آب، برجهای کنار دریا، چه ویوی بینظیری مخصوصا طبقات بالای برج دارن، آقایی که داره روی پل پیاده روی میکنه، یک خانم و آقای دیگه هم با لباس اسپرت راحت دارن پیاده روی میکنن، واقعا پیاده روی توی همچین فضایی میچسبه، خدایا شکرت بخاطر نعمت آزادی، امریکا کشور آزاد، بهشت زیبای روی زمین، ساحل رویایی با درختچه های عجیب و غریب، اتصال دریا به آسمون و یه منظره بی انتها، آسمون ابری و انتظار یک بارون رحمت الهی، تمیزی ساحل مثل همیشه که قابل تحسینه، برجهای کنار ساحل، زوم فوقالعاده دوربین استادجان، خدایا شکرت بخاطر این تکنولوژی، امواج خروشان دریا، فراوانی برجهای سربهدفلک کشیده در اطراف ساحل، خدایا شکرت چقدر ثروت اینجا خوابیده، چه عظمت و شکوهی، خانم شایسته رها و ریلکس در حال لذت بردن و کیف کردن و عکس گرفتن با لبخندی ملیح بر لب، گذر از این منطقه زیبا و یک جاده رویایی دیگه با درختای عجیب و غریب که تنه ها و شاخه ها از روی زمین به هم پیوستن و یکی شدن، بازم فراوانی بسیار زیاد ماشین های شیک به روز دنیا، جاده خلوت، ترافیک روون، جاده تمیز و مرتب و خط کشی شده، ابرای پودری پراکنده توی آسمون آبی، ویلای خشگل کنار جاده، یه جاهایی شاخه های درختای دو طرف جاده به هم رسیدن و جاده رویایی شده، یه تیکه هایی از جاده کاملا آفتابه یه جاهایی کاملا سایه اس، خدایا شکرت خیلی زیبا و چشم نوازه!
خداروشکر رسیدیم به Fairchild, Tropical Botanic Garden که 83 ایکر مساحت داره، هوا هم رویاییه، چه درختای عجیبی خدایا، یک آقا با ویلچر اومده به تماشای زیبایی ها، خانم شایسته جان با لباس خوش نقش و نگار، اشاره به هدایت خداوند، پرنده های سفید خشگل ناز در حال چریدن و لذت بردن و کسی رزق و روزی و پاکسازی گاردن از حشرات، یکیشون یک حشره یا موجودی رو شکار کرده، جنگلهای هوایی مانند، دریاچه کوچیک آروم و دنج که منو یاد خونه ویلایی سابقتون انداخت، پشت این دریاچه هم با زوم دوربین نمایان شد که یک دریاچه دیگس، خدایا شکرت این زیبایی ها به قول خانم شایسته عزیز واقعا آدمو به وجد میاره، مرسی که فیلمشو گرفتین، مسافرای آروم و در صلح با خودشون که با این فضای رویایی همفرکانس شدن، پیاده روی توی این جنگل واقعا لذتبخشه چقدر زیبا گفتین بدنم فریاد میزنه میگه پیاده روی میخوام! کجا از اینجا بهتر، خداوند به بهترین شکل طراحی کرده، درختهای ژوراسیک پارکی، چقدر تنوع شکل برگهای درختان زیاده! خدایا شکرت هر درختی برگش یه شکله، چقدر فراوانی خدای من! بهدعجب جایی هدایت شدین خدایا شکرت!
موجودات جالب که مثل مجسمه خشکشون زده فک کنم اسمشون ایگوانا هست و سیگنیچر فلوریدان! چه نقش و نگاری دارن، آفرین خانم شایسته جان که نترسیدید و ازشون فیلم گرفتید، کلی هم باهاشون گپ زدین و دختر خاله شدین! ولی گویا باید برای صمیمی شدن تکامل رو آهسته تر طی کنین! خیلی بامزه بود! خیلی جالبه که اینا کنار آبن یا توی آب هم میتونن برن!
پرنده های بامزه ای که مرغابین ولی یکمی شبیه کرکسن و خیلی جالب راه میره و سر به زیرن و تمرکزشون تو کار خودشونه، اصلا هم نمیترسن چه ترکیب رنگی زیبایی هم دارن، مامی مرغابی با جوجه های نازنازی مشغول گردش، صدای قاق قاق کردنش منو یاد بوقلمون خودتون یعنی جیلی انداخت! چقدر صدای جیج جیج جوجه ها رو دوس دارم، چقدر اینجا امنه با آرامش و آسایش زندگی میکنن! چقدر خوشبختن! دریاچه های می در پی در کنار هم خیلی اینجا جادوییه و همه جور زیبایی اینجا جمع شده!
واو این درخت خفن شگفت انگیز واقعا خاصه باورنکردنیه چه عکس زیبایی گرفتین
واو بادکنکای مارپیچی رنگارنگ توجه آدم رو جلب میکنه و جلوتر که میری ماهیای زنگی رو میبینی که همرنگ برگهای پاییزی هستن! خدای من اینجا چقدر انبوهه! برگهای درختا چقدر متنوعه! یه باغبون مشغول آبیاریه، دستگاههای تولید بخار هم رطوبت لازم برای گیاهان رو در زمستان که بارندگی شاید کمتره فراهم میکنن. تکنولوژی زیباست! آفرین به این ایده پردازها و اجرا کننده ایده ها! دای شرشر آبشار کوچولو روح نوازه.
تکنولوژی انقدر پیشرفت کرده که میخوان شرایط رشد گیاه در فضا رو فراهم کنن خداوند به انسان چقدر قدرت ذهنی و خلاقیت عطا کرده و اونایی که از این قدرت استفاده میکنن تحسین برانگیزن! بشر هر کاری بخواد میتونه بکنه و این خلاقیت ها با برخورد به تضادها تو وجود آدم شکل میگیره!
درختای معروف فلوریدایی که شبیه سیم ظرفشویی هستن و خییلی بامزه ان!
خانم راهنما با اینکه سنش کم نیست ولی چقدر موهای پرپشت و زیبایی داره و بسیار خوش اخلاقه چقدر زیبا توضیح میده خونه باترفلایز رو
خدای من بازم پروانه! شاید دوباره اینم یک نشونه اس برای من که میگه سبکبال بودن و رها بودن و وابسته نبودن رو از پروانه ها یاد بگیر تا بتونی هر جا که میخای پرواز کنی و بری و لذت ببری و زندگی رو تجربه کنی!
فضاهای شیشه ای که داخلش حشرات رو به نمایش گذاشتن ایده جالبیه سوسک ها چقدر خوشرنگ و زیبان
پیله های پروانه ها و روند تکاملی پروانه ها داره قانون تکامل رو نشون میده. یه پیله نه چندان زیبا با طی کردن تکامل تبدیل میشه به پروانه ای که زیباییش چشم نوازه!
دو تا خانم با لباسهای رنگی زیبا و موهای پرپشت مشغول گرفتن عکس یادگاری و ثبت خاطرات زیبا، میز ناهارخوری هم برای پروانه ها مهیاس. چقدر بهشون میرسن! واقعا ارزششو دارن.
واو چه فراوانی پروانه ای خدایا تو این دنیا همه چیز فراوانه.
چه ایده و فرصت کسب و کار و پولسازی فوقالعاده ای برای خودشون مهیا کردن و با این کار چه خیر بزرگی هم به مردم رسوندن!
خیلی حس خوبیه پروانه رو بدنت بشینه دوس دارم تجربه اش کنم! خدایا شکرت یه آقایی که سن و سالش کم نیست با چه عشق و ذوقی از پروانه ها عکس میگیره.
گلهای صورتی چقدر بزرگ و خفن و زیبا هستن، درختای سایه بونی چقدر عجیبن شبیه لونه پرنده ان با شاخه های پیچ در پیچ و مملو از سرخس!
درختای موز اصل استوایی ارگانیک چه گل زیبایی دارن و چقدر میوه دادن خیلی هیولاست. شمال ایران هم درخت موز داره که من دیدم و محو تماشای برگهای بزرگ و گلهای زیباش شدم!
خیلی جالبه که این خزنده که ظاهرا ترسناکه ولی کاملا بی آزاره و بعضیا به عنوان پت ازش نگهاداری میکنن!
ولی انصافا عجب ابهتی دارن!
مزرعه کاکتوس چقدر زیباست هر گلی زیبایی های خودشو داره حتی این خارها هم زیباست! و این تنوع چقدر خوبه.
استراحتگاه و ننویی که برای رهگذران زیر درختای نارگیل آماده کردن، تجربه لم دادن توی این ننوی آرامشبخش و لذت بردن با ریسک سقوط نارگیل ولب ارزششو داره!
این فضا خیلی حرفه ای طراحی شده واقعا دمشون گرم. خیلی زحمت کشیدن. واقعا از اینجا هر چقدر پول بسازن حقشونه! خدا بهشون برکت بده! مثل رویاست.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت دوست خوبم سلما خانم
بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده
واقعا لذت بردم از کامنتتون؛ چقدر ریز بینانه و با جزئیات تمام کامنت نوشتین؛ من داشتم کامنت رو میخوندم انگار یک بار دیگه این قسمت پلی شد؛ یا شما نکته برداری کردین از این زیبایی ها یا حافظه بسییییییار قوی دارین که انقدر با جزئیات و مو به مو زیبایی های این قسمت رو یکی یکی با زیبایی هر چه تمام برامون شرح دادین؛ واقعا تحسین برانگیزین سلما خانم
بهترین هارو براتون آرزو میکنم؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونتون
به نام هدایت الله
با سلام خدمت خواهر عزیزم سلما دوست هم فرکانسی و ارزشمند سایت واقعاً از شما سپاسگزارم بابت همچین کامنت خوبی که با خوندنش علاوه بر اینکه حال آدم رو خوب میکنه انگیزه خیلی زیادی شکل میگیره
انقدر کامنت شما کامل و خوب و عالی بود که دوست داشتم چند بار آن را بخوانم چقدر قشنگ زیباییها را توصیف کردی و چقدر زیبا نوشتی تمام زیباییها را مگه میشه آدم نوشتههاش زیبا باشه فوق العاده باشه و حالش بد باشه از اینکه حالتو خوب کردی با دیدن این تصاویر خیلی خوشحالم بهت تبریک میگم بابت اینکه در حال بد نموندی و رجوع کردی به فایل زیباییها دختر نوشتههات بینظیر بود امیدوارم هیچ موقع حال بد خودت رو نبینی و همیشه به سمت شادی و خوشحالی و رو به رشد در مسیر زندگی هر روز و هر لحظه قدم برداری شما رو به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلما جان، سلام
من چندوقتی هست برای قوی تر شدن ویژگی های بصریم سعی میکنم اول کامنتا رو بخونم بعد فایلا رو ببینم. یک دمتگرم حس کردم بهت بده کارم بعد خوندن این کامنت.
یکی از بهترین ها بودی
اینقدر بینظیر ثانیه به ثانیه رو به تحریر درآوردی که من بااینکه هنوز فایل رو با چشام ندیدم، با قلبم کاملا حس ش کردم. اونجا که نوشتی:
« موجودات جالب که مثل مجسمه خشکشون زده فک کنم اسمشون ایگوانا هست و سیگنیچر فلوریدان! چه نقش و نگاری دارن، آفرین خانم شایسته جان که نترسیدید و ازشون فیلم گرفتید، کلی هم باهاشون گپ زدین و دختر خاله شدین! ولی گویا باید برای صمیمی شدن تکامل رو آهسته تر طی کنین! خیلی بامزه بود! خیلی جالبه که اینا کنار آبن یا توی آب هم میتونن برن!»
ترکیبی از توصیف و تحسین یک نکته مثبت واقعا حـــضّ بردم.
محاله چنین متنی رو نوشت و یا خوند و ذره ای حس بد در وجود آدم بمونه تا ساعت ها. موفق باشی و دمت گرم
سلام به سلمای عزیز
دست و پنجه ات درد نکنه، چه کامنت خوبی!
من هم عصر جمعه، حال خوبی نداشتم و با دیدن این فایل، زیر و زبر شدم.
دلیل نوشتن این کامنت برای شما هم اشاره به این مطلبه: دقت کردین وقتی اوضاع روانمان خیلی خیلی بد میشه، کافیه فقط به این وبسایت وارد شویم و ….تمام؟!!
خودم و شما و همه ی بچه های سایت رو تحسین میکنم که به اینجا رسیدیم که توی روزگار بیماریهای روانی، به راحتی آب خوردن میتوانیم حال خودمان را خوب کنیم….این، فوق العاده ست!
یک چیز دیگه: شومو چیشاتون قشنگ میبینه، کاکو!
همینه…قشنگ دیدن، یک فوت و فنی دارد که به سختی به دست میآید و ما بدستش آوردیم! تحسین برما! دممون گرم!
خواستم ذوق زدگیم را از این مطلب با شما به اشتراک بگذارم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
درود آفرین چقدر به جزئیات اهمیت دادین من قبلاً متنهای انتخابی را می خواندم حالا متوجه شدم تک تک کامنت ها متن انتخابی هست فقط بعضی هاش مرتبط تر با حال و هوای اون قسمت هست
واقعا شما که اینقدر به زیبایی هم می بینید هم می نویسید خودش یک دستاورد بزرگ هست آفرین جای تحسین و تمجید و ستایش و قدردانی و تشکر داره .موفق باشید
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و هگ خانواده های خوبم.
تو فایل شماره 9 معرفی دوره قانون آفرینش استاد میگه که خدا بهم گفت تو چی میخوای!؟من همونو بهت میدم تو فقط بهم اعتماد کن و به مسیری که میگم ادامه بده.
آخرشم همون شد که خدا گفت
برس دوراتو بزنی، گشت و گزارت رو کنی بعد یه تاب، بینه دوتا درخت واست فراهم باشه که بعد از پیاده روی دراز بکشی روش.
به قول ملاصدرا، خدا همه چیز میشود همه کس را!
خداروشکر
دیدنه خیابونای میامی یه درست خیلی بزرگ واسم داشت.
همه چیز جوری از اول ساخته شد، که نیاز نیست با مرور زمان چیزایی که قبلا درست کردی رو خراب کنی دوباره درست کنی!
یعنی همون سالهای اول که شهر میامی رو نقشه کشی کردن، پیش بینی آینده رو میکردن که تو سالهای آینده ماشین زیاد میشه، نیاز به فضای سبز هست، ساختمونهای بزرگ ساخته میشه، جمعیت افزایش پیدا میکنه و…
من هم باید همینجوری زیر بنای شخصیتم رو بزارم
جوری نقشه کشی کنم که نیاز نباشه رفتارام، شخصیتم وعادت هام رو هر چند وقت یه بار خراب کنم و دوباره درست کنم
و روز از نو، روزی از نو
همونجور که نقشه کشی شهری میامی جوری طراحی شده که تا سالیان سال، نیاز به تغییرات اساسی نداره، شخصیت و رفتار من هم اگر میخوام تا سالیان سال از بیس تغییرش ندم و فقط هی رشدش بدم و گسترشش بدم، باید بزرگترین زیربنای وجودم رو که همممه ی زندگیمو، رفتارم رو، رفتارهای دیگران با خودم رو و… به بهترین شکل ایجاد میکنه رو قوی کنم و اون چیزی نیست جز اعتماد به نفس و احساس لیاقت!
من هرررچقدر میگذره اهمیت و مهم بودنه اعتماد به نفس و احساس لیاقت توزندگیم بیشتر مشهوده!
هر چقدر بیشتر میگذره میفهمم که نقطه ضعف تمااااامه جنبه های زندگیم کمبود اعتماد به نفس و احساس لیاقت هست!
اعتماد به نفس وقتی ممحکم و ریشه ای و واقعی ساخته بشه تو دیگه هیچکس برات مهم نیست!
چیزی که درسته یا کاری که درسته رو انجام میدی.اما در کنارش وظیفه ی خودت میدونی که در نهایت احترام با دیگران رفتار کنی.
مثلاً:
تو این فایل خانم شایسته گفتن که
بهمون گفتن پروانه ها میان رو شونه هاتون میشینن
بلافاصله استاد گفت:
گفتن احتمالاً میان میشینن!!!
اینجا اون حرفی که درست تر بود زد و فرمایش خانم شایسته رو اصلاح کردن!
این قضیه چندتا درست واسم داشت اونم اینکه مهم نیست طرف مقابلت کی باشه!
مهم نیست چقدر دوستش داشته باشی!
مهم نیست چقدر بهش نزدیک باشی!
مهم نیست چقدر از نظر جایگاه مالی و یا زیبایی ظاهری، یا جایگاه اجتماعی چقدر سطحش بالا باشه!
مممن کاری که میدونم درسته رو انجام میدم!
حرفی که میدونم درسته رو میزنم!
من بشخصه یک دایی دارم که از نظر جایگاه اجتماعی بسسسیار سطحش بالاست از نظر احترام، تحصیلات، ادب و…
اما این عزیز که بینهایت دوستش دارم، بواسطه ی شغلش و تحصیلاتش بسیار در مورد مسائل سیاسی و نکات منفی کشور صحبت میکنه!
و من میبینم بخاطر اینکه این شخص. خیلی دوستش دارم و اینکه خوشش بیاد، هر وقت میرم خونشون، منم شروع میکنم به نقاط ضعف شرایط کارم، سختی کارم و… صحبت میکنم، در صورتی که هررر روز که میرم سرکار از صمیم قلبم راضی هستم از شرایطم!
یعنی اگر من بخوام تمرکز کنم از رفتار ها و آنچه که در ذهنم و افکارم میگذره، و عملکردم درجامعه و…، 90 درصدش تحت تأثیر اعتماد به نفس و احساس لیاقت هست!
هرچقدر که بیشتر روی خودم شناخت پیدا میکنم، هرچقدر که نسبت که نقطه ضعفام آگاه تر میشم هر چقدر که به موفقیت هام فکر میکنم، میبینم که اعتماد به نفس و احساس لیاقت مممهمترین و اصلی ترین عامل در اون اتفاقات بوده!
شما فکرشو کنید اعتماد به نفس خانم شایسته یک مقدار ضعیف بود!!!
آیا تو روزهایی که استاد تنهایی میومدن مسافرت پیشه دوستشون یا روزهایی که یکی دوماه تنهایی استاد اومدن تمپا که روی دوره ی قانون سلامتی کار کنن، میتونستن روزهای خوبی داشته باشن!؟
ایشون به تنهایی شروع کردن به کار کردن تو همون کارگاه خودشون وار کردن روی فایل ها!!!
من اگر یک نفر عزیزترین آدمه زندگیم باشه و بهم بگه یک هدیه و یا یک یادگاری با مهمترین داشته ی زندگیتو بهم بده، من بدونه اینکه حتی 1%فکر کنم 2 تا هدیه بهش میدم
1/کتاب قرآن
2/بهش میگم روی اعتماد به نفس و احساس لیاقتت کار کن
به نام آرامش دلها
سلام و درود به همه عزیزان دل
به مریم جان عزیزم و سپاس فراوان برای ارسال فرکانس های پرانرژی و عالیشون
به استاد گلم، که پروانه هم پی به این برده و میشینه رو استاد گل ترینم
خدایا سپاسگزارم برای دیدن این همه زیبایی
خدایا سپاسگزارم روز به روز توجه م به زیبایی های اطرافم و کشفشون بیشتر و بیشتر میشه.
خدایا سپاسگزارم روز به روز خواسته های قشنگ تر در من شکل میگیره.
خدایا شکرت که میتونم ببینم، حس کنم و تحسین کنم…..
دوستان عزیزم هر کدوم از ما خواسته های کوچیک و بزرگ زیادی داریم که با دریافت آگاهی ها با عزم و جزم راسخ برای تحققشون گام برداشتیم و درتلاشیم.
یه نکته ی خیلی مهمی که وجود داره و نقش پررنگی در رسیدن و حتی سرعت رسیدن ما به اهداف مون ایفا میکنه، اینه که حواسمون به نشونه ها باشه.
حواسمون باشه که نشونه هارو ببینیم، تحسین کنیم تا ایمانمون برای رسیدن بیشتر بشه.
بنظر من با تایید این نشونه هاست که ظرفمون بزرگتر میشه و در فرکانس دریافت قرار میگیریم. یا به زبون عباسمنشی در مدار دریافت اون خواسته قرار میگیریم.
تا زمانی که ظرف ما کوچیک باشه گنجایش خواسته های مارو نخواهد داشت، ما باید با تأیید نشونه ها و استمرار در فرکانس خوب، سعی در بزرگ تر کردن ظرفمون بکنیم.
امروز داشتم نتایج دوره ی احساس لیاقت تو زندگیمو بررسی میکردم، انقدر نتایج ریزو درشت زیادی برام رخ داده از شروع این دوره که من زیاد بهشون توجه نکرده بودم.
وقتی ما این نتایج و نبینیم و تحسین نکنیم و بخاطرشون خوشحال نباشیم و ذوق نکنیم، میتونیم منتظر رسیدن نتایج بزرگتر از این باشیم؟؟؟؟؟؟
اصلا وقتی نتایج کوچیک دیده نشه یه جورایی داریم این فرکانس و ارسال میکنیم که ما لایق رسیدن به این هدف یا خواسته نیستیم. اگر من خودمو لایق بدونم این نشونه هارو تایید و تحسین میکنم و به عبارتی ظرف وجودیمو بزرگتر میکنم برای دریافت نتایج بزرگتر.
من خودم یکی از بزرگترین موانع رسیدن به اهدافمو توجه نکردن به همین موارد مهم میدونم.
دوست داشتم بنویسم و به اشتراک بذارم که من بعد توجه بیشتری به نشونه ها داشته باشیم.
عاشقتتتتتوووونم………
سلام یگانه جان
امیدوارم حالت عالیی باشه
دقیقاااا زدی تو هدف!
یکی از اصلی ترین ترمز هایی که باعث میشه دیگه جلوگیری کنه آدم از رشد و پیشرفت خودش و اومدن نتایج برمیگرده بازم به کانون توجه.که باید با توجهمون خودمون نتیجه رو “گسترش” بدیم
حالا میخوام درمورد این موضوع بازم صحبت کنم
اگر دقت کنی میبینی که اوایل هرچیزی ما کلی ذوق و شوق داریم. به نظر من این موضوع اصلش از دو دلیل نشات میگیره
1.انتظارات مثبت داریم
حالا بزار من مثال مثلا دوره های استاد رو بزنم
مثلا میگم اوه اوه! این دوره رو کار میکنم، زندگیم تغییر میکنه، چقدر قرارع حرفای قشنگ بشنوم، چقدر قراره عمل کنم و نتیجه بگیرم، دیگه زندگی ام برای همیشه عوض میشه، و… و چنان ذوق و شوقی که در ما به وجود میاد که هرروز به ذوق اون بیدار میشیم و خلاصه انتظار مثبتی داریم که منجر شده به احساس شور و اشتیاق
یا اگر میخوایم یک کاری رو شروع کنیم یک تصمیمی رو شروع کنیم هم همینه، میگیم: این تصمیم رو میگیرم،چقدر زندگیم قراره بهتر بشه، چقدر خدا کمکم میکنه، چقدر ثروت میاد تو زندگیم، چقدر رابطه های خوب ایجاد میشه و…
حالا مورد دوم که البته خیلی هم باهم فرق ندارن
2.کانون توجه
اوایل که یک کاری رو شروع میکنیم همواره حواسمون به رشذ هامون هست
میریم باشگاه همون جلسه دوم که میبینیم بدنمون قوی تر شده کلی بهش توجه میکنیم
یک کاری رو شروع میکنیم همینکه امروز رو آموزش دیدیم براش شب با احساس رضایت که از توجه به اون پیشرفت میاد میخوابیم و همینطوری میریم جلو
ترکیب این دوتا هرروز ظرف مارو بزرگتر میکنه، نتیجه رو بزرگتر میکنه، حال مارو بهتر میکنه
اما از یک جایی به بعد امکان داره توجه نکنیم…
و از یک جایی به بعد امکان داره دیگه انتظار مثبتی هم برای روزمون یا اون کار یا هرچی نداشته باشیم چطوری؟
اینطوری که من مثلا دو ماه میرم باشگاه، عضلاتم خیلی خوب شده همه چی عالیه اما میبینم هنوز به اون “وزن” دلخواه نرسیدم.
انرژیم کلی رفته بالا، عضلاتم خوبه و همه چی عالیه ولی توجه رو میزاریم روی این وزنی که اونقدر تغییری نکرده و این توجه داره فرکانس عدم پیشرفت رو میفرسته درنتیجه احساس ما هم داره کم کم بدتر میشه
از طرفی انتظارات ما چی؟
حتی اون انتظارات مثبت رو هم کم کم کمرنگ میکنیم یعنی چی یعنی دیگه این گفتگو ها که: الان میرم باشگاه چقدر باز عضلاتم رشد میکنه، چقدر خوبه دارم تلاش میکنم، چقدر خوبه که انرژیم داره روز به روز بیشتر میشه و.. به این شکل تغییر حالت میکنه که—–> خب میخوام برم باشگاه، چه فایده این وزن که نمیاد پایین حالا باید کلی وزنه سنگین رو هم بلند کنم، این همه راه هم برم و کلا هیچی به هیچی
و کلا توجه ما تغییر میکنه! به همون نسبت هم نتیجه تغییر میکنه
یعنی همه ما این الگو رو دیدیم که اول که رفتیم یک چیزی رو شروع کردیم همه چی عالی بوده، حس ما عالی بوده، نتیجه عالی بوده، انگیزه عالی بوده و همه چی بینظیر بوده اما بعد از یک مدت دیدیم رشد خیلی کم شده یا حتی نتیجه هم داشته برعکس میشده دیگه
حالا خب ما که این الگو رو فهمیدیم راهکار چیه؟ چطور عملی به نغع خودم از این قانون استفاده کنم؟ حالا که اینو فهمیدم که نباید دیگه اجازه بدم که روند من معکوس بشه وگرنه چه فرقی کرد دونستن و ندونستنش؟
خب برمیگردیم دوباره به جهت دهی اگاهانه از کانون توجه
هرروز که میگذره من دارم بیشتر وبیشتر متوجه میشم ما هرثانیه و هر لحظه درحال گسترش دادن هستیم
داره هرروز برای ما همه چیز گسترش پیدا میکنه
بزار من الان یک لحظه بگم که دارم توی ذهنم به چه چیزهایی توجه میکنم تا دقیق تر متوجه بشیم
ببین من حین این کامنت یک لحظه هایی حواسم روی این رفت که نکنه این کامنت من اصلا ارزش منتشر کردن نداشته باشه و اتفاقی که میفتاد چی بود؟ همون لحظه اصلا فکر من متوقف میشد و مثل یک مجسمه به گوشی نگاه میکردم،، بعد که باز دوباره گفتگو های ذهنیم رو جهت میدادم که نه تو داری برای خودت مینویسی خودت یاد میگیری این همه نوشتی همه دوست داشتن این قدر نکات کاربردی رو میگی و به محض اینکه ترمز رو برداشتم و توجهم رفت روی اینا باز دوباره فکر کردن شروع شد، کلمات اومدن و من باز شروع کردم به نوشتن
باز دوباره: در حین نوشتن این کامنت یک لحظه توجه من رفت روی اینکه که الان توی خونه تمرکز ندارم و چرا باید اینطوری باشه و فلان و اینا و همون لحظه من با توجهم به عدم تمرکز اون رو گسترش دادم و چه اتفاقی افتاد؟ عدم تمرکز بیشتر دریافت کردم ذهنم انگار جوری برنامه ریزی شد که تمرکزش کمتر بشه حالا چیکار کردم که برگردم؟ گفتم نه من با ومود سروصدا هم بارها شده تمرکز بینشیری داشتم که خیلی ها توی سکوت همچین تمرکزی نداشتند و بعد بلافاصله میخکوب شدم تا الان به کامنت و بدون وقفه دارم با تمرکز لیزری مینویسم از طرفی الام دارم دوباره خودم رو تشویق. میکنم و میگم ایول چقدر خوب و سریع یاد گرفتی جهت بدی به ذهنت چقدر خوب تر درک کردی مفهوم توجه رو، چقدر خوب داری بهش عمل میکنی،، و اتفاقی که افتاد چی بود؟همون لحظه من اماده شدم تا بیشتر از قانون عمل کنم ثانیه به ثانیه چون فرکانس عمل گرایی رو ارسال کردم
توانایی خودم رو توی کامنت نوشتن تحسین کردم،، کامنت بهتری دارم مینویسم
توانایی خودم رو توی خلاقیت استفاده از قانون تحسین کردم و روش تاکید کردمالان دارم بیشتر با خلاقیت بیشتری از قانون استفاده میکنم
حتی یک داستان خیلی جالب بهت بگم
من به شدت توی ریاضی ضعیف بودم. و واقعا کلا گیج میزدم و اصلا نمیتونستم درک کنم چی به چیه و یادمه از یک جایی به بعد کوچولو کوچولو خودم رو تشویق کردم،،
یعنی یک سوال رو کامل بدون اینکه اشتباه برم حل میکردم و بعد اونو احسین میکردم کلی خوشحال میشدم میگفتم دمم گرم دارم یاد میگیرم،، اتفاقی که میفتاد دفعه بعدی باز بهتر و بهتر میشدم
یادمه یک دبیری داشتیم ایشون هر جلسه تاکیدش این بود که سوال بپرسه
باور که در من از ریاضی قبلا ها بخاطر اینکه توجهم رو روی عدم درک ام از ریاضی گذاشته بودم این بود که:من توی ریاضی اصلا خوب نیستم
اما وقتی این دبیر شروع کرد به سوال پرسیدن اینطوری بود اوایل باید خیلی تلاش میکردم تا ریاضی رو درک کنم تا بتونم سوال جواب. بدم
چون باز یک باور دیگه توی ذهنم بود که نمیتونستم منفی خوردن رو بپذیرم
خلاصه من هرکاری کردم تا این مثبت رو بگیرم
خلاصه اتفاقی که افتاد همون اوایل که ما با ایشون کلاس داشتیم من بخاطر سوالی که حل کرده بودم یک مثبت دریافت کردم،،، هم ایشون خیلییی لذت برد و تشویق ام کرد هم من داشت کم کم. مقاومت هام برداشته میشد…
دفعه بعدی بهتر شد و این گسترش پیدا کرده بود
اینقدر گذشت و گذشت که یک باور بنیادین در من شکل گرفته بود که من توی ریاضی خیلی خوبم!
منی که اصلا میگفتم اقا من اصلا ریاضی رو نمیتونم حل کنم الان مشتاق بودم تا بازم حل کنم و تایید کنم تواناییم رو
من به یک جایی رسیده بودم که همه میگفتن: چطوری اینقدر ریاضیت خوبه!!
دوباره یک مثال دیگه هم دارم
من کلاس فوتسال میرفتم، جلسه افتضاح بودم! به معنای واقعی اصلا مربی بعدا بهم گفت جلسه اول که اومدی من با خودم گفتم اینو دیگه کی اورده کلاسای من مثل ماست میمونه:)
اما من جلسه بعدی یک کوچولو بهتر شدم.
اتفاقی که افتاد یک حرکتی توی همون جلسه دوم زدم و بازخورد مثبتی از مربی گرفتم
همون توجهم که رفت روی پیشرفتم چنان انگیزه منو بیشتر کرد که جلسه بعدی هم بهتر گوش میدادم هم بهتر عمل میکردم
یادمه اون موقع ها با چندتا از دوستام شروع کردیم (یادش بخیر!)
و من اینقدر خوب شدم که از همه دوستام مثل موشک رفتم بالاتر و بعد از دوماه مربی ما همیشه منو مثال میزد،، میگفت این سینا خیلی زرنگه و واقعااا ترکونده بودم،، یک جوری بازی میکردم بچه هایی که قدیما فوتسال منو دیده بودن باورشوون نمیشد و واقعا هم عالی بودم
چون مربی ما جلسه ایی نبود که منو زیر نظر نداشته باشه و جمله: افرین سینا رو نگه
بارها بود همه رو میگفت برام دست بزنن
همه میگفتن سینا تو خیلی خوب میفهمی خیلی باهوشی و..
اما یادمه از یک جا رشد من متوقف شد میدونی چرا چون مربی دیگه توجهش رفت روی جاهایی که ید عمل میکردم یعنی چی یعنی انتظار اش از من زیادی شده بود و دیگه اون ویژگی های خوبم عادی بود براش و تا فلان موضوع رو مثلا حل نمیکردم خبری از تشویق و تحسین نبود بلکه اتفاقا با عنوان های تمسخر امیز هم خیلی وقت ها همراه بود
اونجا بود که رشد من متوقف شد
دقیقا مثل همین مثالی که شما زدی
ما بخاطر اینکه انتظارمون خیلی دیگه میره بالا نتایج کوچیک رو نمیبینیم! ته ذهن ما این انتظار بالا خوبه و میگیم که اتفاقا باعث میشه که چالش بیشتری داشته باشیم و منجر به رشد بشه اما راه گسترش نتیجه فقط و فقط توجه به نتیجست
راه زیاد کردن نشونه ها فقط و فقط توجه به اوناست
یک ترمزی هست کمال گرایی
دقیقا همین ترمز هست که موجب همچین چیزی میشه.
که من باید پرفکت عمل کنم و هیچ روز خدا از خودمون راضی نمیشیم
فرکانس چی رو ارسال میکنیم؟
عدم رضایت
کار جهان چیه؟
ارسال عدم رضایت بیشتر
حالا منی که این موضوعات رو فهمیدم باید درک کنم که در هرثانیه از این قدرت گسترش و خلق کنندکی که خدا بهم داده استفاده کنم
مثل همون مثالی که زدم و گفتم حتی در حین کامنت نوشتن هم این موضوع در افکاری که به ذهنمون بیاد تاثیر داره.
یکسری هستن مثلا میگن ما یک سالِ با استاد هستیم نتیجه نگرفتیم
میدونی راهکار من برای این موضوع چیه،، اینه که نتایجت رو ببین
شاید عجیب باشه چون طرف گفته که بابا من میگم نتیجه نگرفتم تو میگی نتیجه رو ببین
دقیقا!
اولش شاید پیدا نکنه… اما اگر سعی کنه با تمام وجود بگرده و حتی یک نشونه کوچولو پیدا کنه از جایی که از قانون استفاده کرده و نتیجه گرفته از همون لحظه روند نتایج شروع میشه
وقتی اولین نتیجه رو به زور پیدا میکنه،، میبینه عهه من فلان جای دیگه ام نتیجه گرفتم ها،، اونجا هم نتیجه گرفتم و اول نتایج رو بیشتر میبینه
بعد اتفاقی که میفته چیه؟
بعد از اینکه اینقدر توجه میکنه به نتایجی که گرفته اون موقع جهان اماده اش میکنه که نتایج بزرگتر بگیره البته که این توجه به نتایج طبق اصل کانون توجه باید منجر به احساس اطمینان بشه منجر به احساس خوب بشه وگرنه صد صفحه هم نتیجه بنویسه اما ته ذهنش این باشه که شانسی بوده و حسش تغییری نکنه خب اون فرکانس متفاوتی رو هم به جهان ارسال نمیکنه و اوضاع فرق نمیکنه
اما اگر سعی کنه پیدا کنه و به شکلی نگاه بهش کنه که بهس احساس خوبی بده
اون موقع اصلا مغرش اماده میشه فایل هارو جوری ببینه که منجر به نتیجه بشه
به انجام تمرین هایی هدایت بشه که منجر به نتیحه بشه
یگانه جان من همه این صحبت هارو زدم تا به خودم یاد اوری کنم که در این حد این موضوع میتونه دقیق باشه و میتونه در هر چیزی صدق کنه
و وقتی کامنت شما رو خوندم گفتم خب فرصتی هست که دوباره درمورد این موضوع بیشتر فکر کنم و بازم اهمیتش رو به خودم یاداوری کنم.
به طوری که بعد این کامنت بازم بیشتر جهت بدم به کانون توجهم بازم و توی هرلحظه این کار رو بکنم
توی کامنت نوشتن، زیر دوش، هنگام ناهار، توی کارم، توی هرچیزی
داری کارت رو انجام میدی؟
هر لحظه به فرصت های کارت توجه کن،، هر لحظه به راحتی کارت توجه کن،، هر لحظه به اینکه پول چقدر توی این کار زیاده توجه کن، هر لحظه به اینکه چقدر توی این کار داری بهتر میشی توجه کن
واقعا با کانون توجه ما میتونیم هرچیزی رو ایجاد کنیم
ما میتونیم حتی شخصیتی که دوست داریم رو هم بسازیم با توجه کردن به شخصیتی که دوست داریم داشته باشیم،، با توجه جاهایی که شخصیت ما واقعا خوبه نه جاهایی که هنوز توش ضعف داریم و اگرم ضعفی رو پیدا میکنیم خوشحال بشیم چون به دید اصلاح بهش نگاه میکنیم…
برای مثال وقتی من شخصیت استاد رو همیشه ببینم و بینهایت تحسین کنم،، اصلا دیگه دوست دارم که مثل استاد رفتار کنم
اگر ما توی برهه های زندگیمون نگاه کنیم میبینیم وقتایی که به یک شخصیت خاص توجه کردیم داشتیم جنس اون شخصیت رو به خودمون میگرفتیم
من این روزا روی این موضوع دارم بیشتر فکر میکنم
یگانه جان میدونی یک شخصیت و یک نوع رفتار هایی هست که من خیلی دوست دارم بیشتر در خودم ایجادش کنم. و هرروز سعی دارم بیشتر درک کنم که چطور با استفاده از کانون توجه میتونم اون چیزی که میخوام رو بسازم
مثلا یکی از راه ها اینه که به اینکه چقدر اون رفتار رو داشتن یا چقدر اون شخصیت رو داشتن فوق العادست و همواره به این فوق العاده بودنش توجه کنیم.
مثلا چقدر فوق العاده میشه که من تبدیل به ادمی بشم که میره توی دل ترس هاش،، همه تحسینش میکنن بخاطر این ویژگی، چقدر این شخصیت میتونه من رو متفاوت کنه،، اگر بسازمش چقدر اتفاقات خوبی میفته و اینقدر اینکار رو انجام بدیم و ببینیم الگو هایی رو که این رفتار رو دارن و تحسینشون کنیم،، تجسم کنیم داریم اون کار رو میکنیم که دیگه جزوی از شخصیت ما بشه…
حتی من قبلا هم توی یک کامنت دیگه گفتم که الان بیشتر درک میکنم که چرا قبلا ها که سریال میدیدم دوست داشتم شبیه نقش اول اون سریال رفتار کنم و رفتار هاش رو تقلید میکردم
چون نقش اول سریال همیشه تحسین من رو برانگیخته میکرد همش تحسینش میکردم،، با جزئیات به رفتار هاش توجه میکردم
و واقعا هم میدیدی یک هفته من دارم مثل اون شخصیت رفتار میکنم..
میخوام بگم حتی ما میتونیم ویژگی هایی که میخوایم داشته باشیم رو هم بسازیم در خودمون
من یکی از کارهایی که انجام میدم برای اینکه درکم بیشتر بشه از قانون و عمل گراییم توی زندگیم بیشتر بشه بارها و بارها از یک اصل مثال های مختلف میزنم
درواقع هدف منم از این مثال ها و این صحبت ها همین بود تا بازم فرصتی باشه که مثال بزنم
از بس بهبود گرا شدم دیگه هرجا پیدا کنم هر فرصتی گیر بیارم این مثال ها رو شروع میکنم
همین بهبود گرایی هم توی کانون توجه انجام میدم،، هر فرصتی رو گیر میارم به نکات مثبت توجه میکنم (که گفتیم هم این نکات مثبت چقدر میتونه انواعش گسترده باشه)
روز به روز درهایی از اگاهی داره به روم باز میشه و بهتر و بهتر میشم توی زندگیم
رشد میکنم
واقعا اگر ما بتونیم احساس لیاقتِ استفاده از کانون توجه رو تا این حد در خودمون ایجاد کنیم که هرلحظه ازش استفاده کنیم بینظیره نتایج
و اگر در این حد ثانیه به ثانیه استفاده کنیم ازش زندگی ما با سرعتی که نمیتونیم حتی باورش کنیم تغییر مثبت میکنه
من ترجیحم اینه که شاگرد زرنگه باشم و در عمل از این قانون استفاده کنم! نه بخاطر یکسری حرفای تئوری و قشنگ برای تایید گرفتن از دیگران
من عاشق اینم که هرروز خلاقیتم رو در عمل از اجرای اصل قانون بیشتر کنم
و هرروز هم این موضوع در من بهتر میشه
خیلی خوشحالم که اینقدر دارم بیشتر و بیشتر رشد میکنم و همواره خودم رو تشویق میکنم
یگانه جان ممنونم که نوشتی و فرصتی رو برام فراهم کردی تا منم بنویسم
خداوند یار و نگهدارت
سینای عزیز سلام
ممنون از نگاه و توجه ت
ممنون از توضیحات کاملت
چقدر زیبا نوشتی و چقدر نکات مفیدی داشت کامنتت برای من
میدونی سینا جان یه نکته ای که الان با خوندن کامنتت به ذهنم رسید این بود که:
ما رسیدن به خواسته هارو برای احساس آرامش و شادی میخوایم، و اگه ما با تأیید نشونه ها یا همون نتایج کوچیک این احساس و در خودمون ایجاد کنیم هم کانون توجهمون رو کنترل کردیم و هم فرکانس اون خواسته رو ساطع کردیم و در نتیجه جهان مارو در مدار دریافت اون خواسته قرار میده.
سینا جان مثال های خیلی واضح و خوبی زدی
همون مثال باشگاهت برای خودم اتفاق افتاده که به تغییرات کوچیک توجه نکردم و در نهایت دلسرد شدم و دیگه ادامه ندادم.
سپاسگزارم که برام نوشتی دوست همفرکانسی عزیزم.
به نام یگانه فرمانروای جهان
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همسفران عزیز
امروز که از خواب بیدار شدم و نگاهی به آسمان کردم یه ندایی میگفت که امروز وقته رفتن به دامن طبیعته!
الانم که این فایل زیبا رو دیدم و رو به آسمان دراز کشیدم باز بهم الهام شد که از این زیبائی ها بنویسم.
خدا رو شکر استان ایلام بواسطه چهار فصل بودنش تقریبا در هر موقع از سال میشه مسافرت کرد و در طبیعت گشت.الانم در منطقه گرمسیری صالح آباد بین ایلام و مهران هستیم.و دمای هوا 20 درجه سانتیگراد است.
آسمان آبی با تزئینی زیبا از ابرهای نازک، شبیه کاغذ ابرو باد برام دلبری می کردن و باهام صحبت می کردن.
استاد اینجا هم زمین و کشتزارها سر سبز و دل انگیز شده اند و نوید بهاری زیبا رو می دهند و در واقع بهار را امروز میشد احساس کرد.
مسیر خروجی شهر بقدری ترافیکش سنگین بود که منو یاد ترافیک آخر تابستون شمال انداخت و برای خودمم خیلی جالب و غیر معمول بود. و نشان میداد همه این فرصت رو غنیمت شمردن و به سمت مناطق گرمسیری برای سپری کردن یک روز تعطیل در دامن طبیعت در حرکتند.و انگار مثل سیزده بدر است اینجا و استان ما تنها استانی هست که مردم عادت دارند جمعه ها مثل سیزده بدر به دامن طبیعت بروند در تمام فصول!
نهار را کباب آتیشی به شیوه قانون سلامتی مهمان طبیعت بودیم و لحظاتی قبل هم چایی آتیشی میل کردیم و جای همه دوستان را سبز نه داشتیم و شکر خدا را بجا آوردیم که این زیبائی ها را روزی امروزمان کرد.
دیدن این فایل زیبا بعد از نهار ،زیبائی های امروز را برایم دو چندان کرد . و برایم خاطراتی زیبا را در ذهنم مرور کرد. راه رفتن در این ساحل ماسه ای و نوازش بادی خنک و دریای تمیز و زیبا با امواج ملایمی که به سمت ساحل می آید چقدر برایم آشنا و دل انگیز بود.
استاد این سازه نگهبانی غریق نجات کنار ساحل هم دقیقآ عین ساحل سنگاچین در بندر انزلی است که تابستان گذشته رفتیم و آن ماشین چراغ روشن کنار ساحل خاطره ای رو برایم زنده کرد که گفتنش خالی از لطف نیست.
ساحل سنگاچین بدلیل اینکه در اختیار شیلات انزلی و ادارات دولتی بود، و عامه مردم نمی تونستند در آن تردد کنند خیلی ساحل تمیز و زیبایی بود. آخرین روزی که من آنجا بودم دوست داشتم با ماشینم ساحل را طی کنم و دخترم شینا هم دوست داشت از سانروف ماشین سرشو بیرون بیاره و نسیم موهاشو نوازش کنه. صبح زود طبق عادت هر روزم بیدار شدم و تصمیم گرفتیم صبحانه را کنار ساحل میل کنیم. وسایل رو آماده کردم و اینبار به جای پیاده روی تا ساحل با ماشین از مجتمع خارج شدم و چند کیلومتر بعدش یه مسیر که متعلق به ماهیگیران بود و به ساحل راه داشت را انتخاب کردم و دیدم همه خوابن، یکم منتظر موندم تا یکیشون تو حالت نیمه خواب متوجه ما شد و من ازش خواستم که میخوام چند دقیقه ماشینو ببرم ساحل و اگه امکان داره اجازه بده از معبری که با یه زنجیر بسته شده بود عبور کنم و اونم اشاره کرد که زنجیر و بکش و برو.
بعد از چند دقیقه که کنار ساحل مشغول لذت بردن و رانندگی در کنار ساحل خلوت بودیم و فیلم میگرفتیم، دیدم یه ماشین پراید با چارغ روشن و چشمک زن بهمون نزدیک شد و معترض شد که چرا ماشینو آوردیم ساحل و این برای ما مسئولیت داره و اگه ببینن با ما برخورد میکنن و اصلا شما چجور و از کجا تونستید ماشینو بیارین ساحل؟
من براش ماوقع رو توضیح دادم و گفتم ما از همکارتون اجازه گرفتیم و این وقت صبح هنوز هوا کامل روشن نشده و همه هم خوابند و بعدش ما رو مشایعت کرد که تا اتفاقی براش نیفتاده ماشینو از منطقه ساحلی بیرون ببریم و من هم اینکارو کردم و برگشتم مجتمع و پیاده به خانواده که ساحل سفره انداخته بودیم ملحق شدم.
زیبائیهای کنار ساحل و این منطقه بکر باز منو یاد دریاچه سد آویدر در حوالی 30 کیلومتری شرق نوشهر انداخت و خاطرات خوب آنروز را در یادم زنده کرد.
گذشتن از میان جاده زیبا با درختانی که سر بهم گذاشته ام در دو طرف جاده و سایه بانی بر جاده ساخته اند باز برایم یاد آور جنگل گیسوم و زیبائیهای آن مسیر بود.
دیدن این گونه خزنده مارمولک مانند هم واقعا جالب بود و آدم باورش نمیشد که اینها موجود زندن نه مجسمه! و ژستی که گرفته انار دستشو زیر چونه گرفته و آرنجشو به زمین تکیه داده و بی خیال از هفت عالم است.و داره در حال زندگی میکنه و لذت بردم از مود و حالی که داره.
دیدن این درخت هایی که مثل چتر سایه انداخته اند هم بسیار زیبا و دیدنی بود و نمونه هایی از اینگونه درختان در مناطق گرمسیری رو میتوان دید.
ریشه های این درخت زیبا که عکس کاور این فایل شده در نوع خودش منحصر بفرد و جالب و دیدنی بود.
استاد اون تاب درختی رو هم من تجربه کردم و احساس گهواره کودک به آدم منتقل میشه. نکته ای که راجع به نارگیل ها گفتید که هر کسی میتونه بگیره و استفاده کنه این جرقه رو تو ذهنم زد که شما و مربم جان دارید در بهشت زندگی می کنید! مگر بهشت جایی غیر از این میتونه باشه که به هر چیزی خواستید دسترسی داشته باشید و به هر میزان که می تونید استفاده کنید بدون هیچ دغدغه ای.
یه نکته دیگه ای که این تصاویر در ذهنم مرور شد این بود که وقتی این تصاویر را می دیدم برام چقد برایم چقدر آشنا بود و این احساس رو همه ما هنگامی که حتی به جاهایی که برای اولین باره داریم میریم هم تجربه میکنیم بگونه ای که انگار قبلا رفته ایم و این جاها را دیده ایم و تین برایم تائید این آگاهی بود که همه ما با این آگاهی ها و تجربه ها به این دنیا آمده ایم و فقط داریم در این دنیا به آن آگاهی ها دسترسی دوباره پیدا میکنیم و بیاد میاوریم!
ممنونم بابت فایلهای فوق العاده زیبایی که با ما به اشتراک می گذارید و آگاهی های نابی که به ما آموزش میدین.الانم صدای موزیک شاد کردی از چهار طرفمان به گوش میرسد و ما رو متوجه خودش کرد که دیدیم در حال رقص کردی و شادی و پایکوبی هستند ، دل همتون شاد و بقول آقا علی تنور دلتون گرم. یا حق
به نام الله
سلام استاد عزیز و مریم مهربونم
سلام به دوستان نازنینم کسایی که در کنارشما بودن تو این سایت الهی رو به هر دورهمی و مهمونی ای ترجیح میدم و از وجودتون لذت میبرم
سال پیش وقتی سفر به دور امریکای قسمتهای قبلی رو شروع کردم به دیدن باردار بودم و میگفتم خدایا دوقلوهامو سالم و سلامت بیار تو بغلم و همه چیزو سپردم به خودش تو روزهایی که گاهی شیطان ذهنم استرس مینداخت تو وجودم فقط یاد مادر موسی میفتادم و میگفتم اون چطور تونست به تکیه به قدرت بی نهایت الله بچشو بندازه تو اب اون وقت تو داری شک میکنی با اینکه داری تکوناشونو حس میکنی ؟ و توی وجودتن ؟ همونکه با نشون دادن ایمانت اینارو گذاشت تو وجودت همون نگه دارشونه بگذریم …و امسال دارم با دوقلوهام سفر به دور امریکای جدیدو نگاه میکنم چقدرم مشتاق هستن چون خیلی کنجکاون این کنجکاوی تو وجود همه ی ما بوده ولی ما فراموشش کردیم قل کوچیکم که چهاردست و پا راه افتاده تمام جاهایی که میشه رو رفته تو خونه سر زده به همه چی مدتها با تعجب نگاه میکنه دست میزنه لمس میکنه تا بفهمه چی به چیه وقتی میخوام حسشو درک کنم میگم فکر کن الان تورو ببرن بندازن تو یه سیاره ی دیگه یه جایی که تاحالا نرفتی و همه چیزش خاص خودشه ببین چطوری میخوای کشف کنی و واسه هر چیزی مشتاقی بچها هم همینطوری هستن برای بار اول وارد کره ی زمین و این جهان مادی شدن تا حالا قبلش فرش ندیده بودن بخاطر همین یه فرش یه ساعت سرشونو گرم میکنه با لبه ی فرش بازی میکنن روی گلهاش دست میکشن نه یبار بلکه هر روز و براشون تازگی داره یا تاحالامبل ندیدن بخاطر همین دوست دارن برن زیر مبل رو کشف کنن و ببین اونجا کجاست انگار یه سیاه چاله پیدا کردن!
من عاشق این رفتار و کنجکاوی بچهام همش دوست دارم اگاهانه این رفتارو داشته باشم که البته پیش زمینش صلح درونی با خودت و خدای خودته چون وقتی با خودت در صلح نیستی و حال درونیت خوب نیست هیچی برات مهم نیست حتی بهترین چیزا هم نمیتونه حالتو خوب کنه چه برسه بری کنجکاوی کنی
دو سه هفته پیش رفته بودیم رامسر چهارتایی خیلی هم خوش گذشت خداروشکر اولین مسافرت با بچهام و بهترین سفر عمرم بود :)
از یه برنامه یه ویلا اجاره کرده بودیم روزی که رسیدیم ذهنم یکم بازی دراورد و یکم فرکانسم پایین بود دلیلشم اصلا نمیدونم و یادم نیست ولی وقتی ذهنمو کنترل کردم خیلی حالم عالی شد و شروع کردم به کنجکاوووی گفتم اگر جای آرمان(قل کوچیک و کنجکاو) بودم چیکار میکردم؟خخخخ و رفتم کل ویلا رو با ذوق فراوون بازرسی کردم داخل تموم کشو ها و کمدهارو باز میکردم با اینکه میدونستم خالین ولی ذوقشو داشتم از تموم پنجره ها بیرونو نگاه میکردم پشت همه ی پرده هارو دید زدم و کلی کنجکاوی کردم و چقدر کیف داد چون برام یاداور زمانی بود که فراموش کردم و تونستم به یاد بیارم ،به یاد بیارم زمانی رو که برای اولین بار وارد این جهان شدم و همه چیز برام تازه و زیبا و فوق العاده و شگفت انگیز بود
هر وقت یادم بیفته که باید کنجکاو باشم دلم میخواد برم تو طبیعت برم بیرون و چیزای جدید ببینم و کنجکاوی کنم و طر از کار خدا دربیارم
و این همه رو گفتم که بگم چقد از این ویدیو لذت بردم بودن تو اون طبیعت زیبا اون درختی که شکل چتر بود و اونیکی که ریشه هاش دیواری بود و اون پروانه ها چقدر لذت بخش بود اما اگر بخوام با توجه به چیزی که از بچهام دیدم بگم اینه که نباید فرقی تو حس و حال من باشه وقتی اون درختای عجیب و غریب رو میبینم و یا همین درختای تو حیاطمونو میبینم باشه من باید ذوق و کنجکاویم در هر دو یکسان باشه باید همون قد که از دیدن اون فضای رویایی لذت میبرم از همین پارکی که میرم لذت ببرم و توش کنجکاوی کنم و ذوقشو داشته باشم
استاد نکته ی قشنگ دیگه بخشندگی خداست که ببین چطور روزی میده چطور فراوانی هست چطور مفت و مجانی روزی میده تو خیابون تا دلت بخواد موز و نارگیل هست اینجا ه رفته بودیم شمال و تو بندر عباس پر نارنجه میتونی هرچقدر بخوای بکنی ببری یا یادمه بچه بودیم میرفتیم بهشت زهرا پر درختای شاهتوت بود
خدایاشکرت که جهانم را زیبا میکنی
سلام سلام به رویا عزیزم
وایی خدای من
یعنی من با هر جمله از کامنتت خنده هام عمیق تر میشدن لبخندی که تا بنا گوشم داشتم
و چشام برق میزد از این همه ویژگی قشنگی از بچه های نازنینت برامون نوشتی .چه حس فوق العاده ای هست
بهت تبریکمیگم مادر مهربون و توحیدی
قربونت برم من که انقدر قشنگ توجه داشتی به رفتارشون خدای من شکرت
من از اینجا حسش کردم کخ چجوری میشن وقتی کنجکاو میشن
خدایا شکرت خدایا شکرت گه باهاشون رفتی سفر و کلی بهت خوش گذشته و توام مثل اونا کنجکاوی رو بار دیگه امتحان کردی
واقعا بچه ها درس دارن هر چی نگاشون کنیم هر روز یک درس جدید میدن بهت که
مهربون باشی
بخندی
غش کنی از ذوق
کنجکاوی کنی
آزاد باشی
ذهنت خالی از همه چی باشه و هیچ بکی نداشته باشی برای حرکت کردن یا دست به چیزی زدن و راه رفتن
عشق کنی و توی لحظه حال باشی
درخواست کردنشون که باید حتما براشون فراهم بشه و هیچ منطقی ندارن
وابستگی کمو بهت یاد آوری میکنن
خیلی چیزایی که اصن هر چیمیری توی عمق ماجرا بیشتز متوجه رفتارشون میشی
من مربی دنس هستم
که کلی بچه های قد و نیم قد دارم که میان پیش من آموزش میبینن
یه وقتایی اصن آموزش نمیدم بهشون
میشینم نگاشون میگنم که چجوری بی منطق با هم رفتار میکنن و چجوری میرقصن توی حال خودشوننن
بمونه که همه جای سالنو هم میریزن بیرون تل ببینن دمبل و کش ورزشی برای چیه
کش میندازن دور گردنشون
دمبل میزارن میشینن روش
اصن من میمونم که باید با اینا چیکار کنم .(اموجی خنده)
خدایا شکرت
رویا عزیزم کلیی بهت تبریکمیگم کلیی از کامنتت لذت بردم و بهم یاد آوری شد گه بیشتز به رفتار بچه هام توجه کنم و سعی کنم مثل اونا باشم همینجوری که اونا هستن و عاشقانه و بدون فکر کاریو انجام میدن
عاشقتم من مادر توحیدی
و چقدر این بچه ها با خودت میشینن این سریال نگاه میکنن لذت بخشه
احسنت بهت مهربون
الهی صد هزار مرتبه شکر
قربونت برم من
خداحفظشون کنه براتون و با عشق توحیدی الله کنار هم زندگی کنین
در پناه ربّ
سلام هدیه جان
ممنون که برام نوشتی
دیروز تو کامنتهای سعیده ی عزیز خوندم نوشته بود که برای دختراش هدیه خریده تا وقتی دندونشونو میذارن زیربالش ببینن فرشته ی مهربون واسشون هدیه اورده و گفته بود بخاطر ایمان بچه به اینکه واسش فرشته هدیه میاره خدا هدایتش کرده که بره خرید
دیروز داشتم شیشه ی بچه هارو اب پر میکردم که حاضر باشه هر وقت اب خواستن بدم بهشون یهو به فکرم رسید که این کارو بکنم و دیدم یکی از پسرام اومد و دید دارم شیشه اش رو پر اب میکنم دست و پاشو تکون میداد و به شیشه نگاه میکرد فهمیدم تشنس و نصف شیشه رو خورد و رفت و فهمیدم اون لحظه خدا منو هدایت کرده تا برم شیشه رو پر اب کنم تا کوچولوم بیاد به من بفهمونه که تشنست،
و نتیجه برام این شد که خدا حواسش به همه چیز هست
سلام رویا خانم عزیز.
خداروشکر. من از طریق کامنت هدیه خانم به کامنت شما هدایت شدم.
وای که احساساتی را بیاد آوردم وقتی شما در مورد فرزندان عزیزتون که برای منم عزیز هستند نوشتید. خداروشکر. انگار خدا میخواست بیاد بیارم. که علیرضا یادت هست چقدر کنجکاو بودی، حتی تا دوران دبیرستان، به محض اینکه یه خیابان جدید میدیدی، یه پل جدید میدیدی میرفتی و از همه لحاظ بررسیاش میکردی؟
واقعا ممنونم از شما بخاطر این کامنتتون.
چقدر عالی هدایت میشه آدم. و چقدر عالیست که آدم دوتا کوچولو داشته باشه، بتونه ازشون یاد بگیره. واقعا این فراوانی نعمت و ثروت هست.
اینکه خدا دوتا الگو بذاره تو زندگیت بگه یاد بگیر ازش.
چشمتو بینا و گوشتو شنوا و قلبت رو آگاه کنه از آگاهی ها با بچه های خودت.
خیلی زیباست. خداروشکر. ببینید رویا خانم چقدر این خداوند بی نهایت هست، چقدر زیبا از دل موضوعات می آموزد.
چه درس عالی ای من گرفتم از شما و دیدگاهتون نسبت به فرزندانتان.
خدا حفظشون کنه و ان شاءالله سایتون مستدام باشه بالای سرشون.
بخدا الان انگار یه در باز شد به من گفت ببین چقدر یه بچه میتونه نعمت و فراوانی باشه.
خداروشکر. بینهایت خداروشکر.
تازه پاسخ شما به کامنت هدیه هم جالب بود. اینکه خدا شما را هدایت کرد کاری بکنید، آمادگی ای داشته باشید که در آینده نزدیک نیاز فرزندتان برآورده بشه، یه جورایی دست خدا بشید برای فرزندتان.
یعنی بعضی اوقات خداوند با یک نشانه، دربهای زیادی از آگاهی را به روی ما باز میکنه. چقدر من باید سپاسگزار رب العالمین باشم.
خداروشکر، بینهایت خدا را شکر و سپاس.
میتونم ساعت ها در موردش صحبت کنم. چقدر جریان هدایت عالی عمل میکنه. جوری که آدم لعلکم ترضی میشه.
خدایا شکرت راضیام ازت.
یه نکته حیفم میاد نگم. اینکه تو فقط باید لذت ببری و کنجکاو باشی. بدونی از قبل خدا همه چیزو برات آماده کرده، بری سمت موضوعاتی که دوست داری، هماهنگی عصب و عضله ایجاد کنی با تمرکز کردن روی اون موضوع و رشد کنی.
خیلی زیباست. نمیدونم خوب توضیح دادم یا نه ولی خیلی موضوع مهمی بود این که شما پاشی، بری آب آماده کنی، بچه بیاد و فقط با نگاهش نیازشو خدا بهش بده، نیازی که از قبل شرایط براش آماده شده.
خدا چقدر زیبا عمل میکنه.
من میتونم فقط برم و کنجکاو باشم، نگران نباشم و بعد ببینم که خدا چطور از قبل جهان را آماده کرده برای من که لذت ببرم.
عاشقتونم رویا خانم، عاشق فرزندان عزیزتون هستم. خیلی ممنونم بخاطر این کامنت.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بنام الله زیبایی بخش
سلام به همه و همه و همه
«لن یخلف الله وعدهُ»
«خداوند به هیچ وجه خلاف وعده نمیکند..»
استاد عزیزم من این فایل بهشتی رو دیدم در حالی که ناهر فوق العاده خوشمزه ای خوردم الان روی تختم دراز کشیدم و جوراب پامه و پتویی که هدیه به من بود رومه دقیقا وقتی از خدا ی پتوی نو خواسته بودم
گرم و نرم
کنار پنجره اتاق
صدای گنجشکها میاد که دارن میخونن
فک میکنم مهمونی چیزی داریم
از قدیم میگفتن این ی نشونه است
گوشی تو دستام گرفتم و دارم نگاه میکنم،فکر میکنم و همزمان تایپ میکنم و متنی که مینویسم رو هم زیر لب زمزمه میکنم
میتونم بگم
خدایا شکرت که گوشی دارم
خدایا شکرت که دستانی توانمند دارم
خدایا شکرت که دارم میبینم
خدایا شکرت که دارم فکر میکنم و تحلیل میکنم
خدایا شکرت که انگشت دارم و قدرت تایپ کردن
خدایا شکرت که میتونم حرف بزنم
تازه پاهام رو هم روی هم انداختم
خدایا شکرت برای این رفاه
تازه الان دسشویی هم دارم و باید برم دسشویی
یعنی اینکه هم خونمون دسشویی داره و آب قابل استفاده
و هم سیستم بدنی من سالم
گفتم خونه
خدایا شکرت بخاطر سرپناه،سقف بالاسر،امنیت و رفاه
مامانم صداش میاد پشت در اتاقه
به خواهرم میگه که باید بری پای درسات
خدایاشکرت که من لیسانسمو گرفتم و استرس امتحان رو ندارم دیگه
خواهرم میگه اعصابش خرابه که گوشیش خرابه
خدایاشکرت که اعصابمو آروم کردی و خبری از اینستا و تلگ و واتس تو گوشی من نیست
مامان و خواهر بزرگم صدای پچ پچشون میاد
مامانم داره نصیحتش میکنه و میگه بچه رو باید رو رفتارش کار کنه
خدایاشکرت برای سارینا،مامان و خواهرام
روبروی من در هست که پشتش ی کلی لباس اویزون کردم
خدایاشکرت بخاطر لباسهایی که دارم
لوازم ارایشیمو میبینم،ی کلی لوازم خوب دارم
من دور از بحث خواهرا و مامانم هستم
خداروشکر که از بدنه جامعه خودمو کشیدم کنار
الان راحت میتونم تجسم کنم و به اینده دلخواهم فکر کنم،خداروشکر میکنم برای این موقعیت
خداروشکر میکنم برای خانواده ام و سلامتی خودم و خانواده ام.
استاد این برای همین 5 دقیقه بود
این همه نعمت که توی 5 دقیقه قابل لمس
چرا اینقدر راحت یادمون میره؟
مگه کم نعمت داریم؟؟؟
استاد قشنگترین تصاویر برای من یکی اون لحظه ای بود که واااای خدای من
اون همه پروانه
چقدر قشنگ
و چقدر رویایی
انگار که بهشت بود
خیییلی زیبا بود حس خوبش به من منتقل شد
و دومی اون سکانس اخر
اون تاب راحتی برای استراحت
اون ویو آسمان با انبوهی درخت نارگیل
الله اکبر این همه زیبایی
خدایا واقعا که تو همه چیز رو برای ما افریدی
اون چشمه ها
اون پیچک ها
اون درخت های جور واجور
اون ماهی های زیبا
اون هوای ابری
من عاشق هوای ابری ام
اون جاده آمازونی
اون طبیعت بکر
اون همه پروانه با بی نهایت تنوع
واقعا که جهان نامحدوده
واقعا که فراوانی و تنوع بی نهایت در جهان هست
استاد اون حالی که دراز کشیدین رو تاب راحتی رو خریدارم
حسش کردم
خیییلی حال میده
و در عین دیدن فیلم زمزمه ام این بود که
«خدای خوب من منو به این مکانها هدایت کن»
خیلی این مناظر رویایی بود دقیقا مثل فیلمهای تخیلی که با فوتوشاپ اینقدر قشنگش میکنن ولی این واقعی واقعی بود
آهههه خدایا شکرت
استاد پروانه ها همیشه حس خوبی به من میده
برای همین به عنوان نشونه ای از طرف خدا قبولشون دارم
اینم از تو نت خوندم
« پروانهها نماد آزادی و زیبایی هستند. این موجودات به خاطر ماهیتی که دارند، سمبل تغییر و نتایج مثبت نیز بهشمار میروند. در برخی از باورهای عامیانه ، پروانه را تجسمی از دنیای دیگر، غیر از دنیای خاکی میدانند. آنها نمادی از روح، جاودانگی، تولد دوباره و همچنین سمبلی از توانایی تبدیل شدن هستند.»
امیدوارم تبدیل بشیم به همون چیزی که خداوند بخاطرش مارو به این جهان آورد
آمین
خدایا سپاسگزارم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا» (ﭘﺲ ﺑﺨﻮﺭ ﻭ ﺑﻨﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﺪﺍﺭ. ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻱ، ﺑﮕﻮ: «ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ، ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺬﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍم، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺳﺨﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ.» (سوره مریم آیه 26)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درووووووود فراووووووووون به استاد عباس منش جان و استاد شایسته جان و همه دوستان نازنینم در این سایت. بقول محسن ابراهیم زاده: «دوباره یه روز خوب؛ لب دریای جنوب؛ دوباره کنار بندر دوباره بزن و بکوب» (با بک گراند دستای بندری و صدای نی انبان ؛ از اتاق فرمان اشاره میکنن زودی کامنتتو بنویس بچه ها خودشون آهنگ رو دانلود میکنن)
نکته جالب ماجرا اینکه همزمان که یه روز خوب از لب دریای جنوب براتون کامنت مینویسم استاد عباس منش و استاد شایسته هم یه روز خوب از لب دریای جنوب آمریکا برامون فایل گذاشتن.
شنوندگان عزیز صدای ما رو میشنوید از عسلویه، پارس جنوبی ، هوا به طرز جادویی عالیه، اگه سمت شما هوا سرده بگید تا شیر گاز رو بیشتر باز کنم. نگران تموم شدنش نباشید نعمتهای خداوند بینهایته.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بریم سراغ زیبایی های فایل، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه زیبایی و ثروت ، وقتی توی جاده حرکت میکردین داشتم به ساختمون ها و ماشینها نگاه میکردم و میگفتم برای ساختن این ساختمونها و این ماشینهای باکیفیت چقدر ثروت به کار رفته و چقدر ارزش خلق شده. وقتی شما متریال مختلف رو جمع آوری میکنی و با اصول و دانش مهندسی عین قطعات پازل کنار هم میچینی و تبدیلش میکنی به یک ساختمان یا یک خودرو با کیفیت اینجا از انبوهی بتن یا آهن و شیشه و رنگ و سرامیک و چسب و پارچه و پلاستیک و … چیزی رو ساختی که علاوه بر ارزش مواد به کار رفته ، ارزش افزوده هم خلق شده و اون ارزش افزوده ناشی از علم و دانش و ظرافت و خلاقیت و نظمه (ارزش افزوده ناشی از ثبات قانونه) تصور کنید تپه ای از بتن و آهن و سایر مواد رو روی هم درست کنیم ، یا یه انبوهی از آهن و پلاستیک؛ آیا کسی حاضر به خریدنش میشه ؟؟!! اگر ثبات قوانین حاکم بر جهان هستی نبود، قواعد گرانش و چسبندگی مولکولی نبود، اگر قواعد ترکیب مواد شیمیایی مختلف نبود و اگر قواعد مکانیک و استاتیک و مقاومت مصالح هر بار تغییر میکرد بشر هنوز توی غار زندگی میکرد و با چند تکه سنگ و چوب به دنبال شکار بود. بعضی وقتها توی پالایشگاه به واحدهای شیرین سازی گاز دقت میکنم که با چه ظرافت و دقتی هزاران لوله و کابل و تجهیزات کنار هم چیده شده تا گاز ترش و سمی که از عمق کف دریا داره استخراج میشه رو تصفیه کنه. و با خودم میگم اگر بخاطر ثبات قوانین فیزیکی حاکم بر جهان نبود بشر هیچوقت نمیتونست این پالایشگاه رو طراحی کنه. درک قوانین باعث شده انسان بتونه چیزهایی رو بسازه و باهاش ارزش خلق کنه.
چند وقت پیش توی پالایشگاه یکی از کمپرسورها خراب شد (بعد از 23 سال تقریباً نان استاپ کار کردن) و پروسس گاز یکی از واحدها ناقص موند. یه جوان 30 و چند ساله ایرانی مقیم آلمان رو دعوت کردن که کمپرسور رو تعمیر کنه. (با یه سری شرایط خاص که بماند) قطعات مورد نیاز رو خودش تهیه کرد و اومد ایران و کمپرسور رو تعمیر کرد در شرایطی که کسی اجازه ورود به محوطه کمپرسور رو نداشت. کل منطقه رو قرنطینه کردن که کسی از اسرار کار مهندس جوان سر درنیاره. وقتی متخصص یه رشته باشی جهان به تخصص شما نیاز داره و هر بهایی حاضره پرداخت کنه؛ شایعاتی وجود داشت که میگفتن برای تعمیر همین یک دستگاه دستمزدی که پرداخت کردن معادل 50 تا 70 میلیارد تومان بوده (به یورو)
«قانون همیشه جواب میده»
اون سیستم واترمیست که برای مرطوب کردن هوا برای درختان و فضای اونجا به کار میرفت خیلی جالب بود. چند سال پیش توی سیستم پیشنهادات پالایشگاه یه پیشنهاد ثبت کردم که برای فصل گرم و خشک سال (اواخر اردیبهشت تا اوایل تیرماه) برای کاهش دمای مبدلهای حرارتی (که با هوا خنک میشن) از همین نازلهای مه پاش استفاده کنند (Water mist) چون وقتی دما میرفت بالا کل آب مخزن آتشنشانی رو برای خنک کاری مصرف میکردن و سطح مخزن رو میرسوندن به سطح بحرانی با عین حال بارها به علت افزایش دما واحدها تریپ میخوردن و تولید متوقف میشد. پاسخ شون این بود : «پیشنهاد شما بررسی شد، پیشنهاد تکراری بود، توجیه اقتصادی ندارد» اما اینجا دیدیم چقدر به درختان و فضای این پارک اهمیت میدن که برای درختها توجیه اقتصادی داره . الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه وفور نعمت و ثروت و سخاوتمندی افرادی که اینقدر دستانشون رو بکار گرفتن برای گسترش زیبایی. اگر با قوانین الهی همراستا بشیم زیبایی و ثروت خلق میشه ولی اگه فقط دنبال خلق ثروت باشیم(صرف نظر از قوانین حاکم بر جهان) هر چقدر بدویم بهش نمیرسیم.
در ادامه فایل اون ایگوانا های زیبا و جذاب و البته با قیافه ترسناک رو دیدیم که من رو یاد انیمیشن Leo انداختن که چند وقت پیش دیدم. پیشنهاد میکنم Leo رو ببنید خیلی باحاله.
چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که چرا استاد عباس منش و استاد شایسته اینقدر به پیاده روی علاقه دارن؛ و به این جواب رسیدم که وقتی رابطه عاشقانه ای رو داشته باشی که هر دو نفر هم مدار باشند و طبق قانون روی خودشون کار کنن، و عاشق تمرکز بر روی نکات مثبت و زیبایی باشند ، عاشق گفتگوی توحیدی باشند و هر روز چند ساعت در مورد قانون با هم حرف بزنن ، اگه یه تریل پیاده روی زیبا براشون بسازی از جنوب برزیل تا شمال کانادا و بعداً شمال اسکاندیناوی بیاد تا جنوب آفریقا و بعداً وارد غرب آسیا بشه بره تا شرق ژاپن بازم براشون کمه، برای صحبت کردن از قانون و از خدا و از زیباییها و از توحید و از نکات مثبت.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اونجایی که ابتدای فایل از بین درختها توی ساحل عبور کردین چقدر شبیه ساحل خلیج نایبند بود کنار عسلویه ، بهش میگن درختان حرّا یا مانگرو، یه وقتایی میرم لابلای درختان یه گوشه خلوت پیدا میکنم و توی سکوت و آرامش روی شن های ساحل میشینم و از سکوت لذت میبرم.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
اونجا که استاد روی اون ننو یا hammock استراحت کرد و ماجرای نارگیل ها رو گفت برام چقدر جالب بود که اینجا یه دونه نارگیل بین 300-500 هزار تومان قیمت داره ولی یه جای دیگه(بخونید در یه مدار دیگه) کلی نارگیل رایگان وجود داره که به راحتی میشه ازشون استفاده کرد. یاد موضوع ثروت افتادم که ثروت نمیاد توی مدار ما، ما باید بریم توی مدار ثروت. ثروت اینجا توی این مدار توی این سطح باور های ذهنی ، توی این ظرف وجود فعلی من ، توی این سطح از شخصیت من ، توی این حد از ایمان من وجود نداره یا کمتر وجود داره و من باید رشد کنم، باید پیشرفت کنم باید به مدارهای بالاتر برم و اونجا هر چقدر بخوام ثروت به راحت هست (کلی نارگیل رایگان)؛
اینو نمیخواستم بگم ولی انگار برای شفاف سازی باید بگم … چند وقتیه همه سوالات آزمون روانشناسی ثروت رو از اولین سوال تا آخرین سوال توی یه دفتر نوشتم، و برای هر سوال دو صفحه خالی جا گذاشتم، و هر چند روز یکبار میرم سراغ یکی شون؛ سوال رو میخونم و اولین جوابی که ذهنم داد رو مینویسم و منطق پشت ماجرا رو درمیارم که چرا من اینجوری فکر میکنم و با آیات قرآن و فکت ها و آموزشهای استاد و الگوهای موفق به سوال جواب میدم. با خودم بحث میکنم و میگم مگه استاد توی فلان فایل اینجوری نگفت ، مگه این کارو نکرد، وقتی برای استاد و صدها فرد موفق دیگه شده برای منم میشه.
ذیل یکی از سوالات نوشتم پاسخ دادن به این سوال موضوع تقابل توحید و شرک هست. اگر صِرف حضور شرایط، امتیازات، تحصیلات ، سرزمین ، افراد، شغلها و … رو لازمه رسیدن به ثروت بدونیم این میشه شرک درحالیکه اگر ما ثروت رو نعمت خداوند بدونیم پس اونوقت صِرف دسترسی داشتن به خداوند یعنی دسترسی داشتن به نعمتها (به شرط ایمان و باور) پس اون وقت دیگه فرقی نداره توی چه سرزمینی باشیم. اگر از قوانین الهی به درستی استفاده کنیم به طوری که باورهای ما عوض بشه نتایج ما هم عوض میشه. اگه بگیم توی این سرزمین جواب نمیده و من باید برم یه سرزمین دیگه تا نتیجه بگیرم این میشه دادن قدرت به عوامل بیرونی پس میشه شرک ؛ اما اگه بگیم ما از همینجا و از درون خودمون حرکت رو شروع میکنیم، و قدرت فقط از آن خداونده و نه هیچکس و هیچ چیز دیگه، از هر جایی و هر سطحی که شد شروع میکنیم فقط ایمان من و تغییر باورهای درونی لازمه و نهایتاً منجر بشه به مهاجرت اونوقت نه تنها شرک نیست که خود توحیده.
ذهن میگه اول شرایط بعداً حرکت
قلب (هدایت الهی) میگه اول حرکت (ایمان) بعداً شرایط.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بعد از دیدن فایل خیلی حالم خوب شد و از قرآن هدایت خواستم که کامنتم رو با چه آیه ای شروع کنم و هدایت شدم به آیه 26 سوره مریم وقتی که مریم با نقطه قوتش آزمایش شد. پاکدامنی مریم برای همه مسجل بود و خداوند مریم رو با پاکدامنی آزمایش میکنه، با اینکه میدونه آزمون الهیه ،با اینکه خودش از پاکدامنی خودش اطمینان داره ولی بخاطر قضاوت و سنگینی نگاه جامعه میگه : «ای کاش مرده بودم و به کلی فراموش میشدم» و خداوند در پاسخ به این جمله مریم، این الهام رو بهش میکنه که از نعمات استفاده کن و خاطرت رو خوش بدار و نگران نباش و در برابر حرف مردم سکوت کن. وقتی خدا رو داریم وقتی خداوند بر خودش واجب کرده که ما رو هدایت و حمایت کنه پس دیگه بیخیااااااال اکثریتی که هیچوقت توی مدار الله نیستن. چند روز پیش بود که هدایت شدم به آیه 31 سوره فرقان که خداوند به پیامبر خودش میگه «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ ۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا» (و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم، و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست.) وقتی به این آیه فکر میکردم متوجه شدم که خداوند عامدانه نمیخواسته پیامبران رو اذیت کنه که براشون دشمنی قرار بده، این انسانه که طبق قوانین بدون تغییر الهی همیشه حق انتخاب داره و با حق انتخابش میتونه انتخاب کنه و از طرفی وقتی اکثریت شاکر نیستند، اکثریت تعقل نمیکنند و ایمان نمیآورند و اکثریت شعور ندارند و اکثریت تفکر نمیکنند پس اجازه دارند با پیامبران الهی دشمنی کنن ولی چرا اون اکثریت پیروز نمیشن با اینکه ظاهراً توازن قدرت دستشونه؟؟!!
چون «وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا» رب العالمین بعنوان هدایتگر و حمایتگر تو را کافیست.
چقدر این جمله به دلم نشست. چقدر امید پیدا کردم و قلبم روشن شد…
خداوند بر خودش واجب کرده هدایت کردن رو ، اگر من ایمان داشته باشم بر خودش واجب کرده من رو حمایت کنه. واقعاً این آیه شگفت انگیزه.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بینهایت ازتون ممنونم استادان عزیزم و خدا رو صد هزار مرتبه شاکر و سپاسگزارم. از همه دوستان نازنینم هم ممنون و سپاسگزارم و از درگاه خداوند برای همه شما عزیزان زندگیم بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و فراوانی و احساس خوب و مثبت درخواست میکنم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام بر آقای امیری آتش نشان محبوب
الهی که هر کجا هستید سلامت و شاد باشید.
چقدر کامنت شما خوب است چقدر اشارات قشنگی به شرک کردید. که واقعا شرک همیشه از نظرمون پنهان میشه.
و با اشاره شما به این موضوع واقعا منو وادار به فکر کردن کرد. که در بیشتر موارد ما خوب توکل نمیکنیم.
یعنی در اصل اگر جواب نمیگیریم اگر نتیجه نمیبینیم علت توکل کم ما است
قدرت دادن به عوامل بیرونی است.
و در کامنت شما اشارات عالی شده بود به این موضوع.
همیشه کامنتهای شما برای من درس داشته و متشکرم که مینویسید .
سپاسگزارم
سلام اقای امیریِ محترم و ارزشمند.
همیشه از کامنت هاتون ممنونم، مخصوصا اینبار یه تشکر ویژه دارم.
از همون صبحِ دیروز که کامنتتون رو خوندم و معرفی اهنگ محسن ابراهیم زاده عزیز، بلافاصله دانلودش کردم و شنیدم.
کلی با نی نی شاد و پرنشاط شدیم.
خیلی لذت بردم و برام جالب بود من که شنونده ی این خواننده عزیز نیستم، چقدر از این اهنگ خوشم اومد.
اینه که میگن نسبت به هیچی متعصب نباشین، گارد نگیرین، اجازه بدین تو جریان هدایت، هدایت شین به لذت بردن بیشتر از زندگی تون.
بارها شده تو کامنت بچه ها با اهنگ های زیبا اشنا شدم و از شنیدنشون مثل این اهنگ لذت بردم.
یه تشکر هم دارم برای انتهای کامنت هاتون که مینویسین:
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
تو این کامنت قصد اصلیم اینه که مراتبِ سپاس گزاری مو نسبت به شما اعلام کنم برای شادی و حسِ خوبی که با این معرفیِ این اهنگ، بهم هدیه دادین.
دنیا دنیا شادی و ارامش و ثروت و سلامتی، روزیِ هر لحظه تون باشه تو زندگی تون.
در پناه خدا باشین.
همه مون باشیم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
خدایا شکرت برای همه ی نعمت هات.
سلام به حمید جان
باز هم یک کامنت دیگه برای مان هدیه آوردی، با کلی درک و آگاهی، در کنار شوخی ها و طنازی های بانمک خاص خودت
آقا این کامنت شما ماشاءالله اینقدر آگاهی داشت که من با خودم گفتم بعضی قسمت هایش رو تو یک فایل دیگه که مخصوص این کار است کپی پیست کنم و چند روز بعدش هم با خط خودم در دفترم بنویسم تا برایم تکرار و یادآوری شود
من رفتم و بعضی چیزهایی رو که برای من جدید بود رو سرچ کردم در اینترنت و اطلاعات مختصری از آنها به دست آوردم. مثل:
Water mist
ایگوانا
خلیج نایبند
یک چیز هم بگم
من محو تماشای خواندن کامنت فوقالعاده شما بودم که وقتی رسیدم به اینجا بی اختیار خندیدم و چند بار دیگه خوندم این تیکه رو:
چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که چرا استاد عباس منش و استاد شایسته اینقدر به پیاده روی علاقه دارن؛ و به این جواب رسیدم که وقتی رابطه عاشقانه ای رو داشته باشی که هر دو نفر هم مدار باشند و طبق قانون روی خودشون کار کنن، و عاشق تمرکز بر روی نکات مثبت و زیبایی باشند ، عاشق گفتگوی توحیدی باشند و هر روز چند ساعت در مورد قانون با هم حرف بزنن ، اگه یه تریل پیاده روی زیبا براشون بسازی از جنوب برزیل تا شمال کانادا و بعداً شمال اسکاندیناوی بیاد تا جنوب آفریقا و بعداً وارد غرب آسیا بشه بره تا شرق ژاپن بازم براشون کمه، برای صحبت کردن از قانون و از خدا و از زیباییها و از توحید و از نکات مثبت.
یعنی این قسمت هم درس دارد برای من و هم فان است
خوشبخت تر و خوشحال تر و موفق تر باشی پسر جذاب و خوش تیپ
دوستت دارم
سلام و درود فراوان سید مهدی عزیز، الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی باشه. بینهایت ممنون و سپاسگزارم به خاطر کامنت بسیار ارزشمند و پر از احساس مثبتی که برام فرستادی.
من هم بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم که انقدر عالی و متعهدانه دارید روی خودتون کار میکنید و در این سایت فعالید.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خداوند چیزی رو به قلب من الهام کرده تا بنویسم و موجب احساس خوب و مثبت دوستانم باشم اعتبار این کامنتها با من نیست، همش لطف خداست، اگه یه وقتایی خوب بهش وصل باشم کامنتای خوب میتونم بنویسم ولی اگر اتصالم ضعیف باشه به سختی کامنتا 5 تا امتیاز میگیرن. کلاً ماجرا یه جای دیگه است. اگر خداوند بخواد خیری به بندههاش برسونه منت سر ما میذاره و ما رو وسیله قرار میده، منشا خیر خداست ولی عزت و آبرومندیش برای بنده ها.
حضرت علی توی دعای کمیل میگه «و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته» چه بسیار نام نیکویی که از من در بین مردم نشر دادی و من اهل آن نبودم.
اعتبار همه چیز با خداست.
(ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد ؛ چه خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی)
سید مهدی عزیزم بینهایت ازت ممنون و سپاسگزارم به خاطر لطف و محبت و بزرگواری شما.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خدای مهربان سلام به دوست عزیز چقد ذهن پر از آرامشی داری واقعا تحسین برانگیزه خدایاشکرت چقد عالی حرفهاتون رو میزنی خیلی عالی مثال قرآنی بیان میکنی واقعا تحسین برانگیزه و از قسمت آخر واقعا قلب من هم باز شد سپاسگزارم از شما
سلام و درود فراوان به شما
بسیار از لطف و محبت و بزرگواری شما ممنون و سپاسگزارم.
همه اش لطف خداست و برای حتی سر سوزنی اعتباری به خودم نمیدم. حتی اگه به ذهن و روح من هم باشه خود همین ذهن و روح مخلوق و انرژی خداست.
من هم شما رو تحسین میکنم و امیدوارم که شاهد دستاوردهای توحیدی و طلایی شما باشم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام به استاد جانم و خانم شایسته عزیزم
کامنت محمدحسن خانکی که داره
به دامپزشک شدنش نزدیک میشه .
ممنونم استاد بخاطر تموم حیوونایی که بهم نشون دادین وفیلمگرفتین
این حیوونها ایگوانا هستن که تو مناطق مرطوب واستوایی زندگی میکنند
ومن تو مستند حیوانات امریکای مرکزی دیدم که پشت شون چشم سوم دارن و خیلی حساس به صدا هستند و عاشق رنگهای سبز ونارنجی وزرد هستند و به هیجان میان .
خلاصه دنیای قشنگی دارند
اینکه متوجه میشی حیوونها هم به رنگها علاقه دارند جالبه .
ایگوانا جزو مارمولک ها هستند ولی خیلی بی آزار هستند و خیلی ها هم به عنوان حیوون خونگی نگه میدارند که من موافق نیستم و به نظرم حیوونا تو بیرون حالشون بهتره و کیف میکنن .
هرغذایی دوست دارن میخورن و به طبیعت کمک میکنند .
دم درازشون هم برای دفاع کردن از خودشونه .
تو باغ خزندگان باغ وحش ارم تهران و استان اصفهان و قزوین ایگوانا نگهداری میکنن ومن دیدم که خیلی رنگی رنگی هستند ولی تو شیشه و آکواریوم گذاشتن ونمیشه بهشون دست زد ودر اندازه های کوچیک تر دیدم .
من تو روستای خانک چندباری بزمجه کوچیک وبیابونی دیدم و دنبالش رفتم بگیرم ولی خیلی سرعت شون زیاده و نتونستم بگیرم مخصوصا که رنگ شون تغییر میدن ..
یا با کمک بابام یه بار تو باغ اطراف خونه خودمون مارمولک
کرفتیم اونم تو شیشه و بعد که کلی تونستم از نزدیک ببینم
و مدل چشماش یا بند پاهاش که فرق میکنن و تنوع زیادی دارند از شیشه دراوردیم وازادکردیم .
اون اردکهایی که نشون دادین خیلی بزرگ بودند و رنگ پاهاشون و منقارشون صورتی بود من تاحالا این مدل اردک ندیده بودم و خیلی حال کردم بهم نشون دادین چقدر بهشون بوس فرستادم مخصوصا چهارتا جوجه شون .
اون درختها که چقدر واقعی شبیه دوره ژوراسیک و دایناسورها بود
اصلا اسم دایناسورها رو آوردین من
کیف کردم و بازم یاد فیلم چگونه اژدهای خودراپرورش دهیم افتادم یا فیلم اندی و دایناسورهایش که با ماشین زمان می رفت به زمان دایناسورها وکلی درخت وجنگل نشون میداد دقیقا مثل همین جا که نشون دادین .
بعد عشق من نشون دادین پروانه ها که ازش چندتا کتاب دارم که چهارتا مرحله دارند تا از پیله وشفیره هاشون بیان بیرون و پروانه های خوشگل بشن و توکتاب دنیای حشرات خوندم که چقدر انواع مختلفی دارند .
شاید خیلی ها از سوسک ها بدشون بیاد
اما نمیدونین چه فایده هایی برای ما دارند و چه قدر باعث میشن طبیعت تمیز باشه خیلی جالب تو کتاب دنیای حیوانات توضیح داده خوبه که بخونیم وبدونیم
سوسک هایی که نشون دادین پوست براقی داشتن که بیشترین نیتروژن رو
وارد خاک میکنه و خاک را خیلی قوی و حاصلخیز میکنه پس بهتره بهشون احترام بذاریم و قدرشون رو بدونیم .
چندبار بیرون سوسک هم گرفتم و قیافه مامانم دیدنی بود
اول ها خیلی دعوا میکرد که دست نزنم بعد که فهمید
علاقه منو ، بی خیالم شد با قوانین خودش و دستکش به دست …
چندباری هم ملخ دستم گرفتم یا جیرجیرک خیلی قشنگن ..البته هلیسا هم خیلی جاها همراهیم میکنه ولی نه زیاد.
جنس این پروانه ها مخملی بود وکاملا معلوم بود که تو اون محیط دارند پرورش میدن و چه قدر خوشم اومد که غذاشون را توتنه درختها چیده بودند و بهشون اهمیت میدن حتی با اینکه حیوون هستند اما احترام میذارند .
اون پروانه که اومد رو لباس شما نشست خیلی دوست داشتنی وشجاع بود .
اون بخارهایی که تو گلخونه نشون دادید هم تو باغ گل پارک چمران کرج زمستون ها دیدم بخاطر اینکه گلها یخ نزنن استفاده میکنن .خانم شایسته خیلی به کاکتوس ها علاقه نشون دادین منم معلم کلاس دومم بهم یه کاکتوس هدیه داده که هنوزم دارمش چون کم کم رشد میکنه وتازه 13سانتی مترشده .
و ماهی های کوچولو ورنگی که نشون دادین ، خوش بحالشون که دارن پیش اینهمه گل زندگی میکنند اون هم گلهای رنگی رنگی ، من فقط تو خونه دوتا ماهی قرمز کوچولو به اسم بارب ماهی دارم اونم عید پارسال خریدیم
و هنوز هم تو آکواریوم هستند و ریز هستند و اسم غذاشون بیومار هست .
این ماهی ها تو آب شیرین زندگی میکنند.
بهشون گفتم که هروقت دوست داشتن بهم بگن که ببرم تو قنات های اب شیرین
خانک روستای بابام آزاد شون کنم ولی فعلا
ترجیح دادن خونه مون باشن تا یادبگیرند مستقل بشن.
همه میدونن من چقدر نارگیل دوست دارم
و خیلی جالب بود اون تاب زیر درخت نارگیل بود چقدر کیف میده اون تاب بخوابی و بالاسرت کلی درخت و سرسبزی رو با آسمون ببینی .
خیلی دوست تون دارم استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم که کلی فیلم گرفتین و ستاره قطبی من تیک خورد تو دفترم .
خدایا شکرت.
ازطرف محمدحسن خانکی.
بسمالله العلیم الرئوف الرحیم
سلام محمد حسن عزیزم پسر باهوش و زرنگ و دامپزشک آینده
محمد حسن عزیز از شما سپاسگزارم که این همه مطالب مفید رو ب امون نوشتی و کلی چیز یاد گرفتم.
چقدر خوبه که علاقه ات رو پیدا کرده ای و داری به سمتش حرکت می کنی و در اون مورد مطالعه می کنی.
محمد حسن عزیز شما خیلی بیشتر از سن ات میدانی و این خیلی جای تحسین و تمجید داره.
خدا شما را برای مامان و بابای عزیزت حفظ کنه و ان شاءالله به خواسته ات می رسی و دل همه ی ما را خوشحال می کنی.
مراقب خودت باش عزیزم، دوست دارم و روی ماهت رو می بوسم، پسر نازنین
الهی من فدات بشم پسر نازنینم. محمد حسن عزیزم .. فدای اون اطلاعات زیبات بشم . بخدا وقتی داشتم کامنت این معلم بزرگ مردمون رو می خوندم گفتم ما توی سایت مون یک مرکز دایره المعارف داریم که از همه چی آگاهی داره آن هم محمد حسن خانکی هست .. اینکه این خزنده رو معرفی کرد ..
این حیوونها ایگوانا هستن که تو مناطق مرطوب واستوایی زندگی میکنند
ومن تو مستند حیوانات امریکای مرکزی دیدم که پشت شون چشم سوم دارن و خیلی حساس به صدا هستند و عاشق رنگهای سبز ونارنجی وزرد هستند و به هیجان میان
کلی راجب سوسک ها و پروانه ها و رفتن به روستا و کلی مطالب دیگر رو توی کامنت زیبات خوندم ..
محمد حسن جان قربونت برم که اینقدر قشنگ و روان و زیبا نوشتی عزیزم . خب عزیزم دلم می خواست پنجاه تا ستاره ی طلایی رو برات لایک می کردم ولی پنج تا گزینه طلایی بیشتر ندارها و البته الان این پنج ستاره ی طلایی به مامان و بابای عزیزت تعلق می گیره که چنین پسر دانشمندی رو برامون هدیه دادند
محمد حسن جان عاشقتم عزیزم بازم برامون بنویس .. مرسی مرسی عزیزم . راستی عزیزم پروفایل خودت چی شد!!؟؟؟؟؟
آخه عاشق عکس خوشکلت هستم … به هلیسای خوشکل مون هم سلام منو برسون یک ماچ از طرف من بوس بوس مرسی عزیزم
سلام محمدحسن جان قشنگم
پسر چه کولاکی کردی با ای کامنتت. من اسم اون ایگوانا رو گه از خانواده مارمولک ها هستند رو بلد نبودم.
راستی بهت بگم من زمان دانشجویی ام در یکی از اردوهای درسی مون(من رشته ام زمین شناسی بود و بخاطر فیلد زیاد به کوه و .. میرفتیم) یکبار یک مارمولک گرفتم. اصلا اینقدر شبیه اون صخره خودشو کرده بود که من اولش ندیدم و هم کلاسی ام بهم نشون داد. پسرا مسخره میکردن که بابا شما دخترا چه به این رشته حتی از اون مارمولک هم میترسین و من چنان عزمی جزم کردم و با یک حرکت خفن گرفتمش. فکر نکنک الان اینقدر حرفه ایی بتونم مارمولک بگیرم. میدونی چیکار کردم یک قدم بلند برداشتم و چون روی صخره و جای بد دست و بلندی بود قدم بعدی ام رو گذاشتم روی دمش نتونه بره.خوشبختانه دمش رو جدا نکرد و من سریع دستم رو بهش رسوندم و گرفتمش و باهاش یک کاری کردم که پسرای دانشگاه ادب شدن که دیگه به دخترا تیکه نندازن.
یکبار هم ملخ سبز کوچیکی گرفتم انداختم روی داداشم اذیتش کنم حسابی جا خورد و ترسید(این یکی داستان مال خیلی بچگی هامه)
خلاصه از داستان هات و شجاعت ها گفتی منم یاد خاطرات جالب خودم افتادم.
دقیقا اسم ژوراسیک رو استاد آورد من که قشنگ پریدم وسط دوران های زمین شناسی به اندازه و قدمتی به اندازه 146 میلیون سال پیش کره زمین. همون زمان هایی از عمر زمین که اولین پرنده ها به وجود اومدن. همون زمان حضور و سلطنت دایناسورها…
ازت ممنونم که برامون این همه اطلاعات قشنگ از این بخش سفرمون نوشتی و کلی چیز ازت یاد گرفتم. ازت بارها و بارها سپاسگزارم و تحسینت میکنم و به وجودت افتخار میکنم.
ارادتمندت فهیمه
سلام محمد حسن جانم
پسر باسواد و دوست داشتنی
ممنون از اینکه وقت گذاشتی و توضیح جالب و تکمیل کننده ایی بهمون در رابطه با حیوانات دادی، باعث شدی سطح آگاهی من بالاتر بره
واسم سوال بود که چرا دم ایگوانا اینقدر دراز هست تا الان که هدایت شدم به کامنت شما و فهمیدم واسه دفاع از خودشون هست
چقدر خداوند همه چیز رو جالب خلق کرده
دستهای نازت رو میبوسم که واسمون نوشتی
دوستدار تو :سیما
سلام به همه ی عزیزان این سایت مقدس وسلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبای خودم
وسلام به تو پسر باهوش و زرنگ و دامپزشک خودم
چقدر خداوند وسپاسگذار این مسیر توحیدی و مقدسم که اینچنین فرزندان و عزیزانی رو تربیت میکنه واقعااا ممنونم عزیزم که این کامنت وگذاشتی واین همه به اطلاعات عمومی ما اضافه کردی
وخیلی خوشحالم که از این سوسکهای رنگی زیبا اطلاعات خوبتو برامون به اشتراک گذاشتی
راستش من از این محله ی خوش اب و هوایی که بتازگی دارم اینجا زندگی میکنم خیلیییی خوشحالم و زیباییهای بینظیر اینجا رو خیلی دوس دارم فقط تنها چیزی که بشدت من وازار میداد همین سوسکها هنگام پرواز تو حیاط زیبای خونمون بود اونم نزدیک غروب چون بشدت باسرعت پرواز میکنن وصدایی مثل هلی کوپتر دارن هنگام پرواز ولی خیلی خوشکلن وررنگهای زیبایی دارن ولی من بشدت چندشم میشد وحس بدی بهم دست میداد اگه تو سرعت پروازشون بمن میخوردن…….
ولی الان که این اطلاعات رو از شما گرفتم خیلی خوشحالم بابت بودنشون در طبیعت وسعی میکنم از این به بعد همونطور که به زیباییشون توجه میکردم الان به مفید بودنشون برا طبیعت وخاک این منطقه ی خوش اب وهوا بیشتر توجه کنم مرسی از اطلاعات خوب ومفیدت
برات ارزو میکنم دراین مسیر توحیدی بدرخشی وهرچه زودتر به ارزوهای قشنگت برسی
وبرای همه ی عزیزانم دراین مسیر توحیدی ارزوی سعادت وسربلندی و خوشبختی دارم
بینهایت سپاسگذارم ازتون استاد عزیزم بخاطر این فایل زیبا وارزشمند دوستتون دارم شاد باشید
سلام محمدحسن پرتلاش و با اطلاعات عزیزم. من یه پسر برادر و یک پسر خواهر دارم که همسن تو هستن. بهت آفرین میگم که انقدر اطلاعاتت از حیوانات بالا هست و اونا رو با ما به اشتراک میذاری. من خیلی ازت یاد گرفتم پسر قشنگم. واقعا برات خوشحالم و بهت تبریک میگم که علایقت رو دنبال میکنی. مطمئنم انقدر رشد میکنی که هممون از پیشرفتت غرق لذت بشیم. میبوسمت پسر عزیزم. در پناه خدای بزرگ باشی
سلام و صد سلام به محمد حسن جانم …..
خیلی خیلی خیلی از کامنتت لذت بردم عزیزم. با علی جان هم کامنتت را یه بار دیگه خوندیم و لذت بردیم و علی هم که مثل خودت خیلی خیلی علاقه به علم حیوانات داره، کلی اطلاعات داد بهم و حرف های شما را تایید کرد و ….. خیلی لذت بردیم. شماها بچه ها خود خود فرشته های خدا جون هستین …. خدا حافظتون باشه…
محمد حسن جان من هم در مورد داشتن حیوان خانگی با شما کاملا موافق هستم و خیلی لذت بردم از نوع بیان شما که :
به نظرم حیوونا تو بیرون حالشون بهتره و کیف میکنن …..
این جمله خیلی به دلم نشست که ما که دنبال حال خوب خودمون هستبم، باید به دنبال حال خوب حیوان ها هم باشیم که خدا جون هم خوشنود بشه. حالا چکار کنیم که حال خوب آنها را خراب نکنیم، باید حداقل آنها را مجبور نکنیم که با ما زندگی کنند.
سلام حسابی به مامان و بابا برسون که خاله خیلی دوستت دارم
در پناه خدا جون باشی همیشه
خاله شیما
به نام خدایی که جهان رو زیبا خلق کرد و سیاره زمین رو با زیبایی ها و شگفتی های فراوانش منزلگاه و محل سکونت ما انسان ها قرار داد
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش بزرگوار و مریم جان شایسته عزیز
چقدر خوشحال هستم که باز هم ما رو همراه خودتون می برید تا زیبایی های امریکای فوق العاده رو با هم ببینیم و ممنون برای ضبط و انتشار این همه زیبایی و شگفتی.
استاد امروز 29 دی ماه که این فایل رو دیدم نه فقط به خاطر این طبیعت فوق العاده، بلکه به خاطر دقیق کار کردن قوانین فرکانسی و همزمانی ها به شگفت اومدم. 25 دی ماه یعنی همین 5 روز پیش تولد من بود و من امسال برای تزیینات تولدم تم گل ها و گیاهان tropical و چند تا از گل های مورد علاقه م رو انتخاب کردم و حدود 1 ماه با آموزش دیدن از یوتوب و اضافه کردن ایده های خودم و بهبودهای خودم با کاغذهای رنگی تزیینات خیلی زیبایی رو درست کردم و استاد از همون بدو ورودتون به Topical Botanic Garden دهان من از شگفتی باز موند و وجودم پر از ذوق و شوق شد و فریاد می زدم خدای من!!!!!! تم تولد من ….!!!!!! که هنوز نصب هستند داخل خونه و استاد از همون اولین درخت این باغ که برگ هایی شبیه نخل داشت رو من با کاغذ درست کردم تا برگ های درخت موز، چند نوع برگ های دیگه که اسمشون رو نمی دونم، برگ های انجیری سوراخ دار، گل های صورتی شبیه Hydrangea، ارکیده وحشی tropical (الله اکبر! استاد رنگ اون ارکیده دقیقا رنگ ارکیده های کاغذی بودن که من درستشون کردم، همون طیف رنگ سرخ آبی، حتی من وسط ارکیده هام رو با مدادرنگی زرد سایه زدم و دقیقا وسط اون ارکیده وحشی tropical هم سایه زرد رنگ داشت!!! ) …..
استاد شگفت زده هستم هنوز! برای من این همزمانی قشنگ نشانه تایید و پاداش چند مورد از طرف خداوند هست. اولین مورد اینکه استاد به نوعی حس یک پاداش زیبا رو داشت برای من چون تولد من همزمان بود با اتمام دوره بی نظیر و فوق العاده احساس لیاقت و استاد با وجود اینکه من هر سال شوق زیادی برای تولدم و جشن گرفتنش و تزیییناتش داشتم، اما امسال با یک احساس ارزشمندی خاصی جشن گرفتم تولدم رو، احساس خود ارزشمندی که به دلایل مختلف این سال ها فراموشش کرده بودم و کمرنگ شده بود و امسال به خودم گفتم با این تم تولد «باغ بهشتی» می خوام حضورم در این دنیا رو و ارزشمندی حقیقی م که لحظه ورودم به این دنیا توسط خداوند بدون هیچ قید و شرطی بهم عطا شده رو celebrate بکنم و استاد به لطف خدا و به لطف حضور پربرکت شما و آموزه های بی نهایت ارزشمند دوره احساس لیاقت، تولد امسالم شد یک تولد دوباره برام به معنای واقعی کلمه و نه تنها اضافه شدن به عدد سن من. واقعا احساس کردم بعد از دوره احساس لیاقت عمیق تر شده زندگی و حضورم و از لحاظ معنوی و روحانی و درونی دوباره متولد شدم. بی نهایت متشکرم از شما ازین بابت…
استاد تایید دوم این بود که مهاجرت من به امریکا قراره خیلی زود اتفاق بیفته. استاد توی این حدود 1 ماهی که شروع کردم به یاد گرفتن و فراهم کردن مقدمات و ساخت تم تولدم که همزمان با دوره احساس لیاقت هم بود، مدام از درون با یک حس ارزشمندی عمیقی به خودم می گفتم من امسال این گل های مورد علاقه م رو با کاغذ می سازم اما مطمئنم سال آینده تولدم رو با همین گل ها منتها واقعی شون جشن می گیرم و این آخرین تولد من توی ایران هست. و استاد امروز که دیدم شما دارید توی یک باغ واقعی tropical توی میامی قدم می زنید شد تایید تمام این نجواهای درونی من !!!
استاد از زمانی که به خاطر میارم، یعنی از همون اوایل نوجوانی که فهمیدم کشوری به اسم امریکا هست که فرهنگش و در کل شرایطش هماهنگ بود با اونچه درون من می گفت درست هست، آرزوی مهاجرت به اونجا رو داشتم و متاسفانه اینقدر با باورهای محدودکننده این همه سال بمباران شدم که مهاجرت به امریکا برای من بعید و به یک آرزوی دور تبدیل شده بود. فایل ها و آموزه های زیادی از شما کمک به بهبود اون باورها کرد اما می تونم بگم اصلی ترین موانع درونی من در مورد مهاجرت به امریکا با دوره فوق العاده احساس لیاقت شروع به تغییر کردن و الان دارم نشانه های این تغییر رو دریافت می کنم.
استاد حتی وقتی فریاد شگفتی می زدم با دیدن این فایل و اومدم کامنتم رو بنویسم یه چیزی درونم می گفت شاید حالا خیلی جالب و مفید نباشه برای مخاطب های سایت خوندن این کامنت! و باز آموزه های ارزشمند شما! اتفاقا قبل از دیدن این قسمت از سفر به دور امریکا داشتم جلسه تکمیلی جلسه چهارم دوره احساس لیاقت رو مرور می کردم که فرمودید کسی که برای خودش ارزش قائل باشه توی کلاس دست بلند می کنه و جواب سوال میده… کسی که مثل شما ارزش قائل باشه برای دانسته هاش میره دانشگاه بندرعباس و سر کلاس های درسی از استاد اجازه می گیره تا مطالبش رو بیان کنه و …. و من هم به خودم گفتم که کامنت من هم بی نهایت ارزشمند هست و من باید ارزش قائل بشم برای کامنتم و به اشتراکش بذارم. و خوشحال هستم استاد که دارم عمل می کنم به آموزه های ارزشمند شما.
استاد هر چقدر تشکر کنم از شما به خاطر حضورتون و آموزه هاتون کم هست. متشکرم بی نهایت برای سفر به دور امریکا و به اشتراک گذاشتنشون
فرشته عزیزم
خوشحالم که به سمت شما هدایت شدم و با اینکه اکثر قسمت های سفر به دور آمریکا رو دوست دارم تو تلویزیون ببینم با خودم میگم حالا وقت زیاد هست اما لحظه ای که امروز اون درخت فوق العاده رو مزین به گل روی مریم جون دیدم با تمام وجود خواستم ببینم کجای آمریکای دوست داشتنی منه…
و جالی تر اینکه من هنوز فایل کامل دانلود نشده و اون رو ندیدم و جذب کامنت شما شدم و جواب سوالاتم گرفتم و نشانه ها رو دیدم و تأیید خداوند بر روی تمام لحظه های قشنگ و قدرتمند امروزم که با قدرت خداوند عزیزم که در اختیار تمام و کمال من قرار داره ساختم شون
اولین خواسته من برای خودم خوشبختی و ثروتمندی و شادی و دوست داشتنی بودن در عین آزادی هست که این مسئلهی دوست داشتنی باشیم ولی آزاد نباشیم بزرگترین ترمز من در روابط عاشقانه و روابط ارزشمند اطرافم بوده و هست که دارم روش کار میکنم و چون این ترمز کشف کردم با تمام وجود خواستم که دوره احساس لیاقت بخرم و چند ماه بعد روی دوره عشق و مودت تمرکز بزارم و بخرمش
و این طور شد که من نشانه خرید دوره احساس لیاقت دریافت کردم درحالی که با توجه به پول هایی که خبر داشتم قراره برام واریز بشه شش میلیون پول دارم و این که دو میلیون کمتر دارم برام فقط چند ثانیه مکدرم کرد و اینقدر خوشحال بودم و شکر گزار و در هر لحظه صدای خداوند رو میشنیدم ک یک خب خوب از زبان اطرافیانم برام میاره و بی نهایت شادمانم که در مسیر توحیدی قدم گذاشتم و بی نهایت سپاسگزار استاد و رابطه زیباشون با مریم جان هستم که به من یاد داد آرمانی که توی ی رابطه دنبالش بودم سال ها
خیلی راحت و دست یافتنی هست اگر به خدا و قدرت خلق خودمون باور داشته باشیم…
خداروشاکرم برای نشانه دریافت دوره زیبای احساس لیاقت…
حالا نوبت رسید به خواسته دوم من که در دل رشد بی نهایتی ک می طلبم پنهان بوده و امروز یافتمش
سفر و مهاجرت من از زاهدان به تهران با شرایطی چنان فوق العاده اتفاق افتاد که فقط افرادی قراره از خانواده کنارم باشن که بی نهایت دوست شون دارم
و ی مسئله هم که گفته بشه بهتره اینه که چون خواسته شدید بود ولی باور سازی من ضعیف روش کار شده بود اجابت شدم اما در شروع اجابت این خواسته ترس و رفتارهای نامربوطی از بعضی از اطرافیانم دیدم که الان وقتی برمیگردم به 5 دی ماه نگاه میکنم میبینم بهترین اتفاق زندگیم رقم خورد که شکر گزارشم ولی باناراحتی و اذیت و رفتار های ناهنجار شروع شد صرفا به دلیل اینکه باور دارم باید بهای سنگینی برای اهداف بپردازی و مطمئن بشی به اندازه کافی تو مسیر اذیت شدی که قدر نعمتی کهدر مقصد دریافت خواهدشد رو داشته باشم….
به دلیل داشتن باورهای ناسالم فوق اتفاقاتی که خواستم در حال وقوع باشن با سختی به وجود آمدن
درحالی که وقتی رفتارهای اطرافیان رو دیدم متوجه شدم خودم و مغزم داریم تلاش میکنیم ک دقیقا همین برخورد ببینیم پی چرا ناراحت میشی مینا وقتی ک خلق کردی …
اگر دوست نداری خلق کن چیزایی ک دوست داری رو و به همین راحتی ادامه بده….
و حالا خواسته بعدی که همزمان باهجرتم به تهران یا همون رودهن فهمیدم ک من عاشق آزادی در تمام زمینه های زندگیم هستم به حدی که امروز
به همه خانواده ام گفتم من خواستم برم خدا منو برد تو یک هفته دهروز
حال بخوام برم آمریکا منو تو یکسال نهایتا میتونه جابه جا کنه
و نشانه های مشترک دیگه ای ک داشتیم این بود که مامانم دیروز تولدش بود و امروز به شکل دیگه ای و خودمم متولد 7 اسفندماه هستم یعنی همینقدر جذاب و دوست داشتنی خداوند به همه ما بهترین ها رو همراه با لیاقت شون داده و من انسان فقط باید اون وجودی که میگه من از رگ گردن به شما نزدیکترم بهتر و بیشتربشناسم تا پر بشم از آرامشی که حضورش در همه لحظه هام حضور داره
با تشکر از فرشته عزیز و دوست داشتنی
سپاسگزارم استاد و مریم بانو جان که این چنین دلنشین و توانمند یک خانواده آرامش بخش و مأمن رهایی برای ما آفریدید…و تبریک به خلق های ارزشمند تون هزاران بار مهربان و مهربانوجان
درود فرشته جان تولدت مبارک
متن شما نه تنها جالب بود بلکه با تجسم و تصویر سازی چیزی را جذب کردین و از قلب دیدین و به جزئیات توجه کردین که آدم را ذوق زده می کنه و انتظار میره به عنوان متن انتخابی در این قسمت روی سایت قرار بگیره آفرین
به شما تبریک می گم به این درک و آگاهی و ارزشی که به خودتون دادین قطعا جهان به احساس لیاقت شما پاسخ مثبت داده و باز هم از این بهتر انشاالله شاهد رشد روز افزون شما باشیم.
همینه هرچقدر به خودت بها بدی
جهان بیشتر بهت بها می ده
فرشته خانم سلام.
زادروزتون رو تبریک میگم.
کامنتتون بسیار زیبا بود. و بیشترین امتیاز رو گرفتین بازم تبریک.
طبق قانون اگر به خودت احترام بگذاری، جهان بهت احترام میذاره.
همونجوری که خودتون اشاره کردین جشنهای تولد بسیار زیادی را در سرزمین امریکا خواهید گرفت.
انشاءالله بهترینها و زیباترین ها نصیبتون بشه.
سلام به شما فرشته خانم نازنین وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.
خیلی لذت بردم از کامنت زیبایتان. خیلی ممنونم و همچنین تبریک میگم خدمتتون
سالروز تولدتون رو. آرزو میکنم که آرزوهاتونو زندگی کنید و خیلی زود مهاجرتتون به کشور ارزشمندامریکا محقق شود.
این آرزو برای خودم و همه کسانی که علاقمند به مهاجرت به سرزمین مقدس امریکا هستند را مینمایم.
همونجوری که خودتون اشاره فرمودید حتماً انشالله جشنهای تولد بسیار زیادی را در سرزمین امریکا خواهید گرفت.
شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید به خدای مهربان میسپارمتان و خدانگهدار
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
فرشته خانم سلام تولدت مبارک
عجب کامنت زیبای نوشتی
وقشنگ بانوشتن این کامنت زدی تودهن نجواهای زهنی وخاموششون کردی وخداوندهم مهرتایید زدبرمسیری که درست پیش میروی چون تا این لحظه کامنت زیبای شما بیشترین امتیاز گرفته وبرای من هم الگوشدی که وقتی باجرات واحساس ارزشمندی برای خودت یک قدم برداری خداوندهم بقیه قدم هاروبرمیدارهوشماروهم مدارمیکنه باخاستت
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید
سلام فرشته جان وقتتون به خیر و نیکی. حالا که صحبت از هم زمانی شد من هم بگم که با کامنت شما هم زمانی هایی دارم. یکی اینکه مدت عضویتم با شما یکی هست. مورد بعدی اینکه من هم تا بیست دقیقه پیش داشتم درمورد تم تولدم تو گوگل سرچ میکردم و مورد سوم انجام پروژه ای هست که ایدش اومده بود ولی بخاطر باورهام ولش کردم و بعدش با دوره کشف قوانین این رویام جون گرفت و اتفاقا الان داشتم درموردش با همسرم صحبت میکردم که این پیام رو از شما دیدم و برام تاییدی شد که مسیرم رو ادامه بدم.. کسی که برای خودش ارزش قائل باشه توی کلاس دست بلند می کنه و جواب سوال میده… کسی که مثل شما ارزش قائل باشه برای دانسته هاش میره دانشگاه بندرعباس و سر کلاس های درسی از استاد اجازه می گیره تا مطالبش رو بیان کنه..من هم باید برای دانسته هام ارزش قائل باشم و به بقیه یاد بدم..
ممنونم از شما
تولدتون هم مبارک
راستی الان یه چیز جالب اتفاق افتاد کامنت من هم زمان شد با گرفتن پنالتی ایران از ژاپن در یک دقیقه اخر که از جیغ داداشم من ترسیدم و فهمیدم اتفاقی افتاده. شادی فوتبالیست ها خیلی قشنگ بود و این هم ان شالله نشانه زیبایی هست برای جلو رفتن من در مسیرم:)