از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 237838MB43 دقیقه
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
من که بسیار لذت بردم از دیدن این موزهی زنده. بهویژه آبزیان زیبایی که داره. چه اندازه رنگهای زیبا، ماهیان و فضایی که برای آنها ساخته بودند بسیار همخوانی داشت. مثل دریای واقعیه. سفرهماههای خوشگل، چقدر اینا دوستداشتنی هستن. من همیشه فکر میکردم که خطرناکن و نباید بهشون نزدیک شد. خیلی جالب بود که میومدن نزدیک تا لمسشون کنیم. ماهیهای دو رنگ، جلالخالق من تا حالا ندیده بودم، این دیگه چه جورشه؟! هر جور هست که خیلی زیباست. موشکبازی شما هم بد نیست استاد ولی فکر کنم آموزشپذیری بانو شایسته بیشتر از شما باشه! ایشون یاد گرفت و بعد هم خیلی خوب موشکش پرواز کرد. ولی، اعتماد به نفس شما بیشتر بود برای اینکه، از ذهن خودتون استفاده کردین. با این حال، اگه من باشم ترکیبی از طرح خودم و طرح پیشنهادی را میساختم و اونقدر تغییرش میدادم که بهتر و بهتر بشه. هدفی هم جز افزایش قدرت آموزش خودم نداشتم.
ضرباننگاری هم خیلی جالب بود. مخصوصا تمرکز بانو شایستهی عزیز روی سپاسگزاری که نشان از باور قلبی ایشون داره.
چه جالب بود که غذای مرغهای ماهیخوار را گذاشته بودن کنارشون. خیلی جالب بود، ماهی زنده توی آب شنا میکرد و اون مرغ ماهیخوار شکارشون میکرد درست مثل زندگی واقعیش.
اونجایی که مرغه پرید تو سالن بین جمعیت، من خیلی خوشم آمد که این دوستی و احترام بین انسانها و پرندهها برقراره.
جالب بود که استخر پرورش ماهی درست کرده بودن برای نمیدونم غذای ماهیهای بزرگتر یا اینکه اول اونجا بزرگشون میکنن و بعد برای ادامه زندگی میارنشون کنار اونای دیگه.
هوا هم چکه خیلی عالی بود. یه کمی ابری بود و ابرها هم خیلی خوشگل بودن. من از گلدونای روی بام خیلی خوشم اومد، کیف کردم. کلا من گیاه رو دوست دارم، نه بابا عاشقشون هستم. وقتی تو خیابون راه میرم، چشمم که به علفهای کنار درختا میوفته، کلی کیف میکنم. از دیدن درختا که دیونه میشم، با دیدن ابرها که میرم تو آسمون و اگه تو خیابون گربهای یا سگی رو ببینم که حسابی کیف میکنم و قربون صدقش میرم. من حیوونا را خیلی دوست دارم.
راستی بگذارید از تجربهی امروز خودم بگم. وقتی پیش از رفتن به بیرون و ادامهی پیگیری هام برای کارهام، کمی چرت زدن. خواب بسیار خوبی دیدم: خودم را به شکل نهنگی متوسط دیدم و اولش از دیدن خودم جا خوردم. ولی وقتی چشمم به نهنگهای دیگه افتاد که بعضیهاشون انگار که بچه داشتن، دیگه نترسیدم و بیدار که شدم، به خودم گفتم نگاه کن خدا چه جوری شکن این ماهی بسیار بزرگ را سیر میکنه، با زئوپلانگتون. زئوپلانگتون که اونقدر کوچیکه! و نهنگ تنها کاری که میکنه اینه که دهانش رو باز نگه میدارد تا اونا بهطور طبیعی وارد دهنش یشن و سیرش کنن. پس من هم نباید بیهوده به دنبال مشتریان بزرگ باشم. باید با فروش بیشتر و بیشتر به مشتریان معمولی هم محصولات بیشتر و بیشتری را بفروشم و هم سرعت کارم را زیاد کنم. اینم از نشونهی من.
خوب ببخشید دیگه، کمکم عزیز دلم داره از سفر میرسه خونه و من باید آمادهی استقبال از ایشان بشم. الهی قربونش بشم!!!
ارادتمند شما