سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 241 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

206 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    عاشقتم استاد که ازهمین اول کار

    دست گذاشتی رو توضیح شکل گیری درست باورها و

    کنترل ذهن ..

    کنترل ذهنی که واقعا اوایل خیلی برامون سخت بود انجام دادنش و بعد کم کم

    با شنیدن صحبتهای شما و الگو‌گرفتن و دیدن نتایج مون درک کردیم که دنبال احساس خوب باید باشیم

    حالا برای تمرکز ذهن من خیلی کارها انجام میدم آگاهانه و بقیه دوستان هم

    قطعا همین طور هستن که کارهایی مثل

    گوش دادن به قرآن وفایلهاتون ، پیاده روی ،رقص، ورزش ، دوش آب سرد،آشپزی کردن ، بازی با بچه ها ،نقاشی کشیدن کاردستی کشیدن وکتاب خوندن

    زیر اواز زدن و خوندن ،به دل طبیعت رفتن

    حالا چرا انجام میدم ؟؟ احساس میکنم ذهنم انگار به نسبت قبل شرطی تر شده

    یعنی اگه از مسیر درست یه کم فاصله بگیرم آلارم میده واقعا و این آلارم دادن طوری برام ملموس شده که نمیتونم انکارش کنم و بی خیال وندید بگیرمش

    چون متوجه ام این مدت ذهنم منطقی ترشده که حواسم باشه احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب هست و من برای احساس خوب باید کنترل ذهن کنم

    باید مراقب نجواها ونشخوارهای ذهنم باشم باید تمرکز بذارم رو داشته هام

    رو باورهای درستم و باید خیلی روراست

    برم دنبال کاری که حالمو تو اون لحظه خوب تر کنه …

    خب این قسمتی که گفتید مربی به شما مدل اصولی ودرست یاد میداد و تا می اومدین انجام بدین توپها میخورد به تور یا اوت میشد منو یاد اوایل عضویتم توسایت انداختین استاد عزیزم

    روزهایی که من وارد سایت و دوره مقدس 12قدم شدم و وقتی گفتین مسئولیت هراتفاقی با منه و باید بپذیرمش

    مقاومت داشتم ذهنم پراز خاطراتی بود

    پراز اتفاقها و ادمهایی بود که تو زندگیم اونها رو مقصر میدونستم و باشنیدن این

    جمله که همه چی رو من با باورهام ساختم و اونا جزو عوامل بیرونی هستن و تو زندگیم هیچ تاثیری ندارن میتونم بگم هنگ کردم و یه جاهایی قبول نمیکردم و سرسختانه هم میخواستم با مرور اون اتفاقات مقصربودن بقیه رو توجیه کنم .

    مثل همون حالتی که گفتین توپ میخوره به تور یا میره اوت میشه …

    اما بعداز مدتی دیدم فایده نداره

    من هرچی دارم تمرکز ذهن میکنم

    هرچی دارم توجه به زیبایی ها میکنم

    هرچی دارم شکرگزاری میکنم

    باز کفه ی مسئولیت پذیری سنگین تره

    که من رعایتش نمیکنم و نصف بیشتر ضربه های من هم میخورد به تور یا میرفت تو اوت ..

    من امدم بعداز قدم سوم آروم آروم مسئولیت هارو به گردن گرفتم هرچند واقعا زورکی بود برام و ذهنم همش تکرارمیکرد نه اون ادم اینطوری کرد

    اون مقصره

    من اون ادم رو تو ذهنم در آغوش میگرفتم و براش بهترینهارو ارزو میکردم که اومده تا منو رشد بده تا باورغلط مو پیدا کنم و می اومدم تو دفترم به خودم واقعا ستاره امتیاز میدادم ومیگفتم ببین فاطمه

    استاد هرنتیجه ای الان داره تو زندگیش از انجام دادن به دونه به دونه این کارهاست

    استاد میگه انجام بده پس انجام بده

    اگه نتیجه میخوای اگه حال خوب و زندگی خوب میخوای انجام بده و بپذیر

    خیلی روراست با خودم اومدم خلوت کردم گفتم نمیشه چندتا کار که دوست داری انجام بدی اما کارهای اصلی مثل مسئولیت پذیری و داشتن عزت نفس و باورسازی رو

    انجام ندی ،نمیشه بی خیال پاشنه آشیل

    خودت باشی به خیال اینکه جهان برات درست میکنه و خوب رقم میزنه

    نه هرگز !!!!

    درست واصولیش اینه که بپذیری

    خودت مسئول زندگی الانت هستی

    و خودت در آغوش بگیری و بلندشی

    خیلی قاطع ومحکم و خوشگل با باورهای درست تر زندگیتو خوشگل تر خلق کنی

    استاد شما یه الگوی بی نظیر هستین وعمل گرا ،

    گفتین با مدل بازی خودتون هم نتیجه گرفتین امتیاز گرفتین حتی تو بازی برنده شدین اما اصولی نبود و حالا که میخواید اصولی یاد بگیرین اوایل توپها به تور میخوره یا بیرون میره …

    من خودم نمیدونم اگه تو بازی به سبک خودم برنده میشدم بازهم تلاش میکردم برم دنبال یادگیری اصولی این بازی یانه؟؟

    صادقانه میگم ذهنم گفت نه !

    ذهنم میگه وقتی با مدل خودت برنده

    میشی میخوای چیکار !!!

    ذهنم میگه مگه دنبال حال خوب نیستی

    تو که نمیخوای رقابت و مسابقه حرفه ای بدی !!

    من چی بهش میگم !!!

    میگم ذهن خوشگل وقشنگم

    ببین خیلی جاها که اصول رو یاد گرفتی

    بهتر عمل کردی نتیجه ی بهتر گرفتی

    میام و از کارهایی که اصولی تر انجام دادم به ذهنم میگم و یادآوری میکنم .

    اصل مسئولیت پذیری یکیش هست

    اصل احترام به خودم در زندگی همه چی رو حل کرد و پایه ی دوره احساس لیاقت و خودشناسی محض هست بار‌ها میگم که دیدی ازش چقدر نتیجه وارد زندگیت داره میشه و حالشو میبری و دررفتار با دیگران هرچی با اصول احترام پیش رفتم نتیجه بهتر گرفتم و فهمیدم که احترام رو در روابط فدای صمیمت نکنم .

    من میخوام اصولی تر بازی کنم .

    بازی درست یاد بگیرم این طوری لذت بیشتری میبرم و تمرکز خودم هم بالاتر میره پس ذهن عزیزم بی زحمت همراهیم کن بذارباهم حال کنیم

    این میشه جهت دهی آگاهانه افکار ..

    چندروز پیش وقتی درحال گوش دادن به فایلها بودم

    یهو دیدم محمدحسن برا خودش وهلیسا شربت انبه درست کرد تا بخورن ، منم هندزفری تو گوشم نگاه میکردم و

    تو ذهنم گفتم خدایا شکرت محمدحسن تونست شربت درست کنه و همون لحظه هلیسا پاش خورد و شربت ریخت زمین روی فرش ، من از جا پریدم به سمت بچه ها

    که بگم چرا تو سینی براش شربت نذاشتی؟

    دلت خنک شد فرش کثیف کردی

    حالا شربت نمیخوردی نمیشد !!!

    همون جا در لحظه رفتم سمت شامپو فرش ودستمال

    و گفتم هیچی نشده تمیز میکنیم باهم

    محمدحسن گفت یادم رفت بذارم تو سینی و سرش پایین انداخت بخدا استاد من قشنگ بغلش کردم که عیب نداره

    سری بعد تو سینی براش بیار یادت باشه ..

    من اون جمله هایی که درلحظه به ذهنم اومد بیان نکردم و

    به زبون نیاوردم وبجاش با عشق بچه هامو بغل کردم

    چقدر از شوق اشک ریختم که خدایا شکرت من حرفی نزدم

    اگه این نتیجه نیست پس چیه ؟؟!!

    استاد من درلحظه تونستم جمله هامو تغییربدم و

    اینکه من سرزنش نکردم بچه مو بزرگترین نتیجه است

    من توانمندی بچه مو بزرگتر دیدم درلحظه

    چقدر تحسین کردم که تونست شربت درست کنه

    یخ بندازه توش و به احساسش اهمیت دادم

    اون روز من میتونم بگم استاد جانم که واقعا انگار بزرگترین کار دنیا رو کرده بودم و ناخودآگاه تونسته بودم که درلحظه تو ذهنم جمله های غلط رو با جمله های درست جابجا کنم انگار من اصل بازی رو یاد گرفتم انگار یه ضربه درست زدم

    و به موقع و ذوق زده وهیجان زده بودم خدایا شکرت.

    من همین نتایج فندقی و به ظاهر کوچیک خودمو مهم میدونم خیلی مهم چون دارم هرروز عملی انجام میدم

    واز این بابت خدارو هزاران بارشکرمیکنم .

    سپاسگزارم استاد عزیزم از تغییر عادتهای غلط گفتین که زمان بر هست اما ارزش داره تغییر بدیم حالا تو حیطه عادتهای مالی ،رفتاری ، روابطی ،سلامتی ، و….

    این فایل کلی آگاهی داره و خودش یه دوره است برامون بارها باید گوش بدیم و دقت کنیم کم کم عادتهای غلط مونو تغییر بدیم یه دونه یه دونه و بابت هرکدومش هم عجله نکنیم و خیلی آروم و راحت خودمون بپذیریم وبدون هیچ گونه سرزنشی پیش بریم به سمت

    تغییر درست شون ان شاالله.

    اینکه هود کارنکرد و تو قابلمه هم امتحان کردین و زحمت بیشتری داشته

    هم بوی گوشت که خونه رو گرفته

    هم اینکه تمیزی خونه براتون مهم بوده

    که این مورد رو خیلی بهش معتقد هستم

    تمیزی واقعا باکلاسیه وفرکانس مثبت تری داره و به شخصه اینو درونم دارم خداروشکر

    و هرجا رفتیم برای سفر و خونه اجاره کردیم مثل خونه خودم دونستم و باعشق رفتارکردم و جالبه هردفعه به خونه های خوشگلتر و زیباتر و بهتر هدایت شدیم خدایا شکرت .

    باور اینکه کارها باید اسونتر پیش بره

    و هدایت به خرید این دستگاه و راحت تر شدن کارها خدایا شکرت.

    تورنومنت شما با بچه ها هم فوق العاده لذتبخش بود و خانم شایسته مهربونم که کلی از این فرصت استفاده کردن و از مربی استفاده کردن و کیف کردن از یادگیری های اصولی تر و مشخصه ..

    خانم شایسته مهربونم شما خودتون استاد

    فرصت سازی هستین و خیلی جاها از شما الگو گرفتم ومیگیرم که بجای فرصت سوزی بیام و فرصت سازی کنم ..

    چه عالی بود در این گریل جدا میشه

    نشونه بود برای ما که همچین گریلی تهیه کنیم چون گریل من هم درش ثابت هست و با دستمال پاک میکنم اما بقیه امکانات داره خدارو هزاران بارشکر .

    و پایان این فایل پراز آگاهی

    به خوشمزگی ختم میشه خداروشکر

    وایییییییی سالاد واستیک

    چشمهام قلبی شد حسابی

    وااااااییی قانون سلامتی

    وااااااییی نوش جونتون

    سپاسگزارم استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم بابت تهیه این فایل جذاب

    و سرشار ازعشق و آگاهی.

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1095 روز

    به نام خدا ،خدایی که تو تمام لحظات هوامو دارد ، خدایی که وقتی کم می آورم دست تسلیم بالا میبرم و می گم من نمیدونم من نمی تونم اما تو قادر متعالی تو حکیمی تو علیمی ، من حتی توان کنترل ذهنم را هم ندارم اما تو می توانی . فقط یک چیز را میدونم ، اینکه از تو بخواهم برام انجام بدهی که خیلی مواقع تو همین هم لنگ میزنم.

    اینو برای خودم مکتوب می کنم که یادم بمونه چقدر عاجزم.

    بنا به علایمی ، پاتولوژی انجام دادم بعد حدود ده روز از مطب تماس گرفتن که دکتر می خواهد باهاتون صحبت کند و حدود دوهفته بعد وقت ویزیتم شد . خوب اولش شوکه شدم هزار تا فکر اومد تو سرم که جواب نگفتن جواب چی بوده ، ذهن واسه خودش تازوند، هی گفتم هرچی هم باشد با نگرانی چیزی درست نمی‌شود، تا اونجایی که تونستم از راه هایی که بلد بودم انجام دادم ، کامنت می خوندم، فایل می‌شنیدم، فیلم های کمدی میدیدم ،بیرون میرفتم ،همه کارها خوب بودن اما گاهی طوری ذهن فشار می آورد که نیمه شب بیدار میشدم از شدت اضطراب نمی گذاشت بخوابم دوباره خدا کمکم می کرد یک لیست تهیه کردم نزدیک 20 مورد اساسی شد از مواقعی که بیماری های مختلف و سخت گرفته بودم و به شکر و لطف خدا بر طرف شده بودند و بابتشون از ته دل سپاسگزار خدا بودم. این وسط نامه بیمه اومد که با در خواست جراحی شما از سمت پزشکتون موافقت شده! اوضاع بد تر شد ، اگر چیزی نیست پس جراحی چیه؟. بعد ذهن می گفت اِاِ اگر راست می گی مسیرت درسته چرا به مشکل سلامتی خوردی؟ تو که داری رو خودت کار می کنی این چیه؟ این ها همش بی‌فایده است ، مخصوصا اینکه سابقه ژنتیکی خوبی هم در این زمینه نداشتم و چندین بار از زیر انجام ازمایش ژنتیک شانه خالی کرده بودم چون استاد گفته بودن ژنتیک یک باور است و من اصلا نمی خواستم حتی روزنه ای برای ذهنم باز بشود که از این راه بتونه فشار بیاورد .

    به خودم می گفتم هر تضادی که اومده یک درسی برای من دارد سعی می کردم بنویسم بنفیت های این تضاد را و لیست کنم با عقل ناقصم. نجواها می گفتن بیا می خواستی مسئله مالی ات را حل کنی به هیج جا که نرسیدی حالا سلامتی هم اومد رویش. باخدا مرتب حرف میزدم تا بهم بگه چکار کنم به ذهنم اومد فقط از امروزم لذت ببرم از موهبتی که بهت خدا داده از لحظه لحظه ای که هستی کی میدونه کی وقت ترک مهمانی دنیاست انصافا تو لحظه زندگی کردن خیلی کمک کرد اما هر چی وقت ویزیت نزدیکتر می‌شد دلشوره ها بیشتر ، اخرش گفتم خدایا من دیگه کم آوردم هر چی به عقلم میرسید انجام دادم میدونی چیه ، من حتی توان موندن تو احساس خوب را ندارم اما تو منو خلق کردی همه جوره هم منو بلدی خودت حالم را خوب کن و بهترین خالق بهترین معشوق بهترین رفیق بهترین عاشق تو دو روز باقی مونده به طرز باورنکردنی بهم آرامش داد . آرامشی از جنس خوش . دیدم وای خدایا چقدر حس بیخیالی و رهایی خوبه چقدر سپردن کارها به تو خوبه چقدر تو خوبی انصافا تو این مدت بلدتر شدم با خدا حرف زدن را و درخواست کردن را ازش . قدر زندگیم را دونستن را تازه دارم می فهمم . هنوز خیلی جا دارد درست بفهمم اما همه چی تکامل می خواهد . شد روز ویزیت ، دکتر را ملاقات کردم و فهمیدم این عمل صرفا جهت پیشگیری است و بخشی از پروسه درمان و من به خودم گفتم این راهی بود که خدا برام باز کرد برای اصل پیشگیری بهتر از درمان است . اما این مدت چه تازوند واسه خودش ذهن ! از کاه کوه ساخته بود . چه وجهه هایی از خودم که برام نمایان نشد. چقدر به عجز و ناتوانی خودم و مهربانی و عشق خدا واقف تر شدم.دیدم چقدر تو باور کمبود از نوع حسرت باید کار کنم مثلا می اومدم تو لحظه زندگی کنم نجوا می اومد چه فایده این آخرین باریه که داری اینجور لذت میبری. و چقدر خدا نزدیک است ورفیق . عاشقانه و خالصانه دوستمون دارد ولی من خودم ، بی توجهم بهش. اون هست مشتاقانه، من کجام؟

    خدایا این شکرگزاری من بود برای لطفی که بهم کردی خواسته‌هایی که نمایان کردی، یکیش اینکه می خواهم ازت تا روز آخر عمرم تا لحظه آخری که تو این دنیا مهمونتم در کمال صحت وسلامت جسم و جان ، روح و روان باشم.

    یا محول الحول والحوال حول حالنا الی احسن الحال.690

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1440 روز

      سلام نفیس عزیز

      امیدوارم حال دلت و جسمت همیشه خوبه خوب باشه و در سلامت کامل باشی!

      عزیزم!خوب کنترل کردی نجواها و افکار ذهنت رو و به هر طریقی بوده،آگاهانه خواستی تمرکزت رو از اون چیزی که بهت حس خوب نمیده و تو رو در فرکانس ناراحتی نگه میداره!دور کنی و هر چقدر این کنترل ذهن ها رو آگاهانه انجام بدیم و مدت بیشتری رو در حال خوب بمونیم به موازات اون اتفاقات خوبی رو رقم خواهیم زد و حتی اگه در ظاهر به ضرر ماباشه ولی در عمل همه چیز به نفع ما خواهد بود و کنترل ذهن کار خودش رو خواهد کرد چون خداوند خودش می فرماید که کوچکترین سعی و تلاش شما ضایع نخواهد شد!

      استاد در جلسه ی ششم قدم دوم در این باره مفصل توضیح داده اند که اگر در مواقعی نتونستین ذهنتون رو کنترل کنید و نمی خواهید در آن حال باقی بمانید ولی قدرت کنترل نجواها رو ندارین!آگاهانه ذهنتون رو از روی اون مسئله بردارید و شروع کنید به حرف زدن درباره ی اون چیزهایی که میخوایین اتفاق بیفته و واقعا کارگشا بود چون وقتی افکارت پریشان هستند بقول شما هر کاری هم انجام بدین و هر موسیقی که با صدای بلند گوش کنید ولی صدای نجواها بلندتر از صدای موسیقیه! ولی وقتی بقول استاد شروع کنیم به حرف زدن با خودمون،انگار یه خطی رو تعیین می کنیم برای افکار تا آگاهانه ذهن رو از روی اون مسئله برداریم و بزاریم روی اون صحبت هایی که دوست داریم بشنویم.

      امیدوارم در این کار بهتر عمل کنیم که همه چیز کنترل ذهن و تقواست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1935 روز

        سلام اعظم جانِ نازنینم.

        حتما براتونوپیش اومده که خدا از طریق بنده هاش باهاتون صحبت کنه.

        این کلامی هست که برای من اومده به نقل قول از استاد که توسط شما کامنت شده:

        اگر در مواقعی نتونستین ذهنتون رو کنترل کنید و نمی خواهید در آن حال باقی بمانید ولی قدرت کنترل نجواها رو ندارین!آگاهانه ذهنتون رو از روی اون مسئله بردارید و شروع کنید به حرف زدن درباره ی اون چیزهایی که میخوایین اتفاق بیفته

        ممنونم اعظم جان.

        الهی شکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Nafis گفته:
        مدت عضویت: 1095 روز

        سلام اعظم جانم

        خیلی ممنونم از راه کار واقعا راه گشایت ، من هنوز تو مدار دسترسی به آگاهی های دوره دوازده قدم نیستم و می دونم چه آگاهی های نابی در این دوره هست ، من سعی می کردم با توجه به درکم با خدا صحبت کنم ولی اون هم تو ذهن بود قبلاً هم از استاد شنیده بودم که همزمان نمیشود هم بلند حرف بزنی هم فکر کنی اما الان که شما این نکته را ذکر کردی تازه انگار تو ذهنم جرقه خورد آره آره این کارم می تونم انجام بدم.

        من هنوز هم خیلی تا کنترل ذهن کار دارم و این پیشنهاد شما مثل دُر گران آویزه گوش جانم می کنم.

        صدای آواز موفقیت هاتون بلند باشد و هر روزه ، دوست خوبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1935 روز

      سلام به نفیسه جان عزیزم.

      برات دنیا دنیا ارزوی سلامتی، شادی و ارامش دارم…

      چه خوب که نوشتی.

      هر کدوم مون داریم تو چالش های خودمون سعی میکنیم که قد صاف کنیم.

      خدا رو شکر که آروم شدی، خدا رو شکر که نتیجه ی ویزیت خوبه.

      و چقدر سخته تسلیم، چون ادم یادش میره.

      حسابی تو در و دیوار میخورم بعد یادم میوفته.

      من کاملا عاجز شدم…

      تمام تلاشمو میکنم تا بسپرم به خدا و رها شم…

      گاهی میشه گاهی نمیشه، نمیتونم…

      دیروز بحران داشتم که تا امروز صبح طول کشید، انقدر که جسمم واکنش میده، دچار اضطراب میشم و جسمم بروزش میده…

      هر چیزی رو که من درونم میریزم، جسمم بیرون میده…

      من مامانم، من خسته هستم…

      گاهی خیلی سخت میگذره و فشار زیادی روی روان و جسمم قرار داره.

      قشنگ روحم داره پوست جدید میندازه از بس تو سختی شنا میکنم.

      نمیگم زیبایی ندارم و نیست.

      دیشب که رفتیم بیرون تا حافظ تو ماشین بخوابه، تابلو اعلانات بلوکمون رو دیدم، شیشه ای هست و در داره، توش دو تا گل مصنوعیه شاداب بود، سوزن هایی که تهشون دایره رنگی داره برای نصب کاغذ روی بورد…

      تو خستگی اینا رو واسه خودم نوتیس کردم.

      گاهی زورم میرسه، گاهی نه.

      نمیترسم که بگم گاهی خیلی ناتوانم و بهم سخت میگذره شدید…

      صبح پیام دوستم رو خوندم:

      دلت برای این روزا تنگ میشه

      تنها دعام اینه از این به بعد از قول تو که چه زیبا گفتی:

      تو منو خلق کردی همه جوره هم منو بلدی خودت حالم را خوب کن

      کامنتت خیلی قشنگ ضعف منو بهم نشون داد که گفتگوی ذهنی چه میکنه با ادم.

      نشون داد که بیشتر سعی کنم تسلیم باشم و خودم نخوام کنترل کنم…

      خدایا خودت گشایش کن در امورم.

      برای همه مون.

      الهی شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    به نام رب العالمین

    سلام بر استاد عزیز

    سلام بر مریم جان

    استاد چقدر قشنگ‌ در مورد باورها و عادت ها صحبت کردید.

    همونهایی که میشن پاشنه آشیل

    همونهایی که تغییرشون اینقدر سخته چون سال های سال تکرار شدن و مغز ما دوست داره همونها را تکرار کنه.

    دقیقا مثل دستان شما که چون تکرار شدن مغز دستور همون قبلی را میده.

    و وقتی میخواهییم تغییر بدیم خطا میشه . و دقیقا مغز میگه دیدی گفتم همون قبلی را انجام بده و از این جدیده بگذر.

    این ما هستیم که دستور مغز را بپذیریم یا خیر.

    مغز عاشق تنبلی کردنه و دوست داره راحت ترین کار را انجام بده .

    اما اگه ما به تکرار کار جدید را برنامه ریزی کنیم با اینکه ممکنه ابتدا خطا هم بکنیم و حالمون بد بشه . اما وقتی میدونیم که چی درسته و اون درسته را تکرار کنیم.

    دقیقا شما به طور ناخودآگاه بازی را به تکرار یاد گرفته بودید و یک سری حرکات را اشتباه یادگرفته بودید ولی الان متوجه شدید که کدوم حرکت درسته .

    مهم اینه که ایمان دارید که این مربی ها دارند درست یاد میدن پس این درسته. و باید این حرکت درست را جایگزین اشتباه قبلی بکنید.

    در مورد باورها هم همینه .

    ما سالهای سال با یک سری عادات و باورهای غلط پیش رفته بودیم و حتی نمیدونستیم چی درسته چی اشتباه. چون اطراف ما هم پر شده بود با ادم هایی که هم فرکانس ما بودند و همون عادت ها را انجام‌میدادند و ما نمیدونستیم که این اشتباه است.

    حالا یه استادی داریم به نام استاد عباسمنش . و وقتی به عنوان الگو و استاد قبولش کردیم یعنی مهمترین قسمت قضیه اینه که ما بپذیریم که استاد درست میگن و به عنوان الگو بپذیریم.

    حالا هر آنچه شما میفرمایید را باید بپذیریم و حالا بعد از پذیرش نوبت تکرار است.

    چون اطراف ما پر بوده از همون آدم های هم فرکانس خودمون . وقتی شروع به تغییر میکنیم برای اطرافیان سخت میشه و دوست دارند همون آدم قبلی را ببینند

    و این موضوع را مرتبا بهمون میگن . ولی وقتی ما مربی داریم و مربی ما میفرمایند این کار قبلی شما اشتباه بوده و باید این باور جدید را جایگزین قبلی کنی. و این تکامل میخواد

    ما با پوست و گوشت و استخوان قبول میکنیم که استاد درست میفرمایند. چون الگوی واضح درست زیستن برای ما هستند .

    و کار ما فقط و فقط تمرین و تمرین و تمرین است. شاید سالها تمرین لازمه تا یک باور جدید جایگزین باور قدیمی ما بشه. مهم زمان نیست . مهم تکرار باور درسته.

    دقیقا این موضوع برای من اینقدر با بازی پینگ پنگ آشکار شد که درسته که شاید با همون اشتباه هم بازی را ببری.

    ولی وقتی میفهمی حرکت درست کدومه چرا بازی را درست و اصولی انجام ندیم و چرا با تکرار حرکت درست یه کمی دیرتر ولی اصولی بازی را نبریم.

    این دقیقا مصداق زندگی تک تکمون هست.

    درسته که همه دارن خوب و بد زندگی میکنند. و اطرافمون پر از آدم هایی هست که وقتی نگاه میکنیم میگیم به ظاهر داره خیلی خوب زندگی میکنه و برنده هم شده با اینکه میبینیم چه باورهای اشتباهی داره ولی داره بازی را میبره .

    ولی وقتی من میدونم که مثلا با یک باور جدید باور فراوانی حال دلم بهتر میشه . چرا این باور درست را تکرار نکنم و چرا بازی زندگی را درست بازی نکنم .

    منکه قوانین جهان را دونه دونه دارم یاد میگیرم.

    قانون جذب

    قانون انعکاس و آینه

    قانون هر انچه در درون است در بیرون نیز

    قانون احساس خوب = اتفاقات خوب

    قانون مقاومت

    قانون فرافکنی

    و …

    چرا قوانین الهی را اجرا نکنم .

    با اجرای قوانین الهی بر روی زمین بهشت را میتونم روی زمین داشته باشم .

    درسته که تمرین لازم داره اما اینها قوانین الهی هستند. من اگه خدا را باور دارم و مرتبا میگویم ایاک نعبد و ایاک نستعین . اینها هم قوانین همون خدایی است که رب العالمینه.

    به من میگه من یکسری قوانین روی زمین برای بازی گذاشته ام که اگر طبق قوانین بازی عمل کنی برنده بازی میشی .

    برنده بودن من یعنی هم در این جهان بهشت را تجربه میکنم و هم در جهانیان دیگر.

    من با این فایل یاد گرفتم اگر مثلا در پینگ پنگ‌ یک دست من خطا میزده باید اینقدر اینقدر قانون درست را تکرار کنم تا ذهنم با من هماهنگ بشه و دیگه همیشه درست عمل کنه.

    مثلا قانون احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب.

    این قانون را فهمیدم باید اینقدر تکرارش کنم اینقدر با ذهنم کلنجار برم تا دیگه با من هماهنگ بشه تا وقتی داشت احساسم بد میشد یاد قانون بیفته و درست عمل کنه .

    و وقتی دیگه این تمرین ملکه ذهنم بشه دیگه بهشت را در این دنیا هم تجربه میکنم.

    چرا ؟

    چون حالم همیشه خوبه

    دیگه از این بالاتر هم مگه چیزی هست.

    حال دلت خوب باشه همه چیز خوب پیش میره.

    حتی اگه تو ایران زندگی کنی .حتی اگه اطرافات چیزهای ناخوشایند باشه.

    حال دل من خوبه . و یواش یواش هم اطراف من پر میشه از آدم های حال دل خوب .

    اینقدر این فایل برام خوبه اینقدر آگاه تر شدم و اینقدر دوست دارم بنویسم تا ردپایی برام باشه.

    استاد ممنونم که شاید از دید خیلی ها بیرون سایت این فقط یک فایل سفرنامه هست.

    اما برای ما این یک فایل آموزشی است که تمام قوانین آموزشی استاد را یکجا داره. اگه من به تک تک کلمات استاد دقت کنم و بنویسم خودش یک دوره آموزشی است.

    استاد عزیز واقعا ازتون ممنونم که در تک تک کلمات درسی بود. در پایان فایل هم که اتمام تمام جملات بود. که هر آنچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند.

    دوست داری خونه تمیز بهت بدن پس تو هم خونه تمیزی که تحویل گرفتی تحویل بده.

    من حدود 20 سال هست که مستاجر هستیم و همیشه و همیشه این برایم بوده که خونه ای که تحویل میگیرم تمیزتر از سالهای قبل تحویل بدم .

    و همیشه میگم درسته که سندش مال من نیست اما من دارم در این خانه زندگی میکنم پس تصور میکنم که سندش هم مال من است و همونطور با عشق باهاش رفتار میکنم.

    و خوشحالم که همیشه هم خانه های خوب نصیبم شده هم صاحب خانه های عالی داشته ام.

    خدایا شکرت که من در این مسیر قرار دارم و منو هدایت کرده ای به این مسیر

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  4. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خداوند جان و دل

    حمد و سپاس فراوان خداوندی را که هر چه داریم از اوست

    سلام خدمت استاد عزیز و همه عزیزان

    چقدر زیبا درمورد عادت ها صحبت میکنید واقعا یک سری عادت ها بد هستند مثل ناخن جویدن من از بچگی ناخن میجویدم و هنوز میجوم و تصمیم دارم این عادت را هم ترک کنم میدونم زمان می‌بره وجهاد اکبر میخواد چون این کار جزیی از وجود من شده ولی با توکل به خدا و با کمک آموزش های شما حتما این کار را انجام خواهد داد

    بازی تنیس هم بسیار عالی بود و وقتی جسم و ذهن باهم کار کنه آدم عملا از افکار منفی دورمیمونه.

    خب استاد بار دیگر آزادی مالی شما را تحسین میکنم که آنقدر راحت سفارش گریل پز را دادید و به راحتی خرید کردید

    چقدر کیفیت و کمیت این گریل پز عالی بود خدا را شکر استاد وقتی خانوم شایسته در گریل پز باز کرد گفتم به به چه خوشمزه خدایا منم میخوام میگن خدا حاجت شکمو زود میده بعد یهو گفتم عه زهرا چرا فکر میکنی که خدا فقط حاجت شکمو زود میده خدا همه ی حاجت ها را زود میده و باز هم یک قدم دیگه با این مثال ایمان من به خدا قوی تر شد خدا را شکر که با دیدن این فایل متوجه این ضرب المثل و ارتباطش با بقیه حاجت ها را فهمیدم

    خدا را سپاسگزارم که دارم روز به روز بیشتر و بیشتر با شما پیشرفت میکنم

    طراحی ظرف گریل واقعا عالی بود درش به راحتی جدا می‌شد سرخ کن منم اینطوری هست که درش به راحتی جدا نمیشه و تمییز کردنش سخت بود ولی یک قدم کار راحت تر و آسان تر شد و اینکه دود نمیکنه چه عالی من با توسترم گوشت درست میکنم بوش کل خونه را پر می‌کنه ولی این چه عالی که دود نمیکنه بو ندارن روغن داخلش نمی‌مونه و همه چیز عالی هست اینم به لیست درخواست هام اضافه شد

    خدایا تنها تو را بندگی میکنم و تنها از تو یاری می‌طلبم مرا به مسیر صحیح و درست هدایت فرما مسیر کسانی که به آنان از هر نعمتی بهترینش را داده ای الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  5. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2228 روز

    سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 241

    بنام خداوندی که به من کمک می کند تا هر روز در مدار رشد و پیشرفت بهترین ورژن از خودم باشم و از خداوند انتظار دارم که تجربه ی بعدی من بهتر از این تجربه ی الانم باشه الهی آمین

    با درود و سلام خدمت بزرگوارانم استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم

    و درود و سلام به دوستان عزیزی که حال دلشان عالیع و هر روز بیشتر و بیشتر در مدار حال خوب و انرژی مثبت هدایت شده اند

    استاد در شروع این فایل گفتند :

    Table Tennis روز دومی هست که در این مدرسه ی آموزش تنیس روی میزپینک پنگ فعالیت میکنیم

    استاد جان اینجا هم هوا بهاری شده چون مدتی هست که هر روز بعد ظهر آسمان شهر عزیزم پردیس و تهران ابری و طوسی خاکستری میشه و غرش رعد و برق و بعدش مثل پرادایس یک باران تند و تیز و شُرشُری پنج دقیقه ای میاد و زودی هم تمام میشه ولی واقعا هوا عالی شده با اینکه فصل تابستان شروع شده در واقع پنج روزی هست که وارد تیر ماه از فصل تابستان شدیم و از خرداد ماه آخرین فصل بهاری خداحافظی کردیم .. این که این سه ماه گذشته بهاری بینظیر رو با بهترین ها و سلامتی گذروندیم از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت همین که در این سایت تا این لحظه حضور دارم یعنی بزرگترین و بهترین نعمت الهی است که شامل حالم شده خدایاااا شکرت

    استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیزم وقتی چهره تون میبینم خیلی ذوق می کنم خیلی خوشحال میشم بخاطر اینکه شما هم مثل اون مربی تنیس روی میز نحوه ی درست زندگی کردن و بازی این زندگی رو بما یاد دادید

    نحوه ی درست فکر کردن رو بما یاد دادید

    نحوه ی تغییر باورها رو بما یاد دادید

    اینکه چطوری زندگی مون رو تغییر بدیم

    اینکه خودمون رو به خودمون شناسوندین

    اینکه با خودمون تازه آشنا شدیم

    اینکه چطوری خودمون رو بکوبیم و دوباره خودمون رو بسازیم

    اینکه خدای واقعی رو بما شناسوندید

    اینکه باورها مون رو تغییر دادید

    و از همه مهمتر اینکه معنا و مفهوم خلق زندگی دلبخواه مون رو یادمون دادید

    استاد عزیزم این فایل ارزشمند که یک بازی و تفریح و تنیس روی میز هستش این همه قوانین و اصول و درس و تلاش ذهنی و تلاش فیزیکی داره و باید آنقدر تمرین و تکرار و تکرار و تکرار کنیم که نحوه ی درست بازی کردن رو یاد بگیریم و با تکامل رشد و پیشرفت کنیم تا بلاخره به فینال و یا مسابقه برسیم تا بهترین باشیم هر چند می‌دونم نهایتی در بهتر بودن وجود ندارد .. پس بازی زندگی ما هم قوانین خودش رو داره و باید یادش بگیریم و اگر دقت کنیم این بازی و تفریح هم دقیقا مثل بازی زندگی هر کدام از ماها هست ..

    استاد عزیزم شما بهترین مربی و استاد و راهنمای خردمند و توانمند زندگی من بودید و همیشه در هر لحظه هوشمندانه حواس تون به ما برو بچه های سایت هست .. یعنی با این فایل ها مواظب ما هستید که مبادا از مسیر منحرف بشیم و نتوانیم بازی زندگی رو درست انجام ندیدم .. استاد جان از وقتی با شما و آموزه های شما و این سایت الهی آشنا شدم خیلی خیلی تغییر کردم .. بقول شما وقتی یک بازی رو مثل همین تنیس روی میز رو .. خودت یاد میگیری و خودت بدون مربی شروع می کنی و طبق اصول اصلی و قانونش یاد نگرفتی و هر جوری که خودت دلت خواست یاد گرفتی و به همان شیوه ی خودت عادت کردی خیلی عادت های نامناسب درنمون بوجود میاد برای اینکه آون شیوه ی قبلی به شیوه ی درست و اصولی تغییر کنه کار سختی است چون اصولش رو بلد نبودیم مثلا نحوه ی بدست گرفتن راکت پینگ پنگ و یا میزان چرخش مچ دست و یا نحوه ی حرکت دست و و یا آن رقص پا و حرکت های هماهنگ تمام اعضای بدن و یا حتی آن تلاش ذهنی و تلاش فیزیکی بدن و خیره شدن به هدف و یا همان توپ مخصوص و تمام مسایلی که در این بازی و یا هر ورزش دیگری که قبلنا بدرستی یاد نگرفتیم رو باید دوباره تغییرش داد و این بمراتب سخت از زمانی است که ذهن بکری در اون زمینه داشتیم و برای اینکه بخواهیم این تغییرات رو طبق اصول درستش و طبق قانونش انجام بدیم باید تمرین و تکرار و تکرار مداوم و مستمر مضاعفی داشته باشیم

    استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم که تمام قوانین درست زندگی کردن رو در همین فایل بهمون آموزش دادید یعنی اگر بخواهیم تمام قوانین موفقیت و قانون جذب و رسیدن به خواسته ها و یا تغییر باورها و تغییرات زندگی و تغییر شخصیت مون و نحوه ی تکاملی رشد و پیشرفت و قوانین درست زندگی کردن رو یاد بگیریم بخدا همین یکدونه فایل هزاران نکته ی ریز و درشتی داره که باید براش وقت گذاشت و نت برداری کرد و تمرین و تکرار کرد..

    من خودم در این مدت پنج سالی که به این مسیر الهی هدایت شدم خیلی خیلی تغییر کردم یعنی آنقدر از نظر تفکر و معیارها تغییر کردم که اصلا با گذشته ام قابل مقایسه نیستم .. اینو از کجا فهمیدم؟؟؟

    از آنجایی که وقتی میرم مهمونی نزدیکانم مثل خواهر و یا خاله جانم . میبینم انگار من از یک کره ی زمین دیگه ای آمدم پیش شون و مورد مسخره شون هستم و میگن مگه مرغی که زود می خوابی .. مگه چه خبره که صبح زود بیدار میشی . کارت چیع که همش داری می‌نویسی و چرا سرت توی گوشیع.. این دفتر و قلم ها چیع ؟؟ کاری که توش پول نیست وقت تلف کردنع و هزاران چرا هایی که براشون غیر عادی شدم اصلا شیوه ی جدید زندگی منو درک نمی کنند . اصلا این شیوه ی زندگی منو نمی پسندند وووو .. .. مثلا یک تغییر بزرگی که در خودم ایجاد کردم اینه که من دوست دارم شبها خیلی زود بخوابم و صبح ها سپیده دم صبح گاهی بیدار بشم و مدیتیشن و سپاسگذاری انجام بدم و دفترهای سپاسگذاری مو بنویسم و صدای صبحگاهی رو بشنوم و پرندگان رو بشنوم و لذت ببرم طلوع خورشید صبحگاهی رو از پشت آن کوههای دور دست ببینم و بیام توی سایت و فایل ها رو ببینم و کامنت بنویسم و کامنت دوستان رو بخونم و این پروسه ی صبحگاهی من از ساعت 4 صبح تا 8 یا 9 صبح چهار پنج ساعتی طول می کشه و تمام این تغییرات رو با عشق پذیرفتم و تمرین و تکرار و تکرار کردم و الان شده جزو عادات زندگیم .. اینکه اصلا فهمیدم زیبایی ها چیه و تمرکز بر نکات مثبت چیع و تغییر باور اصلا یعنی چی و یا چطوری باید باورها مو در همه ی زمینه های زندگیم تغییر بدم و قانون تکامل چیع چون فکر می کردم همه چی باید یک شبه اتفاق بیوفته و درست بشه. ولی الان خیلی خیلی صبور شدم و دارم از مسیرم لذت میبرم و هیچ عجله ای در کار نیست

    اینکه فهمیدم خودم رو باید دوست داشته باشم یعنی چی.. و احساس لیاقت و ارزشمندی و هزاران باورهای نامناسبی که از زندگی گذشته ام با خودم حمل کرده بودم بقول استاد همان کاری زهوار در رفته ای که بزور با خودم بسمت یک سربالایی 90 درجه حملش می کردم رو باید تغییر میدادم که چرخ های زندگیم روغن کاری میشد تا روانتر و لذت بخش تر حرکت کنم..

    استاد جان و خانم شایسته عزیزم خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم برای این فایل آموزشی بینظیر . خانم شایسته جان بهتون تبریک میگم که شما در هر کاری موفق هستید و در این بازی تنیس روی میز پینگ پنگ در کنار استاد عزیزمون همراه همدیگر هستید و تحسین تون می کنم منم این بازی رو خیلی خیلی دوست دارم ولی همبازی ندارم !!! یعنی از وقتی شماها رو دیدم که چطوری بازی می کنید و روابط تون در این بازی چقدر قشنگ و عالی تر هم شده تحسین تون می کنم خدایا شکرت .. یعنی این بازی پینگ پنگ یک بازی دونفره ای هست که در تمام جنبه های زندگی آدم رو بهم نزدیک و نزدیک تر می کنه و این خیلی حس و حال خوبیع و تحسینتون می کنم که چنین روابط زیبایی رو در کنار همدیگر دارید و همچنین همبازی مناسبی برای همدیگر هستید

    خانم شایسته ی عزیزم مرسی مرسی از اینکه این جمله ی طلایی رو از شما شنیدم و ورد زبونم شده ممنون و سپاسگذارم

    اگر انتظار دارم که خداوند منو به مسیرهای بهتر حالا در تمام جنبه های زندگیم هدایتم کنه حالا در مسیری که الان هستم بهترینهای خودم رو ارایه بدم و بهترین ورژن از خودم باشم و از خداوند انتظار دارم که تجربه ی بعدی من بهتر از این تجربه ی الانم باشه مرسی مرسی خانم شایسته جان نشانه ی امروز من بودید و این جمله ی طلایی رو تکرار روزانه ام خواهم کرد ..

    تا هر روز در مدار رشد و پیشرفت بهترین ورژن از خودم باشم و از خداوند انتظار دارم که تجربه ی بعدی من بهتر از این تجربه ی الانم باشه

    از اینکه شما با مربی تون تنها شدید و بطور اختصاصی تمرین کردید و چیزای جدیدی بهتون یاد داد واقعا جای تایید و تمجید و تحسین رو داره خانم شایسته جان بهتون تبریک می گم و بخاطر باورهای خوبتون همیشه به مسیرهای خوب هم هدایت می شوید از دست استاد چقدر خندیدم که گفتند حسین فهمیده شدند ( فکر کنم استاد ی کمی ی کوچولو به شما حسودیش شد !!! ولی شما خانم شایسته جان چقدر قشنگ حس و حال استاد رو با شیرین زبونی تون تغییر دادید و گفتید همش شما همیشه یک راه حلی پیدا می کنید که از من بهتر بشید !!!! خدایا شکرت استادان عزیزی چون شما ها رو داریم بقول خانم شایسته ی عزیز همش سود و سود و سود خدا رو شکر

    و

    در ضمن دستگاه گریلlNDOOR GRILL NINJA مبارک تون باشه به به چه گوشت خوشمزه ای با این گریل درست کردید چقدر سبک و راحت و مسافرتی هست و از اینکه شستشوی آسانی داره خیلی خوبه و خیلی مسایل قبلی رو هم حل کرد خدایا شکرت برای آسانی ها

    SMOKELEES بدون دود

    استاد عزیزم اینکه آن خانه رو موقتا اجاره کردید و اینقدر دلسوزانه از وسایل و امکانات آن خانه مراقبت می کنید تحسین تون می کنم ..اتفاقا توی این چند سالی که مستأجری رو دارم تجربه می کنم همیشه دقیقا همین ایده و طرز تفکر رو داشتم که باید به اندازه ی خونه ی خودم از این خونه ی مالکم مراقبت کنم و خونه مو دوست داشته باشم .. اتفاقا هر دو تا خانه ای رو که گرفتم نوسازه نوساز بوده بقول خانم شایسته ی عزیزم تازه از تنور در اومده بود !!!! باور کنید استاد جان این دومین خونه ی موقت و مستأجری من هست که هم نوسازه و هم شیکع و منم بهترین ورژن از خودم رو اینجا ارایه دادم و به مالکم احترام میگذارم!!!!

    خدا رو چه دیدید شاید منم خانه ای اضافه ای داشتم و بخوام اجاره بدم و منم انتظار دارم از خانه ام بخوبی مراقبت کنند و بهم احترام بگذارند !! .. تا حالا روی دیوار های این خانه حتی برای نمونه یک میخ برای نصب ساعت و یا حتی تابلو و چیزی نزدم .. و همچنین همیشه از راه آب و فاضلاب ظرفشویی آشپزخانه بخوبی مراقبت می کنم . و یا هر چیزی که در این خانه بوده از کولر و پکیچ و دیوارهای رنگ شده سالم نوساز و غیره …. و همیشه با انرژی مثبت و عشق با خونه ام صحبت می کنم و همیشه تر و تمیز نگه اش میدارم و تشکر و قدردانی میکنم و مطمعن هستم که خداوند بزودی مالکیت بهترین خانه ها رو که لایقش هستم رو به من عطا خواهد کرد الهی آمین و برای همه دوستانی که این کامنت منو خواندن آرزو میکنم بهترین خانه ها رو خداوند نصیب شون کنه الهی آمین

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای تا امنیت کامل و آزادی عمل را آگاهانه وارد تجربه ی زندگی مون کنیم تا جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به تو اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  6. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    خدا رو شکر با یک سفرنامه دیگه در یک هوای خوب و عالی با ورزش پینگ پنگ با دو استاد دوست داشتنی چقدر این ورزش می‌توان ذهنمان را کنترل کند و این هم آرام آرام ما را می‌تواند هماهنگ کند به آنچه عادت می‌کنیم در راه درست و این تغییر باید در مورد کنترل ذهن که هر چیزی که می‌تواند داشته باشد وقتی عادتی را می‌خواهیم تغییر بدهیم باید رفتار جدید را هزاران بار انجام دهیم تا جز شخصیت مون باشد

    من خودم در مورد مسائل مالی که هر چقدر پول دستم می‌آمد تا ان را خرج نمی‌کردم دست برنمی‌داشتم حتی جوری می‌شد که برای سر کار رفتن فردا هم پول نداشتم قرض می‌کردم تا بروم سر کار این عادت با کلی کار کردن توانسته‌ام آرام آرام با پول دوست باشم و هر موقع چیزی احتیاج داشتم را خرج کنم و این شیوه درست خرج کردن خدایا شکر توانستم 70 آن را رعایت کنم اما این را هم بگم بعضی موارد که خیلی سخت هست در مورد خرج کردن پول فکرم به خاطر عادت‌های قبل درگیر می‌شد اما به سختی می‌توانستم ذهنم را کنترل کنم و سعی کنم پول جز دوست خودم بدانم و دیگه داشتن پول من رو اذیت نمی‌کرد اگر داشته باشم و این عادت استفاده در خیلی از موارد زندگیم تا حدودی دارم

    چقدر لذت بردم از بازی استاد نشان می‌دهد همیشه ذهنش را می‌تواند کنترل کند اما در هر جایی از زندگی این الگو برای من همیشه مثل این دو استاددوست داشتنی قابل تحسین و عالی است اما خانه جدید و گریل مبارکتون باشه دیگه هر کاری رو هر جایی رو که به مسافر می‌روید با این گریل می‌توانیم غذاهایتان را درست کنید همه چیز را چقدر خوب آسان و راحت می‌گیرید

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  7. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    به نام خداوند حامی و هادی من

    به نام او که هر چه دارم از اوست.

    اوست که علم و دقتش مرا هر روز عبدتر میکند.

    استاد جانم سلام

    مریم جانم سلام

    سلام به تو دوستم که دستت را در دست خدا گذاشتی و او مثل همیشه با دقت تو را هدایت کرد به اینجا.

    زیرا او حامی و هادی هست.

    زیرا او می‌داند این نوشته ی پایین راهگشا خواهد بود، نه تنها برای من، برای هزاران هزار نفر بعد از من.

    دوست دارم یادآوری کنم، هدایت تو به این نوشته بر اساس شانس نیست، چیزی به اسم شانس وجود ندارد، تو فقط در زمان درست در مکان درست هستی و خواسته ات که محقق شده بود، شکل فیزیکی گرفته و صد البته که خدا فراتر از انتظار عمل میکند.

    قصه ام را از کودکی ام آغاز میکنم. در خانواده ام فشار روانی خاصی حاکم بود. از پدرم حساب می‌بردیم و برای کوچکترین خطاها باید تاوان های بزرگ می‌دادیم.

    همین باعث شده بود که من برای فرار از دعوا و جنجال دروغ گفتن را انتخاب کنم.

    اعتراف میکنم که فرکانس های خودم بود. خودم این وجه از پدرم را برانگیخته میکردم، زیرا همین پدر برای خواهر کوچکترم دوست و رفیق بود و اصلا خطاهای او را نمی‌دید.

    بگذریم…

    از کودکی عادت کرده بودم دروغ بگویم. دروغ گفتن از ترس می آید. صد در صد از ترس می آید.

    این عادت سی و هفت هشت سال با من بود.

    دیگر جوری شده بود که حتی در مسخره ترین موقعیت ها هم جواب دروغ را به جواب راست ترجیح میدادم.

    دیگر پدری نبود که از ترسش بخواهم با دروغ لاپوشانی کنم، اما عادت کرده بودم که دروغ بگویم.

    حتی در ساده ترین جواب ها که اگر راست هم میگفتم اتفاقی نمی افتاد، من جواب دروغ را انتخاب میکردم.

    روزگار چرخید و چرخید تا من به استاد رسیدم.

    دیدم استاد از آشغال های زیر مبل حرف میزند.

    از توحید از شجاعت و از اعتماد به نفس حرف میزند.

    از قدرتی حرف میزند که «رب العالمین» هست.

    از این میگوید که برای تغییر نتایج باید شخصیت شما تغییر کند.

    این ها را نه یکبار، بلکه بارها و بارها میگوید. به شکل های مختلف، با قصه های متفاوت با ادبیات گوناگون.

    جان است این مرد، مرشد است این مرد، این مرد استاد است دیگر، خودش شجاع و متعهد به شجاع بودن هست. زیرا در ذهنش ترس یعنی بی ایمانی و شرک و وقتی استاد باشی شاگردانت هم باید مثل خودت تربیت کنی.

    اصلا یک ترسو نمی‌تواند شجاع تربیت کند!!!

    من هم در زمان مناسب با استاد رو به رو شده بودم نه تنها خواستار بهبود بودم بلکه تشنه ی پیشرفت بودم. عاجز شده بودم و خوب به خاطر دارم که زار زنان در حیاط بزرگ مجتمع مان راه می رفتم و اعتراف میکردم خسته شدم. مرا به راه راست، راه کسانی که به آنها نعمت عطا فرموده ای هدایت بفرما.

    انا اقول کن فیکون

    استادم از راه رسید. و حالا نوبت من بود که عمل کنم و رسم شاگردی به جا آورم.

    قدم به قدم جلو آمدم ، باورهای شرک آلودم را دانه دانه سر بریدم و باورهای قدرتمند کننده و توحیدی جایگزین کردم. برای ثروت آمده بودم و مجراهای کوچک ثروت بر رویم باز شده بود.

    مشتری ها خودشان می آمدند ، حسابم پر پول میشد.

    هنوز به خاطر دارم وقتی بابت ده جلسه آموزش زبان ترکی هفتصد لیر پیش گرفتم. پولها را به هوا پرتاب میکردم، فریاد میزدم و خودم را زیر باران پول و ثروت حلال الهی حس میکردم. وای خدای من.

    چه کردی با من، مرا از فرش به عرش رساندی. از تو ممنونم.

    نمیتوانم عشق بازی نکنم، نمیتوانم سپاسگزاری از او را به بعداً و در قلبم موکول کنم.

    کجا بودیم؟؟؟

    آها

    مشتری ها می آمدند ، پول هایشان در حساب من می ماند، ودیعه میکردن و بارها از زبان مشتریانم می‌شنیدم که ما به اندازه ی چشمانمان به تو اعتماد داریم.

    واقعا من درستکار و دست پاک هستم و لایق این اعتماد ها و تعاریف بودم ولی بوی تعفن آشغال های زیر مبل کار خود را میکرد.

    دقیقا زمانی که مشتری می‌گفت:«خانم بختیاری ما به شما اعتماد داریم» دقیقا همان موقع صدایی در درونم می‌گفت:« بدبخت این مشتری که نمی‌داند با چه آدم دروغگویی طرف هست!!!»

    من را میگویی، خفقان میگرفتم، راست می‌گفت. من دروغ میگفتم. مثل نقل و نبات.

    این صدا را نه یکبار بلکه بارها شنیدم.

    حس لیاقتم نابود شده بود چون عادت داشتم راست نگویم.

    روزها می‌گذشت و من باید تصمیم می‌گرفتم.

    یا همچنان آشغال ها را زیر مبل بزنم و سرم را زیر برف کنم که بوی تعفنشان را نشنوم و یا به قربانگاه برم و سر ببرم‌.

    خیلی سخت بود، چون این عادت همچون یک دست سوم، همچون عضوی از بدنم، با من بود و حالا من یا باید قطعش کنم یا عطای خوشبختی و ثروت را به لقایش ببخشم.

    خب راحت بود که در موارد بی اهمیت که قبلاً دروغ میگفتم، راست بگویم ولی جاهای حیثیتی را چه کنم؟

    مثلاً کسی ازم میپرسید چقدر درآمد داری؟

    چون جرات نداشتم بگویم:« این یک امر خصوصی است» و از طرفی باور غلط داشتم که اگر حقوقم را بداند میخواهد مرا سر کیسه کند پس دروغ گفتن را ترجیح میدادم.

    میدانی چه میخواهم بگویم؟

    پشت این دروغ گفتن ها خروارها باور غلط و ترس خوابیده بود که اگر میخواستم راست بگویم باید شخم اساسی بر خاک وجودم میزدم.

    یک روز با خودم خلوت کردم، دیدم من به سمت خورشید میخواهم بروم ولی مسیرم برعکس هست.

    از طرفی هم نمیتوانم از خورشید دست بکشم، پس باید مسیرم را اصلاح کنم.

    در ذهنم اهرم رنج و لذت با قدرت زیادی شکل گرفته بود. رنج نرسیدن به خورشید از لذت لحظه ای آرامش در قبال دروغ گفتن خیلی خیلی بیشتر بود. هنوز هم برایم رنج نرسیدن به خورشید دردناک تر از آسایش لحظه ای در سایه دروغ گفتن هست.

    لذا راستگویی را انتخاب کردم.

    از جاهای کوچک و آسان شروع کردم.

    هر پاسخ صادقانه ام را تحسین کردم.

    می گفتم:«بهار! دمت گرم راست گفتی، قبلاً چنین رفتاری نمیکردی»

    موفقیت های کوچک را جشن گرفتم

    برای راست گفتن هایم برای خودم هدیه می‌خریدم.

    و در کنارش این باورها را ساختم که:

    – فرکانس راستگویی حلال مسایل هست.

    – اگر در فرآیند کار اشتباه رخ بدهد و تو راست بگویی، وقتی مشتری بفهمد، همین باعث اعتماد بیشتر مشتری خواهد شد.

    – پول تو نعمتی است که خدا وارد زندگی ات کرده و هیچ کس نمی‌تواند آن را از تو بگیرد.

    – فرکانس صداقت، برای تو مشتری به ارمغان می آورد.

    – خداوندان صادقان را دوست دارد.

    – پول جایی میرود که صداقت حرف اول را بزند

    و

    و

    و

    و همین قدم ها ، باورها، مرا شجاع کرد برای صداقت های بزرگ.

    و اکنون در آستانه ی سه سال و نیمگی با اطمینان صد در صد میگویم دروغ از زندگی ام محو شده و فقط و فقط فرکانس صداقت و راستگویی از من ساطع میشود.

    زیرا من اشرف مخلوقاتم و خداوند حامی و هادی همیشگی و 360 درجه ای من است.

    زیرا هر اتفاقی برای من، پر از خیر و برکت هست.

    _

    اکنون میخواهم از عادت دیگری حرف بزنم.

    عادتی که کمی خرق عادت هست.

    من در فاصله ی جدایی از همسرم اولم و ازدواج با همسر دومم، تصمیم گرفتم نهایت ارتباط با مردها را امتحان کنم.

    وارد رابطه های بی سر و ته میشدم.

    اصلا خودم رابطه های بی سر و ته میخواستم.

    خودم دوست نداشتم تعهد داشته باشم.

    دوست داشتم بعد جسمانی خودم را تجربه کنم.

    دوست داشتم نهایت ارتباط با جنس مخالف را بشناسم.

    لذا وارد رابطه های زیادی شدم، گاها چند رابطه با هم داشتم.

    واقعیت هیچ چیز از مردها نمی‌دانستم و دوست داشتم یاد بگیرم.

    دوست داشتم باورهای قدیمی ام را به چالش بکشم و باورهای جدید بسازم.

    این را هم اضافه کنم که من یک باور بنیادی دارم که بسیار در من ریشه دار است و آن هم این باور هست:

    « هر کس با من رو به رو میشود فردی محترم، با شخصیت، درستکار، خانواده دار، منصف و با اخلاق هست.»

    این باور ریشه ای که زن و مرد ندارد، مرا با مردهای خیلی خوب روبه رو میکرد.

    همگی محترم و درستکار

    بی نظیر

    و اعتراف میکنم این باور کمکم کرد تا در تجربه ی بی حد و مرز ارتباط با مردان، من جان سالم به در ببرم وگرنه همه چیز این قدر خوب که الان تعریف میکنم پیش نمی رفت. این را بعدها فهمیدم.

    چند سالی گذشت و من پر شدم.

    از تجربه های مردهای مختلف

    از تجربه ی رابطه ی های مختلف

    و حالا دوست داشتم رابطه ی آرام و لذت بخش و درخور لیاقتم را داشته باشم.

    اما از طرفی برایم تعهد به یک نفر مفهومی نداشت.

    از آنجایی که وقتی تو بخواهی خداوند تو را به بهترین شکل هدایت میکند، روزی در قلبم این گذشت:

    « تو هر چقدر بخواهی میتوانی روابط مختلف را داشته باشی، این انتخاب توست و به هیچ کس ربطی ندارد. تو در آن صورت هم ارزشمند هستی.

    اما رابطه داشتن با چند نفر یا داشتن رابطه های مختلف، مغایر قانون تمرکز است.

    مثل این میماند که هر چند هفته یکبار شغلت را عوض کنی، تا میخواهی این شغل را یاد بگیری باید بروی سراغ شغل بعدی ، تا میخواهی راه و روش این بیزنس را یاد بگیری باید شیفت کنی روی بیزنس بعدی.

    به نظرت همچین چیزی در بیزنس جواب میدهد؟»

    و آنجا بود که فهمیدم من خواسته ی رابطه ی آرام و لذت بخش را دارم اما در جهت مخالف در حرکت هستم.

    تا میخواهم فرد اول را بشناسم اجازه ی ورود به فرد دوم را میدهم، تا میخواهم لحظات خوش با فرد دوم را بچشم ، خاطرات فرد اول به ذهنم خطور میکند.

    نمیتوانم تمرکز داشته باشم ، نه برای کسی،

    برای خودم.

    انرژی ام تکه تکه میشود و نتیجه اش میشود، هیچ.

    آنجا بود که تصمیم گرفتم این عادت را اصلاح کنم.

    کم کم از رابطه های که حسش به‌اندازه ی کافی خوب نبود بیرون آمدم.

    کم کم هر سلامی را علیک نکردم.

    و در نهایت این باور را ساختم که من روی خودم کار میکنم و به جای اینکه هزاران مرد را خودم امتحان کنم، اجازه میدهم خدا معجزه کند و الطیبات و الطبین را برایم انجام دهد.

    در نهایت همین باعث شد ، مردی پاک،درستکار، خانواده دوست، ثروتمند، همراه، صادق، خوش تیپ وارد زندگی ام شود.

    نعمت هایی از طریق این مرد وارد زندگی ام میشود که مرا از قبل شاکر تر و شادتر میکند.

    خدایا شکرت.

    الحق که هر دارم از توست.

    تویی رب العالمینم که برایم معجزه میکنی هر لحظه.

    استاد جانم از شما ممنونم که در فایل های سفر به آمریکا نیز درسمان میدهید.

    امیدوارم این تجربیات من در تغییر عادت ها، چراغی باشد اول برای خودم و بعد برای تو دوست عزیزم.

    عاشقان هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      مریم آقامیرزایی گفته:
      مدت عضویت: 2576 روز

      سلام بهار جان واقعا اتفاقی امروز آمدم کامنت های سفر به دور آمریکا را بخوانم

      برای من خواندن کامنت های احساس لیاقت مثل وحی منزل است

      اصلا کاری جز خواندن وگوش کردن فایل های احساس لیاقت را این قدر مهم نمی دانم

      من تشنه تشنه احساس لیاقت بودم وهستم

      صفحه اول را خواندم

      آمدم صفحه دوم وکامنت شما را دیدم

      چه زیبا نوشتید

      دوست دارم یادآوری کنم، هدایت تو به این نوشته بر اساس شانس نیست، چیزی به اسم شانس وجود ندارد، تو فقط در زمان درست در مکان درست هستی و خواسته ات که محقق شده بود، شکل فیزیکی گرفته و صد البته که خدا فراتر از انتظار عمل میکند.

      واقعا

      تحسین تان میکنم شجاعت تان را

      مهاجرت به استانبول وکسب درآمد از ترک ها که زبان شأن را نمی دانستید

      تحسین میکنم ازدواج تان را و پایندی به اصل تمرکز

      تحسین تان میکنم عملگرا بودنتان را

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2255 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَٰکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

    ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ [ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ﺭﻭﺣﻲ ﺭﺍ [ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ . ﺗﻮ [ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ] ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ [ ﻛﺘﺎﺏ ] ﺭﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ; ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﻲ .(5٢)

    صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ

    ﺭﺍﻩ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺍﻭﺳﺖ . ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ .(5٣) شوری

    سلام خدا و فرشتگان بر شما رهروان حقیقت و راستی و ایمان که هر روز در پی رشد و شکوفایی خود هستید.

    آیه ای که برای این فایل آمد چقدر به موضوع درس این فایل ربط داره. میگه . ﺗﻮ [ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ] ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ ؟ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ; ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﻲ .(5٢)

    دقیقا مصداق زندگی استاد است، که اول نمی‌دانست که قرآن و ایمان چیست، و بعد از فهمیدن، راهنمای هزاران نفری شد که خواهان هدایت و حقیقت شدند.

    خدا را شکر که چشم و دلم به فایل جدیدی که شاید آموزش یه بازی باشد ولی دهها نکته آموزشی در دل خود داشت.

    جلسه اول آموزش بافت مو که رفتم، مربی که سنش از علی پسرم کمتر بود یه بافت ساده زد و گفت بزن. بهش گفتم این که آسون است من بلدم یه چیز جدید یاد بده. بهم گفت بزن ببینم چطوری میزنی؟ وقتی بافت زدم، گفت: این رو “بافت رو” میگن شما باید زیر بزنی. گفتم زیر دیگه چطوریه، وقتی زد(با اینکه قبلش زده بود ولی دقت نکرده بودم) متوجه اختلاف حرکت بافت شدم. و باید برخلاف آنچه تا الان یاد گرفته بودم بافت ساده رو میزدم. شاید باورتون نشه اولا نزدیک به نیم ساعت طول کشید که فقط فهمیدم چی به چیه دیگه آخراش گریه ام گرفت، که چطور این حرکت ساده برایم سخت بود. ولی همون موقع با خودم گفتم این بخاطر یادگیری اون روش بوده و الان بخوام اون رو تغییر بدم یکم سخت است. و آنقدر تمرین می کردم که انگشتانم درد می گرفت. ولی نتیجه ای که داد در کمتر از یکهفته من تونستم یک بافت عالی رو بزنم و بعد از دو ماه دیروز اولین جلسه آموزشی خودم رو برای 9 نفر از شاگردانم در کانون گذاشتم.(جهت اطلاع،محض ریا) و تاکید داشتم که مهمترین کار، تمرین حرکت صحیح دست است و تا اون رو درست یاد نگیرند به درس بعدی نخواهیم رفت.

    ما باید بتونیم عادت های غلط رو بشناسیم و عادت درست رو جایگزین اون کنیم. و هر چه زودتر متوجه بشیم تغییر اون راحتر است و بلعکس.

    یک عادت غلط و داغونی که دارم همین خرج کرد زود هنگام پول است. شاید باورتون نشه من پولی رو که هنوز دستم نرسیده خرج می کنم و وقتی به خودم میگم چرا من پول پیشم نمیمونه؟!! ذهن تنبل میگه، برای اینکه نیاز داری دیگه باید خرج کنی. ولی وقتی ب خرج های خودم نگاه می کنم میبینم 50 درصد اونها از سر نیاز نبوده.

    اما در عوضش خصلت خوبی که دارم که استاد بهش اشاره کرد، این است که چه مهمانی برم چه خونه برا اجاره بلند مدت بوده یا کوتاه مدت به اون بیشتر از خونه خودم رسیدم و تمیز کردم و در نگهداری وسایلش دقت کردم.

    استاد از موقعه ای داریم سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو دنبال می کنیم، یک چیز رو بصورت واضح می بینم و اون اینه که شما هر دفعه از دفعه قبل در همه زمینه ها به چطور از این بهتر و راحتر هدایت می شوید مثل همین کباب پز. چرا که شعار همیشگی شما بوده و جهان همیشه برایتان کارها، وسایل، شرایط و… رو در همین راستا برایتان چیده است.

    راستی در مورد هوای گرم آخر بهار، باید بگم اینجا هم چند درجه نسبت به اون موقع بهتر شده، با اینکه وارد تابستان شدیم.

    با سپاس از شما استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا و خوش اندام و ورزشکارم که این فایل های زیبا که در دل آنها هزاران نکته ی آموزنده نهفته است، تهیه می کنید.

    در پناه حق روز به روز همه ی ما توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1422 روز

      رضوان خانم محترم،هم کلاسی و هم دوره‌‌ایی عزیزم،سلام صبح شما بخیر،امیدوارم حال دلتون عالی باشه،احسنت!!!

      دست مریزاد به این دست چیره و توانا که هزاران هنر از آن می‌ریزد.هم قلم زیبا و شیوا و هم فتوشاپ‌های خوشگل و هم هنر بافت مو!!!

      کلا همه چیزتان عالیه!!! خدایا شکرت.

      ما باید بتونیم عادت های غلط رو بشناسیم و عادت درست رو جایگزین اون کنیم. و هر چه زودتر متوجه بشیم تغییر اون راحتر است و بلعکس.

      این ️∆ پاراگرافتون بی‌نظیره و دقت و توجه به آن معجزه‌گر!!!

      اینکه فرمودید:

      پولی را که هنوز کسب نکرده‌اید،خرج می‌کنید!!!! به اطلاع مبارکتون برسونم،اغلب قریب به اتفاق مردم همین شکلی‌اند،همه‌مون مثل همیم!!!

      معدود افرادی می‌شناسم که این شکلی فکر و عمل نمی کنند.

      خود من تا همین چند وقت پیش به همین شکل رفتار می‌کردم،تا اینکه خودم تصمیم گرفتم که به قول استاد با پول دوست بشم!!!

      و الان دوسه تا کارت پول دارم که هراز چند گاهی به اونها واریز می‌گردد.از جاهای مختلف،مثل یارانه یا فروش محصولات سایتم.

      که تاالان یعنی چند ماهه که دست بهشون نزدم.و گفتم فرض می‌کنم وجود ندارند!!!

      خدا رو شکر، خداوند مهربان هم هر بار خودش بی نیازم نموده تا اصلا سراغشان نروم.

      مراقبت و مواظبت،از امکانات در دسترس تان هم روحیه‌ایی ستودنی‌ است که در وجود خود نهادینه کرده‌اید.

      خدا رو شکر که هوای شهر زیبای امیدیه چند درجه بهتر شده؛ ساوه‌ی ما که شعبه‌ی جهنمه!!!

      ما همین دیروز هم کولر گازی و هم کولر سلولزی مون کلا روشن بود.

      ی وقت هایی عزیز دلم بجز اینها پنکه را هم روشن می‌کنه!!!!

      اما ان‌شاالله از اواسط شهریور ماه کمر گرما شکسته شده و رو به پاییز که سرازیر میشیم.خنکای خوبی رو خواهیم داشت.

      همان موقع منتظر و چشم انتظار شماییم که بهمراه خانواده‌‌ی عزیزتان گرما و صفا را به کلبه‌ی ما بیاورید.

      در پایان برای شما و تمام دوستان حاضر در این سرزمین بهشتی،شادی،سلامتی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان پر از مهر و محبتش می‌سپارمتان.خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    خدا را شکر میکنم که امروز تونستم اینجا کامنت بذارم.

    شنیدن صدای استاد عباسمنش و دیدن تصاویر کشور خدا، دلخوشی بزرگیست که بی بهانه حال آدم را خوب میکند. به خاطر این شانس و آپشن بزرگ در زندگیم، شاکرم. خیلی ممنون!

    چه قدر عالی است که به خاطر یک بازی که بیشتر جنبه فان دارد، از نظر زمانی و مالی هزینه کرده اید تا بهبود مستمر را در این زمینه حس کنید . این درس بزرگی است. شما هیچ چیز را به قضا و قدر واگذار نمی‌کنید. ممنونم به خاطر این درس.

    چه قدر فضای سالن پینگ پنگ با بچه ها و اساتید، قشنگ و دلچسب است. آرامش دارد. کاری که آدم با طیب خاطر و داوطلبانه انجام بدهد، حتی اگر آموزش باشد، دیگر دافعه ندارد و لذت بخش است. من این نکته را از اینجا گرفتم.

    ممنون به خاطر توضیحاتتون درباره اهمیت بهبود مستمر، وقتی یک عادت بد در وجود ما نهادینه شده است. خودم تقریبا متوجه شده بودم که جهاد من در این سایت، خیلی اکبرتر! از بعضی دوستان کم سن و سال سایت است. البته اصلا شکایتی ندارم و لحظه لحظه شاکر خدا هستم. ولی این یادآوری خیلی درست و خوب بود که عادت‌های بد در هر زمینه ای، در وجود من که 46 سال دارم، خیلی بیشتر ریشه دوانیده و خیلی بیشتر باید برای کنترل آنها هزینه کنم! یعنی توجه به کلمه تقوا برای من خیلی ضروری تر از نان شب است.

    چه قدر عالی که به خاطر خراب بودن هود، قیامت به پا نکردید و رفتید یک گریل جدید خریدید. اصلا این نکته، هدایت الله بوده برای اینکه یک گریل بهتر پیدا کنید. مرسی از شما به خاطر این کنترل ذهن… این درس قشنگ.

    چه قدر احترامتان به منافع میزبان، قشنگ و درس آموز است. هیچ شعار و دورویی در آن پیدا نمی‌شود. عاشقتونم.

    چه قدر غذاهایتان خوشکل است. من هم این روزها سالاد کاهو با روغن زیتون زیاد مصرف میکنم. نوش جانتان.

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  10. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3846 روز

    یکی به من بگه این قسمت کی اومد روی سایت که من ندیدمش؟!! (خنده) واییی وایییی یک روز دیگه یک قسمت دیگه یک سفر به دور امریکاااای بینظیرر دیگه

    سلامممممم پرانرژی تریننننن سلام دنیااا خدمت بهترین ها، صدااا نمیادد مااا چطوریم؟؟؟ عالیییی

    بخدااا که بهترین جای دنیایمم گر قدر بدانیم و بمانیم قدردان.

    یکی میاد بهت میگه تو خالقی؟

    میگه چی؟!

    میگی باباا خالقی میتونی هر چیزی را میخوای خلق کنی!

    میگه: چطور چی میگی بابا؟

    میگی: این جهان قانون داره و ثابته قوانینش یاد بگیر تکاملتو تو هر چیزی طی کن و لذت ببر از مسیرت که این مهمه نه فقط رسیدن به مقصد.

    میگه: آها I see

    میگم: come with me now, I’m gonna take you UP

    .

    بریم یک دایو کنیم تو نکات مثبت این قسمت:

    + چقدر ماشاا.. استایل هر دوی شما زیباتر شده.

    + چقدر خوشحالم که به این تمرین و کمپ آموزشی اومدید بازم این آزادی مالی، زمانی و مکانی شما را تحسین میکنم استاد و لذت میبرم و هر بار به این شکل به خودم یادآوری میکنم خواسته‌ی مقدسم را و فراتر و طبیعی ترش، چیزی که لایقشم… لایقشیم… این باور را خیلی خیلی دوست دارم و بسیار هم بهم آرامش میده نگاهی که تو همون ابتدای دوره احساس لیاقت تاکید شد روش؛ اینکه «ما همین که خواستیم و به دنیا اومدیم اصلا لایقیم، لایق بهترین هاییم»، و حالا چقدر خوشحالم که صدای شما را دوباره میشنوم و در مورد باورسازی میگید استاد.

    + «تغییر اولش سخته ولی بعدش آسون میشه».

    + وقتی به یک چیزی عادت کنیم سخته که این عادت را تغییر بدیم وقت، انرژی و تمرکز بالایی را باید صدهااا بار بذاری تا انجام بشه و ساخته بشه این عادت جدید.

    + دقیقااا منم اینجورم استاد که تا وقتی پول میاد براش برنامه دارم و اینجور و اون جوری میشه، دوستی با پول را باید بهتر و بیشتر یاد بگیرم.

    + من عاشق این نگاهتم استاد که مسائل را یک جوری تو هر چیزی نگاه میکنی که ازش درس بگیری اون اتفاق اون مسئله را با قانون بهش نگاه میکنی. اینم یک عادتی بوده که نبوده و ایجاد شده. بریم که تورنمت را ببینیم.

    چه لحظه های عمیقاا انصافا شادیه دیدن بازی شما استاد با بچه ها. ایول

    + چی شد داستان بچه‌ها؟ اومدیم بعد از یک روز تمرینی فوق العاده به خونه که هودو بزنیم و غذا درست کنیم دیدیم کار نمیکنه میخواستیم گوشت درست کنیم گفتیم کل خونه را دود میکیره نو سازم هست … رفتیم یک دستگاه گریل نینجا بدون دود گرفتیم تازه این مدلم بهتر از اوناییه که داریم (( اقا دنیا در حال رشد هر روز چیزای بهتر و قوی تر میاد )) حالا باید استفاده کنیم ببینیم چطوره به صاب خونه هم پیام دادیم که اینجوره کار نمیکنه و اونم عذر خواهی کرد! فقط.

    خب صادقانه اگر من بودم احتمال زیاد مینشستم درست میکردم و میگفتم در و پنجره ها را میذاشتم باز تا دود و بوی پختنم بره بیرون یا اینکه غذای آماده میخریدم بیارن برام … ولی خب نگاه و رفتارتون استاد و مریم جان بسیارر ستودنیه و تحسین برانگیز.

    و این این چقدرر خوبه چقدر قشنگه؟

    دو دسته ادم وجود داره چون الانم فصل باغ کرایه کردن مخصوصا تو این گرمای خوزستان، میدونم و میبینم این دو رفتار را که خودم مثل شمام استاد هر جا میرم اون جا را خونه ی خودم میدونم و میبینم و البته رفتار میکنم، جارو میزنم، حتی اگر چیزی اشغالی چیزی باشه جمع میکنم تمییزش میکنم گرد میگیرم این نظافت و تمییزی شخصی و محیطی را وقتی 19 سالم بود و مهاجرت کردم به تهران به تنهایی با force یادش گرفتم اولش مقاومت داشتم ولی بعد پذیرفتمش حتی بارها شد من چندین بار حقوق کاملمو دریافت نمیکردم و بارها به خاطر عدم رعایت بهداشت تو محیط کارم از حقوقم کم میشد – مثلا پشت میز بار غذا میخوردم در حالی که کارفرمام بهم میگفت اقااا جان شما برای خودت ارزش قائل باش پاشو موقع ناهارت برو سر میز مثل یک جنتلمن مثل یک مشتری بشین و لذت ببر از غذات و بعد بیا ادامه ی کارتو بده، خب من نمیفهمیدم‌چی میگه ( خنده) خلاصه … دسته دومم اینجوره من؟ من پول دادم پول باغ دادم 3 برابرشو باید استفاده کنممم اقاااا

    توجه کردی مریم جان طرح تی شرتت با برند این گریلر یکیه! نینجا )))

    + استاد گفت من تورنمت گذاشتم مریم تنها شد با یک مربی و کلی چیز یاد گرفت استاد گفت ای باباا اینکه به ضرر ما شد مریم گفت نه بابا استادی که من میشناسم هر بار تو هر شرایطی با هر موقعیتی دنبال بهتر شدن و پیدا کردن راه هایی برای رشدد بیشتررر، و ما هر دومون سود کردیم، درودد بر صلح درونی.

    واییی واییی گوشتاااا رووو الله الله

    چقدر غذای ساده و کار راحتیه.

    اینجاست که میگن الخیر فی ما وقع هر اتفاقی بیافته به نفع منه … اگر هوده سالم بود ما این همه اگاهی را هم متوجه نمیشدیم و البته این دستگاه بهتر هم فعلنا برخورد نمیکردیم باهاش.

    خداروصدهزار مرتبه شکر برای این قسمت و بودن و دیدن و شنیدن و کامنت نوشتن و خواندن کامنت های اعلای بچه ها؛ عاشقتونمممم منننن

    الهی روزی پر خیر و برکت داشته باشید بچه ها)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای: