دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سمیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
استاد عزیزم، وقتی صحبت از قانون سلامتی میکنی ،با تمام وجودم حرفهات رو درک میکنم و لذت میبرم از ابن مسیر. منی که تا دوسال پیش پر از درد و خستگی بودم . چقدر به بدنم ظلم میکردم ،همیشه بی انرژی بودم،همیشه خسته بودم اما الان تبدیل شدم به کوه انرژی. دارم احساس میکنم روز به روز جوانتر و پر انرژی تر میشم. اونقدر ابن احساس سبکی و نشاط و پر انرژی بودن رو دوست دارم که این مسیر شده لایف استایل زندگی من. خدا رو هزاران بار شاکرم برای قرار گرفتن در مدار دوره ی سلامتی.
من تو این دوسال پیاده روی و کوهنوردی رو به صورت حرفه ای انجام میدم ولی در مقابل ورزشهای بدنسازی که گذاشته بودید و با باشگاه رفتن مقاومت داشتم. ولی به لطف خداوند حدود سه ماه است که هدایت شدم به یکی از بهترین مربی های دنیا به صورت آنلاین تو خونه ورزش می کنم و چقدر لذت میبرم از بدن زیبام که به قشنگی داره فرم میگیره. صحبتی که شما داشتید درباره عادت ها، دقیقا صحبت مربی م بود که تاکید کرد و مدام به ما یادآوری میکنه که در همین ابتدای مسیر، حتما حرکات رو درست و اصولی انجام بدیم واگر به صورت اشتباه انجام بدیم تبدیل به عادت میشه و بعد تغییر ش بسیار سخت و طاقت فرسا میشه. مثل خیلی از عادتهای ما که اشتباه هستن و ترک کردنشون ،احتیاج به جهاد اکبری داره . ولی میشه و امکان پذیر !
استاد صحبت از قدرت تحسین کردن کردید:
این رو از شما یاد گرفتم که هم خودم رو به خاطر کارهای خوب و نکات مثبتم تحسین کنم و مدام به خودم یاد آوری کنم و هم نکات مثبت دیگران رو بهشون بگم و حس خوب بهشون بدم در نتیجه متوجه شدم که چقدر دیدگاه دیگران نسبت به من عوض شده و اونها هم مدام از من تعریف میکنن و جز زیبایی ،چیزی دیگه ای نمیبینم. تو ورزش کوهنوردی ،چند مرد و زن سن بالا ، هفتاد سال به بالا با ما هستن ،که همیشه تحسینشون میکنم و بهشون میگم.
واقعا لذت میبرم آدمهای رو میبینم که تو این سن ،پا به پا ی من و حتی خیلی قوی تر از من در حرکت هستن و اصلا خستگی براشون معنا و مفهومی نداره. واقعا این باور اشتباه که سن بره بالا دیگه ،نمیشه ورزش انجام داد و باید بری یه گوشه بشینی و زندگی و لذت و ورزش و تفریح و مسافرت رو بزاری کنار . واقعا تو دوره ی سلامتی متوجه شدم که سن فقط یه عدد ،میشه روز به روز ،جوانتر و با نشاط تر و پر انرژی تر شد. چیزی که واقعا دارم زندگی میکنم. حتی فرزندانم به من میگن تو انرژیت از ما بیشتره.
استاد من اونقدر ،هیجان و شور و نشاطم بالا رفته،مثل یه دختر نوجوان ،همش در حال تجربه های پر هیجان هستم که هیچ وقت تو نوجوانی تجربه نکردم . و واقعا به معنای واقعی دارم زندگی رو زندگی میکنم.
اون دختر بچه ای که گفتید ،اتفاقا از روز اول من مدام به حرکاتش توجه میکردم . دختری که با خودش در صلح بود ،با عشق توپها،رو جمع میکرد. چقدر خوبه که نکات مثبت اطرافیان و بچه ها رو بهشون بگیم و تحسینشون کنیم. این کار باعث میشه که طرف مقابل بیشتر خودش و باور کنه.
وقتی اون پسر بچه ی کوچیک و دیدم که بازی میکرد، یادم اومد شما تو دوره لیاقت ،صحبت از یه پسر بچه ای کردید که گفتید حتی قدش به میز نمیرسید و چقدر خوب و حرفه ای بازی میکرد و کلی مهارت داشت. واقعا لذت بردم از بازی این پسر بچه که اونقدر قشنگ در مقابل حریف های قدر و سن بالاتر از خودش بازی میکرد و خودش و توانای هاش رو باور داشت.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243583MB39 دقیقه
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 243 به تاریخ 15/4/403
به نام خدای سفر
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
وسط کار کردن روی قایل توحیدی مصاحبه با استاد قسمت 6 حسه گفت وقت نوشتنه برای فایل سفرنامه بنویس منم گفتم چشم سمعا و طاعتا
خدا رو شکر میکنم که توی مداری قرار گرفتم که دارم تجربیات مشابهی رو با استاد عزیز و خانم شایسته عزیز رو تجربه میکنم این روزها که برگرفته از توجه آگاهانه به مستندهای زندگی استاد و فایل ها و دوره های استاده
اینکه این روزها دارم جایی میرم که شبیه به چشمه پسر موری توی قدم 6 دوره دوازده قدمه ی استخری که احاطه شده با درخت های سرسبز که وقتی صبح میرم و آب طبیعی زلالش رو که به آرامی جریان داره رو میبینم یاد اون صبح زودی می افتم که خانم شایسته عزیز دور بین به دست اون چشمه زلال رو نشون میداد که در سکوت و آرامش شگفت انگیزی فرور فته بود و میگفتن که این ما آدم ها هستیم که به این جهان معنا میدیم و روز بعدش اون چشمه پر میشه از انسانهای متنوعی که اومدن لذت ببرن از کوچیک تا بزرگ و بعدش اون صحنه های شیرجه زدن ها و اون موسیقی بختیاری که روی فایل بود .همه این ها رو من دارم توی ی اشل کوچکتری تجربه میکنم ولی اصل موضوع همونه بقول استاد به هرچی توجه کنی از اصل و اساس اون وارد زندگیت میشه حالا با توجه به مدارت غلظتش فقط فرق میکنه که اگر اون روز دور و بر استاد و خانم شایسته 100 نفر بودن توی اون چشمه که داشتن لذت میبردن دور و بر من 10 نفره یا 20 نفره ولی اصل موضوع همونه لذت بردن از فرصت کوتاهی که بهمون داده شده ُ رفتن توی دل ترس ها، بیرون اومدن از دایره امنت چیزی که من بارها از استاد شنیده بودم ولی حالا دارم درکش میکنم .شجاعت به خرج دادن و گرفتن پاداش ها ، مهاجرت کردن حتی اگر از کنج خونه خودت تا ی استخر داخل شهر باشه ، اهمیت قایل نشدن برای حرف مردم و انجام دادن کاری که دوست داری تجربش کنی و اینهمه سال به خاطر باورهای محدود کننده جرات اقدام رو نداشتی ، ارزش قایل شدن برای خودت برای روح و جسمت ، اقدام کردن با همون امکانات کنونی که دم دستته و کنار گذاشتن بهانه ها و حرکت کردن با ایمان و دریافت امدادهای غیبی که به کمکت میان از جایی که فکرش رو نمیکردی و …….
چقدر این کمپینگ 4 روزه مفهوم بیرون اومدن از محدوده امن رو قشنگ جا انداخت البته بیرون اومدنی که با باورهای درست باشه چون اگر باورها درست نباشه تو ممکنه اقدام کنی ولی وارد ی چاهی میشی که نمیدونی چطوری بیای بیرون ولی وقتی باورها درست باشه اونوقت به ی محدوده امن دیگه ای وارد میشه مه توش فقط رشد میکنی و بهتر میشی
استاد و خانم شایسته بعد از اینهمه بازی کردن توی محدوه ی امن خودشون حالا با باورهای درست و به قصد بهبود بیشتر از اون منطقه امن خونشون بیرون اومدن و وارد ی منطقه امن بهتری شدن که اونا رو رشد داده به تناسب زمانی که اونجا هستن و حالا درسهایی زیادی رو یادگرفتن که باید وقتی دوباره برمیگردن به منطقه امن قبلی خودشون که اونم ی جای عالیه تمرین کنن اونا رو تا باز هم رشده بیشتر و بیشتر بشه و همینه که استاد میگن :
وقتی تو همه چیزت درست باشه هدایت میشی به جاهای درست
چقدر دوست داشتم بیشتر در مورد اون خانمه بدونم وقتی میدیدم داره بازی میکنی و برام سوال بود دقیقا چند سالشه چون به نظر می امود باید سنش بالا باشه و چقدر خداوند درست و بجا جوابم رو داد .
میدونین چیه بعضی وقتها که میرم توی این استخره که آموزش ببینم تنها خانمی هستم که اولا اونجا داره شنا یاد میگیره و با این سن داره شنا رو یاد میگیره و بعضی وقتها ذهنم نجوا میکرد که نکنه یادنگیری و از اینا حرفها ولی الان که سن این خانم رو فهمیدم و انگیزه و علاقش رو من هم انگیزه گرفتم که با قدرت ادامه بدم
چقدر منم این روزها احاطه شدم با بچه هایی که دارن میان استخر که شنا یاد بگیرن و قشنگ دارم میبینم که وقتی والدینشون تشویقشون میکنن یا بقیه چقدر انگیزشون برای یادگیری زیاد میشه و مامان باباهاشون رو صدا میزنن که ببین این حرکت رو یاد گرفتم
و دیدم والدینی رو هم که بقول استاد توی دوره لیاقت توی سر بچشون میزنن و اونا رو مقایسه مینن و اون بچه هنوز نتونسته خوب یادبگیره
چقدر خود این استخره داره به من یاد میده که خودم رو با هیچ کسی مقایسه نکنم و سعی کنم تمرکزم روی خودم باشه و پیشرفت خودم
اما ی نکته ی خیلی مهم که من توی این چند قست این سفر متوجهش شدم و باید توی کار خودم اعمالش کنم این تواضع و فروتنی هم مربیهاست و هم این افرادی که اونجا دارن تمرین میکنن اینکه :
ی مربی که مقام قهرمانی المپیک رو داره میاد با ی بچه کوچیک تمرین میکنه یا با ی خانم 62 ساله و خیلی متواضعه و فقط و فقط تمرکزش روی اینه که کمک کنه که خدمت کنه به طرف مقابلش فارغ از هر چیز بیرونی مثل سن و جنسیت و ملیت و حتی سطحی که توش هستن
این پیام ی تلنگری برای من بود که این تفکر رو داشتم که من نباید برای بچه های کوچیک کلاس برگزار کنم افت داره برای من که با این بچه ها سرو وکله بزنم و همین تفکر باعث شده بود که کمتر جذب کنم همچین دانش آموزایی رو
یا در مورد توپ جمع کردن اگر دقت کرده باشین هم مربی ها بعضی وقتها توپ ها رو جمع میکنن هم بازیکن ها و خیلی متواضع برخورد میکنه با این قضیه من و تویی وجود نداره که من مربیم تو بازیکن شما باید توپ ها رو جمع کنی هر کسی ی چند لحظه بیکار میشه و میبینه که سبد توپ ها خالیه اقدام میکنه منتظر نمیمونه و همین باعث میشه سرعت کار بالا باشه و استفاده بیشتری بشه از تایم
استاد جان شما بارها گفتین که اگر بشه قرآن رو توی ی کلمه خلاصه کرد اون کلمه توحیده .با دیدن این صحنه ها من میگم اگر بشه آمریکا رو توی ی کلمه خالاصه کرد توحیده .تو همین سالنه چقدر نقش توحید پر رنگه :
تجسسی وجود نداره هر کسی سرش به کار خودشه
غیبتی وجود نداره چون اصلا فرصتی نیست برای این کار اینکه چون اینجا هدفمندی داره حکمرانی میکنه و بقول استاد عزیز شما وقتی هدف داری اصلا وقت نمیکنی سرک بکشی توی زندگی دیگران
صلاتشون دایمی و صلاتشون تمرکز کردن و توجه کردن به قدرت و تواناییه که خداوند در وجودشون گذاشته .اینا هم مدام در حال رکوعن مدام در حال قنوتن و بقول سهراب سپهری اینا با تپش راکت هاشون وضو میگیرن اینا نمازشون رو وقتی میخونن که صدای ضربه های توپ اذانش رو میگه .اینا میز تنیسشون سجادشونه
خدای من اشک توی چشم هام جاری شده
سپاسگزارم استاد عزیز خانم شایسته ی عیز و همه دوستان خوبم مخصوصا سعیده جان .سعیده جان هستیم ولی تا حسه نیاد بقول استاد نوشتنه هم نمیاد بعضی وقتها فقط باید بشینی لب حوض و استخر و نظاره کنی