سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سمیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد عزیزم، وقتی صحبت از قانون سلامتی می‌کنی ،با تمام وجودم حرفهات رو درک میکنم و لذت میبرم از ابن مسیر. منی که تا دوسال پیش پر از درد و خستگی بودم . چقدر به بدنم ظلم میکردم ،همیشه بی انرژی بودم،همیشه خسته بودم اما الان تبدیل شدم به کوه انرژی. دارم احساس میکنم روز به روز جوانتر و پر انرژی تر میشم. اونقدر ابن احساس سبکی و نشاط و پر انرژی بودن رو دوست دارم که این مسیر شده لایف استایل زندگی من. خدا رو هزاران بار شاکرم برای قرار گرفتن در مدار دوره ی سلامتی.

من تو این دوسال پیاده روی و کوهنوردی رو به صورت حرفه ای انجام میدم ولی در مقابل ورزشهای بدنسازی که گذاشته بودید و با باشگاه رفتن مقاومت داشتم. ولی به لطف خداوند حدود سه ماه است که هدایت شدم به یکی از بهترین مربی های دنیا به صورت آنلاین تو خونه ورزش می کنم و  چقدر لذت میبرم از بدن زیبام که به قشنگی داره فرم میگیره. صحبتی که شما داشتید درباره عادت ها، دقیقا صحبت مربی م بود که تاکید کرد و مدام به ما یادآوری می‌کنه که در همین ابتدای مسیر، حتما حرکات رو درست و اصولی انجام بدیم واگر به صورت اشتباه انجام بدیم تبدیل به عادت میشه و بعد تغییر ش بسیار سخت و طاقت فرسا میشه. مثل خیلی از عادتهای ما که اشتباه هستن و ترک کردنشون ،احتیاج به جهاد اکبری داره . ولی میشه و امکان پذیر !

استاد صحبت از قدرت تحسین کردن کردید:

این رو از شما یاد گرفتم که هم خودم رو به خاطر کارهای خوب و نکات مثبتم تحسین کنم و مدام به خودم یاد آوری کنم و هم نکات مثبت دیگران رو بهشون بگم و حس خوب بهشون بدم در نتیجه متوجه شدم که چقدر دیدگاه دیگران نسبت به من عوض شده و اونها هم مدام از من تعریف میکنن و جز زیبایی ،چیزی دیگه ای نمی‌بینم. تو ورزش کوهنوردی ،چند مرد و زن سن بالا ، هفتاد سال به بالا با ما هستن ،که همیشه تحسینشون می‌کنم و بهشون میگم.

واقعا لذت میبرم آدمهای رو میبینم که تو این سن ،پا به پا ی من و حتی خیلی قوی تر از من در حرکت هستن و اصلا خستگی براشون معنا و مفهومی نداره. واقعا این باور اشتباه که سن بره بالا دیگه ،نمیشه ورزش انجام داد و باید بری یه گوشه بشینی و زندگی و لذت و ورزش و تفریح و مسافرت رو بزاری کنار . واقعا تو دوره ی سلامتی متوجه شدم که سن فقط یه عدد ،میشه روز به روز ،جوانتر و با نشاط تر و پر انرژی تر شد. چیزی که واقعا دارم زندگی میکنم. حتی فرزندانم به من میگن تو انرژیت از ما بیشتره.

استاد من اونقدر ،هیجان و شور و نشاطم بالا رفته،مثل یه دختر نوجوان ،همش در حال تجربه های پر هیجان هستم که هیچ وقت تو نوجوانی تجربه نکردم . و واقعا به معنای واقعی دارم زندگی رو زندگی میکنم.

اون دختر بچه ای که گفتید ،اتفاقا از روز اول من مدام به حرکاتش توجه میکردم . دختری که با خودش در صلح بود ،با عشق توپها،رو جمع میکرد. چقدر خوبه که نکات مثبت اطرافیان و بچه ها رو بهشون بگیم و تحسینشون کنیم. این کار باعث میشه که طرف مقابل بیشتر خودش و باور کنه.

وقتی اون پسر بچه ی کوچیک و دیدم که بازی میکرد، یادم اومد شما تو دوره لیاقت ،صحبت از یه پسر بچه ای کردید که گفتید حتی قدش به میز نمی‌رسید و چقدر خوب و حرفه ای بازی میکرد و کلی مهارت داشت. واقعا لذت بردم از بازی این پسر بچه که اونقدر قشنگ در مقابل حریف های قدر و سن بالاتر از خودش بازی میکرد و خودش و توانای هاش رو باور داشت.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم…
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243
    583MB
    39 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

165 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 2
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2177 روز

    بنام خدا، خدایی که همیشه بوده، همیشه هست و همیشه خواهد بود، اونی که جهان رو خلق کرده و برای این عالم هستی قوانینی ثابت و محکم و بدون تغییر وضع کرده، خدایی که عالمه، خدایی که عادله، خدایی که قادر بر همه چیزه و اون خدایی که با این همه از رگ گردن هم به ما نزدیک تره. فقط باید یادم باشه گردنم کلفت نشه، که خدا به اندازه هر گردن کلفتیِ من، از من دور میشه، یعنی خودم از خودم دورش میکنم.پس خودم باید حساب کار و رفتار و فرکانس خودمو داشته باشم. باید مسئولیت تمام و کمال زندگی و اتفاقات زندگیمو بپذیرم و به یاد بیارم هر جایی هستم جای درستمه و اگر میخوام جای دیگه باشم باید بلند بشم و تغییرش بدم. بلند بشمو و حرکتی بزنم. از اون حرکت هایی که پشتـش، یک دلیل و منطق خوابیده. از اون حرکت هایی که ایمان و باور رو در من شعله ور تر میکنه.پـــس همینجا سپاسگزارم از این خدا و قوانینش و این قدرتِ تعقل واختیاری که به من داده تا خودم اونی باشم که هر نقشی میخوام به این بوم زندگیــم بزنم(آخه این بوم زندگی هم خودش به من داده.)…بنام تو ای که هر چه دارم همه از آن توست و برای این همه ام از تو بارها سپاسگزارم

    ســپــاســـگـزارم از خدای مهربانم برای این همه داشته ایی که بهم داده

    سـپــاســگزارم از استاد عزیز و مریم شایسته ارزشمندمون

    سـپاسـگزارم از تمام اتفاقات و شرایطی که هربار منو به سمت خواسته هایم نزدیک تر میکنن.

    سپاسگزارم برای این آرامش، این عشق، این دوستی و صلحی که امروز در قلبم بیشتر حسش کردم و این احساس که من دارم روی خودم و زندگی ام سلطنت میکنم و خودمو هربار محیاتر و آماده تر برای دریافت نعمت ها میکنم.

    ============================================

    سریال سفر به دور آمریکا قسمت 243 _

    عکس بنر این قسمت در یک سالن ورزشی پینگ پنگ هست و دوتا مرد مصمم و متمرکز رو میبینیم که دارند بازی میکنند.(بازی زندگی یا بازی پینگ پنگ)

    همین جا این به ذهنم اومد که بقول خانم اسکاول شین که زندگی رو پیکار و جنگ نمیدونن و با اصطلاح “بازی زندگی” تو کتاب هاشون از “زندگی” یاد میکنند.

    اینو میدونیم کــه: هر بازی که یکسری ابزار و وسیله داره. هر بازی یک هدفی داره. هر بازی قاعده و قاونی داره. هر بازی یک سری المان هایی داره که با بقیه بازی ها متفاوتش میکنه. مثلا بعضی بازی ها توپ دارند بعضی ها توپ ندارند. بعضی بازی ها توپ شون بزرگه، بعضی بازی ها توپ شون کوچیکه و کلی تفاوت در اندازه و رنگ و جنس توپ دارند. و همه ی این تفاوت ها روی تعداد بازیکن و زمین بازی و قانون و قاعده بازی ها باعث شده این همه ورزش و بازی داشته باشیم.(خدایی جهان بی نهایت در همه چیز تنوع داره، جهان در این موضوع هم سرشار از فراوانی و رشد و گسترش بوده.)

    حالا در همین تصویر منتخب قسمت 243 که دوتا بازیکن رو میبینیم خود همین دوتا بازیکن کلی تفاوت با هم دارند.از هر نظر که بخوایم دقیق بشیم اما من یک تفاوت برام جالب بود و تو ذهنم جرقه زد تا بیام به هم ربط بدم و تا جایی که ذهن و کلماتم یاری میکنه بنویسم.

    بازیکن سمت راستی میز رو که، همه تا حد خیلی خوبی میشناسیم(استاد سیدحسین عباسمنش)

    بازیکن سمت چپی میز رو، همه باهاشون تا حدی آشنا شدیم و مربی و اسناد کاربلد پینگ پنگ هستند.

    بازیکن سمت راست میز استادِ بازی زندگی

    بازیکن سمت چپ میز استادِ بازی پینگ پنگ

    و با این همه تفاوت یکسری شباهت ها هم دارند.(که اینا مهمه) اینکه:

    هر دو مسلط به کار و حرفه خودشون هستند.هر دو اینقدر تمرین کردن، اینقدر اون بازی رو یاد گرفتن، اینقدر تلاش کردن و اینقدر از خودشون تعهد خرج کردن و اینقدر ادامه دادن که به همچین جایگاهی رسیدن و…

    حالا نکته دیگه این عکس برای من بازیکن سمت راست میز هست که ازش خیلی درس گرفتم.

    بازیکن سمت راست فارغ از اینکه چند سالش هست، کجا زندگی میکنه، رنگ پوستش چیه قد و هیکلش چیه، دارایی و ثروتش چیه، برای یادگرفتن خودشو آماده کرده و چنان مشتاق و متعهد که استاد این بازی رو در خدمت خودش گرفته(طبق قانون) تا بهشون آموزش بده.

    (و قطعا هر استادی دوست داره هر چه بیشتر و بیشتر با همچین شاگردی کار کنه. که اینقدر مشتاق، اینقدر متمرکز و متعهد، اینقدر فروتن و خاکی، اینقدر آماده دریافت و شنیدن قوانین و قواعد بازی،اینقدر مودب و محترم،اینقدر قدردان، اینقدر خستگی ناپذیر و پرتلاش برای یادگرفتن و بهتتر شدن…)

    این بازیکن سمت راست، درسته که سال هاست داره این بازی پینگ پنگ رو انجام میده اما اومده درست و اصولی یاد بگیره و اگر هرچی بلده و میدونه درست یا غلط رو میزاره کنار، البته سعی میکنه که بزاره کنار. “چرا سعی میکنه بزاره کنار؟!…” چــون اون راکت دست گرفتن ها، اون ژست گرفتن های پشت میز، اون تکنیک و قانون های بازی رو یک عمره جور دیگه ایی انجام داده و عمل میکرده و کلی تجربه در ذهنش از انجام این بازی داره که حالا رفته توی ناخودآگاهش.

    چرا! چــون اون حافظه عضله اش اینجوری شکل گرفته. چون خوب میدونه و ایمان داره که قوانین ثابت الهی همه جا درست کار میکنن فقط در هرجایی به شکل مختلف داره قوانین کار میکنه ولی اصل قانون یکی هست. چون خوب و خیلی عالی میدونه عملکرد ذهن و باورها و عادت ها رو، چون اون خالق زندگی خودشه،..

    یاد این مثال افتادم.مثل درختی که از موقعی که نهال بوده و داشته رشد میکرده، بصورت کج و نامعتارفی قد بکشه و بلند بشه. مثلا اون نهال کج بالا بیاد. حالا ریشه هاش هم توی خاک جوری قرار گرفتن که اون درخت رو در حالت کج رشد میده. حالا فکر کن این درخت رو بخوایم راستش کنیم. واقعا به ریشه هاش فشار میاد. واقعا جهاد اکبر میخواد، ممارست و تلاش مضاعف میخواد.زمان بیشتری شاید طول بکشه تا مثلا یک سانت راست بشه.

    خلاصه اینا داره هی توی ذهنم میچرخه و اتفاقاتی که در مورد درست کردن ریشه های خودم(که میشه همون باورهام) در این مدت دیدم و میبینم و متوجه شدم و ربطش به حضور استاد برای “اصولی یاد گرفتن قاعده و قوانین بازی پینگ پنگ”

    آره من مثل همون بازیکن سمت راستی هستم که یک عمره روز رو شب کردم. یک عمر رشد کردم بدون اینکه بدونم داره ریشه ها غلط در من رشد میکنه.

    من که اصلا خبر نداشتم که این بازی زندگی قانون و قاعده ایی داره. بعد که متوجه شدم انصافا کنجکاو بودم بدونم قضیه چیه، یعنی یکجور در کنجکاوی بودم که میگفتم اصلا مگه زندگی هم قانون داره. میدونستم حساب و کتابی هست و حسابی و کتابی داره اما واقعا اینکه قانون داره رو نمیدونستم و یکجور با آزمون و خطا داشتم پیش میرفتم. بعد کم کم دیدم انگار اگر این اصول و قوانین رو یاد بگیری خیلی زندگی باحال تر و قشنگ تر و قابل پیش بینی تر میشه. چون دیگه میدونی با همچین قانونی، همچین رفتاری باید داشته باشی.(مثلا عجله کردن تو این قانون بازی زندگی کاملا رفتار اشتباهه…) و بعد یکم یکم که الفبای قانون رو شنیدم، اومدم رفتارهای خودمو طبق قانون دیدم که چقدر باید اصلاح کنم. چقدر رفتارهام خلاف قانون هست.چقدر دارم تقلاهای بیخود میکنم عرق میریزم، زخمی میشم برای اینکه یک گلِ قشنگ توی این بازی زندگی بزنم. خلاصه که ادامه پیدا کرد و هر چی گذشت دیدم من چقدر به خودشناسی نیاز داشتم و چقدر خودمو دارم یواش یواش توی این مسیر بیشتر میشناسم. لایه ها و ریشه های رفتارها و باورهام رو متوجه میشم. و الان به جایی رسیدم که احساس میکنم از قوانین بازی چیزی نمیدونم انگار.واقعا صفر کیلومترم. فقط انگار تو این مدت یک چیزایی شنیدم.(درسته نتایجی گرفتم، درسته در حد اون موقع خودم متوجه شدم و یکسری چیزا رو تغییر دادم.) اما الان در نقطه ایی هستم که هربار میگذره میگم من چقدر نمیدونم و چقدر باید چیزها یاد بگیرم. چقدر دارم از اساس مسائلم رو حل میکنم، چقدر میخوام ریشه هام رو درست کنم و چقدر گاهی ناخودآگاه من میخواد مثل قبل عمل کنه و چقدر من اشتباه میکنم و بعد باز چقدر درس میگیرم و باز رشد میکنم. چقدر دلیل هر قانونی که خدا وضع کرده رو بیشتر دارم میفهمم. چقدر برام داره منطقی تر میشه و چقدر ذهن چموشم برای رام شدن مقاومت میکنه اما میخوام بگم من مثل همون بازیکن سمت راستی پاجفت، محکم و مصمم و با تعهدی عمیق تر وایستادم با تمرکز تا ادامه بدم و یاد بگیرم و با قاعده و قانون به بازی زندگی خودم شکل بدم و آگاهانه تر گل های قشنگ بزنم.

    آره من فارغ از اینکه دخترم یا زن هستم، خانم خانه دار هستم.پول دارم یا ندارم،فارغ از اینکه سنم 34 سالگی رو داره پر میکنه. فارغ از اینکه چقدر کج و اشتباه رفتم.من هنوز فرصت بازی کردن دارم، فرصت زندگی کردن دارم. این درک و قدرت و آگاهی رو دارم پس ادامه میدم تا خالق خوبی بشم و نقش های قشنگ بر بوم زندگی ام بزنم

    آره من تا یکم چالش خونم کم میشه، خودم میرم دنبال چالش، دنبال رشد و یادگرفتن. دنبال تغییر و میخوام بهبود بدم خودمو و زندگیمو اونم بهبودهایی اساسی.

    آره من به عنوان یک بازیکن زندگی، مصمم تر و متمرکز تر شدم تا گل های قشنگ روی میز دنیا بخوابونم و لذت ببرم و بگم اینه. ایــن کاره یک اشرف مخلوقاته که لیاقت کسب کرده.اینه زندگی خوب اینه بازی خوب. اینه چیزی که باید در ازای این همه ایی که صاحب و اربابم بهم داده بهش تحویل میدم و اونم منو تشویق میکنه و میگه احسن الخالقین…

    واقعا لذت بخشِ خالق تمام زندگی خودت بودن و دیدن ارزشمندی درونت در دنیای بیرون که چقدر جایی که هستی ارزشمندانه و لیاقت وار ساختی و خودتم به خودت افتخار میکنی.

    بازیکن سمت راست میز،سیدحسین عباس منش هزاران آفرین و احسنت…

    بین این همه بازیکن زندگی در صحنه زندگی چنان میدرخشی که راهنمای کلی از بنده های من در تاریکی داری میشی و بازم احسنت و بازم بتاب…

    احسنت به تمام صداقت هات

    احسنت به تمام ممارست ها و ادامه دادن هات

    احسنت به اصل هایی که تشخیص دادی، که تجربه زندگی رو درست تر، زیباتر و آسان ترت کرده.

    احسنت به عمل هایی که با توحید هربار آغشته ترش کردی و هربار بیشتر به من وصل شدی.

    احسنت که ریسمان الهی رو ول نکردی،.

    احسنت که نجواها و ترس ها و شک ها و… هرچی توی مسیر بود باعث نشد تا تو گمراه بشی بازم در صراط مستقیم سعی کردی بمونی و موندی.

    احسنت بتو سیدحسین عباسمنش که استاد بازی زندگی و قانون و قواعد این بازی هستی.کسی که خوب زندگی میکنه و جهان رو جای بـهتـری برای زندگی کردن میکنه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2177 روز

    سلام به شما دوست ارزشمند و عضو قشنگ مون در این جمع صمیمی و بزرگ خانواده عباسمنش

    سلام به شما آقا بهزاد محمدی عزیز

    چقدر لذت بردم گفتین اومدین ردپا بزارین و ردپای قشنگی هم ثبت کردین. ازتون سپاسگزارم که دست به قلم شدین و نوشتین. سپاسگزارم که آگاهی هایی که دیدین رو به اشتراک گذاشتین. ازتون سپاسگزارم که اینجا هستین و اینقدر قشنگ دارین روی خودتون کار میکنید.عکس پروفایل تون رو دیدم و واقعا تحسین تون کردم و متوجه شدم شما هم مثل من دانشجوی دوره قانون سلامتی بودید. خطا کردید و دوباره در مسیر اصلاح و تکامل خودتون در حرکت هستید و بازم تحسین تون کردم.

    چقدر قشنگ به سبد توپ کنار میز و نشتی انرژی گفتین.این جمله تون که گفتین:

    “اینکه چقدر خوبه که یه عالمه توپ کنار دستتون هست و این باعث میشه که هی نخوای بری دنبال توپ و ذهنت از بازی دور بشه و این چقدر کمک میکنه که آدم اون چند ساعتی که تمرین میکنه خییلی حواس جمعتر و متمرکزتر باشه و خیلی بهتر و زودتر یادش بگیره،و ذهنم رفت تو جاهای دیگه زندگی که اگر من بتونم اون نشتی های انرژی رو که به خاطر باورای محدود و ضعیفمه رو پیدا کنم و اون سوراخارو ببندم اونوقت چقققدر متمرکزتر میشم برای رسیدن به اهدافم.”

    منم پاشنه آشیلم عدم رعایت و درک قانون تکامل بود. که دارم سعی میکنم یادش بگیرم و نمیتونم بگم هنوز درست درکش کردم اما دارم تلاشم رو میکنم.بازم ممنون که دارین اینقدر خوب روی خودتون کار میکنید و عجله نمیکنید و از مسیر تغییر و ببودها لذت میبرید.

    براتون از الله یکتا بهترین بهبودها رو در تمام جنبه های زندگیتون خواهانم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: