سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 244 - صفحه 20

305 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    سفرنامه عید 1404_ روز دوم

    ساعت هشت و هشت دقیقه شب است و صدای من را از یک برگر فروشی روبروی دریاچه کیو می شنوید.

    تا بچه ها مشغول سفارش دادم و میل کردن برگرهاشون هستند، فرصت رو غنیمت شمردم که از دومین روز سفر ردپا بگذارم پو خوشحال می شوم که شما هم همسفر ما بشید.

    امروز معمول زود پا شدم. و یه دوش گرفتم و مشغول نت ادامه نت برداری جلسه پنجم دوره همجهت با جریان خداوند شدم. و این فرصت رو غنیمت دونستم که قبل از بیدار شدن بچه ها و صرف صبحانه شان از این آگاهی های ناب بهره بگیرم.

    هوا که روشن شد، تا بچه ها آماده بشند رفتم پارکینگ و دستی به ماشین کشیدم.

    یکی از عادتهای خوبی که دارم اینست که رانندگی با ماشین کثیف رو اصلا دوست ندارم. و تا جایی که مقدور باشه سعی میکنم ماشینم چه از بیرون و چه در درون تمیز و شیک باشه‌.

    با صرف کمی وقت ماشین رو دستمال کشیدم و تمیز تمیز شد. بقول استاد وقتیکه اجازه نمیدیم که مومنتوم منفی شکل بگیره و وقتی که اجازه نمیدیم کثیفی ها رو هم تلمبار بشه آنوقت تمیز کردن ماشین و جلوگیری از مومنتم منفی راحت تر میشه و ماشین رو سه سوته تمیز کردم با یک دستمال و دستمال رو هم شستم و انداختم روی فن کوئیل تا خشک بشه.

    مقصد سفر امروزمون سپید دشت بود. پارسال که ماموریت کاری این مسیر رو دیده بودم به دلم افتاده بود بچه ها رو حتما یبار بیارم این مسیر رو ببینند. (برم حساب کنم و ادامه کامنت رو در محل اقامت ادامه میدم)

    خوب خدا رو شکر رسیدیم محل اقامت، و ادامه کامنت

    صبح حدود ساعت 9 و نیم ده زدیم بیرون و به سمت سپید دشت راه افتادیم‌. طبق معمول با وارد شدن به مسیر اصلی موزیک رو باز کردیم تا در پس زمینه این نگاه قشنگ و مناظر زیبا موزیک دلنوازی هم روح و روانمان را جلا دهد و بر زیبایی مسیر بیفزاید.

    جونم براتون بگه یه نگاهم به آسمان ابی زیبا و یه نگاهم به آفتاب دلنواز و نگاه دیگرم به دمای محیط بیرون که 20 بود. همینجور در افکار خودم جور شدن این سفر و اومدن نشانه ها برای تائید این سفر در ذهنم داشت مرور میشد و با خودم میگفتم خداوند آب و هوا رو جوری چیده که در بهترین دمای ممکن که بهاری بهاری است و هوایی دلپذیر ما اینجا باشیم تا از این طبیعت زیبا نهایت استفاده و حظ رو ببریم. در حالی که اگه باران بود امکان اومدن به طبیعت هم میسر نمیشد. و بی اختیار مشغول سپاسگزاری بودم.

    همینجور که مسیر را ادامه میدادیم و زیبائیها رو تحسین میکردیم و نشون هم می دادیم، نگاهم به آسمان گره خورد اسمان سایه روشن هایی از ابر زده بود که توسط دو خط مورب همدیگر را قطع کرده بودند. حالت سرچوپی (سر دسته گروه رقصنده در رقص کردی) تو ذهنم مجسم گشت. با خودم گفتم انگار خداوند هم دارد برایمان سرچوپی می گیرد!

    دخترم شینا گفت بابا سمت راست رو نگاه کن، روی کوهها ی اینطرف برف است اما روی کوههای سمت چپ مان برف نیست. انگار کوه های این سمت سردشونه و کوه های این سمت گرمشونه. خندیدیم و دیدیم که درست میگه و از این تشبیه اش خندمون گرفت. این زیبایی رو میشد همزمان در یک قاب نظاره کرد و دید و این هم از معجزات خداوند و زیبائیهای بهار است.

    هر چقدر که جلوتر میرفتیم زیبائیها دیوانه کننده تر بود. از زمین و کوه هایی که مخمل سبز شده بودند با دشتهای سرسبز و جاده ای خلوت . انگار مثل فیلمها لوکیشن فقط برای حضور ما اماده شده بود.

    کوه های این مسیر به حدی زیبا بودند که بهشون لقب کپه های الپ داده اند. هر چند وقت یکبار کنار میزدم و مشغول عکاسی و عکس گرفتن میشدیم اما هیچوقت این زیبائیها در قاب عکس قابل انعاس و گنجاندن نیست. به همین خاطر تا میتونستم آروم رانندگی میکردم و سعی میکردم این زسبائیها رو با روح چ روانم در درونم ثبت کنم شاید که جاودانه شوند.

    چشمه های کنار جاده از دیگر جلوه های زیبای خداوند در این روزهاست که رهگذران را برای چشیدن از این اب گورا وسوسه میکرد.

    از جاده وقتی دور دستها را نگاه میکردی روستاهایی رو در دل کوهها میدیدی که واقعا زیبا بودند، نمیدانم چرا اینقدر حسادت میکردم بهشون، انگار مثل تکه ای از بهشت میدرخشیدن، آرامششون رو از فرسنگها میشد لمس و احساس کرد. فقط زیبایی بود و زیبایی و زغوغای جهان فارغ! به نظرم آنها برای خوشبختی هیچ چیزی رو کم نداشتند.

    کم کم سپید دشت زیبا در میان کوههایی که خودش را مخفی کرده بود با شیب تندی نمایان میشد. ریل های راه آهنی که از دل کوه با تونل بیرون می آید و بصورت دورانی راهش را ادامه می دهد از یالا جلوه گر است.و زیبایی خاصی به این نقظه بخشیده است.

    یکی از ویژگی‌های بارز شهر سپیددشت که حتی می‌توان گفت از دلایل عمده شکل‌گیری این شهر می‌باشد قرار گرفتن بر مسیر راه‌آهن تهران – جنوب می‌باشد.

    فلسفه نامگذاری سپیددشت بخاطر وجود سه پیچ خط راه‌آهن که از این شهر می‌گذرد، می‌باشد؛ به عبارت دیگر چون در زبان لری به پیچ راه، پید می‌گویند و در زمان احداث راه‌آهن به دلیل کوهستانی بودن این منطقه و اختلاف ارتفاع ورودی و خروجی شهر، مهندسان وقت مجبور به استفاده از سه پیچ راه بودند، به همین خاطر آن منطقه به سپیددشت معروف شد یعنی دشتی که سه پیچ راه‌آهن از آن می‌گذرد.(ویکی پدیا).

    بعد از رسیدن به مقصد روی ریل های راه آهن سه نفری عکس های فانتزی گرفتیم و آنجا را به مقصد خرم آباد ترک کردیم.

    یعد از چن ساعت استراحت یچه ها رو بردم به بام خرم اباد. که خیلی بچه ها ذوق کردن. و لذت بردن از جاذبه زیبایی که به همت مرد بزرگی بنام ده مرده ( استاندار وقت لرستان) با مشقت زیاد در ارتفاعات این شهر ساخته شده و چشم انداز بسیار زیبایس رو از شهر بخضوص هنگام غروب به بینندگان عرضه میکند. طبق معمول پس از گرفتن کلی عکس و لذت بردن از مناظر شهر از بالا دست و آسمان زیبا و غروب دل انگیز افتاب مسیرمان را به سمت دریاچه کیو ادامه دادیم. در بین راه نگاهم به آمپر بنزین افتاد و گفتم به بچه ها اگه پمپ بنزین سر راه دیدین بهم بگید تا بنزین بزنم تا فردا مجبور نشیم دنبال پمپ بنزین بگردیم. هنوز این حرف از دهنم خارج نشده بود که همسرم گفت همین جلو یه پمپ بنزینه! انگار پمپ بنزین جلویمان سبز شده باشد و در عین ناباوری بدون معطلی بنزین زدیم و بودن در زمان مناسب و پر مکان مناسب برایم بار دگر معنا شد.

    رفتیم کنار دریاچه زیبای کیو و مقداری پیاده روی کردیم. خیلی محیط زیبا و تمیزی داشت و کلی تحسین کردیم شهردار آنجا را. فضای مثبت و شادی بود، یه آقایی بساط پهن کرده بود و موسیقی کردی پخش میکرد که اهنگی معروف ده برو خانم چوپی فتاح پخش کرده بود و خودش هم همراهش میخوند و حرکات موزون از خودش در میکرد.

    بعد پیاده روی بچه ها برای خوردن شام هوس برگر کردند که برگری کندیک بهمون چشمک زد و تا اکاده شدن سفارش بچه ها من قسمت اول کامنتم رو نوشتم و ادامه اش رو الان تموم کردم.

    خداوند رو شاکر و سپاسگزارم بابت اوقات خوشی که اینجا داشتیم و زیبائی هایی که نصیبمان کرد و این فرصت را بهم داد که دومین روز سفرنامه ام رو ثبت نمایم. فردا به امید خدا لرستان زیبا را به مقصد اصفهان زیبا ترک خواهیم کرد.امیدوارم باز هم فرصتی نصیبم شود تا ادامه دهم کامنت های سفرنامه را. در پناه خداوند باشید .یا حق

    25 اسفند 1403ـ خرم هباد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2214 روز

      با درود و وقت بخیر خدمت آقای زرگوشی عزیز و همسر و خانواده ی نازنین و همچنین هلیسای خوشکل مو مشکین زیباییم !!!!!

      اگر بر دیده ی مجنون نشینی

      بغیر از خوبیع لیلی نبینی

      امروز صبح وقتی اومدم توی سایت چه سعادتی داشتم که به فایل سفر نامه ی شما هدایت شدم .. چقدر خوشحال شدم شما در سفر هستید و پیش از ایام عید نوروز سفرتلن را به اتفاق خانواده شروع کردید !!! پس باید قسمت اول سفرنامه تون رو حتما بخونم ..

      اول از همه پیشایش عید نوروز هزار 1404 را بهتون تبریک میگم و امید دارم بهترینع بهترین ها رو در تمام جنبه های زندگی تون رو با دل خوش و سلامتی و تندرستی تجربه کنید !!! الهی آمین

      آقای زرگوشی عزیز خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که دارید بصورت آنلاین برامون از زیبایی های سفرتون مینویسد و از اینکه داستان پشت سپید دشت را با آن سه پیچ ریل راه آهن تعریف کردید ممنون و سپاسگذارم از آن بام خرم آباد زیبا و دیدنی و ویژه و خاص !!!!

      جمله‌ی زیبای هلیسای خوشکلم

      شینا گفت بابا سمت راست رو نگاه کن، روی کوهها ی اینطرف برف است اما روی کوههای سمت چپ مان برف نیست. انگار کوه های این سمت سردشونه و کوه های این سمت گرمشونه

      هلیسا جونم مو مشکی عزیزم مرسی مرسی که اینقدر قشنگ و زیبا توضیح میدی قربون اون درک و فهم و روح پاکت بشم عجیجمممممم !!!! مرسی مرسی

      آقای زرگوشی عزیز سفر خیلی بهتون خوش بگذره .. منتظر سفرنامه تون بسمت اصفهان هستم ..

      چقدر این سفر نامه تون رو زیبا نوشتین و ممنون که ما رو با خودتون همراه کردید تا از نکات مثبت سفرتون بیشتر لذت ببریم خدا رو شکر

      من خیلی سالها پیش خرم آباد رفته بودم البته چون همسر خدا بیامرزم کوه نورد بود سمت اشترانکوه و ده های اطرافش رفته بودیم که آقای آسترکی بزرگ را همه می‌شناختند .!! یادش بخیر برامون روغن کرمانشاهی و محلی گذاشته بودن و کلی آزمون پذیرایی کرده بودند ..خیلی خیلی مردمان بسیار فهمیم و مهربانی در این سرزمین های سرسبز و زیبا زندگی میکنند .. چقدر با خواندن کامنت زیبای شما یاد آن زمان ها افتادم و لبخند زیبای بر چهره ام نشست !!! مرسی مرسی که امروز صبحم رو با خواندن کامنت زیبای شما شروع کردم !!!!

      ممنون و سپاسگذارم

      شاد و موفق و سلامت و ثروتمند و پایدار باشید

      منتظر بقیه ی سفرنامه تون هستم ..

      چهارشنبه سوری امسال در طبیعت بهتون خوش بگذره امروز دوشنبه است و فردا شب سه شنبه شب چهار شنبه سوری هستش و فکر کنم توی اصفهان این مراسم رو برگذار کنید

      و به آتش بگید سرخی و حرارت و شور و شوق زندگی من از تو باشد و زردی و ترس و نگرانی ها رو به تو میدهم تا به قلب و روحمون گرما و حرارت بببخشی !!!

      در واقع چهارشنبه سوری معنای قشنگی داره تا در آخرین روزهای سال از سال گذشته خداحافظی کنیم و بابت هر آنچه که در مسیر زندگیمون بود قدردانی کنیم و بفکر آینده و زیبایی های دیگری باشیم الهی آمین

      روز و شبتون بخیریت و خوبی و خوشی و شادمانی ایام بکامتون شیرین و گوارا بهمراه عشق و سرزندگی و سلامتی و پول و ثروت و خیر و برکت و نعمت های الهی رو برای شما آقای زرگوشی عزیز و همسر جان و کلیسای خوشکلم بدرقه ی راهت آن باد

      ممنون و سپاسگذارم!!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    سفرنامه عید 1404_ روز اول

    امروز روز اول سفر ما بود و یه حسی بهم گفت که برای این سفر کامنت بنویسم.

    اول از همه برای گذاشتن رد پا و اتفاقات سفر چون خیلی از اتفاقات زود از یاد میرند

    دوم بهانه ای بشه برای توجه بیشتر بر نکات مثبت و آگاهانه توجه کردن بر زیبایی ها

    سوم دوستانی که نتونستند سفر برند، همراه ما در این سفر شوند و تخیل کنند و فرکانس مثبت به جهان بفرستند.

    در دوره هم‌جهت با جریان خداوند نوشته بودم که چطور برای این سفر نشانه خواستم از خداوند و خداوند نه یکبار بلکه چند بار برای من نشانه فرستاد که این سفر انجام بشه.

    مقصد سفر من استان کرمان است. این استان به دلیل مسافت و فاصله زیادی که با ما داره تا به حال موفق به سفر بهش نشدم و این جز خواسته های من به جهان بود.

    اولین تغییر مثبتی که داشتم در تین سفر این بود که برای زمان حرکت ساعت خاصی تعیین نکردم و در کمال آرامش به خودم گفتم که قطعا در زمان مناسب در مکان مناسب خواهم بود و اجازه دادم به خداوند تا امور زندگیم را در دست بگیرد.

    تغییر مثبت دوم این بود که اصلا برای رسیدن به مقصد عجله نداشتم و سعی کردم نشانه ها را دنبال کنم و دنبال لذت بردن از مسیر باشم.

    دعای سفر را قبل از حرکت در دلم خواندم و گفتم که خدایا سفر را بر ما آسان گردان و هدایتمان کن به زیبایی ها و نعمت ها و شادی ها و کمکمان کن که این سفر را در سلامت کامل و لدور از هر گونه خطر برویم و برگردیم.

    شاد و خندان من و همسرم و شینا سفر را تستارت زدیم و ساعت 12 ظهر از میدان خوجی شهر گذشتیم.

    فضا رو با آهنگ های 6و 8 شاد و بشکن ها و قر های ریز پی گرفتیم و این زیبایی های مشیر را برایمان دو چندان می کرد.

    از دامنه کوه های سر به فلک کشیده زاگرس که پوشیده از برف سفید بود عبور می کردیم و مزارع و مناظر سرسبز دو طرف جاده تضاد بسیار زیبایی رو از تقابل بهار و زمستان ساخته بود که هوش از سر آدم میبرد.

    واقعا وصف این زیبایی ها با زیان آب در هاون کوبیدن است و زبان قاصر از توصیف این زیبایی هاست. واقعا بی جهت نیست که ایلام را عروس زاگرس نام نهاده اند. در فصل بهار این زیبایی چنان جلوه گر است که آدم بی اختیار زبانش به شکرگزاری گشوده میشود و خداوند را سپاس می گوید که این زیبائیها را سهم نگاهش کرده است.

    وقتی که ایمتان داری که در زمان مناسب در مکان مناسب هستی، خداوند جوری برایت می چیند که این زیبائیها فقط سهم تو باشد.

    جاده بقدری خلوت بود که آدم شک میکرد گاهی و از خودش میپرسید واقعا کس دیگه ای جز ما در این دنیا زندگی می کند!؟

    یک جاده دو طرفه که از هر دو طرف سبز و شاداب با روسش گلهای زرد رنگ در کنار جاده و گاهی هم برخود به مزارع کلزا با گلهای زرد رنگ که دشتی از گل زرد رو در چشمانت جلوه گر میکرد. و دورنما کوههای زیبا و سر به فلک کشیده زاگرس که لباس سفی زیبا رنگی به تن کرده بودن و هر لحظه خودشان را به ما عرضه می کردن. و کسی حق نداشت این خلوت ما را بهم بزند یا مانعی در دیدن این زیبائیها حتی برای لحظه ای ایجاد کند.انگار جاده ای بود تا بی انتها که تا چشم کار میکرد زیبایی و بود و زیبایی…

    از کنار رودخانه پر آب و دائمی و همیشگی سیمره عبور کردیم و وارد استان زیبای لرستان شدیم.

    انگار اینجا بهار بیشتر خودنمایی میکرد، این رو از برفهای آب شده قله ها و سرسبز بودن طبیعت میشد فهمید.

    در بین راه برای تجدید قوا و کمی استراحت در پارک خروجی شهر کوهدشت نگه داشتیم. زیر اندازمان را در سایه یک آلاچیق سنتی رو چمن ها پهن کردیم و هنوز ننشسته بودیم که سر و کله یه گربه زیبا پیداش شد. دقیقا اومد جلوی ما و انگار که سحر و جادو شده باشد دو دستاش رو جلوش قرار داد و به فاصله یک متر دو متری ما نشست و به ما ذل زد!

    شاید باور نکنید ولی ما تا به حال گربه ای به این زببایی و تمیزی ندیده بودیم و هر سه نفرمان از تعجب انگشت به دهن بودیم که این گربه چجور اومد پیش ما و این حرکت رو زد،

    فرصت رو غنیمت شمردم و بلافاصله گوشیم رو دیت گرفتم تا ازش عکس بگیرم. چون من عاشق ثبت زیبائیهام.

    تصورم این بود که ممکنه گربه بترسد و فکر کند وقتی دستم رو بردم تا گوشی رو بلند کنم و دستم بگیرم گربه ممکنه بترسه و فکر کنه که قصد اذیت کردنش را داریم و برود. ولی انگار این گربه مسخ شده بود باور میکنید که ژست های مختلف میگرفت و من هی ازش عکس میگرفتم!!!

    حتی همسرمم که فوبیای حیوانات دارد هم محو زیبایی این عروس خانم شده بود و از کارهای اون حیران بود.

    یه لحظه که همسرم بمن گفت چشماش رو نگاه کن انگار خط چشم کشیده! گفتن این حرف همون و چشمک زدن اون گربه بهمون همان، شاید باورش سخت باشه ولی خودمان هم کش مات حرکات این گربه بودیم و بعدش با چشمهای خودش یه حالتهایی در میاورد که انگار تو سیرک هستیم و این حیوان آموزش داده شده تا ما رو سرگرم کند.

    هوا امروز آقتابی و بهاری بود و دلم میخواست که بیشتر از این طبیعت لذت ببرم. چن جا رو خانمم پیشنهاد میداد که وایستیم ولی یا دیر میشد یا مناسب نمی دیدم، گفتم خدا خودش هدایتمون میکنه جا زیاده ( باور فراوانی و وفور فرصت) و آگاهانه یه باور مناسب رو به زبان آوردم. چند کیلومتر جلوتر یه انحرافی آسفالت کنار جاده بود

    که به سمت تپه ای که کنارش قرار داشت میرفت و یک منبع آب بالای آن تپه ساخته بودن، یه حسی بهم گفت این مسیر رو برو . اولش تصورم این بود که این جاده آسفالت فقط به منبع آب ختم میشود ولی وقتی که وارد جاده انحرافی شدم و جلوتر رفتم دیدم که جاده ادامه داره و به سمت مناظر یسیار زیبایی که در دامنه کوه قرار داره میره که یه روستاه هم سر راهشه.

    اصلا متحیر ماندم از تین هدایت خداوند، هر چقدر جلوتر میرفتیم زیباتر بود، تصمیم گرفتیم که کنار یه قبرستان لاکچری مسقف که مشخص بود قبرستانی خانوادگی است وایستیم.

    دیدن این قبرستان لاکچری با سنگهای گرانقیمت و دسته گل هایی که اینقدر روی هم چیده شده بودن که قبر زیر دسته گل دفن شده بود. اونهم کجا در یک ده دور افتاده در 35 کیلومتری خرم آباد. که نمونه اش رو در فیلم ها هم باور کنید ندیدم.درخت های زیبایی کاشته بودند و پشت درختان هم سکوهای آهنی برای نشستن حضار.

    یادم افتاد که این گلها که خیلی هاش هنوز تازه بودن مال دیروز پنجشنبه بوده که به جمعه اخر سال بین ماها معرفه و همه میرن سر قبر عزیزانشان.

    یکبار دیگر درسهای جلسه پنجم دوره همجهت با جریان خداوند برایم مرور شد عینا در ذهن و از این همزمانی در حیرت بودم.

    فضا بقدری زیبا بود که مشغول عکس گرفتن های یک نفری و دو نفری شدیم و کلی از طبیعت لذت بردیم و وجود آدمهای ثروتمند در این مکان تحسین کردم.

    اتفاق جالب دیگه ای که برام افتاد این بود که در ورودی مسیر اصلی رو رد کردم و وارد یه مسیر دیگه شدم. خواستم دور بزنم و برگردم ولی باز آگاهی های استاد یادم اومد که این اتفاق اتفاقی نیست و مسیر درست همین مسیره، و اشتباهی نشده است نکته جالب این مسیر این بود که درست از وسط قبرستانی که در ورودی شهر هست میگذشت و اونجا هم افرادی رو دیدم با ماشینهای لاکچری و باز یاد آوری اگاهی های توحیدی جلسه پنجم در مورد مرگ عزیزان.

    به محل اسکان رسیدیم، همکارمون با خشرویی تحویلمان گرفت. و ما رو به یه ساختمان سه طبقه هدایت کرد که خودش بعنوان مسئول پذیرش در طبقه اول آن ساکن بود. هنگامیکه همراهش رفتم واحد رو تحویل بگیرم، به سمت راه پله هدایتم کرد

    ازش پرسیده ساختمان آسانسور نداره؟ گفت نه ولی به شما واحد روبروی خودم رو میدم که راحت باشید و خودمم روبرو هستم هر کاری داشتی بگو در خدمتتون هستم.

    یه واحد تمیز 150 متری که سه تا خواب داشت تحویلمان داد و خیلی اصرار داشت وسایلمون رو برامون بیاره بالا که قبول نکردم و براحتی مستقر شدیم و خستگی راه از تنمان بدر شد.

    بعدش هم مشغول تماشای بازی پرسپولیس و ملوان شدم که بازی رو پرسپولیس 2 بر صفر برد و قرار بود که بعد بازی بچه ها رو ببرم داخل شهر و بام خرم آباد رو نشونشون بدم که همسرم از خستگی خوابش برده و من هم کامنتم رو همینجا تموم میکنم تا ازش استعلام بگیرم میخوان بریم بیرون یا استراحت میکنن.

    این اجمالی از اتفاقات روز اول سفر ما بود. امیدوارم باز هم فرصت اینو داشته باشم که ادامه بدم کامنت ها رو و شما رو هم همسفر خودمان کنیم در این سفر . غلط املایی دیدید به بزرگی خودتون ببخشید عادت ندارم با گوشی کامنت بنویسم،یا حق

    24 اسفند 1403ـ خرم آباد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1543 روز

      سلام بر شیر خدا

      سلام بر مرد بزرگ

      سفر به سلامت

      اول بگم شیناجون را از طرف من ببوسید خیلی دختر جذاب و انرژی مثبت هست کامنت های باحالی مینویسه

      برادر توحیدی من آقا اسدالله خیلی زیبا شروع سفر و مسیر را برای ما به تصویر کشیدید و من در حین خوندن سفرنامه حس کردم با شما هستم

      ایمان دارم خداوند شما را به بهترین مسیرها و مکان های زیبایی هدایت می‌کند

      درود بر شما که نگاه زیبابین دارید و زیبایی ها را تحسین می‌کنید و با ما به اشتراک می‌گذارید

      سفرتون خوش بگذره و آرزوی شادی بیشتر براتون دارم

      خیلی خیلی لذت بردم و شما را با قلبم تحسین کردم

      باز هم برای ما از زیبایی ها بنویسید

      سپاسگزارم از شما

      و خدا را شکر میکنم برای این سایت الهی و دوستان نازنینی چون شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1412 روز

      سلام اسدالله عزیز

      به زیبایی هر چه تمام تر سفرنامه سیاحتی توحیدی تان را نوشتید.امیدوارم این سفر برایتان نشانه های عالی خدایی داشته باشید و به هر جا می‌روید خدا رو زودتر از خودتون حاضر ببینید.

      قلب پاکتان نشانه ای برای من است که من هم به بهترین مسافرت سال میروم و امیدوارم به من هم خوش بگذره.

      صحنه ای که یکی از بیشمار نشانه های خدا ،گربه را دیدید و اینهمه برای شما مسخر شده و هر نوع زیبایی رو در اون دیدید ،نشانه ای است که تا انتهای مسیر انشاالله زیباییها رو میبینید و نشانه ها رو تایید میکنید.

      شما یکی از دانشجویان درجه یک استاد هستید و کامنتهاتون هم از قلب قشنگتون خارج و لا جرم بر دل ما می‌نشیند.

      خداوند بهتون قوت بده و باز هم آرزوی بهترین سفر رو براتون دارم و پیشاپیش عید نوروز 1404 رو به شما و خانواده محترم تون تبریک میگم

      خدا حافظتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    هانیه گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 293 روز

    درود و مهر

    چقدر دلپذیر و لذت بخش بود برام اون آسمون زیبا اون سرسبزی و اون مزرعه بلوبری اون شیوه ای که دوستتون هدایت شده بود به مزرعه واقعا بی نهایت لذت بردم از دیدن این تصاویر و احساس شکفت انگیزی رو تجربه کردم.

    چیزی که خیلی برام جالب بود میزان سخاوتمندی این فردی بود که مزرعه داشت

    چقدر با حوصله این که مثلا چندتا غریبه بیان و انقدر کامل بخوای همه چیزو توضیح بدی بعد بری کارگاهت‌رو‌نشون‌بدی زمان بزاری برای انسان های دیگه چقدر با محبت و پر از عشق حال خوب بود این قسمت و خداروشکر که هدایت شدم به دیدنش. چقدر راحت پذیرای دیگران هستن با روی خوش و صبورانه .

    جدا از نبوغ و استعداد ایشون چیز جالب دیگه ای که نظرم رو خیلی جلب کرده هم در وجود خود شما استاد و هم در این فرد اینکه خودتون کارها رو به شیوه ی خاص خودتون انجام میدین مثلا شاید من اگر پول داشته باشم بگم بیان اون کارگاه رو صفر تا صد بسازن بدون اینکه بخوام اذیت بشم یا مثلا تو سریال زندگی در بهشت خودتون اون همه درخت و گیاه های هرز رو به تنهایی از جنگل پاکسازی کردید و مسیر ساختین برای من خیلی جالبه چون اگه خودم بودم میگفتم چه کاریه میرم کارگر میگیرم یا اصلا من چرا انجام بدم .

    خیلی برام قشنگه دیدن این صحنه ها چون همیشه فکر می کردم آدم باید از زمانی که داره فقط برای پیشرفت و انجام برنامه های خاص آموزشی استفاده کنه

    ولی از وقتی با شما آشنا شدم و سریال های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو میبینم به خودم میگم پیشرفت و موفقیت انجام همین کارهای روزمره است. مثلا طبق باور قبلی خودم بخوام بگم چرا آدم خودش کارگاه به اون بزرگی رو بسازه بزار بسپرمش به آدمی که بلده سریع برام بسازه خودمم به کارهای دیگه ام برسم اما میبینم طرف یه همچین شغل سنگینی داره جوری که یک پروژه اش پنج سال ممکنه طول بکشه ولی عجله ای نداره

    هم مزرعه شو داره هم کارگاهشو میسازه هم ماشینارو درست میکنه .

    چیزی که امروز دریافت کردم و باعث شد باور جدیدی در من نهادینه بشه البته چندهفته ای هست که خداوند داره نشانه هاشو برام میفرسته اما امروز انگار یک چیزی ثبت شد در وجود من و این بود که انجام همین امور به دست خودمون هست که به مسیر تکامل ما کمک میکنه.

    من همیشه در انجام کارهای خونه و اینکه چرا تمومی نداره و کارهای مهمتری دارم که انجام بدم غر میزدم اما کم کم فهمیدم که انجام همین امور روزمره ی انسانی باعث رشد من میشه فرار نکردن از کارهایی که قادری انجامشون بدی هست که باعث ایجاد اتفاقات و تجارب زیبا میشه.

    وقتی کسایی هستن که خودشون این حجم از کارها رو انجام میدن و تازه به همه ی امور دیگه زندگیشون هم میرسن من هم می تونم .

    همیشه انجام امور روزمره رو بخش مزاحمی از زندگیم میدیدم اما امروز واقعا دیدگاهم عوض شد

    چون چند قسمت از سریال زندگی در بهشت رو دیدم و بعد این قسمت رو تماشا کردم و کلا متوجه یه سبک جدیدی از زندگی شدم که خیلی از باور هامو تغییر داد و زاویه دیدم رو نسبت به مسائلی که باهاشون درگیری ذهنی داشتم عوض کرد.

    خدایا شکرت که امروز هدایتم کردی و سپاس گزارم که جواب سوال هامو انقدر زیبا بهم دادی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ضیا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    بنام خداوند وهاب

    خدایا شکرت بابت هر آنچه دارم از آن‌توست

    فکر کنم این بار سوم من باشد میبینم این سریال سفر به دور امریکاه

    خوب بیایم توضیح بیدهم احساس که این فلم های سریال بر می انگیزد به تحریر قلم در بیارم

    ——

    تازه شروع این قسمت با سر سبزی آهنگ موزیک بگرواند که عاشق شان هستم انگار من را به یک سر زمین جدید می برد با ترک فورد قرمیز. من نرمی فرمان را حس میکنم گرمای نرمی جوکی را استارت شان خصوصا او صدای استارت واو خدای من عاشق تان هستم

    او هم در جاده صاف و خلوت با درخان سبزی شمالک که گرمای بیرون که تو روی ما میزنه چقدر دلنشن است

    فراتر از آن آزاد بودن نتنو شایسته و دوست شان چقدر راحت چقدر قشنگ زیبا آزاد که از آرزوی من است اینقدر آزادی و دمکراتی اینکه تو داخل طبیعت چقدر حس فوق العاده را به آدم میدهم احساس امید احساس عشق احساس لذت گویا تو چنین سرسبزی و بی انتها باشد فقط لذت ببرد آدم

    خصوصا مزرعه داری چقدر یک شغل قشنگ پر از احساس قشنگ امید است

    بابا شغل این فرد اینکه چقدر عاشق شغل خود است استاد حرف تان را دارم درک میکنم با این‌نمونه عاشق کار شغل مان باشیم ایده ها خلاقیت خودش میاد خودش نشان میدهد عشق که باشد تازه حرفحصرت علی را میفهمم که گفته بود بهترین تفریح کار است کدام کاری که عاشق شان هستیم کاری که توش احساس خستگی نمیکنیم لذت میبریم کاری اگر انجام ندهیم احساس پوجی افسردگی خستگی مان میگیره

    و اینکه ثروت چقدر موج می زند عشق چقدر مهم ترین چیزی است بخاطر عشق موتر 80-10 سال پیش را او هم 300-400 هزار دالر مصرف کن او هم چند سال منتظر شان باش تا آماده شود این‌ واقعا نشان دهنده این است که عشق و علاقه است این قدرت پول است وثزوت است

    الهی شکرت

    من ام میخواهم مومنتوم بگیرم

    لذت میبرم استاد جان سپاس گذاری هر دوی تان هستم بابت حضور تان در زندگیم

    سپاس گذار خداوند هستم که من را از جمله هدایت شدگان به راه راست راه نعمت راه فروانی راه عشق و آرامیش راه شناخت خود از منظره خلق و سیستم هستی. قرار داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    دانیال حافی گفته:
    مدت عضویت: 396 روز

    سلام به استادعشق

    و عشق استاد

    البته این عنوان رو از یکی از بچه ها که کامنت گذاشته بود تقلب کردم ایشالا که راضیه

    ولی خیلی باحال بود دمش گرم

    خلاصه و کافی و وافی

    بخصوص برای من دانشجوی ادبیات خیلی جذابه

    استاد عشق برای استاد

    و عشق استاد برای مریم بانو

    بلوبری و ریشه هاش

    من هنوزم دلم به سختی راضی میشه به افراد بخصوص اطرافیانی که درخواستی ازم دارند نه بگم

    خیلی درس به جایی بود

    گفتین اون شخص آشنای به باغ و کشاورزی

    اومده به صاحب جدید باغ بلوبری گفته

    بلوبری درختیه که نباید بهش آب داد

    چرا که بر عکس عمل می کنه

    اگر آب ندهیم بهش

    خودش تا عمق زیادی ریشه هاش رو می فرسته و در نتیجه آب های زیر زمینی رو بهشون دست پیدا می کنه و این طور رشد می کنه

    اگر آب از سطح زمین بهش برسه ریشه ها به سمت بالا میان در جست و جوی آب

    و این باعث میشه محصولی نداشته باشیم و رشدی صورت نگیره …

    عالیه مثال بسیار قابل توجهی برای این موضوع دلسوزی های بیجا که در واقع نه به من و نه به کسی که درخواست ها رو از من داره کمکی نمی کنه …

    راه های بین مزرعه ها

    عالی بودند

    تونل هایی رو به رویا ها

    عشق استاد عالیسی بود در سرزمین عجایب

    تغییر تیپ و استایل مریم بانو با موهای فر

    و رنگ جدید

    خیلی دلنشین شده بودید

    مهمان و همسفر و راهنما و دوست جدید مان هم

    بسیار خوش مشرب و شیک پوش بودند

    و هیجانی که در تعریف و شناساندن مزرعه داشتند خیلی شور انگیز بود

    لباس سفید شون هم فرشته ها را به یاد آدم مینداخت

    روز و روزگار خوبی داشته باشید

    در پناه یار همیشگی

    خطاب به تک تک همسفران و همراهان

    به قول رودکی روشن بین

    شاد باش و دیر زی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نازنین خشنود گفته:
    مدت عضویت: 156 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم

    امیدوارم حالتون عالی باشه

    سلام به مریم خانوم شایسته

    سلام به دوستان خوبم که کلیییی در کامنت ها ازشون یاد میگیرم ازشون ایده میگیرم

    خب این مزرعه کلی منو سر ذوق اورد و به لیست 107خواسته هام این رو هم اضافه کردم

    دیدن مزرعه بلوبری و دیگر میوه ها و چیدن اونها

    و خوردن تست کردن میوه های ارگانیک بدون کود و سم اضافه

    ولذت بردن در طبیعت

    حتما هدایت خواهم شد

    این قانونشه

    مهم ترین چیزی که در گوش من زنگ زد

    این توضیح شما استاد عزیزم بود که گفتید

    صاحب قبلی این مزرعه روزی دوبار اب میداده بهشون ولی صاحب بعدیش با یکی اشنا شده و گفته اصلا نیازی به اب دادن نیست

    وقتی به این بلوبری ها اب ندی اونها ریششون رو در زمین فرو میبرن و ابشونو از اونجا تامین میکنن

    این برای من چند تا درس داشت

    اولین درس:«وقتی باورهای درستی داشته باشی

    ادم ها و شرایطی به سمتت هدایت میشن که حتی چیزی که بلد نیستی و ازش نمیدونی رو بهت یاد میدن

    و میگن نیاز به هیچ زحمتی نیست

    تو به راحتی بدون هیچ زحمتی میتونی بهره وری لازم رو داشته باشی

    یعنی ادممم حرفه ی و کاربلدش خودش میاد یاد میده

    فکر کن همین مزرعه با همین پتانسیلا رو

    صاحب قبلی کشف نکرده بوده ولی ایشون

    هدایت شده بهش

    چقدر ثروت خوبه

    اصلا بحث مالی مطرح نیست

    تو میخوای یک زمینیو و میخریش

    تموم شد رفت

    موضوع بعدی و درس بعدی :

    ریشه کردن در خاکه

    یاد جلسه ای از روانشناسی ثروت میفتم که شما گفتید

    کسی که امپولی اومده بالا (مثلا بدون تکامل طی کردن میره وام میگیره یا باباش میاد مغازه میزنه واسش چند میلیارد جنسم میریزه تو مغازش

    این ادم اگه به هردلیلی شکست بخوره دیگه نمیتونه پاشه

    چون اونموقع باباش بوده که کمکش کرده و تکامل رو طی نکرده

    ولی کسی که اروم اروم از ی زیر پله شروع کرده

    ولی ریشه ی عمیق داره هرگزززز زمین نمیخوره

    حتی اگر به فرض محالم زمین بخوره بازم پامیشه چون راهشو یاد گرفته

    چقدر طبیعت شبیه ماست

    وقتی به این درختا هرروز اب بدی

    اونا متکی میشن به بیرون ازخودشون ریشه هاشون میاد به سمت بالا و عادتشون میشه

    که از بیرون تغذیه کنن (یه روز که باباشون نیست (اب نیست))

    خشک میشن و تمام

    ولی درختی که بهش اب ندی

    اون شروع میکنه به حرکت درخواست اب میکنه

    هدایت میشه در دل زمین به اب

    به اب همیشگی که دردسترسشه

    چشمش به بیرون از خاک نیست

    به درون خاکه

    و اون منبع درونم همیشه فراوان هست براش و تغذیه میشه این یعنی. رشد اصولی

    باز منو یاد 12قدم میندازه که گفتید میشه با نیروی کم تر انرژی کم تر اتفاقات بسیار بزرگ تری برای کسب و کارمون بیفته کافیه باورامون رو‌عوض کنیم

    و در اخر بازهم

    ثروتمندان تحسین میشن اینجا

    به دلیل اینک با ثروتشون هرررچی که دوس دارن رو میخرن و لذت میبرن و عشقشون رو تحربه میکنن

    بابالاترین قیمت ها با پول چند تا فراری

    تاززززه 5سالم واسش صبر میکنن

    و این فرصت رو به این اقا و فرزندانش میدن که از علایقشون ثروت کسب کنن

    و این یعنی گسترش جهان

    ثروتمند شدن معنوی ترین و خدایی ترین کار دنیاست

    خداثروتمند است و ثروتمندان را دوست دارد

    عاشقتونمم در پناه الله یکتا شادو سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 648 روز

    اولین باری بود که سریال سفر به دور آمریکا رو تماشا کردم با دو هدف، اول تمرکز بر نکات مثبت و دوم علاقه قلبی که در مورد آمریکا دارم و دوست دارم زندگی در آمریکارو ببینم و بدونم.

    چه دریچه‌ی بهتر از دریچه دوربین استاد!

    برای تمرکز بهتر بر نکات مثبت تصمیم گرفتم در دفترم یادداشت بنویسم اما ایده به ذهنم رسید که بهتره نکات مثبت رو کامنت کنم تا هم به دوستان عزیزم که در یک مدار هستیم کمکی کرده باشم و هم به گسترش جهان هستی. من عاشق نوشتن هستم و به نظرم نوشتن معجزه میکنه همونطور که خداوند در قرآن میفرماید ” قسم به قلم”

    انرژی طبیعت فوق العاده عالی و در فرکانس بالای قرار داره و در طبیعت بودن باعث میشه فرکانس ما هم بهتر باشه و با جریان جهان هستی که طبیعت جزوی از اون هست همراه تر باشیم.

    فوق العاده عالیه که انسان ها میتونن انقدر در کنار طبیعت باشن و اون جاده زیبا و فارم های سرسبز رو ازش لذت ببرن.

    میوه های سالم که ارگانیگ هستن و قطعا طعم جذاب تری دارند و جالبه که قیمت پایین تر داشتند. زمین خداوند پهناور هست و نعمتها همینطور زیاد هستند و برای به داشتن و خوردن خوش طعم ترین میوه ها نیازی به پرداخت بهایی بالا نیست؛ فقط کافیه با خدا باشی و ایمان داشته باشی تا نعمت های خداوندو تجربه کنی.

    درخت های بلوبری برام جالب بودند. اگر کسی بهشون آب نده به صورت ذاتی در اعماق زمین ریشه هاش رو گسترش میده و آبش تامین میشه. برعکس اگر کسی بهش آب بده باعث میشه ریشه ها به سمت اشتباهی رشد کنن و با تاخیر آب درخت خشک بشه. من فکر میکنم انسان ها هم همینطور هستند. ما به طور ذاتی به دنبال تعالی و عمیق شدن و گسترش یافتن هستیم و مسیر خودمون رو پیدا میکنیم. گاهی اگر کسی بهمون آب نده و حمایتمون نکنه بهتره چون در اون صورت ما به اون آب وابسته میشیم و ممکنه به جهت اشتباهی بریم.

    ما فقط به حمایت و هدایت خداوند نیاز داریم که در ذات وجودی ما هست و در قلبمون جریان داره. فقط کافیه به دنبال اون باشیم و فقط به خداوند توکل کنیم و ایمان داشته باشیم هیچ نیازی به پارتی و بندگان خداوند نداریم.

    حامی و فرمانروای اصلی خداونده و به راستی که برای انسان کافیست(:

    “راه های رسیدن به ثروت در هر شغلی بی نهایت زیاده” استاد گفته بودن که مهم نیست شغلتون چیه چون در هر شغلی به یک اندازه میشه ثروتمند شد و پیشرفت کرد. اقای مزرعه دار که همواره در کنار طبیعت هستند و لذت میبرن و هماهنگ با جریان جهان هستی از شغلشون لذت میبرن و واقعا این ماشین های زیبا به نظرم رنگ ها و مدلهای فوق العاده زیبایی داشتند و بسیار بسیار چشم نواز بودند. این آقا با ذوق خودش و قطعا مهارت فوق العاده که با تمرکز روی کار به دست میاد یک الگوی بسیار مناسب برای خلق ثروت هستند.

    از خداوند ممنونم که این ایده رو به من داد و هدایتم کرد. خدایا شکرت که همواره در قلبم و جانم جاری هستی

    قبل از شروع کردن به نوشتن ذهنم از نکات مثبت خالی بود چون هنوز قوی نیستم و قطعا باید تمرین و تکرار داشته باشم اما وقتی نوشتن رو شروع کردم تمام این نکات زیبا به ذهنم رسید(:

    و دقیقا همینطوره که نوشتن معجزه میکنه و خیلی از کارهارو فقط کافیه شروع کنیم حتی اگر نمیدونیم میخایم چیکار کنیم و چی بنویسیم، ایده ها میاد الهامات میاد و قلبمون باز میشه و خداوند کمکمون میکنه.

    سپاس ایزد بیکران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فاطمه جمالی گفته:
    مدت عضویت: 1035 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    مزرعه بلوبری که دوست عزیزمون بهشون هدایت شد و باعث شد استاد و مریم جونم به این مزرعه سرسبز برند و کلی بلوبری تازه باپایین ترین قیمت بخرند و بخورند و لذت ببرند

    این نتیجه عمل کردن به هدایت های خداوند

    و بعد آشنایی استاد با صاحب مزرعه که بادقت و عشق راجب محصولاتش توضیح و میداد و به راحترین روش بلوبری های خوشمزه رشد می‌کنند

    و استاد که چقدر توانایی بالایی دربرقراری ارتباط دارند که بااون آقا دوست شدند و متوجه شدند که کارگاه تولید و بازسازی ماشین های قدیمی دارند

    چقدر جهان سرشار از فراوانی و تنوع و از بی نهایت روش میشه ثروت خلق کرد

    مهارت اون آقا و پسران هم واقعا قابل تحسین بود بی نهایت لذت بردم استاد عزیزم و مریم جون عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سکینه کاظمی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استادان جان

    سلام دوستان همسفر

    خدایا شکرت ک با توجه و افکارمون ب همین زیبایی پاسخ میدی شاید اولش درک نکردم چرا این فایل ولی وقتی کامنت دوستمونو خوندم درکش برام بیشتر شد این فایلو قبلا دیدم الان زدم دانلودشه باز صبح میبینمش ولی همین ب ذهنم رسید ک چ جالب منم چند روزی هست دارم ب فروش هنر دستی فک میکنم ب این ک با توجه ب شرایطی ک دارم و خونه هستم چطور کارهایی ک بافتم بفروشم چندتا لیف ترکی و اسکاج من همیشه فعالیت داشتنو دوست دارم چون خونه هستم نشستم ویدیو آموزشی دیدم بافتم و لذت بردم فقط برای فروشش موندم ک خب حالا متوجه شدم همه چیز باوره منم ب راحتی محصولمو بفروش میرسونم وقتی این آقا ب راحتی بدون ترس داره دوتا کار همزمان اداره میکنه و خدا براش مشتری میاره دم در باغش خب همون خدا ب منم جواب میده حتما برای وقتی ک میزارم برای هنری ک دارم انجام میدم ی چیزی برام در نظر گرفته ک خیرونیکی درش هست..چقدر خوبه رها بودن سپردن ب رب ک خودش هدایتت کرده و آوردت تو این مسیر خودشم حمایتت میکنه چ انگیزه گرفتم برای ادامه دادن برای هنری ک ب تازگی باتوجه ب شرایطم بهش هدایت شدم و درکنار خانه داری دارم انجام میدم و ایمان دارم خدا حمایتم میکنه الهی شکر برای این نشانه و احساس خوبی ک گرفتم..

    خدایاشکرت برای وجود استادم ک قدم ب قدم داره آموزش میده تا یادبگیرم توجه ب نکات مثبت داشته باشم و بیاموزم ک بینهایت راه هست برای رسیدن و داشتن ثروت و نعمت منم میتونم از لحاظ مالی ب استقلال برسم منم میتونم مشتریانی جذب کنم ثروتمند و ثابت منم میتونم با ادامه دادن ب جایگاه خوبی برسم..

    درپناه رب شادو سالم وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    پرندخت اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1201 روز

    ریحانه خواهر پرندخت

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه بچه‌های سایت

    امروز صبح نشانه روزم رو زدم و این فایل برام اومد واقعا چقدر زیبا بود چقدر طبیعت و صحنه ها زیبا بودن

    اما چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که این چند روزه دقیقا داشتم روی همین موضوع کار میکردم

    اینکه مردم حاضرن برای چی بها بپردازن

    از اونجا که کار من هنریه و به لباس مربوط میشه کارهایی که من انجام میدم باعث میشه که خیلی روی قیمت لباس بیاد حتی اکسسوری هایی که درست میکنم بعضاً خیلی هاشون قیمت های خیلی بیشتری نسبت به چیزهایی که در بازار هست دارن اما واقعا هم کلی زحمت پشتشه

    با توجه به وضعیت مالی خودم اصلا برام قابل درک نبود که بعضی آدمها حاضرن این پولا رو برای لباس یا اکسسوری خرج کنن برای اینکه برام باور پذیر بشه رفتم چنتا مستند از زندگی پولدارها و چیزهایی که براش هزینه میکنن رو نگاه کردم خیلی خوب بودن باعث شد خیلی چیزا رو بفهمم

    برای آدمهایی که مثل من وضعیت مالی معمولی دارن مهمترین چیز براشون موقع خرید قیمت محصوله

    اما در اون مستند که مشتریهاشون همه ثروتمند بودن چیزی که براشون خیلی مهم بود کیفیت و یک چیز خاص و متفاوت میخواستن یعنی تنها چیزی که میخواستن تجربه و داشتن یک چیز خاص و متفاوته

    و خیلی برام جالب بود که تو این فایل گفتید که فکر نکنید که همه مثل شما فکر میکنن چون خودت برای خیلی چیزا هزینه نمیکنی فکر نکن که دیگران هم هزینه نمیکنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: