ایدهی سریال سفر به دور آمریکا از آنجا شکل گرفت که، استاد عباسمنش تصمیم گرفتند با RV(اتوبوسی که امکانات یک خانه را در خود دارد) سفری را به دور آمریکا شروع کنند.
و من مریم شایسته، تصمیم گرفتم تا آنجا که برایم امکان پذیر است موارد زیر را با شما اعضای خانواده ام به اشتراک بگذارم.
صحنههایی از زیباییهای محیط اطراف و وفور نعمتهایی که خداوند در این جهان مُسخر ما نموده؛
ذکر نکاتی که، قوانین جهان را به یادمان میآورد و نحوهی اجرای آن قوانین را، در جزئیات زندگیمان به ما میآموزد؛
گوشههایی از سبک شخصی زندگی استاد عباس منش، جزئیاتی از نگاه ایشان به جهان، نحوه حل مسئله، بخشهایی از ارتباطات ایشان و…،
و به طور کلی آنچه را با شما به اشتراک بگذارم که، خودم را تحت تأثیر قرار میدهد و به درک قوانین و نحوهی اجرای آن در زندگیام، کمک میکند. قطعاً کار آسانی نیست که هم بخواهم بر کارهایم در سفر تمرکز کنم و هم تصویر برداری، تدوین و آماده کردن این برنامه را انجام دهم. اما تمام سعیام را خواهم کرد تا شما را در احساس خوب و موهبتهای این سفر شریک کنم.
سفر و ارتباط با جهان اطرافمان، درسهایی را به ما یاد میدهد که نمیتوان از طریق مطالعه کتابها بیاموزیم.
هر چه ارتباط ما با جهان اطرافمان گستردهتر شود، هرچه امکانات بیشتری از این جهان را ببینیم و بشناسیم، راحتتر و سریعتر میتوانیم علائقمان را پیدا کنیم. دیدن آدمهایی که در حال تجربهی موهبتها و نعمتهایی هستند که ما دوست داریم داشته باشیم، امکان پذیر بودن رسیدن به آن خواستهها را برای ذهنمان منطقی میکند و ایمان و امید بیشتری در وجودمان برمیانگیزد تا خواستههایمان را رویایی دور از دسترس ندانیم.
نقطه شروع این سفر، شهر Tampa واقع در ایالت فلوریداست. ما RV یا Recreational Vehicle (اتوبوسی که امکانات یک خانه را در خود دارد) را از storage برمیداریم و با کمک car dolly، سانتافه را به RV متصل میکنیم و به سمت state park زیبایی در ایالت جورجیا، راهی سفر میشویم.
سفر با RV تجربه جالبی است. چون شما در خانهای نشستهای که در جاده نیز حرکت میکند.
من در این طی مسیر، سعی کردهام گوشههایی از این تجربیات جالب و زیباییهای مسیر را برای شما ضبط کنم.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD777MB10 دقیقه
با نام خدای مهربان بخشنده
سلام به استادم و سلام به خانم شایسته عزیزم و سلام به همه دوستان عزیزم
بی نهایت از آگاهی هایی که توی این سایت به اشتراک میگذارید ممنونم تا همه عمرم :)
…………
وقتی داشتم صفت خداوند “بخشنده” رو مینوشتم یاد این افتادم که این هفته خیلی روی سپاسگزاری تمرکز کردم و هر بار با دیدن فایلها یا خوندن کامنت دوستی به شیوه ها و جنبه های مختلفی از سپاسگزاری پی میبردم…و آخرین اونها بخشندگی بود…بخشندگی جزئی از سپاسگزاری هست نوعی از سپاسگزاری هست به جهانی که بهمون اجازه حیات و رشد داده…کسی که همیشه دست بگیر داره نمیتونه خودش رو شکور بدونه…یعنی هر چیزی هرچقدر بیشتر در زندگی مون گسترش پیدا میکنه به همون نسبت هم باید بیشتر از وجود ما به بیرون تراوش کنه…یعنی وقتی یه آدمی برای من زمان میذاره و با علاقه و احترام چیزی رو برای من توضیح میده من هم باید اون زمان رو برای کسی دیگه بذارم به نشانه قدرشناسی از جهانی که همچین آدمی رو برای من فرستاده…یعنی وقتی یه آدمی بهم لبخند میزنه ومن احساس خوبی رو تجربه میکنم من هم باید لبخند نثار بقیه کنم…وقتی من هم احساس خوبی رو تجربه میکنم باید احساس خوبی رو به بقیه ببخشم…و طبق قانون فرد سپاسگزار نعمتها گسترش پیدا میکنن…پس خانم شایسته که این حجم از زیبایی رو میبینه و از دیدنشون به وجد میاد عاشقانه میخواد برای سپاس از جهانی که این امکان رو بهش داده…جهانی که به حدی از شکوفایی رسیده که درش میشه تصاویر با کیفیت هایی روزافزون ثبت بشن و به تمام نقاط جهان ارسال بشن…و عده ای مثل ما اون رو دریافت کنن و بتونن بینهایت بار اون زیبایی ها رو ببینن…و انرژی پاک اون فرد ثبت کننده رو از هزاران کیلومتر دورتر دریافت کنن و ازش سرشار بشن…پس این بخشندگی در زندگی ای فرد گسترش پیدا میکنه و هر روز به زیبایی های بیشتری هدایت میشه…
بخشیدن هم میتونه به هر شکلی باشه…برای خانم شایسته میتونه این باشه که چون ایشون همسفر شدن با استاد رو تجربه میکنه..چون ایشون با استاد همراهه و این حجم از احساس خوب و زیبایی ها رو در کنار استاد عباسمنش تجربه میکنه و نحوه عمل به قانون استاد رو از نزدیک میبینه…این فرصت رو داره که هر روز ساعتها و ساعتها با ایشون در مورد قوانین جهان صحبت کنه…برای شکر از این رابطه از این صمیمت و همراهی…و این حجم از زیبایی و نعمت در زندگی شون که جاری هست…میان و این تصاویر رو با عشق برای تشکر و سپاس با بقیه به اشتراک میذارن که ببینید و لذت ببرید…تحسین کنید و شما هم با گذاشتن کانون توجه تون روی این زیبایی ها خلق کنید…شما هم از زندگی روزمه استاد تصاویری رو ببنید…از شیوه هدایت شدن ایشون…از شیوه عمل به الهامات ایشون…از شیوه سپاسگزاری و صلاه ایشون…از شیوه ارتباطات ایشون…از دستان خدا که هر روز میان توی زندگی ایشون….از اینکه چطور عزت نفس رو در عمل اجرا میکنن…برای کاری که اصلا آگاهی قبلی ندارن اما با جسارت واردش میشن…از اینکه با زبان نصفه و نیمه اما با قدرت و جسارت میرن و ارتباط برقرار میکنن…و اینکه چجوری اجابت میشن…از در زمان درست در مکان درست بودن….
و این سپاسگزاری در زندگی ایشون گسترش پیدا میکنه
پس منم یاد میگیرم که بخشنده باشم…زیبایی های زندگی ام رو با دیگران به اشتراک بذارم…حال خوبم رو باهاشون به اشتراک بذارم…ثروتم رو باهاشون به اشتراک بذارم…
بعنوان مثال به لطف خدای مهربان و آموزش های استاد رزق بیشتری وارد حسابم میشه…توان خرید بالاتری دارم…خوب این ثروت و رزق از جانب همین آدمها و پولی که توی جامعه در دست مردم جاری هست وارد زندگی من شده….بعد من برای خرید یسری چیزها جوری حساب و کتاب میکنم…یا مثلا از مغازه سر کوچه جنسی رو نمیخریدم که مثلا فروشگاه بزرگ با تخفیف بیشتری این جنس رو میفروشه…بعد گفتم واقعا این آدم رفته با هزار امید اجاره مغازه و اب و برق و گاز داره میده که اجناس خوبی رو در فاصله چند قدمی من بفروشه…که سه قدم بیشتر تا در خونه من راه نداره که حتی چند بارم کارم رو راه انداخته…حالا من میتونم یه وقتایی چیزایی که لازم هست ازش بخرم برای تشکر حالا دوهزار تومن گرونتر میده…واقعا خیلی نقاط ضعف بزرگی هنوز توی وجودم هست که هر چی بیشتر فایلها رو گوش میدم بهشون پی میبرم…هرچی بیشتر زندگی استاد رو میبینم بهشون پی میبرم…شاید کسی فکر کنه این حرفها چه ربطی به سفرنامه داره… در ظاهر ربطی نداره اما همه از اینجا شروع شد که من داشتم به صفات خداوند فکر میکردم که اونها ذاتا در ما هستن…ما جزئی از خداوند هستیم و بعنوان الگو باید صفات خداوند رو خودمون ایجاد کنیم…وقتی در ابتدای نوشته نوشتم “به نام خداوند مهربان و بخشنده”…اون کلمه بخشنده یکدفعه درسی که دیروز از رفتار خودم خدا بهم داد رو یادم افتاد…
وقتی بزرگتر میشیم باید رفتارهامون هم متناسب با رشد ما هی بهتر و بهتر بشن وگرنه درجا میزنیم…من الان خیلی خوابم میاد چون دیروفته فک کنم از یک بامداد گذشته و من ا زسرکار برگشتم و بنا به تعهدی که دادم میخوام هر روز یه قسمت رو ببینم و بنویسم…اما نمیدونم چه خاصیتیه که هر شب این چیزا میاد برای نوشتن…منم نیستم که مینویسم…یعنی نیت میکنم فایل رو بنویسم اما اینا میاد…چی بگم حتما اینا مهم ترن
یعنی دیدم من با سپاسگزاری کردن..با کار کردن روی باورها کم کم داره درامده رشد میکنه اما هنوز اون رفتارهای محدود کننده قبلی با من هست…پس باید بگردم و پیدا شون کنم و جایی بنویسم که یه وقت یادم نره این ایراد رو دارم…یعنی هر وقت بوی گند این رفتار یا عادت محدود کننده به مشامم رسید…بشناسمش و سریع واکنش بدم….مثلا در مورد مثال مورد نظر من رفتم به رسم سپاس از فروشنده مهربان نزدیک خونه خرید کردم…و خیلی راحت برگشتم خونه و از خدا سپاسگزاری کردم که توی جهانی زندگی میکنم که انقدر دسترسی به همه چیز راحته….
خانم شایسته عزیزم ازتون ممنونم که با سخاوت این زیبایی های رو به ما هم میبخشید تا چشم ما هم به دیدن این زیبایی ها روشن بشه…به نقشه های زیبای رو دیوارتون…به خونه های زیبای شما با ویوی بسیار عالی از شهر…اون رودخونه زیبا…برج های زیبا…استاد عزیزمون…ترانه زیبای اندی و همخونی استاد….آر وی بسیار زیبا….که واقعا تحسین شدنی هست…صدای زیبای خود شما…اون قهوه بسیار خوش رنگ که عطرش تا اینجا میاد…اون آسمون بی نهایت زیبا :))
عاشق آسمون غروب هستم از خدا میخوام شرایط کار و زندگی ام طوری باشه که هر وقت هوا نارنجی میشه مثل بچه ها فقط بدوم به سمتی که آسمون نارنجی تره :))) اونقدر بدوم تا به خورشید برسم و یه جایی بشینم و انقدر نگاش کنم تا از آسمون بیافته پایین….یعنی بچه بودم فکر میکردم می افته پایین :)))
زیباترین غروبی که دیدم غروب جزیره قشم و جزیره هرمز در پهنای خلیج فارس بوده..غروبا میرفتیم پارک زیتون زیبا….و اونجا غروب رو به شب میرسوندیم…سمبوسه میخوردیم و موسیقی بندری گوش میدادیم…
امیدوارم یه روزی غروب پارادایس رو هم با مریم چون و استاد ببینیم :))
خدایا شکرت برای این روز زیبا که به این شب زیبا ختم شد…هر دو تعهدم رو انجام دادم قبل از خواب
میدونم راضی هستی ازم…منم ازت راضی هستم که برام این روزا خیلی خوب خدایی میکنی…البته که تو همیشه خدایی..فرمانروایی قهار هستی و وفاداترین به وعده هات هستی…اما حتما من دارم بهتر بندگی میکنم…به امید شما که بتونم از این بهتر بندگی کنم :))))
سلام به خدای عزیزم
به خدای مهربان بی نهایت بخشنده ام
میخوام اتفاقات به ظاهر کوچیکی که از بخشندگی در زندگی ام ایجاد شده توی همین یک هفته :) برای ردپایی از خودم بنویسم برای زمانی بعد که بیام و ببینم که چطور قوانین خدای من کار میکنه و جطور بخشندگی باعث میشه که زندگی آدم گسترش پیدا کنه
دیروز سرکارم غذا سفارش دادم که یکی رو واسه نهارم بخورم و یکی رو ببرم واسه شام که دیروقت میرسم خونه
همکارم وقتی رسید دیدم خیلی خسته است ازش پرسیدم نهار خوردی گفت نه گفتم برو غذای منو بخور و بهش نگفتم که اون واسه شامم هست فقط گفتم یکی اضافه اومده
بنده خدا تا ته غذا رو خورد و خیلی ازم تشکر کرد….امروز اومدم شیفت یکی از همکارهام که براش مشکلی ایجاد شده بود وقت نداشتم که نهار بخورم…بعد ازشون پرسیدم چیزی برای خوردن نیست خیلی گرسنه ام هست….زنگ زدن آشپزخونه از رستوران واسم کباب آوردن :)))) میدونی این خیلی کوچیک به نظر میاد اما بخشش واقعا چیزی ازمون نمیکنه واقعا اصلا کم نمیشه بلکه بیشتر میشه…فقط نجوای ذهنه که بهم وعده فقر و کمبود میده….میدونی سعیده این رازی هست که خدا باهات در میون گذاشته پس بهش عمل کن…توی رفتارهات با آدمها دست و دلباز تر باش….هیچ چیزی رو به خودت نچسبون…رها باش با این باور که این جهان همه چیز توش فراوونه
اتفاق دیگه این بود که برای خاله ام مسئله جدایی پیش اومده بود مجبوره شده بود بره خونه قدیمی مادربزرگم رو بازسازی کنه فعلا توش زندگی کنه با پسر کوچیکش…توی دلم میخواستم بهش کمک مالی کنم اما خوب درآمد خودم هم تازه داره رشد میکنه….میترسیدم نیاز به پول پیدا کنم….وقتی خدا هدایتم کرد به فایلهای آرامش در پرتو آگاهی…مصمم شدم که یه مبلغی که اگه بهم نده هم برام مشکلی پسش نیاد بدون توقع بهش بدم….پس مبلغ رو براش واریز کردم و ازش خواستم حداقل تا یکسال اصلا به فکر برگشت نباشه…خیلی خوشحال شد و منم از خوشحالیش خیلی خوشحال شدم…همین هفته خداوند شرایط یه همکاری برام ایجاد کرد که یه همکاری از مجوز من استفاده میکنه و نیازی به حضور من نیست چون خودش هنوز مجوز نداره تا کسب و کارش رو تحت نظارت شروع کنه….و گفت اگه هر موقع نیاز بود بهت میگم بیای…به همین راحتی…اولش فکر کردم شاید اصلا شیوه درستی برای کسب درامد نباشه و از خدا هدایت خواستم باهاش تماس نگرفتم و یه نشانه برای خدا گذاشتم که اگه این مسیر پسندیده ای برای کسب درآمد هست خودت با منتماس بگیر من پیگیر نمیشم….و یک هفته بعد خودش تماس گرفتم و من رفتم فعلا یه قرارداد یک ماهه بستم ببینم چی میشه….به مبلغ ماهیانه 5 برابر اون مبلغی که به خاله ام داده بودم :))))
میدونی سعیده یادت باشه که اگه به پول بچسبی و حساب بانکی ات رو چک کنی مدام با نگرانی که وای کم شد وای چرا زیاد نشد وای چرا اونجوری که میخوام نشد همیشه پول ازت دور و دورتر میشه…اینکاری بود که توی یکسال اخیر کردم و واقعا با اینکه درامد بود اما همیشه حسابم زود خالی میشد…اما حالا حتی دیگه حساب درامد ماهیانه ام رو هم ندارم…نمیدونم چقدره…اما برکت هی داره بیشتر میشه پس انداز بیشتر شده و قدرت خرید بیشتر شده….دیگه مثل قبل یه جنسی رو هی پایین بالا نمیکنم که بخرم یا نخرم…نیاز دارم یا نه و بعد از کلی پایین و بالا به خودم بگمنیاز ندارم فعلا نیازهای واجب تر هست….خدایا شکرت از اینهمه درسی که در مسیر زندگی بهمون میدی…
خدایا دقت کردم امروز که منو به استخدام جایی دراوردی که اسمش نور هست….انقدر که من به نور شما فکر میکنم….انقدر من ازت درخواست نور بیشتر میکنم…انقدر من دارم نور بیشتری از شما دریافت میکنم…حتی دقت کردم با اینکه اینجا شماله و اغلب اینجا هوا ابریه اما انقدر من با ذوق به آفتاب و ماه نگاه میکنم و عاشق روزهای آفتابی ام….انگار شما همه روزها رو داری واسم آفتابی میکنی و شبا هممهتابی….حتی نصفه شبا بیدارممیکنی که ماه رو از تراس ببینم….و ماه چرا انقدر زیباست؟ گاهی فکر میکنم آیا ماه قبلا هم ه
انقدر زیبا و نورانی بود؟ یا این نور شماست که بهم تابیده و من دارم همه چیز رو زیباتر میبینم؟ انقدر من عاشق آفتابم که شمال کشور داره مثل جنوب میشه…زمستون انقدر گرمه که مردم اعتراض میکنن….ولی من عاشق آفتابم….و میدونم به زودی خداوند هدایتممیکنه به جاهای آفتابی تر…جاهایی که غروب میشه کفشم رو پام کنم برم به سمت غروب به سمت خورشید خانمی که داره کم کم می افته پایین و موقع رفتن داره زیباترین نورهاش رو برامون میتابونه:))) جایی که بتونم مثل پارک زیتون قشم چیزی بین من و خورشید نباشه…فقط آب باشه…
خدایا شکرت از امروز زیبا یک روز زیبای آفتابی زمستونی و درسی که بهم دادی :)
به نام خدای عزیزم
خدای عزیزم امروز باز بهم یادآوری کردی که بیام فایل های سفرنامه رو ببینم و درمورد احساسی که بهشون دارم اینجا بنویسم…من نمیدونم برای چی دارم اینکارو میکنم میون اینهمه کار….اما بنا به عهدی که به خودم بستم که یاد بگیرم به الهاماتم عملگراتر باشم اینکارو انجام میدم
چون باور دارم تو میدونی و من نمیدونم
چون باور دارم که مسیری که بهم نشون میدی صراط مستقیم هست…
که فقط نیام هر روز به دفعات بهت بگم اهدناالصراط المستقیم….برم انجام بدم کاری که بهم میگی رو تا نتایج ایجاد بشن…مثل اینهمه بار که گفتی و انجام دادم و عالی بوده نتایج
….
اما این سفر هم با یک خواسته و الهامات پیاپی و اجرای اون الهامات میسر شده
وقتی توی دوره جهانبینی توحیدی استاد تصاویر دریم بردش رو نشون داد…نقشه امریکای شمالی و تصویری آر وی شبیه همین توش بود…ایا دیدن اون فایل و دیدن این فایل نباید به من یه چیزی رو نشون بده؟ به من یه حقیقتی رو بگه؟ که خواسته هایی که داری از کوچیک تا بزرگ اون به همین شکلی که برای استاد محقق شده برات محقق میشه چه معنوی چه مادی؟ یعنی این فایل برات نباید اثبات این باشه که خداوند و قوانین اش حق هستن؟ یعنی بعد از دیدن اینهمه نشانه توی زندگی خودت و استادت و بقیه دوستان باز باید تا یکم اوضاع سخت میشه بری توی تیم شیطان؟ بری توی حزبی که خداوند وعده آتش رو بهشون داده؟ یا توی باید به شیطان بخندی و بهش بگی که به چه جور خدایی باور داری؟ خدایی که این همه اسانی رو جایگزین سختی کرده برات؟ خدایی که بارها بارها بار های سخت رو از روی دوشت برداشته؟
پس توجه به این فایل ها همش نشون میده به من که خواسته ها یکی یکی از همین مسیرهای طبیعی و اجراهای الهامات میان توی زندگی ات
پس اگه خداوند بهت میگه بیا فایل ها رو بنویس حتما میخواد بهت کمک کنه که مدارت باز بالاتر بره…
……
اما مدار……..
وقتی اولین بار این رو از استاد شنیدم خیلی رک میگم اصلا نفهمیدم و بعدا هم فکر کردم که فهمیدم ولی باز هم نفهمیدم که نفهمیدم و الان فهمیدم که نفهمیدم
اما امروز یا این چند روز دارم یکم درکش میکنم
همین شنیدن صدای خانم شایسته میتونه یادآور قانون مدارها برام باشه…به چه شکلی؟
اول. من از زمان عضویت ام در سایت عباسمنش اصلا حتی در مدار دیدن این سریالها نبودم…یعنی با اینکه میشنیدم که چنین سریالهایی روی سایت هست ولی اصلا نمیخواستم ببینمشون…میگفتم چه مزخرفاتی…یعنی چطور دیدن مسافرت یکی بخواد بهم کمک کنه که من بهتر بشم…شخصیتم رشد کنه…من اینجا اومدم دنبال یه چیز جدی و اساسی…غافل از اینکه هیچ چیز جدی به اون معنی که من فکر میکنم وجود نداره…خداوند هم من اینطور فکر میکنم که خلق این چهان رو برای لذت بردن از خلق و تجربه کردن آفریده…البته این یک درک سطحی منه…اما آیات قرآن اونجاهایی که خداوند از خلقتش برامون میگه احساس میکنم یه لذتی توشه :))) و همه ما آدمها هم در هر سطحی هستیم هیجان انگیز ترین کار برامون خلق یه چیزه و اینکه اثرمون دیده بشه و تجسین بشیم…مثل پدر و مادرمون که فکر میکنن ما رو خلق کردن و دوست دارن همیشه حاصل تربیتشون باعث تشویق بقیه بشه و اونا کیف میکنن کسی از ما تعریف کنه
به هرحال من اصلا توی مدار درک کانون توجه نبودم…یعنی یادمه که استاد توی یکی از قسمتهای سریال زندگی در بهشت گفتن شما با توجه کردن به زیبایی ها به خواسته های خودت میرسید من اصلا نمیفهمیدم یعنی چی
بعد کلی با خودم فکر کردم تا هدایت شدم به این اصل که خداوند یک انرژی خوبی یکپارچه است…و شما به هر جنبه ای از این انرژی توجه کنید دارید به این انرژی توجه میکنید…میخواد به زیبایی یک گل باشه یا کهکشانی دور یا شیوه زیبایی که فردی مسئله ای رو با اون حل کرده…همش از جنس انرژی منبع هست…و شما برای رسیدن به هر خواسته ای باید به این انرژی نزدیک بشید..و وقتی نزدیک هستید نشانه اش یه احساس آرامش هست…و اونجا جوابها بهتون گفته میشه…
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
و خلاصه بعد با اینکه این حقیقت رو شنیدم باز بهش توجه جدی نکردم…یعنی در مدار درکش نبودم…و سالها شاید حدود 2 سال از اون روز که این هدایت از جانب خداوند بهم گفته شد میگذره…من به خواسته های کوچولو کوچولوی زیادی رسیدم اما زندگی ام یه تکون اساسی نخورد…تا این چند وقت قبل که مدام از خدا میپرسیدم در مورد اینکه چطور مدارم رو رشد بدم…خلاصه هر دفعه به کامنتی و نکته ای تا این هدایت به سریال سفر به دور امریکا…حالا هم در حالی که از شیفت شب برگشتم و خسته هستم اما به وعده ای که به خدای خودم دادم عمل کردم و اینها رو نوشتم…
……
اما در مورد خانم شایسته عزیز که میشه گفت بعنوان یکی از افرادی که تبلیغ بسیار خوب یبرای اموزشهای استاد هستن از این نظر که هم خیلی دقیق اجرا میکنن اموزه های استاد رو و هم نتایج شون رو تا حدی میتونیم در این سریالها ببینیم که نتیجه عمل به اون آگاهی ها تا چه حد بزرگ میتونه باشه…
اما من وقتی وارد سایت شدم حتی نسبت به این بانوی دوست داشتنی که الان یکی از سپاسگزاری های من هستن، مقاومت داشتم…یعنی اصلا صداشون هم آزارم میداد…اصلا نمیدونم چرا…امیدوارم خدا منو ببخشه…و ایشون هم منو ببخشن…و اون موقع از مدار درکی نداشتم
بعد دیدم واقعا همینطوره وقتی دوستان من که در گذشته باهاشون دوستی زیادی داشتم الان برام جذاب نیستم و احتمالا متقابلا هم هست…به همین خاطر هست…
……
و از خدا سپاسگزارم که انقدر مدارم رشد کرده که نه تنها این سریالها رو بارها دیدم بلکه برخی از زیبایی هاشون رو هم خودم تجربه کردم…سفرهای لذتبخشی رو تجربه کردم…و اون چیزهایی که اینجا تحسین کردم در اون سفرها تجربه کردم
چقدر از خانم شایسته و استاد عزیزم یاد گرفتم
چقدر از کامنت دوستانم یاد گرفتم
و چقدر از خدای عزیزم که کارگردان اصلی این مجموعه است سپاسگزارم :)))
………….
توجه به زیبایی های این فایل باشه برای فردا…چشمام داره بسته میشه :))) وقت همگی خوش
سلام دوست عزیز
بسیار تحسین کردم وقتی به جای استفاده از “فایلهای رایگان یا دانلودی” از عبارت “فایلهای هدیه” استفاده کردید.
استاد این فایلها رو به صورت هدیه روی سایت گذاشتن در صورتی که این مجموعه که به همت خانم شایسته عزیز تهیه شدن و همچنین استاد عزیز که بازیگر اصلی این مجموعه ها هستن….هدیه هایی بی نهایت ارزشمند هستن…امیدوارم که قدرشون رو بدونیم و ازشون درست استفاده کنیم
ممنونم از شما که دوباره اهمیت این موضوع رو بهم یادآوری کردین
سلام به صبای عزیز
دوست خوب من در خانواده صمیمی عباسمنش
از خدای قادرم بی نهایت سپاسگزارم که با قدرت بی انتهای خودش هر لحظه در حال هدایت ما به سمت کانون توجه مون و خواسته هامون هست
صبای عزیز با هدایت به کامنت شما بیشتر و بیشتر ایمان پیدا کردمکه تجربیات ما چیزی نیستن جز ساخته های ذهن خودمون در هر لحظه
من هم مثل تو دوست عزیزم چند وقته دارم توی ذهنم مرور میکنم
چی رو؟
مرور میکنم آگاهی هایی که این مدت بدست اوردم که اون اوایل فکر میکردم اگاهی هایی جدا از هم هستن یعنی واقعا توی ذهنم جدا بودن و کم کم با درکبهتر همه بهم پیوسته شدن و تبدیل شدن به شیوه و سبک جدید زندگی ام….یعنی هر چی میگذره بیشتر جز شخصیتممیشن و دیگه فیلم بازی کردن و تمرین کردن داره تبدیل میشه به رفتارهای معمولی جزیی از شخصیت….البته ادعا نمیکنم به این درجه رسیدماما هرچه از اون مرحله گذر میکنم و بهتر میفهمم به این یکپارچگی قانون بیشتر پی میبرم اسون تر زندگی میکنم
وقتی وارد این سایت میشیم مثل هر مبتدی دیگه ای مثلا یه هنرجوی رانندگی مجبوریم به هر چیزی جدا فکر کنیم و هیچ لذتی از رانندگی نمیبریم فقط نگرانیم که خطاهامون کجاست…نکنه الان فلان بلا سرمون بیاد…نکنه نتونیم به موقع ترمز کنیم…ولی بعد از استمرار در رانندگی داشتن وتمرین کردن تبدیل میشه به یه مهارت که دیگه ناخودآگاه میشه….و میتونیم ازش لذت ببریم…دیگه میتونیم ساعتها رانندگی کنیم از مناظر لذت ببریم حتی موزیکبذاریم و حرکات موزون پشت فرمون انجام بدیم (البته زیاد توصیه نمیشه:))))
این اموزشها هم اوایل اینجوری هستن
من یادمه که اون اوایل انقدر کمالگرا و نتیجه گرا بودم که هربار استاد یه قانونی رو میگفتن من تا مدتی روی اون تمرکز میکردم بعد دیگه از بقیه غافل میشدم
مثلا در مورد شکرگزاری میرفتم دفترها پر میکردم بدون اینکه اصل احساس خوب توش وجود داشته باشه بعد ذهنم نجوا میکرد که دیر شد به کارات نرسیدی بعد برنامه کارهام از دستم در میرفت تا چند روز نمیتونستم تمرینات رو انجام بدم
یا مثلا فرق رهایی ونچسبیدن به خواسته رو با عملگرایی برای خواسته ها تشخیص نمیدادم….تا مدتی در مورد اهمیت رهایی میخوندم دیگه برای خواسته اقدامی نمیگردم…بعد دوباره بهم استرس وارد میشد کار میکردم با احساس بد میگفتم ولش کن بابا در نهایت باید کار کرد…با فکر کردن که نتیجه ایجاد نمیشه…
وقتی یه ویدیو از استاد در مورد تجسممیدیدم میومدم تجسممیکردم و براش وقت میذاشتم….فکر میکردم باید زود نتیجه بده احساسم بد میشد که چرا نتیجه نمیده
فرداش یه ویدیو از استاد میدیم که در پاسخ به دوستی که پرسیده بودن برای تجسم چند دقیقه وقت بذاریم…استاد میگفتن شما همون وقتو بذار برای بهبود مهارت هات…چرا بعضی شاگردهای من توهممیزنن و اهمیت ونقش مهم عملگرایی رو نمیدونن….من کی گفتم شما روزی یکربع بیا تجسم کن…یک ربع بشین روی مهارتت وقت بذار دوباره تجسم رو رها میکردم میرفتم سراغ کار زیاد
خلاصه منم اون یک سال اول شاید حتی تا همین چند وقت قبل تفاوت خیلی چیزها رو نمیدونستم هرچند واقعا به اندازه ای که تلاش میکنیم خداوند بیشتر از اون جواب میده
اما در ماه های اخیر بیشتر و بهتر درکم عمق پیدا کرده ویکپارچگی اینها رو میفهمم
و بهتر درکمیکنم قانون احساس خوب=اتفاقات خوب به چه معناست
بهتر میفهمم اصل کلی رابطه ما با منبع هست که این رابطه برامون همه چیز میشه…
اصل درک دیدگاه خداونده و احساس خوب به معنی نزدیکی به خداست که بینا میکنه ما رو به چیزی که باید ببینیم شنوا میکنه به چیزی که باید بشنویم و گویا میکنه یه چیزی که باید بگیم
چقدر لذت بردم وقتی گفتی”اما وقتی رها شدم و از زندگیم لذت بردم سرعت رسیدن به خواسته هام خیلییی بیشتر شد انگار که همیشه در زمان درست به بهترین شرایط هدایت میشدم”
واقعا این گفته رو چونتجربه کردم با گوشت و استخونم درکش میکنم و به خودممیگم آره این درسته این اون صراط مستقیمه تو پیداش کردی پس دیگه رهاش نکن از مسیر خارج نشو همین رو ادامه بده
خدای عزیزم از افتخاری که بهمون دادی که توی این سایت با چنین انسانهایی و چنین بندگانی باشیم واقعا شکرگزارم
صبای عزیزم نوشته زیبای شما برای من یاداوری دوباره مسیرم ومفهوم اصلی قانون رو مرور کرد و خوندنش برای تمام دوستانی که تازه این مسیر رو شروع کردن میتونه کمک کننده باشه
من هم به این دلیل که داشتم روی این مفهوم جمع بندی قانون و تمایز اصل از فرع کار میکردمحتما هدایت شدم به نوشته شما
ببخشید نوشته منم طولانی شد
موفق و پیروز باشید