https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/07/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-07-02 23:30:382024-07-25 14:41:45سفر به دور آمریکا | قسمت ۳
916نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مهمترین نکته ای که از قسمت سوم سفرنامه یاد گرفتم بی بهانه از زندگی ات لذت ببر . ما هم می تونیم با پیاده روی صبحگاهی لذت ببریم و احساس خوبی داشته باشیم می تونیم با آواز خواندن با گوش دادن به موسیقی از زندگی لذت ببریم با غذا درست کردن،از دوچرخه سواری و از تمام اتفاقات ریز و درشتی که در زندگی تجربه می کنیم بی بهانه لذت ببریم…
در این قسمت از فایل سفرنامه با زبانی ساده قانون احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب بهتر درک کردم
الگوبرداری از زندگی شخصی شما باعث شده که برایم باورپذیرتر باشه لذت بردن وساده گرفتن زندگی برای ما هم امکان پذیره.
نکته بعدی فراوانی و ثروت با دیدن RV های مختلف متنوع ماشین ها در رنگ ها و طرح های مختلف موتور دوچرخه همه ی این ها نشان از فراوانی و ثروت جهان است نشانه ی فراوانی ایده ها نشانه ی فراوانی خلاقیت است. ما در جهانی زندگی می کنیم که هر روز درحال گسترده تر شدنه. جهان ما در حال رشد و پیشرفته
چقدر این جا در این محیط آدما شاد هستند این جا چیزی به نام محددودیت سنی وجود نداره همه در همه سن و سال اومدن سفر تا لحظات خوشی تجربه کنند.
درس و نکته های زیادی می توانیم یاد بگیریم. ما در جامعه ای هستیم همه دنبال بهانه ای هستند تا شاد نباشند و تمرکز بر ناخواسته باشه اما وقتی می بینم افرادی با سن های مختلف خیلی راحت تفریح می کنند به دوربین لبخند می زنند دست تکان می دهند بازی می کنند گیتار می زنند خلاصه دنبال بهانه ای هستند تا لذت ببرند و مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمانند تا اتفاقات خوب زندگی شون بسازند این سبک زندگی برای من یک الگوبرداری عالی و واقعی است چندین بار این قسمت از سفرنامه نگاه کردم هر دفعه با خودم می گفتم چه نکته مثبتی می تونم از دلش بیرون بکشم این صدا به من الهام می شد بی بهانه میشه از زندگیت لذت ببری.
من از دیدن خانم و آقایی جوانی که کنار شعله های اتش نشستند و با لبخند گیتار می زنند لذت بردم من از دیدن دو خانم و آقایی مسنی که با سبک خاصی RV شون تزیین کرده بودند و کنار آلاچیق نشسته بودند و به دوربین لبخند می زدند لذت بردم من از فضای سبز این پارک از چمن ها از سنگ های که دریک ردیف صف شدند از چادرهای که خانواده ها برای مدتی امدند اینجا زندگی کنند لذت بردم من از دیدن دختر بچه ی که لباس صورتی پوشیده و با پدرش بازی می کرد لذت بردم من از دیدن بچه کوچولوی که لباس ابی با طرح پروانه پوشیده بود و خیلی ناز به دوربین لبخند زد لذت بردم یک لحظه دلم خواست لپاش بگیرم بغلش کنم وببوسمش من از شبنم نازی که توی هوا بود لذت بردم
من از دیدن گلی روی میز لذت بردم من از دیدن فراوانی خدا در این زمین لذت بردم من از دیدن شادی آدم ها در کشورهای که وقتی این جا شبه اون جا روزه لذت بردم و تحسین می کنم. من از دیدن سگی که پارس کرد لذت بردم من از دیدن تنوع در این جهان لذت بردم من از شادی شما لذت بردم از دوچرخه سواری بچه ها لذت بردم از خوانندگی آقای عباس منش لذت بردم. از خندهای مایک لذت بردم. از دیدن سنجاب که با دستاش هندوانه را گرفت و خورد لذت بردم.
مرسی خانم شایسته این نکته را به ما یادآوری کردید ما در جهانی هستیم که به فرکانس های لحظه ای ما پاسخ می دهد و ما را در شرایطی مشابه با کانون توجه و فرکانسمون هدایت می کند.
و در پایان be grateful از خودم سپاسگزارم نکات مثبت این قسمت از سفرنامه نوشتم لذت ببرم و حس خوب بیشتری تجربه کنم.
سلام سعیده جان، دوست پرانرژی و با اعتماد به نفس بالا
کُـــلِ نوشته به کنار! خط آخرتم به کنار
یعنی خط آخر که تیک خورده باشه توی وجودت، حل شده باشی توش، درکش کردی باشی
میشه عملکردی که توی خط های ارزشمند بالایی داشتی.
آره احساس خود ارزشی احساس لیاقت
چیزی که باعث شده بیام و بنویسم واست عزیزم؛ و اول توی دلم خودم را تحسین میکنم که وقت میذارم و دارم بهای لذت بردن بیشتر را میدم از مسیر ثروتمندتر شدنم؛ مسیر بی انتها …
الحمدلله
” و در پایان Be grateful از خودم سپاسگزارم نکات مثبت این قسمت از سفرنامه نوشتم لذت بردم و حس خوب بیشتری تجربه کنم”
دمت گرم، ممنونم ازت که از خودت سپاس گزاری کردی
این برام واقعیتش بولدتره تا چشم دقیق و ریزبینی که قانون را درآوردی از صحنه ها. و بسیار بسیار این عزت نفست را تحسین میکنم. خداروشکر خداروشکر
دوست دارم عاشقتمممم
هر جایی که هستی شادتر و بیشتر از زندگی و فرصتی که بهت داده استفاده کنی الهی.
به نام اون خدایی که هم بارون رو آفریده، و هم اونی رو که بارون رو دوست داره.
سلاااااااااااااااااااااااممممممممممممم
به همه
چطور مطورین
خوبین. خوشین. سلامتین. ثروتمندین. تپلین. نازین. باحالین. ای جون بیا وسط هاااااااااا ماشاءالله
???????????
خداوندا سپاس که دوباره فرصتی شد و همچنین نشانه ای تا بیام اینجا، توی این سفرنامه، توی این قسمت، وآگاهی هایی بیش از پیش رو دریافت کنم.
خداروشکر
اول از همه بگم استاد جونم احسنت به این سلیقتون. چه آروی نازی. چه باحال. چه خوشگل. اونی که باهاش راحت بودید رو خریدید. به قول خودتون ۵۰ میلیاردیش هم بود ولی بدردتون نمیخورد.
و اینکه همیشه گفتید، لازم نیست دقیقا هرچیزی رو که من دوست دارم بسازید، ممکنه علایق من با شما فرق کنه،
و چقدر من از این حرف لذت میبرم، چون من همیشه توی بحث هایی که مربوط به ماشینه، خلاصه بگم، لاکچری بازم. یعنی همیشه ماشین های کانسپت خفن رو دوست دارم. دوست که نه، عاشقشم. کلا دوست دارم خونه و ویلا و ماشین و آروی و وسایل و همه چیز کلا تا حد خفنی مدرن باشه. مدرن که میگم یعنی ته تکنولوژی ها. اصلا یه چیزی.
واسه همین دریم بوردهام همش ماشین های لاکچری و سوپر هَوس ها و جت های خفن مدرن و خلاصه یه چیز تو مایه های سفینه فضاییه. کلا دوست دارم حتی اگه ماشین آفرود هم میخوام، custom بخوام. یعنی خودمونیش میشه هیولای ماداگاسکار.
چه کنم دیگه. ما هم این علایقو داریم.????????
این قسمت واقعا یه سفر بود واسه خودش.
سفر به دل زیبایی ها. سفر در بین مردم زیبابین و زیبادوست
کسانی که حتی اگر فاصله چادر هاشون باهم چند متر بیشتر هم نبود، برخلاف ما، از هم قایم نمیشدن. سریع نمیخزیدن توی یه لونه که کسی نبینتشون.
تا این حد که راحت نشسته بودند و تو هوای آزاد، گیتار تمرین میکردن.
اینقدری که داشتند گلف بازی میکردن.
عاشق این مردمم والله.
بابا اصلا انگار به معنای واقعی کلمه، یه خانواده دور هم جمع شدن. همه شاد. همه خوشحال. بدون تعصب. بدون نگرانی. بدون خجالت.
عشق سفر. عشق کمپینگ.
اینقدر کیف کردم وقتی دیدم هر کدوم یا یه دونه وانت هیولا داشتن یا جیب.
یعنی معلوم بود اهل سفرنااا.
ولی خب نه به اندازه استاد جون.
ثابت شده اصلا.
خدایاشکرت.
اینقدر این مردم با خودشون در صلح هستند. اینقدر کشورشونو دوست دارند که خدامیدونه.
محض رضای خدا، کی تاحالا شده تا ما برای جشن هامون بیایم و پرچم کشورمون رو به عنوان نماد و حتی تزئین بذاریم توی زندگیمون.
کی تاحالا شده که بیایم و پولمونو صرف خرید تزئینات کنیم برای زیباکردن محل کمپ کردنمون.
میگیم چی؟ بابا حالا کی حال داره دو روز اینجاییم این همه پول بده
اینارو میگیم.
و چقدر من از همین تزئینات لذت بردم و یه جمله ایش منو گرفت.
LIFE IS AN ADVENTURE
JUST GO
چقدر زیبابود.
چقدر قشنگ بود.
زندگی یه بازیه که یه راهنما هم بیشتر نداره. منتهی از اون راهنماها نیست که یه بار واست رایگان کار کنه بقیشو ازت پول بگیره، اتفاقا کلا رایگانه که هیچ، بلکه هرپقدر هم بیشتر ازش راهنمایی بخوایی، بهتر جوابتو میده، و تازه بینهایت هم نعمت بهت میده به جای اینکه ازت بگیره.
زندگی مثل یه نقشه است که هرچقدر بریم توش بگردیم، کامل تر میشه. بینهایته. نامحدود.
هرچقدر بری جلوتر، قشنگ تر و دلچسب تر و باحال تر میشه.
بیشتر حال میکنی باهاش.
ابن فایل اصلا نمونه یک اعتماد بنفس کامل بود.
ترسی نداشتن از اینکه یه آهنگ رو اشتباه بخونی یا فالش بخونی، خودش یه دنیا مثاله.
لذت بردن خیلی مهمتر از این حرفاست که بخوایی خودتو درگیرش کنی.
برقص آقا شاد باش. بخون حال کن. میترسی یهو رئیست ببینه. میترسی مدیر یا معلمت ببینه. میترسی خانوادت ببینن؟
واسه چی میترسی؟ چرا بی ایمانی رو تو خودت پرورش میدی؟
واسه چی؟
دنیا واسه اینه که انسان توش شاد باشه، لذت باشه، سلامت باشه، روابط عالی داشته باشه، ثروتمند باشه، و از همه مهتر:
همه اینارو به راحتی و بالذت بدست بیاره. که هرچه راحت تر، برکت و ماندگاریش بیشتر.
هرچقدر آسونتر، یعنی خداگونه تر.
خدایاشکرت.
هندونه با قاشق. آخ که من تا قبل از اینکه بابام بهم اینو یاد بده اصلا میگفتم مگه میشه اصلا اینجوری هم خورد؟.
خیلی کارها رو اصلا تا حالا تجربه نکردیم، ندیدیم، بعد بدون هیچ دانشی میایم و میگیم که بده.
دمت گرم که دیدی و نوشتی دمت گرم به خاطر این اعتماد به نفست دمت گرم به خاطر ریز بینی هات دمت گرم به خاطر عزت نفس بالات دمت گرم واسه تو مسیر درست بودنت، تو خواستی و هستی دمت گرم واسه همه پیگیرات .. امیدوارم که هر جا هستی خوشُ خوشُ و همچنان که چه عرض کنم: بیشتر از وقتی این کامنت ارزشمند را نوشتی خوش باشی .. کمی بیشتر … اینه داستانه … کمی بیشتر ..
کمی لذت بیشتر .. کمی ثروت بیشتر .. کمی پول بیشتر .. کمی عشق بیشتر … کمی زندگی به سبک شخصی بیشتر … that’s it
LOVE U BRO
الحمدلله به خاطر این سایت بینظیر خدایی که داره این سایت را مثل همه ی کسب و کارهای دیگه مثل همه ی مردم مثل هر چیز و هر کس دیگه ای که داره لحظه به لحظه هدایت میکنه> و امیدوارم که در این مسیر زیبای توحیدی بمونیم و ثابت قدم تر باشیم: آمین
خیلی خوش گذشت به منم با دیدن این فایل ، خیلی هم بامزه و جالب بود
زندگی همینه دیگه لذت بردن از لحظه به لحظه اش و سپاسگزار بودن بخاطر این لحظه ها
این جایی که هستین چقدر درخت های بلند داره خیلی بیشتر از خیلی دوست دارم اون جنگل رو ….چه منظره چشم نوازی ??
….
حس غالب امروزم کامل شد ، الان حس کردم چقدر بیشتر از همیشه همه ی آفریده های خدا رو دوست تر دارم ، از جنگل و سنجاب بگیر تا یه آدم آفریقایی تا یه بچه برزیلی رو …
یه زوجی که با هم ساز میزنن رو
و خانواده ای که خونه موقت اش رو تزیین کرده رو
و مریم عزیز رو که از نمایش و شوخی های استاد فیلم میگیره رو
و شکرگزاری همین نعمت ها و در صلح بودن با همه اینها مارو به سعادت واقعی که استاد عباسمنش همیشه میگند در آخر فایاهاشون همینه که با خودمون و اطرافمون در صلح باشیم
براتون سعادت واقعی که همون در صلح بودن با درونتون هست رو آرزو دارم.
دارم تمرین میکنم با خودم که آفریده های خدا رو دوست داشته باشم ، هرچی میبینم میگم این هم نشونه از خداس من دوستش دارم اصلش رو دوست دارم …
فبای آلای ربکما تکذبان ….
خیلی جالبه امروز یکی از دوستام حرف قشنگی زد داشتیم از پنجره خیابون رو نگاه میکردیم و رفت و آمد آدم ها رو که دوستم گفت ببین همش یه چشم و دماغ و دهن ولی چقدر متفاوت و چقدر متنوع و منحصر به فرد !
آدم ها چقدر قیافه های متفاوتی دارن
…
فکرشو بکن ..وقتی بهش فک میکنی با این حجم از توانایی و دقت و تنوع …
وااااای خدااااای من انوقت من به فکر اینم که کی زشته کی خوشگله ؟! این ذهن من خیلی محدود فقط انگار یه قدم جلوی خودشو میبینه ، این ذهنی که اینقدر کوچیکه که درگیر اینه که چیکار کنه تا این تنوع خدایی رو تغییر بده و به شکل بقیه در بیاره که مثلا خوشگل بشم !!!
تو این ایام امتحانا که واقعا باید بگم شدیییدا تند تند حوصلم سر میره تنها چیزی که حالمو خوب میکنه و دوباره تمرکزم رو میاره رو نکات مثبت فایل های سفر نامه هست٫٫٫٫
دیدن اون مکان های بییی نظیر و زیبا و دیدن رابطهی فوق العاده ی شما اووونقدر انگیزه میده که حتی نمیتونین حدس بزنین٫٫٫٫
هر لحظه که این فیلم ها رو میبینم دوباره با عشق شروع میکنم به کار کردن رو خودم و خوب کردن حالم و حسم و هر لحظه شور و شوقم بیشتر میشه٫٫٫٫
همین الان تو خوابگاه که داشتم فایل آخر رو نگاه میکردم جوری از ته دل خندیدم که همه ترسیدن?
واااقعا مرسیییی
مرسییی که هستین
دیدن رابطه ی فوووق عاشقانهی شما٫٫٫دیدن اینکه هر بار استاد شما رو نگاه میکنه توی چشمش برق میزنه هر لحظه بهم این ایمان رو میده که عشق واقعی وجود داره و یه روز منم مثل شما خودم زندگی و رابطم رو خواهم ساخت و به چیزی که میخوام میرسم٫٫٫٫٫?
وای اصلا نمیدونم چی بگم چی بنویسم٫٫٫٫الان فایل رو نگاه کردم و یه حس قوی بهم گفت برو و کامنت بذار٫٫٫٫فقط خواستم بنویسم و حسی که دارم رو باهاتون درمیون بذارم٫٫٫٫
تعداد نکات مثبتی که تو این فیلم بود با شمردن تموم نمیشه٫٫٫
لبخندی که همه به لب داشتن٫٫٫?
منظره بی نظیر پارک٫٫٫?
غذای خوشمزه استاد پز??
رابطه ی زیبای استاد و مایک?
رابطه ی بینظیر استاد و عزیزدلش?
بچه های خوووشگلی که داشتن بازی میکردن
سگ های خوووشگلی که بودن (البته لازم به ذکره من عااااشق این حیوون فوق العادم)
فراواااانی
فراواااانیییی
فراااوااانییییی
چقدررررر ثروت بود تو این فیلم٫٫٫٫چقدر نعمت٫٫٫٫
ماشین های بینظیر٫٫٫٫با تزئین های خوووشگل?
هوای عالی
خانواده های شاد
خانم و آقایی که داشتن گیتار مینواختن?
٫
٫
٫
و هزارااان نکته مثبت دیگر٫٫٫٫که من با یه بار نگاه کردن تا این حد تونستم بنویسم٫٫٫٫
وااااقعا مرسی خانم شایسته عزییییز٫٫٫
مرسی برای تمام باور های عالی که با صحبت هاتون بهمون میگین٫٫٫٫ایمانی که میدین٫٫٫٫?
11/چقدر آدم خوشتیپ و خوش اندام زیاده ومن میتونم دوستان خوش هیکل رو داشته باشم وخودم هم این ویژگی مثبت رو بوجود بیارم ?
12/خدا به من نعمت جسمی رو داده که میتونم با تمام شگفتی که داره ازش لذت ببرم و استفاده درست کنم .پس قدر دان قدرتهای که بهمون هدیه داده باشیم و برای هر کدوم یه برنامه داشته باشیم این میشه هماهنگی وصلح با خودت با خدا در جهت خواسته های که قرار بوده تجربه ش کنیم ?
13/هر کاری بخوای انجامش بدی اما ازش چیزی بلد نباشی میتونی انجامش بدی چون خدا باهاته وکمکت میکنه و این ویژگی بارز افراد با عزت نفس بالاست ?
پایان قسمت دوم ???
قسمت سوم
1/جذابیت های زندگیت باید هر روز برات تازه تر باشه و اون هارو هر روز به خودت یاد آور بشی و ازش لذت ببری چون حق تجربه اینها یه باره تو زمین حالشو ببر ?
2/داشتن اراده و توجه به نکات مثبت برای قدم گذاشتن تو مسیری که تا حالا برات غریبه بوده و همش حال خوب وحال خوب و حال خوب .
3/رعایت کردن تکامل در هر کاری والیان یاد آور شدن قانون اینقدر که در اون به شهود رسیدی وناخوداگاه بهش عمل میکنی
4/وقتی عاشق کارت باشی و بتونی در مسیر رشد عشقت گام برداری چه نعمت ها بی به سمت سرازیر که میشود از ثروت از حال خوب همسر عالی از زندگی پر از آرامش وخوشبختی از همه نعمت های خوب خدا با باورهای درست والبته ثروت آفرین .
به دنبال کردن عشقت برات همه چیز میاره تو برای گسترش خودت اومدی وخدا وند وعده راحت بدست آوردن و راحت ساختن و داشتن رو بهمون داده و وعده خداوندحق است ???(راحتی استاد در تدوین فایل ومحصولاتش که کلا لذت بوده براش چون در مسیر درست وجایکاه درستش حرکت کرد بخاطر عشق ورسالتش )?
5/تو زندگیت همیشه از قدرت کلامت به نفع خودت استفاده کن و ازش لذت ببر برای حال خوب واتفاقات خوب
6/سفر باعث میشه قدر داشته هاتو بدونی و از زندگی کنار عزیزانت لذت ببری و آسون بگیری داستان وماجرای جهان رو وسعی کنی خودت باشی ودنبال تغییر هیچ کس نباشی و با همه در صلح قرار بگیری
7/خدایا شکرت که این همه تنوع و تضاددد تو دنیا هست که ما بخواهیم تجربه ش کنیم و از داشتن ودیدن اونها لذت ببریم .خدایی کلمه لذت کلمه کلیدی زندگی ماست
8/آدم وقتی سفر میکنه تازه خدا رو بیشتر میشناسه و پی به عظمت جهانش و خودش میبره و دنیا دیده میشه وبا تخلیه میشه آدم دیگه ای میشه سفر آدم رو پخته میکنه و باعث میشه خواسته های در تو ایجاد بشه که قبلنا حتی به میلیمتری اون هم رد نشده بودی
9/وقتی رویایی داری باورش کن و دنبالش کن چون قطعا به نام تو بوده و به نام تو بوده وقتی باهاش هم فرکانس شی و بهش توجه کنی و استان باور هارو هم بدونی چه میشود جهان دقیق کار میکنه قانون درسته اگه به خواسته هات نرسیدی تقصیر خودته فرکانس هاتو دستکاری کن .?
10/جهان تو رو به سمتی میبره که خودت میخوای پس بهترین ها رو دنبال کن و بخواه وتوجه کن بهشون .هدایت هدایت وهدایت در هر جهتی که خود میخوای من میگم چشم ?
11/یادت باشه بزرگ فکر کنی و درخواست داشته باشی و خدارو باور کنی وبهش ایمان بیاری چون تواز خدایی وخدا عاشق خلق خواسته های بزرگ و رویاهایی که میخواد به دست ما متجلی بشه???
در آخر خدارو سپاسگزارم برای بودنش برای الهاماتش برای نعمت هایش دوستتون دارم .
با هدایت به این نوشته ها فقط اشک میریزم چند ماه پیش این نوشته ها رو با هدایت خدا نوشتم و امروز به لطف خدا دارم هر چه بیشتر و بهتر در سمت علایقم هدایت میشم و اون اتفاقات دلخواهی داره وارد زندگیم میشن .
فقط خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که چنین قوانین دقیقی در جهان حاکم کرده که ما حاکم زندگیمون باشیم .
بهترین روزهای زندگیم هست در این روزها احساس های بی نهایت خوبی رو دریافت میکنم .واقعا وقت گذاشتن من برای حضور در این سایت مثل کاشتن همون دانه های از باورهای قدرتمند بود
و جهان داره آرام آرام نتیجه های برام میاره که هر روز منو شگفت زده میکنه .
خدایا دوستت دارم برای همه اشک شوق رسیدن به خواسته ها شون و رشد همراه با آرامش و رعایت تکامل رو میخوام .
شاد و ثروتمند و عاشق در پناه قدرتمندترین و تننها ترین نیروی عاشق جهان باشید
هر چی عشق و خوبی نثاررقلب های مهربان و عاشق این سایت ♥♥❤❤❤
واقعا متن زیبا و پر مفهومی رو نوشتی خوشحالم که امروز از صبح که به سایت سر زدم بارها کامنت های مختلفی ازت تو خیلی از بخش ها خوندم و چیزای خوبی یاد گرفتم و حتی دونسته های قبلیم برام یادآوری شد.همش ی حسی اسمت رو برام برجسته میکرد آخه من عاشق کامنت خوندنم خیلی برام راهگشاست و به هدایت الله رو در اون ها حس میکنم.
امشب نکته ای رو برای چندمین بار متوجه شدم ولی این بخش از کامنت زیبای تو منو متوجه ی نکته اساسی درباره خواسته هام کرد و پاشنه آشیل ظریفی رو پیدا کردم و حالا این جمله رو بزرگ مینویسم و میذارم جلو چشم تا ایقد تکرارش کنم با خودم که دیگه هیچوقت هیچوقت یادم نره. اونجا که گفتی
“وقتی رویایی داری باورش کن و دنبالش کن چون قطعا به نام تو بوده و به نام تو بوده وقتی باهاش هم فرکانس شی و بهش توجه کنی و استان باور هارو هم بدونی چه میشود جهان دقیق کار میکنه قانون درسته اگه به خواسته هات نرسیدی تقصیر خودته فرکانس هاتو دستکاری کن .”
واقعا همین امشب برای چندمین بار فهمیدم که قانون داره درست کار میکنه مث همیشه و خواسته من که هنوز به دستش نیاوردم بخاطر ترمز هایی هست که دارم.
واقعا به نکته های قشنگی اشاره کردین به راضی بودن از خودتون و جسمتون و دوستداشتن خودتون و همچنین لذت بردن از زندگی و اینکه سفر عظمت خدا رو بیشتر به ما نمایان میکند هر جمله از نوشتتون حاوی درسی بزرگ برای همه ماست…
سپاسگزارم از نگاه ولطف خداییتون ٫وقتی به ابهامی که بهت گوش میدی همین میشه ٫بخدا دیگه تعجب نمیکنم چرا آن این اتفاق افتاد چرا اون از همون روز اول وارد این وادی مقدس شدم ایمان آوردم و شروع کردم به ساختن ٫
قدم های کوچیک اما پیوسته و به اندازه کار کردنم جهان چه پاسخ های شایسته ای بهم داده ???????خدایا من میمیرم واست تنها عشق ٫اعتبار همه زندگیم خدا ٫?
من نزدیک ده روزه میخوام برای این فایل فوقالعاده کامنت بنویسم و هر بار میگم، یکبار دیگه ببینمش و بعد میره توی چهار پنج بار نگاه کردن و …
این فایل رو من خیلی خیلی بیشتر از بقیه فایل ها دوست دارم. روزی چند بار نگاش می کنم و هربار درس های بیشتری ازش یاد می گیریم. این فایلهای سفر به دور آمریکا مثل واحد عملی آموزه های سایت می مونه. مثل درس فیزیکی که با کلی تمرین و تکرار یادش می گرفتیم ، ولی وقتی به آزمایشگاه می رفتیم و اون درس رو توی عمل می دیدیم، درکش می کردیم. اونچه که استاد توی فایل ها با صداقت و سخاوت به ما یاد میده و ما به خاطر فرکانسی که از ایمان محکم ایشان دریافت می کنیم، با جان و دل می پذیریم، ولی دیدن این تصاویر و این آموزه ها و آگاهی های ناب در عمل در ضمیر ناخودآگاه مون جوری ثبت میشه، که جزء ریشه دارترین و محکم ترین باور هامون میشه.
دوچرخه سواری که رفتین و خیلی راحت و بدون هیچ احساس بدی میگین که باید تکاملمون رو طی کنیم، شوخی های صمیمانه با حفظ احترام مایک. لذت و احساس عالی استاد در حین پختن مرغ به ساده ترین شیوه، که یک غذای ساده رو با معرفی داشتن پروتئین و همه جور طعم و مزه جوری ادی فای می کنه، که منی که حتما باید چند جور مواد غذایی دیگه، و ادویه را با مرغی که می پزم، مخلوط کنم هم دهنم آب می افته ?
دیدن این همه تنوع در rv ها ، سبک مسافرت، افراد و … بهترین نشان دهنده فراوانی در جهانه، و به من این درس رو میده که مهم نیست که چه سبک زندگی دارم، مهم شاد بودن و لذت بردن و داشتن احساس خوب در تمام لحظاته.
و صحنه ای که عاشقشم، صحنه خوندن و رقصیدن استاده،?????
همه ما توی سفر، چنین زمانی داشتیم که نه وقت بازدید از جاییه، نه زمان غذا خوردن و نه زمان استراحت کردن، قبل از آشنایی با آموزه های استاد اون تایم، با تلویزیون پر میشد و بعد در بهترین حالت شد، دیدن فایل های استاد یا بودن در سایت. و اون درس بزرگی که من از این فایل گرفتم ، دقیقا در مورد همین قسمت از فایله. لذتی که استاد داره این لحظه، از خوندن و رقصیدن می بره ، یک طرف و بسیار بسیار مهمتر طرف دیگه، صمیمت، احساس عالی و خاطره زیبایی که داره برای مایک می سازه. مایک هر چند سالش که بشه و هر جا که سفر کنه، و یا حتی هر بار که صدای سیاوش قمیشی رو بشنوه، همین خنده و احساس خوب براش تکرار میشه، و چقدر اونو توی فرکانس بهتر و مدار بالاتری قرار میده، چقدر عالیییییییه که درس بگیریم از این فایلها و علاوه بر لذت بردن خودمون، برای فرشته کوچولو هامون هم خاطرات شاد و لذت بخش بسازیم.
نکته خیلی مهمتر،لذت و صمیمتی که مایک تجربه می کنه، و ان شاالله با عمل کردن به آگاهی هامون، فرشته کوچولو های ما، اونا رو در مورد خیلی از چالش ها و مسائل جامعه، واکسینه می کنه.
اینه که استاد نه تنها در مورد ثروت که در تمام جوانب زندگی موفق شده و ان شاالله روز به روز هم موفق تر میشه.
استاد عزیزم، ممنونم ممنونم ممنونم و به خاطر سبک زندگی زیبایت تحسینت می کنم.
خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر نعمت بی نظیر بودنت و به تصویر کشیدن این همه آگاهی.
دوستان گلم، همسفران عزیزم ممنونم که با نوشتن دیدگاه های فوقالعاده تون ایمان و درکمون از قانون رو بیشتر و راحتر می کنید.
خدا جونم عاشقتم که مرا به بهترین مسیر هدایت کردی، مسیر کسانی که به آنها نعمت داده ای.
در پناه خدا، شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
آره عزیزدلم اصل زندگی کردن بودن در لحظه ابدی اکنونه، و این یعنی رها باش از غم و افسوس ها و ناراحتی های دسته و ترس ها و نگرانی هایت آینده ، عنی نعمت های همین لحظه رو ببینی، لذت ببری از داشته ها در این لحظه، و سپاسگزار و شاد شاد شاد باشی.
به قول سهراب سپهری
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
با هدایت و حمایت خدا ادامه می دیم، با قدرت، متعهد، مصصم، ان شاالله
دوستت دارم عزیزززززززم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘🌹🌹
خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که ما را با هدایت و حمایت خودش در این مسیر پر از نعمت و ثروت نگه می دارد و به ما انگیزه و عشق و لذت و انرژی می دهد تا هرروز بهتر و عالی تر در این مسیر ادامه بدهیم و رشد و پیشرفت بیشتری داشته باشیم.
دوست خوبم
برای تمام کامنت هایت در این خانواده صمیمی ممنونم پر از درس و لذت هستن برای من ، مخصوصا اون کامنتی که ۹ تا از ویژگی ها و برنامه های روتین افراد موفق رو نوشته بودی و از همون روز منم اونا رو به عنوان برنامه روزانه خودم نوشتم و خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که هدایت و حمایتم کرد و توی انجامش استمرار داشتم.
ممنونم عزیزم که دست خدا هستی برای لذت بردن بیشتر من از دریافت آگاهی ها،
پر از انرژی و لذت و احساس خوب هستی جانم.
مرسییییییی که هستی، مرسییییییی که اینقدر عالی و بی نظیری، مرسییییییی که اینقدر با خودت در صلحی و این صلح درونی باعث شده تا همیشه خودت باشی…
در توصیف تو عزیزم هر چی بگم کم گفتم واقعا تحسینت می کنم و برای ادامه دادنت بهت تبریک میگم.
یکبار هم قبلا بهت گفتم و بازم تکرار می کنم که هر پیام و کامنت تو برای من پیغامش اینه که بریم برای خواندن کامنت و پیام خداااااا.
مرسییییییی که با کامنت هایت اینهمه شادی و لذت و احساس خوب و خدا هدیه می کنی به قلب من.💖💖
محمد عزیزم، دست مهربان و پر عشق و پر انرژی خدا، برایت از جان جانانم، از آرام جانم موفقیت روزافزون درتمام جوانب زندگی را خواستارم
باریکلا به اینکه از وقتی دیدی لازم دیدی اینکارو بکنی شروع به انجامش دادی متعهد
و این تحسین برانگیز عزیز جونم
سلاممم
خیلی خیلیی لذت بردم از کامنتی که واسه فکر کنم لایو 16 بود نوشته بودی بسیار بسیار لذت بردم و هم چنان لذت بردن خودم از نوشته های قشنگ و درست و بینظیر و الهامیت هم چنان ادامه دارد ( آخ جووون یوهووو)
خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت عزیزم
خداروشکر میکنم به خاطر اینکه هستی و توی این دنیا با حضور و انرژی و تعهد و نگاه و رفتار و کلام و بیانت به یک جای بسیار محشرتری تبدیل شده این دنیا و واقعا سپاس گزارم از خداا، میدونی دیگه هر نعمت جای شکر دارد شکر کلی گفتن واسه وجودت یک چیز و واسه هر نعمتی که بهت داده شده جدا و اینکه تازه هر مهارت و توانایی بینظیری هم که داری خودش تحسین کردن جدایی داره.
آخ عاااشق خودمممم لعنتی بس که بینظیرمم واقعااا خداروشکر خداروشکر
واوو
یک نکنته میخوام در مورد اون 9 تا برنامه بگم در مورد ورزش، من خودم خیلی وقت ها GYMنمیرم و به جاش خونه را تمییز میکنم مثلا روزی که گذشت کلا شیشه ها را تمییز کردم اوووف یک شیشه پاک کن گرفتم عجب بوبی داشت یعنی خود بوش بیشتر برام لذت بخش بود تا خودش! فکرش را کن و اتفافا همون موقع که از این شیشه پاک تحسین برانگیز استفاده داشتم میکردم به خودم گفتم چطور میشه که تو یک چیزو بخوای ولی اون چیز که هیچ تازه چیزهایی دیگه آپشن ها و ویژگی های دیگه ای داشته باشه که برات لذت بخش تر باشه و این خیلی برام جالب بود. خیلیی
یعنی میخوام الان به ذهن خلاقم رسید خداروشکر اینکه
آدم ها میتونن مثل یک کتاب باز بمونن … حتی از همون کسی که هر روز میبینیش میتونه همون فرد با تغییر خودت از درون اون فرد بشه یک کسی که تا حالا اون حرف جدید یا هر چیز دیگه ای که به نظر نو | NEW میرسه را تجربه کنی آره تجربه
خیلی شگفت انگیزه
یاد لایو 15 بود فکر کنم افتادم بعد از 10 قسمت در مورد سریال زیبای تحسین برانگیز زندگی در بهشت بود
یکی پرسید که خوب توجه کن مرضیه جان!!
چی میشه که زندگی توی پارادایس تکراری بشه واستون استاد؟؟
به نظرت چی میشه مرضیه؟؟
قطعا
همینطوره
با ناسپاسی
اصلا نمیدونم چی شد که اینو گفتم ولی اومدم که فقط سپاس گزاری کنم به خاطر وجود ارزشمندت و شکر کنم خدارا به خاطر اینکه اولا منو لایق دونست تا با من دنیا را تجربه کنه و با دستان من بنویسه و این که نظرات من مثل پیام خدا میمونه خب اول به خاطر باورهای زیبای تحسین برانگیز خودته و این احساس خود ارزشی که واسه خودت عزیزم قائل هستی و تازه من واقعا هر چی دارم از خدا دارم. و این سبک شخصی نوشتن و نگاه فان و استفاده از قانون همه و همه میتونم بگم با مرور زمان و تکاملم این اتفاق افتاده خداروشکر
و خبر خوب و نگاه زیبای تحسین برانگیزم اینه که، اولین کسی که الهام میگیره و متحیر میشه از نوشته های واقعا گران بهام، خودم هستم و اصلا نمیدونی که چقدر این نوشتنه شریف مقدسه زیباست اصلا هر چی بگم که هیچ هر چقدررر داره میگذره من دارم بیشتر متوجه میشم که چه گنجینه ای هست تا الان تا همین شب و همین ساعت 3 صبح توی اخرین آپدیت اهرم رنج و لذتی که برای نوشتن دیدگاه و خواندن دیدگاه ها داشتم 5 تا اهرم لذت دیگر هم به این لیست ماشاا.. بلند والااا اضافه شد که یکیش از همین نظری بود که برای من نوشتم عشقم
OK Ok
زندگی ادامه دارد .. و واقعا زندگی که داریم خیلی زیباتر از اون چیزی باشه که بشود
میخوام هم برم نظر زیباتو توی لایو 16 بخوانم دوباره و هم اونجا در مورد کارل سیگن عزیز بهت بگم در واقع میخوام در مورد فراوانی و کوچیکی این دنیا توسط این شخص بینظیر باهات صحبت کنم
خداجونم برای این سایت بی نظیر ، وجود ارزشمند و پر از خیر و برکت استاد عزیزم و تمام عزیزانی که به بهبود روز افزون این سایت کمک می کنند و تمام دوستان بی نظیرم در این خانواده صمیمی و اختصاصی تر برای وجود پر از انرژی و شاد و آگاهی داداش محمد عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖💖💖
ممنونم که تجربه ات رو در مورد ورزش برام نوشتی و نشانه بود برام از طرف خدا که من بنویسم در اینجا چطور قدم به قدم هدایت شدم در طی کردن تکامل ورزشم
وقتی اون کامنتت رو خوندم و اونو به عنوان برنامه روزانه خودم نوشتم، دوتا از موارد برام چالش بود یکی مراقبه که تا اون روز حتی یکبار هم انجامش نداده بودم و خدا عالی قدم به قدم هدایتم کرد و حسابی حرفه ای شدم در اون و یکی ورزش کردن بود که من همیشه فکر می کردم که برای ورزش کردن باید باشگاه برم و زیر نظر یک مربی حرفه ای کار کنم و وقتی شرایط این جوری شد و از بین تمام اخبار های دنیا فایل هایی به دست من می رسید که ورزشکاران حرفه ای داشتن توی خونه ورزش و تمرین می کردن، پس این باور در وجودم شکل گرفت که منم می تونم، پس با در نظر گرفت قانون تکامل و ایمان و توکل به هدایت و حمایت خدا جونم شروع کردم. روز اول با ۵ دقیقه پیاده روی سریع توی هال خونه شروع کردم روز دوم ۱۰ دقیقه، روز سوم یک ربع تا روز ششم شد نیم ساعت، روز هفتم دوتا حرکت ورزشی ساده هم اضافه شد و روز بعد بیشتر و بیشتر و تا امروز که شکر خدا این تایم به حدود ۷۰ دقیقه ورزش کاملا حرفه ای رسیده و دیروز هم از طرف دستان خدا کلی تحسین و تایید و عشق دریافت کردم برای این همه خوش تیپ تر شدنم، خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖💖💖
و قشنگترین قسمت این ورزش کردنم احساس سپاسگزاری بی نظیرم در حین انجام دادن اونه، وقتی اولین قدم رو بر میدارم شروع می کنم به سپاسگزاری کردن بابت تک تک سلولهای بدنم از حالت گردی انگشتان پام، برای زیبایی شأن برای سلامتی شان، برای اینکه روز به روز قوی تر و سالم تر و شاداب تر و پر انرژی تر می شن، شروع میشه و با تارهای موی سرم تموم میشه، و از اونجایی که در تمام طول تحصیلم با درس زیست میانه ام خوب نبود اعضای داخلی قسمت شکمم به جز چندتایی از اونها رو نمی شناسم و با لذت و کلی خنده و احساس خوب میگم و برای تک تک سلولهای سالم و قوی که در این قسمت دارن وظیفه شون رو به بهترین و دقیق ترین شکل انجام میدن سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖😍😂😂
داداش گلم ممنون میشم اهرم رنج و لذت که برای نوشتن و خواندن کامنت ها داری رو با من به اشتراک بگذاری، تا ان شاالله منم عاملتر بشم و با هدایت و حمایت خدا در این مسیر پر قدرتت و با ایمانی محکمتر حرکت کنم.
محمد جان عزیزم برای استمرارت و این همه انرژی و احساس خوب و بی نظیری که با کامنت های محشرت در قلبم می نشانی تحسینت می کنم و ازت ممنونم.
من امروز وقتی کامنتم را نوشتم برای اخرین فایل روی سایت به نام « شکارچی نکات مثبت باشیم » بعدش چندتا کامنت خواندم که اتفاقا کامنت تحسین برانگیز خودت یکی از اون نظرها بود و چقدر من لذت بردم ازش خداروشکر
خداروشکر برای وجود ارزشمندت بهار جان
نمیدونم همون بهاری که مهاجرت کرده ترکیه یا نه .. چون اون بهار عکسش یک چیز دیگه بود.
داشتم فکر میکردم چرا خدا برام واسه این قسمت نوشته اونم امروز!
صبر نکردم و اومد فایلو دیدم، به چند مورد توجه میکنم؛
دیدم که من امروز دقیقا وقتی از باشگاه برگشتم ( پیاده – عمدا ) یک فاصله ی ده دقیقه ای برگشت تا خونه را من فقط در مورد توانایی هام داشتم با خودم صحبت میکردم و لذت میبردم و تو این فایل هم هر سه عزیز داشتند در مورد توانایی هاشون با هم صحبت میکردند و تحسین میکردند هم را.
امروز دقیقا اولین روزی بود که سینه های مرغ را جدا کرده بودم از قبل و دقیق روز باشگاه برای بعد تمرین یک سینه کامل مرغ اب پز میخورم و امروز این کارو کردم و دقیقا تو این فایل استاد سینه مرغ درست کرد و این یعنی نشون میده مسیرم درسته و باید همینو ادامه بدم ( این ایده ی سینه مرغ در پاسخ اینکه خدایا من حجم میخوام بدم به بدنم بود ) تایید شد تمام … یوهو
سوم، امروز داشتم حسابی فایل هایی را روی تی وی کافه گذاشتم از زیبایی های جهان امروز داشتم که میدیدم همش تحسین و تحسین این زیبایی ها و مخصوصا توجه ام به تنوع بود و حالا مریم جان در مورد تنوع داشت صحبت میکرد.
و در مورد سفر …
و …
خدایا شکرت واقعا واقعا به هر چی توجه کنی از همون جنس توجه بیشتر و بیشتر را جذبش میکنی والسلام.
من عاشق این جملت شدم مرضیه جانم.. ولی دیدن این تصاویر و این آموزه ها و آگاهی های ناب در عمل در ضمیر ناخودآگاه مون جوری ثبت میشه، که جزء ریشه دارترین و محکم ترین باور هامون میشه. دقیقا جواب دادی بهم که چقدر ماندگارن.؟ و گفتی محکم و ریشه دار ترین میشن… ممنونم دست خدا…😍❤❤❤
این پاسخ کامنت ۲۴ مهره که برام نوشتی ، اونجا دیگه قسمت پاسخ نداره.
ممنونم عزیزدلم که نتایج قشنگتو، درک زیبات از آگاهی ها رو با من به اشتراک می ذاری تا بیشتر سپاسگزار خدا جونم بشم برای قوانین ثابتش.
اگر یبار دیدی خدا یچیزی واست فرستاد که نمیدونی از کدوم حس بدت اومد ناراحت نشو. اونو خدا فرستاده تا برای همیشه اون منبع و اون باور و اون حال رو ریشه ای حلش کنی
من عاشقتم که دست خیر رسان خدا شدی برای من، تا هر لحظه با کلام زیبا تو هدایتش رو به من برسونه
دقیقا این همون ارزش تضاد هاست، وقتی که تمرکزمون روی خودمون باشه وقتی در مسیر مستقیم خدا ثابت قدم پیش می ریم هر تضادی راه ورود هزاران خیر و برکت و نعمت به زندگی مون میشه.
خدا خواسته هامونو تو بغلمون میندازه… حتی وقتی حواسمون نیست..
خدای من، اینو که اینقدر تجربه کردم ، که تجربه اینچنینی رسیدن به خواسته هام شده جزء عادت ها و بدیهیات زندگیم، خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
ای جان من، من عاشقتم ، ان شاالله در مناسب ترین و بهترین زمان کنار شومینه میشینیم و از صحبت کردن با هم لذت می بریم
عزیز دلم، میشه خواهش کنم، عکس صورت ماهت رو ، برای پروفایلت بذاری لطفاً؟ اینجوری بهتر می تونم دیدنت رو ، با تو بودن رو تصور کنم.
دوستت دارم فاطمه جانم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘😘🌹🌹🌹
سلام عزییییز دلم😍😀 خوبی؟ وای خدا من چرا هروقت تو کامنت میدی انقدر حرف دارم برات؟؟ یهو یه چیزایی پیش میاد که نزدیک پاسخ توئه و من دوست دارم بهت بگم! مرسییی ازت انقد با عشقی انقد مهربونی انقدر خوش قلبی گاهی دلم واستون تنگ میشه دل تنگی شدید. هرکی مث شماها پایه ی حرف زدن در مورد اتفاقای فوق العاده و مثبت با آدم نیست وقتی میبینم پیام اومده اصن میپرم هااا ببینم پاسخ چی بهم دادن😍😍😍. مرسی ازت. حرف این لحظه ی من اینه مرضیه ی من، میخوای بدونی کدوم ویژگی هاتو خوب کنی..؟ فکر میکنی توی پیشرفتی تا ابد آره هستی. تا ابد در حال پیشرفتی ولی یه نکته بهت بگم که بهت بگه کدوم هارو اول درست کن؟ که بهت بگه همون طور که خودت گفتی و چقدر هم قشنگ بود: تضاد رو که دیدیم وقتی رفعش کنیم هزارتا راه خیر و برکت وارد میشه. میدونی چطور باید شناسایی کنیم؟ میدونی تو مهربونی تو خوشگل و جذاب و صورت دل نشینی داری. خب بیا مهربونیتو زیاد کن آره خوبه ولی مهربونیت الان شاید نقطه کار کردن زندگیت و اولویتش نباشه… خوب به حرفم فکر کن… یه نکته طلایی هست که میخوام بهت بگم… ۱. بقیه چی بهت میگن و۲. چه اشکالی ازت میگیرن.. همین!
و در یه جمله راه دور نریم، فقط به اطرافت نگاه کن!
میدونی شاید بعضیا تو رو نفهمیده باشن و تو فاصله بگیری و بگی اهه اون نمیدونه من چقدر در حال تلاش برای مثبت بودنم! این یکی اصن نه تنها از زندگیم، از افکارم هم خبر نداره! و در مقابل حرفاشون با افتخار لبخند بزنی و رد بشی. ولی من یه نکته میخوام بهت بگم که به روانشناس هم نیاز نداشته باشی هیچ وقت..!
تو خودت یه عالمه از راه رو رفتی همین که توی خانواده ی عباس منش و جز فعالترین هایی، یعنی زندگیت صعودی داره میره بالا. ولی امشب بایدد بهت بگم. مرضیه جونم هرکس هرکس هرچیزی بهت میگه به خاطرش بسپار و برو توی خلوت ات بررسیش کن سعی کن صادق باشی با خودت. حتی پافشاری کن روی یادآوری اشکالات ات و صحت حرف اون فرد. و بنویسش و روش وقت بزار بعد اگر اشتباه بود ردش کن. من امشب دوستم بهم گفت باید روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کنی من اول قبول نکردم گفتم من خیلی وقته باهاش عمیق حرف نزدم اصلا نمیدونه من در حال تلاشم برای رفع کردن اشکالاتم. ولی نکته اینجا بود… آره من در حال رفع اشکالاتم بودم ولی خدا اولویت تضادهایی که باید رفع کنی رو میفرسته و تو نمیبینی و میگی در حال تلاشم و با خودت میگی اون نمیدونه، این نمیدونه، و نمیدونی دقیقا هر حرفی که میزنن اگر رفعش کنی سرعتت چند برابر میشه ،چون اینا رو خدا فرستاده… آره مهربونیتو زیاد کن عالیه ولی الان آجرهای محکممی که جلوی راهتو گرفتن مهم تر نیستن…؟ من امشب فهمیدم.. دوستم یهو با یه جملم گفت روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کن من گفتم توی ذهنم: به کسی اجازه ی اظهار نظر میدم که تمام افکار و زندگیم رو بدونه. و فقط بهش گفتم باشه. ولی اون یهو یه عکس نوشته برام فرستاد که نوشته بود: دختری که حرف دیگران نه بهش اعتماد بنفس میده نه اعتماد بنفسشو میگیره خوشبخته.. و من یه لحظه مکث کردم..اگر من انتقادپذیر بودم و اعتماد بنفسم کافی بود باید بدون ناراحتیه ذهنی حرفشو قبول میکردم یعنی ذهنم از حرفش ناراحت نمیشد درسته؟ پس چرا ذهنم ناراحت شده بود ؟ و تو دلم گفته بودم: هه تو چه میدونی من در حال تلاشم و سریع ذهنم ردش کرد… و تو ذهنم گریز میزدم به تلاشام و موفقیت هام.. ولی تلاش هام قابل تحسین بود موضوع این بود اصلا ربطی به ویژگی الانم نداشت! خدا داشت میگفت تو الان این ویژگیتو باید درست کنی دلیل نیست موفقیت دیگه ای نداشتی ! پس ذهنم اون قدر قوی نشده بود تا “بپذیره” آدم های بزرگ میپذیرن! دقیقا مث اون داستانه شده که یه نفر داشت غرق میشد گفت خدا ازت کمک میخوام خدا واسش یه قایق با چند نفر فرستاد تا کمکش کنن اون شخص گفت نه نه من از خود خدا کمک میخوام نه از شما و دوباره همین داستان تکرار شد و بعد اون مرد غرق شد و در اون دنیا گفت خدا چرا کمکم نکردی؟ خدا گفت من که با وسیله هام واست صدبار کمک فرستادم تو چرا ندیدی؟ و من فهمیدم ای وای چه خوب که من فهمیدم ازین ببعد میخوام هرکی چیزی بهم گفت یادداشتش کنم برم درستش کنم بابا جان خدا بلیط مجانی داده بری توی سینما و پرده سینما بهت بگه اشکالاتت این هاست برو درستش کن اصنن لازم نیست بری جست و جو کنی و بگردی در درونت. جلوته روبروته راه دور نرو! اره خلاصه این از پیام من فک کنم به تو هم کمک کنه. راسی دقیقا چند روز پیش عکس پروفایل گذاشتم چه جاالب که الان گفتی بزار. چه حس قشنگیه دوستت بخواد صورتتو ببینه انگار یه گوشه قلبم یه چیزی دینگ صدا کرد. مرسسیی از محبتهای بی پایانت مرضیه جونم❤
ای خداااااا ، صورت ماه فاطمه جونم رو ، لبخند خوشگل روی لباشو، انرژی مثبتی که از چهره اش قابل دریافته رو ، من عاشقتم عزیز دلم
یه عالمه بوس به روی ماهت عشقم
من عاشقتم، منم دلم برات تنگ میشه، اول یه چی بگم، فکر کنم اینجا دیگه جای پاسخ نداشته باشیم ، چون جواب های تو در تو تا ۶ لول امکان پذیره، اگر نشد برام بنویسی بیا توی پروفایلم، اونجا دیدگاه ها زودتر هم تایید میشن ، نسبت به فایل های قدیمی، اینجوری در مدار نزدیکی تری دارمت عشق من.
آخه تو چقدر دست خدایی برای من ، دقیقا همین نکاتی که من این روزا دارم روشون کار می کنم یعنی اولویت بندی برنامه هام، اینکه باید اول روی چه چیزهایی کار کنم و اینکه یک استپ زدم روی جلسه پنجم عزت نفس و دوباره برگشتم، از اول مرور کنم، و دقیقا توی جلسه اول عزت نفس استاد این مباحث رو عالی توضیح میدن و پیام تو هم یک نشانه بود برام از درستی تصمیمم.
دقیقا همین طوره که تو گفتی عزیزم، وقتی که بهمه آدما به چشم تکه از خدا که روح خدا در اونا دمیده و دست خدا هستن برای کمک کردن به تو ، به رشد تو ، به تعالی تو، نگاه می کنی، اون وقت هر سخنی از اونا رو هدایت خدا می دونی که اومده تا ترو رشد بده تا تو با عمل کردن بهش به مدار بالاتری بری،
من عاشقتم که اینقدر روان و عالی داری این درک عالیت از قانون رو با من به اشتراک می ذاری ، عزیز دلم.
خیلی ازت درس می گیرم، دست خیر رسان خدا
خدا رو هزاران بار برای نعمت وجود ارزشمندت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
من دوستت دارم یه عالمه
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘😘🌹🌹🌹
سلام مرضیه ی خوشگل مننننن😍😍😍😇 تو خوبی؟ چقدررر خوشحالم حرفام مفید و بدردبخور بود واست😇 ایمان داشتم خدا خواسته حرفمو بهت بزنم. خیییلی خوشحالم وقتی دیدم پیام دادی بهم. عاشق اون قسمت از پیامت شدم که گفتی همه ی آدم ها تکه ای از روح خدان.خیلی منو به فکر فرو برد. اگر من مفهومی که تو حرفت بود رو ادامه بدم بیشتر از قبل با خودم و دنیا در صلح میشم. اخه من عاشق دنیااام ولی میخوام بیشتر عااشق دنیا و آدماش بشم الانم حرفتو ذخیره ش کردم تو گوشیم. تا سر وقت برم توی دفتر خاطرات قهوه ای پارچه ایم که روش نوشته: “مینوشمت همچو چای” وارد کنم. مرررسی مرضیه جونی واسه اینکه هستی😍😙😚 اون پاسخ دادنیم که گفتی تو پروفایل بذار غیر فعال نشده؟ من بعضی چیزاشو بلد نیستم واسه همین اینجا برات نوشتم عزیز دلم😙😚😚
دقیقا دقیقا هر چقدر این آگاهی و قوانین پر در مثالها و تجربیات زندگی ببینیم و تکرار کنیم، بیشتر و بیشتر در کشون می کنیم و ثبت میشن در ضمیر ناخودآگاه مون
ممنونم دست خیر رسان خدا که برام یاد آوری کردی این اصل مهم رو
من عاشقتم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘🌹🌹
تو که عزیز دلی. من کامنتاتو میخونم خیلی جلویی تو زندگی مثبت، خانمی. خواستم بگم تسلیم نشو موفقیت هات رو یادآوری کن به خودت. من دارم میبینمشون مرضیه جونم. من دارم پیشرفتت رو میبینم کامنتاتو میبینم واقعا تحسینت میکنم که انقد تو راه پیشرفتی ادامه بدههههه
من عاشق خداییم که اینقدر واضح داره با کلام تکه ارزشمندش به من نوید موفقیت و رشد و پیشرفت بیشتر رو میده. عاشقتم عزیزدلم
ممنونتم دست خیر رسان خدا
اگر بدونی چقدر پیامت به دلم نشست، چقدر گوارا بود برای کل وجودم
چشم جان دلم، چشم، ادامه میدم، محکم تر. متعهدتر، مصمم تر و متمرکزتر ان شاالله
الان که تاریخ عضویتت رو دیدم. یه لحظه از خودم پرسیدم، اگر من می خواستم از یکی که حداقل ۵ برابر من توی این عبادتکده عضو بوده، یک راهنمایی بخوام چه پاسخی بهتر از همه بهم کمک می کرد. بعد دیدم تو خودت جوابش رو دادی، مهم نیست چند روزه عضو سایت شدی ۱ روز یا ۲۵۰۰ روز یا بیشتر، مهم اینه که از همین لحظه به خودت با تمام وجودت تعهد بدی که توی هر شرایطی بمونی در این مسیر و ادامه بدی ، ادامه بدی و ادامه بدی.
من عاشقتم
ممنونم که بازم برام نوشتی دوست جان
ان شاالله همیشه در اتصال باشی با تنها فرمانروای جهانیان 😘😘🌹🌹
سلام جان دل سلام مرضیه ی خوش فکر سلام ای هم ارتعاشی من که نمیدونم کجایی ولی انقد قشنگ خدا بهم اجازه داده مث همون کامنتی که یبار گفتم بشینم جلوی شومینه و باهات قهوه بخورم پیشت هستم❤ اگر یبار دیدی خدا یچیزی واست فرستاد که نمیدونی از کدوم حس بدت اومد ناراحت نشو. اونو خدا فرستاده تا برای همیشه اون منبع و اون باور و اون حال رو ریشه ای حلش کنی. من قفسه سینه م درد میکرد چند روز پیش مرضیه جون، حسابی روزای قبلش تا حس و حالم بد میشد سریع خوبش میکردم. نمیدونم پس این درد از کجا اومد.؟قبلا اینطوری شده بودم ولی دنبالش نرفتم چون هردوسال یبار اینطوری میشدم و یه دکتر گفته بود چیز خاصی نیست(دقیقا موضوع همینجا بود، که من دنبالش نرفتم!) ایندفعه با فاصله ی یک ماه درد اومد!! خلاصه سرتو درد نیارم واقعا خسته شدن و ایندفعه دنبالش رفتم با یه کپسول رفع شد! دقیقا خدا فرستاده بود دردو گفته بود داداش تو مگه نمیخوای دیگه شب ها راحت بخوابی😂 بیا اینم آسون ترین راه حل باورت میشه حتی من دکتر نرفتم؟ با یه زنگ راهنمایی گرفتم و تا ابد کاری کردم اون درد نیاد!اگه این انقدر سریع درد دوباره نیومده بود عمرا دنبالش میرفتم چون میدونستم تا شاید یه سال دیگه خیالم راحته تهش چند روز میاد و میره دیگه! مرضیه جون… خدا خواسته هامونو تو بغلمون میندازه… حتی وقتی حواسمون نیست..
مرسی از حس و حال خوبی که تو کامنتت بهم دادی خیلی حالم عالی میشه وقتی میبینم کسی از خانوادم ایمیل میده عزیز دل من❤
من چن تا از کامنت هاتون رو خوندم و واقعا همیشه لذت میبرم از خوندشون
از درکی که از جهان و قوانین دارین
واقعا تحسینتون میکنم
اونجایی که گفتین خاطره زیبایی داره بری مایک میسازه خیلی خوب بود
من خودم موقع خوندنش لبخندی زدم و لذت بردم
واقعا همینه که گفتین هر چی بیشتر اتفاقات خوب و خوشی رو ثبت کنیم باز در مدار بالاتر قرار میگیریم و اتفاقات بهتری رو تجربه میکنیم.
واقعا سپاسگزار خداوندم بابت هدایت شدن به این مسیر زیبا و توحیدی
از استاد عزیزم و مخصوصا مریم بانوی عزیز که با تمام مشغله و مسئولیت هایی که در این سفر دارن و بازم بری ما از این زیبایی ها فیلم میگیرن که ما هم بتونیم لذت ببریم و زیبایی ها رو تصدیق کنیم تشکر فراوان دارم، سپاسگزارم ازتون
جونم براتون بگه که این جانب ،ساعت 8 صبح با چشمانی خواب آلود صحنه ای دیدم که مثله دوران راهنمایی که زنگه آخر میخورد و بدوبدو وسایلمون رو جمع میکردیم و از مدرسه با نهایت شتاب میزدیم بیرون،همونجور از خونه زدم بیرون!
اینقدر تو رفتنم عجله کردم که حتی چراغای خونه ام رو خاموش نکردم!
گفتن دیر میشه!!!
آقا قضیه از این قراره که ساعت 8 صبح وقتی بیدار شدم ،میدونستم بیرون خیلی سرده برا همین درو باز نکردم و میخواستم یه نگاه به دلفین بندازم،پرده رو زدم کناااار!
دیییدم یه چیزای ریز ریزه سفید سفید از آسمون داره میاد پایین!
دیدم برفه!!!!
یاااا خدا!
برف داره میاد!
آخه من هیچوقت ندیدم برف بباره،یه بار برف دیدم اونم حدودا 20 ساله پیش بود!
خدای من!
خدای من!
چطور داره برف میاد در صورتی که من دیشب به صاحب خونه گفتم اینحا برف میاد بهم گفت ما اینجا رو برف حساب باز نمیکنیم!
و جالبه خوده مردمه کاشان میگفتن اینا خیلی کم برف میاد،یه بار پارسال برج 12 برف اومد و الان!
وایه من!
یه درخته اناره خیلی کوچیک تو باغچه ی خونمه که دوتا انار کوچولو بهش آویزونه!
اونا رفته بودن زیر برف!
دلفیییین!
خخخخخ
دلفین رو بگو!
تمامه شیشه هاش رفت زیییره برف!
تعجب کرده بود!
گفت این دیگه چیه!!!
برف پاکناش بجای پاک کردنه برف بندری میرقصیدن!!!
اقا بدو بدو لباس پوشیدم و رفتم تو خیابونا کککککلی عکس گرفتم!
تمامه درختا روشون برف نشسته بود!
رفتم خانه ی بروجردی ها!!!
وااااایه من!!!!
آخه چطور ممکنه اینهمه زیبایی!
تصور کن،برف شدید بباره،خیابونای باریک ،با دیوارای کاه گلی،بری تو یه خونه ای که بززززرگ باشه و آب حوضش یخ زده باشه و برف هی بباره روی درختاش!!!
برید سرچ کنید خانه ی بروجردی ها!!!
من که اینقدر از خود بیخود شدم که همونجا تو یکی از تالاراش زدم زیر آواز!!بلند بلند میخوندم:
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز ،که پرهیز،حرام است اینجا!
بسته ی حلقه ی زلفه تو نتنها دله ماست،
هر کجا مرغ دلی،بسته به دام است اینجا!!!
خیلی خیلی خیلی لذت بردم.
بعدش رفتم حمام سلطان امیر احمد!
وقتی خواستم وارد بشم شروع کردم به فیلم گرفتن و گفتن حمام سلطان امیر احمد وووووواووووو!!!!
و ناخودآگاه از حیرته این همه قشنگی چشمام نمیتونست حظم کنه این قدر قشنگه!
اگه میخوای واقعا بدونی چه تصاویری دیدم بعد از خوندنه کامنتم جاهایی رو که رفتم سرچ کن تو اینترنت!
صدای آب، سکوت،کاشی ها و سقفه رنگارنگ!!!
خیلی خیلی لذت بردم و تو همین کیف کردنام بودم که 3 تا بچه ی قد و نیم قد بدو بدو اومدن داخل و هی بازی میکردن!
من عااااشقه دختر بچه هام!!
یک از خواسته هام این بود که خدایا همسر آینده ام وقتی میخنده روی صورتش یه چال کوچولوی قشنگ داشته باشه.
یه دختر بچه ای اونجا بود که حتما عکسش رو میزارم پروفایلم شما هم ببینیدش، چشای رنگی،صورت سفید،تپل مپلی،موهای لخته بور،یه چال گونه هم داشت و کلی خوش خنده و خجالتی!
رفت کنار حوض ایستاد و خیره شد به آب، اما قبلش داشت دستشو میزد تو آب حوض،رفتم کنارش ایستادم روی زانو،و شروع کردم ازش فیلم گرفتن،گفتم ببینمت!
ببینمت!
اما چون خجالت میکشید نگام نمیکرد،بعد آروم آروم کاری کردم که باهام دوست بشه،از سوال پرسیدن شروع کردم!
گفتم آب سرده!؟
درست بلد نبود حرف بزنه خیلی کوچیک بود!
گفت سده
سده
گفتم بزار دستمو بزنم تو آب ببینم سرده؟!
گفتم عه!
اینکه سسرد نیست!!!
اونم گفت ،
سد نیس
سد نیس
گفتم برف بازی کردی!؟
گفت آله!
گفتم سرد بود!؟
گفت آله!
میدونستم کلاه داره!
گفتم کلاهت کوش!؟
برو کلاهتو بپوش!!!
رفت کلاهشو برداره و برام بپوشش، خواهرش کلاهشو گذاشت سرش،اما چون میخواست جلوی من بگه خودم کلاهمو پوشیدم و برای تو پوشیدم، کلاهشو درآورد و اومد پیشم کلاهشو گذاشت سرش!
عاه!
خدایا شکرت!
مگه خوشبختی چیزی غیر از اینکه که اینقدر حالت خوب باشه که یه دختر بچه ی کوچیک که هنوز بلد نیست حرف بزنه بیاد باهات دوست بشه!
مگه خوشبختی غیر از اینه که از ته دددلت به یه بچه ی غریبه با ذوق از قلبت ناخودآگاه بگی:
عزیزه ددددلم!
من مطمئنم با دیدنه عکسه اون فرشته،شما هم قبول میکنید که خوشبختی یعنی اینکه خودت از خودت راضی باشی!
خدایا شکرت…
بعد از حمام سلطان ،رفتم خانه ی طباطبائی!
من با دیدنه اون خونه دیییییگه تمام شدم!
فقط اینو بگم که وقتی تصویری به عمه ام زنگ زدم،دوتا چیز میگفت!
1/چچچچچقققققدددددد قققققشششششننننگگگگگگهههههههه
2/خووووششش بببحالللت!!!!
آفا اینم بگم ها!
در نظر داشته باشید که تو تمامه این لحظات ما بارش سنگین برف رو داشتیم ها!
لطفا از تجسماتتون بارشه برف،به مانند برف شادی رو فراموش نکنید!!!
وقتی داشتم تصویری با عمه ام صحبت میکردم میگفت خوشبحال صاحبش!
گفتم اتفاقا بر عکس!
خوشبحاله من!
گفت چرا!؟
گفتم بابا
اون بنده خدایی که این عمارت رو ساخته نصفه عمرش طی شده تا این عمارت آماده شد!
در ضمن این کلی ذهنش درگیر خدمه و حشمه، نظافت و مدیریت این خونه بود!
ولی من با 35 هزار تمن پوله بلیط دارم کیییف میکنم اینجا و از این اتاق میرم تو اون اتاق !!!
والا بخدا!
خلاصه من نمیگم قشنگیای اونجا رو فقط خودتون برید ببینید!
اما من ندیدم عکسه این عمارت ها تو برف!
چون برف بقدری ی زیبا کرده بود این فضا رو که به خدا قسم من چشام کم آوردن از دیدنه این زیبایی!!!!
از عمارت اومدم بیرون و خیلی گشنه ام بود دیدم یه رستوران چینی هست!
فکر کردم اسمش چینی هست!
آقا ما رفتیم داخل دیدم تمااامه دیزاین از این چتر کوچیکای چینی و از اینایی که روی دیواراشون آویزون میکنن و همه چیز قرمزه!
دیدم عه!
اینکه منشی هم چینیه!
مسئولشون یه خانمی بود دیدم عه!
اینم که چینیه!
جالب اینجاست که هم فارسی و هم انگلیسی اصلا بلد نبودن!!!
جز 6،5کلمه!!!
خلاصه با یه تلاش مضاعفی متوجه شون کردم که سوپ میخوام!
آقا ما سوپ رو بیخیال شدیم یه نمونه برنج انتخاب کردم،جالبه که برنج سرخ شده هم داشتن!!!
واسم برنج آورد با دوتا از این چوبا!!!
از همه ی این صحنه ها هم فیلم میگرفتم!
گفتم خدایا سروتهه این قاشقاشون کدوم وره!
آخه برنج چینی اونم با چوب خوردنت دیگه چی بود!!!!
اما!
فکر کردین من آدمی ام که اینقدر سریع تسلیم بشم و از یاد گرفته غذا خوردن با چوبای چینی دست بکشم!؟
واقعا شما ابراهیم رو اینجوری میشناسین!!!
دقیقا درسته!
من تسلیم شدم!
بابا مگه میشه دونه برنج رو با این میل بافتنی ها بلند کرد آخه!
کلللی تلاش کردم بخدا 4 دونه برنج بلند کردم!
اونم بلند نکردم ،خودش چسبید یه میله!
والا!
خلاصه انگلیسی بهش گفتم بیا لطفا یادم بده،اونم ه چی تلاش کرد دید نمیشه و نمیتونم تا اینکه یه فکره خوبی به سره خانمه زد!
رفت واسم قاشق آورد!!!
گفت با این بخور!!!!
گفتم ای رحمت بر پدرت
ای رحمت بر مادرت !
ای نور به قبره برسلی بباره!!!
خدا خیرت بده!!!
خلاصه همونجا گفتم خدایا شکرت بخاطر قاشق!!!!
و بعد خوردنه نهار چینی که برنجاشونو یه کم زنده در میارن، (اینو گفتم که اگه رفتین چین بگین یه کم بزارن برنج بیشتر دم بکشه)
رفتم خونه ام.
در حد 30 دقیقه یه استراحتی کردم و دوباره شال و کلاه پوشیدم که برم کجا!؟
برم حمام فین کاشان!
اما خدا میخواست منو کجا ببره!!!
الله و اکبر!
تو مسیر که داشتم میرفتم سمته حمام فین،دیدم یه کووووهه سسسفید سمته راستمه!
قلبم گفت برو سمته کوه!
منم از همه جا بیخبر!
از یکی پرسیدم آقا میشه برم سمته اون کوه!؟جاده داره!؟
گفت آره از فلان جاده مستقیم برو بالا میره سمته کوه!
آقا جووونم برات بگه ساعت 3 ظهر دیییدم تمااااامه ملللت ریختن تو این کوها و پایین دسته کوها که دشت مانند بود
یکی سیستم صوتی داشت و آهنگش داشت میخوند(چشم و دلوم روشن این چه یاریه!
چشم و دلوم روشن این چه یاریه!
هوار هواروم تویی دارو ندارم!
هوار هواروم تویی دارو ندارم!
دلوم بنده دلوم بنده به اون صورته خوش خنده به اون صورت خوش خنده و آدامه ی داستان که مستحضر هستید!)
یکی که سنش یه کم بیشتره آتیش درست کرده با خانم مسنش و داره واسش چایی میریزه،
یکی دنبال اون یکی افتاده که برف بریزه پشت گردنش
بچه ها دارن آدم برفی درست میکنن
یکی با برف میزنه تو کمر اون یکی!
یه عده ای هم زن و شوهری دوست پسر دوست دختری ،دختر دختری،پسر پسری،به چشم خواهر برادری دارن دور هم میرقصن
یه عده از اون مادرای همیشه در صحنه ی دلسوز هم آش داغ آورده بودن واسه بقیه!
ییییعنی همه رو ابرا بودن!
خییییره سسسسرم اومدم چند دقیقه فیلم گرفتم هر کس از تو ماشین کنارم رد میشد و میدید که دارم فیلم میگیرم انگار از صدا سیما اومده بودم و بهشون فته بودم هرکی بیشتر مسخره بازی دربیاره بهش جایزه میدم!
ایییینقدر ملت حالشون خوب بود که پسر و دختر فرقی نداشت همشون به دوربین موبایلم واکنش نشون میدادن،یکی وقتی میرسید به ماشین کل میزد،یکی جیغ میزد،اونایی که با خانواده بودن و فضا دستشون رو بسته بود چراغ میزدن،بعضیا هم متدین تر بودن از تو ماشین به نشونه تعظیم و احترام دستشون رو میزاشتن روی سینه اشون و احترام میزاشتن و در کل همه خوشحال بودن.
دلفین رو گذاشتم کنار جاده،شروع کردم به قدم زدن روبرفا که دوباره ییییه صحنه ای دیدم که از خود بی خود شدم!
یه دختر بچه ی 3 ساله!
با یه کلاه که دوتا خرگوشی بالاش داشت،یه شال گردنه سفید دوره گردنش که بعضی وقتا تا لب پایینیشو میپوشوند و یه کاپشنی تنش بود که ددددققققیییییقققققاااااا طرح و رنگش شبیه ببعی بود!!!
یه پدر مادر جوونی هم داشت و رفتم گفتم میشه با بچه تون عکس بگیرم!!!
گفتن آره!
راحت باش
و موبایلمو دادم دسته باباش و واسه اینکه بچه راحت باشه کنارش ایستادم و عکس گرفتیم با هم(اون عکس هم میزارم پروفایلم بعدا)
بعد خانمه یه لیوان شیر کاکائو واسم ریخت و بهم داد!
چچچچقدر چسبید تو اون سرما!
خدایا میشه قربونت برم!؟
خدایا شکرت.
دوباره سوار دلفین شدم رفتیم جلو تر صحنه هایی دیدم که قه قهه میزدم از خخخنده!!!
زدم کنار دیدم ملت با تیوپ دارن از بالای یه تپه ای سر میخورن میان پایین!
اینجاش که خنده دار نبود!
خنده دار اونجا بود که وقتی به جمع تیوپ سواران پیوستم،دیدم عده ای بعلت کمبود امکانات از دیگر وسایل متفرقه استفاده میکنن برا سرسره بازی!!
اینی که میگم بخدا جدی میگم ها!!!!
یه مردی بود دیدم این از هممممه هم سرعته سر خوردش بالاتره هم اینکه چیزی زیر پاش نیست!
گفتم این جریانش چیه!؟
تا دقت کردم دیدم بعععله!
دوسته عزیزمون میشینه تو سینی رویی و از بالای تپه سر میخوره!
یکی با سینی رویی بود!
یکی با کفی ماشین بود!
یکی با پلاستیک زباله بود!
یکی با پلاستیک جا میوه ای بود!
عده ای که دیگه هییییچ چیزی برای از دست دادن نداشتن ،بنده خداها می ایستادن سرپا و با کفه کفشاشون از بالا سر میخوردن میومدن پایین!
لطفا به دسته ی آخر نخندین!
چون نامبرده از دسته ی آخری بودم!!!!
خلاصه بعد از کلی خندیدن و لذت بردن رفتم کنار یه آتیشی ایستادم و دستامو گرم کردم
همه شاد بودن!
یه عده کنار جاده رقص کردی میرفتن!
(از بستگان و آشنایان خانمه ژینا صالحی بودن
خوش استایل،زیبا،خنده رو و شاد!!!)
همشون مرد بودن وگرنه ازشون میپرسیدم شما نسبتی با خانم صالحی ندارین!؟!!!
بعدش یه دور کوچیکی تو شهر زدم و اومدم خونه ام.
درسته بعضی جاهای این کامنت شوخ کردم اما چی میتونه آدم بگه آخه !
اگه یه روز زودتر یا دیر تر میرسیدم کجا این همه صحنه ی زیبا رو میدیدم!؟
به خدای واحد قسم میخورم قبل از اومدنم گفتم خدایا برف رو نشونم بده!
چی میشه که همه تو لنز دوربینم میخندن و میرقصن و چراغ میزنن و تعظیم میکنن!
چی میشه یه اون بچه ها قلبشون منو دوست دارن و میان پیشم!؟
چی میشه که اون خانم بهم تو اون همه شلوغی من هدایت بشم سمتشون و شیر کاکائو ی گرم بهم بدن!؟
چی میشه که هدایت بشم به 3 دقیقه خارج شهر اون همه برف بازی رو ببینم!؟
چی میشه که اکثر جاها که میرم بلیط نمیگیرن میگن سیستم قطعه!
چی میشه که توی کاشانی که ساااالی یه بار اونم شااااید برف بیاد من دقیقا روز قبلش برسم اینجا و سرحال و پرانرژی برم برف بازی!
خدای من !
دوست دارم!
یادمه وقتی اهواز بودم جاهای دیدنیه کاشان رو لیست کردم و هرچه تلاش کردم که برنامه بچینم کدوم رو کدوم روز برم،برنامه ام جور نمیشد و گفتم خدایا توکل به خودت ،خودت منو به بهترین جاها ببر!
و منو برد به برف بازی که اصصصصلا فکرشم نمیکردم و اصلا جزو برنامه ام نبود و از بببهترین خاطرات عمرم شد!!
ولی چون خیلی سفر کردن رو دوست دارم و دوست دارم تحسینت کنم که دل به سفر دادی و تنها داری مسافرت میکنی تانجواهای ذهنت رو مهار کنی و قوی بشی پس برات مینویسم
همین که تونستی بدون توجه به نظر بقیه و حتی پدر و مادرت مسافرت کنی خیلی خوبه
من خودم 36 سالمه و همسرم 40 سالشه و یه پسر 10 ساله داریم ولی هنوز نمیتونیم بدون اینکه به پدرو مادرمون خبر بدیم بریم مسافرت .چون به شدت اونا واکنش نشون میدن و میگن چرا مارو با خودتون نبردید.و ماهم که نیاز به تاییدشدن از طرف اونا داریم یا نمیریم مسافرت یا با احساس خوب به مسافرت نمیریم و و این موضوع بسط پیدا میکنه تو کل زندگیمون یعنی تو تمام تصمیماتمون نگران نظر خانواده هامون هستیم .هرچند با کارکردن رو دوره های استاد مخصوصا دوره ی احساس لیاقت بهتر شدم ولی بازم این نگرانی ته ذهنمون هست و آزاد و رها نیستیم برای زندگی کردن به سبک دلخواهمون.
پس حسابی خودت رو تحسین کن که بدون در نظر گرفتن نظر دیگران اومدی مسافرت.
این کامنتم رو صرفا بابت تشکر و قدردانی از شما مینویسم، توی قسمت اول گفتین من هر روز از سفرم میام می نویسم تا کمک کنه ب بچه ها، واقعا ازتون ممنونم ک سخاوتمندانه از جریانات سفرتون می نویسید. البته قبل از هرچیز ب خودتون کمک میکنید و خیر و برکتش ب خودتون برمیگرده.
اینکه هدایت الله رو بهم یاد میدید، اینکه ب حرف قلبم گوش بدم حتی تو کارهای روزانه، اینکه با عزت نفس از نقاط قوت و ضعف تون میگید و اعلامش میکنید.
مثلا من یادم میره خیلییی جاها از خدا هدایت بخوام و تسلیمش باشم، حتی مثلا گفتین غذا خوردن، شلوار خریدن. اینا رو یادم بمونه حتما.
اینکه اگه ب هدایتی گوش ندادم خودمو سرزنش نکنم، جهان جهان فراوانی ایده ها و الهامات خداست، اوکی اینو گوش ندادی، چند دیقه بعد یه الهام دیگه میاد ک لذت ببری، لذت ها تموم نمیشه، هدایت های خدا تموم نمیشه، خدا باهات قهر نکرد ک ب حرفش گوش ندادی، اوکی ادامه بده خودسرزنشی ممنوع. درس شو بگیر ک دیگه هرچی قلبت گفت بگی چشم.
اینکه از جریانات روزمره تون میگید، از ارتباط نزدیک تون، حرفای صمیمانه ای ک با خداتون میزنید، اینا خیلی ب ما بچه های سایت کمک میکنه، چون ما مسیر پیشرفت شمارو قدم ب قدم می بینیم، اینجوری نیست ک قله ی پیشرفت رو ببینم. ما بهبود شخصیت رو می بینیم، مواجه شدن با نجوا رو می بینیم، گوش دادن ب قلب مون رو یاد می گیریم، رهایی و تسلیم شدن رو یاد می گیریم.
چون ما هممون در طول روز بارها الهامات و هدایت های خدا رو جدی نمی گیریم ولی از شما یاد گرفتم ک تسلیم تر باشم ک گوش بدم، ذهن منطقی مو خاموش تر کنم. چون ما آدمیم و مسائل روزمره ی خودمونو داریم و صحبت های شما رو میتونم بسط بدم ب زندگی خودم و خیلییی ازتون یاد میگیرم، از تون ممنووووونم.
من خودم به شخصه عاشق سفر و طبیعت هستم، وقتی می نویسید خودم رو در تک تک اون فضاها تجسم میکنم و سریع عکساشو سرچ میکنم. میدونید چه خواسته هایی در من ایجاد شده؟؟ میدونید چه احساساتی رو همون لحظه ک میخوندم تجربه کردم؟؟ میدونید چه تجسمات زیباتری دارم میسازم؟ میدونید یادم دادین سفر هدایتی ریز ب ریزش چه جوریه؟ و چقدررر خیالم راحت شد ک اگر تو با هدایت الله بری سفر، در بهترین زمان، بهترین مکان هستی و با بهترین افراد ملاقات میکنی.اگر سفر هدایتی بری همون خدا برات معجزه میکنه و برفی میاره ک سالهاست نباریده، دقیقا ب یُمن ورود شما. یعنی خدا سیستم شو( ابرو باد و مه و خورشیدشو) جوری چید جوری بهشون دستور داد ک شما زیبایی های بیشتری ببنید، ک عاشق تر بشید.
ب خدا گفته بودم دلم سفر میخواد، با تک تک لحظات تون همسفر هستم و لذت میبرم و یاد میگیرم و خواسته های جدیدم رو ب جهان اعلام میکنم، خیرش برگرده ب سفرتون، ب زندگی تون، ب بهبود شخصت تون. میگم عهههه پس این جوریه خدا؟؟ ب منم بده، چطور ب ابراهیم دادی، منم ازت میخوام. یادمه میگفتم عههه ب سعیده غار حرا دادی؟ منم ازت میخوام و بهم داد ک هر روز سپاسگزار این خانه گرم و نرم با سکوت و خلوتی دلنشین اش هستم.
واقعا ما آدما خودم رو میگم دنبال خوشبختی تو حساب بانکی زیاد( ب قول استاد پول چیه پول چارتا عدد جلوی حسابت عه) می بینم، تو فتح قله ها می بینم.
واقعا ناعمه کجا دنبال چی میگردی؟ خوشبختی امروز من وقتی بود ک داشتم تو پارک پیاده روی میکردم یه دخترخانم ناز هلیا جان منو صدا زد گفت ببخشید میشه وایستید سگم میخواد شما نازش کنید، حالا ب گفته خودش این سگ رو یه هفته اس خریده و هنوز با آدما نمیتونه ارتباط خوبی بگیره،حتی خودش چه برسه ب غریبه ها، بعد اون سگ منو بو کنه و بپیچه ب دستو پام لیسم بزنه و منم نازش کنم و بخارونمش.
برا اولین بار اجازه بدم و رها باشم و نترسم از سگ و باوری ک بهم گفتن سگ نجسه رو بشکنم تو ذهنم و زیرگلوشو بخارونم و احساس عشق رو ازش دریافت کنم، بعدم کلی با هلیا کوچولوی عزیز صحبت کردم و خندیدم.
واقعا لبخند بچه ها منو یهو یاد خدا میندازه، یهو میگم خدایا دمت گرم روزمو ساختی. امروز از کنار یه آقای دست فروشی رد میشدم ک میوه داشتن و پسر جوانی کلی ازشون میوه خریده بود و با احترام پولهارو شمرد و گفت اینم خدمت شما 300 تومن، بخدا همون لحظه انقدرر حال و احوالم دگرگون شد چندین بار عمیقا گفتم خدایا شکرت الهی شکر میخواست اشکم دربیاد، نمیدونم چرا انقدر خوشحال شدم، روزی رسانی خدا رو می بینید؟ گفتم خدایا مرسی بخدا روزم عالیه عالی شد، همزمانی من با شندین اون جمله مشتری شون، اصن قلب قلبی شدم.
و بااارها گفتم خدایا ثروت چقدر خوبه، چقدر با شکوهه، دیدی اون آقای ثروتمند چقدر محترمانه کلی خرید کرد و چقدر باعث خوشحالی قلب اون آقا شد تو سرما؟ آخه من تو رو تو تک تک اینا می بینم، تو تک تک پارتی بازیات برا من، احترامایی ک دریافت میکنم، عشق هایی ک دریافت میکنم. از اینکه دارم ظرف میشورم آبجیم یهویی میاد از پشت بغلم میکنه فشارم میده، از اینکه بابام موقع سلام دادن من دستاشو باز میکنه ک بغلش کنم. چی بگم چی بگم ک یادم میره خوشبختی یعنی همینا.
بازهم متشکرم سفرتون ب سلامت و خوشی، پر از معجزه های خدا، حتی بیشتر و بیشتر از اون درخواست هایی ک از خدا داشتین قبل سفرتون.پر از احساس نزدیکی و عشق ب خدا.پر از برگ شدن روح وجودی تون، بزرگ شدن درون تون،پر از هدایت های الله ب مکان های دنج، واااای کویرم میرید؟؟؟ خداااای مننن، وای آسمونش، سکوتش.لطفا بنویسید برامون ممنون، خوووووش بگذره با خدا جون تون، در پناه الله باشید ؛))
سلام بر اقا ابراهیم مهربون عاشق هنرمند . اقا من نصف شب یه دقیقه امدم سایت یه تیکه از پیام شمارو بخونم انقدددر جذاب نوشته بودی که خواب رو از من گرفتی ونشستم کل دوتا سفرنامه جدیدت رو خوندم. کلی تحسینت کردم کلی برات ذوق کردم. اقا ابراهیم، راستش وقتی دیدم نوشتی که اولین بار بود بدون اینکه بگی رفتی سفر. تعجب کردم بعد دیدم یه خانم دیگه هم نوشته بود، جرات نداریم بریم سفر با خانوادم چون همش پدرمادرم میخوان دنبال ما بیان. برام عجیب بود ولی بهرحال خدا حفظسون کنه. اقا ابراهیم من عاشق سفرم و دیر ازدواج کردم تو 38 سالگی ازدواج کردم. از حدود 30 سالگی که تونستم ماشین بخرم ، دیگه کم کم سفرهای کوچک و بزرگم شروع شد. بهت بگم مادرم بشدت ادم مذهبی، و اصلا خوشس نمیومد من کوه برم یا سفر ، و انجا موهام پیدا بشه با پسرا حرف بزنم بخندم یا.. کلا دوست داشت فقط در خدمت ایشون باشم. خوب واقعا وقتی بودم و سر کار نبودم هرکاری داشت براش میکردم. خلاصه بگم من بااینکه دختر بودم چه سفرهایی تنها نرفتم شمال یا جنوب، یا دوست یا خانواده رو بردارم ببرم سفر، یه سفر حدود یه هفته داشتیم شروعش تز اهواز بسمت ابادان و بوشهر و شیرازو. اصفهان. با دوستام خیلی خوش گذشت. ان نامردا گواهینامه نیاورده بودند و همه راه من راننده بودم. اگر دوست داری زیاذ سفر بری، بچه های خوبی رو تو سایتcsمیتونی پیدا کنی، البت خودم سالهاست دیگه انجا نرفتم ولی اولین همسرهای دبش و عالیم که هنوزم باهم دوستیم و بهترین سفرهای عمرم رو با ان دوستان رفتیم، ازونجا پیدا کردم. البت همیشه به رفرنس ها دقت کن، حتی در سفرهای خارجی میتونی hostپیدا کنی و هتل نری. خلاصه بعد کامنت شماها کلی خودمو تحسینکردم گفتم پس من چقدر اعتماد نفس بالایی داشتم که با وجود مخالفت خانواده و مخصوصا مادرم، همین که دستم تو جیب خودم رفت، انجوری که دوست داشتم سعی کردم زندگی کنم. البت من همیشه حریم هارونکه میداشتم.
منم مثل شما عاشق دخترم ولی خدا دوتا پسر جیگر بهم داده که البت از خوشکلی تو بچگی همه فکر میکردند دخترند. واقعا بلطف خدا بچه هام عالی هستند. متأسفانه همسرم خیلی مثل من امجوری اهل سفر و طبیعت و … نیست البت اهل سفر لاکچری هست خداروشکر، ولی انا که من تجربه میکردم نه. خواستم تشویقت کنم و بگم راهی که شروع کردی پر لذت. راستی شاید ده سال پیش اهواز بودم، ان بازار عربا اگر اشتباه نکنم اسمشو، اگر فلافل و سمبوسه خوردی یا خفن تر از ان، بستنی با شیرگاومیش خوردی، یادت بمن بیفته و بدون یکی انور دنیا، انقدررررر دلش هوس ان بستنی گاومیش ها کرده که نگو. نوش جونت هم بستنی هم همه سفرهات. ان پیامت رو در مورد همسر ایده الت خوندم، شما مدارتون بالاست پسر، بنویسش انو، و تصورش کن، و خیلی به نشونه ها دقت کن پیداش میکنی. امیدوارم 98 درصد انی که میخواهی پیدا کتی. من همسرم رو یکسال بعد که بااستاد اشنا شده بودم و خیلی خیلی تازه کار بودم باانچه نوشته بودم پیدا کردم و تقریبا 80 درصد انی بود که میخواستم. خخخ ان زمان همه بهم میگفتند عجب شانسی اوردی! منی که یه عمممر ادم بدشانسی بودم، فقط با اعتماد بتفسی که کم کم پیدا کرده بودم وانچه همون موقع تز استاد یاد گرفته بودم ان جذب رو انجام دادم. البت همسر منم دقیقا این حس رو داره که شانس اورده منو پیدا کرده. همیشه خانوادش میگند ما هیچوقت فکر نمیکردیم چنین عروس خوبی داشته باشیم. خلاصه لطف خداوند بسیاار
راستی بهتون بگم من الان ونکوور زندگی میکنم، اینجا عییین بهشت، خود بهشت، من عاشق اینجام بااینکه تنهام خانواده ندارم غیر از خداوند وهمسرم کسی نیست. وقتی استاد از بهشت خودش نشون میده من سوپرایز نمیشم چون دوروبرم همش همینطور، از بس من عاشق طبیعت بودم و شمال که جنگلهارو میدیدم روحم پرواز میکرد خداوند منو گزاشت وسط بهشت. خواستم اینهاروبگم که همه چیز امکان پذیر همونطور که استاد مبگه
تحسینت میکنم که این همه شجاعت و عزت نفس داشتی که تونستی تنهایی مسافرت بری و لذت ببری،
افکار ما دارن زندگیمون رو رقم میزنن و شما با افکارت تونستی مدارت رو بالا ببری و الان در ونکوور باشی و لذت ببری.
من تازه یکساله تونستم از محله ای که 35 سال توش زندگی کردم بیام به محلهی دیگه که محله ی بالا شهرمون هست و خیلی احساس ارتقای مدار دارم و بینهایت خوشحالم بابت اینکه تونستم کمی نسبت به گذشته ی خودم توحیدی تر عمل کنم و تغییر مسیر بدم.
اکثر این ترسها و نگرانی ها زاییده ی ذهن خود ماست وگرنه خواهر برادرای خودم و همسرم خودشون به تنهایی هرجا چه تو ایران چه خارج از ایران میرن مسافرت و خوش میگذرونن وکس هم ازشون توقع نداره.پس مشگل از خودمه و من باید روی خودم کار کنم.
ترس ایمان وارونست.
همهی این شجاعت ها و تغییر کردن ها و دل به جاده زدن ها از توحید میاد و هرچی توحیدی تر باشی ترسهات کمترِ و من پیشرفت توحیدیم رو توی شخصیت و زندگیم دارم میبینم هرچند روندِ آهسته و کمه ولی خیلی این روند رو دوست دارم چون ذره ذره دارم خودم رو رشد میدم و تغییر میکنم و این تغییرات که نتایج متفاوتی رو برام ایجادمیکنه توزندگیم خیلی شیرین و لذت بخشه.
به امید الله پروژه ای رو بین خودم و خدا در نظر گرفتم تا بر ترسهام غلبه کنم و بدون در نظر گرفتن دیدگاه دیگران وخانواده هامون بتونیم بریم سفر ،واز سفرهای یک روزه شروع کنیم ،اهداف سفرهام رو نوشتم و اقدامات عملی رو انجام خواهم داد تا ایمان فعال رو نشون بدم ،مثل گردو و بادوم مغز کردن و یه فلاسک بخرم و…
البته این فقط بین منو خداست و دراین مورد کلمه ای با همسر و پسرم صحبت نکردم و فقط هدایت ربم رو میخوام که در بهترین زمان و موقعیت هرجا که خودش خواست مارو هدایت کنه.
واین کارا انقدر بهم میچسبه و آنقدر شورو شوق در من ایجاد میکنه که لذتش کمتر از سفر رفتن نیست.
چقدر رشد کردن و در مسیر درست حرکت کردن لذت بخشه.
مریم جانم ازت ممنونم که باعث شدی این کامنت رو بنویسم.
عزیز دلم منم تحسینت میکنم که داری سعی میکنی به این استقلال برسی. شیرین جان من به واقعیت رو بهت بگم تا خودت را با مثلا مثل منی مقایسه نکنی ونگی چرا اینها اینجوریند ومن اینجور. خیلی چیزا ریشه در بچگی داره. ببین من مادرم حدودا 40 سالش بوده که منو به دنیا اورده با فاصله سنی 8 سال با کوچکترین برادرم. من در خانواده ای بودم که خیلی ساپورت نمیشدم از بچگی، و از بچگی یاد گرفتم ومجبور بودم که مستقل باشم. شاید شما با خانواده ای بودی که خیلی بهت محبت کردند وهمیشه کنارت بودند اما من نه. البت ان سالهایی که تنهایی رفتم سفر چون هیچ کسو نداشتم باهاش برم وخودمم عشق سفرم، گفتم چرا همش من اویزون ادما باشم کی میاذ بامن بیاد سفر ، شما میدونید اکثر دخترا خانواده شون اجازه نمیداد انم تو شهرستانها قبلا، تنهایی سفر برند، انا هم که ازدواج کردند که بدتر. خوب برا همین ان زمانها تصمیم گرفتم تنها برم سفر،همونطور که سالهای سال تنها رفتم خرید، چون مادرم باهام نمیومد یا اگر میومد سلیقه متفاوت داشتیم و پای امدن با من هم نداشت. من از یه زمانی به بعد شاید از
اوایل دانشگاه به بعد خودم میرفتم خرید. از بچگی خودم میرفتم مدرسه های جدید رو، روز اول مدرسه من با دختر همسایه مون رفتم نه با مادرم. اینا الانگفتنش برام درد، ولی خوب چه کنم، خانواده منم اینجوری بودند فقط نهایتا خوبیش این شد که من دختر خیلیی مستقلی شدم. و تونستم مهاجرت کنم راحت. هرجا هستی شاد باشی و امیدوارم بهترین سفرهارو سه تایی باهم برید یا حتی خودت تنهایی.
سلام مریم جان خیلی خوشحال شدم که برام پیام گذاشتی.وبرام آرزوی خیر کردی، خیلی انرژی گرفتم .
منم برات بهترین هارو آرزو میکنم عزیزم.
همین یک ساعت پیش داشتم گردو و بادوم میشکستم و مغزهاشون رو با کشمش هایی که قبلا چوبشون رو گرفته بودم و تمیز کرده بودم قاطی میکردم و بسته بندی میکردم .پسر و همسرم ازم پرسیدن داری چکار میکنی .
عزیز دلم یقین داشته باش که خداوند به شجاعان پاسخ میده. وقتی من برای ویزای توریستی کانادا اقدام میکردم ویه ردی ویرای شینگن هم داشتم تو پاسپورتم، وکیل مهاجرت گفت امکان گرفتن ویزات خیلی کم، اما من بهش گفتم باشه شما اقدام کنید ایشالله که میشه. خلاصه انم تلاشش روکرد . من با همسرم ان زمان دوست بودیم وتلفنی درارتباط بودیم.من جاهای زیبا اینجارو سرچکرده بودم وتجسم میکردم وخودمون رو روی پل معلق اینجا میدیدم. وقتی جواب مثبت ویزام امد خیلیا تعجب کردند. خیلی خدا تو ان پروسه بهم کمک کرد ومنم خیلی اعتمادم رو نسون دادم ازونجا که حتی قبل اینکه خبری باشه، ان ترم رو مرخصی گرفتم کامل، چون من هیات علمی یه واحد دانشگاهی بودم. یعنی میدونید چندماه رو حقوق نمیگرفنم. و این یه ریسک بزررگ بود.وقتی جواب امد من گریه کردم و امدم خدا رو سجده کردم وذوق میکردم که جواب داد دیدی جواب داد، دیدی اموزشای استاد جواب میده. اینهارو الان به خودم باید بگم که تنبل شدم. انوقت اول راه اموزشای استاد بودم ولی خیلی نتایج بزرگی گرفتم. تجسم و تصویر سازی وکنترل ذهن خیلی جواب میده. امیدوارم به همین زودی یه سفر کیش یا قشم برید وحالش رو ببرید .الان فصل جنوب کشور.جای منم خالی کن عزیز دلم. خیلی دلم تنگ شده برای ابهای خلیج فارس وان مردمان مهربان وان غذاهای خوشمزه.اگر جنب رفتییحتما غذاهای همون جا رو بخور، هرجا رفتی توصیه میکنم غذای سنتی منطقه رو بخورید. به امید شنیدن نتایجت
یه شاگرد دارم تو یه دهات زندگی میکنند خیلی زن وشوهر تلاش میکنند خیلی دختر نازنینی. خیلی دلش میخوتست سفر بره، تاحالا از شهرشون تا نهایت اصفهان، جایی نرفته بود. امسال رفتند مشهد و سمال، وبعدم هم خیلی قایمکی و فوری یه تور کیش رفتند، انقدرررر خوسحال بود، همه اینهارو جذب کرده بود، پولشو خدا جور کرده بود، میشه شیرین جان میشه، ایناروگفتم باورات قوی تر بشه
مگه تو خونه تون اگه یکی صدات کنه میگی با من بودی؟!
معلومه که نمیگی!
چون اونا خانواده ی تو هستن!
(این قسمته کامنتم رو واقعا با احساسه ،کمی حسرت مینویسم، حسرتی که نمیتونم بهتون ثابت کنم که شما تک تکتون خانواده ی من هستین!
شما همون رو چقدر دوست دارم!
وفتی عزیزه دلی واسم ایمیل مینویسه و واقعا نمیرسم جواب بدم،تو ذهنم میگم نکنه این عزیزی که وقت گذاشت و برام ایمیل فرستاد و کامنت نوشت فکر کنه که من ایمیلش رو نخوندم!
اصلا بزار یه چیزی بهت بگم تا متوجه بشی چقدر دوستون دارم!
دیدی وقتی یه صحنه ی خیییییلی زیبایی رو میخوای ببینی سعی میکنی یهویی ببینیش!؟
دیدی وقتی میخوای خوشمزه ترین قسمته غذاتو نوشه جان کنی سعی میکنی همراهش چیره دیگه نخوری که طعمش رو کامل حس کنی!!!
منم نسبت به کامنتاتون اینجوری ام!
یعنی تا زمانی که صفحه کامل باز نشه و نرم کامنت رو کامل نخونم،حتی نگاهم رو کنترل میکنم که کلماتش رو نبینم.
اینقدر که شمارو دوست دارم!
وقت گذاشتن واسه کامنت نوشتن با ارزش تره یا وقت گذاشتن و دیدنه کلیپ های ناراحت کننده!
هم صحبتی با خانواده با ارزش تره،با هم صحبت شدن با افرادی که چون عرضه ندارن خوش بگذرونن تمسخر میکنن!
خوشحال کردنه عزیز دلم لذت بخش تره،یا خوشحال کردنه دیگرانی که از روی ضعف هام مبحوام خوشحالشون کنم!؟
من خیییییلی وقته مسیرم مشخصه ژینا گیان!
خیلی وقته اینقدر با شعور شدم که بدونم رو وقتم رو برای کیا بزارم!
فکر میکنی همینجوری از سر بیکاری و دلخوش کردنت دارم کامنت مینویسم!؟
نه !
بزار یا چیزی بهت بگم راستشو بدونی!
من دیروز دوستام عضو یه گروهی کردن منو تو واتساپ که هما ی اونها از سال 1389دوستام بودن و هستن !
من فقط و فقط 1 کلمه گفتم و از گروه لفت دادم!!!
فقط نوشتم
ببای (خدافظ!)
چون تو اون 10 دقیقه ای که گروه تشکیل شد کتابچه ای از حرفهایی که به قول خدا تو قرآن میگه لغو و بیهوده ، تشکیل شد!
اما چی میشه که همین آدمی که فقط یک کلمه نوشت ببای،میاد و اینجا اینقدر کامنتهای طولانی مینویسه که خداشاهده در اکثر مواقع در حین کامنت نوشتن چند دقیقه دستامو پایین میگیرم که خون بهشون برسه و حالت سر بودنشون از بین بره و دوباره بتونن گوشی رو بگیرم!
چی میشه!؟
تنها دلیلش عشقه!
تنها دلیلش اینه که اینجا خدارو میبینم!
کی حرفه منو میفهمه جز شما وقتی از هدایت خدا حرف میزنم!؟
کی حرفه منو میفهمه جز شما وقتی میگم هدفم از تنهایی سفر رفتن چیه!؟
پس شما خانواده ی من هستین!
شما هم که دیگه جای خود دارین و اون رگ کردی که دارم از قصر شیرین،سر پل ذهاب،روستای شیان هیچوقت خانواده اش رو فراموش نمیکنه!
ازت ممنونم که راه خدا رو انتخاب کردی و راهت از بقیه ی آدما جدا شد
ازت ممنونم که یه روزی دعوت خدا رو لبیک گفتی
ازت ممنونم که داری زندگیتو با هدایت الله پیش میبری
ازت ممنونم که باعث میشی نور توحید تو قلبمون روشن بشه وقتی داریم کامنتت رو میخونیم
من خودم به شخصه مدت هاست که ایمیلیت رو فعال کردم و دارم کامنتات رو میخونم و به جرئت میتونم بگم یکی از کسایی که باعث شد من وارد مسیر توحید و هدایت و سپاسگزاری بشم ، شما بودین
چند مدت پیش گفتین با دوری از حاشیه ها ، خیلی واضح تر میتونیم صدای الله رو بشنویم و من از اون موقع دارم با دور شدن از حاشیه ها ، روز به روز به خدای مهربونم نزدیکتر میشم.
یا رابطه ی صمیمی و خودمونی که با خدای خودت ساختی ، باعث شد منم باور کنم که میتونم همچین رابطه ای داشته باشم
یا حتی اون موقعی که تو یکی از سفرات نوشته بودی خدایا خودتو بهم نشون بده ، باهام حرف بزنم و من تو هر پیاده رویم همینو با خودم تکرار میکنم و الله مهربونم هر بار واسم نشونه میفرسته و باهام حرف میزنه
اینا بخش کوچیکی از هدایتایی بود که نوشتن های تو باعث شد درکشون کنم و توی این مسیر باشم
داداش همیشه واسمون بنویس چون نوشته هات پیام آور توحید و هدایت خداست ، رنگ و بوی خدا داره…
دقیقا منم احساس میکنم شما ها خانواده م هستین و بهتر از هر کسی میفهمین که چی میگم و احساس هم فرکانسی خیلی خیلی زیادی باهاتون دارم
انشالله که سفر کلی بهت خوش بگذره و تبدیل بشه به بهترین خاطره ی زندگیت
منم مدت هاست که ایمیلتون رو فعال کردم و شما رو دنبال میکنم و لذت میبرم از استمرار و تعهدی که توی مسیر درست دارین
موفقیت های مالیتون فوق العاده بوده و واسم تحسین برانگیزه این حد از پیشرفت
کارتون عالیه که به انتخاب های دخترتون احترام میذارین و اجازه میدین تجربه کنه و علایقش رو پیدا کنه
منم وقتی دبیرستان بودم بابای عزیزم خیلی اصرار داشت که رشته ریاضی رو برم ولی وقتی فهمید که چقدر علاقه دارم به تجربی و پزشکی باهام همراهی کرد و به علایقم احترام گذاشت و الان خودش داره میبینه چقدر اینجا شادم و دارم رویاهام رو زندگی میکنم
انشالله که خودتون و خانواده ی عزیزتون موفق و سربلند باشین
همیشه شاهد کامنت های پر بارتان هستم و درس ها میگیرم و تمرین ها میکنم …
مخصوصا در مورد یک موضوع: نزدن حرف های پوچ و بیهوده ….که پاشنه اشیلم مخصوصا در محیط کارم است که چون وقت ازاد نسبتا زیاد داریم در محل کار … اما متاسفانه به جای کار کردن روی خودم بیشتر و بیشتر در اون فرصت ها، وسوسه ی صحبت و گوش کردن به حرف ها، غلبه میکنه و از راه درست منحرف میشوم و دایما در حال تلاش برای رفع این موضوع و خلا هستم به امید پروردگار…. که داستان ها پشت سرش است …. و ضربه ها ازش خورده ام ….
و اما اقا ابراهیم گرامی، دلیل اصلی نوشتن کامنت در اینجا برای شما دوست عزیز، اولا تحسین شما در لذت بردن درست از مسیرتون و مخصوصا در سفرهاتون است و دوما یاداوری که برام کردین از یک نعمت بسیار عاالی ام از طرف خدا جون در 5 سال پیش بود که از انجاییکه همسرم در چین کار میکردند و من و پسر 5 ساله ام هم در ایران بودیم، خدا جون برامون جور کرد که یه سفر 20 روزه به کشور عظیم چین در شهر پکن داشته باشیم.
چه سفری بود اون سفر …. پر بود از زیبایی … پر بود از تجربه یک سفر خارج از کشور عالی …تجربه دیدن فرهنگ مردم چین … دیدن و خوردن غذاهاشون …. دیدن و صحبت با انها به سختی برای رفع نیازهامون …. اونجا هم همسرم همش ماموریت بود و من و پسرم کلی با هم تجربه های عااااالی داشتیم …. اون سفر کلی من رو بزرگتر کرد …. کلی عشق کردیم … خلاصه که ممنون از اینکه باعث شدین یه بار دیگه اون خاطره عااالی که از طریق پروردگار برامون جور شد، رو بیاد بیارم و ازش سپاسگذاری کنم و یادم بیافته که خیلی دوست داشتم یه سفر خارجه داشته باشم و همیشه برام غیرممکن به نظر میرسید. انا خدا جون اسان کرد برای من اسانی ها را ….. البته دبی هم رفته بودم قبل ترها … ولی یه جور دیگه سفر میخواستم …
راستی این هم بگم که پسرم که اصلا قاشق چینی ندیده بود، خیلی سریع یاد گرفت و غذاهای چینی رو راحت با انها خورد و اما من اصلا نتونستم …..:) ….واقعا این بچه ها خود زیبایی عالم هستند….خیلی لذت داره زمان رو با انها سپری کردن …. من که اصلا یکی از لذت های اصلی زندگیم، گشت و گزارهام با علی جانم است ….
سلام به روی ماهت آقا. ابراهیم عزیز و دوست داشتنی و شوخ طبع
آقا ابراهیم من خیلی وقت هست که کامنت هاتون رو دنبال میکنم و از خوندنشون لذت میبرم اما هیچ وقت پیام ندادم اما امروز این پیامتون سر صبحی کلی خنده و نشاط رو آورد روی لبم و لذت بردم و از اینکه این همه خاطرات و اتفاقات زیبای سفرتان رو با چاشنی شوخی و خنده با ما به اشتراک میزارید بی نهایت سپاسگزارم.
امیدوارم بازهم در ادامه سفرتان اتفاقات عالیتراز اینها رو تجربه کنید و با ما به اشتراک بزارید و بهترین ها رو براتون از خدای منان میخوام.
داشتم گریه میکردم گفتم خدا جون میشه خودت بیای مستقیم باهام حرف بزنی ؟ بعد گفتم دیوونه کوه طور با اون عظمتش
متلاشی شد تو چطور اول راه میخوای مستقیم باهاش حرف بزنی خدا از طریق نشونه ها و بنده هاش باهات حرف میزنه.
کنترل ذهن کردم شروع کردم به حل مساله وسطش سوال برام پیش اومد سرچ کردم دیدم دقیقا سوال من 4 سال پیش
پرسیده شده ولی پاسخی که حق مطلب رو برسونه توش نبود.
گفتم کاش ابراهیم جان که تو فاز این چیزاست بیاد جواب بده. تو ایمیل هام دنبالت گشتم اینجا یافتمت
ابراهیم عزیز از اونجا که میدونم در رابطه با مساله ازدواج زیاد تحقیق کردی و چالش های زیادی پشت سر گذاشتی
و دستی بر آتش داری ازت خواهش دارم سر فرصت بیای جواب کامنتم رو بدی.
سوالم اینه :
به نظر شما قدرت فرکانس اینقدر قویه که سریع تو همون روز اثرش رو میبینیم؟
از کجا یقین داشته باشم اتفاقی که افتاده از فرکانس منفیم بوده ؟
شاید دقیقا همون الگوی تکرار شونده شخص مقابلمه که داره کار خودشو میکنه فقط همزمان شده با فرکانس منفی من و
چون میدونم که نمیخواد درستش کنه باید پرونده ش رو ببندم ؟
شاید کار خداست دیده با هدایت هاش مدارم بالاتر رفته میخواد مسیرم رو جدا کنه پس باید تسلیم باشم و
اقدام کنم و به نجوا گوش ندم.
توضیحی که از شرایطم باید بدم رو خلاصه مینویسم
(اگر کلام تلخی مینویسم نه برای توجه به نکات منفی بلکه برای حل مساله ام هست)
توی این هشت ماه تولد دوباره ام به لطف الله با کارکردن شبانه روزی روی خودم کاملا در ارامش و صلح هستم و پذیرفتم خودم خالق تمام اتفاقات زندگی م بودم و هستم. خودم و همسرم رو قلبا بخشیدم ، من به دلایلی که پایینتر میگم با نشانه های قرآنی تصمیم به ختم ازدواج 17 ساله با وجود دو فرزند رو گرفتم .
اماااااا
الاااان دوروزه ذهن نجواگرم میگهههه داری ناسپاسی میکنی شیطون گولت زده توهم هدایت زدی غرور برت داشته ، خودت رو بالاتر از همسرت می بینی، تو به تنهایی میتونی به ارزوهات برسی نیاز نداری یکی مثل خودت کنارت باشه. تو باید با وجود همین همسر به زندگیت و لذت بردن ازش ادامه بدی، بازم بهش فرصت بده شاید هم مسیرت شد، فقط نکات مثبتش و نیمه پر لیوان رو ببین اگه باز هم بی دلیل سیلی بهت زد توجه نکن اگر هم تو مقصر بودی اون سیلی نوش جونت چون با افکارت جذبش کردی .
توی این هشت ماه که ویژگی همسر مورد علاقه م رو نوشتم و به تعهدم برای توجه به نکات مثبتش عمل کردم،
چهار بار سرم فریاد کشید بی احترامی و توهین و حمله کرد. هر چهاربار من ساعتی قبلش تو ذهنم برای دقایقی یاد خاطرات تلخ گذشته افتاده بودم و در کمتر از چند ساعت به دلایلی غیر مهم همسرم اون رفتارها رو تکرار کرد و من چون خودم رو مقصر میدونستم کوتاه میومدم و میگفتم چرا صبح داشت قربون صدقه م میرفت الان اینجوری شده پس حتما فرکانسم بوده که بلافاصله عمل کرده
بار سوم که دست روم بلند کرد با توجه به اینکه روی احساس لیاقتم کار کرده بودم اتمام حجت کردم که این اخرین باره می بخشم ، حتی اگه من مقصر باشم اجازه نداری بهم توهین کنی چه برسه حمله کنی و قصد کتک و ترسوندن من و داشته باشی. ولی دوباره ماه پیش تکرار شد و وقتی گفتم حق نداری بهم بی احترامی کنی ، بدون احساس گناه گفت مگه تو کی هستی ؟ (توی دلم گفتم من عشق خدا هستم من عزیز دل خدا و خانواده و فرزندانم هستم). و با نشانه هایی که داشتم حرف غیر ضروری باهاش نمیزنم و فقط شبا میرم خونه که کنار بچه ها بخوابم.
نا گفته نماند این الگو در رابطه با هر شخصی که عصبی ش کنه تکرار میشه و فقط مربوط به من نیست.
ابراهیم جان الان با نشانه های قرآنی تصمیم به جدایی گرفتم و نظرم رو اعلام کردم به خانواده ولی همسرم موافقت نمیکنه
و چون میخوام با صلح و به اسونی پیش بره اقدام رسمی نکردم .
(سال پیش با پادرمیونی خانواده ها حق طلاق و بخشی از مهریه رو بخاطر خیانت مکررش بهم داد )
بعد اینکه جوابم رو با کسب اجازه از الله یکتا دادی به این سوال هم سر بزن که دقیقا سوالیه که به شدت ذهنم رو درگیر کرده دیگه .
ببخش که تکلیف شب زیادی بهت دادم ولی شما در پاسخ دادن مختاری برادر ابی خخخ – استیکر چشم بسته با زبان در آمده —
اینکه من کامنتی رو جواب میدم ،لطف خداست و کلام خداست!
پس از خدا میخوام روی قلمم جاری بشه.
ببینید!
رک بودنه منو به بزرگی خودتون ببخشید!
من هرچی میگم از تجربه ی چک هاییه که تو زندگیم مخصوصا روابطم خوردم.
شما اگه بری روی پروفایل من تقریبا 95٪ سوالات من و یا جوابای من در زمینه ی روابط بوده!
چون من بیشترین ضعف رو اونجا داشتم اما الآن به خدای واحد قسم از صمیم قلبم به خودم افتخار میکنم.
پس اگه حرفی میزنم فقط و فقط بخاطره اینه که خودم یادم نره از چه شرایطی اونم.
من متوجه ی عمق سوالاتتون شدم.
چون خودم بیشترین چالش هارو در روابطم داشتم!
بریم برا جواب!؟
بسم الله
ببینید!
خوشبختی و زندگی خوب لیاقت میخواد
عرضه میخواد
ارزش میخواد!
آدمه بی ارزش هیچوقت زندگی دلخواهش رک تجربه نمیکنه
آدمه بی لیاقت هیچوقت رویاهاشو تجربه نمیکنه
آدمه بدرد نخور همیشه دوتا کار میکنه
یا میشینه برای موفقیت های بقیه دست میزنه و سوت میزنه
یا اینکه بهشون سنگ میزنه
چون خودش عرضه ی رسیدن به اون موفقیت هارو نداره.
اگه واقعا دنبال جوابی، بهت پیشنهاد میکنم سوالات و جوابایی که از 2 سال پیش در زمینه ی روابط پرسیدم رو بخون متوجه میشی کجا بودم،الان کجام!
من خودم میدونم چقدر تغییر کردم!
ببین دختر خوب!
من دیروز تو حمام از خودم پرسیدم که دلیل اینکه بعضیا نتیجه نمیگیرن از قانون و این مسیر چیه!؟
فقط 1 جواب بهم الهام شد،اونم اینکه تنها دلیلش اینه که کسی که از این مسیر جواب میگیره اینه که ایمان داره که به هر خواسته ای که بخواد تو این مسیر میتونه برسه.
و کسی که نتیجه نمیگیره یا نتایج ضعیفی میگیره باورش نسبت به این مسیر ضعیفه.
من نمیگم طلاق بگیرید با نگیرید!
من خودم میدونستم آخره روابطم با همسر سابقم جداییه اما نمیخواستم با زور و با بحث و با هر چیزه دیگه ای از ایشون جدا بشم
و به خودم گفتم ببین!
معلوم نیست که تو کی طلاق میگیری!
اما بیا یه کاری کن!
تو هرآنچه که به ذهنت میرسید برای درست کردنه این رابطه انجام دادی،فقط و فقط 1 کار مونده که انجام ندادی!
اون یه کار رو هم انجام بده که اگه 2 سال دیگه با عزیز دلت ،تو رودخونه ی یانگ تسه ی چین در حین قایق رانی بودی ،و همسر سابقت تو خونشون افسرده بود،دلت نسوزه براش و نگی ای کاش بیشتر تلاش میکردم!
گفتن باشه.
اون یه کار چی بود!؟
6 ماه با تمامه وجود و با نهایت تمرکز روی آموزش های استاد عباسمنش کار کردن بود!
و بعد از 6 ماه که هیچ،بعد از نصفه اون زمان و حتی کمتر ،ایشون با پای خودش از زندگی من رفتن بیرون!
من کوچکترین تلاشی برای درست کردن یا خراب کردنه زندگی مشترکمون انجام ندادم!
من کوچکترین نقشه و برنامه ریزی انجام ندادم!
من کوچکترین تردیدی به اینکه خدا منو به خواسته ام میرسونه نداشتم!
من کوچکترین کم کاری و یا تلاش برای تغییر دادنه شرایط بیرونی انجام ندادم!
من تمامه تمرکزم رو شبانه روز گذاشتم روی 3 موضوع !!!
1/بالا بردنه عزت نفس و احساس لیاقتم
2/تمرکز شبانه روزی روی اینکه دوست دارم همسرم چه ویژگی های رفتاری و یا شخصیتی داشته باشه
3/کنترل ذهن و موندن در احساس خوبی که ریشه در ایمان به خداوند و ایمان به جواب دادنه این مسیر داشت.
کم کم نشونه های طلاق رو من در زندگیم دیدم.
مثلا تمرکز میکردم که دوست دارم همسری داشته باشم که ارتباط بسیار زیبا و محترمانه ای با خانواده ام داشته باشه،و چند روز همین مورد رو مینوشتم و تجسم میکردم اما بعدش میدیدم که همسر سابقم دوست داره بیشتر و بیشتر از خانواده ام فاصله بگیره!
و وقتی ذهنم میخواست احساسم رو بد کنه یا اینکه بجنگم با این موضوع، یا اینکه بگه بیا باهاش حرف بزن و…
خیییییلی منطقی و عاقلانه با خودم حرف میزدم(البته الهامات خداوند بود)
میگفتم ببین!
میدونی آدمه احمق کیه!؟
آدمه احمق کسیه که یه کار تکراری رو انجام بدهرو انتظار نتیجه ی متفاوت داشته باشه!
تو مگه نا قبلا باهاش در مورد مسائل مختلف صحبت کردی نتیجه داد!؟
میگفتم نه!
میگفت پس تو با تکرار کارهای گذشته ات فقط داری عمرت رو تباه میکنی!
در ضمن مگه نه تو میخوای عزیزه دلی بیاد تو زندگیت که با تمامه قلبش خانواده ات رو دوست داشته باشه!؟
میگفتم آره!
میگفت خوب تو تمرکزت رک بزار روی خواسته ات!
ایشون با این رفتارشون داره خودش فرکانس اینو میفرسته که از زندگیت بره بیرون!!!!
و بعد با نهایت احساس خوب(بدونه اینکه زور بزنم برای تغییر شرایط بیرونی)
وقتش که رسید و بهم الهام شد که الان وقتشه که دیگه اعلام کنی که باید از همدیگه جدا بشید و حقققق نداری عقب نشینی کنی از موضعت!!!
و چون با تمامه وجودم تمامه تمرکزم رو گذاشتم روی خواسته ام اصلا ایشون خودش شرایط طلاق رو فراهم کرد!!!
حالا متوجه شدی چرا اوله کامنتم گفتم آدمه بی ارزش، رویاهاشو زندگی نمیکنه!!!
من به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی پیشنهاد طلاق یا ادامه دادن رو نمیدم!
چون این تنها و تنها خوده شما هستید که هم مسئول تصمیماتتون هستید و هم اینکه بهتر خودتون و شرایتون رو درک میکنید!
من فقط یه چیزی میگم!!!
اگه من جای شما باشم،دوره ی احساس لیاقت رو ششششخخخممممم میزنم!!!!
اگه من جای شما باشم به خدای واحد قسم قرص و قهوه و هرچی که باعث میشه بیشتر بیدار بمونم استفاده میکنم تا بتونم بیشتر دوره احساس لیاقت رو کار کنم!
ببین دختر خوب!
من الان دیگه با هر کسی ازدواج نمیکنم!!!
من فقط و فقط با دختر خدا ازدواج میکنم!
با کسی ازدواج میکنم که فقط 1 جلمه از دهنش در بیاد اونم تمامه کلامش الهام خدادباشخ و یا رفتارش منو به شکرگزاری به خداوند وادار کنه بخاطر همچین فرشته ای!
شما سفر های منو برید نگاه کنید آخه چطور ممکنه اینهمه همزمانی،هدایت ،زیبایی،آدم های خوب و…بیاد تو زندگیم!!!
من دیروز میرم پمپ بنزین ،بنزین بزنم،ماشینه پشته سریم کارت سوختش رو میده بهم میگه بیا از کارت من بنزین بزن!
گفتن نه آقا ممنونم از کارت جایگاه میزنم، گفت آقا بیا با کارت من بنزین بزن بجای لیتری 3 تمن نصفه قیمت بزن از سهمیه ی خودم!!!
فکر میکنی قبل از دوره ی احساس لیاقت من این رفتارارو میدیدم!!!
سلام داداش ابراهیم گل گلاب از نوع گلاب ممتاز کاشان
دورت بگردم ناراحت نمیشم ممنون که پاسخم رو دادی ،
مگه ادم از داداشش ناراحت میشه ؟؟ اونم از نوع معطر عباس منشی
هشت ماه پیش دلیل هدایتم به سایت همین مشکلم بود (نمیدونم داستان هدایتم رو خوندی یا نه )
از همون اول تمرکزی رو این موضوع کار کردم حداقل روزی پنج ساعت ، خیلیییی زیاد نتیجه گرفتم از همه جهات ،
در زمینه رابطه ، بزرگترررین دستاوردم این بود که
تو این چند ماه حتی یکبار هم به گوشی همسرم دست نزدم ، حتی چند روز پیش که نجوا خیلی اذیتم میکرد میگفت اگه یه دلیل محکم تر میخوای برو گوشیشو نگاه کن ، گفتم کور خوندی ، من دیگه اون ادم قبلی نیستم که هر لحظه منتظر فرصت باشم برم گوشیشو نگاه کنم ، گفتم اگر هم احیانا چیزی باشه که لازمه من بدونم خدا خودش یه جوری نشونم میده.
این اعتمادی که پیش اومد باعث شد ایشون شب نشینی های دوستانش رو به ده درصد برسونه باعث شد با من شفاف تر باشه
معمولا جایی جز سرکارش نمیره و تفریحاتش با من و بچه ها شده . اگه هم جایی میرفت ، بدون اینکه من بپرسم خودش میگفت.
ولی رفتارهای شخصیص اصلا عوض نشده. (رفتارهایی که مستقیما به من ربط نداره)
با بخشیدن همه و خودم و پذیرفتن مسئولیت زندگیم آرامشی که این مدت داشتم هیچ وقت تو زندگیم نداشتم ، به فضل الله.
نوشتن خواسته م از همسر ، رو چند ماه پیش از خودت تو یکی از کامنتهات گرفتم که برات پاسخ هم نوشته بودم که چقدررر بموقع بدستم رسیده.
دوره ها رو هم تهیه کردم ولی احساس لیاقت رو ندارم فعلا.
پری شب که همسرم باهام بحث کرد (آرزومه یه بار با آرامش بشینه یک ربع باهام حرف بزنه ) که تو بخاطر یه دادکشیدن سرت میخوای جدا بشی ، تازه نزدمت فقط داد کشیدم و اومدم سمتت که بترسی ، فقط واسه این میخوای جدا بشی یعنی بن و شوهر باهم دعوا نمیکنن ؟ میخوای من و بچه ها رو بدبخت کنی ؟
البته که نگرانی اصلیش خونه و مهریه بود.
یه کم بحثمون شد. شب دلم برا دختر و پسرم کباب شد به اندازه فهمشون توضیح دادم .
ولی خب خودت میدونی تو اون لحظه آدم حالش چجوریه .
نماز صبح از خدا خواستم برای اخرین بار به نیت جدایی باهام حرف بزنه که اگر اوکی داد صبح برموکیل بگیرم ،
اما ایات عذاب و گرفتاری اومد.
اولش ناراحت شدم ولی سریع گفتم الخیر فی ما وقع.
گوشیم رو دست گرفتم کامنت بخونم
دیدم سعیده به کامنت دو سال پیشش در مورد بهبود رابطه با همسرم نوشته سعیده ایی که ماه هاست درمورد همسرش صحبت نکرده بود ، دقیقا همون شبی که من باید تیر اخر رو میزدم اومد کامنت گذاشت به یاد کامنت دو سال پیشش که مسیر مستقیم رو رفته و تو رابطه نتیجه گرفته.
نشانه روز باز کردم ، قدم اول دوره 12 قدم برام اومد .
تو دفترم نوشتم اوکی خدا پیغام دریافت شد و تعهداتم رو نوشتم
و گفتم خدایا تسلیمم چشم دوباره شروع میکنم از اول و متعهد تر ،
خودت کاری کن عزت مندانه باهاش اشتی کنم نه اینکه بعد یک ماه من برم آشتی.
اما دیروز بعد درس خوندنم تو خونه پدری، رفتم خونه خودم سر بزنم دیدم همسرم عصبانی تر و به اعضای خانواده ش هم گفته جریان رو ، از خونه زد بیرون شب هم خیلی دیر اومد. خلاصه شرایط برای اشتی پیش نیومد. تسلیمم به نتیجه واقعا تو شرایطی ام که هر لحظه میگم خدایا خودت میدونی و من هیچی نمیدونم خودت این قضیه رو مدیریت کن .
میدونم که زندگی شرایط و هر کسی مستقل با بقیه مردم کره زمینه ،
این سوال و جوابها صرفا برای نخ گرفتن و پیدا کردن روزنه س ،
تا بفهمم اگه راهی مونده که برم ، برم ، تا به قول شما بعدا حسرت نخورم که چرا فلان کار رو هم امتحان نکردم.
میدووونم که خییییلی راه دارم خیلییی بیشتر باید رو خودم کار کنم ، اما سوال برام زیاد پیش میاد
مثلا مهم ترینش اینکه عادت کردم برای هر کاری قرآن رو باز میکنم و اگه ایات عذاب باشه انجام نمیدمش ، نمیدونم کارم درسته یا نه ، یه کم وسواس گرفتم.
ابراهیم جان چند بار پاسخت رو خوندم و چند بار دیگه هم باید بخونم و بنویسم تا حفظ بشم. تمام افکار پراکنده ذهنم در رابطه با موضوع رو ، شما تو کامنتت خلاصه و مفید گنجوندی ، خیلی خیلی ازت ممنونم برادر
.
البته یه سوالی برام پیش اومد که به نظرم
یه تفاوت مهم تضاد من با تضاد شماست ، اینکه شما گفتی من مطمئن بودم آخر این رابطه جدایی میشه یعنی قلبا ایشونو دوست نداشتی فقط میخواستید با ارامش جدایی صورت بگیره یعنی نتیجه نهایی رو جدایی می دیدی؟
اما خواسته قطعی من جدایی نبود . من میخواستم
همسرم هم مدار باهام بشه و طبق اموزه های دوره عشق ومودت به جدایی فکر نمیکردم یعنی تو تجسماتم فکر میکردم که ایشون انسان هدفمند و موحد و مورد علاقه من میشه . ایمان داشتم که تلاش هام موثره اما نتیجه رو 50 50 میدیدم ، که یا هم مدار میشه باهام ، یا جهان جدامون میکنه .
حکمت اینکه پاسخت رو بعد چند روز دادی و روزی که صلح کردم بدستم رسید ، این بود که اگر همون دو سه روز پیش پاسخ داده بودی ، با خوندن این جمله ت
((( آدمه احمق کسیه که یه کار تکراری رو انجام بدهرو انتظار نتیجه ی متفاوت داشته باشه!
تو مگه قبلا باهاش در مورد مسائل مختلف صحبت کردی نتیجه داد!؟ میگفتم نه! میگفت پس تو با تکرار کارهای گذشته ات فقط داری عمرت رو تباه میکنی! )))
قطعا الان در پروسه طلاق بودم ،
پس حتماااا راهی مونده که انجام ندادم
و ممکن بود بعدها حسرت بخورم که چرا فلان کار رو نکردم. باید سعی کنم که خودم رو برای این صلح دوباره سرزنش نکنم و تسلیم هدایت باشم و با تمرکز بیشتر رو خودم کار کنم .
میدونم کمه اما بنده هات در حد توانشون دارن حرمتت رو نگه میدارند!
در حد توانشون دارن قدم بر میدارن و به تو پناه میارن!
از دستا شیطانی که وعده داده که بر سر راه بندگانت میشینم تا آنها رو گمراه کنم و تو اکثرشان را سپاسگزار نمیبینی!
میبینی بنده هات دارن به ریسمان الهی چنگ میزنن!
اونم با دستان خالی و قبلی کم امید و راهی تاریک پیش رو!؟
به عزت و جلالت قسم میخورم
به حرمت اشکایی که لباسم رو خیس کرده قسم میخورم تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه!
خدایا!
قسم میخورم به قلبم که تنها ترسش اینه که از تو فاصله بگیره،که تنها تو هستی که بهترین هارو میدونی و هرگز درخواست کسی که تو عاجزانه و با ایمان به تو پناه میاره رو نا امید نمیزاری!
ای رب العالمین !
کسی که از من داره سوال میپرسه در مورد مشکلش همون ترس هایی رو داره که من داشتم
همون نگرانیهایی رو داره که من داشتم
همون امید حتی کم رو داره که من به تو داشتم
همون نجواها تو سرس میچرخه که من داشتم!
اما تنها چیزی که قلبم رو آروم میکرد ایمان به تویی بود که تو کتاب قرآنت گفتی:
هرگز از رحمت من نا امید نشوید!
گفتی:
از جایی که فکرش نمیکنید به شما روزی میرسونم !
گفتی
همین بس که خداوند یاور شما باشد!
گفتی :
نترسید و غمگین نشوید!
گفتی:
تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد!
گفتی:
عزت تنها نزد خداست
گفتی:
هیچ برگی از درخت نمیافته افتد مگر اینکه من از آن آگاهم!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
قلبم خنک شد
خدا اشکتو در بیاره که اشکمو درآوردی!
فکنم یه جایی منظورم رو اشتباه متوجه شدید!
من ایشون رو قلبا روست داشتم اما این آگاهی رو داشتم که ایشون روز به روز داره از نظر دیدگاهی و رفتاری از من دور و دور تر میشه و بخاطر همین میدونستم آخر مسیرمون جداییه و من اتفاقا تمامه تلاشم رو صادقانه کردم که زندگیمون ادامه داشته باشه اما باید اینو بپذیریم که انسانها همه شبیه همدیگه نیستن و متفاوتن.
خوب و بد نداریم!
دیدگاه ها و ذهنیت ها و اولویت ها متفاوتن و گاهی اینقدر این تفاوت زیاد میشه که جهان اجازه ی ادامه دادن نمیده.
در رابطه با اینکه قرآن رو باز میکنی اگه فکر میکنی زیادی وسواس شدی به این قضیه ،این کارو نکن چون خدا اینقدر قدرت داره که حتی از طریق یه وضعیت واتساپ ،از طریق یه فایل،از طریق یه تبلیغات اینترنتی کلامش رو به قلبت الهام کنه و مسیر ر و برات مشخص کنه!
من ددددقیییقا توسط یکی از فایلهای زندگی در بهشت استاد چراغ سبز رو از خدا گرفتم و ببین!
اون فایل به خدای واحد قسم هنوز که هنوزه باورم نمیشه چطور ممکنه اون فایل اینقدر دقیق بهم بگه
دییییگه بسه!
برو و با تمممااامه وجودت طلاق بگیر!
تو اون زندگی در بهشت استاد بعد از گفتنه یک سری حرفها که(که قلبم میگه به شما نگم)
یک جمله میگه!
میگه که این ها کلام خداست!!!
و این قانونه خداونده!!!
اگر روزی شد قطعا بهتون میگم کدوم فایله اما الآن قلبم میگه که نگم!
من اون روز وقتی اون فایل رو دیدم بعد از 3 سال زندگی مشکل دار به تصمیم نهایی رسیدم که باید اقدام کنم برا طلاق!
و اولین جمله ای که زیر اون کامنت نوشتم آیت جمله بود:
(پیام دریافت شد)
میخوام بگم تو کار با هیچکس و هیچ چیز نداشته باش!
میدونی چند صد هزار نفر توسط همین مسیر ،روابطشون با همسرشون جوری شد که دیگران حسسسرت زندگی و عشقشون رو میخوردن!!!همونایی که آرزوی مرگ و طلاق میکردن برای همسرشون!
میدونی چند هزار نفر مثله آبه خوردن از همسرشون جدا شدن توسط این مسیر!
همون همسرایی که تحت هیچ شرایطی راضی به طلاق نمیشدن!؟
پس بدونه پیش داوری ،فققققط مسیر خودت رو برو!
یه جاهایی کمی مسیر سخت میشه اما تو سختی یه سوال از خودت بپرس!
اونم اینکه تو لیاقت داری یا نه!؟
اگه لیاقت داری پس برای لیاقتت بها بده و حرکت کن و یاد آیه ی قرآن بیوفته که میگه قطعا در هر سختی آسانی است!
و به خودت بگو اگه لیاقت نداری پس سکوت کن و همون مسیر قبل رو ادامه بده که نتیجه اش شده زندگی الانت که ازش راضی نیستی
ابراهیم عزیزم چطور من بنده کوچیک از قدرت خدا از مهربانی و لطفش بگم که در خور مقامش باشه
چی به شما بگم که خودت آخرشی …. شاید از خوندن کامنتم خسته هم بشی چون تکراریه برات.
ایمانم به کامنتها و کلماتی که در اون جاری میشه میلیارد برابر شد ، اونجا که گفتی
«تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه! »
ابراهیم میدونی چرا این جمله رو نوشتی ؟ تو میدونی اما برای خودم مینویسم
دیروز درس و کلاسم رو تعطیل کردم و از 6 صبح تا 6 بعدظهر بعدظهر یک سره داشتم روی حل مساله م کار میکردم
در نهایت رسیدم به اینکه فعلا فقط رو دوره عزت نفس کار کنم.
و همینطور در مورد هدایت از قران گرفتن اصطلاح عامیانه استخاره گرفتن ،
چون وسواس گرفته بودم باز از خدا خواستم هدایتم کنه و در نهایت به فضل الله به آگاهی نابی رسیدم.
اینکه من بسییییار بنده ناسپاسی بودم چرا که بزرگترین نعمتی که خدا بهم داده
و من و از بقیه مخلوقاتش برتر کرده یعنی قوه اختیار و انتخاب رو در خودم بسیار ضعیف کردم
به قول استاد عضله تصمیم گیریم رو ضعیف کردم .
تو تمام زندگیم بجز اون دو سالی که مرتد بودم هرجا به دورراهی رسیدم بجای اینکه شده یک ماه،
شده شش ماه بشینیم فوکوس کنم رو موضوع برای گرفتن تصمیم نهایی، قرآن باز میکردم و اصطلاحا
استخاره میکردم و مسولیت نهایی رو گردن خدا مینداختم.
بسیار استغفار و طلب بخشش و هدایت از خدا کردم به قدری حالم خوب شد از پیدا کردن این ترمز و ایراد شخصیتیم که برای همین یک دستاورد از صلح مجدد با همسرم باید تا آخر عمرم شکر گزار این موضوع باشم.
در نهایت تصمیم گرفتم هیچوقت دیگه قرآن رو به نیت استخاره باز نکنم بلکه من تمام
فکرام رو کنم مشورت هام رو کنم در نهایت خودم تصمیم بگیرم و فقط برای راهکار گرفتن
برای انجام بهتر اون تصمیمی که قاطعانه گرفتم از طریق قران طلب هدایت کنم .
اگر خداوند خودش بخواد از بی نهایت طریق میتونه راهنماییم کنه و بهم نشانه بده .
و اینکه صرفا خدا بخواد مستقیم بگه آره یا نه ، همچین چیزی اشتباهه .
درسته باور داشتم که استخاره همیشه نتیجه داده تو زندگیم ولی این یک باور اشتباه بوده .
باور بوده ولی باور اشتباه.
خلاصه که به خدا گفتم خدایا من از این به بعد فقط برای کسب آگاهی فقط برای اینکه طبق
قوانین تو پیش برم قران میخونم بلکه با نور قران هدایت بشم به عرش الهی ت که خواسته قلبیمه .
صلات صبح امروز نوبت خوندن سوره فجر بود با نور کم اتاق معنی فارسیش رو که تماما آیات عذاب بود خوندم.
خیلی خوابم میومد رفتم بخوابم انگار خدا گفت وایسا هنوز کارت دارم تو که تفسیرش رو نخوندی.
گوشیم رو برداشتم تو برنامه تفسیر استاد بازرگان رفتم هرررر چی فکر کردم
اسم سوره ایی که خوندم چی بود یادم نیومد.
به ولله قسم ناخوداگاه سوره ضحی باز شد و فقط هم سوی چشمام چهار تا آیه اول رو جواب داد
[ سوگند بوقت بلند شدن آفتابو به شب چون آرام گیرد
پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن نداشته است
و به یقین آخرت بهتر است براى تو از دنیا ]
همین جور که چشمام داشت میرفت گفتم خدا اینا رو به محمد
گفته . و اصلاااا بر خلاف روزهای گذشته به خودم نسبت ندادم.
ساعت هشت که بیدار شدم و نت گوشیم رو روشن کردم دیدم ایمیل اومده
پریدم هوا و چشام رو مالوندم که خوب ببینم گفتم خدایا از طریق کامنت باهام حرف بزن
ابراهیم جان اشک بود که میریخت و هوش که از سرم پرید
آخ که خدااا که بی حکمت بهت الهام نکرد که بهم بگی
«تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه! »
خیلی وقته کامنتاتونو دنبال میکنم،دقیقا مشکل و پاشنه آشیل منم رابطه ام بود
خوشحالم براتون بالاخره ازون سردرگمی نجات پیدا کردین و دارین یک زندگی و یک رابطه توحیدی رو با خودتون و خدای خودتون تجربه میکنید ،عمیقا حس میشه تو کامنتاتون اون آرامش و لذتی که در زندگیتون جاریه
ازونجایی که همیشه دنبال میکنم کامنتاتونو خیلی کنجکاو بودم جواب این دوستمونو بدین،چون دقیقا یجورایی سوال منم بود که چیکار باید بکنم در حال حاضر چون دنبال نشونه بودم برا عملی کردن تصمیمم
فک کنم بدونم کدوم قسمت از سریال زندگی در بهشت رو منظورتونه قسمت 6 هستش،که با قاطعیت تمام استاد میگن قطعش کن اون چیزی که مجبور میشی یروزی قطعش کنی قطع کن….
من این پیام رو دوبار دریافت کردم اما ایمانم خیلی ضعیف بود برا عمل کردن بهش…
باید قطعش کنم..
اما اینکه تو کامنتتون گفتین این سه کارو بکنید راحت رها بشید یا درست بشه یکم مرددم کرد
اما در نهایت گفتین تصمیم نهایی با خودمونه و بسته به شرایط خود ما هست
من خودم را توی جایگاهی نمیدونم که بیام بگم در مورد شرایطتون چه تصمیمی بگیرید چون تا حالا توی جایگاه شما نه بودم.
امشب یهویی هدایت شدم به کامنت های شما،فکر کنم تا الان فقط یک کامنت شما را خوانده ام اونم چند هفته پیش بود اگه اشتباه نکنم.
چیزی که متوجه شدم از کامنت های شما اینه که شما توی یه دوراهی گیر کردید از یه طرفی یکسری نشونه میاد برای ادامه رابطه و یکسری نشونه میاد برای قطع رابطه.
بعد با خودتون میگید خدایا چیکار کنم، تفاوت هدایت و نجوای شیطان را درک نمیکنید.
(قطعا اگه هر تصمیمی بگیرید با خودتون درآینده میگید ایکاش این تصمیم را نمیگرفتم.)
چون این اتفاق برای من هم افتاده چند بار،( دوراهی در اخذ تصمیم)
دلیلش هم اینه شما هنوز در فرکانس ثابتی قرار نگرفته اید برای دریافت جواب این سوال.
بهترین راهکاری که میتونم بهتون پیشنهاد بدم اینه که ذهنتون را روی این مسئله خاموش کنید.
(کار یکم سختیه ولی جواب میده،ممکنه چند روز اول مثل ترک قند مصنوعی خیلی وسوسه بر انگیز باشه ولی بعد چند روز راحت میشه)
یعنی اصلا به رابطه با شوهرتون فکر نکنید،هیچ فکری، نه به خوبی های شوهرتون فکرکنید و نه به بدی هاش. نه به بچه هاتون فکر کنید و نه به آینده ی زندگی خودتون.
به هیچ جای این رابطه فکر نکنید،انگار هیچی وجود نداشته،
نیمدونم چقدر متوجه حرفام میشید یا نه،
تا حالا شده کلید یا کارت ملی تون را گم کنید؟
اگه رها کنید و براتون مهم نباشه، به طرز عجیبی یهو پیدا میشه ولی اگه رها نکنید، ممکنه پیدا نشه.
بهترین کاری که میتونید انجام دهید اینه که رها کنید.
فرض کنید فردا صبح یه امتحان دارید،که خیلی مهمه براتون توی این امتحان قبول شید، اگه شما خودتون را برای این امتحان بخواهید اماده کنید، دیگه اصلا فرصت نمیکنید یاد بی احترامی که یک نفر بهتون چند ساله پیش کرده بیوفتید،اگر هم این فکر اومد یهو به ذهنتون به خودتون مسلما میگید من الان کار مهم تری دارم باید تمرکزم روی درسم برای امتحان فردا باشه.
ازتون میخوام تمرکزتون را به این شکلی که گفتم از روی این مسئله ور دارید و رها باشید و بخدا بسپارید، مثله زمانی که غذا میخورید رها هستید از اینکه غذا هضم میشه.
یه کاری که بشدت کمکتون میکنه رها باشید اینه که بروید روی مابقی جنبه های زندگیتون کار کنید مثلا روی بعد ثروت،سلامتی،مهارتی که دلتون میخواد توش متخصص بشید.(منظورم اینه که یک چیزی را بیاورید در ذهنتون که اولویتش از جواب سوالتون در مورد این رابطه اهمیت بالاتری داشته باشه و بعد تمرکزتون را وقف اون کنید.)
من وقتی که این کار را انجام میدهم به طرز معجزه آسایی مسائلم حل میشه.(تموم تلاشتون این باشه فکر نکنید،فقط همین،بخدا هیچ کار دیگه ای نیاز نیست بکنید.)
ممکنه از وقتی رها میکنید،جواب سوالتون برای این رابطه،چند ماه طول بکشه ولی عوضش اون موقعی که میخواهید تصمیم بگیرید،دیگه خیالتون راحته راحته از اینکه میدونید تصمیمتون درسته، میدونی؟یه اطمینانی ته قلبتون هست که شکی درش نیست.(انگار با تمام وجودتون میدونید تصمیم درست چیه)
ازتون میخوام به هر نتیجه ای رسیدید.(نمیدونم یا فردا به این نتیجه میرسی یا 2 سال دیگه)بیاید و زیر کامنتم بنویسید که من از این مسیر رفتم و به این نتیجه درمورد رابطه با شوهرم رسیدم.
اتفاقاااا ناخوداگاه دارم همین کار رو میکنم و چسبیدم به کار جدیدم و یادگیری زبان . مرسی که بهم یاداوری کردی و نشونه دادی که کارم درسته
این قضیه رو رهاش کردم سپردم بخدا.
همسرم واقعا سعیش رومیکنه که خوب باشه،
باهام مهربونه و ابراز محبت زیاد میکنه، سخت گیر نیست ، گاهی پیش میاد که رفتارناخوش آیندی انجام میده که ارامشم رو بهم میزنه که اینبار هم قول داده تکرار نکنه.
ما فقط ارزشها و اهدافمون خیلی از هم دوره ، به قولی چون حرف من و نمیفهمه حرف خاصی با هم نمیزنیم
و هر کدوم سرمون به کار خودمون گرمه تو دوتا دنیای متفاوت.
خداروشکر الان حالم عالیه و در آرامش و رفاه دارم رو اهدافم کار میکنم و لذت میبرم .نتیجه رو به ربم سپردم.
ممنون امین جان از توجهت و از وقتی که برام گذاشتی و نوشتی.
این کامنتها سراسر نور هست .
اینجا میمونه به عنوان ردپا که بعدها گریزی بهش بزنم و چراغ راهم بشن.
سلام دوباره دارم خدمت استاد نازنین و خانم شایسته جان با مایک عزیز و همراهان وهمسفران گل
من همین اول کامنت بگم بابا آخه یه رحم کنید منو هنوز قسمت دوم رو یه ساعت پیش دان کردم رسیدم به قسمت سوم ??
یه چیز دیگه بگم واوووووووووووووو این کیفیت اورجینالتون تو حلقم واقعا اینو کجای دلم بذارم آخه ????
خدا جونم خوشگلم واقعااا لب تاب لازمند با حافظه های زیاد بابا بخدا گوشیم دیگه جوابگوی این حجم از عشق واگاهی و زیبایی رو نداره اقااا جا زده گوشیم ????
ای خدا چه بگم از قسمت سوم یه بار نگاهش کردم اما دلم گفت بیام کامنت بذارم و بازم در طول روز و شب چندین بار نگاهش کنم .
خانم شایسته عزیز وقتی داشتین صحبت میکردین و خواسته های خودتون رو نشون میدادیم که الان براتون تجربه کردنش آسونه و بهش رسیدید به خواسته های خودم فکر کردم گفتم آره بخدا هرچه قدر خواسته داشته باشی و بهشم فکر کنی وفرکانس بفرستی جهان با نظم دقیقش تو رو با ارزوو خواسته ت روبه رو میکنه .
دارم میبینم من دارم به همون سمت ومسیر آرزو هام هدایت میشم به همون بزرک تر درخواست کردنه و بقیه هم به همون سمت داره هدایت میشن .
تو مسیر بعضی وقتا این نجواهای میان که منو محزون کنند اما ندایی تو قلبم میگه طیبه عزیزم تو مکه بزرک نخواستی بودی پس تو مسیرشی ببین داری میری وحرکت میکنی و نکاه نکن ببین کی وی داره اونها همون کوچولو وریزه میزه ها رو خواستن پس همون ها رو دارن دریافت میکنند .
یادت باشه که چی خواستی وارزوی کردی ??????آره قربونت برم خدا خونم من بزرگ خواستم و در خواست دادم و تو هم داری منو به سمت اپن چیزی که خودم میخوام هدایت میکنی عاشقتم من ??
وقتی گفتید عاشق تنوع هستید یا خودم افتادم خانم شایسته به طرز عجیبی میتونم تمرکز کنم روی زیبایی ها و قشنگی ها وخوبیها رو ببینم چشم نیز بینی دارم و از دیدن اونها واقعااا لذت میبرم والبته تضاااد ها وتنوع رو خیلی دوست دارن به حدی که خیره میمونم بهش و به حرف شما باید مراقب باشم پامو کجا بذارم????
برای من هم همیشه دیدن آدمها با نژاد رنک و ملیت و آداب و سنن مختلف خیلی جذابیت داشته داره واقعااا مگه آدم میتونه از دیدن این همه زیبایی که یه بار فرصت دیدنشو داریم خسته بشه ???
خیلی لذت بردم از یه تکه از اتفاقات و کارهای زندگی تون کنار همسرتون استاد ومایک عزیز وسفر دلپذیررر و زیباتون .
اقاااا جواب روگرفتم راجع به اون موادی که زدین به غذا استاد گفت این همه مواد خوشمزه کننده دچبرغی غذا رو یه جا داره چه باحال منم میخوام البته هنوز اسمشو نمیدونم???قربونت برم خدای سریع الجواب .
نمیدونم کامنت اولم یا نه اما خدایی من هنوز تو کف فایل دومم که پریدم سه ?????
هرچه قدر خواسته داشته باشی و بهشم فکر کنی وفرکانس بفرستی جهان با نظم دقیقش تو رو با ارزوو خواسته ت روبه رو میکنه .
تو مسیر بعضی وقتا این نجواهای میان که منو محزون کنند اما ندایی تو قلبم میگه طیبه عزیزم تو مگه بزرگ نخواستی بودی پس تو مسیرشی ببین داری میری وحرکت میکنی و نگاه نکن ببین کی چی داره اونها همون کوچولو وریزه میزه ها رو خواستن پس همون ها رو دارن دریافت میکنند
این دوتا مطلب به خصوص دومی خیلی خوب بود دوست عزیزم برای منی که گاهی وقتا خودم رو با اطرافیانم مقایسه میکنم حالا فهمیدم که نباید اینکارو کنم چون من زندگی معمولی مثل اونا نمیخوام و خواسته های کوچیکی ندارم پس باید بیشتر صبر کنم و مهم اینه تو مسیر درستم و در مسیر خواسته هام در حرکتم و در زمان مناسب میرسم بهشون حالا شاید طولانی تر از بقیه شه ولی مهم نیست
همین الان داشتم قسمت سوم سفر به دور آمریکا رو نگاه میکردم. یک فرد ایرانی که از زیر صفر با گذشته ای که دیگه هممون میدونیم چطور بوده به چنین شرایطی رسیده. اینقدر آزادی زمانی و مکانی داره که میتونه بار سفرش رو ببنده و به سفری طولانی بره. سفری که خودش گفت نمیدونم چند ماه یا شایدم یک سال طول بکشه. این فرد نیازی نداره که بالای سر کارش باشه و کارش رو ترک نکنه. این فرد نیازی نداره که نگران ملک و املاکش باشه که اگر یکسال بهشون سر نزنه چه اتفاقاتی ممکنه افتاده باشه. این فرد امکاناتی برای خودش تونسته فراهم کنه که اقامتگاهش از بهترین هتل ها هم بهتره چون مثل یک خونه کوچولوست که همه وسایل خودش و سبک زندگی خودش رو داره. میتونه با این هتل عالی در هر جایی که خواست توقف کنه.
این فرد یک استاد سرشناس و مطرحه که کلی شاگرد مثل خود من داره ولی اینقدر عزت نفس داره و ریلکسه که ترسی از نشون دادن سبک زندگی شخصی اش نداره. جلوی دوربین میخونه، میرقصه و من و هزاران نفر دیگه شاهد این صحنه ها هستیم و از قضاوت ما باکی نداره. روابط زیبای زندگیش رو نشون میده. غرق لذت میشم از این هماهنگی بین افراد خانواده که با تمام وجود میشه حسش کرد.
وقتی که داشتم مناظر طبیعت رو میدیدم بوی درختان و چمنها و تازگی و طراوت هوا رو روی صورتم حس کردم. واقعا حس کردم. من عاشق مسافرتهای اینچنینی هستم. من عاشق طبیعت هستم. اینقدر لذت میبرم از این فایلها که اندازه نداره. به خودم میگم میشود. پس میشود. چه الگویی برای من بهتر از این؟ واقعا چه الگویی میخوام بهتر از این؟ فردی که تمام گذشته اش رو میدونم، مسیر رسیدن به خواسته هاشو برام تعریف کرده، با عشق داره فوت کوزه گریش رو به من یاد میده و الان به زندگی رسیده که رویای من و هزاران نفر دیگریه که داریم شاگردیش رو میکنیم.
اگر من در مورد هر فرد دیگری که به موفقیت رسیده بتونم بگم فلانی تو فلان خانواده بدنیا اومده، تو فلان کشور بوده، فلان استعداد خارق العاده رو داشته و هزار تا مانع دیگر ذهنی، در مورد این فرد که نمیتونم اینا رو بگم چون هیچکدوم از این موارد در موردش صدق نمیکنه. فقط و فقط و فقط ایمان داشته و باور و با این نیرو حرکت کرده و تعهد داشته که به خواسته هاش برسه. تعهد که مهمترین عامله، خسته نشدن، گیو آپ نکردن، ادامه دادن، عجله نکردن، طی کردن تکامل با حوصله.
و از همه مهمتر اینکه من به او اعتماد دارم و میدونم که تمام حرفهاش و تمام صحنه هایی که از سبک زندگیش میبینم حقیقت محضه. اونقدر از دل برمیاد که چاره ای نداره جز اینکه بر دل من بیشینه.
استاد من از تک تک مثالهایی که از زندگیتون میزنید درس گرفتم و این مثالها در موارد مشابه در زندگی خودم مثل یک چتر نجات عمل کرده. چون دیدم که شما توانستید پس هیچ دلیلی نداره که من نتونم. ممنون و هزاران بار ممنون از شما و خانم شایسته عزیزترین که اینقدر خالصانه تجربیات خودتون رو در اختیار ما قرار میدید.
چقدر عمیق شدین در این فایل و نکات خوبی رو بهم گشزد کردین واقعا سپاسگزارم
من که تمام مدت محو زیبایی ها بودم ولی همیشه ارزوم بوده که مسافرت طولانی برم از بس که عاشق گشتن دنیام مثلا چند روز پیش داشتم تور های کشتی کروز میدیدم که دور دنیا بود و بیش از یکسال طول میکشید و از 64 هزار دلار شروع میشد با کامنت شما توجهم جلب شد که واقعا یک سری که این جور سفر ها رو رو میرن کار و زندگی ندارن؟ کی بالاسر کسب و کارشونه ؟ اینکه بقیه بگن چه خبره اینقدر میری سفر براشون اصن مهم نیست و نگران این نیستن کسی چشمشون بزنه مثلا خود من به لطف خدا سالی 4 تا 5 بار میرم سفر و چند وقت پیش یکی از دوستام گفت تو که همش مسافرتی و چه خبره و ما سالی یه بار به زور میریم و از این حرفا یه جورایی که انگار نمیتونست ببینه و من الان ازش پنهان میکنم یا نمیگم دیگه چون فکر میکردم چشمم میزنه که این باور مخرب رو هم باید درست کنم و این باور که گفتی هم میشه کار داشت و درامد و هم تا هر وقت خواستیم بریم سفر خیلی عال بود …. از بچه گی ام همیشه نمیخواستم کارمند بشم چون ازادی زمانی درستی نداشت و اختیار ادم دست رییسشه و دوست داشتم که کاری داشته باشم که هر وقت خواستم صبح برم سفر و هر وقت دلم خواست بیام که به لطف خدا به زودی وارد همچین کاری میشم
انشاالله ازادی مالی و مکانی و زمانی رو به بهترین نحو بهمون عنایت کنه
نکاتی که من یادگرفتمو میگم اگر نکته ایی رو از قلم انداختم حتمااااا بهم بگید که چیزی از زیبایی ها نباید از دذسمون در بره عشششششششششششششقاا
1- به صرف اینکه استاد و خانواده در یک جای خوش آب و هوا و سبز اسکان گرفتن و دارن لذت میبرن . ساکن نمی مونن و داپما به دنبال تجربه های جدیدتری هستن دنبال شادی های بیشتر لذت باهم خندیدن بیشتر ( اون قبل ترا اون قدیما من یادمه وقتی وارد همچین جاهایی میشدیم با خانواده و اقوام دیگه وقتی اسکان میگرفتن مگه میشد اینارو تکون داد میگفتی بیاین بریم پیاده رویی = همه میگفتن خسته ایم بریم دچرخه سواری = سرمون درد میکنه بریم شنا = حال نداریم آقا من از همون موقع یاد گرفتم حال کردنمون منوط به حضور دیگران نکنم حالا یه اتفاق باحال پیش اومد چند روز پیش که دوره عزت نفس مینویسمش) ولی درکل به قول شایسته جان به زیبایی ها هم نباید چسبید تا خداوند دوباره برات برگه آس رو کنه خدایا شکرت برای اینهمه آگاهی و آرامش و زیبایی
2- قانون تکامل یعنی همه چی همه چییییییی حتی توی دوچرخه سواری توی سر بالایی هم صدق میکنه و نکته بسیار ظریف اما خیلی مهم که از خانواده استاد فهمیدم اینه که کوچکترین اتفاقات رو با قانون می سنجن و همین موضوع باعث شده که تمام مسولیت ها و وظایف و اتفاقات زندگی خودشون رو ( هرکدوم به تنهایی) کاملا به عهده بگیرن اگر توی سر بالایی نتونستن رکاب بزنن دلیل بهونه نیارن راحت بگن آقا نشد نتونستیم چون باید قانون تکامل رو رعایت کنیم که این خودشون نشونه عزت نفس بالای این خانواده است ( چه قوپی هم میاد میکی :)))))))))))))) )
3-چند تیکه سینه مرغ / نمک / رب و سس گوجه / بوووووم یک غذای هیولا :)
چرا استاد با این شوق و ذوق از این غذا و از این کاری که به ظاهر خیلی ساده اس و از نظر خیلی هامون کار شاقی نیست اینجوری تعریف میکنه ؟؟؟؟؟؟
چون یاد گرفته موفقیت هاشو بولد کنه چون میدونه این باعث تقویت عزت نفس و اعتماد به نفسش میشه چون میدونه ذهن ما طوری طراحی شده که موفقیت های مارو کمرنگ میکنه و شکست های مارو پر رنگ و میدونه اساس اینکه الان اونجاست و در رفاه کامل و در آرامش داره غذای هیولا درست میکنه همین بولد کردن موفقیت های به ظاهر کوچیک و کم اهمیته اما واقعا پر اهمیت و بزرگن چون با این کارش هم داره به خودش احترام میزاره هم از شایسته جان به خاطر اینهمه سال آشپزی خوبش تشکر میکنه هم داره به خودش ثابت میکنه که اگرشایسته جان نتونه غذا درست کنه من میتونم و برای خودش ترمز ایجاد نمیکنه برای تنها موندش و و و و کلی چیز دیگه که این غذا درست کردنه میتونه یاد ما بده خداییییااااا شکررررررررررت
5- عاشق هندونه خوردن با قاشقم آقا ما از بچگی دنبال این قضیه بودیم تا تهشم در نمیوردیم ولش نمیکردیم همیشه هم به تهش که میرسیدیم میگفتن سفیدیشو نخور کچل میشی ما هم میخوردیم و میخوریم اما کچل نشدیم :)))))))))))))
عاشق این سبک شخصی زندگی استادم . کدوم استاد موفقیتی رو دیدی اینجوری با قاشق هندونه بخوره این نشون دهنده عزت نفس و سبک شخصی استاده و بدون هیچ کاور و نقابی این کارو داره میکنه چون براش مهم نیست که دیگران چی میگن ( روی اسن موضوع که پاشنه آشیل استاده خیلی کار کرده که اینجور داره از زندگیش به نمایش گذاشته میشه ) و به نظرم استاد با اینکار داره روی اون پاشنه آشیل حرف مردم کار میکنه و بهش حمله میکنه عاااااااشق لپاتم استاد
6- یعنی دیدی که شایسته جان به زندگی و قوانین داره باعث شده که الان درجایگاه فعلیش باشه چرا چون درک بسیار کاملی از قوانین و موهبت های خداوند پیدا کرده با تمرین کردن با تکرار کردن یکی از تمرین هایی که عاشقانه هم برای خودش داره انجام میده هم برای ما همین سفرنامه است که با ذوق وصف ناپذیری که از صداش فوران میکنه از تنوع قومیت ها / بچه ها / پیرزن ها /پیرمردها / آروی ها / مسافرت هاش / برخورد با آدم های جدید و جاها و مناطق زیبا و نعمت های خداوند داره فیلم میگیره هم برای خودش و ذهنش دوباره تکرار میکنه که من میخام از این دست زیبایی ها میخام هم داره به ما میگه با این تمرکز بر نکات مثبت شما هم می تونید بهتر از این هارو داشته باشید آخه چه تمرینی بهتر ین از این برای رسیدن به موفقیت چه فرکانسی بالاتر از تکرار نکات مثبت
خدایا شکرت برای این دستان بینظیرت که سر راه ما قرار دادی تا به ما نشون بدی ماها به کجاها میتونیم برسیم خدایییییییییییییییییییییییییاااااااااااا شکرت
7- خوشم میاد از خوندنت مرد بزرگ که با خوندن غلط غلوطت نشون میدی که من دارم برای خودم حال میکنم ، حال من مهمه حال و احساس من مهمه مهم احساس خوشی که من با لب خونی دارم با ادا در آوردن دارم حتی اگر بلد نباشم حتی اگه فقط با دهن آهنگشو بزنم یاد گرفتم خودمو دوس داشته باشم با تمام اشتباهتم یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم .
راستی چند نفر از ما اگر در جایگاه استاد عباسمنش بودیم اجازه میدادیم که از زندگی شخصیمون اینجوری فیلم گرفته بشه ؟؟؟؟؟؟؟
من نمیدونم در مورد این دیدگاه چی بگم، پسر تو فوق العاده ای، نکاتی که گفتی به اندازه یک تن طلا می ارزه، از این قسمت خیلی خوشم اومد آفرین:
«چون یاد گرفته موفقیت هاشو بولد کنه چون میدونه این باعث تقویت عزت نفس و اعتماد به نفسش میشه ««چون میدونه ذهن ما طوری طراحی شده که موفقیت های مارو کمرنگ میکنه و شکست های مارو پر رنگ»» و میدونه اساس اینکه الان اونجاست و در رفاه کامل و در آرامش داره غذای هیولا درست میکنه همین بولد کردن موفقیت های به ظاهر کوچیک و کم اهمیته اما واقعا پر اهمیت و بزرگن چون با این کارش هم داره به خودش احترام میزاره هم از شایسته جان به خاطر اینهمه سال آشپزی خوبش تشکر میکنه هم داره به خودش ثابت میکنه که اگرشایسته جان نتونه غذا درست کنه من میتونم و برای خودش ترمز ایجاد نمیکنه برای تنها موندش و و و و کلی چیز دیگه که این غذا درست کردنه میتونه یاد ما بده خداییییااااا شکررررررررررت»
«عاشق هندونه خوردن با قاشقم آقا ما از بچگی دنبال این قضیه بودیم تا تهشم در نمیوردیم ولش نمیکردیم همیشه هم به تهش که میرسیدیم میگفتن سفیدیشو نخور کچل میشی ما هم میخوردیم و میخوریم اما کچل نشدیم :)))))))))))))«
به قول آقای همساده انقدر خندیدم که له شدم
راستی چند نفر از ما اگر در جایگاه استاد عباسمنش بودیم اجازه میدادیم که از زندگی شخصیمون اینجوری فیلم گرفته بشه ؟؟؟؟؟؟؟
باید جوری روی خودمون کار کنیم که به این سطح برسیم قدم به قدم :-)
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنینم و پسر گل اقای عباس منش عزیز. لذت بردم از قسمت سوم سفر مثل قسمت اول و دوم . استاااد عزیزم با دیدن این فایل یک خواسته دیگه در قلبم شکل گرفت . منم همیشه عاشق سفر و دیدن جاهای عالی هستم بخصوص ک خودم رانندگی کنم اونم با چنین وسیله نقلیه عاااالییییی . استااااد جان من تقریبا یک تازه وارد هستم توی این مسیر و افتخار اشنایی با خانواده شما رو دارم ولی قول میدم اونقدررر تمرینا مو با پشت کار انجام بدم ک یه روز خیلی نزدیک منم با یکی از این ار وی ها بیام شما رو ببینم
من تازه دارم یاد میگیرم از این سفر نکته برداری کنم و بقول خودت استاد عزیزم ک همیشه به الگو برداری سفارش میکنی میخوام از رفتارهاتون از نحوه نگرش به زندگیتون الگو برداری کنم . نظرات دوستان هم خیلی داره ذهن منو باز میکنه خلاصه بگم
من راستش را بگویم من دوست نداشتم از زندگیم فیلم گرفته بشود و این خانواده چه سخاوتمندانه فیلمشان را می گیرند تا ما بادیدن واقعیات بیشتر از زندگی لذت ببریم و بیشتر قوانین را درک کنیم.
آره راست میگی دوست خوبم ذهن ما عادت کرده خوبی ها رو کمتر ببینه و بدیهارو بیشتر
امروز با جار ی ام کلاس ایروبیک بودیم اون زمین خورد…….. از عصر تا الان که حدود چند ساعتی هست می گذره ذهنم همین طور داره تکرار میکنه و من ساکتش میکنم و الان یاد گرفتم باید به چیزهای خوب فکر کنمو موفقیت ها رو مرور کنم تا ذهن ساکت و خاموش بشه
چقدررر درس های خوبی گرفتم از کامنتتون..درمورد بولد کردن موفقیت های به ظاهر کوچیک و کم اهمیت ک موجب تقویت اعتماد ب نفس و عزت نفس میشه و ذهنو با روح هماهنگ میکنه،، درمورد سبک زندگی شخصی استاد و هندونه خوردنشون،، درمورد غلط غولوط خوندن استاد ک براش حال خوبش مهمه و اینم در صلح بودنش با خودشو نشون میده
ماشالا ب این تیزبینی و نگاه زیبا و ذره بینی شما،،، دمت گرررم پسررررر
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. بسیار زیبا نوشتی. واقعا لذت بردم. مخصوصا مواردی که در رابطه با عزت نفس توضیح دادید عالی بود. موردی که در رابطه با هندونه گفتید من رو یاد دوران کودکی ام انداخت. خیلی جالب بود. بهترینها رو براتون آرزو دارم. 😍
خودت عشقی آقا محمد😃 چه جالب منم دقیقا همچین حس عشقی به خانواده ام یعنی شما دارم..! خیلی ممنون این آگاهی ها رو دادی بهمون یه پیوست جدید واسه این قسمت بود واقعا کیف کررردم از نظرت.
با کسب اجازه از خداوند مهربان و بخشنده برای نوشتن…. امید که هدایتم کنه
دوست عزیز محمد نیک پور
واقعا از شما سپاسگزارم برای نوشته بی نظیرت که انگار تازه چشم منو باز کردی به این تصاویر
نکته ای که گفتی در مورد اینکه چطور استاد موفقیت هاشون حتی اگه به کوچکی یه غذا پختن ساده باشه رو پر رنگ میکنن و چطور عزت نفس خودشون رو در تمام لحظات رشد میدن رو من اصلا دقت نکرده بودم قبل از خوندن دیدگاه شما
واقعا این فیلم ها همشون نمود اجرای تمرینات تمام دوره ها هستند و بهمون نشون میدن که استاد چطور دارن در تمام زمانها روی خودشون کار میکنن
شاید به قول خانم شایسته انقدر استاد قوانین رو در عمل استفاده کردند که جزیی از شخصیت شون شده و به همین دلیل خیلی از جزییاتی که میبینیم دیگه به چشم شون نمیاد و آموزش نمیدن چون فکر نمیکنن اصلا مهم هست
استاد در دوره عزت نفس در تعاریف عزت نفس توضیح میدن که فردی که عزت نفس بالا داره خودشه و با حفظ احترام بقیه کاری رو انجام میده که دوست داره و راحته و نگران نظر و قضاوت بقیه نیست….بعد میبینیم چطور در این فیلم ها استاد نه نگران قضاوت آدمهای اطرافش هست و نه نگران قضاوت کاربران سایتش
یا تعریف دیگه عزت نفس که فرد هم توانایی ها و مهارت های خودش رو ارزشمند میدونه و اونها رو به راحتی بیان میکنه (اگهی بازرگانی) و هم توانایی های دیگران رو میبینه و اونها تحسین میکنه
بعد در این سریالها میبینیم که استاد هم خودش رو برای کوچکترین دستاورد تحسین میکنه میخواد یه کاری مثل بردن بازی از مایکی باشه یا پخت یه غذا باشه یا حل یه مسئله به شیوه ای ساده تر از قبل
و هم بقیه رو تحسین میکنه مثل تحسین این سرزمین و مردمانش یا تحسین توانایی های اون دوستی که چند قسمت بعد به خونشون دعوت میشن و یا تحسین خانم شایسته برای پخت یه تخم مرغ و گوجه
یعنی واقعا این فیلم ها اجرای قانون در عمل رو بهمون نشون میده
من مطمئن هستم انقدر استاد در طی زمان تمرین کرده که الان چطور از قوانین استفاده کنه که باعث شده اجرای قانون در بسیاری از موقعیت ها دیگه ناخودآگاه باشه اما هنوز هست زمانهایی که ایشون بار اوله برخورد میکنه و باید بره توی دل ترس هاش
مثل من که سالهاست رانندگی میکنم و اغلب واکنش های من ناخودآگاه هست اما زمانهایی هست که یک چالش جدید پیش میاد و در اون زمان باز تلاش میکنم با تمرکز بر روی قوانین رانندگی بیام اون چالش رو حل کنم
دوست عزیز وتمام دوستان عزیزی که از نوشته هاتون یاد میگیرم و به دانش ام اضافه میکنم براتون از خداوند مهربان سعادت و نعمت روزافزون آرزو میکنم
یکی اینکه استاد هندونه رو با قاشق میخوره تا با این کار به یکی از مهم ترین پاشنه آشیل هایی که خیلی هامون درگیرشیم، حمله کنه
یکی اینکه استاد با غلط غولوط خوندنش داره نشون میده حال من مهمه، احساس من مهمه و با این کار داره به خودش اثبات میکنه که خودشو دوست داشته باشه
یک مطلب هم من اضافه کنم که چقدر مردم این سرزمین قوانین رو رعایت میکنن..از لذت بردنشون از زندگی بگیر تا خودشون بودن و برای خودشون زندگی کردن..چقدر با خودشون در صلح هستن
خانم شایسته داره فیلم میگیره ازشون، دست تکون میدن، حالا شما توی ایران برو فیلم بگیر روزی ده تا کتک میخوری.ههههههه
خدایا سپاسگزارم بابت هدایتت
خدایا سپاسگزارم که با آوردنم در این سایت باعث شدی سعی کنم زیبایی های جهان رو بیشتر ببینم و سعی کنم از همین جایی که هستم و همین لحظه زندگیم لذت ببرم و از ته دل بخندم
استاد الهی و خانم شایسته عزیز، ازتون بابت همه زحمتایی که برای ما میکشید ممنونم..
به نام خدای زیبایی ها
قسمت سوم تمرکز بر نکات مثبت سفرنامه
یک صبح جدید در پارک روزولت ایالت جورجیا
مهمترین نکته ای که از قسمت سوم سفرنامه یاد گرفتم بی بهانه از زندگی ات لذت ببر . ما هم می تونیم با پیاده روی صبحگاهی لذت ببریم و احساس خوبی داشته باشیم می تونیم با آواز خواندن با گوش دادن به موسیقی از زندگی لذت ببریم با غذا درست کردن،از دوچرخه سواری و از تمام اتفاقات ریز و درشتی که در زندگی تجربه می کنیم بی بهانه لذت ببریم…
در این قسمت از فایل سفرنامه با زبانی ساده قانون احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب بهتر درک کردم
الگوبرداری از زندگی شخصی شما باعث شده که برایم باورپذیرتر باشه لذت بردن وساده گرفتن زندگی برای ما هم امکان پذیره.
نکته بعدی فراوانی و ثروت با دیدن RV های مختلف متنوع ماشین ها در رنگ ها و طرح های مختلف موتور دوچرخه همه ی این ها نشان از فراوانی و ثروت جهان است نشانه ی فراوانی ایده ها نشانه ی فراوانی خلاقیت است. ما در جهانی زندگی می کنیم که هر روز درحال گسترده تر شدنه. جهان ما در حال رشد و پیشرفته
چقدر این جا در این محیط آدما شاد هستند این جا چیزی به نام محددودیت سنی وجود نداره همه در همه سن و سال اومدن سفر تا لحظات خوشی تجربه کنند.
درس و نکته های زیادی می توانیم یاد بگیریم. ما در جامعه ای هستیم همه دنبال بهانه ای هستند تا شاد نباشند و تمرکز بر ناخواسته باشه اما وقتی می بینم افرادی با سن های مختلف خیلی راحت تفریح می کنند به دوربین لبخند می زنند دست تکان می دهند بازی می کنند گیتار می زنند خلاصه دنبال بهانه ای هستند تا لذت ببرند و مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمانند تا اتفاقات خوب زندگی شون بسازند این سبک زندگی برای من یک الگوبرداری عالی و واقعی است چندین بار این قسمت از سفرنامه نگاه کردم هر دفعه با خودم می گفتم چه نکته مثبتی می تونم از دلش بیرون بکشم این صدا به من الهام می شد بی بهانه میشه از زندگیت لذت ببری.
من از دیدن خانم و آقایی جوانی که کنار شعله های اتش نشستند و با لبخند گیتار می زنند لذت بردم من از دیدن دو خانم و آقایی مسنی که با سبک خاصی RV شون تزیین کرده بودند و کنار آلاچیق نشسته بودند و به دوربین لبخند می زدند لذت بردم من از فضای سبز این پارک از چمن ها از سنگ های که دریک ردیف صف شدند از چادرهای که خانواده ها برای مدتی امدند اینجا زندگی کنند لذت بردم من از دیدن دختر بچه ی که لباس صورتی پوشیده و با پدرش بازی می کرد لذت بردم من از دیدن بچه کوچولوی که لباس ابی با طرح پروانه پوشیده بود و خیلی ناز به دوربین لبخند زد لذت بردم یک لحظه دلم خواست لپاش بگیرم بغلش کنم وببوسمش من از شبنم نازی که توی هوا بود لذت بردم
من از دیدن گلی روی میز لذت بردم من از دیدن فراوانی خدا در این زمین لذت بردم من از دیدن شادی آدم ها در کشورهای که وقتی این جا شبه اون جا روزه لذت بردم و تحسین می کنم. من از دیدن سگی که پارس کرد لذت بردم من از دیدن تنوع در این جهان لذت بردم من از شادی شما لذت بردم از دوچرخه سواری بچه ها لذت بردم از خوانندگی آقای عباس منش لذت بردم. از خندهای مایک لذت بردم. از دیدن سنجاب که با دستاش هندوانه را گرفت و خورد لذت بردم.
مرسی خانم شایسته این نکته را به ما یادآوری کردید ما در جهانی هستیم که به فرکانس های لحظه ای ما پاسخ می دهد و ما را در شرایطی مشابه با کانون توجه و فرکانسمون هدایت می کند.
و در پایان be grateful از خودم سپاسگزارم نکات مثبت این قسمت از سفرنامه نوشتم لذت ببرم و حس خوب بیشتری تجربه کنم.
به نام عشق
سلام سعیده جان، دوست پرانرژی و با اعتماد به نفس بالا
کُـــلِ نوشته به کنار! خط آخرتم به کنار
یعنی خط آخر که تیک خورده باشه توی وجودت، حل شده باشی توش، درکش کردی باشی
میشه عملکردی که توی خط های ارزشمند بالایی داشتی.
آره احساس خود ارزشی احساس لیاقت
چیزی که باعث شده بیام و بنویسم واست عزیزم؛ و اول توی دلم خودم را تحسین میکنم که وقت میذارم و دارم بهای لذت بردن بیشتر را میدم از مسیر ثروتمندتر شدنم؛ مسیر بی انتها …
الحمدلله
” و در پایان Be grateful از خودم سپاسگزارم نکات مثبت این قسمت از سفرنامه نوشتم لذت بردم و حس خوب بیشتری تجربه کنم”
دمت گرم، ممنونم ازت که از خودت سپاس گزاری کردی
این برام واقعیتش بولدتره تا چشم دقیق و ریزبینی که قانون را درآوردی از صحنه ها. و بسیار بسیار این عزت نفست را تحسین میکنم. خداروشکر خداروشکر
دوست دارم عاشقتمممم
هر جایی که هستی شادتر و بیشتر از زندگی و فرصتی که بهت داده استفاده کنی الهی.
عاشقتمم))
به نام الله یکتا
به نام اون خدایی که هم بارون رو آفریده، و هم اونی رو که بارون رو دوست داره.
سلاااااااااااااااااااااااممممممممممممم
به همه
چطور مطورین
خوبین. خوشین. سلامتین. ثروتمندین. تپلین. نازین. باحالین. ای جون بیا وسط هاااااااااا ماشاءالله
???????????
خداوندا سپاس که دوباره فرصتی شد و همچنین نشانه ای تا بیام اینجا، توی این سفرنامه، توی این قسمت، وآگاهی هایی بیش از پیش رو دریافت کنم.
خداروشکر
اول از همه بگم استاد جونم احسنت به این سلیقتون. چه آروی نازی. چه باحال. چه خوشگل. اونی که باهاش راحت بودید رو خریدید. به قول خودتون ۵۰ میلیاردیش هم بود ولی بدردتون نمیخورد.
و اینکه همیشه گفتید، لازم نیست دقیقا هرچیزی رو که من دوست دارم بسازید، ممکنه علایق من با شما فرق کنه،
و چقدر من از این حرف لذت میبرم، چون من همیشه توی بحث هایی که مربوط به ماشینه، خلاصه بگم، لاکچری بازم. یعنی همیشه ماشین های کانسپت خفن رو دوست دارم. دوست که نه، عاشقشم. کلا دوست دارم خونه و ویلا و ماشین و آروی و وسایل و همه چیز کلا تا حد خفنی مدرن باشه. مدرن که میگم یعنی ته تکنولوژی ها. اصلا یه چیزی.
واسه همین دریم بوردهام همش ماشین های لاکچری و سوپر هَوس ها و جت های خفن مدرن و خلاصه یه چیز تو مایه های سفینه فضاییه. کلا دوست دارم حتی اگه ماشین آفرود هم میخوام، custom بخوام. یعنی خودمونیش میشه هیولای ماداگاسکار.
چه کنم دیگه. ما هم این علایقو داریم.????????
این قسمت واقعا یه سفر بود واسه خودش.
سفر به دل زیبایی ها. سفر در بین مردم زیبابین و زیبادوست
کسانی که حتی اگر فاصله چادر هاشون باهم چند متر بیشتر هم نبود، برخلاف ما، از هم قایم نمیشدن. سریع نمیخزیدن توی یه لونه که کسی نبینتشون.
تا این حد که راحت نشسته بودند و تو هوای آزاد، گیتار تمرین میکردن.
اینقدری که داشتند گلف بازی میکردن.
عاشق این مردمم والله.
بابا اصلا انگار به معنای واقعی کلمه، یه خانواده دور هم جمع شدن. همه شاد. همه خوشحال. بدون تعصب. بدون نگرانی. بدون خجالت.
عشق سفر. عشق کمپینگ.
اینقدر کیف کردم وقتی دیدم هر کدوم یا یه دونه وانت هیولا داشتن یا جیب.
یعنی معلوم بود اهل سفرنااا.
ولی خب نه به اندازه استاد جون.
ثابت شده اصلا.
خدایاشکرت.
اینقدر این مردم با خودشون در صلح هستند. اینقدر کشورشونو دوست دارند که خدامیدونه.
محض رضای خدا، کی تاحالا شده تا ما برای جشن هامون بیایم و پرچم کشورمون رو به عنوان نماد و حتی تزئین بذاریم توی زندگیمون.
کی تاحالا شده که بیایم و پولمونو صرف خرید تزئینات کنیم برای زیباکردن محل کمپ کردنمون.
میگیم چی؟ بابا حالا کی حال داره دو روز اینجاییم این همه پول بده
اینارو میگیم.
و چقدر من از همین تزئینات لذت بردم و یه جمله ایش منو گرفت.
LIFE IS AN ADVENTURE
JUST GO
چقدر زیبابود.
چقدر قشنگ بود.
زندگی یه بازیه که یه راهنما هم بیشتر نداره. منتهی از اون راهنماها نیست که یه بار واست رایگان کار کنه بقیشو ازت پول بگیره، اتفاقا کلا رایگانه که هیچ، بلکه هرپقدر هم بیشتر ازش راهنمایی بخوایی، بهتر جوابتو میده، و تازه بینهایت هم نعمت بهت میده به جای اینکه ازت بگیره.
زندگی مثل یه نقشه است که هرچقدر بریم توش بگردیم، کامل تر میشه. بینهایته. نامحدود.
هرچقدر بری جلوتر، قشنگ تر و دلچسب تر و باحال تر میشه.
بیشتر حال میکنی باهاش.
ابن فایل اصلا نمونه یک اعتماد بنفس کامل بود.
ترسی نداشتن از اینکه یه آهنگ رو اشتباه بخونی یا فالش بخونی، خودش یه دنیا مثاله.
لذت بردن خیلی مهمتر از این حرفاست که بخوایی خودتو درگیرش کنی.
برقص آقا شاد باش. بخون حال کن. میترسی یهو رئیست ببینه. میترسی مدیر یا معلمت ببینه. میترسی خانوادت ببینن؟
واسه چی میترسی؟ چرا بی ایمانی رو تو خودت پرورش میدی؟
واسه چی؟
دنیا واسه اینه که انسان توش شاد باشه، لذت باشه، سلامت باشه، روابط عالی داشته باشه، ثروتمند باشه، و از همه مهتر:
همه اینارو به راحتی و بالذت بدست بیاره. که هرچه راحت تر، برکت و ماندگاریش بیشتر.
هرچقدر آسونتر، یعنی خداگونه تر.
خدایاشکرت.
هندونه با قاشق. آخ که من تا قبل از اینکه بابام بهم اینو یاد بده اصلا میگفتم مگه میشه اصلا اینجوری هم خورد؟.
خیلی کارها رو اصلا تا حالا تجربه نکردیم، ندیدیم، بعد بدون هیچ دانشی میایم و میگیم که بده.
ای بابا. بیا برو حداقل نگاهش کن بعد بگو داداش.
خدایاشکرت
عالی بود.
محشر
چه نشانه ای بود خداوکیلی
خدایاسپاس
عاشقتم خداجون
عاشقتم استاد جون
عاشقتم مریم خانوم
عاشقتونم بچه ها
عاشقتم خودم
عاشقتم …..
دستتون تو دست الله
سلام ممممممممممم
اقااااا من عشققققق کردم با این متن الهی که نوشتی
با پروفایل خفنت
با داستانِ هدایت خفن ازت
خیلیییی خوب بود 😍💜
و بازم یادآور اینکه
بابا
بچرخ اوازبخون براخودت کف بزن الکی بخند بلندددد بلنددددد
کی ب کیه
من همه این کارا رو میکنم واسه نازننیننن ارزشمندددددم
که لحظات خوب بسازه
و من وقتی شادم نشون میدم که ایمان دارم
بازم ممنون رفیق
خداروشکرمیکنم بینهایت باررررر
دوستتتتت دارممممم
در پناه عشقم💙💎
سلام دوست عزیزم
چقدر من خوشبختم که چنین دوستان نازنین و همفرکانسی دارم
خداروشکر که تونستم تاثیری داشته باشم
دستتون تو دست الله یکتا
هر چیزی که راحتتر و لذتبخش تر به دست بیاد ، ماندگاریش و برکتش بالاتره
چون ترس کمبودشو نداری
چون ترس تکرار نشدنش نداری
چون ترس تمام شدنش رو نداری
چون ترس از بین رفتن و نابودیشو نداری
چون آقا جون ترسسسسسسی نداری
چون نگراااااانی نداری
چون میدونی اینقدر راحت اومده پس بیشتر و راحت تر هم میاد
چون اگر الان اینقدر لذتبخش اومده پس ادامه داره تموم نمیشه
وقتی آرومی و نگران نیستی، نتایج پایدار و ایستاست
دممم گرم که اینجام به خاطر تعهدم …
دمت گرم که دیدی و نوشتی دمت گرم به خاطر این اعتماد به نفست دمت گرم به خاطر ریز بینی هات دمت گرم به خاطر عزت نفس بالات دمت گرم واسه تو مسیر درست بودنت، تو خواستی و هستی دمت گرم واسه همه پیگیرات .. امیدوارم که هر جا هستی خوشُ خوشُ و همچنان که چه عرض کنم: بیشتر از وقتی این کامنت ارزشمند را نوشتی خوش باشی .. کمی بیشتر … اینه داستانه … کمی بیشتر ..
کمی لذت بیشتر .. کمی ثروت بیشتر .. کمی پول بیشتر .. کمی عشق بیشتر … کمی زندگی به سبک شخصی بیشتر … that’s it
LOVE U BRO
الحمدلله به خاطر این سایت بینظیر خدایی که داره این سایت را مثل همه ی کسب و کارهای دیگه مثل همه ی مردم مثل هر چیز و هر کس دیگه ای که داره لحظه به لحظه هدایت میکنه> و امیدوارم که در این مسیر زیبای توحیدی بمونیم و ثابت قدم تر باشیم: آمین
عاشقتممم رفیق
در واقع عاشق خودم
استاد سپاس گزارم)) دوست دارم
سلام دوست عزیزم
مارکوی عزیز
چقدر خوشحال شدم وقتی اون دایره آبی دلربا کنار اسمم اومد.
واقعا لذت خاصی داره
خدایاشکرت
منم عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
به نام خالق زیبایی ها???
مریم خانم شایسته شما فوق العاده ای
راستی سلام به خانواده خوشبخت ِدوست داشتنی
خانواده کوچک و خانواده بزرگ عباسمنش ?
….
خیلی خوش گذشت به منم با دیدن این فایل ، خیلی هم بامزه و جالب بود
زندگی همینه دیگه لذت بردن از لحظه به لحظه اش و سپاسگزار بودن بخاطر این لحظه ها
این جایی که هستین چقدر درخت های بلند داره خیلی بیشتر از خیلی دوست دارم اون جنگل رو ….چه منظره چشم نوازی ??
….
حس غالب امروزم کامل شد ، الان حس کردم چقدر بیشتر از همیشه همه ی آفریده های خدا رو دوست تر دارم ، از جنگل و سنجاب بگیر تا یه آدم آفریقایی تا یه بچه برزیلی رو …
یه زوجی که با هم ساز میزنن رو
و خانواده ای که خونه موقت اش رو تزیین کرده رو
و مریم عزیز رو که از نمایش و شوخی های استاد فیلم میگیره رو
…
مرسی ???
سلام خانم صطفایی
بله واقعا به نکته خوبی اشاره کردید
دوسداشتن آفریده های خداوند
از انسانها گرفته تا حیوانات و جنگل و زبیعت زیبا
و شکرگزاری همین نعمت ها و در صلح بودن با همه اینها مارو به سعادت واقعی که استاد عباسمنش همیشه میگند در آخر فایاهاشون همینه که با خودمون و اطرافمون در صلح باشیم
براتون سعادت واقعی که همون در صلح بودن با درونتون هست رو آرزو دارم.
افشین عباسپور عزیز سپاسگزارم…
??
دارم تمرین میکنم با خودم که آفریده های خدا رو دوست داشته باشم ، هرچی میبینم میگم این هم نشونه از خداس من دوستش دارم اصلش رو دوست دارم …
فبای آلای ربکما تکذبان ….
خیلی جالبه امروز یکی از دوستام حرف قشنگی زد داشتیم از پنجره خیابون رو نگاه میکردیم و رفت و آمد آدم ها رو که دوستم گفت ببین همش یه چشم و دماغ و دهن ولی چقدر متفاوت و چقدر متنوع و منحصر به فرد !
آدم ها چقدر قیافه های متفاوتی دارن
…
فکرشو بکن ..وقتی بهش فک میکنی با این حجم از توانایی و دقت و تنوع …
وااااای خدااااای من انوقت من به فکر اینم که کی زشته کی خوشگله ؟! این ذهن من خیلی محدود فقط انگار یه قدم جلوی خودشو میبینه ، این ذهنی که اینقدر کوچیکه که درگیر اینه که چیکار کنه تا این تنوع خدایی رو تغییر بده و به شکل بقیه در بیاره که مثلا خوشگل بشم !!!
ذهنه دیگه ? خیلی دارم باهاش کلنجار میرم امیدوارم که بتونم قانع اش کنم ??
در پناه امن خدا شاد و ثروتمند باشید .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزییییزدل???
وای نمیدونم چقدررررر تشکر کنم ازتون واقعا٫٫٫٫
تو این ایام امتحانا که واقعا باید بگم شدیییدا تند تند حوصلم سر میره تنها چیزی که حالمو خوب میکنه و دوباره تمرکزم رو میاره رو نکات مثبت فایل های سفر نامه هست٫٫٫٫
دیدن اون مکان های بییی نظیر و زیبا و دیدن رابطهی فوق العاده ی شما اووونقدر انگیزه میده که حتی نمیتونین حدس بزنین٫٫٫٫
هر لحظه که این فیلم ها رو میبینم دوباره با عشق شروع میکنم به کار کردن رو خودم و خوب کردن حالم و حسم و هر لحظه شور و شوقم بیشتر میشه٫٫٫٫
همین الان تو خوابگاه که داشتم فایل آخر رو نگاه میکردم جوری از ته دل خندیدم که همه ترسیدن?
واااقعا مرسیییی
مرسییی که هستین
دیدن رابطه ی فوووق عاشقانهی شما٫٫٫دیدن اینکه هر بار استاد شما رو نگاه میکنه توی چشمش برق میزنه هر لحظه بهم این ایمان رو میده که عشق واقعی وجود داره و یه روز منم مثل شما خودم زندگی و رابطم رو خواهم ساخت و به چیزی که میخوام میرسم٫٫٫٫٫?
وای اصلا نمیدونم چی بگم چی بنویسم٫٫٫٫الان فایل رو نگاه کردم و یه حس قوی بهم گفت برو و کامنت بذار٫٫٫٫فقط خواستم بنویسم و حسی که دارم رو باهاتون درمیون بذارم٫٫٫٫
تعداد نکات مثبتی که تو این فیلم بود با شمردن تموم نمیشه٫٫٫
لبخندی که همه به لب داشتن٫٫٫?
منظره بی نظیر پارک٫٫٫?
غذای خوشمزه استاد پز??
رابطه ی زیبای استاد و مایک?
رابطه ی بینظیر استاد و عزیزدلش?
بچه های خوووشگلی که داشتن بازی میکردن
سگ های خوووشگلی که بودن (البته لازم به ذکره من عااااشق این حیوون فوق العادم)
فراواااانی
فراواااانیییی
فراااوااانییییی
چقدررررر ثروت بود تو این فیلم٫٫٫٫چقدر نعمت٫٫٫٫
ماشین های بینظیر٫٫٫٫با تزئین های خوووشگل?
هوای عالی
خانواده های شاد
خانم و آقایی که داشتن گیتار مینواختن?
٫
٫
٫
و هزارااان نکته مثبت دیگر٫٫٫٫که من با یه بار نگاه کردن تا این حد تونستم بنویسم٫٫٫٫
وااااقعا مرسی خانم شایسته عزییییز٫٫٫
مرسی برای تمام باور های عالی که با صحبت هاتون بهمون میگین٫٫٫٫ایمانی که میدین٫٫٫٫?
خییییلی عاشقتونممممم???
(سنا حسنی آذر)
سلام سنای عزیز
چه زیبت این فایل رو توصیف کردین
توجه به فراوانی ها
و زیبایی های طبیعت
و روابط عاشقانه استاد و خانواده اش
و همکاری زیبا و پختن غذا
و هم زیستی انسانهایی با نژادها و اعتقادات مختلف
و ساز نواختن همسایه هاشون و بازی بچه ها
و هزاراو نکته قشنگ دیگر
سپاس از این نکته بینی مثبتتون.
خیلی ممنون دوست عزیز??
11/چقدر آدم خوشتیپ و خوش اندام زیاده ومن میتونم دوستان خوش هیکل رو داشته باشم وخودم هم این ویژگی مثبت رو بوجود بیارم ?
12/خدا به من نعمت جسمی رو داده که میتونم با تمام شگفتی که داره ازش لذت ببرم و استفاده درست کنم .پس قدر دان قدرتهای که بهمون هدیه داده باشیم و برای هر کدوم یه برنامه داشته باشیم این میشه هماهنگی وصلح با خودت با خدا در جهت خواسته های که قرار بوده تجربه ش کنیم ?
13/هر کاری بخوای انجامش بدی اما ازش چیزی بلد نباشی میتونی انجامش بدی چون خدا باهاته وکمکت میکنه و این ویژگی بارز افراد با عزت نفس بالاست ?
پایان قسمت دوم ???
قسمت سوم
1/جذابیت های زندگیت باید هر روز برات تازه تر باشه و اون هارو هر روز به خودت یاد آور بشی و ازش لذت ببری چون حق تجربه اینها یه باره تو زمین حالشو ببر ?
2/داشتن اراده و توجه به نکات مثبت برای قدم گذاشتن تو مسیری که تا حالا برات غریبه بوده و همش حال خوب وحال خوب و حال خوب .
3/رعایت کردن تکامل در هر کاری والیان یاد آور شدن قانون اینقدر که در اون به شهود رسیدی وناخوداگاه بهش عمل میکنی
4/وقتی عاشق کارت باشی و بتونی در مسیر رشد عشقت گام برداری چه نعمت ها بی به سمت سرازیر که میشود از ثروت از حال خوب همسر عالی از زندگی پر از آرامش وخوشبختی از همه نعمت های خوب خدا با باورهای درست والبته ثروت آفرین .
به دنبال کردن عشقت برات همه چیز میاره تو برای گسترش خودت اومدی وخدا وند وعده راحت بدست آوردن و راحت ساختن و داشتن رو بهمون داده و وعده خداوندحق است ???(راحتی استاد در تدوین فایل ومحصولاتش که کلا لذت بوده براش چون در مسیر درست وجایکاه درستش حرکت کرد بخاطر عشق ورسالتش )?
5/تو زندگیت همیشه از قدرت کلامت به نفع خودت استفاده کن و ازش لذت ببر برای حال خوب واتفاقات خوب
6/سفر باعث میشه قدر داشته هاتو بدونی و از زندگی کنار عزیزانت لذت ببری و آسون بگیری داستان وماجرای جهان رو وسعی کنی خودت باشی ودنبال تغییر هیچ کس نباشی و با همه در صلح قرار بگیری
7/خدایا شکرت که این همه تنوع و تضاددد تو دنیا هست که ما بخواهیم تجربه ش کنیم و از داشتن ودیدن اونها لذت ببریم .خدایی کلمه لذت کلمه کلیدی زندگی ماست
8/آدم وقتی سفر میکنه تازه خدا رو بیشتر میشناسه و پی به عظمت جهانش و خودش میبره و دنیا دیده میشه وبا تخلیه میشه آدم دیگه ای میشه سفر آدم رو پخته میکنه و باعث میشه خواسته های در تو ایجاد بشه که قبلنا حتی به میلیمتری اون هم رد نشده بودی
9/وقتی رویایی داری باورش کن و دنبالش کن چون قطعا به نام تو بوده و به نام تو بوده وقتی باهاش هم فرکانس شی و بهش توجه کنی و استان باور هارو هم بدونی چه میشود جهان دقیق کار میکنه قانون درسته اگه به خواسته هات نرسیدی تقصیر خودته فرکانس هاتو دستکاری کن .?
10/جهان تو رو به سمتی میبره که خودت میخوای پس بهترین ها رو دنبال کن و بخواه وتوجه کن بهشون .هدایت هدایت وهدایت در هر جهتی که خود میخوای من میگم چشم ?
11/یادت باشه بزرگ فکر کنی و درخواست داشته باشی و خدارو باور کنی وبهش ایمان بیاری چون تواز خدایی وخدا عاشق خلق خواسته های بزرگ و رویاهایی که میخواد به دست ما متجلی بشه???
در آخر خدارو سپاسگزارم برای بودنش برای الهاماتش برای نعمت هایش دوستتون دارم .
باعشق طیبه مرادی ?
به نام خدای بی نهایت مهربان
سلام دوست عزیز
سپاس خدایی را که قدرت جهانیان است
با هدایت به این نوشته ها فقط اشک میریزم چند ماه پیش این نوشته ها رو با هدایت خدا نوشتم و امروز به لطف خدا دارم هر چه بیشتر و بهتر در سمت علایقم هدایت میشم و اون اتفاقات دلخواهی داره وارد زندگیم میشن .
فقط خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که چنین قوانین دقیقی در جهان حاکم کرده که ما حاکم زندگیمون باشیم .
بهترین روزهای زندگیم هست در این روزها احساس های بی نهایت خوبی رو دریافت میکنم .واقعا وقت گذاشتن من برای حضور در این سایت مثل کاشتن همون دانه های از باورهای قدرتمند بود
و جهان داره آرام آرام نتیجه های برام میاره که هر روز منو شگفت زده میکنه .
خدایا دوستت دارم برای همه اشک شوق رسیدن به خواسته ها شون و رشد همراه با آرامش و رعایت تکامل رو میخوام .
شاد و ثروتمند و عاشق در پناه قدرتمندترین و تننها ترین نیروی عاشق جهان باشید
هر چی عشق و خوبی نثاررقلب های مهربان و عاشق این سایت ♥♥❤❤❤
خدایا دوستت دارم برای همه اشک شوق رسیدن به خواسته ها شون و رشد همراه با آرامش و رعایت تکامل رو میخوام .
چقدر قشنگ بود این دعا . چقدر با خوندنش آرامش نشست در دلم .
کلا کامنتاتون خیلی عالیه و نکات خیلی خوبی توش هست ازتون سپاسگزارم طیبه خانوم.
رشد همراه با آرامش..!
چی میتونه بهتر از این باشه واقعا.؟!
سپاسگزارم.موفق تر باشید
سلام طیبه جان
واقعا متن زیبا و پر مفهومی رو نوشتی خوشحالم که امروز از صبح که به سایت سر زدم بارها کامنت های مختلفی ازت تو خیلی از بخش ها خوندم و چیزای خوبی یاد گرفتم و حتی دونسته های قبلیم برام یادآوری شد.همش ی حسی اسمت رو برام برجسته میکرد آخه من عاشق کامنت خوندنم خیلی برام راهگشاست و به هدایت الله رو در اون ها حس میکنم.
امشب نکته ای رو برای چندمین بار متوجه شدم ولی این بخش از کامنت زیبای تو منو متوجه ی نکته اساسی درباره خواسته هام کرد و پاشنه آشیل ظریفی رو پیدا کردم و حالا این جمله رو بزرگ مینویسم و میذارم جلو چشم تا ایقد تکرارش کنم با خودم که دیگه هیچوقت هیچوقت یادم نره. اونجا که گفتی
“وقتی رویایی داری باورش کن و دنبالش کن چون قطعا به نام تو بوده و به نام تو بوده وقتی باهاش هم فرکانس شی و بهش توجه کنی و استان باور هارو هم بدونی چه میشود جهان دقیق کار میکنه قانون درسته اگه به خواسته هات نرسیدی تقصیر خودته فرکانس هاتو دستکاری کن .”
واقعا همین امشب برای چندمین بار فهمیدم که قانون داره درست کار میکنه مث همیشه و خواسته من که هنوز به دستش نیاوردم بخاطر ترمز هایی هست که دارم.
واقعا سپاسگزارم متن فوق العاده ای بود
در پناه رب العالمین
سلام و سپاس از شما طیبه خانم عزیز
واقعا به نکته های قشنگی اشاره کردین به راضی بودن از خودتون و جسمتون و دوستداشتن خودتون و همچنین لذت بردن از زندگی و اینکه سفر عظمت خدا رو بیشتر به ما نمایان میکند هر جمله از نوشتتون حاوی درسی بزرگ برای همه ماست…
به نام خدای عزیز
سلام خدمت آقای عباس پور عزیز برادر گل ومهربون من
سپاسگزارم از نگاه ولطف خداییتون ٫وقتی به ابهامی که بهت گوش میدی همین میشه ٫بخدا دیگه تعجب نمیکنم چرا آن این اتفاق افتاد چرا اون از همون روز اول وارد این وادی مقدس شدم ایمان آوردم و شروع کردم به ساختن ٫
قدم های کوچیک اما پیوسته و به اندازه کار کردنم جهان چه پاسخ های شایسته ای بهم داده ???????خدایا من میمیرم واست تنها عشق ٫اعتبار همه زندگیم خدا ٫?
در پناه خدای مهربان
سلام طیبه عزیزم.
بسیار نوشته زیبایی رو نوشتی و از بابت نتایج عالی ات خوشحالم.
نکاتی که از کامنتت دریافت کردم یکی این هست که به جسم خودمون احترام بگذاریم و ازش درست استفاده کنیم
اگر به خواسته هامون نرسیدیم فرکانس هامون رو درست کنیم حتما میرسیم
با عشق و علاقه کارمون رو ادامه بدیم و این باعث میشه اتفاقات عالی بیفته و نعمت و ثروت در زندگیمون جاری بشه از عزیزدل خوب تا سلامتی و ..
حال خوب داشته باشیم در مسیر علایقمون قدم برداریم و لذت ببریم و در یک کلمه احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب
سفر باعث میشه پخته تر بشیم رها تر بشی به سمت خواسته هایی حرکت کنیم که میلیمتری هم ازشون رد نشدیم
دوست های خوش اندام و خوش هیکل زیاده. و ما هم بایستی این ویژگی مثبت رو در خودمون ایجاد کنیم و خودمون رو دوست داشته باشیم
وقتی رویایی داریم باورش کنیم چون اون رویا مال ما بوده و هیچ رویایی متولد نمیشود مگر آنکه قبل از آن قابلیت تحقق آن رویا در ما بوجود اومده باشه
از بابت نتایج عالیت در زندگیت خوشحالم و امیدوارم هر روز به سمت زیبایی ها و اتفاقات عالی تر یکی پس از دیگری هدایت بشی.
عاشقتم.
به نام هدایتگر وهاب
سلام به همه عزیزانم در خانواده صمیمی عباسمنش
من نزدیک ده روزه میخوام برای این فایل فوقالعاده کامنت بنویسم و هر بار میگم، یکبار دیگه ببینمش و بعد میره توی چهار پنج بار نگاه کردن و …
این فایل رو من خیلی خیلی بیشتر از بقیه فایل ها دوست دارم. روزی چند بار نگاش می کنم و هربار درس های بیشتری ازش یاد می گیریم. این فایلهای سفر به دور آمریکا مثل واحد عملی آموزه های سایت می مونه. مثل درس فیزیکی که با کلی تمرین و تکرار یادش می گرفتیم ، ولی وقتی به آزمایشگاه می رفتیم و اون درس رو توی عمل می دیدیم، درکش می کردیم. اونچه که استاد توی فایل ها با صداقت و سخاوت به ما یاد میده و ما به خاطر فرکانسی که از ایمان محکم ایشان دریافت می کنیم، با جان و دل می پذیریم، ولی دیدن این تصاویر و این آموزه ها و آگاهی های ناب در عمل در ضمیر ناخودآگاه مون جوری ثبت میشه، که جزء ریشه دارترین و محکم ترین باور هامون میشه.
دوچرخه سواری که رفتین و خیلی راحت و بدون هیچ احساس بدی میگین که باید تکاملمون رو طی کنیم، شوخی های صمیمانه با حفظ احترام مایک. لذت و احساس عالی استاد در حین پختن مرغ به ساده ترین شیوه، که یک غذای ساده رو با معرفی داشتن پروتئین و همه جور طعم و مزه جوری ادی فای می کنه، که منی که حتما باید چند جور مواد غذایی دیگه، و ادویه را با مرغی که می پزم، مخلوط کنم هم دهنم آب می افته ?
دیدن این همه تنوع در rv ها ، سبک مسافرت، افراد و … بهترین نشان دهنده فراوانی در جهانه، و به من این درس رو میده که مهم نیست که چه سبک زندگی دارم، مهم شاد بودن و لذت بردن و داشتن احساس خوب در تمام لحظاته.
و صحنه ای که عاشقشم، صحنه خوندن و رقصیدن استاده،?????
همه ما توی سفر، چنین زمانی داشتیم که نه وقت بازدید از جاییه، نه زمان غذا خوردن و نه زمان استراحت کردن، قبل از آشنایی با آموزه های استاد اون تایم، با تلویزیون پر میشد و بعد در بهترین حالت شد، دیدن فایل های استاد یا بودن در سایت. و اون درس بزرگی که من از این فایل گرفتم ، دقیقا در مورد همین قسمت از فایله. لذتی که استاد داره این لحظه، از خوندن و رقصیدن می بره ، یک طرف و بسیار بسیار مهمتر طرف دیگه، صمیمت، احساس عالی و خاطره زیبایی که داره برای مایک می سازه. مایک هر چند سالش که بشه و هر جا که سفر کنه، و یا حتی هر بار که صدای سیاوش قمیشی رو بشنوه، همین خنده و احساس خوب براش تکرار میشه، و چقدر اونو توی فرکانس بهتر و مدار بالاتری قرار میده، چقدر عالیییییییه که درس بگیریم از این فایلها و علاوه بر لذت بردن خودمون، برای فرشته کوچولو هامون هم خاطرات شاد و لذت بخش بسازیم.
نکته خیلی مهمتر،لذت و صمیمتی که مایک تجربه می کنه، و ان شاالله با عمل کردن به آگاهی هامون، فرشته کوچولو های ما، اونا رو در مورد خیلی از چالش ها و مسائل جامعه، واکسینه می کنه.
اینه که استاد نه تنها در مورد ثروت که در تمام جوانب زندگی موفق شده و ان شاالله روز به روز هم موفق تر میشه.
استاد عزیزم، ممنونم ممنونم ممنونم و به خاطر سبک زندگی زیبایت تحسینت می کنم.
خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر نعمت بی نظیر بودنت و به تصویر کشیدن این همه آگاهی.
دوستان گلم، همسفران عزیزم ممنونم که با نوشتن دیدگاه های فوقالعاده تون ایمان و درکمون از قانون رو بیشتر و راحتر می کنید.
خدا جونم عاشقتم که مرا به بهترین مسیر هدایت کردی، مسیر کسانی که به آنها نعمت داده ای.
در پناه خدا، شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام❤️
مرضیه
چه اسم قشنگی😍
نکته ای که درمورد این فایل توجهم رو جلب کرد
و منم موافقم باش این بود که
واقعا وقتی این حرفها رو تو عمل میبینیم تاثیرش هزااااار بااااااار بیشتره
مخصوصا وقتی تو سفرباشه😆😂
و من بازهم از خانوم شایسته سپاسگزارم.
»»»
و یه برداشت دیگه که داشتم باید بتونیمممم از تکککک تککککک لحظات زندگیمون لذت ببریم
چون آینده و گذشته ای وجود نداره
خداروشکر میکنم
و تحسینت میکنم عشق من
بابت تمام نتایجت
و این درصلح بودنت
آفرین بهت
با قدرت ادامه میدیم😎✌️
سلام نازنین جانم
ممنونم ممنونم از لطفت عزیز دلم
آره عزیزدلم اصل زندگی کردن بودن در لحظه ابدی اکنونه، و این یعنی رها باش از غم و افسوس ها و ناراحتی های دسته و ترس ها و نگرانی هایت آینده ، عنی نعمت های همین لحظه رو ببینی، لذت ببری از داشته ها در این لحظه، و سپاسگزار و شاد شاد شاد باشی.
به قول سهراب سپهری
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
با هدایت و حمایت خدا ادامه می دیم، با قدرت، متعهد، مصصم، ان شاالله
دوستت دارم عزیزززززززم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘🌹🌹
به نام خدای وهاب
سلام و درود به دوست مهربون و عزیز و در صلح درونی خودم؛ مرضیه جان
من از این نظر خیلی لذت بردم و خوابی که صبح دیدم راو اتفاقا منم داشتم توی خواب دوچرخه سواری میکردم را اینجا جوابش را گرفتم. ازت ممنوونم
از اینکه هستی به خاطر وجود ارزشمندت از خدا سپاس گزارم واقعا
الهی که هر چی میخوای بهت بده با فرکانس های بینظیر و ادامه وار مشخص خودت.
خیلی خیلی دوست دارم
و از اینکه ادامه میدی و داری اینکارو با آرامش واسه خودت انجام میدی واقعا تحسینت میکنم عزیزم
میدونم خداروشکر داری فایل ها را نگاه میکنی و نظر میذاری
خود دیدن فایل ها ارزشمند و تحسین برانگیز و بیشتر از ارزشمندتر و تحسین برانگیز تر گذاشتن نظر که شما به خوبی انجام میدی. ازت ممنونم رفیق جون
الهی که همیشه شاد و شجاع دل و با اعتماد به نفس و عزت نفس باشی.
ممنونم ممنونم ممنون.
عاشقتمم
سلام داداش محمد جان خودم
ممنونم از لطفت عزیزم
خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که ما را با هدایت و حمایت خودش در این مسیر پر از نعمت و ثروت نگه می دارد و به ما انگیزه و عشق و لذت و انرژی می دهد تا هرروز بهتر و عالی تر در این مسیر ادامه بدهیم و رشد و پیشرفت بیشتری داشته باشیم.
دوست خوبم
برای تمام کامنت هایت در این خانواده صمیمی ممنونم پر از درس و لذت هستن برای من ، مخصوصا اون کامنتی که ۹ تا از ویژگی ها و برنامه های روتین افراد موفق رو نوشته بودی و از همون روز منم اونا رو به عنوان برنامه روزانه خودم نوشتم و خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که هدایت و حمایتم کرد و توی انجامش استمرار داشتم.
ممنونم عزیزم که دست خدا هستی برای لذت بردن بیشتر من از دریافت آگاهی ها،
پر از انرژی و لذت و احساس خوب هستی جانم.
مرسییییییی که هستی، مرسییییییی که اینقدر عالی و بی نظیری، مرسییییییی که اینقدر با خودت در صلحی و این صلح درونی باعث شده تا همیشه خودت باشی…
در توصیف تو عزیزم هر چی بگم کم گفتم واقعا تحسینت می کنم و برای ادامه دادنت بهت تبریک میگم.
یکبار هم قبلا بهت گفتم و بازم تکرار می کنم که هر پیام و کامنت تو برای من پیغامش اینه که بریم برای خواندن کامنت و پیام خداااااا.
مرسییییییی که با کامنت هایت اینهمه شادی و لذت و احساس خوب و خدا هدیه می کنی به قلب من.💖💖
محمد عزیزم، دست مهربان و پر عشق و پر انرژی خدا، برایت از جان جانانم، از آرام جانم موفقیت روزافزون درتمام جوانب زندگی را خواستارم
باریکلا به اینکه از وقتی دیدی لازم دیدی اینکارو بکنی شروع به انجامش دادی متعهد
و این تحسین برانگیز عزیز جونم
سلاممم
خیلی خیلیی لذت بردم از کامنتی که واسه فکر کنم لایو 16 بود نوشته بودی بسیار بسیار لذت بردم و هم چنان لذت بردن خودم از نوشته های قشنگ و درست و بینظیر و الهامیت هم چنان ادامه دارد ( آخ جووون یوهووو)
خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت عزیزم
خداروشکر میکنم به خاطر اینکه هستی و توی این دنیا با حضور و انرژی و تعهد و نگاه و رفتار و کلام و بیانت به یک جای بسیار محشرتری تبدیل شده این دنیا و واقعا سپاس گزارم از خداا، میدونی دیگه هر نعمت جای شکر دارد شکر کلی گفتن واسه وجودت یک چیز و واسه هر نعمتی که بهت داده شده جدا و اینکه تازه هر مهارت و توانایی بینظیری هم که داری خودش تحسین کردن جدایی داره.
آخ عاااشق خودمممم لعنتی بس که بینظیرمم واقعااا خداروشکر خداروشکر
واوو
یک نکنته میخوام در مورد اون 9 تا برنامه بگم در مورد ورزش، من خودم خیلی وقت ها GYMنمیرم و به جاش خونه را تمییز میکنم مثلا روزی که گذشت کلا شیشه ها را تمییز کردم اوووف یک شیشه پاک کن گرفتم عجب بوبی داشت یعنی خود بوش بیشتر برام لذت بخش بود تا خودش! فکرش را کن و اتفافا همون موقع که از این شیشه پاک تحسین برانگیز استفاده داشتم میکردم به خودم گفتم چطور میشه که تو یک چیزو بخوای ولی اون چیز که هیچ تازه چیزهایی دیگه آپشن ها و ویژگی های دیگه ای داشته باشه که برات لذت بخش تر باشه و این خیلی برام جالب بود. خیلیی
یعنی میخوام الان به ذهن خلاقم رسید خداروشکر اینکه
آدم ها میتونن مثل یک کتاب باز بمونن … حتی از همون کسی که هر روز میبینیش میتونه همون فرد با تغییر خودت از درون اون فرد بشه یک کسی که تا حالا اون حرف جدید یا هر چیز دیگه ای که به نظر نو | NEW میرسه را تجربه کنی آره تجربه
خیلی شگفت انگیزه
یاد لایو 15 بود فکر کنم افتادم بعد از 10 قسمت در مورد سریال زیبای تحسین برانگیز زندگی در بهشت بود
یکی پرسید که خوب توجه کن مرضیه جان!!
چی میشه که زندگی توی پارادایس تکراری بشه واستون استاد؟؟
به نظرت چی میشه مرضیه؟؟
قطعا
همینطوره
با ناسپاسی
اصلا نمیدونم چی شد که اینو گفتم ولی اومدم که فقط سپاس گزاری کنم به خاطر وجود ارزشمندت و شکر کنم خدارا به خاطر اینکه اولا منو لایق دونست تا با من دنیا را تجربه کنه و با دستان من بنویسه و این که نظرات من مثل پیام خدا میمونه خب اول به خاطر باورهای زیبای تحسین برانگیز خودته و این احساس خود ارزشی که واسه خودت عزیزم قائل هستی و تازه من واقعا هر چی دارم از خدا دارم. و این سبک شخصی نوشتن و نگاه فان و استفاده از قانون همه و همه میتونم بگم با مرور زمان و تکاملم این اتفاق افتاده خداروشکر
و خبر خوب و نگاه زیبای تحسین برانگیزم اینه که، اولین کسی که الهام میگیره و متحیر میشه از نوشته های واقعا گران بهام، خودم هستم و اصلا نمیدونی که چقدر این نوشتنه شریف مقدسه زیباست اصلا هر چی بگم که هیچ هر چقدررر داره میگذره من دارم بیشتر متوجه میشم که چه گنجینه ای هست تا الان تا همین شب و همین ساعت 3 صبح توی اخرین آپدیت اهرم رنج و لذتی که برای نوشتن دیدگاه و خواندن دیدگاه ها داشتم 5 تا اهرم لذت دیگر هم به این لیست ماشاا.. بلند والااا اضافه شد که یکیش از همین نظری بود که برای من نوشتم عشقم
OK Ok
زندگی ادامه دارد .. و واقعا زندگی که داریم خیلی زیباتر از اون چیزی باشه که بشود
میخوام هم برم نظر زیباتو توی لایو 16 بخوانم دوباره و هم اونجا در مورد کارل سیگن عزیز بهت بگم در واقع میخوام در مورد فراوانی و کوچیکی این دنیا توسط این شخص بینظیر باهات صحبت کنم
عاشقتممم
پس به امید دیدار تا کامنت شگفت انگیز بعدی …
محمد جان عزیزم سلام
ممنونم از کامنت مثل همیشه عالی و پر انرژیت
خداجونم برای این سایت بی نظیر ، وجود ارزشمند و پر از خیر و برکت استاد عزیزم و تمام عزیزانی که به بهبود روز افزون این سایت کمک می کنند و تمام دوستان بی نظیرم در این خانواده صمیمی و اختصاصی تر برای وجود پر از انرژی و شاد و آگاهی داداش محمد عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖💖💖
ممنونم که تجربه ات رو در مورد ورزش برام نوشتی و نشانه بود برام از طرف خدا که من بنویسم در اینجا چطور قدم به قدم هدایت شدم در طی کردن تکامل ورزشم
وقتی اون کامنتت رو خوندم و اونو به عنوان برنامه روزانه خودم نوشتم، دوتا از موارد برام چالش بود یکی مراقبه که تا اون روز حتی یکبار هم انجامش نداده بودم و خدا عالی قدم به قدم هدایتم کرد و حسابی حرفه ای شدم در اون و یکی ورزش کردن بود که من همیشه فکر می کردم که برای ورزش کردن باید باشگاه برم و زیر نظر یک مربی حرفه ای کار کنم و وقتی شرایط این جوری شد و از بین تمام اخبار های دنیا فایل هایی به دست من می رسید که ورزشکاران حرفه ای داشتن توی خونه ورزش و تمرین می کردن، پس این باور در وجودم شکل گرفت که منم می تونم، پس با در نظر گرفت قانون تکامل و ایمان و توکل به هدایت و حمایت خدا جونم شروع کردم. روز اول با ۵ دقیقه پیاده روی سریع توی هال خونه شروع کردم روز دوم ۱۰ دقیقه، روز سوم یک ربع تا روز ششم شد نیم ساعت، روز هفتم دوتا حرکت ورزشی ساده هم اضافه شد و روز بعد بیشتر و بیشتر و تا امروز که شکر خدا این تایم به حدود ۷۰ دقیقه ورزش کاملا حرفه ای رسیده و دیروز هم از طرف دستان خدا کلی تحسین و تایید و عشق دریافت کردم برای این همه خوش تیپ تر شدنم، خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖💖💖
و قشنگترین قسمت این ورزش کردنم احساس سپاسگزاری بی نظیرم در حین انجام دادن اونه، وقتی اولین قدم رو بر میدارم شروع می کنم به سپاسگزاری کردن بابت تک تک سلولهای بدنم از حالت گردی انگشتان پام، برای زیبایی شأن برای سلامتی شان، برای اینکه روز به روز قوی تر و سالم تر و شاداب تر و پر انرژی تر می شن، شروع میشه و با تارهای موی سرم تموم میشه، و از اونجایی که در تمام طول تحصیلم با درس زیست میانه ام خوب نبود اعضای داخلی قسمت شکمم به جز چندتایی از اونها رو نمی شناسم و با لذت و کلی خنده و احساس خوب میگم و برای تک تک سلولهای سالم و قوی که در این قسمت دارن وظیفه شون رو به بهترین و دقیق ترین شکل انجام میدن سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 💖😍😂😂
داداش گلم ممنون میشم اهرم رنج و لذت که برای نوشتن و خواندن کامنت ها داری رو با من به اشتراک بگذاری، تا ان شاالله منم عاملتر بشم و با هدایت و حمایت خدا در این مسیر پر قدرتت و با ایمانی محکمتر حرکت کنم.
محمد جان عزیزم برای استمرارت و این همه انرژی و احساس خوب و بی نظیری که با کامنت های محشرت در قلبم می نشانی تحسینت می کنم و ازت ممنونم.
برایت بهترینها را آرزومندم عزیزم
سلام محمد جان
بیا به تاریخ سفر و کن و این نوشته آت را بخوان.
تحسینت میکنم برای احساس ارزشمندی بی نظیرت
برای احساس لیاقتت
برای نمکی که داری
ثابت قدمی آت
تعهدات
توحیدت
عشق بی قید و شرطت
برای تو مسیر موندنت
برای عملگرا بودنت
برای بی نظیری آت
خدا را شکر برای این محیط که بهشته.
من دارم تمام نظرات مرضیه را تو فایل های دانلودی میخونم.
رسیدم به این گفتگو
گفتم بعدش نوبت محمد جان هست.
محمد عزیز میتونی آن نه عادت را برای من بنویسی؟
پیشاپیش ازت ممنونم.
برای وجودت
برای نشانه بودنت
چقدر جالبه این دنیا و دقیقه قانون خدا
من امروز وقتی کامنتم را نوشتم برای اخرین فایل روی سایت به نام « شکارچی نکات مثبت باشیم » بعدش چندتا کامنت خواندم که اتفاقا کامنت تحسین برانگیز خودت یکی از اون نظرها بود و چقدر من لذت بردم ازش خداروشکر
خداروشکر برای وجود ارزشمندت بهار جان
نمیدونم همون بهاری که مهاجرت کرده ترکیه یا نه .. چون اون بهار عکسش یک چیز دیگه بود.
داشتم فکر میکردم چرا خدا برام واسه این قسمت نوشته اونم امروز!
صبر نکردم و اومد فایلو دیدم، به چند مورد توجه میکنم؛
دیدم که من امروز دقیقا وقتی از باشگاه برگشتم ( پیاده – عمدا ) یک فاصله ی ده دقیقه ای برگشت تا خونه را من فقط در مورد توانایی هام داشتم با خودم صحبت میکردم و لذت میبردم و تو این فایل هم هر سه عزیز داشتند در مورد توانایی هاشون با هم صحبت میکردند و تحسین میکردند هم را.
امروز دقیقا اولین روزی بود که سینه های مرغ را جدا کرده بودم از قبل و دقیق روز باشگاه برای بعد تمرین یک سینه کامل مرغ اب پز میخورم و امروز این کارو کردم و دقیقا تو این فایل استاد سینه مرغ درست کرد و این یعنی نشون میده مسیرم درسته و باید همینو ادامه بدم ( این ایده ی سینه مرغ در پاسخ اینکه خدایا من حجم میخوام بدم به بدنم بود ) تایید شد تمام … یوهو
سوم، امروز داشتم حسابی فایل هایی را روی تی وی کافه گذاشتم از زیبایی های جهان امروز داشتم که میدیدم همش تحسین و تحسین این زیبایی ها و مخصوصا توجه ام به تنوع بود و حالا مریم جان در مورد تنوع داشت صحبت میکرد.
و در مورد سفر …
و …
خدایا شکرت واقعا واقعا به هر چی توجه کنی از همون جنس توجه بیشتر و بیشتر را جذبش میکنی والسلام.
در مورد اون اهرم باید ببینم تو کامپیوترم …
من عاشق این جملت شدم مرضیه جانم.. ولی دیدن این تصاویر و این آموزه ها و آگاهی های ناب در عمل در ضمیر ناخودآگاه مون جوری ثبت میشه، که جزء ریشه دارترین و محکم ترین باور هامون میشه. دقیقا جواب دادی بهم که چقدر ماندگارن.؟ و گفتی محکم و ریشه دار ترین میشن… ممنونم دست خدا…😍❤❤❤
سلام جان دلم
سلام فاطمه عزیزم
من عاشقتم که دوست جانم
این پاسخ کامنت ۲۴ مهره که برام نوشتی ، اونجا دیگه قسمت پاسخ نداره.
ممنونم عزیزدلم که نتایج قشنگتو، درک زیبات از آگاهی ها رو با من به اشتراک می ذاری تا بیشتر سپاسگزار خدا جونم بشم برای قوانین ثابتش.
اگر یبار دیدی خدا یچیزی واست فرستاد که نمیدونی از کدوم حس بدت اومد ناراحت نشو. اونو خدا فرستاده تا برای همیشه اون منبع و اون باور و اون حال رو ریشه ای حلش کنی
من عاشقتم که دست خیر رسان خدا شدی برای من، تا هر لحظه با کلام زیبا تو هدایتش رو به من برسونه
دقیقا این همون ارزش تضاد هاست، وقتی که تمرکزمون روی خودمون باشه وقتی در مسیر مستقیم خدا ثابت قدم پیش می ریم هر تضادی راه ورود هزاران خیر و برکت و نعمت به زندگی مون میشه.
خدا خواسته هامونو تو بغلمون میندازه… حتی وقتی حواسمون نیست..
خدای من، اینو که اینقدر تجربه کردم ، که تجربه اینچنینی رسیدن به خواسته هام شده جزء عادت ها و بدیهیات زندگیم، خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
ای جان من، من عاشقتم ، ان شاالله در مناسب ترین و بهترین زمان کنار شومینه میشینیم و از صحبت کردن با هم لذت می بریم
عزیز دلم، میشه خواهش کنم، عکس صورت ماهت رو ، برای پروفایلت بذاری لطفاً؟ اینجوری بهتر می تونم دیدنت رو ، با تو بودن رو تصور کنم.
دوستت دارم فاطمه جانم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘😘🌹🌹🌹
سلام عزییییز دلم😍😀 خوبی؟ وای خدا من چرا هروقت تو کامنت میدی انقدر حرف دارم برات؟؟ یهو یه چیزایی پیش میاد که نزدیک پاسخ توئه و من دوست دارم بهت بگم! مرسییی ازت انقد با عشقی انقد مهربونی انقدر خوش قلبی گاهی دلم واستون تنگ میشه دل تنگی شدید. هرکی مث شماها پایه ی حرف زدن در مورد اتفاقای فوق العاده و مثبت با آدم نیست وقتی میبینم پیام اومده اصن میپرم هااا ببینم پاسخ چی بهم دادن😍😍😍. مرسی ازت. حرف این لحظه ی من اینه مرضیه ی من، میخوای بدونی کدوم ویژگی هاتو خوب کنی..؟ فکر میکنی توی پیشرفتی تا ابد آره هستی. تا ابد در حال پیشرفتی ولی یه نکته بهت بگم که بهت بگه کدوم هارو اول درست کن؟ که بهت بگه همون طور که خودت گفتی و چقدر هم قشنگ بود: تضاد رو که دیدیم وقتی رفعش کنیم هزارتا راه خیر و برکت وارد میشه. میدونی چطور باید شناسایی کنیم؟ میدونی تو مهربونی تو خوشگل و جذاب و صورت دل نشینی داری. خب بیا مهربونیتو زیاد کن آره خوبه ولی مهربونیت الان شاید نقطه کار کردن زندگیت و اولویتش نباشه… خوب به حرفم فکر کن… یه نکته طلایی هست که میخوام بهت بگم… ۱. بقیه چی بهت میگن و۲. چه اشکالی ازت میگیرن.. همین!
و در یه جمله راه دور نریم، فقط به اطرافت نگاه کن!
میدونی شاید بعضیا تو رو نفهمیده باشن و تو فاصله بگیری و بگی اهه اون نمیدونه من چقدر در حال تلاش برای مثبت بودنم! این یکی اصن نه تنها از زندگیم، از افکارم هم خبر نداره! و در مقابل حرفاشون با افتخار لبخند بزنی و رد بشی. ولی من یه نکته میخوام بهت بگم که به روانشناس هم نیاز نداشته باشی هیچ وقت..!
تو خودت یه عالمه از راه رو رفتی همین که توی خانواده ی عباس منش و جز فعالترین هایی، یعنی زندگیت صعودی داره میره بالا. ولی امشب بایدد بهت بگم. مرضیه جونم هرکس هرکس هرچیزی بهت میگه به خاطرش بسپار و برو توی خلوت ات بررسیش کن سعی کن صادق باشی با خودت. حتی پافشاری کن روی یادآوری اشکالات ات و صحت حرف اون فرد. و بنویسش و روش وقت بزار بعد اگر اشتباه بود ردش کن. من امشب دوستم بهم گفت باید روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کنی من اول قبول نکردم گفتم من خیلی وقته باهاش عمیق حرف نزدم اصلا نمیدونه من در حال تلاشم برای رفع کردن اشکالاتم. ولی نکته اینجا بود… آره من در حال رفع اشکالاتم بودم ولی خدا اولویت تضادهایی که باید رفع کنی رو میفرسته و تو نمیبینی و میگی در حال تلاشم و با خودت میگی اون نمیدونه، این نمیدونه، و نمیدونی دقیقا هر حرفی که میزنن اگر رفعش کنی سرعتت چند برابر میشه ،چون اینا رو خدا فرستاده… آره مهربونیتو زیاد کن عالیه ولی الان آجرهای محکممی که جلوی راهتو گرفتن مهم تر نیستن…؟ من امشب فهمیدم.. دوستم یهو با یه جملم گفت روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کن من گفتم توی ذهنم: به کسی اجازه ی اظهار نظر میدم که تمام افکار و زندگیم رو بدونه. و فقط بهش گفتم باشه. ولی اون یهو یه عکس نوشته برام فرستاد که نوشته بود: دختری که حرف دیگران نه بهش اعتماد بنفس میده نه اعتماد بنفسشو میگیره خوشبخته.. و من یه لحظه مکث کردم..اگر من انتقادپذیر بودم و اعتماد بنفسم کافی بود باید بدون ناراحتیه ذهنی حرفشو قبول میکردم یعنی ذهنم از حرفش ناراحت نمیشد درسته؟ پس چرا ذهنم ناراحت شده بود ؟ و تو دلم گفته بودم: هه تو چه میدونی من در حال تلاشم و سریع ذهنم ردش کرد… و تو ذهنم گریز میزدم به تلاشام و موفقیت هام.. ولی تلاش هام قابل تحسین بود موضوع این بود اصلا ربطی به ویژگی الانم نداشت! خدا داشت میگفت تو الان این ویژگیتو باید درست کنی دلیل نیست موفقیت دیگه ای نداشتی ! پس ذهنم اون قدر قوی نشده بود تا “بپذیره” آدم های بزرگ میپذیرن! دقیقا مث اون داستانه شده که یه نفر داشت غرق میشد گفت خدا ازت کمک میخوام خدا واسش یه قایق با چند نفر فرستاد تا کمکش کنن اون شخص گفت نه نه من از خود خدا کمک میخوام نه از شما و دوباره همین داستان تکرار شد و بعد اون مرد غرق شد و در اون دنیا گفت خدا چرا کمکم نکردی؟ خدا گفت من که با وسیله هام واست صدبار کمک فرستادم تو چرا ندیدی؟ و من فهمیدم ای وای چه خوب که من فهمیدم ازین ببعد میخوام هرکی چیزی بهم گفت یادداشتش کنم برم درستش کنم بابا جان خدا بلیط مجانی داده بری توی سینما و پرده سینما بهت بگه اشکالاتت این هاست برو درستش کن اصنن لازم نیست بری جست و جو کنی و بگردی در درونت. جلوته روبروته راه دور نرو! اره خلاصه این از پیام من فک کنم به تو هم کمک کنه. راسی دقیقا چند روز پیش عکس پروفایل گذاشتم چه جاالب که الان گفتی بزار. چه حس قشنگیه دوستت بخواد صورتتو ببینه انگار یه گوشه قلبم یه چیزی دینگ صدا کرد. مرسسیی از محبتهای بی پایانت مرضیه جونم❤
سلام عشق دل من
ای خداااااا ، صورت ماه فاطمه جونم رو ، لبخند خوشگل روی لباشو، انرژی مثبتی که از چهره اش قابل دریافته رو ، من عاشقتم عزیز دلم
یه عالمه بوس به روی ماهت عشقم
من عاشقتم، منم دلم برات تنگ میشه، اول یه چی بگم، فکر کنم اینجا دیگه جای پاسخ نداشته باشیم ، چون جواب های تو در تو تا ۶ لول امکان پذیره، اگر نشد برام بنویسی بیا توی پروفایلم، اونجا دیدگاه ها زودتر هم تایید میشن ، نسبت به فایل های قدیمی، اینجوری در مدار نزدیکی تری دارمت عشق من.
آخه تو چقدر دست خدایی برای من ، دقیقا همین نکاتی که من این روزا دارم روشون کار می کنم یعنی اولویت بندی برنامه هام، اینکه باید اول روی چه چیزهایی کار کنم و اینکه یک استپ زدم روی جلسه پنجم عزت نفس و دوباره برگشتم، از اول مرور کنم، و دقیقا توی جلسه اول عزت نفس استاد این مباحث رو عالی توضیح میدن و پیام تو هم یک نشانه بود برام از درستی تصمیمم.
دقیقا همین طوره که تو گفتی عزیزم، وقتی که بهمه آدما به چشم تکه از خدا که روح خدا در اونا دمیده و دست خدا هستن برای کمک کردن به تو ، به رشد تو ، به تعالی تو، نگاه می کنی، اون وقت هر سخنی از اونا رو هدایت خدا می دونی که اومده تا ترو رشد بده تا تو با عمل کردن بهش به مدار بالاتری بری،
من عاشقتم که اینقدر روان و عالی داری این درک عالیت از قانون رو با من به اشتراک می ذاری ، عزیز دلم.
خیلی ازت درس می گیرم، دست خیر رسان خدا
خدا رو هزاران بار برای نعمت وجود ارزشمندت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
من دوستت دارم یه عالمه
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘😘🌹🌹🌹
سلام مرضیه ی خوشگل مننننن😍😍😍😇 تو خوبی؟ چقدررر خوشحالم حرفام مفید و بدردبخور بود واست😇 ایمان داشتم خدا خواسته حرفمو بهت بزنم. خیییلی خوشحالم وقتی دیدم پیام دادی بهم. عاشق اون قسمت از پیامت شدم که گفتی همه ی آدم ها تکه ای از روح خدان.خیلی منو به فکر فرو برد. اگر من مفهومی که تو حرفت بود رو ادامه بدم بیشتر از قبل با خودم و دنیا در صلح میشم. اخه من عاشق دنیااام ولی میخوام بیشتر عااشق دنیا و آدماش بشم الانم حرفتو ذخیره ش کردم تو گوشیم. تا سر وقت برم توی دفتر خاطرات قهوه ای پارچه ایم که روش نوشته: “مینوشمت همچو چای” وارد کنم. مرررسی مرضیه جونی واسه اینکه هستی😍😙😚 اون پاسخ دادنیم که گفتی تو پروفایل بذار غیر فعال نشده؟ من بعضی چیزاشو بلد نیستم واسه همین اینجا برات نوشتم عزیز دلم😙😚😚
سلام فاطمه جانم
ممنونم از محبتت عزیز دلم
دقیقا دقیقا هر چقدر این آگاهی و قوانین پر در مثالها و تجربیات زندگی ببینیم و تکرار کنیم، بیشتر و بیشتر در کشون می کنیم و ثبت میشن در ضمیر ناخودآگاه مون
ممنونم دست خیر رسان خدا که برام یاد آوری کردی این اصل مهم رو
من عاشقتم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘🌹🌹
تو که عزیز دلی. من کامنتاتو میخونم خیلی جلویی تو زندگی مثبت، خانمی. خواستم بگم تسلیم نشو موفقیت هات رو یادآوری کن به خودت. من دارم میبینمشون مرضیه جونم. من دارم پیشرفتت رو میبینم کامنتاتو میبینم واقعا تحسینت میکنم که انقد تو راه پیشرفتی ادامه بدههههه
ای جانم
عاشقتم عزیزدلم
من عاشق خداییم که اینقدر واضح داره با کلام تکه ارزشمندش به من نوید موفقیت و رشد و پیشرفت بیشتر رو میده. عاشقتم عزیزدلم
ممنونتم دست خیر رسان خدا
اگر بدونی چقدر پیامت به دلم نشست، چقدر گوارا بود برای کل وجودم
چشم جان دلم، چشم، ادامه میدم، محکم تر. متعهدتر، مصمم تر و متمرکزتر ان شاالله
الان که تاریخ عضویتت رو دیدم. یه لحظه از خودم پرسیدم، اگر من می خواستم از یکی که حداقل ۵ برابر من توی این عبادتکده عضو بوده، یک راهنمایی بخوام چه پاسخی بهتر از همه بهم کمک می کرد. بعد دیدم تو خودت جوابش رو دادی، مهم نیست چند روزه عضو سایت شدی ۱ روز یا ۲۵۰۰ روز یا بیشتر، مهم اینه که از همین لحظه به خودت با تمام وجودت تعهد بدی که توی هر شرایطی بمونی در این مسیر و ادامه بدی ، ادامه بدی و ادامه بدی.
من عاشقتم
ممنونم که بازم برام نوشتی دوست جان
ان شاالله همیشه در اتصال باشی با تنها فرمانروای جهانیان 😘😘🌹🌹
سلام جان دل سلام مرضیه ی خوش فکر سلام ای هم ارتعاشی من که نمیدونم کجایی ولی انقد قشنگ خدا بهم اجازه داده مث همون کامنتی که یبار گفتم بشینم جلوی شومینه و باهات قهوه بخورم پیشت هستم❤ اگر یبار دیدی خدا یچیزی واست فرستاد که نمیدونی از کدوم حس بدت اومد ناراحت نشو. اونو خدا فرستاده تا برای همیشه اون منبع و اون باور و اون حال رو ریشه ای حلش کنی. من قفسه سینه م درد میکرد چند روز پیش مرضیه جون، حسابی روزای قبلش تا حس و حالم بد میشد سریع خوبش میکردم. نمیدونم پس این درد از کجا اومد.؟قبلا اینطوری شده بودم ولی دنبالش نرفتم چون هردوسال یبار اینطوری میشدم و یه دکتر گفته بود چیز خاصی نیست(دقیقا موضوع همینجا بود، که من دنبالش نرفتم!) ایندفعه با فاصله ی یک ماه درد اومد!! خلاصه سرتو درد نیارم واقعا خسته شدن و ایندفعه دنبالش رفتم با یه کپسول رفع شد! دقیقا خدا فرستاده بود دردو گفته بود داداش تو مگه نمیخوای دیگه شب ها راحت بخوابی😂 بیا اینم آسون ترین راه حل باورت میشه حتی من دکتر نرفتم؟ با یه زنگ راهنمایی گرفتم و تا ابد کاری کردم اون درد نیاد!اگه این انقدر سریع درد دوباره نیومده بود عمرا دنبالش میرفتم چون میدونستم تا شاید یه سال دیگه خیالم راحته تهش چند روز میاد و میره دیگه! مرضیه جون… خدا خواسته هامونو تو بغلمون میندازه… حتی وقتی حواسمون نیست..
مرسی از حس و حال خوبی که تو کامنتت بهم دادی خیلی حالم عالی میشه وقتی میبینم کسی از خانوادم ایمیل میده عزیز دل من❤
سلام به خانوم پری پور
من چن تا از کامنت هاتون رو خوندم و واقعا همیشه لذت میبرم از خوندشون
از درکی که از جهان و قوانین دارین
واقعا تحسینتون میکنم
اونجایی که گفتین خاطره زیبایی داره بری مایک میسازه خیلی خوب بود
من خودم موقع خوندنش لبخندی زدم و لذت بردم
واقعا همینه که گفتین هر چی بیشتر اتفاقات خوب و خوشی رو ثبت کنیم باز در مدار بالاتر قرار میگیریم و اتفاقات بهتری رو تجربه میکنیم.
واقعا سپاسگزار خداوندم بابت هدایت شدن به این مسیر زیبا و توحیدی
از استاد عزیزم و مخصوصا مریم بانوی عزیز که با تمام مشغله و مسئولیت هایی که در این سفر دارن و بازم بری ما از این زیبایی ها فیلم میگیرن که ما هم بتونیم لذت ببریم و زیبایی ها رو تصدیق کنیم تشکر فراوان دارم، سپاسگزارم ازتون
سلام به استاد عباسنمش نازنینم و خانم شایسته گله گلاب!
خانم شایسته منظورم گلابه کاشانه ها!!!
آخه وقتی کاشان مردمش اینقدر نازنینن، شما ببین گلابی دیگه چیییییه!
جونم براتون بگه که این جانب ،ساعت 8 صبح با چشمانی خواب آلود صحنه ای دیدم که مثله دوران راهنمایی که زنگه آخر میخورد و بدوبدو وسایلمون رو جمع میکردیم و از مدرسه با نهایت شتاب میزدیم بیرون،همونجور از خونه زدم بیرون!
اینقدر تو رفتنم عجله کردم که حتی چراغای خونه ام رو خاموش نکردم!
گفتن دیر میشه!!!
آقا قضیه از این قراره که ساعت 8 صبح وقتی بیدار شدم ،میدونستم بیرون خیلی سرده برا همین درو باز نکردم و میخواستم یه نگاه به دلفین بندازم،پرده رو زدم کناااار!
دیییدم یه چیزای ریز ریزه سفید سفید از آسمون داره میاد پایین!
دیدم برفه!!!!
یاااا خدا!
برف داره میاد!
آخه من هیچوقت ندیدم برف بباره،یه بار برف دیدم اونم حدودا 20 ساله پیش بود!
خدای من!
خدای من!
چطور داره برف میاد در صورتی که من دیشب به صاحب خونه گفتم اینحا برف میاد بهم گفت ما اینجا رو برف حساب باز نمیکنیم!
و جالبه خوده مردمه کاشان میگفتن اینا خیلی کم برف میاد،یه بار پارسال برج 12 برف اومد و الان!
وایه من!
یه درخته اناره خیلی کوچیک تو باغچه ی خونمه که دوتا انار کوچولو بهش آویزونه!
اونا رفته بودن زیر برف!
دلفیییین!
خخخخخ
دلفین رو بگو!
تمامه شیشه هاش رفت زیییره برف!
تعجب کرده بود!
گفت این دیگه چیه!!!
برف پاکناش بجای پاک کردنه برف بندری میرقصیدن!!!
اقا بدو بدو لباس پوشیدم و رفتم تو خیابونا کککککلی عکس گرفتم!
تمامه درختا روشون برف نشسته بود!
رفتم خانه ی بروجردی ها!!!
وااااایه من!!!!
آخه چطور ممکنه اینهمه زیبایی!
تصور کن،برف شدید بباره،خیابونای باریک ،با دیوارای کاه گلی،بری تو یه خونه ای که بززززرگ باشه و آب حوضش یخ زده باشه و برف هی بباره روی درختاش!!!
برید سرچ کنید خانه ی بروجردی ها!!!
من که اینقدر از خود بیخود شدم که همونجا تو یکی از تالاراش زدم زیر آواز!!بلند بلند میخوندم:
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز ،که پرهیز،حرام است اینجا!
بسته ی حلقه ی زلفه تو نتنها دله ماست،
هر کجا مرغ دلی،بسته به دام است اینجا!!!
خیلی خیلی خیلی لذت بردم.
بعدش رفتم حمام سلطان امیر احمد!
وقتی خواستم وارد بشم شروع کردم به فیلم گرفتن و گفتن حمام سلطان امیر احمد وووووواووووو!!!!
و ناخودآگاه از حیرته این همه قشنگی چشمام نمیتونست حظم کنه این قدر قشنگه!
اگه میخوای واقعا بدونی چه تصاویری دیدم بعد از خوندنه کامنتم جاهایی رو که رفتم سرچ کن تو اینترنت!
صدای آب، سکوت،کاشی ها و سقفه رنگارنگ!!!
خیلی خیلی لذت بردم و تو همین کیف کردنام بودم که 3 تا بچه ی قد و نیم قد بدو بدو اومدن داخل و هی بازی میکردن!
من عااااشقه دختر بچه هام!!
یک از خواسته هام این بود که خدایا همسر آینده ام وقتی میخنده روی صورتش یه چال کوچولوی قشنگ داشته باشه.
یه دختر بچه ای اونجا بود که حتما عکسش رو میزارم پروفایلم شما هم ببینیدش، چشای رنگی،صورت سفید،تپل مپلی،موهای لخته بور،یه چال گونه هم داشت و کلی خوش خنده و خجالتی!
رفت کنار حوض ایستاد و خیره شد به آب، اما قبلش داشت دستشو میزد تو آب حوض،رفتم کنارش ایستادم روی زانو،و شروع کردم ازش فیلم گرفتن،گفتم ببینمت!
ببینمت!
اما چون خجالت میکشید نگام نمیکرد،بعد آروم آروم کاری کردم که باهام دوست بشه،از سوال پرسیدن شروع کردم!
گفتم آب سرده!؟
درست بلد نبود حرف بزنه خیلی کوچیک بود!
گفت سده
سده
گفتم بزار دستمو بزنم تو آب ببینم سرده؟!
گفتم عه!
اینکه سسرد نیست!!!
اونم گفت ،
سد نیس
سد نیس
گفتم برف بازی کردی!؟
گفت آله!
گفتم سرد بود!؟
گفت آله!
میدونستم کلاه داره!
گفتم کلاهت کوش!؟
برو کلاهتو بپوش!!!
رفت کلاهشو برداره و برام بپوشش، خواهرش کلاهشو گذاشت سرش،اما چون میخواست جلوی من بگه خودم کلاهمو پوشیدم و برای تو پوشیدم، کلاهشو درآورد و اومد پیشم کلاهشو گذاشت سرش!
عاه!
خدایا شکرت!
مگه خوشبختی چیزی غیر از اینکه که اینقدر حالت خوب باشه که یه دختر بچه ی کوچیک که هنوز بلد نیست حرف بزنه بیاد باهات دوست بشه!
مگه خوشبختی غیر از اینه که از ته دددلت به یه بچه ی غریبه با ذوق از قلبت ناخودآگاه بگی:
عزیزه ددددلم!
من مطمئنم با دیدنه عکسه اون فرشته،شما هم قبول میکنید که خوشبختی یعنی اینکه خودت از خودت راضی باشی!
خدایا شکرت…
بعد از حمام سلطان ،رفتم خانه ی طباطبائی!
من با دیدنه اون خونه دیییییگه تمام شدم!
فقط اینو بگم که وقتی تصویری به عمه ام زنگ زدم،دوتا چیز میگفت!
1/چچچچچقققققدددددد قققققشششششننننگگگگگگهههههههه
2/خووووششش بببحالللت!!!!
آفا اینم بگم ها!
در نظر داشته باشید که تو تمامه این لحظات ما بارش سنگین برف رو داشتیم ها!
لطفا از تجسماتتون بارشه برف،به مانند برف شادی رو فراموش نکنید!!!
وقتی داشتم تصویری با عمه ام صحبت میکردم میگفت خوشبحال صاحبش!
گفتم اتفاقا بر عکس!
خوشبحاله من!
گفت چرا!؟
گفتم بابا
اون بنده خدایی که این عمارت رو ساخته نصفه عمرش طی شده تا این عمارت آماده شد!
در ضمن این کلی ذهنش درگیر خدمه و حشمه، نظافت و مدیریت این خونه بود!
ولی من با 35 هزار تمن پوله بلیط دارم کیییف میکنم اینجا و از این اتاق میرم تو اون اتاق !!!
والا بخدا!
خلاصه من نمیگم قشنگیای اونجا رو فقط خودتون برید ببینید!
اما من ندیدم عکسه این عمارت ها تو برف!
چون برف بقدری ی زیبا کرده بود این فضا رو که به خدا قسم من چشام کم آوردن از دیدنه این زیبایی!!!!
از عمارت اومدم بیرون و خیلی گشنه ام بود دیدم یه رستوران چینی هست!
فکر کردم اسمش چینی هست!
آقا ما رفتیم داخل دیدم تمااامه دیزاین از این چتر کوچیکای چینی و از اینایی که روی دیواراشون آویزون میکنن و همه چیز قرمزه!
دیدم عه!
اینکه منشی هم چینیه!
مسئولشون یه خانمی بود دیدم عه!
اینم که چینیه!
جالب اینجاست که هم فارسی و هم انگلیسی اصلا بلد نبودن!!!
جز 6،5کلمه!!!
خلاصه با یه تلاش مضاعفی متوجه شون کردم که سوپ میخوام!
دلم میخواست غذای چینی رو تجربه کنم!
پ ن پ گفتی میرم رستوران چینی بهشون میگم دیزی بدین!!!
والا!
آقا ما سوپ رو بیخیال شدیم یه نمونه برنج انتخاب کردم،جالبه که برنج سرخ شده هم داشتن!!!
واسم برنج آورد با دوتا از این چوبا!!!
از همه ی این صحنه ها هم فیلم میگرفتم!
گفتم خدایا سروتهه این قاشقاشون کدوم وره!
آخه برنج چینی اونم با چوب خوردنت دیگه چی بود!!!!
اما!
فکر کردین من آدمی ام که اینقدر سریع تسلیم بشم و از یاد گرفته غذا خوردن با چوبای چینی دست بکشم!؟
واقعا شما ابراهیم رو اینجوری میشناسین!!!
دقیقا درسته!
من تسلیم شدم!
بابا مگه میشه دونه برنج رو با این میل بافتنی ها بلند کرد آخه!
کلللی تلاش کردم بخدا 4 دونه برنج بلند کردم!
اونم بلند نکردم ،خودش چسبید یه میله!
والا!
خلاصه انگلیسی بهش گفتم بیا لطفا یادم بده،اونم ه چی تلاش کرد دید نمیشه و نمیتونم تا اینکه یه فکره خوبی به سره خانمه زد!
رفت واسم قاشق آورد!!!
گفت با این بخور!!!!
گفتم ای رحمت بر پدرت
ای رحمت بر مادرت !
ای نور به قبره برسلی بباره!!!
خدا خیرت بده!!!
خلاصه همونجا گفتم خدایا شکرت بخاطر قاشق!!!!
و بعد خوردنه نهار چینی که برنجاشونو یه کم زنده در میارن، (اینو گفتم که اگه رفتین چین بگین یه کم بزارن برنج بیشتر دم بکشه)
رفتم خونه ام.
در حد 30 دقیقه یه استراحتی کردم و دوباره شال و کلاه پوشیدم که برم کجا!؟
برم حمام فین کاشان!
اما خدا میخواست منو کجا ببره!!!
الله و اکبر!
تو مسیر که داشتم میرفتم سمته حمام فین،دیدم یه کووووهه سسسفید سمته راستمه!
قلبم گفت برو سمته کوه!
منم از همه جا بیخبر!
از یکی پرسیدم آقا میشه برم سمته اون کوه!؟جاده داره!؟
گفت آره از فلان جاده مستقیم برو بالا میره سمته کوه!
آقا جووونم برات بگه ساعت 3 ظهر دیییدم تمااااامه ملللت ریختن تو این کوها و پایین دسته کوها که دشت مانند بود
یکی سیستم صوتی داشت و آهنگش داشت میخوند(چشم و دلوم روشن این چه یاریه!
چشم و دلوم روشن این چه یاریه!
هوار هواروم تویی دارو ندارم!
هوار هواروم تویی دارو ندارم!
دلوم بنده دلوم بنده به اون صورته خوش خنده به اون صورت خوش خنده و آدامه ی داستان که مستحضر هستید!)
یکی که سنش یه کم بیشتره آتیش درست کرده با خانم مسنش و داره واسش چایی میریزه،
یکی دنبال اون یکی افتاده که برف بریزه پشت گردنش
بچه ها دارن آدم برفی درست میکنن
یکی با برف میزنه تو کمر اون یکی!
یه عده ای هم زن و شوهری دوست پسر دوست دختری ،دختر دختری،پسر پسری،به چشم خواهر برادری دارن دور هم میرقصن
یه عده از اون مادرای همیشه در صحنه ی دلسوز هم آش داغ آورده بودن واسه بقیه!
ییییعنی همه رو ابرا بودن!
خییییره سسسسرم اومدم چند دقیقه فیلم گرفتم هر کس از تو ماشین کنارم رد میشد و میدید که دارم فیلم میگیرم انگار از صدا سیما اومده بودم و بهشون فته بودم هرکی بیشتر مسخره بازی دربیاره بهش جایزه میدم!
ایییینقدر ملت حالشون خوب بود که پسر و دختر فرقی نداشت همشون به دوربین موبایلم واکنش نشون میدادن،یکی وقتی میرسید به ماشین کل میزد،یکی جیغ میزد،اونایی که با خانواده بودن و فضا دستشون رو بسته بود چراغ میزدن،بعضیا هم متدین تر بودن از تو ماشین به نشونه تعظیم و احترام دستشون رو میزاشتن روی سینه اشون و احترام میزاشتن و در کل همه خوشحال بودن.
دلفین رو گذاشتم کنار جاده،شروع کردم به قدم زدن روبرفا که دوباره ییییه صحنه ای دیدم که از خود بی خود شدم!
یه دختر بچه ی 3 ساله!
با یه کلاه که دوتا خرگوشی بالاش داشت،یه شال گردنه سفید دوره گردنش که بعضی وقتا تا لب پایینیشو میپوشوند و یه کاپشنی تنش بود که ددددققققیییییقققققاااااا طرح و رنگش شبیه ببعی بود!!!
یه پدر مادر جوونی هم داشت و رفتم گفتم میشه با بچه تون عکس بگیرم!!!
گفتن آره!
راحت باش
و موبایلمو دادم دسته باباش و واسه اینکه بچه راحت باشه کنارش ایستادم و عکس گرفتیم با هم(اون عکس هم میزارم پروفایلم بعدا)
بعد خانمه یه لیوان شیر کاکائو واسم ریخت و بهم داد!
چچچچقدر چسبید تو اون سرما!
خدایا میشه قربونت برم!؟
خدایا شکرت.
دوباره سوار دلفین شدم رفتیم جلو تر صحنه هایی دیدم که قه قهه میزدم از خخخنده!!!
زدم کنار دیدم ملت با تیوپ دارن از بالای یه تپه ای سر میخورن میان پایین!
اینجاش که خنده دار نبود!
خنده دار اونجا بود که وقتی به جمع تیوپ سواران پیوستم،دیدم عده ای بعلت کمبود امکانات از دیگر وسایل متفرقه استفاده میکنن برا سرسره بازی!!
اینی که میگم بخدا جدی میگم ها!!!!
یه مردی بود دیدم این از هممممه هم سرعته سر خوردش بالاتره هم اینکه چیزی زیر پاش نیست!
گفتم این جریانش چیه!؟
تا دقت کردم دیدم بعععله!
دوسته عزیزمون میشینه تو سینی رویی و از بالای تپه سر میخوره!
یکی با سینی رویی بود!
یکی با کفی ماشین بود!
یکی با پلاستیک زباله بود!
یکی با پلاستیک جا میوه ای بود!
عده ای که دیگه هییییچ چیزی برای از دست دادن نداشتن ،بنده خداها می ایستادن سرپا و با کفه کفشاشون از بالا سر میخوردن میومدن پایین!
لطفا به دسته ی آخر نخندین!
چون نامبرده از دسته ی آخری بودم!!!!
خلاصه بعد از کلی خندیدن و لذت بردن رفتم کنار یه آتیشی ایستادم و دستامو گرم کردم
همه شاد بودن!
یه عده کنار جاده رقص کردی میرفتن!
(از بستگان و آشنایان خانمه ژینا صالحی بودن
خوش استایل،زیبا،خنده رو و شاد!!!)
همشون مرد بودن وگرنه ازشون میپرسیدم شما نسبتی با خانم صالحی ندارین!؟!!!
بعدش یه دور کوچیکی تو شهر زدم و اومدم خونه ام.
درسته بعضی جاهای این کامنت شوخ کردم اما چی میتونه آدم بگه آخه !
اگه یه روز زودتر یا دیر تر میرسیدم کجا این همه صحنه ی زیبا رو میدیدم!؟
به خدای واحد قسم میخورم قبل از اومدنم گفتم خدایا برف رو نشونم بده!
چی میشه که همه تو لنز دوربینم میخندن و میرقصن و چراغ میزنن و تعظیم میکنن!
چی میشه یه اون بچه ها قلبشون منو دوست دارن و میان پیشم!؟
چی میشه که اون خانم بهم تو اون همه شلوغی من هدایت بشم سمتشون و شیر کاکائو ی گرم بهم بدن!؟
چی میشه که هدایت بشم به 3 دقیقه خارج شهر اون همه برف بازی رو ببینم!؟
چی میشه که اکثر جاها که میرم بلیط نمیگیرن میگن سیستم قطعه!
چی میشه که توی کاشانی که ساااالی یه بار اونم شااااید برف بیاد من دقیقا روز قبلش برسم اینجا و سرحال و پرانرژی برم برف بازی!
خدای من !
دوست دارم!
یادمه وقتی اهواز بودم جاهای دیدنیه کاشان رو لیست کردم و هرچه تلاش کردم که برنامه بچینم کدوم رو کدوم روز برم،برنامه ام جور نمیشد و گفتم خدایا توکل به خودت ،خودت منو به بهترین جاها ببر!
و منو برد به برف بازی که اصصصصلا فکرشم نمیکردم و اصلا جزو برنامه ام نبود و از بببهترین خاطرات عمرم شد!!
خدایا ممنونتم!
من خیلی اهل کامنت نوشتن نیستم
ولی چون خیلی سفر کردن رو دوست دارم و دوست دارم تحسینت کنم که دل به سفر دادی و تنها داری مسافرت میکنی تانجواهای ذهنت رو مهار کنی و قوی بشی پس برات مینویسم
همین که تونستی بدون توجه به نظر بقیه و حتی پدر و مادرت مسافرت کنی خیلی خوبه
من خودم 36 سالمه و همسرم 40 سالشه و یه پسر 10 ساله داریم ولی هنوز نمیتونیم بدون اینکه به پدرو مادرمون خبر بدیم بریم مسافرت .چون به شدت اونا واکنش نشون میدن و میگن چرا مارو با خودتون نبردید.و ماهم که نیاز به تاییدشدن از طرف اونا داریم یا نمیریم مسافرت یا با احساس خوب به مسافرت نمیریم و و این موضوع بسط پیدا میکنه تو کل زندگیمون یعنی تو تمام تصمیماتمون نگران نظر خانواده هامون هستیم .هرچند با کارکردن رو دوره های استاد مخصوصا دوره ی احساس لیاقت بهتر شدم ولی بازم این نگرانی ته ذهنمون هست و آزاد و رها نیستیم برای زندگی کردن به سبک دلخواهمون.
پس حسابی خودت رو تحسین کن که بدون در نظر گرفتن نظر دیگران اومدی مسافرت.
سلام ب آقا ابراهیم عزیز
این کامنتم رو صرفا بابت تشکر و قدردانی از شما مینویسم، توی قسمت اول گفتین من هر روز از سفرم میام می نویسم تا کمک کنه ب بچه ها، واقعا ازتون ممنونم ک سخاوتمندانه از جریانات سفرتون می نویسید. البته قبل از هرچیز ب خودتون کمک میکنید و خیر و برکتش ب خودتون برمیگرده.
اینکه هدایت الله رو بهم یاد میدید، اینکه ب حرف قلبم گوش بدم حتی تو کارهای روزانه، اینکه با عزت نفس از نقاط قوت و ضعف تون میگید و اعلامش میکنید.
مثلا من یادم میره خیلییی جاها از خدا هدایت بخوام و تسلیمش باشم، حتی مثلا گفتین غذا خوردن، شلوار خریدن. اینا رو یادم بمونه حتما.
اینکه اگه ب هدایتی گوش ندادم خودمو سرزنش نکنم، جهان جهان فراوانی ایده ها و الهامات خداست، اوکی اینو گوش ندادی، چند دیقه بعد یه الهام دیگه میاد ک لذت ببری، لذت ها تموم نمیشه، هدایت های خدا تموم نمیشه، خدا باهات قهر نکرد ک ب حرفش گوش ندادی، اوکی ادامه بده خودسرزنشی ممنوع. درس شو بگیر ک دیگه هرچی قلبت گفت بگی چشم.
اینکه از جریانات روزمره تون میگید، از ارتباط نزدیک تون، حرفای صمیمانه ای ک با خداتون میزنید، اینا خیلی ب ما بچه های سایت کمک میکنه، چون ما مسیر پیشرفت شمارو قدم ب قدم می بینیم، اینجوری نیست ک قله ی پیشرفت رو ببینم. ما بهبود شخصیت رو می بینیم، مواجه شدن با نجوا رو می بینیم، گوش دادن ب قلب مون رو یاد می گیریم، رهایی و تسلیم شدن رو یاد می گیریم.
چون ما هممون در طول روز بارها الهامات و هدایت های خدا رو جدی نمی گیریم ولی از شما یاد گرفتم ک تسلیم تر باشم ک گوش بدم، ذهن منطقی مو خاموش تر کنم. چون ما آدمیم و مسائل روزمره ی خودمونو داریم و صحبت های شما رو میتونم بسط بدم ب زندگی خودم و خیلییی ازتون یاد میگیرم، از تون ممنووووونم.
من خودم به شخصه عاشق سفر و طبیعت هستم، وقتی می نویسید خودم رو در تک تک اون فضاها تجسم میکنم و سریع عکساشو سرچ میکنم. میدونید چه خواسته هایی در من ایجاد شده؟؟ میدونید چه احساساتی رو همون لحظه ک میخوندم تجربه کردم؟؟ میدونید چه تجسمات زیباتری دارم میسازم؟ میدونید یادم دادین سفر هدایتی ریز ب ریزش چه جوریه؟ و چقدررر خیالم راحت شد ک اگر تو با هدایت الله بری سفر، در بهترین زمان، بهترین مکان هستی و با بهترین افراد ملاقات میکنی.اگر سفر هدایتی بری همون خدا برات معجزه میکنه و برفی میاره ک سالهاست نباریده، دقیقا ب یُمن ورود شما. یعنی خدا سیستم شو( ابرو باد و مه و خورشیدشو) جوری چید جوری بهشون دستور داد ک شما زیبایی های بیشتری ببنید، ک عاشق تر بشید.
ب خدا گفته بودم دلم سفر میخواد، با تک تک لحظات تون همسفر هستم و لذت میبرم و یاد میگیرم و خواسته های جدیدم رو ب جهان اعلام میکنم، خیرش برگرده ب سفرتون، ب زندگی تون، ب بهبود شخصت تون. میگم عهههه پس این جوریه خدا؟؟ ب منم بده، چطور ب ابراهیم دادی، منم ازت میخوام. یادمه میگفتم عههه ب سعیده غار حرا دادی؟ منم ازت میخوام و بهم داد ک هر روز سپاسگزار این خانه گرم و نرم با سکوت و خلوتی دلنشین اش هستم.
واقعا ما آدما خودم رو میگم دنبال خوشبختی تو حساب بانکی زیاد( ب قول استاد پول چیه پول چارتا عدد جلوی حسابت عه) می بینم، تو فتح قله ها می بینم.
واقعا ناعمه کجا دنبال چی میگردی؟ خوشبختی امروز من وقتی بود ک داشتم تو پارک پیاده روی میکردم یه دخترخانم ناز هلیا جان منو صدا زد گفت ببخشید میشه وایستید سگم میخواد شما نازش کنید، حالا ب گفته خودش این سگ رو یه هفته اس خریده و هنوز با آدما نمیتونه ارتباط خوبی بگیره،حتی خودش چه برسه ب غریبه ها، بعد اون سگ منو بو کنه و بپیچه ب دستو پام لیسم بزنه و منم نازش کنم و بخارونمش.
برا اولین بار اجازه بدم و رها باشم و نترسم از سگ و باوری ک بهم گفتن سگ نجسه رو بشکنم تو ذهنم و زیرگلوشو بخارونم و احساس عشق رو ازش دریافت کنم، بعدم کلی با هلیا کوچولوی عزیز صحبت کردم و خندیدم.
واقعا لبخند بچه ها منو یهو یاد خدا میندازه، یهو میگم خدایا دمت گرم روزمو ساختی. امروز از کنار یه آقای دست فروشی رد میشدم ک میوه داشتن و پسر جوانی کلی ازشون میوه خریده بود و با احترام پولهارو شمرد و گفت اینم خدمت شما 300 تومن، بخدا همون لحظه انقدرر حال و احوالم دگرگون شد چندین بار عمیقا گفتم خدایا شکرت الهی شکر میخواست اشکم دربیاد، نمیدونم چرا انقدر خوشحال شدم، روزی رسانی خدا رو می بینید؟ گفتم خدایا مرسی بخدا روزم عالیه عالی شد، همزمانی من با شندین اون جمله مشتری شون، اصن قلب قلبی شدم.
و بااارها گفتم خدایا ثروت چقدر خوبه، چقدر با شکوهه، دیدی اون آقای ثروتمند چقدر محترمانه کلی خرید کرد و چقدر باعث خوشحالی قلب اون آقا شد تو سرما؟ آخه من تو رو تو تک تک اینا می بینم، تو تک تک پارتی بازیات برا من، احترامایی ک دریافت میکنم، عشق هایی ک دریافت میکنم. از اینکه دارم ظرف میشورم آبجیم یهویی میاد از پشت بغلم میکنه فشارم میده، از اینکه بابام موقع سلام دادن من دستاشو باز میکنه ک بغلش کنم. چی بگم چی بگم ک یادم میره خوشبختی یعنی همینا.
بازهم متشکرم سفرتون ب سلامت و خوشی، پر از معجزه های خدا، حتی بیشتر و بیشتر از اون درخواست هایی ک از خدا داشتین قبل سفرتون.پر از احساس نزدیکی و عشق ب خدا.پر از برگ شدن روح وجودی تون، بزرگ شدن درون تون،پر از هدایت های الله ب مکان های دنج، واااای کویرم میرید؟؟؟ خداااای مننن، وای آسمونش، سکوتش.لطفا بنویسید برامون ممنون، خوووووش بگذره با خدا جون تون، در پناه الله باشید ؛))
سلام بر اقا ابراهیم مهربون عاشق هنرمند . اقا من نصف شب یه دقیقه امدم سایت یه تیکه از پیام شمارو بخونم انقدددر جذاب نوشته بودی که خواب رو از من گرفتی ونشستم کل دوتا سفرنامه جدیدت رو خوندم. کلی تحسینت کردم کلی برات ذوق کردم. اقا ابراهیم، راستش وقتی دیدم نوشتی که اولین بار بود بدون اینکه بگی رفتی سفر. تعجب کردم بعد دیدم یه خانم دیگه هم نوشته بود، جرات نداریم بریم سفر با خانوادم چون همش پدرمادرم میخوان دنبال ما بیان. برام عجیب بود ولی بهرحال خدا حفظسون کنه. اقا ابراهیم من عاشق سفرم و دیر ازدواج کردم تو 38 سالگی ازدواج کردم. از حدود 30 سالگی که تونستم ماشین بخرم ، دیگه کم کم سفرهای کوچک و بزرگم شروع شد. بهت بگم مادرم بشدت ادم مذهبی، و اصلا خوشس نمیومد من کوه برم یا سفر ، و انجا موهام پیدا بشه با پسرا حرف بزنم بخندم یا.. کلا دوست داشت فقط در خدمت ایشون باشم. خوب واقعا وقتی بودم و سر کار نبودم هرکاری داشت براش میکردم. خلاصه بگم من بااینکه دختر بودم چه سفرهایی تنها نرفتم شمال یا جنوب، یا دوست یا خانواده رو بردارم ببرم سفر، یه سفر حدود یه هفته داشتیم شروعش تز اهواز بسمت ابادان و بوشهر و شیرازو. اصفهان. با دوستام خیلی خوش گذشت. ان نامردا گواهینامه نیاورده بودند و همه راه من راننده بودم. اگر دوست داری زیاذ سفر بری، بچه های خوبی رو تو سایتcsمیتونی پیدا کنی، البت خودم سالهاست دیگه انجا نرفتم ولی اولین همسرهای دبش و عالیم که هنوزم باهم دوستیم و بهترین سفرهای عمرم رو با ان دوستان رفتیم، ازونجا پیدا کردم. البت همیشه به رفرنس ها دقت کن، حتی در سفرهای خارجی میتونی hostپیدا کنی و هتل نری. خلاصه بعد کامنت شماها کلی خودمو تحسینکردم گفتم پس من چقدر اعتماد نفس بالایی داشتم که با وجود مخالفت خانواده و مخصوصا مادرم، همین که دستم تو جیب خودم رفت، انجوری که دوست داشتم سعی کردم زندگی کنم. البت من همیشه حریم هارونکه میداشتم.
منم مثل شما عاشق دخترم ولی خدا دوتا پسر جیگر بهم داده که البت از خوشکلی تو بچگی همه فکر میکردند دخترند. واقعا بلطف خدا بچه هام عالی هستند. متأسفانه همسرم خیلی مثل من امجوری اهل سفر و طبیعت و … نیست البت اهل سفر لاکچری هست خداروشکر، ولی انا که من تجربه میکردم نه. خواستم تشویقت کنم و بگم راهی که شروع کردی پر لذت. راستی شاید ده سال پیش اهواز بودم، ان بازار عربا اگر اشتباه نکنم اسمشو، اگر فلافل و سمبوسه خوردی یا خفن تر از ان، بستنی با شیرگاومیش خوردی، یادت بمن بیفته و بدون یکی انور دنیا، انقدررررر دلش هوس ان بستنی گاومیش ها کرده که نگو. نوش جونت هم بستنی هم همه سفرهات. ان پیامت رو در مورد همسر ایده الت خوندم، شما مدارتون بالاست پسر، بنویسش انو، و تصورش کن، و خیلی به نشونه ها دقت کن پیداش میکنی. امیدوارم 98 درصد انی که میخواهی پیدا کتی. من همسرم رو یکسال بعد که بااستاد اشنا شده بودم و خیلی خیلی تازه کار بودم باانچه نوشته بودم پیدا کردم و تقریبا 80 درصد انی بود که میخواستم. خخخ ان زمان همه بهم میگفتند عجب شانسی اوردی! منی که یه عمممر ادم بدشانسی بودم، فقط با اعتماد بتفسی که کم کم پیدا کرده بودم وانچه همون موقع تز استاد یاد گرفته بودم ان جذب رو انجام دادم. البت همسر منم دقیقا این حس رو داره که شانس اورده منو پیدا کرده. همیشه خانوادش میگند ما هیچوقت فکر نمیکردیم چنین عروس خوبی داشته باشیم. خلاصه لطف خداوند بسیاار
راستی بهتون بگم من الان ونکوور زندگی میکنم، اینجا عییین بهشت، خود بهشت، من عاشق اینجام بااینکه تنهام خانواده ندارم غیر از خداوند وهمسرم کسی نیست. وقتی استاد از بهشت خودش نشون میده من سوپرایز نمیشم چون دوروبرم همش همینطور، از بس من عاشق طبیعت بودم و شمال که جنگلهارو میدیدم روحم پرواز میکرد خداوند منو گزاشت وسط بهشت. خواستم اینهاروبگم که همه چیز امکان پذیر همونطور که استاد مبگه
سلام مریم عزیز
تحسینت میکنم که این همه شجاعت و عزت نفس داشتی که تونستی تنهایی مسافرت بری و لذت ببری،
افکار ما دارن زندگیمون رو رقم میزنن و شما با افکارت تونستی مدارت رو بالا ببری و الان در ونکوور باشی و لذت ببری.
من تازه یکساله تونستم از محله ای که 35 سال توش زندگی کردم بیام به محلهی دیگه که محله ی بالا شهرمون هست و خیلی احساس ارتقای مدار دارم و بینهایت خوشحالم بابت اینکه تونستم کمی نسبت به گذشته ی خودم توحیدی تر عمل کنم و تغییر مسیر بدم.
اکثر این ترسها و نگرانی ها زاییده ی ذهن خود ماست وگرنه خواهر برادرای خودم و همسرم خودشون به تنهایی هرجا چه تو ایران چه خارج از ایران میرن مسافرت و خوش میگذرونن وکس هم ازشون توقع نداره.پس مشگل از خودمه و من باید روی خودم کار کنم.
ترس ایمان وارونست.
همهی این شجاعت ها و تغییر کردن ها و دل به جاده زدن ها از توحید میاد و هرچی توحیدی تر باشی ترسهات کمترِ و من پیشرفت توحیدیم رو توی شخصیت و زندگیم دارم میبینم هرچند روندِ آهسته و کمه ولی خیلی این روند رو دوست دارم چون ذره ذره دارم خودم رو رشد میدم و تغییر میکنم و این تغییرات که نتایج متفاوتی رو برام ایجادمیکنه توزندگیم خیلی شیرین و لذت بخشه.
به امید الله پروژه ای رو بین خودم و خدا در نظر گرفتم تا بر ترسهام غلبه کنم و بدون در نظر گرفتن دیدگاه دیگران وخانواده هامون بتونیم بریم سفر ،واز سفرهای یک روزه شروع کنیم ،اهداف سفرهام رو نوشتم و اقدامات عملی رو انجام خواهم داد تا ایمان فعال رو نشون بدم ،مثل گردو و بادوم مغز کردن و یه فلاسک بخرم و…
البته این فقط بین منو خداست و دراین مورد کلمه ای با همسر و پسرم صحبت نکردم و فقط هدایت ربم رو میخوام که در بهترین زمان و موقعیت هرجا که خودش خواست مارو هدایت کنه.
واین کارا انقدر بهم میچسبه و آنقدر شورو شوق در من ایجاد میکنه که لذتش کمتر از سفر رفتن نیست.
چقدر رشد کردن و در مسیر درست حرکت کردن لذت بخشه.
مریم جانم ازت ممنونم که باعث شدی این کامنت رو بنویسم.
عزیز دلم منم تحسینت میکنم که داری سعی میکنی به این استقلال برسی. شیرین جان من به واقعیت رو بهت بگم تا خودت را با مثلا مثل منی مقایسه نکنی ونگی چرا اینها اینجوریند ومن اینجور. خیلی چیزا ریشه در بچگی داره. ببین من مادرم حدودا 40 سالش بوده که منو به دنیا اورده با فاصله سنی 8 سال با کوچکترین برادرم. من در خانواده ای بودم که خیلی ساپورت نمیشدم از بچگی، و از بچگی یاد گرفتم ومجبور بودم که مستقل باشم. شاید شما با خانواده ای بودی که خیلی بهت محبت کردند وهمیشه کنارت بودند اما من نه. البت ان سالهایی که تنهایی رفتم سفر چون هیچ کسو نداشتم باهاش برم وخودمم عشق سفرم، گفتم چرا همش من اویزون ادما باشم کی میاذ بامن بیاد سفر ، شما میدونید اکثر دخترا خانواده شون اجازه نمیداد انم تو شهرستانها قبلا، تنهایی سفر برند، انا هم که ازدواج کردند که بدتر. خوب برا همین ان زمانها تصمیم گرفتم تنها برم سفر،همونطور که سالهای سال تنها رفتم خرید، چون مادرم باهام نمیومد یا اگر میومد سلیقه متفاوت داشتیم و پای امدن با من هم نداشت. من از یه زمانی به بعد شاید از
اوایل دانشگاه به بعد خودم میرفتم خرید. از بچگی خودم میرفتم مدرسه های جدید رو، روز اول مدرسه من با دختر همسایه مون رفتم نه با مادرم. اینا الانگفتنش برام درد، ولی خوب چه کنم، خانواده منم اینجوری بودند فقط نهایتا خوبیش این شد که من دختر خیلیی مستقلی شدم. و تونستم مهاجرت کنم راحت. هرجا هستی شاد باشی و امیدوارم بهترین سفرهارو سه تایی باهم برید یا حتی خودت تنهایی.
سلام مریم جان خیلی خوشحال شدم که برام پیام گذاشتی.وبرام آرزوی خیر کردی، خیلی انرژی گرفتم .
منم برات بهترین هارو آرزو میکنم عزیزم.
همین یک ساعت پیش داشتم گردو و بادوم میشکستم و مغزهاشون رو با کشمش هایی که قبلا چوبشون رو گرفته بودم و تمیز کرده بودم قاطی میکردم و بسته بندی میکردم .پسر و همسرم ازم پرسیدن داری چکار میکنی .
گفتم اینارو دارم آماده میکنم برای مسافرت !
گفتن کدوم مسافرت؟
گفتم نمیدونم ،فقط میدونم می خوایم بریم مسافرت.
واونا دوتایی قاه قاه خندیدن.
منم گفتم باشه بخندید
لبخند ملیح و دلنشین منو در حین خوردن
گردو و بادوم و کشمش تو مسافرت خواهید دید:)
عزیز دلم یقین داشته باش که خداوند به شجاعان پاسخ میده. وقتی من برای ویزای توریستی کانادا اقدام میکردم ویه ردی ویرای شینگن هم داشتم تو پاسپورتم، وکیل مهاجرت گفت امکان گرفتن ویزات خیلی کم، اما من بهش گفتم باشه شما اقدام کنید ایشالله که میشه. خلاصه انم تلاشش روکرد . من با همسرم ان زمان دوست بودیم وتلفنی درارتباط بودیم.من جاهای زیبا اینجارو سرچکرده بودم وتجسم میکردم وخودمون رو روی پل معلق اینجا میدیدم. وقتی جواب مثبت ویزام امد خیلیا تعجب کردند. خیلی خدا تو ان پروسه بهم کمک کرد ومنم خیلی اعتمادم رو نسون دادم ازونجا که حتی قبل اینکه خبری باشه، ان ترم رو مرخصی گرفتم کامل، چون من هیات علمی یه واحد دانشگاهی بودم. یعنی میدونید چندماه رو حقوق نمیگرفنم. و این یه ریسک بزررگ بود.وقتی جواب امد من گریه کردم و امدم خدا رو سجده کردم وذوق میکردم که جواب داد دیدی جواب داد، دیدی اموزشای استاد جواب میده. اینهارو الان به خودم باید بگم که تنبل شدم. انوقت اول راه اموزشای استاد بودم ولی خیلی نتایج بزرگی گرفتم. تجسم و تصویر سازی وکنترل ذهن خیلی جواب میده. امیدوارم به همین زودی یه سفر کیش یا قشم برید وحالش رو ببرید .الان فصل جنوب کشور.جای منم خالی کن عزیز دلم. خیلی دلم تنگ شده برای ابهای خلیج فارس وان مردمان مهربان وان غذاهای خوشمزه.اگر جنب رفتییحتما غذاهای همون جا رو بخور، هرجا رفتی توصیه میکنم غذای سنتی منطقه رو بخورید. به امید شنیدن نتایجت
یه شاگرد دارم تو یه دهات زندگی میکنند خیلی زن وشوهر تلاش میکنند خیلی دختر نازنینی. خیلی دلش میخوتست سفر بره، تاحالا از شهرشون تا نهایت اصفهان، جایی نرفته بود. امسال رفتند مشهد و سمال، وبعدم هم خیلی قایمکی و فوری یه تور کیش رفتند، انقدرررر خوسحال بود، همه اینهارو جذب کرده بود، پولشو خدا جور کرده بود، میشه شیرین جان میشه، ایناروگفتم باورات قوی تر بشه
سلام بهت داداش ابراهیم
دارم با هیجانی که نمیذاره بخوابم واست مینویسم
داستان از این قراره که طبق معمول وقتی ایمیل کامنتت اومد ، بازش کردم و خوندمش
خداااای من اسم من تو کامنتت بود
یه درصدم احتمال نمیدادم که من رو بشناسی:))))
پ.ن : البته هنوزم مطمئن نیستم منظورتون من بوده یا نه ولی خیلی خوشحالم کردی ، خدا دلتو شاد کنه:))))
بله ژینا گیان!
بله چوو رش!
مگه تو خونه تون اگه یکی صدات کنه میگی با من بودی؟!
معلومه که نمیگی!
چون اونا خانواده ی تو هستن!
(این قسمته کامنتم رو واقعا با احساسه ،کمی حسرت مینویسم، حسرتی که نمیتونم بهتون ثابت کنم که شما تک تکتون خانواده ی من هستین!
شما همون رو چقدر دوست دارم!
وفتی عزیزه دلی واسم ایمیل مینویسه و واقعا نمیرسم جواب بدم،تو ذهنم میگم نکنه این عزیزی که وقت گذاشت و برام ایمیل فرستاد و کامنت نوشت فکر کنه که من ایمیلش رو نخوندم!
اصلا بزار یه چیزی بهت بگم تا متوجه بشی چقدر دوستون دارم!
دیدی وقتی یه صحنه ی خیییییلی زیبایی رو میخوای ببینی سعی میکنی یهویی ببینیش!؟
دیدی وقتی میخوای خوشمزه ترین قسمته غذاتو نوشه جان کنی سعی میکنی همراهش چیره دیگه نخوری که طعمش رو کامل حس کنی!!!
منم نسبت به کامنتاتون اینجوری ام!
یعنی تا زمانی که صفحه کامل باز نشه و نرم کامنت رو کامل نخونم،حتی نگاهم رو کنترل میکنم که کلماتش رو نبینم.
اینقدر که شمارو دوست دارم!
وقت گذاشتن واسه کامنت نوشتن با ارزش تره یا وقت گذاشتن و دیدنه کلیپ های ناراحت کننده!
هم صحبتی با خانواده با ارزش تره،با هم صحبت شدن با افرادی که چون عرضه ندارن خوش بگذرونن تمسخر میکنن!
خوشحال کردنه عزیز دلم لذت بخش تره،یا خوشحال کردنه دیگرانی که از روی ضعف هام مبحوام خوشحالشون کنم!؟
من خیییییلی وقته مسیرم مشخصه ژینا گیان!
خیلی وقته اینقدر با شعور شدم که بدونم رو وقتم رو برای کیا بزارم!
فکر میکنی همینجوری از سر بیکاری و دلخوش کردنت دارم کامنت مینویسم!؟
نه !
بزار یا چیزی بهت بگم راستشو بدونی!
من دیروز دوستام عضو یه گروهی کردن منو تو واتساپ که هما ی اونها از سال 1389دوستام بودن و هستن !
من فقط و فقط 1 کلمه گفتم و از گروه لفت دادم!!!
فقط نوشتم
ببای (خدافظ!)
چون تو اون 10 دقیقه ای که گروه تشکیل شد کتابچه ای از حرفهایی که به قول خدا تو قرآن میگه لغو و بیهوده ، تشکیل شد!
اما چی میشه که همین آدمی که فقط یک کلمه نوشت ببای،میاد و اینجا اینقدر کامنتهای طولانی مینویسه که خداشاهده در اکثر مواقع در حین کامنت نوشتن چند دقیقه دستامو پایین میگیرم که خون بهشون برسه و حالت سر بودنشون از بین بره و دوباره بتونن گوشی رو بگیرم!
چی میشه!؟
تنها دلیلش عشقه!
تنها دلیلش اینه که اینجا خدارو میبینم!
کی حرفه منو میفهمه جز شما وقتی از هدایت خدا حرف میزنم!؟
کی حرفه منو میفهمه جز شما وقتی میگم هدفم از تنهایی سفر رفتن چیه!؟
پس شما خانواده ی من هستین!
شما هم که دیگه جای خود دارین و اون رگ کردی که دارم از قصر شیرین،سر پل ذهاب،روستای شیان هیچوقت خانواده اش رو فراموش نمیکنه!
حاله دددلت به شادی سرچوپی!
سلام دوباره بهت داداش ابراهیم جانم
من فقط میخوام ازت تشکر کنم
ازت ممنونم که راه خدا رو انتخاب کردی و راهت از بقیه ی آدما جدا شد
ازت ممنونم که یه روزی دعوت خدا رو لبیک گفتی
ازت ممنونم که داری زندگیتو با هدایت الله پیش میبری
ازت ممنونم که باعث میشی نور توحید تو قلبمون روشن بشه وقتی داریم کامنتت رو میخونیم
من خودم به شخصه مدت هاست که ایمیلیت رو فعال کردم و دارم کامنتات رو میخونم و به جرئت میتونم بگم یکی از کسایی که باعث شد من وارد مسیر توحید و هدایت و سپاسگزاری بشم ، شما بودین
چند مدت پیش گفتین با دوری از حاشیه ها ، خیلی واضح تر میتونیم صدای الله رو بشنویم و من از اون موقع دارم با دور شدن از حاشیه ها ، روز به روز به خدای مهربونم نزدیکتر میشم.
یا رابطه ی صمیمی و خودمونی که با خدای خودت ساختی ، باعث شد منم باور کنم که میتونم همچین رابطه ای داشته باشم
یا حتی اون موقعی که تو یکی از سفرات نوشته بودی خدایا خودتو بهم نشون بده ، باهام حرف بزنم و من تو هر پیاده رویم همینو با خودم تکرار میکنم و الله مهربونم هر بار واسم نشونه میفرسته و باهام حرف میزنه
اینا بخش کوچیکی از هدایتایی بود که نوشتن های تو باعث شد درکشون کنم و توی این مسیر باشم
داداش همیشه واسمون بنویس چون نوشته هات پیام آور توحید و هدایت خداست ، رنگ و بوی خدا داره…
دقیقا منم احساس میکنم شما ها خانواده م هستین و بهتر از هر کسی میفهمین که چی میگم و احساس هم فرکانسی خیلی خیلی زیادی باهاتون دارم
انشالله که سفر کلی بهت خوش بگذره و تبدیل بشه به بهترین خاطره ی زندگیت
هر بژی:))))
سلام به ژینا خانم صالحی
چه اسم قشنگی
با خواندن کامنت آقا ابراهیم هدایت شدم به کامنت شما و پروفایل شما
خیلی لذت بردم که در سن 18 سالگی راهتون رو پیدا کردین و در این مسیر گام برمیدارین
و اینکه در شهر خودتون و در رشته پزشکی قبول شدین و جزو شاگرد اولا هستین هم تو سایت هم تو دانشگاه
عالی هستین
دختر من هم همسن شماست و دانشجو البته تو رشته کامپیوتر، خداروشکر دختر خوبیه و ازش راضیم
اونهم داره سعی میکنه راهش رو انتخاب کنه و من هم به انتخاب هاش تا جائیکه تونستم احترام گذاشتم و باهاش همراهی کردم
با خوندن پروفایلتون احساس خوبی پیدا کردم و بهتر دیدم که در غالب یه کامنت ازتون تشکر کنم
تو بهترینی و لایق بهترینها
سلام بهتون آقای نیکوی عزیز
ازتون سپاسگزارم که واسم پاسخ پر مهری نوشتین
منم مدت هاست که ایمیلتون رو فعال کردم و شما رو دنبال میکنم و لذت میبرم از استمرار و تعهدی که توی مسیر درست دارین
موفقیت های مالیتون فوق العاده بوده و واسم تحسین برانگیزه این حد از پیشرفت
کارتون عالیه که به انتخاب های دخترتون احترام میذارین و اجازه میدین تجربه کنه و علایقش رو پیدا کنه
منم وقتی دبیرستان بودم بابای عزیزم خیلی اصرار داشت که رشته ریاضی رو برم ولی وقتی فهمید که چقدر علاقه دارم به تجربی و پزشکی باهام همراهی کرد و به علایقم احترام گذاشت و الان خودش داره میبینه چقدر اینجا شادم و دارم رویاهام رو زندگی میکنم
انشالله که خودتون و خانواده ی عزیزتون موفق و سربلند باشین
اقا ابراهیم عزیز سلام و ارادت….
ممنون از سفرنامه تان….
همیشه شاهد کامنت های پر بارتان هستم و درس ها میگیرم و تمرین ها میکنم …
مخصوصا در مورد یک موضوع: نزدن حرف های پوچ و بیهوده ….که پاشنه اشیلم مخصوصا در محیط کارم است که چون وقت ازاد نسبتا زیاد داریم در محل کار … اما متاسفانه به جای کار کردن روی خودم بیشتر و بیشتر در اون فرصت ها، وسوسه ی صحبت و گوش کردن به حرف ها، غلبه میکنه و از راه درست منحرف میشوم و دایما در حال تلاش برای رفع این موضوع و خلا هستم به امید پروردگار…. که داستان ها پشت سرش است …. و ضربه ها ازش خورده ام ….
و اما اقا ابراهیم گرامی، دلیل اصلی نوشتن کامنت در اینجا برای شما دوست عزیز، اولا تحسین شما در لذت بردن درست از مسیرتون و مخصوصا در سفرهاتون است و دوما یاداوری که برام کردین از یک نعمت بسیار عاالی ام از طرف خدا جون در 5 سال پیش بود که از انجاییکه همسرم در چین کار میکردند و من و پسر 5 ساله ام هم در ایران بودیم، خدا جون برامون جور کرد که یه سفر 20 روزه به کشور عظیم چین در شهر پکن داشته باشیم.
چه سفری بود اون سفر …. پر بود از زیبایی … پر بود از تجربه یک سفر خارج از کشور عالی …تجربه دیدن فرهنگ مردم چین … دیدن و خوردن غذاهاشون …. دیدن و صحبت با انها به سختی برای رفع نیازهامون …. اونجا هم همسرم همش ماموریت بود و من و پسرم کلی با هم تجربه های عااااالی داشتیم …. اون سفر کلی من رو بزرگتر کرد …. کلی عشق کردیم … خلاصه که ممنون از اینکه باعث شدین یه بار دیگه اون خاطره عااالی که از طریق پروردگار برامون جور شد، رو بیاد بیارم و ازش سپاسگذاری کنم و یادم بیافته که خیلی دوست داشتم یه سفر خارجه داشته باشم و همیشه برام غیرممکن به نظر میرسید. انا خدا جون اسان کرد برای من اسانی ها را ….. البته دبی هم رفته بودم قبل ترها … ولی یه جور دیگه سفر میخواستم …
راستی این هم بگم که پسرم که اصلا قاشق چینی ندیده بود، خیلی سریع یاد گرفت و غذاهای چینی رو راحت با انها خورد و اما من اصلا نتونستم …..:) ….واقعا این بچه ها خود زیبایی عالم هستند….خیلی لذت داره زمان رو با انها سپری کردن …. من که اصلا یکی از لذت های اصلی زندگیم، گشت و گزارهام با علی جانم است ….
انشاا… سفرهای عالی تر باشه پیش رویتان ….
و باز هم برای ما ….
در پناه حق تعالی
شیما بانو
سلام اقا ابراهیم عزیز دوست خوبم
از لحظه ای که مسافرت رو شروع کردی منم همراه شما و دلفین بودم و همراه شما دارم لذت میبرم
با این قلم زیبایی که داری خط به خط کامنتات منو میبره به اون فضا ومنو همراهتون میکنه.
این لذت برف بازی رو من زیاد تجربه کردم چون توی استان چهارمحال و بختیاری از این نعمت زیبای خدا زیاد میاد.واین عالیه
ابراهیم عزیز شما تحسین برانگیزین که این سفر رو تنهایی رفتین و تنهایی دارین تجربه میکنین فکر کنم این تجربه ی عالی باشه .
خدا یارو نگهدارتون باشه در این سفر
سلام به روی ماهت آقا. ابراهیم عزیز و دوست داشتنی و شوخ طبع
آقا ابراهیم من خیلی وقت هست که کامنت هاتون رو دنبال میکنم و از خوندنشون لذت میبرم اما هیچ وقت پیام ندادم اما امروز این پیامتون سر صبحی کلی خنده و نشاط رو آورد روی لبم و لذت بردم و از اینکه این همه خاطرات و اتفاقات زیبای سفرتان رو با چاشنی شوخی و خنده با ما به اشتراک میزارید بی نهایت سپاسگزارم.
امیدوارم بازهم در ادامه سفرتان اتفاقات عالیتراز اینها رو تجربه کنید و با ما به اشتراک بزارید و بهترین ها رو براتون از خدای منان میخوام.
سلام بر ابراهیم جان
سلام ودرود برتو برادرم
سلام و نور وعشق به قلب مهربانت
خداوند قدرت دستانت رو چندین برابر کنه که هنگام نوشتن بتونی بدون هیچ دردی بنویسی
خداوند رو شکر میکنم که من رو هدایت کرد به خوندن نوشته های زیبات
امروز از صبح درحال خوندن نوشته های زیبات هستم
نمیدونی چقد با نوشته هات احساسم خوب شد خنده رو لبامه و شادی توی قلبم
باورت میشه نوشته هات اینقد شیوا و ساده نوشته شدند که میشه همه چی روتصور کرد مخصوصا اون صحنه ی برف بازی رو و صحبتت با اون دختر بچه رو
داداش بهت پیشنهاد میدم حتما سفرنامه هاتو تبدیل به کتاب کنی واقعا خیلی خوب مینویسی قدرت کلامت بالاست و چاشنی هایی که میاری وسط بسیار خوشمزه شون کرده
خیلی خوشحالم که بهت برخورد کردم
خیلی خوشحالم که شماها رو دارم .
خیلی خوشحالم که هروقت کم میارم تنها جایی که میام اینجاست و خوندن وگوش دادن به صحبتای استاد
ابراهیم جان باورت میشه که صدای خوندنت رو شنیدم
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز ،که پرهیز،حرام است اینجا!
چه صدای قشنگی
واقعا تحسینت میکنم به خاطر این حد درصلح بودنت باخودت
احساس خوبت
که از این فاصله تا مشهد با سرعت نورر
به من رسید .
برادر توحیدی من باید برای هرکدوم از نوشته هات بیام وبنویسم .
ماهم کاشان اومدیم واقعا شهر زیباییه .
ابیانه هم رفتیم خیلی جاده ی قشنگی داشت و خود روستا هم خیلی زیبا بود ما فروردین ماه رفته بودیم ..
تمام خونه هاش قرمز رنگ بود
واقعا سفر خیلی خوبی بود .بهمون خیلی خوش گذشت .
ازت ممنونم که یاداوریش کردی برام
منم سفر رو خیلی دوست دارم ازوقتی بااستاد آشنا شدم کلی سفر رفتم .
یعنی توجه به زیباییها منو رو به زیباییهای بیشتر دعوت کرد .
با یه ساینای سفید که خیلی دوست داشتنیه
دلفین رو سلام برسون ..
منم با ساینام خیلی حرف میزنم خیلی ازش تشکر میکنم خیلی دختر خوبیه کلی مارو به جاهای دور برده به سفرای عالی
از هرفرصتی استفاده میکنیم و سفر میریم توی سفر اصلا زمان رو حس نمیکنم هیچی یادم نمیاد انگار آزاد و بی قید وبند هستم ..
خیلی دوست دارم ایران رو کامل بگردم وخوشبختانه همسفران خوبی دارم ..
داداشم مراقب خودت باش
بدون که قلب ماهم برات می تپه
و توهم مثل عضو خانواده ی واقعی مایی
ازت ممنونم
نور به قلبت بباره
درپناه نور وعشق الهی باشی
یا ذالامن والامان
همیشه محافظت باشه
سلام داداش ابراهیم
به به کیف کردم سر ذوق اومدم
در میون اشکهایی که داشتم بابت تضاد و جنگ با ذهن نجواگرم میریختم
با خوندن کامنتت کلی خندیدم و بدون زحمت یه سفر مجانی با عشق و حال به کاشان رفتم .
دورت بگردم عزیزم ، فدای اون ذوق و شوقت بشم الهی همیشه کیفت کوک باشه
داشتم گریه میکردم گفتم خدا جون میشه خودت بیای مستقیم باهام حرف بزنی ؟ بعد گفتم دیوونه کوه طور با اون عظمتش
متلاشی شد تو چطور اول راه میخوای مستقیم باهاش حرف بزنی خدا از طریق نشونه ها و بنده هاش باهات حرف میزنه.
کنترل ذهن کردم شروع کردم به حل مساله وسطش سوال برام پیش اومد سرچ کردم دیدم دقیقا سوال من 4 سال پیش
پرسیده شده ولی پاسخی که حق مطلب رو برسونه توش نبود.
گفتم کاش ابراهیم جان که تو فاز این چیزاست بیاد جواب بده. تو ایمیل هام دنبالت گشتم اینجا یافتمت
ابراهیم عزیز از اونجا که میدونم در رابطه با مساله ازدواج زیاد تحقیق کردی و چالش های زیادی پشت سر گذاشتی
و دستی بر آتش داری ازت خواهش دارم سر فرصت بیای جواب کامنتم رو بدی.
سوالم اینه :
به نظر شما قدرت فرکانس اینقدر قویه که سریع تو همون روز اثرش رو میبینیم؟
از کجا یقین داشته باشم اتفاقی که افتاده از فرکانس منفیم بوده ؟
شاید دقیقا همون الگوی تکرار شونده شخص مقابلمه که داره کار خودشو میکنه فقط همزمان شده با فرکانس منفی من و
چون میدونم که نمیخواد درستش کنه باید پرونده ش رو ببندم ؟
شاید کار خداست دیده با هدایت هاش مدارم بالاتر رفته میخواد مسیرم رو جدا کنه پس باید تسلیم باشم و
اقدام کنم و به نجوا گوش ندم.
توضیحی که از شرایطم باید بدم رو خلاصه مینویسم
(اگر کلام تلخی مینویسم نه برای توجه به نکات منفی بلکه برای حل مساله ام هست)
توی این هشت ماه تولد دوباره ام به لطف الله با کارکردن شبانه روزی روی خودم کاملا در ارامش و صلح هستم و پذیرفتم خودم خالق تمام اتفاقات زندگی م بودم و هستم. خودم و همسرم رو قلبا بخشیدم ، من به دلایلی که پایینتر میگم با نشانه های قرآنی تصمیم به ختم ازدواج 17 ساله با وجود دو فرزند رو گرفتم .
اماااااا
الاااان دوروزه ذهن نجواگرم میگهههه داری ناسپاسی میکنی شیطون گولت زده توهم هدایت زدی غرور برت داشته ، خودت رو بالاتر از همسرت می بینی، تو به تنهایی میتونی به ارزوهات برسی نیاز نداری یکی مثل خودت کنارت باشه. تو باید با وجود همین همسر به زندگیت و لذت بردن ازش ادامه بدی، بازم بهش فرصت بده شاید هم مسیرت شد، فقط نکات مثبتش و نیمه پر لیوان رو ببین اگه باز هم بی دلیل سیلی بهت زد توجه نکن اگر هم تو مقصر بودی اون سیلی نوش جونت چون با افکارت جذبش کردی .
توی این هشت ماه که ویژگی همسر مورد علاقه م رو نوشتم و به تعهدم برای توجه به نکات مثبتش عمل کردم،
چهار بار سرم فریاد کشید بی احترامی و توهین و حمله کرد. هر چهاربار من ساعتی قبلش تو ذهنم برای دقایقی یاد خاطرات تلخ گذشته افتاده بودم و در کمتر از چند ساعت به دلایلی غیر مهم همسرم اون رفتارها رو تکرار کرد و من چون خودم رو مقصر میدونستم کوتاه میومدم و میگفتم چرا صبح داشت قربون صدقه م میرفت الان اینجوری شده پس حتما فرکانسم بوده که بلافاصله عمل کرده
بار سوم که دست روم بلند کرد با توجه به اینکه روی احساس لیاقتم کار کرده بودم اتمام حجت کردم که این اخرین باره می بخشم ، حتی اگه من مقصر باشم اجازه نداری بهم توهین کنی چه برسه حمله کنی و قصد کتک و ترسوندن من و داشته باشی. ولی دوباره ماه پیش تکرار شد و وقتی گفتم حق نداری بهم بی احترامی کنی ، بدون احساس گناه گفت مگه تو کی هستی ؟ (توی دلم گفتم من عشق خدا هستم من عزیز دل خدا و خانواده و فرزندانم هستم). و با نشانه هایی که داشتم حرف غیر ضروری باهاش نمیزنم و فقط شبا میرم خونه که کنار بچه ها بخوابم.
نا گفته نماند این الگو در رابطه با هر شخصی که عصبی ش کنه تکرار میشه و فقط مربوط به من نیست.
ابراهیم جان الان با نشانه های قرآنی تصمیم به جدایی گرفتم و نظرم رو اعلام کردم به خانواده ولی همسرم موافقت نمیکنه
و چون میخوام با صلح و به اسونی پیش بره اقدام رسمی نکردم .
(سال پیش با پادرمیونی خانواده ها حق طلاق و بخشی از مهریه رو بخاطر خیانت مکررش بهم داد )
بعد اینکه جوابم رو با کسب اجازه از الله یکتا دادی به این سوال هم سر بزن که دقیقا سوالیه که به شدت ذهنم رو درگیر کرده دیگه .
ببخش که تکلیف شب زیادی بهت دادم ولی شما در پاسخ دادن مختاری برادر ابی خخخ – استیکر چشم بسته با زبان در آمده —
البته که این سوال هم خیلی مهمه :
abasmanesh.com
سلام.
ببین!
اینکه من کامنتی رو جواب میدم ،لطف خداست و کلام خداست!
پس از خدا میخوام روی قلمم جاری بشه.
ببینید!
رک بودنه منو به بزرگی خودتون ببخشید!
من هرچی میگم از تجربه ی چک هاییه که تو زندگیم مخصوصا روابطم خوردم.
شما اگه بری روی پروفایل من تقریبا 95٪ سوالات من و یا جوابای من در زمینه ی روابط بوده!
چون من بیشترین ضعف رو اونجا داشتم اما الآن به خدای واحد قسم از صمیم قلبم به خودم افتخار میکنم.
پس اگه حرفی میزنم فقط و فقط بخاطره اینه که خودم یادم نره از چه شرایطی اونم.
من متوجه ی عمق سوالاتتون شدم.
چون خودم بیشترین چالش هارو در روابطم داشتم!
بریم برا جواب!؟
بسم الله
ببینید!
خوشبختی و زندگی خوب لیاقت میخواد
عرضه میخواد
ارزش میخواد!
آدمه بی ارزش هیچوقت زندگی دلخواهش رک تجربه نمیکنه
آدمه بی لیاقت هیچوقت رویاهاشو تجربه نمیکنه
آدمه بدرد نخور همیشه دوتا کار میکنه
یا میشینه برای موفقیت های بقیه دست میزنه و سوت میزنه
یا اینکه بهشون سنگ میزنه
چون خودش عرضه ی رسیدن به اون موفقیت هارو نداره.
اگه واقعا دنبال جوابی، بهت پیشنهاد میکنم سوالات و جوابایی که از 2 سال پیش در زمینه ی روابط پرسیدم رو بخون متوجه میشی کجا بودم،الان کجام!
من خودم میدونم چقدر تغییر کردم!
ببین دختر خوب!
من دیروز تو حمام از خودم پرسیدم که دلیل اینکه بعضیا نتیجه نمیگیرن از قانون و این مسیر چیه!؟
فقط 1 جواب بهم الهام شد،اونم اینکه تنها دلیلش اینه که کسی که از این مسیر جواب میگیره اینه که ایمان داره که به هر خواسته ای که بخواد تو این مسیر میتونه برسه.
و کسی که نتیجه نمیگیره یا نتایج ضعیفی میگیره باورش نسبت به این مسیر ضعیفه.
من نمیگم طلاق بگیرید با نگیرید!
من خودم میدونستم آخره روابطم با همسر سابقم جداییه اما نمیخواستم با زور و با بحث و با هر چیزه دیگه ای از ایشون جدا بشم
و به خودم گفتم ببین!
معلوم نیست که تو کی طلاق میگیری!
اما بیا یه کاری کن!
تو هرآنچه که به ذهنت میرسید برای درست کردنه این رابطه انجام دادی،فقط و فقط 1 کار مونده که انجام ندادی!
اون یه کار رو هم انجام بده که اگه 2 سال دیگه با عزیز دلت ،تو رودخونه ی یانگ تسه ی چین در حین قایق رانی بودی ،و همسر سابقت تو خونشون افسرده بود،دلت نسوزه براش و نگی ای کاش بیشتر تلاش میکردم!
گفتن باشه.
اون یه کار چی بود!؟
6 ماه با تمامه وجود و با نهایت تمرکز روی آموزش های استاد عباسمنش کار کردن بود!
و بعد از 6 ماه که هیچ،بعد از نصفه اون زمان و حتی کمتر ،ایشون با پای خودش از زندگی من رفتن بیرون!
من کوچکترین تلاشی برای درست کردن یا خراب کردنه زندگی مشترکمون انجام ندادم!
من کوچکترین نقشه و برنامه ریزی انجام ندادم!
من کوچکترین تردیدی به اینکه خدا منو به خواسته ام میرسونه نداشتم!
من کوچکترین کم کاری و یا تلاش برای تغییر دادنه شرایط بیرونی انجام ندادم!
من تمامه تمرکزم رو شبانه روز گذاشتم روی 3 موضوع !!!
1/بالا بردنه عزت نفس و احساس لیاقتم
2/تمرکز شبانه روزی روی اینکه دوست دارم همسرم چه ویژگی های رفتاری و یا شخصیتی داشته باشه
3/کنترل ذهن و موندن در احساس خوبی که ریشه در ایمان به خداوند و ایمان به جواب دادنه این مسیر داشت.
کم کم نشونه های طلاق رو من در زندگیم دیدم.
مثلا تمرکز میکردم که دوست دارم همسری داشته باشم که ارتباط بسیار زیبا و محترمانه ای با خانواده ام داشته باشه،و چند روز همین مورد رو مینوشتم و تجسم میکردم اما بعدش میدیدم که همسر سابقم دوست داره بیشتر و بیشتر از خانواده ام فاصله بگیره!
و وقتی ذهنم میخواست احساسم رو بد کنه یا اینکه بجنگم با این موضوع، یا اینکه بگه بیا باهاش حرف بزن و…
خیییییلی منطقی و عاقلانه با خودم حرف میزدم(البته الهامات خداوند بود)
میگفتم ببین!
میدونی آدمه احمق کیه!؟
آدمه احمق کسیه که یه کار تکراری رو انجام بدهرو انتظار نتیجه ی متفاوت داشته باشه!
تو مگه نا قبلا باهاش در مورد مسائل مختلف صحبت کردی نتیجه داد!؟
میگفتم نه!
میگفت پس تو با تکرار کارهای گذشته ات فقط داری عمرت رو تباه میکنی!
در ضمن مگه نه تو میخوای عزیزه دلی بیاد تو زندگیت که با تمامه قلبش خانواده ات رو دوست داشته باشه!؟
میگفتم آره!
میگفت خوب تو تمرکزت رک بزار روی خواسته ات!
ایشون با این رفتارشون داره خودش فرکانس اینو میفرسته که از زندگیت بره بیرون!!!!
و بعد با نهایت احساس خوب(بدونه اینکه زور بزنم برای تغییر شرایط بیرونی)
وقتش که رسید و بهم الهام شد که الان وقتشه که دیگه اعلام کنی که باید از همدیگه جدا بشید و حقققق نداری عقب نشینی کنی از موضعت!!!
و چون با تمامه وجودم تمامه تمرکزم رو گذاشتم روی خواسته ام اصلا ایشون خودش شرایط طلاق رو فراهم کرد!!!
حالا متوجه شدی چرا اوله کامنتم گفتم آدمه بی ارزش، رویاهاشو زندگی نمیکنه!!!
من به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی پیشنهاد طلاق یا ادامه دادن رو نمیدم!
چون این تنها و تنها خوده شما هستید که هم مسئول تصمیماتتون هستید و هم اینکه بهتر خودتون و شرایتون رو درک میکنید!
من فقط یه چیزی میگم!!!
اگه من جای شما باشم،دوره ی احساس لیاقت رو ششششخخخممممم میزنم!!!!
اگه من جای شما باشم به خدای واحد قسم قرص و قهوه و هرچی که باعث میشه بیشتر بیدار بمونم استفاده میکنم تا بتونم بیشتر دوره احساس لیاقت رو کار کنم!
ببین دختر خوب!
من الان دیگه با هر کسی ازدواج نمیکنم!!!
من فقط و فقط با دختر خدا ازدواج میکنم!
با کسی ازدواج میکنم که فقط 1 جلمه از دهنش در بیاد اونم تمامه کلامش الهام خدادباشخ و یا رفتارش منو به شکرگزاری به خداوند وادار کنه بخاطر همچین فرشته ای!
شما سفر های منو برید نگاه کنید آخه چطور ممکنه اینهمه همزمانی،هدایت ،زیبایی،آدم های خوب و…بیاد تو زندگیم!!!
من دیروز میرم پمپ بنزین ،بنزین بزنم،ماشینه پشته سریم کارت سوختش رو میده بهم میگه بیا از کارت من بنزین بزن!
گفتن نه آقا ممنونم از کارت جایگاه میزنم، گفت آقا بیا با کارت من بنزین بزن بجای لیتری 3 تمن نصفه قیمت بزن از سهمیه ی خودم!!!
فکر میکنی قبل از دوره ی احساس لیاقت من این رفتارارو میدیدم!!!
عااااح!
خدایا شکرت!
خدایا شکرت!
خدایا شکرت!
سلام داداش ابراهیم گل گلاب از نوع گلاب ممتاز کاشان
دورت بگردم ناراحت نمیشم ممنون که پاسخم رو دادی ،
مگه ادم از داداشش ناراحت میشه ؟؟ اونم از نوع معطر عباس منشی
هشت ماه پیش دلیل هدایتم به سایت همین مشکلم بود (نمیدونم داستان هدایتم رو خوندی یا نه )
از همون اول تمرکزی رو این موضوع کار کردم حداقل روزی پنج ساعت ، خیلیییی زیاد نتیجه گرفتم از همه جهات ،
در زمینه رابطه ، بزرگترررین دستاوردم این بود که
تو این چند ماه حتی یکبار هم به گوشی همسرم دست نزدم ، حتی چند روز پیش که نجوا خیلی اذیتم میکرد میگفت اگه یه دلیل محکم تر میخوای برو گوشیشو نگاه کن ، گفتم کور خوندی ، من دیگه اون ادم قبلی نیستم که هر لحظه منتظر فرصت باشم برم گوشیشو نگاه کنم ، گفتم اگر هم احیانا چیزی باشه که لازمه من بدونم خدا خودش یه جوری نشونم میده.
این اعتمادی که پیش اومد باعث شد ایشون شب نشینی های دوستانش رو به ده درصد برسونه باعث شد با من شفاف تر باشه
معمولا جایی جز سرکارش نمیره و تفریحاتش با من و بچه ها شده . اگه هم جایی میرفت ، بدون اینکه من بپرسم خودش میگفت.
ولی رفتارهای شخصیص اصلا عوض نشده. (رفتارهایی که مستقیما به من ربط نداره)
با بخشیدن همه و خودم و پذیرفتن مسئولیت زندگیم آرامشی که این مدت داشتم هیچ وقت تو زندگیم نداشتم ، به فضل الله.
نوشتن خواسته م از همسر ، رو چند ماه پیش از خودت تو یکی از کامنتهات گرفتم که برات پاسخ هم نوشته بودم که چقدررر بموقع بدستم رسیده.
دوره ها رو هم تهیه کردم ولی احساس لیاقت رو ندارم فعلا.
پری شب که همسرم باهام بحث کرد (آرزومه یه بار با آرامش بشینه یک ربع باهام حرف بزنه ) که تو بخاطر یه دادکشیدن سرت میخوای جدا بشی ، تازه نزدمت فقط داد کشیدم و اومدم سمتت که بترسی ، فقط واسه این میخوای جدا بشی یعنی بن و شوهر باهم دعوا نمیکنن ؟ میخوای من و بچه ها رو بدبخت کنی ؟
البته که نگرانی اصلیش خونه و مهریه بود.
یه کم بحثمون شد. شب دلم برا دختر و پسرم کباب شد به اندازه فهمشون توضیح دادم .
ولی خب خودت میدونی تو اون لحظه آدم حالش چجوریه .
نماز صبح از خدا خواستم برای اخرین بار به نیت جدایی باهام حرف بزنه که اگر اوکی داد صبح برموکیل بگیرم ،
اما ایات عذاب و گرفتاری اومد.
اولش ناراحت شدم ولی سریع گفتم الخیر فی ما وقع.
گوشیم رو دست گرفتم کامنت بخونم
دیدم سعیده به کامنت دو سال پیشش در مورد بهبود رابطه با همسرم نوشته سعیده ایی که ماه هاست درمورد همسرش صحبت نکرده بود ، دقیقا همون شبی که من باید تیر اخر رو میزدم اومد کامنت گذاشت به یاد کامنت دو سال پیشش که مسیر مستقیم رو رفته و تو رابطه نتیجه گرفته.
نشانه روز باز کردم ، قدم اول دوره 12 قدم برام اومد .
تو دفترم نوشتم اوکی خدا پیغام دریافت شد و تعهداتم رو نوشتم
و گفتم خدایا تسلیمم چشم دوباره شروع میکنم از اول و متعهد تر ،
خودت کاری کن عزت مندانه باهاش اشتی کنم نه اینکه بعد یک ماه من برم آشتی.
اما دیروز بعد درس خوندنم تو خونه پدری، رفتم خونه خودم سر بزنم دیدم همسرم عصبانی تر و به اعضای خانواده ش هم گفته جریان رو ، از خونه زد بیرون شب هم خیلی دیر اومد. خلاصه شرایط برای اشتی پیش نیومد. تسلیمم به نتیجه واقعا تو شرایطی ام که هر لحظه میگم خدایا خودت میدونی و من هیچی نمیدونم خودت این قضیه رو مدیریت کن .
میدونم که زندگی شرایط و هر کسی مستقل با بقیه مردم کره زمینه ،
این سوال و جوابها صرفا برای نخ گرفتن و پیدا کردن روزنه س ،
تا بفهمم اگه راهی مونده که برم ، برم ، تا به قول شما بعدا حسرت نخورم که چرا فلان کار رو هم امتحان نکردم.
میدووونم که خییییلی راه دارم خیلییی بیشتر باید رو خودم کار کنم ، اما سوال برام زیاد پیش میاد
مثلا مهم ترینش اینکه عادت کردم برای هر کاری قرآن رو باز میکنم و اگه ایات عذاب باشه انجام نمیدمش ، نمیدونم کارم درسته یا نه ، یه کم وسواس گرفتم.
امیدم به خداست که نور راهم باشه و قوت قلبم.
ممنون که برام نوشتی
نور به قلبت بتابه عزیزم
ابراهیم جان چند بار پاسخت رو خوندم و چند بار دیگه هم باید بخونم و بنویسم تا حفظ بشم. تمام افکار پراکنده ذهنم در رابطه با موضوع رو ، شما تو کامنتت خلاصه و مفید گنجوندی ، خیلی خیلی ازت ممنونم برادر
.
البته یه سوالی برام پیش اومد که به نظرم
یه تفاوت مهم تضاد من با تضاد شماست ، اینکه شما گفتی من مطمئن بودم آخر این رابطه جدایی میشه یعنی قلبا ایشونو دوست نداشتی فقط میخواستید با ارامش جدایی صورت بگیره یعنی نتیجه نهایی رو جدایی می دیدی؟
اما خواسته قطعی من جدایی نبود . من میخواستم
همسرم هم مدار باهام بشه و طبق اموزه های دوره عشق ومودت به جدایی فکر نمیکردم یعنی تو تجسماتم فکر میکردم که ایشون انسان هدفمند و موحد و مورد علاقه من میشه . ایمان داشتم که تلاش هام موثره اما نتیجه رو 50 50 میدیدم ، که یا هم مدار میشه باهام ، یا جهان جدامون میکنه .
حکمت اینکه پاسخت رو بعد چند روز دادی و روزی که صلح کردم بدستم رسید ، این بود که اگر همون دو سه روز پیش پاسخ داده بودی ، با خوندن این جمله ت
((( آدمه احمق کسیه که یه کار تکراری رو انجام بدهرو انتظار نتیجه ی متفاوت داشته باشه!
تو مگه قبلا باهاش در مورد مسائل مختلف صحبت کردی نتیجه داد!؟ میگفتم نه! میگفت پس تو با تکرار کارهای گذشته ات فقط داری عمرت رو تباه میکنی! )))
قطعا الان در پروسه طلاق بودم ،
پس حتماااا راهی مونده که انجام ندادم
و ممکن بود بعدها حسرت بخورم که چرا فلان کار رو نکردم. باید سعی کنم که خودم رو برای این صلح دوباره سرزنش نکنم و تسلیم هدایت باشم و با تمرکز بیشتر رو خودم کار کنم .
بازم ممنونم ابراهیم جان
الهی که بهترینها نصیب قلب پاکت بشه.
سلام دختر خوب!
از خدا میخوام بر قلبم جاری بشه!
ای رب العالمین !
میبینی!
میشنوی!
هواست هست!
میدونم کمه اما بنده هات در حد توانشون دارن حرمتت رو نگه میدارند!
در حد توانشون دارن قدم بر میدارن و به تو پناه میارن!
از دستا شیطانی که وعده داده که بر سر راه بندگانت میشینم تا آنها رو گمراه کنم و تو اکثرشان را سپاسگزار نمیبینی!
میبینی بنده هات دارن به ریسمان الهی چنگ میزنن!
اونم با دستان خالی و قبلی کم امید و راهی تاریک پیش رو!؟
به عزت و جلالت قسم میخورم
به حرمت اشکایی که لباسم رو خیس کرده قسم میخورم تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه!
خدایا!
قسم میخورم به قلبم که تنها ترسش اینه که از تو فاصله بگیره،که تنها تو هستی که بهترین هارو میدونی و هرگز درخواست کسی که تو عاجزانه و با ایمان به تو پناه میاره رو نا امید نمیزاری!
ای رب العالمین !
کسی که از من داره سوال میپرسه در مورد مشکلش همون ترس هایی رو داره که من داشتم
همون نگرانیهایی رو داره که من داشتم
همون امید حتی کم رو داره که من به تو داشتم
همون نجواها تو سرس میچرخه که من داشتم!
اما تنها چیزی که قلبم رو آروم میکرد ایمان به تویی بود که تو کتاب قرآنت گفتی:
هرگز از رحمت من نا امید نشوید!
گفتی:
از جایی که فکرش نمیکنید به شما روزی میرسونم !
گفتی
همین بس که خداوند یاور شما باشد!
گفتی :
نترسید و غمگین نشوید!
گفتی:
تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد!
گفتی:
عزت تنها نزد خداست
گفتی:
هیچ برگی از درخت نمیافته افتد مگر اینکه من از آن آگاهم!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
قلبم خنک شد
خدا اشکتو در بیاره که اشکمو درآوردی!
فکنم یه جایی منظورم رو اشتباه متوجه شدید!
من ایشون رو قلبا روست داشتم اما این آگاهی رو داشتم که ایشون روز به روز داره از نظر دیدگاهی و رفتاری از من دور و دور تر میشه و بخاطر همین میدونستم آخر مسیرمون جداییه و من اتفاقا تمامه تلاشم رو صادقانه کردم که زندگیمون ادامه داشته باشه اما باید اینو بپذیریم که انسانها همه شبیه همدیگه نیستن و متفاوتن.
خوب و بد نداریم!
دیدگاه ها و ذهنیت ها و اولویت ها متفاوتن و گاهی اینقدر این تفاوت زیاد میشه که جهان اجازه ی ادامه دادن نمیده.
در رابطه با اینکه قرآن رو باز میکنی اگه فکر میکنی زیادی وسواس شدی به این قضیه ،این کارو نکن چون خدا اینقدر قدرت داره که حتی از طریق یه وضعیت واتساپ ،از طریق یه فایل،از طریق یه تبلیغات اینترنتی کلامش رو به قلبت الهام کنه و مسیر ر و برات مشخص کنه!
من ددددقیییقا توسط یکی از فایلهای زندگی در بهشت استاد چراغ سبز رو از خدا گرفتم و ببین!
اون فایل به خدای واحد قسم هنوز که هنوزه باورم نمیشه چطور ممکنه اون فایل اینقدر دقیق بهم بگه
دییییگه بسه!
برو و با تمممااامه وجودت طلاق بگیر!
تو اون زندگی در بهشت استاد بعد از گفتنه یک سری حرفها که(که قلبم میگه به شما نگم)
یک جمله میگه!
میگه که این ها کلام خداست!!!
و این قانونه خداونده!!!
اگر روزی شد قطعا بهتون میگم کدوم فایله اما الآن قلبم میگه که نگم!
من اون روز وقتی اون فایل رو دیدم بعد از 3 سال زندگی مشکل دار به تصمیم نهایی رسیدم که باید اقدام کنم برا طلاق!
و اولین جمله ای که زیر اون کامنت نوشتم آیت جمله بود:
(پیام دریافت شد)
میخوام بگم تو کار با هیچکس و هیچ چیز نداشته باش!
میدونی چند صد هزار نفر توسط همین مسیر ،روابطشون با همسرشون جوری شد که دیگران حسسسرت زندگی و عشقشون رو میخوردن!!!همونایی که آرزوی مرگ و طلاق میکردن برای همسرشون!
میدونی چند هزار نفر مثله آبه خوردن از همسرشون جدا شدن توسط این مسیر!
همون همسرایی که تحت هیچ شرایطی راضی به طلاق نمیشدن!؟
پس بدونه پیش داوری ،فققققط مسیر خودت رو برو!
یه جاهایی کمی مسیر سخت میشه اما تو سختی یه سوال از خودت بپرس!
اونم اینکه تو لیاقت داری یا نه!؟
اگه لیاقت داری پس برای لیاقتت بها بده و حرکت کن و یاد آیه ی قرآن بیوفته که میگه قطعا در هر سختی آسانی است!
و به خودت بگو اگه لیاقت نداری پس سکوت کن و همون مسیر قبل رو ادامه بده که نتیجه اش شده زندگی الانت که ازش راضی نیستی
با قلبم آروزی سعادت و خوشبختی میکنم برات
به نام یگانه هادی عالم
ابراهیم عزیزم سلام و درود بر قلب پاکت
ابراهیم عزیزم چطور من بنده کوچیک از قدرت خدا از مهربانی و لطفش بگم که در خور مقامش باشه
چی به شما بگم که خودت آخرشی …. شاید از خوندن کامنتم خسته هم بشی چون تکراریه برات.
ایمانم به کامنتها و کلماتی که در اون جاری میشه میلیارد برابر شد ، اونجا که گفتی
«تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه! »
ابراهیم میدونی چرا این جمله رو نوشتی ؟ تو میدونی اما برای خودم مینویسم
دیروز درس و کلاسم رو تعطیل کردم و از 6 صبح تا 6 بعدظهر بعدظهر یک سره داشتم روی حل مساله م کار میکردم
در نهایت رسیدم به اینکه فعلا فقط رو دوره عزت نفس کار کنم.
و همینطور در مورد هدایت از قران گرفتن اصطلاح عامیانه استخاره گرفتن ،
چون وسواس گرفته بودم باز از خدا خواستم هدایتم کنه و در نهایت به فضل الله به آگاهی نابی رسیدم.
اینکه من بسییییار بنده ناسپاسی بودم چرا که بزرگترین نعمتی که خدا بهم داده
و من و از بقیه مخلوقاتش برتر کرده یعنی قوه اختیار و انتخاب رو در خودم بسیار ضعیف کردم
به قول استاد عضله تصمیم گیریم رو ضعیف کردم .
تو تمام زندگیم بجز اون دو سالی که مرتد بودم هرجا به دورراهی رسیدم بجای اینکه شده یک ماه،
شده شش ماه بشینیم فوکوس کنم رو موضوع برای گرفتن تصمیم نهایی، قرآن باز میکردم و اصطلاحا
استخاره میکردم و مسولیت نهایی رو گردن خدا مینداختم.
بسیار استغفار و طلب بخشش و هدایت از خدا کردم به قدری حالم خوب شد از پیدا کردن این ترمز و ایراد شخصیتیم که برای همین یک دستاورد از صلح مجدد با همسرم باید تا آخر عمرم شکر گزار این موضوع باشم.
در نهایت تصمیم گرفتم هیچوقت دیگه قرآن رو به نیت استخاره باز نکنم بلکه من تمام
فکرام رو کنم مشورت هام رو کنم در نهایت خودم تصمیم بگیرم و فقط برای راهکار گرفتن
برای انجام بهتر اون تصمیمی که قاطعانه گرفتم از طریق قران طلب هدایت کنم .
اگر خداوند خودش بخواد از بی نهایت طریق میتونه راهنماییم کنه و بهم نشانه بده .
و اینکه صرفا خدا بخواد مستقیم بگه آره یا نه ، همچین چیزی اشتباهه .
درسته باور داشتم که استخاره همیشه نتیجه داده تو زندگیم ولی این یک باور اشتباه بوده .
باور بوده ولی باور اشتباه.
خلاصه که به خدا گفتم خدایا من از این به بعد فقط برای کسب آگاهی فقط برای اینکه طبق
قوانین تو پیش برم قران میخونم بلکه با نور قران هدایت بشم به عرش الهی ت که خواسته قلبیمه .
صلات صبح امروز نوبت خوندن سوره فجر بود با نور کم اتاق معنی فارسیش رو که تماما آیات عذاب بود خوندم.
خیلی خوابم میومد رفتم بخوابم انگار خدا گفت وایسا هنوز کارت دارم تو که تفسیرش رو نخوندی.
گوشیم رو برداشتم تو برنامه تفسیر استاد بازرگان رفتم هرررر چی فکر کردم
اسم سوره ایی که خوندم چی بود یادم نیومد.
به ولله قسم ناخوداگاه سوره ضحی باز شد و فقط هم سوی چشمام چهار تا آیه اول رو جواب داد
[ سوگند بوقت بلند شدن آفتابو به شب چون آرام گیرد
پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن نداشته است
و به یقین آخرت بهتر است براى تو از دنیا ]
همین جور که چشمام داشت میرفت گفتم خدا اینا رو به محمد
گفته . و اصلاااا بر خلاف روزهای گذشته به خودم نسبت ندادم.
ساعت هشت که بیدار شدم و نت گوشیم رو روشن کردم دیدم ایمیل اومده
پریدم هوا و چشام رو مالوندم که خوب ببینم گفتم خدایا از طریق کامنت باهام حرف بزن
ابراهیم جان اشک بود که میریخت و هوش که از سرم پرید
آخ که خدااا که بی حکمت بهت الهام نکرد که بهم بگی
«تو هرگز من رو تنها نزاشتی!
تو هرگز منو رها نکردی!
تو هرگز از آنچه که در قلبم داشتم بیخبر نبودی!
تو هیچوقت درخواست کمک منو نادیده نگرفتی و نگفتی وقت ندارم برو به جای دیگه! »
خدااااایاااااااااااااااااا شکرت خداااااایااااااااااااا شکرت
یعنی بنده عزیزم من تمام حواسم بهت هست میدونم تمام دیروز داشتی
سعی میکردی بفهمی چطور بنده خوبی برام باشی
ابرااااهیم عزیزم دووورت بگردم که اینقدر کلامت بوی خدا میده
نور الهی بر قلبت بتابه الهی تو آسمون هفتم کنار عرش الهیش جایگاهت باشه.
مرسیییی که برام نوشتییییییی و کلیییی سوخت تو باکم ریختی
خدایا شکرت قشششنگ احساس میکنم که مدارم بالاتر رفته
خداااایااااا شکرت عااااااشقتم قلبممم فقط برای تو میتپه
من فقط به هدایت تو امیدوارم وگرنه هیچ هیچم
———————————————————–
اقا من پیام رو ارسال کردم
ولی باز با لبان خندون برگشتم بگم چی شد
عه عه عه خدایا شکررررت عکس پروفایلم هم درست شد. چند ماهه دارم سعی میکنم نمیشد که نمیشد
چون ته دلم میترسیدم که از خانواده همسر کسی من و ببینه اینجا و کامنتای خصوصیم رو بخونه
واسه اون بود که تو این سه ماه درست نمیشد و گفتم خدایا تو خودت در بهترین زمان درستش کن
و دقیقا دیروز که بیشتر تایمم رو روی قسمت 5 عزت نفس درباره مهم نبودن نظر دیگران کار کرده بودم
و تعهد دادم قسمت 5و6 و 7 رو فوکوس کنم عکس پروفایل من درست شده بود و من نمیدونستم
——————————-
انگار قرار نیست خداحافظی کنم بزار اینم خلاصه بگم و بعد برم
این عکس بی حجابم رو وقتی چند ماه پیش رو آگاهی های عزت نفس و مهم نبودن نظر دیگران کار
میکردم برای اولین بار استوری کردم.
این لباسی که تو عکس تنمه 4 ماه بود داشتمش و اولین لباسی بود که بدون توجه به معنی نوشته
انگلیسی روش، خریده بودمش. واقعا عجیبه برای خودم چون خیلی رو این موضوع حساس بودم
و حتی یک بار هم تو اون 4 ماه جمله روش رو نخونده بودم.
نیمه شب که همسرم هم هنوز خونه نیومده بود و داشتم کنترل ذهن میکردم که فکرای بد نکنم،
با حال خوب و یه متن زیبا عکسم رو استوری کردم تا تمرین عزت نفس باشه
بعد توجه م جلب شد به کلمه GOD روی لباسم نمیدونید چه حاااالی شدم
فقط تو خونه میدوییدم که لباسم رو پیدا کنم ببینم روش چی نوشته
الله اکبر
fear of god ( تو سایت زبانشناس معنیش کردم)
نزدیک نیم ساعت لباس رو پهن کردم زمین سجده کردم روش و گریه کردم
خلاصه که خدایا شکرت با تمرین عزت نفس دیروزم عکس پروفایل سایت رو خودت برام درست کردی
بدون اینکه من کاری کنم . چقدر معنی تکامل رو بهتر درک کردم با این اتفاق ، شکرت خدایا
بای بای
دیگه رفتم
ببخشید ابراهیم جان چای ت سرد شد انگار ، با گرمای وجوت نوش جان کن
سلام و درود به آقا ابراهیم
خیلی وقته کامنتاتونو دنبال میکنم،دقیقا مشکل و پاشنه آشیل منم رابطه ام بود
خوشحالم براتون بالاخره ازون سردرگمی نجات پیدا کردین و دارین یک زندگی و یک رابطه توحیدی رو با خودتون و خدای خودتون تجربه میکنید ،عمیقا حس میشه تو کامنتاتون اون آرامش و لذتی که در زندگیتون جاریه
ازونجایی که همیشه دنبال میکنم کامنتاتونو خیلی کنجکاو بودم جواب این دوستمونو بدین،چون دقیقا یجورایی سوال منم بود که چیکار باید بکنم در حال حاضر چون دنبال نشونه بودم برا عملی کردن تصمیمم
فک کنم بدونم کدوم قسمت از سریال زندگی در بهشت رو منظورتونه قسمت 6 هستش،که با قاطعیت تمام استاد میگن قطعش کن اون چیزی که مجبور میشی یروزی قطعش کنی قطع کن….
من این پیام رو دوبار دریافت کردم اما ایمانم خیلی ضعیف بود برا عمل کردن بهش…
باید قطعش کنم..
اما اینکه تو کامنتتون گفتین این سه کارو بکنید راحت رها بشید یا درست بشه یکم مرددم کرد
اما در نهایت گفتین تصمیم نهایی با خودمونه و بسته به شرایط خود ما هست
که چه تصمیمی بگیریم و اجراش کنیم
خداروشکر بابت وجودتون در سایت
آرزو میکنم در آرامش و عشق باشید هر لحظه (:
سلام ستاره ی عزیز
امیدوارم حالت عالی باشه.
من خودم را توی جایگاهی نمیدونم که بیام بگم در مورد شرایطتون چه تصمیمی بگیرید چون تا حالا توی جایگاه شما نه بودم.
امشب یهویی هدایت شدم به کامنت های شما،فکر کنم تا الان فقط یک کامنت شما را خوانده ام اونم چند هفته پیش بود اگه اشتباه نکنم.
چیزی که متوجه شدم از کامنت های شما اینه که شما توی یه دوراهی گیر کردید از یه طرفی یکسری نشونه میاد برای ادامه رابطه و یکسری نشونه میاد برای قطع رابطه.
بعد با خودتون میگید خدایا چیکار کنم، تفاوت هدایت و نجوای شیطان را درک نمیکنید.
(قطعا اگه هر تصمیمی بگیرید با خودتون درآینده میگید ایکاش این تصمیم را نمیگرفتم.)
چون این اتفاق برای من هم افتاده چند بار،( دوراهی در اخذ تصمیم)
دلیلش هم اینه شما هنوز در فرکانس ثابتی قرار نگرفته اید برای دریافت جواب این سوال.
بهترین راهکاری که میتونم بهتون پیشنهاد بدم اینه که ذهنتون را روی این مسئله خاموش کنید.
(کار یکم سختیه ولی جواب میده،ممکنه چند روز اول مثل ترک قند مصنوعی خیلی وسوسه بر انگیز باشه ولی بعد چند روز راحت میشه)
یعنی اصلا به رابطه با شوهرتون فکر نکنید،هیچ فکری، نه به خوبی های شوهرتون فکرکنید و نه به بدی هاش. نه به بچه هاتون فکر کنید و نه به آینده ی زندگی خودتون.
به هیچ جای این رابطه فکر نکنید،انگار هیچی وجود نداشته،
نیمدونم چقدر متوجه حرفام میشید یا نه،
تا حالا شده کلید یا کارت ملی تون را گم کنید؟
اگه رها کنید و براتون مهم نباشه، به طرز عجیبی یهو پیدا میشه ولی اگه رها نکنید، ممکنه پیدا نشه.
بهترین کاری که میتونید انجام دهید اینه که رها کنید.
فرض کنید فردا صبح یه امتحان دارید،که خیلی مهمه براتون توی این امتحان قبول شید، اگه شما خودتون را برای این امتحان بخواهید اماده کنید، دیگه اصلا فرصت نمیکنید یاد بی احترامی که یک نفر بهتون چند ساله پیش کرده بیوفتید،اگر هم این فکر اومد یهو به ذهنتون به خودتون مسلما میگید من الان کار مهم تری دارم باید تمرکزم روی درسم برای امتحان فردا باشه.
ازتون میخوام تمرکزتون را به این شکلی که گفتم از روی این مسئله ور دارید و رها باشید و بخدا بسپارید، مثله زمانی که غذا میخورید رها هستید از اینکه غذا هضم میشه.
یه کاری که بشدت کمکتون میکنه رها باشید اینه که بروید روی مابقی جنبه های زندگیتون کار کنید مثلا روی بعد ثروت،سلامتی،مهارتی که دلتون میخواد توش متخصص بشید.(منظورم اینه که یک چیزی را بیاورید در ذهنتون که اولویتش از جواب سوالتون در مورد این رابطه اهمیت بالاتری داشته باشه و بعد تمرکزتون را وقف اون کنید.)
من وقتی که این کار را انجام میدهم به طرز معجزه آسایی مسائلم حل میشه.(تموم تلاشتون این باشه فکر نکنید،فقط همین،بخدا هیچ کار دیگه ای نیاز نیست بکنید.)
ممکنه از وقتی رها میکنید،جواب سوالتون برای این رابطه،چند ماه طول بکشه ولی عوضش اون موقعی که میخواهید تصمیم بگیرید،دیگه خیالتون راحته راحته از اینکه میدونید تصمیمتون درسته، میدونی؟یه اطمینانی ته قلبتون هست که شکی درش نیست.(انگار با تمام وجودتون میدونید تصمیم درست چیه)
ازتون میخوام به هر نتیجه ای رسیدید.(نمیدونم یا فردا به این نتیجه میرسی یا 2 سال دیگه)بیاید و زیر کامنتم بنویسید که من از این مسیر رفتم و به این نتیجه درمورد رابطه با شوهرم رسیدم.
سلام امین جان
بی نهایت ممنونم که برام نوشتی .
اتفاقاااا ناخوداگاه دارم همین کار رو میکنم و چسبیدم به کار جدیدم و یادگیری زبان . مرسی که بهم یاداوری کردی و نشونه دادی که کارم درسته
این قضیه رو رهاش کردم سپردم بخدا.
همسرم واقعا سعیش رومیکنه که خوب باشه،
باهام مهربونه و ابراز محبت زیاد میکنه، سخت گیر نیست ، گاهی پیش میاد که رفتارناخوش آیندی انجام میده که ارامشم رو بهم میزنه که اینبار هم قول داده تکرار نکنه.
ما فقط ارزشها و اهدافمون خیلی از هم دوره ، به قولی چون حرف من و نمیفهمه حرف خاصی با هم نمیزنیم
و هر کدوم سرمون به کار خودمون گرمه تو دوتا دنیای متفاوت.
خداروشکر الان حالم عالیه و در آرامش و رفاه دارم رو اهدافم کار میکنم و لذت میبرم .نتیجه رو به ربم سپردم.
ممنون امین جان از توجهت و از وقتی که برام گذاشتی و نوشتی.
این کامنتها سراسر نور هست .
اینجا میمونه به عنوان ردپا که بعدها گریزی بهش بزنم و چراغ راهم بشن.
ابراهیم جان سلام و دوروود دوباره
لینکی که تو کامنت بالا کپی کردم اشتباه اومده این پایینیه صحیحشه
امیدوارم در بهترین زمان و مکان بدستت برسه
abasmanesh.com
به نام خدای زیبایی های بی انتها
سلام دوباره دارم خدمت استاد نازنین و خانم شایسته جان با مایک عزیز و همراهان وهمسفران گل
من همین اول کامنت بگم بابا آخه یه رحم کنید منو هنوز قسمت دوم رو یه ساعت پیش دان کردم رسیدم به قسمت سوم ??
یه چیز دیگه بگم واوووووووووووووو این کیفیت اورجینالتون تو حلقم واقعا اینو کجای دلم بذارم آخه ????
خدا جونم خوشگلم واقعااا لب تاب لازمند با حافظه های زیاد بابا بخدا گوشیم دیگه جوابگوی این حجم از عشق واگاهی و زیبایی رو نداره اقااا جا زده گوشیم ????
ای خدا چه بگم از قسمت سوم یه بار نگاهش کردم اما دلم گفت بیام کامنت بذارم و بازم در طول روز و شب چندین بار نگاهش کنم .
خانم شایسته عزیز وقتی داشتین صحبت میکردین و خواسته های خودتون رو نشون میدادیم که الان براتون تجربه کردنش آسونه و بهش رسیدید به خواسته های خودم فکر کردم گفتم آره بخدا هرچه قدر خواسته داشته باشی و بهشم فکر کنی وفرکانس بفرستی جهان با نظم دقیقش تو رو با ارزوو خواسته ت روبه رو میکنه .
دارم میبینم من دارم به همون سمت ومسیر آرزو هام هدایت میشم به همون بزرک تر درخواست کردنه و بقیه هم به همون سمت داره هدایت میشن .
تو مسیر بعضی وقتا این نجواهای میان که منو محزون کنند اما ندایی تو قلبم میگه طیبه عزیزم تو مکه بزرک نخواستی بودی پس تو مسیرشی ببین داری میری وحرکت میکنی و نکاه نکن ببین کی وی داره اونها همون کوچولو وریزه میزه ها رو خواستن پس همون ها رو دارن دریافت میکنند .
یادت باشه که چی خواستی وارزوی کردی ??????آره قربونت برم خدا خونم من بزرگ خواستم و در خواست دادم و تو هم داری منو به سمت اپن چیزی که خودم میخوام هدایت میکنی عاشقتم من ??
وقتی گفتید عاشق تنوع هستید یا خودم افتادم خانم شایسته به طرز عجیبی میتونم تمرکز کنم روی زیبایی ها و قشنگی ها وخوبیها رو ببینم چشم نیز بینی دارم و از دیدن اونها واقعااا لذت میبرم والبته تضاااد ها وتنوع رو خیلی دوست دارن به حدی که خیره میمونم بهش و به حرف شما باید مراقب باشم پامو کجا بذارم????
برای من هم همیشه دیدن آدمها با نژاد رنک و ملیت و آداب و سنن مختلف خیلی جذابیت داشته داره واقعااا مگه آدم میتونه از دیدن این همه زیبایی که یه بار فرصت دیدنشو داریم خسته بشه ???
خیلی لذت بردم از یه تکه از اتفاقات و کارهای زندگی تون کنار همسرتون استاد ومایک عزیز وسفر دلپذیررر و زیباتون .
اقاااا جواب روگرفتم راجع به اون موادی که زدین به غذا استاد گفت این همه مواد خوشمزه کننده دچبرغی غذا رو یه جا داره چه باحال منم میخوام البته هنوز اسمشو نمیدونم???قربونت برم خدای سریع الجواب .
نمیدونم کامنت اولم یا نه اما خدایی من هنوز تو کف فایل دومم که پریدم سه ?????
عاشقتونم واقعاااادوستوون دارم خیلی زیاد تاااااااااااااااااااااا????
هر کجا میرید به دستان خدای بزرگم میسپارمتون سفرتون در سلامتی وعشق و زیبایی امیدوارم خوشبختی بارون بشه و هر لحظه تو سفر الهی تون بباره عشق جان ها??????
هرچه قدر خواسته داشته باشی و بهشم فکر کنی وفرکانس بفرستی جهان با نظم دقیقش تو رو با ارزوو خواسته ت روبه رو میکنه .
تو مسیر بعضی وقتا این نجواهای میان که منو محزون کنند اما ندایی تو قلبم میگه طیبه عزیزم تو مگه بزرگ نخواستی بودی پس تو مسیرشی ببین داری میری وحرکت میکنی و نگاه نکن ببین کی چی داره اونها همون کوچولو وریزه میزه ها رو خواستن پس همون ها رو دارن دریافت میکنند
این دوتا مطلب به خصوص دومی خیلی خوب بود دوست عزیزم برای منی که گاهی وقتا خودم رو با اطرافیانم مقایسه میکنم حالا فهمیدم که نباید اینکارو کنم چون من زندگی معمولی مثل اونا نمیخوام و خواسته های کوچیکی ندارم پس باید بیشتر صبر کنم و مهم اینه تو مسیر درستم و در مسیر خواسته هام در حرکتم و در زمان مناسب میرسم بهشون حالا شاید طولانی تر از بقیه شه ولی مهم نیست
افرین طیبه جونم مدارت بالا مونده پیشرفتت مدار مارو هم پیشرفت میده ادامه بده keep goin:))
همین الان داشتم قسمت سوم سفر به دور آمریکا رو نگاه میکردم. یک فرد ایرانی که از زیر صفر با گذشته ای که دیگه هممون میدونیم چطور بوده به چنین شرایطی رسیده. اینقدر آزادی زمانی و مکانی داره که میتونه بار سفرش رو ببنده و به سفری طولانی بره. سفری که خودش گفت نمیدونم چند ماه یا شایدم یک سال طول بکشه. این فرد نیازی نداره که بالای سر کارش باشه و کارش رو ترک نکنه. این فرد نیازی نداره که نگران ملک و املاکش باشه که اگر یکسال بهشون سر نزنه چه اتفاقاتی ممکنه افتاده باشه. این فرد امکاناتی برای خودش تونسته فراهم کنه که اقامتگاهش از بهترین هتل ها هم بهتره چون مثل یک خونه کوچولوست که همه وسایل خودش و سبک زندگی خودش رو داره. میتونه با این هتل عالی در هر جایی که خواست توقف کنه.
این فرد یک استاد سرشناس و مطرحه که کلی شاگرد مثل خود من داره ولی اینقدر عزت نفس داره و ریلکسه که ترسی از نشون دادن سبک زندگی شخصی اش نداره. جلوی دوربین میخونه، میرقصه و من و هزاران نفر دیگه شاهد این صحنه ها هستیم و از قضاوت ما باکی نداره. روابط زیبای زندگیش رو نشون میده. غرق لذت میشم از این هماهنگی بین افراد خانواده که با تمام وجود میشه حسش کرد.
وقتی که داشتم مناظر طبیعت رو میدیدم بوی درختان و چمنها و تازگی و طراوت هوا رو روی صورتم حس کردم. واقعا حس کردم. من عاشق مسافرتهای اینچنینی هستم. من عاشق طبیعت هستم. اینقدر لذت میبرم از این فایلها که اندازه نداره. به خودم میگم میشود. پس میشود. چه الگویی برای من بهتر از این؟ واقعا چه الگویی میخوام بهتر از این؟ فردی که تمام گذشته اش رو میدونم، مسیر رسیدن به خواسته هاشو برام تعریف کرده، با عشق داره فوت کوزه گریش رو به من یاد میده و الان به زندگی رسیده که رویای من و هزاران نفر دیگریه که داریم شاگردیش رو میکنیم.
اگر من در مورد هر فرد دیگری که به موفقیت رسیده بتونم بگم فلانی تو فلان خانواده بدنیا اومده، تو فلان کشور بوده، فلان استعداد خارق العاده رو داشته و هزار تا مانع دیگر ذهنی، در مورد این فرد که نمیتونم اینا رو بگم چون هیچکدوم از این موارد در موردش صدق نمیکنه. فقط و فقط و فقط ایمان داشته و باور و با این نیرو حرکت کرده و تعهد داشته که به خواسته هاش برسه. تعهد که مهمترین عامله، خسته نشدن، گیو آپ نکردن، ادامه دادن، عجله نکردن، طی کردن تکامل با حوصله.
و از همه مهمتر اینکه من به او اعتماد دارم و میدونم که تمام حرفهاش و تمام صحنه هایی که از سبک زندگیش میبینم حقیقت محضه. اونقدر از دل برمیاد که چاره ای نداره جز اینکه بر دل من بیشینه.
استاد من از تک تک مثالهایی که از زندگیتون میزنید درس گرفتم و این مثالها در موارد مشابه در زندگی خودم مثل یک چتر نجات عمل کرده. چون دیدم که شما توانستید پس هیچ دلیلی نداره که من نتونم. ممنون و هزاران بار ممنون از شما و خانم شایسته عزیزترین که اینقدر خالصانه تجربیات خودتون رو در اختیار ما قرار میدید.
سلام آزاده عزیز.
ممنون که اینقدر صریح و زیبا نوشتید .اینقدر کامل و عالی .
خیلی استفاده کردم. چشمم و قلبم باز شدند.
روز 13 فروردین 1401 هست و نشستم با لپ تاپ خیلی نازم سفر به دور آمریکا رو می بینم .
میدونم که در بهترین زمان و مکان زندگیم هستم در حال حاضر.
کامنتت خیلی به دلم نشست . سپاسگزارم ازت .
شاد و عاشق و ثروتمند باشی.
سلام آزاده جون، خیلى زیبا نوشتین. خواستم از این طریق از کامنت زیباتون سپاسگذارى کنم🙏🌼
سلام به ازاده بانوی عزیز
چقدر عمیق شدین در این فایل و نکات خوبی رو بهم گشزد کردین واقعا سپاسگزارم
من که تمام مدت محو زیبایی ها بودم ولی همیشه ارزوم بوده که مسافرت طولانی برم از بس که عاشق گشتن دنیام مثلا چند روز پیش داشتم تور های کشتی کروز میدیدم که دور دنیا بود و بیش از یکسال طول میکشید و از 64 هزار دلار شروع میشد با کامنت شما توجهم جلب شد که واقعا یک سری که این جور سفر ها رو رو میرن کار و زندگی ندارن؟ کی بالاسر کسب و کارشونه ؟ اینکه بقیه بگن چه خبره اینقدر میری سفر براشون اصن مهم نیست و نگران این نیستن کسی چشمشون بزنه مثلا خود من به لطف خدا سالی 4 تا 5 بار میرم سفر و چند وقت پیش یکی از دوستام گفت تو که همش مسافرتی و چه خبره و ما سالی یه بار به زور میریم و از این حرفا یه جورایی که انگار نمیتونست ببینه و من الان ازش پنهان میکنم یا نمیگم دیگه چون فکر میکردم چشمم میزنه که این باور مخرب رو هم باید درست کنم و این باور که گفتی هم میشه کار داشت و درامد و هم تا هر وقت خواستیم بریم سفر خیلی عال بود …. از بچه گی ام همیشه نمیخواستم کارمند بشم چون ازادی زمانی درستی نداشت و اختیار ادم دست رییسشه و دوست داشتم که کاری داشته باشم که هر وقت خواستم صبح برم سفر و هر وقت دلم خواست بیام که به لطف خدا به زودی وارد همچین کاری میشم
انشاالله ازادی مالی و مکانی و زمانی رو به بهترین نحو بهمون عنایت کنه
به نام رب به نام فرمانروای عالمیان
سلام عشقققققا سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
نکاتی که من یادگرفتمو میگم اگر نکته ایی رو از قلم انداختم حتمااااا بهم بگید که چیزی از زیبایی ها نباید از دذسمون در بره عشششششششششششششقاا
1- به صرف اینکه استاد و خانواده در یک جای خوش آب و هوا و سبز اسکان گرفتن و دارن لذت میبرن . ساکن نمی مونن و داپما به دنبال تجربه های جدیدتری هستن دنبال شادی های بیشتر لذت باهم خندیدن بیشتر ( اون قبل ترا اون قدیما من یادمه وقتی وارد همچین جاهایی میشدیم با خانواده و اقوام دیگه وقتی اسکان میگرفتن مگه میشد اینارو تکون داد میگفتی بیاین بریم پیاده رویی = همه میگفتن خسته ایم بریم دچرخه سواری = سرمون درد میکنه بریم شنا = حال نداریم آقا من از همون موقع یاد گرفتم حال کردنمون منوط به حضور دیگران نکنم حالا یه اتفاق باحال پیش اومد چند روز پیش که دوره عزت نفس مینویسمش) ولی درکل به قول شایسته جان به زیبایی ها هم نباید چسبید تا خداوند دوباره برات برگه آس رو کنه خدایا شکرت برای اینهمه آگاهی و آرامش و زیبایی
2- قانون تکامل یعنی همه چی همه چییییییی حتی توی دوچرخه سواری توی سر بالایی هم صدق میکنه و نکته بسیار ظریف اما خیلی مهم که از خانواده استاد فهمیدم اینه که کوچکترین اتفاقات رو با قانون می سنجن و همین موضوع باعث شده که تمام مسولیت ها و وظایف و اتفاقات زندگی خودشون رو ( هرکدوم به تنهایی) کاملا به عهده بگیرن اگر توی سر بالایی نتونستن رکاب بزنن دلیل بهونه نیارن راحت بگن آقا نشد نتونستیم چون باید قانون تکامل رو رعایت کنیم که این خودشون نشونه عزت نفس بالای این خانواده است ( چه قوپی هم میاد میکی :)))))))))))))) )
3-چند تیکه سینه مرغ / نمک / رب و سس گوجه / بوووووم یک غذای هیولا :)
چرا استاد با این شوق و ذوق از این غذا و از این کاری که به ظاهر خیلی ساده اس و از نظر خیلی هامون کار شاقی نیست اینجوری تعریف میکنه ؟؟؟؟؟؟
چون یاد گرفته موفقیت هاشو بولد کنه چون میدونه این باعث تقویت عزت نفس و اعتماد به نفسش میشه چون میدونه ذهن ما طوری طراحی شده که موفقیت های مارو کمرنگ میکنه و شکست های مارو پر رنگ و میدونه اساس اینکه الان اونجاست و در رفاه کامل و در آرامش داره غذای هیولا درست میکنه همین بولد کردن موفقیت های به ظاهر کوچیک و کم اهمیته اما واقعا پر اهمیت و بزرگن چون با این کارش هم داره به خودش احترام میزاره هم از شایسته جان به خاطر اینهمه سال آشپزی خوبش تشکر میکنه هم داره به خودش ثابت میکنه که اگرشایسته جان نتونه غذا درست کنه من میتونم و برای خودش ترمز ایجاد نمیکنه برای تنها موندش و و و و کلی چیز دیگه که این غذا درست کردنه میتونه یاد ما بده خداییییااااا شکررررررررررت
5- عاشق هندونه خوردن با قاشقم آقا ما از بچگی دنبال این قضیه بودیم تا تهشم در نمیوردیم ولش نمیکردیم همیشه هم به تهش که میرسیدیم میگفتن سفیدیشو نخور کچل میشی ما هم میخوردیم و میخوریم اما کچل نشدیم :)))))))))))))
عاشق این سبک شخصی زندگی استادم . کدوم استاد موفقیتی رو دیدی اینجوری با قاشق هندونه بخوره این نشون دهنده عزت نفس و سبک شخصی استاده و بدون هیچ کاور و نقابی این کارو داره میکنه چون براش مهم نیست که دیگران چی میگن ( روی اسن موضوع که پاشنه آشیل استاده خیلی کار کرده که اینجور داره از زندگیش به نمایش گذاشته میشه ) و به نظرم استاد با اینکار داره روی اون پاشنه آشیل حرف مردم کار میکنه و بهش حمله میکنه عاااااااشق لپاتم استاد
6- یعنی دیدی که شایسته جان به زندگی و قوانین داره باعث شده که الان درجایگاه فعلیش باشه چرا چون درک بسیار کاملی از قوانین و موهبت های خداوند پیدا کرده با تمرین کردن با تکرار کردن یکی از تمرین هایی که عاشقانه هم برای خودش داره انجام میده هم برای ما همین سفرنامه است که با ذوق وصف ناپذیری که از صداش فوران میکنه از تنوع قومیت ها / بچه ها / پیرزن ها /پیرمردها / آروی ها / مسافرت هاش / برخورد با آدم های جدید و جاها و مناطق زیبا و نعمت های خداوند داره فیلم میگیره هم برای خودش و ذهنش دوباره تکرار میکنه که من میخام از این دست زیبایی ها میخام هم داره به ما میگه با این تمرکز بر نکات مثبت شما هم می تونید بهتر از این هارو داشته باشید آخه چه تمرینی بهتر ین از این برای رسیدن به موفقیت چه فرکانسی بالاتر از تکرار نکات مثبت
خدایا شکرت برای این دستان بینظیرت که سر راه ما قرار دادی تا به ما نشون بدی ماها به کجاها میتونیم برسیم خدایییییییییییییییییییییییییاااااااااااا شکرت
7- خوشم میاد از خوندنت مرد بزرگ که با خوندن غلط غلوطت نشون میدی که من دارم برای خودم حال میکنم ، حال من مهمه حال و احساس من مهمه مهم احساس خوشی که من با لب خونی دارم با ادا در آوردن دارم حتی اگر بلد نباشم حتی اگه فقط با دهن آهنگشو بزنم یاد گرفتم خودمو دوس داشته باشم با تمام اشتباهتم یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم .
راستی چند نفر از ما اگر در جایگاه استاد عباسمنش بودیم اجازه میدادیم که از زندگی شخصیمون اینجوری فیلم گرفته بشه ؟؟؟؟؟؟؟
من نمیدونم در مورد این دیدگاه چی بگم، پسر تو فوق العاده ای، نکاتی که گفتی به اندازه یک تن طلا می ارزه، از این قسمت خیلی خوشم اومد آفرین:
«چون یاد گرفته موفقیت هاشو بولد کنه چون میدونه این باعث تقویت عزت نفس و اعتماد به نفسش میشه ««چون میدونه ذهن ما طوری طراحی شده که موفقیت های مارو کمرنگ میکنه و شکست های مارو پر رنگ»» و میدونه اساس اینکه الان اونجاست و در رفاه کامل و در آرامش داره غذای هیولا درست میکنه همین بولد کردن موفقیت های به ظاهر کوچیک و کم اهمیته اما واقعا پر اهمیت و بزرگن چون با این کارش هم داره به خودش احترام میزاره هم از شایسته جان به خاطر اینهمه سال آشپزی خوبش تشکر میکنه هم داره به خودش ثابت میکنه که اگرشایسته جان نتونه غذا درست کنه من میتونم و برای خودش ترمز ایجاد نمیکنه برای تنها موندش و و و و کلی چیز دیگه که این غذا درست کردنه میتونه یاد ما بده خداییییااااا شکررررررررررت»
«عاشق هندونه خوردن با قاشقم آقا ما از بچگی دنبال این قضیه بودیم تا تهشم در نمیوردیم ولش نمیکردیم همیشه هم به تهش که میرسیدیم میگفتن سفیدیشو نخور کچل میشی ما هم میخوردیم و میخوریم اما کچل نشدیم :)))))))))))))«
به قول آقای همساده انقدر خندیدم که له شدم
راستی چند نفر از ما اگر در جایگاه استاد عباسمنش بودیم اجازه میدادیم که از زندگی شخصیمون اینجوری فیلم گرفته بشه ؟؟؟؟؟؟؟
باید جوری روی خودمون کار کنیم که به این سطح برسیم قدم به قدم :-)
عالی بود کامنتت، سپاسگزارم
ممنونم عشقم ممنونم از این نظر پر مهرت خداروشکر خداروشکر عاشششششقتم خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنینم و پسر گل اقای عباس منش عزیز. لذت بردم از قسمت سوم سفر مثل قسمت اول و دوم . استاااد عزیزم با دیدن این فایل یک خواسته دیگه در قلبم شکل گرفت . منم همیشه عاشق سفر و دیدن جاهای عالی هستم بخصوص ک خودم رانندگی کنم اونم با چنین وسیله نقلیه عاااالییییی . استااااد جان من تقریبا یک تازه وارد هستم توی این مسیر و افتخار اشنایی با خانواده شما رو دارم ولی قول میدم اونقدررر تمرینا مو با پشت کار انجام بدم ک یه روز خیلی نزدیک منم با یکی از این ار وی ها بیام شما رو ببینم
من تازه دارم یاد میگیرم از این سفر نکته برداری کنم و بقول خودت استاد عزیزم ک همیشه به الگو برداری سفارش میکنی میخوام از رفتارهاتون از نحوه نگرش به زندگیتون الگو برداری کنم . نظرات دوستان هم خیلی داره ذهن منو باز میکنه خلاصه بگم
عاااالشق همتون هستم هم فرکانسی های عزیزم
سلام
من راستش را بگویم من دوست نداشتم از زندگیم فیلم گرفته بشود و این خانواده چه سخاوتمندانه فیلمشان را می گیرند تا ما بادیدن واقعیات بیشتر از زندگی لذت ببریم و بیشتر قوانین را درک کنیم.
تشکر
سلام خدمت شما آقای نیک پور
از خوندن دیدگاه شما و نحوه دیدن شما به موضوعات مختلف حض بردم. از اینکه چه هوشمندانه و به چه ظرافت نکات مثبت رو این قدر خارق العاده تونستین ببینین.
ممنون که دیدگاه تون رو عنوان کردین من به شخص کلی درس از این دیدگاه گرفتم.
اینکه استاد موفقیت هر چقدر کوچک را بولد کردند، اینکه سبک زندگی استاد، اشتراک گذاری شون و آواز خوندن شون قشنگ توصیف کردین ممنونم
پاینده و موفق باشین
به نام خدا
سلام
…………………….
آره راست میگی دوست خوبم ذهن ما عادت کرده خوبی ها رو کمتر ببینه و بدیهارو بیشتر
امروز با جار ی ام کلاس ایروبیک بودیم اون زمین خورد…….. از عصر تا الان که حدود چند ساعتی هست می گذره ذهنم همین طور داره تکرار میکنه و من ساکتش میکنم و الان یاد گرفتم باید به چیزهای خوب فکر کنمو موفقیت ها رو مرور کنم تا ذهن ساکت و خاموش بشه
خدایا شکرت
خیلی از کامنت شما لذت بردم
برای شما و همه آرزوی بهترین از خدا را دارم
سلام محمد اقااا
ماشالا، دمتون گرررم انصافاااا
چقدررر درس های خوبی گرفتم از کامنتتون..درمورد بولد کردن موفقیت های به ظاهر کوچیک و کم اهمیت ک موجب تقویت اعتماد ب نفس و عزت نفس میشه و ذهنو با روح هماهنگ میکنه،، درمورد سبک زندگی شخصی استاد و هندونه خوردنشون،، درمورد غلط غولوط خوندن استاد ک براش حال خوبش مهمه و اینم در صلح بودنش با خودشو نشون میده
ماشالا ب این تیزبینی و نگاه زیبا و ذره بینی شما،،، دمت گرررم پسررررر
خیلییی لذذذت بردمممم😻😻❤❤👏👏👌👌🥳🥳
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. بسیار زیبا نوشتی. واقعا لذت بردم. مخصوصا مواردی که در رابطه با عزت نفس توضیح دادید عالی بود. موردی که در رابطه با هندونه گفتید من رو یاد دوران کودکی ام انداخت. خیلی جالب بود. بهترینها رو براتون آرزو دارم. 😍
سلام
دمت گرم مشتی
کامنتت حرف نداشت
کلی حال کردیم
خیلی نکات حرفه ایی روکشیدی بیرون وهممون استفاده کردیم
متشکرم ازاین نگاه تیزبینانه و زیبابینت
متشکرم
خودت عشقی آقا محمد😃 چه جالب منم دقیقا همچین حس عشقی به خانواده ام یعنی شما دارم..! خیلی ممنون این آگاهی ها رو دادی بهمون یه پیوست جدید واسه این قسمت بود واقعا کیف کررردم از نظرت.
سلامممممم رفیق..
واقعا از این نوع دیدگاهِ متفاوت تون لذت بردمممممم
و الان که من دارم روی عزت نفسم کارکنم هم این فایل هم حرفای شما بهم کمک کرد.
و اونارو توی دفترم یادداشت کردم
بخاطر همه چیییی سپاسگزارم خداااا😍💜
و شمارو هم تحسین میکنم واسه عمل و تعهدی که دارید
در پناه عشقم❤️
با کسب اجازه از خداوند مهربان و بخشنده برای نوشتن…. امید که هدایتم کنه
دوست عزیز محمد نیک پور
واقعا از شما سپاسگزارم برای نوشته بی نظیرت که انگار تازه چشم منو باز کردی به این تصاویر
نکته ای که گفتی در مورد اینکه چطور استاد موفقیت هاشون حتی اگه به کوچکی یه غذا پختن ساده باشه رو پر رنگ میکنن و چطور عزت نفس خودشون رو در تمام لحظات رشد میدن رو من اصلا دقت نکرده بودم قبل از خوندن دیدگاه شما
واقعا این فیلم ها همشون نمود اجرای تمرینات تمام دوره ها هستند و بهمون نشون میدن که استاد چطور دارن در تمام زمانها روی خودشون کار میکنن
شاید به قول خانم شایسته انقدر استاد قوانین رو در عمل استفاده کردند که جزیی از شخصیت شون شده و به همین دلیل خیلی از جزییاتی که میبینیم دیگه به چشم شون نمیاد و آموزش نمیدن چون فکر نمیکنن اصلا مهم هست
استاد در دوره عزت نفس در تعاریف عزت نفس توضیح میدن که فردی که عزت نفس بالا داره خودشه و با حفظ احترام بقیه کاری رو انجام میده که دوست داره و راحته و نگران نظر و قضاوت بقیه نیست….بعد میبینیم چطور در این فیلم ها استاد نه نگران قضاوت آدمهای اطرافش هست و نه نگران قضاوت کاربران سایتش
یا تعریف دیگه عزت نفس که فرد هم توانایی ها و مهارت های خودش رو ارزشمند میدونه و اونها رو به راحتی بیان میکنه (اگهی بازرگانی) و هم توانایی های دیگران رو میبینه و اونها تحسین میکنه
بعد در این سریالها میبینیم که استاد هم خودش رو برای کوچکترین دستاورد تحسین میکنه میخواد یه کاری مثل بردن بازی از مایکی باشه یا پخت یه غذا باشه یا حل یه مسئله به شیوه ای ساده تر از قبل
و هم بقیه رو تحسین میکنه مثل تحسین این سرزمین و مردمانش یا تحسین توانایی های اون دوستی که چند قسمت بعد به خونشون دعوت میشن و یا تحسین خانم شایسته برای پخت یه تخم مرغ و گوجه
یعنی واقعا این فیلم ها اجرای قانون در عمل رو بهمون نشون میده
من مطمئن هستم انقدر استاد در طی زمان تمرین کرده که الان چطور از قوانین استفاده کنه که باعث شده اجرای قانون در بسیاری از موقعیت ها دیگه ناخودآگاه باشه اما هنوز هست زمانهایی که ایشون بار اوله برخورد میکنه و باید بره توی دل ترس هاش
مثل من که سالهاست رانندگی میکنم و اغلب واکنش های من ناخودآگاه هست اما زمانهایی هست که یک چالش جدید پیش میاد و در اون زمان باز تلاش میکنم با تمرکز بر روی قوانین رانندگی بیام اون چالش رو حل کنم
دوست عزیز وتمام دوستان عزیزی که از نوشته هاتون یاد میگیرم و به دانش ام اضافه میکنم براتون از خداوند مهربان سعادت و نعمت روزافزون آرزو میکنم
شما عالی نکات رو دیدید و عالی نوشتید.سپاس بیکران🙏❤
سلام دوست من
چقدر قشنگ به زیبایی ها توجه کردی
دوتا نکته گفتی که عالی بود
یکی اینکه استاد هندونه رو با قاشق میخوره تا با این کار به یکی از مهم ترین پاشنه آشیل هایی که خیلی هامون درگیرشیم، حمله کنه
یکی اینکه استاد با غلط غولوط خوندنش داره نشون میده حال من مهمه، احساس من مهمه و با این کار داره به خودش اثبات میکنه که خودشو دوست داشته باشه
یک مطلب هم من اضافه کنم که چقدر مردم این سرزمین قوانین رو رعایت میکنن..از لذت بردنشون از زندگی بگیر تا خودشون بودن و برای خودشون زندگی کردن..چقدر با خودشون در صلح هستن
خانم شایسته داره فیلم میگیره ازشون، دست تکون میدن، حالا شما توی ایران برو فیلم بگیر روزی ده تا کتک میخوری.ههههههه
خدایا سپاسگزارم بابت هدایتت
خدایا سپاسگزارم که با آوردنم در این سایت باعث شدی سعی کنم زیبایی های جهان رو بیشتر ببینم و سعی کنم از همین جایی که هستم و همین لحظه زندگیم لذت ببرم و از ته دل بخندم
استاد الهی و خانم شایسته عزیز، ازتون بابت همه زحمتایی که برای ما میکشید ممنونم..
سلام دوست عزیز
عالی نوشتی … عالی
ممنون که وقت گذاشتی
خیلی عالی ممنونم.بسیار لذت بردم.سپاسگزار پروردگارم هستم به خاطر وجود شما دستان بی نظیرش.