https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/07/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-07-02 23:30:382024-07-25 14:41:45سفر به دور آمریکا | قسمت ۳
916نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام اعضای خانواده عزیز دل من. امروز باز هم متوجه این شدم که نباید حتی واسه مدت کم ترک تون کنم. من سه روز خواستم برم وویسای روانشناسی متفاوت رو گوش بدم. الان امروز یه حال بد و عزت نفس کم وجودمو فرا گرفت! والا تعجب کردم خب دفترچه نکات مثبت که اسمش روشه مثبته اثر داره ولی فاصله گرفتن از شما چرا حالم رو اینجوری کرد؟ قبلش پر از آرامش بودم. قبلش به ناخواسته میخوردم اتقدر درگیر نمیشدم سریع راه حل ش واسم پیدا میشد. ولی امروز.. بهتره نگم خودتون از حرفای اول فهمیدید حسم چجور بود. خلاصه داداشا خواهرا😍😅 من همین الان توی همین خاطره امروز باااید ثبت اش کنم دلیلش چیه که چسبیدن به نظرات زیباتون چرا انقدر خوبه و ولش کردن، اونم فقط واسه سه روز چرا انقدر بده؟.. بذارید افکارمو همینجا به زبون بیارم..خب مگه شما غیر از توصیف زیبایی ها و چندباری از تجربه هاتون چه چیز دیگه ای میگید که منو شارژ نگه میداره؟ چی میگید که وقتی شب میشینم و حرفاتون رو میخونم انگار روحم رو به شارژ زدم و روحم رو تغذیه کردم؟ و انقدر حالم نسب به خودم خوبه.. تازه حالم الکی و موقتی خوب نیست هااا. خودم میفهمم. خودم روز به روز پیشرفتمو کردم که میگم دیگه. هووم.. شاید.. چون شما واقعی هستید… این اشتباهه که فکر کنم با شما دارم مجازی ارتباط برقرار میکنم… شما جز به جز روحم رو غذا میدید… آره..! یکیتون وقتی از خودش تعریف میکنه و میگه من خوشگلم من هم حس خوشگلی میکنم تو ناخوداگاهم. یکی میگه آزادی توی سفر به امریکاتون چقدر خوبه.. من هم احساس آزادی میکنم.. یکیتون میگه من پیشرفت کردم..! انگار من هم پیشرفت کردم اون لحظه با این حرف شما ! و واقعا هم این کارو کردم! از وقتی با شمام، انقدر تحسینم زیاد شده که نگو..! و.. دقیقا! واسه ی هرکی یه زمانی این حالت ناراحتی نمود پیدا میکنه واسه من سه روز بود یکی ممکنه یه هفته باشه… اوه!! استاد عباس منش هم بخاطر همین تک تک نظرات ما رو میخونه! یه منبع تغذیه ش همینجاست! شک نکنید! میدونید ماها احتیاج داریم ناخوداگاهمونو رشد بدیم توش دونه بکاریم. رشدش بدیم آب و دونه ش بدیم. و نظرات شماها واسه من واسه هممون یه ناخوداگاه قوی یه. چه بسا خیلی از کسایی که پیشرفت کردن فقط از همین کامنت ها بوده. چون همشون هرروز میرن تو ناخوداگاهمون. خوشگل زیبا قدرتمند خوش اندام متفکر آزاد ثروتمند همه و همه این کلمات فقط توی نیم ساعت تکرار میشه و.. خدا وکیلی توی خانواده یا دوربرت کجا رو داری که این کلمات توی نیم ساعت انقدر تکرار شن..؟! خدایی کجا رو داری؟ همینه داداشی خواهری انقدر ما شارژ میشیم دیگه به خدا روح، شارژش از همین جاست! درسته شاید بگی استاد قبلا همچین سایتی نداشت خودش مستقل رشد کرد ولی شک نکن اگر همچین سایتی بود میپرید توش. بیاین یکم مستقل بودن رو ول کنیم ! الان این سایت، سرعت رو زیاد میکنه بچه ها! سرعت پیشرفت رو! سرعت آرامش رو! سرعت حرص و جوش نخوردن رو! این جا مث شارژ گوشی، آدم رو شارژ میکنه! به هر قسمتش نگاه کنیم حتی نخوایم هم شارژ میشیم! هر قسمتش کلمات مثبت و خودمونی و از ته دله! مرسی که هستید باز هم فهمیدم نباید ولتون کنم😍❤
آقا سلیمان شدی دست و نشانه خدا برای من❤ دقیقا جواب خدا توی کلامت بود..لذت بردن از هر لحظهی زندگی وقتی ممکن میشود که، صبور باشیم، به خودمان و آدمهای اطرافمان ساده بگیریم و به این شکل، حتی از بدیهیترین و جزئی ترین بخشهای روزمرهی زندگی، شادیهای بزرگی بسازیم و به سمت تجربهی شادیهای بزرگتر، هدایت شویم. نوشتمش توی دفتر نکات مثبت ام. جدیدا خدا داره لحظه ای جوابمو میده نمیدونم از هیجان چیکار کنم. انگار منتظره من حتی فکر کنم و اون جوابمو بده.. مرسی ازتتت.
سلام به عزیز دل، آقا محمد صادق. نمیدونین چه حس قشنگیه وقتی یه پیام از خانوادت دریافت میکنی❤ مررررسی خیلی انرژی مثبت بهم دادین خیلی ممنون از این انرژی پاک و شادی دهنده و جمله های خدایییتون. به شدت دوست دارم شاهکارهایی که واسم آرزو کردین رو به منم نشون بدین منم دوست دارم اتفاقای شاهکار زندگیم به گوشتون برسه😍از ته قلبم گفتم هااا. یچیز دیگه، به قول استاد، اگه داری میبینی راهی آسونه و داری میری جلو تعجب نکن چون اتفاقا جاده های صاف به مقصد میرسونن این جمله همین الان بهم الهام شد بهتون بگم. این حس به من هم کمک کرد الان😍😍 از ته قلبم واستون ازون ذوق هایی میخوام که از شدت خوشحالی اشکتون سرازیر میشه و وقتی فکر میکنید این از کجا اومد ذهنتون بگه از تلاشات واسه مثبت بودن…😍😇
تو که عزیز دلی. من کامنتاتو میخونم خیلی جلویی تو زندگی مثبت، خانمی. خواستم بگم تسلیم نشو موفقیت هات رو یادآوری کن به خودت. من دارم میبینمشون مرضیه جونم. من دارم پیشرفتت رو میبینم کامنتاتو میبینم واقعا تحسینت میکنم که انقد تو راه پیشرفتی ادامه بدههههه
واای…. عطیه جونم جان دلم عشقم.. تعجب کردم چرا نظری برات گذاشته نشده…! تو فوق العاده ای دختر..! توی بیمارستان و مادر آدم و توجه به نکات مثبت..!؟ میشه این همه موفقیتت رو یادت نره؟ میشه ازت خواهش کنم یادت نره؟ معلومه تو قبلا تو تضاد بودی که انقدر مشتاق تغییری!! تمام وجودت داره پر از عشقه دختر! من هم تجربه ای شبیه به تو داشتم ولی کاملا فرق داشت ولی هرکی جام بود خدا شاهده میدونستم هیچ وقت این کارو نمیکنه تو هم همین طور؟ آره… معلومه که آره.. من تو شرایطی بودم و انواع مانع های ذهنی اومد ولی من هی درستش کردم هی مثبت فکر کردم هی منفی اومد من جاشو با مثبت پر کردم و باورت میشه تغییر وضعیت رو دیدم…!! اونم فقط با تغییر نگاهم..! و خیییلی خوشحالم و هنوزم هیجان انگیز که این موفقیت رو پشت سر گذاشتم که در شرایطی که کسی تغییر نمیکنه من کردم… عطیه جان دلم … بیا دست هم رو بگیریم… من دستت رو حس میکنم… بیا بریم زیر بارون… من با هرکدوم از اعضای خانواده یک جایی میرم …. با تو میخوام برم زیر بارون… میخوام دوتایی به آسمون نگاه کنیم و درحالیکه بارون روی صورتمون میخوره چشمامونو ببندیم و بگیم خدا یا شکرت… و بعد یه لبخند ملیح بزنیم به هم!.. ما سوپر دختریم..! ما عاشق و مهربون و مثبتیم..! ما دخترایی هستیم که هرکسی باهاشون زندگی کنه احساس خستگی نمیکنه و هرروز چیز جدیدی واسه زندگی خارق العاده شون دارن ما مث همیییم قربون تو و اعضای خانواده صمیمیم اینجا بشم❤ آرزوی اتفاقای خوشحال کننده خارق و العاده و غیر منتظره واسه همتووون دارم😍😍😍
سما جونم سلام! میدونی از چی خوشحال شدم که کلمه “پاسخ” رو لمس کردم؟.. از الهامات قلبت بابت نوشتن کلمه هات.. من نه جای تو بودم نه قیافه تو رو میدونم نه سن تو رو نه شرایطت رو.. ولی یچیزی رو خوب فهمیدم و قلبم درکش کرد و اون الهاماتت بود که گفت بنویس سما..اینجوری بنویس.. و قلب منم عاشقش شد… صلح درونی..! خندوندن کسی که دوستش داری.. آزادی فکر در آمریکا.. اینا کلمات خداییه تو بود سمای زیبا..! تو خیلی زیبا و ناز و خوش فکری..! چون کلمات خدا رو به زبون اوردی. قدر خودت رو بدون و خواهش میکنم اینو هرروز به خودت یادآوری کن😃😄😍 خیلی دوستت دارم بازم بنویس.
سلام جان دل سلام مرضیه ی خوش فکر سلام ای هم ارتعاشی من که نمیدونم کجایی ولی انقد قشنگ خدا بهم اجازه داده مث همون کامنتی که یبار گفتم بشینم جلوی شومینه و باهات قهوه بخورم پیشت هستم❤ اگر یبار دیدی خدا یچیزی واست فرستاد که نمیدونی از کدوم حس بدت اومد ناراحت نشو. اونو خدا فرستاده تا برای همیشه اون منبع و اون باور و اون حال رو ریشه ای حلش کنی. من قفسه سینه م درد میکرد چند روز پیش مرضیه جون، حسابی روزای قبلش تا حس و حالم بد میشد سریع خوبش میکردم. نمیدونم پس این درد از کجا اومد.؟قبلا اینطوری شده بودم ولی دنبالش نرفتم چون هردوسال یبار اینطوری میشدم و یه دکتر گفته بود چیز خاصی نیست(دقیقا موضوع همینجا بود، که من دنبالش نرفتم!) ایندفعه با فاصله ی یک ماه درد اومد!! خلاصه سرتو درد نیارم واقعا خسته شدن و ایندفعه دنبالش رفتم با یه کپسول رفع شد! دقیقا خدا فرستاده بود دردو گفته بود داداش تو مگه نمیخوای دیگه شب ها راحت بخوابی😂 بیا اینم آسون ترین راه حل باورت میشه حتی من دکتر نرفتم؟ با یه زنگ راهنمایی گرفتم و تا ابد کاری کردم اون درد نیاد!اگه این انقدر سریع درد دوباره نیومده بود عمرا دنبالش میرفتم چون میدونستم تا شاید یه سال دیگه خیالم راحته تهش چند روز میاد و میره دیگه! مرضیه جون… خدا خواسته هامونو تو بغلمون میندازه… حتی وقتی حواسمون نیست..
مرسی از حس و حال خوبی که تو کامنتت بهم دادی خیلی حالم عالی میشه وقتی میبینم کسی از خانوادم ایمیل میده عزیز دل من❤
سلام مارکو جان..! اوه… اونجا که نوشتی خواسته هام برام مهم نیستن..! دقیقا حالت منه عضو خانواده عزیز من مارکوی عزیز دل من… منم یه مدتیه همین کارو کردم و ادامه دادم. به این شکل که مث تو گفتم خدا خودش میدونه دیگه و شروع کردم در حال زندگی کردم.. میدونی چی شد؟ انقد درونم آروم شد که آرزوهایی که داشتم یکی یکی خودشون اومدن داخل زندگیم.. یهو چشم باز کردم دیدم یه هفته س دارم هرروز تمرین خوانندگی میکنم چون از بچگی صدای خودمو دوست داشتم و حتی غریبه ها بهم میگفتن چقدر صدات خاصه..! و دیدم دارم تایپ ده انگشتی تمرین میکنم دیدم دارم علاوه بر انگلیسی که مدرکش رو دارم فرانسوی هم تمرین میکنم دیدم که هرروز انگلیسی حرف میزنم و هرروز ترجمه میکنم….! اینا کارهای روزمره من شده بود..! آرزوهام و توانایی هام روزمره م شده بود..! باورت میشه من نمیدونستم اصلا کی اینا اومد تو زندگیم..! انگار این درون بیچاره م انقدر آروم شده بود که خودش تصمیم گرفت بدون اینکه حتی من خواسته مو بگم توانایی هام رو بیاره توی روزمره گیم..! من روزمره گیم، برابر تمرین، رو توانایی هام شده بود…! یعنی این همه نظر میخوندم و کار میکردم کافی نبود..! اصل در لحظه بودنه! اصل اینه از نقش های قالی لذت ببری..! ببین مارکو جان نمیدونم چطور بگم تو که بهش رسیدی خوب منظورمو میفهمی. شنیدن کی بود مانند دیدن. بارها شنیدیم در حال زندگی کردن رو. میدونی دقیقا همون طور که تو گفتی من هم خودم به این باور رسیدم که در حال زندگی کنم و فقط باورامو پیدا کنم و درست کنم که چقدرم زیاد بودن..! و بازهم با همه اینایی که قبل اون جملم گفتم من توی حال زندگی نمیکردم! یعنی مامانم وقتی یه کاری میگفت انجام بده من به ساعت های بعدی که نمیتونم تمرین تایپ و ترجمه و.. اینا انجام بدم فکر میکردم و میگفتم ای بابا تو دلم: مادر من الان نمیشد این کار رو نکنی؟ فلان سبزی رو نخری که پاک نکنیم خب بجاش ماست میخوردیم در وقتمون هم صرفه جویی میشد. و همین جمله ی درونی… همین حتی به ساعت های بعدی فکر کردن، نمیدونستم که آرامش رو از من میگرفت! همین پیش بینی کردن به “نشدن”. شاید هم منطقی بود چون وقتی وقتت گرفته میشه ساعت کم میاری. ولی نکته همینجاست.. اون موقع تو توی حال نیستی.. و پیش بینیه نشدن کردی.. و خدا رو ندیدی.. بنابر این من یه بار امتحان کردم و بدون فکر و حرف زدن درونی با خودم که باز وقتم گرفته میشه و..(خوب دقت کنید در ظاهر هیچ فرقی نمیکنه رضایت داشته باشی مهم درونه که رفتار بیرون رو شکل میده) خلاصه من با رضایت درونی کامل واسه مامانم کار کردم دوساعت… و بعدش آرامش بیشتری کسب کردم واقعا ارزش حرص خوردن هیییچی نداره هیییچی… من عاشق کساییم که انگاری تا ابد آرومن و به همه جا هم رسیدن. بعد از رفتارم دیدم چقدر من آرومم چون دیگه در حال حال بودم نه گذشته نه آینده… هنوز یکم واسم رمز و رموز داره این حال.( تو خیلی بیشتر نظر دادی تو این سایت واسم بگو دوست جان دراین مورد) یه حال عجیبی داره. این که من همیشه ی عمرم خودمو با بقیه مقایسه میکردم و الان چند وقته که همه پیشرفتاشونو واسم میگن ولی من نه تنها حس عقب موندن نمیکنم بلند بلند تحسینشون میکنم و از شوق واسشون اشک میریزم و خوشحالی میکنم…! و میگم بهتون افتخار میکنم..! این حس واسم عجیبه.. انقدر خودمو قبول کردم و سعی میکنم بیشتر بکنم که میدونم با اینکه توی خونه م ولی دارم روی توانایی هام کار میکنم اونم با عشق ینی وقتی صبح پا میشم میگم آخ جون صبح شد!! این جمله و حس یعنی اخ جون من عقب نیستم..! راستش عجله کردن اصلا خوب نیست… استاد توی مصاحبه با استاد گفت: شما سعی کنید تا میتونید لذت ببرید از زندگیتون عجله نکنید من قبلا زیاد حرص میخوردم شما حرص نخورید. و من نتیجه این کار رو قبل از شنیدن حرفش دیدم مارکو جان… این که انقدر در لحظه زندگی کردم که آرزوهام بی سر و صدا اومدن تا به حقیقت بپیوندن… خدا خودش کارشو داره میکنه.. منظور، حرکت نکردن نیست… منظور اینه در هرجایی هستی عاشق اون مکان و افراد و درونت و جایگاهت باشی… اون وقت مثل من به جاهایی هدایت میشی که مثل روح آروم تو همه آرزوهات آروم آروم به حقیقت میپیوندن. دوستت دارم عاشق تو و خودم و خدای دوتاییمونم. خدا همیشه در جریانه❤ ما هم همیشه در جریانیم بدون اینکه خودمون بدونیم.
سلام عزییییز دلم😍😀 خوبی؟ وای خدا من چرا هروقت تو کامنت میدی انقدر حرف دارم برات؟؟ یهو یه چیزایی پیش میاد که نزدیک پاسخ توئه و من دوست دارم بهت بگم! مرسییی ازت انقد با عشقی انقد مهربونی انقدر خوش قلبی گاهی دلم واستون تنگ میشه دل تنگی شدید. هرکی مث شماها پایه ی حرف زدن در مورد اتفاقای فوق العاده و مثبت با آدم نیست وقتی میبینم پیام اومده اصن میپرم هااا ببینم پاسخ چی بهم دادن😍😍😍. مرسی ازت. حرف این لحظه ی من اینه مرضیه ی من، میخوای بدونی کدوم ویژگی هاتو خوب کنی..؟ فکر میکنی توی پیشرفتی تا ابد آره هستی. تا ابد در حال پیشرفتی ولی یه نکته بهت بگم که بهت بگه کدوم هارو اول درست کن؟ که بهت بگه همون طور که خودت گفتی و چقدر هم قشنگ بود: تضاد رو که دیدیم وقتی رفعش کنیم هزارتا راه خیر و برکت وارد میشه. میدونی چطور باید شناسایی کنیم؟ میدونی تو مهربونی تو خوشگل و جذاب و صورت دل نشینی داری. خب بیا مهربونیتو زیاد کن آره خوبه ولی مهربونیت الان شاید نقطه کار کردن زندگیت و اولویتش نباشه… خوب به حرفم فکر کن… یه نکته طلایی هست که میخوام بهت بگم… ۱. بقیه چی بهت میگن و۲. چه اشکالی ازت میگیرن.. همین!
و در یه جمله راه دور نریم، فقط به اطرافت نگاه کن!
میدونی شاید بعضیا تو رو نفهمیده باشن و تو فاصله بگیری و بگی اهه اون نمیدونه من چقدر در حال تلاش برای مثبت بودنم! این یکی اصن نه تنها از زندگیم، از افکارم هم خبر نداره! و در مقابل حرفاشون با افتخار لبخند بزنی و رد بشی. ولی من یه نکته میخوام بهت بگم که به روانشناس هم نیاز نداشته باشی هیچ وقت..!
تو خودت یه عالمه از راه رو رفتی همین که توی خانواده ی عباس منش و جز فعالترین هایی، یعنی زندگیت صعودی داره میره بالا. ولی امشب بایدد بهت بگم. مرضیه جونم هرکس هرکس هرچیزی بهت میگه به خاطرش بسپار و برو توی خلوت ات بررسیش کن سعی کن صادق باشی با خودت. حتی پافشاری کن روی یادآوری اشکالات ات و صحت حرف اون فرد. و بنویسش و روش وقت بزار بعد اگر اشتباه بود ردش کن. من امشب دوستم بهم گفت باید روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کنی من اول قبول نکردم گفتم من خیلی وقته باهاش عمیق حرف نزدم اصلا نمیدونه من در حال تلاشم برای رفع کردن اشکالاتم. ولی نکته اینجا بود… آره من در حال رفع اشکالاتم بودم ولی خدا اولویت تضادهایی که باید رفع کنی رو میفرسته و تو نمیبینی و میگی در حال تلاشم و با خودت میگی اون نمیدونه، این نمیدونه، و نمیدونی دقیقا هر حرفی که میزنن اگر رفعش کنی سرعتت چند برابر میشه ،چون اینا رو خدا فرستاده… آره مهربونیتو زیاد کن عالیه ولی الان آجرهای محکممی که جلوی راهتو گرفتن مهم تر نیستن…؟ من امشب فهمیدم.. دوستم یهو با یه جملم گفت روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کن من گفتم توی ذهنم: به کسی اجازه ی اظهار نظر میدم که تمام افکار و زندگیم رو بدونه. و فقط بهش گفتم باشه. ولی اون یهو یه عکس نوشته برام فرستاد که نوشته بود: دختری که حرف دیگران نه بهش اعتماد بنفس میده نه اعتماد بنفسشو میگیره خوشبخته.. و من یه لحظه مکث کردم..اگر من انتقادپذیر بودم و اعتماد بنفسم کافی بود باید بدون ناراحتیه ذهنی حرفشو قبول میکردم یعنی ذهنم از حرفش ناراحت نمیشد درسته؟ پس چرا ذهنم ناراحت شده بود ؟ و تو دلم گفته بودم: هه تو چه میدونی من در حال تلاشم و سریع ذهنم ردش کرد… و تو ذهنم گریز میزدم به تلاشام و موفقیت هام.. ولی تلاش هام قابل تحسین بود موضوع این بود اصلا ربطی به ویژگی الانم نداشت! خدا داشت میگفت تو الان این ویژگیتو باید درست کنی دلیل نیست موفقیت دیگه ای نداشتی ! پس ذهنم اون قدر قوی نشده بود تا “بپذیره” آدم های بزرگ میپذیرن! دقیقا مث اون داستانه شده که یه نفر داشت غرق میشد گفت خدا ازت کمک میخوام خدا واسش یه قایق با چند نفر فرستاد تا کمکش کنن اون شخص گفت نه نه من از خود خدا کمک میخوام نه از شما و دوباره همین داستان تکرار شد و بعد اون مرد غرق شد و در اون دنیا گفت خدا چرا کمکم نکردی؟ خدا گفت من که با وسیله هام واست صدبار کمک فرستادم تو چرا ندیدی؟ و من فهمیدم ای وای چه خوب که من فهمیدم ازین ببعد میخوام هرکی چیزی بهم گفت یادداشتش کنم برم درستش کنم بابا جان خدا بلیط مجانی داده بری توی سینما و پرده سینما بهت بگه اشکالاتت این هاست برو درستش کن اصنن لازم نیست بری جست و جو کنی و بگردی در درونت. جلوته روبروته راه دور نرو! اره خلاصه این از پیام من فک کنم به تو هم کمک کنه. راسی دقیقا چند روز پیش عکس پروفایل گذاشتم چه جاالب که الان گفتی بزار. چه حس قشنگیه دوستت بخواد صورتتو ببینه انگار یه گوشه قلبم یه چیزی دینگ صدا کرد. مرسسیی از محبتهای بی پایانت مرضیه جونم❤
سلام اعضای خانواده عزیز دل من. امروز باز هم متوجه این شدم که نباید حتی واسه مدت کم ترک تون کنم. من سه روز خواستم برم وویسای روانشناسی متفاوت رو گوش بدم. الان امروز یه حال بد و عزت نفس کم وجودمو فرا گرفت! والا تعجب کردم خب دفترچه نکات مثبت که اسمش روشه مثبته اثر داره ولی فاصله گرفتن از شما چرا حالم رو اینجوری کرد؟ قبلش پر از آرامش بودم. قبلش به ناخواسته میخوردم اتقدر درگیر نمیشدم سریع راه حل ش واسم پیدا میشد. ولی امروز.. بهتره نگم خودتون از حرفای اول فهمیدید حسم چجور بود. خلاصه داداشا خواهرا😍😅 من همین الان توی همین خاطره امروز باااید ثبت اش کنم دلیلش چیه که چسبیدن به نظرات زیباتون چرا انقدر خوبه و ولش کردن، اونم فقط واسه سه روز چرا انقدر بده؟.. بذارید افکارمو همینجا به زبون بیارم..خب مگه شما غیر از توصیف زیبایی ها و چندباری از تجربه هاتون چه چیز دیگه ای میگید که منو شارژ نگه میداره؟ چی میگید که وقتی شب میشینم و حرفاتون رو میخونم انگار روحم رو به شارژ زدم و روحم رو تغذیه کردم؟ و انقدر حالم نسب به خودم خوبه.. تازه حالم الکی و موقتی خوب نیست هااا. خودم میفهمم. خودم روز به روز پیشرفتمو کردم که میگم دیگه. هووم.. شاید.. چون شما واقعی هستید… این اشتباهه که فکر کنم با شما دارم مجازی ارتباط برقرار میکنم… شما جز به جز روحم رو غذا میدید… آره..! یکیتون وقتی از خودش تعریف میکنه و میگه من خوشگلم من هم حس خوشگلی میکنم تو ناخوداگاهم. یکی میگه آزادی توی سفر به امریکاتون چقدر خوبه.. من هم احساس آزادی میکنم.. یکیتون میگه من پیشرفت کردم..! انگار من هم پیشرفت کردم اون لحظه با این حرف شما ! و واقعا هم این کارو کردم! از وقتی با شمام، انقدر تحسینم زیاد شده که نگو..! و.. دقیقا! واسه ی هرکی یه زمانی این حالت ناراحتی نمود پیدا میکنه واسه من سه روز بود یکی ممکنه یه هفته باشه… اوه!! استاد عباس منش هم بخاطر همین تک تک نظرات ما رو میخونه! یه منبع تغذیه ش همینجاست! شک نکنید! میدونید ماها احتیاج داریم ناخوداگاهمونو رشد بدیم توش دونه بکاریم. رشدش بدیم آب و دونه ش بدیم. و نظرات شماها واسه من واسه هممون یه ناخوداگاه قوی یه. چه بسا خیلی از کسایی که پیشرفت کردن فقط از همین کامنت ها بوده. چون همشون هرروز میرن تو ناخوداگاهمون. خوشگل زیبا قدرتمند خوش اندام متفکر آزاد ثروتمند همه و همه این کلمات فقط توی نیم ساعت تکرار میشه و.. خدا وکیلی توی خانواده یا دوربرت کجا رو داری که این کلمات توی نیم ساعت انقدر تکرار شن..؟! خدایی کجا رو داری؟ همینه داداشی خواهری انقدر ما شارژ میشیم دیگه به خدا روح، شارژش از همین جاست! درسته شاید بگی استاد قبلا همچین سایتی نداشت خودش مستقل رشد کرد ولی شک نکن اگر همچین سایتی بود میپرید توش. بیاین یکم مستقل بودن رو ول کنیم ! الان این سایت، سرعت رو زیاد میکنه بچه ها! سرعت پیشرفت رو! سرعت آرامش رو! سرعت حرص و جوش نخوردن رو! این جا مث شارژ گوشی، آدم رو شارژ میکنه! به هر قسمتش نگاه کنیم حتی نخوایم هم شارژ میشیم! هر قسمتش کلمات مثبت و خودمونی و از ته دله! مرسی که هستید باز هم فهمیدم نباید ولتون کنم😍❤
آقا سلیمان شدی دست و نشانه خدا برای من❤ دقیقا جواب خدا توی کلامت بود..لذت بردن از هر لحظهی زندگی وقتی ممکن میشود که، صبور باشیم، به خودمان و آدمهای اطرافمان ساده بگیریم و به این شکل، حتی از بدیهیترین و جزئی ترین بخشهای روزمرهی زندگی، شادیهای بزرگی بسازیم و به سمت تجربهی شادیهای بزرگتر، هدایت شویم. نوشتمش توی دفتر نکات مثبت ام. جدیدا خدا داره لحظه ای جوابمو میده نمیدونم از هیجان چیکار کنم. انگار منتظره من حتی فکر کنم و اون جوابمو بده.. مرسی ازتتت.
سلام به عزیز دل، آقا محمد صادق. نمیدونین چه حس قشنگیه وقتی یه پیام از خانوادت دریافت میکنی❤ مررررسی خیلی انرژی مثبت بهم دادین خیلی ممنون از این انرژی پاک و شادی دهنده و جمله های خدایییتون. به شدت دوست دارم شاهکارهایی که واسم آرزو کردین رو به منم نشون بدین منم دوست دارم اتفاقای شاهکار زندگیم به گوشتون برسه😍از ته قلبم گفتم هااا. یچیز دیگه، به قول استاد، اگه داری میبینی راهی آسونه و داری میری جلو تعجب نکن چون اتفاقا جاده های صاف به مقصد میرسونن این جمله همین الان بهم الهام شد بهتون بگم. این حس به من هم کمک کرد الان😍😍 از ته قلبم واستون ازون ذوق هایی میخوام که از شدت خوشحالی اشکتون سرازیر میشه و وقتی فکر میکنید این از کجا اومد ذهنتون بگه از تلاشات واسه مثبت بودن…😍😇
تو که عزیز دلی. من کامنتاتو میخونم خیلی جلویی تو زندگی مثبت، خانمی. خواستم بگم تسلیم نشو موفقیت هات رو یادآوری کن به خودت. من دارم میبینمشون مرضیه جونم. من دارم پیشرفتت رو میبینم کامنتاتو میبینم واقعا تحسینت میکنم که انقد تو راه پیشرفتی ادامه بدههههه
واای…. عطیه جونم جان دلم عشقم.. تعجب کردم چرا نظری برات گذاشته نشده…! تو فوق العاده ای دختر..! توی بیمارستان و مادر آدم و توجه به نکات مثبت..!؟ میشه این همه موفقیتت رو یادت نره؟ میشه ازت خواهش کنم یادت نره؟ معلومه تو قبلا تو تضاد بودی که انقدر مشتاق تغییری!! تمام وجودت داره پر از عشقه دختر! من هم تجربه ای شبیه به تو داشتم ولی کاملا فرق داشت ولی هرکی جام بود خدا شاهده میدونستم هیچ وقت این کارو نمیکنه تو هم همین طور؟ آره… معلومه که آره.. من تو شرایطی بودم و انواع مانع های ذهنی اومد ولی من هی درستش کردم هی مثبت فکر کردم هی منفی اومد من جاشو با مثبت پر کردم و باورت میشه تغییر وضعیت رو دیدم…!! اونم فقط با تغییر نگاهم..! و خیییلی خوشحالم و هنوزم هیجان انگیز که این موفقیت رو پشت سر گذاشتم که در شرایطی که کسی تغییر نمیکنه من کردم… عطیه جان دلم … بیا دست هم رو بگیریم… من دستت رو حس میکنم… بیا بریم زیر بارون… من با هرکدوم از اعضای خانواده یک جایی میرم …. با تو میخوام برم زیر بارون… میخوام دوتایی به آسمون نگاه کنیم و درحالیکه بارون روی صورتمون میخوره چشمامونو ببندیم و بگیم خدا یا شکرت… و بعد یه لبخند ملیح بزنیم به هم!.. ما سوپر دختریم..! ما عاشق و مهربون و مثبتیم..! ما دخترایی هستیم که هرکسی باهاشون زندگی کنه احساس خستگی نمیکنه و هرروز چیز جدیدی واسه زندگی خارق العاده شون دارن ما مث همیییم قربون تو و اعضای خانواده صمیمیم اینجا بشم❤ آرزوی اتفاقای خوشحال کننده خارق و العاده و غیر منتظره واسه همتووون دارم😍😍😍
سما جونم سلام! میدونی از چی خوشحال شدم که کلمه “پاسخ” رو لمس کردم؟.. از الهامات قلبت بابت نوشتن کلمه هات.. من نه جای تو بودم نه قیافه تو رو میدونم نه سن تو رو نه شرایطت رو.. ولی یچیزی رو خوب فهمیدم و قلبم درکش کرد و اون الهاماتت بود که گفت بنویس سما..اینجوری بنویس.. و قلب منم عاشقش شد… صلح درونی..! خندوندن کسی که دوستش داری.. آزادی فکر در آمریکا.. اینا کلمات خداییه تو بود سمای زیبا..! تو خیلی زیبا و ناز و خوش فکری..! چون کلمات خدا رو به زبون اوردی. قدر خودت رو بدون و خواهش میکنم اینو هرروز به خودت یادآوری کن😃😄😍 خیلی دوستت دارم بازم بنویس.
سلام جان دل سلام مرضیه ی خوش فکر سلام ای هم ارتعاشی من که نمیدونم کجایی ولی انقد قشنگ خدا بهم اجازه داده مث همون کامنتی که یبار گفتم بشینم جلوی شومینه و باهات قهوه بخورم پیشت هستم❤ اگر یبار دیدی خدا یچیزی واست فرستاد که نمیدونی از کدوم حس بدت اومد ناراحت نشو. اونو خدا فرستاده تا برای همیشه اون منبع و اون باور و اون حال رو ریشه ای حلش کنی. من قفسه سینه م درد میکرد چند روز پیش مرضیه جون، حسابی روزای قبلش تا حس و حالم بد میشد سریع خوبش میکردم. نمیدونم پس این درد از کجا اومد.؟قبلا اینطوری شده بودم ولی دنبالش نرفتم چون هردوسال یبار اینطوری میشدم و یه دکتر گفته بود چیز خاصی نیست(دقیقا موضوع همینجا بود، که من دنبالش نرفتم!) ایندفعه با فاصله ی یک ماه درد اومد!! خلاصه سرتو درد نیارم واقعا خسته شدن و ایندفعه دنبالش رفتم با یه کپسول رفع شد! دقیقا خدا فرستاده بود دردو گفته بود داداش تو مگه نمیخوای دیگه شب ها راحت بخوابی😂 بیا اینم آسون ترین راه حل باورت میشه حتی من دکتر نرفتم؟ با یه زنگ راهنمایی گرفتم و تا ابد کاری کردم اون درد نیاد!اگه این انقدر سریع درد دوباره نیومده بود عمرا دنبالش میرفتم چون میدونستم تا شاید یه سال دیگه خیالم راحته تهش چند روز میاد و میره دیگه! مرضیه جون… خدا خواسته هامونو تو بغلمون میندازه… حتی وقتی حواسمون نیست..
مرسی از حس و حال خوبی که تو کامنتت بهم دادی خیلی حالم عالی میشه وقتی میبینم کسی از خانوادم ایمیل میده عزیز دل من❤
سلام مارکو جان..! اوه… اونجا که نوشتی خواسته هام برام مهم نیستن..! دقیقا حالت منه عضو خانواده عزیز من مارکوی عزیز دل من… منم یه مدتیه همین کارو کردم و ادامه دادم. به این شکل که مث تو گفتم خدا خودش میدونه دیگه و شروع کردم در حال زندگی کردم.. میدونی چی شد؟ انقد درونم آروم شد که آرزوهایی که داشتم یکی یکی خودشون اومدن داخل زندگیم.. یهو چشم باز کردم دیدم یه هفته س دارم هرروز تمرین خوانندگی میکنم چون از بچگی صدای خودمو دوست داشتم و حتی غریبه ها بهم میگفتن چقدر صدات خاصه..! و دیدم دارم تایپ ده انگشتی تمرین میکنم دیدم دارم علاوه بر انگلیسی که مدرکش رو دارم فرانسوی هم تمرین میکنم دیدم که هرروز انگلیسی حرف میزنم و هرروز ترجمه میکنم….! اینا کارهای روزمره من شده بود..! آرزوهام و توانایی هام روزمره م شده بود..! باورت میشه من نمیدونستم اصلا کی اینا اومد تو زندگیم..! انگار این درون بیچاره م انقدر آروم شده بود که خودش تصمیم گرفت بدون اینکه حتی من خواسته مو بگم توانایی هام رو بیاره توی روزمره گیم..! من روزمره گیم، برابر تمرین، رو توانایی هام شده بود…! یعنی این همه نظر میخوندم و کار میکردم کافی نبود..! اصل در لحظه بودنه! اصل اینه از نقش های قالی لذت ببری..! ببین مارکو جان نمیدونم چطور بگم تو که بهش رسیدی خوب منظورمو میفهمی. شنیدن کی بود مانند دیدن. بارها شنیدیم در حال زندگی کردن رو. میدونی دقیقا همون طور که تو گفتی من هم خودم به این باور رسیدم که در حال زندگی کنم و فقط باورامو پیدا کنم و درست کنم که چقدرم زیاد بودن..! و بازهم با همه اینایی که قبل اون جملم گفتم من توی حال زندگی نمیکردم! یعنی مامانم وقتی یه کاری میگفت انجام بده من به ساعت های بعدی که نمیتونم تمرین تایپ و ترجمه و.. اینا انجام بدم فکر میکردم و میگفتم ای بابا تو دلم: مادر من الان نمیشد این کار رو نکنی؟ فلان سبزی رو نخری که پاک نکنیم خب بجاش ماست میخوردیم در وقتمون هم صرفه جویی میشد. و همین جمله ی درونی… همین حتی به ساعت های بعدی فکر کردن، نمیدونستم که آرامش رو از من میگرفت! همین پیش بینی کردن به “نشدن”. شاید هم منطقی بود چون وقتی وقتت گرفته میشه ساعت کم میاری. ولی نکته همینجاست.. اون موقع تو توی حال نیستی.. و پیش بینیه نشدن کردی.. و خدا رو ندیدی.. بنابر این من یه بار امتحان کردم و بدون فکر و حرف زدن درونی با خودم که باز وقتم گرفته میشه و..(خوب دقت کنید در ظاهر هیچ فرقی نمیکنه رضایت داشته باشی مهم درونه که رفتار بیرون رو شکل میده) خلاصه من با رضایت درونی کامل واسه مامانم کار کردم دوساعت… و بعدش آرامش بیشتری کسب کردم واقعا ارزش حرص خوردن هیییچی نداره هیییچی… من عاشق کساییم که انگاری تا ابد آرومن و به همه جا هم رسیدن. بعد از رفتارم دیدم چقدر من آرومم چون دیگه در حال حال بودم نه گذشته نه آینده… هنوز یکم واسم رمز و رموز داره این حال.( تو خیلی بیشتر نظر دادی تو این سایت واسم بگو دوست جان دراین مورد) یه حال عجیبی داره. این که من همیشه ی عمرم خودمو با بقیه مقایسه میکردم و الان چند وقته که همه پیشرفتاشونو واسم میگن ولی من نه تنها حس عقب موندن نمیکنم بلند بلند تحسینشون میکنم و از شوق واسشون اشک میریزم و خوشحالی میکنم…! و میگم بهتون افتخار میکنم..! این حس واسم عجیبه.. انقدر خودمو قبول کردم و سعی میکنم بیشتر بکنم که میدونم با اینکه توی خونه م ولی دارم روی توانایی هام کار میکنم اونم با عشق ینی وقتی صبح پا میشم میگم آخ جون صبح شد!! این جمله و حس یعنی اخ جون من عقب نیستم..! راستش عجله کردن اصلا خوب نیست… استاد توی مصاحبه با استاد گفت: شما سعی کنید تا میتونید لذت ببرید از زندگیتون عجله نکنید من قبلا زیاد حرص میخوردم شما حرص نخورید. و من نتیجه این کار رو قبل از شنیدن حرفش دیدم مارکو جان… این که انقدر در لحظه زندگی کردم که آرزوهام بی سر و صدا اومدن تا به حقیقت بپیوندن… خدا خودش کارشو داره میکنه.. منظور، حرکت نکردن نیست… منظور اینه در هرجایی هستی عاشق اون مکان و افراد و درونت و جایگاهت باشی… اون وقت مثل من به جاهایی هدایت میشی که مثل روح آروم تو همه آرزوهات آروم آروم به حقیقت میپیوندن. دوستت دارم عاشق تو و خودم و خدای دوتاییمونم. خدا همیشه در جریانه❤ ما هم همیشه در جریانیم بدون اینکه خودمون بدونیم.
اینجا چه من غریب بودم😂😂 کامنتمو. انگار روم نمیشه حرف بزنم😀 الان یکی باید تو کامنتا بگه عاقا بسه حرف نزن دیگه😂😂
سلام عزییییز دلم😍😀 خوبی؟ وای خدا من چرا هروقت تو کامنت میدی انقدر حرف دارم برات؟؟ یهو یه چیزایی پیش میاد که نزدیک پاسخ توئه و من دوست دارم بهت بگم! مرسییی ازت انقد با عشقی انقد مهربونی انقدر خوش قلبی گاهی دلم واستون تنگ میشه دل تنگی شدید. هرکی مث شماها پایه ی حرف زدن در مورد اتفاقای فوق العاده و مثبت با آدم نیست وقتی میبینم پیام اومده اصن میپرم هااا ببینم پاسخ چی بهم دادن😍😍😍. مرسی ازت. حرف این لحظه ی من اینه مرضیه ی من، میخوای بدونی کدوم ویژگی هاتو خوب کنی..؟ فکر میکنی توی پیشرفتی تا ابد آره هستی. تا ابد در حال پیشرفتی ولی یه نکته بهت بگم که بهت بگه کدوم هارو اول درست کن؟ که بهت بگه همون طور که خودت گفتی و چقدر هم قشنگ بود: تضاد رو که دیدیم وقتی رفعش کنیم هزارتا راه خیر و برکت وارد میشه. میدونی چطور باید شناسایی کنیم؟ میدونی تو مهربونی تو خوشگل و جذاب و صورت دل نشینی داری. خب بیا مهربونیتو زیاد کن آره خوبه ولی مهربونیت الان شاید نقطه کار کردن زندگیت و اولویتش نباشه… خوب به حرفم فکر کن… یه نکته طلایی هست که میخوام بهت بگم… ۱. بقیه چی بهت میگن و۲. چه اشکالی ازت میگیرن.. همین!
و در یه جمله راه دور نریم، فقط به اطرافت نگاه کن!
میدونی شاید بعضیا تو رو نفهمیده باشن و تو فاصله بگیری و بگی اهه اون نمیدونه من چقدر در حال تلاش برای مثبت بودنم! این یکی اصن نه تنها از زندگیم، از افکارم هم خبر نداره! و در مقابل حرفاشون با افتخار لبخند بزنی و رد بشی. ولی من یه نکته میخوام بهت بگم که به روانشناس هم نیاز نداشته باشی هیچ وقت..!
تو خودت یه عالمه از راه رو رفتی همین که توی خانواده ی عباس منش و جز فعالترین هایی، یعنی زندگیت صعودی داره میره بالا. ولی امشب بایدد بهت بگم. مرضیه جونم هرکس هرکس هرچیزی بهت میگه به خاطرش بسپار و برو توی خلوت ات بررسیش کن سعی کن صادق باشی با خودت. حتی پافشاری کن روی یادآوری اشکالات ات و صحت حرف اون فرد. و بنویسش و روش وقت بزار بعد اگر اشتباه بود ردش کن. من امشب دوستم بهم گفت باید روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کنی من اول قبول نکردم گفتم من خیلی وقته باهاش عمیق حرف نزدم اصلا نمیدونه من در حال تلاشم برای رفع کردن اشکالاتم. ولی نکته اینجا بود… آره من در حال رفع اشکالاتم بودم ولی خدا اولویت تضادهایی که باید رفع کنی رو میفرسته و تو نمیبینی و میگی در حال تلاشم و با خودت میگی اون نمیدونه، این نمیدونه، و نمیدونی دقیقا هر حرفی که میزنن اگر رفعش کنی سرعتت چند برابر میشه ،چون اینا رو خدا فرستاده… آره مهربونیتو زیاد کن عالیه ولی الان آجرهای محکممی که جلوی راهتو گرفتن مهم تر نیستن…؟ من امشب فهمیدم.. دوستم یهو با یه جملم گفت روی انتقاد پذیریت بیشتر کار کن من گفتم توی ذهنم: به کسی اجازه ی اظهار نظر میدم که تمام افکار و زندگیم رو بدونه. و فقط بهش گفتم باشه. ولی اون یهو یه عکس نوشته برام فرستاد که نوشته بود: دختری که حرف دیگران نه بهش اعتماد بنفس میده نه اعتماد بنفسشو میگیره خوشبخته.. و من یه لحظه مکث کردم..اگر من انتقادپذیر بودم و اعتماد بنفسم کافی بود باید بدون ناراحتیه ذهنی حرفشو قبول میکردم یعنی ذهنم از حرفش ناراحت نمیشد درسته؟ پس چرا ذهنم ناراحت شده بود ؟ و تو دلم گفته بودم: هه تو چه میدونی من در حال تلاشم و سریع ذهنم ردش کرد… و تو ذهنم گریز میزدم به تلاشام و موفقیت هام.. ولی تلاش هام قابل تحسین بود موضوع این بود اصلا ربطی به ویژگی الانم نداشت! خدا داشت میگفت تو الان این ویژگیتو باید درست کنی دلیل نیست موفقیت دیگه ای نداشتی ! پس ذهنم اون قدر قوی نشده بود تا “بپذیره” آدم های بزرگ میپذیرن! دقیقا مث اون داستانه شده که یه نفر داشت غرق میشد گفت خدا ازت کمک میخوام خدا واسش یه قایق با چند نفر فرستاد تا کمکش کنن اون شخص گفت نه نه من از خود خدا کمک میخوام نه از شما و دوباره همین داستان تکرار شد و بعد اون مرد غرق شد و در اون دنیا گفت خدا چرا کمکم نکردی؟ خدا گفت من که با وسیله هام واست صدبار کمک فرستادم تو چرا ندیدی؟ و من فهمیدم ای وای چه خوب که من فهمیدم ازین ببعد میخوام هرکی چیزی بهم گفت یادداشتش کنم برم درستش کنم بابا جان خدا بلیط مجانی داده بری توی سینما و پرده سینما بهت بگه اشکالاتت این هاست برو درستش کن اصنن لازم نیست بری جست و جو کنی و بگردی در درونت. جلوته روبروته راه دور نرو! اره خلاصه این از پیام من فک کنم به تو هم کمک کنه. راسی دقیقا چند روز پیش عکس پروفایل گذاشتم چه جاالب که الان گفتی بزار. چه حس قشنگیه دوستت بخواد صورتتو ببینه انگار یه گوشه قلبم یه چیزی دینگ صدا کرد. مرسسیی از محبتهای بی پایانت مرضیه جونم❤